پاورپوینت کامل نقش روحانیت در تثبیت انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقش روحانیت در تثبیت انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش روحانیت در تثبیت انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش روحانیت در تثبیت انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۳۱
برای هر انقلابی، پنج مرحله کلی می توان ترسیم کرد: –
۱ . (تکوین) و پیش زمینه ها و پیدایش انگیزه های تحول در ساختار نظام موجود
۲ . (تخریب) و تلاش برای سرنگونی نظام پیشین و پیدایش نظام مطلوب.
۳ . (تأسیس) و بنیاد.
۴ . (تثبیت) و قانونمند ساختن نهادها و تشکیلات جدید براساس اهداف انقلاب و تحکیم مواضع.
۵ . (تداوم) و نگهبانی از دستآوردهای انقلاب و مبارزه با آفات، تحریفها و کارشکنیها. انقلاب اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی، چهار مرحله از مراحل فوق را پشت سر نهاده و اینک، در کار تداوم و نگهبانی از دستاوردهاست که مرحله پنجم است.
هر یک از مراحل یاد شده از زوایای گوناگون درخور بحث و بررسی اند:
شناخت عوامل اجتماعی، سیاسی، مذهبی، نقش مردم و گروهه، دخالت دین و ایدئولوژی، نقش روحانیت و رهبری امام، همکاری مراجع تقلید و… لیکن در این نوشتار، گذری داریم بر (پاورپوینت کامل نقش روحانیت در تثبیت انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint) و تحکیم دستاوردها و ارزشهای آن.
انقلاب اسلامی فصل نوی در تاریخ حوزه های علمیه گشود.
پیوند بیشتر و ملموس تری بین جامعه و حوزه پدید آورد. میدان عمل و تلاش روحانیت را گسترد. توقع و انتظار مردم از روحانیت و حوزه ه، بیش از پیش شد.
از آن جا که روحانیان در این انقلاب سترگ، نقش محوری و بنیادی داشتند، از همان طلوع انقلاب و صبح پیروزی، برای بسیاری، چه خودی و چه بیگانه، این سؤال مطرح بود که حوزه و روحانیت، پس از پیروزی در نظام سیاسی و اجتماعی و اجرایی کشور، چه جایگاهی دارند؟ تعیین این جایگاه و حدّ و مرز آن یکی از مسائل مهم و بحث انگیز بود.
آیا روحانیت به بیان احکام و اقامه نماز جماعت، بسنده خواهد کرد، آیا ضمن بیان احکام، به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر نیز خواهد پرداخت؟
آیا مانند گذشته منزوی و در حاشیه قدرت خواهد زیست؟
آیا در قانونگذاری وسیاستگذاری نقشی خواهد داشت؟
بالآخره، آیا قدرت را به دست خواهد گرفت و در مدیریت اجرایی کشور دخالت خواهد کرد، یا به نظارت بسنده می کند.
اینه، پرسشهایی بود که در محافل سیاسی داخلی و خارجی و در بین دوستان و دشمنان مطرح می شد.
در پاسخ، نظرات و عقیده های متفاوت و گاه متضادی ابراز می شد و هنوز هم می شود که مجموع آنها را می توان در سه دیدگاه خلاصه کرد:
۱ . نه نظارت نه دخالت
برخی بر این باور بوده و هستند که قلمرو کار و مسؤولیت روحانیت مشخص است: شناخت اسلام و احکام آن و شناساندن آن به مردم، تقویت مسائل معنوی، گسترش مسائل فرهنگی و تربیتی، تعلیم و تربیت و…
ساختار وجودی حوزه ها و روحانیت به گونه ای ست که با کارهای سیاسی و اجتماعی، اداره و اجر، برنامه ریزی و قانونگذاری ناسازگار است. این گونه امور را باید به اهل فنّ و سیاست واگذارد. روحانیت چون در این زمینه ها تخصص لازم و تجربه کافی را ندارد، نباید در امور سیاسی و اداره کشور، دخالت کند، بلکه باید در حاشیه و از دور به نظارت اخلاقی و ارشادی بپردازد.
صاحبان این اندیشه، در اصل انزوا و کناره گیری روحانیت از مسائل سیاسی و اجرایی، اتفاق نظر دارند، لیکن، هر یک به دلیلی که بدان اشاره می کنیم:
* سکولاریسم
پیروان این بینش، بر این پندارند که دین و هر چیزی که جنبه قداست و معنویت دارد، باید از روابط و فعالیتهای اجتماعی بر کنار باشد. بنابراین پندار، دین، منحصر و محدود در امور فردی است و با مقوله های سیاست و اجتماع ناسازگار است.
ریشـه و اساس این تفکر را باید در موضع گیریهای مغرب زمین در مقابل دین جست.
آنچه امروز در غرب، به عنوان کلیسا و واتیکان، مظهر معنویت شناخته می شود، حوزه مسؤولیتش، فقط دعا و اجرای مراسم ویژه در زمانها و مکانهای مخصوص است و کاری به کار سیاست و اجتماع ندارد، از این روی، دین در تحولات و حوادث اجتماعی کشورهای غربی نقش و تأثیری ندارد و برای آن جایگاهی در نظر گرفته نمی شود.
در کشور ما نیز، روشنفکران غیر مذهبی، معمول، تحت تأثیر همین بینش قرار گرفتند و با هر نوع فعالیت و دخالت دین در امور اجتماعی به مخالفت برخاستند. این طرز تفکر، در بین بسیاری از روشنفکران به اصطلاح مذهبی و ملی گرایان، رواج یافت و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، بروز و ظهور بیشتر یافت، تا آن جا که اینان خواستار برگشت امام و روحانیت به قم شدند و بر این نظر اصرار می ورزیدند.
این نظر، یا برخاسته از عدم شناخت اسلام و روحانیت شیعه است و یا برخاسته از اغراض سیاسی.
دینی که سیاست جزء ماهیت و جوهره آن است و رهبرانش (ساسه العباد) معرفی شده اند و همه افراد امت اسلام را مسؤول سرنوشت یکدیگر می داند: (کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته)۱ و(اهتمام به امور مسلمانان)۲ را از نشانه های جامعه سالم اسلامی بر می شمارد، چگونه اجازه می دهد که کارشناسان و متخصصان آن مکتب، از سیاست و اجتماع به دور باشند و از کنار حوادث واقعه بی تفاوت بگذرند.
اسلام، دینی است که هم به ساختن و پرداختن فرد اهمیت می دهد و به آن دعوت می کند و هم به ساختن و پرداختن جامعه.
امام، آنان که این اندیشه را در جامعه اسلامی ایران طرح می کردند و بر آن پای می فشردند، دارای طرح و برنامه می دانست که برای انزوای روحانیت طرح کرده بودند۳.
