پاورپوینت کامل رساله سیر و سلوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رساله سیر و سلوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رساله سیر و سلوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رساله سیر و سلوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۶۵
عارف و اصل آقا محمد بید آبادی
قله بر افراشته معرفت، تبلور معانی طریقت، و اصل به سرّ ولایت، فقیه بلند مقام، عارف بی بدیل، فرهیخته چهارده ستاره درخشان ولایت، مرحوم آقا محمّد بید آبادی، سر سلسله عارفان علوی و مبیّن حکومت صدرایی در سده های اخیر است.
او، دانشوری جامع و ذوفنون بود. غیر از علوم مرسوم زمان خویش، در دانشهایی چون: «کیمیا» مهارت داشت.
در حوزه اصفهان که آن روزگار عظیم ترین حوزه تشیّع بود، از محضر حکیمان، عارفان، فقیهان و محدثانی بزرگ بهره برد و رشد کرد.
در علوم منقول، چون رجال، درایه و فقه الحدیث، شاگرد حکیم و محدّث، مرحوم مولی محمد تقی الماسی بود. و راه و رسم استنباط معارف اعتقادی و اخلاقی را از جوامع روایی، از او بیاموخت.
در این باب، از حکیم سخن شناس، ملا اسماعیل خواجوی نیز، بهره گرفت.
در حکمت در محضر ملاّ عبد الله عکیم بود واز مرحوم خواجوی نیز، بهره ها برد.
در همین دوران، عرفان نظری و سلوک عملی را از عارفان بزرگی که به دور از غوغای روزگار بودند، نوش کرد و خود صاحب کمالات علمی و عملی شد و در بسیاری از علوم و فنون استاد گردید گر چه سیّد قطب الدیّن نیریزی شیرازی، استاد عرفان او بود، ولی طهارت نفس، تقرّب و توسّل به قطب دائره امکان، امام زمان، عجل الله تعالی فرجه، اورا به مقامات منیع و رفیعی رساند و برخوردار از کرامات و نوعی ولایت کرد و در جمع اوتاد و ابدال زمان خویش درآورد.
حوزه های درسی گوناگونی در اصول، فقه، فلسفه، عرفان و تفسیر داشت.
اسفار را از غربت و انزوای کتابخانه ها، به عرصه دروس فلسفی حوزه آورد و شاگردانی عالی مقام و پر آوازه در این زمینه پرورید.
بزرگانی که پس از او پرچم نشر حقایق و معارف بلند الهی و تبیین اسرار اسفار اربعه را بر دوش گرفته و این همه کتابهای پر مایه از خود به یادگار نهادند. آنان سالیانی دراز، حوزه اصفهان و دیگر حوزه ها را با شور و نشاط رهبری کردند و چونان اسلاف و اساتید خویش، هم دین مردم را پاس داشتند و هم علوم آل محمد (ص) را به نسلهای پس از خود، سپردند. بزرگانی چون حکیم نامور ملاعلی نوری، ملا محراب گیلانی، میرزا ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی، سید اسماعیل بن سید مرتضی بن سید نورالدّین جزایری، آقا میر سیدمحمد علی میر محمّد صادقی، میرزا محمّد شهیدی، سید صدر الدیّن محمّد دزفولی، ملا عبد الکریم اشراق قاینی، سید حسن قزوینی، ملا نظر علی گیلانی، میرزا عبد الجواد شیرازی، حاج محمد ابراهیم کلباسی و دهها فقیه، حکیم، عارف و فاضل دیگر، خوشه چین علم، معرفت، اخلاق و کمالات معنوی و عرفانی او بودند. هر کدام آغاز گر و پایه گذار انظار، افکار و نظر گاههایی بدیع در تاریخ حوزه های شیعه شدند و در حراست از ایمان مردم این مرز و بوم حماسه ها، آفریدند.
آوازه پایگاه بلند او در علم وعمل، سطوت معنوی و هیبت و صلابت او در پاسداشت و تبیین موازین شریعت در آن روزگار، عالمان دیگر دیار را مشتاق وصال او کرد. برخی رنج سفر بر خویش هموار کرده به خدمتش رسیدند و برخی با مکاتبه از او راه جستند. میرزای قمی، با این که خود فقیهی نامدار است، از او راه و رسم سلوک می جوید و عالمانی از قزوین از راه نامه، دستور العمل می گیرند.
با اینکه جان او، در عالم ملکوت سیر می کرد و روح او در جنّت لقأ تفرّج و تن او منوّر به انوار فرایض و نوافل بود و در حالی که قلب او از آزمایش پذیرش سرّ ولایت سر بلند بر آمده بود و حامل سرّ دشوار اسرار ولایت علوی بود، در میان مردم پیامبر گونه غم امت بر جان داشت و داغ دستگیری درماندگان و سیر کردن گرسنگان بر تن. در قحط غلا و فشار زندگی، با محرومان معیشتی همسان برگزید.
با دستور قناعت و ساده زیستی به خویشان و مریدان و شاگردان و برخورداران زمان خود، مردم اصفهان به راحتی قحطی غلا را پشت سر نهادند.
او، بااینکه از ملک شخصی و پدری اش بر خوردار بود، به هنگام تنگی معیشت مردم، آذوقه سالانه خود رابه ناداران بخشید و این سر مشقی برای توانگران شد و اصفهان بر قحطی آن روزگار بدون دشواریها و تلفات، غلبه کرد.
خلاصه، او به مصداق«کونوا دعاه للنّاس بغیر السنتکم» تبلور عمل به مکتب بود. هم در خدمت به خلق خدا جلودار بود و هم در عمل به دستورها و آموزه هایی که هدیه شاگردان می کرد.
