پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله میرزا غلامحسین جعفری همدانی ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله میرزا غلامحسین جعفری همدانی ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله میرزا غلامحسین جعفری همدانی ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله میرزا غلامحسین جعفری همدانی ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :
۲۵
انقلاب اسلامی، خیزشی است فطری، خاستگاه آن، جانهای پاک و باورهای دینی مردم است. گوارا میوه ای است از شجره طیّبه عبودیت حق، سهم و نقش هر کس در پیدایی و استمرار آن، منوط به فطرت الهی و مایه وری ایمان اوست. آنانی در این بزم. مقرّب ترند و جام بلا را عاشقانه نوشمی کنند که در عرصه پیکار با نفس فیروزمندتر و در اطاعت و عبودیت حق، خاضع ترند.
عالم غیور خطّه همدان. که جانش را با بهره وری از فیوضات آیات عظام: ابوالحسن اصفهانی، ابوالحسن مشکینی، صاحب حاشیه کفایه و آقا صیأ عراقی پروریده و با اعانت از خاتم الأوصیأ علی مرتضی، فطرتش را بستر تجلّی حقایق کرده بود، از ابتدای نهضت مقدّس پانزده خرداد، حقانیّت و اخلاص بنیاد گذار آن را دریافت و در دفاع از این حرکت الهی وزنده نگهداشتن این صلای بیداری، رنجها و بلاها را به جان خریدار شد.
کلمات متین و آتشین او در مسجد جامع چهل ستون تهران، خواب زدگان را بیداری بخشید و صراحت لهجه اش خواب از چشم مزدوران شاه و ساواک ربود.
از امام، (قدس سره) با شگفتگی ویژه ای یاد می کند. پیروزی انقلاب اسلامی را وامدار غیرت دینی و اخلاص الهی آن بزرگمرد و ایثار و فداکاری مردم مسلمان می شمارد.
حوزه: با تشکر از حضرت عالی که مصاحبه با مجلّه ما را پذیرفتید لطفاً اجمالی از زندگی علمی
– تحصیلی خود را بیان کنید
استاد: بنده به سال ۱۳۲۴، ه . ق . در روستای شانگرین، از توابع همدان، متولد شدم .
پدرم، مردی متعبد و متدین بود. با این که اهل کسب و کار بود، ایّام دهه عاشورا، منبر می رفت و برای مردم روستا، روضه می خواند.
در سال ۱۳۳۷ ه . ق . برای تحصیل علوم دینی، به همدان رفتم. مدّت اقامت من در این شهر، تا سال ۱۳۴۲ ه . ق . به طول انجامید. در سال ۱۳۴۲، برای ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم رفتم. در این حوزه، تا پایان شرح لمعه و قوانین، در خدمت اساتید معظم، تلمذ کردم .
در سال ۱۳۴۵ ه . ق . به حوزه نجف اشرف رفتم. به مدّت ۲۳ سال، یعنی تا سال ۱۳۶۸ ه . ق . در این حوزه مشغول به تحصیل بودم و از محضر اساتید گرانقدر آن دیار بهره بردم.
حوزه: اساتید محترمی که در قم، از محضرشان بهره برده اید، نام ببرید و اگر خاطره و مطلب آموزنده
هم از آن دوران به یاد دارید، بیان کنید
/
استاد: قوانین را خدمت مرحوم آقا میرزا محمد همدانی ثابتی خواندم و شرح لمعه را خدمت مرحوم آخوند ملا علی همدانی و آقا شیخ غلامرضا طبسی، پدر آقای طبسی، تولیت آستان قدس رضوی. سالی که به قم آمدم مصادف بود با تبعید حضرات آیات: آقا سید ابوالحسن اصفهانی و آقای نائینی از عراق به ایران و اقامت آن بزرگواران در قم.
این ایّام، همزمان بود با نیمه شعبان و عید نوروز. از این روی، مردم از تهران و شهرستانها، برای زیارت حضرت معصومه (س) و دیدار با این دو بزرگوار، به قم می آمدند. کثرت مسافران در قم، به قدری بود که دولت مانع آمدن مردم از تهران به قم می شد
؛ لذا مردم از طریق قزوین، ملایر و اراک به قم می آمدند.
بزرگان و متعینین قم، در آن زمان عبارت بودند از حضرات آیات: آقا میر سیّد علی یثربی کاشانی، آقا سیّد محمد خوانساری و آقا شیخ محمد علی اراکی .
