پاورپوینت کامل علم امام در دیدگاه شیخ مفیدو شاگردان وی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل علم امام در دیدگاه شیخ مفیدو شاگردان وی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علم امام در دیدگاه شیخ مفیدو شاگردان وی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل علم امام در دیدگاه شیخ مفیدو شاگردان وی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۳۵

علم امام، از مقولات بحث انگیز و جنجالی دانش کلام است. از دیر زمان، این مسأله مورد بحث متکّمان شیعی، قرار داشته و تاکنون نیز، از جایگاه و حرمت بحث، کاسته نشده است.

۱ . اعتقاد به علم وسیع امام: ضمائر و نهان آدمیان، زبانها و لهجه ه، صناعات و… در میان متکلّمان شیعه، ابواسحاق اسماعیل بن اسحاق نوبختی (م ۳۱۱ هـ) از قدیمی ترین کسانی است که در میان طرفداران این اعتقاد، نام برده می شود. این اندیشه، به مرور توسعه یافت و در اعصار اخیر، در اذهان متکلّمان و محدّثان و متدینان، تفکّر حاکم گردید.

۲ . اعتقاد به علمِ محدود امام، گرایش دیگری بودکه از همان دوره های اولیه پس از غیبت، کم و بیش، مطرح شد. شیخ مفید و سپس شاگردان او: سید مرتضی و شیخ طوسی، از این دیدگاه دفاع کردند و شاید بتوان این ادعا را داشت که دیدگاه مسلّط کلامی در قرون اوّلیه پس از غیبت، بود.

در این نوشتار، گزارشی از اندیشه گرایش دوّم، صورت می گیرد. بدون آن که درستی و یا نادرستی آن، ارزیابی شود. هدفِ عمده آن گزارش، آن است که اولاً سیر تاریخی مواضع کلامی شیعه مکشوف گردد و ثانیاً پاره ای از تعصّبات رایج، به سعه صدر مبدّل شوند و راه تبادل و تفاهم افکار، میسّر و ممکن شود. تذکر دیگر آن که ما با نقل کلمات متکلّمان متقدم شیعی، این نکته را پیگیری نمی کنیم که دعوی آنان را به کرسی نشانیم. آرای اعتقادی متقدمان، همانند افکار و نظرات فقهی آنان نیست. اگر در زمینه فتاوی و استنباطاتِ فقهی متقدّمان، گروهی ارجِ ویژه قایلند، در مورد افکار کلامی و اعتقادی آنان، چنان باوری روا نیست; زیرا درک و معرفت حقایق هستی، که عقاید دینی، در جمله آنند، با مرور زمان و رشدِ اندیشه، کمال پذیر خواهد بود. با این تذکار، بایستی خواننده خود رااز حجاب بزرگ انکاریِ افکار متقدمان رها کند و به راستی و نادرستی براهین و استدلال آنان، بپردازد و داوری کند.

در پیشاپیش طرح بحث، سزاست که در آغاز، درباره صحّت انتساب دیدگاه اول به ابواسحاق اسماعیل بن اسحاق نوبختی، سخن به میان آید وسپس اندیشه های شیخ مفید و شاگردان وی، نقل گردند.

دیدگاه نوبختی درعلم امام

مرحوم مفید در کتاب: اوائل المقالات، از نوبختی نقل کرده است:

(نوبختیان، به حکم عقل، علم و آگاهی امام را به تمامی لغات و حرفه ها و صنعت ها لازم دانسته اند.)۱

نوبختیان، متکلمان جلیل القدر شیعی بودند که در میان آنان، دو نفر شهرت بیشتری دارند: ابواسحاق اسماعیل بن اسحاق نوبختی و ابومحمد حسن بن موسی نوبختی. متأسفانه آثار کلامی ابواسحاق اسماعیل بن اسحاق نوبختی، باقی نمانده و تنها اثر منتسب به وی، کتابی است با عنوان: (الیاقوت). علامه حلی با عنوان: انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، به شرح آن پرداخته و در مقدمه آن، نوشته است:

