پاورپوینت کامل رسالت عالمان در احیای ارزشها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رسالت عالمان در احیای ارزشها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رسالت عالمان در احیای ارزشها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رسالت عالمان در احیای ارزشها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۲۹
حیات اجتماعی هر جامعه، به رواج ارزشها و کمالات معنوی بستگی دارد و مرگ آن به گسترش رذائل و از میان رفتن مکارم اخلاق.
اهتمام مردم بر گسترش ارزشها، نشانگر سلامت جامعه است و رواج ضد ارزشها، سلامت جامعه است و رواج ضد ارزشها، حکایتگر بیماری آن. فرجام انسانهای بی بهره از ارزشهای انسانی، زبونی و وامندگی است و مردمان بی تعهد در عرصه سیاسی و اجتماعی، ره به جایی نخواهند برد.
سخن در این است که نقش روحانیت در حیات معنوی مسلمانان کدام است و از چه ابزاری می تواند در رشد ارزشهای اخلاقی کمک بگیرد. نگاهی به وظایف عالمان، گویای این نکته است که روحانیان، به عنوان وارثان انبیأ، در گسترش ارزشها، بزرگترین مسؤولیت را دارند و جایگاه اجتماعی علما نیز وظیفه را دو چندان کرده است. تبیین و ترویج مکارم اخلاق، مهم ترین کار انبیا بوده و تزکیه نفوس، سر لوحه کارشان. سر تا سر صحف ابراهیم خلیل، حکمت و عبرت بوده و تشویق مردم به کمالات انسانی و بخش مهمی از تورات موسی(۱)و انجیل عیسی (۲)در بردارنده موعظه و نصیحت ومسائل اخلاقی.
قرآن، سرّ بعثت پیامبران را تربیت جامعه انسانی شمرده و پیامبر(ص) فرموده است:
«من از سوی خداوند، برای نشر مکارم اخلاق و نیکوییها بر انگیخته شده ام»(۳).
بخش بزرگی از سخنان پیامبر، در بردارنده نکته های تربیتی و اخلاقی است. آن حضرت، به فرستادگانش سفارش می کرد، مردم را به اخلاق نیکو بیارایند:
«یا معاذ علمهم کتاب الله و احسن ادبهم علی الاخلاق الصالحه»(۴).
ای معاذ! کتاب خدا را به مردم بیاموز و ایشان را با ارزشهای شایسته بیارای.
پس از رحلت پیامبر(ص)، این حرکت بزرگ اخلاقی، به خاطر فتحهای بزرگ و سرازیر شدن غنائم جنگی به میان مسلمانان و مشی نادرست کارگزاران، از پویایی و درخشش آغازینش کاسته می شود.
گروهی از نو جان می گیرد، با فرهنگ و اندیشه و نگاه جدید به زندگی. زهد و دوری از دنیا، که فرهنگ صدر اسلام بود به بوته فراموشی سپرده می شود. در میان این غوغای افزون طلبی و رفاه گرایی، تنها فریاد ملکوتی علی(ع) است که مردم را به تقوا می خواند و ارزشهای والای انسانی را بدانان یادآور می شد.
هنگامی که حکومت را در دست گرفت، بزرگترین کاری که در پیش داشت و ذهن و فکر آن حضرت را به خود مشغول کرده بود، میکروب بی تقوایی بود که در جان مردم جا خوش کرده بود.
از این روی، با تمام توان دست به کار شد، تا جامعه را به راه صلاح آورد و در بیشتر خطبه ها، تکیه کلامش تقوا و پرهیز از دنیا و خویهای ناشایست بود.
شهید مطهری می نویسد:
«از مجموع ۲۳۹ قطعه ای که سید رضی، تحت عنوان خطب جمع کرده است، ۸۶ خطبه موعظه است و یا لا اقل مشتمل بر یک سلسله مواعظ است و از مجموع هفتاد و نه قطعه ای که تحت عنوان کتب گرد آورده است، بیست و پنج نامه، تماما، موعظه است و یا متضمن جمله هایی در نصیحت و اندرز و موعظه است (۵)».
سایر ائمه نیز، به نشر مکارم اخلاق اهتمام داشتند و اندرزها و پندهای به جا مانده از آنان، بر جایگاه و الای اخلاق در مکتب ائمه(ع) دلالت دارد.
