پاورپوینت کامل تجسم اسلام مبارز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تجسم اسلام مبارز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تجسم اسلام مبارز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تجسم اسلام مبارز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۱۳

[خداوند هنوزاسرار و وحی هایی را که برای بشر فرستاده است دوست
می دارد, تا بدین ترتیب , بشراصل و منشا خود و مقصدنهایی خود را
دریابد. من در روز چهارشنبه , ۹ فوریه ۱۹۸۲, شاهد چنین حقیقتی بودم] .

کدامین انسان به هنگام رویت خود را فراموش ننمود؟ واز جذبه ,
عظمت و صلابتت سخن نگفت ؟

نگاهت ,اعماق درون و وجدان شخص را دستخوش تحول می نمود و بدو حیاتی
دوباره می بخشید.

کدامین عارف در نگاه تو,ارتباط با مبدء هستی را نیافت ؟ و کدامین
فیلسوف , فقیه , سیاستمدار,ادیب و..است که در مقابل حیات علمی و
حضور فکری تو زانوی نزده و شهادت به قدرت و نبوغ فوق العاده ات نداده
باشد؟

گزارشی که اینک ارائه می شود حکایت از چنین واقعیتی است . فردی که
خود سالهای سال تحت تاثیر تبلیغات والقائات استکبار بوده است (که
بعض گفته ها و نسبتها, در همین گزارش حکایت ازاین تاثیر می نماید)
برای دیدارامام , به ایران آمده و پس از بازگشت ,این گزارش را, که
تنها مربوط به لحظات دیدار باامام می باشد, تنظیم کرده است .

با توجه به غرور غریبان , که خود نویسنده ای ازاین احساس , چنین یاد
می کند:

[ من این شناسائی رااز خود داشتم که ظرفیت قرار گرفتن تحت نفوذ و
سلطه یک انسان دیگر را ندارم …

مع الوصف آنچنان تحت تاثیراین ملاقات قرار می گیرد که تمام ذهنیت
او نسبت به امام تغییر می کند و چنین می گوید:

امام خمینی , آنچنان به درون قلب و مغز من رخنه کرد و وارد شد که
من میل دارم آن را عشق بنامم].

دراین چند لحظه دیدار,اواحساس تولد دوباره خویش را می نماید:

[تصور کنید آن لحظه ای که آدمی ممکن است به ناگاه , چشم گشاید به
روی این حقیقت که : دارد در رحم یک فرد خلق می شود].

چهره و شخصیت امام , برایش شخصیت حضرت مسیح را تداعی می کند.او,
چون مانند دیگر غربیان بازیچه و فریب خوره نیرنگ تبلیغاتی بوده
است ,اکنون باارائه چنین گزارشی , بیم ناباوری خوانندگان وانگ عدم
واقع بینی و … را دارد.

همان ,
واقع بینی که تاقبل از ملاقات وجود داشته است ! چنین می گوید:

[بسیاری از خوانندگان این کتاب , ممکن است , جهت این توصیف ها,این
کتاب را یکسره رد نمایند زیرا به نظرشان می آید که من واقع بینی خود
را کنار گذارده ام . واقع بینی که تا قبل از دیدن خمینی , دست نخورده
باقی مانده بودامااز نظر خودم این تحلیلی که از تجربه خود, در
این کتاب آورده ام واقع بینانه ترین قسمت کتاب می باشد].

در مجموع , چون گزارش مزبور, توصیف لحظاتی چنداز دیدار باامام و
حالات روحی و درونی او راارائه می دهد, (آن هم کسی که به سختی
می تواند خویش رااز آموخته های قبلی و تشکل ذهنی رهایی دهد) خواندنی
یافته و و مناسب ویژه نامه آن عزیز دانستیم .