* جدایی دین از سیاست
عده ای دیگر بر این باور بوده و هستند که اساس، مسائل دینی را نباید با مسائل سیاسی و اجتماعی یکی دانست و به هم آمیخت، بلکه دین چیزی است و سیاست چیز دیگر. سیاست با دروغ، دغل، خدعه و… همراه است و شریعت و دیانت از این گونه امور، منزّه و به دور. بنابراین، بین دیانت و سیاست نمی توان جمع کرد. اینان، براساس همین باور نادرست و برداشت ناصحیح از دین و معارف الهی، هرگونه دخالت روحانیت و علمای دینی را در امور سیاسی و اجتماعی، خلاف شرع دانسته و برانزوا و دوری آنان از مسائل سیاسی اصرار می ورزند. (آخوند سیاسی) در نظر آنان یک فحش تلقی می شد و می شود. در منطق آنان پرداختن به امور سیاسی و اجتماعی خلاف شأن و مقام روحانیت است. فرقی نمی کند که نظام طاغوتی باشد یا اسلامی. این تفکر، هم در میان مردم معمولی هوادارانی داشت و دارد و هم در حوزه و در بین برخی از اهل علم رواج دارد و تبلیغ می شود.
در مجموع، تز استعماری جدایی دین از سیاست، که ریشه در تفکر سکولاریسم غربی دارد، در نزد اینان، مقبول افتاد و بر این اساس، قبل و بعد از انقلاب، در برابر امام و روحانیت معتقد به مبارزه سیاسی، موضع گرفتند.
اینان، بسیاری از نوآوریهای انقلاب را بدعت و خلاف شرع می دانند، پرونده این مقدس نمایان و متحجران داستانی طولانی دارد. در دوران سیاه که عالمان مبارز، در زندانهای مخوف طاغوت به سر می بردند و یا از این شهر به آن شهر تبعید می شدند، این گروه خون به دل مجاهدان فی سبیل اللّه کردند و گلوله زخم زبانشان، هزار بار بیشتر از باروت سرب جگر و جان مبارزان را می سوخت. امام از آنان دل پرخونی داشت و با سوز و گداز می گفت:
(در شروع مبارزات اسلامی… عده ای مقدس نمای واپسگر، همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد، قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید.۴)
سوگمندانه پرونده تفکر این گروه هنوزهم بسته نشده است. گرچه شیوه خود را عوض کرده اند، اما اندیشه، همان اندیشه پرهیز از سیاست و حکومت و نزدیک نشدن حوزه به این مسائل است. نه تنها حاضر نیستند قدمی برای تثبیت مشروعیت نظام بردارند، بلکه همواره می کوشند تا به بهانه حلال شدن حرامها و مانند آن، نظام و مسؤولان آن را زیر سؤال ببرند. اگر خلاف شرعی در گوشه ای از مملکت از فردی سربزند که وابسته به نظام است، فریاد وا اسلاما سر می دهند و حسرت ولایت زمان شاه را می خورند!
در هنگامی که جوانان با ایمان و عاشق و دلباخته دین و ولایت، فوج فوج به مسلخ عشق می رفتند و با شعار (لبیک یا خمینی) به یاری دین و تشیع می شتافتند، و با دشمنان خدا نبرد می کردند. آنان فرهنگ شهادت و شهیدان را به سخره می گرفتند و با طعن و کنایه، جنگ و دفاع مقدس را زیر سؤال می بردند۵.
در کرسی درس و تدریس از کتاب طهارت و صلات و… صرف نظر نکرده و نمی کنند و هرگز حاضرنشده و نمی شوند که برای تنگناهای فقهی و گرههای شرعی نظام، راه حلی ارائه دهند و مشکلی از مشکلات قانونی نظام راحل کنند.
بطلان این اندیشه و سستی این نظریه (جدایی دین از سیاست)، چنان روشن است که نیازی به پاسخ ندارد.
فقط به این نکته بسنده می کنیم که این گروه، با ادعای ولایت و تقدسی که دارند، اگر در عصر پیامبر(ص) و علی(ع) می زیستند چه می کردند؟ آیا به این بهانه که رسول خدا(ص) و علی(ع) به مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی جامعه می پردازند و در حلّ و فصل نزاعها و کشمکشهای مردم دخالت می کنند و با حضور در متن جامعه، حوادث واقعه را زیر نظر می گیرند و با تهاجم دشمن در جبهه نظامی و سیاسی و فرهنگی مبارزه و مقابله می کنند، این امور را دخالت در سیاست می دانستند و از آن پرهیز می کردند؟
آیا به این دلیل که ممکن است در اجرای احکام اسلام و پیاده کردن عدالت اسلامی گرفتار غیبت و یا دروغی در گوشه ای از مملکت بشوند و یا شخصی در یکی از نهادها و ادارات خلاف شرعی مرتکب بشود، از اساس با حکومت و نظام اسلامی به مخالفت برمی خاستند؟
این مقدس مآبان، که بر خواندن زیارت جامعه تأکید می ورزند، با جمله (ساسه العباد و ارکان البلاد)، چگونه برخورد می کنند و از سیاست چه معنی و مفهومی برای خود دارند؟
* استبداد دینی و انحصار طلبی
با پیروزی انقلاب اسلامی، ضربه اساسی بر پیکر استعمار وارد آمد. هیبت استکبار فرو ریخت و ابرقدرتها تحقیر شدند. با اعلام شعار (نه شرقی و نه غربی)، که آن را استراتژی می دانستند نه تاکتیک، طرح مشترک جهانخواران و جبهه متحد ضد انقلاب در داخل، برای نابودی انقلاب و بیرون راندن روحانیت از صحنه سیاست و مدیریت کشور، به اجرا در آمد. ورشکسته های سیاسی نیز با آنان هم صدا شدند و چهره های درخشان روحانیت و یاران امام را نشانه گرفتند. تمام تلاشهای مخالفان داخلی و خارجی، در یک نقطه متمرکز شده بود: کنار زدن روحانیت از متن مبارزه و سیاست. زیرا روحانیان را سدّ نفوذ ناپذیر در مقابله سلطه خود می دانستند. اخوان الشیاطین، برای اجرای این طرح و توطئه،دست به کار شدند و به شایعه پراکنی و یأس آفرینی مشغول. این بار، ترفند دیگری زدند و به عنوان جلوگیری از (استبداد عمامه و نعلین) و (دیکتاتوری ملاها) و (انحصار طلبی)۶ و… به میدان آمدند.
برخی از آنان دخالت روحانیان را در امور مملکت، موجب فنا و نابودی اسلام شمردند:
(کنار رفتن برای آقایان [روحانیان] یک تکلیف شرعی است، چون اسلام در این سرزمین در خطر نابودی است.)۷
امام در اوج بود و این قلّه را نمی توانستند نادیده بگیرند، از این روی نوشتند:
(امام خمینی، مظهر مبارزه است و مقاومت، اما مملکت و کار سازندگی اش را باید به دست مردان سیاست سپرد.۸)
به این سخنان هم بسنده نکردند، بلکه دخالت روحانیت را در امور سیاسی و اجتماعی، نوعی (فاجعه اجتماعی) خواندند:
(روحانیت باید رسالت خود را به عنوان وجدان آگاه و بیدار جامعه انجام دهد و مملکت را کسانی باید به عهده داشته باشند که اهل سیاست باشند. آنچه که به عنوان فاجعه اجتماعی می تواند تلقی شود، سپردن کار واداره امور به دست مذهبیون در تمام شؤونات مملکتی است.)۹
با (ولایت فقیه) مخالفت ورزیدند و آن را با لحن توهین آمیزی، نوعی (کلاه گذاری)۱۰ بر سر ملت دانستند.