(وقد صنف شیخنا الاقدم وامامنا الاعظم ابواسحق ابراهیم بن نوبخت، قدس سره، مختصراً سماه الیاقوت.)۲

شیخ و پیشوای متقدم و عظیم الشأن شیعه، ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، کتاب مختصری را باعنوان: (یاقوت) نگاشت که…

همان گونه که مشاهده می کنید، علامه حلّی نام وی ر، ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت خوانده است و دیگران او را ابواسحاق اسماعیل بن اسحاق نوبخت نامیده اند و این نکته، مایه نقد و گفتگوی شرح احوال نگاران وی شده است.۳

امّا نکته اصلی کلام آن است که در کتاب: الیاقوت، در بحث علم امام، از روش مفید و شاگردان وی، پیروی شده است. او، علم امام را در محدوده احکام شرعی، واجب و الزامی دانسته و از لزوم دانش وسیع امام، حتی به لهجه ها و پیشه ها و… بحثی به میان نیاورده است۴ و بسیار بعید می نماید که علی رغم اعتقاد به آن، بخصوص با توجّه به نقل شیخ مفید، که وی لزوم آگاهی گسترده امام ر، حکمی ضروری و عقلی می دانسته است، از اشاره به آن، دریغ کرده باشد.

در حلّ این تعارض، چندین احتمال رخ می نماید:

۱ . این نکته که شیخ مفید در انتساب خویش، خطا رفته باشد، ولی این احتمال، چندان روا نمی نماید;زیرا اولاً شیخ مفید در بغداد می زیست و آن شهر، محل حضور و فعالیت نوبختیان بود.

بنابراین، بعید می نماید که عقاید برجسته ترین متکلم نوبختیان، بر کسی چون شیخ مفید، که از نظر زمانی، چندان فاصله ای نداشتند، مخفی مانده باشد و ثانیاً شیخ مفید، در اوائل المقالات، مکرراً از آرای نوبختیان یاد می کند و این مطلب، نشان دهنده وقوف و آگاهی شیخ مفید از عقاید آنان است و ثالث، نجاشی در ذیل احوال ابواسحاق نوبختی از کتاب: التنبیه للامامه او، یاد می کند و اظهار می دارد: این کتاب را در خدمت شیخ مفید قرائت کرده است.۶

این مطلب، نشان می دهد که شیخ مفید، مدرّس کتابهای وی بوده و به عقاید او آشنایی کامل داشته است.

۲ . احتمال دیگر آن است که تبدیل رأی و نظر را در آراء نوبختی بپذیریم. این که ایشان در ابتدا دیدگاه اول را داشته است و سپس، به هنگام تألیف کتاب: یاقوت، از آن دیدگاه، عدول کرده و یاحداقل در آن به تردید افتاده واز ذکر آن، خودداری کرده است.

این احتمال، گرچه موجّهتر می نماید; اما کاملاً از اشکالات احتمال اوّل، رهایی نمی یابد; زیرا با توجّه به تأخّر زمانی شیخ مفید از نوبختی، بسیار بعید است که شیخ از رأی جدید نوبختی اطلاع نیافته باشد و همان رأی اولیه را به نوبختی نسبت دهد.

۳ . بررسی درستی انتساب کتاب یاقوت به نوبختی، راه حل دیگری است و اتفاقاً می توان موٌیّدات و شواهدی برای این تشکیک و تردید، ارائه کرد:

نکته اوّل: هیچ کدام از فهرست نویسان متقدم و برجسته، در یاد کرد آثار ابواسحاق نوبختی، اشاره ای به کتاب یاقوت او نداشتند. با آن که نجاشی و شیخ طوسی، آثار او را ذکر کرده اند، امّا نام کتاب یاد شده، در آن دیده نمی شود.۷ همچنین ابن ندیم نیز، یادی از این اثر، درفهرست آثار وی ندارد.۸ بعید است که اثری کلامی از متکلمی شهیر و بنام، مغفول مانده باشدو افرادی خبیر و کتاب آشن، چون: ابن ندیم، نجاشی و شیخ طوسی از آن اطّلاعی پیدا نکرده باشند.

