پاورپوینت کامل راهبرد تفسیری آیت الله سید عبد الاعلی سبزواری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل راهبرد تفسیری آیت الله سید عبد الاعلی سبزواری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل راهبرد تفسیری آیت الله سید عبد الاعلی سبزواری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل راهبرد تفسیری آیت الله سید عبد الاعلی سبزواری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱

آنچه در پیش رو دارید، نگاهی است گذرا بر جایگاه تفسیری مفسر توانا و همه سونگر، سید عبد الاعلی سبزواری، به قلم
دکتر محمود البسانی، با عنوان: «منهج السید السبزواری فی التفسیر» که به فارسی برگردانده شده است:

هر مفسری برای تفسیر قرآن کریم، نیازمند درک دو فرهنگ است: فرهنگ شرعی و فرهنگ هنری. فرهنگ شرعی، در
شرح دلالت یا دلالتهای آیاتی قرآنی به کمک سخنان و رهنمودهای معصومان(ع) به کار می آید که اگر مفسر بتواند از
دانشهایی، چون: فلسفه و علوم اجتماعی و روان شناسی نیز سود ببرد، بر ارزش تفسیر خود افزوده است. و فرهنگ هنری
نیز، می تواند در وصف کردن ارزشها زیبایی شناسانه، بویژه از چشم انداز زبان شناسی، یاری ده مفسر باشد. البته ناگفته
نماند که در همین موردها نیز اگر مفسر، به تازه ترین داده های علمی و هنری توجه داشته باشد، می تواند امیدوار باشد که
زوایای تازه تری از نص قرآنی را درک کرده است.

با این مقدمه، مواهب الرحمن… اثر تفسیری سیدعبدالاعلی سبزواری را بررسی می کنیم: در تاریخ دانش تفسیر، نامهای
بزرگی چون شیخ طوسی، طبرسی و علامه طباطبایی و… دیده می شود که هر یک به سازواری و فراخور اندیشه خود به
تفسیر قرآن همت گماشته اند.که دستاورد علمی آنها به سازواری و اندرخوری حوزه هایی از مباحث قرآنی که بدان
پرداخته اند نیز، گوناگون بوده است.گوناگونیها و جداییهایی چون:پرداختن به بخشی یا همه قرآن، تفسیر خلاصه و
فشرده و یا به شرح. سبزواری را باید در شمار کسانی که به تفسیر همه قرآن پرداخته اند قرار داد.

اگر طوسی و طبرسی دو نامدار کهن عرصه تفسیر، از جهتی همانندیهایی دارند، از جهت دیگر، هر یک ویژگیهای خود را
نیز داراند.طبرسی، افزون بر اثرپذیری از طوسی، خود نگره های نوینی را در سازوکار تفسیر به ارمغان آورده است.

طباطبایی و سبزواری نیز، همین نسبت را در تفسیر با یکدیگر دارند و در این مقاله به آن اندازه که روشن گر شیوه
تفسیری سبزواری باشد، بدان پرداخته خواهد شد.

سبک روان

سبزواری در کمال استواری و آسانی از عنصر زبان سود برده است و خواننده تفسیر خود را با متنی پاکیزه و روان روبه رو
می سازد.این کمک به کارگیری زبان در دو حوزه: اصطلاحات عمومی و اصطلاحات تخصصی برای مفسر ممکن شده
است و همگان، با هر میزان از آشنایی با زبان، می توانند از تفسیر او سود برند.این شیوه بی سابقه;یعنی استفاده از هر دو
نوع اصطلاح زبانی: (عام و خاص) تفسیر او را درخور فهم همگانی قرار داده است.کوشش او برای یافتن واژه های برابر
تخصصی به عمومی ستودنی است.هر چند آوردن واژه تخصصی در کنار واژه برابر آن، خواننده میان حال را نیز بهره مند
می ساخت.

شیوه تفسیری

می توان تفسیر سبزواری را به دو بخش کرد:

نخستین آن، با عنوان: «تفسیر» به شرح مفاهیم نص قرآنی می پردازد.

در دومین بخش، خواننده با کاوشهایی در حوزه دیدگاههای: روایی، فلسفی، کلامی، عرفانی، اجتماعی، اخلاقی، تاریخی،
فقهی و علمی در چهارچوب آیات تفسیر شده آشنا می شود.

این شیوه، بی گمان دو برتری دارد:

نخست آن که با شرح عمومی نص قرآنی، امکان قراءت پیوسته ای را برای خواننده فراهم می آورد.

و دیگر آن که، خواننده را به دوباره خوانی قرآن از چشم اندازهای جدید وادار می سازد.

