پاورپوینت کامل امام و عزت مسلمین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل امام و عزت مسلمین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امام و عزت مسلمین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل امام و عزت مسلمین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۹۳

دکتر عبدالکریم سروش

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا حول و لاقو ه بالله العلی العظیم .

درود برارواح همه پاکان و برگزیدگان
خداوند و درود بر روح مطهچ امام خمینی , رضوان الله تعالی علیه عزت
مسلمین ,از جمله آرمانها و شاید رفیع ترین آرمان امام خمینی بود.
ببینیم از منظر یک عارف , عزت و ذلت دنیوی چه معنا می دهد.

مشکلی که همیشه برای عارفان , در قدم نهادنن به سرای طبیعت , وجود
داشته ,این بوده است که :از منظر رفیع که دراین عالم نظر کرده اند,
این جهان را, به چیزی نمی گرفته اند. و ظلمتکده طبیعت را, در برابر و
قبال عالم انوار و ملکوت , حقیرتراز آن می دیده اند که خردمندی
بتواند به آن , دل ببندد.

عارفان ما, عموما, پس از آن که چشمشان به عوالم بالا گشوده می شد,
عالم پایین را, عملا, ترک می گفتند زیراجمع بین دو گونه زندگی را:
(خاکی و آسمانی )میسر نمی دیدند.

البته نوادری بودند که از مقام تفرقه , به جمع می آمدند و هم , مصاحب
خالق بودند و هم , مصاحب خلق و بین این دو, ناسازگاری نمی یافتند.

از نظر عارفان , مردم در قیاس با خداوند و در نسبت با ذات و صفات و
افعال او بر دو گروهند:

۱. کسانی که بوی گیسوی خداوند, آنان را مدهوش کرده است .

۲.کسانی که چشم در چشم خداوند, دوخته اند واز چشم او شراب می نوشند.

عالم طبیعهت , که ظلمتکده ای بیش نیست , به منزله گیسوی خداونداست .

گرچه ,این مرتبه , بسیاری را,از جمله : عالمان و فیلسوفان را مست و
مفتون و مجذوب می کند و آنان را به کاوش دراین عالم وا می دارد
اما,اینان , فرسنگها فاصله دارند با آنان که از گیسو و زلف گذشته اند
و مستقیم , چشم در چشم حضرت حق دوخته اند:

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل

من ازافسون چشمت مست ,او از بوی گیسوست

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسو بیارایی

صبا را گو که برگیرد زمانی برقع از رویت

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فرو ریزد هزاران جان زهر مویت

بدین سبب بود که عارفان ,از کفر زلف سخن می گفتند. برای آنان که به
وصال محبوب رسیده اند و توفیق نظر در چشم او را یافته اند, ماندن در
گیسو و زلف ,کفراست .

ولی ,این کفری است که مرتبه ای ازایمان است یعنی , آدمیان ,
علی العموم و علی الاغلب ,ازاین مسیر عبور می کنند وابتداء, عمومادر
این مرحله پا می گذارند, تا نوادری ازاین مرحله عبور کنند و به
مرحله بالاتر وارد شوند:

گفتم که کفر زلفت گمراه عالمم کرد

گفتااگر بدانی هم اوت رهبر آید

اتفاقا, درابیاتی که ازامام ,رضوان الله تعالی علیه ,اخیرا منتشر
شد همین معنا را ملاحظه می کنید:

من به خالت لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیدار تو را دیدم و بیمار شدم

خال لب , همان مرحله کفراست که جای خود را می دهد و به دوختن نگاه
در چشم محبوب و رسیدن از مرتبه افعال شناسی و بوییدن گیسو به
مرتبه ذات شناسی .

مشکل عموم عارفان ,این بود که : وقتی به مقام بلاتر قدم می نهادند,
برای آنان دیگر میسور نبود که به مقام پایین تر نظر بیفکنندازاین
روی , در کارشان کاستیهای جدی دیده می شود عموم آنان , عرفانی عزلت
آلود و فارغ از جهاد و سیاست داشتند.

