پاورپوینت کامل مصاحبه با استاد آیت الله حسین نوری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مصاحبه با استاد آیت الله حسین نوری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با استاد آیت الله حسین نوری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با استاد آیت الله حسین نوری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۹
بی شک ، تحول درابعاد گوناگون حوزه های علمیه و هماهنگ کردن آنان با
مقتضیات زمان ، و هدایت اندیشه های شاداب ، بسوی سرچشمه های زلال معرفت ،
بدون بهره جوئی از تجربه و فکر بزرگان میسور نیست . م، دراین شماره
با چهره ای به گفتگو نشسته ایم که اخلاص ، تواضع ، تقو، سابقه درخشان ،
پرکاری ، مبارزات سیاسی ،اطلاعات وسیع ، تبحر در فقه واصول آشنائی دیر
پای با نهج البلاغه و آگاهی به زمان از برجستگی های اوست .
ازاین رو، تجربه ها و نظرات وی
می تواند در شکوفایی سیستم درسی حوزه های علمیه و هماهنگ کردن آن با
نیازهای روز، کارساز والگوی بسیار مناسبی برای جویندگان دانش باشد.
در سرآغاز دفترایام این شخصیت بزرگ ، پدر دانشمندی را می بینیم که
شهر رها می کند و به روستا کوچ می کند، تا رسالتش را در آنجا به انجام
رساند، چه ، محیط شهر برای دین داران بویژه روحانیون تابه گداخته
بود و درنگ در آنجا ممکن نبود. دراین شرایط است که حضرت استاد،
حیات علمی خود را می آغازد و در محضر پدر، دانش خود را پی ریزی می کند،
گامهای نخستین را بگونه ای استوار برمی دارد که دیری نمی پاید در
حوزه علمیه همدان و پس از آن در حوزه قم می درخشد و در نزداستادان
بزرگوارش ، منزلتی والا می یابد. حضرت استاد، در سال ۱۳۲۳ شمسی برای
پیمودن مدارج علمی ،راهی قم می شود. دراین برهه از زمان ، برزیگران
فضیلت واخلاق در مزرعه دلها حکم می راندند و با آفات و با مبارزه
برخاسته بودند و بسان نگهبانانی نگران و هوشیار، مراقب اوضاع و
پاسداری ازارزشهای متعالی بودند.
حوزه قم ، در کار تحولی عمیق بود.از نظر
علمی ، پر رونق ، گرم وامید برانگیزاز نظر سیاسی ، چشم و چراغ
توده های محروم و دربنداین مراقبتها و لسوزیهای چهره های مصمم و
متعهد حوزه علمیه قم ، سبب گردید که در عصر وحشت و نومیدی واقتدار
نوکران اجنبی ، حوزه های علمی ، بنوان چشم و چراغ و کانون امید مردم
باقی بماند و چهره های برجسته علمی ،اخلاقی و سیاسی را تحویل اجتماع
بدهد.
حضرت آیت الله حسین نوری ، محصول این مقطع زمانی حوزه علمیه قم است
که دراین مصاحبه – که بخش اول آن را در پیش روی دارید – با چگونگی
تحصیل ، روش فراگیری دانش ، روشهای درسی حوزه علمیه واستادان
بزرگواری که بیشترین نقش در شخصیت ایشان داشته اند، همچون
آیت الله العظمی آخوند همدانی ، آیت الله العظمی خوانساری ، آیت الله
العظمی داماد، آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله العظمی حضرت امام
خمینی آشنا خواهید شد.
حوزه : با سپاس از فرصتی که دراختیار ما گذاشتیدخواهشمندیم طبق معمول ،از شرح زندگی و دوران تحصیلی خود آغاز
فرمایید.
استاد: بنده در سال ۱۳۰۴ شمسی در یک خانواده روحانی ، در شهر همدان بدنیا
آمدم و در سن هفت سالگی ، در پیش پدرم که یکی از علمای همدانی و
معاصر با آقای اخوند – هم حجره با آیت الله آخوند ملاعلی همدانی –
بوده ، درس خواندن را شروع کردم ،ادبیات فارسی ، کتاب گلستان ،انشاء،
ترسل و نصاب را خواندم . تا معالم ، پیش ایشان خواندم . بعداز معالم ،
آمدم همدان مدرسه آقای آخوند. بایداضافه کنم که من درس کلاسیک ، هیچ
نخواندم .ازالفب، پیش پدرم خواندم و هیچ به دبستان و دبیرستان
نرفتم.
مرحوم پدرم ، برای درس خواندن بنده اهتمام زیاد داشت و یکی از
موضوعاتی که خیلی به آن اهتمام داشت ، موضوع اتقان در درس خواندن
بود، که باید خیلی پاکیزه درس بخوانم و می گفت هر چه پایه محکمتر
باشد، ترقی انسان بهتر و زودترانجام خواهد گرفت امروز درس می گفت –
از همان صف میر و مقدمات – فردا گوش می کرد و تحویل می گرفت .اگر خوب
خوانده بودم ، تشویق می کرد واگر خوب نخوانده بودم ، تنبیه .
من ،از همان درس عوامل به آن طرف ، ملزم بودم هر درسی را سه مرتبه
مطالعه کنم ، یک دفعه ازاول تا آخر درس ،از لحاظ صرفی ، کلمه کلمه
صیغه ها رااز من پس می گرفت . دقعه دوم ، همان درس رااز لحاظ نحوی ،
از لحاظ اعراب و جمله بندی – تجزیه و ترکیب از من تحویل می گرفت .
