پاورپوینت کامل صحیفه حوزویان; رهنمودهای مقام معظم رهبری در بالنده سازی حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل صحیفه حوزویان; رهنمودهای مقام معظم رهبری در بالنده سازی حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل صحیفه حوزویان; رهنمودهای مقام معظم رهبری در بالنده سازی حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل صحیفه حوزویان; رهنمودهای مقام معظم رهبری در بالنده سازی حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۹

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله ربّ العالمین والصّلاه والسّلام علی سید الانبیاء والمرسلین, سیّدنا ونبیّنا ابی القاسم محمّد وآله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیه الله فی الارضین.

جلسه بسیار بزرگ و مهم و به یاد ماندنی است. ارکان و اعیان بزرگترین حوزه علمیّه شیعه, مجتمع شده اند و فضلا و نخبگان و برجستگانِ شاغل در این حوزه مبارکه, تشریف آورده اند تا من (که افتخار دارم طلبه این حوزه و جزو آحاد شما برادران عزیز و طلاّب این مدرسه عظیم الشأن هستم) عرایض خود را که عمدتاً هم در اطراف همین حوزه مبارکه است, مطرح کنم.

در انتخاب مطلب دچار تردید نشدم. حرف برای گفتن هست, ولی آنچه که من ترجیح دادم مطرح شود و از این فرصت مغتنم استفاده بکنم; سخنی است که به اعتقاد من, اهمّ و اقدم و اولی از هر سخنی در چنین محفلی می باشد و آن سخن, درباره حوزه علمیه و جامعه روحانیّت و پایگاه رفیع علمی و دینی و تبلیغی و هدایتی است که به دست بندگان بزرگ و صالحی در این نقطه بنا شده است. لذا بحث من درباره حال و آینده حوزه است.

حوزه علمیه قم, که ما امروز نام آن را با افتخار و تعظیم و تجلیل می بریم, در واقع مصطفی و مستحصل حوزه های شیعه در طول تاریخ حوزه هاست. یعنی از اواخر قرن دوّم و حداقل اوایل قرن سوّم هجری که مراکزی به عنوان حوزه علمیه درست شده است, حوزه قم در دوران ائمه ثلاثه اخیر: حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری, علیهم السلام, که دوران قمیین است, یک حوزه علمیّه به معنای حقیقی کلمه است که در آن, درس و بحث و جمع و تدوین و اشاعه و نشر و استادی و شاگردی به چشم می خورد. با این حال, از اجتماعات صحابه و محدّثان و حَمَله علم در اطراف ائمه, علیهم السّلام, در شهرهایی مثل مدینه و کوفه و… می گذریم و نمی خواهیم اصطلاح حوزه علمیه را به این مراکز اطلاق کنیم.

بنابراین, شاید قدیمی ترین حوزه های علمیه ما, همین قمِ قمیین است که در آن, آثار بزرگانی مثل اشعریّین و آل بابویه و دیگران, تا امروز باقی است. البته بعد از آن, حوزه علمیه با این عظمت باقی نمانده و به اکناف دیگری از عالم, مثل شرق دنیای اسلام و ماوراء النهر و شرق خراسان منتقل شده است و رجالی مثل شیخ عیّاشی, شیخ کشّی, سمرقندیّین و نصاحیین و دیگر اسمهایی که ما آنها را در زمره محدّثان و روات و مؤلفان می شناسیم, در آن جاها به سر برده اند. همچنین حوزه بغداد که حوزه شیخ مفید و بعد از او سید مرتضی و شیخ طوسی, علیهم الرحمه والرضوان, است و نیز حوزه نجف که با هجرت (شیخ طوسی) به این شهر در حدود سال ۴۵۰ یا ۴۴۸ یا ۴۴۹ و تشکیل مرکزی به نام حوزه علمیه فقاهت و حدیث و دیگر علوم اسلامی, مقطع مهمی به وجود می آید.

بعداً حوزه علمیه شیعه در شامات و طرابلس و حلب و سپس در حلّه تشکیل می شود که بزرگان فقهای حلّیِ ما, اسمشان در تاریخ و آثارشان در کتابخانه عظیم فقاهت شیعه محفوظ و موجود است و این روند ادامه پیدا می کند تا زمانی که سلطنت صفویه در ایران تشکیل می شود و مقطعی عظیم به وجود می آید.

