پاورپوینت کامل علم و دین در نظرگاه سید جمال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علم و دین در نظرگاه سید جمال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علم و دین در نظرگاه سید جمال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علم و دین در نظرگاه سید جمال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
سید جمال را بحق از جمله مجدّدان مصلحان واحیاگران تفکّر اسلامی برمی شمارند. از این روی بررسی مواضع بزرگانی چون او دربرابر مظاهر تمدن جدید غرب بویژه فرآورده های دانش تجربی زمان خویش می تواند برخوردار از آموزه هایی عبرت زا برای همه خواستاران ورهروان مسیر تحول دینی باشد. در نوشتار کنونی به منظور تعبین مواضع او در این خصوص نخست به بحثی کلّی درباره مسأله (علم ودین) پرداخته ایم وسپس با تشریح مواضع متکلمان ومتألهان مسیحی در برابر روند علوم تجربی در قرن ۱۹ دریچه ای به سوی بحث مزبور گشوده ایم. همچنین در تبیین مواضع سید و معاصرانش در این موضوع مهم پس از طرح محور اصلی مقاله از روشها واندیشه های تفسیری آن بزرگان به عنوان مشخص ترین جایگاه تبلورعقاید وباورهای کلامی اشان یاد شده است ودر خاتمه به نتیجه گیری از مباحث فوق می پردازیم امید آن که این مختصربه سهم خود در تبیین ابعاد مختلف شخصیت آن بزرگ مرد مفید افتد.
نسبت میان علوم ودین تعاون ویا تقابل آن دو همواره برای عالمان وروشنفکران دینی مسأله ساز وتأمل برانگیز بوده است. تمام عالمانی که در تجدید ومرّمت بنای معرفت دینی تلاش نموده اند خواه ناخواه خود رامواجه با این مشکل یافته اند. افزون بر این هر چه درخت علم تناورتر شده سایه تردید وابهام خویش رابر مسائل وسنتهای تفکر دینی گسترده ترو افزونتر ساخته است. امّا چرا باید چنین باشد؟ چرا باید علم ودین در طول تاریخ به عنوان دو رقیب معارض در کانون تفکر بشری نمودار باشند به طوری که جمع آنه یا ناممکن ویا بسیار دشوار گردد. عوامل متعددی در پیدایش چنین پنداری موٌثر ودخیل بوده اند که استقصای آنه به گونه دقیق ومستند فرصت فراوان رامی طلبد. لیکن به تناسب محور مورد بحث به تعداد محدودی از این زمینه ه به اختصار اشاره می نماییم:
۱.خداوند وپستوی مجهولات:
هنوز کم نیستند متدیّنانی که خدا رادر زوایای مجهول وناپیدای عالم هستی جستجو می کنند. هر چه را می دانند به علل وعوامل طبیعی آن نسبت می دهند وعلت هر چه را در نیافتند در تبیین هر چه که فروماندند پیدایش وتطّور آن رابه خداوند نسبت می دهند. آنان در واقع خداوند را در پستوی خاک گرفته مجهولات وندانسته ها جستجو می سازند. بنابر این به قول استاد مطهری هر چه مجهولاتشان افزونتردلایل خداشناسی آنان نیز بیشتر وفزونترخواهد بود.۱
نتیجه طبیعی این نوع نگرش به مسائل خداشناسی چنین خواهد شد که جغرافیای تفکّر دینی بر اساس مرزبندی علم وجهل ترسیم گردد. در یک سو معلومات وآگاهیهای مانسبت به علل واسباب طبیعی قرار دارد که نیازی به حکومت وسلطه خداوند در آن منطقه نمی یابیمزیرا که به علل و اسباب پدیده ها آگاهیم واز سوی دیگر مرز محدوده مجهولات وناشناخته هاست. در آن قلمرو علل واسبابی طبیعی برای اشیاء وپدیدار ها نیافته ایم; از این روی مسوٌولیت تبیین تمامی آنها رابر گردن خداوند می افکنیم وبا یک گریز فلسفی والبته عامیانه تبیین متافیزیکی را جایگزین راه حل فیزیکی می نماییم.