سوم از لحاظ محتوی و مطالب ، که باید کتاب را روی هم بگذارم ،ازاول
تا آخر درس ، مطلبش هر چه بوده بگویم . بطوری بود وقتی که سیوطی
می خواندم ، صیغه ای نبود که ریشه اش را ندانم ، حتی قرآن را باز می کرد،
ازاول صفحه ، تا آخر صفحه ، صیغه ها را باید من کلمه به کلمه بگویم ،
حتی باید ریشه کلمه ها را هم فورا بگویم ، بدون معطلی .این باعث شد
که صرف و نحو، خیلی کامل پیشرفت کردم . در سال ۱۳۲۱ شمسی بود که
ایشان من را آوردند پیش آیت الله آقای آخوند که در مدرسه آخوند، درس
بخوانم . دو سال هم در مدرسه آخوند درس خواندم ، تا قوانین .
حوزه :از خصوصیات مرحوم والدتان نیز مطالبی را بیان دارید.
استاد:از خصوصیات مرحوم والدم ، یکی
این بود که از مصرف وجوه ،امتناع داشت . زمان رضاخان که برای آخوندها
سخت گیری می شد،ایشان ناچار شد برای حفظ لباسش – چون عمامه ها را بر
می داشتند – به یک روستائی در دوازده فرسخی همدان ، به نام[ پاینده]
برود.ایشان ، بااین که امام جماعت بود و به وعظ وارشاد مردم مشغول
بود، عین حال از گرفتن و مصرف کردن وجوه ، برای خودامتناع می کرد و
دکانی برای کسب دائر کرد واز درآمد آن ، هم خودامرار معاش می کرد و
هم به مردم کمک می کرد.
یکی از
مزایای دیگرایشان ،این بود که خطش بسیار عالی بود. ما را ملزم
می کرد که علاوه بر درس خواندن ، روزی سی – چهل سطر اقلا – مشق
بنویسم ، با آن قلمهائی که قدیم مشق می نوشتند. من واخوی را در
نوشتن ، خیلی تشویق می کرد.ایشان ، خطش بسیار زیبا بود والان و
نمونه هائی از آن را داریم .
یکی از مزایای ایشان ،این بود که اخلاص زیادی به حضرت ابی عبدالله ،
علیه الصلاه والسلام ، داشت ، که من یادم نیست که اسم امام حسین[ ع] برده
باشیم واشک در چشمش حلقه نزده باشد. بارها می گفت : بنده همیشه از
خدا خواسته ام که در دودمان من دو چیز باقی بماند: یکی عزاداری
سیدالشهداء[ ع] ، یکی هم فقه . بله این خصوصیات ایشان بود.
حوزه : نسبت به حوزه علمیه همدان ویژگیهای تحصیلی و مدیریتی آن بویژه شیوه های تربیتی مرحوم آخوند سخن بگویید.
استاد: بنده ،از آن وقتی که آدم به
همدان و شروع کردم به درس خواندن ، درس هم می گفتم . در سال ۱۳۲۳ شمسی ،
مطابق ۱۳۶۳ قمری ، من آمدم قم . لازم است از آیت الله العظمی آخوند
ملاعلی همدانی ، مطلبی بگویم :
آیت الله العظمی ، آقای آخوند، مرد بسیار بزرگی بود.از آیت الله
العظمی حاج شیخ ، خواسته بودند یک نفر برای اداره امور علمی و
تبلیغی همدان واطراف همدان بفرستد، آن بزرگوار هم آقای آخوند را
فرستاده بود.ایشان ، رضوان الله علیه ، دارای فضائل بسیاری بود، یکی
این که : مرد جامعی بود، یعنی معلومات ایشان در فقه واصول فقه ،
منحصر نمی شد، در تاریخ و تفسیر وانساب وادبیات عرب هم ، بسیار
بسیار وارد بود. جامعیتش کم نظیر بود. دوم این که : خیلی خوش معاشرت
و خوش مجلس بود و به همین وسیله ، دراعماق دله، نفوذ می کرد و تربیت
و موعظه اش ، موثرتر می شد. خیلی هم خوش بیان بود، لذا منبرش هم
بسیار خوب بود. ماه رمضان و محرم ، در پای منبرش غوغا می شد. مطالبش
در منبر، چون از دل بر می خواست ، بسیار موثر بود وانسان را منقلب
می کرد و تحولی بوجود می آورد .
یکی دیگر از مزایای آخوند، رحمه الله علیه، این بود که : خیلی قدر اوقات را
میدانست ، جدی بود، از پنج دقیقه وقت هم استفاده میکرد. معمولا هر کجا میرفت،
میرفت کتابی زیر بغلش بود.
آقای آخوند، رحمه الله علیه ، خیلی به من عنایت داشتند. همیشه نصیحت
می کردند حالا یکی از نصیحتهایش را عرش می کنم : سال ۱۳۴۵ که بنده در
زندان قزل قلعه ، مدتی زندانی بودم ، بعد که بنده آزاد شدم ، رفتم مشهد،
آقای آخوند هم آمده بودند مشهد، وارد شده بودند منزل آقای میلانی .
رفقا در مدرسه نواب ، برای بنده جلوسی ترتیب داده بودند. علماء برای
ملاقات بنده آمدند، آقای میلانی و آقای آخوند نیز تشریف آوردند. بنده
برای بازدیدشان رفتم منزل آقای میلانی . پس ازانجام ملاقات ، به من
فرمودند: چند دقیقه ای باشید، خلوت شود، با شما کار دارم . صبر کردم
خلوت شد، بنده را به اطاق خودشان بردند. ( آقای میلانی ، رحمه الله
علیه ، یک اطاقی اختیار آقای آخوند گذاشته بود، چون ایشان وارد بر
آقای میلانی بود.)یکی دیگراز مزایای آخوند، رحمه الله علیه ،این
بود که : خیلی قدراوقات را می دانست ، جدی بود،از پنج دقیقه وقت هم
استفاده می کرد. معمولا هر کجا می رفت ، کتابی زیر بغلش بود.