اینک از نزدیک راهکارهای تفسیری نویسنده را نشان می دهیم:

نخستین گام تفسیری سبزواری:

این گام، با گزینش یک بخش قرآنی برداشته می شود که می تواند، دربرگیرنده یک یا چند آیه باشد که مفسر بر اساس
اندیشه ای که در یک یا چند آیه دیده می شود، آنها را بر می گزیند. در مثل، پنج آیه نخست سوره بقره را به عنوان یک
بخش بر می گزیند; زیرا همه آنها در صدد بیان یک اندیشه هستند و آن بیان ویژگیهای پرهیزگاران است.و در جایی دیگر
از همین سوره، تنها یک آیه را بر می گزیند: آیه «مداینه »; چه آن که در آن یک اندیشه کامل شرح داده شده است.درباره
چگونگی وام گرفتن و وام دادن و آدابی چون دریافت گواهی و گرفتن شاهد و …

البته گاهی یک آیه، به اندازه یک صفحه تمام جا می گیرد، مانند همین آیه «مداینه » و گاهی یک خط یا دو خط مانند آیه
«الانفاق » که در میانه آیه های: تفضیل الرسل و آیه الکرسی، قرار گرفته است که هر یک چهار سطر حجم دارند.غرض آن
که حجم آیه یا آیات در گزینش بخش مورد نظر مفسر، تعیین کننده نیست.

به گمان ما پرداختن به تفسیر و شرح آیات قرآنی به شیوه بخش گزینی، به جای گزینش آیه های مستقل و جدا از هم،
بهترین شیوه در سازوکار رسیدن به یک تفسیر عالی است. بدان سبب که نص قرآنی، تنها شماری آیه های جدا از هم
نیست; بلکه هر آیه با آیه های پیشین و پسین خود، پیوند دارد.بنابراین، بخش گزینی آیه ها، استوارترین شیوه راهبردی در
تفسیر است; زیرا هر آیه بخشی از یک سوره است و هر سوره اگر کوچک باشد، پدیدارکننده یک اندیشه و اگر بزرگ باشد،
بیان کننده چند اندیشه است که دریافت این اندیشه های جدا از یکدیگر، تنها از راه بخش گزینی آیه های قرآنی ممکن
است و این، همان شیوه برگزیده مفسر است که ارزش اندیشه های تفسیری را اعتلا بخشیده است.

به جاست اشاره به این مطلب که: پرداختن به تفسیر قرآن کریم از زاویه بنایی از اندیشه، که در یک سوره کامل وجود دارد،
ارزشی دو چندان به چنین تفسیری می بخشد: یعنی بازشناسی بخشهای گوناگون یک سوره و دریافت پیوند آنها با
یکدیگر و سرانجام فهم اندیشه نهایی که همه این بخشها را به هم می پیوندد و آنها را در قالب یک سوره گرد می آورد.

راز مطلب هم آن است که هر سوره از یک سو گزاره ها و موضوعهای ویژه خود را دارد و از سوی دیگر، از به سامانی و
ساختار ویژه ای نیز در اجزای خویش، برخوردار است که تشکیل دهنده بنای هندسی آن هستند.گذشته از این دو جهت،
اندرخوری و سازواری واژه ها و شکلهای آنها با گزاره های مطرح شده نیز، باید مورد توجه باشند که با دریغ، در بررسی
تفسیرهای کهن و نو، بررسی نمای عمومی سوره در قیاس با دیگر سوره ها، آن اندازه که به جزئیات درون ساختاری آنها
توجه شده، دیده نمی شود.البته اشاره های گذرایی به پیوند پاره ای از بخشها به بخش دیگر در حوزه کوچکی از یک سوره،
با عنوان: «نظم آیات قرآنی » شده است و گویا مفسر ما بدان اهتمام داشته و در پیشگفتار تفسیر خود می نویسد:

«از آن رو، به موضوع نظم میان آیه ها نپرداختم; زیرا وجه جامع میان همه آیه ها وجود دارد که عبارت از کمال یا هدایت
انسانی است و با این وجود، نیازی به یادکرد نظم بین آیات نیست; زیرا هدف همان وجه جامع و رابط میان آیه هاست.»

حق آن است که دیدگاه مفسر گرانقدر رسا و درست است; زیرا هدف از آیه های قرآنی، شناسایی ژرف و همه سویه
اندیشه های الهی است و خواننده، به گونه اجمالی نمی تواند بدان دست یابد; اما سخن در آن است که قرآن از چه
شیوه های هنری برای رسیدن به اصول اندیشه های الهی سود برده است.

هنگامی که در سوره بقره، به عنوان نمونه، با موضوع:میراندن و زنده کردن، روبه رو می شویم که در جایگاههای دیگر،
مانند داستانهای نمرود و رهگذر آبادی و تکه تکه کردن پرندگان توسط ابراهیم، یا گاوی که زنده می کند و گروهی که از
مرگ گریختند (در گذشتند) و خدای تعالی ایشان را زنده گرداند، تکرار شده است. که همگی تکرار قضیه میراندن و
زنده کردن است.تنها به قصد توجه دادن خواننده به قدرت الهی نیست که اگر این گونه بود، همه این موارد را در آیه های
پشت سرهم می آورد، در حالی که جدا آوردن این نمونه های گوناگون در سوره های گوناگون، کمک می کند تا هدف قرآنی
در ذهن خواننده، بیش از پیش خانه کند و در ضمیر ناخودآگاه او جای گیرد. رسیدن به این هدف، از راه درک چگونگی
اثر پذیرفتن انسان در شرایط گوناگون است; در مثل استفاده از قدرت همانندسازی در ذهن انسان یا درک گزاره ها و
برنهاده های ناسازگار با یکدیگر.

