پاورپوینت کامل تکنولوژی ودینداری(۵) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تکنولوژی ودینداری(۵) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تکنولوژی ودینداری(۵) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تکنولوژی ودینداری(۵) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۶۳
تکنولوژی وفرهنگ
حوزه پس از پیروزی انقلاب اسلامی عهده دار مسؤولیتهای فکری و عملی فراوانی شد و در عرصه های گوناگون به ایفای نقش پرداخت از جمله درتشکیل حکومت، تدوین وتدارک قوانین اسلامی، بر آوردن مشکلات قضایی و حقوقی کشور و…
در رابطه با مسائل و مشکلات فرهنگی حوزه علی رغم انتظاری که می رفت به برنامه ریزی و تدوین نظامنامه نپرداخت. تشکیلات غیر منسجم از سویی و گرفتاریهای اجرایی و… از دیگر سو، راه را بر تفکّر جدّی برای رفع مشکلات فرهنگی سدّ می کردند، دیگران نیز،به دلایل مشابه، سهم شایسته ای به فرهنگ ندادند و معضلات فرهنگی همچنان باقی ماند البته دلایل دیگری نیز وجود دارد، فرهنگ و به طور کلی مسائل انسانی، بر خلاف باور عمومی، مقولات ساده و بسیطی نیستند که به آسانی تن به تحلیل بسپارند.
متأسفانه ساده اندیشی و فقدان تفکر ژرف نسبت به مقولات مزبور، موجب گردید که مشکلات فرهنگی در فضای موجود جامعه، نه تنها رفع نشوند، بلکه با برخوردهای سطحی و غیر علمی، حتی بر پیچیدگی آنها افزوده گردد. اکنون، در شرایطی که نظام اسلامی، قریب به یک دهه و نیم، از تشکیل آن می گذرد، هنوز در محدوده مسائل فرهنگی به انجام فکری و مدیریت عملی و راهگشا دست نیافته است. م، هنوز، در مورد موضوعاتی چون: مسأله نسل جوان و نوجوان، بازگشت ارزشهای منحط گذشته، مسأله حجاب، ویدئو و ماهواره و بسیاری موضوعات دیگر، دچار سردرگمی و بلاتکلیفی هستیم.
البته هدف از نگارش این نوشتار، پرداختن به موضوعات فوق نیست، بلکه گشودن دریچه و منظر بر یکی از مسائل در خور درنگ فرهنگی در این سامان است که تاکنون، بیش از طرح در حوزه در دیگر مراکز تفکرِ این سرزمین، بررسی نشده است واندیشه های حوزوی کمتر بر مسائلی از این دست، تأمل جدی و در خور افکنده اند، حال آن که حوزه، به دلیل نقش و سهم عظیم آن در القا و تبلور مسائل فرهنگی در جامعه اسلامی، باید بیش از این، به این موضوعات اهمیّت و بها دهد. بحث ما در این مقال (نسبت و ارتباط فرهنگ و تکنولوژی) خواهد بود. یعنی ارتباط فرهنگ، باحوزه باورهاو بایدهای جامعه، با مقوله تکنولوژی، به تعبیری اعمّ، با مقوله توسعه و بررسی نحوه تأئید و تأثر این دو بر یکدیگر و از یکدیگر.
برای روشن شدن موضوع بحث، پیش از شروع، ناگزیر، باید مفهوم فرهنگ و ویژگیهای آن، تبیین شود و پس از آن، در امتداد بحث (توسعه و فرهنگ)، محور (توسعه و فرهنگ دینی). این مقصد با تأملی مختصر در ویژگیهای تفکر اسلامی، پی گرفته خواهد شد، تا زمینه ای برای داوری و قضاوت فراهم آید. در قسمت پایانی مقاله، پس ازجمع بندی از کل مباحث، رسالت حوزویان و روشنفکران مذهبی، در این مقوله، در حدّ توان، نمایانده می شود.
امید آن که این مختصر دست کم در انگیزش اندیشه و نقدها و طرح مکرّر مباحثی از این دست، سهمی مؤثر و مفید داشته باشد.
فرهنگ
وقتی سخن از فرهنگ در میان است، چنین تصور می گردد که مفهوم روشنی از آن درذهن مخاطب وجود دارد. کین اختلاف و تنوّع تفسیر و تلقیها از این واژه، گمان و عقیده مزبور را به طور کاملاً جدّی کم رنگ و مخدوش می سازد.
برخی به فرهنگ، به عنوان مجموعه آداب و رسوم و عادات جمعی می نگرند. دسته ای دیگر، تصویر فرهنگ را با نمودار تاریخی یک قوم، یعنی مجموعه دستاوردهای علمی، فنی و هنریِ آنان معادل می دانند و پاره ای دیگر، دستارِ این واژه را با مفهوم آموزش و تعلیم و تربیت گِرِ ه می زنند و واژه های (با فرهنگ) را در تعمیم این معنی ابداع کرده اند.
به طور کلّی، اختلاف در تصویر ذهنی و فقدان قدر مشترک در مبادلات فکری واندیشه ای، بویژه، در زمینه مسائل علوم انسانی، همواره، آفت و راهزن تفاهم وتبادل نظر بوده و هست. از این روی، در طرح و پی گیری مباحثی ازاین دست، ارائه تعاریف مناسب و مورد اتّفاق، جزء لوازم و امکانات بحث محسوب می گردد. لذا در این نوشتار، پیش از هرگونه تحلیل و نظر، به ترسیم معنای فرهنگ می پردازیم، همانگونه که در مقاله نخست از همین مجموعه، به تفصیل، واژه تکنولوژی را بررسی مفهومی و محتوایی کردیم.
