پاورپوینت کامل پویایی و بالندگی فقه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پویایی و بالندگی فقه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پویایی و بالندگی فقه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پویایی و بالندگی فقه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۰۳
در حوزه های علمیه موجود، دانش فقه و اصول، محور و اساس آموزشها را تشکیل می دهند و در مجموعه علوم و معارفی که از دیرباز در حوزه های علوم دینی رایج بوده است، از جایگاه و منزلت ویژه ای برخوردارند، به گونه ای که بیشترین وقته، بزرگ ترین سرمایه های مادی و معنوی صرف تحصیل و تحقیق آنها می شود.
فقه و اصول نیز از نظر اهمیت در یک رتبه مساوی نیستند. علم اصول، با همه بزرگی و جایگاهی که دارد، خود به منزله وسیله و ابزاری است در خدمت فقه. بنابراین، در علوم حوزوی، اصالت از آن فقه است و دیگر علوم، یاجنبه مقدمی و آلی را برای تحصیل فقه دارند و یا در حاشیه کار اصلی، که تحصیل فقه است، به آنها پرداخته می شود. در اصطلاح (فضل) اند۱.
در حقیقت، فراگیری و آموختن آنها افزون بر هدف اصلی است و بر دانش و اطلاعات انسان می افزاید.
البته در شمار آن دسته از علوم، که به عنوان مقدمه فقه باید فراگرفت و نیز در میزان مهارت و تسلط بر هر یک از آنه، نظر واحدی وجود ندارد۲، ولی این نکته روشن است که تحصیل آنها در حوزه، هدف نیست، بلکه تنها در جهت تحقق هدف اصلی و فراهم آوردن زمینه لازم برای تحصیل فقه، مورد توجه قرار می گیرند.
با این حال، به نظر می رسد که دست کم، در سده اخیر، فقه رشد و تکامل شایسته ای نداشته است:
(همه رشته ها در فقاهت هضم شده و خود رشته فقه هم در مجرایی افتاده که از صدسال پیش به این طرف از تکامل باز ایستاده است۳.)
رهبر معظم انقلاب اسلامی، در سفر پر برکت اخیرشان به قم و در دیدار با علمای حوزه، نگرانی خویش را از سستی و رکودی که بر علوم حوزوی، بویژه فقه حاکم است، ابراز داشتند و حوزویان را به تلاش بیشتر برای بالنده ساختن فقه و فقاهت به گونه ای که در حقیقت بتواند (تئوری اداره واقعی و کامل انسان و اجتماع از گهواره تا گور باشد۴) و نیازهای گونه گون اجتماعی و حکومتی و مسائل و موضوعهای نو پیدا را پاسخ گو باشد، فراخواندند۵.
در این نوشتار، سعی شده است با مروری گذرا بر نقاط قوت و ضعف، انگیزه ها و بازدارنده های بالندگی فقه و فقاهت در سده اخیر نموده شود و راههای درمان این درد مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد.
در همین راست، ناگزیر به سیر رشد و تکامل فقه در سده های گذشته، به گونه ای گذر، اشاره شده است.
نگاهی به پیشینه علم فقه
پیشینه علم فقه، به پیشینه اسلام بر می گردد. در زمان پیامبر(ص)، مأمورانی که برای تعلیم تازه مسلمانان، به مناطق دور دست، همچون حبشه و یمن و حضرموت رخ می کشیدند و یا از جانب آن حضرت که به مأموریتهای نظامی و سیاسی گسیل می شدند، وظیفه داشتند، در حوزه مأموریت خویش، احکام اسلام را برای مردم بیان کنند و مسائل و مشکلات آنان را با تکیه بر درک و فهم خویش از آیات قرآن و سخنانی که از پیامبر(ص) فرا گرفته بودند و با آنچه از اعمال و رفتار پیامبر دیده بودند، حل کنند۶.
روشن است که عمل این اصحاب، به گونه ای، اجتهاد و استنباط احکام دین به شمار می آمد، هر چند اجتهاد و تفقّه آنان بسیار ساده و ابتدایی بود. بعدها در دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) فهم و تبیین احکام دین و پاسخ گویی به مسائل دینی مردم، از جمله وظایف استانداران و کارگزارانی قرار گرفت که آن حضرت به مناطق گوناگون کشور اسلامی اعزام می کرد۷.
در دوره های بعدی، و در عصر امام باقر و امام صادق(ع) و… فقه و فقاهت در میان اصحاب، رشد چشم گیری یافت و برخی قواعد فقهی و اصول اجتهادی نیز، به کار گرفته شد. البته به گونه ساده که از فهم نصوص فراتر نمی رفت. بسیاری از این فرعهای فقهی که اکنون در کتابهای فقهی شاخ و برگ گسترده اند، در آن زمان نبودند.
در آغاز عصر غیبت، که نخستین کتابهای فقهی استدلالی شیعه، توسط ابن ابی عقیل عمانی (م:۳۵۰هـ.ق.)، ابن جنید اسکافی (م:۳۸۱هـ.ق.)، شیخ مفید (۴۱۳ ـ ۳۳۶هـ.ق.) و… نگاشته شدند، بسیار مختصر و کم حجم بودند. حتی در سده های بعد و تا زمان شیخ طوسی، کتابهای فقهی م، با این که یک دوره کامل فقه را در بردارند، شمار صفحه های آنها از چند صد صفحه معمولی، فراتر نمی رود.