گذشته از این، می دانیم که هر قراءت کننده قرآن، تصویری ذهنی از مجموعه آنچه قراءت می کند برای خود می سازد; در
مثل چون سوره کهف را تلاوت کنیم، در پایان احساس می کنیم در ذهن ما روحیه رها کردن زینتهای دنیا پیدا شده که
این احساس از لابه لای قراءت قصه اصحاب کهف در ما پیدا می شود.

قصه: صاحب الجنتین، که به زندگی دنیا دلبسته بود، و نیز قصه ذوالقرنین، پادشاه شرق و غرب، که درست به عکس
صاحب الجنتین، هرگز فریفته دنیا نشد، این احساسها، در ما زنده می شود; این آیات به گونه جداجدا، در سوره تکرار
می شوند، مانند: «انا جعلنا ما علی الارض زینه…» «المال و البنون زینه الحیاه الدنیا…» و «و لاتعد عیناک عنهم ترید زینه
الحیاه الدنیا…»

تکرار آیه های مربوط به زینت و تکرار قصه های مربوط به زینت و قرار یافتن آنها در جاهای گوناگون و ردیف آوردن آیه در
کنار خود قصه، مانند آنچه در قصه اصحاب کهف رخ داده که نخست آیه «انا جعلنا ما علی الارض زینه » آورده شده است و
پیوند بین آیه و قصه; یعنی در پی آوردن نظریه با مصداق خارجی آن، همه این هدف، به گونه ای هنرمندانه پرداخت شده
تا در ژرف ترین لایه های روحی انسان جای باز کند و این مهم از راه درک ساختار هندسی سوره و پیوند اجزای آن به هم،
به گونه ای که گذشت، به دست می آید.

مفسر، در نخستین گام خود در تفسیر، به گزینش بخشی از سوره دست می یازد و این کار را با روشن گری برنهاده ها و
گزاره های پیوسته با گذشته آغاز می کند و سپس روش عمومی خود را در پی می آورد.

روشن است که گزینش بخش، گاهی شروع بخش تازه ای از سوره است، یا در ادامه دیگر بخشهای آن سوره است.در مثل،
در سوره بقره، چون از بخش نخست: بیان ویژگیهای مؤمنان، کافران و منافقان به بخش دوم: که بایستگی عبادت خداوند
و یادآوری نعمتهای او، وارد می شود، می نویسد:

«پس از آن که خداوند تعالی، از ذکر مؤمنان، کافران و منافقان فراغت یافت… مردم را به توحید و عبادت خود فرا خواند و
نعمتهای خود را در آسمان و زمین بر شمرد; تا این که دلهای آنان آمادگی تقوا پیدا کند….»

نکته شایان توجه این است که: مفسر میان دو بخش سوره از جهت پیاپی بودن بر نهاده ها و گزاره های آنها پیوند برقرار
کرد که می توان آن را از خلال ساختار هندسی نص قرآنی به دست آورد.

به جز اشاره گزاری او به تقوا، با این توجه که بخش نخست از سوره به بیان ویژگیهای پرهیزگاران می پردازد،سپس فرا
خوانی به عبادت از سوی خداوند در بخش تازه سوره، مؤمنان را برای تولید تقوا در سلوک آماده می سازد.

البته مفسر ما، چون به بخش سوم سوره می پردازد (داستان آدم) از پیوند آن، با بخش پیشین، سخنی به میان نمی آورد;
زیرا این بخش را به این بیان می آغازد:

«شروع در بیان داستان خلق آدم و هدف از خلقت او و چگونگی نافرمانی و هبوط او به زمین.»

آنگاه که به چهارمین بخش سوره، که سخن از بنی اسرائیل است، می پردازد آن را با بخش پیشین، چنین پیوند می دهد:

«پس از آن که خداوند انسان را آفرید، گروه ویژه ای را ازمیان ایشان (یهودیان) مورد خطاب قرار داد; زیرا آنان
قدیمی ترین مردمانی بودند که برایشان پیامبران و کتابهای آسمانی ارسال شد و نخستین گروه از امتهایی بودند که از
جایگاه انسانی به پست ترین مدارج حیوانی فرود آمدند….»

از نمونه های پیشین می توان دریافت: مفسر ما، گاهی میان بخشهای گوناگون سوره، پیوند برقرار می کند و گاهی در این
باره ساکت است،یا به سبب روشن بودن این پیوند برای خوانندگان، یا بی فایده بودن آن.