اندیشه وران مختلف، بویژه، کارشناسان علوم اجتماعی، در تعریف و تبیین واژه فرهنگ، به نکاتی اشاره کرده اند که شایان توجه است:
([به اعتقاد تایلور، فرهنگ] مجموعه علوم، دانشه، هنره، افکار و عقاید، اخلاقیات، مقررات و قوانین، آداب و رسوم و سایر آموخته ها و عاداتی است که انسان به عنوان یک عضو جامعه کسب می کند).۱
(یک فرهنگ شامل معانی و ارزشهای تقسیم شده ای است که اعضای هر گروه، به طور مشترک دارا می باشند)۲
(فرهنگ، عبارت است از شیوه های تفکّر، احساس و عمل در هر جامعه انسانی برای ساخت انسان.)۳
(به اعتقاد ادوارد سایپر: فرهنگ عبارت است از نظام رفتارهایی که جامعه به افراد تحمیل می کند و در عین حال، نظام ارتباطی که جامعه بین افراد برقرار می کند.)۴
(فرهنگ (Culture) به نحوه زیستن گفته می شود که هر جامعه ای برای رفع احتیاجات اساسی خود، از حیث بقاء، ادامه نسل و انتظام امور اجتماعی اختیار می کند.)۵
(مجموعه ارزشهای مادی و معنوی آفریده شده توسط انسانه، در طی تاریخ، فرهنگ نامیده می شود.)۶
(ساترلند تعریف دیگری دارد: فرهنگ، شامل هر آن چیزی است که بتواند از نسلی به نسلی فرا رسانده شود. فرهنگ یک قوم، همان میراث اجتماعی آن است. (به عبارت دیگر) کلیت همتافته ی است شامل: دانستن، دین، هنر، اخلاقیات، قانون، فنون، ابزار سازی و کاربرد آنها و روش فرا رساندن آنها.)۷
(فرهنگ، عبارت است از مجموعه اندوخته ها و ساخته های معنوی و مادی یک جامعه.)۸
کاملاً مشخص است که دیدگاهها و طرز تلقیهای متنوعی درباره مفهوم فرهنگ وجود دارد، جامعه شناسان، روان شناسان، اندیشه وران شاخه روان شناسی اجتماعی، اقتصاد دانان و فیلسوفان، هر یک، از دریچه خاصی به واژه مزبور نگاه می افکنند و آن گونه که آمار و ارزیابیها نشان می دهد، تاکنون بیش از سیصد تعریف از صاحب نظران رشته های مختلف علوم انسانی درباره واژه فرهنگ مطرح شده است. لیکن صرف نظر از اختلاف و قالبه، می توان اکثر این تعریفها را به دو محور عمده بازگرداند. در یک تعبیر، فرهنگ معنی و مفهومی محدود می یابد و در تعبیر دیگر، دارای مفهومی گسترده تر خواهد بود.
در معنای گسترده تر، فرهنگ معادل با واژه تمدن در نظر گرفته می شود و بر این اساس، شامل تمامی دستاوردهای مادی و معنویِ بشر خواهد بود. و در پذیرش همین معناست که اندیشه وران علوم اجتماعی، فرهنگ رابه دو بخش متفاوت، امّاملازم با یکدیگر، تقسیم می کنند: فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی.
(از لحاظ فرهنگ شناسی، فرهنگ هر جامعه دو جنبه متمایز دارد: مادی و غیر مادّی.
فرهنگ مادی (Material Culture) شامل ابزارها و اشیائی است که به دست اعضای پیشین جامعه ساخته شده و برای اعضای حاضر به ارث مانده اند. فرهنگ غیر مادی (Non material Culture) یا فرهنگ معنوی (Spritual Culture) شامل رسوم و معتقدات و علوم و هنرهایی است که عمدت، به وسیله زبان و خط فرا گرفته می شوند.)۹
با توجه به معنای مزبور، بدیهی است که تکنولوژی چه از جنبه سخت افزار بدان نظر افکنیم و چه از جنبه نرم افزار، در درون فرهنگ جای می گیرد. به تصریح بسیاری از جامعه شناسان، از زیر مجموعه ها و عناصر بنیادین فرهنگ به شمار می آید.۱۰
برخی از اندیشه وران، برای فرهنگ، معنای محدودتری ارائه داده اند. در این تعریف، مجموعه باورها و پنداره، ارزشها و بایسته های یک قوم، فرهنگ نام گرفته است. در واقع، مراد و مقصود از فرهنگ مجموعه ای از اندیشه ها و ارزشهای اجتماعی است که به علت درونی شدن، دیگر فعالیتهای افرد جامعه اساس و پایه آن شکل می گیرد ومسیر و جهت می یابد. بر این اساس، فرهنگ، مفهوماً به ایدئولوژی نزدیک می گردد، اگر چه به طور کامل با آن متّحد و یگانه نمی گردد.
باری، آنچه در این نوشتار، بیشتر مورد لحاظ و توجه است، معنای محدودتر این واژه و یافتن نسبت و ارتباط آن با مقوله تکنولوژی است. اگر بخواهیم بحث را تعمیم بدهیم، یافتن نسبت و ارتباط میان فرهنگ و توسعه می باشد.
اگر به جای تکنولوژی، از اصطلاح توسعه نام برده می شود، بدان جهت استکه در اعتقاد و باور بسیاری، توسعه اگر چه مفهوم وسیع تری دارد، لیک در یکی از اشکال نموداری و کمّی آن در رشد و پیشرفت تکنولوژی تجلی می یابد.
اکنون با توجه به تعریفها و مطالب گذشته، مناسب می بینم که به نکات و آموزه هایی درباره ویژگیهای فرهنگ، در معنای اخیر آن اشاره داشته باشیم. درعین حالی که یادآوری این نکات را برای کلیه کسانی که به تغییر مسائل فرهنگی می اندیشند، لیکن از پیچیدگی مضاعف معضلات فرهنگی در بیم و شکیب هستند نیز بسیار مفید و مثمر ثمر می دانیم.
ویژگیهای فرهنگ
باورها و ارزشه، یعنی، عناصر و زیر مجموعه های فرهنگی، دارای خصلت و هویت جمعی و تاریخی هستند. به این معنی که در وجود و بقای خود، نیاز به دو عنصر: تاریخ و جامعه دارند.
فرهنگها نه زائیده افرادند و نه متکی به آنان. کلیه افراد اجتماع در طول اعصار مختلف، در پیدایش و تکوین آنچه فرهنگ یک جامعه عنوان می سازد سهم و شرکت دارند. به همین دلیل، بسیاری از جامعه شناسان فرهنگ را به عنوان میراث اجتماعی یک قوم می شناسند.۱۱
ویژگی مزبور باعث می گردد که عناصر تشکیل دهنده فرهنگ، بسیار کند پدید گردند و به همان نسبت بسیار کُند و با تأنّی از میان بروند. به عبارتی، باورها و ارزشهای فرهنگی به یک باره متولد نمی گردند، به یک باره نیز، از میان نمی روند. دیر می آیند و دیر می پایند. تغییر و تحوّل در انواع صور و اشکال مسائل فرهنگی نیز از این خصلت مستثنی نیست. برای پالایش مسائل فرهنگی، به توش و توان و تأثیر عوامل پر نفوذ اجتماعی نیاز است.
