پاورپوینت کامل هیأت اتحاد اسلام گیلان خودی یا بیگانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هیأت اتحاد اسلام گیلان خودی یا بیگانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هیأت اتحاد اسلام گیلان خودی یا بیگانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هیأت اتحاد اسلام گیلان خودی یا بیگانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۵۰
هیأت اتحاد اسلام, به سال ۱۳۳۳هـ.ق, همزمان با شکل گیری نهضت جنگل در شمال ایران, پدیدار گشت و پا به عرصه اجتماع گذارد و در گوناگون عرصه ها و میدانهای اجتماعی, به تلاش برخاست.
این گرانیکا, کارهای مهم و برنامه ریزیهای دقیق دگرگونی آفرینی و هدایت گری نیروهای خداجوی و مردمی را به عهده داشت و با دوراندیشیهای دقیق, افق گشایی می کرد و راه را برای حرکت ترازمند و سنجیده, فراروی دلاوران شب شکن جنگل, می نمایاند.
این هیأت, بسان مغز هدایت گر و برنامه ریز, از کمیته هایی کارامد برخوردار بود و هر کدام دارای نقشی درخور, سازنده و سنجیده و از پیش روشن برای سامان دهی, در تکاپوها و تلاشهای اسلامی و مردمی: کمیته هایی چون: جنگ, امور مالی, امور داخلی, سازمان قضایی, بهداشت, معارف, مدارس, سازمان ویژه گسیل مبلغ, به این سوی و آن سوی و برگماری نمایندگانی
( ۵۱ )
در جای جای ایران اسلامی و….
این کمیته ها, می باید آنچه را هسته مرکزی و گرانیکای اتحاد اسلام, که بیش تر عالمان دین بودند, پس از رایزنیهای بسیار و گفت وگو می پذیرفتند و روا می دانستند, به کار اندازند و در جامعه روان سازند و اجرا کنند.
انقلاب جنگل, یک حرکت کور و بی برنامه و بیرون از رهبری رهبران خردمند و هوشیار نبود, که چند جوان پرشور و هیجان, در دِل جنگلهای شمال به ماجراجویی بپردازند, بلکه به گفته فخرایی که خود در این حماسه سهمی داشته و نقشی:
(مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را هیأت اتحاد اسلام, تشکیل می دهد که افرادش به استثنای چند نفر, همه از علما و روحانیون بودند.)۱
نه این که تنها خودیها بگویند و بنویسند مغز هدایت گر و برنامه ریز انقلاب جنگل, گروه اتحاد اسلام بوده که بیگانگان آگاه از جریانهای داخل ایران, از جمله ژنرال دونسترویل, فرمانده قوای انگلیس نیز, رهبری نهضت جنگل را از آن گروه اتحاد اسلام دانسته است.۲
هیأت اتحاد اسلام را چون انسانهای شریف, والا, آراسته به خویها و ویژگیهای اسلامی, مردم گرا و عالمان برجسته و فرهیختگان هشیار, سازمان و سامان داده بودند و هدایت می کردند, و هر کدام در بین مردم از پایگاه بلندی برخوردار بودند, خیلی زود اوج گرفت و دامن گسترد و در بَست و گشاد کارها, نقش آفرین شد و چتر قدرت خود را در خطّه شمال و دیگر جاها, گستراند.
در این باره, در یکی از اسناد دولتی آمده است:
(تقریباً, از یک سال قبل و مخصوصاً از چند ماه پیش تاکنون, نفوذ هیأت اتحاد اسلام در خطّه گیلان, طوری بود که هر یک از مأمورین دولتی برای این که بتوانند انجام وظیفه نمایند, مجبور بوده اند که با حضرات, روابطی داشته باشند.)۳
( ۵۲ )
و در سندهای دیگری اشاره شده که هیأت اسلام, کمیسیون تحقیقی تشکیل داده بود برای:
* رسیدگی به کارهای حکومتی و عدلیه.۴
* بازرسی و بررسی رمزهای کارگزاری.۵
* برخورد با رشوه خواری در اداره ها و از جمله دستگیری رئیس عدلیه گیلان به همین بزه.۶
* بر قرار ساختن محاکم تحقیقاتی در تمام بخشها و ناحیه های گیلان, تنکابن, آستارا, خلخال, طارمات۷ و….
اینها همه, نشان قدرت و نفوذ هیأت اتحاد اسلام, در گیلان, ناحیه ها, بخشها و پیرامون آن است. اتحاد اسلام, در گوناگون جاها و شهرهای دور و نزدیک به گیلان, راه یافت و پایگاه زد و مردمان آن دیارها را زیر چتر خویش گرفت و در زندگی آنان پرتو افکن شد:
در شرق تا استرآباد, در غرب تا زنجان, در شمال تا آستارا و اردبیل, در جنوب تا طارم سفلی گسترش یافت.۸
بسیاری از مردم به ستوه آمده از هرج و مرج و ستم و بیداد بیدادگران, عالمان, بزرگان, فرهیختگان و سیاستمداران نگران از نابسامانیهای داخلی و مرزشکنیهای دشمن خارجی, برای بِه سامانی کشور و بست وگشاد کارها و برگرداندن آرامش به شهرها و برخورد با دشمن خارجی, به اتحاد اسلام و مغزهای تدبیرگر آن, دل بسته بودند.
مردم تهران و عالمان و فرهیختگان آن به میرزای غیور و مؤمن, مردم گرا و وطن دوست, دل بسته بودند. آنانی که از فریبکاران و دغلکاران که به نام آزادی خواه و مشروطه طلب, این جا و آن جا پرسه می زدند و دست به هر زشتی می آلودند, به تنگ آمده و خسته شده بودند, به میرزا کوچک خان
( ۵۳ )
جنگل, که آوازه زیبا رفتاریها, نرمخوییها و برخوردهای اسلامی و دادگرانه او را شنیده بودند, امید بستند و در تهران, از نماینده هیأت اتحاد اسلام, با اصرار می خواستند از میرزا بخواهد به تهران بیاید و قدرت را در دست بگیرد.۹
شیخ احمد سیگاری, نماینده اتحاد اسلام در تهران, از علاقه مردم تهران به هیأت اتحاد اسلام و بازوی پرتوان آن, دلاوران جنگل, و اعلام آمادگی برای پیوستن به صف جنگلیها و یاری اتحاد اسلام, سخن گفته است.۱۰
شیخ احمد سیگاری, در گزارشی, پس از اشاره به حرکتهای نابهنجار انگلیسیها در دامن زدن به هرج ومرج, مرزشکنی, احتکار و انبارکردن مواد غذایی, پدیدآوردن صحنه های زشت گرسنگی و قحطی و… درباره امید بستن مردم به دلیران نستوه جنگل می نویسد:
(بدون تعارف و ظاهرسازی, تمام مردم از سر دسته, بلا استثناء و بدون خروج فردی از طبقه زارع و کارگر, تا اعیان و علما و اشراف, یگانه راه علاج را به وجود جنگلیها می دانند, حتی احزاب سیاسی هم عاجز از هرگونه اقدامات هستند. چاره به جز تهیه مقدمات برای ورود جنگلیها نمی دانند.)۱۱
اتحاد اسلام, منشأ و هدفها
اتحاد اسلام, برای پایان دادن به درگیریها و نزاعها و اختلافهای خانمان برانداز و زندگی بر باد ده اسلامیان, پاگرفت و بر آن بود که مسلمانان را که به خاطر اختلاف و دوگانگی زبون دست دشمنان بودند, از زبونی برهاند و جامعه ای براساس برادری و همدلی اسلامی بنا نهد.
