پاورپوینت کامل جریان شناسی دشمنی با علی(ع) در نهج البلاغه(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جریان شناسی دشمنی با علی(ع) در نهج البلاغه(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جریان شناسی دشمنی با علی(ع) در نهج البلاغه(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جریان شناسی دشمنی با علی(ع) در نهج البلاغه(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱

درباره علی(ع) سخن به فراوانی گفته شده است. در طول تاریخ اسلام، پ یوهشگران بسیاری در پی شناختن و
شناساندن شخصیت آن حضرت برآمدند و از زوایایی به تماشای او نشستند. چهره نگاریهای گوناگون ارائه شده از سوی
چهره نگاران و تاریخ نگاران از امام علی(ع) از پیچیدگی وجود او حکایت دارد. شماری او را تا سرحد خدایی بالا بردند و
پرستش و عبادت وی را برخود واجب دانستند و شماری از سر نادانی و جموداندیشی او را تا حد کفر پایین کشیدند.اما به
راستی علی(ع) برابر کدامیک از آن دو نگاه است؟

بی گمان، درک یرفای وجود امام علی(ع) آسان نیست. او، که از یک سو، در راه اعتلای حق، گردن مشرکانی را می شکند و
به دوزخ روانه شان می سازد و از دیگر سوی، با شنیدن شیون زن و یا کودکی، زار می گرید، هرگز در ترازوی فهم بشر عادی
تراز نمی شود و انسانهایی که تمام وجودشان، یک بعد دارد، نمی توانند در آینه درون خود موجودی چند بعدی به تماشا
بایستند. هر چه بکوشند، تنها یک بعد از وجود او را ترسیم می کنند و بس.

پس ما، نه در پی شناسایی علی(ع) که در صدد ابراز توانایی خویش از تصویر آن عزیزیم.

در این نوشتار، برآنیم جریان دشمنی با علی(ع) و نیز گونه های آن را از زبان خود آن حضرت در نهج البلاغه، بنمایانیم و
به روشنگری در این مقوله بپردازیم.

این مقاله به این پرسش پاسخ می دهد که انگیزه های ناسازگاری و دشمنی با علی(ع) در زمان خلافت آن حضرت چه بوده
است و نمود آن به چه شیوه ای؟

البته طرح این بعد از قضیه، بی طرح رویه دیگر آن راز دوستی با علی(ع) هم چنان ناقص می ماند; اما بناچار، به همین
جنبه بسنده می کنیم، تا در مجالی فراخ تر، به زاویه دیگر اشاره کنیم.

پیش از ورود به بحث، نکته ای بایسته می نماید و آن این که: نویسنده بر آن است تا این چهره نگاری، بی رنگ باورهای
دینی و مذهبی ارائه شود، هر چند بی رنگی همه سویه را ممکن نمی داند; اما تا اندازه ای، بدان پای بندی نشان خواهد داد،
تا آنچه به عنوان ریشه ها و انگیزه های دشمنی عرضه می شود، واقعی تر باشد.

از چشم انداز عقاید مذهبی، دشمنی با علی(ع) در یک نکته خلاصه می شود: برنتافتن امامت او که از سوی پیامبر(ص) به
امر الهی، به او واگذار شده بود. اما این پاسخ نیاز پرسش گران را بر نمی آورد و تشنگی آنان را فرو نمی نشاند.

ساده کردن مساله و پاسخی ساده تر به آن دادن، هیچ گاه اندیشه اندیشه ور یرف کاو را سیراب نمی کند، هرچند این شیوه
در کاهش هزینه اثرگذار است; اما کارآمدی آن به همان میزان خواهد بود. از این روی یرف کاوی و واشکافی پدیده ها برای
دست یابی به جریانهای آن، فراتر از باوری مذهبی، امری خوشایند است.

بر اساس پرسشهای طرح شده، این نوشتار در دو بخش سامان می یابد:

۱.انگیزه های دشمنی با علی(ع): در این بخش به انگیزه هایی که به راستی در دشمنی با آن حضرت نقش داشته اند،
پرداخته می شود.

۲.گونه های دشمنی:در این بخش، گونه ها و شیوه های بروز دشمنی به کوتاهی بررسی می شوند. البته، بحثهایی در این
زمینه باقی می ماند بویژه بحث چگونگی رویارویی امام علی(ع) با دشمن که در مجالی دیگر، بدان خواهیم پرداخت.

