پاورپوینت کامل سیری در نهضت جنگل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیری در نهضت جنگل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیری در نهضت جنگل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سیری در نهضت جنگل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۲۶

هرج و مرج داخلی, آشفتگی اجتماعی و سیاسی, ناامنی, فقر, خشکسالی, نایابی, پراکندگی
نیروهای اجتماعی, سیاسی و… از جمله مسائلی است که پس از جنگ جهانی اول, گریبان گیر
جامعه و مردم ایران شده بود.

این مسائل, گرچه ریشه در ساختار اجتماعی, اقتصادی و سیاسی کشور داشت, ولی با کشیده
شدن ناخواسته ایران به جنگ جهانی اول, گسترش یافت و به دلیل درازدستیهای آشکار
قدرتهای خارجی: انگلستان, روسیه تزاری, آلمان و عثمانی در امور داخلی ایران, شدیدتر
شد.

این مسائل در جامعه ای که در پی برپایی انقلاب مشروطه, آرمانهای بلندی در سر می
پرورانید, بازتابها و واکنشهای بسیاری در پی داشت, از آن جمله, می توان پدیداری
جنبشهای انقلابی, در گوشه و کنار کشور, از جمله گیلان و آذربایجان را نام برد.

( ۳۲۷ )

پیدایش نهضت جنگل, در چنین بستر و برهه ای بود. رهبر این نهضت, روحانی و تربیت
یافته حوزه و محضر علمای بنام بود. آزادی خواهی, استقلال طلبی و ستیز با استبدادیان,
هدف, آرمان و جزء جدایی ناپذیر زندگی او بود.

میرزا در انقلاب مشروطیت

وی در جریان انقلاب مشروطه و شورش ترکمنان, که به انگیزانندگی محمد علی شاه, علیه
مشروطه خواهان به پا شد, زخم کاری برداشت. برای درمان, به روسیه گسیل شد. گویا
درمان بهانه بوده و ایادی محمد علی شاه, با هماهنگی روسها, بناداشته اند که وی را
نابود کنند که خداوند او را برای آفریدن حماسه بزرگ جنگل نگه داشت و از دست خون
آشامان رهاند. وی, پس از بازگشت از روسیه, برای به پاداری اصول مشروطه باژگون شده و
به دست آوردن استقلال و زدودن ستم به پاخاست.

میرزا,ابتدا در تهران, با آزادی خواهان و از جمله, سران اتحاد اسلام, پیوند برقرار
کرد. پس از آن, برای پدیدآوردن و آفریدن حرکت اسلامی همه سویه و بنیادین به زادگاه
خویش, شمال کشور, رخت کشید. نخست به مازندران و سپس به گیلان رفت و به تکاپوهای
گسترده دست زد. در جریان دستگیری گروهی از انقلابیان رشت و انزلی, او نیز دستگیر شد.
در میان این جمع, چند تن, حکم اعدام گرفتند; گروهی به زندان و تبعید محکوم شدند که
در این میان, سهم میرزا, پنج سال تبعید و محروم شدن از بودن و ماندنِ در زادگاهش
بود.

پس از چندی, میرزا, با میانجی گری حاج سید محمود روحانی, داماد حاج محمد خمامی,
آزاد شد و بی درنگ تلاش خود را در راه آزادی ایران و مبارزه با استعمار و استبداد,
از سر گرفت.

( ۳۲۸ )

تلاشها و تکاپوهای میرزا روز به روز, بیش تر دامن می گستراند و فکر و اندیشه و آمال
و آرزوهای او, بیش از پیش عرصه های جدید را در می نوردید و نیروهایی را از دل جامعه
بیرون می کشید. کار به جایی رسید که کنسول روس در گیلان احساس خطر کرد و گزارش داد:

(یک عده دیگر از اشرار, به سرکردگی میرزا کوچک… مشغول جمع آوری اسلحه و ازدیاد نفوس
خود هستند… همه روزه, بر عده خود می افزایند…)۱

میرزا در پی گرایش مردم به نهضت و استقبال از آن, گروهی را پیرامون خود گرد آورد و
به یک سلسله حرکتهایی علیه استبدادیان دست زد و به دفاع از حقوق مردم برخاست و برای
کوتاه کردن دست غارت گران از گیلان, دست به اسلحه برد. اوج گیری این تلاشها و
حرکتها, سبب شد تا افسینکوف, کنسول روس در رشت, در پی چاره جویی برآید و حاکم گیلان
را وادارد که چاره جویی کند.