* * *
آمد و شد باورها و بایدهای فرهنگی تحت تأثیر عوامل متنوعی انجام می پذیرد. پیشرفت آگاهی و دانش بشر، شرایط و امکانات اقلیمی و جغرافیایی، توش و توان تکنیکی و فنی، نژاد، مذهب و آیینهای شبه مذهبی، خانواده، محیطهای آموزشی، خرافات قومی و سنتی و غیره.
این عوامل، به تدریج طی یک جریان نا آگاهانه و یا حداقل نیمه آگاهانه بر محیط باوره، تصمیم گیریها و ارزش گذاریهای عمومی جامعه تأثیر عمیق و ماندنی می گذارند.
جامعه ای که در آن توده مردم، سخت، به تقدیر و مشیت مطلق الهی و یا یک نیروی برتر اعتقاد و باور دارند، این امکان وجود دارد که عقیده مزبور را از تعالیم دینی و مذهبی اخذ نموده باشند و در طول قرون متمادی، تجربه های شخصی و جمعی آنان، شکستها و پیروزیه، تواناییها و ناتوانیه، شرایط و امکانات محیطی و اقلیمی و دهها عامل دیگر، ریشه های این اعتقاد را در گستره باورهای آنان تثبیت نموده باشد. همین طور جامعه ای که سخت به اراده و مشیت آزاد انسانی و اصالت دادن به خواسته ها و تواناییهای نوع بشر باور دارد، به طور حتم اعتقاد مزبور را از زمینه های مشابهی کسب نموده است.
نمونه دیگر، در جامعه ای که به زن به عنوان موجودی کم ارزشتر از مرد توجه می شود و برای او حقوقی برابر مردان قائل نیستند، عوامل متعدد فرهنگی، اعمّ از مذهب، سنت، عوامل جغرافیایی و طبیعی و غیره در پدید آمدن چنین باوری مؤثر افتاده اند و بالعکس، در جوامعی که حقوق زن و مرد یکسان انگاشته می شود و زنان نیز، همدوش و قرین مردان بها و منزلت می یابند، در القا و تداوم این باور، مرهون عوامل زیست محیطی، مذهبی و عوامل متعدد دیگری است که در جای خود باید به شرح آن پرداخت.
نکته مهم در این است که باورها و اعتقادات فرهنگی یک جامعه،سنگینی خود را ، بیشتر، بر قلب مردمان تحمیل می نماید، نه برعقل ایشان. دل آنان را سیراب می نماید نه عقل ایشان را اقناع.
به عبارت دیگر، در تکوین فرهنگ و عناصر فرهنگی، به هیچ وجه لزومی ندارد که این بافت از زمینه هایی معقول و مستدل تحصیل گشته باشد.عموم، اعتقادات و باورهای متعددی در جوامع مختلف، درارتباط با زندگی، حیات مرگ، مسائل طبیعی و ماورای طبیعی، تقدیر و سرنوشت، قضا و قدر، رازهای موفقیت و شکست، آزادی، حقوق زن و مرد، تفاوت انسانها ونژادها و هزاران باور و ارزش دیگر وجود دارد که پاره ای از آنها ریشه و مبدأ پیدایش و یا رمز تداوم و بقای خویش را وامدار خرافات، یا عوامل زیست محیطی ویا حداقل، آمیخته ای از عوامل مزبور و پاره ای عوامل منطقی می باشند.
بنابراین، به اعتقاد فرهنگ شناسان، سیر حرکت و حضور و غیاب مسائل فرهنگی برای توده مردم، لزوم، نه یک سیر آگاهانه و روشن وصریح می باشد و نه جریان مزبور، لزوم، از یک معبر برهانی و استدلالی، عبورمی کند. در واقع، مسائل فرهنگی بیش از آن که به حوزه اندیشه و معقل جوامع مربوط باشند، به حوزه باورها و احساسات قلبی آنان مرتبط هستند.
* * *
باورها و ارزشهای فرهنگی، اساس حرکت و فعالیتهای فردی و اجتماعی یک قوم محسوب می گردند.به تعبیر دیگر، می توان فرهنگ را به عنوان زمینه رویش و جوشش رفتاره، عادات، کنش و واکنشهای فردی و جمعی یک ملت وجامعه تلقی نمود. به همین دلیل، برخی جامعه شناسان، با برداشتن فاصله میان زمینه پیدایش رفتارهای عمومی، و خود این رفتار و فعالیته، فرهنگ را بر مجموعه رفتاره، عادات و توانایهای یک قوم اطلاق می کنند۱۲. حال آن که با نگاه دقیق بر مسأله، باید میان این دو معنی تفاوت قایل شد. باری، فرهنگ، هم مبنای پیدایش رفتارهای اجتماعی است و هم تنظیم کننده آنها۱۳. فرهنگ، به واسطه خصلت (درونی شدن) به عنوان یک مکانیزم پنهان برفعالیتهای واحدهای جامعه و همین طور کل جامعه، نظارت مستمر و تصحیح کننده دارد. به همین جهت، برخی از محققان، فرهنگ را به سیستم رفتارها و حالتهای متکی بر ضمیر ناخودآگاه معنی می کنند.۱۴ بنابراین، مسائل فرهنگی، منشاء و مبدأی درونی و نمودی بیرونی دارند که کاملاً با یکدیگر مطابق می افتند و می توان میان رفتارهای اجتماعی و عناصر فرهنگی یک جامعه تناظری برقرار نمود و در شناخت نسبت و کمیت و کیفیت و قوت و ض
عف این دو، از یک سو به سوی دیگر راه یافت. رفتارهای اجتماعی قابل مشاهده تر هستند. بنابراین، می توان در ترازوی این مشاهدات، به توزین جدّی فرهنگ جامعه ونقاط قوت و ضعف آن پی برد و از آنچه درمخزن فرهنگی جامعه، بالفعل، موجود است، خبر گرفت و نه آنچه که باید باشد و نیست، یک ارزیابی واقع بینانه براین اساس، دولتمردان هر جامعه را در تخمین توش و توان فرهنگی خویش، زواید ونواقص این حوزه کمک و مدد شایان خواهد رساند.
