پاورپوینت کامل علم کلام و بایستهای بالندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل علم کلام و بایستهای بالندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علم کلام و بایستهای بالندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل علم کلام و بایستهای بالندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۸۹

تاریخ و سرگذشت معارف بشری و دستاوردهای آن, حکایت از تطور, تکامل و بالندگی تدریجی همه شاخه های علوم دارد.

حوزه های علوم دینی, در شکل دارالعلم, نظامیّه, مدرسه و دانشگاه, همواره, پایگاهی برای رشد علوم و دانشهای دین بود و چونان مادری هوشمند و مهربان فرزانگانی سرآمد و برجسته در دامن پربرکت خود پروراند و از این رهگذر, تشنگان دانش و شریعت را در طول تاریخ, از چشمه سار نیرومندِ معارف دین سیراب کرد.

هر یک از دورانهای گذشته حوزه را که می نگریم, می بینیم دانش فلسفه و کلام, کم و بیش, در عرصه اصلیِ تفکر و تحقیق بوده و پیوسته خردورزانِ حوزوی در پرتو دستاوردهای آن, باورهای دینی را پاس داشته اند. هوشمندانه رخنه ها و شبهه ها را شناختند و بی درنگ به اصلاح و دفع آنها پرداختند. اینان, با این عمل, هم رسالت و تعهد دینی و وظیفه کلامی خود را به انجام می رساندند و هم این دو دانش را, در کنار سایر علوم, همگام با تفکّر و اندیشه های عصر خویش, به جلو آوردند.

اما در سده های اخیر, دو عامل سبب شد که عرصه تفکّر و تحقیق همسو با دانشها و بینشهای موجود به پیش نیایند و در نتیجه واپس بمانند و نارسایی یابند این دو عامل عبارتند از:

۱ . روی آوری بیش از اندازه به دانشِ فقه: این روی آوری عرصه را بر سایر معارف و علوم حوزوی, از جمله فلسفه و کلام, تنگ کرد و چنین پنداشته شد که حکم شناسیِ فقیهانه, همه وظایفی است که حوزه علوم دینی عهده دار آنهاست; از این روی, تمامی اصالتها و ارزشهایِ علمی و عملی به فقه پژوهی اختصاص یافت. فقه و فقیهان, همچنان قدر دیدند و بر صدر نشستند و دیگر دانشها به کلّی از چشم افتادند و گاه, مورد طعن واقع شدند. در این میان, دانش فلسفه و کلام بیش از همه بی مهری دید و مهجور ماند.

۲ . تحولات مغرب زمین: در قرون اخیر, تحول فلسفی و علمی و رشد سریع دانش و تکنیک, سبب گردید مسائل جدید بسیاری در دنیای تفکر و زیستِ انسانها پدید آید. این دگرسانیها, ابتدا, عرصه ها و شیوه های محدود و سنّتی تفکر و زندگی را, در جامعه های غربی, به سرعت دگرگون ساخت و اُفقهای تازه ای فراروی آنها گشود, سپس موج نیرومند آن, تمامی کشورها را یکی پس از دیگری فرا گرفت و به تدریج در سطح گسترده ای از جوامع دنیا, آثار آن پدیدار گشت.

این تحولاتِ عمده و گسترده, در حالی شکل گرفت که حوزه های علوم دینی, نوعاً, از آنها بی اطلاع و یا کم اطلاع بودند. افکار و دیدگاههای جدید علمی و فلسفی, که رشد و تحولِ علمِ کلام بر آنها مبتنی بود, به درون حوزه راه نیافت و حوزویان در فضای بسته حوزه از درونمایه های رشد این علم به دور ماندند.

البته این دوری و کم اطلاعی از افکار و مسائل جدید, به نوبه خود, معلول وجودِ بازدارنده هایی بود که مهم ترین آنها عبارتند از:

۱ . دریافت عمومی حوزه از مسائل کلامی این بود که میراث کلامیِ متکلّمان بزرگ, همچنان راه گشاست و نیازمندیهای کلامی و اعتقادی مردمان ما را پاسخ گو. بدین سبب, هرگونه کوشش تازه را به چشم تحقیر می نگریستند و هر نوع رویکرد جدید, خروج از سنّت ماندگار حوزه دانسته می شد.

۲ . حوزه های علوم دینی در دهه های اخیر, کانون جنبشهای اجتماعی بودند. بدین جهت, هماره, از سوی حکومتهای ضد مردمی, در تنگنا قرار می گرفتند و سرکوب می شدند و تلاشهای مزوّرانه بسیاری می شد, تا حوزه ها و روحانیّت در انزوا بمانند و تفکر اصیل اسلامی از رشد و بالندگی بازبماند.

در این میان, حوزویانی که به مسائل اجتماعی آشنا و در انجامِ وظیفه و رسالت حوزویِ خویش اهل خطر بودند از یک سو تب و تاب مبارزه با دستگاه حاکم و از سوی دیگر تلاش برای حفظ چهره تئوریک نهضت, بیدار کردن توده مردم, زدودن افکار تخدیری از حقایق دینی و ارائه آموزشهای سازنده و حیاتبخش دین و… مجالی برای انجام تلاشی برنامه ریزی شده در جهت رشد علوم حوزه را برای اینان باقی نمی گذاشت.

افزون بر این, هجوم افکار و مکتبهای الحادی, بویژه گسترش گرایش جوانان به کمونیسم, متفکران آشنا و دلسوزِ حوزه را بر آن می داشت تا بیشترین همّ و کوششِ علمی خود را برای دفع این هجوم, به کار گیرند و جامعه را از دام الحاد برهانند; از این روی, امروز با حجم عظیمی از این آثار رو به رو هستیم.