حوزه: در حوزه علمیه نجف اشرف، از محضر چه اساتیدی بهره برده اید/
استاد: وقتی به نجف وارد شدم، از آن جا که سطوح عالیه را نخوانده بودم، ابتدا از محضر آقا میرزا ابوالحسن مشکینی، رسائل، کفایه و مکاسب را فرا گرفتم. پس از این مرحله، در درس خارج اساتید وقت حوزه، حضرات آیات: سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آقا ضیأ عراقی، آقا شیخ محمد حسین کمپانی و آقای نائینی حاضر می شدم.
البته مرحوم مشکینی هم، درس خارجی شروع کردند که در آن درس هم، شرکت می کردم.
از ابتدای ورود به نجف، در درس خارج مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی تا آخر عمر شریف آن بزرگوار، شرکت کردم. انصافاً، فقه خوبی داشت. مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی، فقه ایشان را بر فقه مرحوم نائینی ترجیح می داد.
پس از فوت مرحوم آقا ضیأ، هیچ فقهی جز فقه آقا سید ابوالحسن اصفهانی نرفتم. اسفار را خدمت آقا سید حسین بادکوبه ای و آقا میرزا احمد آشتیانی و منظومه را خدمت شیخ مرتضی طالقانی فرا گرفتم.
حوزه: حضرت عالی، تقریرات و یا تألیفاتی هم دارید
استاد: تالیفات، خیر، امّا مطالب درسهایی را که شرکت کرده ام، نوشته ام: اصول مرحوم کمپانی، دو دوره اصول مرحوم آقا ضیأ عراقی، اصول و فقه آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم مشکینی.
حوزه: ثبت و ضبط درسها، در حوزه نجف چگونه بود.
استاد: در حوزه نجف، معمول این بود که کسی در سر درس، چیزی نمی نوشت. شاگرد،سخن استاد را به دقّت گوش می داد و در ذهن می سپرد و پس از درس، آنچه را که فهمیده بود و از درس، براشت کرده بود، به روی کاغذ می آورد.
به نظر من، این شیوه، شیوه خوبی است و از شیوه نوشتن در سر درس، که در برخی از حوزه ها رایج است، بهتر است. زیرا ممکن است همه مطالبی را که استاد بیان بکند، فرد تند نویس، به روی کاغذ بیاورد، ولی بعد، مصود را نفهمد و متوجّه نشود که ستاد در پی تبیین چه مسأله ای بود. امّا تقریر پس از درس، مسلم چیزی است که شاگرد به آن رسیده و فهمیده است و این، بسیار ارزش دارد.
علاوه بر این روش، که واقعاً شاگرد را می پروراند و قوّه استنباط را در او تقویت می کرد، روش دیگری هم برای بهتر فهمیدن درس بود و آن این که: پس از درس، شاگردان برجسته و خوش فهم و کسانی که دور دوم شرکت آنان در درس بود، مطالب استاد را برای دیگر شاگردان تقریر می کردند. مثلاً، مرحوم آیه الله خویی، درس مرحوم کمپانی را برای ما تقریر می کرد.این شیوه، بسیار عالی بود که متأسفانه اکنون در حوزه ها معمول نیست.
حوزه: حضرت عالی تدریس هم داشته اید/
استاد: بله. در نجف که بودم مدتی مباحثه سطح و خارج داشتم. وقتی که به ایران آمدم نیز، مباحثه کفایه و مکاسب ادامه یافت.
چون مشهور است که هر کس کتاب حج را مباحثه کند، به مکّه مشرف می شود، من هم این را تجربه کردم و نتیجه گرفتم. بحث حج را شروع کردم و توفیق تشرّف هم پیدا کردم.
حوزه: از ویژگیهای درس اساتیدی که از محضرشان بهره برده اید، اگر مطلبی دارید، بفرمایید.
استاد: همانطور که عرض کردم، در ابتدای ورود به نجف اشرف، رسائل و مکاسب را خدمت مرحوم مشکینی خواندم. وقتی خارج فقه شروع کرد، در آن نیز شرکت کردم.
ایشان به من، خیلی اظهار لطف می کردند. من هم به ایشان علاقه داشتم .
چون وضع مادی من، نسبتاً، خوب بود؛ زیرا پدرم از همدان، شهریه ای برایم می فرستاد، گاهی می دیدم که مرحوم مشکینی از بازار چیزی می خواهد بخرد، پول جنس را حساب می کردم و تا منزل هم، برایش می بردم. تا این حدّ من به ایشان نزدیک بودم.