کم کم در سده های بعدی، دانش فقه نیز، پا به پای علوم دیگر، رشد یافت و فرعهای بسیاری توسط فقهای بزرگ، چون: محقق، علامه، شهیدین و… بر آن افزوده شدند و مسائل جدیدی که برای مردم و جامعه در زوایای گوناگون زندگی پیش می آمد و مورد بحث و بررسی فقیهان قرار می گرفت، کم کم، وارد فقه شدند و تا حدود زیادی بر حجم و گسترده فقه افزوده شده.
خوشبختانه سیر حرکت تکاملی فقه در روزگاران گذشته، از شتاب مناسبی برخوردار بوده و دانش فقه را غنای فراوان بخشیده است. بررسی کتابهای فقهی در دوره های پیشین، نشان می دهد که به مرور زمان و برابر نیازهای مردم، مسائل جدیدی وارد فقه شده است و کم کم بر حجم و غنای فقه افزوده شده است. فقها در مقام پاسخ گویی به مسائل نوپید، که برای مسلمانان پیش می آمده و نیز پاسخ گویی به پرسشهایی که مطرح می شده است، دامنه استخراج فرعها و مسأله ها را از اصل، تا حدود زیادی گسترش داده اند، به گونه ای که صاحب جواهر به زحمت توانست یک دوره فقه را با صرف تقریباً یک عمر طولانی در کتاب (جواهر) گرد آورد.
افزون شدن و گسترش یافتن فروع فقهی، باز هم در سالهای بعد و پس از فوت صاحب جواهر، ادامه یافت و شیخ انصاری و پس از ایشان دیگران، تا به امروز، هر یک به سهم خود بر حجم و دامنه فقه افزوده اند. بنابراین، علم فقه همراه و بلکه پیشاپیش دیگر علوم اسلامی مسیر رشد و کمال را پیموده است و اکنون به صورت گنجینه ای ارزشمند و پایان ناپذیر و در بردارنده انبوه پرشماری از مسائل و فروع فقهی، در دست حوزویان است.
رشد کیفی فقه
رشد و گسترش فقه، تنها به زیاد شدن حجم کتابهای فقهی و چندین برابر شدن بابها و فرعهای فقهی نبوده است، بلکه در برابر و همپای رشد کمی و زیاد شدن مسأله ها و فرعهای آن، رشد کیفی نیز داشته است و شیوه های استدلال و اجتهاد و استخراج احکام از منابع در طول این مدت تکامل یافته اند.
هر چند در همه ادوار گذشته، رشد کیفی، سیر یکسانی نداشته است و در برخی برهه های تاریخی، دستخوش سستی نیز می شده است. در مجموع می توان گفت: رشد کیفی فقه پا به پای رشد کمی و بلکه پیش تر از آن پیش آمده و هیچ گاه از حرکت باز نایستاده است; زیرا فقهای شیعه همپای با زمان حرکت کرده اند و به موضوعهای بسیار و پرسشهایی که برای امت اسلامی پیش می آمده است، پاسخ می داده اند و راه حلهای فقهی مناسب و راه گشایی ارائه می داده اند و هیچ مسأله ای را بی پاسخ نمی گذاشته اند. افزون بر این، بسیاری از موضوعها و مسائلی که ذهن پویای آنان، پدید آمدن آنها را تصور می کرده اند نیز به بوته بحث و بررسی قرار می داده اند و حکم آنها را روشن می کرده اند و شیوه ها و راههای جدیدی در باب استنباط احکام می گشوده اند.
نوآوری شماری از فقیهان پیشین، تا آن پایه از اهمیت بوده که گاه، انقلابی در پاره ای از بابهای فقه پدید می آورده است. مثل، وقتی که علامه حلّی، پس از چندین قرن که فقیهان شیعه، فتوا به نجس شدن آب چاه به صرف ملاقات با نجس می دادند، با مطالعه درباره موضوع، فتوا به نجس نبودن آن می دهد، یک تحول عظیمی در باب طهارت، پدید می آورد.
این دیدگاه، چنان استوار عرضه می شود که فقیهان پس از وی، نسل پس از نسل آن را تأیید می کنند۸.
فقیهان نوآوری چون: ابن ادریس، شهید اول و دوّم، محقق کرکی، محقق اردبیلی، میرزای قمی، شیخ انصاری و… هر یک در عصر خویش شیوه های خاص خود را داشته اند و با ارائه روشهای جدید، آثار ارزشمندی را پدید آورده اند و فقه را بالنده ساخته اند.
برخی از اینان، که به گونه ای با حکومتهای روزگار خویش، در ارتباط بوده اند و به طور طبیعی با موضوعهای نوپیدا در عرصه حکومت و اجتماع رو به رو بوده اند، مسائل اجتماعی و حکومتی را نیز به بهترین گونه پاسخ داده اند.
فقه در روزگار ما
اکنون فقه، موقعیت بالایی در حوزه ها دارد. بسیارند عالمانی که در کار تدریس، تالیف و روشنگری مسائل فقهی، روزان و شبان تلاش می ورزند. با این همه، به نظر می رسد رشد کیفی فقه و فقاهت، به عبارت دیگر، بالندگی و پویایی فقه در حوزه های علمیه، در حدّ انتظار نیست و به گفته شهید مطهری:
(رشته فقه هم، در مجرایی افتاده که از صدسال پیش به این طرف، از تکامل باز ایستاده است۹.)