نویسنده : رابین و ودزورث کارلن

تاریخ انتشار: ۱۵ ژوئیه ۱۹۸۲, کانادا

مقدمه :

شرحی که در ذیل خواهد آمد, فقط یک سوم
آنچه است که در کتاب :امام وانقلاب اسلامی او سفری به بهشت و جهنم
آمده است .این شرح , شامل ملاقات , من باامام نیست , بلکه فقط روی چند
دقیقه اول ورودامام به حسینیه جماران , در شمال تهران , متمرکز
می باشد. همینطوراین نکته مهم قابل توجه است که شرح و تحلیل به چنان
حالت و زمینه موثری بیان شده است که این برگزیده کوتاه از کتاب ,
دارای آن اثر و تاثیر نمی تواند باشد. بااینحال , من معتقدم که راز
انقلاب با آنچه که من در حسینیه جماران تجربه نمودم ارتباط دارد و
ازاین بابت است که فکر می کنم :این شرح کوتاه , حتی برای آنان که اصل
کتاب را نمی خوانند, باز هم ازاهمیت زیادی برخوردار خواهد بود. یک
غیرمسلمان , که در معرض همه جنبه های منفی انقلاب بوده است , در هر
حال , ناچارا باید با حقیقت جذبه بسیار عمیق شخصیت آیه الله خمینی
کنار بیاید.

آنچه که دراین شرح , خواهد آمد, کاملا, تجربه ای
بود که خود بخود و بدون انتظارات , تمایلات و پیش داوریها به وقوع
پیوست . و من فکر می کنم : خوش شانس بودم که توانستم چنین چیزی را
تجربه کنم زیرا معتقدم این تجربه صرفا به خاطر عوامل عینی ,
عواملی , کاملا, جدا و مستقل ازاسلام ,ایمان شخص , یا سیاست و شرایط
فرهنگی او, به وقوع پیوست .

این شرح کوتاه , برای آن خواننده ای که گمان برده است می بایستی
چیزی نیرومند و غیر عادی در پس حاکمیت امام باشد, بسان جرقه ای ,
درستی چنین گمانی را خواهد رسانداما, برای آن که فقط ظرفیت نفرت و
تنفر را دارند بی نهایت بی معنی جلوه خواهد کرد. در هر حال , هر آنچه
که نظر خواننده در مورد آیه الله خمینی باشد,این شرح کوتاه , دلیل
این واقعیت را که : چراامام از وفاداری و بیعت اکثریت مردم برخوردار
است , توضیح می دهد.

همانطور که اتوبوس ما به اقامتگاه امام در جماران (حسینیه جماران ,
جایی که امام قرار بود سخنرانی کند, درست به اقامتگاه او متصل است )
نزدیک می شد, هیجان خاصی وجود داشت نشانگراین که چیزی نیرومند و
قوی در شرق وقوع می باشد. در مورد خودم می دانستم که به اندازه کافی ,
به قوه درک خوداطمینان دارم تا بتوانم دریابم آیه الله خمینی ,
اساسا, خوب است , یا بد و یا بین این دو. همینطوراحساس می کردم :
چیزی دراماتیک برایم اتفاق خواهدافتاد. گویی آدمی دارای حس ششمی
است که می تواندادارک و تجارب آینده او را, به طور فاحشی , تحت
تاثیر قرار دهد.

این تمایل را دارم . فکر کنم که چیزی در درون[ خلقت] می داند چه
اتفاقی در شرف وقوع است و یا بلکه با در نظر گرفتن جوانب یک موقعیت ,
شکلی از واقعیت که قریب الوقوع می باشد (و به فرد ناشناخته است ) در
همان لحظه ای که تجربه در حال وقوع است و حتی قبل از آن , شروع به
ابراز نقش می کند. به عبارت دیگر, غیبت و فقدان زمانی وجود دارد,
زمان حاضر معنای زمان آینده را در بر دارد به خصوص آینده بسیار
نزدیک را که عمیقا تجربه شخص از واقعیت را تحت تاثیر قرار می دهد.