اینک، وظیفه نشر مکارم اخلاق، بر دوش علماست. فقیه واقعی آن است که افزون بر فهم عقاید و شرایع، ارزشها را بشناسد و بدآنها پایی بند باشد و مردم را با رفتار پسندیده آشنا کند.
«مردی از امام باقر(ع) مسأله ای پرسید، حضرت پاسخ داد. مرد گفت: فقها چنین نمی گویند.
امام فرمود: آیا هرگز فقیهی دیده ای! فقیه بحق آن است که در دنیا زهد ورزد و به آخرت، گرایش داشته باشد و به سنت پیامبر، دست آویزد».
فیض کاشانی در شرح حدیث، نوشته است:
«صفات سه گانه از آن رو، علامت فقیه واقعی به شمار آمده که: دو صفت نخستین، دلیل معرفت مبدا و معاد است و صفت سوم، دلیل است بر لزوم آشنایی فقیه با اخلاق و سنت پیامبر. این، معنای فقه است (۶)»
صاحب جواهر، بر عالمان روا نمی داند که در گوشه ای به دور از مردم، سکنی گزینند و تنها بر فهم دقایق معارف و احکام بسنده کنند، بلکه برای فقیه لازم می داند که افزون بر فهم کتاب و سنت، حکمت و اخلاق آموزد، به میان مردم برود و مکارم اخلاق را میان آنان گسترش دهد و خود در عمل چنین بود.
او، در نامه ای به یکی از علمای هند نوشته است:
«ثم لا یخفاک انه من حیث ان من الله علیک بحسن التوفیق و التسدید و منهک بالفضل و التایید ان تجتهد فی تعلیم المهدیین و ارشاد المضلین و تسدید المله و الدین فانها من وظایف المجتهدین و سیاسه الائمد الطاهرین و ان تصرف همتک فبما یرضی الله و تخلص نفسک فی طاعه الله و تجهد فی تحصیل القربات و نیل السعادات و لا تقطع عنا اخبارک علی الدوام. و السلام(۷)».
بر تو پوشیده نماند که خداوند با توفیقات شایسته و استواری راه، بر تو منت نهاده و فضل و تاییدش شامل حالت گشته است. تو نیز می بایست در تعلیم راه یافتگان و ارشاد گمراهان و تحکیم پایه های دین و ملت، تلاش ورزی که این از وظایف مجتهدان است و سیرت امامان پاک.
و نیز، همت و توان خود را به دست آوردن خشنودی خداوند به کار ببر و خود را خالص گردان برای پیروی او. و در به دست آوردن آنچه سبب نزدیک شدن به خدا و سعادت می شود، بکوش. و ارتباط خود را، همواره بإ؛–پ پ ا ما محفوظ بدار.
حوزه این وظیفه بزرگ را با گامهای استوار به سوی «تبیین مفاهیم» و «ترویج ارزشها» می تواند به سامان برساند. در تبیین موضوعات اخلاقی، چند نکته می بایست رعایت گردد:
۱- تفکیک مرزها: تبیین مسائل ارزشی و تعیین حدود آنها از وظایف فقهاست. عالمان می بایست مکارم اخلاق را از غیر آن جدا کنند و مفاهیم ارزشی را به درستی بفهمانند. منشأ بسیاری از کج رویها و انحرافهای فکری در تاریخ اسلام، روشن نبودن مفاهیم اخلاقی برای مردم بوده است.
ابهام در مرزهای زهد و تقوا و ایثار برای عده ای از صحابه پیامبر، سبب شد که آنان زهد را با رهبانیت اشتباه کنند(۸) و گروهی دیگر، حفظ برخی از ارزشهای اخلاقی را برای پیروی از پیامبر(ص)پیش دارند:
«ان النبی را رجلا یسوق بدنه فقال له ارکبها. فقال یا رسول الله آنهابدنه. قال ارکبها: قال: آنهابدنه. قال: ارکبها و یلک، فی الثالثه(۹).»
پیامبر مردی را دید که در پس شتر قربانی پیاده می رود. به او گفت: سوار شو. مرد گفت: شتر قربانی است.
فرمود: سوار شو.
مرد گفت: شتر قربانی است. بار سوم فرمود: وای بر تو سوار شو.