بله، فقیهان زمان م، روی همان مسائل می اندیشند و کار می کنند که پیشینیان اندیشیده اند و کار کرده اند و در حقیقت، در چهارچوب مسائل گذشته محصور و محدود مانده اند.
از مدتها پیش، بلکه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، فقیهان آگاه به این مشکل پی برده بودند و در صدد تحرک بخشیدن به سیر تکاملی فقه و فقاهت برآمده اند.
امام خمینی، بارها کوشید تا این ایستایی را در حوزه فقه و فقاهت، به پویش و تپش وادارد و فقیهان را به ارائه دیدگاههای فقهی خویش، در مسائل نوپیدای حکومتی ـ اجتماعی و حوادث و پدیده هایی که بیشتر معلول رشد پرشتاب علم و تکنولوژی در جهان امروز است، فراخواند و آنان را از پیامدهای ناگواری که امکان دارد در اثر بر کنار ماندن از مسائل سیاسی و اجتماعی و نادیده گرفتن واقعیتهای زندگی امروز و نپرداختن به گشودن سریع و جدّی مشکلات مردم پدید آید، برحذر داشت.
معنای بالندگی فقه
اکنون که به بالنده نبودن فقه در عصر حاضر اشاره شد، بهتر است ببینیم (بالندگی) به چه معناست؟
منظور از بالندگی و یا نابالندگی فقه چیست؟
واژه (بالندگی) به معنای رشد و نموّ است. حرکت و رشدی که رو به سوی رشد و کمال داشته باشد، بالندگی نام می گیرد. بر این اساس، هر حرکت و رشدی، (بالندگی) نیست. بالندگی در فقه، یعنی دانش فقه از چنان حیات و رشدی برخوردار باشد که بتواند همپا و بلکه پیشاپیش کاروان علم حرکت کند و آن به آن، افقهای جدیدی را فرا روی مشتاقان بگشاید و به مسائل و مشکلات جهان اسلام و حوادث واقعه و نیازهای فقهی در عرصه حکومت، سیاست، اقتصاد، هنر، فرهنگ، اجتماع و… به گونه شایسته پاسخ گوید و تکلیف همگان را روشن کند.
پس، بالندگی فقه، به این نیست که رشد و نمو داشته باشد و مثلاً بر حجم و یا فرعها و مسائل آن افزوده شود. بالندگی فقه به آن است که این رشد در جهت کمال فقه و فقاهت باشد و بر توانایی آن در بر طرف کردن دشواریها بیفزاید.
افزون بر فقه، روشهای استنباط احکام و متدهای اجتهادی نیز، همواره، نیاز به حرکت تکاملی دارند و نباید هیچ گاه از حرکت باز ایستند. نباید فکر کرد که دیگر همه شیوه های اجتهادی بیان شده است و راهها و روشهای بهتر از این نمی شود پدید آورد. فقهای اسلام، تنها در سایه پیشرفت فقاهت و به کارگیری طرحهای آسان تر، دقیق تر و جامع تر برای استخراج احکام است که می توانند به دستاوردهای عالی تر و جدیدتری دست یابند، چنانکه در گذشته نیز، همراه با تکامل فقه، شیوه های استنباط هم تکامل یافته اند.
امروز، در شرایطی که بشر در عرصه های گوناگون به پیش رفته و گامهای جدّی در عرصه زندگی برداشته است و روز به روز بر دامنه دانش و آگاهیهای خویش افزوده، فقه، توانایی خویش را در پاسخ گویی به نیازها و پیشتازی در عرصه های گوناگون زندگی نشان نداده است.
رهبر انقلاب، ضمن بر شمردن نارساییهای حوزه های علمیه در عصر حاضر، به شدت از وضعیت موجود فقه و فقاهت ابراز نگرانی می کند:
(علت اول این است که فقه، که کار اصلی ماست، به زمینه های نوظهور گسترش پیدا نکرده یا خیلی کم گسترش پیدا کرده است. امروز، خیلی از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند، ولی معلوم نکرده است. فقه توانایی دارد، لکن روال کار طوری بوده که فاضل محقق کارآمد، به این قضیّه نپرداخته است۱۰.)
بله، فقه، بر خلاف توانایی و پرمایگی که دارد، به بسیاری از نیازهای روز، پاسخ نگفته است. اکنون، هزارها موضوع جدید فردی، اجتماعی، حکومتی و… وجود دارد که هنوز در بوته نقد و بررسی فقه، قرار نگرفته اند.
شگفت این که با این همه نیازها و پی بردن به این که نیازهایی از این دست، باید توسط حوزه ها و فقیهان برآورده بشود و هشدارهای پیاپی امام و مقام معظّم رهبری و دیگر اهل نظر، تاکنون نه از سوی حوزه ها و نه از سوی فقیهان، حرکتی جدّی و اساسی انجام نپذیرفته و کسی به این فکر نیفتاده که باید برای گشودن این گرهها فکری کرد. هنوز، بسیاری از مجتهدان و استادان، ترجیح می دهند که به تدریس کتابهای صلات، طهارت، نکاح، طلاق و… بپردازند.