نکته دوّم: شیخ مفید، در اوائل المقالات، آرای مختلفی را به نوبختیان نسبت می دهد. ازآن جمله: مخالفت باامکان ظهور معجزات توسط ائمه، اعتقاد به اتفاق افتادن زیاده ونقیصه در قرآن، اعتقاد به حبط اعمال، پذیرش وجود معرفت و طاعت خدا در میان کفار، اعتقاد به صغیره بودن برخی از گناهان و…۹

اما در کتاب یاقوت هیچ یک از آن آراء دیده نمی شود. به عنوان نمونه، درباره صدور معجزات از ائمه(ع) نوشته شده است:

(و ظهور المعجزات علی ایدی الاولیاء والائمه جائز ودلیله ظهورالمعجز علی آصف وعلی مریم الی غیر ذلک).۱۰

آشکارا گشتن معجزات به دست اولیای الهی و ائمه، رواست و شاهد آن، معجزاتی است که بر مریم و آصف ظاهر شد.

با اندک توجّه، می توان دریافت که نمی توان خطای شیخ مفید را در تمامی آن نقلها پذیرفت و یا برای تبدیل رأی نوبختی در آرای یاد شده، وجه و مبنایی پیدا کرد.

نکته سوّم: مؤلف یاقوت، مکرراً به آرای ابوالحسن اشعری، پرداخته و آن را نقد کرده است. در مسائلی چون: کلام نفسی، دیدگاه کسب در بحث جبر و اختیار و….۱۱

ابوالحسن اشعری، در سال ۲۶۰ هـ . ق. متولد شدو تا حدود چهل سالگی، در حلقه معتزلیان، قرار داشته و از شاگردان ابوعلی جبائی بود و پس از آن، از مسلک معتزلی جدا شد و طریقت ویژه ای را بنیان نهاد.

مطلب فوق، موجب شده است که محقق ارجمند، آقای عباس اقبال آشتیانی، درخاندان نوبختی، تاریخ تألیف یاقوت را در سالهای ۳۰۰ تا ۳۱۱ (سال فوت نوبختی) بدانند.۱۲ بعید است که در فاصله سالهای یاد شده، ابوالحسن اشعری، ازچندان شهرت ونفوذی برخوردار شده باشد که متکلم نامور شیعی چون: نوبختی، به هماوردی او رود و آرای او را یاد کند و به نقّادی آن بپردازد.

مجموع نکات یاد شده، شاید بتوانداین گمان را بپرورداند که علامه حلی، در انتساب کتاب یاقوت به ابواسحاق نوبختی، به خطا افتاده باشد و عواملی که چنان خطایی را می آفرینند، اندک نبوده ونیست. بنابراین می توان نقل شیخ مفید را در دیدگاه نوبختی درباره علم امام، حجت دانست و نوبختی، را از پیشروان اعتقاد به علم غیر محدود و گسترده امام (حتی زبانها و لهجه ه، صنعت ها و حرفه ها و…) دانست.

دیدگاه شیخ مفید

مرحوم شیخ مفید، در موارد متعدّد، به مسأله آگاهی امام، اشاره داشته و نقطه نظرات خود ر در این مقوله، بیان کرده است.

از آن جمله، به سه مورد اشاره می شود:

۱ . در اوائل المقالات، اظهار داشته است:

(ان الائمه من آل محمد قدکانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون مایکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولاشرطاً فی امامتهم وانما اکرمهم اللّه تعالی به واعلمهم ایاه للطف فی طاعتهم والتمسک بامامتهم ولیس ذلک بواجب عقلاً ولکنه وجب لهم من جهه السماع فاما اطلاق القول علیهم بانهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لان الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد وهذا لایکون الاللّه عزّوجل وعلی قولی هذا جماعه اهل الامامه الا من شذ عنهم من المفوضه ومن انتمی الیهم من الغلاه).۱۳

عبارت فوق، در بر دارنده نکات گوناگونی است که توضیح داده می شود:

الف . امامان (ع) در برخی ازموارد، از نهان آدمیان اطّلاع داشند. همچنین در مواردی، قبل از وقوع حادثه از آن آگاه بودند. این مطلب، جنبه اثباتی دارد که در مواردی، امامان شیعه، علم و آگاهی فوق بشر عادی داشتند. بنابراین، نمی توان دانش آنان ر، در سطح بشر عادی محدود دانست. از سوی دیگر، از مایه ای مفهومی برخوردار است که امامان به تمامی وقایع، اطلاع پیشین نداشتند. همچنین، نهانِ آدمیان در تمامی احوال، برای آنان مکشوف نبود.