برخی دیگر، از(استبداد صغیر)۱۱ دم زدند و به مردم هشدار وآماده باش دادند.
بالآخره، گروهی هم با طرح این مسأله که اگر روحانیت وارد مدیریت کشور شود، انقلاب در انحصار اندیشه و گروهی خاص قرار خواهد گرفت، با چماق (انحصار طلبی) و انحصار گرایی به جان انقلاب و روحانیت افتادند.
در نشریه حزب خلق مسلمان می خوانیم:
(برای قاطبه مردم و روشنفکران مسأله به این شکل مطرح می شود که به هر حال یک طبقه دارد قدرت و لطه خودش را بر سایرطبقات اعمال می کند. چنین چیزی با روح انقلاب منافات دارد و قابل پذیرش نیست.)۱۲
سستی این اندیشه نیز روشن است. اسلام، یکی از شرایط رهبری و ولی امر را (عدالت) می داند و به پیروان خود دستور می دهد: در (حوادث واقعه)، به فقیهی رجوع کنید که در درجه اول خود ساخته و خدا باور باشد و از خواهشهای نفسانی و ترفندهای شیطانی رهیده. این چنین فقیهی اگر با رأی و انتخاب مردم در رأس قدرت قرار گیرد و نظارت و اداره جامعه را به عهده گیرد، نه تنها مستبد و انحصارگر نخواهد شد، بلکه با هرگونه انحصار و استبداد مبارزه خواهد کرد.
امام، در پاسخ این گونه افراد می گوید:
(اینهایی که دور هم جمع می شوند و می گویند: ما از دیکتاتوری پهلوی خارج و به دیکتاتوری عمامه و نعلین رسیدیم، از دیکتاتوری نمی ترسند… از اسلام می ترسند … از آن که سیلی خورده اند می ترسند.)۱۳
علاوه، هیچ کس نگفته و نمی گوید که درپذیرش مقام و مسؤولیت در نظام جمهوری اسلامی، لباس روحانیت شرط است و خصوصیتی دارد. لیاقت و شایستگی میزان و معیار است، چه روحانی باشد و چه غیر آن.
۲ . نظارت نه دخالت
نظر دیگر، انزوا و کناره گیری حوزه و روحانیت را از مسائل سیاسی و حوادث واقعه، روا نمی داند.
در این دیدگاه، روحانیت، باید با حضور در زمان و شناخت اسلام و انسان و نیازهای بشری، همواره پیشتاز و جلودار باشد. بی تفاوتی و دور بودن از سرنوشت مردم مسلمان را برای روحانیان عیب بزرگ می شمارد و هدایتگری و خیرخواهی و روشنگری و در یک کلمه (نظارت) را کار اساسی و اصلی روحانیت و حوزه ها می داند. امّا دخالت مستقیم در مدیریت مملکت و به دست گرفتن کارهای اجرایی را به صلاح روحانیت نمی داند.
این نظر، گاهی از سوی ملی گرایان مطرح می شود و گاهی از سوی نویسندگان مسلمان و روشنفکران مذهبی.
هر یک، برای خود دلیل و توجیهی دارند که با ارائه آن می توان به انگیزه های مخالفت آنان با دخالت روحانیت در امور اجرایی آشنا شد و به رمز پافشاری آنان بر نظارت روحانیت پی برد.
* حرمت و قداست روحانیت
برخی بر این باورند که روحانیت، نهادی است مردمی و در ارتباط با روح و روان مردم برای انجام این رسالت، به پشتوانه و جایگاه معنوی ویژه ای نیاز دارد تأثیر گذاری روحانیان در نفوس ضروری است و غیر قابل انکار. وقتی در این رسالت می تواند موفق باشد که حرمت و قداستش در دید مردم محفوظ و مصون باشد.
دخالت مستقیم روحانیت در کارهای اجرایی و اداری این پشتوانه معنوی را از روحانیت می گیرد و جرأت وجسارت مردم را نسبت به این نهاد، افزایش می دهد.
بنابراین تحلیل بهتر است که روحانیت، فقط به نظارت بسنده کند و به مدیریت و اجرا و اداره امور نپردازد، تا حرمت و قداست او، که برای تأثیر گذاری و تربیت، لازم است، هماره محفوظ بماند. صاحبان این تفکر، قبول دارند که اسلام، از سیاست جدا نیست و سیاست، عین دیانت است ولی بر این پندارند که چون آرمانهای اسلامی و قسط قرآنی، درست و تمام، انجام نشده و نمی شود و آنچه انجام شده بر خلاف تصوری است که از اسلام و سیاست و اقتصاد و عدالت می رود، نباید پای روحانیت که در طول تاریخ، نگهبان شریعت بوده، به میان آید و کارها به نام او ثبت شود و سابقه درخشانش، از تاریخ محو گردد. به پندار اینان، روحانیت نبایستی از اول دخالت می کرد. یکی از علل ناکامی انقلاب از دخالتهای آنان، نشأت می گیرد.
باید از اینان پرسید: نظارت چیست؟
آیا نظارت اخلاقی و ارشادی مورد نظر است؟ یا نظارت سیاسی و قانونی؟ اگر مقصود آن است که روحانیت، با آموزشهای اخلاقی و تربیتی، همواره در کنار نظام و مسؤولین باشد، تا در هیچ جا بر کسی ظلم و ستم نشود و زمینه ایجاد جامعه قرآنی و اجرای (قسط و عدالت) فراهم آید، که امکان ندارد. زیرا تجربه تاریخی ثابت کرده است که با این گونه نظارته، نمی توان احکام اسلامی را پیاده کرد و به عدالت اجتماعی دست یافت. سالهای سال، روحانیت در این مملکت ناظر اخلاقی بود و نظارت ارشادی داشته و منبر و مسجد در اختیار، امّا با این شیوه نتوانست احکام سیاسی، اجتماعی و قضایی اسلام را پیاده کند.
و اگر مقصود از نظارت، نظارت قانونی و سیاسی است، به این معنی که برای روحانیت در قانون اساسی جایگاه و موضع قانونی در نظر گرفته شود، تا با استفاده از آن بر کار مسؤولان و نظام نظارت داشته باشد، این که بدون دخالت و بدون استفاده از قدرت امکان پذیر نیست. آیا می شود به (ولی فقیه) اختیارات قانونی داد و سپس از او خواست که در حاشیه قدرت بماند و کاری به اجرا و مدیریت عملی نداشته باشد؟
آیا پذیرفتن مسؤولیت و خدمت به مردم و رفع گرفتاریها در کشوری که بر اساس قوانین اسلامی و معیارها و ارزشهای دینی اداره می شود، عامل افزایش محبوبیت و حرمت روحانیت می شود، یا مایه کاهش آن؟ بله ورود به کارهای اجتماعی یک سری پیامدها دارد و ناخوشایندیهایی. امکان ندارد روحانی به طور جدی و قاطع احقاق حق کند و دست رد به سینه ظالمی بزند و مظلومی را بنوازد و با مفاسد اجتماعی به مبارزه برخیزد و فاسدان را اصلاح کند و اگر ممکن نبود، بر اندازد و… همه خوب او را بگویند و دوستش داشته باشند و علیه او شایعه ای نپراکنند، یا اعتراض و انتقادی بر او نداشته باشند.
