پاورپوینت کامل جایگاه عقل در اندیشه مفید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جایگاه عقل در اندیشه مفید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جایگاه عقل در اندیشه مفید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جایگاه عقل در اندیشه مفید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۱۱
قرن چهارم هجری، قرن گسترش علوم و تمدن اسلامی بود. قرنی که متکلمان به مکتبهای خود شکل داده بودند. پایه های مذاهب فقهی ریخته شده و مردم در پیروی از فقیهان دسته بندی شده بودند. در مراکز علمی شیعه، هر چند قدیمین: (ابن ابی عقیل و ابن جنید اسکافی) به تفکر عقلانی و کاربرد عقل در کلام و فقه معتقد بودند و آراء خود را تبیین و تشریح کرده بودند، ولی تفکر حاکم در کلام وفقه، با اهل حدیث بود. در میان اهل تسنّن نیز، مکتب معتزله و اشاعره میدان دار بودند.
در اواخر همین قرن، عالم فرزانه، متکلم برجسته و فقیه توانمند، شیخ مفید، با گرایشهای عقلی، ظهور کرد. آثاری وی، که در برگیرنده پاسخ به اشکالات ومسائل نوپیدا در حوزه تشیّع است و همچنین مناظرات او با نحله های فرقه های گوناگون و ردّ نظرگاههای عالمان شیعی در برخی از مسائل، نمایانگر وجه علمی اوست.
معاصران وی، از فرقه های مختلف، با نظرگاههای متفاوت، بر مرتبت علمی وی اتفاق دارند، از جمله: یافعی می نویسد:
(او سرآمد همگان، در کلام، فقه و مناظره بود. با هر مکتبی و هر صاحب عقیده ای با عظمت و بزرگواری، مناظره می کرد). ۱
ابن ندیم می نویسد:
(در عصر م، ریاست علمای شیعه با اوست. او، در دانش اعتقادات، فقه، اخبار و معارف دینی شیعه، پشرو همگان است. او فردی بسیار هوشمند است و درکی نافذ دارد).۲
ابن جوزی می گوید:
(او بزرگ شیعه بود. عالم و مصنّف مذهبی آنان، سید مرتضی، از شاگردان اوست. او، در خانه خویش، مجلس مناظره و گفتگوی علمی داشت که همه دانشمندان در آن حاضر می شدند).۳
شیخ طوسی، وی را رئیس مذهب شیعه و استاد همگان در علم کلام و فقه، می داند.۴
علاّمه حلی، نیز از او به بزرگی و عظمت یاد می کند و می نویسد: هر کس پس از وی آمده از آثار و شیوه اش در کلام بهره گرفته است.۵
حاج میرزا حسین نوری، مؤلّف مستدرک الوسائل، معتقد است: در کتابهای اعتقادی، کمتر دلیل و بحثی در امامت است که ریشه آن در کتابهای شیخ مفید یافت نشود.۶
از گفتار رجال شناسان، معاصرین و غیر معاصرین، شاگردان و غیر شاگردان، شیعه و غیر شیعه، به دست می آید که مفید، در عصر خویش، سرآمد همگان در کلام و فقه و دیگر علوم بوده است.بیانی گیر، درکی نافذ و خلقی پیامبرگونه داشته است. در احتجاج و مناظره با خصم، بی مانند بوده و با هر کس به مناظره می پرداخته او را مغلوب می ساخته است. ویژگیها و برجستگیهای بسیاری را برای او برشمرده اند.
از این روی، اکنون که هزارمین، سال درگذشت اوست، شایسته است محققان و نویسندگان، به احیای آثار وی دست یازند و مقاله و رساله هایی درباره ابعاد وجودی این وجود شریف بنگارند.
آنچه ما در این نوشتار در پی آنیم، نگاهی به جایگاه عقل، در معارف اسلامی، در اندیشه این عالم برجسته است. ولی پیش از آن که به اصل بحث بپردازیم، یادآوری نکته ای را لازم می دانیم:
جایگاه عقل در فرهنگ اسلامی
در مکتب حیات بخش اسلام، عقل جایگاه ویژه ای دارد. قرآن کریم، آیات بسیاری را به عقل اختصاص داده است و ازمردم می خواهد که از اندیشه به ایمان برسند.
