پاورپوینت کامل سیاست آموزشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیاست آموزشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیاست آموزشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیاست آموزشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳
سرمقاله
شرایط جدیداجتماعی مجال بازتراندیشیدن پیرامون مسائل فرهنگ را ممکن
و ضرور می سازد.از یک سو، پاره ای از تضییقات مادی ، بمرور کمرنگ
می شوند وازافق دیگر، حجاب جنگ بر ناتوانی و با ضعفه، سایه
نمی افکند و سپر بلا نمی شود. بااین توجه مسائل مختلف اجتماعی ، در محک
دید و توقع جامعه ای است که سالیان مقاومت ر، در نور دیده اند و
اینک بحق ، منتظر آنند که رویش عینی کارگزاران را ببینند و آثار آن
را بیابند.
نکته فوق ، به معنای افزودن توقعات نیست بلکه دادن بهای کافی به
انتظارهای اصولی امت است و بااین حساسیت ، نبایدازاین انتظارات در
گذشت و با تکیه بر خسارات و خرابیهای ایام انقلاب و جنگ ، حجاب نوین
آفرید.البته انتقال وارائه مشکلات ، شرور و لازم است ،اما دراین
میان بایستی بین مشکلات طبیعی و خود آفریده ، مرزی جدی قائل شد و خلط
این دو، تنها مدیران و مسوولان ضعیف و نالایق ر، برجای می دارد. .
اینک در آغاز سال تحصیلی نوین ، پرداختن به نقد کلی اصول آموزش در
کشور، بااین عنایت انجام یافته است که ضرورت بسط انقلاب آموزشی ،
همچنان پابرجاست واز برنامه ریزان این امر،انتظار آن است که در جهت
تکامل و تحول جدی شیوه تعلیم در کشور، جدیت بیشتر نشان دهند.
ضرورت بحث :
تامل در پیراموت تعلیم و
تربیت ، سابقه ای تاریخی دارد و ضرورتی آشکار واینک ابعاد و آثار آن ،
بگونه ای جدیتر مورد بحث است .ای .اف . شوماخر، معتقداست که
بزرگترین منبع تمدن ،[ تربیت] است ۱ و در علل زوال تمدنه، بایداز
نارسائی این منبع ، کنکاش داشت ، نوشته است.
[در بسیاری موارد، تمدنهای جدیدی در همان سرزمینها به پاخاسته اند
که صرفااگر منابع مادی زیربنای آنها قبلااز بین رفته بود،
برقراریشان کاملا توجیه ناپذیر می نمود.. همه تاریخ – و هم چنین
تجارب کنونی – به این نکته اشاره دارند که این آدمی است و نه طبیعت ،
که منابع اصلی را فراهم می آورد. یعنی عامل اصلی همه توسعه های
اقتصادی از ذهن آدمی بر می خیزد]. ۲
او بااین تلقی ، بحران مغرب زمین ر، بحران تربیتی می داند واظهار
می دارد که سلطه آراء قرن ۱۹ (چون اصل رقابت ، نسبیت ، تجربه گرائی ،
نفی تجلیات روحانی و…) رویت می شوند،او می نویسد:
[ این تصورات قرن نوزدهمی به نحوی استوار دراذهان تقریبا همه
افراد در دنیای غرب او درامروز خواه آموزش یافتگان و خواه آموزش
نایافتگان جایگیر شده اند]. ۳
او درادامه ، راه علاج را آمیختن آموزش با توجهات ما
بعدالطبیعی می شمرد و می نویسد:
[آموزش مادامی که توجهی به مابعدالطبیعه مبذول ندارد، نمی تواند به
ما کمک کند. خواه موضوعات مورد آموزش ، موضوعات علمی باشد و خواه
معارف انسانی ، چنانچه کار تعلیم به توضیح و روشن نمائی ما بعدالطبیعه
یعنی اعتقادات بنیادین ما نینجامید، نمی تواند یک انسان را آموزش
دهد]. ۴
این سمت گیری از نویسنده مذکور، حکایتگر موج سالمی است که در بین
روشنفکران نسل معاصر رویت می شود. کسانی که اساس نقص را در تمدن
کنونی ، یافته اند و در راه علاج آن ، به اندیشه پرداخته اند واین تحول ،
تاملانی را پیرامون مساله تعلیم و تربیت ، آفریده است .
بی گمان مسائل تعلیم و تربیت در عصر کنونی ، متفاوت با دورانهای
پیشین است وازاین رو نمی توان مباحث استانداری و قالبی گذشته ر،
مسائل کنونی نیز تلقی کرد.اهم این تغییرات ، عبارتنداز:
۱. تعلیم آموزش : در دوران باستانی و مبانی ،
[تعلیم و تعلم] درصد محدودی از دقشار جامعه ر، در بر می گرفت .