بزرگان تشکیل دهنده این کانون و انجمن مقدس, تنها راهی که برای رویارویی با دشمن, کارامد و دژی استوار یافتند و بر آن شبان و روزان تأکید ورزیدند, کنارگذاردن اختلافها, برادری, همدلی و همرنگی تک تک
( ۵۴ )
مسلمانان بود. هر تلاش و تدبیری را بدون همدلی و برادری اسلامی خنثی و ناکارامد می دانستند; از این روی به تلاش برخاستند تا در جای جای این سرزمین بزرگ و مقدس, پرچم وحدت و یکدلی و یکرنگی را برافرازند و از دوگانگیها و کشمکشها, همگان را پرهیز دهند و همه توانها و نیروها را علیه جبهه باطل و استعمار جهانی و ستم پیشه و بنیاد برانداز, به کار بیندازند و بسیج کنند.۱۲
روزنامه جنگل که بازتاب دهنده اندیشه و مرام و آیین این گروه است, در یکی از شماره ها می نویسد:
(بلی, ما به نام اتحاد اسلام قیام کرده ایم و به این جمعیت منتسبیم; ولی باید دانست که طرفدار اتحاد اسلامیم, به معنای ساده آن: (انّما المؤمنون اخوه) یعنی می گوییم در این موقع که تشتت و اختلاف اسلامیان, مسلمانان را به دست دشمن عمومی زبون کرده, نباید برادرکشی کرد و به نام عناوین مذهبی, به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن عمومی بدهند.)۱۳
این حرکت خردمندانه, در آن حال و روز, که ایران در بندان قدرتهای بزرگ بود, از هدر رفتن و هرز شدن نیروها در کشاکشها و درگیریهای هواپرستانه جلو گرفت و امیدهایی را برانگیخت و پشتوانه ای سخت استوار برای مردم شد و از دل این جریان, دلیرمردان جنگل, با گوناگون سلیقه ها روییدند و در برابر استعمار و استبداد قد برافراشتند.
اندیشه اتحاد اسلامی در جهان اسلام:
البته, این تلاش, با همین عنوان: (اتحاد اسلام), در بین مسلمانان, بویژه شیعیان, حرکت تازه و نوپیدایی نبود. نخستین گام بلند را در این وادی, سید جمال الدین اسدآبادی بزرگ فریادگر
( ۵۵ )
سده اخیر برداشت و حماسه ای بزرگ آفرید و از همدلی و همبستگی اسلامیان, به زیباترین وجه, در جای جای جهان اسلام, سخن گفت و طرحهای جاودانه و کارامدی درافکند و جان خویش را در همین راه مقدس فدا کرد.۱۴
طرح اصلاحی سیّد, در همبستگی بزرگ جهان اسلام, هر چند آن گونه که او می گفت و دلسوزانه و عاشقانه از آن, این جا و آن جا سخن می گفت, به حقیقت نپیوست, ولی انقلابی شگفت آفرید و آن تقویت روح برادری و همدلی و همبستگی و برادری اسلامی در جهان اسلام و رشد و شکوفایی این جنبش و رستاخیز بود.
با این حرکت و تلاش, جنبشهای بزرگی در گوشه و کنار جهان اسلام و کران تا به کران آن شکل گرفت و افقهای نوینی به روی دنیای اسلام گشوده شد و دلیر مردانی فرهیخته و برخوردار از دانش و بینش و جهان نگری و جهان بینی واقع گرایانه, در سرزمینهای اسلامی, از لاک فرقه, آیین و مذهب خود بیرون آمدند و به یگانگی و همبستگی همه فرقه ها, مذهبها و آیینها و گروه های اسلامی اندیشیدند و یگانگی و همدلی جهان اسلام را خواستار شدند و پراکندگی و نزاع و درگیری را بلای بنیاد برافکن دانستند و با تمام توان, در گوناگون حوزه هایی که سخن و اندرز و پندشان, کاربرد داشت, به تلاش برخاستند تا دلها را خردمندانه و عاشقانه به هم نزدیک سازند و فرهنگی نو پدید آورند و در کنار هم و زیر پرچم توحید زیستن را با گوناگون اندیشه ها, به گونه فرهنگ برای مسلمانان درآورند. به گونه ای که هیچ گاه بر سر باورها و
( ۵۶ )
اندیشه ها و علاقه های مذهبی و آیینی, به جان هم نیفتند و از دشمن مشترک غافل شوند و هستی و سرمایه خود را بر باد دهند و تباه سازند.
این اندیشه را, بسیاری از عالمان و اندیشه وران شیعی و سنی در عراق, ایران, مصر, هند و… پاس داشتند و از طرح سیّد دفاع کردند و هر یک خود, طلایه دار اتحاد اسلامی شدند۱۵ و فضای بسته جامعه اسلامی را گشودند و به دستاوردهای بس بزرگی نیز دست یافتند.
تا آن جا که اقبال, در جلسه سالیانه حزب مسلم لیک, در هند, به سال ۱۹۳۰ میلادی در اله آباد گفت:
(اسلام به جای خود یک سرنوشت است و هیچ سرنوشت, به سرنوشت دیگر ضرر و زیانی نمی رساند. اگر شما در حال حاضر, تمام توجه تان را به کانون اسلامیت معطوف دارید و از افکار حیات بخش دائم آن الهام بجویید, خواهید توانست نیروهای پراکنده خویش را جمع آوری کنید و ترقیات از دست رفته تان را باز یابید.)
حکومت عثمانی و اندیشه اتحاد اسلام:
اندیشه های سید جمال, بویژه ناله های جانگداز او از درد پراکندگی, سستی, زبونی, در به دری, بی فرهنگی, عقب ماندگی, واپس گرایی, جهل و خرافه که جهان اسلام از درون می کاهید و تهی می ساخت و می سوزاند و خاکسترش را بر باد می داد, و طرحها و پیشنهادهای او برای اتحاد اسلامی, نه تنها روشن اندیشان و فرهیختگان جهان اسلام را دگرگون کرد و شمع وجودشان را از درد آب کرد, که در شماری از حاکمان نیز اثرگذارد و آنان به تلاش برخاستند که نَفْخه ای از اندیشه های بیدارگرانه و وحدت آفرین سید را در کالبد سرد و بی روح سرزمین خود بدمند,
( ۵۷ )
تا مگر زندگی را از سر بگیرد. سلطان عبدالحمید, پادشاه امپراتوری بزرگ عثمانی از آن جمله بود. او سیّد را به اسلامبول فراخواند, تا سیّددر پرتو قدرت او, اندیشه های وحدت آفرین خود را, کران تا به کران جهان اسلام بپراکند. سیّد براساس این وعده, آغاز به کار کرد و گروهی از ایرانیان, عراقیان, مصریان, شامیان و… را پیرامون خودگردآورد و با علمای بزرگ به نامه نگاری پرداخت و طرحی را برای اتحاد اسلام با آنان در میان گذاشت.۱۶
حکومت عثمانی, سیّد و اندیشه های والای او را برنتابید و احساس خطر کرد و ناجوانمردانه سیّد را از میان برداشت و به زندگی سرتا پا شور و شورانگیزی او پایان داد.