علامه طباطبایی، می نویسد:
(اگر کتاب الهی را تفحص کامل کرده و در آیاتش دقّت کنید، خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکّر ، تذکّر و تعقّل دعوت کرده است. و یا به پیامبر(ص) استدلالی را برای اثبات حقّی و یا از بین بردن باطلی می آموزد… خداوند، در قرآن، حتّی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند. حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاکهای آن را درک نمی کند… علّت آورده است.)۷
کوتاه سخن این که آیات قرآنی، باواژه های گوناگون از قبیل: تفکّر، لبّ، نُهی، فقه، شعور، بصیرت، درایت، ذکر و… از عقل ستایش کرده و به کارگیری آن را تشویق می کند. و با بهره گیری از حجّت عقلی در اثبات معارف اسلامی۸ و طلب برهان عقلی از مخالفان۹ و تبیین لغزشگاههای عقل۱۰، بر اعتبار و حجیّت آن صحّه می گذارد.
در روایات مأثوره از ائمه معصومین(ع)، به عقل، به اندازه ای ارزش و اهمیت داده شده که در هیچ مکتب و مسلکی نمونه ندارد. اصول کافی و بحارالانوار، نخستین باب را با روایات عقل شروع می کنند. روایاتی که در آن دو کتاب و کتابهای دیگر حدیثی آمده بیسار است.
از باب نمونه: امام صادق،(ع)، پس از آن که از عقل ستایش می کند، به کاربرد آن در مسائل اعتقادی اشاره می فرماید:
(انسانه، در پرتو عقل آفریدگار خود را شناخته اند و دانسته اند که آنان آفریده خداوند و تحت تدبیر اویند و خداوند باقی و آنان فانی اند. و از راه دیدن آسمان و زمین، خورشید و ماه، شب و روز، به استدلال عقلی پرداخته و بروجود آفریدگار مدبّر، ازلی و ابدی استدلال می نمایند. و به کمک عقل، نیک را از بد بازشناخته و می دانند که نادانی مایه ظلمت و دانایی عامل نور است. این است دلالت و راهنمایی عقل…)۱۱
موسی بن جعفر(ع) در روایتی مفصّل خطاب به هشام بن حکم، بر اهمیت عقل و نقش آن در تحصیل سعادت دنیا و آخرت انسان تکیه کرده و می فرماید:
ای هشام! خداوند، به وسیله عقل، حجّت را بر مردم تمام کرده و پیامبران را به وسیله بیان یاری کرده و به سبب برهانها به ربوبیت خویش راهنمایشان کرده است…
ای هشام! خداوند پیامبران را به سوی بندگانش مبعوث نکرد، مگر برای این که در باره خدا تعقل کنند. بهترین اجابت کنندگان دعوت رسولان، کسانی هستند که دارای بهترین تعقل می باشند. و آنان که دارای کاملترین عقل اند، به با عظمت ترین درجه در دنیا و آخرت نائل می شوند…)۱۲
سپس امام(ع)، در همین روایت انبیا و ائمه(ع) را حجّت ظاهری و عقل را حجّت باطنی معرفی می کند.۱۳
روایات، در اهمیت، ارزش و کاربرد عقل، بیش از آن است که در این اندک بگنجد; لذا ما به مضمون برخی از آنها اشاره می کنیم:
عقل بالاترین موهبت الهی است.۱۴ شخصیت انسان به عقل اوست. هوش، فهم حافظه، دانش از عقل سرچشمه می گیرد. عقل مایه کمال انسان است. عقل راهنمای و کلید کار انسان است…۱۵ خواب عاقل از عبادات جاهل بالاتر است.۱۶ امساک عاقل از روزه گرفتن جاهل برتر است.۱۷ عمل صالح، با عقل، دارای ارزش است.۱۸ ثواب و عقاب هر کسی به اندازه عقل اوست. ۱۹عقل، دوست۲۰و راهنمای مؤمن است. ۲۱کسی که عقل ندارد دین ندارد.۲۲
ائمه معصومین(ع) در عمل نیز، به تناسب شرایط زمانی و فرصتهایی که در اختیار داشتند، بر پایه تفکر عقلانی به تبیین و نشر معارف اسلامی می پرداختند. در مناظره با مشرکان، یهود ونصاری و سایر معاندان اسلام، از همین شیوه استفاده می کردند. نمونه ای از مناظرات آنان را که در حقیقت بیانگر شیوه آنان در نشر و اثبات معارف اسلامی است، می توانید در احتجاج طبرسی، بحارالانوار، اصول کافی، نهج البلاغه و… ببیند.