این ,از نکات بسیار تامل برانگیز فرهنگ عارفانه و صوفیانه
ماست . ما, میراث فرهنگی خود را می ستاییم امااین ستایش , نباید سبب
شود که از بخشی از آن توبه نکنیم !

آدمی به خود علاقمنداست لکن این علاقمندی , نباید در خودستایی و
ماندن در گذشته خلاصه شود بلکه , گاهی هم , در صورت توبه و عصیان علیه
خویشتن , باید جلوه گر شود.اینها, دو روی یک سکه اند. وامام ,
رحمه الله علیه , گویی از آن عاصیان بود.

به نظر من , یکی از مهمترین آرمانهای ایشان , که دراین گفتار,
محور بحث ماست این :

عزت مسلمانان در پناه اسلام

۱. آنچه در نوشته ها و گفته های امام ,
رضوان الله تعالی علیه , آشکار بود,ارجاع واشارات اکید و مکرر به
این آرمانها بود.

نمی گویم : در بیانات و نوشته های ایشان , تئوری پرداخته و تفصیل
یافته ای دراین باب هست ولی , قطعا,این را می گویم که : توجه دادن
مسلمانان به این امر و تاکید شدید براین آرمان , در روش و رفتار و
گفتارایشان , نمایان تراز آن است که انسان بخواهد برای آن نمونه ها و
مقتبساتی ذکر بکند.

از همان ابتدا که داستان[ کاپیتولاسیون] درایران , پیش آمد, (یک
مساله حقوقی سابقه داری که چند ده سال پیش هم درایران مطرح شده
بود, ولی به خموشی و خفتگی رفته بوداما در زمان محمدرضا,احیا شد
و دراثر فشار خارجیان , قرار بود در مجلس مورد تصویب قرار بگیرد.)
حضرت امام ,این قرارداد را برنتافتند و همان بهانه آغاز نهضت شد.

همان موقع , در سخنرانیها می فرمودند: ما را زیر دست کردند. شرف ما
را فروختند. همچنین در سخنرانی تاریخ و مهم که در بهشت زهرا, پس از
بازگشت از فرانسه ,ایراد کردند, خطاب به امراءارتش فرمودند:ای
آقای سپهبد!ای آقای ارتشبد! تو نمی خواهی آقا باشی ؟ ما برای تو
آقایی آورده ایم . می خواهی زیردست باشی ؟ کلمات : آقایی , سروری زیردست
نبودن , سیلی زدن به اجانب , تعبیرات مشابه دیگر (نفی استکبار, نفی
غربزدگی و…) کرارا, در سخنرانیها و بیانیه های ایشان به کار
می رفتند و همه اینها دغدغه و آرمان ایشان را, آشکار می کرد. عزت و
ذلت از مسائل سابقه دار معارف اسلامی است .

از باب نمونه : در دعایی که برای روز عرفه وارد شده است یعنی ,
دعای امام سجاد[ ع] در صحیفه سجادیه , که طولانی ترین دعای این کتاب
شریف است , و دعایی که امام حسین(ع) در روز عرفه در عرفات خوانده اند.

این دو دعااز دعاهای استثنایی در معراف شیعی و مملواز ذخائر و
معارف دینی است .

یکی از خواسته های امام سجاد در دعای روز عرفه از خداوند,این است :

وذللنی بین یدیک واعزنی عند خلقک وضعنی اذا خلوت یک وارفعنی بین

عبادک .

مرا در درگاهت خوار و در نزد آفریدگانت عزیز وارجمند گردان چون
با تو خلوت کردم خوار و در میان بندگانت سرافرازم نما.

