پاورپوینت کامل تاریخنگاری درباری (۳) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تاریخنگاری درباری (۳) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاریخنگاری درباری (۳) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تاریخنگاری درباری (۳) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۳۱
ویژگیهای تاریخنگاری درباری
در شماره پیشین ، درادامه بحث[ جریان شناس تاریخنگاریها درایران
معاصر]، به تبیین ویژگی های تاریخنگاری درباری پرداختیم . و در قسمت
اول آن بحث ،[ ویژگی های روشی تاریخنگاری] را مورد بررسی قرار دادیم .
اکنون درادامه همان بحثه، دیگری را تحت عنوان[ ویژگی های شکلی
وادبی تاریخنگاری درباری] ملاحظه می فرمایید. سومین و آخرین ویژگی
این نوع تاریخنویسی را نیز در شماره آینده ، تحت عنوان ویژگی های
محتوائی ، ملاحظه خواهید فرمود.
انشاءالله
دوم : ویژگیهای شکلی وادبی تاریخنگاری درباری
از قدیم گفته اند[ مرغ انجیر خوار نوک منقارش کج است] و نیز[ از
کوزه همان تراود که دراوست] ، و چنانکه مشهوراست[ سوسمار هر جائی ،
رنگ خاک آنجاست] .این همه ، بدان معناست که هر چیزی ابزار ویژه خود
را می خواهد، و بیرون هر چیزی بهرحال نشانه هائی از درون آن را بروز
می دهد، و خواه و ناخواه شکل ،از محتو، و قالب کار،ازاهداف آن
تاثیر می پذیرد.مساله تاثیرگذاری ماهیت و محتوای ویژه تاریخنگاری درباری در شکل ظاهری یعنی نثر،
قالب وادبیات آن نیزاز عمومیت این قاعده مستثنی نمی باشد. در هر
زمان قالب نثر و بطور کلی ادبیات حاکم بر نظم و نثر و متون تاریخی و
ادبی درباری ، بازتاب مستقیم محتوای زندگی درباری ،ایده ه، تمنیات و
نیازهای مادی و معنوی درباریان است ، که در شکل نوشته های ادبی و
تاریخی تبلور یافته و در جهان فرهنگ وادب ، فضائی رااشغال می کند.
ادبیات وابسته به دربارها نمی تواند پاک ازابزارهای نفوذ معنوی
دربارها در جامعه ، واهرم نیرومند توجیه اذهان و هماهنگ سازی مردم با
خواستهای درباریان ، جهت تثبیت سلطه آنهاست .
بنابراین ، گمان این که ادبیات هر زمان ، یک شکل بیشتر نمی تواند
داشته باشد و تفکیک و تنویع ادبیات مربوط به یک دوران تاریخی نباید
صورت بگیرد، پنداری بی پایه و بدوراز واقعیات است . در طول تاریخ ،
ادبیات مردمی ، همیشه چیزی جدای ازادبیات درباری و با آن در تنازع و
تخاصم بوده است . لکن ادبیات درباری در بسیاری از مواقع برادبیات
مردمی غلبه یافته و آن را تحت الشعاع خود قرار می داده است ، بگونه ای
که برخی را بدین گمان نادرست انداخته که مردم در برابر رژیمهای
حاکم ،ادبیات نداشته اند. در حالیه واقعیت ،اینگونه نیست . مردم ،
هرگاه که ازاختناق مطلق قرار گرفته و مجالی برای تدوین ارائه
ادبیات مکتوب خود نمی یافته اند، به ادبیات شفاهی مردمی پناه برده و
ادبیات شفاهی اصیل و ویژه ای را پدید می آورده اند که مااکنون مجموع
آنها را[ فرهنگ عامیانه ” فولکلور] می نامیم.
در موضوع به خصوص تاریخنگاری نیز،اوضاع از همین قرار بوده است یعنی ادبیات حاکم بر
تاریخنگاری درباری ، باادبیات ویژه تاریخنگاری مردمی ، دو نوع
ادبیات جداگانه و متمایز بوده اند.