شیوه او نوشتن کتاب نبود. او، با یاری جستن از قلم اعلی بر لوح جانها، دلها، را رقم می زد و روح و باطن شاگردان خویش را به امر ولایت کبری پیوند می داد.
به جای این که معارف را در جانهای آغشته به دنیا بریزد و حجاب ظلمات نفس آنان را با اصطلاحات و دانشهای مرسوم زمان، غلیظتر و سخت تر کند، رفع حجب می کرد و با نشان دادن آیات الهی و انفسی، آنان را از این خاک دادن به باطن و ملکوت عالم عروج می داد. سخن در روش تربیتی و سلوکی او بسیار است که رساله ای، جدا می طلبد. با این همه، غیر از دستور العملهایی چند، نوشته هایی اندک از او به یادگار مانده است«رساله توحیدیه» د رمبد و معاد، تفسیری در قرآن، حواشی چند بر کتابهای فقهی، فلسفی و عرفانی که تنها، حواشی اسفار آن به جای مانده که گاهی آخوند ملا علی نوری، از او نقل کرده و مرحوم ملا عبد الله زنوزی، شاگرد بزرگ و نزدیک به ملا علی نوری، از او در برخی ازصفحات کتاب «لمعات الالهیه» آورده و نسخه ای از آن، در کتابخانه استاد جلال الدین آشتیانی، موجود است.
دستور العمل فرادیدمان «پاورپوینت کامل رساله سیر و سلوک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» مرحوم بید آبادی است و مخاطب او، ملاّ حسینا قزوینی (ر. ک: مجلّه حوزه شماره ۵۳)، که مضامین و اشاراتی مشکل و پیچیده دارد. تنها آنانی را که کتابهای این قوم را خوانده اند، مفید می افتد.
ما برای احیای این رساله و گشودن برخی اصطلاحات و اشارات آن، پاورقیها و منابعی، ارائه داده ایم امید آن که جرعه ای از این دریای بیکران و قبسی از این حقایق نورانی را، دلیل راه خویش کنیم.
در پایان، نا سپاسی است اگر از فرهیخته این وادی، فاضل وارسته حاج شیخ محمد حسین معزّی که بدون هیچ منتی، رنج استنساخ این راسله را پذیرا شده و برای چاپ و نشر در اختیار مجله قرار دادند، سپاس نگوییم. امید است صاحب حقیقت نبوت و ولایت مزد رسالتش را که مودّت عترت است، به او و ما ارزانی دارد.
در پایان، منابع چند که جسته، گریخته از صاحب این رساله یاد کرده اند، می آوریم:
طریق الحقایق، ج ۲۱۶ / ۳؛ روضات الجنّات، ج ۶۲۴ / ۷؛ رستم التّواریخ / ۴۰۷؛ اعیان الشیعه ج /۳۲۱ ۴۵، چاپ اول؛ ریحانه الادب، ج ۱۸۸ / ۱؛ تاریخ حکما و عرفا متأخّر از نقبأ البشر؛ منتخباتی از آثار حکمأ الهی ایران، ج ۴؛ مکارم الآثار ج ۱؛ خدمات متقابل اسلام و ایران / ۵۹۴؛ تذکره القبور؛ مجلّه حوزه، شماره ۱۰، تیر ۱۳۶۴ ؛ شمار ۳۵، آذر ۱۳۶۵؛ شرح مقدمه قیصری / ۳۱، استاد جلال الدین آشتیانی، مقدمه شرح مشاعر ملا صدرا / ۶۷، از استاد آشتیانی و دیگر کتابهای تراجم تراجم مشهور و برخی تاریخهای اصفهان.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الحلیم الکریم العلی العظیم و الصلواه علی النبی المصطفی و الولی المرتضی و عترتهما اصحاب التسلیم و الرّضا
امّا بعد، چون مقتضای عبودیت حقیقی، اشتغال قلب و قالب عبد است به عبادت معبود به استحقاق(۱)و توجه ظاهر و باطن به طاعت مقصود(۲)علی الأطلاق، تعالی شانه و عظم برهانه، چنانکه گوش ظاهر و باطن او نشنود جز کلام حق را و دیده سر و سرّ او نبیند جز کتاب حق را و زبان قلب و قالب او نگوید جز نام حق را تا در مسلک فرقه «صمّ بکمو عمی»(۳)منسلک نباشد و در تحت زمره
«لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها»(۴)
مندرج نگردد و همچنین سایر اعضأ و جوارح و باطن و باطن و ظاهر و باقی حوارس و قوی و مدارک و مشاعر.
لهذا، همچنانکه عبادت قلب، بعد از تحصیل عقاید حقه، اشتغال لسان قلب است به ذکر علی الدّوام، به حسب اجازه صاحب نفس مأذون از امام معصوم، علیه السّلام، کما قول الله تعالی:
«ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب»(۶)
و استغراق عین قلب در مشاهده صور نقوش مکتوبه بر لوح قلب به واسطه قلم اعلی،که عبارت از روح اعظم(۷)است، کمال قال الله سبحانه:
«اولئک کتب فی قلوبهم الأیمان و أیّدهم بروح منه»(۸)
و اشتغال أذن قلب مر تلقی واردات و الهامات ربّانیه و حکم و خطابات سبحانیّه را کمال قال عزّ و جل:
«و تعیها أذن و اعیه»(۹)
همچنین عبادت قالب، بعد از أقامه ارکان ظاهر شرعیه، علی صاردها و آله ألف صلواه و سلام و تحیّه، مشغول ساختن جوارح و ارکان است به خدمت آن صاحب نفس مأذون که شیخ راه و پیر آگاه، عبارت از آن کامل ذو فنون است.