اگر قراراست امری و واقعیتی مهم بر شخص اتفاق
افتد حقیقت آن واقعیت در محتوای واقعیت تجربه ای که به آن امر
می انجامد ( امری که هنوزاتفاق نیفتاده است ) وجود دارد. می دانستم که
هر آنچه قراراست در حسینیه اتفاق افتد نتیجه آور خواهد بود. چطور
می توانست طور دیگری باشد در موقعیتی که یک فرد, یک بشر, تجسم مقاصد
واهداف و واقعیت یک انقلاب است ؟ آن ابهامی که من در مورد شخص خمینی
تجربه کرده بودم , در حال از بین رفتن و ناپدید شدن بود. حالا دیگر
جوهرانگیزه او را, جوهرادعاهای هموطنانش در قبال عظمت روحی او را
می رفتم که بشناسم .

رویداد واقعی سخنرانی او به
طوراجتناب ناپذیری از همان زمانی شروع شد که اتوبوس ما, در شمال
تهران از نقاط مختلف بازرسی گذشت و بالاخره به در ورودی حسینیه رسید.
ما,اقلا,از پنج یا شش نقطه بازرسی گذشتیم تااطمینان حاصل گردد
که هیچ گونه اسلحه یا آلتی که بتواند جان رهبر محبوب (یا رهبر مورد
نفرت )ایران وانقلاب اسلامی را به خاطراندازد به همراه نداشته
باشیم . هیچ چیز: (مداد, دوربین و یا هر وسیله ای از هر نوع ) پس از
اولین نقطه بازرسی ,اجازه داده نشد به همراه ببریم . همانطور که
اتوبوس ,از کوچه های پر پیچ و خم می گذشت , می دانستم که همه ما دراین
فکر بودیم که چطور به سرعت برویم و بهترین جاها را بگیریم . و
همانطور که راه می رفتیم , من , بی اختیار, متوجه درخشانی , زنده دلی و سر
زندگی هوا شدم .

این نقطه بسیار متفاوتی از تهران بود, نقطه ای دارای انرژی , زندگی
و نوعی خاص از آگاهی و هوشیاری . آیااینها سبب واقعیت وجود شخصی به
نام خمینی بود, یا به دلیل نظری بود که مردم از خمینی دارند؟ در آن
زمان ,احساس کردم هر دو می توانند دلیل و علت این امر باشند زیرا که
دوباره متوجه شدم امری متفاوت , به طور عینی , در مورد فضائی که ما
به آن وارد شدیم وجود دارد.اینجانب نقطه و مرکز ثقل آنچه است که ضد
آن , بی عاطفگی خونسردی و بی احساس است که من در خیابانهای تهران
نظاره گرش بودم .اینجا در کوچه هائی که به حسینیه منتهی می شود, صبح
زود, صدها پاسدار,افراد عادی , و همینطور روحانی دور خورشید خمینی
حلقه زده اند. می توانستم احساس کنم که آنان از کار خود لذت می برند,
که اینجا بود (درست مثل جبهه ) که انقلاب نیروی زنده خود را نمایان
می ساخت . در واقع من فکر می کردم که به مرکز ثقل انقلاب , نزدیک می شویم .
جو و هوای احساسات به نظر می آمد که در رابطه هماهنگی با مقررات و
واقعیت های افسانه ای انقلاب قرار دارد.

دراینجا خواننده باید بداند که من , کاملا,از همه آنچه که به رژیم و بخصوص
به شخص امام نسبت می دادند آگاهی داشتم : شکنجه های بیرحمانه , هزاران
اعدام , منع موسیقی و رقص ,احیای ساواک , کشتن بچه ها, تیراندازی به
دختران دانش آموز, سانسور مطبوعات و سایر رسانه های گروهی , قتل عام
بیرحمانه بهائیان , عدم اجازه بازدید به سازمان عفو بین الملل و به
طور خلاصه ,از میان برداشتن و مضمحل نمودن همه مظاهر دموکراسی . من ,
همه اینها را شنیده بودم , حتی از کسانی شنیده بودم که نسبت به
اعتبار و صداقت آنان کوچکترین شکی نداشتم .