۳ . از آغاز, غرب در چهره استعماری و چپاول گری و دین ستیزی در جامعه ما, بسان دیگر جوامع, رخ نمود. مردمان ما تمامیِ کنشها و فعالیتهای مغرب زمینان را در همین چهره شناختند و این بدان روی بود که همیشه همین چهره را در آن سویِ اقدامهای اقتصادی, فرهنگی, سیاسی و خدماتی آنان, گاه پنهان و گاه آشکار, دیدند.چنانکه, حوزویان, که همواره در رأس مبارزه علیه استعمارگران و افشای دامها و نیرنگهای آنان بودند, به افکار و علومی که از غرب می رسید, بدگمان بودند و چون بر دام نبودنِ این علوم و اندیشه ها مطمئن نبودند, به جدّ سراغ آنها نمی رفتند.

مجموعه این عوامل سبب شد تا دانش فلسفه و کلام در حوزه به رکود گراید و از رشد و تحول و بالندگیِ لازم و بایسته بازماند.

در این باره, مقام معظم رهبری در سخنان مهم و دردمندانه خود, در جمع علما و فضلای حوزه قم, می گوید:

(امروز, حوزه علمیه از زمان خودش خیلی عقب است. حساب یک ذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب, دروادیی همراه یکدیگر بروند و یکی اسبش از دیگری تندروتر باشد و آن که اسبش کندروتر است, بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعی است آن که اسبش تندروتر است, به گَرد او هم نمی رسد. الآن وضعیت این گونه است. در حال حاضر, امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق, دنیا را فرا گرفته است. ما وقتی به خودمان نگاه می کنیم می بینیم با زمان خیلی فاصله داریم.)

و در ادامه سخن, حوزه را در برابر این پرسش قرار می دهد:

(ببینید دیگران چقدر در زمینه فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفه دین و مباحث دین شناسی و سایر زمینه ها, مطلب نوشته اند و چقدر کار کرده اند؟ ممکن است همه اینها هم غلط باشد; اما بالاخره یک متاع فکری و موج فکری است که بخشی از فضای ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور می خواهید با اینها مقابله کنید؟)۱

امروز حوزه ها, دست کم, با سه پدیده فکری و اجتماعیِ در پیوند با فلسفه و کلام رویارویند.

۱ . حضور جدّی فلسفه و کلام در جامعه و محافل و مراکز علمی.

۲ . وجود پرسشها و شبهه های جدید.

۳ . ماشینیزم و انسان حاضر.

حضور فلسفه و کلام در جامعه

از دیرباز, در درگیریهای سیاسی و فکری, میان گروهها, از آرا و مشربهای کلامی برای سرکوب و یا منزوی کردن طرف مقابل, استفاده می شد. رویاروییِ تفکّر امامت و خلافت, پیدایش افکار کلامیِ خوارج, رواج بحث قضا و قدر و جبر و اختیار در روزگار حکومت امویان و نیز تقویت و یا تضعیف جریانهای کلامی از سوی خلفای عباسی۲ و مسائلی از این دست, نشان دهنده این مطلب است.

امروز, مسائلی مانند: حقوق بشر, آزادی, حقوق زن و… در راستای بهره وریهای سیاسی مطرح هستند. بنابراین مسائل سیاسی و اجتماعی, همواره پلی بوده که از طریق آن مباحث و گرایشهای فکری و اعتقادی به سطح جامعه و میان عامّه مردمان منتقل می شده است.

اکنون, عوامل فراوان دیگری مانند: گسترش سواد, فزونی امکانات چاپ و نشر, آسانی ارتباط و القای فکر, افزایش گرایشها و حسّاسیتهای سیاسی و… حضور اندیشه های ناهمساز فلسفی و کلامی را در سطح گسترده ای از جامعه تشدید کرده است.

امروز, نه تنها نشریه ها که امواج رادیویی نیز, هر نوع فکر و اندیشه درست و نادرستی را به ذهن جامعه منتقل می کنند. رسانه ها همگان را مخاطب قرار می دهند, نه گروه برگزیده و فرهنگی و با سواد را. مردمان نیز, به سادگی می توانند سخنان را بشنوند و افکار را دریابند.

پیدایش پرسشها و شبهه ها

جوامع انسانی در مراحل تکامل و تطور خود, با مسائل فکری متفاوتی رویاروی می شوند. مشکلهای فکری و اعتقادی که در هر مرحله ذهن انسانهایِ دیندار را به خود مشغول می کند, با مشکلهای فکری و اعتقادی مرحله بعد, تفاوت دارند. در ادوار پیشین, جامعه دینی با پرسشها و شبهه های محدود و شناخته شده ای رویاروی بود. چه در آن دورانها جداییِ جغرافیایی و سیاسی ملتهای گوناگون از یکدیگر و کم بُرد بودن وسایل ارتباط جمعی, تا اندازه ای مرزهای فکری و اعتقادی ملتها را از هم جدا نگاه می داشت. هر جامعه ای با تفکرهای برگزیده و میراثیِ خود به پیش می رفت, بی آن که بتوانند به سادگی تأثیر جدّی بر یکدیگر داشته باشند.

اما جامعه کنونی ما, تحت تأثیر دگرگونیهای فکریِ دورترین جوامع دنیا و حرکتهای فرهنگی آنان قرار دارد. گسترش ارتباط و آمیختگی فرهنگها پرسشهای بسیاری را در برابر دینداری امروز نهاده است. ورود دانشها و سرازیر شدن رهیافتهای تمدن و صنعت و خلاصه, واقع شدن در این گردونه علمی, فرهنگی و صنعتی جهان, موجب گردیده از هر سو, شبهه ها بر فکر و جان دینداران این جامعه بریزد و بسا در باورهای دینی آنان تردید و تزلزل بیفکند.