افزون بر این، ائمه(ع) به تربیت شیعیان و شاگردان بر پایه تفکر عقلانی بسیار اهمیت می دادند. بر همین اساس، در مکتب آنان، متکلمان بنامی، همچون: هشام بن حکم، هشام بن سالم، زراره بن اعین، حمران بن اعین، مؤمن الطاق، قیس بن ماصر، یونس بن عبد الرحمن، بزنطی، فضل بن شاذان و… پرورش یافتند که در تبیین معارف اسلامی و گفتگو با مخالفان از شیوه اجتهادی و تفکر عقلانی استفاده می کردند و پیروز می شدند.۲۳
این عدّه، مورد تشویق، احترام و راهنمایی ائمه(ع) قرار داشتند.۲۴
با آن همه ارزش و اهمیتی که قرآن و معصومین(ع)، به عقل می دادند و با آن همه احترام و تشویقی که ائمه نسبت به متکلمان و به کارگیری عقل داشتند، متاسفانه در همان زمان جریان دیگری در میان شیعیان وجود داشت که تنها به دریافت و نقل احادیث می پرداخت و از بحثهای کلامی و تفکر عقلانی دوری می جست و نسبت به متکلمان شیعی نظر خوشی نداشت۲۵ و گاه آنان را زخم زبان زده و می آزرد.۲۶ در مقابل این جریان، ائمه(ع) آنان را تحسین، تشویق و تایید می کردند و به مدارای با آنان سفارش می کردند;۲۷زیرا اندیشه آنان را از درک نکات دقیق عاجز می دانستند. محدثان قم نیز، با متکلمان میانه خوبی نداشتند۲۸و حتی برخی از آنان، در نکوهش متکلمان روایت می ساختند و به ائمه(ع) نسبت می دادند.۲۹ در مقابل، ائمه، شیعیان را به همین متکلمان و کتابهای آنان راهنمایی می کردند۳۰و محدثان قم را به دوستی و رفتار محترمانه با متکلمان تشویق می کردند.۳۱
از باب نمونه: امام رضا(ع) در پاسخ یونس بن عبد الرحمن، که برخی از هواداران ائمه(ع) او و پیروانش را کافر و زندیق می دانستند، می فرماید:
(شما را در راه رستگاری می بینم.)۳۲
در مسائل فقهی نیز، تفکر عقلانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است، تا جایی که ائمه(ع) وظیفه خود را بیان قواعد و کلیات احکام دانسته و تطبیق آنها را بر مصادیق و استخراج فروع و احکام جزئی را که با نظارت عقل انجام می گیرد، به عهده پیروان خویش گذارده اند.۳۳
و در موارد بسیاری، نحوه استنباط احکام را برای شاگردان خویش بیان می کردند.۳۴
و برخی از اصحاب خویش را که شایستگی استنباط احکام را داشتند، به افتاء در میان شیعیان تشویشان می کردند.۳۵
لازم به یاد آوری است که هم زمان با این دو گرایش در میان شیعیان، در میان سنّیان نیز، گروههایی وجود داشتند: معتزله در کلام و اهل رأی و قیاس در فقه و اهل حدیث و اشاعره در کلام و فقه وجود داشت.