بر اساس مرز بندی مزبور روشن است که هر چه علم پیشروی کند دین وخداشناسی ناگزیر از عقب نشینی وگریز خواهد بود وتناوری علم ودانش به قیمت ضعف ورنجوری دین ودینداری انجام خواهد یافت. اگوست کنت موٌسس تفکر پوزیتیویستی نیز که تاریخ تفکر واندیشه بشر رابه سه دوره تقسیم می نمود در واقع در تقسیم وجدول بندی مزبور بر همین بینش نادرست دینداران تکیه می نمود. به اعتقاد او تاکنون سه دوره فکری متمایز بربشرگذشته است:
۱.دوره رباّنی.
۲.دوره فلسفی.
۳.دوره علمی وتحصلّی.۲
در دوره نخست انسان به دلیل فقدان آگاهی نسبت به علل وعوامل طبیعیِ اشی پیدایش آنها رابه اراده خدایان وارباب انواع نسبت می داد. در دوره بعد خدایان جای خود را به نیروهای درونی امّا مجهولی دادند که منشأ آثار گوناگون برای پدیدارها بودند. شیوه تفکّر مزبور تا دوره جدید تفکر علمی امتداد یافت. در دوره جدید به دلیل پیشرفت دانش تجربی شیوه تفکّر تحصلی وعملی ارزش ولباسی ویژه یافت واندیشمندان به جای تفکّر غایت گرا وجستجوی طبایع درونی اشی ویا به جای جستجوی اراده خدایان وربّ النوع ه در پی یافتن علل طبیعی وحقیقی اشیاء به کمک ابزار وروش تجربی بر آمدند وهر چه راکه در این محدوده نمی گنجید دست نیافتنی وبی معنی ثمردند.۳
طبیعی خواهد بود که در نگرش مزبور نسبت میان علم ودینتفکر علمی وتفکر دینی نسبت تباین باشد وجمع آن دو با یکدیگر جزبه صورت یک پارادوکس وموقعیت تناقص نما در نظر ممکن نباید وهر یک از شیوه های تفکّر مزبور به طرد ونفی دیگری خواهدپرداخت. یا باید علمی فکر کرد وخداوند را از صحنه دخالت وتأثیر در عالم طبیعت کنار گذاشت ویا تفکّر دینی رابر مسند نهاد ودر ستیزه با علم وتجربه گرایی برای حراست از مرزهای موهوم دینداری نهایت سعی وتلاش رامنبول داشت.
این معزل البته در فلسفه اسلامی پاسخ مناسب ودر خورِ خود رایافته است که در جایگاه دیگر بدان اشاره شده است.۴
۲. تعارض گزاره های علمی ودینی
بخش مهمی از مجموعه تعالیم وحیانی آن دسته از گزاره ها وقضایایی است که حکایت از واقعیتهای هستی بویژه واقعیتهای عالم طبیعت دارند. قضایایی پیرامون آفرینش انسان وعالم طبیعت خورشید وستارگان زمین وآسمان وافلاک وبسیاری واقعیتهای ریزودرشت دیگر که در برخی موارد گزاره ها وگزارشهای مزبور با دستاوردهای علمی وگزاره ها وقوانینی که محصول تجربه بشری است در ظاهرمطابقت کامل نمی یابد. البته ادعای عالمانِ دینی همواره تناسب وتطابق کاملِ این دو با یکدیگر بوده است. لیکن اثبات همین ادعا قرنهاست که بزرگان دین وعلم رابه زحمت وتکاپو واداشته ومنجر به نزاعها واشتقاقات بسیاری در میان آنان گشته است تلاشهایی جهت آشتی وتلایم تعالیم وحیانی وفراورده های علوم تجربی.
در این بخش از نوشتار به اختصار مروری بر پاره ای از این اشتقاقات خواهیم داشت:
۱.در حل مشکل گزاره های علمی ودینی پاره ای از اندیشه وران دینی معتقد شدند که مجموعه قضایای دینی را که چهار چوب کتب مقدس فراهم آمده اند حتی اگر در طول تاریخ وقرون متمادی دستخوش تفسیر وتحوّل ودخل وتصرّف ابنای بشر نیز قرار نگرفته باشند باز هم نمی توان به عنوان تعالیم مستقیم وحیانی تلقی نمود بلکه تعالیم مزبور محصول برداشت حاملان ورسولان وحی می باشند وبه تعبیر دیگر ترجمه مفهومیِ احساس و وجدانی است که رسولان دریافت داشته اند وسپس به صورت کنونی برتوده مردم عرضه نموده اند.۵
بنابراین در تعارضی قضایای عملی ـ تجربی وقضایای دینی نمی توان سخنی از تعارضی وحی وعلم وبه تعبیر دیگر سخن از تعارض علم ودین به میان آورد. بلکه در واقع تعارض میان برداشت غیر مستقیم متألهان ودستاوردهای علوم تجربی خواهد بود که چنین امری هیچ گونه بُعد ویا امتناعی در بر ندارد.