حکومت عثمانی در گاه جنگ اول, به آلمان نزدیک شد و به پیشنهاد آلمان و شوق انگیزی آن کشور, دو کشور بر آن شدند که از اتحاد اسلام, در راستای سیاست مشترک دفاعی خود استفاده کنند. این سیاست, از سوی اسلامبول و برلن, با شوق و ذوق فراوان, پی گیری می شد.۱۷ و هر دو کشور امید داشتند که با این سیاست, از بن بستی که فرا روی داشتند, رهایی یابند و بتوانند, با نیروی بی کران جهان اسلام, بر دشمن مشترک پیروز شوند و از این گرداب هول انگیز به درآیند.
این حرکت و تلاش, به بار ننشست و دستاوردی نداشت; زیرا که یک سوی آن, مسلمان نبود و هدفها و برنامه های خود را دنبال می کرد که به احتمال فرجام خوشی برای جهان اسلام نداشت و یک سوی آن, در پی گستراندن قدرت و سیطره خویش بر تمام دولتها و ملتهای اسلامی بود. یعنی به عهده گیری رهبری کل جهان اسلام و پذیرش رهبری دولت عثمانی از سوی دولتها و ملتهای اسلامی, طرحی که در آن زمان, با شناختی که ملتها از امپراتوری عثمانی و حاکمان آن داشتند و به خاطر کارکرد ناشایست آن
( ۵۸ )
حکومت در فراز و نشیبهای گوناگون در خور پذیرش از سوی ملتها و دولتهای اسلامی نبود و افق آن را تیره و تار می دیدند.
شهید مدرس,شاید نخستین عالم سیاستمدار, زیرک و باهوشی بود که به روشنی, پی به نقشه عثمانیها برد و نظر مخالف خویش را درباره این اتحاد اسلامی ابراز داشت و پذیرش رهبری حکومت عثمانی را ناممکن دانست. او, به خوبی دریافته بود, حکومت عثمانی به خاطر بینش و منشی که دارد و کارکرد آن در طول سالیان گواه آن است, شایستگی رهبری جهان اسلام را ندارد. از این روی, در پاسخ مفتی اعظم عثمانی, به روشنی گفت:
(تشکیل چنین دولتی, ممکن نیست, مگر با تصدیق حضرت علی بن ابی طالب جدّ گرامی من.
زیرا در زمان خلفای ثلاثه راشدین اولیه, بین مردم عرب و نژادهای دیگر, فرق گذاشتند…. فقط حضرت علی(ع) بود که خواست تمام مردم به یک نظر نگریسته و عرب را بر سایر اقوام ترجیح ندهد و خلافت دنیای اسلامی تشکیل دهد.
قوم عرب, به دسائسی, از قبیل جنگ جمل, صفین و نهروان, با او مقاومت کرد و مانع پیشرفت نهضتش شد.
آیا حضرت قاضی القضات, از نژاد ترک یا نژادهای دیگر, انتظار بیش تری از قوم عرب دارد, یا مقصود استعمار ملل است.)۱۸
شهید مدرس, وقتی آرمان بلند خویش را این گونه بی پرده ابراز داشت و ناشایستگی و نژادگرایی عثمانیها را بازگفت و عثمانیها دریافتند که نمی توانند شهید مدرس را به عنوان نماینده ملت ایران و زبان گویا و بُرّای تشیع راضی کنند که زیر بیرق اتحاد اسلامی حکومت عثمانی دربیاید و از آن به دفاع برخیزد, تهدید کردند که از راه دیگری وارد خواهند شد; یعنی دست به سلاح
( ۵۹ )
می برند و وارد سرزمین ایران می شود.
در برابر این گستاخی, مدرس قهرمانانه می گوید:
(من همین قدر می دانم که هر کس به حدود مملکت ما تجاوز کرد, تفنگ برمی داریم واول او را می کشیم و بعداً اگر در او اثری از مسلمانی دیدیم, بر او نماز می گزاریم و بر طبق آداب اسلامی, او را به خاک می سپاریم.)۱۹
از آنچه یادآور شدیم, روشن شد که در هنگام پا گرفتن و شکل گیری اتحاد اسلام در گیلان, سازمانی به نام اتحاد اسلام در اسلامبول و برلن, در تلاش بوده و هوادارانی نیز داشته و در ایران نیز, گه گاهی از این سازمان نام برده می شده است.
این که شماری از روی غرض و شماری بدون این که غرضی داشته باشند, گفته و نوشته اند:
اتحاد اسلام گیلان, ریشه در اتحاد اسلام اسلامبول و برلن دارد, گویا بر همین اساس بوده است.
اکنون در این بخش, سخن در این است که آیا چنین بوده و آبشخور اتحاد اسلام گیلان, در آن سوی مرزها و در اتحاد اسلام اسلامبول ـ برلن بوده, یا خیر, آبشخور آن, اندیشه های ناب و رستاخیزی سید جمال الدین اسدآبادی , فریادگر شرق, بوده است؟
گروهی براینند و گروهی بر آن. گروهی با ارائه شاهدها و گواه هایی تلاش می ورزیده و می ورزند, سرچشمه این رود بزرگ و جان بخش و روح افزا را آن سوی مرزها بدانند و گروهی با ارائه شاهدها و گواه هایی به ویژه ساختار اندیشه رهبران آن, این سخن را بی پایه و واهی می دانند و با استناد به زلالی و بالندگی آن, سرچشمه آن را اندیشه های ناب سید جمال الدین می دانند.
( ۶۰ )
دیدگاه گروه نخست: استقلال اتحاد اسلام:
ایران, به سال ۱۳۳۳ ـ ۱۳۳۰, بر اثر پیامدهای قرارداد ۱۹۰۷ , به دو منطقه نفوذ, تقسیم شد و ناخواسته در آتش جنگ جهانی اوّل, گرفتار آمد. انگلیسیها, به جنوب دست انداختند و آن ناحیه را زیر نگین قدرت خود درآوردند و روسها به شمال تاخت زدند.