نا فرمانی مرد از دستور پیامبر، از درک نادرست او، در احترام به قربانی سر چشمه گرفته است. جریانهای فراوانی، چون: زاویه نشینی و ملامتی گری و… را باید در دریافت نادرست این جریانها، از مفاهیمی چون، توکل، اخلاص و… پی جست.
بخش زیادی از وقتهای گرانبهای ائمه در روشن کردن مرزهای اخلاق، به کار رفته است. امامان، مثل بیان عقاید و احکام، مفاهیم ارزشی را نیز برای مردم، روشن می کرده اند، تا مردم در اندیشه و کردار، به زیاده روی و کوتاهی کردن دچار نشوند.
در کتاب معانی الاخبار صدوق، مرز شماری از ارزشها، چون: مروت، تقوا، زهد، ورع، حسن خلق، سخاوت، مروت، سماحت، جود، و نیز حدود ضد ارزشهایی چون: کبر و حسد و کذب،… بیان شده است(۱۰).
در هم آمیختن اندیشه های بیگانگان با فرهنگ اسلامی و تبلیغات گمراه کننده فساد انگیزان و عشرت جویان، از دیگر عوامل تحریف مفاهیم ارزشی بود که ائمه (ع) با موضع گیری بجا و مناسب، از گسترش آن جلو می گرفتند.
فتوت، از خویهای بلند انسانی است. در اسلام، جوانمردان، به نیکی ستوده شده اند. تشیع، خاستگاه نخستین فتوت و جوانمردی بود و کوفه زادگاه آن. ستم و جور بنی امیه و سپس بنی عباس، سبب شد که گروهی جوانمرد، گرد هم آیند و با اقتدا به سیرت مولای خود در یاری محرومان و مظلومان بکوشند(۱۱)و اخلاق جوانمردی را میان مردم گسترش دهند.
اینان، خدمات فراوانی به جامعه اسلامی، ارائه دادند و دست بسیاری از ظالمان را کوتاه کردند و در برهه های حساس به فریاد مظلومان رسیدند. امّا در قرن دوم که اخلاق جاهلیت چون: شرب خمر، لعب، آواز و غنی و سرگرمیهای نامناسب در میان جوانان رواج پیدا کرد، گروهی اینها را از لوازم فتوت و مروت شمردند و این خصلت پسندیده را آلودند.
امام صادق(ع) در برابر این انحراف پرهیز داد. ابی قتاده قمی می گوید: درباره فتوّت، در نزد امام صادق (ع) سخن به میان آوردیم.
حضرت فرمود:
«آیا گمان می کنید، فتوت به زشت کاری است. همانا فتوت و مروت طعامی است گسترده و عطیه ای بخشیده شده و پرداختن به کار نیک و خود داری از آزار دیگران است. اما آنچه اینک در جامعه وجود دارد، نه فتوت که فسق است.
پس فرمود: مروت چیست؟
گفتم: نمی دانیم.
فرمود: مروت: سفره گستردن و جود و بخشش است(۱۳)».
با نمونه دیگری که اکنون نقل می کنیم، حاکی از آن است که امام صادق(ع)، در برابر نفوذ فرهنگ اقلیمی در مفاهیم ارزشی می ایستد و معنای درستی عرضه می دارد:
«مرّ بجعفر بن محمد رجل و هو یتغذی و عنده اصحابه. فلم یسلم ذلک الرجل علیهم و دعاه جعفر الی الطعام.
فقیل له: السنه ان یسلم ثم یدعی و قد ترک السلام علی محمد. فقال(ع) هذا فقه عراقی فیه بخل(۱۴)».
امام صادق(ع) در کنار یاران غذا می خورد که مردی بدون ادای سلام بر حضرت، گذشت.
امام، او را به خوردن غذا دعوت فرمود.
به امام گفته شد: سنت آن است که پس از سلام، دعوت شود و او به عمد سلام نکرد.
امام فرمود: این فقه عراقی است، آمیخته با بخل.»
سخن حضرت، نشانگر نقش محیط و ارزشهای ناپسند اقلیمی در استنباط فقهی و مفاهیم ارزشی است.
