پاورپوینت کامل سرمقاله نراقی و درک زمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سرمقاله نراقی و درک زمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله نراقی و درک زمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله نراقی و درک زمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

۳

طلوع آفتاب وجود او بهنگام بود و در گاهِ نیاز.

او در روزگاری در این دیار پرتو افکند به هر کوی و کومه ای هر دشت و دمنی نورافشاند
که شبهای دیجور و دیرپای ستم و نامردمیها روحها و جانها را فُسرده و از تکاپو به
سکون کشانده بودند.

روزگار روزگار هرج ومرج بود. حکومت و دولتِ با اقتدار و شوکتی بر پا نبود که کارها
را سامان دهد و مَدار و محور قرار بگیرد.

داعیه داران با دسته و گروهی از جیره خواران اوباشان هرزگان هرزه درایان هرزه
اندیشانِ ژاژخای قد بر می افراشتند پس از یغماگریها خونریزیها و در هم کوباندن
اراده مردمان در بخشی و سرزمینی عَلَمِ حکمروایی خویش را بر می افراختند و دَمادَم
با نیزه داران شان رعب می انگیختند و با گروه بدسگال ژاژخای زشتی و تباهی می
پراکندند.

در هر بخشی و ناحیه ای از این دیار کرکسهایی به نام خان و شاه زاده به دور از خوی و
منش انسانی مردمانی را در زیر یوغ خود داشتند که نه جسمها جانها را می میراندند و
خاکسترشان را بر باد می دادند.

پاییز جانها بود. جانها و روحها بسان برگهای خزان زده از بلندای جسمها فرو می
ریختند و

( ۴ )

جسمهای بی برگ و بارِ روح اسیر سرپنجه بادهای بی رحمِ بنیان برافکنْ بودند.

از سرپنجه بادهای پاییزی خون می چکید بی رحمانه و خشماگین از همه سوی می توفیدند و
گِردبادی هول انگیز بر می انگیختند و آن هم بی محابا و بی باکانه جامهای بلورین را
می شکست و جسمهای بهت زده و بی انگیزه را در بیابانهای خشک و خموش رها می ساخت.

چه دهشت انگیز است گورستان جانها. از هر سوی آن مرگ می توفد و از آسمان آن مرگ می
بارد. مرگ در مرگستان جانها با تمام وجود و اژدهاگون دهان می گشاید و هر موجود ذی
روحی را به کام خود می کشد.

چه ترسناک و هول افزاست سرزمینی که جسمهای مردمان آن فربه از این سوی به آن سوی می
روند می خورند و می آشامند همسر و همخوابه می گزینند زاد و ولد می کنند شادمانه می
زیند در میهمانیها و جشنها شادمانه و سرخوشانه می گویند و می خندند در درگیریها
نزاعها کشمکشها شرکت می جویند علیه این و آن قد بر می افرازند امّا روح و جانِ فردا
فرد آنان خمود و خموش خسته و بال و پرشکسته ناامید و افسرده بی هیچ تکاپو و خیزشی
راه گورستان پیش گرفته است.

چه دلگزاست دشت خموشی که روزگاری رویشگاه جانهای آبدیده روحهای شاداب و رخشان بوده;
امّا داس ستم نه جسمها که روحها را درویده و بیابان خشک و سوزانی بی هیچ رویش و
زایشی به جای نهاده است.

چه دلگیر است سرزمین خوابگردان. مردمانی که چشم دارند امّا زیباییها و جلوه های
آفرینش را نمی بینند گوش دارند امّا سخن حق فریاد ستمدیدگان آه و ناله زجرکشیدگان و
صفیر شلاق ستم را بر بدنِ برهنگان زمین نمی شنوند که روح آنان از حق پویی و حقیقت
بینی بازمانده و در حجاب هزار توی گرفتار آمده است.

با این روحهای فرو مرده و جانهای فُسرده نمی شود مشعلی افروخت حرکتی آفرید و خیزشی
را سامان داد و بیرق دین و آیینی را برافراشت و از زندگی عزت مندانه

( ۵ )

و کرامت انسانی سخن گفت.

روح باید آسمانی شود و در آن رستاخیز پدید آید و نشور تا هم خود و هم کالبد خود را
از پریشانی مرگ سیاه و ذلیلانه در باتلاق و لجن زار زندگی برهاند.

روح تا اوج نگیرد و به آسمانها بَر نشود درهای آسمانها را به روی خود نگشاید و از
انوار حق پرتو نگیرد در چشمه های حیات بخش آسمانی تن نشوید و زنگارهای خود را
نزداید نمی تواند در میدان کارزار با دیو و دَدْ درافتد.