در این برهه بود که شماری از علمای بزرگ و سیاستمداران, چاره کار را در اتحاد اسلام می جستند و این اندیشه را تبلیغ می کردند. اینان, عبارت بودند از: سید محمد رضا مساوات, سید محمد کمره ای, سلیمان محسن اسکندری, سید یحیی ندامانی (ناصر الاسلام) میرزا طاهر تنکابنی, سید حسن مدرس و ادیب السلطنه سمیعی.۲۰
اینان, هر چند سازمان و انجمنی به نام اتحاد اسلام سامان ندادند, ولی در راه همبستگی اسلامی, به تکاپو برخاستند و تلاش بسیار کردند.۲۱
میرزا کوچک خان, با اندیشه بلندی که داشت و آشنایی با اندیشه های سید جمال الدین و نشست و برخاست با اندیشه وران و مصلحان, از جمله سید حسن مدرس, رهایی از این بن بست را درآویختن به ریسمان الهی و همبستگی مسلمانان می دید و از اتحاد اسلام به سختی دفاع می کرد. او, نجات ایران از چنگ بیگانگان را در اتحاد اسلام می دید و بس.۲۲
میرزا, برای به حقیقت پیوستن اندیشه ها و آرمانهایی که داشت, به تلاش و تکاپو برخاست و با عالمان بزرگ به گفت و گو پرداخت و پس از رایزنیها و گفت و گوهای بسیار, این نتیجه به دست آمد که اگر کانون ثابتی برای هدایت و سیاستگذاری پدید آید, سبب می شود از برخوردهای پراکنده جلوگیری شود و از فشار به مردم کاسته شود و سد و دژی باشد در برابر بیگانگان.۲۳
میرزا کوچک خان, برای پیاده کردن این هدف, راهی گیلان شد و هیأت اتحاد اسلام, را در آن جا پایه گذاری کرد.
( ۶۱ )
به نظر می رسد که عنوان هیأت اتحاد اسلام از آن جهت از سوی میرزا و یاران او برای نهضت جنگل, برگزیده شد که هدف آن مانند اتحاد اسلامی که سید جمال الدین بنیاد نهاد, مبارزه با استعمار و عوامل آن, در پرتو همبستگی همه مسلمانان بود. بنابراین, اندیشه اتحاد اسلامی, اندیشه ای بین المللی و جهانی است و همه مسلمانان را در همه کرانه ها و سرزمینهای دور و نزدیک, به همبستگی و بازسازی نیروهای خودی و بهره گیری از همه توانهای جهان اسلام فرا می خواند.
میرزا, در بیش تر سخنرانیهای خود از همبستگی اسلامیان در برابر بیگانگان سخن می گفت. از باب نمونه, وی, پیش از نخستین درگیری با قوای قزاق روسی خطاب به دلیر مردان جنگل چنین گفت:
(برادران عزیزم! مشاهده وضع اسفناک کشور ایران, در اثر دخالت بیگانگان, در تمام شؤون ملّی و دولتی و فشار روزافزون همسایگان شمالی و جنوبی اجازه می دهد که عموم افراد غیرتمند ایرانی با هم متحد شده و به این زندگی ننگین خاتمه دهند…ما از سرسلسله مجاهدین اسلام; یعنی حضرت سیدالشهداء(ع) سرمشق می گیریم; چه اقتدار یزید و دولت اموی کم تر از دولت تزاری و جمعیت آن سرور نیز بیش از این جمعیت نبود. گرچه در ظاهر حضرت امام حسین(ع) مغلوب شد, ولی نام نامی و اسم گرامی آن بزرگوار, قلوب آزادیخواهان را همیشه به نور خود منور داشته است.)۲۴
در چهارده ذیقعده ۱۳۳۳, که نیروی قزاق, بر اثر رشادتهای جنگلیها زمین گیر شد و شکست خورد, میرزا خطاب به یاران جنگلی خود گفت:
(برادران عزیز! نتیجه اتحاد و اتفاق را دیدید و فرشته پیروزی را
( ۶۲ )
مشاهده نمودید…. من همیشه گفته و باز هم می گویم: مادامی که از حقّ و حقیقت منحرف نشویم و از اتحاد و اتفاق روی برنگردانیم و تغییر عقیده ندهیم, خداوند نیز کمک خود را از ما دریغ نخواهد کرد.)۲۵
میرزا کوچک خان, هماره,برهمبستگی, برادری و یکدلی پای می فشرد. و با تکیه بر این شعار, جنبش و نهضت محلّی خویش را به جنبش منطقه ای در شمال ایران , دگر کرد و بر آن بود که آن را به همه ایران سریان دهد و مشعل مقدس آن را همه جا برافروزد.
به سال ۱۳۳۵, پس از شکست امیر مقتدر (ضرغام السلطنه) و هم پیمانان شاهسون او از دلیر مردان و برقراری پیمان همبستگی بین خانهای شاهسون خلخالی با هیأت اتحاد اسلام, زمینه برای کار و تلاش هیأت در خلخال فراهم شد و پس از مدتی, این ناحیه به یکی از کانونهای پرتلاش و پرتکاپوی هیأت اتحاد اسلام دگر شد.
میرزا کوچک خان, در یکی از سخنرانیهای خود در خلخال, با اشاره به پیامدهای زیانبار دوگانگیها, اختلافها و درگیریها, چاره درد ایران را همبستگی همگان دانسته و می گوید:
(خاطر شریف حضار از اوضاع دوازده ساله مملکت بلا آمده ایران, مستحضر است که تا چه درجه, امورات مملکت, دچار هرج و مرج شده و چگونه به واسطه نفاق و اختلاف داخلی, اجانب از هر طرف به وطن عزیز ما حمله ور گردیده و حقوق ملّی و استقلال شش هزار ساله ما را دچار لطمات نمودند. همین طور در سوء اثر اختلافات داخلی و نفاق برادران ایرانی بود که اهالی مملکت به جان هم افتاده, به عنوانات مختلف, به تحریک
( ۶۳ )
یکدیگر کوشیدند و ایران را به این فلاکت و بدبختی انداختند. اجانب استفاده از موقع کرده و اتصالاً دامن آتش افروخته تا کار به جایی منجر گردیده که دولت ما را دچار ضعف و انکسار نمودند. به اندازه ای که حتّی از تأمین داخله عاجز گردیدند. اشخاصی که در این چند سال برای حفظ استقلال و اصلاحات مملکتی قیام کردند با این که می دانستند چاره درد ایران, فقط اتفاق و اتحاد است و لاغیر, مع هذا نکردند….
