پاورپوینت کامل مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین عباسعلی عمیدزنجانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین عباسعلی عمیدزنجانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین عباسعلی عمیدزنجانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین عباسعلی عمیدزنجانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۹۳

حوزه : با تشکراز حضرت عالی که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتیدلطفا, شرح کوتاهی از زندگانی خود, بخصوص دوران تحصیل و تحقیق بیان
بفرمائید.

استاد: من در سال ۱۳۱۶ در زنجان متولد شدم . یکی از بزرگترین حوادث
دوران کودکی من , جنگ بین المللی دوم بود. آنچه ازاین جنگ به یاد
دارم این است که : دراثر جنگ بین المللی , مشکلات اقتصادی واجتماعی
شدیدی گریبانگیر ملت و کشور شده بود.

در ۶ سالگی , برای تحصیل , وارد مدرسه[ توفیق] زنجان که مرحوم
[روزبه] هم ,از معلمین ابتدایی آن مدرسه بود, شدم …

سرانجام , براثر علاقه شخصی و تشویق خانواده , به تحصیل علوم حوزوی
پرداختم . مقدمات تحصیل را در مدرسه[ سید] گذراندم . ضمن ادامه تحصیل
در حوزه , تحصیلات کلاسیک را هم با پشتکار و دقت فراوان دنبال کردم .

در سالهای ۱۳۳۱ و ۱۳۳۱, برای ادامه تحصیل به قم هجرت کردم . در
قم , مورد عنایت مرحوم آیه الله حجت قرار گرفتم و حجره ای در مدرسه
[حجتیه] دراختیارم قرار گرفت . در مدرسه حجتیه , سخت گیریهای شدیدی
نسبت به شرایط طلاب ساکن معمول می گردید که از آن جمله : شرایط درسی و
سنی بود. من علی رغم این که هیچ کدام از شرایط را نداشتم , ولی به
خاطر لطف خاص مرحوم آیه الله حجت که فرمودند: کسی که ازامام زمان ,
فقط یک حجره می خواهد ما مضایقه نمی کنیم ,افتخاراشتغال به تحصیل در
مدرسه حجتیه رااحراز کردم .

در آن زمان , در عرف تحصیلی طلاب آذربایجانی , به دوره سطح اهمیت
بیشتری داده می شد و دروس سطح , با راهنمایی اساتید, به طور عمیق
خوانده می شد.

من , در دوره سطح , نزدیک به هفت سال , مداوم و بدون تعطیلی , مشغول
تحصیل بودم .این طول مدت و دقت موجب گردید, ضمن مرور دقیق سطح ,
آمادگی کامل را برای بهره گیری هر چه بیشتر,از دوران خارج کسب کنم .

به عنوان مثال : مطول را, دقیقا تا آخر خواندم . در زمینه منطق , غیراز حاشیه
ملاعبدالله و شرح منظومه و منطق مرحوم سبزواری , جوهرالنضید و همچنین
کتابهای مفصلی همانند: شرح مطالع , کتاب نجات و بخشی از کتاب منطقی ,
دیگر, چون : شرح شمسیه را خواندم .

در علم کلام از گوهر مراد آغاز کردم واز ساده به پیچیده , شرح
تجرید علامه , شرح تجرید و قوشجی , شرح تجرید شوارق را خواندم . در فقه ,
به صورت تدریجی ,از تبصره , شرایع و شرح لمعه آغاز کردم . در عرض شرح
لمعه , مسالک و ریاض را خواندم . مکاسب را که شروع کردم , در واقع
کتاب پنجم و ششم , در زمینه فقه بود که فرا می گرفتم .

نکته دیگری که در دوران سطح رعایت کردم و به آن پایبند بودم این
بود که : علاوه بر فراگیری دروس حوزه , توانستم به مقدار میسور, هیئت ,
نجوم , کلام , تفسیر و مباحث دیگر علوم اسلامی را فرا بگیرم .

در فلسفه , منظومه و شرح اشارات را در دوران سطح خواندم و همزمان
با کفایه و آغاز درس خارج , در درس اسفار شرکت کردم .

شرکت در درسهای مرحوم علامه طباطبایی یکی ازافتخارات دوران تحصیلی
می می باشد.