قوانین حاکم ،اجازه رشد دانش پژوهان را نمی داد، به نوشته ویل
دورانت :
[درانگلستان در سال ۱۳۹۱ مالکان واربابان فئودال از ریچارد دوم
خواستند که اعمال قوانین پیشین را دستور دهد. همان قانونی که مطابق
با آن ، غلامان (سرف ها) حق نداشتند بدون رضایت اربابان ، فرزندانشان را
به مدرسه بفرستند واگر هم می فرستادند، مجبور بودند جبران کاراو
را بنمایند]. ۵
این قوانین خاص ، بهمراه شیوه طبیعی زندگی – که مبتنی بر کشاورزی
و صنعت بسیط بود از تعمیم آموزش ، ممانعت داشت ، به گفته همان
مورخ :
[سوادآموزی در سیستم کشاورزی ، تجمل گرای مسرفانه ای بود]. ۶
اما سیر جوامع سنتی به جامعه های صنعتی و یا شبه
صنعتی ، تعمیم آموزش را پدید آورد. رشد شهره، تاسیس موسسات اداری
پیچیده ، کارخانجات عظیم و …ایجاب می کرد که مراکز آموزش ، توسعه
بیابند. نکته ذیل ، برداشتی ازاین رخداداست :
[ در کشورهائی که گامهای نخستین را به جانب
صنعتی شدن بر می داشتند تقریبا توسعه صنعتی ، رابطه مستقیم با
همگانی شدن تعلیم و تربیت داشت ، به موازات گسترش روزافزون انقلاب
صنعتی به کشورهای دیگر، ناگهان در تعلیم و تربیت پیشرفت انقلاب آمیزی
رخ داد]. ۷
بی تردید، مسائل تعلیم و تربیت ، در شکل[ آموزش
همگانی] با شیوه کهن آن تفاوت یافته اند. آنچه در کتابهای اخلاقی –
تربیتی کهن پیرامون آموزش و پرورش مطلوب ، نگاشته اند،اینک دراین
شکل حاضر غیر میسور می نماید. در همین نوشتار، در فصل (نقش استاد) به
پاره ای ازاین دشواریهااشارت شده است – والبته در آن محدوده ،
متوقف نیست – آنچه در آن کتابهای کهن ، نوشته اند. هدایت سیستم بسه
آموزش و پرورش ،و عمدتا در شکل غیر دولتی – بوده است واینک با
تغییر آن به سیستم آزاد لزوم توجه جدی به مسائل جدیدی حاصل ازاین
تحول ، ضرور می نماید.
۲ دولتی شدن آموزش : در دوره های میانی – قبل از عصر جدید – دولتها
یا[ نقشی در آموزش] نداشتند و یا بخشی از مسوولیت را بر عهده
داشتند. در مغرب زمین بار عمده آموزش محدود بر عهده کلیساها بود و
در تمدن اسلامی – حتی در دوران قدرت و سلطه دولتهای مقتدراسلامی –
حکومت ، در آموزش نقش گسترده و عمومی ر، نداشت . جدی ترین حرکتهای
دولتی را در مساله آموزش ، در دوران سلجوقیان با تاسیس[ نظامیه ها]
مشاهده می کنیم ، که اولااین حرکت نیز، جز شهرهای بزرگ اسلامی را در
بر نمی گرفت و ثانیا هدایت دولتی آن ، به دراز می انجامید. و ثالثا
هم عرض با آن ، موسسات و مراکز آموزشی غیر دولتی – به شکل گسترده –
حضور داشتند.
بااین توجه ، باید سیستم مسلط دولتی آموزش ر،از مختصات[ عصر
جدید] دانست . سیستم های آزاد و دولتی جهانی ، درانی نکته مشترکند که
آموزش مسلط جوامع آن کشوره، بر عهده دولتهات . مدیریت و یا حداقل
نظارت دولتی بر مراکز آموزشی ، مساله جدیدی است که پیامدهای خاصی در
تعلیم و تربیت و مسائل مربوط به آن ، بر جای می نهد.ازاین رو باید
به این گونه مسائل توجهی همه جانبه مبذول شود واز آن ، به غفلت گذر
نگردد.
۳. نقش خانواده : در تعلیم و تربیت کهن ، علایق و نظارت خانوادگی در
شیوه و روش تحصیل ،اثر می گذارد .[بوعلی سینا] یاد می کند که چگونه
پدرش او را به استادی آشنا سپرد واولین درس راازاو فرا گرفت .