بخل عراقیان در آن روزگار، سبب شده بود که فرهنگ ضد ارزش، ارزش جلوه کند و عادتهای ناپسند بمانند سنت دینی رواج یابد.
فقیه، با کند و کاو در انحرافهای فکری وظیفه دارد علل را شناسایی کند و مفاهیم اخلاقی را در اصالت خود عرضه بدارد.
۲- توجه به زمان و مکان: مسائل ارزشی، دو گونه اند: بخشی از آنها دگرگونی نمی پذیرند و در همه زمانها ثابتند و بخشی از آنها، دگر گونی می پذیرند. در زمانی ارزش به حساب می آیند و در روزگار دیگر، خیر.
آداب اجتماعی، که بخشی از اخلاق را تشکیل می دهند، این گونه اند.
همراهی با توده مردم در شیوه زندگی، مسکن، لباس، طعام و… کاری است نیک. فقر شدید مردم به روزگار علی(ع) سبب می شد که حضرت از ساده ترین لباسها استفاده برد و پوشیدن کفش و لباس وصله دار و کم بها فضیلت به حساب آید. ولی در زمان امام صادق(ع) که مردم در رفاه نسبی به سر می برند، پوشیدن پوشاکی چون زمان علی(ع)، ضد ارزش و آداب بود و شخص تحقیر می شد. ائمه(ع) به عنصر آداب اجتماعی توجه داشتند و دخالت مکان و زمان را در تغییر ارزشها ازنظر دور نمی داشتند.
حماد بن عثمان می گوید:
«در نزد امام صادق بودم که مردی به حضرت گفت: فرمودی که علی بن ابی طالب لباس خشن می پوشید، پیراهنی به چهار درهم و مانند آن، و ما بر تن شما، لباس جدید می بینیم.
امام فرمود: همان علی(ع) آن را در زمانی می پوشید که همه چنین بودند و مردم آن را بر حضرت عیب نمی گرفتند و اگر علی آن لباس را امروز بپوشد، بدان مشهور می شود. پس بهترین لباس در هر زمان، لباس مردمان آن عصر است(۱۵).»
در مورد دیگر، امام صادق در جواب سفیان بن عیینه که بر شیوه زندگی امام خرده می گرفت فرمود:
«علی(ع) در روزگار سختی زندگی می کرد و امروز چنین نیست(۱۶).»
در پاسخ عباد بن کثیر بصری فرمود:
«خداوند نعمتهایش را بر مردم حرام نفرموده است. روزگار علی(ع) با روزگار ما فرق دارد. اگر من همانند آن روز، لباس بپوشم، خواهند گفت وی ریاکاری است مثل عباد بصری(۱۷).»
امام رضا(ع) نیز به پیروان خود سفارش می کرد در آداب اجتماعی با زمان حرکت کنند و از تک روی بپرهیزند. خود نیز بسان مردم زمان خود لباس می پوشد، در پاسخ کسانی که به روش زندگی و پوشش آن حضرت خرده می گرفتند، فرمود:
«عده ای از شیعیان سست ایمان دوست دارند که من روی نمد بنشیم و لباس خشن بپوشم، ولی روزگار چنین روشی را بر تابد(۱۸).»
اینها نشان دهنده توجه ائمه به گونه زندگی مردم و خوی و روش و برنامه آنان در خوراک، پوشاک و… است. روش زندگی مردمان هر دوره، در تغییر و تحول ارزشها مؤثر است. در همین راستا، شهید اول در باب احترام به مؤمن، می نویسد:
«یجوز تعظیم المؤمن بما جرت به عاده الزمان و ان لم یکن منقولا عن السلف لدلاله العمومات علیه(۱۹).»
احترام مؤمن، برابر روش هر زمان، گر چه از پیشینیان، نیز دستوری نرسیده باشد، جایز است، زیرا عمومات احترام مؤمن، بدان دلالت دارد و ناظر به روش مردمان، در هر دوره است.
فقیه وظیفه دارد در استنباط مسائل اخلاقی، روش و برنامه زندگی مردمان روزگار خود را در نظر داشته باشد.
.۳ رابطه فقه و اخلاق: آیا مسائل اخلاقی پیوستگی با فقه دارند، یا خیر؟
با توجه به تقسیم اصطلاحی، به ذهن می آید که اخلاق پیوستگی به فقه نداشته باشد. قلمرو فقه را احکام فرعی شمرده اند و مسائل ارزشی را خارج از این محدوده. در تحلیل گسترده تر، در می یابیم که دایره مسؤولیت فقیه، اخلاق را نیز در بر می گیرد.