ایران در یک , حالت دیوانگی غریبی بود و مرکز همه اینها کسی غیراز
فردی که قرار بودابتداء سخنرانی نماید و بعد با من ملاقات کند
نبود. آیت الله خمینی همینطور, به سبب نقشی که دراسارت گرفتن
دیپلمات های[ بیگناه] آمریکائی داشت بسیار مورد نفرت آمریکا بود. در
آن زمان نیروهای بی شماری درایران ,از خمینی حمایت می نمودنداما,
حالا, به سبب اذیت و آزار واعدام مخالفان رژیم ,احساس نفرت نسبت به
خمینی , حتی در قلب کسانی که علیه شاه مبارزه نموده بودند نیز وارد
شده است .این , حتی شامل آن ایرانی هایی می شود که در دولت موقت خدمت
می کردند و تا شش ماه اخیر, نسبت به خمینی وفادار بودند.

من , در جایی روبروی صندلی خمینی نشستم . صندلی او روی بالکنی
که ,اقلا ۱۵ فوت ارتفاع , داشت , قرار گرفته بود. همه منتظر بودند که
در بسته ای که در طرف راست بالکن بود باز شود وامام وارد گردد. هر
چند وقت به چند وقت , مسلمانان شعار می دادند. همانطور که من به
بالکنی که خمینی از آنجا هزاران سخنرانی نموده نگاه می کردم ,احساس
نمودم که : چشمانم یک آرامش طبیعی پاکی طبیعی و تازگی طبیعی را
می دیدند که کاملا, با آنچه که در هتل اقامتگاهم , یا هر فضا و محیط
دیگری که در دو سفراخیرم به ایران دیده بودم , متمایز بود. حتی
مساجد چنین کیفیتی و چنین انرژی را منعکس نمی کردند.
آیاامام می توانست یک
انسان برتر و آزاده , یکی صوفی واقعی , یا شاید, حتی بالاترازاینها
باشد؟ همه شواهد و قرائن , نشانگراین بود که : چیزی , معمولا, دراین
مکان اتفاق می افتاد که هر آنچه را که در خارج ازاین مکان درایران
به وقوع می پیوندد, تحت الشعاع قرار می دهد. تنهااحساسی که به نظر
می آمد بااین احساس مشابهتی داشته باشد در جبهه همینطور آن زمان که
من در قبرستان بهشت زهرا راه می رفتم اتفاق افتاد. من , علت این امر
را فقط می توانستم این طور بیان کنم که شاید شهادت واقعی بود, که جدا
شدن ناگهانی روح از بدن و رفتن آن روح به بهشت چنان انرژی را خلق
نموده که مقدس است ,انرژی که توسط الله مورد رحمت قرار گرفته است .
در هر حال , علتی که داشت , فضائی که صندلی خمینی در آنجا قرار داشت
مشعشع و زنده بود. هماهنگی و همسازی , نه نفرت , دراینجا حکمفرما
بود.

در مدت زمانی که ما منتظرامام بودیم , گروهی از بچه های فلسطینی
مقیم لبنان , که والدین خود را در جنگ علیه اسرائیل از دست داده
بودند رژه رفته و سرودهایی به زبان عربی در موردانقلاب خواندند. همینطور
صدها دانش آموزایرانی نیزاز جلوی ما رژه رفتند و شعارهائی دادند.
آنان هم آمده بودند تا به سخنان امام گوش فرا دهند. ظاهرا, هر روز
خمینی باافراد و گروههایی ملاقات می کرد.

او بخصوص , به بچه هائی علاقه داشت که والدینشان توسط جت های اسرائیلی بمباران گشته و
کشته شده بودند. آنان در واقع نماینده مردم محروم و مستضعف بودند.
فقط تجسم دیگری از شیطان و زشتی می توانست چنین یتیمانی ببار آورد.