پس از این، آنچه برای ما مهم است درک رازهای هنری پوشیده و پنهان در ورای پیوند میان جزء جزء هر سوره است یا هر
بخش از آن … در مثل، درنگی که سبزواری درباره ساختار هنری داستان بقره در قرآن دارد; زیرا که داستان به ظاهر از
نیمه آغاز می شود; یعنی آن گاه که فرمان کشتن گاو صادر شده است سپس از بیان این رخداد، به آغاز آن باز می گردد و
سرانجام از پایان آن سخن می گوید:«و اذ قتلتم نفسا فاداراتم فیها …» در حالی که زنجیره واقعی داستان این گونه است:
حادثه کشته شدن کسی و اختلاف در شناسایی قاتل او و کمک خواهی از حضرت موسی(ع) برای شناسایی قاتل و کشتن
گاو و زنده شدن فرد کشته شده….

مفسر در این جا چنین شرح می دهد:

«از سیاق مجموع آیات مبارکه می توان دریافت که آیه:«و اذ قتلتم نفسا فاداراتم فیها…» پیش بر آیه:«و اذ قال موسی لقومه »
است از باب پیش افتادن علت بر معلول و سبب واپسین آمدن در ظاهر کلام، نگهداشت فنون ادبی گفت وگوست که یکی از
آنها:توجه دادن بیش تر مردم به آنچه نخست آورده می شود، تا آمادگی روحی برای شنیدن بیش تر شود و سبب و علت
واقعی شناخته شود و نیز آغاز خطاب به پیامبر ما، زیرا که داستان بقره در تورات نیامده و مردم با آن انس ذهنی
نداشته اند.»

بی گمان دیدگاه سبزواری درباره چگونگی ساختار داستانی سوره بقره، ارزش علمی و هنری ویژه دارد.در نمونه ای دیگر،
در هنگام بحث از داستان: «الملا من بنی اسرائیل…» با پیوند ندادن آن به مقطع پیشین، در دو آیه قتال و انفال:«و قاتلوا فی
سبیل الله… من ذا الذی یقرض الله قرضا…» قصه جدید را چنین می آغازد:

«آیه های شریفه، پس از جنگ و ستیز و برانگیختن به دادن قرض الحسنه و بخشش مال و جان در راه خدا نازل شده و
مورد و مصداق بیرونی ویژه ای را که در دو آیه پیشین بحث شده، مطرح می سازد.»

این گونه پیوند بین دو بخش از سوره، از دقت نظر مفسر حکایت می کند.

آوردن موضوعی و قرار دادن آن در ردیف چیزی که حس می شود، یا چیزی که واقعی است، چون:تصویر یا قصه، یکی از
رازهای ساختار هندسی نص قرآنی است.به همین دلیل سبزواری به ظاهر جهاد و انفال اشاره کرده و پیوند آنها را با یک
رویداد نظامی که هم ستیز با دشمن هم انفال را می طلبد، شرح می دهد که حکایت از دقت نظر او دارد.

در کنار این سازوکار،برقراری پیوند، در تفسیر سبزواری شکلها و گونه ها گوناگونی دارد، مانند این که: بخش پیشین را با
اندیشه ای به پایان می برد که برای وارد شدن به بخش دیگر، خواننده را آماده می کند.

نمونه دیگر، در متن سوره، بیان قصه طالوت، که با نبردی به رهبری داود(ع) پایان یافت، پس از آیه ای می آید که در آن
سخن از ملک و حکمت دادن خداوند به کسی است.سرانجام، آن را با خطاب به پیامبر(ص) به پایان می برد:«و انک لمن
المرسلین » این پایان بردن با واژه «مرسلین » ذهن نیوشنده را برای آیه بعدی آماده می کند که سخن درباره همه انبیاء
است:«و تلک الرسل فضلنا…»

سبزواری در این باره چنین می نویسد:

«پس از آن که خداوند در آیه های پیشین، واجب بودن جهاد و انفاق در راه خدا و اقامه حق را شرح می دهد، نمونه ای را از
امتهای پیشین می آورد، تا مؤمنان بدان عبرت گیرند… و سخن را به فرستادگان خود پایان می دهد که میانجی فیض
هستند… سپس در این آیه بیان می کند: اینان کسانی هستند که خدا به آنان امتیاز داده است.»

پس روشن می شود که مفسر ما، به رشته اصلی پیوند میان دو بخش، از خلال پایان یکی و آغاز دیگری پی برده است.البته
که ساختار هندسی بخشهای سوره ها در واقع، تنها بر پیوند میان پایان یک بخش و آغاز بخش دیگر استوار نیست; بلکه
این ساختار شامل رشته مشترک اندیشه های جزئی طرح شده و درون بخشها نیز هست.

و در این صورت، از باب تداعی معانی خواهد بود که خود یکی از فنون ادبی مورد توجه ادیبان و شاعران است که در شعر،
داستان و حماسه کاربرد دارد.البته باید توجه داشت که:به یاد آوردن مفهومی به وسیله مفهوم دیگری (تداعی) عبارت از
مجرد همانندی و هم سخنی و هم جنسی (تشابه و تجانس) بین دو جمله یا دو بخش کلامی نیست، بلکه افزون بر آن،
شامل رشته اصلی فکری است که همه گزاره های جداگانه یک متن را به هم می پیوندد و این همان است که باید در نظر
کسانی که ساختار عمومی سوره های قرآنی را در نظر می گیرند، بیاید.