مگر بر کسی اعتراض کردن و عملکرداو را به نقد کشیدن، نفوذ کلام را می کاهد، یا حرمت و قداست او را می کاهد؟
مگر بر ائمه معصومین(ع) اعتراض و انتقاد نمی کردند. آیا آنان به این بهانه که از قداست و حرمتشان کاسته می شود، در جایی که میدان عمل بود و خدمتی، دست از کار می کشیدند و کناره می گرفتند، یا نه به انتقادات پاسخ می دادند و ذهنها را روشن می کردند و به کار ادامه می دادند؟
روحانیت اگر درست کار کند و وظایف خویش را به بهترین وجه، انجام دهد، با سابقه درخشانی که دارد، بیش از پیش، در نزد مردمان پاک سیرت محبوب می شود.
لغزش برای همه است. تنها کسی دچار لغزش نمی شود که به میدان عمل پا نگذارد. باید سعی کرد لغزشها را به حداقل رساند، نه این که از ترس لغزش، پا به میدان عمل نگذارد.
روحانیت نمی تواند به بهانه ای که امکان دارد بلغزد و یا مردم بر او جری شوند و از او بازخواست کنند و در نتیجه از محبوبیتش کاسته شود و تأثیر گذاریش کم، پا به میدان عمل نگذارد و وارد کارهای اجتماعی نشود و در امور سیاسی دخالت نکند. هر کس تشخیص می دهد می تواند کاری را انجام دهد و در آن کار به او نیاز است، وظیفه دارد که آن کار را به عهده بگیرد.
* عدم تجربه و تخصص
می گویند: روحانیت چون تجربه لازم و تخصص کافی ندارد و با مسائل فنّی و تخصّصی سیاست و مدیریت ناآشناست، نباید در امور دخالت کند، باید ناظر بر امور و کار مسؤولان باشد. با این نظارت می تواند به اهداف تربیتی، سیاسی و اجتماعی که در سر دارد، دست یابد. درباور این گروه، (هنگامی که کار به دست نامتخصصان و ناواردان و اشخاص غیر فنی افتد، خرابی آن بیشتر است از آبادی) فرقی نمی کند که آن فرد یا افراد خائن باشند یاصالح، روحانی باشند یا غیر روحانی. این نظر هم گاهی از سوی روشنفکران مسلمان و معتقد به اسلام و سیاست ابراز می شود و گاهی از ناحیه ملی گرایان. ملی گرایان و جریان لیبرالیسم، از همان آغاز پیروزی، با همین شعار به میدان آمدند و از روحانیت می خواستند که محترمانه به حوزه برگردد و به خیر و شر مردم و انقلاب کاری نداشته باشد و مشغول درس و بحث در گوشه مدارس و مساجد گردد.
آقای بازرگان در مدرسه فیضیه قم و در جمع علماء و بزرگان حوزه گفت:
(علما خوب است نظارت داشته باشند و در اداره مملکت، دخالت نکنند…علما تجربه شان کم است، فقط نظارت داشته باشند. ما که تجربه مان بیشتر است، بهتر است مدیریت مملکت را به عهده داشته باشیم.۱۵)
ایشان، در دوران مسؤولیتش در دولت موقت، همواره از نهادها و روحانیت گلایه داشت و آنان را مانع کار و سدّ راه می دانست. با مطرح شدن (ولایت فقیه) در مجلس خبرگان و قانون اساسی، موضع گیری وی، و همفکرانش، نسبت به روحانیت شدّت یافت و کار به جایی رسید که سخنان و نصایح امام خمینی را نیز نوعی دخالت در کار دولت می شمرد و سخن از کلافه شدن دولت از ناحیه امام می زد۱۶. بعد از استعفا تاکنون نیز بر این موضع پای فشرده و با تقسیم بندی انقلاب به دو حرکت (رو به مرکز وگریز از مرکز) می نویسد:
(نفوذ اعلای روحانیت در جمهوری اسلامی ایران، از خصوصیات بارز و تمایزهای حرکت دوّم انقلاب [است])۱۷
این اندیشه، تکیه روحانیت برای رهبری انقلاب را نقطه ضعف می داند و ولایت فقیه را با حاکمیت ملی در تضادّ۱۸!
در بعضی از اظهارات، بویژه در نوشته های اخیرش، دخالت روحانیت را مسأله ای می داند که (وارد)۱۹ بر انقلاب شده است و پیش از انقلاب چنین چیزی مطرح نبوده است. با این که معتقد است: امام خمینی در سال ۱۳۴۶ هـ ش. حدود ده سال پیش از پیروزی نهضت، در زمینه صلاحیت فقها گفته است:
(آنچه مربوط به نظارت و اداره عالیه کشور و بسط عدالت بین مردم و برقراری روابط عادلانه مردم می باشد، همان است که فقیه تحصیل کرده است.۲۰)
و نیز قبول دارد که امام خطاب به روحانیت در همان سالها گفته است:
(شما هم می توانید مملکت را اداره کنید، مگردیگران چطور بودند که شما نیستید.۲۱)
در عین حال، می گوید:
(این رساله فقهی امام، اول، یک بحث فقهی است که کلیات را بردارد و وارد جزئیات نشده است. ثانی، در سالهای نزدیک به پیروزی این رساله مورد بحث و نظر نبوده است. ثالث، در پیش نویس قانون اساسی کمترین اشاره ای به ولایت فقیه نشده است.)۲۲
معلوم است که این گونه موضع گیری و توجیه گری در مقابل کلمات روشن و بی ابهام امام، همه و همه برای آن است که همان پندار خود را رواج دهد که روحانیت لیاقت، کاردانی و توانایی مدیریت اجرایی را ندارد و صلاح او در آن است که به بحث و بررسی مباحث کلامی و فقهی و اصولی بپردازد و کار را به کارگزاران با تجربه و متخصص بسپارد.
