پاورپوینت کامل سرمقاله قرآن سرچشمه تمدن اسلامی ۸۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سرمقاله قرآن سرچشمه تمدن اسلامی ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله قرآن سرچشمه تمدن اسلامی ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله قرآن سرچشمه تمدن اسلامی ۸۲ اسلاید در PowerPoint :
۳
دیر زمانی بود که از آسمان نور نباریده بود و بر دشت دلها آن فرشته رحمت بال به
پرواز نگشوده بود.
از آسمان سیاهی می بارید و از زمین تباهی می رویید. نه در آسمان ستاره ای سوسو می
زد و نه در زمین چشم چشمه ای پلک می گشود.
پلیدی و کینه سینه ها را انباشته بود. همه به هم کینه می توزیدند. دلها از کینه
مالامال بود بی هیچ روزنی به مهر و مهرورزی و رحمت.
آغوشها سرد بود و دستها بی مهر و بخشش. قلبها سنگ بود و چشمه ها خشک. زمین بی رویش
و آسمان بی بارش و ابرها نازا و بادها سوزان مسموم و ویران گر. غم بود که می بارید
مرگ بود که اژدهاگون دهان می گشود. منشوری نبود که زندگی با آن تراز شود. شمشیرها و
نیزه ها خنجرهای آخته و بازو و زور پهلوانان قبیله ها هم تراز بودند و هم شاقول.
برای آب و نان برای ادامه زندگی بسان کرکسها به جان هم می افتادند و آن گروه که در
این آوردگاه چیره می شد و با درّندگی تمام گروه دشمن را شکم می درید شایستگی می
یافت حکمرانی کند و بر دیگران مهتر باشد و سرور.
( ۴ )
کانونها همه سرد بودند و انباشته از خاکسترهای بی اخگر مشعلها همه خاموش فرو مرده و
فسرده و شبستانها تاریک.
از مشعلهای روشنی افروز زندگی بخش و گرما ز ا که سفیران حق سر بام جهان افروخته
بودند شعله ای پیدا نبود که مردمان سرگردان و حیران و اسیرانِ سرپنجه های باد و
گرفتار آمده در گردبادهای سهمگین به آن سوی حرکت کنند و از آنها پرتو گیرند و برای
ادامه حیات و روشن کردن کانونهای زندگی قبسی به کف آرند.
از پیامبران پیشین کاروانهای دراز آهنگ نور ستارگان راهنما باورهای روشن جز فسانه
اجاقهای سرد و خاموش نورهای کم سو و خرافه های اندیشه سوز به جای نبود.
دوران فَترَت به درازا کشیده بود. چون دیر زمانی بود که کلام خداوند در زمین نور
نیفشانده پرتو نیفکنده و اخگر نیفروخته بود انسان بر مدار نمی چرخید و به راهِ اوج
نمی پویید و از گردونه کمال بیرون رفته بود و در نشیب زندگی سیر می کرد. افسون و
فسانه خرد را از بالندگی شکوفایی حرکت و حرکت آفرینی و موج شکنی باز می داشت و با
تارهایی که به دور آن می تنید توان پرواز را از آن می گرفت.
خرد وقتی که از اوج گیری بازماند نشکفد و نشکوفاند نپوید و نپویاند جامعه در تاریکی
فرو می رود و شومی و شوم بختی بر آن آوار می شود. زندگی وقتی سالم است و در دریای
سعادت شناور که بر مدار خرد بگردد و خرد زمام امور را به دست بگیرد. حال اگر در
جامعه ای خرد در زنجیر شد و درتارهای تنیده شده از خرافه افسون و فسانه گرفتار آمد
و در بند شد زندگی واپس می گراید و بسان آب راکد از زلالی و گوارایی به آلودگی و
ناگوارایی پستی
( ۵ )
می گیرد. و زندگی برهنه از خرد و به دور از سرچشمه های زلال خردورزی و خردگرایی
مردگی است.