مرحوم علامه طباطبایی , بنا به توصیه آیه الله بروجردی , درس اسفار
را تبدیل به درس شفاء نمودند و همین امر توفیقی شد که شفاء را در
مدت ۲ سال در خدمت ایشان تلمذ کنم . و بخشی ازاسفار را هم در خدمت
آیه الله منتظری خواندم .

در سال ۱۳۳۸, به حضور در درس حضرت امام توفیق یافتم و درس آن حضرت
را درس اصلی خود قرار دادم , به دو جهت :

۱. با چند درس خارج
آشنایی پیدا کرده بودم , به تصور خودم , بهترین را برگزیده بودم .

۲. تذکری از ناحیه امام باعث شد که : درس حضرت امام را درس اصلی
قرار دهم . تذکراین بود: در یکی از روزها, قبل از درس , برخی از طلاب ,
پیشنهاد کردند: به علت این که بعداز درس استاد, بلافاصله , درس
دارند, حضرت استاد درس را زودتر شروع کنند, تا بشود با فاصله که
ایجاد می شوداز درس دیگری هم استفاده کرد.

این پیشنهاد, سبب گردید
که حضرت امام , در آن روز, چند تذکر عمیق به طلاب بدهند:

۱. سعی کنید تا جوان هستید, خصلتهای بد, در وجودتان ریشه نداوند
زیرا با گذشت عمر,این خصلتها راسخ می شود وانسان به جایی می رسد که
رهایی از دست این خصلتهاامکان پذیر نیست . تا جوان هستید, با عادات
و خصلتهای خوب , خودتان را عادت بدهید. من سعی فراوان می کنم که زود
بیایم اما زودترازاین نمی توانم بیایم .

البته این سخن ,
در حقیقت شکسته نفسی از حضرت امام بود ولی به هرحال درس آموزنده ای
بود برای طلبه ها.

۲. سعی کنید یک درس واستاداصلی انتخاب کنید و روی آن درس کار
کنید.اگر درس دیگری می روید, در جنب این درس اصلی باشد. درس اصلی را
فدای درس جنبی نکنید. بگردید, درسهای آقایان را ببینید, یکی را
انتخاب کنید و روی آن درس سرمایه گذاری کنید.ازاین درس به آن درس
رفتن , نه در شان طلبه است و نه مفید برای طلبه .

۳. درس خواندن به این نحو نیست که ازاول عمر تا آخر عمر, آدم درس
بخواند, یاازاول فقه تا آخر فقه راانسان , در درس بنشیند. شما یک
کتاب از مباحث معاملات و یکی رااز عبادات انتخاب کنید واین دو
کتاب را به دقت بخوانید, بقیه را مطالعه کنید. نمی شود که همه فقه
را درس گرفت .

به خاطر دارم ازاین تذکرات , سخت تحت تاثیر قرار گرفتیم و در حد
استعداد خوداین سه نکته را نصب العین قرار دادم و به آن عمل کردم و
به تصور خودم تا به حال سعی کرده ام که بدان ملتزم باشم .

حضرت امام , گاه به مناسبتهایی دراثنای درس , وارد
تذکرات اخلاقی می شدند و بخشی از درس اختصاص به همین تذکرات اخلاقی
پیدا می کرد و گاهی هم تمام درس . واین تذکرات , تاثیرات وصف ناپذیر و
بسیار عمیقی در طلاب می گذاشت . در آن دقائق سکوت معنی داری بر جلسه
درس حاکم می شد و جذبه خاص عرفانی امام , چون آهن ربا, دلها را می ربود
و خود حکایت از نیازمندی شدید طلاب به اینگونه ارشادها می نمود.

یکی دیگراز خاطرات آموزنده که از درست امام , به یاد دارم ,این
است که : وقتی درس حضرت امام منتقل شد به مسجد سلماسی , روزهای اول ,
حضرت امام روی زمین می نشستند. کم کم جمعیت زیاد شد, به طوری که طلاب
روی پله های مسجد می گاه در بیرون مسجد هم می ایستادند.از حضرت امام ,
خواهش شد که روی یک منبر دو پله ای تشریف ببرند, تا طلاب بیشتر
بتواننداستفاده کنند.امام , قبول کردند. روزاولی که امام ,استفاده
کردند, روز پرخاطره ای در زندگی تحصیلی من بود. آن روز,امام در
آغاز درس , با تذکراین نکته که : یک – دو پله بالانشستن , برای آدم
شخصیت نمی آورد و نباید موجب کبریایی انسان بشود, به یک بحث مفصل
اخلاقی و عرفانی کشانده شدند و صحنه درس اصول به درس اخلاق و عرفانی
تبدیل شد.