متأسفانه آن گونه که انتظار می رفت، صاحب نظران حوزه به تدریس و تحقیق درباره مسائل مورد نیاز و ابتلای جامعه و حکومت و حلّ دشواریهای فقهی، روی نیاوردند.
فراگیری و گستردگی فقه
بر کنار بودن حوزه از حکومت و سیاست در سده های گذشته، سبب شده که فقه در دایره بسته ای قرار گیرد و قلمرو کار فقیه، تنها به روشنگری مسائل عبادی و تنظیم رابطه فرد با خدا محدود شود و جز این، بیرون از حوزه و قلمرو کاری فقیه به شمار آید. رگه هایی از این محدودنگری در فقه، اکنون نیز در حوزه های علمیه به چشم می خورد و در گوشه و کنار هستند فقیهانی که در همان راه (جدایی دین از سیاست) و به طور طبیعی، محدود دانستن فقه به امور عبادی و فردی، حرکت می کنند، حال آن که فقه علم به احکام دین است و احکام دین، گستره ای بس فراگیر دارد و همه زوایای زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی انسان را در بر می گیرد.
اسلام، دین زندگی است و عالی ترین و کامل ترین برنامه تعالی و تکامل انسان را عرضه کرده است و می خواهد با حاکم ساختن دین خدا بر زوایای گوناگون زندگی و تشکیل حکومت جهانی اسلام، این برنامه را تحقق بخشد. روشن است که برقراری حکومت، چیزی جز عینیت بخشیدن به همه زوایای فقه نیست و حاکمیت بخشیدن دین الهی در جهان و رساندن انسان به کمال شایسته، دراساس، با محدود بودن فقه و منحصر ساختن آن، تنها به امور عبادی و فردی جور در نمی آید.
فقه، باید از چنان گستردگی برخوردار باشد که بتواند تمامی زوایای زندگی فردی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، حکومتی انسان را دربر گیرد. در حقیقت، تلاش استکبار جهانی برای جا انداختن تفکر (جدایی دین از سیاست) در کشورهای اسلامی و حوزه های علوم دینی، برای جلوگیری از تحقق حاکمیت اسلام و عملی شدن برنامه های بلند آن است. افزون بر این، فقه، موضوع علم فقه را افعال مکلفان می دانند. فعل مکلف، محدود به افعال خاصی نیست، بلکه همه افعال و همه شؤون فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد و این نیز، ایجاب می کند که فقه، چنان گسترده باشد که هر حادثه و پدیده ای در عرصه زندگی انسان رخ دهد، تکلیف آن را روشن کند.
بازدارنده های بالندگی فقه
اکنون که به گونه ای گذرا به وضعیت موجود فقه اشاره گردید و روشن شد که فقه و فقاهت دچار سستی و رخوت شده، لازم است به پاره ای از عواملی که سبب این سستی شده اند، اشاره کنیم:
۱ . گریز از رو در رویی با مسائل روز: پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آماده شدن زمینه ه، انتظار می رفت حوزه به مقتضای رسالتی که بر دوش دارد، به استقبال مسائل نوپیدا بشتابد و به محض پدید آمدن هر موضوع و مسأله ای، بابی جدید در مباحث فقهی برای آن بگشاید و به صورت جدی به دنبال حل و فصل و یافتن پاسخ مناسب و درست برای آن برود و در عمل، توانمندی فقه شیعه را به اثبات برساند، ولی به نظر می رسد که نوعی بی میلی در میان فقها نسبت به طرح این گونه مباحث احساس می شود و به جای آن که به استقبال موضوعهای نوپیدا بشتابند، از رو در رویی با آن سرباز می زنند. این بی گرایشی و خودداری از وارد شدن به مباحث نو و میدانهایی که هنوز فتح نشده اند، به هر دلیلی که باشد، پذیرفته نیست و به سهم خود در کُند کردن حرکت تکاملی فقه و سست کردن قدرت و بالندگی آن مؤثر است.
۲ . نارسایی کتابهای درسی: متون آموزشی هر علمی، در رکود و یا بالندگی آن تأثیر فراوانی دارند; زیرا همین شیوه های آموزشی وگونه ورود و خروج از مطلب و تفهیم قواعد و نکته های آموزشی هستند که ساختار فکری و اسلوب نگرش طالبان علم را به مسائل تعیین می کنند. آموزش فقه نیز از این قاعده جدا نیست. دو کتاب فقهی که در حوزه ها تدریس می شوند: شرح لمعه و مکاسب، با همه غنایی که دارند، نمی توانند متن آموزشی باشند. شهید و شیخ، چنین منظوری از نگاشتن آن کتابها نداشته اند.
شهید ثانی، در حدود پنج قرن پیش در شرایط نامساعد حاکمیت استبداد، شرح لمعه را در شرح کتاب لمعه شهید اوّل، نگاشته است، از این روی، عبارات آن پیچیده و دشوار یاب است که نمی تواند به کار آموزشی بیاید.