این را عرض نکردم ، بنده آن وقت که همدان رفتم و درس می خواندم ، چون
طبع شعر داشتم ، گاهی شعر می گفتم .ایشان این موضوع را شنیده بودند و
به حجره بنده تشریف آوردند و فرمودند: آمدم نصیحتی بکنم و آن این
است که شما مشغول درس خواندن باشید و وقت خود را با گفتن شعر تلف
نکنید. من از آن تاریخ دیگراز گفتن شعر و صرف وقت در آن ، خودداری
کردم . تااین که در مشهد، در منزل آقای میلانی ، وقتی خلوت شد در
اطاقشان ، به من فرمودند. یادتان هست که آن سال که آمدی همدان ، به
شما یک نصیحتی کردم ، حالا هم چون به شما خیی علاقمندم ، می خواهم یک
نصیحتی به شما بکنم . آن نصیحت این است که شما به مور و ملخ ، کار
نداشته باشید. بعدا توضیح دادند که من می بینم شما مقاله هائی
می نویسید درباره زنبور عسل و موریانه و مورچه و …این نه این که
خوب نباشد، خوب است ، قلم داشتن خوب است ، ولی ما سعی کنیم در آینده
یک فقیه کامل ، مفسر و رجالی داشته باشیم .از شماانتظار داریم چنین
باشید.اینها که شما درباره مور و موریانه و زنبور عسل می نویسید،
دانشگاه رفته هم می تواند بنویسد،امااز شما که این استعداد رسیدن
به مقام فقاهت را دارید حیف است . بنابراین ازاین به بعد دور مور و
ملخ را خط بکش .
حوزه : ببخشیدایشان مجله هم می خواندند؟
استاد: بله می خواندند،این هم یکی از خصوصیات ایشان بود. یکی از
حکایتهائی که ازایشان بخاطر دارم ،این است که ایشان فرمودند: آقای
حاج ملامهدی نراقی ، هنگامی که[ جامع السعادات] را نوشت ، چند نسخه از
آن را برای علمای نجف از جمله سیدمحمدمهدی بحرالعلوم فرستاد.
سیدمحمد مهدی بحرالعلوم بعداز وحید بهبهانی مرجعیت پیدا کرده بود و
خیلی مهم بود. صاحب جواهر درباره وی می گوید :[صاحب الکرامات
الباهره] درادبیات هم خیلی مهم بوده است .[ دره] که منظومه ای است در
فقه ، نمونه کاملی ازادبیات بحرالعلوم است . بعداز مدتی ، حاج
ملامهدی نراقی ، به نجف که رفتند علمای نجف برای ملاقات ایشان آمدند
ولی بحرالعوم برای ملاقات ایشان نیامد.
نیامدن همچنین شخصی برای دیدن حاج ملامهدی نراقی ، خیلی
سنگین بود. حرفهای زیادی می شود درباره اش گفته شود، ولی ایشان گفتند:
آقا برای ملاقات نیامدند، ما خدمت ایشان می رویم و رفتند، ولی
بحرالعلوم اعتنا نکرده بودند. باز بیشتر حرف درباره اش گفته شد که
چطور شده ؟ بعداز مدتی – ده پانزده روز مثلا – باز هم ایشان به
ملاقات بحرالعلوم رفت ، ولی بحرالعلوم اعتنا نکردند، و حرف ها بیشتر
شد. بعداز چند روزی برای بار سوم منزل بحرالعلوم رفت این دفعه ،
بحرالعلوم خیلی احترام کرد. همه تعجب کردند، ملاقاتش که نیامده
بودند، دو دفعه هم رفته ، توجه نکردند واین دفعه این طور؟! همین که
خلوت شد، بحرالعلوم به ایشان فرموده بود:این که دراین مدت به
ملاقات شما نیامدم واین طور رفتار کردم ، می خواستم ببینم که کتاب
[جامع السعادات] را جمع آوری کردی یااین که آنچه نوشته ای ، در وجود
خودت پیاده کرده ای و تزکیه نفس و تهذیب اخلاق کرده ای ؟ برای من ثابت
شد که تهذیب نفس کرده ای .
یکی از شیوه های مرحوم آخوند،
رحمه الله علیه ،این بود که با طلاب ، خیلی گرم می گرفت .
این عجیب بود که شهریه آنها را خود می داد. مقسم داشت ، ولی بیشتر
خودش شهریه می داد، چرا؟ برای این که هر طلبه ای که می آمد شهریه
بگیرد،از درس و بحثش سوال می کردند.از مشکلاتش سوال می کردند و
وقتی می دید طلبه ای نیازمنداست واحتیاج بیشتری دارد، بیشتر شهریه
می دادند.