دین و اندیشه دینی, که در گذشته میدان دار عرصه تفکر بوده است, امروز در برابر هجوم اندیشه ها و شبهه های ایمان برانداز قرار گرفته و رقیبهای جدی, خطرناک و پرجذبه ای پیدا کرده است.

در ضرورت توجه علمای حوزه به این شبهه ها, مقام معظّم رهبری می گوید:

(امروز, شبهه های نو و خطرناکی وجود دارد. آن شبهه های قدیمی تمام شد. امروز, شبهه (ابن کمونه) را کسی مطرح نمی کند. امروز شبهات عظیمی در تمام زمینه های کلامی وجود دارد. از اصل توحید و لزوم دین بگیرید تا به وجود صانع و نبوت عامّه و نبوت خاصّه و بعد مسأله ولایت و مسائل گوناگونی که در زمینه های دینی و اسلامی وجود دارد, برسید. همه اینها, مورد بحث است و امروز نسبت به همه اینها شبهه وجود دارد.)

در عصر جدید, شبهه ها درباره پذیرفته شده های دینیِ یک دین خاص کمتر مطرح است, بلکه آتش شبهه در خرمن اندیشه دینی و دینداری و مطلق خداگرایی و دین گرایی, افتاده است.

اگر حوزه, همچنان به این مسائل توجهی درخور نکند, با انبوه شدن شبهه ها, این تلقّی به وجود خواهد آمد که سخنی بر لزوم دینداری وجود ندارد, بی آن که بدانند بی سخن بودن حوزه ها از سرِ بی خبری از پرسشها و شبهه هاست و نه از روی ناتوانی در پاسخ.

مقام معظم رهبری, در سخنان خود, با اشاره به این که: عدم گسترش کافی و لازم علم کلام, در حقیقت فاجعه و دردی بزرگ است, در خصوص بی اطلاعی امروز حوزه ها می گوید:

(ما در گذشته, عقب نبودیم و هر کس چیزی می گفت, فوراً جوابش حاضر بود, ولی امروز آنقدر مباحث کلامی در دنیا مطرح می شود که حوزه علمیه از آنها مطلع نیست… چه کسانی دارند می نویسند و می گویند و تحقیق می کنند و ما خبر نداریم؟ این عیب بزرگی است.)۳

بی گمان, حوزه, چه از سر بی خبری بی سخن و بی پاسخ بماند و چه از رویِ ناتوانی, پیامد و نمود این دو خطا, برای فضای بیرونِ حوزه, یکسان است.

وقتی جامعه خودمان را می نگریم, می بینیم نسل جوان و تحصیل کرده در پی نگرشی نو به انسان و جهان و جامعه است و در جست وجوی نوجویی و بازاندیشی در باورهای سنّتی خویش. و چون حوزه نتوانسته است این منظور را برای آنان برآورده سازد, به گونه ای گریز ناپذیر در قالب و ذهنیّتِ مفاهیم و اندیشه ها و تحلیلهای علمی و فلسفی ـ دینیِ مغرب زمین گرفتار شده اند.

روشن است که دین پژوهی در غرب بیشتر به صورت آکادمیک صورت می گیرد و نوعاً کسانی که به این مباحث می پردازند, از پیش خود را متعهد به حفظ اصول ثابتی از دین و دیانت ندانسته اند; از این روی دستاوردهای اینان, گاه سر از جاهایی در می آورد که شگفت آور است.

وقتی طبقه تحصیل کرده می خواهد مقوله های فکری اینان را بداند و زبان و فلسفه و آرا و مکتبها را بشناسد, از یک سو با حجم بسیار وسیعی از این اندیشه ها, که چندین قرن کار شده و خیلی از اصول و مبانی دینی زیر سؤال رفته, روبه روست و از سوی دیگر, تعلق خاطر به دین و باورهای دینی و انگیزه های دینداری را در وجود خود احساس می کند. اکنون, چنین حالتی در نسل جوان و تحصیل کرده جامعه ما دیده می شود و این مسأله ای جدّی است.

ماشینیزم و انسان حاضر

تصور انسان غربی, در سالهای پس از رنسانس, این بود که بشر با تکیه بر علم و تکنیک به طلایی ترین عصر زندگی می رسد و با تکنولوژیِ جدید, که خود می آفریند, تمامی نیازمندیها و خواسته هایش برآورده می شود و به بهشتِ زندگی دست می یابد. با این پندار, چشمش را به خویش و زمین دوخت و تمامی رشته های تعلّق و پیوند خود را با خدا و آسمان برید. با ابزار تشکیک, حریم احکام مطلق آسمانی را شکست و با وارد شدن در وادی نسبیّت, همه تعهدهای اخلاقی و دینی را به تساهل و تسامح نگریست. این مسیر, سرانجام او را به انکار باورهای دینی و خداگرایی و نفی ارزشهای مبتنی بر آن رساند.

در این میان, تفکر اومانیسم و بشری کردن همه امور به جای خدایی کردن آنها, گسترش یافت و بشر, بی آن که خود را نیازمند کلام قدسی و رهنمود وحی الهی بداند, پنداشت می تواند صلاح و فساد دنیای خویش را بشناسد و تواناست همین دنیا را بهشت خود گرداند. امّا این پندار, هرگز کام او را شیرین نکرد و همواره بر درد و رنج او افزود.