و همچنین مشغول ساختن لسان به تلاوت أو راد وارده از صاحب نفس و أجازه شیخ راه، أو(یا) «من ینوب عنه» که مأخوذ است از انفاس و اجازات مشایخ سلسله طریقت و مرشدان راه حقیقت که سلسله اجازه ایشان یداً بید و نفساً به نفس، منتهی می شود به امام، علیه السلام.
و چون (به هر حال) مقصود از تحریر این صحیفه، بیان اوراد موظّفه است، به جهت یکی از فرزندان با توفیق، اذاقه الله رحیق التحقیق.
و آن دو قسم است:
قسمی است مداومت بر آن منتّج قرب نوافل و مداومت بر آن موجب عروج بر معارج و منازل است و مهما امکن ترک نباید تا وقتی معیّن و مدّتی معهود .
و قسمی که در هنگام جمعیّت و اقبال و فرصت و فراغ بال، به آن اشتغال باید نمود واگر حضور و جمعیت (تمرکز دل) و فرصت و فراغت نباشد، ترک آن خسران و ضرری ندارد.
لهذا، آنچه بیان آن متصوّر است، در ضمن دو فصل ایراد می شود، بعد از تقدیم مقدمه جامعه و من الله تعالی أفاضه الانوار اللاّمعه.
مقدمه جامعه
بدان ای عزیز! با توفیق، ثبتّک الله علی سوأ الطریق، که سالک طریق قویم و ناهج صراط مستقیم را اشتغال به پنج عبادت از عبادات قلبیه و مداومت بر پنج طاعت جنانیه و لسانیه و ارکانیه، بدون حضور، نافع نیست و چون (به هر حال)به حکم حدیث قدسی:
«لا یسعنی أرضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن»(۱۰)
محل نور خدا و آینه تجلیات حضور مولی، حقیقت قلب است که لطیفه ای است ربّانی و مجرّدی است روحانی و حقیقت قلب را صورتی است جسمانی، که عبارت از مضغه صنوبریّه واقعه در أیسر تجویف صدر است و هر تجلّی که در قلب معنوی واقع می شود، در این قلب صنوبری، که به منزله آن روزنه لطیفه ربّانی و به مثابه خلیفه آن مجرّد روحانی است، صورتی مطابق آن معنی و مثالی موافق آن تجلّی، جلوه گر می گردد و هر گاه آن تجلّی، از تجلّیات جامعه باشد، لا محاله، صورت تمثیلیه، صورتی جامع خواهد بود در جمیع صور، به حکم:
«خلق الله آدم علی صورته»(۱۱)
و بر طبق:«علّم آدم الأسمأ کلّها»(۱۲)صورت انسان است چنانکه علی بن موسی الرّضا، علیه آلاف التحیه و الثنأ، در شرح سکینه قلبیه مذکور در آیه شریفه:
«هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین»(۱۳)
فرموده:
«السکینه ریح تفوح من الجّنه لها وجه کوجه الانسان»(۱۴)
گاه باشد که آن تجلّی قلبی، به حدّی قوّت کند که از باطن به ظاهر بروز کند و در خاج ممثّل گردد و ملحوظ چشم ظاهر شود، چنانکه حکایت تمثّل جبرئیل به صورت انسان مستوی الاجزأ و الأرکان از برای مریم بنت عمران در قرآن مذکور(۱۵).
و از جمله انفاس الهیّه، که از لسان حقایق ترجمان حضرت فیّاض الحقائق مولانا ابو عبدالله جعفر بن محمّد الصادق، علیه السلام، ظهور کرده، این کلمات شریفه است که:
«الصوّره الانسانیه هی اکبر حجّه الله علی خلقه و هی الکتاب المبین الّذی کتبه بیده، و هی الهیکل الّذی بناه بحکمته و هی مجموع صور العالمین و هی الطریق المستقیم الی کل خیر، و هی الحبل الممدود بین الجنه و النّار.»(۱۶)
بنأ علی هذه المقدمات، سالک را لازم است که در مجامع، احوال و افعال و اقوال و حرکات و سکنات و لهجات و لمسات و لمحات و در هنگام ذکر و ورد و طاعات و خدمت، مراقب قلب صنوبری باشد، تا انواع تمثیلات که در انواع تجلیّات بر قلب صنوبری از قلب معنوی،
منعکس می گردد، ملحوظ چشم دل گردد، چنانکه عارفی فرمود: نظم.
عجائب نقشها بینی خلاف رومی و چینی
اگر با دوست بنشینی زدنیا و آخرت غافل
ادله بر صحّت این مطلب، از آیات الهیّه و اخبار معصومیّه، صلواه الله علیهم، به اضافه ادله عقلیّه و شواهد کشفیّه بسیار است که در این مقام، نگنجد و من الله الا عانه (۱۷).
فصل اوّل، در ذکر قسمی از اوراد که مداومت بر آن منتح قرب نوافل و موجب عروج به معارج و منازل و مهما امکن (هر طور شده) نباید ترک نمود، تا وقتی معیّن و مدتی معهوده، چون به مقتضی حدیث:
« کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون»(۱۸).
نوم و یقظه انسان، که عبارت از توجّه روح است از ظاهر به باطن و التفات آن از باطن به ظاهر، نمونه موت و بعثت (بعث) است.