گاهی که جامعه ها آبستن حرکت وانقلابی بوده و دستگاه های حاکم رو به
پوسیدگی واضمحلال می رفته اند، توفان انتقادها بر نوع تاریخنویسی
درباری وادبیات حاکم بر آن وارد آمده و آن رااز میدان بدر می کرده
است . عصر مشروطه خواهی درایران ، یکی ازاین موارد می باشد که در آن ،
قالب وادبیات حاکم بر تاریخنگاری درباری از جانب منتقدین که به
قطبهای سیاسی گوناگون تعلق داشتند،از پیشوای مصلحی همچون
سیدجمال الدین اسدآبادی گرفته تا تاجر روشنفکری همچون میرزا
زین العابدین مراغه ای و غربزدگان خودباخته ای همچون میرزا ملکم خان و
میرزاآقاخان کرمانی و غیراینان را در بر می گرفت .
لکن مجموع آنان از نظر ضدیت با دربار قاجار، موضوع مشترک داشتند. چنانکه
یکی از تاریخنویسان معاصر نوشته است ،اسدآبادی درانتقاد شیوه
تاریخنویسی درباری حاکم بر شرق اسلامی چنین می گفته است :
…امروز ما مهمتر و لازم تراز[ لیتراتور] چیزی دیگر لازم داریم و
آن[ هیستوار] یعنی تاریخ است .اما نه تاریخی که در مشرق ، معمول و
متداول است که افسانه و ریشخند و بیهوده سرائی باشد، بلکه تاریخ
حقیقی که مشتمل بر وقایع جوهری واموری نفس الامری بود، تا سائق غیرت ،
محرک ترقی و موجب تربیت ملت ، بتواند شد و خواننده به مطالعه صفحات
آن ، خود رااز عالم غفلت و عرصه بی خبران ، بالاتر بیاورد.
زین العابدین مراغه ای ،
نویسنده کتاب پر سر و صدای موسوم به[ سیاحتنامه ابراهیم بیک و بلای
تعصب او] در نقد[ تاریخنگاری درباری وادبیات آن] ، چنین نوشته است :
…سه دفعه تاریخ وصاف یکی از کتب تاریخی درباری را خواندم ، یک
کلمه از آن را خاطر ندارم . آدم بی انصاف ، مثل حمال حطب در عوض آن
قدر زحمت ، بر خود مایه شماتت می گذارد، کسی نیست که بخواند و
نویسنده را شماتت نکند، چه ابدا مفهوم نمی شود چنگیز چه غلط کرده و
چه ظلمهائی نموده ، و برای چه کرده ، هلاکو چه … خورده ؟ با وجوداین
مشکلات ، کتاب را می دهند دست اطفال مکتبی ،اگر نفهمد پای چوب و فلک به
میان می آید، و حال آن که معلم خود نفهمیده ، و مصنف هم جز قلمبه گوئی
و لفظ پردازی ، منظوری از معنی نداشته است .
یک نفر مولف منصف می نویسد که انشاآت ایران عجب تماشا دارد. یک
کلمه ندارد که دروغش بی اثبات و شاهد باشد. هر جا که کلمه واصل
باشد حکما کلمه[ حاصل] هم لازم و ملزوم گشته ، باید به دم او چسبیده
باشد. هر وقت که لفظ[ وجود] دیدم ، ندیدم[ ذی جود] بعدش نباشد، مزاج ،
بی وهاج نمی آید!اگر در آخر صفحه اول[ دروغ] خواندی ،البته دراول
صفحه دوم[ بیفروغ] را خواهی دید، خدمت [ بی زحمت] صورت نبندد….
در عصر مشروطه خواهی ،
بازار نقد و رد شیوه تاریخنگاری درباری ، بویژه ادبیات پیچیده ،
چاپلوسانه و پرازاغراق آن ، بسیار گرم بود.بعضی ها بطور شفاهی و
برخی دیگر بصورت مکتوب ، با کتاب و مقاله ، علیه آن قیام کرده بودند
که از جمله می توان از[ رساله ایران] نوشته آخوندزاده که در نقد
قالب ، نثر و شیوه انشاء کتاب معروف[ تکمله روضه الصفاء] رضاقلی خان
هدایت است نام برد ۳ .