آن روز,امام به اصل درس اصول نرسیدند و تذکرات بسیار جالبی , در
زمینه مفهوم تکبر, تواضح ,ارزش تواضع برای عالم و آفاتی که تکبر در
زندگی دانشمندان می تواند داشته باشد, بیان فرمودند.

من , درس فقه واصول حضرت امام را به عنوان درس اصلی انتخاب کردم و مدتی هم
درس مرحوم آیه الله بروجردی و مدتی هم نیز درس مرحوم آقای شیخ
عباسعلی شاهرودی و آیه الله اراکی رفتم و برخی دیگرازاساتیدی که در
آن زمان , معمولا, طلاب به درسشان می رفتند ولی این درسها مدتشان
کوتاه و به عنوان درس اصلی نبود .

در سال ۴۱, به نجف رفتم , در نجف , بنا به همان روشی که از حضرت
امام آموخته بودم , درابتدا, در همه دروس شرکت کردم : درس مرحوم
آیه الله حکیم , درس مرحوم آقای حلی , درس مرحوم آقای شاهرودی , درس
آقای میرزا باقر زنجانی , درس آقای خوبی و دیگر درسها. حتی به درس
اساتید درجه دو هم رفتم . نهایتا, درس مرحوم , آقا میرزا باقر
زنجانی را به عنوان درس اصلی انتخاب کردم , به دو دلیل :

۱. به خاطر تواضع فوق العاده علمی ایشان . درس ایشان , بسیار محکم و
عمیق بوداما نظریاتش را به عنوان : حاشیه به نظریات استادشان بیان
می کردند.

۲. تقریرات درس
برخی ازاساتید مشهور نجف , چاپ شده بود و درسها, معمولا, تکرار همان
تقریرات بود.

ازاین روی ,این درسها
نمی توانست به عنوان درس اصلی به شمار آید. و شایداین مطلب هم در
انتخاب من موثر بود که : مبانی اصولی مرحوم , آقا میرزا باقر زنجانی ,
خیلی نزدیک بود, به مبانی حضرت امام , و گاه , در بعضی از موارد,
اصلا بیان هم بیان مشترک بود. در نجف تحصیل کرده بود و حضرت امام ,
از شاگردان مرحوم نائینی بود و در نجف تحصیل کرده بود و حضرت امام ,
از شاگردان مرحوم شیح عبدالکریم بودند. نه استادشان مشترک بود و نه
تقریرات چاپ شده آن موقع داشتند.البته بسیاری از فحول و طلبه های
سابقه دار, قوی , محصل و محقق , درس ایشان را ترجیح می دادند و بسیاری
از شرکت کنندگان افراد با فضل و سطح بالا بودند.

دوران تحصیلی نجف , برای من , یک نقطه ضعف داشت و آن که : بحثهای
فلسفی را نتوانستم دنبال بکنم … در نجف , فقط یک نفر به تدریس فلسفه
شهرت داشت و آن مرحوم شیخ صدرا بود ولی هر چه ازایشان درخواست شد
که لااقل , هفته ای یک روز, فلسفه تدریس کنند, نپذیرفتند. لذا, دوران
تحصیل من در نجف , ممحض در فقه واصول بود.

خاطرات تحصیلی نجفم را در دو مقطع عرض می کنم :

۱. قبل از ورود حضرت امام به نجف .

۲. بعداز ورود حضرت امام به نجف .

قبل از ورود حضرت امام به نجف , ما به عنوان حاملان پیام نهضت امام
خمینی شناخته شده بودیم . هرگزاز فکر مسائل نهضت غافل نبودیم . با
تمام جدیتی که در درس و بحث داشتیم و مشغول مطالعه و نوشتن تقریرات
و مباحثه بودیم , پا به پای جریانات ایران پیش می رفتیم . در جریان
مدرسه فیضیه , ما عزادارای راه انداختیم . به صورت دسته جمعی , در
مدارس , جلساتی به عنوان فاتحه برای شهدای فیضیه , بر پا کردیم .