در جمع بندی این بخش، چنین می توان نتیجه گرفت: برای تغییر در رفتار عمومی ملت، باید از تغییر مشخصه های فرهنگی آغاز نمود زیرا عناصر فرهنگی در واقع، زیربنای حرکتها و فعالیتهای جامعه به شمار می آیند. بنابراین، برای آماده کردن ملتی جهت تحولات جدید، باید باورها و اعتقادات عمومی مردم را متحوّل و دگرگون گردد و مردم، در راستای تغییر و تحولات نوین فضا و سامان فکری بیابند و آرزو و آمال خویش را در این سو، یافتنی و شدنی ببینند، تا رفتار و کنشهای اجتماعی خویش را بر همین پایه سازمان دهند.
* * *
اگر بتوان جامعه را به انسان تشبیه نمود، نمی توان گفت: همان طور که هیچ انسانی بدون هویت و شخصیت فردی قابل تصور نیست، هیچ جامعه ای نیز بدون هویت و شخصیت اجتماعی قابل تصویر نیست. فرهنگ در تشکیل هویت و شخصیت جامعه نقش اساسی بر عهده دارد. به تعبیر متفکرین، فرهنگ صفت ذاتی جامعه، چگونه بودن آن، هویت اجتماع و یا ماهیت معنوی یک قوم و نژاد محسوب می گردد.۱۵
برخی دیگر، از فرهنگ به عنوان مصالح پی ریزی سازمان جامعه و به تعبیری جایگزین، به عنوان ملاط اجتماعی که بنیان و اساس هویت جامعه را پی ریزی می نماید، نام می برند که تعبیر اخیر نیز تا حدود زیادی عبارت گویایی است. با وجود توجه جدّی به اجتماع، به عنوان یک کل، از توجه استقلالی به واحدهای تشکیل دهنده آن نیز غفلت نمی ورزند، در هر حال، تعابیر و عبارات یاد شده، همگی در بردارنده یک مؤدّی و نتیجه می باشند. فرهنگ، عامل ایجاد یکپارچگی، وحدت، شخصیت و عینیت جامعه به شمار می رود. هیچ جامعه ای بدون هویت فرهنگی قابل تصور نمی باشد. بنابراین سخنانی چون: (جامعه بی فرهنگ) و (انسانهای بی فرهنگ) در واقع گفتارهایی خالی از محتوا ویا دارای محتوایی کاذب هستند.
البته، فرهنگ، خود، متشکل از عناصر متعددی است که همگونی و استواری این عناصر، به همگونی، تعادل و استواری فرهنگ، یعنی هویت اجتماعی می انجامد و وجود ناهمگونی و تضادهای محسوس و برجسته در میان پاره های مختلف فرهنگ، منجر به گسیختگی هویت اجتماعی جامعه خواهد شد. انسانی که ذهن وی از باوره، ارزشها و اندیشه های متخالف و متضاد اشباع شده است، در اعمال و رفتار خویش نیز دچار کژی و اعوجاج می گردد و محیط رفتار او همواره دستخوش نا آرامی و اضطراب و عدم تعادل. این امر، در رابطه باجامعه نیز صادق است. جامعه آرام و در حال تعادل، از پیوستگی و یکدستیِ حوزه فرهنگی و ام دارد و جامعه ای که دچار تنش و اضطراب و تلاطم رفتاری است، حکایت از تعارضهای فکری و ارزشی در حوزه باورها و بایدهای آن دارد، تعارضاتی که به واسطه آن هویت جامعه دچارو از هم گسیختگی و گُسلهای جدی گردیده است. بنابراین، باید به خاطر داشت، همان طوری که جامعه هرگز با خلأ فرهنگی معنی نمی یابد، همین طور با وجود تعارضات واصطکاکات شدید فرهنگی نیز، به سامان نخواهد گرایید. یاد آوری این نکته از آن جهت ضرورت داشت که بدانیم، در دوره های مختلف تاریخی که جوامع در
حال گزار از یک مرحله به مرحله دیگر می باشند و نهادها و ساختارهای مختلف جامعه دستخوش تغییرات اساسی هستند و لزوماً نیازمندِ زمینه فرهنگی مناسب، جهت تطابق با تحولات جدید می باشند. این تعارضات فرهنگی میان باورها و ارزشهای سنتی و باورها و ارزشهای نوین قابل پیش بینی می باشند و برای به سامان رسیدن جامعه در این طوفان و تنش، بایستی تدابیر شایسته ای، از پیش، تدارک نمود.
* * *
برخلاف آنچه در اذهان ساده نگر تداعی می نماید و فرهنگ را پدیده ای ثابت و ایستا تصور می نمایند، فرهنگ در واقع، هویتی پویا و سیّال دارد. البته حرکت، تحوّل و پویایی مستمر و متصل، هرگز، وحدت و هویت فرهنگی یک قوم را برهم نمی زند. همان گونه که حرکت جوهری در چهارچوب فلسفه صدر المتألین، هرگز وحدت موضوع و جوهر را از میان بر نمی دارد. آنچه ملاک وحدت است، اتّصال مستمر جریانات و تحرکات فرهنگی به شمار می آید.
بنابراین، فرهنگ، حوزه، تابع شرایط ویژه ای است. فرهنگ، همان گونه که پیش از این نیز یادآور کرده ایم، با دیگر مقوله های انسانی در ارتباط است. از تمامی آنها تأثیر می پذیرد و بر کلیه آن امور تأثیر می نهد. بنابراین، اگر چه خود، زیر بنای رفتار اجتماعی و تنظیم کننده روابط انسانی محسوب می گردد، امّا از سوی دیگر در ارتباط متقابل با دیگر مقوله های انسانی (اقتصاد، سیاس، تعلیم و تربیت، مذهب و…) از تغییر و تحوّل درآنها توشه می گیرد و امواج تحوّل را به خوبی باز می تاباند. بنابراین، فرهنگ و تحول فرهنگی، هم پیش فرض و پیش شرط تحولات دیگر اجتماعی است و هم محصول و نتیجه آن تحولات.