ولی هیأت مقدس اتحاد اسلام که از دو سال و نیم قبل در گیلان تشکیل یافته, مانند یک نفر حکیم حاذق تشخیص داده است که: برای مرض مملکت ایران, علاجی جز اتحاد و اتفاق عموم عناصر ایرانی متصور نیست. امنیّت و انتظام داخلی و حفظ استقلال وطن میسّر نگردد, مگر با فراهم ساختن یک رشته اتحاد و اتفاق صمیمانه در میان ملت ایران, اعم از عشایر و شهری و غیره. مدتی این مقصود مقدّس, به واسطه موانع و محظوراتی, که از طرف اجانب اتخاذ می شد,در بوته اجمال باقی بود و از حدود گیلان تجاوز نمی کرد. از آن روزی که موانع خارجی مرتفع گردید, هیأت مقدس اتحاد اسلام, با جدیت تمام, داخل عملیات گردیده و با صدای رسا, این ندای حیات بخش را به گوش دور و نزدیک رسانید.)۲۶
میرزا کوچک خان, به فراست دریافته بود هم استعمار انگلیس را که در لایه های گوناگون حاکمیت رخنه کرده بود, باید با همبستگی اسلامی از این دیار راند و هم شورویها را و هم کمونیستهای جاده صاف کن آنها را.
میرزا پس از همکاری کوتاه با کمونیستها, به خوبی دریافت که اینان
( ۶۴ )
نقشه های دیگری در سر دارند و برآنند که ایران را به زیر بیرق کشوری بیگانه و مخالف با اسلام و قرآن ببرند. افزون بر این, حرکتهای نابهنجاری نیز از خود بروز داده و در امور کشور دخالتهای بی جا کرده و به قتل و یغماگری دست زده اند, آن هم, زیر لوای دوستی.
از این روی در برابر این هنجارشکنی ایستاد و در اعلامیه ای, به مردم گوشزد کرد که هوشیارانه همه چیز را زیر نظر داشته باشند, فریب نخورند و از همبستگی و همراهی و همدلی با هم, آنی غافل نباشند:
(کمونیستها, هم دخالت در امور داخلی ما کردند; قتل و غارت و تعدّی نمودند. آنها مثل انگلیسیها و دولت ایران و مستبدین, ضرر خواهند داشت; بلکه چون اینها به اسم دوستی آمدند, ضررشان مؤثر خواهد بود. بر فرض که عدّه ای ایرانی باشند, با بی اطلاعی از اوضاع وطن, با این اخلاق و عادات افراطی, با این مسلک و عقیده حاضر , در مقابل کرورها ایرانی نمی توانند حاکم ما یرید باشند. در این صورت, تکلیف شماها چی است؟ بیدار باشید, فریب نخورید و در تحت لوای کلمه اتحاد و اتفاق, همه چیز خودتان را از خودسری و افراط این آقایان حفظ کنید. هر که مداخله در امور داخلی شما کرد, او را دشمن بدانید. هر که صمیمانه با شما مساعدت کرد, آنها را دوست فرض کنید. آنها که تخم نفاق کاشتند, از جامعه ملت, اخراج کنید….)۲۷
دیدگاه گروه دوم: وابستگی هیأت اتحاد اسلام:
گروهی از نویسندگان و تاریخ نگاران وابسته به بلوک شوروی و گروهی از وابستگان به انگلیس, و شماری از نویسندگان وابسته به دولت استبداد, همان گونه که خود وابسته و
( ۶۵ )
سر در آخور بیگانه و قدرتها داشته و زندگی سرتا سر ننگ و نکبت و فرومایگی, انگاشته اند که هیچ حرکت و جنبشی نمی تواند بدون وابستگی و روی پای خود به تکاپو بپردازد و باید حتماً زیر یکی از بیرقهای خارجی, با نکبت و پستی, خودی بنمایاند.
اینان با دیکته دیگران, با تکاپو و تلاش بسیار, هیأت اتحاد اسلام گیلان را وابسته به اتحاد اسلامِ اسلامبول ـ برلن پنداشته و بر این انگارند که از آن گروه سازمان یافته بیرون از مرزها, خط می گرفتند و اثر می پذیرفته است.۲۸
شماری بر این گمانند که این سازمان را عثمانیان در تهران, به سبک و روش فراماسونری بنیاد نهاده اند و میرزا کوچک خان عضو آن بوده است!۲۹
شماری بر این انگارند که این هیأت را آزادی خواهان بنیان نهاده اند. اینان در ابتدا, با عالمان نجف در پیوند بودند و سپسها با اتحاد اسلامبول ـ برلن.۳۰
شماری از بنیان گذاری این سازمان با نظارت نمایندگان اسلامبول ـ سخن گفته اند.۳۱
این گروه, سخت آشفته سخن گفته که نشان گر بی پایگی و بی مدرکی سخن آنان است.
همان گونه که یادآور شدیم دو گروه ازگزارش گران, نویسندگان و تاریخ نگاران بر این پندارند: خارجی و داخلی:
الف. گزارش گران و نویسندگان خارجی:
ژنرال دونستریل, فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران, پس از آن که از هیأت اتحاد اسلام و شعبه های آن به نام کمیته یاد کرده, می نویسد:
(عمال و آژانسهای آلمان و ترک و تبلیغات و تحریکات آنها, محرّک کمیته ها می باشند.
قوای میرزا کوچک خان , تحت فرماندهی (فن پاشن) آلمانی
( ۶۶ )
قرار گرفته و مشّاقان اطریشی آنها را تعلیم می دهند. توپهای مسلسل و تفنگهای ساخت عثمانی, عمده ترین قسمت اسلحه آنان را تشکیل می دهد.)۳۲
۱. اگر بنابر پندار ژنرال یاد شده, اتحاد اسلام گیلان, با اتحاد اسلام اسلامبول ـ برلن, هماهنگی و همگامی داشت و پیاده کننده برنامه های آن سازمان و گروه خارجی بود, می باید بنیان گذاران اتحاد اسلام گیلان, از آن نام می بردند و به سود آن سخنی بر زبان جاری می ساختند و از آن به نیکی یاد می کردند و حال آن که در هیچ یک از بیانیه های هیأت اتحاد و سخنرانیهای اعضای آن ونشریه های وابسته و حتی روزنامه جنگل, که ارگان رسمی هیأت اتحاد اسلام به شمار است, چنین چیزی دیده نمی شود.
۲. افزون بر آن, روزنامه جنگل در شماره ۱۳ و ۲۳ ۳۳,بر این پندار ژنرال انگلیسی, پاسخ درخور می دهد و انگیزه بنیان گذاران هیأت اتحاد اسلام را از برگزیدن این نام برای هیأت خود, مسلمان بودن مردم ایران می داند که با همبستگی می توانند از پراکندگی رهایی یابند و در برابر دشمن بایستند و بر آن چیره شوند.
۳. رهبری نهضت, میرزا کوچک خان, در گوناگون سخنرانیها, با دلیل و با بیانی شورانگیز و آمیخته به سوز و گداز, این سخن را ردّ و واهی بودن آن را ثابت می کند و از جمله در بیانیه ای به سال ۱۳۳۶هـ.ق.با عنوان (ما حق
( ۶۷ )
دفاع داریم) می نویسد:
(هیچ با حسّی نمی تواند کسی را که خانه و ناموس خود را حفظ می کند, ملامت کند.دفع ضرر از حقوق مشروعه هر ذی روحی است. کسی که ازخود, دفع ضرر نکند, کسی که حق مشروع خود را حراست ننماید, کسی که دین و وطن و ملیت خود را حفظ ننماید, بلاشبهه, بی دین و بی وجدان است.
