پاورپوینت کامل ارتباط باامام زمان در عصر غیبت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ارتباط باامام زمان در عصر غیبت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ارتباط باامام زمان در عصر غیبت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ارتباط باامام زمان در عصر غیبت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۶۵
اعتقاد به وجود امام زمان و حجت حق(عج) از ضروریات مذهب شیعه است. برابر روایات و ادلّه, وجود امام در هر زمانی, لازم است. زمین بدون حجت باقی نمی ماند. در این زمان که حجت الهی در پرده غیب به سر می برد, این پرسشها مطرح می شود:
آیا ارتباط با آن حضرت, امکان دارد, یا خیر؟ آیا شیعیان و پیروان حضرت, می توانند از محضر آن بزرگوار, بهره مند گردند, یا خیر؟
سخن در این مقوله, از امکان عقلی نیست, بلکه سخن در این است که آیا برابر موازین و روایاتی که داریم, چنین امری می شود تحقق یابد, یا خیر. در این باره, دو دیدگاه وجود دارد:
۱. دیدگاهی که امکان ارتباط را تأیید نمی کند و لزومی برای آن نمی بیند.
۲. دیدگاهی که بر امکان ارتباط و وقوع آن اصرار می ورزد.
آنچه ما در این مقاله, به بحث خواهیم گذارد, ادله و مستندات هر یک از این دو دیدگاه است. هر دو نظر, گروهی طرفدار و معتقد دارد. این نکته در خور دقت است: نه آنان که ارتباط را نمی پذیرند از اسلام و تشیع بدورند و نه کسانی که به آن عقیده دارند, از ایمان بیشتری برخوردار; چرا که هر یک ادله ای بر ادعای خود ارائه می دهند و به روایاتی تمسک می جویند.
گرچه امروز, این از باورهای دینی عموم فرض شده است, به گونه ای که منکر آن, نزد برخی, متهم خواهد شد. ولی بزرگانی مانند: شیخ مفید, فیض کاشانی, شیخ جعفر کاشف الغطاء و نعمانی, ارتباط با امام زمان(عج) را برای شیعیان در غیبت کبری, ممکن نمی دانند.
بنابراین, موضوع, آن گونه که تصور می شود, روشن و بدیهی نیست و بحثی در خور می طلبد. آنچه ما را بر این بحث وا داشته, چند نکته است.
۱. درباره ارتباط با امام زمان, کتابهایی نوشته شده و در این اواخر, رواج فوق العاده ای یافته که مشحون از حکایتها و داستانها و مطالبی است که برخی از آنها, بیقین, نادرست و برخاسته از تصورات و خیالبافیهای نویسندگان! آنهاست و در برخی, شمّه ای از حقیقت وجود دارد.
۲. نقل این داستانها و حکایتها, باعث می شود که یک عقیده درست و صحیح, به ناصوابهایی آمیخته گردد و عقائد خرافی و ناصحیح و غیرمستدل و مستند, در میان مردم رواج یابد. وقتی که آقا و خانمی به راحتی و آسانی اهل مکاشفه شوند و آن را در کتاب خود بنویسند; چرا دیگران به چنین مقامی نرسند. زمانی که مدعی مکاشفه, پا را فراتر نهد و در بیداری حضرت رسول اکرم(ص) و برخی از معصومین(ع) را ببیند۱ چرا دیگران از این نعمت محروم باشند.
رواج این گونه کتابها و حکایتها, باعث شده که در برخی از مناطق کشور, شاهد حوادث و اتفاقات نابخردانه و عوام فریبانه و خرافی باشیم:
کسی در منطقه ای مدعی می شود که قطره ای از خون سر امام حسین(ع) ریخته و یا سر مبارک حضرت را دیده, یا چوپانی مدعی می شود که غلام شاه چراغ است و از وی دستورهایی دریافت کرده است و خانمی که از دست شوهر فرار کرده به مسجد روستایی می رود و مدعی می شود که مسجد نظر کرده است و مریضهایی که به مسجد بیایند شفا می یابند, آن دیگر, امام زاده جدیدی کشف می کند و مردم یک منطقه, برای زیارت امامزاده بسیج می شوند و در مورد دیگر, دختر, یا زنی نظر کرده می شود و حاجت مردم را برآورده می کنند و… اینها برخاسته از حکایتها و رؤیاها و کتابهایی است که بدون هیچ ضابطه و قاعده ای رواج می یابد و جوّی ناسالم و به دور از حقیقت و عوام پسند, به وجود می آید و مردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب و راستین به دور می کنند و در باتلاق خرافات فرومی برند.
۳. پیامد ناگوار این کتابها و عقاید برگرفته از حکایت و خواب, جوی را به وجود می آورد که اهل تعقل و اندیشه را به عقائد شیعه بدبین می کند و زمینه انحرافهای فکری را فراهم می آورد و در نتیجه, مخالفان تشیع, امکان رشد و گسترش می یابند و عقاید ناصواب عوام و عوام زدگان به نام تشیع ثبت و به دیگران انتقال می یابد و یک عقیده ای که در اصلِ آن , تمام فرق اسلامی توافق دارند, به گونه ای مطرح می شود که فرسنگها با اسلام فاصله دارد و میدان دفاع را بر اندیشه وران اسلامی و درست اندیشان و مصلحان, تنگ می کند.
اینها همه باعث شد که ما این موضوع را از نظر ادله; روایات بررسی کنیم و بدون توجه به داستانها و افسانه ها, در این باره به قضاوت بنشینیم; زیرا بیشتر داستانها, مربوط به مردم عادی و عوام است که معمولاً, عده ای از آنان ادعایی نداشته اند. امّا متأسفانه, امروزه گروهی در لباس اهل علم و به ظاهر غیرعوام, عوامانه می اندیشند و برخلاف علمای گذشته که شهرت به فیض دیدار یافته اند و خود به هیچ وجه چنین ادعایی نکرده اند, اینان داستانها از ملاقات و مکاشفات خود نقل کرده اند که برابر توقیع شریف, باید آنان را (کذّاب مفتر) دانست.
از این روی, بحث ارتباط با امام زمان و مشاهده حضرت را با مروری به غیبت صغری, می آغازیم و در دوران غیبت کبری, به ادله موافق و مخالف ارتباط می پردازیم و در پایان نیز, نگاهی به داستانهایی که در این باره وجود دارد می افکنیم و به نتیجه گیری می پردازیم.
دیدار حضرت حجت(عج) در دوران غیب صغری
دوران زندگانی امام زمان(عج) را به دو دوره تقسیم کرده اند: غیبت صغری و غیبت کبری.
بزرگانی مانند شیخ مفید, غیبت صغری را از تولد, تا آغاز غیبت کبری می دانند۲. بیشتر علمای شیعه, دوران غیبت صغری را از زمان امامت حضرت, پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) دانسته اند۳. در نتیجه, دوران غیبت صغری, ۷۴ و یا ۶۹ سال است.
تولد حضرت, بنابر مصالحی, پنهان نگاه داشته می شد, تا از خطری که از سوی دستگاه حاکم متوجه آن حضرت بود, در امان بماند.
آن حضرت, همچون موسی, پنهانی پا به عرصه هستی گذارد و مأموران حکومتی, با این که مراقبتهای زیادی انجام می دادند, از تولد حضرت, آگاه نشدند۴.
امام عصر, در ۱۵ شعبان ۲۵۵هـ.ق. متولد شد و در ۲۶۰, به امامت رسید. بی گمان, در این دو برهه, گروهی آن حضرت را دیده اند.
۱. دوران امامت امام حسن عسکری(ع): در زمان حیات امام حسن(ع), گروهی از یاران خاص و شیعیان, موفق به زیارت امام زمان شدند و جانشین امام خویش را, شناسایی کردند, تا در آینده گرفتار انحراف نگردند.
شیخ مفید می نویسد:
(گروهی از یاران ابومحمد حسن بن علی بن محمد(ع) جانشین ایشان را در زمان حیات آن بزرگوار, دیده اند. اینان, از یاران آن حضرت و خواص ایشان بودند و واسطه امام زمان و شیعیان. در مدت طولانی غیبت, مسائل دینی, از سوی آنان به مردم می رسید و از سوی آنان, پاسخ سؤالها داده می شد و آنان, حقوق و وجوهی که نزد مردم بود, می گرفتند. آن جماعت را حسن بن علی(ع) عادل می دانسته و به عنوان امین, به کارهای خود گمارده بود و نظارت بر املاک و انسجام کارها را به آنان و انهاده بود. آنان, با اسم و نسب مشخص بودند, مانند: ابوعمرو عثمان بن سعید سمان و فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان و فرزندان رحبا از نصیبین و فرزندان سعید و فرزندان مهزیار در اهواز و فرزندان رکولی در کوفه و فرزندان نوبخت در بغداد و گروهی از مردم قزوین, قم و دیگر شهرهای جبل [آذربایجان و همدان] که نزد امامیه و زیدیه به این افتخار شهرت یافته اند و نزد گروه زیادی از عامه, به این امر معروف شده اند, در حالی که آنان صاحب خرد و امانت, مطمئن و دارای درایت, فهم, دانش و هوشیاری بوده اند. سلطان نیز آنان را بزرگ می داشت و به خاطر امانتداری و شهرت به عدالت, تعظیم می کرد…
این دیدار توسط آنان از آن جهت انجام گرفت که حال و اعتقاد آنان نهان بود و از سلامتی نظر و درستی تدبیر برخوردار بودن۵.)
