پاورپوینت کامل عرفان شرقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عرفان شرقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عرفان شرقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عرفان شرقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

آن چه در این جستارها به آن خواهیم پرداخت, پژوهشی ـ نه نهایی ـ در پاورپوینت کامل عرفان شرقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint است.
مراد از شرق, شرق دور است که کشورهای هند, چین, ژاپن و دیگر کشورهای کوچک واقع در
این سرزمین را در برمی گیرد.

عرفان هندویی, بودایی (, ذن), تائوئی, کنفوسیوسی, جینی و شینتوئی, گزاره مورد بحث
این پژوهش است. گرچه می توان در آغاز تاریخی این گونه عرفانها و سرزمینی که در آن
آشکار شده اند, فرق گذارد, اما در سیر تاریخی, هر یک از اینها در دیگری اثر گذاشته
و از آن اثر پذیرفته است و گاهی با یکدیگر آن چنان درآمیخته اند که عرفان نویی پدید
آورده اند; در مثل, از در آمیختگی تائوئیزم و ماهایانا بودیسم, در ژاپن, ذن بودیسم
پدید آمده است.

پاورپوینت کامل عرفان شرقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint و عرفان غربی, زاده دو گونه فرهنگ و بینش و اندیشه اند. هر یک از این دو
دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از یکدیگر جدا می کند; در مَثَل اندیشه شرقی منکر
اصل علیت (به معنای خاص فلسفی) است, اما اندیشه غربی بر بنیاد اصل علیت شکل می
گیرد. اندیشه شرقی منکر (تکثر و کثرت) واقعی است, اما اندیشه غربی کثرت گراست. یا
به دیگر سخن, اندیشه شرقی به (وحدت وجود) باور دارد; اما اندیشه غربی منکر آن است.
زمان را در اندیشه شرقی بدون واقعیت می پندارند و در اندیشه غربی دارای واقعیت,
جوهر و عرض زاده فکر غربی است, اما فکر شرقی آن فرق را نمی پذیرد. و…

اگر اندیشه هندویی را آغاز تفکر پیرامون جهان آفرینش و انسان به شمار آوریم, گزاف
نگفته ایم. این اندیشه سرشار از معنویت و دیانت است. در هند اخلاقیات پایه تفکر و
پیوند به سنتی است که دگرگون ناپذیر و بی پایان است. حکمت و فلسفه هندی عبارت است
از: توجه به اصول لایتناهی, تمیز حق از باطل و رسیدن و دست یافتن به معنویت و آرامش
اخروی.

هدف نهایی هم اخلاق است و هم فلسفه.

مکتبهای گوناگون فلسفی هند, چه متشرع و چه غیر متشرع (آستیکه و ناستیکه), فلسفه,
دین و اخلاق را از هم جدا نکرده اند, و این سه را اعضای گوناگون واحدی جداناپذیر,
نپنداشته اند و هر یک را مرتبه ای برای رسیدن و دست یافتن به مرتبه دیگر دانسته
اند. این یگانگی و وحدت فکر در تمام شؤون معنوی هندی به خوبی آشکار است.

آیین بودایی

آیین بودا از گروه نظامهای فلسفی, (ناستیکه) یا غیر متشرع هند است, یعنی (ودا)ها را
دارای سندیت آسمانی نمی داند. (نیستیک), نیست گو و دگرپندار است, در برابر شش مکتب
فلسفی دیگر هندی.

اندیشه بودایی, از همان ویژگی کلی اندیشه هندی برخوردار است, یعنی بودا, اساس آموزه
های خود را بر اصطلاح نامه و انسان شناسی و ادوار و اطوار پیشرفت جنبه انسانی بشر
قرار می دهد.

این که مذهب بودایی به شکل دین درآمد و در آن مبدأ و معاد و معبود در نظر گرفته شد,
البته در آغاز از همه اینها به دور بود, امّا کم کم با پیدایش فرقه های گوناگون در
درون بوداییها, خود (بودا) معبود شد و جنبه الوهیت یافت و در ضمن جریان باز پیدایی
(سامسارا) (samsara) و سرانجام به (نیروانا) (nirvana) به منزله مبدأ و معاد در نظر
گرفته شد.