مکاسب نیز، که محصول افکار بلند شیخ مرتضی انصاری است، در حقیقت یادداشتهای درس خارج ایشان بوده و بسان شرح لمعه، ویژگیهای متن آموزشی را ندارد. شاید گفته شود، متنهای آموزشی فقه و کتابهایی مانند شرح لمعه و مکاسب، در سطوح ابتدایی و متوسطه آموزش فقه، مورد استفاده قرار می گیرند و حال آن که بخش اعظم آموزش فقه، در مقطع خارج است که متن مشخص ندارد، از این روی متنهای آموزشی فقه، تأثیر چندانی در نابالندگی فقه ندارند.
باید توجه داشت که آموزشهای سالهای نخست، حکم خشت اول را دارند و درسهای خارج، در هر صورت، همان پایه ها و آموخته های متون درسی استوار می گردند. اهمیت کتابهای شرح لمعه و مکاسب در ساختار فکری طالبان و آشنایی آنان با روشها و با استفاده درست از منابع و به کارگیری قواعد فقهی و اصولی، قابل انکار نیست.
هر چند درس خارج نیز، باید دارای معیارها و ملاکهای آموزشی باشد.
۳ . پرداختن بیش از اندازه به اصول: علم اصول، ابزار استنباط احکام است. شکی نیست که مهارت در فهم قواعد اصولی، دسترسی و بهره گیری از منابع احکام را آسان می کند و قدرت اجتهادی فقیه را بالا می برد. توجه و اهتمام حوزه های علمیه به بحثهای عمیق اصولی در سده های گذشته نیز، روشنگر همین نکته است. ولی از آن جا که دانستن علم اصول هدف نیست، بلکه ابزاری است که فقیه را در دستیابی به احکام به کار می آید، باید مراقب بود که پرداختن بیش از اندازه لازم و وارد شدن در بحثهای حاشیه ای اصول، که هیچ کاربردی هم در فقه ندارند و یا کاربرد بسیار کمی دارند، ما را از رسیدن به هدف، که تفقه در دین باشد، باز ندارند.
پرداختن به مسائل علم اصول در سالهای اخیر، به قدری در حوزه های علمیه زیاد شده است که دهها و صدها مسأله صرفاً (فرضی) که زاییده ذهن پویای اصولیان است و هیچ کار بردی ندارند، جا را بر هر اندیشه نو و ابتکاری تنگ کرده اند و حوزه ها را از پرداخت به مسائل اصلی و واقعی و حوزویان را از واقع بینی بازداشته اند۱۱.آقای بروجردی، که از فقهای بزرگ صاحب سبک و نوآور در سده اخیر است، به خاطر پرهیز از همین نکته، با این که تبحر فوق العاده ای در اصول داشت، کم تر مسائل فقهی را بر مسائل اصولی مبتنی می کرد و هرگز، به مسائل فرضی نمی پرداخت۱۲.
متأسفانه در روزگار م، بی حدّ و حصر، در حوزه ه، به بررسی مسائل فرضی در مباحث علم اصول، آن هم در بحثهایی چون: علم اجمالی، استصحاب کلی قسم ثالث و رابع و… که هیچ ثمره عملی و فقهی ندارند، پرداخته می شود که این، عاملی است مهم در رکود فقه و بازداشتن فقیهان و اصولیان از نگاه جدّی به مسائل جدید.
۴ . مباحث غیر لازم فقه: توانها و دقتها و ریزبینیها و نکته سنجیها در سده اخیر، بیشتر به فرعها و بخشهایی از فقه متوجه شده که به طور کلی، بیگانه از مسائل روز مره زندگی و موضوعهای با اهمیت و کارساز در جامعه است و این کلاف، چنان پیچیده شده که فقیهان ما را از تفکر در باب مسائل نوپید، بازداشته است.
در روزگار م، فقیهان در کتابهای فقهی خود و در درسهای خارج، به شرح موضوعهایی می پردازند و حاشیه بر حاشیه هایی می زنند و بر شمار اشکالهایی می افزایند و جواب از اشکالهایی می دهند و اشکال بر اشکالهایی می کنند که نه فقه را به کار می آید و نه جامعه را. جز وقت گذرانی و اظهار فضل هیچ چیز دربر ندارد. وقتی از اینان، از این کار بیهوده پرسش می شود، پاسخ می دهند درست است که این گونه بحثها فایده عملی ندارند، ولی فایده های علمی بسیار دارند.
این گونه بحثه، باید بسان گذشته و بلکه قوی تر خوانده شوند، تا ذهن و فکر طلاب، دانشوران و طالبان علم، باز شده و اهل نقد و بحث شوند.
روشن است که می شود با مباحث جدید و مورد نیاز، فکر و ذهن طالبان علم را پرورش داد. بویژه که با طرح مسائل نوپید، مجتهد باید در پی دلایلی بگردد و از راههایی به نیازهای فقهی روز پاسخ بدهد که در گذشته سابقه نداشته و این، بهتر می تواند ذهن و فکر افراد را پرورش دهد و راههای جدید را برای کشف مسائل بنمایاند.
عوامل بالندگی فقه
در بخشهای نخست، وضعیت موجود حوزه را از نظر گذراندیم و به پاره ای از عوامل رکود فقه در عصر حاضر، اشاره کردیم و با اشاره به موضوعها و مسائل بر جای مانده و نقاط ضعف و نارساییه، نابالندگی فقه را در حل دشواریهای اجتماعی و حکومتی و پاسخ گویی به نیازهای جدید مردم، یادآور شدیم.