ب . آگاهی محدود ائمه به نهان آدمیان و حوادث آینده، ویژگی لازم عقلی برای آنان نیست. نمی توان گفت که عقل و خرد آدمی، لازم می داند که امام، نسبت به حوادث تکوینی، آگاهی افزونی داشته باشد. هرچند که این مطلب، کرامت و لطفی است که خد، در حق آنان روا داشته و آنان ر، به این مزیت آراسته و ادله نقلی (روایات) از آن، پرده برداشته اند.

ج . آیا می توان گفت که امامان، از علم غیب نامحدود بهره مندند؟

مرحوم مفید، پاسخ منفی می دهد و اظهار می دارد که تنها کسی از این مزیت برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین، علم غیب فقط شایسته خداوند است.

شیخ مفید، این نظر را دیدگاه اکثریت قاطع امامیه می داند و تنها گروهی اندکی از مفوضه و اهل غلوّ ر، مخالف آن می شمرد. البته مفید، مراد خویش را از علم غیب، توضیح نمی دهد و آن را به ذهنیت خواننده وا می گذارد. امّا می توان به قرینه جملات گذشته، آن را مرادف با علم نامحدود ائمه به حوادث آینده و ضمایر ونهان آدمیان دانست.

۲ . شیخ مفید در همان کتاب، می نویسد:

(القول فی معرفه الائمه بجمیع الصنایع وسایر اللغات: اقول انه لیس بممتنع ذلک منهم(ع) ولا واجب من جهه العقل والقیاس وقد جاء ت اخبار عمن یجب تصدیقه بان ائمه آل محمد قدکانوا یعلمون ذلک فان ثبت وجب القطع به من جهتها علی الثبات ولی فی القطع به منها نظر واللّه الموفق للصواب وعلی قولی هذا جماعه من الامامیه وقد خالف فیه بنو نوبخت رحمهم اللّه واو جبوا ذلک عقلاً وقیاساً ووافقهتم فیه المفوضه کافه وسائر الغلاه.)۱۴

مطالب فوق ر، در محورهای ذیل می توان توضیح داد:

الف . آگاهی امامان(ع)نسبت به حرفه ه، پیشه ها ولغات و لهجه ه، محال و غیر ممکن نیست. این مطلب، بدان معناست که بایستی آن را در سطح ممکنات قابل وقوع عالم هستی دانست.

ب . عقل و خرد، آگاهی فوق را برای امام لازم وواجب نمی شمرد. نمی توان آن را در سطح صفاتی چون: عصمت، آگاهی به احکام شرعی و…. دانست که عقل، آن موارد را جزو صفات ضروری برای امام می داند و بدون آن، تحقق امامت را غیر ممکن می شمرد.

ج . روایاتی از طریق ائمه(ع) رسیده است که امامان، از چنان آگاهی برخوردار بودند. در فرضی که این روایات، بتوانند قطع آور باشد و ما را به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در این صورت بایستی آن را پذیرفت. ولی شیخ مفید اظهار می کند که من نتوانسته ام به چنان اطمینان ویقینی دست یابم.

د . در نهایت کلام، شیخ مفید اظهار می کند که در این نظر، گروهی از امامیه با من هم نظرند ولی بنی نوبخت، مخالفت کرده واین نوع آگاهی ر، برای امام، لازم و ضرورت عقلی شمرده اند و در این مسأله، مفوّضه و دیگر غالیان با آنان، هم نظرند.