پس بنابراین، سالک راه را، لازم است که هنگام بیدار شدن از خواب و هنگام اراده خواب، متذکّر حالتین مذکور تین باشد. و از این جاست که غالب اورادی که در این فصل مذکور می شود تعلّق به این دو وقت دارد(۱۹)
که صبح از خواب بیدار می شود و از مستی هوشیار، قبل از تکلّم به کلام و اشتغال به همه اقوال و افعال بالتّمام بر طبق آیه کریمه:
«انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبیّ…»(۲۰)
متخلّق به اخلاق الله و متأدّب به آداب ملائکه الله گردیده، چونانکه صباح به امر فالق الأصباح، به مقتضای:«و الصّبح اذا تنفّس» (۲۱)به نفس رحمانی (۲۲)می گردد، سالک نیز متنفّس به نفس (۲۳) رحیمی گردیده، کلمه محمّدیه اجمالیّه (۲۴) را به عدد معصومین، صلواه الله علیهم اجمعین، بر زبان عقیدت ترجمان، جاری گرداند. و همچنانکه از ظلمت لیل، بیرون آمده، داخل نور نهار ظاهری می گردد و بر وفق کریمه:
«هو الذی یصلّی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات الی النّور و کان بالمؤمنین رحیماً»(۲۵).
به واسطه تأثیر «نفس رحیمی»از ظلمات حجب بیرون آمده، داخل نور نهار شود و ظهور و تجلّی و حضور گردد(۲۶)، به همان عدد (چهارده)اقلاّ به اقامه صلوه کبری ۲۷ و مراقبه سکینه قلبیه (۲۸)باید بود تا از أدای فریضه فجر فارغ شود بعد از فراغ، به تلاوت «آیه العظیمه»(۲۹)که صراط المستقیم عقاید حقه است و به اسرار اصول معارف محتوی، به سر علوّ و دنو ذات تعالی مجده منطوری و به نفی تعطیل و تشبیه و اثبات امر بین الامرین در صفات و نفی جبر و تفویض و امر بین الامرین در افعال، بیشتر اشتغال نماید(یعنی به قرأت آیه الکرسی با توجه به معانی بلندی که شمردند مشغول شود)
و به قرأت کلمه ظاهره، یعنی«سبّحه (۳۰) ظاهره» که کتاب اجمالی معارف الهیه و علوم ربّانیه،(است) مشغول گردد و این دو ورد، یعنی «آیه العظیمه تامه» و «قرأت سبّحه ظاهره» اختصاص به صلوه فجر ندارد، بلکه بعد از مجموع صلواه خمس، بروجهی که از أئمّه هدی، صلواه الله علیهم، مأثور است، باید خوانده شود.(۳۱)بعد از آن، متخلّق به خلق لاهوتی(۳۲)و متأدّب به ادب ملکوتی (۳۳) گردیده، یک دفعه(با تمام وجود) به کلمه محمّدیه اجمالیه متکلّم و به نفس رحیمی اجمالی، متنفّس گردد. چون سالک را از صورت به معنی انتقالی و از شهادت به غیب، توجهی می باشد و مقرر است که صورت و ظاهر و شهادت و نبوّت محمّد، صلی الله علیه و آله، را معنی و باطنی و غیبی به غیر از ولایت علویّه نیست (۳۴). لهذا، باید بعد از تخلق به خلق حضرت لاهوت و تأدب به ادب حضرت ملکوت و استنزال رحمت رحیمه از حضرت ذات، به صاحب نبوت و امین رسالت، علیه افضل الصلوات، از ظاهر نبوت به باطن ولایت توجه نموده یک دفعه به کلمه«جبرئیلیه» که مانند کلمه «توحیدیّه»(۳۶) بر نفی و اثبات مشتمل است تکلّم نماید.
به واسطه تخلیه اولی، اثبات مروت و کرم و کمال فتوّت و نعم و جمال از برای ولی حضرت ذوالجلال نماید که:
«الله ولی الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الی الی النّور و الّذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النّور الی الظلمات»(۳۷)
و به واسطه تخلیه ثانیه، به نفی حول و قوه و سلطنت و قدرت و قهر و قوّت و اختیار و ارادت از برای غیر صاحب اختیار، مالک اقتدار؛ یعنی ذوالفقار نماید که:
«الّذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الّذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیأ الشیطان، انّ کید الشّیطان کان ضعیفاً»(۳۸)
و این نفی و اثبات، مجاهده ای است باطنیه. و همچنانکه صاحب مجاهده در مقام نفی کفّار و فجار ظاهر، اثبات اخیار و ابرار ظاهر می باشد، صاحب این مجاهده نیز، کفّار و فجار باطنی را، که عبارت از «جنود جهلّیه دنیّه»(۳۹)است نفی می نماید که:«ألا انّ حزب الشّیطان هم الخاسرون» (۴۰)، و ابرار و اخیار باطن باطن را که عبارت از «جنودعقلیه علّیّه»(۴۱)است، اثبات می فرماید که: «انّ حزب الله هم المفلحون» (۴۲).
بعد از آن، از مقام مجاهده، به مقام مشاهده (۴۳)عروج نمود، اغیار را بالکلیّه، فراموش و نقش جمال یار را بر لوح سینه منقوش فرموده، به اقبال کلّی و توجّه تام متوجّه حضرت ولایت (۴۴) کلیه گردیده یک دفعه به کلمه علوّیه(۴۵)اجمالیّه که سبب اشتمال بر چهار اسم عظیم الاقتدار، محیط بر چهار قائمه عرش اسرار و چهار رکن کرسی انوار،(۴۶)است، تکلم نماید.