طلاب ایرانی طرفدار نهضت , به طور دسته جمعی راه می افتادیم و به منازل
مراجع می رفتیم و جریانات تکان دهنده ایران , همچون : جریان فیضیه و
دستگیری حضرت امام و جریان ۱۵ خرداد و تبعید حضرت امام را مطرح کرده
و مسائل نهضت را تازه نگه می داشتیم .

اعلامیه هایی که ازایران می آمد با زحمت زیاد توزیع و نوارهای صحبتهای
امام را تکثیر می کردیم .البته , تهمت های زیادی به ما زده می شد.از
نظر بعضی از آقایان ,این کارها, سبک تلقی می شد و خلاف شان طلاب فاضل
بود, ولی ما مسائل نهضت را مقدم بر همه چیز دانسته و همه چیز را
فدای نهفته می کردیم . عشق و علاقه به امام ,از یک سو واعتقاد به این
نهضت مقدس از سوی دیگر, موجب شده بود که ما تحت تاثیراین گونه
سخنها واقع نشویم و تمام طعنها, نیش زبانها را تحمل کنیم .

البته , نجف در آن زمان , متاسفانه , در برابر نهضت جبهه منفی
گرفته بود. علت عمده این جبهه گیری خود نجف نبود بلکه حضور دایمی و
فعال سفارت شاهنشاهی در آنجا بود که با لطایف الحیل ,افراد را
تحریک می کرد و با تطمیع ,افرادی را علیه ما, تعداد محدود طلبه
جوان , تحریک می کردند. سفارت جوی راایجاد کرده بود که , خواه ناخواه ,
علیه این جریانی بود که ما با زحمت بسیار به حرکت درآورده بودیم .سفارت ,
در بیوت مراجع نیز, حضور فعال داشت . برخی ازاطرافیان مراجع را,
اغفال و تطمیع کرده بود. گاه اتفاق می افتاد: وقتی طلاب , به خاطر
نهضت , به خانه مراجع می رفتند,اطرافیان ,این آقایان را بیرون
می کردند و به آنان اهانت می نمودند. علی رغم همه اینها, قبل از ورود
حضرت امام به نجف , در نجف آمادگی های مقدماتی , براثراین نوع
فعالیتها به وجود آمده بود.

اما قسمت دوم دوران تحصیل من در نجف اشرف , مربوط می شود به بعداز
آمدن حضرت امام به نجف اشرف . شبی , حدود دو ساعت از شب گذشته , توسط
حاج شیخ نصرالله خلخالی متوجه شدیم که امام آمده اند به کاظمین . با
ناباوری شروع به تحقیق کردیم . بعد متوجه شدیم : شیخ نصرالله نیز, به
کاظمین رفته است .این , بهترین قرینه بود بر صحت خبر ورودامام به
کاظمین . عده ای از طلاب و فضلا را خبر کرده و به اتفاق , به کاظمین مشرف
شدیم .امام , به منزل شخصی به نام سیدجواد, که صاحب مسافرخانه
بین الحرمین بود, وارد شده بودند. شبانه رفتیم محل اقامت امام . مرحوم
حاج آقا مصطفی , که همراه امام بودند,از آقایان استقبال کردند. با
دیدن ایشان بسیار خوشحال شدیم . بااصرار زیاد خواستیم همان شب , خدمت
امام , برای دست بوسی برسیم اما,ایشان فرمودند:امام خسته اند و
استراحت می کنند. خودایشان تا یک , یا دو ساعت بعداز نیمه شب با ما
بودند واوضاع زمان تبعید را نقل می کردند. دو سه روز,امام , در
کاظمین بودند. ملاقاتهای مختلفی صورت گرفت . یکی از ملاقات کنندگان
نماینده رسمی رئیس جمهور عراق بود. سبک برخورد حضرت امام , بااینان
کاملا روشن بود. یکی از تجربیات زندگی من , نحوه برخورد حضرت امام
با جباران و وابسته های جباران است . حضرت امام , بااینان که روبرو
می شد, مصداق[ اشداء علی الکفار] بود. با سختی آنان را می پذیرفت . با
وقار کامل , توام با حالت منفی , با آنان برخورد می کرد, تا کوچکترین
طمعی در دلشان راه ندهند. به هر حال . نماینده رئیس جمهور, آمد و
مراتب خوش آمد گویی راانجام داد و پیامی که داشت , به خدمت حضرت
امام رساند. در مدت سه روزی که حضرت امام , در کاظمین بودند, با
تماسهای تلفنی که توسط دوستان با نجف داشتیم و نیز, با همت و تلاش
بسیار حاج شیخ نصرالله خلخالی ,
که ازارادتمندان به حضرت امام بودند, گروههای مختلفی از طلاب ,
تواسنتند,از نجف , برای ملاقات امام , به کاظمین مشرف شوند.