اریک فروم می نویسد:

(انسان امروزی, احساس آرامش نمی کند و بیشتر دچار سرگشتگی است. کار و کوشش می کند, اما از فعالیتهای خود احساس بیهودگی دارد. در حالی که قدرت و تسلط او بر ماده گسترش می یابد, در زندگی فردی و اجتماعی خود را ناتوان می بیند, با این که وسائل نوتر و بهتری برای استیلای بر طبیعت می سازد, ولی در توری که از همین ابزار و وسائل تنیده شده, گرفتار گردیده است.)۴

گسترش فسادهای زندگی براندازِ اجتماعی و گذر از همه مرزهای پذیرفته شده انسانی, نتیجه طبیعی سیری بود که بشر غربی با تشکیک در باورهای دینی و تکیه بر قوّتهای علم و تکنولوژی, آغاز کرده بود.

او, همواره, لایه های مادی حیات خویش و حوادث محسوس پیرامونش را کاوید و سرمست از رشد صنعت, همچنان تنور مادیت را در تمامی مقوله های زندگی, تافت و با شعاری که فرانسیس بیکن آغازگر آن بود: (دانایی توانایی است)۵ به پیش رفت. این سیر, اگر چه چهره زبَرینِ زیست او را آراست, ولی عمق و درونش را از هر زیبایی و احساسی تهی کرد و او را به کالبدی متحرک و حیوانی مصرف کننده که باید بی وقفه بر چرخه نیاز و مصرف و برآوردن نیاز جسم و تن, بچرخد, بی آن که هدفِ (بودن) خود را بفهمد و بداند که چه چیزی می خواهد.

اکنون, که غول تکنولوژی و تمدن ماشینیزم, این وضع طاقت فرسا را به وجود آورده و شکیب و آرام را از انسان ستانده است, انسانِ آشفته و سرخورده, بی امان به دنبال راه نجات می گردد. گرایشهای سازمان نیافته به سمت زندگی دینی و نیازهای متعالی و انسانی, گسترش کرسیهای ادیان و افزایش کنجکاویهای دین شناسانه و… حکایت از بازگشت به دین و معنویت می کند.

این نهضتِ بازگشتِ به دین و ارزشهای انسانی, که امروزه آن را شاهدیم, چه از سر درماندگی و سرخوردگی از بی دینی باشد و چه بر پایه درک و ضرورت دین و معنویت در زندگی, نشان دهنده این است که انسان حاضر, خلأهای وجودی اش را دانسته و به دنبال چیزی می گردد که هویّت از دست رفته اش را دوباره به او بازگرداند و او را از شئ بودن برهاند.

حال, باید دید حوزه های علمیه, چگونه می خواهند دستِ انسانهایی که به وصف آمدند, اعم از نسل جوان در این جامعه و انسان موجود در جهان, بگیرند و یا چگونه می توانند در بارور کردنِ دنیای فکری جوانان مسلمان و انسان سرگشته این عصر, نقشی درخور ایفا کنند.

وظایف جدید در حوزه کلام

برای این که حوزه بتواند رسالت عظیم خود را در حوزه کلامی و حفظ باورهای دین ایفا کند, باید زمینه های فکری و فرهنگی انسان حاضر را, به درستی بشناسد و این آمادگی و توان را بیابد که در چنین زمینه ها و فضایی, حقیقت دین اسلام را عرضه کند. قهراً در این شرایط, حقیقت اسلام را نمی توان با آن پذیرفته شده ها و مفاهیمی که درگذشته, اسلام با آنها عرضه می شد, ارائه کرد, بلکه باید سراغ مفاهیم و پذیرفته شده های ذهنی امروز بشر رفت. البته با این توجه که در این نوع عرضه و یا رودرروی فکری, مفاهیم اصلی و پذیرفته شده های جاودانه دین از دست نرود.

به این منظور, لازم است حوزه, پیش از هر چیز با روش عقلایی و منطقی, به اصلاح و احیای فکر دینی بپردازد و الگوهایی روشن در بازاندیشی و بازسازی تفکر دین ارائه کند, تا دیگران از بیرون حوزه, که بیشتر در مسیر اصلاح به انگیزه های غیر اصلاحی و ناهنجاریهای فکری ـ سیاسی کشیده می شوند, فرصت نیابند در باورها و فرهنگ فکری و دینیِ جوانان سستی بیفکنند و فضای اصلاح و احیا را آلوده سازند.

پرداختن حوزه ها به نیازهایِ معرفتی جدید و نشان دادنِ کفایتهای لازم و بایسته برای این امر, به گونه طبیعی, سلامت اندیشه دینی و دینداری را در جامعه تأمین می کند و جلو نفوذ اندیشه های مسموم را می گیرد. فرو گذاشتن این مهم, میدان را برای تاخت و تاز افکارِ خام و ناسفته باز می کند.

حضور حوزه ها و اندیشه های ناب محک زده شده, در عرصه معرفت و اجتماع و در سنگر دفاع و پاسخ, امری است که هیچ کس بر ضرورت آن تردیدی روا نمی دارد. اما سخن این است که امروز, این وظیفه چگونه به انجام می رسد؟ امروز, حوزه ها چگونه می توانند در این عرصه ها حضور جدّی و مؤثر و مفید داشته باشند و به درستی نقش بیافرینند؟ حوزه علم کلام چه ویژگیهایی را باید بیابد تا بر انجامِ وظایف امروزِ خود توانا گردد؟

در چهار محور زیر, کوشیده ایم پاسخی برای این پرسشها بیابیم:

* تحول و کارآمدیِ علم کلام.

* واقع گرایی در کاوشهای کلامی.

* القای نظریات در قالبهایِ نوِ ادبی.

* شناخت مسائل جدید کلامی.