در این شب دیرنده و دَیجور و بامداد ناپیدا انسان این گل سرسبد آفرینش از جایگاه
بلند خویش فرو افتاد و کرامت و عزّت او بازیچه بت سازان و بت بانانِ هوسران زراندوز
و بی احساس و بی عاطفه شد و او را از کرنش و نیایش در برابر خدای یکتا بی انباز
کریم و عزیز کرامت ده و عزّت بخش با دسیسه و دستان نیرنگ و فریب با گوناگون تبلیغها
و رهزنیها باز داشتند و به کُرنش در برابر بُتان ساخته از سنگ طلا خرما و… واداشتند
و این جفای بزرگ انسان را از دو بال پرواز بی بهره ساخت: باور و خرد ناب.
انسانی بی بهره از این دو بال زمین گیر می شود در مرداب زندگی فرو می ماند و توان
رهیدن از باتلاق را ندارد و گرفتار دیو و دَدْ می شود و طعمه انسانهای آزمند و
درنده خوی.
انسان با دو بال باور و خرد است که می تواند اوج بگیرد کمال یابد و از تنگناها به
درآید و آسمانهای دانش را زیر بال خویش بگیرد و به گوناگون دانشها آراسته گردد و از
جهل برهد و راه های سعادت و سیادت را در نوردد و زندگی خویش را سامان دهد و جامعه
خویش را به بهترین وجه بسازد و بیاراید و تمدن انسانی را بنیان نهد.
بشر از فطرت خویش جدا مانده بود و با پیامهای فطرت هماهنگ نبود و صدای فطرت را نمی
شنید و هشدارهای آن را جدّی نمی انگاشت و خود را بی نیاز از جرعه نوشی از این برکه
خوشگوار می پنداشت و سوار بر مرکبِ راهوار هوس به هر سوی که دلخواه خودش بود می
تازید.
بشر برای فرو نشاندن تشنگی چشم به چشمه های زلالِ وحی نداشت که یا آنها را خشک می
انگاشت و یا تشنگی خود را از آن دست تشنگیها نمی پنداشت که با جرعه نوشی از چشمه
های زلال وحی فرو بنشیند و یا نه از آن دسته انسانها بود و نه از این دسته بلکه روی
آورده بود به چشمه های زلال وحی مسیحیت و یهودیت ولی آنها را زلال
( ۶ )
و خوشگوار نیافته بود که دیری بود چشمه های اصلی از جوشش و از جریان افتاده بودند و
آنچه جریان داشت ساخته و پرداخته ارباب کلیسا و کُنِشت بود برای فریب مردم و در
اختیار داشتن زمام آنان.
بشر از حرکت تکامل پیشرفت گشودن عرصه ها و ساحَتهای جدید و نوآوری و آفرینندگی
بازایستاده بود که نه آن باور ژرف و زلال را داشت که او را برانگیزاند دریاها را
بشکافد قلّه ها را در نوردد تاریکیها را بزداید و از ظلمتها درگذرد و به نور برسد و
به ساحل رهایی رخت کشد و نه آن خرد را داشت که انقلابی پدید آورد و از فرو رفتن
جهان به دریای ظلمت جلوگیری کند و درّهای هول انگیز مرگ را که پیش پای انسانیت دهان
گشوده بودند با تدبیر و خردوزی پُرسازد.
جهان به سوی تاریکی مطلق با شتاب به پیش می رفت. نه مسیحیت پیامی برای برانگیختن
انسانها و شور و نشور آنان داشت و نه یهودیت می توانست مشعلی فرا راه انسانها
برافروزد و نه تمدن بیزانس توان آن را داشت که با دانش و تمدن خود انسانها را از
گرداب بلا برهاند که خود در گردابی سخت دهشت انگیز و دانشی مرده و بی روح و
ناکارامد و تمدنی از هم گسیخته گرفتار بود. و نه تمدن سامانیان و موبدان زردشت را
نیرو دانش بینش و نوری بود که جهان را از تیرگی به درآرند و به روشنایی ره نمایند
که خود در غُبار جهل و خرافه بی دانشی بی بینشی تاریکی و سیاهی گم
( ۷ )
بودند و در جهنم خود ساخته می سوختند.