۲. ابزار انگاری در علم:
در تبیین مشکله قضایای متعارض علمی ودینی نکته ای وجود داشت که زمینه مثبتی برای حل مشکل فراهم آورد. آن نکته چنین است: تعارض میان قضایای علمی ودینی از آن رو پدید می آید که م هر دو دسته قضایا را واقع نما و روشنگر حقیقت تلقی می نماییم. یعنی هر دو دسته گزاره هایی هستند که خبر از واقعیتهایی در عالم خارج می دهند. در این صورت دستاوردهای دانش تجربی وتعالیم وحیانی با یکدیگر در صحنه تعارض قرار خواهند گرفت. امّا اگر یکی از دو دسته قضایای یادشده گزاره هایی مربوط به عالم خارج نباشندیعنی نقشی غیر از خبر دادن وگزارش از عالم خارج بر عهده داشته باشند در این صورت تعارض وتناقضی میان آنها به وجود نخواهد آمد زیرا هرگز میان خبر وغیر خبر تعارضی نخواهد بود. نکته مزبور زمینه مناسبی برای عالمان متدین ومتدینین روشنفکرجهت حل معمّای تاریخی علم ودین فراهم آورد. سپرد وظیفه گزارش از حقایق عالم هستی به یک دسته از قضایا و واگذاری تقشی دیگر که نوعاً نقشی عملی وکاربردی غیر از گزارش از عالم خارج می بود به دسته دیگر به خوبی تعارض وتناقض موجود را بر طرف می نمود.
در این میان بسیاری معتقد شدند که دانش تجربی به هیچ وجه حقیقت جو و واقع نما نمی باشد بلکه علوم تجربی درآخرین اهداف ترسیم شده خویش به دنبال یافتن قوانینی جهت تنظیم پدیدارها وسلطه جویی هر چه افزونتر بر عالم طبیعت هستند. تاٌکید آنان برجنبه کاربردی علم وچشم پوشی از جنبه تئوریک آن باعث شد که آنان همصدا با فرانسیس بیکن که می گفت:(علم قدرت است وهدف آن تسلط بر طبیعت است.)۶ در مشکله علم و دین به ابزار انگاری در علم معتقد شوند. بدین ترتیب با تغییر صورت مسأله علم ودین به حل این معمّا دست یابند! شیوه تفکر مزبور در فرهنگ اصطلاحات فلسفی علمی به نام مکتب(اینستر ومنتالیسم)۷(ابزار انگاری در علم) معروف گشت.
(مکتب اینستر ومنتالیسم قائل به این معنی است که علم حقیقت نما نیست. علم فقط تئوریهایی رابه ما عرضه می کند که برای علم به منزله ابزاری هستند تابه تنظیم پدیده ها توفیق یابد. اگر این نظر را بپذیریم خواهیم گفت که مذاهب حقیقت را می گویند ولی علوم ابزار تنظیم پدیده ها رابه دست ما می دهند. به این ترتیب قضیه[گزاره های علمی ودینی] حل وتعارض رفع می شود )۸
پیردوئم۹بزرگترین اینستر ومنتالیست فیلسوف وفیزیکدان فرانسوی بر گالیله خرده می گرفت که چرا وی با تصوّر این که نظریه اش در مورد گردش زمینی به دور خورشید نظریه ای واقع نماستبه معارضه باگزارشهایِ کتاب مقدس برخاسته است. حال آن که قضیه به اعتقاد او(دوئم) کاملاً بر عکس می نمود. یعنی گزاره ای دینی واقع نما وقضایای علمی صرفاً نقش تنظیم کننده وکاربردی در ارتباط با پدیدارهای عالم طبیعت رابر عهده دارند ونه نقش کاشفیت وواقع نمایی.۱۰
۳.ابزار انگاری در دین:
دسته دیگری که آنان نیزاز یک طرف راه حل ابزار انگاری راپذیرفته بودند واز طرف دیگر نمی توانستند عنصر واقع نمایی را از قضایا ودستاوردهای دانش تجربی سلب نمایند ایده مزبور را در ارتباط با قضایای دینی وتعالیم وحیانی طرح نمودند. به اعتقاد آنان مجموعه تعالیم دینی به منظور بر آوردن هدف وغرض ویژه ای بربشر عرضه گشته است واین تعالیم در واقع ابزار و امکاناتی جهت تأمین آن مقصود وهدف می باشند. غرض از ابلاغ تعالیم مزبور نمایاندن امری نیست بلکه بر آوردن آن امر است. لذا در نظاره گزاره ای دینی باید با عینکِ ابزار انگاری به آنها توجه نمود وآنها راجز ابزاری برای بر آوردن هدف ومقصود شرایع مقدس در نظر نگرفت. ادیان الهی برای اتصال وارتباطِ موجود خاکی وزمینی یعنی انسان با موجودآسمانی یعنی خداوند آمده اند وکلیه تعالیم شرایع این هدف مقدس را دنبال می کنند. بنابر این گفته های این ادیان درباره آسمان وزمین وانسان وملائک ودیگر پدیده ها وپدیدار های عالم همگی گزاره ها وگزار شهایی به منظور تأمین آن هدف می باشند والزامی در میان نیست که کلیه این گزارشه دقیق مطابق با آنچه حکایت دارند باشند. گالیه
از جمله کسانی بود که بر این اعتقاد سخت پای می فشرد ومعتقد بود کتاب مقدس نیامده است که راههای آسمان وستارگان( وخلاصه حقایق هستی) رابه ما بنمایاندبلکه آمده است تا راههای رسیدن به آسمان( عالم ملکوت) را به ما بیاموزد.
(گالیله خود کاتولیک نیک اعتقادی بود وبین عقاید علمی ودینی اش تعارض نمی یافت. او به اهمیت وحرمت کتاب مقدس اذعان داشتولی معتقد بود که این کتاب نه از حقایق علمی بلکه از معارف معنوی که به کار رستگاری انسان می آید سخن می دارد.)۱۱
۴.تفکیک قلمرو علم ودین:
راه حلهای پیشین در حل مسئله تعارض قضایای علمی ودینی متکی بر این فرض بود که حوزه وقلمرو قضایای علم ودین واحداست وهر دو در یک وادی گام بر می دارند. امّا در تفکّر دیگر این دو قلمرو از یکدیگر تفکیک می گردند وحل تعارض با جدایی قلمرو وگستره هر یک امکان پذیر می گردد. بر این اساسپاره ای دیگر از اندیشه وران برخلاف نظرهای پیشین معتقد گردیدند که قضایای علمی ودینی از دو سنخ کاملاً مجزا از یکدیگر هستند وحوزه های علم ودین دو حوزه کاملاً متفاوت از یکدیگر می باشد. بنابر این دو مقوله علم ودین دو مقوله قابل مقایسه با یکدیگر نمی باشند. البته این که قلمرو های علم ودین چگونه می توانند از یکدیگر تفکیک گردند در کالای افکار واندیشه های متفکرین مختلف این نحله تبیین و تعابیر متفاوتی یافته است که به دو تعبیر از آنها اشاره می کنیم: و.ت. استیس۱۲ از جمله کسانی است که معتقد به جدایی قلمرو علم ودین بود. به اعتقادِ وی:
(هنگامی که انسان درباره خداوند به بحث می پردازد مشخصاً درباره موضوعی گفت وگو می کند که خاصه ها وصفات آن کاملاً متفاوت از ویژگیهای جهان محدود ومادی است. به همین ترتیب هر گاه جهان مادی ومحدود مورد بررسی قرار گیرد موضوع آن در مقایسه با موضوع خداوند کاملاً متفاوت ومتفارق است…نظم ابدی از نظم طبیعی تفاوت جوهری داردهر یک از آنها دارای صفات وخصلتهای خاص خود است واز یکی نمی توان به دیگری رسید. به اساس گفتار فوق می توان گفت که: قضایا وگزاره های علمی خود به حوزه (نظم طبیعی) تعلق دارند ولی قضایای دینی در حیطه نظم ابدی قابل مطالعه وبررسی هستند. امّا بین این دو هیچ گونه ارتباط منطقی وجود ندارد)۱۳