معتزله و اهل قیاس عقل، گرایی افراطی را پیشه خود ساخته بودند و حتی در برخی از موارد دریافتهای عقلی را بر شرع مقدّم می داشتند.۳۶د ر مقابل، مالک، احمد حنبل، سفیان ثوری و شافعی از شیوه معتزلیان سخت انتقاد می کردند. از باب نمونه:
شافعی فتوا داد که اهل کلام را با تازیانه باید تنبیه کرد. احمد حنبل آنان را زندیق شمرد.
اینان، متکلمان را گمراه و نقل کلام آنان را حتی برای نقد و ردّ، کفر و گناه می شمردند. ۳۷ائمه معصومین(ع)، انحرافات این مکاتب را بیان می کردند و آنان را از اجتهاد، رأی و قیاس که در حقیقت افراط در کاربرد عقل است، برحذر داشته۳۸ و گاه گفتگو و مناظراتی با هواداران این مکاتب نیز داشته اند۳۹
دوره غیبت
متاسفانه با نگاهی گذرا به تاریخ، در می یابیم که تفکّر حاکم تا اواخر قرن چهارم با کسانی است که تنها به دریافت و نقل احادیث بسنده کرده و از عقل در شناخت دین و شریعت استفاده نمی کردند.
هواداران این مکتب، کلام و تفکر عقلانی راحتی برای تقویت مذهب و در حمایت از دیدگاههای شیعه جایز نمی دانستند و در مسائل فقهی با اجتهاد، به صورت یک عمل و کوشش فکری بر اساس استنباط تعقّلی، میانه ای نداشتند.۴۰
این مکتب که در زمان حضور ائمه(ع) یکی از دو گرایش رایج در جوامع شیعی بود و به خاطر پیامدهای سوء آن، همواره از جانب ائمه(ع) مورد بی توجهی و انتقاد قرار می گرفت، اندک اندک بر مراکز علمی و محیط فکری شیعه چیره شد و گرایش عقلانی را در کلام و فقه مغلوب خویش ساخت. قم، که در آن زمان بزرگترین و مهمترین مرکز علمی شیعه بود، کلاملاً در اختیار این مکتب قرار داشت.۴۱ اکثریت فقهای شیعه، در این دوره تا اواخر قرن چهارم، از پیروان این مکتب بودند.۴۲ ابن ابی عقیل و ابن جنید که از آنان به قدیمین یاد می شود، از متکلمان شیعه و در فقه معتقد به فقه تحلیلی و تعقلی بوده و هم زمان با حاکمیت محدثان بر محیط علمی و مذهبی شیعه در نیمه دوّم قرن سوّم و قسمت عمده قرن چهارم، می زیسته اند، ولی قدرت مقابله با تفکر حاکم را نداشته اند.
در اواخر قرن چهارم، متکلم و فقیه بزرگ و توانمند شیعه، شیخ مفید، که از شاگردان برجسته، احمد بن محمد بن جنید اسکافی، محمد بن علی بن بابویه قمی (صدوق)، جعفر بن محمدبن قولویه، احمد بن محمد ابن علی بن داود قمی، ابوالحسین علی بن وصیف الناشی بود و با شیوه های کلامی و فقهی آنان آشنایی کامل داشت، شیوه ابن جنید را برگزیده و ابن ابی عقیل ر، که آرای نزدیکی به ابن جنید دارد، بسیار ستوده است. حتی به گفته نجاشی، برخی از کتابهای وی را تدریس می کرده است.۴۳ در مقابل، به اهل حدیث و استادش شیخ صدوق سخت انتقاد می کرد. او، که به خوبی پیامد و خطر اندیشه این گروه را برای اسلام و مسلمانان درک کرده بود، برای از بین بردن سلطه و حاکمیت قشری گری و گشودن راه استدلال و تعقل در کلام وفقه، گامهایی برداشت، از جمله:
۱ . با جمودگرایی اهل حدیث، به شدت مبارزه کرد و برخی از آرای آنان را که بیانگر جمود و عدم تعمق آنان در دین بود، ردّ کرد.