علی رغم کسانی که سعی کردند صفویه را ضد شیعه و اسلام و مفاهیم و ارزشهای دینی معرفی کنند, سلاطین صفویه با همه بدیهایی که در جانب حکومت و شخصیتهای خودشان داشتند,حرکتهای بزرگِ ماندگار و فراموش نشدنیی انجام دادند که یکی از آنها گسترش حوزه های علمی شیعه است که در آن وقت, حوزه علمیه اصفهان و خراسان و قم و نجف و بقیه مناطق, به برکت آنها آباد شد و اگر کسی وارد مطالعه بشود, شگفتیهای عظیمی را خواهد دید. اگر شما تا قبل از دوران صفویه, فقهای شیعه را نگاه کنید, تعداد ایرانیها انگشت شمار است; امّا بعد از صفویه هر کدام از بزرگان علما را که نگاه کنید, شاید ۹۰% آنان, فقهای ایرانی هستند.

بعد از این دوره, اوج حوزه نجف و کربلا و حضور تلامذه مرحوم وحید بهبهانی و سپس شیخ و صاحب جواهر و تلامذه این بزرگواران تا دوره اخیر است. بعد مرکزیّت عظمای حوزه فقاهت به وسیله مرحوم آیه اللّه حائری و بعد مرحوم آیه اللّه بروجردی باز به قم منتقل می شود و تا امروز ادامه دارد. این حوزه, محصول این سیر تاریخی و نتیجه و مستحصل و زبده گُزین همه این حرکت عظیم علمی است که با مهاجرت و تحقیق و علم, همراه بوده است و امروز در اختیار شماست.

حوزه های علمیه, موضوع یک بحث تاریخی و علمیِ بسیار مهمی است که بجاست کسانی از فضلای حوزه و بزرگانی از اهل نظر, به این مسأله به شکل متقن و محقّقانه بپردازند و می بینم بحمداللّه به این مسائل پرداخته می شود.

ما امروز در قبال چنین حوزه ای, که میراث دوازده قرن است, وظیفه داریم. من به سه وظیفه در کنار هم اشاره می کنم که اینها از بدیهیّات است و استدلال و بحث نمی خواهد:

اوّل: حفظ.

دوّم: ترمیم.

سوّم: بالندگی و رشد دادن و تنمیه و پیش بردن حوزه علمیه.

حفظِ حوزه, بحمداللّه حاصل است و نسبت به گذشته, کمّاً و کیفاً افزایش پیدا کرده است. فی الجمله, در این, جای تردید نیست; لیکن ترمیم قدری دقیق تر و سخت تر است و از آن سخت تر, بالندگی و رشد دادن و پیش بردن است. کفایت نمی کند که شما فقط میراث گذشتگان را نگه دارید و به آیندگان تحویل بدهید; چون نفس توقّف در چنین قضیه ای عقبگرد است.

ترمیم یعنی چه؟ یعنی پس از ثلمه حاصل از فقدانها, حوزه عناصری را تربیت کند تا موجودی فعلی, جایگزین آنها باشد و نیز پس از اندراسِ مفاهیم منسوخ, مفاهیمی بیافریند که جایگزین مفاهیم مندرس و کهنه شده باشد. مفاهیم, کهنه می شوند و نشاط و شادابی را به تدریج و با مرور زمان, از دست می دهند. بعد از آن که فکری, به خاطر ورود انظار و دقتهای گوناگون بر آن, به مرور زمان دچار خدشه شد و از آن استحکام اوّلیه افتاد, باید جای آن مفاهیم نویی گذاشته شود.

این کفایت نمی کند که ما, فرضاً در علم اصول, کتاب فصول یا قوانین را نگاه کنیم و بسیاری از مباحث آنها را منسوخ به حساب بیاوریم, همچنان که این گونه هم هست . حالا کدام فاضل و ملاّ و اصولیِ بحّاثه ای است که در طول تأمّلات اصولی خود, نسبت به کتاب فصول, یا به بسیاری از ابواب قوانین, احساس احتیاج کند؟ آنها کهنه اند و بسیاری از آن حرفها از رونق و بها افتاده و بهتر از آنها وارد بازار شده است.

پس مفاهیم منسوخ می شوند. در همه علوم, چنین چیزهایی هست. برای پرکردن خلأ حرفها و مباحث و مسائل منسوخ, باید مباحث جدیدی مطرح شود و فضای ذهنی در هر علمی, از لحاظ حجم مفاهیم ذهنیِ لازم, به کمال برسد. این, ترمیم است که تلاش و فعالیت زیادی لازم دارد.