انگیزه های دشمنی با امام علی(ع)

نمود ناسازگاری با علی(ع) از زمان اسلام آوردن او آغاز و تا پایان عمر آن حضرت و حتی پس از شهادت وی نیز پایید. حال
باید دید چه عناصری در این دشمنی، بویژه در روزگار خلافت آن حضرت، نقش آفریده است؟

الف. انگیزه های قومی و نژادی:

واشکافی این عنصر، هر چند بخشی از دشمنیها را تا حدی طبیعی می نماید; اما هرگز نه از زشتی کار انسانی می کاهد و
نه از عظمت و بزرگی امام علی(ع).

علی(ع)از تیره بنی هاشم و از قبیله قریش بود. قریشیان در میان دیگر قبیله های عرب، از جایگاه ویژه و از بزرگی و
شرافت بالایی برخوردار بودند. از آن روز که قصی بن کلاب، جد پنجم آن حضرت، به گونه ای عهده دار ریاست کعبه شد و
دگردیسیهایی در ساختار و اداره آن خانه و نیز شهر مکه که در تاریخ عرب جاهلی همیشه تابعی از خانه به شمار بود پدید
آورد.

بزرگی قریش در تیره ای به نام بنی قصی، مرکز گرفت، بنی قصی در میان عربان آن دیار مقامی والا یافتند و بی شک
ریاست کعبه بر بزرگی و شرافت آنان می افزود.

پاکی و والایی کعبه که از ابتدای بنیادگذاری، باوری عمومی بود، آهسته آهسته به متولیان آن سریان یافت، تا آن جا که
شماری از مردم، آنان را نیز مقدس می پنداشتند. درایت، شجاعت و جوانمردی قصی نیز، بر این مقام صحه گذارد.

زندگی قبیله ای، که نظام اجتماعی و سیاسی ویژه ای دارد، بر پیوند خون استوار است. اعضای یک قبیله، همگان در یک
فرد، که سرسلسله نژادشان است، با یکدیگر پیوند می یابند. بنابراین، عرب به دو چیز سخت دل بسته است: نسب، عامل
پدید آورنده و خون، عامل ماندگاری. و آن که حافظ هر دو عنصر مقدس عرب است، رئیس قبیله به شمار می رود. از این
روی، رئیس قبیله سخت مورد توجه بوده و پیروی از او بر همگان لازم; چرا که سرپیچی و سربرتافتن از دستورهای او،
شالوده نظام قبیله ای را در هم می ریزد و به ناچار، آن کس که نمی تواند خود را با ریاست قبیله و خواسته های او همساز
کند، بایستی به جریمه طرد از قبیله محکوم شود (طرید).در این فضا، انسانها، از یک سو بی اختیار و فرمانبردار بار
می آیند و از دیگر سو، برابر دیگران سخت و به دور از نرمش و مهر.

اینان در دامن قبیله، خودپذیر و خودخواه (غیرگریز) پرورده می شدند، که تنها خویشتن را می دیدند و از پذیرش دیگران
سرباز می زدند. این ویژگی، نظام قبیله ای را از دیگر زندگیهای جمعی، جدا می ساخت.

از دیگر ویژگیهای نظام قبیله ای، ذوب شدن فرد در پیکره بزرک قبیله بود. در این نظام، فرد استقلال شخصیتی نداشت.
شخصیت فرد، در پرتو و همراه قبیله معنی می یافت. از این روی، هرگاه وابسته به قبیله ای کسی را می کشت این قاتل نبود
که باید قصاص می شد، بلکه وابستگان و هم قبیلگان او نیز، در جرم او شریک بودند. چنین وضعی برای همگان پذیرفته
نبود. آنان که از سطح اندیشه و توان مالی بیش تری برخوردار بودند، در پی استقلال خویش و تجزیه قبیله، بر می آمدند.
این خواسته در هنگام مرگ رئیس قبیله، رخ می نمود و خود را می نمایاند. رئیس قوم از دنیا می رفت، چند تن از فرزندان
او یا دیگران در دست یابی به ریاست، به پا می خاستند و گاه جنگها در پی آن برافروخته می شد.با درگذشت قصی بن کلاب،
ریاست به دست عبد مناف افتاد و پس از او عمرو(هاشم) ریاست کعبه را به دست گرفت، امیه، فرزند عبدشمس برادر
هاشم، با عموی خویش در این میدان به ستیز برخاست، تا ریاست را از چنگ هاشم به در آورد. این دشمنی نافرجام، به
جدایی تیره بنی هاشم و بنی امیه انجامید.