سفسطه و اشتباه کاری دشمن ضعیف آزار ما را, اگر چه همه مسبوق هستند; ولی ما هم لزوماً توضیح و واضح می نماییم. چرا فداکاری می کنیم؟ چرا جوانان خود را به کشتن می دهیم؟ چرا سه سال است مشقت های گوناگون را تحمل می کنیم؟ چرا به آسایش و زندگانی راحت پشت پا زده ایم؟ آیا برای دولت آلمان و عثمانی است؟ یا برای بسط قدرت دیگران است؟
زهی حق سوزی که چنین نسبت بی شرمانه ای را دشمن به ما می دهد. پول گرفتن از غیر و فنا شدن طریقه اشخاص دنیّ وفرومایه است. آن هم مخصوص بعضی از درباریان امروزی ایران است. ساحت تمام فدائیان گیلان, مقدّس تر از آن است که به چنین رذالت هایی تن در دهند.
باز مقالات سابقه خود را مکرر می کنیم که ما, فقط, برای حفظ دیانت و شرافت خود قیام کرده ایم. ما برای استقلال وطن فدا می شویم. برای آزادی و حرّیّت ایرانی قربانی می دهیم.
انگلیسیها, به زور اسلحه و پول و فریب دادن مردم نادان و بعضی از بی همّتانی که در غیاب مجلس شورای ملّی در مملکت ایران به غارت و یغما مشغول گشته, می خواهند استقلال ما را
( ۶۸ )
محو کنند; می خواهند قومیت ما را پایمال نمایند. در این حال, آیا ما حقّ دفاع نداریم؟ آیا کسی ما را در این دفاع مقدس ملامت می کند؟ آیا کسی ما را از این مبارزه حیاتی, نهی خواهد کرد؟ زهی بی انصافی!
تکلیف دشمن متجاوز, تهمت و افترا است که تا بدین وسیله, ظلم خود رامستور سازد. ولی این گونه مسائل, چیزی نیست که مستور بماند. عملیات غدارانه این دشمن حقیقی ما را, هر طفل غیربالغی هم فهمیده است. این کسی است که در ایران مداخله می کند و مداخله او, سبب مداخله دیگران شده است. این کسی است که نمی گذارد ایرانی به اصلاحات مشغول شده و استقلال خود را محکم نماید. در این صورت, اشتباه کاری و اباطیل را رونقی نخواهد بود. ما به پاس حقوق این آب و خاک, برای حفظ مدفن نیاکان بزرگوار و بالاخره برای حفظ قوانین اسلامی, تا آخرین سر حد امکان, دفاع کرده, فدا می شویم. یقین داریم که هر حساس منصفی, تصدیق خواهد کرد که ما حقّ دفاع داریم.)۳۴
۴. اختلاف نظر علما و سیاستمداران مهاجر, با فرمانروایان و علمای عثمانی, و بازتاب آن در بین مردم, هرگونه هماهنگی و همراهی جنگلیها را با عثمانیان, ناممکن می ساخته است. یعنی گیریم که نهضت جنگل بر آن بوده که پیوند و بستگی با عثمانیان داشته باشد, خواسته های نابخردانه ترکهای عثمانی و رفتار ناشایست آنان با گروه مهاجر, که ازگلایه و شکوه مهاجران بر می آید, هر گونه پیوند و بستگی با آنان, خلاف مصالح کشور و نابخردانه جلوه می کرده و ناگزیر, جنگلیها از آن پرهیز داشته اند.
۵. امّا این که ژنرال انگلیسی نوشته: (قوای جنگل, تحت فرماندهی (فن پاشن) آلمانی قرار گرفته) نخست آن که او از سوی مقام رسمی به جنگل فراخوانده نشده بود. دکتر ابوالقاسم فربد, که برای کار شخصی و یا به سمت نمایندگی به تهران رفته بود, وی را به جنگلیها معرّفی کرد. و او, مدتی رئیس مدرسه نظام ملی گوراب زرمخ گردید و به دستور او پادگان منجیل تشکیل شد و پس از شکست جنگلیها در جنگ منجیل, برای همیشه جنگل را ترک گفت و ناپدید شد.۳۵
افزون بر (پاشن) ۵ یا ۶ نفر دیگر, با ملیتهای گوناگون: آلمانی, لهستانی, اتریشی و عثمانی, در کسماء, گوراب و زرمخ بودند که همه ستوان دوم و در روسیه, دوران اسارت خود را می گذراندند که با انقلاب کمونیستها, از آن جا فرار کرده و به جنگلیها پناه آورده بودند.
اینان, نزدیک به دو ماه, به جوانان رشت, آموزشهای نظامی می داده اند. این افراد نیز, پس از قراردادی که بین نهضت جنگل و انگلیسیها به سال ۱۳۳۶هـ.ق. بسته شد, جنگل را ترک گفتند. درباره کمک مالی آلمانی به نهضت جنگل, با همه پافشاری سفارت آلمان و خواستاری آن سفارت از نماینده جنگل, وی به دستور مرکز (اتحاد اسلام) از پذیرش آن سرباز می زند. این که هزینه جنگل از چه راهی برآورده می شده است؟ باید گفت از کمکهای مردمی و عشرّیه. جنگلیها, به خاطر وابستگی به مردم, از نظر مالی در تنگنا نبوده و حتی برای نجات مردم تهران از قحطی و گرسنگی, بارها به تهران برنج فرستاده اند و زیر نظر شهید مدرس, بین مردم پخش شده است.
درباره اسلحه دریافتی از عثمانیها, داستان از این قرار است: دولت ایران, در شرفخانه تبریز, اسلحه داشته که روسها پس از شکست ایرانیان در آذربایجان, آنها را به تصرف خود در آورده و پس از شکست روسها از عثمانیها, اسلحه های شرفخانه تبریز, به دست عثمانیها افتاده است. نماینده عثمانیها, پس از گفت و گو با جنگلیها, دربازگشت به تبریز, همان اسلحه ها را به جنگل می فرستد. پس اسلحه ها از ایران بوده که آلمان و عثمانی, در برابر مهمان نوازیهای جنگلیها و نگهداری از اسیران فراری آن دو کشور از روسیه, به جنگلیها اهدا کردند.۳۶
ییکی از نویسندگان روس, همین تهمت را به گونه دیگر باز می گوید: (اطلاعاتی در دست است که کوچک خان, حتی پیش از شروع جنبش جنگلیها, در تهران با وابسته نظامی آلمان ملاقات کرده بود.)۳۷
فخرایی یاد آور می شود: این سخن, هیچ مدرکی ندارد و هیچ انگیزاننده ای, به جز آنچه در پیش گفتیم (مذاکره با علما و سیاستمداران…) در نهضت جنگل, نقشی نداشته است.