آخوند، بیشتر به غربا توجه داشت . خیلی عجیب ، بعضی از طلبه ها در قم
بودند، در سال دو سه مرتبه می رفتند وازایشان پول می گرفتند و
می آمدند! علی ای حال ، خیلی با طلبه ها گرم می گرفت . به حجره ها می رفت ،
می نشست ، صحبت می کرد، عجیب بود. کمتر کسی است که اینطور باشد.ایشان ،
وقت ، معین نمی کرد صبح که می شد، ساعت ۷ و ۸ بلکه ۷ در حیاط باز
بود. هر کس ، هر وقت می آمد،ایشان می نشست واگر سوالی داشت می پرسید
وایشان پاسخ می داد واگر مشکلی داشت بیان می کرد وایشان برای رفع
مشکل اقدام می کرد.این نشست تا ظهرادامه داشت . بعد نماز می خواند و
ناهار می خورد و بازاز ساعت ۳ بعدازظهر، در را باز می گذاشت ، تا هر
کس هر کاری دارد، مراجعه کند.این خیلی عجیب است . کمتر شخصیتی است
اینقدر مردم دار باشد. تلفن می کردند،استخاره می خواستند،ایشان جواب
می داد. خلاصه ،ایشان از لحاظ اخلاقی واخلاص و توجه به خدا وائمه
اطهار خیلی عجیب بود. وقتی حوزه رااداره می کرد، همیشه قبل از درست
فقه واصول ، نیم ساعت تفسیر می گفت .از ساعت ۹ تا ۱۲ هر سه بحث را
تمام می کرد. سیره اش ،اینجوری بود.
البته آخر درسش هم به بعضی از شاگردهایش ، می فرمود، مصیبت می خواندند. (یکی
از آقایان می فرمود: حاج شیخ عبدالکریم ، دراول درسهایش می فرمود:
مصیبت می خواندند.)این هم از خصوصیات درس ایشان بود. درسش خیلی خوب
بود. مدرسه مرحوم آخوند، کوچک بود.ایشان کتابخانه درست کردند،
کتابخانه ایشان ،الان هم هست و یکی از کتابخانه های عالی مهم ایران
است . متاسفانه باید عرض کنم هم اکنون ، تالیفی ازایشان ، در دست
نیست .
در آخرین ملاقاتی که با آیت اله العظمی آقای آخوند داشتم – چون گاهی
تابستانها به همدان می رفتم ، به محضرشان شرفیات می شدم – به ایشان
عرض کردم به من نصیحتی بفرمایید فرمودند: نصیحت به شمااین است که
تا می توانید به کار طلبه ها پرسید، به آنها کمک کنید و مضایقه نکنید،
چون آنها منسوب به امام عصر[ عجل الله تعالی فرجه] می باشند.
حوزه : خصوصیات اخلاقی ، علمی و برخی خاطرات گفتنی استادانتان را بیان دارید.
استاد: بنده آمدم قم ، ۱۳۲۳ شمسی و ۱۳۶۳ قمری بود. در نزد حضرت
آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی ، رسائل و مقداری از مکاسب را
خواندم . و در محضر حضرت آیت الله العظمی آقای داماد، مقداری از سطح ،
مکاسب و کفایتین ، را خواندم و یک مقداری از رسائل را پیش شیخ احمد
مجاهدی ، که مرد ملائی بود، خواندم . یکی دیگرازاساتیدم ، میرزا مهدی
تبریزی بود که پیش این مرد محقق قسمتی از سطح ، کفایه ، را خواندم .
این مرد بزرگ انصافا در عبارت فهمی ممتازاست .این شخصیت اکنون
مجهول القدراست .
آن زمان که من به قم آمده بودم زمان آیات ثلاث بود: آیت الله العظمی
حجت ، آیت الله العظمی آقای سیدمحمدتقی خوانساری و آیت الله العظمی آقای
صدر، یکی از خاطرات من مربوط به سال ۶۴ قمری و ۲۴ شمسی است که نماز
باران به امامت آیت الله العظمی خوانساری برگزار شد. آن سال ، باران
کم آمده بود و مردم قم ، در مضیقه بودند وایشان ، نماز مغرب و عشاء
را در مدرسه فیضیه می خواند. نماز تقریبا یکساعت طول می کشید. خیلی
یا حال نماز می خواندند.از لحاظ عبادت ،ایشان خیلی ممتاز بودند .
عده ای از
مردم قم – کشاورزان – آمدند و گفتند: باران نیامده است و زراعت ما
دارد می سوزد.اول ایشان فرمودنداعلام کردند،اعلامیه زدند تو بازار،
که مردم روزه گرفتند. دفعه اول که رفتیم برای نماز، روز چهارشنبه و
پنج شنبه ، مردم روزه گرفتند. روزه گرفتیم و روز جمعه حرکت کردیم
رفتیم طرف خاک فرج که آن وقتها بیابان بود. آنجا نماز خواندیم . مردم
قم بودند. روحانیون عباها را وارونه پوشیده و پاها را هم برهنه
کرده بودند و به همان ترتیب ، مردم قم آمده بودند، با لباسهای
وارونه . آنجا قبل از نماز، خطیب بسیار مبرز، مرحوم آقا محمدتقی
اشرافی ، منبر رفتند و صحبت کردند و به مردم گفتند: ما وظیفه داریم
نماز بخوانیم ، حالا باران آمد یا نیامد، آن دیگر با خداست . ما
می خواهیم به وظیفه عمل کنیم .