هماوردی و کوشش برای برتری قومی و نژادی، که در همیشه تاریخ حیات نظام قبیله ای وجود داشت، در این زمان
شعله ور شد و پس از آن دو، که ریاست مکه به دست عبدالمطلب رسید، دیگر این بنی هاشم بودند که توانستند سروری
خویش را بر همگان بگسترند و بنی امیه در این عرصه، واپس ماندند; اما هرگز از ادعای خویش دست نکشیدند.

در دوره ریاست ابوطالب، در پیکره اقتدار بنی هاشم رخنه ای پدیدار شد. (۱)

از یک سو ابوطالب دچار بحران مالی شد (۲) و از دیگر سو، دو کس از خاندان هاشم، مدعی ریاست شدند: عباس و ابولهب،
در این گیراگیر، فرزندان امیه که خود را شکست خورده یافته بودند، با همدستی دیگر تیره های کوچک مکه، به
استوارسازی پایه خویش پرداختند; بویژه از آن جهت که فرماندهی نظامی پرچمداری مکه با آنان بود. مجموعه این
انگیزه ها بنی امیه را در عرصه هماوردی با بنی هاشم توان بخشید و در پی سست کردن پایه های ریاست بنی هاشم برآمدند.

ظهور پیامبر(ص) که از تیره بنی هاشم بود، شماری را به این پندار کشاند که بنی هاشم در رویارویی و هماوردی با دیگر
تیره ها به چنین ترفندی دست زده است، تا آقایی خودرا همچنان تداوم بخشد. این سخن ابوجهل شنیدنی است که به
اخنس بن شریق می گوید:

«ما و فرزندان عبدمناف در شرف و بزرگی به هماوردی و برتری جویی برخاستیم و هر چه آنان کردند، انجام دادیم تا به
نزدیک هم رسیدیم، یک باره گفتند: از ما پیامبری است که از آسمان وحی می آورد.» (۳)

شعری که یزید پس از جریان کربلا، بدان زمزمه می کند، مؤید این سخن است:

«لعبت هاشم بالملک فلا خبرجاء و لا وحی نزل.» (۴)

بر همین اساس حتی رسالت پیامبر(ص) توجیه می شود.گسترش روزافزون اسلام، در اندیشه برخی از کوته فکران
ک یاندیش پیروزی بنی هاشم بود بر دیگر گروه ها و تیره های عرب، هر چند زیاد بر زبان آورده نمی شود; اما در بسا پرده
ذهنشان چنین بود و گاهی بر زبان نیز جاری می شد. (۵)

از این روی، چون در جریان خلافت سخن از خلافت علی(ع) به میان آمد شماری در عین دین داری و ادعای نزدیکی با
پیامبر(ص) گفتند: نبوت و خلافت در یک خاندان جمع نمی شود، این سخن، ترجمان ذهن بسیاری بود.

با این شرح، نخستین عنصر دشمنی را نمودیم. علی(ع) از بنی هاشم است و آنان که در هماوردی و برتری جویی تاریخی با
این تیره احساس سرشکستگی و پستی می کنند، نمی توانند اینک علی(ع) را بر خویشتن پیشوا و فرمانروا ببینند، پس
دشمنی با او، امری روشن و پیامد جریانی ریشه دار است که در ادوار بعد نیز ادامه یافت. (۶)

معاویه، در نامه ای به علی(ع) بر آن است تا با برابر شمردن خویش با علی(ع) از نظر نژادی، بر این خشم تاریخی خویش
سرپوش نهد، اما امام علی(ع) در پاسخ او می گوید:

«و اما قولک: انا بنو عبد مناف، فکذلک نحن و لکن لیس امیه کهاشم و لا حرب کعبدالمطلب و لا ابوسفیان کابی طالب.» (۷)

اما گفته تو که ما فرزندان عبد منافیم; درست است تبار ما یکی است، اما امیه در پایه هاشم نیست و حرب را به
عبدالمطلب در یک رتبت نتوان آورد و ابوسفیان را با ابوطالب قیاس نتوان کرد.

امام با این بیان، پرده از اندیشه پنهان معاویه بر می دارد.