اگر این سخنان را کسی می گفت که کار نامه اش مشخص نمی بود و در میدان عمل، امتحان نداده بود، شاید مورد قبول واقع می شد ولااقل به عنوان یک نظریه می شد پذیرفت. امّا همین مدعی تجربه و تخصص و همفکرانش، در بهترین فرصتها کار اداره کشور را در دست داشتند و متأسفانه نه تنها کاری از پیش نبردند وگرهی از گرههای انقلاب را نگشودند که خود استخوانی در گلو و خاری در چشم انقلابیون و انقلاب شدند. امام، با توجه به مذهبی بودن و سابقه مبارزاتی بازرگان و دوستانش، به آنان اعتماد کرد، امّا عملکرد ضعیف و غیر انقلابی آنان موجب شد که اعلام کرد:
(من هر روزی که ازاین انقلاب می گذرد بیشتر توجه به این معنی پیدا می کنم که ملت ما انقلابی عمل کردند و ما نکردیم… از اول باید یک دوستی که قاطع باشد و جوان باشد [انتخاب می کردیم]… انتخاب شد و خطا شد.)۲۳
بازرگان، با این که پس از برکناری، اعتراف کرد:
(نه خود من یک سیاستمدار و دولتمرد و نخست وزیر حرفه ای بودم و نه پداران و اجداد من چنین سابقه ای داشتند و در نتیجه یک سلسله اشتباهات و خطاهایی از من سرزد که هرگز پیش بینی آن را نمی کردم.)۲۴
ولی از روحانیت می خواست که چون سابقه و تجربه کار اجرایی ندارد، در کارها دخالت نکند و امور را به اهل فنّ و سیاست واگذارد!
البته این نظر و تفکر منحصر در گروه نهضت آزادی و بازرگان نبود، بلکه ادامه جریانی است که در طول تاریخ نهضتهای اسلامی، بویژه در سده اخیر، همواره در برابر اسلام قاطع و انقلابی و روحانیت مبارز و پیشتاز ایستاده و در صدد بیرون راندن آنان از صحنه های سیاسی و اجتماعی بوده است.
تنها دلیل این گروه آن بود که روحانیت، تجربه و تخصص ندارد.
منظور از تخصص چیست؟
اگر تخصص در اداره کشور است، کدام یک از مدعیان تخصص که در برابر روحانیت قد عَلَم کرده بودند و آنان را بی تخصص می خواندند، سابقه ای در اداره کشور داشتند و آن را براساس تخصص اداره کرده بودند؟ که روحانیت نداشت. اگر منظور از تخصص، تخصص در امور صنعتی، کشاورزی و معادن و… است که هیچ گاه روحانیت نگفته که این امور به غیر متخصصان واگذار شود، بلکه هم آنان و هم آقایانی که خود را متخصص می خواندند، ناگزیر باید در اموری که از حوزه تخصصی آنان خارج است از متخصصان و اهل فن بهره می بردند. لیکن روحانیت می گفت که باید از متخصصان مؤمن و متعهد بهره برد.
اگر منظور از تخصص در امور قضایی و حقوقی و تربیتی و… است روحانیت از دیگران چیزی کم ندارد.
افزون بر این، روحانیت در کارهایی که دخالت کرده و مدیریت، به گواهی اهل انصاف، از دیگران که ادعای تخصص می کرده اند، بسیار بهتر و دقیق تر عمل کرده و کارنامه درخشانی از خود باقی گذارده است. زیرا ایمان به خدا و باور نیروی خودی و میدان دادن به فرزندان پرشور انقلاب که بزرگترین حماسه قرن را آفریدند، مهم ترین و قوی ترین پشتوانه و تکیه گاه آنان بوده است و اگر ضعفی بوده، نیروی لایزال خداوندی و قدرت بالای مردمی جبرانش کرده و راه درست و راست را نموده است.
اداره انقلاب عظیم مردم، کنترل ارتش تا دندان مسلح، راندن و میراندن ضد انقلاب وابسته به غرب و شرق، در هم کوباندن گروههای ضد مردمی، سرکوب کردن تجزیه طلبان، خنثی کرده چندها کودت، خنثی کردن توطئه های آمریک، اداره هشت سال جنگ و پیروزمندانه راندن دشمن از خاک مقدس ایران و… کارنامه ای است درخشان و افتخار آفرین و حاکی از مدیریتی فوق العاده قوی.
امام خمینی از این قوت و قدرت چنین می گوید:
(من امروز بر این عقیده ام که مقتدرترین افراد، در مصاف با آن همه توطئه و خصومتها و جنگ افروزیهایی که در جهان، علیه انقلاب اسلامی است، معلوم نبود موفقیت بیشتری از افراد موجود به دست آورند.)۲۵
* عدم انتساب کاستیها به روحانیت
انگیزه مخالفت برخی دیگر، با دخالت روحانیان در کارهای اجرایی، آن بود که روحانیت، اگر در امور اداری و اجرایی دخالت نکند و مستقیم مسؤولیتهای اساسی را به عهده نگیرد، کاستیها و ضعفهای موجود، به او منسوب نمی شود. و در معرض اتهام و انتقاد و اعتراض قرار نمی گیرد. با پذیرفتن کارهای اجرایی از ناحیه روحانیت، هم انحرافها به وی نسبت داده می شود و هم مشکلات و نارساییهای اقتصادی و اجتماعی.
در پاسخ این نظر باید گفت: بله، اگر روحانیت در حاشیه قدرت می زیست و به نظارت بسنده می کرد، کاستیها و گرفتاریها به وی منسوب نمی شد. اما سخن این است که:
اولاً می توان با این بهانه، شانه از زیر بار مسؤولیت خدمت به مردم و اسلام خالی کرد و دستی از دور بر آتش داشت؟
آیا این روش، با تعهد و رسالت حوزه و روحانیت سازگار است؟
ثانی، آیا همه این انتسابها از روی دلسوزی و واقع نگری است، یا این خود نیز حلقه ای است از زنجیره توطئه مستکبران علیه اسلام و روحانیت و کشاندن مردم از مسائل اصلی به مسائل فرعی و جانبی؟
ثالث، معنای حکومت اسلامی و مدیریت روحانیت آن نیست که هیچ گونه خلاف و انحرافی مشاهده نشود و همه کارگزاران و دست اندرکاران، بدون استثناء با صداقت وامانت کار کنند و کارشکنی و خیانتی در مملکت وجود نداشته باشد. نقص و ضعف در مدیریت و انحراف در شیوه مدیریت، وجود دارد و کسی هم منکر آن نیست، اما این ضعفها و کمبودها دلیل آن نمی شود که اصل نظام و مشروعیت آن را زیر سؤال ببریم و از روحانیت بخواهیم که برای عدم انتساب این امور به وی، از صحنه کنار رود، تا دیگران جایگزین او شوند. آیا در حکومت پیامبر(ص) و علی(ع)، همه کارگزاران صالح بودند و هیچ گونه خلافی وجود نداشت؟
مقام معظم رهبری در این باره می گوید:
(آیا این درست است که تا درگوشه ای به عقیده و سلیقه کسی مختصر نابسامانی پیدا می شود، شروع کند به اعتراض و اشکال کردن … مگر وقتی حکومت صحیح شد و موازین حکومت موازین کاملی گردید، در سراسر این حکومت همه کارها درست خواهد بود؟
شما کسی را سراغ ندارید که از امیرالمؤمنین(ع) اعدل، اتقی، اصدق فی احکام اللّه و اخشی فی ذات اللّه باشد. مگر زمان امیرالمؤمنین(ع)، همه حکّامی که بر ولایات مسلط بودند و خود امیرالمؤمنین(ع) آنها را فرستاده بود، مثل ابوذر و سلمان بودند؟
امیرالمؤمنین(ع) فقط چهار نفر مثل ابوذر، سلمان و عمار داشت، بقیه آدمهای دیگر بودند.)۲۶
در اطراف و اکناف حکومت آن حضرت، افرادی بودند که شبانه با معاویه مذاکره می کردند. اشخاصی بودند که به بیت المال خیانت می کردند. عده ای از مسؤولیت و مقامشان، بهره سوء می بردند۲۷ اما اینه، هیچ گاه از مشروعیت حکومت آن حضرت نمی کاست.