زمینه های آغازین دانش پژوهان قدیم ، عمدتااین گونه بوده اند که
نظارت خانوادگی ، روند تعلیم و تربیت را – دراوائل تحصیل – تنظیم
می کرده اند،امااکنون با دولتی شدن سیستم آموزش در سطح جهانی ،
[خانواده] خود راازاین وظیفه معاف می داند. به نوشته یکی از
نویسندگان :
[ در جامعه شناسی خانوادگی ، توجه
شده است که وظائف اقتصادی و دینی و تربیتی خانواده در دوره جدید بر
عهده واگذار شده است و خانواده ازاین وظائف معاف گشته است]. ۸
جای گیری این تلقی در
اذهان ، مسائل خاص آفریده است . کمتر کسی است که استغاثه مدیران و
مربیان را در عدم همکاری اولیاء دانش آموزان نشنیده باشد، و بااین
که ازاین شکوه ها بسیار منتشر می شود و در رسانه های عمومی و مجامع
خصوصی ، تبلیغ می گردد،اما هم چنان اولیاء دانش آموزان و دانشجویان ،
در روند و برنامه ریزی و همکاری تحصیلی با فرزندان خود، مشارکت
نمی کنند. سراین پدیده و آثار دیگر، تهی شدن نقش نظارتی – تربیتی
خانواده هاست واین نیز چیزی است که محصول دهها زمینه اجتماعی ،
اقتصادی تمدن نوین بحساب می آید.
۴. جهانی شدن تعلیم و تربیت : آموزش و پرورش در شکل قدیم آن ،
اقلیمی و منطقه ای بود، هر مرکز آموزشی ، خود را محق می یافت که از
شیوه برگزیده خویش ، تبعیت کند.امااینک از صورت یک مساله[ ملی]
تیز گذر کرده است و جنبه ای جهانی یافته است . روابط مرسوم دولی ،
( اعزام دانشجویان ) به خارج ،اخذ واقتباس متون درس ،استفاده از
تجربیات و شیوه های آموزشی در کشورهای پیشرفته و[ (… آموزش و
[پرورش] رااز شکل منطقه ای آن خارج کرده اند.
بااین توجه ، در حد برنامه ریزی در تعلیم و تربیت ، باید به تاثیر
و تاثرهای مستقیم بین المللی آن – توجه داشت . نمی توان تصور کرد که
می توان انقلابی منطقه ای در سمساله آموزش و پرورش پدید آورد و شیوه
آن دو ر، بدون توجه به وقایع جارجی آن ، برنامه ریزی کرد. در قدیم ،
با سهولت بیشتری یک مرکز آموزشی ، توان برنامه ریزی مستقل را داشت ،
امااینک این توان به میزان فراوانی کاسته شده است .ازاین رو،
نمی توان ازاین رخداد خاص ، غافل ماند.
این مسائل – وامور دیگری خاص جامعه ماست واینک مجال ذکر آن نیست
ایجاب می کند که در تعلیم و تربیت که کلیه مسائل اصلی جوامع است ،
اندیشه ای اساسی تر واستوارترانجام بیابد.
شهید باهنر، بدرستی تاکید داشتند:
اگر در مسائل مالی بحث صرفه جوئی است و
جلوگیری از حیف و میل هاست آیا برای جلوگیری از هرز رفتن ساعات عمر
نسل مان نباید فکر بکنیم ؟ ۹ .
این سخن ایشان ، تاکید بحق در توجه دائم به مسائل تعلیم و تربیت در
سطوح مختلف آموزشی است .این دلهره وسواس ، در مسوولان آموزش کشور،
نباید محصور بماند، بلکه می بایست مزاج عمومی را دراین مهم ، حساس و
فعال ساخت . همگان باید دراین نکته بیندیشند که برنامه ریزان نسل
فرد، چه کرده اند؟ و چه می کنند؟ با آن که جبهه گیریهای اجتماعی
اقتصادی و … رویت می شوند (واکنون چند و چون آن ، محل سخن نیست )
اما در کنکاش تعلیم و تربیت موجود و مطلوب ، مباحث جدی و حساسیتهای
لازم رویت نمی شوند.
اینک کمبود، بویژه در شرایط بازسازی نوین کشور، چشمگیرتر خواهد
شد. مسلما بذل امکانات و سرمایه گذاریهااقتصادی ، آنگاه ره نیک را
خواهند پیمود که با سیستم سازگار تعلیم و تربیت ، هماهنگی کنند. در
غیراین صورت ، چون باتلاق و چاه ویل ذخائر کشور خواهد شد.
بااین توجه ،ازاین پس به مساله تعلیم و تربیت ، به عنوان نقشی
کلیدی نگریست و در بخضهای مختلف پژوهش و تحقیق ، در آن زمینه اندیشید
و حاصل آن را به بحث و نقد گذارد.