ب. عنصر دینی و مذهبی:

طلوع اسلام، موازنه قدرت را در مکه آهسته آهسته به سمت و سویی دیگر کشاند. و آنچه تا پیش از این ارزش به شمار
بود، جای خود را به چیزهایی داد که در فهم عرب غرق در زندگی، نمی گنجید.جلوه فروشیها و به هم نازیدنهای جاهلی که
بخشی از هستی نظام قبیله ای بدان بسته بود، در هم ریخت و رهیدگان از چنگال ستم بت پرستی، بر تمامی آنها پای
انکار نهادند.حال می بایست راه و روش جدیدی برای زیستن برگزید.آنان که دلی پاک داشتند و در پی حق و حقیقت بودند،
در وادی دیانت اسلامی گام نهادند و با پیامبر(ص) همراه شدند.

از این به بعد، مرز جدیدی میان دو طیف بنی امیه و بنی هاشم کشیده شد. خط نژاد و قومیت، به حزب اسلام و کفر
تبدل یافت و اینک، همگان را با ملاک دیگری ارزیابی می کنند.علی(ع) در این عرصه نیز پیشتاز است. او اول مسلمان
است (۸) و در ویژگیهای انسانی بر همگان پیشوا:

«اللهم انی اول من اناب و سمع و اجاب لم یسبقنی الا رسول الله بالصلاه » (۹)

خدایا! من نخستین کسم که به سوی تو روی آورد، و شنید و اجابت کرد، در نماز، کسی از من پیش نیفتاد، جز رسول خدا،
که درود خدا بر او و آل او باد.

در پذیرش دعوت حق، صله رحم، ایثار و بزرگی، هیچ کسی چونان او، پیشتاز نبوده است. آنچنان در اسلام غرق است که
هرگز نمی توان بر او خرده ای گرفت:

«به هنگامی که دیگران وامانده بودند من برخاستم و آن روز که آنان سر در گریبان فرو برده بودند گام در صحنه نهادم و
زمانی که همگان به لکنت افتاده بودند و قدرت گفتارشان نبود، لب به سخن گشودم.و در کودکی که همه بر دست و پای
مرده بودند، در پرتو هدایت الهی پیشرو بودم.

«و کنت اخفضهم صوتا و اعلاهم فوتا، فطرت بعنانها و استبددت برهانها کالجبل لا تحرکه القواصف و لا تزیله العواصف.» (۱۰)

آری در مقام حرف و شعار صدای من از همه فروتر بود; اما در مقام عمل، برتر و پیشتاز بودم. پس بر بال شاهین بعثت به
پرواز درآمدم و بر اوجها پرگشودم و گوی سبقت از دیگران ربودم و چونان کوهی استوار و عظیم طوفانهای هول و
تندبادهای نیرومند را تاب آوردم و ایستادم .»

علی(ع) آن روز که پیامبر(ص) تنها در میان خویشان خود در پی یاوری بود، به یاری او برخاست (۱۱) و آن هنگام که دشمن
با تمام توان خویش آهنگ کشتن او کرده بود، به جای حضرتش خفت (۱۲) و در تمامی گیراگیرهای پیش از هجرت
رسول خدا و پس از آن، لحظه ای از او جدا نشد، تا اسلام در قلبها ریشه دواند و در زمین گسترده شد، بی آن که ذره ای
سستی کند و یا از انجام وظیفه بگریزد.

«به خدا سوگند، من در دنباله آن سپاه بودم تا یک باره پشت کرده و سر به حکم اسلام در آورد. نه سست شده ام و نه
ترسانم، نه خیانت کرده ام، نه ناتوانم. به خدا سوگند، درون باطل را چاک می زنم، تا حق را از تهیگاه آن بیرون کنم.» (۱۳)

لحظه ای از فرمان خدا و رسولش سر برنتافت و آن گاه که قهرمانان در آوردگاهها، پای واپس می نهادند، جان خویش را
سپر بلای پیامبر(ص) می کرد. (۱۴)

نزدیکی، همدمی و همراهی علی(ع) با پیامبر(ص) از آغازین روزهای زندگی آغاز (۱۵) و تا آخرین لحظه زندگی رسول خدا
ادامه داشت. (۱۶) این پدیده که در قاموس اسلام، ارزشی بس بزرگ است، در فرهنگ دنیاپرستی گمراهان، گناهی
نابخشودنی است; از این روی، باب دشمنی شماری گشوده می شد، بویژه آن که پیامبر(ص) هر لحظه عشق و
حبت خویش را به علی(ع) بر زبان می راند، تا آن جا که از آن عزیز نقل است:

«من از علی و علی از من است.» (۱۷)

چنین پیوند یرف و ناگسستنی محمد(ص) و علی(ع) کینه ها و خشمهایی را بر می انگیخت و هر از گاهی که کینه ورزان،
مجال می یافتند آن را ابراز می داشتند.در زمان حیات رسول خدا، این مجال کم تر پیش آمد; اما پس از آن، به بهانه هایی،
پیدا می شد.

در سه مرحله انتخاب خلیفه، بگومگوهایی که میان افراد در گرفت از این نگرش حکایت دارد. (۱۸) با این که می دانستند او
شایسته ترین فرد به خلافت است، تا آن جا که ممکن بود آن را از او دریغ داشتند.

امام می فرماید:

«به خدا سوگند او (ابوبکر) ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب می دانست من در گردش حکومت اسلامی چون
محور سنگ آسیابم. سیل ها و چشمه های [علم و فضیلت] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان [دورپرواز
اندیشه ها] به افکار بلند من راه نتوانند یافت.» (۱۹)

در مرحله دوم، نیز که به گزینش عمر انجامید، این قضیه وجود داشت و در مرحله سوم که به شکلی بدتر و رسواتر پایان
یافت، (۲۰) این مساله آشکارتر است تا این که بناگریز، دستها، به سوی او دراز شد.

آن گاه که همه درهای امید به روی مردم بسته شد و تنها علی می توانست این کشتی در حال غرق را به ساحل نجات
رهنمون شود. (۲۱)

پس از روی کار آمدن امام، آنان که خود را در عرصه هماوردی دینی و اعتقادی واپس مانده دیدند، به دشمنی برخاستند
و حسادت درونشان آنان را بر آشوباند. (۲۲)

چیزی که برای امام علی(ع) هرگز به دور از انتظار نبود; چرا که پیامبر(ص)، نیز او را از چنین آینده ای آگاهانده بود. (۲۳)

امام این دشمنی را چنین بیان می دارد:

«فانا کنا نحن وانتم ما ذکرت من الالفه و الجماعه ففرق بیننا و بینکم امس. انا آمنا وکفرتم و الیوم انا استقمنا و فتنتم وما
اسلم مسلمکم الا کرها وبعد ان کان انف الاسلام کله لرسول الله حزبا.» (۲۴)

هم چنان که در نامه ات یادآور شده ای ما و شما متحد و همبسته بودیم، اما آن چه دیروز از هم جدامان کرد این بود که ما
ایمان آوردیم و شما کفر ورزیدید و عامل جدایی امروزمان این است که ما پایداری ورزیده ایم و شما به انحراف کشیده
شده اید. واقعیت این است که روزی اسلام به سر سلسله شما تحمیل شد و ناگزیر بدان تن در داد که تمامی بزرگان اسلام
را برای رسول خدا هیات حزبی یک پارچه یافتند.

این انگیزه دینی و مذهبی، از انگیزه های بسیار اساسی و مهم در خشم و دشمنی با علی(ع) است که تا آخرین لحظه
حیات آن حضرت، به درازا کشید.

ج: عنصر سیاسی و اجتماعی:

دست یابی به قدرت و نفوذ در دلها و به دست آوردن وجهه اجتماعی، از انگیزه های جدی انسانها در زیستن است. کم تر
انسانی است که این دو انگیزه در او مرده باشد و یا آن را در خود کشته باشد. آدمیان، از راه های گوناگون برآنند تا بر
اقتدار خویش بیافزایند و در میان مردم از جایگاهی برتر برخوردار شوند. هماوردیهای سیاسی در درازنای تاریخ بشر سر
منشا بروز جریانهایی بوده است که کتابهای تاریخی آکنده از آنهاست و نیز یافتن جایگاه اجتماعی و کوشش برای
برتری جویی، از خواسته های دیرینه بشری است. عربان از این ویژگی دو چندان برخوردار بودند، چرا که گونه زندگی آنان
و همچنین دشواریها و سختیهای گوناگونی که آنان را در بر گرفته بود، مجال هرگونه خودنمایی را در صحنه گسترده
جهانی از آنان گرفته بود. تنها در بعضی از وقتها بود که عرب می توانست خودی نشان دهد. پس از ظهور اسلام و تشکیل
حکومتی واحد در عربستان مرکزی، هماوردیها بر سر دست یابی به قدرت و خودنمایی پدیدار شد; اما با وجود پیامبر(ص)
که بنیان گذار چنین حکومت و سیاستی بود و نیز در راس هرم ارزشهای دینی قرار داشت، دیگران کم تر در پی عرض
اندام و برتری جوییها بودند. هر چند در این دوره نیز، گاه بر سر فرماندهی نظامی یا پستهای اجتماعی، سخنهایی بین
کسان ردوبدل می شد، ولی چنین پدیده هایی کم رنگ و کوتاه دامن بود. پس از درگذشت رسول خدا، این زاویه از خواسته
درونی افرادی با دیگر زوایای حیات آنان در آمیخت و برتری جوییها و هماوردیهای جدی ای را پدید آورد.در این میدان
مسابقه، آن کسی در جامعه دینی گوی سبقت می برد که هم از استواری فکری برخوردار باشد و هم از سوی بنیان گذار
اسلام، تائید شده باشد و این فرد کسی جز علی(ع) نیست.

«فنحن مره اولی بالقرابه و تاره اولی بالطاعه.» (۲۵)

ما به دو جهت بر دیگران برتری داریم: یکی از آن رو که به پیامبر(ص)، خویشی می بریم و دیگر از آن جهت که در پیروی،
پیش تریم .

امام دو بعد از سزاواری به خلافت را بر می شمرد و گویی این ابعاد، در اندیشه عموم مردم پذیرفته شده است، از این رو در
پاسخ به معاویه می گوید:

«مهاجران به همین عناصر در سقیفه بر انصار حجت گذرانیدند و بر آنان پیروزی یافتند و اگر چنین است، پس ما به شما
در امر خلافت سزاوارتریم و اگر چنین نباشد، پس انصار در ادعای خویش بر حق بودند.» (۲۶)

امام علی(ع) باز خطاب به معاویه می فرماید:

«معاویه! از کی شما زمامداران رعیت و فرماندهان امت بوده اید نه پیشینه ای در دین دارید و نه پیشینه ای مهین از زمان
پیشین »

برتری مهاجران بر انصار، در امر خلافت، متکی به اموری بود که بی گمان وجود آنها در علی(ع) جای انکار نداشت. هرچند
در برهه ای، امکان سرپوشی آن را یافتند، اما برای همیشه نور وجود آن حضرت پشت ابرهای دشمنی پنهان نماند. این جا
بود که شماری در مقام دست یابی به قدرت و کرسی خلافت و امارت، با علی(ع) به ستیز برخاستند، تا آنچه را حق
وست بربایند:

«واقعیت جز این نیست که انگیزه اصلی اینان دنیادوستی ناشی از حسدورزی بر کسی است که خداوند خلافت را به او
ارجاع کرده است. پس با چنین انگیزه ای می خواهند جریانها را به واپس برانند.» (۲۷)

گروهی به قصد کسب مقام با علی(ع) دشمنی کردند. امام درباره طلحه و زبیر می گوید:

«هر یک از آن دو، به رهبری خود امید بسته است و ریاست را در رقابت با دوستش به سوی خویش می کشد; چرا که
هیچ یک را رشته ای به خدا نپیوسته است و به جاذبه ای از جاذبه های حق سر ننهاده است، چنین است که دل هریک،
کانون کینه دیگری است و در آینده نه چندان دور، نقاب از چهره بر خواهند گرفت.» (۲۸)

امام در این گفتار به نکته ای بس ظریف و روان شناسانه اشاره می کند. طلحه و زبیر که دو دوست همیشگی بودند و با
همدستی یک دیگر به هماوردی و برتری جویی با امام برخاستند، در نگاه آن حضرت، خود، علیه یک دیگرند که در
صورت رسیدن به مقام، دمار از روزگار یکدیگر بر خواهند کشید.این سخن درباره دیگر افراد حاضر در صحنه جدال نیز
صادق است.