بخش دیگری از متکلمین دینی تعبیر متفاوتی از تمایز قلمرو علم ودین ارائه نمودند.به اعتقاد آنان:حوزه و قلمرو دین هویت متشخّص انسانی است واین گستره غیر از حوزه پژوهش وکاوش علم که قلمرو عینیتها وپدیدار های غیر شخصی وغیر انسانی است می باشد. روش این رو برای ورود در این قلمروها نیز کاملاً متفاوت است. برای عالم پژوهشگر موضوع تحقیق وتفحّص موجودی است بی جان ونا آگاه و بر کنار از هر گونه احساس وهیجان. بنابراین عالم تجربی در واقع به کالبدشکافی طبیعت می پردازد نه روانکاویِ آن. حال آن که پژوهشگردینی عملاً در جریان وفرآیند شناخت وآگاهی با تمام وجود واحساس خویش در گیر است. ادراک او در واقع ارتباط مستقیم هماهنگی وهماوایی با جریان هستی وآفرینش است که با جریان تفکر غیر مستقیم و فارغ بالِ اهل علم هر گونه احساس ودرگیری کاملاً متفاوت ومتمایز می باشد.۱۴
۵.زبان علمی ودینی:
با ظهور فلسفه های تحلیل زبانی راه دیگری نیز برای روشنفکران دینی جهت رفع نزاع علم ودین در محل التقایی گزاره های علمی ودینی فراهم آمد.فلسفه تحلیل زبانی برخلاف پیشینیان اظهار می داشت: فلسفه راباید از زبان آغاز نمود ونه از ذهن ویا از خارج. مشکلات فلسفی نیز به طور عمده از استعمال وکار برد نادرست زبان ناشی گردیده است. عدم تشخیص استعمالات زبان واختلاط زبان عامیانه وزبان فلسفی با یکدیگر به تعبیر دیگر آمیخته شدن استعمالات فیلسوفانه کلمات واصطلاحات با استعمالاتِ عامیانه آن الفاظ سر منشأ فراوانی در عرصه فلسفه وتفکّر عقلانی گردیده است.۱۵ بالطبع با تمایز میان استعمالات مختلف زبان ولغات وتشخیص وتبیین موارد کاربردهریک مشکلات به صورت جدّی قابل حل خواهند بود.
پاره ای از روشنفکران دینی با الهام از مطلب یادشده معتقد گردیدند که دین وعلم نیز دوحوزه و قلمرو زبانیِ کاملاً متفاوت از یکدیگر دارند. زبان علم زبان پیش بینیگزارش وکنترل پدیدار هاست. ولی زبان دین زبان نیاش وستایش وتعهّد وتقدس است.به تعبیر دیگر زبان علم زبان ناظراست وزبان دین زبان عامل. زبان علم زبان تماشاچی است زبان خبر ونظر. وزبان دین زبان عشق زبان عمل وحرکت است. این دو زبان البته مکمّل یکدیگرند ونمی توان محتویات آن دو را هم سنخ وهم عرض وهم سنگ یکدیگر تلقی نمود وتعارض وتفافی زمانی پدید می آید که هم عرضی وهم سنخی وجود داشته باشد. ازاین روی پارادوکس قضایای علمی ودینی به اعتقاد متفکرین این نحله خودبه خود رنگ می بازد وجای خود را به صورت مسأله دیگری می سپارد که فعلاً جای گفتگو درباره آن نیست.
متکلمان مسیحی ومساٌله علم ودین (در قرن ۱۹)
علم حدومرز نمی شناسد. فواید ونتایجی نیز که علم فراهم می آورد از این قاعده مستثنی نیست. پرسشه مشکلات ومسایلی نیز که پیشرفت دانش تجربی وعلم پیش روی متألهان ودینداران قرار می دهد اغلب جنبه عمومی وفراگیر دارد. بدین لحاظ در دورهای مختلف رشد وفزونی اطلاعات ودانش تجربی بشر تقریب ادیان مختلف یکسان از این روند تاثیرپذیرفته ودر صدد رویارویی تبادل وحل معضلاتِ پدید آمده برآمده اند. لذا پیش از بررسی موضع گیری عالمان وروشنفکران مسلمان در قرن نوزدهم در برابر روند علوم تجربی زمان خویش به شیوه های نگرش وبرخورد متکمان مسیحی در این دوره با ایده ها وتئوریهای تجربی توجه می نماییم بویژه آن که آنان در بستر این تحولات ودر تماس واصطکاک مستقیم با موج افکار تجربی زمان خویش واقع شده بودند امّا بازتاب این امواج همواره با یک فاز و زمان تاٌخیر به حوزه تفکر جوامع مسلمان راه می یافت.