۱ . تحول و کارآمدیِ علم کلام

علم کلام, بسان دیگر علوم, از آغاز پیدایش, به تدریج تکامل یافت و در طول تاریخ, تطوراتی را پشت سر نهاد. بی گمان, اصلی ترین هدف از این تطورات, حفظ کارآیی این علم و توانا کردن آن بر انجام وظیفه دفاع از اعتقادات دینی بوده است. دراساس, ماهیت مباحث علم کلام ایجاب می کند که متحول و پویا باشد, تا بتواند مرزهای اعتقادی را پاس دارد و پرسشها و شبهه های نو را پاسخ گوید.

امروز نیز, این علم بیش از هر زمان دیگر نیازمند تحول و بالندگی است. ضرورت این مهم, وقتی بیشتر درک می شود که:

۱ . از محدوده حوزه پا را فراتر بگذاریم و واقع بینانه حضور تفکر دینی را در سطح جامعه بنگریم. با انبوه دشواریها و پیچیدگیهای اجتماعی و مشکلات اعتقادی و کلامیِ موجود آشنا گردیم و رهانیدن انسانِ دیندار امروز را از چنگ تردیدها, تضادها و بن بستهای گوناگونِ عقیدتی را مهم ترین رسالت حوزوی خویش بدانیم.

۲ . باور کنیم که تنها عالم دینیِ بصیرِ به زمان با دستمایه ای از آگاهیهای عمیق دینی و فلسفی می تواند این رسالت را به انجام رساند; چه, برخی غیر حوزویانی که خواسته اند به این وادی پای گذارند, در بسیاری از مسائل, جز نمایاندن دردها و زیاد کردن مشکل و پیچیده تر کردن صورت مسأله, گرهی را نگشوده اند و ناهنجاری را به هنجار نیاورده اند. سالهاست که همچنان بر طبل عیبها و آفتها می کوبند و گویی هرگز نمی خواهند زحمت و مرارت گره گشایی از فکر و اندیشه دینیِ جوانانِ جست وجوگر را به بهای از دست دادن شیرینی و آسانی عیب گیری از افکار و نهادهای دینیِ گذشته, بپذیرند.

اینان, به جای آن که بر ریشه باورها, شاخ و برگ تازه برویانند و ثمره اعتقادی در ذهن و جان نسل جوان به بار نشانند, با کار ناقص و یا غرض آلود خویش, ریشه باورها را نیز می خشکانند. مخاطبانی که از سرِ دردمندی و راه جویی به دین دل می سپارند, به واقع جز تحیّر و تردیدِ بیشتر نتیجه ای نمی گیرند. این پدیده در جامعه ما به نوبه خود, ضرورت بازشناسی معرفت دینی را از سوی حوزویان تأکید می کند.

۳ . این را بپذیریم که مسائل موجود در کتابهای کلامی, مسائلِ همیشگی بشر نیست, بلکه هر مسأله در پاسخ به یک ضرورت فکری و اجتماعی خاص به وجود آمده است. پرسشی در جامعه مطرح می شده و متکلّمان اسلامی از زوایا و با دیدگاههای گوناگونِ خود به آن می پرداخته اند.

مسأله خلق قرآن, که در قرن سوم هجری مسأله مهم کلامی بود۶, اکنون تنها ارزش تاریخی دارد. این خطایی روشن است اگر کسی بپندارد مسائل کهن کلامی, هنوز هم با همان ادله و بر همان ضرورتهای پیشین باقی است. البته پاره ای مسائل کلامیِ گذشته می تواند مسائل امروز باشند, اما نه با همان پیوندها و زمینه های فکری و اجتماعی, بلکه نیاز به بازنگری و بازسازی دارند.

۴ . در صورتی می توان برتری حقایق اسلامی را در هر عرصه ای ثابت کرد و مستدلّ به دفاع پرداخت که از دیدگاههای موجود در علم کلام, آگاه باشیم و توان بررسی و ارزیابی آنها را در مقایسه با دیدگاههای همگون با شریعت اسلام, داشته باشیم. در رویارویی ادیان, آنچه اکنون ضرور می نماید, شناخت عصری ادیان است, یعنی این که یهودیت و مسیحیّت معاصر چه می گوید و دین خود را چگونه تفسیر می کند. در این عرصه هرگز نمی توان به شناختی که از رهگذر کتابها و اندیشه های پیشین به دست می آید,بسنده کرد.

امروز, با مطرح کردن یک سلسله کلیات و شعارها نمی توان توجه اندیشه وران جهان را به حقایق اسلام, جلب کرد و حق بودن دین و عمق معارف اسلامی را نمایاند, بلکه در اثر نبودن زبان و مفاهیم مشترک, امکان تفاهم و بحثهای تطبیقی به وجود نمی آید و دیگران از معارف اسلام بی اطلاع می مانند و حتی گاه بر اثر ناآگاهی و اطلاع نادرست از دیدگاههای کلام اسلامی, دچار بدفهمیها می شوند و اسلام را به ناحق مخالف با دانسته های علمی و دریافتهای عقلی می پندارند و یا قوانین اسلام را بدوی و خشن و نامتناسب با تمدن می انگارند.

عوامل یاد شده, ضرورت تحول علم کلام را در حوزه های علمیه می نمایاند.

تحول علم کلام در دو منظر

به طور کلی درباره چگونگی تحقّقِ تحول در علم کلام دو چشم انداز به ظاهر متفاوت و در حقیقت همسو, وجود دارد:

۱ . گروهی, تحول علم کلام را در تحولِ مسائل این علم می جویند و برآنند که مبانی دینی و عقلی آن برای همیشه و در هر شرایطی ثابت و یکسان است, ولی تحول و تغییر در مسائل کلام امری اجتناب ناپذیر است, چون باگذر زمان, مسائل جدیدی فراروی متکلم قرار می گیرد.