در دعای مکارم الاخلاق , که آن هم ازادعیه مهم و آموزنده صحیفه
سجادیه است ,این معنی به نحو دیگر آمده است :

لا ترفعنی فی الناس درجه الا حططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی

خداوند! به همان اندازه که در چشم مردم بر مقام من می افزایی در
درون من از مقامم بکاه و به میزان عزتی که دراجتماع به من ارزانی
همی فرمایی , مرا به ذلت نهانیم آشنا ساز, تا شخصیت خویش را هرگز
فراموش نکنم و پای از گلیم خویش فراتر نگذارم .

این موزون شدن ذلت و عزت : عزت در چشم خلق و ذلت در نزد خویش و
خدا, معنایی است که در دعای امام حسین(ع) در روز عرفه آمده است :

و فی نفسی فذللنی و فی اعین الناس فعظمنی .

مرا نزد خود, ذلیل کن اما در چشم مردم عزیز گردان .

همچنین نقل شده است که امام علی(ع) , در بازگشت از صفین ,از قبیله
شبامیین عبور می کردند,[ حرب بن شرجیل شبامی] , که از سران قبیله
شبامیین بود, به حضور آن حضرت رسید, حضرت سوار براسب واو پیاده به
دنبال ایشان حرکت می کرد,امام به[ حرب] فرمودند:

ارجع , فان مشی مثلک مع مثلی فتنه للوالی و مذله للمومن . ۲

باز گرد, چرا که پیاده حرکت کردن شخصی مثل تو در رکاب مثل من ,
مایه فتنه و غرور برای والی خواهد شد و ذلت و خواری برای مومن .

یعنی کوچکی ها را باید به درگاه خداوند برد. نزد خلق , سرفرازی و
عزت شرط است .

در جنگ صفین , هنگامی که لشکر معاویه بر فرات , تسلط یافتند و مانع
استفاده لشکریان مولی شدند,امام خطبه مهیجی ایراد کردند که از نظر
معنی و نثر, بسیار بسیار عالی است :

قد استطعموکم القتال .

سپاه معاویه گرسنه جنگ است و بااین عمل (بستن آب ) شما را به
پیکار دعوت کرده است .

اکنون , بر سردوراهی هستید:

فاقروا علی مذله و تاخیر محله .

یا به ذلت و خواری , بر جای خود بنشینید.

اورووا السیوف من الدماء ترووا من الماء .

و یا شمشیرها را از خون سیراب سازید, تا از آن سیراب شوید.

فالموت فی حیاتکم مقهورین والحیاه فی موتکم قاهرین ۳

اگر بمیرید و پیروزمندانه بمیرید, زنده اید واگر بمانید و مغلوب ,
مرده اید.

از امام حسین (ع) نقل شده است که در یکی از خطبه ها روز عاشورا, در
برابر دشمن فرمود:

الاان الدعی ابن الدعی قدر کزنی بین اثنتین : بین السله والذله .

این ناکس , پسر ناکس ( ابن زیاد) مرا بپذیرفتن یکی از دوامر ناچار
کرده است :

یا شمشیر کشیدن و جنگیدن و یا قبول ذلت .

امام پاسخ داد:

هیهات مناالذله یا بی الله ذلک لنا و رسوله والمومنون و حجور

طابت و طهرت ۴ .

هیهات که مذلت و زبونی اختیار کنم . نه خدا به ذلت من راضی است و
نه رسول او, و نه مومنان و نه دامنهای پاکی که مرا تربیت کرده اند.

در نهج البلاغه ,این معنی را به وضوح و تکرار بیشرتی می بینید:

امیرالمومنینی[ طمع] رااز جنس بردگی می داند:

الطمع رق موید ۵

طمع , بردگی دائمی است .

و لذا, مسلمانان که ذلت بردگی را نمی پسندد, طماع هم نمی تواند بود.
تقوی , که کرارا, در نهج البلاغه , مورد تایید و توصیه
امیرالمومنین(ع) قرار گرفته است ,از مهمترین ثار و ویژگیهایش آزادی
از قید عبودیت دیگران است :

فان تقوی الله مفتاح سداد و ذخیره معاد و عتق من کل ملکه ۶ .