قرن نوزدهم دوره شکوفای نظریه ها وتئوریهای زیست شناسانه می باشد. همان گونه که قرن هفدهم و هیجدهمپیش از آن عرصه ظهور تئوریهای فیزیکی بود.تحول عظیمی که نیوتن در قرن هفدهم وهیجدهم در محدوده علوم طبیعی ـ فیزیکی در دنیای بیجان امّا اسرار آمیز کهکشانها ومنظومه ها پدید آورد در قرن نوزدهم توسط داروین در دنیای حیاتمند وپررمز وراز زیست جانداران ظهور یافت. همان گونه که تأکید شد دانش تجربی گام به گام مرزهای خود را گسترش می داد وبرای متألهان ودیندرانی که همواره خدارا در پستوی خاک گرفته مجهولاتشان جستجو می کردند وضعیت پیچیده و بغربی به وجود آورد.
پیش از داروین نیوتن وگالیله ولاپلاس ودیگرانجهان نگری خاصی راعرضه داشته بودند که با کمی تأمل وتغییر امکان این موضوع رافراهم می آورد که در تبیین جهان وپدیده های هستی از نقش خداوند چشم پوشی شود واکنون داروین تئوری نوینی راعرضه می داشت که همین تبیین ر بویژه در محدوده پدیدارهای زیستمند به شدت تأیید وتقویت می نمود. ( جهانی منهای خدا که امکان پدید آمدن و تطور داشت.)
(… در واقع او [داروین] برای زیست شناسی همان کرد که نیوتن برای علم فیزیک کرده بود. او انبوهی دانسته جوراجور رابا ریسمان یک قانون به هم گره زد. دیگر هر نوع جانداری احتیاج به یک عمل ارادی آفرینش نداشت.)۱۶
البته داروین نه انسان ملحدی بود ونه در صدد تحلیل ملحدانه از هستی لیکن تئوری تطور او عملاً در جمع با مفروضات پیشینیان نتیجه ای جز این تبیین زیانبار در پی نمی داشت. اگر چه به طور معمول نظریات علمی در ابتدای طرح توسط دانشمندان دیگر مورد طعن ویا انتقاد قرار می گیرند لیکن در این مورد بخصوصبالاترین فریادهای اعتراض متعلق به متألهان ومتکلمانی بود که سخت به نصوص کتاب مقدس دل بسته بودند.
در(سفر تکوین)از کتاب مقدس۱۷ بر آفرینش یکباره حضرت آدم تصریح گشته بود وبسیاری از مردم بر اساس بر داشت سنتی خویش میان این موضوع ومسأله مقام ومنزلت برتر انسان در جدول بندی آفرینش به ملازمه ای مشخص وپیش بینی شده رسیده بودند. انسان خلیفه وبرگزیده خداوند بر زمین می نمود وهیچ تردیدی در تمایز ماهوی او ودیگر موجودات وجود نداشت.
در مقابل نظریه داروینبا بررسی شجره نامه انسان وهم آوازه کردن نام او با نام حیوانات میمون ه کرم ها وغیرهمسائلی بسیار جدّی و در خور تأمل پیش روی متکلمان ودینداران نهاد.
البته در برابر تئوری داروین اظهارات متنوعی از طرف اندیشه وران مختلف ایراد گردید لیکن اختلاف واشتقاق آرای متکلمان وروشنفکران مسیحی در این رابطه است. نظریاتی که پس از آن در میان متکلمین مسلمان نیز نمونه های مشابهی راتداعی نمود.