بعداز چند روز, حضرت امام اظهار علاقه کردند که به
سامرا, برای زیارت عسکریین , مشرف بشوند. مقدمات سفر مهیا شد. مرحوم
حاج شهیدشیخ نصرالله , وسائل بسیار مناسبی را فراهم کردند که هم خود
حضرت امام و هم کلیه آقایانی که ملازم حضرت امام بودند واز نجف
آمده بودند, بسیار باشکوه به صورت یک کاروان زنجیره ای از ماشینها,
که در جلوی کاروان , ماشین حضرت امام و در پشت سر, دهها ماشین که
حامل طلاب و فضلاء بودند به سامرا منتقل شدند.

نکته ای را که به
عنوان خاطره دراینجا عرض می کنم : یکی از آقایان (که مدعی بود: به
صورت تبعید به نجف آمده است .البته در آن زمان جزء مبارزین به حساب
می آمداما خالی از داعیه شخصی نبود و با آمدن حضرت امام به فکر
تشکیلات افتاد) با من و چند نفراز دوستان صحبت کردند که : ما باید
کاری بکنیم که افراد ناباب به حضرت امام نزدیک نشوند ( البته نیتش
خیر بود) زیرا حضرت امام در موقعیتی است که ممکن است ,افرادی از
طریق دستگاه و یااز طریق دیگر تماس بگیرند و موجب نفوذ درامام
شوند. در نتیجه ,ایشان موضعی بگیرند و پاسخی بگویند که خلاف مصلحت
اسلام باشد.

به آقای بزرگوار عرض کردم : شماامام را نمی شناسید.احساس خطر شما
طبیعی است امااین خطر, در مورد حضرت ایشان صادق نیست .ایشان , در
قم هم که بودند, با تمام عظمتی که داشتند که حتی
مرجعیت آیه الله بروجردی , با آن همه عظمت را, تحت الشاع قرار داده
بودند, حجاب نداشتند و کسی هم نتوانست درایشان نفوذ کند بنابراین ,
شماازاین فکر صرف نظر کنید. عملا در طول مدتی که تا سال ۴۷-۴۸ در
نجف خدمت امام بودم این را کاملااحساس کردم .

امام , پس از تشرف به سامرا, چند روزی در آنجا ماندند و به زیارت
مشغول بودند. دراینجا شیوخ عرب ,از شیعه و سنی , به خدمت ایشان مشرف
می شدند.این ملاقاتهای امام ,اثر موثری روی شیخ عرب , مخصوصااهل
تسنن گذاشت .

روزی که برای بازدید طلاب مدرسه میرزای شیرازی , تشریف بردند,از
روزهای خیلی با شکوه بود.

سرانجام , پس از چند روز, تصمیم گرفتند به کربلا بروند. دراینجا
بود که من و چند نفراز دوستانم , برای مهیا کردن زمینه استقبال ,
زودتر حرکت کردیم و خود را به کربلا رساندیم .

آقایانی که آن روز, در کربلا, ذی نفوذ بودند, در
تهیه وسایل برای مستقبلین , همکاری کردند. بسیاری از مردم کربلا, تا
شهر مسیب (طفلان مسلم دراین شهر دفن شده اند) به استقبال آمدند.
عده ای از علما و معاریف کربلا جزءاستقبال کنندگان بودند.