سپس می افزاید: ممکن است اظهار نظر بالا, مستند به نوشته روزنامه (روسکو اسلو) باشد که از روی ناآگاهی نوشته است:
(جنگلی ها منتسب به فرقه ژون ترک اتحاد و ترقی می باشند که با پول سفارت خانه های آلمان و عثمانی طهران به وجود آمده اند.)۳۸
روزنامه جنگل, پس از درج این افترا از روزنامه (روسکو اسلو)۳۹ به شرح از آن پاسخ می دهد. از جمله در بخشی از آن می نویسد:
(عجبا, به ما نسبت می دهند که با دولت عثمانی متحدیم و با پول آلمان و ترک قیام کرده ایم! آن نگارنده محترم را از ذکر این جمله چه مقصود است. اگر وحدت دیانتی ما را می خواهد مطرح نماید,جای انکار نیست; زیرا همه مسلمانیم و متدین به یک دین و برای جلب خاطر آن نویسنده محترم, تمام ملت ایران نمی توانند از دیانت اسلامیه صرف نظر نمایند. اگر مقصود تشکیل هیأت اتحاد اسلام است, مسلّم است تأسیس این اساس, برای رفع اختلاف جزیی مذهبی بین تمام مسلمین دنیاست, اختصاص به دولت عثمانی ندارد. و هیچ عاقل منصفی نمی تواند بگوید: در این مقصد, سیاستی بوده و یا خواهد بود. همه شعبات ادیان عالم, اگر در دفع اختلاف جزئیه دینیه بین خود اقدام کنند, بی شبهه انتقاد بر آنها, خلاف انصاف خواهد بود. امّا اتحاد پلتیکی,و سیاسی اگر مقصود باشد, صریح و واضح می گوییم: چنانچه مکرر گفته و عملاً هم امتحان داده ایم, برای ما عثمانی, آلمانی, روس و بریتانی ندارد, بلکه با روسیه از جهت همسایگی, بیش تر در مقام یک جهتی وداد بوده ایم.
ما می خواهیم مملکت ما از تعرض بیگانگان محفوظ باشد, هر که به ما تجاوز کرد او را خصم خود می دانیم و هر که به ما زحمتی وارد نسازد, با او صمیمانه دوست خواهیم بود. هر کس به مملکت ما سوق قشون نمود و بی طرفی ما را نقض کرد, او را متعدی و متجاوز خواهیم دانست, خواه روس و انگلیس باشد, و خواه عثمانی یا آلمان.)۴۰
نکته دیگری که بر نادرستی سخنان (ایوانف) دلالت دارد, فراز بعدی نوشته اوست:
(افسران آلمانی توانستند کوچک خان را راضی کنند تا چند دسته مجاهد به کمک واحدهای آلمانی و عثمانی, که در حوالی همدان و کرمانشاه فعالیت می کردند, بفرستد.)۴۱
این سخن, سست است و بی هیچ شاهد تاریخی هیچ گاه, جنگلیها, در سراسر دوران قدرت خود, دست به چنین کاری نزده اند.
گیریم که جنگلیها به این کار تن در می دادند, بی گمان از عهده آن بر نمی آمدند, چرا که از قلمرو و اقتدار و تواناییهای آنان بیرون بود. پیش قراولان جنگل, تنها یک بار توانستند تا (آق بابای) قزوین بروند. ناگفته نماند که واحدهای آلمانی, در همدان نبودند, تا نیاز به کمک داشته باشند.۴۲
ب. نویسندگان داخلی:
شماری از نویسندگان داخلی, آگاهانه و یا ناآگاهانه, آنچه را نویسندگان وابسته به شرق و یا غرب و گزارش گران مأمور گفته و نوشته اند, بدون پژوهش و کندو کاو و دقت و باریک اندیشی, که شرط تاریخ نگاری و نویسندگی است, همان سخنان را بی کم و کاست, تکرار کرده و کارنامه ای زشت و نفرت انگیزی از خود بر جای گذاشته اند:
۱. احسان طبری,نویسنده ای که تا واپسین روزهای زندگی وفادار به ایدئولوژی مارکسیسم بود و هوادار کشور شوراها و از سران و ایدئولوکهای حزب توده و در پایان راه, به جرم شرکت در کودتای حزب منحله توده علیه جمهوری اسلامی دستگیر و بازداشت شد و در بازداشتگاه, پی برد که عمر خود را در کژراهه گذرانده است. وی در روزگاری که اندیشه های خطا را می پراکنده و در کژراهه زندگی را سپری می کرده است, درباره نهضت جنگل و اتحاد اسلام, به تقلید از گزارش گران روسی, نوشته است:
(اقدام کوچک خان به قیام, طبق تشویق فن پاشن, سفیر آلمان در ایران و یک آلمانی, به نام گائوک, مشهور به هوشنگ , که از مصاحبان دائمی و وفادار او بود, انجام گرفت.)۴۳
۲. ملک الشعراء بهار, که خود به روشنی یادآور می شود: در شرح رویدادهای تاریخی, بیش تر مطالب (کتاب تاریخ احزاب سیاسی) را از کتاب (احمد شهریور) نقل کرده است, که روح مخالفت با جنبش جنگل و پشتیبانان آنها, در این نقل قولها دیده می شود, ناآگاهانه و ندانسته, همان راهی را رفته که بدخواهان این مرز و بوم رفته اند.۴۴
وی می نویسد:
(دو نفر از دعات ترک : بهابیک و روشن بیک, به عنوان دعوت به اتحاد اسلام, وارد تهران شدند و با دموکراتها, که از دولت وقت ناراضی بودند, به هم درساختند, لژی شبیه به دستگاه فراماسون, دایر کردند و مردم را جلب کرده و آن نقطه, با چشم بسته حاضر کرده و به اتحاد اسلام و فداکاری در این راه دعوت می کردند.
مؤسس , دو نفر ترک و مرحوم سید محمدرضا مساوات بود. و میرزا کوچک خان هم, جزء اعضای مؤسس این جمعیت داخل گردید و از سردار محیی و حزب اعتدال جدا شد و دعوت اتحاد اسلام را پذیرفت.)۴۵
همو می افزاید:
(این حزب, بعدها به هم خورد, ولی میرزا کوچک خان,با عقیده به اتحاد اسلام, به گیلان رفت و مقدار اسلحه,به وسیله دعات ترک و آلمان, به او رسید.)
بی پایگی این سخن را پیش از این, در پاسخ به دیگران, که آن را واگویه کرده بودند, نمایاندیم و چگونگی رسیدن اسلحه از سوی عثمانیها به جنگلیها را شرح دادیم و از اعلامیه ها و سخنرانیهای میرزا, فرازهایی را آوردیم که وی, هر گونه همبستگی سیاسی به عثمانیها و آلمانیها را ردّ کرده است.
حال ملک الشعراء بهار, بر چه اساس و پایه ای این سخن واهی را واگویه کرده, با این که بی گمان, از جریانها آگاه بوده و دستان پیدا و پنهان را می شناخته است.