این نوشتار، تلاش مختصری دراین راه است وامید آن است که آخرین
گام این نشریه نباشد و متعاقب آن از سوی نویسندگان و محققان ،این
بحث گشوده ، مفتوح بماند و درابعاد و آثار مختلف مسائل آموزشی و
تربیتی ، مباحث جدی مقطعی و درازمدت ، طرح گردند.
تکامل علوم
رشد شتابدار دانش ، مساله اصلی[ تاریخ علم] در عصر کنونی است . و
این سرعت مضاعف ، مسائلی را در[ تعلیم] و[ آموزش] آفریده اند. به
نوشته پاره ای از مولفان امور آموزش :
[جمله ای که به[ رابرت اوپن هایمر] نسبت داده می شود، بیان کننده
این حقیقت است که معلومات در عرض ۱۰۰ سال – یا در یک نسل – دو برابر
می شود در صورتیکه در گذشته در عرض ۱۰۰ سال – یا در طی قرنها –
انجام می شد]. ۱۰
این تحول سریع ، بر لزوم اطلاع مداوم
از تحولات علمی در هر رشته ،
تاکید دارد.انقطاع ازاین ارتباط، به انجامد در معلومات
می انجامد. یکی از نویسندگان و مترجمان کتب علمی می گویند:
[یک کتاب منتشر شده بود در فرانسه به نام[ ریاضیات برای بابا]
علتش هم این بود که همان طور که تمامی دوستانی که فرزند دانند،
فرزندان تا مدت زیادی درامر تحصیل متکی به پدر و مادر هستند،
بنابراین می آیند مشکل خود را حل کنند، وقتی در فرانسه ،این وضع پیش
آمد و یک روز پدران در مقابل سوالهای فرزندان سرگشته شدند زیرااز
موضوع بکلی بی اطلاع بودند کسی پیدا شد و کتابی برای پدران نوشت و نام
ریاضیات برای بابا]… ۱۱ .
این نوع اندیشه ه، حکایت از رشد بی سابقه مسائل علوم دارد که نسل
پیشین ر،از آموخته های نسل بعد جدا می کند و حامیان و مروجان علوم
ر، به چاره هائی در راه رفع این خلا وا می دارد.
دراین میان ، با توجه به این تکامل سریع ، ضرور می نماید که مسائلی
مورد توجه و عنایت قرار گیرند:
۱. گسترش ارتباط علمی : سرعت دستیابی به نظریات ، فرضیه ها و آراء و
کتب علمی در سطح جهان ،ازاهم مسائل در پیشرفت علم در کشور ما محسوب
می شود. نباید آراء علمی (بویژه در علوم انسانی واجتماعی ) با
تاخیر زمانی قابل توجه ، دراین مرز و بوم ، منتقل شوند. تبادل علوم
و بهره گیری از دانشهای رائج در جهان ، جز به این سرعت انتقال میسور
نیست . متاسفانه بسیاری از نظریات و فرضیه های علمی ، با تاخثر بسیار
دراین سرزمین ، مورد بحث قرار می گیرد. گاه مسائلی که نیم قرن – و
یا حتی یک قرن از عمر علمی آن در مغرب زمین می گذرد،امروزه در
کشور م، به عنوان نوینترین مسائل ، مورد بحثند.این تاخیر، آفاتی
را بهمراه دارد واین آثار سوء، در بسیاری از موارد، دامنگیرند.
۲. جهان بینی تساهل علمی : کسانی هستند که به دانشهای غربی ، با دید
عداوت می نگرند و آن را میوه ممنوعه تلقی می کنند و جز به مقدار
ضرورت و سد جوع ، به بهره وری از آن ، توصیه ندارند.
در میان ناقدان این شیوه تفکر ممنوعه تلقی می کنند و جز به مقدار
ضرورت و سد جوع ، به بهره وری از آن ، توصیه ندارند.
در میان ناقدان این شیوه تفکر،از بزرگانی چون شهید مطهری باید
نام بر که در عین تاکید براصالت مکتب ،از ترویج تساهل علمی دافع
داشتند.ایشان ضمن درج و ستایش از دوران تابناک رشد علوم در تمدن
اسلامی ، فرموده اند:
[یکی از علل پیشرفت مسلمین در علوم ،این بوده است که دراخذ علوم
و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمی ورزیده اند و علم را در هر نقطه و در
دست هر کس می یافتند،از آن بهره گیری می کردند و به اصطلاح امروز، روح
تساهل بر آنها حکمفرما بوده است]. ۱۲
مرحوم میرداماد – حکیم مشهور شیعی – در دفاع از شخصیت[ هشام بن
حکم] نوشته اند:
به شخصیت هشام اتهام وارد شده است که اواز شاگردان اوشاکر زندیق
است ،اما مدافع او،این حدیث است :الحکمه ضاله المومن توخذ حیث
ونجدت ۱۳ حکمت گمشده مومن است . هر جا بیابد، فرا گیرد.