جریان استقبال کربلا,از جریانات موثر در نهضت است .اولین بار بود
که امام در عراق , با عظمت و تجلیل مطرح شد زیرا ورودشان به فرودگاه
و کاظمین غریبانه بود.از کاظمین به سامرا گرچه بدرقه خوبی بود,
ولی در ورود به سامراء,استقبال آنچنانی نبود. فقط آقایان فضلاء و
اساتید, که آنجا بودند,استقابل کردند.اما کربلا, به عنوان شهر
مذهبی شیعه نشین مهم عراق , لازم بوداولین استقبال شایان راانجام
می داد که زمینه ساز نجف باشد زیرا, همه از نجف در هراس بودند که
مبادا,استقبال خوبی صورت نگیرد واین باعث خوشحالی ساواک , سفارت و
رژیم شاهنشاهی گردد. همه می دانیم که :انتخاب نجف اشراف برای حضرت
امام , به این مناسبت بود که :امام می آیند آنجا و در برابر آن همه
اساتید و فحول و فقها, تحت الشعاع قرار می گیرند و مساله اندک اندک ,
به فراموشی سپرده می شود. و بدین جهت ما معتقد بودیم : برای استقبال
کربلا, باید سنگ تمام گذاشت , تا زمینه سازاستقبال نجف باشد وامام ,
بااستقبال بسیار با شکوهی وارد نجف شوند, تا جو بشکند و توطئه های
ساواک و سفارت , خنثی گردد. سعی فراوان شد,استقبال کربلا با عظمت و
شکوه انجام پذیرد که همین هم شد.استقبال کربلا,انصافا,استقبال
خوبی بود. جمعیت در مسیب موج می زد. عربها, علماء, طلاب و … حضور
داشتند. بااین تجلیل بی سابقه ,امام وارد کربلا شدند. یکی از آقایانی
که در صحن سیدالشهدا, نماز می خواندند, جای نمازشان را به حضرت امام
تفویض کردند .واین امر برای ما بسیار جالب و خوشحال کننده بود. آن یک هفته ای
که امام در کربلا بودند, نماز جماعت باشکوهی در صحن امام حسین[ ع]
برگزار می شد. نجفی که جبهه گرفته بود و نجفی که , دقیقا, تحت تاثیر
القائات شیطانی ساواک و سفارت بود, دگرگون شد و زمینه در آن شهر
برای استقبال فراهم آمد.این آمادگی به نحوی بود که ما, نیازی
ندیدیم که زودتر به نجف بیاییم و مقدمات استقبال را مهیا کنیم .

برای حاج شیخ نصرالله خلخالی , به آسانی میسر شده بود که وسائل و
امکانات استقبال را فراهم بیاورد.

جمعیت بسیاری از: علما, فضلا و مردم ,
تا خان نوس , که تقریبا, نیمه راه کربلا و نجف است , به استقبال آمده
بودند.

از آقایان مدرسین بزرگ , که نتوانسته بودند تا خان نوس بیایند, در
مدخل شهر نجف روبروی مدرسه بغدادی اجتماع کرده بودند.استقبال ,
بسیار غیر منتظره و بسیار با شکوه بود. دراستقبال , نجف , به عکس
کربلا, که بیشتراستقبال کنندگان مردم بودند, علما, فضلا و طلاب , به
تناسب حوزه علمیه , بیشتر بودند. فقط یک اشتباهی دراستقبال نجف رخ
داد که ما, آن زمان , با بدبینی تلقی می کردیم و می گفتیم عمدی بوده
است و آن این بود که : بدون اطلاع به ماشینهای بعدی , ماشین حضرت امام
را, با سرعت از دائره محاصره استقبال کنندگان , در آوردند و ماشین
تک و تنها آمده بود نجف و بنابه توصیه حضرت امام ,ابتدا, به حرم
حضرت امیر[ ع] مشرف شده بودند.

به طوری که وقتی حضرت امام ,از ماشین پیاده شده بودند, جز یکی دو
نفری که همراه ایشان بودند, کسی دیگر باایشان نبوده است .

این امر, برای ما بسیار ناراحت کننده بود, ما و دوستانمان
می خواستیم که امام , در میان یک حلقه ای از طلاب و فضلاء وارد صحن و حرم
شوند. در هر حال ,امام بعدازانجام زیارت برگشتند به منزل محقری
که قبلا, توسط حاج شیخ نصرالله تهیه دیده شده بود.

از
همان شب اول , دیدارها شروع شد. شب اول , تعدادی از مراجع و بزرگان
نجف به دیدن امام آمدند و برخی شب دوم و برخی شب سوم . آقای حکیم , تا
آنجایی که من به یاد دارم , شب دوم برای دیدن حضرت امام آمدند که
این دیدار بسیار جالب بود. حضرت امام , طبق اخلاق و روشی که داشتند,
معمولا, کم صحبت می کردند, مگراین که ازایشان سوال می شد ولی در
نشستهای نجف , بنا را براین گذاشته بودند که بیشتر صحبت کنند.