در آموزه های بودا, به بحثها و مقوله های حِکَمی چندان توجهی نشده است. با این که
بودا هیچ ادعایی برای شناساندن و شرح مبانی مهم فلسفی ای همانند مبدأ و معاد و هستی
و نیستی نکرده است, اما در آموزه های وی, بدون شک, یک نظرگاه ویژه فلسفی درخور
بازشناسی است, که پایه و شالوده مکتبهای بزرگ فلسفی بودایی است.

فلسفه به معنای (پژوهش حقیقت) برای بودا و بودایی بی ثمر است. بودا پرسش از حقیقت
را برای آگاهی بیش تر از آن تلف کردن وقت می داند. بودا هرگونه اندیشه پیچ در پیچ و
سخت فلسفی را رها کرده است, و شیوه (بحث علمی) (جنیانه مارگا) را ابزار و راه رسیدن
به رهایی نمی داند. آن چه مابعدالطبیعه نامیده می شود, نزد بودا بهایی ندارد. وی در
آموزه های خویش راه و روش عملی راه پیشه کرده, هرچه را جز آن است, ناسازگار با عقل
سلیم می شمارد.

(من درباره قدمت عالم و ازلی بودن جهان توضیحی نداده, و نیز درباره محدودیت و تناهی
وجود, تفسیری نکرده ام, و درباره وحدت روح و جسم چیزی نگفته ام, و از جاودانگی روح
پس از وصول به درجه کمال (آرهات) بیانی ننموده ام. چرا؟

زیرا گفت وگو در این باره ها را بهره ای نیست, و این مسائل پایه و بنیان دین نمی
باشد, از این رو از بحث درباره آنها درگذشتیم.)

از دیدگاه وی, مشکل اساسی انسان مسائل فلسفی نیست, بلکه ادراکات و احساسات اوست, و
باید تمام همّ و غمّ خود را در راه فهمیدن و چنگ گرفتن هواهای نفس, هواجس و خواسته
های خود به کار برد.

مبانی فلسفی آیین بود

گرچه بودا خود یک سیستم سامان مند و سازمان یافته از اندیشه هایش به یادگار نگذاشته
است, اما در آموزه های وی با توجه به این که گرایش ضد برهمنی موج می زند و در اساس
با آموزه های برهمنان به ناسازگاری و رویارویی برمی خیزد, می توان اصول فلسفه اش را
پیدا کرد; همانند آموزه تناسخ, سَمساره, دارما, کارما و….

تفسیر همین اصول در آموزه های وی, رهروان او را بر آن داشت تا به دستگاههای فکری
جدا از یکدیگر رو آورند.

اصول فلسفه بودایی را می توان این گونه برشمرد:

۱. رد شیوه شناخت و علم, برخلاف برهمنان که یکی از راه های نجات و رهایی را شیوه
بحث علمی, (جنیانه مارگا) می دانند. از این روی, در بودیسم به بحثهای فلسفه اولی
پرداخته نشده است.

۲. رد مناسک و آداب و عبادات وِدایی و شیوه عملی که برهمنان آن را نیز یکی دیگر از
راه های نجات می دانند, (کارما مارگا) یا راه عمل به قوانین مانو.*

۳. رد شیوه خلوص, عشق, احساس و مهرورزی که نزد برهمنان بالاترین راه رهایی است یا
(بهاکتی مارگا)

۴. نپذیرفتن جوهر ثابت و یگانه (برهمن).

۵. انکار (خود) جوهر واحد وجود, (آتمن).

۶. اعتقاد به ناپایداری اشیاء.

۷. پذیرش کارما, تناسخ و سَمساره.

۸. پذیرش زنجیره علّی ـ معلولی.

۹. پذیرش چهار حقیقت عالی.

۱۰. راه نجات. راه عملی ویژه ای که بودا پیشنهاد می کند, راه هشت گانه نجات.

آن چنان که گفته آمد, بودا خود آموزه هایش را مدون نساخت, بلکه چون به (نیروانا)
پیوست, پیروان وی انجمنی کردند و آداب و آیینهایی برای خود به عنوان رهرو راه بودا
سامان دادند, که نگهداشت آنها را بر خود لازم می دانستند.

در نخستین شورا قانونهای اخلاقی ده گانه را بازشناسی کردند, گرچه در شورای دوم آنها
را مردود شناختند. چهار شورای بزرگ در زمانهای گوناگون برپا شد که در هر یک برنامه
و روشهای ویژه ای پیش گرفته شد و گروه های اصلی بودایی آشکار شدند.