# مرحوم مشکینی، نسبتاً، فقه قوّی داشت؛ زیرا از حافضه قوی برخوردار بود. می دانید که در فقه، نسبت به اصول، توسعه ذهنی بیشتری نیاز است. اصول، نقل اقوال است، آن هم در حدّ محدود و سپس، اظهار نظر، ولی فقه، علاوه بر نقل اقوال، نوعاً برای اثبات نظریه ای، به کتاب و سنّت و اجماع و اصل نیاز است. بنده یک دوره صلات
پیش مرحوم مشکینی خوانده ام. به عقیده من، صلات ایشان اگر چاپ بشود، از صلات مرحوم حاج آقا رضا بهتر است. حداقل، نقل اقوال در آن بیشتر است.
# مرحوم آقا ضیأ عراقی، بیان فوق العاده ای داشت. یک مطلب را به چند بیان، می گفت. ایشان، هم فقه می گفت و هم اصول، ولی عمده درس اصول ایشان بود اصول فقه ایشان، خیلی قوّی بود.
آن مرحوم به ظواهر توجهی نداشت. یادم هست، آیه شریفه:
«و لله علی الناس حجّ البیت…»
حجّ را حجّ (به فتحه) می خواند. شاگردان از پای درس، تذکر می دادند و ایشان با خون سردی می فرمود: خیلی خوب، حجّ بیت!
شاگردان ایشان در کوشایی ضرب المثل بودند. نوعاً، در درس ایشان، کسانی شرکت می کردند که عشق به تحقیق و علم داشتند. چون ایشان، شهریه ای به شاگردان نمی داد، تنها علاقه به تحقیق و درس، موجب جذب شاگردان شده بود.
# مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، فقه بسیار خوبی داشت. مرحوم آقا شیخ محمّد تقی آملی، فقه ایشان را بر فقه آقای نائینی ترجیح می داد.
بنده از ابتدای ورود تا زمانی که ایشان در قید حیات بود، در درس خارج فقه ایشان، شرکت می کردم.
آن بزرگوار، به بنده لطف خاصی داشتند. گاه اگر عرایضی خدمت ایشان می کردم، ترتیب اثر می دادند.
علاوه بر این، ایشان به من دوازده دینار شهریه می داد که چنین رقمی را، حتیّ به مدرسین، نمی داد.
حوزه: اگر خاطره ای از اساتید دوران تحصیل نجف اشرف دارید،بفرمائید/
استاد: از جمله خاطرات من در نجف اشرف، قضیّه کشته شدن فرزند مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی است.
# فردی بنام شیخ علی قمی، بین نماز مغرب و عشأ، با چاقو به آقا زاده ایشان حمله می کند که منجر به قتل وی می شود. در این قضیه، دست آقا سید محمّد پیغمبری، عموی حضرت آیه الله خامنه ای، به خاطر ممانعت و جلوگیری از قتل، زخمی می شود.
از این حادثه غم انگیز، دو خاطره عبرت آموز به یاد دارم:
. ۱ چگونگی برخورد حضرت آیه الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی با این حادثه:
ایشان، انصافاً، با این حادثه غم انگیز، با متانت و وقار و شکیبایی برخورد کردند.
در تشییع جنازه، هنگام نماز، که به مرحوم نائینی تعارف کردند اقامه نماز کنند و… با اینکه شاهد بودم از دیدگناش اشک می ریخت، ولی تغییری در حالاتشان و از نظر روحی مشاهده نکردم.
. ۲ جلوگیری از فتنه: مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، به گونه ای در این حادثه مشی کردند که جلو هر گونه سؤ استفاده و فتنه ای گرفته شد.
چون سال پیش از این حادثه، در اربعین حسینی، بین هیأتهای سینه زنی که از نجف به کربلا رفته بودند، با اهالی آن جا درگیری های پیش آمده بود و چند نفری هم از بین رفته بودند، به طور حتم اگر بعد از کشته شدن آقا زاده آقا سید ابوالحسن اصفهانی، دسته ها و هیأتهای سینه زنی به کربلا می رفتند. فتنه ای دیگر به وقوع می پیوست. آقا سید مرتضی خلخالی، از اعاظم نجف، می گفت:
«چند شب قبل از حادثه قتل آقا سید ابوالحسن اصفهانی، در خواب دیدم:
خدمت آقا سید ابوالحسن رسیدم و به ایشان عرض کردم: آقا! امسال، اربعین کجا برویم؟
ایشان در خواب به من فرمود: به زیارت من بیایید!»