بهرحال ، نماز باران خوانده شد و وقت برگشتن ما را مسخره می کردند
که عباهایتان را جمع کنید که گل آلود نشود. روز جمعه آقای خوانساری
نماز جمعه می خواندند. آمدند مسجدامام و نشستند و ما هم نشستیم . قبل
ازاین که خطبه بخوانند، صحبت می فرمودند با آنها که نشسته بودند که
بله ما عوض شدیم ، خدا عوض نشده است ، ما بد شده ایم و … خلاصه آن
روز گذشت . دو روز بعدش ،ایشان اعلام کردند فقط طلبه ها روزه بگیرند و
فقط طلبه ها بیایند. دفعه دوم ، پشت قبرستان حاج شیخ عبدالکریم ، قبل
از قم نو، دست راست در جاده اراک ، که آن موقع بیابان بود، نماز
برگزار شد.این دفعه آقای خوانساری خیلی منقلب بودند. نمازایشان که
داشت تمام می شد،ابرها پیدا شدند. خلاصه قبل ازاین که برگردیم ،
وارد بشویم به قم ، باران شروع شد. بارانی آمد که دوباره همان
کشاورزها آمدند گفتند بس است دیگر، ممکن است سیل بیاید .
دراینجا به دو قضیه ، درارتباط با حضرت آیت الله
العظمی خوانساری ،اشاره می کنم :
۱. در موقعی که حضرت آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری ، رضوان الله
علیه ، تصمیم به خواندن نماز باران ، به شرحی که گفته شد، گرفتند،از
قراری که در آن هنگام مسموع گردید، آیت الله العظمی آقای سید محمد
حجت و آیت الله العظمی آقای صدر، به ایشان پیغام دادن که ما هم
حاضریم در نماز باران شرکت کنیم .ایشان ، در پاسخ آن پیغام فرمودند:
نه ، شما شرکت نکنید. من نماز باران را می خوانم اگر خداوند دعای ما
را مستجاب کرد و باران آمد، مردم آن را به حساب همه روحانیت
می گذراند و موجب عزت و عظمت روحانیت می شود، ولی اگر باران نیامد مردم
این را بحساب من می گذارند،اما موقعیت و وجهه شما محفوظ می ماند.
بگذاریداگر لطمه ای بوجهه کسی وارد شد آن من باشم و وجهه و موقعیت
شما محفوظ بماند.
۲.از جمله موضوعاتی که از آیت الله خوانساری با چشم خود دیدم این
بود که ما چند نفر بخدمت ایشان می خواستیم شرفیاب شویم نزدیک منزل
ایشان که رسیدیم دیدیم ایشان از جائی دارند بطرف منزل می آیند و به
در منزل که رسیدند سائلی سر رسید و به ایشان عرض کرد که من پیراهن
ندارم . آقای وارداطاق شد. ما هم پشت سرایشان وارداطاق شدیم . دیدیم
قبای خود رااز تن بیرون آوردند و بعد پیراهن رااز بدن در آوردند
وبه آن سائل دادند و سپس قبای خود را پوشید و همان طور بدون پیراهن
نشست و بکار مردم می رسید و به سوالات ما پاسخ می داد .
اما آقای حجت ، من
در درس ایشان خیلی شرکت می کردم . درس آقای حجت ، در آن زمان در قم
ممتاز بود.
آقای
حجت استاد بسیار بزرگی بودند، خیلی خوش بیان بودند. در درس گفتن
سلیقه خوبی داشتند، مطالب را دسته بندی می کردند. دسته بندی مطالب
بگونه ای بود که نوشتنش خیلی راحت بود. آن مرحوم باید برای ما درس
باشد که مطالب را تنظیم کنیم ، مثلا بیع فضولی که می گفت ، در بیع
فضولی چند تا مبناست : مبنای شیخ انصاری ، مبنای آخوند خراسانی – در
حاشیه آخوند بر مکاسب استفاده می شود – مبنای سیدمحمدکاظم یزدی ،
مبنای مرحوم شیخ محمدحسین کمپانی اصفهانی و مبنای خودش ، بطوری تنظیم
می کرد که انسان تعجب می کردازاین بیان و دسته بندی . درس را به این
ترتیب می گفت و مقتضای مبنای هر کس را در مساله ، بیان می کرد. یا
مثلا در صحت و نفوذ دراجازه ، در کشف و در نقل .
نکته ای می خواستم عرض کنم ، آن روزی که ایشان در آستانه احتضار
قرار گرفته بود، رفتم منزل ایشان ، نزدیک مدرسه حجتیه ، من تو حیاط
بودم ، تواطاق ،اشخاص دیگر بودند،اشخاص ناراحت بودند یک نفر آمد
گفت : برای ایشان ، مقداری تربت سیدالشهداء[ ع] آوردند، تربت را با آب
قاطی کردند، تاایشان بخورند.ایشان هم برداشت و نزدیک لبش آورد و
گفت:[ آخر زادی من الدنیا تربت الحسین] . و آنگاه نوشید و[ اشهدان
لااله اله الاالله] را گفت و رو به قبله ، به جوار حق پیوست .
بعداز آن ، یکی ازاساتید
مهم م، آقای سیدمحمد داماد[ره] است . بنده دوازده سال ، فقها و
اصولا به درس آقای داماد رفتم . چند نفر بودیم در حوزه ، با شاگردان
داماد معروف بودیم .ایشان ، مرد بسیار دقیقی بود. دقت نظرایشان ،
انصاف، خیلی خوب بود. در تربیت شاگرد و عنایت به شاگرد هم ممتاز
بود. نوشته هائی از درس آن مرحوم ، بنده دارم . من درسهای ایشان را
می نوشتم ، بعدا خدمت ایشان می دادم ، مطالعه می کردند و با دقت در
حاشیه اش یک چیزهایی می نوشتند که اکنون وقتی نگاه می کنم ، برای من یک
یادگار مهمی است .