تاریخ دگرگونی و گسترش آیین بودا در جهان

پس از مرگ بودا و نیل او به نیروانا و تشکیل شوراها در دوره های گوناگون, بوداییان
گروه گروه شدند. در آغاز, مذهب بودایی در هند رونق و رواج یافت تا آن گاه که
امپراتور بزرگ (آشوکا) به آن گروید. آشوکا را می توان دومین بنیان گذار (بودایی)
دانست. وی به آیین بودایی جنبه دنیوی و مثبت بخشید, و آن را دینی کاربردی ساخت.
شورای سوم بوداییان را تشکیل داد و گروه های تبلیغی و تبشیری به گوشه و کنار هند و
دیگر قاره های جهان فرستاد (قاره آسیا, قاره آفریقا و…) در دوره پادشاهی کانیشکا
شورای چهارم بوداییان تشکیل شد و دو گروه (هینه یانا و مهایانا) به گونه رسمی از
یکدیگر جدا شدند. این زمان, همزمان است با ظهور مسیحیت در غرب.

آن چه امروزه به نام آیین بودایی در دسترس ما قرار دارد مربوط به فرقه مهایاناست,
چرا که باورمندان به مذهب بودایی که به چین ره سپردند, در سده نخست مسیحیت, از گروه
مهایانا بودند. تعالیم مهایانا چون به چین رسید با جان آگاه چینی به تعالیم و آیین
(دائو) در آمیخت و در سده ششم میلادی, به ژاپن وارد شد و به (چان) یا (ذن) نامبردار
شد و آیین رسمی آن جا گشت.

ما در این گزارش کوتاه در پی جست وجوی ریشه های تاریخی و چگونگی دگرگونیهای این
آیین در گردونه گردان تاریخ نیستیم که تاریخ دگردیسی یک اندیشه, بحثی است بسیار
دلکش و ظریف. اگر انسان بتواند منحنی این دگردیسی شگرف اندیشه ها را رسم کند به
نکته های بسیار زیبا و جالبی برخواهد خورد.

پیدایش فرقه مهایانا و گسترش آن در چین و آن گاه ژاپن, تا اندازه بسیاری به تفکر
چینی, دائوئی وامدار است, چرا که آیین دائو که مرهون تلاشهای جوانگ زه است, و در
چین رشد کرده بود, جانمایه ای بوده برای دگرگونی ژرف آیین بودا.

فرقها و ناسانیهای هینه یانا و مهایان

آن گاه که بودا زیر (درخت روشنایی) به روشنی رسید دو راه پیش رو داشت:

الف. فرزانگی اش را نزد خود نگاه دارد و به خوش دلی نیروانا پا بگذارد و گلیم خود
از آب به در برد.

ب. یا به خاطر مهر و همدردی به دیگر آفریده و پدیده ها, به اختیار خود در جهان
بماند, تا ثمرها و نیک فرزانگی اش را به همه برساند.

این دو راه, که در برابر بودا قرار داشت, منشأ پیدایش دو گروه (هینایانا) و
(مهایانا) شده است. گروه هینایانا زندگی رهروی را از همه بالاتر می دانستند. هدف,
همانا شاگرد و شنونده خوب شدن, خود به رهایی (نیروانا) رسیدن, انسان کامل بودایی
شدن, یعنی به مقام (ارهات) رسیدن است. هدف گروه مهایانا (بودا) شدن و به روشنایی
رسیدن, و (بودی ستوه) شدن است و برای رهایی دیگران و نجات آنان به اختیار از نیل به
(نیروانا) سر باز زدن و به دستگیری دیگران پرداختن.

دیگر فرقهای این دو گروه را در لابه لای برشمردن اصول عقاید آنها یاد می کنیم.

اصول عقاید هینایان

۱. پذیرش آموزه سه رکن یا سه نشانه آیین کهن بودایی:

الف. رنج جهانی, تعلیم چهار حقیقت عالی, و راه رهایی از رنج که هشت گام است.

ب. ناپایداری چیزها, ناپایندگی, گذشتن و دگر شدن و نمایان شدن.