فلسطینی ها, قربانیان امپریالیسم آمریکا بودند زیرا که خون پدران
و مادران آنان رااسلحه های آمریکائی ریخته بودند. همه چیز به خوب و
بد تقسیم می شوند: هر مبارزه ای در دنیا به مبارزه محرومان علیه
ستمگران طبقه بندی می شود.این بچه های لبنانی , سمبل هایی ازاین مبارزه
بودند. سمبل هائی بودنداز آن فرق وامتیاز معنوی که برای به پا
نگاه داشتن و حراست انقلاب ضروری می باشد. بدون وجود واقعیت[ بد] کسی
وجود ضد آن یعنی[ خوب] را نمی تواند مسلم فرض کند.

خودایرانی ها ممکن است این شایستگی را که خود را پاک و خالص
بنامند نداشته باشند, ولی انگیزه اسلامی آنان پاک و خالص بود و
دشمن , قطعا, بد و زشت بود. چطور می توانست حقیقت دیگری , غیراز خدا,
مقابل بدی و زشتی بایستد, به این دلیل که بدی و زشتی وجود داشت پس
آنچه که در مقابل ایستاد خوبی بود.ایرانی ها توسط رهبرشان یاد گرفته
بودند که بدینگونه بیندیشند. هیچ چیز, نه حتی انتقادات ابراهیم یزدی
و نه مقاومت مجاهدین خلق , می توانست هواداران و طرفداران[ خط امام]
را به هراس اندازد و مانع توسل آن به این طبقه بندی سیاه و سفیداز
قضاوت گردد زیرا فقط به این طریق است که فرضیه خوب مقابل بد
می تواند مقرر گردد و تحقق یابد.

ما حدود
۴۵ دقیقه بود که آنجا بودیم که نشانه های ورودامام ظاهر گشت .این
نشانه ها واضح بودند: چند روحانی از در وارد شدند واین را رساندند
که رئیس , مرد مقدس , فرمانده و رهبر,امام در راه می باشد.

با ظاهر شدن خمینی , دم در, همه به روی پا بلند شدند و فریاد زدند:
[خمینی , خمینی ،خمینی] همه به نظر می رسیدند که بی اختیار تحت تاثیر
و کنترل موجی از عشق و دوستی قرار گرفته اند. در عین حال که این
واقعیت نیز برایشان آشکار بود که تک تک سلول های قلبشان , حاوی چنان
اطمینانی است که : آنچه را و یا کسی را که چنین محبت و عشقی را نثارش
می کردنداز دیدگاه الله , مسلما, سزاوار چنین احترام و جلالی می بود.
به واقع باید: بگویم که : چنین وجد و شوری که نثارامام شد آن
قدرها, یک انعکاس و عکس العمل بر پایه عقیده ای ثابت و مشخص ازامام
نبود بلکه بیشتر سرودی بود ناشی از تمجید و فرط خوشحالی که , صرفا,
در نتیجه جذبه بسیار نیرومنداین مرد به وجود آمده بود.

وقتی در به روی او باز شد, من احساس کردم : طوفانی ازانرژی داخل
گردید, طوفانی که هر ملکول را در ساختمان بلرزه در آورد و توجه را
چنان جلب کرد که باعث شد هر چیز دیگراز نظر ناپدید شود.او توده ای
از نور بود که به وجدان و درون هر کس که در آنجا بود نفوذ کرد.

من این فکر را داشتم که : (مهم نیست چه شکل و شمایلی این مرد
میخواهد داشته باشد) من مسلما با دقت به صورتش نگاه نخواهم کرد, تا
انگیزه او و طبیعت واقعی اش را دریابم . قدرت , وقار و تسلط مطلق او,
همه این فکر مرا به هم ریخت . من به سادگی آن انرژی واحساس را که از
وجوداو در بالکن پرتوافکنی می کرد,احساس کردم و تجربه نمودم .