بنابراین, دیدار حضرت در زمان امام حسن, امری ضرور می نموده و افراد موثق و مطمئن, به این افتخار نائل شده اند که امام خود را ببینند و به دیگران معرفی کنند و از فرقه گرایی دامن برگیرند.
۲. امامت حضرت حجت(عج): با شهادت امام حسن عسکری(ع), درباره جانشین آن حضرت, بین شیعیان اختلاف فراوانی بروز کرد, به گونه ای که برخی نوشته اند: شیعیان به چهارده گروه تقسیم شدند۶ و بنابه قول مسعودی, تعداد فرقه ها, به بیست گروه رسید۷. این اختلاف, ناشی از غیبت حضرت و داعیه امامت توسط جعفر کذّاب بود. با درگذشت جعفر در سال ۲۷۱ و تلاش شیعیان و کسانی که حضرت را در دوران حیات امام حسن(ع) دیده بودند, کم کم اختلافات فروکش کرد و به تدریج این گروها از بین رفتند, به گونه ای که شیخ مفید, پس از نقل عقائد چهارده گروه, و به نقد کشیدن عقیده سیزده گروه غیرمعروف می نویسد:
(در این سال (۳۷۳) و در زمان ما, دیگر اثری از این گروه ها باقی نمانده و همه از بین رفته اند۸.)
در این مقطع تاریخی, تا آغاز غیبت کبری, گروهی با آن حضرت دیدار داشته اند که شیخ صدوق, اسامی آنان را ذکر کرده است۹.
شیعیان, از مناطق گوناگون جهان اسلام, برای درک حضور حضرت, به عراق و حجاز سفر می کرده اند. گروهی موفق به دیدار حضرت حجت(عج) می شدند و گروهی نیز, با رسیدن به محضر نمایندگان ویژه حضرت, یقین به وجود مبارک امام پیدا می کردند و وجوهاتی را که برای امام آورده بودند, به نمایندگان ایشان می دادند. و در مواردی, افراد مدتها تلاش می کردند, تا نمایندگان راستین را از مدعیان دروغین نیابت, تشخیص دهند.
در این زمان, ارتباط با حضرت, معمولاً از طریق نایبان خاص, برقرار می شد. آنان, پرسشهای شیعیان را به خدمت حضرت ارسال می داشتند و پاسخهای دریافتی را به پرسش کنندگان باز می گرداندند. افراد موثقی, مانند: ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی, مستقیماً توقیع دریافت می کرد۱۰. در آن زمان, مدعیان نیابت نیز, کم نبودند, مانند: شریعی, محمدبن نصیر نمیری, احمدبن هلال کرخی و شلمغانی که توقیعات فراوانی در لعن و طرد آنان وارد شد۱۱. در این دوره چهار نفر نیابت خاص حضرت را به عهده داشتند که هر یک, پس از فوت دیگری این وظیفه مهم و خطیر را به انجام رساندند:
۱. ابوعمرو عثمان بن سعید عُمری. وی از نمایندگان امام علی النقی و امام حسن عسکری(ع) و مورد اطمینان بود. احتمال می رود در سال ۲۶۵ فوت کرده است۱۲.
۲. ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید عمری (م: جمادی الاولی ۳۰۵)۱۳.
۳. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (م: شعبان سال ۳۲۶)۱۴.
۴. ابوالحسن علی بن محمد سمری (م: شعبان ۳۲۹)۱۵.
این دوره همه شیعیان به گونه مستقیم, نمی توانستند با امام خویش ارتباط برقرار کنند.
غیبت صغری, زمینه ای بود برای آغاز غیبت کبری و حلّ مشکلات اجتماعی و دینی توسط عالمان و دانشمندان دینی.
از این روی مشاهده می شود که حضرت حجت(عج) در پاسخ به پرسشهای اسحق بن یعقوب, مردم را در حوادث واقعه به علماء و راویان حدیث ارجاع می دهد:
(اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا)۱۶.
این نکته در خور درنگ و دقت است که این توقیع, در زمان نیابت نایب دوم, ابوجعفر محمدبن عثمان صادر شده که دست کم, ۲۴ سال تا غیبت کبری فاصله داشته است.
ابوالقاسم حسین بن روح, سومین نایب حضرت, زمانی که کتاب خود را به نام (تأدیب) می نگارد برای اطمینان از درستی کتاب, آن را برای فقهاء و شیعیان در قم می فرستد و می نویسد:
(انظروا فی هذا الکتاب وانظروا فیه شئ یخالفکم.)
در این کتاب بنگرید و توجه کنید آیا چیزی مخالف دیدگاههای شماست.
آنان در پاسخ می نویسند:
(تمام کتاب صحیح است و فقط یک موردِ مخالف و شاذ در آن موجود است۱۷.)
حسین بن روح, می توانست کتاب را خدمت امام عصر(عج) عرضه کند, ولی چنین نکرد و آن را برای علمای قم فرستاد و با این کار, روش پسندیده ای را پی ریخت, تا شیعیان, خود به حل مشکلات علمی خویش بپردازند.
این دوره, با مرگ آخرین سفیر امام عصر, ابوالحسن سمری در شعبان ۳۲۹, به پایان می رسد و در پاسخ به این سؤال که نایب بعد از شما کیست؟ می گوید:
(خدا را فرمانی است که خود به انجام می رساند.)
شش روز پیش از مرگ وی توقیعی صادر می شود مبنی بر این که کسی را به عنوان جانشین خود برنگزیند و در پایان آن آمده است:
(و به زودی از شیعیان من می آیند کسانی که ادعای مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید, هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه, ادعای مشاهده کند, او, دروغگوی افتراء زننده است۱۸.)
این آخرین پیام و سخنی است که از جانب حضرت, صادر شده و توسط نایب ویژه ایشان, به ما رسیده است.
ارتباط با حضرت در دوران غیبت کبری
موضوع بحث ما, ارتباط و دیدار حضرت در دوران غیبت کبری است. آیا شیعیان از چنین امکانی برخوردارند و می توانند از محضر آن حضرت در این زمان بهره برند و جمال بی مثال ایشان را ببینند و مسائل علمی و دینی خویش را از حضورش بپرسند, یا چنین امکانی نیست. در این جا دو دیدگاه وجود دارد: امکان و عدم امکان.
پیش از نقل دلیلهای هر یک از این دو دیدگاه و بررسی آنها, لازم است در معنای رؤیت, ملاقات, فیض حضور و شهود که مراتب رؤیت هستند, اندکی به بحث بپردازیم و درنگی هم داشته باشیم در معنای مشاهده.
۱. رؤیت: دیدن است. دیدن بدون شناخت حضرت. این معنی, دو صورت پیدا می کند:
الف. گاهی ایشان در جمعی و مراسمی شرکت می کند, مردم وی را می بینند, ولی نمی دانند که او حضرت حجت است و بعد هم, متوجه این امر نمی شوند.
ب. در هنگام مشاهده حضرت, متوجه نباشند, ولی بعد متوجه و یا معتقد گردند شخصیتی را که دیده اند حضرت حجت بوده است. شیخ طوسی, در کتاب (غیبت) بخشی را به اینان اختصاص داده است۱۹.
۲. ملاقات: دیدن با شناخت. یعنی, کسی حضرت را ببیند و معتقد بشود شخصی را که دیده, امام عصر است و به این امر, اطمینان داشته باشد.
۳. فیض حضور: یعنی, دیدن حضرت, وشناخت ایشان, همراه با سؤال و جواب. یعنی, افزون بر این که حضرت را دیده و شناخته, از ایشان نیز سؤال کرده و با وی به گفت و گو پرداخته. این مرحله و رتبه از همه مراحل بالاتر و ارزنده تر است.
۴. شهود: یعنی, آگاهی به وجود حضرت, از راه سیر و سلوک, بدین معنی که اهل معرفت, با شناخت و درکی که از حقایق عالم دارند, پی به حقیقت وجود حضرت می برند و ایشان را می شناسند و گاهی ممکن است مدعی شوند که با مکاشفه, با حضرت, ارتباط برقرار کرده اند.
قسم پنجمی از ملاقات و دیدار, متصور است: دیدار در خواب. که این, از مقوله بحث ما خارج است. محور اصلی بحث ما, در بخش دوّم معنای اول و معنای دوم و سوم است; زیرا بر معنای اول (رؤیت), امری مترتب نیست و کسی ادعایی نمی تواند داشته باشد و سخن از رؤیت در خواب نیز نیست; چرا که دیگر امامان(ع) نیزی امکان دارد به خواب افراد صالح, بیایند. البته با خواب مسأله دینی و مشکل فقهی قابل حلّ نیست و افراد نمی توانند مستند به آن, حکم شرعی صادر کنند و گاهی شاید زمینه باشد برای راهنمایی و هدایت به سوی یک برهان و دلیل شرعی, یا حلّ مشکل اجتماعی و یا اتفاقی که در آینده خواهد افتاد.