وقتی قضیه کشته شدن فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانی پیش آمد، چون مقارن با اربعین حسینی بود، آن سال، نه تنها نجفیها به کربلا نرفتند که هیأتهای اطراف هم، برای سر سلامتی، خدمت آقا سید ابوالحسن، آمدند. هم فتنه ای پیش نیامد و هم خواب، تعبیر شد
# خاطره ای از شیخ مرتضی طالقانی به یاد دارم که عرض می کنم:
ایشان، از شاگردان مرحوم آخوند بود. مردی بود، صاحب کرامت. مجرد و منزوی می زیست و کم در اجتماع ظاهر می شد. شبهای جمعه، عبا را بر سر می کشید و به حرم حضرت امیرالمؤمنین (ع) مشرّف می شد و قبل از طلوع فجر، به خانه بر می گشت. با این که مدرس بود و منظومه تدریس می کرد، روزهای چهارشنبه، کسی را نمی پذیرفت و درس هم نمی گفت. یک وقتی مرحوم آیه الله بروجردی، به هنگام تشرف به مکّه، آمده بود نجف و خواسته بودند به دیدن مرحوم طالقانی بروند، چون روز چهار شنبه بود، هر چه کردند در را به روی ایشان باز نکرد!
آقا سید هادی معری، که بیشتر اوقات در خدمت آقا شیخ مرتضی بود، نقل می کرد:
«کسی از اطراف نجف، آمد پیش ایشان و از این که بچه اش جنّی شده بود، شکوه کرد. شیخ به او گفت:
برو به آنها بگو: مرتضی می گوید بروید.
آن شخص هم می رود و گفته شیخ را عمل میکند، بچه اش خوب می شود.
سال بعد، مجدداً مبتلا می شود. آن شخص به سراغ شیخ آمد که او دیگر مرحوم شده بود.»
قضیّه ای هم مربوط به خودم است که عرض می کنم: در سرداب خانه ما، در نجف، چند عدد مار پیدا شده بود. قضیّه را به استاد گفتم.
ایشان گفت:
برو به آنها بگو: مرتضی می گوید بروید.
من هم رفتم و گفتم. مارها رفتند و دیگر پیدایشان نشد.
# خاطره دیگری که از دوران اقامت در نجف اشرف دارم، مربوط می شود به مجلس روضه ای که هم اکنون در منزل ما بر قرار است: روزهای جمعه ودهه عاشورا.
در نجف، این برنامه را داشتیم و بزرگان لطف می کردند و شرکت می کردند .
برگزاری روضه ،در نجف اشرف ،خصوصاً،در هوای گرم آن شهر، برای ما مشکل بود، زیرا باید اثاثیه را پشت بام می بردیم و درآن جا مجلس را برگزار می کردیم و این کاری بود بس مشکل .این همه کار هم، بر عهده همسرم بود ؛ از این روی، ایشان اعلام کرد که خسته شده ام و نمی توانم انجام دهم وامسال مجلس روضه را برگزار نمی کنیم .
من هم دیدم که مجلس روضه، امری است مستحب و باعث آزار و اذیّت ایشان هم هست، چه لزومی دارد که برگزار شود؛ لذا عرض کردم: مسأله ای نیست، مجلس نمی گیریم.
فردای آن روز، همسرم، آمد و گفت: امسال هم مجلس روضه را برگزار می کنیم.
علّت تغییر عقیده را جویا شدم، گفت: دیشب، حضرت ابوالفضل (ع) را خواب دیدم، به فرمود: چرا مانع از برگزاری مجلس روضه شده ای؟
فهمیدم مجلس ما، مورد توجه این بزرگان است و تا به اکنون، برکت همان توجه، این مجلس، برقرار است.
حوزه: گویای حضرت عالی از دوستان و هم دوره های حضرت آیه الله العظمی خویی، رحمه الله علیه، بوده اید، اگر خاطره ای از ایشان به یاد دارید، لطفاً بفرمایید/
استاد: بله، با حضرت آیه الله خویی، رضوان الله تعالی علیه، همدرس و بسیار رفیق و صمیمی بودیم و حتّی رفت و آمد خانوادگی داشتیم و گاه، شبها، تا ساعتها از شب گذشته، جلسه داشتیم. بعد از ظهرها در درس مرحوم کمپانی شرکت می کردیم و بعد از نماز مغرب و عشأ، من درس آقا ضیأ می رفتم و ایشان، درس مرحوم نائینی شرکت می کردم. به یاد دارم که وقتی که دیدم ایشان رفته است کربلأ، خدمت مرحوم حاج آقا حسین قمی، که آن وقت ایشان در آنجا تشکیلاتی داشت. بنده به خاطر همان رفاقتی که با ایشان داشتم، به ایشان گفتم: چرا آمده ای کربلأ و نجف را که مرکز علم است، ترک کرده ای. خوب است که برگردی نجف ایشان پذیرفت وبعد گفت: می گویند: تا آمدن آقای میلانی شمااین اینجا باشد!