در تواضع ،اخلاص و ساده زیستی ، کم نظیر بود.این را فراموش نمی کنم ،
یک روز درس می گفتند، در مساله وضو به اینجا رسیدند که در موقع
گرفتن وضو، بایدانسان خودش آب بریزد و خودش وضو بگیرد، کسی کمک
نکند.البته کمک هم هم مراتب دارد. بعضی مراتبش ، باطل می کند، بعضی
مراتبش مکروه است . روایتی خواندنداز[ وسائل] : حضرت امام رض، علیه
الصلوه والسلام ، وارد شد در مجلس مامون ، مامون داشت وضو می گرفت . یک
نفر آب می ریخت تو مشت ماموم و مامون وضو می گرفت . حضرت امام رضا
[ ع] به مامون فرمودند:[ لاتشرک بالله یاامیرالمومنین] این کلمه را
که ایشان خواندند، که حضرت رضا به مامون ،اینجوری گفته ، فرمود:
این حدیث ، ممکن است سندا مخدوش باشد. مخدوش هم هست ، چون ما نداریم
در روایت صحیح که ائمه ، علیهم السلام ، به خلفای جور،امیرالمومنین
گفته باشند، در کتاب[ الامام الصادق والمذاهب الابعه] ، تالیف اسد
حیدر،این بحث است که هیچ وقت ائمه[ ع] به بنی عباس و خلفای جور،
امیرالمومنین نگفته اند واگر در یکجا داشته باشیم ، سندضعیف است .
امام صادق[ ع] هم به منصور هرگز نگفته است و آنجا که گفته ، سند ضعیف
است . آنجا بحث این کلمه[ امیرالمومنین] ایشان را منقلب کرد بطوری
که بشدت گریه کرد و آن روز نتوانست درس بگوید. وضع طوری اشد که
امام رضا[ ع] ، به مامون بگویدامیرالمومنین !اخلاصش را دارم می گویم
که آن روز با گریه اش همه را منقلب کرد، نتوانست درس بگوید. عبایش را
بر سرش گرفت و جلسه درس را ترک گفت .
خلاصه ، دوازده سال هم بنده پیش ایشان در خواندم .از جمله کسانی که
باز پیش ایشان درس خواندم ، آقای علامه طباطبائی بود که پنج سال بنده
به درس اسفارایشان رفتم .البته چگونگی آقای علامه طباطبائی از لحاظ
اخلاق و تربیت شاگرد، معلوم است .
یکی از
اساتید بزرگ ما حضرت آیت الله العظمی بروجردی بود. بعدازاین چند
سالی ، که مقدارش دقیق یادم نیست ، آقایان ثلاث ، آیات عظام حجت و
خوانساری و صدراین سه بزرگوار، حوزه رااداره می کردند. آقای
بروجردی هم از علما و فقهای بزرگ و معروف بود و در بروجرد زندگی
می کردند. روزی برای معالجه نقاهتی که داشتند به تهران تشریف آوردند
و در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند.
علماءاطلاع پیدا کردند و عیادت کردند و نامه هائی نوشتند و رفت و
آمدهایی انجام شد. آن وقت ازایشان تقاضا شد به حوزه علمیه قم
تشریف بیاورند وایشان هم پذیرفتند. یادم هست که بااستقبال شایانی
– که آقایان ثلاث هم بودند ایشان وارد قم شدند. بعداز ورود، درس
فقه شروع کردند.اولین کتابی که شروع کردند[ اجاره] بود.
مناسب است اینج، دو تا نکته عرض کنم . یکی :اهمیت فقه ،البته
می دانیم علماء و فقهای بزرگ در عالم تشیع بوجود آمدند که اینان ،
همیشه وزنه بزرگی در عالم اسلام بوده اند.این برای خاطراین است که
به فقه ، دراسلام ،اهمیت زیادی داده شده است .
پیغمبراکرم[ ص] فرمودند:[ فقیه واحداشد علی ابلیس من الف عابد].
یک فقیه ، وجودش بر شیطان از هزار عابد سنگین تراست .
بخاطراین که وجودش دراجتماع ، موثرتراست . حضرت کاظم ،
علیه الصلوه والسلام ، فرموده اند :[ان المومنین الفقهاء حصون الاسلام
کحصن سورالمدینه لها]
مومنین فقهاء دژهای اسلامند. همچنانکه دیوارهای یک شهری ، آن
شهر را حفاظت می کند.
و نیز حضرت کاظم ، علیه الصلوه والسلام ، فرمودند:
[الکواکب]تفقهوا فی دین الله و فضل الفقیه علی العابد، کفضل الشمس علی
.
و بالاخره حضرت رسول اکرم[ ص] فرمودند:
[ اذاارادالله بعید خیر، فقهه فی الدین و زهده فی الدنیا].
هنگامی که خداوند می خواهد نسبت به یک بنده ای خیر پیش بیاورد، (آن
بنده را منشا خیر قرار بدهد)او را دراین فقیه نسبت به دنیا هم
زاهد و بی اعتنا می گرداند.
این قبیل احادیث که فراوان است ،اهمیت فقیه را می رساند.
نکته دوم این که : با کمال تاسف ، حوزه های ما طوری شده اند که دیگر
مثل سابق ، فقهای بزرگ را نمی پرورند. شاهدش این است که می بینیم در
شهرهای ایران فقهائی بوده اند که از دنیا رفته اند، خلائی بوجود آمده و
جایگزین نداشته و ندارند، مثل، آیات عظام شیخ بهاءالدین محلاتی در
شیراز، آخوند ملاعلی در همدان ، در غرب ، وزنه ای بودند، در تهران ،
آیت الله سیداحمد خوانساری ، آیت الله شیخ محمد تقی آملی ، در مشهد
آیت الله سیدمحمدهادی میلانی ، دراهواز، آیت الله سیدعلی بهبهانی ، در
اصفهان ، آقای خراسانی ، آقای خادمی.