ج. نبود جوهر ثابت, نداشتن خود, انکار (آتمن) (در برابر آموزه اوپانیشادها)

۲. انسان نمونه و کامل این گروه (ارهات) یا بودایی مقدس, مرد ارزنده و زنده آزاد
است.

۳. رسیدن به انسان نمونه و کامل بودایی ویژه گروه برگزیده است, نه همه انسانها.

۴. بودای آینده (بودی ستوه) بودای در حال کمون است, و تاکنون چند بودا, شش یا بیست
و چهار تا, ظهور کرده اند.

۵. هدف و مقصد پایانی, رسیدنِ به (نیروانا) آرامش محض, فرو نشاندن آتش شهوت و دل به
رستگاری خود, (نه دیگران) بستن است.

۶. بی توجهی به مسأله آغاز و انجام آفرینش در آموزه های این فرقه.

۷. تکیه بر کتاب (تری پیتکا) یا سه سبد.

۸. راه جنگل نشینی یا ترک خان و مان شیوه زندگی این جهانی باید باشد.

اصول عقاید مهایانا (چرخ بزرگ)

۱. راه آزادی و نجات و (بودا) شدن بر روی همگان باز است. باید در آغاز در راه صعودی
(بودی ستوه)ها وارد شد و این قوس صعودی را پیمود, تا به (نیروانا) رسید.

۲. نپذیرفتن واقعیت وجود انسان, و واقعیت عینی و ذهنی جهان, گرچه پیروان هینایانا
انسان را ساخته شده از ترکیبات گذران عناصر ناپایدار می دانستند, و واقعیت عینی و
ذهنی جهان را می پذیرفتند, امّا پیروان مهایانا به این نتیجه رسیدند که نه فقط خود
(آتمن) واقعیت ندارد, بلکه واقعیتهای عینی نیز غیر حقیقی اند, و به منزله (خلأی)
بیش نیستند, (خلأ عالم گیر و جهانی).

۳. فرضیه سه جسم بودا, که براساس آن بودا شخصیتی تاریخی نیست, بلکه هدف و مراد آمال
و آرزوهای دینی است. این نظریه عناصر جدید جهان شناسی و عرفانی را وارد آیین
مهایانا کرده است.

سه جسم بود

(دارماکایا) جسم حق و قانون یا آیین, حقیقت ذاتی بودا و همه موجودات که مطلق
نامتناهی, ازلی و جاوید است.

(سم بگاکایا) جسم سرور و شادی و روشنایی یا جسم آسمانی و ماوراءطبیعی بودا.

(نیرماناکایا) جسم ظاهری و تخیلی بودا, جسمی که به واسطه نیروی جاودانه و به برکت
افسون ظاهر می شود.

و مراد از آن جسمی است که بودا هنگام نزول و ظهور به جهان پدیده ها به خود می گیرد
و بدیهی است که این جسم تخیلی بیش نیست و نه گوشت دارد و نه استخوان و آثاری از خود
باقی نمی گذارد.)۱

۴. انسان آرمانی و کامل این گروه (بودی ستوه) است که راهنما و راهبر همگان به
نیرواناست, و خود از رسیدن به نیروانا تا زمانی که همگان به رهایی نرسیده اند, دست
برداشته است.

پیروان هینایانا تنها به یک (بودی ستوه) یا (راهنمای همگان) باور داشتند; امّا در
مهایانا هزاران (بودی ستوه) وجود دارد.

۵. مهایانا ترقی خواه و مثبت است, همگان را راه بدان آیین است. نه تنها برگزیدگان,
بلکه همه مردم می توانند (بودی ستوه) شوند.

۶. پرستش بودی ستوه ها و برخورداری و سرشاری از انفاس پاک آنها.

۷. مفهوم (یکتاپرستی) در مهایانا به چشم می خورد.۲

۸. تلاش انسان به تنهایی در راه نجات خود بس نیست, بلکه به کمک دیگران نیز نیازمند
است. عاملها و انگیزه های رهایی یا همان (قوای علوی) که در رستگاری انسان نقش
دارند, سه گونه اند:

الف. منوشی بوداها, رهایی بخشانی بودند همانند گوتمه بودا, که در زمانهای گذشته, بر
کره خاک ظاهر گشته اند. در آغاز صورت و جنبه بشری داشته, آن گاه به (روشنایی)
رسیده, و مردمان را به راه حقیقی زندگی و شیوه درست زندگانی راهنمایی کرده, سپس به
مقام نیروانا رسیده اند.