این بحث, دیدار از راه مکاشفه را از جهت امکان و عدم امکان شامل نمی گردد, ولی حکم مدعی دیدار را مشخص می کند که قابل اثبات و پذیرش نیست و حق اظهار نظر ندارد.
مشاهده: مشاهده را به معنای دیدن با حواس همراه با حضور و شناخت دانسته اند که گاهی امکان دارد با گفت وگو و سؤال همراه باشد .
راغب می نویسد:
(الشهود والشهاده: الحضور مع المشاهده اِما بالبصر أو بالبصیره لکن الشهود, بالحضور المجرد, اولی والشهاده مع المشاهده اولی ویقال للمحضر مَشْهَد۲۰.)
شهود و شهادت, به معنای حضور با دیدن است. دیدن یا با چشم است و یا با بصیرت. منتهی (شهود) به معنای حضور مجرد (دیدن با بصیرت) شایسته تر است و شهادت به دیدن (با چشم) سزاوارتر و به جایگاه دیدن و حضور مشهد گفته می شود.
و شَهد در لغت, به عسلی گفته می شود که هنوز در موم باشد و از اصل خود جدا نشده باشد و مشاهده, به معنای معاینه است, یعنی با چشم دیدن۲۱.
بنابراین, مشاهده, یعنی دیدن با چشم, به گونه ای که طرف را بشناسد. مدعی مشاهده, یعنی کسی که می گوید: حضرت را دیده و شناخته, گرچه شناخت وی بعد از دیدن باشد, مانند گواهی که صحنه ای را می بیند و بعد آنچه را دیده گواهی می دهد و ممکن است در هنگام مشاهده, افراد را با نام و عنوان نشناسد.
مشاهده, ارتباط با واسطه را شامل نمی شود.موضوع سخن ما, دیدن و مشاهده کردن است. در این باره دو دیدگاه وجود دارد:
۱. در دوران غیبت کبری امکان ارتباط و مشاهده, وجود ندارد.
۲. برای اولیای الهی, امکان دیدن و بهره بردن از محضر آن بزرگ, وجود دارد.
دیدگاه نخست: عدم امکان ارتباط
گروهی از بزرگان شیعه, بر این باورند که در زمان غیبت کبری, امکان ارتباط با امام زمان(ع) برای شیعیان وجود ندارد و برابر دستور حضرت, مدعی دیدار را باید تکذیب کرد. کسانی که به روشنی این نظر را پذیرفته اند, عبارتند از:
۱. محمدبن ابراهیم, معروف به نعمانی. از علمای قرن چهارم و نویسنده (کتاب الغیبه), معروف به غیبت نعمانی۲۲.
۲. فیض کاشانی در کتاب (وافی)۲۳.
۳. کاشف الغطاء در رساله (حق المبین)۲۴و…
۴. شیخ مفید. ایشان, امکان دیدار با حضرت را در غیبت کبری, برابر روایات, مخصوص خادمان حضرت می داند۲۵.
روایاتی که بر دیدگاه نخست دلالت می کنند, بسیارند که اینک به بررسی آنها می پردازیم.
۱. توقیع آن حضرت به علی بن محمد سَمُری.
۲. روایاتی که بر ناشناخته بودن حضرت, در میان مردم, دلالت می کنند.
۳. روایاتی که دلالت می کنند, امام(ع) در مراسم حج دیده نمی شود.
۴. روایاتی دلالت دارند بر امتحان شیعه در دوران غیبت.
۱. توقیع شریف
مهم ترین و معتبرترین دلیل بر نفی رؤیت و مشاهده امام زمان در عصر غیبت, توقیعی است که شش روز پیش از مرگ علی بن محمد سَمُری, آخرین سفیر خاص امام زمان(عج), از ناحیه آن صادر شده است.
برابر این توقیع, مدعی مشاهده دروغگوست و ادعای وی قابل پذیرش نیست.
این توقیع را بسیاری از علماء در کتابهای روایی خود آورده اند: در کمال الدین۲۶, شیخ طوسی در الغیبه۲۷, شیخ طبرسی در اعلام الوری۲۸, سید بن طاووس در ربیع الشیعه۲۹, طبرسی در احتجاج۳۰, اربلی در کشف الغمه۳۱, مجلسی در بحارالانوار۳۲ و مرآه العقول۳۳, فیض کاشانی در نوادر الاخبار۳۴ و…۳۵.
شیخ صدوق, در کمال الدین و تمام النعمه, توقیع را چنین نقل می کند:
ابومحمد حسین بن احمد مُکَتِّب برای ما حدیث کرد:
در سالی که شیخ علی بن محمد سمری, قدس اللّه روحه, وفات کرد, در مدینه السلام بغداد بودم. چند روز پیش از مرگ وی, نزد او رفتم, او, توقیعی را برای مردم بیرون آورد که نسخه آن چنین است:
(بسم الله الرّحمن الرحیم. یا علیّ بن محمد السمریَّ. أَعْظم اللّهُ أَجْر إخْوانکَ فیکَ فَإنَّکَ میّت مابینک وبین ستّه أیّام فاجمع أمرکَ ولاتوص الی أحد یقوم مقامک بعد وفاتک, فقد وقعت الغیبه الثانیه [التامه] فلاظهور الاّ بعد اذن اللّهِ عزّوجلّ, وذلک بعد طول الأمد وقسوه القلوب وامتلاء الأرض جوراً. وسیأتی شیعتی من یدّعی المشاهده ألا فمن ادّعی المشاهده قبل خروج السفیانیّ والصیحه فهو کاذب مفتر, ولاحول ولا قوّه الاّ باللّهِ العَلِیّ العظیم۳۶.)
به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن سمری! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نماید. تو می میری در فاصله شش روز. کارهای خود را انجام بده و به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو, جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد و ظهوری نیست, مگر پس از اذن خداوند و این اجازه پس از مدتی است طولانی که دلها قسی و سخت شود و زمین از ستم پرگردد.
و به زودی از شیعیان من, خواهند آمد, کسانی که ادعای مشاهده و دیدن مرا بکنند. آگاه باشید, هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی, ادعا کند که مرا دیده است, او دروغگوی افترا زننده است. و نیست توان و نه نیرویی, مگر از جانب خداوند بزرگ.
در (غیبت) شیخ طوسی (کذّاب مفتر)۳۷آمده, یعنی بسیار دروغگوی افتراء زننده.
ابومحمد گوید: این توقیع را استنساخ کرده و از نزد سَمُری خارج شدیم
و شش روز بعد, وی از دنیا رفت.
این توقیع صراحت دارد بر این که: هر کس ادعای دیدار با حضرت حجت را بکند, سخنش پذیرفته نیست و در ادعای خود, دروغگوست. در نتیجه, نمی توان او را تصدیق کرد و باید به تکذیبش برخاست.
در رابطه با توقیع, نکاتی لازم به یادآوری است:
۱. با مرگ سمری, جریان سفارت و نیابت خاص, به پایان می رسد و به سمری دستور داده می شود:
(به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو, جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد).
این بخش نهی از وصایت و سفارت می کند و مدعیان نیابت خاص را پس از سمری ردّ می کند و کسانی که تا هنگام ظهور حضرت, چنین ادعایی بکنند, باید تکذیب شوند. به استناد همین بخش از توقیع, علماء ما که نزدیک به غیبت صغری بودند, مدعیان نیابت را ردّ می کردند. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه, در رد نیابت ابوبکر بغدادی, برابر نقل شیخ طوسی, چنین استدلال کرده است:
(لانّ عندنا انّ کل من ادعی الامر بعد السمری فهو کافر منمسّ ضالّ مضلّ)۳۸.
زیرا نزد ما شیعیان, هر کسی که ادعای نیابت کند پس از سمری, پس او کافر, فاسد, گمراه و گمراه کننده است.
بنابراین, بخشهای بعدی توقیع, مربوط به نیابت نیست.
۲. ظهور حضرت در بین مردم, به اجازه خدا و پس از مدت طولانی است, آن گاه که قلبها سخت گردد و زمین پر از ستم. با توجه به این که خواص یاران حضرت, در غیبت صغری ایشان را مشاهده کرده اند, توقیع نفی ظهور و رؤیت کلی می کند و جمله (فلاظهور…) این معنی را می رساند; زیرا ظهور, به معنای بروز پس از خفاست و (لاء) نفی جنس, همراه استثنا بدین معنی است که: هیچ ظهوری ندارد و افراد, وی را مشاهده نمی کنند, مگر پس از اذن خداوند; از این روی, فقره بعدی توقیع, تأکیدی است بر این بخش توقیع.