در این رابطه سه نظر وسه برخورد کاملاً متفاوت در تفکّر کلامی مسیحیت پدید گشت که به طور مختصر به تبیین آنها خواهیم پرداخت:
۱. نض گرایی(سنت گرایی):
سنت گرایان کسانی بودند که سخت به ظاهر کتاب مقدس تمسکّ می جستند وبه طور طبیعی نمی توانستند هیچ گونه مسیری برای جمع آوری نصوص کتاب مقدس نظریه داروین بیابند.بنابراین به انکار کلّی آن روی آوردند وهر چند شواهد وقراین فراوانی برتأیید نظریه مزبور ارائه گشته بود وگذشتِ زمان نیز برشمار این قراین می افزود لیک در نگاه نص گرایان این تئوری از حدّ یک نظریه اثبات نشده که هر لحظه در انتظار نمونه مخالفی به سرمی بردفراتر نمی رفت.در باور آناندارونییسم معادل با الحاد تلقی می گشت; زیرا تئوری او دقیقاً در برابر گفتار صریح خداوند قرار می گرفت وبرداشت سنتی آنان از وحی وکتاب مقدش این اجازت را نمی داد که در برابر رهیافتهای ذهن ناقص انسان از حقایقی که از افق عالی تری یعنی از ناحیه خداوند نازل گشته بود چشم پوشند ویا به تأویل وتوجیه پرمشقت آن بپردازند بلکه در نظر آنان تأویل وتوجیه شواهد وقراینی که بر تئوری داروین صحه می نهاد بسی آسان تر وموجه تر می نمود. به اعتقاد آنان:
(…اگر داروین می پندارد که انواع تحول می یابند قطعاً اشتباه می کند. نظر فیلیپ گوس[طبیعی دان انگلیسی] این بود که خداوند به همه آن سنگواره[ که موٌید نظریه داروین بودند] نقشی دو پهلو و غلط انداز داده است تا ایمان انسان رابیازماید. دو قرن پیش اسقف اعظم اوشر از روی سن اعقاب آدم محاسبه کرده بود که آفرینش بایست در ۴۰۰۴ سال پیش از میلاد مسیح رخ داده باشد. دیگران خاطرنشان می کردند که تکامل صرفاً یک نظریه است نه یک امر واقع ودر هر حال به اثبات نرسیده است)۱۸
۲.( تجدد خواهان):
در نگاه نوگرایانکتاب مقدسی هر گز به عنوان کلام بی واسطه ومستند الهی تلقی نمی گردید بلکه صرفاً مجموعه ای بود از اندیشه های بلند انسانی که توسط تجربه معنوی وروحانی پیامبر ویا مردان الهی صبغه ای مقدس یافته بود. یعنی پیامبران در عرض سایر انبای بشر قرار گرفته اند وصرفاً طرز تلقی وتجربه شخصی وباطنیِ خویش از وحی رابه صورت کلماتی چند تقریر می نمایند.در واقع دست ها از ارتباط مستقیم وبی واسطه مفهومی با زلال وحی کوتاه است. تفاوت پیامبران با انسانهای عادی در این است که آنان به لحاظ روحی آنقدر قوت وطهارت یافته اند که در آستانه تماس واصطکاک با منبع لایزال الهی قرار گیرند وآنچه راکه با تمام وجود دریافت ووجدان می کنند به زبان دیگری که از قالبها وواژه های بشری فراهم آمده است ترجمه نمایند ودر این ترجمه تا لطبع تمام محتوای اصل محفوظ نمی ماند و حضوصیات درونی وبیرونی مترجم نیز در انتقال ودخل وتصرف متن اصلی دخالت تام دارد.
نتیجه این خواهد بود: کتاب مقدس مکتوبی بشری است که امکان اشتباه وتسامح در آن کاملاًقابل تصور است.
نوگرایان که به شدت تحت تأثیر تئوری داروین قرار گرفته بودند وردّ پای این نظریه در سر تا سر افکار وایده های آنان به خوبی نمودار بود باور ها واعتقادات ویژه ای درباره مسأله خد انسان ومنزلت او طبیعت وتکوین آن رابطه خداوند با طبیعت وغیره داشتند که برای آشنایی بیشتر مروری مختصر برآن افکار خواهیم داشت. در باور آنان:
* خداوند موجودی عالی وفراسوی عالم طبیعت تصور نمی گشت بلکه خداوند نیرویی است جاری وساری در طبیعت وحلول نموده در آن.
* آفرینندگی پروردگار را نباید امری خارجی ومتفاوت از اشیا تصور نمود. بلکه این آفرینندگی امری درونی جاری ودر طول زمان کاملاً مستمر وهمراه با طبیعت وتطورآن است.
* انسان موجود لاهوتی ومحصول حلول الهی است.
* پیامبران معلمان جامعه بشری هستند.
* کتب مقدس مکتوباتی بشری وحاصل تجربه معنوی وتکامل یافته انسانهای الهی است.۱۹
۳.اعتدالیون:
در کنار سنت گرایان ونوگرایان جهت گیری سوّمی نیز شکل گرفت که باردّ نظریات افراطی وتفریطیِ دو جناح پیشین بر راهی میانه ومعتدل تاکید نمود. گرایش مزبور که نخست از حوزه تفکّر پروتستانیزم نشأت گرفت از طرفی چون نوگرایان نظریه تکامل وتوابع علمی آن را پذیرا گشت; امّا هر گز به نتایج کلامی آن که نوگرایان بر اساس معتقد خشک از تئوری مزبور بیرون می کشیدند تن در نداد.