نخستین برخورد میان نیروهای دولتی و یاران میرزا, در محلی به نام (داوسار) در
نزدیکی پسیان رخ داد. پس از این رویداد, تا زمانی که سرانجام میرزا, در کوهستانهای
پوشیده از برف یخ زد و جان به جان آفرین تسلیم نمود, نهضت جنگل, به پایمردی, نستوهی
و عرصه داری میرزا کوچک و جنگلیها, خواب خوش را از چشم دولتیان و حامیان خارجی آنان
ربود.

نهضت جنگل, تبلور روح ایمان راستین, ایستادگی, شجاعت, دشمن ستیزی حوزه و روحانیت
بود, در کالبد عاشقی که به خاطر اسلام و قرآن به جهاد برخاست و تا آخرین قطره خونش
از مبارزه و دفاع دست بر نداشت و با همه تنگناها, دشمنیها, غربتها, تنهاییها و بی
وفاییها, به راه خویش ادامه داد, تا قهرمانانه شربت شهادت نوشید.

( ۳۲۹ )

اگر ما به گذشته بنگریم, در می یابیم که اگر نهضت و یا انقلابی در شیعه پا گرفته و
پایدار مانده و در زمان خود خوش درخشیده و نور افشانده, از آن روی بوده, که ریشه در
دریای نور داشته و جرعه نوشِ چشمه سار حوزه های دینی بوده است.

میرزا کوچک به سال ۱۲۹۸ق/۱۲۵۹ش, در محله استادسرای رشت چشم به جهان گشود. پس از آن
که خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت, به حوزه روی آورد. در مدرسه حاجی حسن, با
استادی پرشور و پراحساس و آشنای به مسائل به نام خلخالی آشنا شد. سخنان معلم روشن
بین و آزاده, شعله در جان او افکند و او را در اندیشه های عمیقی فرو برد: چگونه می
توان مدینه فاضله را بنیاد گذارد؟ از چه راه باید جامعه را از آلودگیها و زشتیها
پاک ساخت و چگونه می توان عفریت فقر و بدبختی را بیرون راند؟ آیا جز مبارزه وسیله
دیگری وجود دارد؟

محیط مدرسه حاجی حسن و جامع رشت برای روح بلند همت والای او تنگ بود, به تهران رخت
کشید. در مدرسه محمودیه, به زحمت حجره ای گرفت و به ادامه تحصیل پرداخت. در همین
هنگام بود که با علمای شورآفرین, آگاه, زمان شناس و انقلابی تهران آشنا شد.
رویدادهای اجتماعی و سیاسی و گرفتاریهای گریبان گیر مردم اجتماع خود را آنی از نظر
دور نمی داشت و به مطالعه روزنامه ها سخت علاقه ند بود.۲ و به تکاپو برخاست و با
دیدگاه های گوناگون آشنا شد. افزون بر علم آموزی فکر مبارزه را نیز در سر می
پروراند و معتقد بود در کنار درس حوزه باید به فکر کشور بود و به چگونگی مقابله با
استبداد و ستم نیز اندیشید. با همین احساس و درک و فهم رویدادهای زمان بود که به
کمک ستارخان در رویارویی و نبرد با شاهسونها شتافت.

( ۳۳۰ )

در فتنه انگیزی ترکمنها که با صحنه گردانی محمد علی شاه, پدیدار شده بود, در دسته
مشروطه خواهان داوطلب قرار گرفت و برای خاموش کردن فتنه, به گمش تپه گرگان رفت. در
همین نبرد بود که زخمی شد و به همراه سه تن از زخمیها به قفقاز فرستاده شد تا در
یکی از بیمارستانهای آن جا درمان شود.