تقوی و پروای از خدا, کلید گشایش هر دری و ذخیره رستاخیر و آزادی
از هرگونه بردگی است .

همچنین مسلمانان عزت طلب , نزد همه کس از تیره روزی و دشواری زندگی
سخن نمی گوید که این , ذلت پسندی است .

رضی بالذل من کشف عن ضره . ۷ .

همچنان که به هر کسی هم دل نمی بندد:

رغبتک فی زاهد فیک ذل نفس ۸ .

به قول سعدی :

دلبراگر شتاب کند در سفر تو بایست

دل در کسی مبند که دلبسته تو نیست

هم از مولی علی(ع) است که فرمود:

لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا ۹ .

بنده دیگری مباش , که خداوند تو را آزاد آفریده است .

همین مضمون ازامام حسین (ع) هم نقل شده است :

ان لم تکن لکم دین فکونوااحرارا فی دنیاکم ۱۰ .

اگر دین ندارید,اقلا, آزاده باشید.

بازاز مولی علی(ع) است :

الا حر یدع هذه الماظه لا هلها ۱۱

آیا آزاد مردی پیدا نمی شود که این ته مانده دنیا را به اهلش
واگذارد؟

یک مدلول دارد و آن این که : ذلت با مسلمانی قابل جمع نیست و
مسلمان ذلت پسند, در مسلمانیش خلل است و جامعه اسلامی ذلیل , همچون
حلوای تلخ , حاوی تناقض است .

براین است , دو گونه زندگی جمعی خواهیم داشت : زندگی ذلیلانه زندگی
عزتمندانه آزادگان . دوستی ورزیدن با دشمنان , عین قبول ذلت است .

قرآن , دراین باب , سخنان روشنی دارد دراین که : مسلمانان , نباید
ولایت کفار را بپذیرند, سخن قرآن , صریح است :

یاایهاالذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و دوکم اولیاء ۱۲ .

ای مومنان , دشمن من و دشمن خود را به ولایت برنگیرید.

پیداست که این[ ولایت] , ولایت ذلت است .

ما, دو گونه ولایت داریم :

۱. ولایت عزت .

۲. ولایت ذلت .

قرآن می گوید:

و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل ۱۳ .

خداوند را شریکی در ملک نیست و به مذلت ولی ندارد.

یعنی نفی ولایت ذلت می کند.

خداونداز راه مذلت ولی ندارد, نه این که هیچ ولی نداشته باشد.
مومنان اولیاء خداوندند و خداوند ولی آنان است .

الله ولی المومنینی ۱۴ .

الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا

خداوند ولی مومنینی است .ایشان رااز تاریکیها به روشنی می برد.
اما آنان که کافر شده اند, طاغوت , ولی آنان است .

این سخن , که درباره خداوند, در قرآن آمده است :

لم یکن له ولی من الذل .

برای همگان صادق است .

این قید, نکته آموزاست که خداوند, ولی از سر ذلت ندارد.اگر برای
مومنینی هم نفی ولایت می کند, ولایت ذلت را نفی می کند, نه ولایت عزت
را.

پس دشمنان خدا را به ولایت بر نگرفتن , که در قرآن بدان اشاره شده
است , ولایتی است که ذلت آور باشد ولی اگر ذلتی در کار نباشد برقرار
کردن ولایت چه اشکالی دارد؟

آیه شریفه دراین باب صریح است :

لاینها کم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الذین ولم یخرجوکم من

خداوند, نهی نمی کند شما را که رابطه ولایت برقرار کنید با کسانی که
با شما جنگ ایده ئولوژیک ندارد. شما رااز سرزمین خودتان بیرون
نکرده اند, بااینان , به عدل و قسط رفتار کنید.