از چشم انداز یاد شده, مجموعه معرفتهای لازم برای متکلّم دینی بر دو گونه است:

* معرفتهای ثابت که عبارتند از: آشنایی کافی نسبت به مبانی دینی که از راه قرآن و حدیث به به دست می آید, آشنایی با مبانی عقلی و فلسفی و آشنایی با روشهای استدلال از جنبه صورت و ماده.

* معرفتهای متحوّل که عبارتند از: شناخت مسائل کلامیِ هر زمان و آگاهی به زبان و اصطلاحات مخاطبان.

بنابراین, مبانی کلام سنّتی برای رویارویی و پاسخ گویی به مسائل جدید, همچنان پایدار و رساست. آنچه به کلام رنگ تحول و تطور می دهد, مسائل کلامی و شیوه ارائه آنهاست. متکلم, باید مسائل جدید کلامی را به خوبی بشناسد و با بهره گیری از روشهای مناسب به بررسی آنها بپردازد و از آگاهیها و علومی که در پاسخ گویی به مسائل کلامی نقش تعیین کننده دارد, کمک بجوید و برای آن که بتواند معرفت خود را به دیگران منتقل کند و سخن او برای مخاطبان درخور فهم باشد, ناگزیر باید با زبان مخاطبان و اصطلاحات علمی جدید آشنا باشد.

۲ . از چشم انداز دیگر ایجاد تحول در علم کلام, با حرکت عمیق و بنیادی و بازسازی امکان دارد. تحول بر این مبتنی است که متناسب با فلسفه ها و علوم و معرفت شناسی جدید, مفاهیم ومبانی و مقوله ها و روشهای جدیدی در کلام پایه گذاری شود.

بر این استدلال شده که در گذشته مبانی تفکر ارسطویی و تصورات و تصدیقات فلسفه اُولی, بر جمیع قلمرو تفکر حاکم بوده است. در آن فضای فکری, یقین را اصل اوّلی می دانستند و اعتقاد داشتند که در معرفت, به سادگی می توان از طریق برهان به یقین رسید. کلام اسلامی برپایه چنین مبانیِ معرفتی و در چنین فضای فکری شکل یافته است.

امّا در فضای اندیشه و معرفت شناسی جدید, قطع اندیشی فلسفی و علمی از دست رفته است. انسان امروز همه گونه های معرفت خویش را مورد نقد قرار می دهد و با امکان بازاندیشی به آنها می نگرد. دنبال یقین رفتن به آن صورت که گذشتگان عمل می کردند, بی نتیجه می داند. این پدیده ای است که اکنون در دنیای تفکر و اندیشه پدیدار شده و به هیچ روی, نمی توان آن را نادیده انگاشت.

امروز, متکلم اسلامی باید در این فضای موجود سخن بگوید و مسلم است که در چنین فضایی, علم کلام باآن ساختار و مبانی و ویژگیهای پیشین, نمی تواند کارا و رسا باشد. پس یا باید گفت در این فضایِ حاضر حرفی برای گفتن نداریم و یا باید در همین فضای جزمی نبودن, که به یقین رسیدن امری استثنایی است, با مفاهیم و پذیرفته شده ها و شیوه های جدید, به گونه ای سخن گفت که پذیرش داشته باشد.

مقتضای جاودانگی اسلام, انتخاب راه دوم است, یعنی همیشه و در هر فضایی می توان دین اسلام را عرضه کرد. و مخاطب داشت۷.

بی گمان بر ثبات پای فشردن و با دگرگونیهای اندیشه و رفتار هم آواز نشدن و در آنها به دیده انکار نگریستن, اندیشه کلام دین را در این روزگار ناتوان, نارسا و مهجور می سازد. هم همان گونه که تسلیم مطلقِ به تغییر و تجدّد شدن, ثباتی و دینی باقی نمی گذارد. از این روی, انتخاب راه نخست, همان اندازه خطاست که کشیده شدن به راه دوّم و انتخاب مطلق تغییر و تجدّد. آشتی دادن این دو گزینش, وظیفه و فریضه سنگین و دشوار و حساس دین شناسان و دغدغه جانکاه متکلمان اسلامی این عصر است و این نکته در هر دو منظر یاد شده توجه شده است.

سخن این است که علم کلام, دارای هویّتی جاری و عهده دارِ نشان دادنِ مرزهای سیال شریعت و دفاع از آنهاست در همه عصرها و زمانها و در برابر همه افکار و اندیشه ها. بدین سبب پا به پای پیش آمدن و نوشدن مسائل و مبانی و چشم اندازهای فلسفی, معرفتی و علوم تجربی و انسانی و مانند اینها, علم کلام نیز باید به پیش برود و نو شود, تا توان یابد به مسائل این علوم پاسخ دهد و قلمروش را در پاسخ گویی به همه نیازها و پرسشها, حفظ کند.

پس از یک سو, باید این علوم و معارف و نیازها و پرسشهای برآمده از آنها را در چهره و هویت امروزش شناخت, چه بی خبر بودن از آنها بعضی از مسائل و معانی و مدلولهای کلام و یا سعه و ضیقِ دایره مصادیق آن را, گاه به طور کامل از نظر دور می دارد و از سوی دیگر, چون پاره ای مسائل تازه بر مبانی فکری و علمی و فلسفی جدید مبتنی است, پاسخ گویی به آنها با ابزارها و روشهای گذشته ممکن نیست, بلکه ابزار و مبانی و روشهای جدید را باید جست و با تحقق این امر, کلام و فلسفه دیگر آن نخواهد بود که اینک هست.

۲ . واقع گرایی در کاوشهای کلامی

هدف اصلیِ دین, هدایت انسانها و مؤمن ساختن آنان به راههای نجات و سعادت است. نوع این هدایت, گرچه بر گرایشهای فطری انسان تکیه دارد, لکن اساس آن را گزینش و پذیرش آزاد تشکیل می دهد.