فرهنگ و تکنولوژی
بحث (فرهنگ و تکنولوژی) در قالب و چارچوبی وسیع تر، عنوان برجسته ترِ ، (فرهنگ و توسعه) را می یابد.
صورت مسأله ای که در ابتدای بحث عنوان نمودیم، ارتباط میان مقوله تکنولوژی و فرهنگ و ملازمه این دو مقوله در عرصه حیات اجتماعی می باشد. از دو جنبه می توان به مسأله مزبور توجه نمود و آن را تجزیه و تحلیل کرد. جنبه نخست، تأثیر فرهنگ بر تکنولوژی (و یا توسعه) می باشد و جنبه دیگر، تأثیر تکنولوژی (و توسعه) بر فرهنگ. اگر بخواهیم از جنبه نخست، یعنی تأثیر فرهنگ بر تکنولوژی به مسأله نگاه کنیم، مناسب می دانیم، پیشاپیش، مقدمه ای را خاطر نشان سازیم. در مباحث توسعه پیش از دهه ۸۰ م . صاحب نظران این امر، بیشتر بر بُعد اقتصادی توسعه تأکید می.ورزیدند و آنچه به عنوان تحلیل محتوا و یا ارائه راه حلها جهت توسعه و پیشرفت تکنیکی عنوان می گشت، به تمامی، مهر اقتصادی بر جبین داشت. پس از چند دهه، تجربه مکرّر نشان داد که دیدگاهها و سیاستهای تک بعدی، قادر به ایجاد فرآیند توسعه نیستند و باید در امر توسعه به ابعاد گسترده تر موضوع، یعنی ابعاد انسانی قضیه نیز توجه افزون نمود.۱۶ با پدید گشتن این مهم، کم کم فرهنگ نیز به عنوان بارزترین مشخصه مسائل انسانی، در بحث توسعه مورد توجه و بازنگری قرار گرفت. چگونگی این توجه را
به تدریج توضیح خواهیم داد.
به اعتقاد غالب صاحب نظران، توسعه و پیشرفت تکنیکی در جهان امروز، برای اعتلا و پایندگی حیات یک ملت، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. مشکلات جدّی ملل مختلف، جهت بر آوردن حداقل امکاناتِ بهتر زیستن، هرگونه تردید در اعتقاد به ضرورت مذکور را موضوعاً منتفی می سازد. امّا این ضرورت، یک سلسله لوازم دیگر را نیز در پی خواهد داشت. دلیل این امر بسیار روشن است. توسعه در هر جامعه ساختاری درونی دارد. این جویبار، اگر چه به طور مشخص از عوامل بیرونی مدد می ستاند، لکن، باید از درون هویت و امکانات داخلی جامعه سر چشمه گرفته و عبور نماید. توسعه، در معانی مختلف آن، محصول مشارکتِ جمعیِ آحاد جامعه و پیامد اشتراک مساعی آنان جهت گسترش امکانات و توش و توان مادی و معنویِ جامعه می باشد. امّا اگر ملت و جامعه ای در یک دوره تاریخی، دچار رخوت و سستی وکم تحرکی، و به تعبیر دیگر، دچار جمود و سکون گشته باشد، چگونه می توان آنان را در مسیر حرکت جمعی به سوی یک هدف عالی به قیام و تحرّک واداشت؟ اگر این گونه که در طی مباحث پیشین مطرح شد، قبول افتد که فرهنگ اساس و مبنای حرکتهای اجتماعی و عامل تنظیم کننده رفتارهای فردی و گروهی به شمار م
یی آید، به نظر می رسد که سؤال مزبور پاسخ خود را یافته باشد. از این جهت، توسعه در جنبه های مختلف آن مبتنی بر حرکتی آغازین در فرهنگ جامعه می باشد که از آن به عنوان (توسعه فرهنگی) و یا به تعبیر برخی مدققین (فرهنگ توسعه) نام می برند. بنابراین، جوامعی در امر توسعه به موفقیت نائل گشته اند که پیشاپیش، باورها و ارزشهای فرهنگی مناسبی را در بافت سازمان اجتماعی خویش تزریق نموده اند و عناصری را که باعث کندی و کاستی در امر توسعه اقتصادی و تکنیکی می گردید. از حوزه فرهنگ خویش، به تدریج اخراج نموده اند. به تعبیر دیگر، در امر توسعه، تحولات فرهنگی، چه به لحاظ رتبه و چه به لحاظ زمانی، مقدم هستند. اکثر تحلیلگرانی که به بررسی و تحلیل تغییرات اجتماعی ـ اقتصادی در جامعه غربی پرداخته اند وسر رشته کلاف معما گونه توسعه را در جوامع پیشرفته کاویده اند، بر این نکته تأکید می ورزند که امر توسعه، به عنوان یک جریان تاریخی ـ اجتماعی، به طور عمده و مشخص ازتحولات در نگرش، بینش، جهان بینی و باورهای جمعیِ افراد جامعه و در یک کلام، از حرکتها و دگرگونیهای فرهنگی در آن جوامع آغاز گشته است:
(صنعتی شدن و به دنبال آن تغییر اجتماعی، بدون دخالت جهان بینی [فرهنگ] جدیدی که دگرگونی عمیقی در طرز تفکّر و روحیه افراد ایجاد نماید امکان پذیر نخواهد بود.)۱۷
بنابراین، در مباحث توسعه، اگر سخن از طرد فرهنگ سنتی، پیراستن زواید فرهنگی، تجدد خواهی و پالایش خرافات و عقاید سنتی در میان است، همگی به همان دلیل استکه یادآور گشتیم، یعنی در راه توسعه باید کلیه عناصر و عوامل فرهنگی را به مشارکت و همگونی سازنده با لوازم توسعه فراخواند و عناصر ناهمخوان را که مانعی در راه توسعه محسوب می گردند: به کلی طرد نمود. حتی در پاره ای از دیدگاههای افراطی، که توسعه را در تجدّد می جویند، کلیه باورهای فرهنگی و سنتیِ گذشته طرد و در مقابل، دست یابی به توسعه و تکنولوژی نوین، تنه، بر پایه تفکّر و ارزشهای جدید تصور می گردد:
(به قول دو جون ـ چی ـ ین، پژوهشگر و جامعه شناس چینی تبار مالزیایی: به عنوان یک پیش شرط، در راستای اقتباس تکنولوژی غربی، فرهنگ و ارزشهای سنتی می بایست غربی یا نوین (مدرنیزه) گردند، به قول این نویسنده، روشنفکران آسیایی برای به وجود آوردن شباهت یا صور ظاهری غرب در آسی، شدیداً به فرهنگ و ارزشهای دیرینه خود حمله می کنند. ازنظر آنها نهادها و ساختارهای سنتی، سد راه نوگرایی (مدرنیزاسیون) هستند.)۱۸
صاحبان این نظر، در اثبات ادعای خویش، به تجربه صنعتی شدن غرب، همین طور توسعه سریع در کشورهای دیگر: چون ژاپن، آلمان، شوروی و دیگر کشورهای اقمار استشهاد می کنند. آنان معتقدند، با بررسی اجمالیِ تاریخچه تحولات فکری اروپا در دوره رنسانس و پس از آن، یعنی، قرون پانزده تا هیجده میلادی روشن می گردد که تحولات فرهنگی عمیق در بافت تفکّر و اندیشه غربی، همان گونه که انتظار می رفت، نرم افزار توسعه صنعتی و اقتصادی جوامع غربی را فراهم آورد و روند رو به فزونیِ این حرکت به صورتِ چرخه وار (تحت تأثیر متقابل نرم افزار فرهنگ و سخت افزار صنعت و اقتصاد) تا زمان حاضر نیز، به رشد و تکاثر خویش ادامه داده است.۱۹
تجربه توسعه و صنعتی شدن ژاپن نیز، که امروزه گوی سبقت را از همگنان ربوده است، حکایت از تأیید همین مهم دارد، این که روند توسعه در جامعه ژاپن، در تمامی جوانب، با سرعت و شتابی مضاعف و یا مدیریت و انسجامی قوی تر انجام پذیرفته است. کشور ژاپن، اگر چه به لحاظ ظواهر و پوسته فرهنگی و اعتقادات و آیینهای مختلف مذهبی و اخلاقی، جامعه ای سنتی و خرافات زده می نماید و این امر، در وهله نخست، برای تمامی تحلیل گران امر توسعه عجیب به نظر می آید، زیرا به اعتقاد آنان، چنین اعتقادات و باورهای خرافی و سنتی، به هیچ وجه نسبت و تلایمی با مسأله تجدد و پیشرفت ندارند، لیکن با تامل کافی و ژرف درساختار و محتوای فرهنگیِ آن سامان، روشن می گردد که مردم ژاپن، با تغییراتی چند، نسبت به برخی از عناصر فرهنگی خویش، به خوبی از عهده تلایم و سازگاری میان باورها و ارزشهای جمعی و شرکت فعّال و مستمر و مجدّانه در امر توسعه و پیشرفت بر آمده اند.۲۰
پس از این باور، سؤال اساسی این است که عناصر لازم در فرهنگ توسعه، از چه نوع مقولاتی می باشند؟
و چه باورها و بایدهایی به عنوان نرم افزار توسعه شناخته شده اند؟
گفته های صاحب نظران، بیانگر این است که عناصر مزبور عبارتند از:
۱ . دنیاگرایی
۲ . عقل گرایی.
۳ . تجربه گرایی و علم گرایی.
۴ . قانون گرایی (اعتقاد و ارزش گذاری برای نظم پذیری اجتماع).
۵ . فرد گرایی.
۶ . تحول گرایی و تجدد خواهی.
۷ . پراگماتیسم و عمل گرایی (احترام و اصالت قایل شدن برای کار به عنوان یک ارزش بسیار والای انسانی ـ اجتماعی).
۸ . فزون طلبی.
همین طور، برخی عناصر دیگر که ذکر آنها لازم به نظر نمی رسند، امّا برای این که مقصود از این فراز، بیشتر روشن شود توضیحات چندی درباره برخی از عناصر یاد شده، که در بحث تکنولوژی و فرهنگ دینی توجه بیشتری را به خود معطوف می دارند، مطرح می سازیم:
علم باوری و عقل گرایی
اگوست کنت، مؤسس تفکر پوزیتیویسم، در طبقه بندی معروف خود، دورههای مختلف اندیشه و فکر انسان را در طول تاریخ، به سه بخش تقسیم می کند:۲۱
۱ . دوره ربانی که در این زمان، انسان کلیه حوادث عالم را با استناد به اساطیر و ارباب انواع و خدایان آب و باد و… به تبیین می نشیند و این خدایان افسانه ای هستند که حوادث عالم را برانسان محتوم و مقدّر می سازند و اندیشه و تمامی باورهای او را ه تسخیر خویش در می آورند
۲ . دوره ما بعدالطبیعه، یعنی دوره نسبت دادن حوادث وپدیده ها به قوای نهانی درون اشیا و ترسیم نمودن غایاتی برای هر یک از آنها و تبیین تمامی حرکات و دگرگونیهای عالم طبیعت، بر اساس قوا و غایات مرموز.
۳ . دوره علمی ـ تحصّلی یعنی دوره ای که انسان با پشت سر نهادن ارباب انواع و خدایان افسانه ای فرو گذاردن باورهای کهنه، درباره قوای نهانی اشی، که هیچ وجه قابل شناخت نبودند، حوادث و پدیده های عالم را براساس ارتباطات محسوس و تجربی تبیین می سازد. یعنی اگر سنگی را از بالا رها سازیم، این سنگ قطعاً زمین فرود خواهد آمد، امّا نه به دلیل مشیّت خدایانی که اصل وجود آنها محل تأمل و سؤال است و نه به دلیل میل طبیعی سنگ به غایت نهایی خود، بلکه صرفاً به دلیل یک ارتباط محسوس و تجربی که متکی به جرم سنگ و زمین و فاصله این دو با یکدیگر است و به سادگی تحت یک فرمول و رابطه تجربی تبیین می گردد. گردش سیّارات به دور خورشید، فعل و انفعالات شیمیایی، کلیه فعالیتهای ارگانیزم بدن،رویدادهای اجتماعی و اقتصادی، رخدادها و پدیدارهای روانی انسان و… مسائلی از همین دست می باشند که معلول عواملی طبیعی، تجربی و محسوس بوده و با تکیه بر تعقل و معیارهای تجربی قابل دسترسی، بررسی و تبیین می باشند.