محمد ساعد مراغه ای, که بعدها نخست وزیر ایران شد, در این تاریخ سرکنسول دولت ایران
در تفلیس و بادکوبه بود, در خاطرات خود از چگونگی آشنا شدنش را با میرزا کوچک خان,
چنین گزارش می دهد:

(آشنایی من و میرزا کوچک خان, به نحوی عجیب آغاز شد. در آن تاریخ سرکنسول تفلیس
بودم و برای بازرسی به بادکوبه آمده بودم. به من اطلاع دادند که: چهار ایرانی مجروح
در یک کشتی روسی به سر می برند و کشتی در بادکوبه لنگر انداخته است. مقامات رسمی
روسی, از من خواستند که شخصاً آنها را تحویل بگیرم. به این طریق, با میرزا کوچک خان
که یکی از آن چهار تن بود, آشنا شدم. این چهار ایرانی چنان مجروح شده بودند که هوش
و حواس عادی برایشان نمانده بود, حتی تا دو سه روز بعد از این که آنها را به
بیمارستان منتقل کردیم به هوش نیامدند. دو تن از این مجروحان در نتیجه شدّت جراحاتی
که برداشته بودند, درگذشتند. ولی میرزا کوچک خان خوشبختانه زنده ماند و خداوند
خواست این روحانی مخلص زنده بماند (میرزا روحانی دلسوز و وطن پرستی بود که به آزادی
و استقلال

( ۳۳۱ )

میهنش عقیده داشت و حاضر بود در این راه کشته شود) از تهران به کنسولگری دستور رسید
که مخارج معالجه او را تمام و کمال بپردازیم و پرداختیم. روسها هم خوی و اخلاق او
را سخت می پسندیدند و برای شخصیّتش احترام زیادی قائل بودند. روزی که از بیمارستان
مرخص شد, یکسره به دیدنم آمد و قول داد که این دوستی نو یافته را هرگز از دست ندهد
و خدماتم را روزی جبران کند.

میرزا کوچک خان, مردی بود وطن پرست ولی داعیه های فراوانی داشت. مبارزی بود مذهبی
که می خواست افکار انقلابی خود را در جامه مذهب عرضه کند و فوق العاده تیزهوش و
قاطع و سریع الانتقال بود.)۳

محسن صدر (صدرالاشراف) که در زمان نهضت جنگل, ریاست عدلیه رشت را به عهده داشت و
بارها با میرزا دیدار و گفت وگو کرده بود, او را چنین توصیف می کند:

(واقعاً هیکل او رسا بود. قامت بلند با تناسب داشت. سینه و پشت شانه او به اندازه
دو نفر آدم متوسط پهن بود و کمرباریک داشت و بازوهای او قوی و خیلی با تناسب و
پیشانی گشاده و گردن بلند داشت با چشمهای زاغ گیرنده و متناسب و گیسوان بلند که روی
شانه ریخته بود و هیکل خوب او جملگی برای نفوذ او بود.)۴

میرزا مبارزی واقعی مجاهدی حقیقی بود که عمر خود را در راه به پاداری و استوارسازی
آزادی و رهایی میهن از چنگ بیگانگان گذرانیده بود.

( ۳۳۲ )

میرزا کوچک پس از انقلاب مشروطیت به زادگاه خویش, گیلان, بازگشت و زندگی ساده و
عادی خویش را در پیش گرفت. در ضمن از تکاپوها و کوششهای سیاسی خویش در راه استقلال
ایران اسلامی باز نماند و گستره آن را گستراند. امّا چون این خیزشها و تکاپوها و
هدفهای اسلامی را که میرزا در پیش گرفته بود, با هدفها, برنامه ها و منافع روسیه
تزاری ناسازگار بود, کنسول روسیه در رشت او را از ماندن در زادگاهش محروم و به
تهران تبعید کرد و او ناچار به سوی تهران رهسپار شد. مدت تبعید وی در تهران چهارسال
به درازا کشید. تمام این مدت را وی در فقر و سختی گذرانید, ولی از تنگدستی و فقر
خویش در هیچ جا و پیش هیچ کس, سخنی به میان نیاورد و دست نیاز, حتی به سوی همرزمان
و دوستان خویش که به پستهای حساس دست یافته بودند, دراز نکرد.