۳. کسانی که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی, ادعای رؤیت و مشاهده کنند, (کذاب مفتر) خواهند بود و تکذیب آنان لازم است. این سخن, ربطی به ادعای مشاهده همراه با نیابت ندارد; زیرا ختم نیابت و سفارت, پیش از این مطرح شد و این جا مسأله ادعای مشاهده حضرت, از سوی شیعیان مطرح است.
۴. مدعی, اعم از این است که اطمینان به ادعای خویش داشته باشد یا به دروغ ادعایی را مطرح کند و یا بپندارد حق را.
مدعی که در محاکم قضایی, چنین است. اگر مدعی, شاهد و دلیل قطعی بر گفته خود, اقامه کند, سخنش پذیرفته می شود, اما اگر دلیلی نداشته باشد, چه در ادعایش واقعاً صادق باشد و یا به دروغ ادعایی را در دادگاه مطرح کرده باشد, سخنش را نمی پذیرند. در همه حال, عنوان مدعی بر وی صادق است. از این روی, می توان گفت: عنوان مدعی در توقیع, دایره گسترده ای دارد: هم کسانی را که به دروغ ادعای مشاهده کرده اند, در بر می گیرد و هم افرادی را که می پندارند در ادعای خویش راست می گویند. باید هر دو را تکذیب کرد; زیرا دروغگو و مفتری هستند.
شاید بتوان ادعا کرد در صورتی که دیدار, همراه با معجزه باشد, به گونه ای که بدون هیچ ادعایی حقیقتی ثابت گردد, از این مسأله خارج باشد; چرا که بدون ادعا, امری ثابت شده است. بنابراین توقیع, مدعیان دیدار پیش از ظهور و پیش از خروج سفیانی را باید تکذیب کرد و ادعای آنان را رد کرد. استناد به توقیع, بر عدم امکان ارتباط, کامل و صحیح است.
اشکالات به توقیع
محدث نوری, به جهت این که داستانها و حکایتهای زیادی از مدعیان دیدار نقل کرده, به توقیع اشکال می کند. شاید بتوان ادعا کرد که ایشان نخستین اشکال کننده به توقیع باشد. پس از ایشان, دیگران نیز اشکالهای ایشان را مطرح کرده و پذیرفته اند.
وی در جنه المأوی می نویسد:
(انه خبر واحد مرسل, غیر موجب علماً, فلایعارض تلک الوقائع والقصص التی یحمل القطع عن مجموعها بل ومن بعضها المتضمن لکرامات ومفاخر لایمکن صدورها من غیره, علیه السلام, فکیف یجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعیف لم یعمل به ناقله وهو الشیخ فی الکتاب المذکور کما یأتی کلامه فیه, فکیف بغیره والعلماء الاعلام تلقّوها بالقبول وذکروها فی زبرهم و تصانیفهم معوّلین علیها معتنین بها۳۹.)
در نجم الثاقب, همین اشکالها را مطرح می کند:
(این خبر ضعیف و غیر آن خبر واحدند که جز ظنی از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد, پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعی که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا می شود. هر چند از هر یک آنها پیدا نشود, بلکه از جمله ای از آنها دارا بود کرامات و خارق عاداتی را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب(ع) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفی که ناقل آن, که شیخ طوسی است, عمل نکرده به آن در همان کتاب, چنانکه بیاید کلام او در این مقام, پس چه رسد به غیر او و علمای اعلام, از قدیم تا حال, امثال این وقایع را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و اعتنا نموده اند و از یکدیگر گرفته اند۴۰…)
در منتخب الاثر, همین اشکالها را به گونه ای دیگر طرح می کند:
(و این توقیع منافی است با آنچه کل افراد بر آن ظاهراً اتفاق نظر دارند. حتی شیخ طوسی, که این توقیع را نقل کرده, شمار زیادی را نام برده که حضرت را مشاهده کرده اند… دیگر آن که توقیع خبر واحد, مرسل و ضعیفی است که ناقل آن, شیخ طوسی در کتابش [غیبت] به آن عمل نکرده و اصحاب از آن اعراض کرده اند. پس توان معارضه با این وقایع و حکایاتی که از مجموع آنها قطع حاصل می شود, ندارد.۴۱)
در مجموع, ایشان چهار اشکال بر توقیع وارد می سازد.
۱. توقیع خبر واحد و غیرقابل اعتماد است.
۲. خبر مرسل و ضعیف است.
۳. شیخ طوسی که توقیع را نقل کرده به آن عمل نکرده است.
۴. توقیع معرض عنه است; چرا که اصحاب حکایات زیادی نقل کرده اند که اشخاص با امام زمان(عج) دیدار داشته اند.
پاسخ از اشکال بر سند: به نظر ما, این توقیع نه مرسل و نه ضعیف, بلکه خبر واحدی است که حجیت آن در اصول ثابت شده و می شود به آن اعتماد کرد و بزرگان ما به آن, جامه عمل پوشانده اند.
شاید محدث نوری, نخستین فردی باشد که در سند توقیع, اشکال وارد ساخته و پنداشته, نقل کننده آن, شیخ طوسی است; از این روی آن را مرسل و ضعیف دانسته است.
آنچه مسلم است, توقیع مرسل نیست, زیرا شیخ صدوق, آن را به طور مستقیم از ابومحمد مُکَتِّب که از مشایخ وی بوده نقل می کند و ابومحمد نیز, در منزل سَمُری آن را استنساخ کرده است.
با توجه به این که وفات صدوق در سال ۳۸۱ و فوت سمری در سال ۳۲۹ بوده, با یک واسطه آن را نقل کرده است, منتهی باید دید که ابومحمد کیست؟
قهپائی در پایان مجمع الرجال, فوائدی را یادآور می شود. در فائده دوم, از کتاب (ربیع الشیعه) سید بن طاووس, اسامی سفراء و نایبان چهارگانه امام عصر(عج) را نام می برد و در پایان, توقیع را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب نقل می کند که حکایت از آن می کند که سید بن طاووس آن را پذیرفته است. قهپائی, در حاشیه آن می نویسد:
(الحسین بن ابراهیـم بـن احمد بن هشام المکتب, در مشیخه فقیه آمده است۴۲)
با این بیان, این احتمال را مطرح می کند که امکان دارد, نام صحیح راوی توقیع, حسین بن ابراهیم بن احمد المکتب باشد و در نتیجه, وی از مشایخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به این نکته, درباره ابومحمد به تحقیق می پردازیم:
رخی با توجه به حاشیه قهپایی تصور کرده اند که حسین بن ابراهیم, جدّ ابومحمد المکتب است و نام راوی را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسین بن ابراهیم۴۳… دانسته اند که صحیح نیست, بلکه ایشان احتمال داده که حسن, همان حسین است که در مشیخه فقیه آمده است. در هنگام کتابت, امکان دارد حسین به حسن, تبدیل شده باشد.
پس از بررسی و مراجعه به کتابهای: خصال, معانی الاخبار, عیون الاخبار, علل الشرایع, کمال الدین, امالی و مشیخه فقیه به این نتیجه رسیدیم که حسن و حسین, یک نفر است.
* شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه, در سه مورد به طور مستقیم از ابومحمد الحسین بن ابراهیم نقل می کند:
۱. در توقیع مورد بحث.
۲. حدیث پیش از توقیع.
(حدیث کرد ما را ابومحمد حسین بن احمد مکتب. وی گفت: حدیث کرد ما را ابوعلی بن همام به این دعا و ذکر. شیخ عمری, قدس اللّه روحه, این دعا را املاء کرده و دستور داده در غیبت قائم خوانده شود: (اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک…۴۴.)
با توجه به این حدیث, به خوبی روشن می شود که در توقیع, حسین تبدیل به حسن شده است.
شگفت این که در کتاب (غیبت) شیخ طوسی, حسن بن احمد, تبدیل به احمدبن حسن شده۴۵ و شاید همین, باعث شده که برخی در سند توقیع, تردید کنند, چون آنان توقیع را از غیبت شیخ نقل کرده اند.
۳. در توقیعی که برای ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی کوفی صادر شده است. در این جا, شیخ صدوق, به جای مکتب, مؤدب نوشته است:
(حدیث کرد ما را محمدبن احمد شیبانی و علی بن احمدبن محمد دقاق و حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام مؤدب و علی بن عبدالله ورّاق, رضی اللّه عنهم…۴۶.)
در بیشتر روایاتی که شیخ صدوق, از حسین بن ابراهیم نقل می کند, نام این افراد وجود دارند و در مواردی, نام محمدبن احمدبن سنانی و احمدبن زیادبن جعفر همدانی آمده که گویا همه در ری و قم می زیسته اند.
* شیخ صدوق, در علل الشرایع, در هشت مورد از حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المؤدب نقل حدیث کرده و در دو مورد, نسبت (الرازی)۴۷ را به دنبال اسم وی آورده است. معمولاً, چند نفری که ذکر شد, به جز محمدبن احمد شیبانی, در نقل حدیث با وی مشترک هستند و آنان از سه نفر نقل می کنند:
۱. علی بن ابراهیم بن هاشم چهار مورد۴۸.
۲. ابوالعباس احمدبن یحیی بن زکریا قطان, یک مورد۴۹.