۲ . مبانی و شیوه آنان را در کلام وفقه به نقد کشید.
۳ . وبالاخره، بر ایمان استدلالی پای فشرد و از تقلید و تعبّد در اصول دین بر حذر داشت.
۴ . و با مناظره و احتجاج، به مکاتب کلامی و فقهی مخالف را مغلوب ساخت. در مجموع، جایگاه عقل را در معارف اسلامی نمایاند. آنچه در ذیل می آید، نمونه ای از دیدگاههای مفید، در ابعاد یاد شده می باشد.
ستیز با جمودگرایی
شیخ مفید، با آشنایی کاملی که از مکتب اهل حدیث داشت، از جمودگرایی و عدم تعمق آنان در روایات به شدت انتقاد کرد. در نوشته هایش، ازجمله: (المسائل السرویه)، (مقابس الانوار فی الردّ علی اهل الاخبار)، (تصحیح الاعتقاد) و… به اهل حدیث شدیداً حمله می کند.
در تصحیح الاعتقاد می نویسد:
(اصحاب اخباری مسلک م، اصحاب سلامت هستند، ولی به دور از تعمّق و بهره کمی از هوشیاری. بدون دقّت و وارسی از کنار احادیث می گذرند، در سند آن تامّل نمی کنند و حقّ و باطلی آن را از هم جدا نمی سازند و نمی دانند اگر آن احادیث را درست بشمارند، چه مشکل بزرگی گریبانگیر آنان خواهد شد).۴۴
افزون بر این، شیخ مفید، در چندین مورد دیگر ظاهر گرایی و عدم تعمّق در روایات و تقلید از راویان را نکوهش کرده۴۵ و اعتماد بر روایات شاذّ و غیر صحیح را نادرست دانسته است.۴۶
در باب (مشیت و اراده) می نویسد:
(آنچه را ابوجعفر در این باب آورده چیزی به دست نمی دهد و معانی آن مختلف و متناقض است. و سبب آن این است که وی، به ظواهر احادیث گوناگون عمل کرده و از کسانی نیست که به دقّت بدانها بنگرد و بین حقّ و باطل آنها را تمییز دهد و به چیزی عمل کند که حجت و برهان است. آری، کسی که در مذهبش بر گفتارهای مختلف عمل نماید و از راویان تقلید نماید، حالش در ضعف همان است که ما بیان کردیم.)۴۷
از نحوه انتقاد مفید به شیخ صدوق در عبارت فوق و دیگران چنین بر می آید که کار محدثان به جایی رسیده بود که او برای نجات علمی و فکری شیعه چاره ای جز برخورد شدید در برابر آنان نمی دید.
نقد مبانی اهل حدیث در عقائد
اهل حدیث و در رأس آنان، شیخ صدوق، با کلام به معنای استدلال عقلی و منطقی در اصول عقائد مخالف هستند.