اکنون ببینیم برای پایان دادن به این وضع چه باید کرد؟ چه ابزار و روشهایی را حوزه باید به کار گیرد، تا بار دیگر فقه و فقاهت و دیگر دانشهای حوزوی، کمال و پویایی مورد انتظار را به دست آورند.
به عبارت دیگر، برای این که فقه و فقاهت، بتوانند همراه با زمان، بلکه پیش تر از زمان حرکت کنند و در همه عرصه ها و زمینه ه، راه حلهای مناسب ارائه دهند چه باید کرد؟
پاسخ این پرسش بخشهای فراوانی دارد که بخشی از آن به وضعیت ساختار اداری و سازمان و تشکیلات حوزه و بخشی از آن به برقراری نظم و برنامه در حوزه ه، ساماندهی کارهای تحقیقاتی، اصلاح نظام آموزشی، تدوین کتابهای درسی، بالا بردن دانش اجتماعی حوزویان و… بر می گردد که بحث در همه این زمینه ها از موضوع و نیز حوصله این نوشتار بیرون است.
در این ج، تنها به برخی از این بخشها که به بالندگی دانش فقه، ربط پیدا می کنند، به گونه ای گذرا اشاره می کنیم و عواملی را که اگر به کار گرفته شوند، سبب رشد و بالندگی فقه و فقاهت فراهم خواهد آمد، به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم:
۱ . استفاده از روشهای جدید
پیش از این گفتیم که در روزگار گذشته، همراه رشد و گسترش فقه، شیوه ها و روشهای اجتهاد و استنباط نیز رشد داشته اند. در حقیقت، همواره، پدیدآمدن روشهای نو، در استفاده از منابع و صدور فتو، در رشد و بالندگی، تأثیرگزار بوده اند از این روی هر گاه پنداشته شده که شیوه های موجود، کامل و بی کم وکاستند و دیگر راههایی بهتر و کامل تر از آنچه هست، نمی توان برای استنباط احکام پیدا کرد، فقه دچار رکود شده است. روشهای استفاده از منابع فقهی، یا همان فقاهت نیز، همچون خود فقه همواره باید رو به کمال باشند و نباید هیچ گاه به پندار این که کامل هستند و بی کم وکاست از حرکت تکاملی باز ایستند.
بر همین اساس، در هر برهه ای که فقیهی دست به ابتکار و نوآوری زده و با به کار گرفتن شیوه های جدید بر رشد فقاهت و شمار روشهای استنباط افزوده است، به میزان درخوری در فقه بالندگی و تحرک ایجاد شده و گاهِ آغاز یک تحول مهم در مسیر تکامل فقه گردیده است.
بر همین اساس، اگر مثلاً سیر تکاملی فقه را به چند دوره تقسیم کنیم، می بینیم در رأس هر دوره ای فقیهی نوآور مانند ابن ابی عقیل، شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن ادریس حلی، علامه حلی، شهیدین، محقق کرکی، وحید بهبهانی، شیخ انصاری، آقای بروجردی و… قرار دارند که هر کدام با پدید آوردن روشهای جدید و یا کامل ساختن شیوه های پیشین اجتهاد، به رشد و بالندگی فقه کمک شایانی کرده اند.
رهبر معظم انقلاب، با اشاره به ضرورت تکامل فقاهت و کامل ساختن شیوه های استنباط می گوید:
(… فقاهت، یعنی شیوه استنباط. خود این هم به پیشرفت احتیاج دارد. این که چیز کاملی نیست، بلکه متکامل است. نمی شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله فقاهت رسیده ایم و این شیوه دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه، از کجا معلوم است؟ شیخ طوسی ملاّی به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یک مسأله فقهی ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث کند؟ آن فتاوا ساده و سطحی است. مجتهد امروز، هرگز راضی نمی شود آن طور کار کند و استنباط نماید. فقاهت در دورهای متعدد تکامل پیدا کرده است….
چه دلیلی دارد که فضلا و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه، بیفزایند و آن را کامل کنند؟ ای بس، خیلی از مسائل، مسائل دیگر را در بر بگیرد و خیلی از نتایج عوض گردد و خیلی از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد، جوابهای مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگری می شود. این، از جمله کارهایی است که باید بشود۱۳.)
عظمت و توانمندی فقهای گذشته، هیچ گاه نباید این تصور را در حوزه های علمیه ایجاد کند که آن بزرگواران در همه زمینه های فقهی حرف آخر را زده اند و بهتر و کامل تر از شیوه های اجتهادی و فقاهتی آنان وجود ندارد. اگر بزرگی شیخ انصاری و صاحب جواهر و… موجب گردد که فقها جرأت و جسارت این را پیدا نکنند که در برابر نظر آنان نظر بدهند و شیوه ها و راههای غیر از شیوه های استنباطی آن بزرگواران را به کار گیرند و امتحان کنند، مسلم رکود و ایستایی فقه و فقاهت امری اجتناب ناپذیر است. نتیجه چنین نگرش و تصوری آن می شود که فقیهان موجود، همه توان خویش را به کار گیرند که رأی پیشینیان را بفهمند و همان را اوج فقاهت به شمار آورند و کم تر به فکر نوآوری و کشف راههای جدید و کامل ساختن شیوه های فقاهت باشند.
