پاورپوینت کامل دامن فکر بلند ۷۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دامن فکر بلند ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دامن فکر بلند ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دامن فکر بلند ۷۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۶۱

احمد عابدی

سرح العیون فی شرح العیون
آیه الله حسن زاده آملی.

چاپ اول تهران امیرکبیر ۱۳۷۱ ش ۸۱۹ صفحه وزیری.

تاریخ فلسفه با تاریخ فکر بشر همراه است. همیشه مسایل فلسفی فکر و اندیشه انسان را به خود مشغول داشته اند. زمان یا مکان خاصی را نمی توان به عنوان مبدء شروع فلسفه معرفی کرد; امّ معمول قرن ششم پیش از میلاد را نقطه آغاز فلسفه کلاسیک و مدوّن قرار داده اند.

قدیمی ترین حکمایی که ما می شناسیم و کلماتی از آنان به ما رسیده است از این سده اند. بنابراین ۲۶ قرن از عمر این علم می گذرد.در طول این مدت تعریفات بسیاری برای فلسفه ذکر شده است:

(معرفه الانسان نفسه.)۲

و(استکمال النفس الانسانیه بمعرفه حقائق الموجودات علی ماهی علیها.)۳

(صیروره الانسان عالَماً عقلیاً مضاهیاً للعالَم العینی.)۴

(علم به حقایق اشیاء به اندازه توانایی آدمی.)۵

با این حال هنوز تعریف دقیق و جامعی از آن که همه فیلسوفان آن را قبول داشته باشند عرضه نشده است. اما جالب این است که محور اصلی و رکن اساسی همه این تعریفات انسان و نفس انسانی است. تعریف فلسفه هر چه باشد ارتباط بسیار نزدیکی با معرفت نفس انسانی دارد. به همین جهت فیلسوف واقعی کسی است که به معرفت نفس نایل آمده و نفس خود را خوب شناخته باشد. این مسأله از ارکان اساسی عرفان نظری و عملی است و بدون شناخت آن کسی عارف نخواهد بود; زیرا

(العارف من عرف نفسه فأعتَقَها ونَزّهَها عن کل ما یُبَعّدها.)۶

هر کس در حوزه فلسفه یا عرفان قدم می گذارد باید هدف و مقصد اصلی و غایت قصوای او پس از معرفت ربّ معرفت نفس باشد.معرفت نفس پس از معرفت ربّ اهمّ و اجلّ معارف است و گرچه معرفت ربّ مقدّم بر آن است; اَما معرفت نفس مقدمه معرفت رب است. این مسأله را باید در جهت هدفهای انبیاء علیهم السلام مطالعه نمود; زیرا از اهداف انبیاء تنبّه و راهنمایی انسان است به معرفت خویشتن.

اهمیت معرفت نقس

بالاترین سخن سخنی است که در قرآن کریم آمده و قابل مقایسه با هیچ سخنی نیست. آیات فراوان با تعبیرهای گوناگونی در کتاب تدوینی الهی به این موضوع اختصاص یافته است مثل:

(اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً.)۷

(ولاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم.)۸

چون این مسأله از امهات مسایل فرهنگ اسلامی است روایات زیادی از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین درباره آن وارد شده است. و کتاب (غرر الحکم) بیش از هر کتاب روایی دیگر این گونه روایات را جمع آوری نموده است که به نقل یک حدیث از آن تبرک می جوییم:

(وخُلِقَ الانسانُ ذا نفسٍ ناطقه إن زکّاها بالعلم والعمل فقد شابهت جواهر اوائل علله واذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارک بها السبع الشداد.)۹

هرقلیطوس گوید:

(نفس انسانی شعله آتشی است که از ازلیت الهی برخاسته است.)۱۰

محیی الدین عربی گفته است:

(ماعثر احد من الحکماء والعلماء علی معرفه النفس وحقیقتها الا الالهیون من الرسل والاکابر من الصوفیه. واما اصحاب النظر وارباب الفکر من القدماء والمتکلمین [المتکلفین خ ل] فی کلامهم فی النفس وماهیتها فما منهم من عثر علی حقیقتها ولایعطیها النظر الفکری ابداً.)۱۱

خواجه بابا افضل کاشانی گوید:

(نفس کرسی الهی و عقل عرش الهی است. وعرش تخت است و کرسی یک درجه از تخت پائین تر است. و امر الهی نخست بر عقل نشیند و عقل انسان اول و نفس انسان ثانی است و نفس بر مثال زنی است و عقل فعال بر مثال مردی و الرجال قوامون علی النساء)۱۲

و به تعبیر مولوی:

آسمان مرد و زمین زن در خرد آنچه آن انداخت این می پرورد
حضرت استاد آیه الله حسن زاده می فرماید:

(انسان راهی نزدیکتر از خود برای رسیدن به مقامات معنوی ندارد. چرا از راه دریا و صحرا و آسمان و زمین در جستجوی حق باشد؟ چرا (من عرف نفسه فقد عرف ربه) را ملاک کار خود قرار ندهد؟ خود که عجیب ترین کتاب الهی است. چرا از خود شروع نکند و کتاب وجود خود را فهمیده ورق نزند و کلمات وجودی خود را درست نخواند و به اسرار این کلمات دست نیابد.)۱۳

آری بالاترین درجه استعداد نفسانی انسان این است که دارای عقل قدسی شده و کتاب وجود خود را خوب بخواند که در این صورت همه چیز را از درون خود خواهد خواند (کَانّه یعرف کل شیء من نفسه)۱۴. و بدون احتیاج به حواس و آلات بدنی اشیاء را درک می کند و در خود حالت بی نیازی از هر چیزی را می یابد.