شیخ صدوق، وظیفه کارشناس را در مسائل عقیدتی، نقل آیات و احادیث مأثوره از پیامبر(ص) و ائمه معصومین و توضیح آنها می داند.۴۸ جدل درباره خداوند را به استناد به سخنان امام صادق نادرست می داند و در این باره احادیثی را نقل می کند که اصحاب کلام، به هلاکت تهدید شده اند. وی، پس از ذکر احادیثی از امام صادق(ع) که در آنها از جدل درباره خداوند نهی شده۴۹ و اصحاب کلام به هلاکت تهدید شده اند۵۰، در دفاع از دین و مجادله بامخالفان نیز استفاده از عقل را روا نمی داند و بر این عقیده است که: محور جدال، تنها باید سخنان معصومین(ع) باشد:
(فامّا الاحتجاج علی المخالفین بقول اللّه وقول رسوله(ص) وبقول الایٌمه(ع) او لمعانی کلامهم لمن یحسن الکلام فمطلق و علی من لایحسن فمحظور محرّم).۵۱
استدلال علیه مخالفان به گفتار خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) یا به معانی سخنان ایشان، برای کسی که علم کلام و مسائل عقیدتی را خوب می داند، جایز است; ولی برای کسی که چنین نباشد، ممنوع و حرام است. شیخ مفید، در مقابل، به دفاع از کاربرد عقل در عقائد، به نقد و بررسی دلائل اهل حدیث می پردازد.. وی در ابتداء در پاسخ به روایاتی که از جدل نهی کرده است، جدل را به دو قسم، حقّ و باطل تقسیم می کند. وجدل حقّ را مورد تشویق و تایید قرآن کریم، بلکه فرمان خداوند به پیمبر اسلام(ص): (وجادلهم بالتی هی احسن) می داند. و پس از آن، جدال نوح(ع) ابراهیم(ع) و پیامبر اسلام(ص) را با استشهاد به آیات قرآنی می کند.۵۲ در حقیقت، به پیشینه استفاده از عقل در معارف الهی می پردازد. پس از آن می نویسد:
(ائمه معصومین(ع)، همواره با مخالفان به مناظره و جدال می پرداختند. بزرگان اصحاب ایشان نیز، به پیروی از ائمه، در هر عصری استدلال و نظر را به کار می بردند. و به حق جدال می کردند و باطل را با حجّت و برهان از میان می بردند. و ائمه(ع) نیز، کار آنان را می ستودند و از آنان سپاسگزاری کرده و زبان به ستایش و ثنای آنان می گشودند)۵۳
شیخ مفید، برای اثبات سخنان فوق، روایاتی را از کتاب (اصول کافی) آورده که به برخی از آنها در ذیل اشاره می کنیم:
یونس ابن یعقوب می گوید:
خدمت امام صادق(ع) بودم مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و گفت: من علم کلام و فقه و فرائض می دانم، برای مناظره با اصحاب شما آمده ام. امام در ابتداء با سؤالاتی چند وی را محکوم کرد و پس از آن امام به من رو کرد و فرمود:
ای (یونس ابن یعقوب! این مرد پیش از آن که وارد بحث شود خودش را محکوم کرد.)
سپس فرمود: (اگر علم کلام خوب می دانستی با او سخن می گفتنی.)
در پاسخ گفتم: افسوس که خوب نمی دانم و سپس پرسیدم: من شنیده ام که شما از علم کلام نهی نموده و فرموده اید:
(وای بر اصحاب کلام، زیرا می گویند: این درست است آن نادرست، این را می فهمیم و آن را نمی فهمیم).
امام(ع) فرمود: (من گفتم وای بر آنان اگر گفته مرا رها کنند و دنبال خواسته خود بروند.)
سپس فرمود: (برو بیرون و هرکس از متکلمین را دیدی بیاور.)
من رفتم و حمران بن اعین، احول، هشام بن سالم، قیس ابن ماصر، که همگی علم کلام را خوب می دانستند (البته به نظر من قیس بن ماصر، قوی تر از بقیّه بود; زیرا وی، علم کلام را از علی بن حسین(ع) آموخته بود) آوردم. در این هنگام، هشام بن حکم وارد شد. امام، روکرد به متکلمان حاضر در جلسه و فرمود: (با این مرد شامی مناظره کنید). همگی مناظره کردند و غالب شدند. مرد شامی حق را پذیرفت امام، هر یک از متکلمان حاضر در جلسه را راهنماییهایی کردند، آن گاه، خطاب به هشام بن حکم، فرمودند: (مثلک فلیکلّم النّاس فاتّق الزّله والشفاعه من ورائها ان شاء الله).۵۴
مانند توئی باید با مردم سخن بگوید. خود را از لغزش نگهدار شفاعت ما به دنبالش می آید. ان شاء الله.
نقل شده: امام صادق(ع)، شخصی را از کلام نهی کرد و فرد دیگری را به آن دستور داد. برخی از اصحاب، علت را جویا شدند. حضرت فرمود:
(هذا ابصر بالحجج وارفق منه)۵۵
این شخص، بصیرتر به برهانها و با حوصله تر از اوست.