۳. محمدبن ابی عبدالله الاسدی الکوفی, سه مورد۵۰.
*در خصال, در نُه حدیث, به همان ترتیبی که ذکر شد, روایت می کند.
در یک مورد آمده: (حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم در سال ۳۰۷.)۵۱
در چند جا, با لقب (مکتب)۵۲و در چند جای دیگر, با لقب (مؤدب) از او یاد شده است۵۳. در حاشیه, توضیح داده شده که هر دو نام, مربوطه به یک نفر است.
* در معانی الاخبار, در پنج مورد از وی, نقل حدیث می کند. در یک مورد, در چاپ موجود نام وی, الحسن بن ابراهیم بن احمدبن المؤدب آمده۵۴ و در یک مورد, کنیه او ابوعبدالله و جد پدرش به جای هشام, هاشم۵۵. سه مورد: هشام المکتب۵۶ و دو مورد: مؤدب۵۷.
آقای خوئی, به موردی که در آن حسن بن ابراهیم بن احمدبن المؤدب آمده اشاره دارد و وی را از مشایخ شیخ صدوق, در معانی الاخبار, معرفی می کند۵۸ و به تصحیح سند نمی پردازد. در شماره دیگر, ذیل حسن بن ابراهیم بن هاشم می نویسد:
(وی, از مشایخ صدوق است که شیخ نوری, قدس سرّه, در مستدرک نقل کرده, اما, ما, نام وی را در کتابهای صدوق ندیدیم۵۹.)
همان گونه که ذکر شد, در برخی احادیث معانی الاخبار, به جای هشام, هاشم آمده بود و همچنین در عیون اخبار الرضا.
این اختلاف نسخه ها, سبب شده که محدث نوری, حسن بن ابراهیم بن هاشم را از مشایخ صدوق بداند و در آن نسخه, احمد نیز افتاده است. همان گونه که در موردی محدث نوری, به جای مؤدب, مؤذن نقل کرده که قطعاً اشتباه است۶۰.
* شیخ صدوق, در عیون الاخبار, هفده حدیث از ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب همراه دیگر دوستانش نقل می کند. اینان, معمولاً, از علی بن ابراهیم, یا ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی کوفی نقل کرده اند و تنها در یک مورد, از محمدبن یعقوب کلینی همراه با محمدبن موسی المتوکل و محمدبن محمدبن عصام کلینی و علی بن عبدالوراق وعلی بن احمدبن محمدبن عمر الدقاق. در این مورد, نام وی, ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذکر شده است۶۱.
از این موارد, یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هاشم المکتب آمده۶۲ و در موارد دیگر هشام المکتب, یا هشام المؤدب۶۳ و در چند مورد, حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب۶۴ و در یک مورد, الحسین بن ابراهیم بن هشام المکتب۶۵. تمام این موارد, راوی یکی است.
* شیخ صدوق, در امالی, یازده مورد از وی حدیث نقل کرده, در سه مورد, حسین بن ابراهیم۶۶, در یک مورد به اضافه مؤدب۶۷, در یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب۶۸ و در موارد دیگر, به اضافه احمد بن هشام المؤدب۶۹.
* در مشیخه فقیه, در طریق صدوق به محمد بن سنان۷۰ و محمدبن جعفر اسدی و محمدبن اسماعیل۷۱, حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب آمده است. در طریق به محمد بن قاسم بن فضیل و ریان بن صلت و ابی ثمامه۷۲ نیز, با عنوان حسین بن ابراهیم آمده و در معجم رجال الحدیث, وی, همان ابن هشام المکتب معرفی شده است۷۳. شیخ طوسی در تهذیب, در باب زیارت جامعه برای دیگر شهدا, از وی حدیث نقل کرده و به جای مکتب, کاتب آورده است: به نام الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب۷۴.
با توجه به آنچه ذکر شد, می توان درباره راوی توقیع اظهار داشت: او, ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب المؤدب الرازی است.
مکتب, یعنی کسی که فن کتابت می آموزند و مؤدب, مربی قرآن۷۵.
وی, در ری, به همراه علی بن عبداللّه ورّاق ومحمدبن احمد سنانی که مانند وی, مکتّب بوده و به چنین کاری, اشتغال داشته است۷۶و دیگران, از مشایخ شیعه حدیث نقل می کرده و به کتابت می پرداختند. کسانی که ابومحمد از آنان حدیث نقل کرده عبارتند از:
۱. ابوعلی محمدبن همام در بغداد.
۲. محمدبن یعقوب کلینی.
۳. ابوالحسین محمدبن جعفر الاسدی, در ری.
۴. علی بن ابراهیم بن هاشم, در قم که در سال ۳۰۷ از وی حدیث نقل کرده است.
۵. احمدبن یحیی بن زکریا قطان.
ابومحمد (م. ۳۱۲)۷۷ در ری از ملازمان ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی و از سفرای مورد ستایش بوده است. ابومحمد, برای پی گیری مسائل و احتمالاً دیدار با حضرت حجت(عج) به بغداد سفر می کند و در آن جا نزد یکی از بزرگان شیعه, به نام: ابوعلی محمدبن همام (م:۳۳۶) می رود و درباره دیدار با حضرت, با او به گفت وگو می پردازد. ابوعلی نیز, دعایی را که عمری, از نایبان چهارگانه, به وی آموخته, برای او ذکر می کند. در آن دعا, این مضمون آمده است:
(خدایا! از تو می خواهم ولی امرت را به من بنمایانی۷۸.)
وی, به دیدار سمری می رود و در یکی از این دیدارها, که شش روز پیش از فوت سمری بوده, توقیع شریف صادر می شود و از آن جا که ابومحمد, استاد خط بوده و علاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت و طهارت, آن توقیع را استنساخ می کند و بعدها که به ری باز می گردد و برای شیخ صدوق باز می گوید. این توقیع, چون از متن اصلی استنساخ شده, اعتبار ویژه ای دارد. گوناگونی نسخه ها, پس از این, به وسیله کاتبان, در موارد اندکی پدیدار شده است.
ابن حجر, وی را با عنوان حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب, در لسان المیزان نام می برد:
(از ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی و دیگران روایت می کند. علی بن حکم, وی را از مشایخ شیعه, در قم دانسته است. کتاب خوبی در باب فرائض دارد. و ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه از وی حدیث نقل کرده و او را بزرگ می شمرده است۷۹.)
با توجه به تحقیق و تتبع گسترده ای که انجام گرفت, کسی نمی تواند توقیع را خبر مرسل یا ضعیف غیرقابل اعتماد بداند; زیرا راوی آن صدوق است که از مشایخ معتمد خود نقل می کند.
افزون بر این, تردید در توقیع, به معنای انکار یکی از معجزات حضرت حجت(عج) است; زیرا در این توقیع, خطاب به سمری بیان شده که: (تو, تا شش روز دیگر از دنیا می روی) و راوی گوید: روز ششم, وی از دنیا رفت. از این روی, شیخ حر عاملی در کتاب اثبات الهداه, این توقیع را در باب معجزات حضرت می آورد۸۰.
پاسخ اشکال سوّم: روشن شد که توقیع, نه مرسل است و نه ضعیف, بلکه از جهت سند معتبر و قابل اعتماد است. اما این که گفته اند: راوی آن, شیخ طوسی, به توقیع عمل نکرده, درست نیست. اینان, این اشکال را به دو گونه مطرح کرده اند, که به دو نوع آن, اینک پاسخ می دهیم:
۱. شیخ با نقل داستانهای دیدار افراد با امام زمان(عج), درستی این توقیع را نقض کرده است.
در پاسخ باید گفت: آنچه شیخ طوسی نقل کرده, به دوران غیبت صغری مربوط می شود و توقیع, نفی مشاهده در دوران غیبت کبری را مورد نظر دارد و مدعی دیدار در این زمان را باید تکذیب کرد. از توجه به داستانهایی که شیخ طوسی, از ملاقاتها ذکر کرده, به خوبی این نکته استفاده می شود; زیرا شماری از آن داستانها, در هنگام کودکی امام عصر(عج) رخ داده است, برخی داستانها تاریخ دارند, سالهای: ۲۶۴, ۲۹۳, ۳۰۰, ۳۰۶, ۳۰۹ .۸۲
از این روی, اشکال محدث نوری و منتخب الاثر, که می نویسد: (شیخ با نقل داستانها, با توقیع مخالفت کرده است.) درست نیست و از عدم تمعان نظر در این حکایات سرچشمه می گیرد.
۲. شیخ طوسی, در کتاب غیبت, اظهار می دارد:
(دیدار اولیای الهی با حضرت و بهره مندی از محضر آن جناب امکان دارد.)
شیخ طوسی, این مطلب را در پاسخ از اشکال مخالفان ابراز می دارد و در این مقام, به عنوان احتمال مطرح می کند. در این باره, توضیح خواهیم داد.
افزون بر این, در مباحث بعد, توقیع را نقل کرده که مدعیان مشاهده را باید تکذیب کرد. این منافاتی ندارد با این که برخی از اولیای الهی, غیرمستقیم از وجود امام بهره ببرند, یا اگر دیداری رخ دهد, چنین ادعایی نداشته باشند.