افزون بر فن تداعی معانی، تکرار نیز یکی دیگر از رازهای ساختار و هندسی سوره های قرآنی است.در این باره سبزواری،
به تکرار پاره ای از موضوعها و گزاره های قرآنی توجه کرده است، مانند:انفاق در جاهای گوناگون از سوره، مانند آن جا که
به بیان قصه طالوت پس از امر به انفاق و جهاد… می پردازد. یا تکرار درخواست انفاق، سپس از آیه:«تفضیل رسل » که
مفسر محترم، آنها را بر بخش جدید پیوند می زند:

«خداوند تعالی در گذشته امر به انفاق در سبکی زیبا و هنرمندانه کرد که در آن برانگیختن به انفاق ورزی و مهرورزی و
دوستی با اهل دهش،موج می زد و در این جا امر به دهش را ویژه مؤمنان قرار داده، با سبکی دیگر که در آن نوعی
ترساندن وجود دارد; زیرا آیه نخست پس از امر به ستیز و جنگ در راه خداوند و روایت امتهای پیشین بود.پس مقام
اقتضای برانگیختن و شوق انگیزی را داشت، منتها آیه: «…انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتی یوم لا بیع فیه…» سپس از
اختلاف امتها و پیروی نکردن آنان، پس از آمدن دلیلهای روشن، وارد شده است. پس اقتضای ترساندن را دارد، یا این که
بگوییم به سبب قضاوت مردم; زیرا بیش تر مردم را تشویق کارساز نیست اگر همراه با ترساندن نباشد.پس خداوند فرمان
به انفاق داد، پیش از آن که وسایل آن از بین برود….»

حق آن است که روش تکرار بیش از یک راهکار هنری در فنون ادبی است; بلکه بهترین وسیله برای استوارسازی ساختار
هنری سوره است; زیرا در مثل سوره ای چون بقره دارای دهها موضوع است که بر یک رشته اصلی پیچیده شده اند.بعضی
از این موضوعها، دهها بار تکرار شده اند، مانند: ویژگیهای تقوا، یا مانند: میراندن و زنده گرداندن که چند بار تکرار شده،
در قالب قصه، یا به دنبال ذکر یک قصه و …در این حال، تکرار همانند یک شبکه اصلی است که راههای زیادی به آن ختم
می شود، یا یکی از چند دریای بزرگی است که بدان رودخانه های زیادی می ریزند.دوست داشتیم که مفسر ما، در کنار
کوششهای تفسیری فراوان خود، بخشی را نیز به این شبکه ها یا دریا اختصاص می داد که چگونه از راهها، یا رودخانه های
کوچک تشکیل می شوند; اما او چنانکه در مقدمه تفسیر خود نقل می کند، در صدد تحقق هدایت و کمال نفسی از نص
است و ضرورتی برای جمع آوری پیوند بین اجزاء آن نمی بیند.

به همین سبب، هنگامی که از بخشی سخن می گوید که در آن به میراندن و زنده کردن پرداخته شده است، مانند داستان
گاو، یا نمرود، قطعه قطعه کردن پرندگان توسط ابراهیم وزنده شدن آنها به امر خدا، با میراندن رهگذر روستای ویران
شده به مدت یکصد سال و زنده کردن او،و …

هرگز به عنوان یک رشته اصلی با آن برخورد نمی کند; بلکه همان گونه که به موضوعهای دیگری می پردازد، بدان پرداخته
است; در مثل از بخش آیه:

«الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم ان الله لذو فضل علی الناس و
لکن اکثر الناس لایشکرون.»

چنین می نویسد:

«آیه شریفه در سبک روان خود و بلاغت زیبایش، بیانگر نشانه ای از نشانه های الهی است که در امتهای پیشین رخ داده و
خداوند آن را در پایان آیات الاحکام آورده، تا احکام بیان شده با ملاحظه مصلحت فردی و نوعی ثابت گردند و نیز آمادگی
باشد برای آیه هایی که مردم را به جانفشانی و انفاق می خواند…. و روشن است که همه تدبیرهای زمینی، با اراده آنان
انجام می شود و آن است که انسان را از همه آفتها و شرها نگه می دارد.پس شکر آن واجب است; اما بیش تر مردم
سپاسگذار نیستند.»

بی گمان مفسر ما، دلالتهای نص قرآنی را به مهارت تمام کشف کرده که بیانگر ذوق هنری اوست;چه از راه پیوند دادن
هر نص به نص پیشین و یا آنچه پس از آن می آید، این حقایق را می توان در دیگر بخشهای سوره بقره نیز یافت که از
میراندن و زنده کردن سخن می گویند که گفت وگوی ابراهیم با نمرود آمده و نیز رهگذر آبادی که مفسر در این باره
می نویسد:

«این آیه ها، به دنبال آیه الکرسی، توحید الهی و قدرت و توجه او را درباره مؤمنان بیان می کنند، زیرا خداوند، عزوجل،
پس از آن که خود را یکتا خواند و همه صفات مهم، چون: قیمومیت مطلق، ربوبیت و ولایت را به خویش نسبت داد و
وعده داد که آنها را از تاریکیها به نور هدایت کند، در این آیه نمونه هایی را ذکر می کند برای شرح ولایت و هدایت خود
درباره مؤمنان و شرح این که در این جا هدایتی وجود دارد که با حجیت به دست می آید، مانند ابراهیم… و هدایتی که با
دیدن برای مؤمنی که از آبادی گذشت، به دست آمد.»