این تلقی ، که میراث سنت علم خواص در جهان اسلامی است ،اینک باید
رواج افزونتری را بیابد. نباید رهزنی علم در کف ظالمان ، ما را به
این سلاح بدبین کند. آنانکه در مذمت این سلاح ، رجز می خوانند، طالب صلاح
این امت نیستند. و ناخودآگاه آب و آسیاب دشمن می ریزند.
۳. لزوم تویت مراکز ترجمه : در رهیابی به آراء فرضیات رائج ، چاره ای
جز رشد و تقویت افراد و نهادهای ذی ربط در مساله ترجمه کتب و
نشریات ، نیست . رشد علوم در تمدنها و ( از آن جمله تمدن اسلامی و تمدن
کنونی غرب ) با[ نهضت ترجمه] آغاز شده اند. با آن که نمی توان این
اندیشه رااز پاره ای از صاحبنظران پذیرفت که این عصر – در سرزمین ما
– عصر تالیف نیست .اما نمی توان این حق را نداد که به[ ترجمه] ،
بهای کافی داده نمی شود. به عنوان تحقیق ، هر روز مراکز نوین مفتوح
می شوند و دوباره کاریها و منوتاژ قطعات و نوشته ه، نام[ تالیف] و
تحقیق را به خود می گیرند،اماز وجود مرکز یا مراکز قوی (ترجمه)
بی بهره ایم . بی گمان احداث[ بیت الحکمه] های نوین و متناسب با نیازهای
عصر،از ضروریات رشد علوم دراین کشوراست و دراین مسیر، باید به
برنامه ریزی پرداخت واز سرمایه گذاری دریغ نداشت .
۴.ایجاد و تقویت کتابخانه های جامع :
در کتابخانه های کشور، حفاظت از میراث کهن علمی ،اصالت یافته اند.
این پاسداری ،ارزشمنداست .اما نبایداز تلفیق ، غفلت داشت . کتابها و
نشریات موجود به زبانهای علمی و خارجی ، نایابند و یا کمیاب ، تنها
چند کتابخانه در کشور وجود دارند که تعدادی کتاب و نشریه به زبانهای
خارجی ، دراختیار دارند واین کتابخانه ها نیز، با مشکلات دست به
گریبانند. گر چه مشتریان این کتب ، وافر نیستند،اما نباید به کثرت
کنی نگریست . باید تاثیرات آن را ملاحظه داشت و بااین دید، به ایجاد
کتابخانه هائی مستقل و یا در بطن کتابخانه های موجود پرداخت که تهیه
سریع کتابها و نوشته های علمی معاصر ر، در راس وظائف بدانند و در
این میان ، بایستی مراکز فرهنگی خارج از کشور ر، تقویت کرد که با
تبادل سریع در عرضه اطلاعات بپردازند و بازوی فعالی این گونه مراکز
علمی ، قرار گیرند.
۵. زبان خارجی : زبان چونان کلید
مبادلات ، بشمار می آید و تقویت و گسترش آن ، عامل موثر در رواج و
بهره وری ازاندیشه ها. نباید با برچسبهای[ استعماری] و … خود رااز
این ابزار مبادله واطلاع ، بی بهره ساخت . بویژه با زبانهائی که
وسیله اصلی انتقال دانش در عصر، شده اند، نباید چنین برخوردهائی را
رواج دادلا نقل است که زیدبن ثابت به تشویق پیامبر[ ص] به فراگیری
زبان عربری یا سریانی و یا هر دو پرداخت .اکنون نیز، همان نیاز وجود
دارد، بلکه تقویت شده است.
ازاین رو، باید به تاکید در فراگیری و تقویت زبان خارجی ، در
نهادهای آموزشی رسمی و غیررسمی ، پرداخت و تسهیلات این رواج ر، فراهم
ساخت . بویژه دراین میان باید بر شیوه استفاده از متون و کتب ،
تاکید کرد. زبان مکالمه ، عمدتا درارتباطات عمومی ملل ، نقش می یابد
و تاثیر فراوان در مبادله علوم ندارد، آنچه دراین قضیه ، تاثیر
اساسی دارد، بهره مندی واستفاده از نوشته های علمی است و باید
امکانات اصلی دراختیار آن قرار گیرد که اقشار وسیعتری از زبانهای
نوشتاری علوم رائج ،اطلاع بیابند.