به اعتقاد اگوست کنت، وجه تمایز انسان نوین و انسان در دوره های گذشته، در طرز نگرش آنان به عالم و پدیدارهای آن است. انسان جدید، شدیداً تعقل گر، علم گرا و تجربه گراست. به همین دلیل، اعتقادات و ارزشهایی را به قلمرو فرهنگی خویش راه می دهد که با مقولات مزبور، هماهنگی داشته باشند. انسانهای گذشته، هرگونه تغییر و دگرگونی و فراز و نشیب را مستند به اراده و مشیت خدا و یا خدایان می دانستند و بنابراین، سخت گرفتار توهمات تقدیرگرایانه بودند. پس می بینیم که تقدیرگرایی فرزند تفکر قدیم است. امّا تفکّر نوین، متکی بر شناخت تجربی اشیا و روابط میان آنهاست وبارهایی از کابوس تقدیر امید دارد که با شناخت علل و عوامل طبیعی پدیدارها برحل مشکلات و معضلات طبیعی توفیق یابد و این، محصول تفکر نوین است.
پر واضح است اگر در ظرف باورهای انسان، همه چیز و از جمله سرنوشت و اراده او، همچون مهره های شطرنج در دست بازیگر روزگار به حرکت و جابه جایی در آید، دیگر نه جایی برای تفکر و تحول باقی می ماند و نه موقعیتی برای کوشش و تلاش مستمر. انسان، بیش ازآن که با اراده و تلاش جدّی خود به نهال خودرویی که می بالد و می طراود و رشد می کند بماند، به چوب خشکی خواهد ماند که باید آن را با دست تقدیر بر افراشت و سمت و سویی داده در تفکّر و اندیشه فلسفی غرب، عقلانیت وتجربه باوری به معنایی که توضیح دادیم، مورد قبول می افتد و اساس و محوری برای حرکتها و فعالیتهای آنان قرار می گیرد. غربیان، معتقدند که پیشرفت و توسعه تمدن صنعتی را تا حدود بسیاری، مرهون این شیوه تفکر می باشند و بر این باورند که در جوامع تقدیرگر، یعنی در جوامعی که سررشته پیش آمدها و حوادث عالم را در اراده ای بیرون از مجموعه عوامل طبیعی جستجو نموده و همه وقایع را محتوم و محکوم آن مشیّت می دانند، به طور معمول، حرکتی در جهت رشد و پیشرفت و توسعه انجام نخواهد پذیرفت ویا اگر هم صورت گیرد، بر اثر اصطکاک و تماس بسیار با باورهای موجودِ جامعه، به کندی، پی
ش خواهد رفت. و بالطبع، در مسیر رقابت اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی با دیگر جوامع توسعه یافته سنگینی و ثقل بر عقب ماندگی و رخوت را همواره تحمل خواهد نمود. بنابراین، علم گرایی و تجربه باوری و در تعبیر دیگر، عقلانیت، به عنوان یک باور، اعتقاد وارزش عمومی، از مهمترین شاخصهای تعریف شده در فرهنگ توسعه می باشد و از این روی بسیاری از صاحب نظران توسعه بر این باورند:
(آموزش توسعه، باید فرد را متفکر و خرمند سازد وزندگی و فعالیت عقلانی را معیار کوشش وی قرار دهد)۲۲
در تفکر و فرهنگ توسعه، انسانها باید به صورت یک باور جمعی به علم، تجربه و تعقل اعتقاد داشته باشند و بر این باور مصمّم باشند که خدا نیز انسان را برای حل مشکلات طبیعی خویش مجهّز به امکاناتی طبیعی نموده است و مسیر طبیعی پیشرفت و تعالی، نه از دل معجزات وامور خارق العاده، بلکه با بهره برداری از همین امکانات عادی وطبیعی انجام خواهد پذیرفت.
دنیاگرایی
دیدگاهی مثبت و مشتاقانه نسبت به دنیا داشتن، تحقیر نکردن و به استهزا نگرفتن تلاشها وفعالیتهایی که لااقل چهره و پوسته آن دنیوی و مادی دارند، جزو لوازم لاینفکّ توسعه به شمار می آید. برای پیشرفت در جهان مادّی و پذیرش و تحمّل رقابتهای سنگینی که در این راستا انجام می پذیرد، باید دنیا و کلیه لوازم مادی آن را به رسمیت شناخت. برای آن ارزش قائل شد و به تلاش برای بهتر ساختن و جهان مادی، به عنوان یک هدف مطلوب، چه در شعاع فردی و چه در قلمرو مسائل اجتماعی، به دیده اعتبار نگریست.