در هر صورت ، در عصر
مشروطه خواهی ، مجموع این انتقادات و موضع گیری ها تند، موجب آن شد، که
مورخین درباری نیز، در شیوه نگارش ، تجدید نظر کرده واز موضع قبلی
خود عدول کنند.ابته ،این انفعال جریان تاریخنگاری درباری در برابر
ادبیات و شیوه تاریخنگاری مهاجم ضد درباری به تدریج و بنا به مصالح
استراتژیک درباره صورت گرفت ،اما بهرحال ، آنان مجبور شدند موضع خود
را عوض کرده و به نثر وادبیات دیگری در تاریخنویسی روی بیاورند.
نمونه بارز آنان یکی محمدحسن خان اعتمادالسلطنه ، روزنامه خوان ، مترجم
و مورخ دربار ناصرالدین شاه است و دیگری جلال الدین میرز، پسر
فتحعلی شاه و مولف[ نامه خسروان] ، می باشد.
دراین میان اعتمادالسلطنه ، نثر مقبولی دارد و دچارافراط و تفریط
نشده است . لکن دیگران ،از قبیل سپهر، جلال الدین میرزا و غیره ، هر
کدام به نحوی دچارافراط و تفریط و عدم تعادل قلمی گردیده اند. بویژه
جلال الدین میرزا که به عنوان یک شاهزاده تحصیل کرده ، نه می توانست
تسلیم وضعیت تحقیر شده تاریخنگاری درباری موجود شود، و نمی توانست
به عنوان فرزند فتحعلی شاه تنزل مقام و موقعیت داده و هم سنخ و هم
صدا با روشنفکران برخاسته از طبقات پایین اجتماع و عناصر منتقد غیر
شاهزاده ، زبان عوام را نوشتار خود به کار ببرد. روی این اصل ، یک
شیوه و راه نوین دیگری در پیش گرفت تااز آن رهگذر، هم از بند
ادبیات تاریخنویسی پیچیده و تحقیر شده درباری موروثی موجود بگریزد،
از طرف دیگر هم سنخ مردم و همرنگ جماعت نشود و به اصطلاح ، زبان
عوام الناس و توده های مردم را به کار نگیرد، تا مبادا فاصله طبقاتی
مورد نظر نظام کاست سلطنتی آسیب ببیند.لذا و به اصطلاح خودش[ فارسی
بیغش] و[ فارسی سره] را شعار خود قرار داده . یعنی فارسی را که در
لابلای آن ، هیچ واژه غیر فارسی از قبیل عربی ، مغولی ، ترکی و فرانسوی و
…نباشد، واین در حالی بود که حدود سی چهل درصد واژه های تشکیل
دهنده سخنان روزمره مردم با سواد و بی سواد آن روزایران ر،
واژه های فارسی شده غیر فارسی تشکیل می داد.
شایدامثال جلاالدین میرز، چنین فکر می کردند که اگر
قراراست جاه و جلال ادبیات شاهانه موجود شکسته شود، نثر وادبیات
شاهانه ایران باستان که قابل پناه بردن است ، پس چرا به آن پناهنده
نشویم ؟ در هر صورت این فاصله موجود در میان نخبگان و عوام ، درباریان
و مردم ، باید حفظ شود، تا آن طبقات پایین مردم ، زبان بالانشین ها و
حکام را نفهمند و بدینوسیله ، زندانی اوهام خود گشته و شیاطین را در
لباس فرشتگان ببینند. آنچه گفته آمد، دورنمای کم رنگی بوداز تنازع
مستمر جریان تاریخنگاری درباری با شیوه های تاریخنویسی غیر درباری در
بعدادبی ، که گاهی غلبه با آن بوده و گاهی هم بااین لذا ما
معتقدیم ادبیات درباری ، یک ادبیات ویژه با مختصات جداگانه ای می باشد،
تاریخنگاری درباری ، همانگونه که ویژگیهائی در روش و محتوای خود
دارد، ویژگیهائی هم بر قالب ، نثر و شیوه نگارش آن حاکم است ، که این
نوع تاریخنگاری راازانواع دیگر به لحاظ صوری و شکلی ، متمایز
می گرداند.