از آن مهم تر, مسأله بالندگی است. بالندگی به معنای پیشرفت و یک قدم جلو رفتن و آفاق تازه ای را کشف کردن است. بالندگی به این نیست که ما در یک بحث, دقّت بیشتری به خرج دهیم. فرض کنید مسأله ای را که ملاّی قرن ششم به گونه ای استدلال می کرد, ما حالا دقّت بیشتری به خرج بدهیم و بعضی از استدلالهای او را تحکیم و بعضی را رد کنیم و مسأله را استوارتر از آب در آوریم. کار, فقط این نیست, بلکه باز شدن آفاق نویی, هم در خود علم, یعنی فقاهت و هم در محصولِ علم, یعنی مباحث فقهی است. اصول و کلام و دیگر مباحث نیز همین طور است. همه اینها به بالندگی احتیاج دارد.

حوزه های علمیه, وقتی می توانند خود را ترمیم نمایند و رشد و بالندگی پیدا کنند که زنده باشند. حوزه مرده, قادر بر چنین کاری نیست. واقعیتهای بشری, مثل خود انسانند و حیات و مرگ و ضعف و قوّت و بیماری و صحّت دارند. حوزه علمیه هم همین طور است. حوزه بیمار و سالم و ضعیف و قوی و زنده و مرده, وجود دارد. حوزه, باید زنده و سالم و قوی باشد, تا بتواند رشد کند و آفاق جدیدی را باز نماید و منطقه جدیدی را در اختیار مستفیدان از فواید خود, قرار بدهد.

وقتی سابقه حوزه علمیه قم را توضیح می دهیم, نخواستیم فقط بگوییم از لحاظ زمانی و تاریخی, آنها سَلَف این حوزه هستند, بلکه از لحاظ محتوایی هم همین طور است. تحقیقات شیخ طوسی و بعد ابداعات ابن ادریس و محقّق حلّی و آن فعّالیت فقهی وسیع علاّمه و دیگر کارهایی که دیگران کردند, امروز همه اینها در این حوزه متبلور است. هر کسی در طول این دوازده قرن, در فقه و اصول, فعالیتی کرده و هنری را بروز داده است, امروز در درس و بحث و تألیف و کتابِ این حوزه علمیه متبلور است.

حوزه ای که این, سابقه و ریشه و شجره و نسب علمی آن است, الان در چه وضعی است؟ این, آن چیزی است که ما باید دایماً به آن بپردازیم. واقعاً اگر کسی به سرنوشت اسلام و مسلمین علاقه مند است, باید به این قضیه بپردازد. این از آن قضایایی نیست که بشود آن را به دست اهمال بسپاریم و بگوییم حالا چه کار داریم! نه, این از آن مسائلی نیست که بشود گفت چه کار داریم! هم شما آقایانی که خودتان از بزرگان و اعاظم و فضلا و طلاّب این جا هستید و هم هر طلبه ای که در هر گوشه ای از این دنیای بزرگ, خودش را وامدار این جا می داند و دوش خود را زیر بار منّت این حوزه بزرگ می بیند و هم هر مسلمانی که از برکات این حوزه استفاده کرده است, یا می خواهد بکند, باید به این موضوع فکر کنند.

البته اگر غیر روحانی به این قضیه فکر کند, راه به جایی نخواهد برد; همچنان که اگر کارِ کارستانی بخواهد انجام بگیرد, باید در خود این حوزه انجام بگیرد. کار بزرگ و اساسی و ریشه ای و موفّق, کاری است که شما در این حوزه بکنید. حالا ممکن است هوادارانی هم, امثال من در بیرون داشته باشید که اینها هم باید از شما پشتیبانی کنند و کمکْ کارتان باشند. در عین حال, کار را خود حوزه باید انجام بدهد; لذا ما از اول بحث تا این جا و از این جا تا آخر, همواره بر روی ترمیم حوزه و ساختن آن توسط خودش, تکیه می کنیم. کس دیگری از بیرون نمی تواند این کار را بکند.