او یک طوفان بود, در عین حال که آدمی می توانست سکوتی مطلق در درون این
طوفان ببیند. چیزی در درونش ساکن بود, لیک همین سکون همه ایران را
به حرکت در آورد.او یک بشر عادی نبود.

در واقع ,از میان همه به اصطلاح مقدسینی که من ملاقات نموده بودم :
دالایی لاما (راهب های بودائی , حکیمان هندو) هیچ کدام , کاملا وجود
هیجان آور و محرک خمینی را نداشتند. برای آنها که قادرند ببینند و
احساس کنند نه صداقت و درستی او مورد سوال و شک و تردید قرار
می گیرد و نه این ادعای مردمانش که او براستی از صورت یک بشر عادی
(یا غیر عادی ) گذشته و در چیزی مطلق و خالص سکنی یافته است .

این خلوص در هوا, در حرکات اندامش , در جنبش دستهایش در
شعله شخصیتش و بالاخره در سکوت و آرامش وجدانش جلوه گر بود.

هیچ رمز و رازی دراین که چرااواین چنین مورد عشق و محبت
میلیونهاایرانی و مسلمانان سراسر جهان بود وجود نداشت واو, لااقل ,
به من توانست پایه تجربی نظریه رسیدن به مراحل بالای آگاهی را ثابت
نماید. بله , صورت بسیار جدی و روش قضاوت مطلق گونه اش کاملا ظاهر و
آشکار بود, لیک با توجه به شرایطی که او در آن قرار داشت مناسب بودن
هر حرکت و رفتاراو کاملا قابل تایید بود.این مرد به واقع
شگفت آورترین واستثنائی ترین فردی بود که من در همه عمر خود دیده
بودم .

در آغاز,او سخن نگفت , یک مردم روحانی دیگر سخنانی ایراد
کرد. خمینی در سکوتی پاک و یکدست و توازنی کامل نشسته بود.او
بی حرکت بود, جدا و منفصل بود, دراقیانوسی از آرامش و صلح بود, چیزی
جنبده و محرک آمیخته بود چیزی آماده بود تا کشمکش و ستیزی ابدی
ایجاد کند.

او حتی زمانی که مرد روحانی دیگر
سخن می گفت , صحنه را تحت الشعاع قرار داده بود. همه چشم ها به خمینی
خیره شده بودند, ولی حتی کوچکترین نشانه ای از خودپرستی , خودبینی و
منیت دراو وجود نداشت . همه وجوداو به سختی و در عین حال با طیب
خاطر متوجه تمرکز حواس خود بود. با وجود مقاصد واهداف و بسیار سخت
و جدی , صداقت و درستی سازش ناپذیر, چیزی کاملا آرام و صاف وجود داشت
که حرکات دستهایش , صدای صاف کردن سینه اش و تمرکز حواسش را هدایت
می کرد.

اینجا صداها وطن پرست و مسلمان عظمت و بزرگی او را فریاد برآورده
بودند, عشق خود را به او سوگند یاد کرده بودند, لیک در حین شنیدن و
دریافت همه اینها,او, در خود باقی ماند,او بی حرکت باقی ماند,او
بی حرکت ماند,او بی حرکت باقی ماند,او بی حرکت ماند,او در مقام یک
حالت درونی تزلزل ناپذیری باقی ماند که کاملا ورای مرزهای آن رابطه
علت و معلولی که می شناختم بود.

C خواننده , دراینجا, ممکن است از گزافه گوئی من در توصیف این مرد
به اصطلاح رم کنداما باید بداند که با وجود همه آنچه که من شنیده
بودم , با وجود دلایل و مدارک متناقضی که قبلا به من داده شده بود,
اثر فوری و عینی از آنچه که امام خمینی بود ربطی به نظر و عقیده
نداشت .