هر چند که این نوع ادبیات نیز، مانند هر پدیده دیگری تابع تحولات
زمانه است ، ولی آیااین تابیعت ، مانع از هویت مستقل آن است ؟ مگر
پدیده های طبیعی واجتماعی دیگر، تابع تحولات زمانه نیستند، و مگر با
این تحولات و دگرسانیه، ویژگیهای خود رااز دست می دهند؟ قالب ، صورت
وادبیات تاریخنگاری درباری نیز،ازاین قاعده کلی مستثی نیست ، در
عین حال که دارای ویژگیهای خاص خود می باشد، توانائی انطباق با شرایط
گوناگون سیاسی ، فرهنگی واجتماعی را دارد. روی همین اصل است که این
نوع ادبیات درایران و جهان اسلام واز آغاز سلطه بنی امید تا عصر
حاضر دراشکال مختلف ، به حیات خودادامه داده است . در خصوص ادبیات
فارسی نیزاز عصر صفاریان ، سامانیان ، غزنویان تا دوران صفویه ، واز
صفویه تاافشاریه ، زندیه ، قاجاریه وانقلاب مشروطیت و دوره های بعداز
آن ، همچنان پابرجا بوده است ، لکن بنا به اقتضای زمان ، دگرسانی های
زیادی بر خود پذیرفته ، و درقالبهای متنوعی که در هر صورت دارای روح
واحد بودند، در آمده ، و در پایان حاکمیت پهلوی ه، حاکمیت رسمی خود
رااز دست داده است .ادبیات و صورت تاریخنگرای درباری در طول این مدت طولانی گانی دچار
تکلف ، دشواری و پیرایش سرسام آور گشته ، زمان دیگراز شدت و غلظت
تملق زدگی واغراق گوئی ، موجب تهوع خوانندگان گردیده ، گاهی هم در فراز
از واقعیتهای روز، به جهان باستان پناهدنه شده و سر در لاک گذشته
فرو می کرده ، و زمانی نیز، بنا به مصالح درباریان به روان نویسی
وساده نگاری روی آورده وازاین طریق ، جای پائی در دل توده های مردم
می جسته است ، تا تثبیت سلطه نمایداما همیشه ، دارای یک روح مشترک
بوده و ممیزات بنیادین است که ما آنها را در مجموع[ ویژگیهای صوری و
ادبی تاریخنگاری درباری] نامیده ایم . برخی از مهمترین این ویژگیه،
ازاین قرار تواند بود:
۱.اغراق و گزافه گوئی
مبالغه افراطی در مدح و ذم اشخاص واغراق و
گزافه گوئی در گزارش اخبار و سیمانگاری و بازگوئی حوادث ، یکی از
بارزترین ویژگی های صورت شیوه تاریخنگاری درباری است .انسان به صرف
باز کردن یک کتاب تاریخی درباری و تورق اجمالی آن ،از ظاهرالفاظ و
جملات می تواند، به درباری بودن کتاب پی ببرد. بعنوان نمونه عباراتی
همچون[ پادشاه ملائک پاسبان] ، و[ سلطان جمشید نشان] ،[ خاقان
کشورستان] ، [شیرجهانگیر]،[ خان والاجاه و جهان پناه] ،[ حضرت اشرف] ،
[قیصر ملک آرای آسمان تخت خورشیدافسر]،[ مهر شریف] و[ شهنشاه
جمجاه] ،[ خدیو دادگر و]…. دراین سری کتابهای تاریخی فراوان دیده
می شود.