امام علی(ع) این گونه انسانها را که به دنبال فرصتی هستند، تا خودی بنمایانند، به چهار دسته تقسیم می کند و می گوید:

«ای مردم، اینک در روزگاری آکنده از ستم و سرشار از ناسپاسی قرار گرفته ایم. دورانی که نیکوکار بدکار به شمار می آید
و ستم گر بر سرکشی خویش می افزاید… در چنین محیطی، مردم به چهار بخش تقسیم شده اند.»

۱. «منهم من لا یمنعه الفساد فی الارض الا مهانه نفسه وکلاله حده و نضیض وفره.»

بخشی سیاست بازان پلیدی هستند که اگر زمین را به فساد نمی کشند تنها به سبب ناتوانی، احساس زبونی، خود کم
بینی، کندی تیغ و نبود تواناییهای مادی است. اینان کسانی اند که توانایی گستاخی ندارند، نه آن که به اصول و ارزشی
پای بندند.

۲. «و منهم المصلت لسیفه والمعلن بشره والمجلب بخیله ورجله، قد اشرط نفسه و اوبق دینه، لحطام ینتهزه او مقنب
یقوده، او منبر یفرعه و لبئس المتجر ان تری الدنیا لنفسک ثمنا و مما لک عندالله عوضا.»

دسته دیگر اشرار سیاسی اند که با شمشیرهای آخته شان، آشکارا دست به شرارت می زنند، و با سواران و پیادگان خود بر
مردم هجوم می آورند و برای اندکی از حطام دنیا، که غنیمت برند، یا گروهکی که بر ایشان فرماندهی یابند، یا بلندای
منبری که بر آن فراز آیند، خود را افروخته اند و دین را به تباهی کشانده اند. و چه سوداگری زشتی است که انسان، دنیا را
بهای خویشتن خویش تلقی کند و ثوابهای الهی و ارزشهای خدایی را به دنیا و ضد ارزشهایش بفروشد و دل خوش دارد.

۳.«ومنهم من یطلب الدنیا بعمل الآخره ولا یطلب الآخره بعمل الدنیا. قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر
من ثوبه و زخرف من نفسه للامانه و اتخذ سترالله ذریعه الی المعصیه.»

و گروهی نیز مزدورانی اند که به جای آن که با تلاش و کار در دنیا، آخرت را بجویند، با عبادتهای ریایی و قدیس مآبانه، در
جست وجوی دنیایند. با وقاری دروغین، گامهایی کوتاه برمی دارند و دامن جامه خویش بر می چینند و امانت فروشی را
آرایه خویش می کنند و پرده پوشی خدا را ابزار گناه می سازند.

۴. «ومنهم من ابعده عن طلب الملک ضؤوله نفسه، و انقطاع سببه، فقصرته الحال علی حاله فتحلی باسم القناعه و تزین
بلباس اهل الزهاده. و لیس من ذلک فی مراح و لامغدی.»

و دسته چهارم، آنان اند که به دلیل نداشتن موقعیت و امکان، بازمانده از جاه و مقام منزوی شده اند، اما درماندگی شان
را قناعت نام داده اند و خود به لباس زهد آراسته اند، در حالی که از قناعت و زهد بوی نبرده اند. (۲۹)

امام، چه زیبا دنیا مداران سیاست باز را شناسانده است. حتی آنان که ظاهری پارسا پیشه دارند نیز، در نگاه علی(ع) از
سر ناچاری به چنین شیوه ای روی کرده اند و اگر زمانه به آنان اجازه دهد، تنها مقام را می شناسند و دنیا را.

د. عنصر اخلاقی و ارزشهای متعالی:

آدمیان برابر سرشت خویش به خوبیها و منشهای برین و ارزشهای والا گرایش دارند و تا آن جا که می توانند در پی کسب
آن بر می آیند; اما چون ناتوان شوند، در توجیه عمل و خوی خویش، به رویارویی، با شرافت و ارزشها بر می خیزند. علی(ع)
انسان والا و نماد واقعی ارزشها بود. همین امر، بسیاری را از او رنجانده بود. این سخن در نگاه نخست، اندکی شگفت آور
می نماید; اما درنگ در آن، انسان را به واقعیت تلخ آن می رساند.