و چون سالک را بعد از توجّه کلی، به حضرت «ولایت کلیّه»(۴۷)، آثار جلال مولی ظاهر می شود و نظر به ضعف وجود(سالک)، بسا باشد که تزلزل به ارکان و اطمینان او، راه یابد. به حکم«لا ملجا الاّ الیک»(۴۸)، باز ملتجی به ملجأ ولایت و متمسک به عروه الوثقی هدایت گردیده، یک دفعه به «کلمه علویّه تفصیلیه» تکلّم نماید و چون انسان، انموذح عالم کبیر است و از حقایق الوهیّت و ولایت و نبوّت و مراتب ملکوت و جبروت و لا هوت در عالم، او نمونه و نشانه، می باشد، لا جرم، باید اول به لسان جبرئیل کلی روح در جناب حضرت نبّوت کلیه(۴۹)، قلب را، که مبعوث به مقابله کفار جنود نفس است، امر به ندا کردن حضرت ولایت کلیّه (۵۰) فرموده، به فتح اوّل کلمه علویّه تفصیلیّه، که مسمّی است به باب الظّاهر و باب النبوه المحمدیّه و باب الأمر و باب الباطن و باب ثانی از کلمه«علویّه تفصیلیه»، که مسمّی است به باب الباطن و باب الولایه و باب العلویه و باب الولایه و باب العلویه و باب الامتثال و باب الاجابه، اختتام فرماید، (۵۱)تا به واسطه تأییدات ربانیه الهیّه و الهامات ملکوتیه جبروتیه و شفاعات محمدیه و نشأت علویه، جذبات و لویّه بر باطن او فایض شود.
و باید حروف آخر را از کلمه علویّه تفصیلیه (۵۲) که مسمّی به سرّ مکنون است، به عدد عین الجمع (۵۳) مکرّر نماید و (چون) از غلبه نشأه علویّه و قوّه جذبه ولویّه، کار سالک به جایی می رسد که عنان سالک از دست او بیرون رود.
و مجذوب مطلق، اگر چه گلیم خویش از امواج خطرات بیرون می آورد، لیکن غریقان شطاط بحار جهالت را دستگیری نمی تواند نمود. و اگر قانون سلوک که نتیجه مقام نبوّت از میانه مرتفع شود، راه افاضه علیا بر سافل و استفاضه سافل از علیا، منقطع گردد ؛ چرا که وصول فیض موقوف بر وجود برزخ ذوجهتین و متوسط بین العالمین، که عبارت از انسان کامل که نتیجه انسان سالک مجذوب و مجذوب سالک است، منقطع است ؛ لهذا سالک باید از جذب مطلق، رجوع به سلوک نموده، نشأه «شراب زنجبیل»(۵۴) جذب را با کیفیّت «شراب کافوری» سلوک بیامیزد و عمود به مقام نبوت که «فرق بعد الجمع»(۵۵)است فرموده.
ثانیاً، متخلّق به خلق لاهوتی و متأدّب به ادب ملکوتی گردیده یک دفعه به «کلمه محمدیّه تفصیلیه» که عبارت از نفس رحیمی تفصیلی است، تکلم نماید و کام جان و مذاق روان را از نشأت مقامات محمدیه اولوّیه و اوسطّیه و آخریه که مستفاد است که مستفاد است از کلمه جامعه:«اوّلنا محمد و آخرنا محمد، صلی الله علیه و آله»(۵۶)ملتّذ فرماید و چون به واسطه اشتغال به لوازم سلوک و تربیت قوای بدنیه، آینه قلب را با غباری، عارض، می گردد و حجابی رقیق چهره خواطر را می پوشاند، می باید در خود تقسیم اعمال و اوراد موظّفه، یعنی در ختم سجده شکر نماز عشأ، با حضور تام و مراقبه قلب و توجه به حضرت الوهیّت ذات تعالی، و استشفاع از حضرت انسان کامل که جامع میان ظاهر صورت نبوّت محمدی، صل الله علیه و آله، و باطن معنی ولایت علوی است به «کلمه فتحیه»(۵۷) که مفتاح ابواب کنوز دل است، تکلّم نماید، اقلاً، سه دفعه یا پنج دفعه. و اگر حضور در وقتی باشی هر قدر که خواهد این کلمه را تکرار می تواند نمود و اوراد صلواه فجر و عشا را به زیارت حضرت سید الشهدا و قرّه عین الاولیأ، سبط النبّی و ابن الولی مولینا ابا عبدالله الحسین، صلواه الله علیه و علی آبائه و ابنائه الطاهرین، و حضرت مصدر سلاسل الاولیأ و منبع الولایه للأصفیأ، مولینا ابو الحسن علی بن موسی الرّضا، صلوات الله و سلامه علیهما و علی الطّاهرین من آبائهما و ابنائهما، ختم نماید.(۵۸)
و در هنگام خواب که به موجب:«النّوم اخ الموت»(۵۹)به مثابه حالت نزع و احتضار اموات و مناسب وقت مرگ و تودیع حیات و صورت مقام فنا و مقدمّه منزل بقاست، باید محتضر وار بر پشت خوابیده (۶۰)به تلاوت اوراد صلوه فجر، طیب اللّسان، گردیده، یعنی یک دفعه به «کلمه محمّدیه اجمالیه» و یک دفعه «کلمه جبرئیلیه» و یک دفعه به «کلمه علویّه اجمالیّه» و یک دفعه به «کلمه علویه تفصیلیه» به شرط تکرار حروف اخیر که مسمّی به سرّ مکنون است، به عدد عین الجمع شود یک دفعه به کلمه محمدیّه تفصیلیه، تکلم نماید آن گاه تختّم باب قلب به خاتم سکینه صدریّه و ترقیم لوح ناصیه به رقم(بر قسم) سکینه عقلیه ابواب ظاهره را که مدخل اغیارند مغلق (بسته) نموده و باب باطن را که مدخل یار است بر رخسار یار گشاید و در هنگام ختم باب قلب، به خاتم سکینه صدریّه، تشهد کامل را به ختم مذکور منضم سازد (۶۱) بروجهی که افتتاح تختّم با افتتاح تشهّد، مقارن باشد، با شرایط مأخوذه شفاهیه. و در هنگام ترقیم لوح ناصیه به رقم سکینه عقلیه، دفعه دیگر به کلمه «محمّدیه تفصیلیّه» تکلّم نماید بر این وجه که افتتاح ترقیم با افتتاح تکلّم و اختتام ترقیم با اختتام تکلم، مقارن باشد، با شرائط مقررّه معهوده. و چون سکینه صدریه، خلیفه سکینه قلبیه و سکینه عقلیه، خلیفه سکینه صدریه است، صلواه کبری، که اشاره به بطون محض ودالّ است بر مظاهر حقّه تفصیلیه و مراتب نوریه ظهوریّه:«اوّلنا واوسطنا و آخرنا»(۶۲)،مقارن باشد و با سکینه صدریّه که جامع است بین الظهور والبطون و برزخ است بین الغیب و الشّهود، تشهد کامل که جامع مراتب الوهیّت و رسالت و ولایت و مشتمل بر مراتب ثلاث غیب مطلق و شهادت مطلق و غیب مضاف است (۶۳)، مقارن باشد، تا استیفأ حقوق منازل و معارج و استقصأ واجبات مقامات و مدارج به عمل آمده باشد.