امروز, حوزه چگونه است؟ فردا چگونه خواهد بود و یا چگونه باید باشد؟ امروز, حوزه نسبت به گذشته خیلی پیشرفت کرده است و هیچ کس نمی تواند این حقیقت را منکر بشود. یعنی اگر ما قدر مطلق را حساب کنیم, قابل مقایسه با گذشته نیست. همان طور که حضرت آیه اللّه مشکینی فرمودند: این حوزه کمّاً و کیفاً پیش رفته است. آن روز, چهارصد نفر طلبه داشت, ولی امروز هزاران طلبه و فاضل مشغول تحصیل هستند. فضلای امروز از فضلای آن روز کمتر نیستند. بعضی از طلاّبِ امروز از طلاّب آن روز کم شوق تر نیستند. کاری که فضلا و طلاّبِ امروز می کنند, بعضی اوقات دهها برابر کاری که آن روز طلاّب و فضلا می کردند, اهمیّت عملی و بعضاً علمی دارد.

کسی نمی تواند بگوید که حوزه دچار عقبگرد است. نه, از این جهتی که بررسی می کنیم, حوزه پیشرفت کرده است. حرفهای گذشتگان هم دست علمای امروز است. امروز این کتاب مکاسبی که شما می خوانید, درس خارج شیخ است, عالی ترین تحقیقات شیخ, همینهاست. کفایه ای که شما می خوانید, اوج افکار اصولی محقّق خراسانی است. اگر امروز طلبه کفایه خوان ما, کفایه را که می خواند, آن را بفهمد, مثل اکابر شاگردان آخوند که آن روز آن حرفها را بلد شدند, فهمیده است; منتهی باید بداند که امروز پلّه آخر نیست; ولی آن روز, پلّه آخر بود. بنابراین, حوزه در فقه و اصول و در کارهای کمّی حوزه ای و در تبلیغات و گسترش خود و توسعه در اطراف عالم و مسؤولیتهایی که بر عهده گرفته است, با گذشته تفاوت زیادی دارد و پیشرفت زیادی کرده است.

امّا از لحاظ یک دیدگاه دیگر, حوزه دو اشکال اساسی دارد که یکی از آنها حتماً در گذشته نبوده و متعلق به امروز است و دیگری هم به احتمال زیاد, این گونه است. امّا اشکالی که حوزه ما, دیروز آن را نداشت و امروز دارد, این است که حوزه دیروز از دنیای زمان خود عقب تر نبود, بلکه جلوتر هم بود.

شما نگاه کنید در آن روز, علمای ما چقدر محصول علمی و فقهی و کلامی برای مردمِ زمان خودشان داشتند. همان عدّه کمی که در گذشته بودند, کارهای بزرگی انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا توس (که اقصی نقاط دنیای اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود) چند نفر شیعه زندگی می کردند و سؤال فقهی یا کلامی داشتند, شیخ مفید, آنان را از بغداد هدایت و راهنمایی می کرد; یعنی (شیخ مفید) از زمان خودش عقب نبود.

یا در زمان شیخ طوسی, اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت می گفت: (لا مصنَّفَ لکم) شما کتاب و تصنیف ندارید, شیخ طوسی خودش به تنهایی وارد میدان می شد و بزرگترین کتاب رجالی را تلخیص می کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالی دیگر می نوشت; یعنی بدون معطّلی, رجال کشّی را تلخیص کرد و کتاب رجال و فهرست خود را هم نگاشت.

هنوز اشکال کسی که می گفت (فقه ندارید) از خانه اش بیرون نرفته بود که ناگهان یک کتاب عظیمِ پرفرعِ پر تحقیقِ (به حسب سطح تحقیق آن روز) مبسوط, عرضه می گردید. اگر محمدبن زکریّای رازی, چهار کلمه الحادی بر زبانش جاری می شد, فوراً سید مرتضای رازی در ردّ او کتاب می نوشت و نمی گذاشت حرف او بی جواب بماند. اگر فلان نویسنده معاندِ اهل بیت, کتابی می نوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره می کرد, بلافاصله عبدالجلیل رازی قزوینی حقّش را کف دستش می گذاشت و کتاب النّقض را می نوشت. بنابراین, هر کسی که در زمینه های فقهی و کلامی, بخصوص به شیعه چیزی می گفت, شیعه با قدرت و قوت, به زبان علمی به او جواب می داد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند, راه به جایی نمی برد.

تا اواخر هم وضعیت این گونه بوده است. در هند یک نفر پیدا شد و کتاب: تحفه اثناعشریّه را که بر ضد و ذم شیعه و به ظاهر در مدح اهل بیت بود, نوشت, سید حامد حسین, کتاب عبقات با آن عظمت را در جوابش نوشت و آن طور که به نظرم می رسد, شاید حدود ده ردّ بر کتاب تحفه اثناعشریّه, نوشته شده است.