خوب الان سه – چهار نفراز آیاتی که در سنین بالا هستند، پیرمردانی
هستند، وجود دارند،اگر ده سال دیگر، بیست سال دیگر – خدا به آنها
سلامتی بدهد از دنیا بروند، آیا جایگزین این شخصیتها را ما داریم ؟
باید دراین مورد فکری بشود.اساسا باید در حوزه طبقه بندی بشود. ۵۰
نفر، ۱۰۰ نفر،ازافرادی که مستعدنداز لحاظ ذوق و قریحه واستعداد
و صلاحیت اخلاقی ، شناخته بشوند و تحت نظر مربیان صالحی اداره بشوند و
هیچ مسافرتی واشتغالات دیگری نداشته باشند،از لحاظ وضع اقتصادی هم
صد درصد تامین باشند تا بعداز بیست سال ، هر کدامشان یک وزنه ای
باشند، یک فقیهی باشند.
خلاصه ،این موضوع مهمی است که عرض کردم ، ممکن است بعدااگر لازم شد
توضیح بیشتری بدهم .
آقای بروجردی ، رحمه الله علیه ، در فقه ، خصوصیاتی داشتند،اینجا به
یاد دو سه تا بیت شعر بحرالعلوم افتادم دراول[ دره] ایشان
می گویند:
و بعد فالعلم طویل سلمه
ساکله اعلامه وانجمه
وان العلم الفقه من العلوم
کالقمرالبازغ فی النجوم
بنوره من بعد علم المعرفه
معالم الدین عدت منکشفه
علم ، راهش و نردبانش ، طولانی است . علامتها
و ستارگانش ، درافق خیلی بالا واقع شده اند. علم فقه در میان علوم
دیگر مانند ماه تابان است که دراین ستارگان بنور علم فقه بعداز
علم معرفت خد، معالم و آثار دین منکشف و روشن می شود.
البته علم فقه ، بسیار بسیار شریف و عزیزاست . آیت الله العظمی
بروجردی ، آن موقع در قم ، خارج فقه واصول را می فرمودند. خصوصیات و
مزایای درس فقه ایشان ، یکی این که : مساله فقهی را که می خواستند
عنوان کنند، حشو و زواید را حذف می کردند، مثلا برای یک مساله
فقهی ، در جواهر و غیر آن هفت دلیل ، هشت دلیل ، ده دلیل ،اقامه
شده است ، ولی ایشان سعی می کرد وقت را صرف بعضی مطالبی که زائد بنظر
می رسد نکند، حشو زواید را حذف می کرد. کلام را متمرکز می کرد در آن یک
دلیل ، دو دلیلی که دلیل اصلی مساله بود و بیشتر در آن بحث می کرد.
گاهی هم ممکن بوداشاره مختصری بکند به آن حشو و زوائد و خلاصه ، وقت
زیادی صرف آنها نمی کرد.
دوم این که :احادیثی که پایه و ریشه مباحث فقهی است و می خواست در
درس فقه بخواند به طرز خاصی می نوشت و می آورد.
اولا: دقیقا دسته بندی شده بود.
ثانیا:از حیث سند و متن مورد بررسی قرار گرفته بود.
از لحاظ سند که حدیث مورد بحث قرار می گرفت ، طبقات روات را مطرح می کرد،
خودش در طبقات روات ، خیلی کار کرده بود که اگر لازم شد، طرز کار
ایشان را در رجال و طبقات روات ، عرض می کنم . روات رااز لحاظ طبقات
بطور کامل بررسی می کرد. تعداد روات احادیث م، آنطور که به ضبط
آمده ، در حدود چهارده هزار نفراست که در تنقیح المقال مامقانی که
شاید مبسوطترین کتاب رجال باشد، در حدود چهارده هزار راوی را روی هم
رفته نام برده و مورد بررسی قرار داده است .
آقای بروجردی ،
اعلی الله مقامه ، به اندازه ای محیط به تراجم روات بود، مثل این که
اینان را بزرگ کرده ، هر کدامش که نمام برده می شد، متولد شده کجاست ،
در کجا زندگی کرده است ،از کبار کدام طبقه واز صغار کدام طبقه ،
چند تاامام را درک کرده ، چه تالیف کرده است . خلاصه ، بقول بعضی از
آقایان[ بعدالرجال بانامله]. باانگشت هایش ، رجال را می شمرد.
به این ترتیب ،احادیث را مورد بحث و
بررسی قرار می داد و تا ممکن بود، حاکم فقهی رااز شکم احادیث در
می آورد. کمتر دیدیم دراین چند سال ،ایشان بااصل بااستصحاب و
برائت مثل، یک مساله ای را بخواهد درست کند. بیشتر سعی می کرد روی
همان متن حدیث ، حکم فقهی مورد بحث را در بیاورد.
سوم : سیر تاریخی مساله : هر مساله فقهی را که عنوان می کردند،
سیرتاریخی آن مساله را هم بیان می کردند که در طول زمان ،این
مساله فقهی ، چه نشیب و فرازهائی را پیموده و مبدا پیدایش این
مساله فقهی ، در چه زمانی بوده ، در طول ازمنه واعصار، در کتب عامه
و خاصه ،این مساله چه مراحلی را پیموده ، تاامروز نوبت تحقیق
درباره آن به ما رسیده است .