پاسخ اشکال چهارم: این که گفته اند: از توقیع اعراض شده است, درست نیست, زیرا علمای بزرگوار ما, که پس از شیخ صدوق, به نقل توقیع پرداخته اند به آن, باور داشته اند و در سند و دلالت آن, تردیدی نداشته اند از جمله: شیخ طوسی, در کتاب غیبت, طبرسی در اعلام الوری, اربلی در کشف الغمه, ابن طاووس در ربیع الشیعه, با این که داستانهای دیدار افراد را با حضرت, نقل کرده اند; امّا در درستی توقیع تردیدی روا نداشته اند.
علامه مجلسی, در مرآت العقول, پس از نقل روایاتی که دیدار با حضرت در آنها نفی شده, به ذکر نام سفرای امام عصر(عج) می پردازد و در پایان بحث خود, توقیع را به عنوان نتیجه, بیان می کند. در بحار نیز, توقیع به نقل می پردازد۸۳ و در ارتباط با داستانهای دیدار, در توجیه آن سخن می گوید که نشانه اعتماد وی, به توقیع است. حتی شخصیتهایی مانند: بحرالعلوم که داستانهایی از دیدار وی, با امام زمان(عج) نقل شده, به خاطر این توقیع در توقیعاتی که مربوط به شیخ مفید می شود و طبرسی در احتجاج آنها را آورده, تردید می کند و ابراز می دارد:
(این توقیعات, باعث ادعای مشاهده می شود که روایات با آن مخالف است۸۴.)
۲. ناشناخته بودن حضرت
بخشی از روایات, تصریح دارند که حضرت در میان مردم است و آنان را می بیند و می شناسد, ولی مردم آن حضرت را نمی شناسند و به طور مطلق نفی رؤیت می کنند, از جمله:
* امام صادق از حضرت امیر(ع) نقل می کند:
(ولو خلت الارض ساعه واحده من حجه اللّه لساخت باهلها ولکن الحجه یعرف الناس ولایعرفونه کما کان یوسف یعرف الناس وهم له منکِرون۸۵.)
واگر زمین, یک ساعت از حجت خالی باشد, ساکنان خود را فرو خواهد برد. حجت, مردم را می شناسد, لیکن مردم او را نمی شناسند, همان گونه که یوسف, مردم را می شناخت و آنان, او را نمی شناختند.
از این روایت, استفاده می شود که حضرت, بسان دیگر انسانها, در بین مردم زندگی می کند, او را می بینند و نمی شناسند, ولی آن حضرت, مردم را می شناسد, همچون یوسف(ع).
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(ان حجتها علیها قائمه ماشیهٌ فی طرُقِها, داخله فی دورها و قُصُورها جَوّالهٌ فی شرق هذه الارض وغربها تسمع الکلام وتسلم علی الجماعه تری ولاتُری الی الوقت والوعد ونداء المنادی من السماء ألا ذلک یوم فیه سرور ولد علی وشیعته۸۶.)
حجت حق بر زمین استوار است. در جاده ها حرکت می کند, در خانه ها و قصرها وارد می شود و در شرق و غرب زمین به گردش می پردازد, سخن مردم را می شنود و بر جماعت مردم سلام می کند. می بیند و دیده نمی شود, تا زمان ظهور و وعده الهی و ندای آسمانی. هان! آن روز, روز شادی فرزندان علی و شیعیان اوست.
نعمانی در کتاب غیبت, پس از نقل روایات در تحلیل آن می نویسد:
(پس مثال زد برای آنان درباره یوسف که امام(عج) موجود است, جز این که در این زمان, می بیند و دیده نمی شود, آن گونه که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تا روز ظهور و وعده الهی و زمانی که ندا از آسمان برآید۸۷.)
* امام صادق(ع) درباره آن حضرت می فرماید:
(فما تنکر هذه الامه ان یکون الله یفعل مافعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر یتردد بینهم ویمشی فی اسواقهم و یطأ فرشهم ولایعرفونه حتّی یأذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته (أإنک لانت یوسف؟ قال: أنا یوسف۸۸.)
پس چگونه انکار می کند این امت که خدا با حجت خود, آن گونه عمل کند که با یوسف انجام داد و صاحب شما مظلومی است که از حقش بازداشته شده صاحب حکومت, در بین مردم رفت و آمد می کند و در بازارهای آنان گام می نهد و در منزلهای آنان قدم می گذارد, ولی او را نمی شناسند, تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خود را به آنان بشناساند, آن گونه که به یوسف اجازه داد که در پاسخ برادرش که از او پرسید: آیا تو یوسفی؟ بگوید, بله من یوسفم.
* از امام رضا(ع) درباره قائم سؤال می شود, حضرت پاسخ می دهد:
(لایری جسمه ولایسمّی باسمه۸۹.)
حضرت دیده نمی شود و نام وی برده نمی شود.
* امام حسن عسکری(ع) می فرماید:
(انکم لاترون شخصه ولایحلّ لکم ذکره باسمه۹۰.)
از روایاتی که ذکر شد, چند نکته استفاده می شود:
۱. زمین, بدون حجت, باقی نمی ماند. حجت الهی, باید همیشه باشد, تا زمین, ساکنان خود را فرو نبرد.
۲. امام عصر(عج) در میان مردم و در کوچه و بازار است, مانند یوسف که برادرانشان او را نمی شناختند, ولی او آنان را می شناخت. سخن مردم را می شنود و بر آنان سلام می کند, در مراکز آنان حاضر می گردد. از این روی, در بحث امام زمان(عج), سخن از روح مجرد و حضور غیرفیزیکی نیست. حضرت, مانند دیگران در مجامع حضور می یابد, منتهی افراد او را نمی شناسند.
۳. وقتی مردم آن حضرت را خواهند دید که صیحه آسمانی بلند شود و خبر ظهور حجّت, اعلام گردد و تا آن زمان, کسی ایشان را نخواهد دید.
۴. برابر روایت امام رضا(ع), اسم حضرت ذکر نمی شود. درباره یاد نام امام عصر(عج) در دوران غیبت کبری اختلاف است: برخی این احادیث را مخصوص دوران غیبت صغری می دانند و یاد نام ایشان را در این زمان, روا می دانند, مانند: خواجه نصیرالدین طوسی, علی بن عیسی اربلی۹۱ و فیض کاشانی۹۲. گروهی, هم اکنون نیز, ذکر نام حضرت را جایز نمی شمرند; زیرا در این روایت و روایات بسیار دیگر, از جمله در توقیعی حضرت حجت(عج) می فرماید:
(ملعون ملعون من سمّانی فی محفل من الناس۹۳.)
جای تعجب است آقایانی که بردن نام حضرت را جایز نمی دانند۹۴, دیدن حضرت را روا می شمارند و داستانهای فراوانی در این باره نقل کرده اند.
اگر در این توقیع و توقیع دیگری۹۵ که به همین مضمون نقل شده دقت کنیم متوجه می شویم, نام نبردن از حضرت, تعبدی نیست; آن گونه که برخی پنداشته اند; زیرا حضرت می فرماید:
(ملعون است ملعون است کسی که مرا در محفلی از محافل مردم [عامه] نام ببرد).
نهی از حرمت یاد نام حضرت در بین عموم مردم, به خاطر خوف و تقیه بوده و امروزه که چنین مسأله ای نیست, نهی نیز نخواهد بود. آنچه از نوبختی (م:۳۰۱) در فرق الشیعه, مبنی بر نهی از نام حضرت نقل شده۹۶, مربوط به دوران غیبت صغری است. فیض کاشانی در وافی, چهار روایت از کافی در باب نهی از ذکر نام حضرت آورده است. در روایت دوم آن آمده:
(ان دللتهم علی الاسم اذاعوه وان عرّفتهم المکان دلوّا علیه۹۷.)
اگر اسم را به آنان بگویید, فاش می کنند و اگر مکان حضرت را به آنان بشناسانید, به آن راهنمایی می شوند.
فیض پس از نقل این روایت می نویسد:
(ویستفاد من ظاهر التعلیل ان تحریم التسمیه کان مختصاً بذلک الزمان الاّ ان الشیخ الصدوق, رحمه اللّه, روی فی کتاب غیبته مایدل علی انه مستمر الی یوم ظهوره۹۸.)
و از ظاهر تعلیل روایت استفاده می شود که حرمت ذکر نام حضرت, مختص به آن زمان بوده است, جز این که شیخ صدوق, در کتاب غیبت خود [کمال الدین] روایاتی دارد که برخی دلالت دارند که این حرمت, تا روز ظهور حضرت, ادامه دارد.
صدوق در (باب النهی عن تسمیه القائم)۹۹ چهار روایت آورده که سه روایت آن, با توجیهی که ذکر شد, سازگاری دارند, و یک روایت در این باب و روایت دیگری که پیش از این آورده۱۰۰ و روایات همانند این, که علامه مجلسی در بحار آورده۱۰۱, با این توجیه, ناسازگاری دارند.