۶. تاکید بر علوم پایه : بی تردید تکامل علمی ، به بسط کمال در علوم
مادر، بستگی دارد و بااین توجه ، بایستی عوامل رغبت دانش پژوهان را
به[ دانشهای پایه] ،افزون کرد. در حالیکه به دانشهائی که آثار
محسوس آن ، عامتراست ، تمامی توجه معطوف است (پزشکی ، مهندسی و …)ََ
علومی که تکامل واقعی ، مدیون بسط آنانست (چون بیولوژی و …) رغبت
جدی را جذب نمی کنند.
ازاین رو، سرمایه گذاری در بسط علوم پایه ،ازاولیات تکامل علمی
دراین مرز و بوم است . بااین سمت گیری ، رغبتهائی نوین آفریده خواهند
شد و شکل تقلیدی اخذ علوم ، به تصویر وقاعی آن نزدیکتر خواهد شد.
تئوری و عمل
از مشکلات دیر پای تعلیم و تربیت دراین مرز و دیار، جدائی
آموخته ه،از حوزه زندگی دانش پژوه بوده و هست . واردات علوم به
کشورهای جهان سوم ، بدون همپائی آن با بستر طبیعی اش ، تصویر مسخره آمیز
به روند آموزش داده اند و کشور ما نیزازاین آسیب ، بی نصیب نمانده
است .
در حالیکه متخصصان آموزش و پرورش ،اظهار داشته اند:
[ هیچگاه نمی توان : ( الف ): نظریه رااز عمل جدا کرد.
(ب ): عمل دانستن دانش موجود رااز کار آفرینش دانش جدید سوا کرد.
(ج ): آموزاندن رااز آموختن و آموزش دادن رااز
آموزش دیدن جدا کرد]. ۱۵
اما متاسفانه ، سیرتعلیم و تربیت دراین مناطق ، جز در مدار بسته
[آموختن] نیست (والبته دراین آموختن نیز، چند و چون بسیاراست که
دراین نوشتار، به پاره ای از آن اشارت شد و می شود).از یک سوی ،
[آموخته ها]از حوزه[ عمل] دورند و دانش آموز و دانش جو، چندان
نمی داند که آن ر، برای حل چه معضله شخصی و یااجتماعی ، تحصیل کرده
است، واز جانب دیگر، یادگیری این دانشهای استانداری ، به آفرینش
نمی انجامد و علوم یاد گرفته شده ، چون کرم در درون پیله خویش ،
محصورند واز زایندگی و تکامل بی بهره ،و در نطقه سوم ، دانش پژوه
(در مقاطع مختلف تحصیلی )،ازامکان ارائه انتقال معلومات یا بی بهره
است و یا کم بهره .
و بااین توجه مختصر، می توان دریافت که چگونه تعلق به این دانش ،
دلزدگی می آفریند و بخشی اعظم از محصلان این اقالیم ، جز در راه رفع
تکلیف ، به تحصیل نمی کوشند. وقتی که[ علم] ، در مدار بسته ، زندانی شد
و به حوزه زندگی ، سرایت نکرد واز زایندگی نیز، عقیم ماند و یا
حداقل دانش پژوه با زمینه امکان انتقال ،احساس عاطل و باطل بودن
نداشت … آری وقتی که تمامی این راههای گریز و تنفس ، مسدود ماند، جز
حیات کج دار و مریض و نیم بند،از زندگی علمی نمی توان امید داشت .
حاصل این روال ، گلایه ای است که شهید باهنر، به صراحت و با درد و
گداز،اظهار داشته اند و متاسفانه در علاج آن ، قدم موثر و رویت
نشده است :
[رشته ادبیش ، نویسندگی بلد نیست ، گویندگی بلد نیست ، کار هنری بلد
نیست … رشته فنی و حرفه ایش ، یک کار ساده فنی و حرفه ای بلد نیست
و یا کسی که دوره رشته بازرگانی را گذارنده ،اصلا با بازرگانی ، با
منشیگری ، با حسابداری بیگانه است .او دنبال این بوده که یک ورق
پاره بگیرد و حال هم که ورق پاره را دستش گرفته ، می گوید آقا هر جا
می توانی به من کار بده ، نگاه نکن که منشیگری خوانده ام]… ۱۶ .
این درد مزمن ، به مرور نقشی کشنده را یافته است و
روشهای مسکن گون ، تاثیرات مقطعی را نیز بر جای نمی نهند. گسترش کمیت
دانش پژوهان ، بیش از پیش بر ژرفای این باتلاق می افزاید و کار مسوولان
آموزش کشور ر، دشوار می سازد.