این قضاوت، نابجاست که برای عدم انتساب برخی از انحرافها و کاستیها به روحانیت، از آنان بخواهیم در امور سیاسی و اجتماعی و مدیریتی دخالت نکنند و از دور به نظارت خشک و بدون پشتوانه قانونی بسنده کنند.
۳ . نظارت و دخالت
در مقابل دو نظر فوق، نظر دیگری وجود دارد که هم بر نظارت فقها و روحانیان بر قانونگذاری و برنامه ریزی کشور، نظر مثبت دارد و هم دخالت آنان را در امور اجرایی، نوعی تکلیف می شمرد.
اینان،بر این باورند که در انقلاب اسلامی، روحانیت، نباید در حاشیه قدرت بماند، بلکه باید در متن سیاست و برخوردار از قدرت مدیریتی و اجرایی گردد، تا بتواند رسالت تاریخی و دینی خود را به درستی به انجام رساند.
این تفکر، از تجربه تلخ تاریخی، مایه می گرفت. تجربه ای که نمی خواست تکرار شود. روحانیت در بسیاری از نهضته، به خاطر فاصله از مدیریت کشور، نتواست از تلاش مردم و ایثار آنان، در راه بهبودی دنیا و اصلاح امور و برپایی قسط و عدل و گسترش معنویت بهره برد. از این روی، در این رستاخیز عظیم، غفلت از این امر را روا ندانست و پای فشرد که باید روحانیت، در متن حادثه حضور بیابد.
امام، مبدع این فکر بود و عامل بدان. او، ماهیت و هویت استعمار را خوب می شناخت. از نیرنگهای او، آگاهی داشت. عمله بی مزد و مواجب او ر، که در لباس میش، نیت گرگ داشتند، به درستی شناسایی کرده بود. به مردم، روحانیت، علما و… بارها بار هشدار داد: تز جدایی دین از سیاست را که اینان به عنوان حرکت شایسته و خدا پسندانه دنبال می کنند، به هوش باشید دامی است نامرئی. آنان رامی شناخت و عملکرد آنان را نیز می دانست:
(می گویند که روحانیون باید بروند سراغ کارخودشان و ملت را بگذارند و سیاست را بگذارند برای ما. شم، سیاست را پنجاه سال، در دست داشتید و هیچ غلطی نکردید. شما کجا کار مثبتی توانستید انجام بدهید؟ هر کدامتان که ملی بودید، یا فرض کنید متدین بودید، تا صدایتان در می آمد تو سرتان می زدند… شما را من می شناسم. نمی خواهم اسمتان را ببرم. سر جایتان بنشینید، آدم شوید.۲۸)
امام، دریافته بود که غرب باوران و بی ایمانان به نیرو و توان مردم خود، برآنند، سر بر آستان غرب بسایند و مردم و نمایندگان آنان را از گردونه اجتماعی خارج کنند. از این روی، از فقها می خواهد وارد در صحنه شوند و امور جامعه را در دست گیرند:
(در عین حالی که فقیه هستید، جناح سیاست را رها نکنید. تفکر کنید در امور. وارد بشوید در امور دخالت کنید در امور. من فقیهم و دیگر کاری ندارم، به چیزی، نمی شود این. شما فقیه هستید، ولی بایددر امور دخالت کنید. در مقدرات مردم، دخالت کنید.۲۹)
چنین شد روحانیت، وارد صحنه شد و به کمک انقلاب اسلامی که خود برپا داشته بود، شتافت و ایثارگرانه از مواضع بحق جمهوری اسلامی به دفاع برخاست.
یادآوریها:
۱ . برخی از ملی گرایان و مخالفان حضور و دخالت روحانیت در قدرت و مدیریت کشور با ذکر نمونه هایی از سخنان امام برآنند که در مبانی امام شبهه ای ایجاد کنند و می گویند بین مبنی و نظر امام نوعی تباین وجود دارد. زیرا امام در پاریس و در پاسخ خبرنگاران خارجی که از ایشان می پرسیدند: نقش روحانیت و رهبران مذهبی در حکومت و دولت آینده چه نقشی است؟ می فرمودند:
(روحانیون در حکومت آینده نقش ارشاد و هدایت دولت را دارا می باشند۳۰.)
یا:
(ممکن است علما هم به صورت عضو کامل و یا عضو ناظر در آن شرکت کنند۳۱.)
می گویند: این موضع گیری با موضع امام پس از پیروزی که اصرار بر دخالت روحانیت در امور داشت، ناسازگار است.
پاسخ: اول، سخنان امام را نباید جدای از یکدیگر دید و از آن استفاده کرد. امام، از سالهای قبل از نهضت که حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح کرد، مسأله صلاحیت و لیاقت فقها را برای اداره نیز مطرح ساخت و با صراحت گفت:
(فقه، توان و لیاقت اداره کشور را دارند و چیزی از دیگران کم ندارند۳۲.)
ثانی، امام در آن موقعیت حساس و در آن مکان ویژه، یعنی پاریس، اسلام را مکتب جامع و کامل معرفی می کرد که هیچ کمبودی در هیچ زمینه ای ندارد ولی می تواند مستقلاً تأسیس حکومت کند و به وسیله افراد صالح و کاردان، امور مملکت را پیش ببرد و لازم نیست که حتما همه مسؤولان امور، ملبّس به لباس روحانیت باشند، بلکه براساس شایستگی و لیاقت پستها به افراد واگذار می شود و قشر خاصّی مورد نظر نیست.
ثالث، امام عملاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دولتی را انتخاب کردند و برای سامان دادن امور کشور، افرادی را برگزیدند که رئیس و اعضای آن، هیچ کدام، روحانی نبودند. اما سیاستمداران پر ادعا کار را به جایی کشاندند که با خط امام و روحانیت وفادار به امام، به عنوان مزاحم و سدّ راه برخورد کردند. این شد که امام برنامه دیگری را پیش گرفت و انقلاب اسلامی را به مسیری پر تحرک تر هدایت کرد، تا به رکود و لجن زار دموکراسی غربی گرفتار نیاید.
به همین جهت، امام امت وقتی که به این نتیجه رسیدند که دخالت نکردن مستقیم روحانیت در اداره امور کشور، امکان دارد ضربه های جبران ناپذیری به انقلاب اسلامی وارد سازد و آن را از بستر اصلی و واقعی، که همان اسلام ناب و خالص است، خارج کند. با کمال صراحت و قاطعیّت اعلام کرد:
(پیش از انقلاب من چنان فکر می کردم وقتی انقلاب پیروز شد، افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون می روند کارهای خودشان را انجام می دهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند. دیدم حرفی که زده ام درست نبوده است. آمدم صریحا اعلام کردم: من اشتباه کردم۳۳.)