نفی ولایت و منع ولایت بااینان نیست , با کسانی است که با شما جنگ
عقیدتی دارند و یا شما رااز موطن خودتان بیرون می کنند و یا به
بیرون کردن شما کمک می کنند.

پس , عزت و ذلت , ضابطه محکمی است که تعیین می کنند: کدام ولایت
برگرفتنی و پذیرفتنی است و کدام , وانهادنی و ترک گفتنی .

در فرهنگ تصوف گذشته ما, متاسفانه , پنداشته شده
است که : عزت و تکبر یکی است . و میان دو مقوله : عزت نزد خلق و ذلت
نزد خویش , فرقی نهاده نشده است .

در یوزگی ,از شیوه هایی بود که صوفیان , پیشنهاد می کردند: برای
شکستن خود, در نزد خلق و نزد خویش ازاین روی , درویشان را
می فرستادند برای گدایی , آن هم گدایی توام با سماجت , تا صاحب خانه ,
آنان را, بارها و بارها, برانند و مشمول بدترین نوع اهانتها و
تحقیرها کنند.

مرحوم آقای مطهری , در کتاب انسان کامل ,ازابراهیم ادهم نقل کرده است که گفت :
دو – سه حادثه برای من پیش آمد که بسیار در کام من شیرین بود:

۱. در مسجدی , بیمارافتاده
بودم . خادم مسجد, می خواست مسجد را جارو کند.از همه خواست , که از
مسجد بیرون بروند. همه رفتند, جز من که به علت بیماری نتوانستم
بروم . خادم آمد و مرا مانند لاشه ای کشید و پرت کرد به بیرون مسجد.
من , در آنموقع , بسیار خوشحال شدم که این قدر ذلیل و پستم و مورد
بی اعتنایی قرار می گیرم و کمترین حرمتی به من نمی نهند.

۲. سوار کشتی بودم . دلقکی , کشتی نشینان را سرگرم می کرد. می گفت : در
جایی بودم که در آنجا کافری بود ریش او را گرفتم و در میان جمع
کشیدم و … قصه را که تعریف می کرد چشمش به من افتاد. مرا مناسب
دلقکی و مسخرگی یافت ,ازاین روی , به سراغ من آمد و ریشم را گرفت و
مرا به میان جمع کشاند و گفت این طور.

من , آنجا هم بسیار خوشحال شدم که این همه ذلت بر من می رود و به
نفسم گفتم :

ببین , چگونه شکسته می شوی .

۳. در زمستانی به پوستینم نگاه کردم , آن قدر شپش داشت که نفهمیدم
پشمش بیشتراست یا شپش .

غزالی , نقل می کند: کسی بود که فردی را به استخدام در آورده بود که :
در ملاعام و در پیش چشم مردم , به او ناسزا بگوید, تا براثر
ناسزاگویی , شخصیتش شکسته شود و مردم او را خوار بپندارند.

همچنین قصه فردی از زهاد را نقل می کند که به حمام رفت و لباس
دیگری را پوشید و به نحوی پوشید که دیگران بفهمند: لباس دیگری را
پوشیده است .از حمام بیرون رفت . مردم فهمیدند که لباس دیگری را به
تن کرده است لذا دستگیرش کردند. پس ازاین قضیه , مرد زاهد, دزد
حمام نام گرفت . مردم زاهد,ازاین که در شهر به دزدی شهره شده بود و
دیگراو را به چشم عنایت نمی نگریستند, بسیار شادمان بود. ۱۷

این رفتارها کجا و تکریم قرآن , نسبت به آدمیان کجا؟

لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر والبحر و رزقناهم من

اقبال لاهوری بود که در عصر ما,این شیوه (شیوه صوفیان ) را مقرون
به صواب ندانست و گفت :

بگذراز فقری که عریانی دهد

ای خوش آن فقری که سلطانی دهد

و یکجا بر فقرهای ذلیلانه , قلم بطلان کشیده و براخلاف غلامی و برده
صفتانه نفرین و نفرت فرستاد و گفت :

از غلامی دل بمیرد در بدن

از غلامی روح گردد بارتن

این سخن , سخنی نیست که در بین گذشتگان , دیده شود.این سخن بلند
برگرفته از تعلیمات دینی واسلامی بود و تعلیمات موهن صوفیان را زیر
پا می نهاد. خصوصا, منافاتی که اقبال بین عاشقی و غلامی می افکند,
بسیار آموزنده است : بردگان را با عاشقی چه کار؟ کار آزادگانست .