مورخین درباری با بهره گیری انحرافی و غیرمشروع از کاربرد واژه ها و
بهم یافتن مله ه، در بسیارئا زاوقات ،از کاه کوه ساخته واز یک
ستمگر تمام عیار و خونریز، یک خدیو دادگر، واز یک امیر زبون و
بی لیاقت ، قیصرملک آراء و پادشاه آسمان تخت و خورشیدافسر، واز یک
شکست خورده نظامی ، خاقان کشورستان و سلطان جهانگیر، واز یک مهره
بی اراده کودتای خارجی ،افسر مدبر و سردار مبتکر و … ترسیم
کرده اند. هر کس که مختصر تاریخی خوانده باشد و با کتابهائی از قبیل
مولفات شپهر،اعتمادالسطنه ، عضدالملک ،ابراهیم صفائی ، علی دشتی و
دیگر کاسه لیسان درباری منحوس قاجار و پهلوی و سابق ترازاینان ،
آشنائی اجمالی داشته باشد،این سخن ما را کاملا تصدیق خواهد کرد.
اکنون برای نمونه ، گزیده ای از
این قبیل کتابها را نقل می کنیم تا میزان گزافه گوئی ، مبالغه پردازی و
اغراق و کذب این قلم فروختگان تاریخ آشکار شود. خواننده کنجکاو،
نمونه های مفصل را خود متون اشاره شده موردمطالعه قرار خواهد داد.
محمدهاشم آصف (رستم الحکماء)نویسنده رستم التواریخ که از کتابهای درباری نخستین دوره های حاکمیت
قاجاریان به شمار می آید، در جائی که جنگ احمدشاه افغان با خوانین و
روساء برخی ازایالات ایران ،از جمله[ محمدحسن خان قاجار] پدر سلسله
شاهان قاجاریه ، نوشته ای دارد که نقل قسمتی از آن ، ما رااز هرگونه
استدلالی بی نیاز می کند.او می نویسد:
چون این خبر یعنی خبر خروج احمد
افغان برای تصرف ایران به عرض خاقان عیوق شان[ محمدحسن خان] صفوی و
قاجار! رسید، فی الفور با هزار نفر سوار جنگ خونخوار آراسته و
پیراسته ، مانند شاهبازی که با فوجی قوشان ، به جانب مرغابیان روان
گردند، به جانب آن گروه اجل رسیده خام طمع ، آهنگ نمود، کهناگاه از
جانب سبزوار[ عالیجاه علیخان غلجه] با هزار نفر واز جانبت ترشیز،
جالیجاه[ عبداعلی خان ترشیزی] با هزار نفر واز جانب طبس[ علی
مردان خان] با هزار نفر سوار، به اتفاق همدیگر بمعاونت مظاهرت و
امداد آنخاقان ظفر توامان در رسیدند و در رباط زعفرانی نزول نمودند
و لشکر بیش از مار و مور، والاجاه احمد پادشاه دادگستر، مانند سیل از
روی زور و غرور در عبور و مرور بودند واز فرط غفلت بیگانه و آشنا
و دشمن رااز هم فرو نمی نمودند.
خاقان ظفر توامان عیوق شان[ محمدحسن خان] صفوی قاجار با خوانین
سلاطین وش مذکور خراسان ، بعداز فراغ بااکل و شرب و نوم ، رندانه و
مردانه یراق ستیز واسباب نزاع و آلات حرب بر خود راست نمودند و
پوشیدند و ناگاه از آن کمین گاه مانند شر شیران نر، که بیشه بیرون
تازند و بجانب و حوش وانعام جست و خیر گیرند، بیرون تاختند و
مردانه بچستی و چالاکی و بدلیری و گردی و دلاوری و بیباکی با شمشیر
آبدار و سنان آتشبار و تیرعقاب کردار، بیشماراز سپاه هزیمت همراه
افغان کشتند وانداختند واز خو لشکریان والاجاه احمد پادشاه دادگر
قندرهای جوی خون روان و روهای سنیان ، بزاری بجانب آسمان واز هر
طرف ، آن قشون شکسته احمال واثقال و آلات واسباب و یراق خود را بر
زمین میانداختند و می گریختند و سرهنگی ازایشان ازاین قبیل سخنان
می گفت و می گریست و دست بر دست از روی افسوس می زد و بر سر زانو می زد
و به احمدشاه دشنام می داد. ۵