آنان نیز معتقد بودند که کتاب مقدس مکتوبی بشری است. امّا با این تفاوت که به نظر آنان اساساً کتب مقدس در دوره هایی پس از وفات پیامبران حاملِ آنه نگاشته وتدوین گشته است. بنابر این:
(کتب مقدس وحی مستقیم نیست بلکه گواهی انسان بر بازتاب وحی در آئینه احوال وتجارب بشری است)۲۰
موٌسس تفکّر اعتدالی را فردریش شلایر ماخر فیلسوف ومتکلم آلمانی می شناسند که به اعتقاد او:
(مبانی دیانتنه تعالیم وحیانی است چنانکه در سنت گرایی مطرح است نه عقل معرفت آموز استچنانکه در الهیات طبیعی(عقلی) مطرح است… بلکه در انتباه دینی است که با همه آنها فرق دارد دیانت موضوع تجربه زنده استنه عقاید رسمی مرده.)۲۱
در تفکّر اعتدالی تجربه دینی محور قرار می گیرد وبر صدر می نشیند واعتقاد بر این می رود که خداوند راباید بادل شناخت ونه با استدلالات خشک عقلی. از این روی اعتدالیون به هیچ وجه در نتایج کلامی که نوگرایان بر اساس عقل گرایی طبیعی از پذیرش تئوری داروین در باره موضوعاتی مانند خداوند انسان وطبیعت بیرون می کشیدند با آنان هم عقیده وهم رأی نبودند.
واقعیت هم این است در طول تاریخ هر گاه عقل ووحی وعلم ودین نتوانسته اند حرف یکدیگر رابشنوند و در خصوصت ونفی یکدیگر کوشیده اند این دل بوده است که سرانجام واسطه آشتی آن دو گردیده است وبا تعدیل هر یکآتش حضومت راخاموش وبنای تسالم رابر پا داشته است وتفکّر اعتدالی در این میان نهایت بهره برداری رانموده است.
سیّد جمال ومشکله علم ودین:
سید جمال بدون تردید عالم زمان خویش بود. زندگیش نوین ومنحصر به فرد بود. وی راباید از بزرگترین احیاگران اندیشه دینی برشمرد. در سلسله مصلحان ونواندیشان کمتر می توان همانندی برایش یافت. شخصیتهای معاصر ومتأخر از وی چون عبده رشید رضا واقبال ودیگران همگی در زدودن خرافات وپالایش ناخالصیهای دین وعرضه صحیح تعالیم دینی از او الهام وتأثیر پذیرفته اند.
برخورد این بزرگان بویژه سیّددربرابر فرآورده های دانش زمان خود وجایگاهی که این برخورد در مجموعه تفکّر اصلاحیِ آنان دارد می تواند برای راه آموزان این طریق راه گشا ومفید باشد.
از آن جا که سید جمال الدین به معارف اسلامی آشنایی عمیق داشت وعلم ودانش را مایه سربلندی وعزت وشکوه هر ملتی می دانست وجهل رامایه انحطاط وعقب ماندگی نمی توانست نسبت به سیاست ترغیب وتشویق جوامع دینی به سوی علم ودانش جدید بی تمایل وبی عقیده باشد. اندیشه باز و اعتقاد صواب او به این که علم ودانش مرز جغرافیایی نمی شناسد واین گوهرگران ملک طلق ومنحصربه فرد هیچ صاحب فکر واندیشه ای نیست او را در این جهت مصمّم ترمی ساخت به اعتقاد سیّد:
(علم است که هر جا عظمت وشوکت خود را ظاهر می سازد… پادشاه علم هر وقتی پایتخت خود را تغییر داده است وگاهی از شرق به غرب وگاهی از غرب به شرق رفته است… علمای ما در این زمانعلم رابه دوقسم کرده اند: یکی رامی گویند علم مسلمانان یکی رامی گویند علم فرنگ. وازاین جهت منع می کنند دیگران را از تعلیم بعضی از علوم نافعه واین رانفهمیده اند که علم آن چیز شریفی است که به هیچ طایفه ای نسبت داده نمی شود بلکه هر چه شناخته
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 