این روایات, معمولاً از جهت سند, قابل اعتماد, نیستند, در نتیجه, قابل استناد نخواهند بود.
ظاهر روایات در باب نهی از نام بردن, این است که نه شفاهی و نه کتبی, ذکر نام حضرت, جایز نیست, ولی از مجموع کلمات آنان که ذکر نام حضرت را جایز نمی دانند, استفاده می شود که نوشتن آن ایرادی ندارد۱۰۲ و فقط در محافل و مجالس, نباید نام حضرت را برد; زیرا محدث نوری, در آغاز بحث خود از کمال الدین صدوق و عیون الاخبار از صحیفه فاطمه(س) نقل می کند:
(نام حضرت (ابوالقاسم محمدبن الحسن) است۱۰۳.)
شیخ صدوق نیز, پس از نقل این روایت, می نویسد:
(نظر من, نهی از ذکر نام حضرت است۱۰۴.)
البته این روایت از جهت سند و محتوا قابل اعتماد نیست.
صدوق در اعتقادات۱۰۵, مفید در ارشاد۱۰۶, محدث نوری در کلمه طیبه و نجم الثاقب۱۰۷, نام شریف حضرت را ذکر کرده اند.
بنابراین, نوشتن اسم حضرت با حروف مقطع (م ح م د) و اجتناب از ذکر نام حضرت در محافل, بویژه محافل اهل سنت, لزومی ندارد. زیرا امروزه, تمام افراد, نام حضرت را می دانند و علمای اهل سنت که درباره آن حضرت کتاب نوشته اند, نام و کنیه حضرت را نیز ذکر کرده اند.
۳. در مراسم حج, دیده نمی شود
از مراکزی که در غیبت صغری, امام عصر(عج) مشاهده شده, مراسم حج است. گروهی که حضرت را دیده اند, به این مطلب تصریح کرده اند.
امّا در غیبت کبری, برابر روایاتی که وارد شده, حضرت در مراسم حج شرکت می کند, مردم را می بیند, اما مردم او را نمی بینند و نمی شناسند, از جمله:
* امام صادق می فرماید:
(للقائم غیبتان: یشهد فی احداهما المواسم یری الناس ولایرونه۱۰۸.)
امام قائم دو غیبت دارد: در یکی, در مراسم حج شرکت می کند, مردم را می بیند, امّا مردم او را نمی بینند و نمی شناسند.
نعمانی نیز, در کتاب الغیبه, این حدیث را به همین الفاظ, از کلینی نقل می کند۱۰۹.
علامه مجلسی, در مرآه العقول, در شرح این حدیث می نویسد:
(مراد از این غیبت, غیبت کبری است و منظور از رؤیت در حدیث, معرفت است, یعنی (لایعرفه احد من الناس) هیچ کسی از مردم او را نمی شناسند, برخلاف غیبت صغری, که سفرای حضرت و برخی از خدمتگزاران خاص, آن حضرت را می شناختند.
ممکن است منظور از غیبت در حدیث, غیبت صغری باشد, بدین گونه که (یَرَی الناسُ) به ضم ناس باشد, مردم می بینند و آنان خواص و موالی حضرت هستند, یعنی بعضی از مردم می بینند, اما عموم مردم, حضرت را با معرفت و شناخت نمی بینند۱۱۰.)
احتمال نخست علامه را (حدیث مربوط به غیبت کبری است) نقلی دیگر متعین می کند. زیرا برابر این نقل, در یکی از این دو غیبت, مکان حضرت مشخص نیست.
(همانا, قائم را دوگونه غیبت است: در یکی از آن دو, باز می گردد و در دیگری جای آن حضرت, مشخص نیست.
در ایّام حج, حاضر می شود و مردم را می بیند, ولی مردم او را نمی بینند۱۱۱.)
* امام صادق می فرماید:
(یفقد الناس امامهم فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه۱۱۲.)
مردم, امام خود را از دست می دهند. در موسم حج, شرکت می کند. حضرت, آنان را می بیند ولی مردم ایشان را نمی بینند.
این حدیث را نعمانی, به سندی دیگر (ابوعلی محمدبن همّام) از کلینی, با همین الفاظ, نقل می کند۱۱۳.
علامه مجلسی, رؤیت در این جا را مساوی با رؤیت با معرفت دانسته و سخنی را که حمیری از محمدبن عثمان عمری, نقل کرده, دلیل آن آورده است۱۱۴.
محمدبن عثمان عمری, سفیر حضرت صاحب(ع) می گوید:
(به خدا سوگند که صاحب الامر, هر سال, ایام حج, شرکت می کند و مردم را می بیند و می شناسد; امّا مردم او را می بینند و نمی شناسند۱۱۵.)
این گفته نماینده و سفیر حضرت, دلیلی است بر عدم مشاهده امام عصر(عج) در غیبت کبری. اما در غیبت صغری, برخی افراد حضرت را دیده و می شناختند. از جمله آنان محمدبن عثمان عمری است. حمیری از وی سؤال می کند: آیا حضرت را دیده ای؟
پاسخ می دهد:
(آخرین دیدار من با حضرت در کنار خانه خدا بود که می فرمود: اللهم أنجز لی ما وعدتنی۱۱۶.)
این سخن, دلیل بر آن است که حضرت, در مراسم حج شرکت می کند, منتهی در غیبت صغری, کسانی که حضرت را می شناختند, پی به وجود مبارک ایشان می بردند, اما دیگران چنین سعادتی نداشتند. در زمان غیبت کبری, تمام افراد از این افتخار محروم هستند; زیرا کسی حضرت را نمی شناسد.
۴. امتحان شیعیان در دوران غیبت
روایات بسیاری از ائمه(ع) وارد شده که بر اثر طولانی شدن غیبت امام عصر(عج), گروهی از مردم منکر وجود مبارک حضرت می شوند و از عقیده خود باز می گردند. این دسته از روایات, چنان فراوان است که می توان گفت, به حدّ تواتر رسیده و اینها خود دلیلی است بر عدم امکان ارتباط در عصر غیبت; زیرا اگر چنین ارتباطی ممکن بود, معنی نداشت که مردم در این آزمایش ناموفق باشند و ایمان و اعتقاد خویش را از دست بدهند; زیرا با داستانی که یکی از دیدار کنندگان مطرح می کند, پی به وجود حضرت می برند و چه بسا گروهی با همین عقیده, زندگانی کنند, اما وقتی که خود موفق به دیدار نشوند, ایمان قلبی خویش را از دست بدهند. اساساً فلسفه انتظار در این نکته نهفته است که افراد با عدم مشاهده حضرت, ایمان به پیروزی و موفقیت حق دارند.
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(للقائم منّا غیبه احدها طویل کأنی بالشیعه یجولون النعم فی غیبته, یطلبون المرعی فلایجدونه. ألا فمن یثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول امد غیبه امامه فهی معی فی درجتی یوم القیامه۱۱۷.)
برای قائم ما, غیبتی طولانی است که گویا شیعیان مرکبها را برای دیدار با او به حرکت در می آورند, بیابانها را می گردند, او را نمی یابند. هان! پس کسی که از شما بر دین خود ثابت بماند, قلب او به خاطر طولانی شدن غیبت امام قسی نگردد, در روز قیامت با من خواهد بود.
* امیرالمؤمنین(ع) در روایت دیگر می فرماید:
(ولکن بعد غیبه وحیره فلایثبت فیها علی دینه إلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین۱۱۸.)
قیام او, بعد از غیبت و دوران حیرتی است که کسی بر دین خود, باقی نمی ماند, مگر افراد مخلص مباشر با روح یقین.
شیخ صدوق در (کمال الدین و تمام النعمه) روایات فراوانی مانند این روایت, نقل می کند۱۱۹.
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(حتّی اذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون الناس و ماج الناس بفقده او بقتله او بموته اطلعت الفتنه ونزلت البلیّه, والتحمتِ العصبیّه وغلا الناس فی دینهم واجمعوا علی انّ الحُجّه ذاهبه والامامه باطله ویحجّ حجیج الناس فی تلک السّنه من شیعه علیّ ونواصبه للتحسّس والتجسّس عن خلف الخَلَف فلا یُری له اثرٌ ولایعرف له خبرٌ ولاخَلف۱۲۰.)
تا زمانی که غایب از فرزندان من, از چشمها پنهان شود و مردم به خاطر تصور از دست دادن, کشتن و مردن وی آشفته گردند, فتنه ها آغاز شود و بلا نازل گردد و عصبیتها برانگیخته شود و مردم در دین خود, غلو بورزند و اتفاق کنند بر این که حجت از بین رفته و امامت باطل گردیده است. مردم در این سال از شیعه و دشمنان, برای تحقیق و جست وجو از جانشین امام, به حج روند, پس اثری از او نبینند و خبری نیابند و نه جانشینی.
شاید منظور از آن سال, سال شهادت امام حسن عسکری(ع) باشد, یا آغاز غیبت کبری. امام(ع) وضعیت مردم را در عصر غیبت بیان می کند و تصریح می فرماید:
(شیعه و غیرشیعه, در حج اثری از او نمی یابند.)