او, همانند دیگر ایرانیان مسلمان از رخنه گری و چیرگی بیگانگان و به قدرت رسیدن
دوباره مستبدان به سختی رنج می برد و لحظه ای از فکر چاره جویی باز نمی ایستاد.۵

چیزی نگذشت که جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴م۱۲۹۳/ش. آغاز گردید.

ایران با این که بی طرفی خود را در جنگ به طور رسمی اعلام کرد, امّا از آسیبها و
بلایای جنگ در امان نماند. قوای روس و انگلیس و عثمانی هر کدام,

( ۳۳۳ )

از یک سو وارد کشور شدند و آن را مورد تاخت و تاز قرار دادند. فرماندهان بیگانه, در
تمامی شؤون و امور مملکت دست درازی می کردند. حقوق و آزادیهای مردم, از سوی ایادی
بیگانه و فرماندهان سرمست از قدرت, نادیده انگاشته می شد. ارتش روسیه تزاری, در
گیلان دست به یغما و چپاول زده و سرنوشت مردم را بازیچه سربازان بی وجدان, آزمند و
خدانشناس خود قرار داده بود.قدرت نظامی کشور در تشکیلات بریگاد قزاق همایونی خلاصه
می شد. افراد بریگاد قزاق همایونی, زیر نظر افسران روسیه تزاری آموزش دیده بودند و
حتی لباس آنان هم, همانند لباس نظامیان روسی بود.روشن است در این فتنه بزرگ و بلای
خانمان سوز, انتظار نمی رفت که نظامیان ایران, به رویارویی با قزاقان روس برخیزند و
با آنان برخورد دشمنانه داشته باشند.

دولت ایران, سخت در تنگنا, سستی, ناتوانی و فقر به سر می برد. آشفتگی و از هم
گسیختگی نظام, هر انسان دلسوز و آگاهی را اندوهگین می ساخت.نظام اداری و اجتماعی از
هم گسیخته و وضع اقتصادی, بسیار در هم ریخته بود. بیش تر مردم در فقر و تنگدستی به
سر می بردند و موجی از خشم و ناخرسندی سراسر کشور را فرا گرفته بود.

زمامداران, شایستگی و توان رویارویی با درازدستیهای ارتشهای بیگانه و در پیش گرفتن
سیاستهای خردورزانه و درست را برای بازدارندگی بیگانگان از درازدستی نداشتند.بدبختی
و پریشان حالی ایرانیان به مرحله غیردرخور تحملی رسیده بود. دیگر میرزا نمی توانست
ساکت بنشیند. در تکاپو بود که با هم فکری مردان علم و عمل و مبارزان, راه چاره ای
بیابد. در تهران, که در حال تبعید به سر می برد, با چند تن از روحانیان و دوستان و
یاران دوران

( ۳۳۴ )

طلبگی به رایزنی پرداخت. از این راه, به سازمان اتحاد اسلام راه یافت. این سازمان
به رهبری سیدجمال الدین اسدآبادی شکل گرفته بود و در ایران شماری با همان هدف, تلاش
می کردند.و هدف , گردآوردن تمام مسلمانان جهان در زیر یک پرچم و متحد ساختن آنان
برای مبارزه با استعمار و پدید آوردن یک وزنه سیاسی اسلامی, برای دنیای اسلام بود.

خیزش مسلحانه در جنگلهای شمال

میرزا کوچک پس از رایزنی با یادشدگان و شماری از روحانیان دیگر, به این نتیجه رسید
که اگر کانون ثابتی علیه درازدستیها و بیدادگری خارجیان و ایادی داخلی آنان به وجود
آید, از شدت ستم و فشار کاسته خواهد شد و راه اصلاح جامعه در شکل جامعه ای مذهبی
اسلامی هموار خواهد شد.بدین ترتیب, اندیشه تشکیل یک گروه فداکار و بسیجی گونه برای
خیزش و رویارویی مسلّحانه به وجود آمد. کانون این مبارزه به نظر میرزا, جز جنگهای
انبوه گیلان نمی توانست باشد.