من فهرستی را نگاه می کردم که متعلق به کتب علمای هندیِ شیعه بود که البته بزرگان و اعلام درجه یک هم در میان آنان بودند. به نظرم ده ردّ و شاید هم بیشتر علیه این کتاب نوشتند. بنابراین, حوزه های علمیه از زمان خودشان عقب نبودند. یک نفر پیدا می شد حرفی را در یک کتاب خطی می زد و یک نسخه می نوشت و دیگری پخش می کرد و دیگری می خواند و چهار نفر در طول زمان از آن مطلع می شدند, عالم شیعه هم بر می داشت همین کار را عیناً جواب می داد و گاهی تندتر و سریع تر و بهتر از او اقدام می کرد و عقب نمی ماند.

تا زمان شهید اول (ره), کتب فقهی ما مثل کتب علامه و فخرالمحقّقین, غالباً متضمن آرای فقهای اهل سنّت هم بوده است; ولی بعد از آن زمان, کتب شیعه غالباً, دیگر آرای اهل سنت را ذکر نمی کنند. وقتی شما نگاه می کنید, می بینید که در آن کتابها, رأی فقهای اهل سنّت, با ادلّه متعدد جواب گفته شده است. فقط کتاب (خلاف) را نگاه نکنید که شیخ طوسی در آن جا فقط به اجماع تمسک کرده است. غالباً استدلالهای محکم کتب علامه و دیگران و نیز کتاب خود شیخ, مبسوط است.

اما امروز, این گونه نیست. امروز, حوزه علمیه از زمان خودش خیلی عقب است. حساب یک ذره و دو ذره نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب, در وادیی همراه یکدیگر بروند و یکی اسبش از دیگری تندروتر باشد و آن که اسبش کند روتر است, بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعی است آن که اسبش تندروتر است, به گرد او هم نمی رسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر, امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق, دنیا را فرا گرفته است. ما وقتی به خودمان نگاه می کنیم, می بینیم با زمان خیلی فاصله داریم.

حتی در اخلاق هم این گونه است. یکی از اَعلام حوزه, ادام اللّه بقائه, که الان در این جا تشریف دارند, چند سال قبل از این, سفری به انگلستان کرده بودند و در آن جا کتابخانه ای را دیده بودند, به من فرمودند:

(یک طبقه از این کتابخانه, کتابهای اخلاقی بود که فرنگیها در چند سالِ اخیر نوشته اند)!

در این چند سال, حوزه علمیه قم, چند کتاب اخلاق بیرون داده است؟ یک هزارم آن, یک ده هزارم آن و به گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار باشد. این تازه اخلاق است و می دانید غرب با اخلاق خیلی سرآشتی ندارد. البته کتب اخلاقی آنها بیشتر, فلسفه اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیرمعنوی و اخلاق مادّی است. ما بعد از معراج السعاده و جامع السعادات, در حوزه هایمان, چه کتابی نوشته ایم؟ البته بعدها در چند سال اخیر, چند کتاب اخلاق نوشته شده است; چیزی که بشود به عنوان یک کتاب علمی ارائه کرد.

عین همین قضیه در حقوق هم مشاهده می شود. شما ببینید چقدر در باب حقوق مدنی, حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقی, تحقیقاتِ گوناگون شده است. این کار, هم در غرب و هم در دنیای اسلامِ غیر شیعه صورت گرفته است. ما در این زمینه ها انصافاً باید بگوییم خیلی عقبیم. حال, این رشته تخصصی ماست و بیشترِ تخصص حوزه ها تقریباً فقه است.

ببینید دیگران چقدر در زمینه فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفه دین و مباحث دین شناسی و سایر زمینه ها, مطلب نوشته اند و چقدر کار کرده اند؟ ممکن است همه اینها هم غلط باشد; اما بالاخره یک متاع فکری وموج فکری است که بخشی از فضای ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور می خواهید با اینها مقابله کنید؟ کجاست آن عبدالجلیل رازی قزوینی که النّقض مناسب این زمان را هم بنویسد؟ و نه یک کتاب, بلکه ده هزار کتاب در این زمینه ها نوشته شود.