بنابراین، این آیه ها با آیه های پیشین پیوند دارند و نیز با آیه های پسینی، در این که همگی از جلوه های توحید خداوند و
ولایت و قدرت او به شمار می آیند.

در دنباله آیه:«و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال: اولم تؤمن…» می نویسد:

«آیه شریفه، روی ولایت خداوند بر مؤمنان تاکید می ورزد و این که چگونه با لطف خود ایشان را از تاریکیها به نور آورد و
در این آیه ارشاد به آن است که: ابراهیم و دیگر انبیای بزرک(ص) عروه الوثقی هستند که لازم است به آنان چنگ زنیم….»

این گونه نتیجه گیریها و فهمهای مفسر، بسیار اهمیت دارد; از آن روی که او رشته اصلی پیوند میان آیه های سه گانه و
آیه های پیشین (آیه الکرسی) را دریافته است.رشته اصلی این است: قصه های گفته شده، نمودارهایی هستند که از مضمون
آیه الکرسی تعبیر می کنند، در چگونگی خارج کردن مؤمنان از تاریکیها به نور و در این که قهرمانان این قصه ها نشان
دهنده ریسمان محکم الهی هستند.

پوششی که این جا پیش می آید این است که: چرا این قصه ها در قالب موضوع میراندن و زنده کردن آمدند؟

در پاسخ باید گفت: باید ساختار هندسی سوره را بررسی کنیم که گفتیم: اماته و احیاء، از رشته های مهم و اصلی است که
دراجزای گوناگون سوره خود را نشان می دهد.و این معنی، یکی از دلیلهای خواسته ماست که در هنگام تفسیر، تنها به
تفسیر نکته های جزئی پرداخته نشود و ساختار عمومی سوره نیز در نظر گرفته شود; زیرا تفسیر جزئی، پاسخ گوی
رازهای هنری پوشیده شده در ورای این پیداها و ظاهرها نیست; بویژه در هنگام تکرار در جاهای گوناگون.شاید نموداری
که مفسر سبزواری بررسی خود از سوره بقره را با آن پایان می دهد (دو آیه پایانی سوره) توضیح دهنده شیوه تفسیری او
در نخستین گام تفسیری او باشد; گزینش بخش،یعنی پیوند آن با دیگر بخشها و تعریف اجمالی آن.در این باره می نویسد:

«دو آیه شریفه از آیه های مهم قرآن کریم هستند که مضمونهای عالی را در خود جای داده اند، صفات کمالی، ادب، بندگی،
کرنش و فروتنی در پیشگاه خدا در قالبی نو و پرکشش. در این دو آیه می توان خلاصه آنچه را که هدف اصلی درکل سوره
بقره بوده دریافت که عبارتند از: ایمان به خداوند، بندگی او، ایمان به رسولان و کتابهای الهی، پذیرش بایدها و نبایدهای
الهی، پرهیز از آنچه سبب عذاب خدای می شود، اقرار به رستاخیز.و نیز در آیه قصه های اهل کتاب برای عبرت آموزی
آمده و پناه بردن به خداوند از آنچه به سر ایشان در آمد.»

یکی از نشانه های بدیع بودن این سبک در سوره بقره این است که: با هدایت پرهیزگاران آغاز شد و با پناهندگی به خدای
تعالی برای هدایت و آموزش و اقرار به پیروی که آرزوی پرهیزگاران است، پایان یافت.پس آغاز سوره، بسان علت فاعلی و
پایان آن، بسان علت صوری است و هر دو مانند علت نهایی نظام تشریع آسمانی هستند که بر کسی که او علت پیدایش
نظام آفرینش است، نازل شده اند.این دو آیه به طلب پیروزی بر قوم کافر پایان پذیرفته است که فرجام دعوت انبیاء و
رسولان است ومضمون آن نیز از قضایای عقلی است که فطرت آدمی بدان حکم می کند.در دو آیه فضایل و آثار مهمی
وجود دارد که سنت نبوی بدانها خبر داده و شاید منزلت آنها در نزد عرش الهی باشد.این نمودار را به خلاف طولانی
بودن آن آوردیم، تا ذوق علمی و هنری مفسر سبزواری را در گزینش بخشهای هر سوره، نشان دهیم و چگونگی خلاصه
کردن بخش و سازوکار برقراری پیوند میان یک بخش با دیگر بخشها روشن شود.

خلاصه کردن مفسر از یک سو، تعریف کوتاه و سربسته ای از مضمون بخش است و از سوی دیگر، نمودار اندیشه های طرح
شده در آن و برانگیختن استفاده خواننده، با تعدیل سلوک بشری از سومین جانب است.