صرف نظر از این که فقه در قاموس دین، اعم از عقاید و شرایع و اخلاق است و به تعبیر علامه مجلسی:
«فقیه، اخبار آل محمد(ص)، بیشتر به معنای عالمی است که اهل عمل باشد و عیوب و آفات نفس را بشناسد، دل از دنیا بر گرفته و زهد پیشه کرده باشد…(۲۰)»
بسیاری از موضوعات اخلاقی، پیوند نزدیکی با فقه دارند و می بایست هم در مرحله تعیین موضوع و هم تعیین حکم، فقیه حکم آن را روشن سازد.
از باب نمونه، صله رحم، دارای احکام فراوانی است: صله رحم چیست، حدود آن کدام است، واجب است یا مستحب.
یا، غیبت چیست، اقسام آن کدام است، موارد غیبت حرام و جایز کدام است و… دهها مسأله نظیر آن که در قلمرو حکم فقیه است. مشکلاتی که مکلّفان با این گونه مسائل ارزشی و ضد ارزشی دارند، فراوان است.
کسانی که از کنار آیات و روایاتی که به نگهداشت ارزشی و یا پرهیز از ضد ارزشی فرا می خوانند، به این دلیل که ارشادی اند، نه مولوی و امور مستحبی رابیان می کنند و یا در ادلّه سنن، تسامح رواست، می گذرند، به خطا می روند.
همچنین بر سخن صاحب تحف العقول که ابراز می دارد:
«چون اکثر مسائل کتاب آداب است نیازی به آوردن اسناد نبود.(۲۱)»
خدشه وارد است، زیرا:
.۱ بسیاری از روایات اخلاقی حکم مولوی را بیان می کنند. چه بسا مفاهیمی چون: قناعت، زهد، احسان، ایثار، انفاق، قرض و… دستورات غیر الزامی تصور شود وبه سادگی از کنار آنها گذشته شود، در حالی که این مسائل، اصول و امهات جامعه اسلامی قوام ندارد. اهمیت فراوان قرآن و سنت به این مسائل ارزشی، نشان می دهد که بالاتر از پند و اندرز، منظور است.
.۲ برخی از آداب و سنتها در روایات بد آنها سفارش شده و در بین مردم نیز رواج دارد، اگر اندکی تحقیق در منابع صورت بگیرد، بی پایگی آنها روشن می شود و تسامح در استناد آنها به دین، به دین ضرر می زند.
اینها سبب می شود که به دقت تمام، احکام فقهی به بوته بررسی نهاده شود و تکلیف مردم در این باره روشن شود.
.۴ پیوستگی اخلاق با دیگر موضوعات دینی: احکام و موضوعات اسلامی، در یک مجموعه قرار می گیرد و همه در رابطه با یکدیگر معنی می یابند. مطرح کردن جدا جدای مسائل، بدون در نظر گرفتن رابطه آن با دیگر موضوعات، نه تنها جامع و پاسخ گو نیست که در نهایت ما را به مشکل گرفتار می کند.
مثلاً، طرح مسائل جهاد، بدون در نظر گرفتن ارزشهای اخلاقی به قساوت می انجامد و اسلام دین خون و شمشیر جلوه می کند. به میان آوردن مسائل اقتصادی و مالی، بدون پیوند آنها؛ اخلاق، به تکاثر و استثمار خواهد انجامید. سخن گفتن و مردم را به آن سو کشاندن، بدون برنامه ریزی برای معیشت و اقتصاد، مردم را در چنگ فقر گرفتار خواهد کرد. یا تکیه یک جانبه بر تواضع، بدون توجه به کرامت انسان، ذلت و خواری به بار خواهد آورد. سرّ پیدا شدن اندیشه های ملامتی و صوفیانه را در یکسو نگری آنان به مسائل اسلامی باید جست و جو کرد. قرآن، در طرح مسائل، عقیده و شریعت و اخلاق را به هم می پیوندد و هر یک را در رابطه با دیگری تفسیر می کند: در طرح جنگ، تقوا را پشتوانه آن قرار می دهد و اقتصاد را بدون پشتوانه ایمان و ارزشهای انسانی به رسمیت نمی شناسد و سلامت ارکان خانواده را به نگهداشت مکارم اخلاق، بسته می داند بایسته است مفسران شریعت، در طرح مسائل اخلاقی و احکام، همه سویها و پیوندها را در نظر بگیرند.