شیخ مفید، به روایاتی دیگری هم، در پاسخ به شیخ صدوق، اشاره کرده که ضرورتی در ذکر آنها نمی بینیم. در این ج، به تحلیل ایشان از روایاتی که در مذمت به اصطلاح متکلمان، وارد شده، بسنده می کنیم:
(ثابت شد که نهی ائمه معصومین(ع) از کلام، مشمول گروهی است که کلام را نیکو نمی دانسته اند و راههای آن را فرا نگرفته اند و اشتغال به کلام باعث فساد آنها می شده است. دستور ائمه(ع)، به گروهی دیگر به خاطر آن بوده که آنها کلام را نیکو می دانسته و راههای آن را نیز می شناخته اند.)۵۶
شیخ مفید، در توضیح و تحلیل روایاتی که سخن گفتن درباره خدا را ناروا می داند می نویسد:
(واما نهی از کلام درباره خدای عزوجل، اختصاص دارد به نهی از کلام در شبیه شمردن او به آفریدگانش و ستمگر بودن در احکامش. و امّا سخن در توحید خداوند و تقدیس و تنزیه و نفی تشبیه از خداوند، مورد امر و تشویق اسلام است.)۵۷
سپس شیخ مفید، به کسانی که مخالف کاربرد عقل در عقائد هستند، به شدت حمله می کند بدین مضمون:
(آنان از این طریق، کم خردی خود را نشان می دهند و معلوم می شود که به معرفت راستین دست نیافته اند و به مراتب اهل بصیرت نرسیده اند.) آن گاه، آیات و روایاتی را در نکوهش از تقلید می آورد و فرجام کناره گیری از عقل و استدلال را تقلید کورکورانه می داند و اظهار می دارد:
(همه در طرد آن اتفاق دارند.)
درباره اخبار می نویسد: (اخباری را که ابوجعفر آورده بود تفسیر و توجیه درست آن همان است که ما آوردیم و معانی آن اخبار چیزی نیست که وی گمان کرده است.)۵۸
نقد آراء اهل حدیث
شیخ مفید، با اندیشه ای که داشت و برای عقل، جایگاه ویژه ای قایل بود، نمی توانست با برخی از آرای اهل حدیث در کلام و فقه، سرسازگاری داشته باشد; از این روی، بعضی از آرای آنان را به نقد می کشد که به نمونه هایی از آن در ذیل اشاره می کنیم.
۱ . تقیّه
شیخ صدوق، در زمان غیبت، تقیه را بر همه شیعیان لازم می داند.۵۹ شیخ مفید بر این باور است که تقیّه در صورتی لازم است که انسان یقین داشته باشد اگر ایمانش را اظهار کند، سبب نابودی او خواهد شد.۶۰
عدم توافق استاد و شاگرد در تقیّه، انعکاس دیگری از اختلاف نظرهای آن دو درباره مناظره در موضوعات دینی است. شیخ مفید، درباره احادیثی که از جدل و مناظره با مخالفان نهی می کند می نویسد:
(ائمه معصومین(ع)، به گروهی از شیعیان خود دستور داده اند که از اظهار حق خودداری کنند و آن را از مخالفان دین پوشیده نگه دارند و چیزی اظهار کنند که گمان آنان را بر مخالفت ایشان برطرف کند. این به صلاح و خیر آنان است. و به عدّه ای دیگر دستور داده اند که با مخالفان خود سخن بگویند، احتجاج نمایند، آشکارا آنان را به حقّ دعوت نمایند; چون می دانند در این کار آسیبی به ایشان نخواهد رسید.)۶۱
شیخ مفید، در ادامه گفتارش به استادش از آن جهت اشکال می کند که به صورت مطلق لزوم تقیّه را بیان کرده و تمایزی بین توده مردم، که در صورت علم و یا مظنه قوی به ضرر دنیوی و اخروی، مکلّف به پنهان داشتن اعتقاد خودهستند، و کارشناسان که موظفند برای دفاع از عقائد خویش درباره آن استدلال کنند، قایل نشده است. اشکال دیگری که به استادش در این باب دارد، این است که: وی با فرق نگذاشتن بین این دو گروه، شیوه و روش خودش را محکوم کرده است; چون وی علی رغم خواست خودش یک جدلی بود:
(وی اعتقاد شخصی خود را درباره حق، در خطابه های خویش، که جنبه عمومی داشته، و نیز در کتابهایش، که به صورت وسیع انتشار یافته، بیان کرده است. و از تناقضی که در گفتار و رفتارش وجود دارد غافل مانده است. اگر تقیه را در جای خود قرار می داد و به صورت مطلق آن را بیان نمی کرد، از تناقض گویی رهایی می یافت و حقیقت امر برای کسانی که خواستار هدایت هستند، روشن می شد. و شناخت تقیه برای خواستاران آن روشن شده و به اشکالی در این باره برخورد نمی کردند. ولی وی، از شیوه اهل حدیث، در عمل به ظواهر حدیث، پیروی کرده و از راه تفکّر دوری گزیده است. و این شیوه نگرش به دین، کسی را که پای بند آن است آسیب می رساند. و باقی ماندن بر آن، مانع از بصیرت و روشن بینی است.)۶۲
۲ . نفوس و ارواح
شیخ مفید، پس از اشاره به گفتار شیخ صدوق درباره نفس و روح، می نویسد: (سخن ابو جعفر، [شیخ صدوق] در این باب بر شیوه حدس است، نه تحقیق. اگر وی، تنها به ذکر اخبار اکتفاء می کرد و معانی آن را نمی آورد، برای وی بهتر بود از ورود در راهی که رفتنش برای وی مشکل است.)۶۳
وی، چندین معنی برای نفس و روح ذکر می کند و معنای درست آن ر، به عقیده خود، می نمایاند و حدیث مورد استناد شیخ صدوق را خبر واحد و غیر معتبر می شمارد. به این نیز اکتفا نمی کند و به تجزیه و تحلیل روایت مورد استناد شیخ صدوق می پردازد و تفسیر دیگری را برای حدیث می آورد و منشاء چنین اعتقادی را ارباب تناسخ می داند که حشویه شیعه از آنان پیروی کرده اند:
(این، عقیده ای است که هیچ عاقلی آن را نمی پذیرد. سزاوار نیست کسی که آگاهی از حقایق امور ندارد، در این موارد سخن بگوید…
آنچه ابو جعفر [شیخ صدوق] به آن تصریح کرده است، در معنای نفس و روح، همان قول اهل تناسخ است، بدون آن که بداند به اعتقاد آنان دچار شده است. پیامد این گفتار، برای خودش و برای دیگران بسیار بزرگ است).۶۴
شیخ مفید، پس از عبارت فوق، به نقد و ردّ سخن شیخ صدوق درباره بقای نفس می پردازد و آن را عقیده ای ضد قرآن و مذهب بسیاری از فلاسفه ملحد و اصحاب تناسخ می شمارد و می نویسد:
(اگر اصحاب اخباری م، به پیامدهای گفتار خود توجه داشتند، هرگز چنین آرایی را بیان نمی کردند. اصحاب اخباری م، اصحاب سلامت هستند… لکن در سند حدیث دقّت نمی کنند و بین حقّ و باطل آن فرق نمی گذارند).۶۵
شیخ مفید، در جای جای شرح خود بر (رساله الاعتقادات) صدوق، به نقد و ردّ اندیشه های اعتقادی صدوق پرداخته است. اهل تحقیق، برای اطلاع بیشتر، می توانند به این شرح که به (تصحیح الاعتقاد) مشهور است، مراجعه کنند.
دعوت به ایمان استلالی
شیخ مفید، روش اهل حدیث را در برخورد با مسائل عقیدتی، تقلیدی می خواند. با الهام از قرآن، خو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 