بدان! همچنان که سالک را مراقب سکینه قلبیه، که از اعمال مستمرّه عین قلب است، در هنگام اقامه صلوه کبری که از فرائض دائیه لسان القلب است علی الدوام فی اللّیالی و الأیّام در مجامع حرکات و سکنات لازم است؛ هم چنین مراقبه سکینه صدریّه و سکینه عقلیّه از باطن، منتج نشأه جامعه بین الجذب و السلوک و البطون و الظّهور است. و گاهب که حجاب مراقبه سکینه قلبیّه نشود خالی از تقویتی نخواهد بود.
مخفی نماند که در مراقبه سکینه قلبیه، که فی الحقیقه توجه به جانب کعبه باطنیه (۶۴) و تولّی به سوی شطر قبله معنویه است، در هنگام اقامه صلوه کبری، خصوصاً بر تقدیری که اقامه مذکور به کلمه سرالسرّ (۶۵)، باشد، رموز خفیّه عظیمه و کنوز مخفیّه جلیله است که در این مختصر نمی گنجد و از عنایت جناب مولی، مترقّب ترقیم رساله علی حدّه می باشد. ان شأ الله تعالی.
و بدان که مجموع عبادات سالک، بعد از عقاید حقّه و ارکان شرعیّه (۶۶)، منحصر بر دو قسم است:
اوّل، صلوه کبری و صلوه صغری.
دوّم، مراقبه سکینه قلبیه و صدریه و عقلیه.
و اقامه صلوه کبری از مقوله عبادات لسانیّه است قلبا و اقامه صلوه صغری از مقوله عبادات لسانیه است قالباً. و لا محاله عبادت سمعیّه لازمه عبادت لسانیه است. از آن جا که هر چه لسان قلب به آن ناطق گردد،
سمع قلب آن را داعی شود و هر چه لسان به آن تکلّم نماید، از أذن قالب آن را سامع گردد. و مراقبه سکینه قلبیه از مقوله عبادات بصریّه است قلبا، و مراقبه سکینه عقلیه و صوریه از مقوله عبادات بصریّه است، مثالاً و خیالاً و دراین مقام، عبادات ارکانیه نیز هست و آن ختم باب قلب است به قلب ذوشفتین؛ اعنی صورت معنی «قلب المؤمن بین الاصبعین»(۶۷)و همچنین ترقیم لوح ناصیه به قلم مصوّره قلبیه که خلیفه قلم اعلی (۶۸) و مظهر اسم «المصور»(۶۹) است و مشتمل بر دو شق: جمع و فرق و مجلات هر دو اسم راتق و فاتق کما قال سبحانه:
«اولم یر الّذین کفروا انّ السّموات و الأرض کانتارتقا ففتقنا هما»(۷۰)
و از این مقام است ظهور قرآنی که نزول جمع اجمالی است و ظهور فرقانی(۷۱)، که نزول تفصیلی بیانی است کما قال بحانه و عزّ شأنه:
«انّ علینا جمعه و قرآنه فاذا فرأناه قرآنه، ثمّ انّ علینا بیانه».
و از آن جمعیّت است فصل و جمع یوم القیامه که یوم الجمع و یوم الفصل عبارت از آن است، کما قال جلّ سلطانه:
«هذا یوم الفصل جمعنا کم و الاوّلین»(۷۲)
و این بابی عظیم است از علم، که مجمع علوم و صناعات ظاهره و باطنه از آن استخراج می شود.
و سرّ این اعمال لسانیّه و سمعیّه و بصریه ظاهریّه و باطنیّه آن است که هر اسم از اسمهای حسنی آلهیّه که لا محاله در عالم غیب حقیقتی مجرّده دارد چون به عالم شهادت ظهور کند، ظهور آن بر دو نوع ممکن است.
نوع اوّل، ظهور آن در عالم اصوات و حروف و الفاظ و کلمات و عبارت که از اسمأ ملفوظه است.
نوع دوّم، ظهور در عالم نقوش و خطوط و ارقام و کتابات که عبارت از اسمأ مکتوبه است.