بِه زیستنِ دنیوی در کنارخیرجویی اُخروی، باید همدوش و همسنگ قرار گیرد و هیچ یک بر دیگری رجحان نیابد. دیدگاه مزبور، که از طرف عالمان توسعه مطرح گردیده است، سخت اعتقادات زهدگرایانه مذهبی را مورد هجوم قرار می دهد. آنان بر این باورند که انسانها با اعتقادات و ارزشهای زاهدانه و صوفیانه، هرگز قادر نخواهند بود در امر توسعه و پیشرفت نقشی فعّال و سازنده ایفا نمایند و جامعه غربی نیز، زمانی به گوهر توسعه و تمدن صنعتی دست یافت که چشم از تفکرات و تخیّلات زاهدانه فرو بست و بهبود شرایط مادی و دنیوی را وجهه آمال خویش ساخت:
(عنصر مهم دیگر مؤثر در توسعه اقتصادی در محدوده فرهنگ غرب، در دوره زمانی مورد بحث، خواست مردم برای اصلاح شرایط و کسب ترقیات مادی بود. از زمان ظهور یومانیسم [انسان گرایی] در قرون وسطی به این طرف در فرهنگ غرب مفاهیم جدیدی شکل گرفته و اهمیّت یافته بود که یک دلبستگی کاملاً مشروع انسان، خودِ انسان است که تمامی ظرفیتهای بشر با تحقیر رفاه مادّی نمی تواند بروز و ظهور پیدا کند… لذا با اطمینان می توان گفت که در پایان سده هیجدهم یکی از ایدئولوژیهای بنیادین فرهنگ غرب خواست عمیق مردم در دستیابی به شرایط مادی بهتر بر روی همین کره خاک بود.)۲۳
ویژگی مزبور، در ارتباط با رهبران و جهت دهندگان حرکتهای اجتماعی، از حساسیت و جدیّت افزونتری برخوردار است. فرق بسیار است میان جوامع، مردمان و رهبرانی که توسعه را به عنوان یک ضرورت برای بقای خویش و تأمین آیندگان جامعه، بالاجبار از روی اضطرارمی پذیرند، یعنی بدان به عنوان شر لازمی که چاره ای از قبول آن نیست می نگرند و میان آنان که توسعه و هرگونه حرکت بهبود بخش و سامانده به نظام مادی زندگی را به عنوان یک هدف اصیل، مطلوب و مطلقاً محدودیت ناپذیر وجهه آمال خویش قرار داده اند و تفکّر توسعه، نیازمند طرز تلقی و نگرش اخیر است. درکشورهایی که توسعه نرخ رشد افزونی را نشان می دهد و منحنی توسعه، همواره، سیر صعودی می پیماید، هرگز دنیا به عنوان پدیده ای منفور و زشت تلقی نمی گردد. دنی، شرّ لازمی نیست که به هر صورت باید وجودش را به سختی تحمل نمود، بلکه جزئی مطلوب و دوست داشتنی از وجود و زندگی انسان است.
فزون طلبی و تجدد خواهی
فزون طلبی و نوگرایی، از خصلتهای درونی نوع انسان است. امّا ظهور و نمود این ویژگی، به عنوان خصلت اجتماعی و تجلّی آن به عنوان ارزش ملّی و فرهنگی، از فرآورده های عصر نوین تکنولوژی می باشد. در فضایی از باورها که همه چیز رو به رشد و فزونی تلقی می گردد، و جهان همچون انبانی از خواسته ها و آرزوهای اشباع ناپذیر انسانی، به طور مداوم، در حال متورم شدن است، بالطبع فزون خواهی و تجدد طلبی نه یک باور، که به یک ارزش جمعی تبدیل خواهد گشت و این که (تا چه حد؟ و تا کجا؟) سؤال و پرسشی بی معنی تلقی می گردد.
آهنگ توسعه با آهنگ خواهشهای انسان هماهنگ می گردد و رشد سریع وروز افزون در امر توسعه، جز با آتش فکندن در خرمن این خواهشها و آمال امکان و تصور نمی یابد. از این روی، در جوامع صنعتی، انسانها باید بیشتر بخواهند و بیشتر بجویند.
([در] چنین جامعه ای باید انگیزه هایی چون مطلوبیت صعود به پایگاه های عالیتر اجتماعی و کسب رفاه مادی و معنوی بیشتر، در نتیجه فعالیت افزونتر را در اعضای خود ایجاد کند; زیرا در غیر این صورت، کل جامعه نخواهد توانست به مراحل عالیتر تکاملی دست یابد. صریحتر بگویم، یکی از مهمترین ارزشهای حاکم بر چنین جامعه ای، فزون طلبی اجتماعی فرد است.)۲۴
تکنولوژی و فرهنگ دینی
لازم می نماد در این بخش، جمع بندی مختصری از مطالب بخشهای پیشین داشته باشیم. آنچه از مجموعه نظریات و بررسیهای گذشته به دست می آید چنین است: جوامع مختلف، چه مذهبی و چه غیر مذهبی، در شرایط دشوار کنونی، راهی به سوی بقا و سربلندی نخواهند داشت، جز این که ظرفیتهای مادی و معنوی خود را جهت دست یافتن و بر طرف کردن نیازهای عمومی جامعه، گسترش دهند. علل و زمینه های متنوع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی چه در سطح گسترده ملّی و چه در شعاع گسترده تر بین المللی، شرایطی فراهم آورده است که تمامی ملتها و دولتمردان به این مهم (پیشرفت و توسعه صنعتی و اقتصادی) به عنوان ضرورت اجتناب ناپذیر و غایه القصوای آمال و آرمانهای خویش بیندیشند. بنابراین، روند توسعه، اگرچه در کم و کیف آن چند و چون فراوان است، امّا در مقبولیت عام و بین المللی آن حرف چندانی وجود ندارد.
یاد آوری این نکته نیز مناسب و بایسته می نماید: پیشرفت صنعتی و تکنیکی، اگر چه معادل با توسعه قرار نمی گیرد، لیکن، بدون تردید بخش عظیمی از این فرآیند را خواهد پوشاند.
همچنین، باید یادآوری نمود: نسبت به این موضوع، بسیاری از محققین تصریح نموده اند که توسعه نیز همچون تمامی پدیده ه، زمینه های خاص خود را می جوید و بخش عمده ای از مشکلات کشورهای مختلف، بویژه کشورهای توسعه نیافته در این مسیر ناهموار ناشی از فراهم نیاوردن زمینه های خاص اجتماعی ـ فرهنگیِ توسعه می باشد ـ بنابراین، برای دست یافتن به توسعه باید بهایی را پرداخت، قواعدی را پذیرفت و به اموری گردن نهاد. باورها و بایدهایی را داخل و اعتقادات و ارزشهایی را خارج نمود. در همین موقعیت است که صورت مسأله ما نمود و ظهور می یابد. با توجه به مختصات بایسته فرهنگی در تفکّر توسعه، آیا مختصات مزبور با مشخصات تفکّر دینی منطبق می افتند؟
آیا قواعد و فرمولهای مربوط به توسعه با قواعد ترسیم شده در فرهنگ دینی یگانه اند؟ آیا می توان هم دیندار بود وهم متجدّد؟ در صورت تعارض میان قواعد دینداری و توسعه، به تأویل کدام یک روی آوریم؟ آیا به پاره دوزی و رفوی فرهنگ دینی، یعنی باورها و ارزشهای آن، برای تطابق کامل با قامت توسعه اقدام نماییم و یا این که برای توسعه تفسیر و تبیین و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 