علاوه بر تناقضاتی که در محتوای این قطعه و گزافه گوئی است . واین
مبالغه پردازی ، درباره رجال و حوادث تاریخی ، روش ناپسندیده همه
مورخان درباری بوده است . محمدحسن خان اعتمادالسلطنه ،از مورخان دوره
قاجار، درباره[ میرزا آقاخان نوری] که با همیاری مهد علی، مادر
ناصرالدین شاه ، علی قلی میرزااعتضادالسطنه و دیگران ، محرک عزل و
قتل امیرکبیر بوده و عامل شناخته شده انگلیس درایران است ، چنین
گفته است :
[میرزا آقاخان صدراعظم نوری ، شخصی اول واقدم ،اسم اصلی ایشان
میرزا نصرالله خان است که واقعا وجوداو در دولت ناصری ، آیت نصر
من الله بود].! ۶
در جای دیگر، باز درباره همین شخص می نویسد:
[ این وزیر بی نظیر، بنوعی در تدبیر و تمهید ملکداری ، ماهر و قادر
بوده است که هیچ کس او را تالی نمی شده است]. ۷
واین در حالی است که میرزاآقاخان ، یکی از عوامل بیگانه در دستگاه
حکومتی ایران واز موانع شناخته شده پیشرفت و ترقی ملت ایران
می باشد، واین را بسیاری کسان باالده گواهی داده اند. ۸
گزافه گوئیهای نویسنده ناسخ التواریخ ازاینها هم بیشتراست . کافی
است که مجلدات مربوط به دوران قاجاریه را باز کنید. عناوین صدر
صفحات آن ، مانند شرح سلطنت و جهانیگری فتحعلی شاه قاجار و … میزان
گزافه گوئی واغراق او در متن کتاب را نشان خواهد داد.
چنانکه مورخان درباریی ، همچون صفائی ، دشتی ، در تمجید و ستایش
مهره های خارجی بی ارده ای همچون رضاخان پهلوی ، آن چنان راه گزافه گوئی
و دروغ پردازی در پیش گرفته و مدح ظلمه کرده اند که حتی شایسته نقل
نیز نمی باشد. منتهی این بار، با زبانی ساده و عوام فهم ۹ .
گزفه گوئی های مورخان درباری ، در مورد حتی
افراد بسیار دور منتسب به امرا و سلاطین ، گاهی آنچنان خارج از عادت
است که موجب خنده خوانندگان تواند بود. نویسنده رستم التواریخ جهت
خویش آیند دربار قاجار، داستان مسابقه کشتی گیری یک عیار و پهلوان
تبعه دولت عثمانی (روم ) به نام[ عثمان بهادر] با یک فردایرانی
منتسب به محمدحسن خان قاجار، (پدر سلاطین قاجار) به نام[ کلبعلی
قاجار] چنان بااغراق و گزافه نقل کرده که هر خواننده با خردی به
گزافه بودن آن پی می برد واکنون صحنه ای که اوازاین مسابقه در
اصفهان و در حضور بقول نویسنده[ عیوق شان محمدحسن خان قاجار] ترسیم
کرده ملاحظه می فرمائید:
….عثمان بهادر نامور مانند شیر نر بر آشفت و مردانه
چنین گفت ، کشته شدن مردان دلیر نامور بمیدان بسیار خوشتراست تا جان
دادن بر فراش دیبا و پرنیان ،اگر قواعد مهمان نوازی در کشورایران
برجاست ، بفرما تا بساط کشتی گیری بگسترانند و حریفان بیایند و پنجه
در پنجه ما کنند که این نهایت تمنای ماست وازالطاف بی حد و نهایت
تو ممنون خواهیم شد.
پس خاقان عیوق شان فرمود، تا بساط کشتی گیری گستردند و یک پهلوانان
نامور و کشتی گیران معتر را طلب فرمود همه شلوار کشتی گیری پوشیدند و
از جام شوق ، شراب مردی نوشیدند و بترتیب و نوبت شش نفر پهلوان با
اعتبار با عثمان بهادر نامدار رومی بفنون پهلوانی و لموم کاردانی
پنجه در پنجه نمودند و رسوم کشتی گیری بجا آوردند و بقوت بازوی عثمان
بهادر، بر زمین افتاده و جان بجان آفرین تسلیم نمودند و بر خاک
غنودند.