و همچنین ظهور اسمأ در عالم مثال که خیال حقیقی غیر و همی و برزخی میان دو عالم غیب و شهادت است، به دو نوع تواند بود:
نوع اوّل، ظهور در عالم اصوات و حروف قلبیّه، که منطوق لسان و قلب است و مسموع سمع قلب.
نوع دوّم، ظهور در عالم خطوط و نقوش قلبیه، که مکتوب لوح قلب و ملحوظ عین قلب است.(۷۳)
و چون سالک راه خدا را باید مجامع باطن و ظاهر و معنی و قلب و قالب به حق مشغول باشد، پس همچنانکه حقیقت قلب او باید مشغول باشد، به اقامه صلوه کبری، که نطق قلبی است و عین قلب او در مراقبه سکینه قلبیه، که رقم قلبی است مستغرق باشد و لسان قالب او به اقامه صلوه صغری که نطق قالبی است، اشتغال، و سمع باطن او به استماع صلوه کبری و سمع ظاهر او به استماع صلوه صغری، ملتّذ گردد.
و باب قلب او که عنوان صدر است، به رقم سکینه صدر مرقّم گردد و لوح ناصیه به نفس سکینه قلبیّه منقش باشد، تا هیچ یک از اجزأ ظاهره و باطنه او از حق تعالی خالی نباشد و راهزنان شیاطین الجن و الانس را به هیچ حال و از هیچ منفذ در او مجال تطرّق و نفوذ نماند، چنانکه عالم لا ریب(۷۴) حضرت لسان الغیب، قدس سره، فرمود: خواجه
من آن نیم که دهم دل به نقد هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه تست (۷۵)
و من الله تعالی التوفیق
.۱ اشاره است به فرموده مولی الموحدین، امیر المؤمنین امام علی، علیه السلام، در تقسیم عبادت گران:
«ان قوماً عبد و الله رغبه فتلک عباده التجّار و انّ قوماً عبد والله رهبه فتلک عباده العبید و انّ قوماً عبد و الله شکراً فتلک عباده الاحرار» نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹
.۲ در برخی نسخه ها به جای مقصود، معبود آمده است. تفاوت ظریفی بین این دوست. البته سیاق کلام و ادامه سخن با «مقصود» هماهنگ تر است.
.۳ این «طیّبه» کریمه در دو آیه از قرآن آمده است:
در توصیف منافقان:«صمّ، بکم، عمی فهم لا یرجعون»
بقره آیه ۱۸.
.۴ «و لقد ذرأنا لجهنّم کثیراً من الجنّ و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها، اولئک کالأنعام بل هم أضلّ اولئک هم الغافلون».
اعراف، آیه ۱۷۹.
.۵ ذکر هم پدید آورنده «حب» و عشق حق است و هم ثمره آن؛ زیرا عاشق به یاد معشوق زنده است:«اهل ذکری فی ضیافتی» «ذاکر الله، سبحانه، مجالسه»، «ذاکر الله مؤانسه».
آثار الاذکار، سید هاشم ناجی و موسوی جزایری، ج ۳۸ / ۲.
.۶ سوره «رعد»، آیه ۲۸.
.۷ روح اعظم، روحی است که در آیه «و نفخت فیه من روحی» آمده است. روحی که در انسان دمیده شده است، ظلّ روح اعظم است. عرفا، به آن روح اعظم کلّی حقیقی گفته اند و روح آمده در روایت:«اول ما خلق الله تعالی الرّوح» را همان دانسته اند. این روح، همان حقیقت محمّدیه است که پرتوی از آن به آدم و ذریه آن عطا شده است (ر.ک تفسیر المحیط الاعظم»، سید علی همدانی / ۴۱۹؛ بیان السعاده، ج ۴۵۲ / ۲؛ ج ۲۶۷ / ۴).
روح محمّدی، که پیش از دمیدن روح در آدم، او پیام آور و واسطه معنوی عالم بالا بود: «کنت نبیّا و آدم بین الطین و المأ»
شرح فصوص الحکم قیصری ۷۹۳ و دیگر شرحهای فصوص الحکم، فص آدمی و فص محمّدی (ص).
به سند صحیح، نقل شده: ابا بصیر می گوید از امام صادق (ع) درباره تفسیر روح در
آیه:«و کذلک او حینا الیک روح من امرنا ماکنت تدری ما الکتاب و لا الایمان»پرسیدم.
فرمود:«خلق من خلق الله اعظم من جبریل و میکائیل کان مع رسول الله صل الله علیه و آله یخبره و یسدّده و هو مع الائمه من بعده».
علم الیقین فی اصول الدین، ج ۲۷۱ / ۱.
روایات متعددی در این باب است که روح اعظم و الاقدرتر از جبرائیل و وجود آن، با پیامبر و ائمه معصومان باعث شده جبرائیل است و جود آن، با پیامبر و ائمه معصومان باعث جبرائیل بر این درگاه فرود آید.
در روایتی دیگر، ابا بصیر از امام صادق می پرسد:
آیا روح در «تنزل الملائکه و الروح» همان جبرئیل نیست؟
حضرت فرمود: «جبرئیل من الملائکه و الروح خلق اعظم من الملائکه، لیس الله یقول تنزل الملائکه و الروح».
بصائر الدّرجات، صفار قمی ۴۶۴، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی قم؛ علم الیقین، فیض کاشانی، ج ۱۵۵ / ۱، انتشارات بیدار، قم.
.۸ سوره «مجادله»، آیه ۲۲.
.۹ سوره «حاقه»، آیه ۱۲.
امام علی(ع) می فرماید:
و انا الاذن الواعیه یقول الله عز و جلّ «و نعیها اذن و اعیه». معانی الأخبار، شیخ صدوق / ۶۰.