به این ترتیب، خواننده تفسیر سبزواری، تنها دلالت بخش را نمی فهمد; بلکه به نوعی با اندیشه های طرح شده در آن به
تعامل بر می خیزد و این مهم ترین هدفی است که نویسنده در بررسی علمی خود بدان امید داشته است.اما برقراری پیوند
میان یک مقطع با ساختار عمومی سوره، از مهم ترین نوآوریهای تفسیری سبزواری است که از راه کاوشهای فلسفی و یا
ادبی، پیوند را برقرار و آن را برای خواننده خود روشن می سازد.

دومین گام تفسیری:شرح آنچه در گام نخستین، کوتاه و سربسته بدان پرداخته شده بود و شیوه مفسر در دومین گام:
جداسازی بخش یا آیه، به جمله ها و کلمه های جداگانه است که هر یک را به تنهایی مورد بحث قرار می دهد; سپس بین
آنها پیوند برقرار می سازد و آن گاه با عنوان عام، زیر اصطلاحی آن را به پایان می برد.این شیوه خود بر سه رکن استوار
است:

۱.سازوکار جداسازی بخش

۲.شرح و بسط

۳.خلاصه و گزیده گویی

این شیوه نیز برای خواننده اهمیت فراوانی دارد; زیرا او را با جزء جزء بخش، در وهله نخست آشنا می سازد، سپس معنای
عامی را از نکته های جزئی یاد شده به او انتقال می دهد که بتواند دلالت عام آیه را بفهمد.

نمونه: آیه «الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان » که نخست مفسر به شرح واژه ها می پردازد:

المره از مرور به معنی عبور و گذشتن است که کاربردهای زیادی در قرآن کریم دارد: به گونه مفرد، تثنیه و جمع.خداوند
می فرماید:«فلما کشفنا عنه مره مر…» و سپس «سنعذبهم مرتین » و سپس «واذا مروا باللغو…» مراد به این واژه در مقام
مورد بحث ما، تکرار و وقوع یک بار پس از بار دیگر است.

ماده «مسک » یعنی بستگی، نگهداری و خودداری.خداوند می فرماید:«و یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه » و در
جایی دیگر: «فاستمسک بالذی اوحی الیک…».

و مسک عبارت است از نگهداری ومسک; یعنی دستبندها، چون به دست می چسبند و مسک، خون آهو و عطر
مخصوص که به خاطر ماندگاری بوی آن بدان مسک گفته اند.در حدیث آمده: «فم الصائم احب عندالله من ریح المسک.»

و ماده سرح، به معنای اطلاق و ارسال و رها کردن می آید چنانچه فرمود: و سرحوهن… از نمودار پیشین روشن شده:
چگونه مفسر سبزواری مفردات لغوی را با توجه تمام، به همه معانی آنها بحث می کند و معنای اصلی را در می یابد و
دلالتهای گوناگون و جدای از یکدیگر را در صیغه های گوناگون به نمایش می گذارد و معنای اصطلاحی آنها و سپس
چگونگی کاربرد آنها را در قرآن کریم، پی جویی می کند.

این مراحل چهارگانه، در بررسی معنای واژه ها این فایده ها را داراست: فهم دلالت واژه در لغت، و دلالت آن در متن نص
قرآنی که هدف اصلی از قراءت قرآن است.البته که خواننده با دیگر دلالتها در قالب گوناگون واژه نیز آشنا می شود.آنچه بر
خبرگی خواننده این تفسیر می افزاید، آوردن شکلهای لغوی دیگر، مانند دلالتهای ناسازگار و ضد یکدیگر از سوی مفسر
است و این که چگونه در برابر دلالتهای شرعی قرار می گیرند، مانند دلالتهای فقهی، چنانچه در آیه زیر مفسر بدان
پرداخته است: «المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء» می نویسد:

«قروء جمع القرء است که بر وزن اقراء نیز جمع بسته می شود. روایتی از پیامبر وارد شده است:«اقعدی عن الصلاه ایام
اقرائک » و ماده قرء، دلالت بر جمع و اجتماع می کند.این واژه بر خود حیض اطلاق می شود، چنانکه در حدیث نبوی بود.
چنانچه در حالت انتقال از حیض به پاکی نیز، اطلاق شده است.اما بر نفس پاکی اطلاق نمی شود; زیرا زن پاک که اثری از
حیض نمی بیند، به او در اصطلاح ذات قرء اطلاق نمی شود.این واژه از اضداد است.»

چون مفسر مقصود را که پاکی است بیان کرد به دیدگاههای دیگران که مقصود از واژه قرء را حیض می دانند، می پردازد و
سپس در آنها مناقشه می کند:

«واژه مشترک اگر در هنگام به کار بردن، با نشانه و قرینه ای همراه باشد که به یکی از معانی آن دلالت کند، این دلیل
نمی شود که هرگاه این واژه مشترک، بدون نشانه نیز به کار برده شد، بر یک معنی دلالت کند که این بر خلاف
گفت وگوهای عرفی است و هیچ کس آن را قبول ندارد و قرینه در حدیث نبوی در این که مراد از اقراء حیض است، ظاهر
می باشد و اما روایت علوی، افزون از ضعف سندی، ناسازگار با مانند خود است…»

چنین نمودارهایی مهارت زبان شناسی مفسر سبزواری را به روشنی تصویر می کند.آن گاه مفسر، پس از به انجام رساندن
بحث از مفهوم لغوی، به دلالت نص می پردازد; یعنی شرح و بیان دلالتهای فکری که در درون هر بخش وجود دارد; مانند:
آیه «حافظوا علی الصلوات » .