مقوله هایی مانند: پیدایش افکار و خواسته ها و مقتضیات نو در عرصه فرهنگ, آموزش و تبلیغ و لزوم عرضه دین به زبان و فرهنگ هر قوم و زمان, از مسائلی است که حوزه کلام دینی را به بازنگری وچاره اندیشی مدام, در چگونگیِ عرضه معارف دین و شیوه های دعوت, فرا می خواند. توجه به این مهم, انگیزه های گزینش و پذیرش دین را می افزاید و ما را بر رویارویی مؤثرتر با راهها و زمینه های جدیدِ بی اعتقادی, یاری می رساند.

با شکست بت سیانتیسم (علم گرایی) و اومانیسم در آغاز قرن بیستم و در هم شکستن مارکسیسم در دهه آخر این قرن, که دو پایگاه و دو چهره کفر و الحادِ جدید بودند, بشر بیش از هر زمان دیگر به دنبال مأمن و تکیه گاهی محکم برای خود می گردد. او که شاهد فرو ریختن این بتها و ایسمهای به ظاهر قوی بوده است, نمی تواند به سادگی گذشته به مکتبی اعتماد کند.

اکنون, این انسان, به حق مخاطب حوزه کلامی اسلام است; چه در نگاه او, اسلام مکتبی است که شاید بتواند به سرگردانی فکری و اعتقادی وی, پایان دهد و برای رسیدن به سر منزل مقصود راهنمایش گردد.

امروز, باید نیاز وجدانهای بیدار را که در سراسر دنیا به دنبال یک تفکر دینی و اعتقادی آرام بخش و سازنده می گردند, به درستی شناخت و با ایجاد باور و اعتماد نسبت به تئوریهای زندگی ساز اسلام, انسان امروز را از سرابهای فکری رهاند و او را به سرچشمه اصیل اعتقاد و باور رهنمون شد.

برای این منظور, ابتدا باید با اصولِ گرایشهای فکری و عملیِ این انسان, در رویکردش به دین به عنوان تنها نقطه قابل اتّکا آشنا شد و آنها را در شیوه کار خویش و عرضه معرفت دینی به کار گرفت. از جمله:

۱ . عرضه زنده و سازنده دین: در لایه های ذهنِ انسانِ امروز دو تصوّر متضاد از دین و دینداری وجود دارد:

یکی این تصور که گفته می شود: (دین افیون توده ها است), (دین مولود جهل آدمیان است), (دین توجیه گر ظلمها و نابرابریها است), (دین مانع پیشرفت و ترقّی است) و… این تصور در اروپا با رنسانس تقویت شد و در جامعه ما باجریان روشنفکری به وجود آمد. براساس این تصور بود که بعضی به جهل و برخی به عمد و از سر دشمنی خواستند دین را از دایره فکر و زندگی انسان بیرون کنند.

ودیگر این تصور که می گوید: (دین محرّک و برانگیزنده توده هاست), (دین منجی و ملجاء واقعی توده هاست), (دین به وجود آورنده تمدّنهاست), (دین ستیزنده با ظلمها و نابرابریهاست) و… این تصویر از دین, در سایه تلاش احیاگران دینی در طول تاریخ, کم و بیش, وجود داشته است. به هر روی در کارنامه دین هر دو تصور, هم آن و هم این, به چشم می خورد.

روشن است که این دو تصویر متضاد بر پایه دو تفسیر و دو عرضه متضاد از حقایق دین, شکل یافته است. تفسیرهای دینی و دیانت پیشگان در گذر تاریخ, هم چهره نخست را از دین نمایانده اند و آن را بر مثابه عاملی برای سکوت و سکون و رکود تجسّم داده اند و هم چهره دوم را. این کارنامه نشان دهنده دو عرضه درست و نادرست از دین است. عرضه ای که خاموش کننده و باز دارنده و انسان کش و دیگر عرضه ای برانگیزنده و دعوتگر و انسان ساز.

شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران, که در حقیقت تفسیر و تجسّم دین در چهره درست آن بود, تصوّرِ مسخ شده و نادرست دین را باطل کرد و ذهنهای بیدار و جست وجوگر را به درنگ واداشت تا تصویری درست از دین به دست آورند.

اکنون بشر, آهسته و پیوسته, به سوی این تصور راستین از دین پیش می رود.

در این حال, آنچه مهم و ضرور می نماید آن است که حوزه کلامی اسلام, با عرضه تفسیرها و تبیینها و تصویرهای زنده و سازنده از دین و حقایق دینی, به یاریِ این حرکت و به استقبال انسانِ بیدار شده این عصر برود و او را از قعر چاهی که از سر عصیانِ دینی به آن گرفتار شده است, نجات دهد. اکنون می توان این منظور را با عرضه پژوهشهایی که رویکردهای انسانیِ اسلام را نشان می دهد مانند: عدالت جویی, آزادی خواهی و آزادگی, فرهنگ دوستی عقل گرایی و ارج نهادن به خرد آدمی, علم جویی و… عینیّت بخشید.

این نیز روشن است که عرضه هر چیز, وقتی با استقبال و پذیرش روبه رو می شود که با نیاز و تقاضا همسو باشد. عرضه دین و اندیشه دینی نیز از این اصل کلّی جدا نیست. اگر چه در این گونه مسائل فکری و اعتقادی, گاه باید زمینه های نیازمندی را در انسانها شکوفا کرد, ولی اکنون, به عللی که گذشت, این زمینه پدید آمده و سخن در این است که: چگونه باید نیازهای فکری انسان حاضر را پاسخ گفت و دین را در نظر او, حقیقتی جذّاب و سازنده جلوه داد. از این روی, ارائه پژوهشهای یاد شده, باید با این دغدغه صورت گیرد که می خواهد چه رخنه و خلأ فکری ـ اعتقادی را در جامعه پر کند و به کدام پرسش پاسخ گوید و یا چه ابهام و انحرافی را از ساحت تفکر دینی بزداید, تا چهره خالص و روشنِ دین, در آینه فطرتِ انسان بتابد و او را به سوی خود بخواند.