امروز دنیا, دنیای امواج است. با امواج و کامپیوتر, همه مفاهیم از این طرف به آن طرف دنیا منتقل می شود. الان دورترین کتابخانه های دنیا می توانند در ظرف مدّت پنج دقیقه, مطالب کتابی را که در کتابخانه کنگره امریکاست, روی صفحه کاغذ خود چاپ کنند. این گونه, مطالب منتقل می شود. ما از این دنیا عقبیم, دیگر چرا این را منکر بشویم. این یک عیب قطعی است که حوزه امروز ما, آن را دارد.

عیب دوّم که احتمال می دهم این عیب هم مخصوصِ ما باشد و در گذشته نبوده است, این است که از موجودیِ انسانیِ کنونی حوزه, استفاده بهینه نمی شود. همین حالا در همین حوزه علمیه قم, هزاران استعداد برجسته و طلاب فاضل و جوانهای خوب وجود دارد که اگر اندکی به آنان توجه شود و در جای خود قرار بگیرند و کار بایسته ای از آنان خواسته بشود و از تضییع وقت آنان در امور زاید جلوگیری بشود, هر کدامشان خواهند توانست بخشی از این خلأ را پر کنند.

البته این عیب, زمانِ ما هم بود. آن زمانی که ما ساکن حوزه بودیم, همین عیب وجود داشت; اما احتمال می دهم که در گذشته ها این گونه نبوده است; مثلاً علامه حلّی مدرسه سیار درست کرده بود و با الجایتوی خدابنده به مناطق مختلف می رفت و مدرسه و طلبه ها را با خودش می برد. بعضی از قضایای تاریخی, واقعاً انسان را به شک می اندازد که حوزه ها شاید در آن وقت, واقعاً از موجودیِ انسانیِ خود, استفاده درست می کردند.

حوزه, نارساییهای آشکاری دارد که حاکی از عیوب موجود در آن است. اول این نارساییها را مشاهده کنیم و ببینیم که آیا آنها را قبول داریم یا نه؟ یکی از این نارساییها, عدم گسترش متناسب و کمّی روحانیت است. درست است که الان روحانیت نسبت به آن وقتها, ده برابر یا به اعتباری صدبرابر شده است; اما در عین حال, هنوز ما گسترش کمّیِ لازم را نداریم; یعنی مسجد و دانشگاه و روستا و کارخانه و سربازخانه ای که روحانی ندارد و کشوری که مسلمانانش از وجود روحانی بی بهره اند, زیاد داریم. بنابراین, همین حجم عظیمی هم که امروز مشاهده می کنید, از لحاظ کمّی گسترش لازم را ندارد. این, نارساییِ آشکاری است که کسی هم نمی تواند منکر آن بشود.

در گذشته, در بعضی از شهرهای بزرگ, ده نفر مجتهد وجود داشت که هر کدام از آنان برای اداره دویست شاگردِ خوب کافی بودند; اما امروز یک نفر مثل چنین افراد هم در آن شهرها نیست. در بعضی از جاها, روحانیونی هستند که توانایی علمی و فکری لازم را ندارند و یا خیلی تن به کار نمی دهند. البته بعضیها هم هستند که خیلی خوبند; اما جاهایی هم این اشکال وجود دارد.

یکی دیگر از نارساییهای حوزه, نارساییِ آشکارِ عدم گسترش محتوایی حوزه است. ما مسائل حل نشده فقهی و کلامی زیاد داریم. مجموعه لازم معارف برای عالم دین را هم خیلی کم داریم. در جاهای مختلف, روحانیونی داریم که آنچه را باید بدانند تا یک عالم متناسب با امروز باشند, نمی دانند. این را هم تحت عنوان عدم گسترش کیفی; یعنی کمبود محتوایی حوزه, قرار می دهیم.

عدم گسترش در نشر و تبلیغ, یکی دیگر از نارساییهای حوزه است. امواج فرهنگی و از جمله کتاب و روزنامه و مجله, به قدر کافی از حوزه منتشر نمی شود. مبلّغ به قدر کافی از حوزه گسیل نمی گردد. الان در آفاق دنیا (آفریقا و اروپا و آسیا) مرتّب از ما روحانی می خواهند. من در سال ۱۳۷۰ که همین جلسه را با شما داشتم, مطرح کردم که بعضی از آقایان اَعلام که برای کاری به خارج از کشور تشریف می برند, وقتی بر می گردند می گویند:

(دانشجویان فلان جا را دیدیم که چقدر به روحانی احتیاج داشتند, چرا کسی را به آن جا نمی فرستید؟)

می گوییم: پس خوب شد که شما برای معالجه به آن جا تشریف بردید و این حقیقت را به چشم خودتان دیدید.