و می افزاید:
(مردم, بر این پندارند که حجت از بین رفته و امامت باطل شده است [خیر] او زنده است و در میان مردم, ولی مردم او را تا زمان ظهور نمی بینند.)
این مضمون, که شیعیان در غیبت آزمایش می شوند و شمار اندکی باقی می مانند, از دیگر ائمه نیز نقل شده است.
* امام سجاد می فرماید:
(کسی که در غیبت قائم, بر دوستی ما باقی بماند, خداوند پاداش هزار شهید, مانند شهدای بدر به او می دهد۱۲۱.)
*امام باقر(ع) می فرماید:
(برای حجت, دوران حیرت و غیبتی است که عده ای گمراه و گروهی هدایت می شوند۱۲۲.)
* امام صادق(ع) می فرماید:
(به خدا سوگند, مهدی شما چنان غایب می شود که افراد جاهل می گویند: خداوند نیازی به آل محمد ندارد۱۲۳.)
*امام رضا(ع) می فرماید:
(آنچه گردنهای خود را به جانبش دراز کرده اید [تشکیل حکومت آل محمد] اتفاق نمی افتد, تا این که مشخص شوید و امتحان گردید و باقی نمی ماند از شما مگر اندکی۱۲۴.)
و…
مرحوم کاشف الغطاء در کتاب جنه المأوی, امتحان افراد را به خاطر طول غیبت می داند, تا افراد ثابت و خالص از کسانی که دارای ایمان درستی نیستند. شناخته شوند و همه تصفیه و غربال گردند۱۲۵.
نعمانی, باب دوازدهم از کتاب الغیبه خویش را, به امتحان شیعیان در عصر غیبت اختصاص داده و احادیث گوناگونی در این زمینه آورده است.
او,درفصلی از کتاب خود,به روشنی مشاهده حضرت رادر عصر غیبت جایز ندانسته و تحقیق در این زمینه را ممنوع و شیعیان را در ندیدن حضرت, معذور می داند۱۲۶.
(ومحظور علیهم الفحص والکشف عن صاحب الغیبه والمطالبه باسمه او موضعه او غیابه او الاشاره بذکره فضلاً عن المطالبه بمعاینته۱۲۷.)
برای شیعیان جست وجو از امام و کشف صاحب غیبت و به دنبال نام و محلّ سکونت و محل غیبت او بودن و یا اشاره به ذکر او کردن, ممنوع است, تا چه رسد بر آن که بخواهند آشکارا او را ببینند.
برابر آنچه ذکر شد, مشاهده حضرت در غیبت کبری, ممکن نیست, مگر این که دلیل معتبری, این ادله را مقید و جواز آن را ثابت کند.
از روایاتی که یادآور شدیم, نکات زیر بدست می آید:
۱. دیدنی امکان ندارد که با شناخت باشد.
۲. مدعی مشاهده و رؤیت را باید تکذیب کرد.
۳. مشاهده حضرت در زمان غیبت کبری ممکن نیست.
۴. حضرت, در میان مردم حضور دارد, ولی آنها او را نمی شناسند, مانند: یوسف که برادران خود را می شناخت, ولی آنان یوسف را نمی شناختند.
۵. امام عصر(عج) در مراسم حج شرکت می کند. در غیبت صغری, آنان که حضرت را می شناختند در کنار خانه خدا, حضرتش را مشاهده کرده اند. در غیبت کبری, حضرت مردم را می بیند, امّا مردم ایشان را نمی بینند و نمی شناسند.
۶. نهی از ذکر نام حضرت, از روی تقیه بوده که در دوره غیبت صغری مصداق داشته, اما در غیبت کبری, اشکال ندارد. قدر متیقن آن, بنابرقول کسانی که قائلند, در محافل و مجالس است.
۷. شیعیان به خاطر عدم دیدن حضرت در عصر غیبت کبری امتحان می شوند و تنها گروهی اندک از مخلصان بر عقیده خود باقی می مانند.
دیدگاه دوّم: امکان ارتباط
گروهی از علمای شیعه بر این باورند که در غیبت کبری, امکان ارتباط با امام زمان(عج) وجود دارد. این دیدگاه در بین متأخران شهرت دارد. این دیدگاه, از سید مرتضی شروع می شود و پس از وی, شهرت می یابد و افرادی چون: محدّث نوری, کراجکی, شیخ طوسی و… آن را طرح می کنند.
سید مرتضی, امکان ارتباط اولیای الهی را با آن حضرت جایز می داند. در پاسخ به این پرسش که حضور امام, در پرده غیب,چه فایده ای دارد؟امکان استفاده گروهی از اولیاء الهی را از محضر آن حضرت, مطرح می کند. پیش از نقل و بررسی دلیلهای اقامه شده بر این نظر, دیدگاه علمای گذشته را مطرح می کنیم و به بررسی آنها می پردازیم:
پیش از این ذکر شد که افرادی مانند: نعمانی و شیخ مفید, دیدن و ارتباط با امام زمان را در غیبت کبری جایز نمی دانند.
شیخ مفید, فرض را بر عدم مشاهده و ارتباط با امام(ع) گذاشته و امکان ارتباط را مطرح نکرده است۱۲۸.
شاگرد وی, سید مرتضی, ارتباط و استفاده گروهی از اولیای الهی را از آن حضرت, ممکن می داند و در کتابهای تنزیه الانبیاء, رساله غیبت, شافی و مقنع این مسأله را ذکر کرده است.
سید مرتضی در پاسخ به این اشکال که امام غائبی که هیچ کس از مردم به وی دسترسی نداشته باشند, چه فایده ای دارد و تفاوت بود و نبود وی چیست؟ می نویسد:
(الجواب: قلنا اوّل ما نقر له إنّا غیر قاطعین علی أن الامام(ع) لایصل الیه أحد ولایلقاه بشر فهذا أمر غیرمعلوم ولاسبیل الی القطع الیه۱۲۹.)
در پاسخ می گوئیم, نخستین چیزی که به آن معترفیم این است که: ما قطع نداریم هیچ کس به خدمت امام نمی رسد و هیچ بشری او را ملاقات نمی کند. این امر, معلوم نیست و راهی به قطع به آن وجود ندارد.
یا می نویسد:
(نحن نجوّز أن یصل إلیه کثیر من أولیائه والقائلین بامامته فینتفعون به۱۳۰.)
ما جایز می دانیم که گروه زیادی از اولیا و معتقدانِ به امامت ایشان, شرفیاب محضرشان شوند و بهره گیرند.
یا می نویسد:
(…لسنا نقطع علی أن الامام لایظهر لبعض أولیائه وشیعته بل یجوز ذلک ویجوز أیضاً أن لایکون ظاهراً لأحد منهم ولیس یعرف کل واحد منّا إلا حال نفسه فاما حال غیره فغیر معلوم له ولأجل تجویزنا ان لایظهر لبعضهم او لجمیعهم ماذکرنا العله المانعه من الظهور۱۳۱.)
ما قطع نداریم امام بر برخی از اولیاء و شیعیان خود ظاهر نشود, بلکه این جایز است و نیز جایز خواهد بود که برای هیچ یک از آنان ظاهر نگردد. هر کس از ما, نمی داند مگر حال خود را, امّا حال دیگران برای او معلوم نیست و به خاطر جایز شمردن ما, ظاهر نشدن را برای برخی, یا تمام شیعیان, علت مانع از ظهور را ذکر کردیم.
سید مرتضی در کتاب المقنع فی الغیبه, همین نظر را دارد و احتمال جایز نبودن دیدار را نیز یادآور شده است۱۳۲.
دیدگاه سید مرتضی را در مقنع, طبرسی در اعلام الوری۱۳۳, و اربلی در کشف الغمه۱۳۴, به نقل از اعلام الوری, به گونه خلاصه آورده است.
دیگر معاصران سید مرتضی, در پاسخ به این اشکال که چرا باید امام عصر از اولیای خود پنهان باشد, همین پاسخ را داده اند. از جمله کراجکی در کنزالفوائد می نویسد:
(ولسنا مع ذلک نقطع علی أن الامام(ع) لایعرفه أحد ولایصل إلیه بل قدیجوز أن یجتمع به طائفه من أولیائه تستر اجتماعها به و تخفیه۱۳۵.)
و با تمام اینها, ما قطع نداریم که امام را هیچ کس نمی شناسد و به حضورش نمی رسد, بلکه جایز است که گروهی از اولیای آن حضرت, با وی اجتماع کنند و جمع آنان پنهان و مخفی بماند.
از دیگر کسانی که امکان ارتباط را مطرح کرده اند, عبارتند از: سدید الدین حمصی درالمنقذ من التقلید۱۳۶, شیخ طوسی در کتاب تلخیص الشافی۱۳۷ و کتاب الغیبه. شیخ طوسی در کتاب الغیبه می نویسد:
(انّا اوّلاً: لانقطع علی استتاره عن جمیع اولیائه بل یجوز ان یظهر لاکثرهم ولایعلم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 