این طرح را, شماری از اعضای گروه پذیرفتند و آن را نیکو شمردند. برای به حقیقت
پیوستن و جامه عمل پوشاندن به این آرمان, اعضای آن جلسه, داوخواه همراهی و همکاری
با میرزا کوچک خان گردیدند و شکی نداشتند که آرمان و اندیشه های بلند میرزا, جز
سربلندی, تحفه دیگری در بر نخواهد داشت. علی خان دیوسالار, معروف به سالار فاتح,
همکاری و همراهی خود را با میرزا اعلام داشت.

سالار فاتح, از آزادی خواهان و پیشاهنگان نهضت مشروطیت ایران بود. وی در مبارزه با
استبداد و خلع محمد علی شاه قاجار از سلطنت, تلاشهای فراوان کرد. در این برهه حساس
به درکی دقیق رسید و بایسته دید که میرزا را یاری کند.از این روی, با علاقه و عشق,
با میرزا همراه شد, امّا به روایتی اختلاف نظر و سلیقه در مورد کانون مبارزه, سبب
جدایی آنان از یکدیگر گردید.

( ۳۳۵ )

سالار فاتح, که خود اهل کجور بود و گذشته از آشنایی با جغرافیای مازندران و جنگلهای
آن, در این سرزمین هواداران و دوستانی داشت, بر این نظر بود که جنگلهای مازندران از
هر جهت, جایگاه مناسب تری برای نبرد, ایستادگی و رویارویی با دشمن است.

میرزا که اهل گیلان بود و با این سرزمین آشنایی و اُنس داشت, با نظر سالار فاتح
موافق نبود و جنگلهای گیلان را برتری می داد.

به گمان ما, تنها اختلاف نظر در این مورد, سبب جدایی آنان از یکدیگر نشده و چه بسا,
اختلاف نظرهای دیگری نیز بوده است.

در هر حال, میرزا به تنهایی سفرش را ادامه داد. ابتدا به لاهیجان رفت.۶ در لاهیجان
با دکتر حشمت دیدار کرد و دیدگاه ها, برنامه ها و هدفهای خود را با وی در میان
گذاشت.

دکتر حشمت موافقت خود را با هدفها, برنامه ها و اندیشه های میرزا اعلام کرد و قول
داد از هیچ گونه کمک و همکاری با وی دریغ نورزد.۷

میرزا در رشت و دیگر ناحیه های گیلان, پنهانی با شماری از علما, روحانیان, طلبه ها
و مبارزان راه استقلال میهن و روشنفکران تماس گرفت و آنان را از اندیشه ها و هدفها
و برنامه های خود بیاگاهاند.این حرکت و تلاش, یعنی گفت و گو با تک تک بزرگان دینی و
سیاسی, تلاش و حرکت سترگی بود و دستاورد بسیار درخشانی هم به بار آورد. بیش تر
کسانی که میرزا با آنان دیدار داشت و از چند و چون کاری که در پیش گرفته بود, آنان
را آگاهاند, با میرزا عهد بستند که به یاری مادی و معنوی وی همّت گمارند.اینان از
میرزا خواستند, هر چه زودتر حرکت بزرگ خویش را بیاغازد. شماری هم, خواهان عضویت در
نهضت جنگل شدند. از جمله کسانی که در شروع کار, میرزا را یاری داد, حاجی احمد
کسمایی بود که در کسما و فومنات, دارای جایگاه بالایی بود و نفوذ درخور توجهی داشت.
میرزا به کمک او, مقداری

( ۳۳۶ )

تفنگ و فشنگ تهیه کرد و یک کانون سرّی در جنگل بنیان گذارد.