۳ . مرحوم شیخ مفید در الفصول المختاره از مناظره خویش با یکی از بزرگان معتزله یاد می کنند و او را به زیرکی و حذاقت می ستاید. این مناظره، درباره غیبت، صورت گرفته است. معتزلی، از شیخ مفید می پرسد:

(آیا غیبت امام عصر(ع)، در دیدگاه شیعه، به خاطر ترس از دشمنان است، یا هراس از شیعه هم دخالت دارد؟)

مفید، در پاسخ می گوید: هم دشمنان امام و هم برخی از شیعه، در مسأله غیبت امام دخالت دارند;زیرا ممکن است که اگر امام خود را بر شیعه، نشان دهد به خاطر جهاتی یا ارتداد جویند ویا مکان امام را نشان دهند.

معتزلی، پرسش را ادامه می دهد که آیا فکر می کنی که امام از توهم هراس به دل راه دارد؟

شیخ مفید در پاسخ می گوید که من نسبت به خود، اطمینان کامل دارم.

در این قسمت،معتزلی پرسشی را مطرح می کند و شخ مفید پاسخ می دهد.جواب وی، به مقوله علم امام ارتباط می یابد.

(اذا لم یکن الامام فی تقیه منک فما باله لایظهر لک فیعرفک نفسه بالمشاهده ویریک معجزه ویبین لک کثیراً من المشکلات ویؤنسک بقربه ویعظم قدرک بقصده…

فقلت له: اول ما فی هذاالباب اننی لااقول لک ان الامام یعلم السرائر وانه مما لایخفی علیه الضمائر فتکون قد اخذت رهنی انه یعلم منی ما اعرفه من نفسی واذا لم یکن ذلک مذهبی وکنت اقول انه یعلم الظواهر کما یعلم البشر وان علم باطناً فباعلام اللّه عزّوجل له خاصه علی لسان نبیه بما اودعه اللّه ایاه من النصوص علی ذلک او بالمنام الذی یصدق ولایخلف ابداً او لسبب اذکره غیر هذا فقد سقط سؤالک من اصله لان الامام اذا فقد علم ذلک من جهه اللّه اجاز علیّ ما یجیزه علی غیری ممن ذکر فاوجبت الحکمه تقیّته منی وانما تقیّته منی علی الشرط التی ذکر آنفا ولم اقطع علی حصوله لامحاله ولم اقل ان اللّه عزّوجل قد اطلع الامام علی باطنی وعرفه حقیقه حالی قطعاً.)۱۵

مناظره کننده شیخ مفید ر، با این سؤال مواجه می کند که اگر براستی، امام غایب، از تو هراسی بردل ندارد، چرا خود را برتو ظاهر و آشکار نمی گرداند و معجزات خود را بر تو نمی نمایاند، مشکلات بسیار تو را حل نمی کند، با نزدیک کردن تو به خویش، ارج تو را نمی افزاید و…

مرحوم مفید، در پاسخ می گوید: که اگر من بدان عقیده بودم که امام غایب،نهان آدمی را می داند و هیچ سرّ درونی بر او، مخفی نمی ماند، در این فرض بایستی می پذیرفتم که امام، آنچه را از خود می دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من براین اعتقاد نبوده ونیستم.

مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام، بدین گونه بیان می کند.

علم امام همچون علم بشری در محدوده ظواهر است و اما علم وی به بواطن واسرار، از طریق تعلیم خداوندی است. حال یا از طریق پیامبر و یا از راه رؤیای صادقه و یا راههای دیگر.

بر مبنای فوق، مفید سؤال را پاسخ می دهد که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام نگذارد، طبیعی است که امام با من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خرد ورزی امام. اقتضای آن داشته باشد که از من همچون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سرّ پنهان من ر، در اختیار امام گذارده باشد.

در تکمله کلام مفید بایستی گفت که: این نکته که علم غیر عادی امام به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است، امّا ویژگی دیدگاه، وی در آن است که خداوند، می تواند براساس حکمت خویش، پاره ای از آن گونه دانشها را به امام، اعطا نکند; مثل، حقیقت و باطن شخص یا اشخاصی ر، در اختیار وی نگذارد. در تلخیص آرای شیخ مفید در مقوله علم امام، نکات ذیل را می توان برشمرد:

۱ . امامان شیعه، در مواردی از باطن افراد اطلاع داشته اند و یا از حوادثی قبل از وقوع، خبر داده اند.