در این هنگامه درد و رنج که واحه ها جامعه ها حکومتها و تمدنهای جاهلی یکی پس از
دیگری بسان صخره ها از فراز قلّه ها به نشیب درّها پرتاب می شدند و واپس می
گراییدند و هیچ دست توانا آیین و مدنیتی را یارای جلوگیری از ادبار فلاکت بار و
فروپاشی آنها نبود خداوند رحمان و رحیم در گاهواره عرشی و در دامن مهر طبیعت کودکی
را می پروراند که موعود عالمیان بود و چشم و چراغ خسته دلان و رهایی بخش جان
خستگان.
در کارگاه صنع الهی فرشتگان به دستور رب ودود در کار ساخت و پرداخت سینه او بودند
تا تاب و آمادگی تجلی نور حق و هبوط فرشته وحی را داشته باشد.
در پیرامون و درون او هنگامه ای به پا شده بود. صداهایی را می شنید رفت و آمدهایی
را احساس می کرد خود را در هاله ای از نور می دید و در حصار فرشتگان نگهبان.
فرشتگانی سینه اش را صیقل می دادند زنگارهای آن را می زدودند و بسان آینه شفافش می
ساختند که نگارگرِ دانا صاحب عرش و کرسی آفریننده عالم و آدم ماه و خورشید و
ستارگان آسمان و زمین دریاها و کوه ها بر لوحِ ضمیر او با کلک خوش نگار خویش سخن
خویش بنگارد و نقش زند.
و فرشتگانی او را در هودجی از نور راه می بردند که مباد غُباری بر سینه و لوح ضمیرش
نشیند. و فرشتگانی همه گاه و همه دم شیطانها را می راندند که به این بارگاه پرجلال
و شکوه نزدیک نشوند. و فرشتگانی همدم و مونس تنهاییهای او بودند و گذشته و آینده
جهان را بر او می نمودند.
پا به مرز چهل گذاشت کمال یافت و از هر جهت شایستگی
( ۸ )
آن را یافت که خورشید جهان افروز شود و به بارگاه بار یابد و سینه اش مهبط وحی و
گنجینه اسرار گردد.
این آن و لَمْحه همان آن و لَمْحه ای بود که جبرئیل(ع) با همه بزرگی و شکوه و جلال
و هیمنه اش بر آسمان ایستاده بود و با بالهایش شرق و غرب عالم را فرا گرفته بود و
او را در برگرفت و سخت بفشرد و گفت: [محمد] بخوان به نام پروردگارت که آفریده است.
قرآن بسان آبشاری از آسمان به سینه جلا یافته آیینه گون و شفاف محمد(ص) و از آن جا
به دشتِ تشنه سینه ها سریان می یافت شکوه می آفرید نور می افشاند طلسم شب را می
شکست زندگی را دوباره می رویاند به انسان اوج می داد کمال می بخشید به وادی اَیمن
راهش می برد بر کرسی کرامت می نشاندش تاج عزت بر سرش می نهاد و از بندگیِ غیر خدا و
پرستش بتها و کُرنش و خاکساری در برابر انسانهای زورمند به بندگیِ خدای بی شریک بی
انباز بی نیاز و آفریننده جهان و جهانیان ره می نمود. سینه ها را می شکافت گوهرِ
انسانی انسان را به در می آورد و به او می نمود و به جایگاه بس ارجمندش در هستی و
در نزد پروردگار آگاهش می ساخت.
قرآن به هر سوی می تابید. هر سینه ای که در برابر این تابش قرار می گرفت اختیاری و
غیراختیاری نور می گرفت و با شب به ستیز می ایستاد تا سپیده را بگشاید و به جایگاه
والا و انسانی خود دست یابد.
قرآن جام جهان نما بود هر کس به آن می نگریست جایگاه بلند و انسانی خود را می دید و
در می یافت که چِسان از آن فراز به فرود آمده و زیرپای هوسِ هوسبازان پایمال خوار و
ذلیل شده است
( ۹ )
.
قرآن پرده را کنار می زد و غُبار از فطرتها بر می گرفت و خردها را می شکوفاند و
انسان در این هنگامه پی می برد که چگونه از تعالی حرکت به سوی قلّه های مجد و شرف
بازمانده و حقیرانه و پست به پای بتها به خاک افتاده و طوق بندگی صاحبان زر و زور
را به گردن انداخته و به لجن زار عَفِن شرک فرو رفته است.