آقای حکیم سوال کردند که : جناب عالی جایی نماز می خوانید؟ایشان
فرمودند: من قم هم که بودم نماز جماعت نمی خواندم . آقای حکیم , نظرشان
این بود که : به حضرت امام , تعارف کنند, جایی را, یا جای خودشان را
برای نماز قبول کنند که حضرت امام بااین جواب , در حقیقت , بیان
فرمودند که : مایل به این مساله نیستند. ملاقات , چند دقیقه طول کشید
و عکسهایی هم گرفته شد. خیلی به این عکسها دل بسته بودیم . دوستان همه
خوشحال بودند که این عکسها را فردا تکثیر می کنند و می فرستندایران .
بالاخره , در قبال سیاست دستگاه , که شایع می کردند موضع گیری آقای
حکیم , چنین و چنان است ,این عکسها می توانست , دلیل واضحی باشد براین
که : خیر, آقای حکیم هم باامام هستند و نهضت را تایید می کنند.
متاسفانه , فردا صبح , وقتی که دوستان رفتند سراغ این عکسها, معلوم
شد: فیلم عکسها را شبانه گرفته اند واز بین برده اند که مسلما دست
سفارت در کار بود, گر چه این کاراز طرف خائنان انجام گرفت .

حضرت آیت الله شاهرودی و آقای خوئی از جمله مراجعی بودند که به دین امام آمدند.

دیدارهاادامه داشت .اساتید و طلاب مدرسه های : سید, آخوند و آقای
بروجردی جزء دیدارکنندگان بودند. ساعتهااز شب گذشته , خانه امام
مرکزاجتماع و رفت و آمد آقایان اهل علم و فضلاء و طلاب بود. بعداز
این که چند صباحی ازاین دیدارها گذشت , حضرت امام ,اظهار تمایل
فرمودند که بازدیدها را آغاز کنند. در تمام بازدیدها جمعیت زیادی از
طلاب ,امام را همراهی می کردند. حتی از درشکه که استفاده می شد, طلاب
پشت سر درشکه حرکت می کردند. هر چند حضرت امام ,اظهار ناراحتی
می کردند, ولی طلاب از فرط علاقه ای که به حضرت ایشان داشتند,
نمی توانستند خودداری کنند.
شبی که حضرت امام به بازدید آقای حکیم رفتند, طلاب زیادی حضرت امام
را همراهی کردند. در آن بازدید, حضرت امام به آقای حکیم پیشنهاد
کردند که : خوب است یک سفر به ایران تشریف ببرید که هم زیارتی است و
هم اوضاع ایران رااز نزدیک ببینید و تنها به گزارشهااکتفا نکنید.

سپس آقای حکیم , نکته ای فرمودند وامام توضیح دادند.از آنجا که
جزئیات این ملاقات , مشهوراست ,از ذکر خصوصیات آن خودداری می کنم .
فقط,این نکته را عرض می کنم که :امام , دراین بازدید, دقیقا, موضع
خود را نسبت به ادامه نهضت مشخص کردند.

بعداز بازدید, آقایان تشریف بردند. سپس اظهار تمایل کردند که به
غیراز آقایان مراجع , به بازدیداساتید هم بروند, حتی اساتید درجه
۲و۳. پس از بازدیداساتید, به بازدید آقایان طلاب , مدرسه به مدرسه ,
تشریف بردند, که قسمت با شکوه بازدیدهای امام این قسمت است .

البته دراین مدارس , صحبتی از طرف امام انجم نمی گرفت , ولی در آن
شرایط, حالات امام , بیان کننده خیلی از مسائل بود. هر که دقت می کرد,
می توانست مطالبی برداشت کند.

بعداز آن که
بازدیدها, به تدریج , پایان پذیرفت , که تقریبا یکی دو ماه از ورود
امام گذشته بود, سه پیشنهاد به حضرت امام عرض شد:

۱. خدمت امام , پیشنهاد شد که : درس شروع کنند. حضرت امام فرمودند:
من , در نجف , یک طلبه هستم , دوستان گفتند:اکثر ما که اکنون در خدمت
شما هستیم ,از شاگردان قم هستیم و در درس مکاسب شما شرکت داشته ایم .
اینک می خواهیم که همان درس راادامه بدهید. بااصرار زیاد دوستان ,
ایشان پذیرفتند که همان درس قم راادامه بدهند.