۲ . ویژگی فوق، ضرورت عقلی برای امام نیست و نمی توان آن را در کنار صفاتی چون: عصمت، آگاهی از احکام دینی و… صفتِ لازم برای امام دانست.

۳ . امامان را نمی توان به وصف آگاه به علم غیب (به گونه نامحدود) ستود; زیرا این وصف از خصایص خداوند است.

۴ . آگاهی، ائمه به زبانها وحرفه ه، نکته ای نیست که عقل ضرورت آن را دریابد، بلکه روایاتی در این زمینه است که قابل نقد و بررسی است.

۵ . آگاهی ائمه، به باطن انسانه، از ناحیه خداوند است و همو می تواند باطن برخی از آدمیان را بر او نهان کند و در نتیجه امام، به آن وقوف نیابد.

آرای سید مرتضی

مرحوم علم الهدی(ره) دیدگاهی مشابه شیخ مفید را در مقوله: علم امام، عرضه داشته است. از آن جمله، اشارات وتصریحات وی در دو کتاب ارجمند الشافی و تنزیه الانبیاء، تحلیل می شود.

۱ . سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء درباره نهضت وقیام حسینی، اظهار داشته است:

(قد علمنا ان الامام متی غلب فی ظنه انه یصل الی حقه والقیام بما فوض الیه بضرب من الفعل وجب علیه ذلک وان کان فیه ضربٌ من المشقّه… ورأی من قوتهم علی ما کان یلیهم فی الحال من قبل یزید اللعین وتشحّنهم علیه وضعفه عنهم، ما قوی فی ظنّه انّ المسیر هوالواجب تعیین علیه ما فعله من الاجتهاد ولم یکن فی حسابه ان یعذر بعضهم ویضعف اهل الحق عن نصرته ویتفق ما اتفق من الامور الغریبه)۱۶

سید مرتضی، در بیان فوق، چند نکته را یادآوری می کند.

اول، اگر امام، بدین باور رسید که با تلاش و کوشش، می تواند حق ولایت خویش را به دست آورد، بروی ضروری و واجب است که به این اقدام، روآورد هرچند مشقّات و دشواریهایی را نیز به همراه داشته باشد.

ثانی، امام حسین(ع) در محاسبه خویش، به این نتیجه رسید که حکومت یزید، ناتوان و معارضان کوفی، قوی و توانمندند.

ثالث، امام، در محاسبه خویش، این امکان را راه نداد که ممکن است عده ای از یاری حق باز ایستند و بهانه بجویند و یا وقایع و پیشامدهایی بس غریب و شگفت که پدید آمد، رخ دهد.

سیدمرتضی در پرتوی مطالب یاد شده، به این نتیجه دست می یازد که امام حسین، براساس علم و آگاهی خویش، به قیام و نهضت پرداخت. آگاهی که برخاسته از محاسبه شرایط جاری از دید امام بود. این مطلب، کاملاً گویاست که ایشان معتقد است که: امام، ممکن است نسبت به پاره ای از رخدادها و حوادث غیرقابل پیش بینی، آگاه نباشد.

۲ . متکلم گرانقدر شیعی، در نقد آرای قاضی عبدالجبار معتزلی، اظهار می کند:

(فقد اصاب فی انّ ما لا تعلق له بما یقوم له الامام لایجب ان یعلمه الا انه ظن علینا انا نوجب هذا الجنس من العلوم فلهذا اتبع کلامه بالحکایه عنا ایجاب کونه عالماً بما جری مجری الغیب ومعاذ اللّه ان نوجب له من العلوم الا ما یقتضیه ولایته ویوجبه ما ولیه واسند الیه من الاحکام الشرعیه وعلم الغیب خارج عن هذا.۱۷)

قاضی عبدالجبار معتزلی، این نکته را درست دریافته است که آنچه به وظایف امامت ربط پیدا نمی کند، لازم نیست امام آن را بداند. امّا او گمان ورزیده که ما شیعیان چنان اعتقادی را داریم و در نتیجه در پیوست کلام خویش، از ما حکایت کرده است که ما آگاهی به اموری که همانند علم غیب است، برای امام الزامی می دانیم. در حالی که ما به خدا پناه می جوییم از این که جز دانشهایی را که ولایت او اقتضا کند و براساس امامت او، لازم باشد، برای وی ثابت بدانیم و آن دانش، جز علم به احکام شرعی نیست و مسلماً علم غیب، شامل آن نخواهد شد.