شهید مطهری می نویسد:
(… چاره ای نیست، اگر مدعی هستیم که فقه ما نیز یکی از علوم واقعی دنیا است، باید از اسلوبهایی که در سایر علوم پیروی می شود پیروی کنیم، اگر پیروی نکنیم معنایش این است که از ردیف علوم خارج است۱۴.)
واقعیت این است که در وضعیت موجود حوزه های علمیه، فقیهان و محققان بیشتر به تعمیق و تحقق همان مسائلی می پردازند که فقهای پیشین به آن ژرفا بخشیده اند. در اجتهاد و استنباط همان روشها و راههایی را می پیمایند که بارها پیموده شده است. روشن است که چنین وضعی نمی تواند به رشد و بالندگی فقه و تکامل شیوه های فقاهت بینجامد. فقهای امروز با فکر بازتر و نگرشی ژرف تر و گسترده تر باید آفاق دیگری را کشف کنند، از ابزار و راههای دیگری کمک بگیرند و از همه مهم تر، این همه را در پرتو روح کلی فقه و اصول کلی و مسلّمی همچون: (اهمیت و مصلحت نظام)، (جامعیّت فقه) و آرمان بلند (تئوری اداره انسانها از گهواره تا گور) مورد بررسی و ارزیابی دوباره قرار دهند، تا رشد و بالندگی در عرصه فقه و فقاهت پدید آید.
ممکن است برخی تصور کنند که به کارگیری چنین روشهایی با (فقه سنتی) و (شیوه پیشینیان) و (اجتهاد جواهری) که بارها از سوی امام راحل، مورد توصیه و تاکید قرار گرفته است، ناسازگاری دارد، ولی با توجه به توضیحی که دادیم، جای چنین تصوری باقی نمی ماند; زیرا (اجتهاد جواهری) خود در راستای همین هدف و با استفاده از شیوه های فقاهتی جدید در عصر خویش، درخشیده است. شیوه پیشینیان، در طول تاریخ فقاهت، همواره بر پیدا کردن و گشودن آفاق جدید و بالنده ساختن فقه استوار بوده است. البته این حرکت در بعضی برهه ه، مثل عصر علاّمه و شیخ انصاری شتاب بیشتری داشته و در برخی برهه ها مانند روزگار م، شتاب لازم و مورد انتظار را نداشته است. افزون بر این، باید توجه داشت که امام خمینی، از یک طرف بر فقه سنتی و اجتهاد جواهری و لزوم ادامه راه پیشینیان تأکید ورزید و از سوی دیگر، اجتهاد مصطلح در حوزه های علمیه را کافی ندانست و نقش زمان و مکان را در احکام مورد توجه قرارداد و بر ضرورت استفاده از روشهای جدید فقاهتی تأکید کرد:
(در عین این که از اجتهاد جواهری به صورتی محکم و استوار ترویج می شود، از محاسن روشهای جدید و علوم مورد احتیاج حوزه های اسلامی، استفاده گردد۱۵.)
بنابراین، استفاده از روشهای جدید در حوزه فقه و فقاهت، یکی از عواملی است که به رشد و بالندگی فقه کمک می کند و این وظیفه حوزه است که با بررسیها و پیگیریهای کارشناسانه، روشهای جدید را شناسایی کند و از محاسن آن در مسیر رشد و تعالی فقه بهره گیرد.
۲ . همفکری و تبادل آراء
اختلاف آرای دانشمندان و صاحب نظران، اگر آلوده به غرضهای شیطانی نباشد، یکی از مهم ترین عوامل پیشرفت علوم است. این که در حدیث معروف نبوی (اختلاف امتی رحمه۱۶) از اختلاف میان امت، به عنوان (رحمت) یاد شده است، گویا بیانگر همین مطلب باشد.
اختلاف آراء، بین دانشمندان در علوم مختلف اسلامی، بویژه علم شریف فقه، که شایسته ترین علم است و همین طور سنت حسنه مباحثه ها و مناظره های گرم علمی بین طلاب، صاحب نظران و محققان علوم حوزوی، معمول بوده و هست. در میان اصحاب ائمه(ع)، بسیار اتفاق می افتاد که افرادی همچون زراره، محمدبن مسلم، ابابصیر و… بر سر مسائل فقهی با امامان معصوم(ع) به مباحثه می پرداختند و اشکالاتی که به نظرشان می رسید مطرح می کردند.
امامان(ع) با میدان دادن به اصحاب برای بازگویی دیدگاههای خویش، در حقیقت شیوه تبادل آراء و اهمیت آن را در رشد و بالندگی علوم، به آنان آموزش داده اند. افزون بر این، اصحاب خود را به گفت و گوهای علمی سفارش می کردند.
حضرت امیر(ع) می فرماید:
(اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منه الصواب۱۷.)
دیدگاهها را کنار هم نهید و برخی را بر برخی دیگر عرضه کنید، تا رأی و نظر صحیح پدید آید.
یا می فرماید:
(امخضوا الرأی مخض السقاء ینتج سدید الآراء۱۸.)
رأی ها را همچون ماستی که برای به دست آوردن کره در میان مشک می ریزند و می زنند، به یکدیگر بزنید تا در اثر برخورد اندیشه ها نظر درست و متقن به دست آید.