زمینه کار آماده بود; زیرا برای مردم رنج و درد کشیده گیلان,راهی جز رویارویی و
ستیز, با بیگانگان نمانده بود. چیرگی بیگانگان و دخالتهای ناروای آنان در تمام
کارها و امور زندگی مردم و نیز نادیده انگاری حقوق اولیه انسانی و… مردم را برای هر
حرکت ستم ستیزانه آماده کرده بود و در انتظار کانونی بودند که این شعله را
برافروزاند.گیلان, که در زیر چکمه قزاقان روس دست و پا می زد, آتشی بود زیر خاکستر
و آماده برای شعله ور شدن.

نماینده سیاسی دولت تزار, نکراُسف, حاکم مطلق العنان گیلان به شمار می رفت. به
دستور او, چند تن از جوانان روحانی و آزادی خواه اعدام گردیده و جمعی از روشنفکران
نیز از گیلان بیرون رانده شدند.

کارگزاران دولت روسیه,به بهانه پشتیبانی از روسهایی که در ایران زندگی می کردند,
مردم را زیر فشار قرار می داند و هر تبعه روس, به آسانی می توانست به مال و جان و
ناموس مردم, دست درازی کند.

هرگونه شکایتی از اتباع روس در (کارگزاری) رسیدگی می شد و مقامهای قضایی و اداری
ایران, حق نداشتند برای احقاق حق و حقوق مردم به هیچ عملی دست بزنند.

در چنین روزگار ترس آور و دهشت انگیز, پایه های انقلاب نهضت اسلامی جنگل گذاشته شد
و شماری از نیک مردان فداکار با هدف مبارزه با استبداد و بی عدالتی, بیرون راندن
بیگانگان از کشور و پایان دادن به استیلا و چیرگی خارجیان و برقراری امنیت و به
پاداری عدالت اجتماعی, هم پیمان شدند.

هدفها و آرمانهای نهضت جنگل

آنان, هدفها و آرمانهای خود را چنین اعلام کردند:

(ما قبل از هر چیز, طرفدار استقلال مملکت ایرانیم, استقلالی به تمام معنی کلمه,یعنی
بدون اندک مداخله هیچ دولت اجنبی و

( ۳۳۷ )

از این نقطه نظر, تمام دول اجانب, چه همجوار و چه غیر همجوار, در مقابل [ما] یکسان
است. به هیچ کسی نظر دوستی و دشمنی نداریم, با دوست ایران اسلامی دوستیم و با دشمن
این آب و خاک با تمام خصومت دشمن…. بعد از احراز استقلال, اصلاحات اساسی مملکت و
رفع فساد تشکیلات دولتی نقطه نظر ماست که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات
است و بس… این است نظریات اساسی ما که تمام ایرانیان مسلمان را بدون استثنا دعوت به
هم صدایی کرده و بالخصوص از عموم ایرانیان فداکار, خواستار مساعدتیم….)۸

پس از آن نهضت جنگل گسترش یافت و شماری از افسران برای تربیت افراد و آموزش فنون
نظامی, به آنان پیوستند. هدف جنگلیها در نخستین سالهای تشکیل این گروه, در چند کلمه
خلاصه می شد:

۱. بیرون راندن نیروهای بیگانه از خاک ایران

۲. برقراری امنیت و عدالت اجتماعی در داخل کشور

۳. مبارزه با خودکامگی و استبداد

امّا در کنگره کسما, که به سال ۱۲۹۹ش. برگزار شد, روش انتخاب و مشی آینده جنگل روی
مرام و اصول اسلامی مذهبی و دفاع از حقوق ستمدیدگان, اصلاح امور جامعه و عدالت
اجتماعی بنیان گذاری شد.