حیاتِ روح در گرو نبرد جانانه با ناپاکیها و پلشتیهاست. زشتیها و ناپاکیها همه گاه
با او در ستیز و نبردند و به سوی او لجن می پراکنند تا او را از عرصه بتارانند. رمز
ماندگاری او در این میدانِ مرگ و زندگی پاکی و زلالی است. وقتی پاک بماند و زلال و
جاری هر زشتی را می شوید و هر ناپاکی را از دامن زندگی می سُترد.

روح باید با توان و هیمنه و شکوه بر اهریمنهای زشت روی که سیاهی می گسترانند چیره
شود و زمین و ساحَتِ زندگی خود را از آنها پاک سازد.

نیاز همیشگی و دَمادَم روح است که از آفتاب پرتو بگیرد تا شب بر او نتازد. با
خورشید همراه و همگام باشد و در روشنایی آن راه بپوید تا سیاهی و تاریکی بر او چیره
نگردد.

روح تا با بُراق روشنایی بر ظلمت نتازد و با شمشیر آبدیده و رخشان تاریکی را از خود
نتاراند نمی تواند به دنیای روشن خورشید وارد شود و از نسیم دلگشا و روح افزای بهشت
جانها بهره برد که ظلمت او را در کام مخوف و بویناک خود فرو می برد.

روح آسمانی و ملکوتی است با بُراق تن گام در عرصه دنیا گذارده تا توشه برگیرد و خود
را کمال بخشد و بال و پر پرواز گیرد و به آشیان خود برگردد. حال اگر مرکب تن با
سوار پرتکاپو و شورانگیز خود همراهی نکند و به چرا سرگرم شود و به خواست سوار خود
گردن ننهد و سر از آخور بیرون نیاورد و بین آخور و مزبله در

( ۶ )

رفت و آمد باشد و هر سبزه زاری را ببیند بلهوسانه به آن سوی بتازد و همنوا با مرغ
باغ ملکوت که چند روزی نغمه سرای باغ اوست نغمه نسراید از نوا و پرواز می افتد و
طعمه کرکسها می شود.

کسانی که در برابر دیوان و دَدان زانو زده و به دریوزگی این دَر و آن دَر را دق
الباب کرده و زبونانه بر آستان این و آن سرساییده اند تا راحت تر زندگی را بگذرانند
و جسم خود را از گرما و سرما رنج و درد آوارگی و بی خانمانی برهنگی و گرسنگی
برهانند و چند روز دنیای دنی را شادمانه و سرخوشانه سپری کنند روح و جان شان را پیش
از آن که با تن به چاه ژرف و عمق ناپیدای زبونی و پستی سرنگون گردند به زنجیر بسته
و آن را از بالندگی افق گشایی سپیده آفرینی میدان داری و دامن گستری بازداشته و
نگذاشته اند به بام بلند معنی بالا رود تا به هر چه پستی و رذلی است پشت پا زند.

روحهای ناپروریده صیقل نادیده و گردافشانی نشده و بیمار در کالبدها و جسمهای فربه
گرفتار به چرب و شیرین دنیا فرو رفته در مُردابهای بویناک عالم خاکی فاجعه آمیزند.

اینها از اشراقات ربانی و نفحات رحمانی بی بهره اند. چون بی بهره اند با شتاب به
سوی وادی ظلمت در سیرند و آن به آن از دنیای روشن و راه های پرمشعل و نشان دور می
شوند و به درّه های ترسناک و هول انگیز نزدیک می شوند.

خداوند جان آفرین برای روشنایی جانها مشعلهایی افروخته است در همه جا و در همه
آفاق.

جان به هر سو بنگرد مشعلی افروخته خواهد دید و نشانی افراشته.

جان این مقدس ترین والاترین و با شکوه ترین آفریده خداوند همیشه و همه گاه در هاله
ای از نور در حرکت است.

هیچ جانی بی هاله نیست مگر خود هاله را بر دَرَد و گام در ظلمت گذارد.

خداوند آن به آن جان فردا فرد انسانها را در خُنُکای نسیم و نفحه رحمانی

( ۷ )

خود حیات نوین می بخشد مگر جانی که براثر آلودگی از این فیض ربانی بی بهره ماند و
گرفتار بادهای صَرصَر گردد.

خداوند که جان را آفرید در هر دشت و هامون در هر تپّه ما هور در هر کوه و کوهسار در
هر دشت خشک و خموش برای آن چشمه ای گوارا آفرید تا سبوی تشنه خوی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.