از این روی، اصل برخورد آراء و اندیشه ه، به عنوان عاملی مهم در رسیدن به آرای متقن و رشد و تعالی دانشهای اسلامی، بویژه فقه، همواره مورد توجه امامان(ع) و اصحاب آن بزرگواران بوده است.
بی گمان، گفت و گوهای علمی و ردّ و ابرام آرای پیشینیان و پسینیان و برخورد آراء در حوزه های شیعه، به رشد و بالندگی فقه و دیگر علوم کمک شایانی کرده است.
البته سنت حسنه (مباحثه) بیشتر میان طلاب و فاضلان جوان حوزه رایج است و متأسفانه در سطوح عالی و در میان فقیهان و مجتهدان رواج ندارد. معمول نیست که فقهای برجسته، بویژه اصحاب فتو، در یک جا گردآیند و آرای خویش را در فرعهای مختلف فقهی و مسائل و موضوعهایی که نوپدیدند، مطرح کنند و از فکر و نظر یکدیگر کمک بگیرند.
حال آن که تبادل آراء در سطوح بالای علمی، سبب بالندگی علوم و افزایش بازدهی کارها می شود. در جهان امروز، دیگر فکر و نظر یک فرد به تنهایی ارزش و اهمیت چندانی ندارد و از تک روی و فکر یک فرد، کاری ساخته نیست.
امروزه، علمای هر رشته، تبادل رأی می کنند و سعی دارند از دیدگاههای یکدیگر، بهره ببرند.
از این روی، شهید مطهری می نویسد:
(اگر شورای علمی در فقاهت پیدا شود و اصل تبادل نظر بطور کامل جامه عمل بپوشد، گذشته از ترقی و تکاملی که در فقه پیدا می شود، بسیاری از اختلاف فتواها از بین می رود۱۹.)
تدریس خارج فقه و اصول، به گونه ای که اکنون در حوزه های علمیه رواج دارد، تا زمان وحید بهبهانی، گویا معمول نبوده و برای نخستین بار، تدریس مباحث فقهی و اجتهادی را به این روش، وحید بهبهانی پدید آورد و پس از وی، شریف العلمای مازندرانی و سپس شیخ انصاری و… این شیوه را تکمیل و تدریس خارج فقه و اصول را به شکل کنونی تثبیت کردند۲۰.
کلاسهای درس خارج فقه، در آن زمان، بیشتر این گونه بود: استاد، که از فقها و مراجع بزرگ بود، با آمادگی کامل و پس از مطالعه و تحقیقات فردی در زمینه یک فرع فقهی، آن را در یک جمع بزرگ مطرح می ساخت و از دیدگاههای خویش در آن خصوص دفاع می کرد و شرکت کنندگان در جلسه هم، که افراد سطح بالای حوزه و مجتهد بودند، آزادانه دیدگاههای استاد را مورد نقد قرار می دادند و اشکالهای خویش را مطرح می ساختند; از این روی، بسیار پیش آمد که یک فرع فقهی، روزها در جلسه مطرح بود و جوانب مختلف آن به بحث گذاشته می شد و در پایان، استاد با استفاده از اشکالهای مطرح شده از سوی شرکت کنندگان به یک جمع بندی و نتیجه گیری دست می یافت و آن گاه، موضوع و مسأله دیگری را طرح می کرد. تشکیل چنین جلسه هایی در آن روزگار، گرچه عنوان کلاس درس داشت، ولی در حقیقت، یک انجمن و لجنه علمی و مشاوره ای بود که گروهی از اهل نظر و دانشوران سطح بالای حوزه، با ارائه دیدگاههای خود، به مبادله فکری می پرداختند.
درسهای خارج فقه، در آن روزگار، تقریباً چیزی شبیه کنفرانسهای علمی بوده که امروزه، در محافل علمی جهان، رایج است. با این تفاوت که تشریفات اینها را نداشته و نیز کاری مقطعی نبوده، بلکه در همه روزهای تحصیلی، چنین کنفرانسهایی برگزار می شده است. اوج برگزاری این گونه درسه، در سامراء، توسط میرزای شیرازی بوده است. وی، سبک ویژه ای در ارائه مطلب داشته و جلسه درس وی، عبارت بوده از گفت وگو بین استاد و شاگردان، از این روی، این روش بی سابقه، به مکتب سامراء نامبردار شده است۲۱.
اکنون، در حوزه های علمیه، درسهای خارج فقه و اصول، رونق بسیار دارند. استادان، مجتهدان و مراجع بزرگ، در ساعتهای معینی از روز، دیدگاههای فقهی، اصولی، فلسفی و… خود را برای انبوه شاگردان مطرح می سازند، ولی متأسفانه این درسه، حالت نخستین خود را از دست داده اند و در آنها از تبادل و برخورد آراء خبری نیست. به اصطلاح به گونه کنفرانسهای علمی نیستند. نه استاد، ابتکار و نوآوری دارد و موضوعهای جدید و بحث نشده و بحث انگیز را مطرح می کند و نه شاگردان چنان صلاحیت و شایستگی بالایی را دارند که دیدگاههای استاد را به نقد بکشند و نه حال و هوای جلسه، چنین اقتضایی را دارد.
در زمان م، تبادل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 