امروز, از همه جای دنیا درخواست فراوان است. این نارساییها وجود دارد و نمی شود آنها را منکر شد. این موارد, حاکی از وجود عیوبی در درون کالبد عظیم این حوزه با عظمت است. به هر حال, این عیوب در کنار این محسّنات و این موجودیِ علمی و این اعیان از فضلا و محققان و تلاشهای خوبی که انجام می گیرد, وجود دارد.

البته در همین حوزه, افراد متعددی هستند که به این کارها می رسند و واقعاً می نشینند کتاب, می نویسند; اگر دستشان رسید مسافرت می کنند; گرسنگی و خستگی می کشند, اگر جبهه جنگ باز می شود, به جبهه جنگ می روند, اگر جبهه تبلیغ باز می شود, به جبهه تبلیغ می روند, اگر از آنها برای سفر به خارج دعوت می شود, قبول می کنند, اگر به روستا دعوت می شود, می پذیرند. از این قبیل افراد هم داریم. اینها حرکات فردی است و کافی نیست. اینها نارساییهایی است که وجود دارد. این نارساییها حاکی از وجود علتهایی در داخل است که بایستی بگردیم, آنها را پیدا کنیم.

علت اول این است که (فقه) که کار اصلیِ ماست, به زمینه های نوظهور گسترش پیدا نکرده یا خیلی کم گسترش پیدا کرده است. امروز خیلی از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند, ولی معلوم نکرده است. فقه, توانایی دارد, لیکن روال کار طوری بوده که فاضلِ محققِ کارآمد, به این قضیه نپرداخته است, مثل قضیه پول. اصلاً (پول) چیست؟ درهم و دینار که این همه در ابواب مختلف فقهی, مثل زکات و دیات و مضاربه, اسم آنها آمده چیست؟ باید به موضوع درهم و دینار پرداخت و باید تکلیف آن روشن شود. خیلی راحت است که ما عملیات بانکی (غیر از مسأله پول و ودیعه گذاریها) را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوی بگذاریم و دورش را خط بکشیم. آیا جای این نیست که قدری بیشتر در عمقش فرو برویم و ببینیم که آیا واقعاً قرض است یا خیر؟ ما در بانک پول می گذاریم و به بانک قرض می دهیم, بانک از ما قرض می گیرد؟ چه کسی این را قبول دارد؟ شما در بانک ودیعه می گذارید, قرض که به او نمی دهید.

از این قبیل مسائل زیاد است. بحث ارزش پول در هنگام تورمهای سرسام آور و سنگین (نه آن تورمی که به طور قهری در حرکت عمومی هر جامعه وجود دارد و موجب رشد است) چه می شود؟ بدون تورم, جامعه به رکود خواهد انجامید. آن موارد را نمی گوییم, منظور, این تورمهای بیست و سی و پنجاه درصدی و تورمهای سه رقمی است که از این هفته تا آن هفته, از ارزش پول کم می شود. در این حالتها, قضیه پول چه می شود؟ بدهکاریهای پولی و قرضهایی که از هم می گیریم, چه می شود؟ اگر شش ماه پیش صدتومان از شما قرض گرفتیم و حالا می خواهیم بدهیم, آیا آن صدتومان با صدتومان حالا فرق دارد؟ بالاخره تکلیف این مسأله, در فقه باید روشن شود; باید برای این کارها, مبنا درست کرد. البته انسان می تواند کار خودش را به اطلاقات و عمومات, آسان کند, اما مسائل, این گونه حل نمی شود.

بسیاری از مباحثِ حکومتی, مبحث دیات, مبحث حدود و دیگر مسائل قضا برای دستگاه با عظمت قضاوت ما, حل فقهی نشده و تکلیفش معلوم نگردیده است. البته کسی در گذشته تقصیر نداشته است; چون, قضا و دیات و حدود, مطرح نبوده, ولی ما امروز تقصیر داریم. مرحوم محقق اردبیلی, وقتی وارد بحث جهاد می شود, می گوید این بحث مورد احتیاج ما نیست. آن بزرگوار بیشتر از ما واقف است و خودش می داند که چگونه باید جهاد کند; اما در عین حال این مسأله مورد نیاز و ابتلایشان نبود, ولی لطف می کنند و مسأله جهاد را در چند ورق بیان می کنند. امروز, جهاد مورد ابتلای ماست. خودِ همین مسأله جهاد, در فقه ما روشن نیست. بسیاری از مسائل امر به معروف و نهی از منکر, مسائل حکومتی و بسیاری از مباحث مربوط به زندگی مردم, همین مسأله پیوندها و تشریحها, مباحثی هستند که فقه باید وارد این میدانها بشود. نمی شود با نظر سریعی به آنها نگاه کرد و خیال کنیم که حل خواهند شد. نه, اینها هم مثل بقیّه ابواب فقهی هستند.