گفتم: معنای این حرف این استکه شما بجای آقای میلانی، این جا هستی!
خلاصه، با تحریکات من، ایشان، مجدداً به نجف برگشت به عضای بیت مرحوم آقای قمی از این عمل من، ناراحت شده بودند.
با ایشان، نشستهای علمی فراوان داشته ایم. از جمله شبها، پس از این که درس مرحوم آقا ضیأ و مرحوم نائینی تمام می شد و سر قبر مرحوم میرزای شیرازی جمع می شدیم و مختصر گفت و شنید با ایشان و دیگر دوستان داشتیم. یکی از کارهای ما برای رفع خستگی این بود که مسأله علمی مطرح می کردیم و بین مردم میرزا عبد الهادی شیرازی و آیه الله خویی نزاع علمی می انداختیم!
یک وقتی آیه الله خویی به من گفت:
«دوست دارم مدرّس بشوم مثل مرحوم آقا ضیأ.»
گفتم: شما بالاتر از این هم می شوید مرجعیّت خواهی یافت!
همان هم شد. ایشان مرجعیّت یافت. مرحوم آقا ضیأ مدرّس قوی بود، ولی اخلاق تندی داشت.
حوزه: حضرت عالی در چه سالی به ایران برگشتید/
استاد: تا مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، زنده بودند، بنده در نجف بودم. من خیلی به ایشان علاقه داشتم و ایشان هم به من اظهار محبّت می کردند.
پس از فوت ایشان، در سال ۱۳۲۴ ه. ش . تصمیم گرفتم به ایران برگردم، ولی مرحوم شیخ محمّد کاظم شیرازی مانع می شد. ایشان فهمیده بود که من تصمیم گرفته ام به ایران برگردم؛ از این روی به منزل آمد و گفت :
«شرعاً جایز نیست شما به ایران باز گردید؛ زیرا با فوت مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، حوزه نجف در وضعیّتی نیست که امثال شما، آن را خالی کنند.
فتم: من کاره ای نیستم.
گفت: در هر صورت، تو پله ای از نردبانی هستی که حوزه نجف، قائم به آن است.»
البته حسن ظّن ایشان بود و من کاره ای نبودم.
در سال ۱۳۲۷ ه . ش برای زیارت به ایران آمدم، با این که اصرار زیاد بود
بر ماندنم، نمادم و مجدا به نجف برگشتم. ولی تقدیر این بود که در سال ۱۳۲۸ ه . ش . به ایران برگشتم و تا هم اکنون، در تهران مانده ام
حوزه: از فعالیّتهای سیاسی خود و این که از چه زمانی مسایل سیاسی شدید، صحبت بفرمایید/
استاد: ورود من به مسایل سیاسی، به طور جدّی، بر می گردد به پس از تبعید حضرت امام خمینی، رحمه الله علیه، به ترکیه در سال .۱۳۴۳
وقتی که رژیم منحوس پهلوی، به دستور آمریکا، حضرت امام را به ترکیه برد،
داماد حضرت آیه الله آقا سید احمد خوانساری، برای دیدن ایشان، به ترکیه رفته بود.
بعد که به ایران برگشت، در جلسه ای که عده ای از افراد مبارز، از جمله حاج مهدی عراقی، حضور داشتند، گفت:
«آیه الله خمینی فرمودند: اگر می خواهید ماندن من در ترکیه به طول نینجامد، در داخل ایران، باید یکسری فعالیتهای سیاسی شروع شود.»
از جلسه که خارج شدیم، به حاج مهدی عراقی گفتم: من که کاره ای نیستم، ولی به اندازه یک ریگ، که در دریا موج ایجاد می کند، اگر مؤثر باشم، وظیفه خود می دانم که اقدام کنم. به همین خاطر مسجد گرمخانه را، که در آن اقامه جماعت می کردم وبه وعظ و ارشاد مردم مشغول بودم، به شکل پایگاهی در آوردم برای روشنگری مردم و افشاگری چهره حاکمان دژخیم. برای این مقصود، از شخصیّتهای مبارز روحانی، از جمله: مرحوم ربانی املشی دعوت کردم تا ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 