چهارم : نقل اقوال : در نقل اقوال ،اول معمولااقوال علماء عامه را
نقل می کرد با ذکر کتبشان ، گاهی اقوالشان رااز کتب خودمان نقل
می کرد، مثلا آگاهی از کتب آتان ، مثل[ بدایه المجتهد و
نهایه المقتصد]،ابن رشیداندلسی وامثال آن و گاهی هم از[ خلاف] شیخ
طوسی ، یااز[ تذکره] علامه ،[ منتهی] علامه نقل می کرد و بعداز آن
اقوال فقهای شیعه را نقل می کرد. معمولا بدون واسطه ،از کتبشان
می گرفت و به ما هم گاهی می فرمود : من به کتاب[ مفتاح الکرامه] ، تا
فرصت داشته باشم ، مراجعه نمی کنم. [ مفتاح الکرامه فی شرح قواعد
العلامه] که از سیدجواد آملی ، شاگرد بحرالعلوم ،است . سیدجواد آملی ،
در سال ۱۲۲۶ وفات کرده است . دراین کتاب هم صاحب کتاب ، بیشتراین
بوده که اقوال فقهای شیعه را نقل کند.ایشان فرمودند :[من تا فرصت
دارم ، خودم مراجعه می کنم به ماخذ و مدارک ، شما هم خودتان اقوال را
از ماخذ و مدارک ، بلا واسطه بگیرید].
بعد می پرداخت به تاریخ صدوراقوال ، که در چه
تاریخی از صاحبانش وارد شده ، حتی اگر یکی از فقهاء کتب متعدد دارد و
در آنها فتاوای مختلف دارد، چون محیط بود می دانست که این کتب ، کدام
مقدم و کدام موخراست . در چه تاریخی ، علامه[ تذکره] را و در چه
تاریخی ،[ منتهی] را تحریر کرده است . بطوری که روشن می کردنداین شخص ،
که دارای اقوال متعددی است ، نسبت به تعدد تالیفاتش ، متقدم و
متاخر، کدام است .این اقوال ، مثلا نسبت به هم ، چه ترتیبی دارند؟
پنجم : بعداز نقل اقوال عامه و خاصه ، به مدارک اقوال توجه می کردند
و بالنتیجه ، مساله ، بسیار بسیار روشن می شد. بطوریکه هر کسی که در
درس ایشان بود، مساله که تمام می شد،اصلا خودش صاحب نظر می شد.این
را هم بایداضافه کنم ، در بحث بطوری بی طرفانه بحث می کردند که تا به
آخر نرسیده ، کسی نمی دانست نظرایشان چیست ؟ و کدامیک ازاین اقوال را
اختیار خواهند کرد.
حوزه : دسته بندی بر چه اساسی بود؟ طبقات سند یا محتوی …
استاد: براساس محتوی ، مثلا در کتاب قضا که یک عینی مورد تداعی و
دعوا قرار گرفته ،این می گوید مال من است ، آن یکی می گوید مال من
است ، آن وقت هردوشان بینه اقامه کرده اند، هر دو مدعی اند.اینجا خوب
بحث این است که بینه داخل ، مقدم است یا بینه خارج ، مقدم است ؟
داخل (داخل الید)، کسی است که تسلط براین عین دارد خارج ، آن کسی
است که ید براین عین ندارد.اینجا بحث از مرجحات بین دو بینه است .
مرجحاتی که هست یک داخل و خارج بودن است . یکی دیگراکثر واقل بودن
است . یکی دیگر،اعدال و عادل بودن است . مرجحات دیگر، به شاهدها بر
می گردد. خلاصه ،اینجا مرجحات زیاداست . مااینجا چند روایت داریم که
اگر عینی مورد دعوی قرار گیرد، دو نفر با بیشتر بینه اقامه کنند،
بینه کدامیک مقدم است . خوب روایات بایداینجا دسته بندی بشود، مثلا
دو تا خبر، دال اند که بینه داخل مقدم است . دو تا سه تا خبر، دال اند
که بینه خارج ، مقدم است و هکذا.
خوب بایداینجا را دسته بندی کنیم ، بعد بررسی کنیم که رحجان یا کدام
دسته است .
البته دسته بندی ، همیشه از لحاظ محتوی است . یک
دسته بندی هم گاهی از لحاظ سنداست . یکی از مهارتهای آقای بروجردی
این بود که گاهی ازاوقات می دید در[ وسائل] ، در یک بابی پنج خبراست
سه یا چهار خبر را به یک خبر برمی گرداند، یک خبر می افتاد یک طرف و
آن چهارتای دیگر می شد یک خبر در مقابل آن یکی .این چهار خبر را که
صاحب وسائل گفته ،از فلان کتاب و فلان کتاب و فلان راوی و فلان راوی ،
ایشان می فرمودند: برای ما ثابت است که امام صادق[ ع] یک دفعه این
حکم را بیان فرموده اند، منتهی هر کدام از راوی ها یک جور نقل
کرده اند. حدیث یکی است ، چون معصوم ، یکدفعه بیشتر نفرموده است ، لذا
پنج تا خبر را می کرد دوت، چون چهارتایش در واقع یکی بود.
وامااز نظر رجال ، کارشان به این ترتیب بود که می فرمودند: من
تحصیل بصیرت به احوال رواه رااز کافی شروع کردم . فرمودند: کافی را
گذاشتیم جلو،اصولاو فروع،الان در هشت جلد کافی چاپ شده است : دو
جلداصول و پنج جلد فروع و یک جلد هم ، روضه کافی است ،اساتید کلینی
را جمع کردیم که روی هم سی وشش نفر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 