این آیه های برانگیزاننده به درنگ وادارنده شب شکن جلا دهنده قلب و روح دگرگون ساز
بیدار گر و هشدار دهنده گاه بسان آب نرم و زمزمه کنان از روی سنگهای جویها و زیر
جلبکها به رگهای جامعه راه می یافتند و نفوذ می کردند و خون حیات را جاری می ساختند
و گاه بمانند سیلِ دَمان تازان خشمناک و خروشنده هر آنچه تباهی آفرین بود و عزّت
سوز در هم می کوبیدند و به پیش می رفتند و دشتهای گسترده ای را در بر می گرفتند.
قرآن با دو زبان با انسان سخن می گفت: زبان دل و زبان خرد.
قرآن با نواهای دل انگیز موسیقی روح بخش و نغمه های شورآفرین خود دل مرکز
فرمانروایی و جود انسان را به هیجان در می آورد دگرگون می ساخت جلا می داد و برای
تابش نور حق آماده می کرد.
دل انسان وقتی با نغمه های معنوی و آهنگهای لطیف لبالب از شور و شوق شد و به عالم
بالا و معنی پرکشید انسان در برابر حق زانو می زند و به فرمان حق گردن می نهد و جان
را پاکبازانه نثار حق می کند.
قرآن با خردهای خُفته به کژ راهه کشیده شده پژمرده و فُسرده به وادی گمان افتاده در
باتلاق تقلید مانده در تارهای هوا و هوس گرفتار آمده نمی تواند سخن بگوید; از این
روی با گوناگون روشها بیانها آهنگها نغمه ها داستانهای عبرت انگیز
( ۱۰ )
مَثَلهای درنگ برانگیز استدلالهای منطقی و… بیدارشان می سازد از کژراهه به راه شان
می آورد گرد پژمردگی را از آنها می سُترد از وادی هول انگیز ِگمان بیرون شان می
آورد با تلاق تقلید را می خشکاند تارهای هوا و هوس را پاره می کند تا غنچه خرد
انسانی بشکفد و آن گاه به کمک خردهای شکفته شده و دلهای به هیجان آمده و جلا یافته
مدینه قرآن را بنیان می گذارد.
پس از این رستاخیز بزرگ جانها و هدایت یافتگیِ شگفتِ شماری از مردان و زنان به بوی
خوش آیه های دلاویز و نغمه ها و نواهای دل انگیز قرآن و راه یافتگی آنان به آبشخور
آیین ناب و شریعه شریعت زلال و رها شدگی آنان از زنجیرها و غلها و تارهای بردگی و
بندگی خداوند دستور می دهد این کاروان نور به رهبری و هدایت گری پیامبر(ص) به مدینه
هجرت کنند و در آن جا جامعه اسلامی را بر شالوده توحید و الله محوری عدل و داد
برادری و برابری عشق و ایمان قانون و اخلاق دانش و بینش آزادی و عزّت کرامت و شرف
انسان خردورزی و… بنیان نهند و رودر روی جامعه های جاهلی که بر پایه های پوسیده و
سست شرک و بت محوری ستم و بی دادگری دشمنی و نابرابری بی ایمانی الحاد لاابالی گری
هرج ومرج جهل بندگی و بردگی خواری و پستی و بی کرامتی انسان و نابخردی استوارند
قرار گیرند.
مدینه قرآنی با اعتماد به نفس پرتوگیری از قرآن تلاش پیشتکار پیشاهنگی پیشتازی
ایثار و از جان گذشتگی مردان و زنان رهیده از شرک و به توحید گراییده به رهبری
هدایت گری و معماری پیامبر(ص) با قانونها و آیینهای الهی و اصول عالی اخلاقی در
جامعه کوچکِ مدینه و در دل دریایی از دشمن بنیان گذارده شده.
دشمن این کانون نور را بر نمی تابید که آن را بزرگ ترین کانون
( ۱۱ )
خطر برای تمدن جاهلی خود می دانست. و خوب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 