جنگلیها بر آن شدند, تا زمانی که به هدف خود نرسند و نیروهای بیگانه را از خاک
ایران بیرون نرانند, به آرایش سر و صورت نپردازند و بنابراین در طول مبارزات جنگل,
با موهای انبوه و ژولیده و ریشهای بلند به درگیری نظامی با دشمن پرداختند.۹

( ۳۳۸ )

پس از آن, کار نهضت بالا گرفت و افسران آموزش دیده و آشنا به فنون نظامی به خدمت
جنگلیان در آمدند. در این برهه, در شکل و سیمای شماری از جنگلیها هم تغییرهای دیده
می شد. بیش تر آنان به شکل نظامیان حرفه ای در آمدند. با این حال, حتی در همین دوره
نیز, جمعی از جنگلیان قدیم, و در رأس آنان خود میرزا کوچک, لباس و هیأت پیشین را
حفظ کردند و در عکسهایی که از آن دوره مانده, این وضع به خوبی نمایان است.

افزون بر حفظ ظاهر پیشین, در دل نیز همچنان شور و هیجان روزگار طلبگی را داشتند و
مشی سیاسی ـ اجتماعی جنگلیان برابر مرامنامه ای که از آنان به جای مانده چنین است:

در ماده اول مرامنامه جمعیت جنگل, حق حاکمیت ملت (متمرکز در مجلس شورای ملّی) به
روشنی بیان شده است, و نیز اعلام شده: تمامی شهروندان بی هیچ گونه فرق نژاد و مذهب,
از مزایای حقوق مدنی بهره مند هستند.

این حقوقها (حقوق مدنی افراد) در ماه دوم مرامناه, به روشنی بیان گردیده که عبارتند
از:

الف. مصونیت افراد و خانه های آنها از هر نوع تعرّض مقامهای دولتی, جز در مواردی که
قانون اجازه جست و جوی خانه یا جلب صاحب خانه را بدهد.

ب. تساوی زن و مرد در کلیه حقوق مدنی و اجتماعی.

ج. آزادی فکر, آزادی عقیده, آزادی کلام, آزادی اجتماعات, آزادی مطبوعات, آزادی
مسافرت و آزادی شغل برای تمام شهروندان کشور.

برابر ماده سوم, هر شهروند ایرانی که به ۱۸ سالگی رسیده باشد, حق

( ۳۳۹ )

انتخاب کردن و از ۲۴ سالگی به بعد, حق انتخاب کردن و انتخاب شدن هر دو را احراز می
کند.

در ماه چهارم مرامنامه جمعیت, طرح زیربنای اقتصاد کشور بر مبنای ملّی شدن املاک تحت
تصرف دولت (خالصجات) و ملّی شدن رودخانه و مراتع و جنگلها و معادن و کارخانه ها,
پیش بینی شده و مالکیت خصوصی در زمینهای کشاورزی, به شرطی که محصول این زمینها,
بهره تولیدکنندگان شود, تأیید گردیده است.

ماده پنجم, به روشنی اعلام می کند:

آموزشهای ابتدایی رایگان به تمامی کودکان کشور از وظایف اجباری دولت است. تحصیلات
متوسطه و عالی, تنها در اختیار آن گروه از جوانان کشور که از استعداد و برازندگی
بیش تری برخوردارند, قرار می گیرد و هزینه تحصیلات آنان, بر عهده دولت است. در همین
ماده (ماده ۵) آزادی ادیان مختلف اعلام گردیده است.

و در ماده ششم که موضوع قضاوت است, آمده: قضاوت باید سریع و مجانی باشد. زندان با
اعمال شاقه باید به مدرسه و دارالتربیه اخلاقی تبدیل شود.

مرامنامه جمعیت به پرورش دسته جمعی جوانان توجه ویژه دارد و در ماده هفتم آمده:

ورزش و مشق نظامی در دبستانها و دبیرستانهای کشور باید اجباری باشد. نیز تأسیس
دانشکده افسری به عنوان یکی از مهم ترین هدفهایی که زمامداران کشور باید در فکر
اجرای هرچه زودتر آن باشند, در این ماده, سفارش و تأکید شده است.

در ماده هشتم ایجاد کار برای تمام افراد سالم کشور و ریشه کن کردن

( ۳۴۰ )

گدایی, مفتخواری و بیکاری پیش بینی شده است.