(النفس الانسانی تدرک الاشیاء بلا آله بدنیه وانها مستغنیه منها).۱۵

(من عرف نفسه فقد عرف ربه.)۱۶

این حدیث شریف که از معروفترین احادیث در این باب است معرفت نفس را ملازم با معرفت ربّ معرفی کرده است. شیخ بهایی رضوان الله علیه در شرح حدیث چهلم از اربعین خود نوشته است:

(وقد تحیّر العقلاء فی حقیقتها واعترف کثیر منهم بالعجز عن معرفتها حتی قال بعض الاعلام: انّ قول امیرالموٌمنین علیه السلام (من عرف نفسه فقد عرف ربه) معناه انه کما لایمکن التوصل الی معرفه النفس لایمکن التوصل الی معرفه الرب.)۱۷

شیخ رئیس نیز گفته است:

(الوقوف علی حقائق الاشیاء لیس فی قدره البشر ونحن لانعرف من الاشیاء الاّ الخواص واللوازم والاعراض ولا نعرف الفصول المقوّمه لکل واحد منها… فانّا لانعرف حقیقه الاوّل ولا العقل ولا النفس.)۱۸

شیخ در این کلام پی نبردن انسان به حقیقت اول تعالی وتقدّس را با عدم معرفت کُنه نفس انسانی در یک سیاق قرار داده است.

ما گرچه با سخن آن بعض الاعلام موافق نباشیم امّا باید پذیرفت که حدیث اشاره به مشکل بودن این دو نوع معرفت دارد. در این جا به برخی از اموری که موجب مشکل بودن این معرفت شده است اشاره می کنیم:

۱ . نبود تعریف دقیق و حدّ مشخصی برای نفس انسان.

تعریف حدّی و تحدید جوهری نفسِ انسان کاری است بسیار مشکل; زیرا نفس دارای مقامِ واحد و تجرد واحدی نیست; چون تجرد برزخی عقلی و بلکه مرتبه فوق تجرد دارد صدرالمتألهین قدس سره گفته است:

(ان هذه المسأله دقیقه المسلک بعیده الغور ولذلک وقع الاختلاف بین الفلاسفه فی بابها ووجه ذلک: ان النفس الانسانیه لیس لها مقام معلوم فی الهویه ولا لها درجه معینه فی الوجود. کسائر الموجودات الطبیعیه والنفسیه والعقلیه التی کل له مقام معلوم. بل النفس الانسانیه ذات مقامات و درجات متفاوته ولها نشآت سابقه ولاحقه ولها فی کل مقام وعالم صوره اخری… وما هذه شأنه صعب ادراک حقیقته وعسر فهم هویته.)۱۹

۲ . خفای معنای تجرّد

نفس انسانی مجرّد است. و مجرّد را در کتب فلسفی به امور سلبی و عدمی تعریف می کنند. حذف بعضی از صفات مادهِ محسوس انسان را به پاسخ روشنی از معنای مجردات راهنمایی نمی کند. (ماده) و (مجرد) دو نحوه و دو نشأه از وجود هستند و سلب خواص یکی نمی تواند تبیینِ کاملی از کُنه حقیقتِ دیگری باشد.

بله نمی توان کلاً به این تعریفهای سلبی بی اعتناء بود; زیرا وقتی گفته شود کتابخانه حضرت آیه الله نجفی مرعشی قدس سره نرسیده به حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیه است. گرچه این تعریف سلبی (به عبارت بهتر موجبه معدوله المحمول) است و شاید کسی بگوید چون اصفهان یا شیراز نیز نرسیده به حرم بنت باب الحوائج الی الله است پس آن کتابخانه در اصفهان یا شیراز است. امّا در عین حال انسان از همین تعریف سلبی چیزی به دست می آورد. هر چند به کُنه مطلب نرسد می فهمد که آن کتابخانه باید در چند صد قدمی حرم مذکور باشد.

۳ . دارای ظلّی از صفات الهی

طبق آیه کریمه: (کل یعمل علی شاکلته)۲۰ و با توجه به آن که خود حق تعالی نیز از این قانون مستثنی نیست باید رشحه و ظلّی از صفات الهی در نفس انسانی وجود داشته باشد. از رسول خد صلی الله علیه وآله نقل شده که:

(ان الله خلق آدم علی صورته)۲۱ در سفر پیدایش عهد عتیق نیز آمده است:

(پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید.)۲۲

جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عیـن آتــش شــد ازیــن غیــرت و برآدم زدخواست تا جلوه دهد صورت خود را معشوق خیمه در مــزرعه آب و گــل آدم زد
به قول خواجه افضل الدین کاشانی:

(نفس آیه و صورتی از عقل فعال است بلکه نیکوتر و بهتر صورتی است از صور آن و صَوَّرَکم فأحسَنَ صورکم.)۲۳

بنابر این هر انسانی سایه و ظلّی از صفات الهی را در خود دارد. امّا چون انسانه غالب در شناخت صفات الهی (قدم صدق) ندارند در معرفت نفس خود دچار مشکل می شوند.