۲ . نشان دادن ارزش عملی دین: انسان امروز خودش را مسأله دار می بیند, چون یک جهان بینی و معرفتِ بشری و زمینی شامل و کامل را سراغ ندارد که با آن بتواند از خود و جهانِ خارج, تصویر و تفسیر واحدی به دست آورد; از این روی, پرسش و انتظار خاصی از دین برایش مطرح است.

می خواهد بداند آیا دین چنین تصویر و تفسیری به او می بخشد؟ چگونه زندگی را برای او معنی می کند و چطور می تواند, در طوفان شکها و تردیدها و ابهامها, دست او را بگیرد و راه نجاتی را نشان دهد؟

پل تیلیخ (Paul Tillich), در کتاب: الهیات سیستماتیک, می نویسد:

(الهیّات, باید جواب گوی مسائلِ وجودی انسان حاضر باشد. انسان عصر حاضر, دارای دوگونه مسائل است: مسائل وجودی و مسائل غیر وجودی. مسائل غیر وجودی جوابهای خویش را در علوم متعارف بشری از قبیل: روان شناسی, جامعه شناسی وتاریخ و غیره می یابند. اما جوابهای مسائل وجودی انسان را باید در الهیات جست.)

به نظر تیلیخ, یکی از پنج سؤال وجودی انسانِ حاضر (معنای زندگی) (Meaning of Life) است, که باید الهیات جواب گو باشد.۸

همان گونه که عرفای ما گفته اند: آخرت وجه درونیِ آدمی و باطنِ همین دنیاست که هم اکنون وجود دارد, ولی آدمی از آن غافل است. انسانهای امروز نیز, خواستار نجات معنوی در همین زندگی دنیوی هستند. انسان امروز, نمی تواند به وعده های اخروی که در کلام سنّتی بیان می شود, بسنده کند, بلکه با تمام وجود می پرسد: دین با منِ حیرت زده و دغدغه دار و پر از مشکلِ درونی و بیرونی, در همین زندگی و هم اکنون, چه می کند؟

در این باره که اکنون علم کلام باید به تبیین و نشان دادن ارزشهای عملی دین و نقش آن در زندگی بپردازد, استاد شهید مطهری, می نویسد:

(علم کلام (خصوصاً کلام قدیم) به ارزش عملی کاری ندارد, فقط دنبال ارزش نظری است. دنبال راهها و استدلالهایی است. مثلاً بر یگانگی خدا, نبوت, عدل, امامت و معاد.

ادلّه ای ذکر می کند بر این که اینها حقیقت است, ولی ارزش عملی این است که حالا اعم از این که ما حقیقت بودن را به دست آورده ایم یا به دست نیاورده ایم, برویم دنبال این جهت که این فکر و عقیده, این ایمان به انسان چه می دهد, یعنی در زندگیِ انسان چه اثری می گذارد؟)۹

امروز, در بیشتر علوم حوزه, این اشکال دیده می شود. روح غالب بر فرهنگ علمی حوزه این است که بیشتر پیرامون (ارزش نظری) و میزان انطباقِ مسائل با حقیقت و واقعیت بحث و بررسی می شود. به دنبالِ آنند که به یک حقیقت نظری برسند و وقتی به آن رسیدند و از جهت دلیل و استدلال کامل دیدند, قانع می شوند, بی آن که درباره مفید بودن و کارا بودن آنها درنگی کنند.

حال آن که در جامعه امروز و ذهن جست وجوگر انسان حاضر, افزون بر رسیدن به ارزشهای نظری, ارزشهای عملی و توانا شدن به اداره زندگی در دنیای کنونی, مورد نظر است. این انسان, دینی را می پذیرد که هم عقل را اشباع کند هم گره گشای عینیّتهای زندگی باشد.

در ذهن انسان امروز, این سؤال مطرح است که:

حقیقت نظری دین وقتی تجسّم عملی پیدا کند, چه اثری بر زندگیِ این جهانیِ انسان می گذارد؟ چه مقدار به حل مشکلات انسان موجود کمک می کند. آیا به صلح کمک می کند یا جنگ بر می افروزد؟

با زندگی صنعتی, علم, تکنولوژی, سیاست, استثمار, فقر, فرهنگ موجود و دیگر مسایل و مشکلهای انسانی در عصر حاضر, چه نوع موضع گیریهایی دارد؟

پیروی از دین, در مقام تحقق و عمل, جامعه را به کدام سو می برد؟

حقوق و شخصیّت انسان, در شکل عینی و اجتماعی آن, چه ساختاری پیدا می کند؟ روابط و مناسبات اجتماعی به چه شکل پذیرفته دین است.

و…

این پرسشها در زمینه ارزش عملی و نقش کاربردی دین مطرح است, ولی در علم کلامِ موجود به این گونه مسائل کمتر توجه می شود و سخن مدوّن در این زمینه ها اندک است.

روشن است که در چنین فضایی, اثبات یک سلسله اصول اعتقادی, آن هم با شیوه و ادلّه گذشته و پرداختن به ارزش نظری آنها, برای انسان امروز کارساز نیست. آنچه کارساز است, حیات تازه بخشیدن به انسانهای چشم دوخته به دین, از راه نشان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.