روزهای اول ,اجتماع خوبی شد. به دلیل کارشکنی ها, شایعات , و
بدخواهی ساواک و سفارت و عوامل وابسته , باعث پراکندگی برخی افراد
شد. ولی , پس از آشکار
شدن عمق بحث و درس , به تدریج بر تعداد شیفتگان افزوده شد و جمعیت
به حالت اولیه برگشت .

من به عنوان خاطره تلخ شخصی عرض می کنم که : بودند برخی از
اساتید درجه ۲ و ۳ نجف که با یک عناد و کینه و خباثت وصف ناپذیری
نسبت به امام طالبی راابراز می کردند که باعث تخریب روحیه طلاب
می شد.اینان هم نسبت به مقام علمی امام , سمپاشیهایی می کردند و هم
نسبت به عنوان مرجعیت ایشان و هم به لحاظ مسائل نهضت و رهبری ایشان
در نهضت .این افراد, به خبیث ترین وسائل و حرفها متوسل می شدند که
شاید چند قدم هم از ساواکیها جلوافتاده بودند. خباثت اینان , به
قدری بود که , واقعا,از شدت ناراحتی ,اشک می ریختیم اما, حضرت
امام , با کمال صبر واستقامت همه اینها را تحمل می فرمودند.

به یاد دارم , حضرت امام , پیشنهاد بازدید یکی ازاینان را, که الان
هم هست و در خباثت , واقعا, دست ابلیس رااز پشت بسته بود, دادند.
به اواطلاع داده شد که امام امشب می خواهند جهت بازدید, منزل شما
بیایند.او قبول نکرد و عذر آورد که : من وقت ندارم .امام , بازدید را
به شب دیگری موکول کردند. باز عذر آورد.امام , مجددا, به شب دیگری
موکول کردند. باز, عذر آورد. با وجوداین که به دیدن امام آمده
بود. تا برای خودش نکته منفی درست نکنداماازاین که امام , به
بازدیدش بروند,ابا داشت ازاین گونه افراد بودند که بحمدالله بعدها
که مقام حضرت امام برای نجف و نجفیها روشن شد, درانزوا قرار
گرفتند.

۲. خدمت امام , پیشنهاد شد که : به طلاب
نجف شهریه بدهند.ایشان نپذیرفتند. در دلیل عدم پذیرش , گفتند: برای
من امکان ندارد. حاج شیخ نصرالله که پیشنهاد دهنده بود, گفت : من وجه
شهریه را, به عنوان قرض , دراختیار شما می گذارم , شما فقط اجازه
بفرمایید.

امام , به خاطر آن عنوانی که شهریه دادن دارد,ابا داشتندازاین
کاراما بااصرار زیاد قبول کردند که به مناسبت ماه رمضان , که زمان
پیشنهاد, مصادف بود با فرا رسیدن آن ماه , تقسیمی داشته باشند. بعد
حاج شیخ نصرالله , با تلاش زیاد, به امام , قبولاندند که شهریه راادامه
بدهند.این ادامه خیلی فوائد داشت و می توانست حداقل در رفع برخی از
موانع مفید و موثرافتد.

۳. به وسیله حاج شیخ نصرالله , خدمت امام , پیشنهاد شد که
تحریرالوسیله چاپ شود. تحریرالوسیله را حضرت امام , در دوران تبعید
در ترکیه تحریر فرموده بودند. آقا شیخ نصرالله ازامام خواستند که :
دستنویس تحریرالوسیله را لطف کنند, تاایشان چاپ کنند.

امام فرمودند: چرا می خواهید چاپ کنید؟ حاج شیخ نصرالله گفت : برای
مقلدین عرب .

امام فرمودند: من مقلد عرب ندارم .

حاج شیخ نصرالله گفت :اولا, عده ای از شیعیان عراق , مقلد شما
هستند. ثانیا, باید فتوای مرجع دراختیار باشد. عدم تقلید, شاید
برای این است که فتوای شما دراختیارشان نیست . وقتی فتوای شما در
اختیارشان باشد تقلید خواهند کرد.

البته حرف شیخ نصرالله درست بود زیرا عربها, بخصوص عربهای عراق
دلبستگی عمیق به امام داشتند.

در هر حال ,امان نپذیرفتند و فرمودند:اگر من ,این تعداد مقلد
داشته باشم به کتاب فروشی مراجعه می کنند و کتاب فروش , وقتی تقاضا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.