بر اساس این باور و تجربه، روحانیت وارد صحنه های اجرایی شد و عهده دار مسؤولیتهای مهم و بالایی در نظام جمهوری اسلامی گردید. البته پذیرش این مسؤولیتها از ناحیه روحانیت و فقهای دینی، برخی براساس وظیفه و ادای تکلیف بود و برخی براساس ضرورت انقلاب و نظام، به این شرح:
* طبیعت بخشی از کارها و پستها ایجاب می کرد که همیشه بر عهده روحانیت و مرجعیّت باشند، از قبیل رهبری و ولایت امر که ویژه عالم عادل و آگاه به زمان است.
* ماهیّت قسمتی دیگر از مشاغل نیز، با تخصص علمی و عملی و با وضع اجتماعی روحانیت مربوط می شد و نمی بایست از آن سرباز زند، مانند، شورای نگهبان، قضاوت و…
* بخش دیگری از مسؤولیتها بود که نیازمند به تخصصهای غیرحوزوی بود و در صورت بودن آن شرایط در روحانیان، می توانستند مانند دیگران به انجام آن وظایف بپردازند که برخی چون از آن تخصص برخوردار بودند، پذیرفتند.
* وبا لآخره بعضی از مشاغل، مانند: ریاست جمهوری نخست وزیری و…بود که می توانست در دست روحانیان نباشد و اصراری هم بر حضور روحانیت در آن مقام نبود و به فرموده امام (شأنی برای علما به شمار نمی آمد۳۴) اما ضرورت انقلاب و حوادث سیاسی پس از پیروزی ایجاب کرد که روحانیت از پذیرفتن این نوع مسؤولیتها نیز، روی بر نتابد و برای حفظ نظام آن را بپذیرد. البته این گونه مسؤولیتها در آن شرایط سیاسی و اقتصادی به عقیده آگاهان از مسائل نوعی انتحار بود و فداکاری و از خودگذشتگی می خواست که روحانیت آن را عهده دار شد و کشتی توفانی و کشور جنگ زده ایران اسلامی را به حرکت و تلاش انداخت و آن را از سقوط نجات داد.
۲ . نقش عظیم و تأثیر تعیین کننده روحانیت شیعه و ولایت فقیه در تکوین انقلاب و ایجاد نظام سیاسی و اجتماعی کشور بر هیچ کس پوشیده نیست. هیچ زمانی به اندازه امروز این نقش مشهود و نیرومند نبوده است. امروز بیش از هر روز، روحانیت متعهد و آگاه، به عنوان سمبل مقاومت و سازش ناپذیری در داخل و خارج مطرح است.
به جرأت می توان گفت، تنها جناحی که آمریکا و ایادی وی از آن ناراحتند و بیشترین تحقیر خود را از آن ناحیه می دانند روحانیت آگاه و مبارز است. زیرا این نهاد دینی و مردمی، پایگاه نیرومندی است در بسیج و شورآفرینی توده ها علیه دشمنان و مخالفان. دشمنان نیز به این نقش توجه دارند و ادر کار توطئه اند.
گرچه روحانیت امروز برای دشمنان انقلاب کاملاً شناخته شده است و قدرت و لیاقت و کاردانی و مدیریت خود را به اثبات رسانده است; امّا در آغاز انقلاب، دشمن از روحانیت، چنین تلقی نداشت. دشمن، تصور می کرد: روحانیت، ابزار لازم را برای استمرار انقلاب، در دست ندارد. دوران انتقالی را پشت سر خواهد گذاشت و خود به خود، از صحنه مبارزه و انقلاب، بیرون خواهد رفت. آنان، بر این باور بودند که روحانیت، با موعظه و نصیحت و احساسات مذهبی و دینی مردم را بسیج کرده و استبداد را از بین برده است; امّا برای سازندگی و ادامه راه، کادرسازی نکرده و در نتیجه، نمی تواند این بار را به به منزل برساند. روی همین حساب، از خلأ سیاسی و فرهنگی پس از انقلاب، بهره بردند و با القای ایدئولوژیهای شرقی و غربی و طرح این و آن، می خواستند مسیر نهضت اسلامی را منحرف کنند. امّا روحانیت آگاه و زجر کشیده و انقلابی، تشکیلاتی را پی ریخت که به پشتوانه آن، هم به مقابله با دشمن برخاست و هم انقلابیون و آگاهان و فرهیختگان را سازمان داد و پستهای حساس را به دست گرفت و نهادهای قانونی را پی ریخت و نظام را تثبیت کرد و استقرار بخشید. بدین وسیله در خبرگان قان
ون اساسی، مجلس شورای اسلامی، دادگاههای انقلاب، کمیته ه، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و…. حضوری چشمگیر و فعال یافت. از جمله آن تشکیلات، می توان از حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین و روحانیت مبارز نام برد.
۳ . هدف ما در این نوشتار، نمایاندن حضور جدی و قوی روحانیت در عرصه های گونه گون است.
طبیعی است در این بررسی نقاط قوت روحانیت، بیشتر بروز می یابند. امّا این، بدان معنی نیست که روحانیت، ضعفی نداشته، یا نمی شده از این بهتر حرکت کند و امام خود را یار باشد و قوی تر و متشکل تر و با برنامه تر، به میدان بیاید و به حلّ مشکلات برخیزد.
جلوه های حضور
روحانیت و امنیّت:
پس از هر حرکت عظیم و تحولی ژرف و گذرا دورانی به دوران دیگر، بسیاری از قید و بنده، می گسلد و برخی خود را رها می پندارند و به هرج و مرج دامن می زنند. این ناهنجاری اجتماعی، شدت می یابد اگر نیروهای مرموز و ماجراجو، هیزم بیار معرکه باشند.
در انقلاب اسلامی ایران، که عظیم ترین دگرگونی قرن بود، چنین وقایعی به وقوع پیوست و دامن گسترد. عوامل مزدور و خرابکار، برای ناامن جلوه دادن اوضاع کشور، بازداشتن حرکت انقلاب از پیش روی و فتح سنگرهای جدیدتر، دست به خرابکاری آلودند. کمیته ها و تشکلهای مردمی، برای دفع این حرکت فاشیستی، پاگرفتند. روحانیت که از مردم بود ودر متن مردم می زیست به طور طبیعی در این حرکت عظیم دفاعی نقشآفرین بود و جلودار. امام با تأیید و پشتیبانیهای کارساز خود، به این حرکت شتابی بیشتر داد:
(امروز، روزی است که مملکت باید حفظ بشود. در هر شهر، بایستی کمیته هایی تشکیل شود با نظر علما و معتمدین که از شهر حفاظت شود۳۵.)
روحانیت، در این عرصه، بازویی بود توانمند برای انقلاب و رهبری. در این سنگر مقدس، توانست به محافظت از ذخائر کشور و دستاوردهای، انقلاب، مردم و… بپردازد و دشمن را زمین گیر کند و مأیوس.