ماده نهم روی تأمین بهداشت همگانی و تأسیس بیمارستانهای عمومی و نگهداشت بهداشت در
هتلها و کارخانه ها, بویژه جلوگیری از نوشیدن نوشابه های الکلی, جلوگیری از به کار
بردن افیون و دیگرمواد مخدر تاکید دارد.

مرامنامه جنگل نشان می دهد که میرزا و جنگلیها, دارای روشن بینی و جهان نگری ژرف,
همه سویه و بالایی بوده اند. توجه و علاقه به عدالت اجتماعی و مساوات و برابری و
نیز اندیشه های آزادی خواهی و اسلامی مذهبی از درونمایه و مادّه های مرامنامه به
خوبی آشکار است.۱۰

پیدایش کانون انقلاب در جنگل, روسها را بسیار نگران و آشفته ساخته بود. میرزا, با
هفده تن از یاران, حرکت مسلحانه و چریکی خود را علیه روسها آغاز کرد.

مبارزان جنگل, با حمله ها و یورشهای پراکنده به دشمن, موجودیت خود را اعلام کردند.
روسها که از گسترش نهضت جنگل سخت بیمناک بودند, مقامهای دولتی گیلان را برای سرکوبی
و از میان بردن جنگلیها زیر فشار قرار دادند.ابتدا شماری پلیس به سرپرستی محمودخان,
رئیس نظمیه رشت, و به اتفاق نماینده کنسول روس برای یافتن محل اجتماع جنگلیها گسیل
شدند.

سپس چند تن از مأموران پلیس و آگاهی در دهکده پسیخان (۶کیلومتری رشت) مستقر گردیدند
تا رفت و آمد رهگذران را زیر نظر قرار دهند. همزمان با این حرکتها, بنا به خواست
کنسول روس, عبدالرزاق شفتی, یکی از خانهای شفت, که با روسها پیوند نزدیکی داشت, به
حکومت فومنات, برگمارده شد.

وی, به همراه کسان خود, آهنگ سرکوبی جنگلیها را کرد, ولی در برخورد با آنها دچار
شکست شد و پس از به جای گذاشتن چند کشته و اسیر, از صحنه

( ۳۴۱ )

کارزار گریخت.شکست عبدالرزاق, جنگلیها را در چشمها بزرگ, کارآمد, توانا و جسور جلوه
داد و سبب شد که مردم از آنان به بزرگی یاد کنند و آنان را بستایند و فوج فوج به
مبارزان جنگل بپیوندند و سیل کمکهای مالی را به سوی جنگلیها روان سازند.

پس از شکست مأموران نظمیه رشت, نصرت الله خان طالش, معروف به امیر مقتدر, به نیابت
حکومت فومنات گمارده شد و همراه برادرش سالار شجاع, به رویارویی با جنگلیها
پرداخت;اما کاری از پیش نبرد, بدین جهت, کنسول روس, خود بر آن شد ابتکار عمل را در
دست بگیرد و نهضت جنگل را با قزاقان روسی در هم بکوبد. سیصد قزاق روس را همراه با
پنجاه تن سرباز ایرانی, به فرماندهی یاور ابوالفتح خان روانه جنگل ساخت. قزاقان
روسی, پس از گذر از کسما, در قریه ماکلوان با جنگلیها رویارو شدند. مبارزان جنگل که
در تپه های گسکر, سنگربندی کرده بودند, با شجاعت و از جان گذشتگی به نبرد پرداختند
و با آن که شمار آنان بیش از هفتاد نفر نبود, توانستند گروه سیصدو پنجاه نفری دشمن
را که به ساز و سلاح بسیار: توپ, تفنگ, نارنجک و…تجهیز شده بودند, دچار شکست سازند.
از این گروه سیصد و پنجاه نفری, تنها ۱۳۴ تن موفق به فرار شدند و خود را به صومعه
سرا رساندند و دیگر افراد, کشته, زخمی یا اسیر شدند. این پیروزی اعتبار و نفوذ
جنگلیها را افزایش داد و سبب گردید که شمار درخور توجهی از مردم گیلان به نهضت

( ۳

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.