دراین میان ، گر چه عددی معدود به اتکای
علائق شخصی ،از تکامل علمی ، غافل نیستند،اما دل بستن به این جمع ،
نابخردانه می نماید. مناصب و مشاغل ، چنان است که این بخش اندک ،
تکافوی آن را نمی دهد و دیگر آن که ، براستی برای آن جمع کثیر باید
اندیشید که بخش فعال حیات خویش را دراختیار نهاد آموزش می گذارند
( از مقطع ابتدائی تا دوران تحصیلات عالی ) و غالب آنان ، بهره ای از آن
نمی یابند!
مسوولان آموزش ، سعی دارند که این نقصان ر،از ضعف و کساتی دانش
پژوهان بدانند ،و یا حداقل آن را عمده کنند ،و در مقام استشهاد،
برجستگان محصلان ر، نمونه می آورند که در درون این نهاد، پرورش
یافته اند.اما جدای از چند و چون بسیار دراین گونه تلقی و دفاع ،
آیا نهاد آموزش کشور ( اعم از آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش عالی )
تنها در محدوده پرورش عددی انگشت شمار، مسوولیت دارد؟ و آیااز
تکفل علمی بیش از ده میلیون انسان آماده برای خلاقیت و سازندگی ، فقط
دراین حدانتظاراست ؟
آیااستعدادهای هرز رفته و یا تلق شده ، حق سوال ندارند که
میلیونهاانسان ، فقط برای پرورش چند تن خاک خورده اند و هدر
رفته اند…
آیا هیچگاه به این فکر فرو رفته ایم که جدای از یک مسابقه چندش
آور در راه تحصیل معاش ، چه چیز با یک دانشجوئی که بیش از ده سال و
گاه تا نزدیک بیست سال (بااحتساب ردشدنها و پشت کنکور ماندنها و
…)اعطا کرده ایم ؟
حقیقت آن است که به بخش عمده ای ازاین محصلان ، چیزی قابل اعتنا
انتقال داده نشده است . تنها شاید مقطع ابتدائی – و آن هم در زمان
فراگیری خواندن و نوشتن – آموزشی ، هدفدار و جهت داراست و عام المنفعه
و با تمام خصوصیات سه گانه که درابتدای این فصل ،از آن یاد
کرده ایم ، سازگار می نماید،امااز آن پس ، آموزش جز در طریق کور، عبور
نمی کند. شهید باهنر، بدرستی
به یک نکته اشاره کرده اند که در مقطع ابتدائی ، چرائی تحصیل روشن
است . هر دانش آموز می داند که چرا فرا می گیرد؟ و معلم نیز آگاه است
که ازاین آموزش ، محصل چه بهره ای را خواهد برد؟اما پس از مقطع
ابتدائی ، تقریبا نه دانش آموز به فائده و بهره کتاب درسی ،اعتقاد
جدی دارد و نه استاد ۱۷ واگر آرمانی وجود دارد، یا یافتن شغل مطلوب
در زندگی آینده است و یا شبحی از فوائد مادی و معنوی و بی اعتقاد
جدی درامکان وصول به آن .
نتیجه و دستاوراین
سردرگمی ، بی علاقگی و کم اعتنائی به روح تحقیق و تحصیل است . مایه
سوز و گدازاز معلمانی دلسوز چونان شهید باهنر، همچنان پربرجاست .او
می گفت :
[چه عرض کنم از بیگانگی محصلین ما با علم ! من در مدرسه خودم
می دیدم – و متاسفانه هنوز نتوانستیم این حالت رااز بین ببریم – که
این بچه ، کتابهای درسی اش را درست آن لحظه ای که از جلسه امتحان
بیرون آمده ،اگراطمینان داشته باشد که نمره قبولی آورده است ،این
را پرت می کند عقب سرش و گویی کتاب را برای عملش و برای درسش نگرفته
و نیاموخته بود.اگراول سال ، معلم اعلام کند که من ازاین کتاب قطور
چهارصد صفحه ای فقط دو فصلش رااز شماامتحان می کنم ، بقیه فصل ها را
بهیچوجه مطالعه نخواهد کرد.اگر بداند که معلم کسی است که ساده نمره
می دهد،اصلا کتاب را مطالعه نخواهد کرد.این ، بیگانگی از علم ،از
غربت از علم است .این ، دشمنی با علم است]. ۱۸
این غربت و عداوت ، بی علل نیست . بی تردید، باید به زمینه های افول علمی
نگریست و در صدر آن ، بیگانگی دانش تزریقی در مراکز آموزشی را دریافت
که باابعاداصلی حیات انسانی – دراین اقلیم – همسانی نداشته و
ندارد.