یکی از بزرگان در این باره می گوید:
«… در طی این ده سال، ما هر آسیبی خوردیم بر اثر فقدان فضیلت اخلاقی است. قرآن، که خود را نور معرفی می کند، برای این که بین فلسفه و اخلاق و بین سیاست و اخلاق و بین جنگ و اخلاق گره زد. ما آمدیم آن بحثهای سیاسی، فقهی حقوقی و اقتصادی منهای اخلاق را مدون کردیم، مشکلمان حل نشد. آن که می گوید اقتصاد زیر بنای فقه و اخلاق و حقوق است، طرز دیگری می اندیشد.
بنگرید قرآن چگونه گره زد: این کلمه «اوفوا بالعقود» محور بحثهای فقیهانه فقهای ماست، اما منهای «یا ایها الذین آمنوا» که در صدر آمده است. «و لکم فی القصاص حیاه»، محور بحث فقهی فقیهان ماست، اما منهای «یا اولوا الالباب لعلّکم تتقون» قصاص را با تقوا گره زد. هم در قصاص فردی بین این حکم و فضیلت اخلاقی گره زد و هم در قصاص جمعی، به نام جنگ…(۲۲)»
گسترش اخلاق
علما، افزون بر تبیین مفاهیم اخلاقی، وظیفه دارند، مکارم اخلاق را به مردم برسانند. از این روی از خطیب جمعه، خواسته شده مردم را به نیکیها فرا بخواند و از بدیها باز دارد:
«انما جعلت الخطبه یوم الجمعه، لان الجمعه مشهد عام فاراد ان یکون للامیر سبب الی موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعه و ترهیبهم من المعصیه و توفیقهم علی ما اراد من مصلحه دینهم و دنیاهم(۲۳)».
خطبه در روز جمعه تشریع شده، از آن جهت که جمعه از روزهای اجتماع مردم است. خداوند اراده کرده است که زمامداران در این روز، مردم را موعظه و ارشاد کنند و به انجام نیکیها تشویق کنند و از بدیها باز بدارند وبه مصالح و دین رهنمونشان سازند.
با مردم سخن گفتن و آنان را به کارهای نیک فرا خواندن و از کارهای ناشایست پرهیز دادن و پی گیرانه بر این کار اصرار داشتن و پای فشردن، نیکیها را پایدار می کند و زشتیها را سست.
از این روی، بد خواهان، تلاشهای بسیاری داشته و دارند که تبلیغات دینی، وعظ و ارشاد را بی مقدار جلوه دهند و ناصحان و واعظان را از نظرها بیندازند و علمای راستین را از این کار، باز دارند.
این تلاشها، در گروهی مؤثر افتاد و به مبلغان راستین، حقیرانه نگریستند و حتی این حرکت حساب شده و با برنامه، در برخی از عرصه خطابه و منبر کنار کشیدند و موعظه گری به حوزویان کم مایه واگذاردند، درحال که همیشه، چنین بوده که موعظه گران، بر جستگان و فرهیختگان بوده اند و دانش وران و راستان، این عرصه را در اختیار داشته اند و اهل فضل از این محافل بهره مند می شده اند.
امام خمینی در این باره می گوید:
«ممکن است دستهای ناپاکی با سمپاشیها و تبلیغات سؤ، برنامه های اخلاقی و اصلاحی را بی اهمیت وانمود کرده، منبر رفتن برای پند و موعظه رابا مقام علمی مغایر جلوه دهند. امروز در بعضی حوزه ها، شاید منبر رفتن و موعظه کردن را ننگ بدانند، غافل از این که حضرت امیر(ع) منبری بوده و در منابر، مردم را نصیحت و راهنمایی می کردند و سایر ائمه(ع) نیز، چنین بودند(۲۴).»