«ماده حفظ به معنای نگهداری چیزی و روی آوری به آن است، باری پس از دیگر بار.این مرحله پرداخت لغوی است.

مرحله دوم: نگهداری نماز یعنی، نگهداری آن با اقامه کردن در وقت شرایط و انجام آن با فروتنی و کرنش قلبی.پس
نگهداری، خاص تر از مطلق آوردن است; زیرا حفظ; یعنی نگهداشت و تعهد و این که خداوند از واژه «محافظه » استفاده
کرده برای بیان این نکته است که هر کس، نماز خود را، همان گونه که در واقع هست، پاس بدارد، آن را نیکو بر پا داشته
است.و همین، او را از زشتی و ناروایی باز می دارد:

«ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر» نماز دارای گونه های گوناگون از ساختارها و جلوه هاست که آورنده آن، در روز
واپسین، مورد شفاعت او قرار می گیرد و تباه کننده آن به لعن و نفرین گرفتار می آید.

نماز در اسلام از مهم ترین عبادتهاست که مردمان به آن فرمان داده شده اند و ستون دین است.»

این نمودار به روشنی شیوه مفسر را در بررسی جزءجزء هر بخش قرآنی روشن می سازد.او به روشنی معنای نگهداری
نماز را شرح می دهد و اقامه آن با حدود و شرایط، در وقت ویژه را به کمک متن آیه و حدیث نبوی گزارش می دهد. و دیگر
سویها و زاویه های نماز را در دنیا و آخرت نیز روشن می کند و به این ترتیب، مفسر از یک بحث جزئی، خواننده را به دلالت
کلی نص ره می نماید.

اما نمونه هایی از آیات اجتماعی قرآن: «و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف » مفسر ما، در این باره می نگارد: خداوند،
قانونها و آیینهایی را که به سبب آنها، نظام اجتماعی نسبت به فرد و نوع استوار می ماند، با شیواترین بیان و شیرین ترین
سبک آورده است که از آن می توان اهمیت نظام خانواده را در اسلام، دریافت.در این باره نظام، بین مرد و زن ، حقوق
برابر و وظیفه های یکسان برقرار می شود; مگر قلمروهای ویژه هر کدام که درشریعت بدانها پرداخته شده است.»

پس از این آیه فقره «وللرجال علیهن درجه » را چنین به بوته بحث می گذارد:

«اسلام با آن که میان زنان و مردان برابری برقرار کرده است، مردان را امتیازی بخشیده که از امور فطری است; زیرا
جامعه انسانی نیازمند نیروهایی است که در هنگام جنگها و کشمکشها، بدانها اعتماد بورزد و دشواریها و سختیها را آسان
کند.و نظام خانواده نیز از این قانون بیرون نیست; بلکه نیاز آن به مرد شدیدتر است.اوست که می تواند سختیها را در راه
به دست آوردن تواناییها برای رفع نیازهای زن و فرزندان بر دوش کشد.»

راه کشف و فهم دلالت در نزد مفسر از خلال ساختار واژه یا جایگاه هر واژه در متن قرآنی از حیث پیش و پس بودن و یا
ذکر و حذف، یا شناسا و ناشناسایی آن معلوم می شود.

از نمودارهای نخست برای بررسی ساختار واژه، برخورد مفسر با دو واژه «ربی » و «الله » است که ابراهیم به هنگام محاجه او
با نمرود به کار می برد:

«…اذ قال ابراهیم ربی الذی یحیی و یمیت قال انا احیی و امیت قال ابراهیم فان الله یاتی بالشمس من المشرق…».

سبزواری به گفت وگوی نخست ابراهیم نظر کرده و می نویسد:

«ابراهیم گفت:«ربی » به خاطر اعتراف همه به این که رب ابراهیم الله تعالی است.»

سپس درباره گفت وگوی دوم ابراهیم می گوید:

«ابراهیم به این سبب از رب روی گرداند… که ربوبیت به دلیل اقامه حجت در مرحله نخست گفت وگوی، آشکار شده بود و
خلیل(ع) توجه داشت که او معبود همه است، چنانکه رب همه نیز هست.»

این توجه مفسر بسیار اهمیت دارد.هر چند در پاره ای از جستارهای او می توان مناقشه کرد، مانند آنچه پس از فقره
«وانظرالی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما» در داستان رهگذر از آبادی آورده است:

«مراد از استخوانها، استخوانهای مردگان نزدیک او بود و استخوانهای الاغ، و ناسازی ندارد که خداوند این را نش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.