این توجه به حوزه عملی علم ، بر ذائقه عده ای ناخوشایند می نماید و
گمان آن را دارند که این تاکید،از خودباختگی در مقابل علوم عملی
مدرن ، نشات می گیر و گاه و بیگاه ، غربزدگی و … را نیز براین
اندیشه ، می چسبانند، ولی این گونه تهاجمات ، نباید ره حقیقت را بربندد
و تفکر ر، محصور بر چسبهای مدام کند. باید به تاملی در خور
موضوع ،اندیشید و بی گمان ،این موضوع ( ارزش شناسی علوم رائج در
کشورمان )ازاهم مسائل حیاتی در روال آموزشی بشمار می آید.
عده ای گمان
دارند، که[ دانش] ،ارزش مطلق است و[ علم] ، گوهر بی همتاست و هر تلاش
در راه کشف حقیقت ، مقدس است . بااین تلقی ، چندان ضروریست که انسانی ،
در عقیب علم ضرور، برآید. در هر موضوع و مساله ناگشوده ، می توان
اندیشید و عمر ر، سپری کرداما دوره جدید علوم ، بااین تلقی پدید
آمد که باید به دانش تغییر آفرین ، روی آورد. دریافت هر مساله
پنهان ،ارزشمند نیست ، آنگاه علم جوئی کمال تلقی می گردد که دنش در
مسیر سلطه بر آفرینش ، بکار آید.
این دو گونه جهان بینی درارزش شناسی علوم ، تغییری ژرف در مسیر و
شیوه آموزش برجای می نهد. پایبندان به سنت علمی کهن ، عمدتااز تلقی
اول دفاع می کنند و یا با آن دیدگاه ، به سراغ علوم می روند.اما چنان
بنظر می آید که روح تفکر دینی ، بر آن است که[ دانش] جز در مسیر عمل
صالح انسانی ، تقدیس نمی یابد. درادعیه می خوانیم :
[ اللهم انی اعوذبک من علم لاینفع]… .
خدایا به تواز علم بی نفع ، پناه می بریم …
بنابراین ، باید به سراغ علوم نافع رفت واز آنچه به نام[ دانش] ،
انبان ذهن را پرکند،اما گرهی را نگشاید پرهیز داشت .البته آنچه در
این مقام ، قابل تذکاراست ، وتفاوتی است که در[ جهان بینی دینی] با
[جهان بینی مادی] در حوزه[ منفعت] رویت می شود. جهان بینی دینی ،
حوزه سودمندی عملی ر، در تمام ابعاد حیات انسانی ، می داند و آن را
محصور به جنبه های خاص معیشت دنیوی ، نمی کند.
[ اسپنسر]،از پیشروان فلسفه مادی نوین ، دراهداف علوم ، معتقد
بود که[ علوم] برای تامین[ زندگانی خوب] است . تفسیراواز زندگی
خوب ، تامین موارد پنج گانه ذیل ، بشمار می رفت :
۱. حفظ و تامین بهداشت .
۲. تامین احتیاجات زندگی ، مسکن ، خوراک ، پوشاک و …
۳. تربیت برای انجام وظیفه پدری و مادری .
۴. تربیت برای شرکت دراموراجتماعی .
۵. داشتن اوقات فراغت و تفریح و تامین آن ۱۹
دراین
تلقی ، دیانت هنر و …. یا مغفولند و یا در حد پر کردن اوقات فراغت
انسان مادی ،ارزشمند محسوب می شوند.اما در جهان بینی دینی و معنوی ،
جزءاحتیاجات بنیادی انسان ، بشمار می آیند.
ازاین رو، بایداشاره واجمال ، می توان نتیجه گرفت که جز به[ علوم
نافع] نبایداندیشید و آنان که دنبال قداست مطلق علم در پیچ و
تابند، عمر خویش و دیگران را تباه می سازند. هر چند دراین مسیر،
بایداز کوتاه اندیشی در حوزه[ علوم سودمند] بر حذر بود و تنها به
علومی که یک بعد یا چند بعداز حیات انسانی را تکامل می بخشند،اکتفا
نداشت .
نیازهای عمومی انسان را دریافت و به هر علم و مساله علمی ،
به اندازه نقش دراین تکامل بها داد و در رونق آن کوشید.
آخرین نکته دراین فصل ، تاکید بر پالایش مسائل علوم است . کلیه
علوم بشری و یا حداقل غالب آن بااین تصویر، پدید آمده اند که نقشی
در حیات انسانی دارند. آنچه پیشینیان ، در مقدمات ثمانیه علوم به
عنوان[ فایده علم] مطرح می کردند،القاءاین نکته به دانش پژوه هر
علم بود
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 