بیان فوق، صریح در آن است که سید مرتضی، دایره علم امام ر، در حوزه وظایف امام در ولایت و سرپرستی جامعه اسلامی، جستجو می کند و آن را در محدوده علم و آگاهی خطا ناپذیر امام نسبت به احکام دینی، خلاصه می گرداند. عبارات دیگری نیز از سیّد مرتضی، در دسترس است که با تصریح افزونتری، همین نکته را می فهماند. برخی از آن موارد و در ادامه کلام اشاره خواهد شد.

۳ . سید مرتضی، در مبحث صفات امام، از شرط: علم و آگاهی سخن می گوید و محدوده آن ر، چنین بیان می کند:

(ان الامام یجب ان یکون عالماً بالسیاسه التی امره ونهیه منوط بها… و یجب ان یکون عالماً بجمیع ما جعل الیه الحکم فیه دقیقه وجلیله.)۱۸

وی، فقط دو نوع آگاهی را برای امام الزامی می داند:

الف . آگاهی سیاسی در محدوده ای که به دستور و فرمان او، ربط پیدا می کند.

ب . آگاهی دینی در مجموعه احکام شرعی که به او مربوط می شود.

در ادامه بیان فوق، به طرح پرسش و پاسخی می پردازد که در توضیح و تبیین بیشتر دیدگاه وی، کاملاً مفید می نماید:

(فان قیل ما اعتبرتموه فی ایجاب کون الامام عالماً بجمیع الاحکام الشرعیه یوجب علیکم ان یکون عالماً بجمیع الصناعات والمهن وقیم المتلفات و اروش الجنایات فان کل ذلک ما یقع الترافع الیه ویلزم علی ذلک ان یکون الامام افضل من الرسول ویجب ان یکون عالماً بسائر المعلومات بانه لااختصاص بان یعلم معلوماً دون معلوم وکل ذلک فاسد بلا اختلاف.

قیل له: هذا سؤال من لم یراع استدلالنا… لانا اوجبنا کونه کذلک حیث کان رئیساً فیها وحاکماً فی جمیعها ومقدما علی الناس کلهم ولم نوجب ان یکون عالماً بما لاتعلق له بالاحکام الشرعیه ولا بما لیس هو بمتقدم فیه… فاما ما یقع من ارباب الصنایع فی المشاجرات والترافع فیها الی الامام فتکلیف الامام ان یرجع ذلک الی الخبره فیما یصح عنده من قول اهل الخبره… وکذلک القول فی قیم المتلفات واروش الجنایات وفی اصحابنا من قال انه یعلم اروش الجنایات بالنص من اللّه تعالی ورووا فی ذلک اخباراً والذی نعتمده هوالاول.)۱۹

اگر سؤال شود که آنچه در اوصاف امام لازم دانستید (علم و آگاهی به احکام دینی) این پیامد ر، خواهد داشت که امام، تمام صنایع، پیشه ه، ارزش اشیاء نابود شده و ارش جنایتها را بداند; زیرا در هر یک از این امور، ممکن است که تنازع و تخاصمی به خدمت وی راه یابد. اگر ما چنان دانایی را در حق امام، بپذیریم، بایستی امام را برتر از پیامبر بشمریم و دیگر آن که بایستی او ر، دانا به تمامی امور بدانیم; زیرا معقول نیست که در این صورت بین آنها تفکیک کنیم. بی تردید، تمامی این لوازم و پیامده، فاسد و غیرقابل پذیرش است.

در پاسخ خواهیم گفت که این سؤال از بی توجّهی و عدم تأمل در برهان و استدلال ما برخاسته است… زیرا ما محدوده آگاهی امام را در حوزه ای دانستیم که امام در آن مقوله، ریاست دارد و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.