این تجربه , به واقع , مدهوش کننده تر نیرومندترازاینها بود. تصور
کنید آن لحظه ای را که بچه بدن خود را با فشاراز رحم مادر بیرون
می کشد, یا آن لحظه ای را که آدمی ممکن است بناگاه چشم گشاید به روی
این حقیقت که دارند در رحم یک فرد خلق می شود, یا لحظه ای را که آدمی
با آگاهی کامل می داند که دارد می میرد. پایه واساس همه این تجارب ,
عاملی تعیین کننده خارج ازاطلاعات شخصی می باشد, آنچه که دراینجا
حکمفرماست طبیعت باطنی و ذاتی واقعیتی است که تجربه به وجود می آورد.

این چنین بود آنچه که در صبحگاه چهارشنبه ۹ فوریه ۱۹۸۲ در شمال
تهران اتفاق افتاد. مثل این بود که ذهنی بودن تجربه , توسط چیزی که
کاملا پایه واساس آگاهی من بود عینیت یافت . من در واقع , به آن طرز
و روش از تجربه که به طور معمول معین می کرد, چه افکار واحساساتی در
آگاهی من از نفس وجود دارند, فائق آمدم . خمینی تااین حد نیرومند
بود. خمینی تااین حد قوی بود. خمینی تااین حد شکست ناپذیر بود.

برای لحظه ای من همه قوای محرک وانگیزه انقلاب را, همه تاریخ
سرنگونی شاه را, موزونی شهادت را, تمدن قدیمی اسلام را که به طور
موقتی غرب را تحت الشعاع قرارداد, همه اینها را, در وجوداین مرد
دیدم .او قلب احیای اسلام بود.او منبع انقلاب بود.او منبع همه آن
قدرتی بود که این انقلاب واسلام به دنیا عرصه کرده و شناسانیده .
مطمئنم که بدون او هنوز رژیم شاهنشاهی در جای خود بود واسلام , به
عنوان عاملی در سرنوشت سیاسی خاورمیانه , به طور موثری , زدوده شده
بود.

با دیدن خمینی ,این سئوال که : آیاانقلاب می تواند دوام بیاورد و
زنده بماند برایم پیش آمد زیرا که به نظر واضح می آمد که تمام
الهامات از رهبر خمینی ناشی می گردند. خمینی انقلاب بود. آنان که آن
آگاهی واحساس لازم را دارند که بتوانند آنچه را که خمینی عرضه
کننده اش است بشناسند بناچار پر می شونداز گرمی و حرارت اسلام ,از
اطمینان شهادت واز عزمی راسخ برای گستردن اسلام به صحنه گیتی .

خمینی ,
مرکز ثقل این فوران وانفجاراسلامی بود. خمینی سرچشمه آن نیروی
معنوی بود که به قلبهای مسلمانان سراسر خاورمیانه جریان یافت , یا
لااقل , آن مسلمانانی که ذاتا به قلب اسلام نزدیک بودند.

او, یک بار لبخند نزد صورتش با سختی نرم نشدنی به روی قصد و هدفش
متمرکز بود. خداوندازاو, هر چیزی را طلب می کرد.او همه زندگی خود
را وقف خدمت به خدا نموده بود. راه و مسیراو مشخص بود و آن رسانیدن
اسلام به اهمیت و بزرگی بود که تکوین الهی الهی اش آن را پیش بینی
نموده بود.او, برای اسلام زندگی می کرد.او, وسیله ای برای اسلام شد.
او, هدفی و مقصودی غیرازاجرای اسلام نمی داشت . مثل این بود که شخصیت
او, با مقصود و هدف نهایی و عالی او, آمیخته گردیده است .

با وجود همه نفرتی که نسبت به اوابراز شده است (و من فکر کردم به
میلیونها نفراز مردمی که در زمان بحران گروگانگیری بسیاری از
روزهای خود رابا نفرت یا لااقل احساسات و فکری منفی نسبت به او
گذرانیده بودند. فکر کردم که او هدف قویترین و نیرومندترین نفرتها و
دشمنیها بوده است ) بااین

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.