روحانیت و قضاوت:
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، خیانتکاران، جفاپیشگان، عاملان رعب و وحشت، غارتگران اموال عمومی، وابستگان به اجانب و… در دست صالح مردان گرفتار آمدند. می بایست با موازین شرع به کیفر اعمال ضد انسانی خود برسند. مرجعی لازم بود که تکلیف این گونه افراد سرسپرده به رژیم و مهره های نظام پیشین را مشخص سازد. رهبر انقلاب، با فرمان تشکیل دادگاههای انقلاب، مرجع این امور را مشخص کرد. در رأس این دادگاهه، عالمان وارسته و آشنای به قضای اسلامی قرار داشتند. اینان با شناختی که از اسلام و قوانین حیاتبخش آن داشتند، مفسدان فی الارض را محاکمه و به کیفر رساندند.
روحانیت در این سنگر، عمیق ترین زخم را بر پیکر استکبار جهانی زد و شفابخش ترین مرهم را بر سینه های مجروح پابرهنگان و مظلومان.
از این سنگر، در هم شکست توان و نیروی دشمن را و مهره های فسادآفرین و شرگستر را از زمین خدا محو کرد، تا نیروهای صالح بتوانند ببالند و رشد کنند.
امام خمینی، ضمن تشکر از علمای بزرگ دست اندرکار قضا می گوید:
(موجب سرافرازی یک ملت است که در مدت بسیار کم، با همه مشکلات و با این که مهیا نبودند علمای ما برای قضاوت، امر قضاوت ارتباط با آنها نداشته است، مع ذلک، موفق شده اند و تاکنون خدمتهای فراوان کرده اند۳۶.)
علی رغم این خدمت بزرگ علما از طریق دادگاههای انقلاب اسلامی به مردم و این مرز و بوم، گروهی دایه از مادر مهربان تر، همواره آیات (رأفت) و (رحمت) اسلامی را می خواندند، بر کار دادگاههای انقلاب و روحانیت، خرده می گرفتند.
اینان، به زیر تیغ گرفتن (مفسدان فی الارض) را با رحمت خداوندی و رأفت اسلامی، به پندار خود، ناسازگار می دیدند و این را مایه برگشت مردم از اسلام و روحانیت می پنداشتند. به امام نامه نوشته و بر مرگ جنایت پیشگان، افسوس خوردند:
(جای بسی تأسف و تأثر است که آیین (رحمه للعالمین) را چنین تغییر چهره داده و از گروندگان و شیفتگان انقلاب، ضدانقلاب، ساخته ایم و به جای درختان رحمت، تیغهای شقاوت و خصومت نشانده، اسلام عزیز، مطرود و منفور از آب درآید۳۷.)
اینان، فکر نکرده اند یا فکرشان نرسیده که اگر از به عدالت سپردن مجرمان، دست برداریم، باید قضای اسلامی را کنار بگذاریم. چگونه می شود با کسانی که در هلاکت و نابودی (حرث) و (نسل)۳۸ گام بر می دارند، با رحمت و رأفت برخورد کرد و بر آنان دل سوزاند.
این نوع دلسوزاندنه، برخلاف پندار به اصطلاح رأفت مداران، به زیان اسلام و روحانیت و مردم است. رأفت نابج، دامنه شر را می گسترد و انسانهای شرور را بی باکانه به میدان می آورد و مایه سلب آسایش و امنیت مردم و جامعه می شود.
بالآخره روحانیت در سنگر دادگاههای انقلاب، از آغاز تا به امروز، با همه آن کارشکنیها و بهتانه، به کار خود ادامه داد و مایه افتخار ملت و دین شد.
روحانیت و اسلامیت انقلاب:
انقلاب اسلامی، حرکتی است بنیادی و ژرف، به سوی ارزشهای اسلامی و حاکمیت دین. در این انقلاب مبارزه هدف نیست، بلکه وسیله ای است برای رسیدن به تحقق و عینیّت بخشیدن ارزشهای دینی در میدان عمل و اجرا.
شعار مردم که از شعور آنان بر می خاست نیز این بود: (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی). در واقع مردم در راهپیماییهای باشکوه و تظاهرات سراسری، به طور طبیعی، به اسلام و حکومت اسلامی رأی داده بودند و احتیاجی به برگزاری رفراندم نبود. اما برای اثبات این حقیقت از لحاظ حقوقی و سیاسی در سطح جهان، امام خمینی به دولت موقت مأموریت داد که زمینه برگزاری رفراندم را فراهم سازد تا مردم شِکل نظام اسلامی را برگزینند. و آنان نیز برگزیدند: (جمهوری اسلامی) نه یک کلمه کم نه کلمه زیاد.
گروهها و افرادی که در جهت (نفی اسلامیت انقلاب) حرکت می کردند، دست به کار شدند و با جوّسازی و ایجاد شک و تردید و ترسیم آینده مبهم و نامعلوم از حاکمیت اسلام، می خواستند درصد آرای مردم را پایین بیاورند، تا بتوانند نام دیگری بر آن نهند: جمهوری دموکراتیک یا… از تریبونهایی که در اختیار داشتند، گفتند:
(با آن که مذهب اسلام و به خصوص آیین شیعه و روحانیون… سلسله جنبان این نهضت عظیم اجتماعی است و با آن که رهبری و پیشوایی انقلاب در دست بزرگمردی است روحانی، به بیراهه خواهیم رفت اگر این انقلاب ملی و ضداستعماری را صرفاً یک جنبش مذهبی بدانیم۳۹.)
یا:
(برای م، اصول مذهبی و مسلکی هدف نیست، بلکه وسیله رهایی از استبداد و فساد و اختناق و وابستگی از نفوذ بیگانگان است۴۰.)
یا:
(اگر ما فکر می کنیم تمام مسائل سیاسی و اقتصادی و قضایی را می توانیم در قالب اسلامی بسازیم… این امر، در شرایط حاضر، نه مقدور است، نه ممکن و نه مفید۴۱.)
یا:
(آیا ایران، می تواند با یک حکومت اسلامی اداره شود۴۲.)
گروهی، با اظهار نگرانی از کلمه (اسلامی)، به دنبال واژه (نهضت)، عنوان (جمهوری اسلامی) را مجهول مطلق نامیدند۴۳ و با اعلام خطر و هشدار، نوشتند:
(فاجعه پس از انقلاب، در راه است۴۴.)
هر چه بر زمان انتخابات و رفراندم، برای تعیین شکل و قالب نظام نزدیک تر می شدیم، تلاش برای دلسرد کردن مردم، از راهی که در پیش گرفته بودند و به انحراف کشاندن آنان، بیشتر می شد:
(اگر آمادگی ندارید، ملت را به بیراهه نکشانید۴۵.)
(جهنم تاریک، به نام اختناق۴۶.)
(انقلابیون ایران، سانسور را در جنین خفه کنید۴۷.)
(به دهان هیچ کس نباید قفل زد۴۸.)
(چو ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 