اخلاق برین و کمال انسانی، در جو و فضایی که آدمیان از سطح شعور و فرهنگ بالایی برخوردارند، کم و بیش، خواهان
دارد، اما در جامعه های واپس گرا و کوته اندیش، تنها آنچه که با حواس و تجربه به دست آوردنی است، ارزش مند است و
معنویات در مرحله پایین ترند. علی(ع) در چنین جامعه ای می زید و ناگزیر، خوشایند زمانه نیست. وی ویژگیهایی دارد که
دشمن زاست، شاید گذری بر این ویژگیها مناسب باشد:

۱. بندگی خدا و پیروی از سنت رسول او: هر کسی درباره علی(ع) قلم زده به این نکته اشاره کرده است که علی(ع) بنده
خالص و بی آمیغ خدا و پیرو کامل او بوده و هرگز حاضر نبود ذره ای او را نافرمانی کند:

«به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه را با هر چه در زیر آسمانهای آنهاست به من بدهند، تا خدا را حتی در گرفتن پوست
جویی از دهان موری نافرنانی کنم، نخواهم کرد.» (۳۰)

خود همیشه در عبادت خدا و پیروی از او، پیشرو همگان بود:

«ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعه الا و اسبقکم الیها ولا انها کم عن معصیه الا واتناهی قبلکم عنها.» (۳۱)

ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی بر نمی انگیزم، جز که خود، پیش از شما به گزاردن آن برمی خیزم و شما را از
معصیتی باز نمی دارم، جز آن که خود، پیش از شما آن را فرو می گذارم.

به فرمان خدا و سنت رسول او زیست، تا آن جا که خلافت را در مرحله سوم و در شورای شش نفره، به بهای پافشاری بر
سنت رسول خدا از دست داد. (۳۲)

چنین انسان والایی در ظرف وجودی انسانهای کوچک جای نمی گیرد; پس ستیزه گری با او امری طبیعی است.

۲. عدالت ورزی و عدالت خواهی: هر چند عدالت از صفات متعالی است، اما اندک شمارند، پای بندان به آن. انسانها،تا آن
جا به فرمان عدالت گردن می نهند که درگاه اجرا، به سود آنان رقم بخورد.پس عدالت خواهی در قاموس فکری اینان
مرزی دارد و آن هم سود و بهره شخصی آنان است و اگر اجرای آن به سودشان تمام نشود، از آن روی برمی تابند و هیچ گاه
در پی آن نمی روند.

امام علی(ع) از این مرزها درگذشت و هرگونه خودخواهی را در هم شکست. او، عدالت پیشه ای نمونه است و برای اجرای
آن هرگونه خطری را به جان می خرد وقتی به او گزارش می دهند: مزدوران دشمن غدار، معاویه بن ابوسفیان، به شهر
انبار یورش برده اند و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره از زنان گرفتند و زنان جز شیون و زاری، پناهی نداشتند،
می گوید:

«فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا، ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیرا.» (۳۳)

اگر کسی به شنیدن چنین ستمی، از اندوه جان دهد، نه تنها از نظر من سرزنشی بر او نیست; بلکه شایسته تقدیر و ارج
است.

و در جای دیگری می گوید:

«به خدا، اگر شب را بر روی اشترخار مانم بیدار، و از این سو بدان سویم کشند در طوقهای آهنین گرفتار، خوشتر دارم تا
روز رستاخیز بر خدا و رسول درآیم، بر یکی از بندگان ستمکار، یا اندک چیزی را گرفته باشم به ناسزاوار و چگونه بر کسی
ستم کنم به خاطر نفسی که به کهنگی و فرسودگی شتابان است و زمان ماندنش در خاک دراز و فراوان.» (۳۴)

علی(ع) با این روح لطیف و بلند، مهرورزی و مهرگستری از یک سوی و با سرسختی و شدت عمل در برابر ستم و بیداد و
دست درازی به جان و مال مردم از دیگر سوی، تنها کسانی را به سوی خود می کشاند که در زیر بار ستم، کمر خمیده و در
آتش ستم سوخته اند.اما آنان که خود ستم پیشه اند، هرگز او را نمی پسندند، بلکه در مقام دشمنی و ستیز با او برمی آیند.

چون در زمان خلافت عثمان، بسیاری از صحابه پیشین رسول خدا! در آزمون مال و مقام مردود شدند و ثروت اندوختند
و عمارتها ساختند، امام که بر سر کار می آید بر خود واجب می داند که در اجرای عدالت، حقوق از دست رفته را بازگردان
و اموال بیت المال را در جای خود نهد و در آغازین سخنرانی خویش، اعلام می دارد:

«به خدا قس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.