گمان بریهایی در این باره وجود دارد: یا این که , همان گونه است که خود گفته: (رویدادهای تاریخی را از کتاب احمد شهریور نقل کرده), بدون آن که خود به کندوکاو بپردازد و یا بر همین عقیده بوده, آن هم بر اثرِ اثرپذیری از دیگران و یا آن که به سفارش نوشته است. یعنی به خوبی می دانسته جریان چیست, امّا به خاطر دنیا لغزیده و کژراهه را برگزیده و قلم به جفا رانده است.
ملک الشعرای بهار, لغزشها و اشتباه های بزرگ سیاسی دارد و این اشتباه ها و لغزشها در تاریخ نگاری او نیز بازتاب یافته است . بر اهل پژوهش و تحقیق و کندو کاوگران تاریخ در سده اخیر, بایسته است اظهار نظرهای تاریخی و موضع گیریهای سیاسی وی را که در تاریخ سده اخیر بازتاب یافته, به دقت بنگرند و مباد با اثرپذیری از شخصیت سیاسی وی, به باتلاقی گرفتار آیند که بیگانگان ساخته و پرداخته اند.
وی, دلیر مردان و شب شکنان جنگل را, که خواب از چشم بیگانگان ربودند و به اعتراف دوست و دشمن, ایران را از تجزیه حتمی رهاندند, (متجاسرین),(یاغیان) و (عناصر نامطلوب)دانسته که زهی بیدادگری است.
وی, از سیاستمدار بدنام و اهریمن صفتی چون وثوق الدوله فراماسون, عاقد قرارداد ذلت بار و استعماری ۱۹۱۹, به نیکی یاد می کند و از اتحاد اسلام و نهضت جنگل مخالف سرسخت قرارداد, به بدی!۴۶
این گونه تاریخ نگاری و این گونه تحلیل و بررسی, و به جا گذاردن آن برای نسلهای بعدی, بزرگ ترین خیانت و جفاست.
دفاع از کسانی که نکبت و ننگ, اهریمنی و دون صفتی و شارلاتانی و مزدوری , از سر تا پای آنان می بارد, و سرتا سر زندگی آنان را فرا گرفته و بوی خفقان آور این جرثومه های پلید, مشام هر انسان صاحب دردی را می آزارد, خوب جلوه دادن مزدوری و وطن فروشی و خیانت به آب و خاک است.
و یورش زهرآگین و آکنده از حقد و کینه به پاکبازان راه استقلال, آزادگی و شرف, چه چیزی را به ارمغان خواهد آورد, جز این است که در ذهن نسلهای بعدی جا خواهد انداخت, انقلابی گری و خیزش علیه ستم و بیداد و ایستادگی در برابر بیگانگان یاغی و تجاوزگر, با پول و تبلیغ همان ستمگران و بیگانگان حق ستیز و شرف بر باد ده, و خریدن وجیه المله ها, آنان که در بین سرها, سری بلند کرده اند, سپسها واژگونه جلوه می شود و به پاخاستگان و قهرمانان علیه بیداد و بیگانه, متجاسر, یاغی و… برای نسلهای بعدی شناسانده می شوند.
قرارداد از صدر تا ذیل ننگ و نکبت ۱۹۱۹, از جمله آلوده ترین قراردادهایی است که انگلیسیها با رشوه به کارگزاران ناپاک و دامن آلوده و شماری از مدیران نشریه ها بر ایران تحمیل کردند. انگلیسیها, خود گفته اند: برای قرارداد یاد شده, یکصد و سی هزار لیره هزینه کرده اند. از این مبلغ, به وثوق الدوله, فراماسون و طرف ایرانی پیمان, صد هزار تومان, به نصرت الدوله, صد هزارتومان, به صارم الدوله, وزیر مالیه وقت, صد هزار تومان پرداخته شده است.
افزون بر یادشدگان, از این مبلغ, مقداری هم بین مدیران روزنامه ها و نشریه های موافق و بلند پایگان طرفدار قرارداد, پخش شده است.۴۷
گفته اند: از جمله مدیران نشریه هایی که از خان انگلیس بهره مند شده اند, ملک الشعرای بهار است. از این روی, به اتحاد اسلام و نهضت جنگل, که با این قرارداد ننگین به مخالفت برخاسته بودند,ناسزا می گوید و از آنها به زشتی یاد می کند و از قرارداد استعماری و عاقد قرارداد, به دفاع بر می خیزد و کارنامه خویش را به این ننگ و نکبت می آلاید.
علی اکبر دهخدا در حاشیه نسخه ای از کتاب: زندگی احمد شاه, که درکتابخانه اش بوده, به خط خود نوشته است:
(این ارباب جراید: ۱. زین العابدین رهنما. ۲. سید محمد تدیّن. ۳ . ملک الشعراء بهار. ۴. سید ضیاء الدین. ۵. یک تاجر سیاسی که بعدها وکیل دماوند شد, فعلاً, نامش را فراموش کرده ام.گویا کسرایی. ۶. علی دشتی, مدیر روزنامه شفق, بودند.
از پول مزبور, به شش نفر فوق, داده نشد… به ایشان, اجازه صدور مقدار زیادی خواربار و کفش داده شد و آنها, آن اجازه نامه را در بازار تهران فروختند و هر کدام, چند هزارتومانی به دست آوردند که تدّین, خانه شهری و تجریش را از آن پول خرید و ملک الشعراء بهار, خانه شهری خرید.)۴۸
۳. اسماعیل رائین در مقدمه ای که به کتاب: قیام جنگل, یادداشتهای میرزا اسماعیل جنگلی, خواهرزاده میرزا کوچک خان, نگاشته, می نویسد:
(قبل از این که ماجرای تشکیل (اتحاد اسلام) در گیلان را شرح دهیم, لازم می دانیم, علت انتخاب نام اتحاد اسلام, به وسیله میرزا و یارانش و سابقه کوتاهی از تشکیلات را که یکی دو سال قبل از واقعه جنگل و به همین نام, به وجود آمده بود, ذکر کنیم. آن زمان در تهران دو نفر از نمایندگان سلطان محمد پادشاه عثمانی, برای اتحاد مسلمین شرق میانه و الحاق ایران به تشکیلات اتحاد اسلام (که از اکثر ممالک سنی تشکیل شده و سطان عثمانی سردمدار آن بود) فعالیت می کردند. این دو نفر از جانب سلطان سنی عثمانی, مأموریت داشتند تا به هر وسیله شده, دربار قاجاریه و نیز حتی المقدور مردم ایران را که پیرو مذهب شیعه جعفری اثنی عشری بودند, وادار کنند, تا وارد جرگه (اتحاد اسلام) شوند و پایه های (خلافت اسلامی) را برای پادشاه عثمانی مستحکم کنند. ولی دربار قاجاریه و هیچ یک از رجال و بزرگان مملکت ـ و بخصوص علماء شیعه ایران و بین النهرین پیشنهاد آنها را نپذیرفتند. نمایندگان که دست خالی و بدون اخذ نتیجه به اسلامبول باز می گشتند. به دربار ایران اخطار کردند که پس از مراجعت به پایتخت عثمانی, ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 