هر حریفی که پنجه در پنجه عثمان بهادر رومی نامور می نمود، وی آن
را مانند گوی از زمین می ربود و چنان بر زمین می کوفت که استخوانش
مانند آرد می شد.
چون شش نفراز پهلوانان نامدار را چنین بدرجه شهادت رسانید دیگر
پهلوانی جرات ننمود که پنجه در پنجه اش نماید.
عپوق شان از مشاهده این داستان ملول و
دلتنگ شده و آتش غیرت چنان در کانون مزاجش برافروخت ، که خرمن صبر و
طاقت و آرامش را قاطبتا بسوخت ، بر خوانداین آیه مبارکه را
[ ان الله لایحب المتکبرین] .
از جا برخاست و آهنگ نمود که خود با عثمان بهادر رومی پنجه در
پنجه نماید و کشتی بگیرد که[ کلبعلی آقا نام قاجار]، یک غلام نامدارش
خود را بپیشگاهش بخاک انداخت و زمین از روی ادب بوسید و عرض نمود،
که ایمطاع و ولی نعمت مااین کمترین غلامان در عالم رندی و زیرکی
فهمیدم ، که عثمان بهادر فکرهای بد در دماغ دارد واین چند نفر
پهلوان نامور رااز روی بغض و عناد بیمروتی بر زمین زد و کشت و
کمترین در عالم بسیار معاصی و فسق و فجور نموده ام و می خواهم حسناتی
چند کرده باشم که محو همه سیئاتم نماید، همچنانکه خدا میفرماید:[ ان
الحسنات یذهبن السیئات] .
ازمراحم بیکرانه نواب اقدس والااستدعای آن دارم که تصدق فرمائی و
این معامله هایله را بکمترین واگذای که اگر بدست این ظالم خونخوار
کشته شوم بدرجه شهادت رسم واجر شهادت دریابم واگراین مغرور
بیمروت نابکار را بر خاک هلاک افکنم ، آمرزیده شوم و مالک حور و قصور
و داخل در جنات نعیم یوم النشور شوم .
پس حسب الامرالاشرف الاعلی کمر همت بر میان محم بسته ، با همان لباسی
که پوشیده بود، کمر خود را محکم بسته و دامان برزده و بجانب[ عثمان
بهادر] آهنگ نموده و پنجه در پنجه اش درآورده و پنجه اش را بشدت فشرد،
عثمان بهادر هر چند سعی و تلاش نمود که دو پنجه خود رااز دوپنجه اش بیرون کشد، با آن قوت و زور و بازوئی که داشت ، نتوانست .
چون[ کلبعلی آقای قاجار] کوته قد و بالا بود و[ عثمان بهادر]، بلند
بالا و پهن شانه و قوی هیکل بود و پیلتن زمان خود بود، ناگاه کبعلی
آقای قاجار مذکور،از زمین برجست و مانند قوچ جنگی سرسخت و خروس
جنگی پیشانی خود را بپیشانی عثمان بهادر رومی کوفت که سر عثمان
بهادر رومی مانند بادام دو مغز شکافته گردید و پرده های دماغش مانند
خانه های زنبوران در هم و خون ، مانند آب دو ناودان بر رویش جاری شد.
ناگاه[ کلبعلی آقای چالاک قاجار]، ناچار پنجه های عثمان بهادر
رومی را رها کرده و عثمان بهادر رومی نامور، هر دو دست بر چشمان
خود مالید که خون از آنها دور کند که بغتتا[ کلبعلی آقای چالاک
قاجار]،[ عثمان بهادر] رومی پیلتن را مانند گوی از زمین ربود و در
دریاچه آب انداخته و های های و آفرین و مرحبای از هر طرف بلند شد.
[عثمان بهادر] نامور رومی بچستی از دریاچه آب مانند نهنگ پر شر و
شور و هم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 