و عی، به معنای قابلیّت درک، فهم و عمل به معانی و حقایق بلند است.
زمخشری می نویسد:
«من شأنها ان تعی و تحفظ ما سمعت به ولا تضیّعه بترک العمل و کل ما حفظته فی نفسک فقد و عیته». الکشّاف، ج ۶۰۰ / ۴.
همه مفسران، مولی الموحدین امیر المؤمنین(ع) را مصداق کامل آیه دانسته اند.
سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج ۶۷۵ / ۲؛مستدرک سفینه البحار، علی نمازی شاهرودی، ج ۳۸۴ / ۱۰.
.۱۰ «اسرار الشریعه و اطوار الطریقه و انوار الحقیقه»، سید حیدر آملی / ۲۲۴، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی .
بدین معنی و مضمون روایاتی چند از معصومین(ع) رسیده است:
«انّ لله تعالی أوانی ألا و هی القلوب».
کنز العمال، ج ۲۴۳ / ۱، ح ۱۱۲۲۵.
حدیثی که در متن آمده، قدسی است.
غوالی اللئالی، ابن ابی جمهور احسائی، ج ۷ / ۴.
در محجّه البیضأ، ح .۲۶ / ۵ عبارت: «المؤمن اللّین الواع» به آخر حدیث افزوده شده است.
در بحار الانوار، ج ۶۷، آمده است:«أنت لله فی عباده آنیه و هو القلب فأحبّها الیه أصفاها و اصلبها و ارقّها فی دین الله و اصفاها من الذّنوب و ارقّها علی الاخوان».
صدر المتألهین در تفسیر سوره حمد حدیث را آورده و مرحوم ملا علی نوری در تعلیقات پایانی بدان استناد کرده است.
تفسیر القرآن الکریم، ج ۸۱ / ۱، ۴۶۴.
.۱۱ این معنی، در گفته های معصومان با عبارات گوناگون آمده است:«خلق الله الانسان علی صوره الرّحمن»، انّ الله خلق آدم فتجلّی فیه»
عبارت: «خلق الله آدم علی صورته» در روایات متعددی آمده است.
محدثان، فیلسوفان و عارفان هر یک معانی متفاوتی از آن کرده اند.
توحید، شیخ صدوق / ۱۵۲، دارالتعارف، بیروت.
بحار الانوار ج ۱۱ / ۴، ۱۵، مؤسسه الوفأ بیروت.
سید حیدر آملی در ذیل آیه می نویسد:
«اشاره الی صوره نفسه التی هی الصوره الانسانیه الجامعه الکامله فانّه لیس فی الواقع احسن منها.»
تفسیر المحیط الاعظم، ج ۲۴۵ / ۱.
تمام موجودات را مقامی و حدّی معلوم است«ما منا الاوله مقام معلوم» و ظهور اسمی از اسمأ او، ولی انسان، مظهر اسم کاملی الهی است و همین رمز خلافت او در زمین است.
علم الیقین، ج ۴۶ / ۱.
.۱۲ سوره «بقره»، آیه ۳۱.
.۱۳ سوره «فتح»، آیه ۴.
.۱۴ سکینه نوری است که از متن باطن و حقیقت انسان، که همان «روح من ربّی» است بر قلب می وزد. دریافت شهودی است که به وجد آورده، لذّت و سروری معنوی بخشوده و ایمان او را افزون می کند. تشبیه آن به وجه انسان، کمال او را می نماید.
محدث بزرگوار علامه مجلسی در باب «السکینه و روح الایمان» بحار الانوار، ج ۱۹۹ / ۶۶، سکینه را چنین معنی می کند:
«المراد بالسکینه الثبات و طمأنینه النفس و شده الیقین بحیث لا یتزلزل عند الفتن و عروض الشبهات بل هذا ایمان موهبّی یتضرع علی الاعمال الصالحه و المجاهدات الدنیویّه سوی الایمان الحاصل با الدلیل و البرهان».
برخی عارفان«سکینه» را حقیقت ولایت علویه دانسته اند.
بیان السعاده، ج ۱۲ / ۱، ج ۴۵۱ / ۲.
.۱۵ تمثل برای چشم باطن است. بروز مجردات برای انسان، در ظرف ادراک مدرکین و تابع کمال و جمع هر نفسی است. فرشته برای حضرت مریم، به اندازه گستره وجودی او و تمثل امام، علیهم السلام، به هنگام احتضار برای مؤمن و غیر مؤمن به تناسب قابلیت آنان است و در این زمینه، روایات بسیار و شواهدی از آیات قرآن، وجود دارد.
انسان و قرآن، حسن زاده آملی، مقاله رؤیت و تمثیل؛ فصوص الحکم، فص عیسویه ؛ نصوص الحکم بر فصوص الحکم، حسن زاده آملی، ۳۷۰، ۴۰۳.
خواجه محمّد پارسا، می نویسد:«انّ ظهور الرّوح و تعیّنه فی کلّ محلّ انّما یکون بحسب ذالک المحلّ.»
شرح فصوص الحکم / ۳۲۰.
.۱۶ «تفسیر صافی» ذیل آیه ۳ سوره بقره.
در برخی نسخه ها، به جای «حبل»، «جسر» و در نسخه ای دیگر «الصّراط» آمده است.
انسان و قرآن/ ۱۵۱.
.۱۷ «علم الیقین»، ج / ۱ مقصد دوّم؛ «فتوحات مکیّه» ابن عربی، باب هفتاد و سوّم.
.۱۸ «و الذی بعثنی بالحقّ لتموتنّ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 