حضرت امیر مردم را به نیکی فرا می خواند و از بدی پرهیز می داد. در میدان جنگ، در بازار، در مسجد، و… بر پرهیز از دنیا و دیگر مشاغل اخلاقی پای می فشرد(۲۵).
سید رضی می نویسد:
«هنگامی که امام علی(ع) خطبه غرأ، در وصیت به تقوا و زهد در دنیا را ایراد فرمود، بدآنهابه لرزه در آمد و اشکها سرازیر و دلها ترسان شد(۲۶).»
عالمان بزرگ نیز به پیروی از ائمه، به ترویج مکارم اخلاق اهمیت می دادند.
«امالی»های شیخ صدوق و مفید و طوسی، فراهم آمده از مجالس اندرز آن بزرگواران است.
در غوغای دنیا پرستی و جهالتها و تعصبها حاکمان و ترویج فساد و تباهی، این اندرزهای عالمان بود که مردم را از غفلت به هوشیاری می خواند و زلزله به ارکان فساد می انداخت.
نوشته اند:
از پر تأثیرترین و قوی ترین و پر طرفدارترین خطبه های دینی، مواعظی بود که زبان آوران فصیح، اعم از آن که عالم بودند یا نه، ایراد می کردند. اینان، در روزهای ماه رمضان یا جمعه، بعد از نماز، به وعظ می پرداختند. در آن زمان ، بسیاری راعادت بر این بود که از واعظ مشهوری دعوت می کردند که اندرزشان بگوید و از خدا بترساند و چه بسا سخنان درشتی که از واعظ می شنیدند(۲۷).»
حوزه ها برای تبلیغ و ترویج مکارم اخلاق برنامه داشتند. در نیمه اول قرن چهارم ابوالحسن علی بن حسین، متولی مدرسه بیهق، اوقات طلاب مدرسه را به سه قسمت کرد: یک قسمت برای تدریس و تحصیل و یک قسمت برای املای احادیث و قسمت آخر، برای تذکر و وعظ مسلمانان(۲۸).
بعدها دامنه وعظ و ترویج پند و اندرزهای اخلاقی گسترده تر شد و واعظان مشهور و نامی در عالم اسلام پیدا شدند که سخنانشان لرزه بر اندام حاضران انداخت و مردم، بویژه جوانان، پس از شنیدن سخنان تحول آفرین آنان، راه صلاح می پیمودند.
از جمله واعظان نامور، عبارتند از:
احمد غزالی(۲۹)، مولانا حسین کاشفی، مشهور به واعظ(م: ۳۱۰)(۳۰)، واعظ قزوینی(۳۱)، فاضل دربندی(۳۲)، شیخ جعفر شوشتری(۳۳)، سید حسین واعظ(۳۴).
از معاصران، میرزا علی آقا شیرازی، با همه مقامات عالی و شخصیت اجتماعی و تخصص در فقه، فلسفه، ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم، منبر می رفته و به موعظه مردمان می پرداخته است.
اندرزهای وی چون از جان بر می خاسته، به دل می نشسته است. هر گاه به قم می آمده، علمای بزرگ قم، با اصرار از او می خواسته اند که منبر برود و به موعظه بپردازد(۳۵).
همچنین عارف نامور، حاج میرزا جواد آقا ملکی، مجلس درس اخلاق پر رونق و گرمی داشته و بسیار برای تربیت طلاب، و تهذیب اخلاق آنان تلاش می کرده است.
وی، در قم، دو جلسه تدریس اخلاق داشته: یکی در منزل، برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیّه برای عموم(۳۶).
امام امت نیز، به تهذیب اخلاق، بسیار توجه داشته است. وی در آغاز تدریس اخلاق، از کتاب:
«منازل السائرین» نکات اخلاقی را بر طلاب بازگو می کرده و در آن هنگام، شماری از افراد شایسته و مورد اعتماد در آن شرکت می کرده اند.
به تدریج، دامنه این درس، گسترش می یابد و افزون بر طلاب، باز اریان و مؤمنان شهر، شرکت می جسته اند. استقبال مردم از این درس، امام را بر آن می دارد که جلسه را در هفته ای دو روز برقرار سازد.