شما ببینید در باب عبادات و طهارت و صلات, فقهای ما چه دقتهایی کرده اند. این ذهن جوّال آنهاست. این, عیب هم نیست. می پرسند که چرا آنها, این همه دقت کردند؟ پاسخ این است که ذهنِ جوّال است که کار می کند, منتهی ممکن است اولویت و تقدمِ امروز, با گذشته متفاوت باشد. امروز, چیزهای دیگری تقدم دارد و باید ذهنها را جولان داد و کار کرد و آن موارد را به بحثهای عمومی گذاشت.

عدم تحول; یعنی, عدم پرداختنِ فقه به خود مسأله فقاهت. فقاهت, یک شیوه و روش برای استنباط آن چیزی است که ما اسمش را (فقه) می گذاریم; همان چیزی است که تا این درس را نخوانید, یاد نمی گیرید که چگونه باید از کتاب و سنت استنباط کرد. فقاهت, یعنی شیوه استنباط. خودِ این هم, به پیشرفت احتیاج دارد. این که چیز کاملی نیست, بلکه متکامل است. نمی شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قلّه فقاهت رسیده ایم و این شیوه, دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه, از کجا معلوم است؟ شیخ طوسی, ملاّی به آن عظمت, فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یک مسأله فقهی ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث بکند؟ آن فتاوا, ساده و سطحی است. مجتهدِ امروز هرگز راضی نمی شود آن طور کار کند و استنباط نماید.

فقاهت, در دوره های متعددی تکامل پیدا کرده است. انسان, همین طور که به تاریخ فقاهت نگاه می کند, مقاطعی را می یابد. البته نظرات, مختلف است. من تصورم این است که زمانِ شیخ یک مقطع است و زمان علامه مقطع دیگری است. به او علامه می گوییم و محقق نمی گوییم; در حالی که قاعدتاً اینها یکی هستند. برای این که بحث استدلالی در بساط علامه زیادتر است و انسان بیشتر می تواند بفهمد که با مسأله چگونه برخورد می کرده است; ولی در مورد محقق, به این روشنی نمی شود فهمید.

بعد, یک دوره تقریباً ۲۵۰ ساله می گذرد. زمان محقق کرکی, باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح انسان می فهمد که کیفیت استنباط محقق کرکی, با کیفیت استنباط علامه فرق دارد. همان فقاهت است, ولی کامل شده است. بعد به مقطع بعدی می رسد که مقطع تلامذه وحید بهبهانی است که آن, دوره شکوفایی فقاهت اصولی است. صاحب ریاض و صاحب قوانین و شیخ جعفر کاشف الغطا و سید بحرالعلوم و… در این مقطع هستند. بعد به زمان شیخ انصاری و صاحب جواهر) می رسد که البته این مقطع و تحول در شیوه فقاهت, در کار شیخ نسبت به کار صاحب جواهر بیشتر آشکار است. هر چند کار صاحب جواهر هم کار نو و جدیدی است; اما بعد از شیخ انصاری (به گمان قاصر این حقیر) اگر بخواهیم از مقطعی اسم بیاوریم و بگوییم که تحولی در فقاهت انجام شده است, آن مقطع, مقطع مرحوم آیه اللّه بروجردی است که یک مقطع و باب جدیدی است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد.

چه دلیلی دارد که فضلا و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ ای بسا خیلی از مسائل, مسائل دیگر را در بر بگیرد و خیلی از نتایج عوض گردد و خیلی از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد, جوابهای مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه, طور دیگری می شود. این از جمله کارهایی است که باید بشود.

محققِ امروز, نباید به همان منطقه ای که مثلاً شیخ انصاری, علیه الرحمه, کار کرده است, اکتفا کند و در همان منطقه عمیق, به طرف عمقِ بیشتر برود; این کافی نیست. محقق, باید آفاق جدیدی کشف کند. این کار, در گذشته هم شده است

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.