توحید یا ثنویت جسم و روح

از مسایل بسیار مهم در معرفت نفس وحدت انسان است. یعنی در عین اعتقاد به (نفس) و(بدن) هرگز نباید آنها را دو چیز مستقل و جدای از یکدیگر بپنداریم. تغایر نفس و بدن تغایر تقابلی نیست و وحدت نفس و بدن نیز وحدت عددی نیست. به همین جهت قابل تثنیه بستن نیستند. کسی نمی تواند خود را دو چیز مستقل و جدای از یکدیگر بداند. نه ثنویت رایجِ جسم و روح با توحید سازگار است و نه ثنویت دکارتی عین و ذهن; بلکه روح مرتبه عالی جسم است و جسم مرتبه نازل روح و ذهن نیز از مراتب عین است نه مقابل آن.

در حدیث آمده است:

(إنّ رجلاً خَـطَبَ عند النبی صلی الله علیه واله فقال من یطع الله ورسوله فقد رشد ومن یعصهما فقد غوی. فقال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم:

بئس الخطیبُ أنت. قل: ومن یعص الله ورسوله.)۲۴

ابن منظور و گروهی از عالمان گفته اند: (علت ملامت حضرت آن است که خطیب باید ابتدا اسم خدا را پیش از نام حضرت رسول ذکر کند. اما وقتی تثنیه می آورد این ترتیب مراعات نمی شود.)۲۴

یعنی ادب اقتضا می کرد که نام خدای متعال را پیش از نام پیامبرش ذکر کند.

به نظر می رسد که مقصود حضرت رسول صلوات الله علیه وعلی اله این باشد که چون وحدت حق تعالی وحدت عددی نیست نباید او را با چیزی تثنیه بست همان گونه که هیچ کس نمی تواند جسم و روح خود را تثنیه ببندد.

معنای سخن حضرت سجاد صلوات الله علیه که فرمود:

(لک یا الهی وحدانیه العدد.)۲۶

این نیست که وحدتِ خداوند عددی به شرط لاست; زیرا در سایر روایات این گونه وحدت عددی نفی شده است; بلکه مقصود آن حضرت وحدت صرفه جمعیه لابشرطیه اطلاقیه است که معنایی بسیار شریف و دقیق است. همان گونه که مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی بیان فرموده است.)۲۷

به هر حال رسیدن به عمق مسایل توحید میسر نیست مگر از راه معرفت نفس انسانی; زیرا وحدت نفس و بدن انسانی ظلِّ وحدتِ حقّه حقیقیه حق تعالی است و از راه شناخت این ظلّ می تواند به آن مقام شامخ توحید راه یافت:

(ولاتشبیه ولاتنزیه بل امر بین الامرین.)

نتیجه آن که: معرفت ذات و نفس ناطقه ایمان تقلیدی به خدای تعالی را ایمان ذوقی و ایمان تقلیدی به احوال معاد را ایمان ذوقی می گرداند. همان گونه که میرزا علی اکبر مدرس یزدی گفته است.۲۸

آن کسی که به این معرفت دست یافت به حقیقت ثواب رسیده است و آن کس که از آن محروم است باید با عذاب و عقاب دست و پنجه نرم کند تا به این کمال برسد; زیرا:

(العقاب تعریض النفس غیرِ المستکمله لأن تستکمل ویلحقها فی ذلک اذیً من قبل جهلها و نقصانها. والحال فی ذلک شبیهه بالحال فی المریض اذا عولج بما یکرهه لِیُعقبه ذلک صحهً.)۲۹

خداوند به همه ما توحد و تجرد دهد که: (من عرف الله توحّد)۳۰ و (من عرف نفسه تجرّد.)۳۱

العیون و سرح العیون

بعضی به تصور این که فلسفه با یک سلسله معارف و مفاهیم انتزاعی و تجریدی سروکار دارد که هیچ ارتباطی با زندگی بشر و حل معضلات آن ندارند به فلاسفه بزرگ پرخاش می کنند و مدعی اند که فلسفه منحصر است به بحث از امور ذهنی و علم یا جهل به آن هیچ نقشی در انسان و خواسته ها و مشکلات جامعه او ندارد.

اما این برداشت و تصوّر غلط معلولِ برخورد بسیار سطحی با مباحث بسیار عمیق فلسفه است. اگر کسی می خواهد وجه ارزشی فلسفه و پاسخ آن را به عشق به کمال و حس حقیقت جویی انسان و ارتباط آن را با زندگی روزمره و راه حلّهایی که در این باب عرضه نموده است و تاثیری را که بر اخلاق و بینش خواننده آن می گذارد در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.