عمال رضا خان، نگران می شوند و این برنامه را به ضرر دستگاه می بینند. از این روی، به کار شکنی می پردازند، لیکن، امام مقاومت می ورزد و با زحمت، مجلس را ادامه می دهد، تا دوران سیاه رضا خان به سر می آید و مجلس درس، دیگر بار رونق گذشته خود را باز می یابد.
هشت سال این درس پر برکت ادامه می یابد و شمار فراوانی از فضلأ و طلاب، از آن وجود پر برکت بهره می برند و خود، استوانه ای می شوند برای محفلهای اخلاقی دیگر(۳۷).
در نجف نیز، امام این برنامه را ادامه می دهند و از هر فرصتی برای ساختن و خو دادن طلاب به اخلاق ناب، بهره می بردند.
بهره گیری از شیوه ها
روحانیانی که برای خو دادن مردم به اخلاق نیک، دست به کار می شوند، باید تلاش ورزند، شیوه های موفق در تربیت انسانهارا بشناسند و از آنها بهره گیرند.
از جمله شیوه های موفق و کار آمد که همه سیره نویسان و تاریخ نویسان، بدان اشاره کرده اند، شیوه بر خورد پیامبر (ص)، چنان با آنان برخورد کرد که خیلی زود با اخلاق اسلامی و خصال نیک خو گرفتند و سر آمد مردمان، روزگار خود شدند.
در سیره آن بزرگوار نوشته اند:
«اعرابی در مسجد پیامبر(ص) ادرار می کرد. یاران پیامبر به او حمله بردند.
پیامبر فرمود: او را واگذارید.
سپس فرمود: اندکی آب بر آن مکان بریزید. همانا شما مأمورید که با مردم مدارا کنید نه این که با آنان با خشونت رفتار کنید(۳۸).»
معاویه بن حکم سلمی می گوید:
«با پیامبر(ص) نماز می گزاردیم که نماز گزاری عطسه کرد.
من گفتم: یرحمک الله.
مردم، نیز به من نگریستند.
گفتم: وای بر من، شما را چه می شود که به من چنین خیره می نگرید.
مردم، برای ساکت کردن من، دستها را به زانو می زدند.
من،آرام گرفتم.
چون پیامبر(ص)… نماز گزارد، نه مرا دشنام داد و نه مرا زد و یا شماتت کرد.
فرمود: همانا، شایسته نیست در نماز، سخن گفته شود. نماز تسبیح و تکبیر و قرأت قرآن است(۳۹).»
این رفق و مدارای پیامبر(ص) توانست پیام او را به اعماق جانهابرساند و مردم را با اخلاق نیک خو بدهد. اگر روحانیان، این سیره را الگو قرار دهند، خواهند توانست اخلاق زشت را ریشه کن کنند و اخلاق نیک را گسترش دهند.
شیوه دیگری که امروز برای اصلاح بیماران اخلاقی به کار می رود، دانش روان شناسی است. روان شناسی علت بیماریها را می جوید و برای کشف علّت تلاش می ورزد. از این روی، به کار طبیبان اخلاق افرادند و آهنگ آن دارند جامعه اخلاقی سالمی برقرار کنند، آشنایی با دقایق روان شناسی بسیار به کارشان می آید و می توانند با کمک آن، گامهای قوی تر و بهتر بردارند.
یکی از روان شناسان می نویسد:
«اخلاقیون، ریا کاری را بد می شمرند و محکوم می کنند، ولی روان شناسان علت ریاکاری را تجسس می کنند؛ یعنی از خود می پرسند، به چه دلیل و چرا مردم ریاکار می شوند، معلوم است به شمردن و تنقید از ریاکاری خیلی مفید فایده نیست؛ چه بدون علت اصلی چگونه می توان آن را از بین برد. یقیناً یکی از بزرگ ترین خدمات که یک روحانی می تواند به بشریّت کند این است که ریاکاری، تنبلی، حسادت، فریب و نافرمانی، شکست روحی و درماندگی را باتجسس و شناختن علتشان کشف و درمان کند؛ چه با این که درمان این گونه اختلالات رفتار و روش در حیطه قدرت روحانیون است، ولی این درمان، بدون تجسس و شناخت علت اصلی امکان کامل نخواهد داشت(۴۰).»
با مطالعه ریشه فسادهای اخلاقی و رفتارهای ناشایست، این نکته روش می شود که ریشه این رفتارهای نادرست در افر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 