اقبال , داستان زیبایی را, نقل می کند که : در یکی از جنگها, دختر
حاتم طایی اسیر شد. وقتی که این دختر را پیش پیامبر آوردند, نیمه
برهنه بود. پیامبر[ص] , عبای خود را روی آن دخترانداختند, تا پوشیده
بماند.اقبال ,این داستان را نقل می کند و می گوید:

ما,از آن خاتون طی عریانتریم

پیش اقوام جهان بی چادریم ۱۹

ما, دراین روزگار,از دختر طایی هم لخت تر مانده ایم و آن همه عزت
و شرف خود رااز کف داده ایم و پیش تمام اقوام دنیا, بی چادر شده ایم .
پیامبری می خواهیم که دوباره با عبای خودش ما را بپوشاند.

از غربزدگی هم که از جمله اسارت هاست سخنی بگوییم :

[فرنگی مابی] پیش تراز لفظ[ غربزدگی] در میان ما رایج شد. و همان
است که گاهی خود غربیان هم تحت عنوان : ationziWesteیعنی
غربی شدن به کار می برند. منتهی تفسیر خاصی ازاین لفظ در جامعه ما
شده است که باید آن را دقیقا شناخت . نرفتن زیر بار فرهنگ غرب ,
بدی های آن را بد دانستن در برابر آنان خود را نباختن , آداب و رسوم
خویشتن را تحقیر نکردن و… چیزی است که مورد قبول هرانسان منصف و
خویشتن شناسی است منکری ندارد.

در کلمات بزرگان ما هم ,این مطلب , به همین معنی دراین چند دهه
اخیر به کار رفته است . مرحوم جلال آل احمد که کتابی به این نام نوشت ,
همین مراد را داشت .

ی از کلمات حضرت امام , رضوان الله تعالی علیه , نقل می کنیم تا روشن
شود که ایشان هم , همین معنی رااز غربزدگی منظور داشته اند:

[آنان , ملتهای ستمدیده زیر سلطه را, در همه چیز, عقب نگهداشته و
کشورهایی مصرفی بار آوردند. و به قدری ما رااز پیشرفتهای خود و
قدرتهای شیطانیشان ترسانده اند که جرئت دست زدن به هیچ ابتکاری
نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای
خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم . واین
پوچی و تهی مغزی مصنوعی , موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش
خود,اتکاء نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم . بلکه از
فرهنگ وادب و صنعت وابتکار,اگر داشتیم , نویسندگان و گویندگان غرب
و شرق زده بی فرهنگ , آنها را به بادانتقاد و مسخره گرفته و فکر و
قدرت بومی ما را سرکوب و مایوس نموده و می نمایند و رسوم و آداب
اجنبی را, هر چه مبتذل و مفتضح باشد, با عمل و گفتار و نوشتار ترویج
کرده و با مداحی و ثناجویی , آنها را به خورد ملتها داده و می دهند.

فی المثل ,اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری , چند واژه فرنگی باشد,
بدون توجه به محتوای آن , بااعجاب پذیرفته و گوینده و نویسنده آن
را, دانشمند و روشنفکر به حساب می آورند. واز گهواره تا قبر, به هر
چه بنگریم ,اگر با واژه غربی و شرقی اسم گذاری شود, مرغوب و مورد
توجه واز مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب واگر واژه های بومی خودی به
کار رود, مطرود و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.