ب. بودی ستوه ها, هم اکنون زنده نیستند, بلکه در مورد بوداهای تاریخی در روزگار
گذشته تحقق پیدا کرده اند. بودی ستوه برای آفریده ها و پدیده های روحانی بی شماری
ذکر شده است. اینها برخلاف گروه الف, نمازها و دعاها و مناجات را می شنوند, و آنها
را اجابت می کنند و به هنگام نیاز به یاری بیچارگان و دستگیری واماندگان از راه می
شتابند. اینها به اختیار خود از (نیروانا) دست شسته اند, تا به یاری در راه ماندگان
بشتابند. آنها زنده و جاویدند.

ج. دیانی بوداها, اینها (بودا= روشن) شده اند, امّا نه در کالبد انسانی, بلکه
موجوداتی متعالی و مقدس و آسمانی (روحانی)اند, در اعلا علّیین جا دارند, و تا آن
گاه که به (نیروانا) نرسیده اند (به اختیار خود) مراقب و مواظب نیازهای مردم اند.۳

اخلاق بودایی

انسان چگونه باید زیست کند؟ این پرسش, نخستین مسأله ای بود که (بودا) با خود مطرح
کرد. در پی یافتن پاسخ به این پرسش, بودا سالها در طلب جام جم بود و سرانجام پس از
آرامش زیر درخت (بودهی), معرفت به مقام (بودایی) روشنایی و اشراق رسید, و نور علم
در درون او فروزان گشت و او فرزانه ای گشت که هزاران پروانه بر گرد نور او جمع
آمدند و به (نیروانا) رسیدند. بودا آن گاه که تصمیم گرفت از خلوت به جلوت درآید, در
جایی به نام باغ غزالان به پنج برهمنی که پیش از آن, او را رها کرده بودند برخورد و
در جمع آنان حاضر شد و به آنان آن چه را دریافت کرده بود گفت. این گفته های بودا به
(وعظ غزالان) نامبردار است.

راه رسیدنِ به هدف و نجات هر سالک طالب, همانا تکیه به خود و اعتماد به نیروی ذاتی
خود اوست, که با تهذیب نفس و تزکیه درون (رهایی) به دست می آید, چرا که بودا راه
علم و راه عمل و نیز راه اخلاص و عشق را در راستای رسیدن به حقیقت, کوتاه می دانست,
و تنها به نظاره, توجه و تمرکز که همان حالت (مراقبه) (Meditation) است بها و ارج
می نهاد.

نخستین گفتار بودا, در به گردش درآوردن چرخ آیین, گفتاری است درباره (دوکا) (duhka)
که به معنی نه چندان دقیق (رنج) است, و به بیماری بزرگ عالَم گیری اشاره دارد که
درمان آن از نظر بودا (دارما) (dharma) است شاید واژه (عجز) معادل خوبی برای (دوکا)
باشد, چرا که (دوکا) متضاد کلمه (سوکا) (sukh) است که به معنی خوشی و شیرینی است.

(زاده شدن (دوکا) است, مرگ و زوال (دوکا) است, بیماری (دوکا) است…)

سرچشمه (دوکا) و رنج, (نادانی) است. این نادانی به دو شکل آشکار می شود, یا
(کامرانی) و (خوش گذرانی) یا (خود آزاری). این هر دو بیراهه اند, که ره به (رنج) می
برند, در برابر دانستن و دانایی (راه میانه) دارما (dgarma) برخلاف آن دو دیگر,
راهی است شریف و عالی, و راهبر به (نیروانا) و نجات, که هشت گام دارد, همان راه هشت
گانه عالی.

حقایق چهارگانه

از دید بودا, (آتمن) پنداری بیش نیست, و همه چیز در حال دگر شدن است, هیچ چیز ثابت
و تغییرناپذیر وجود ندارد. انسان اسیر (نادانی) است و نادانی به چهارگونه تجلی می
کند:

۱. ندانستن رنج.

۲. ندانستن مبدأ رنج.

۳. ندانستن این که (رنج) بایستی خاموش شود.

۴. ندانستن وسائلی که منجر به فرو نشاندن (رنج) می شود.

آغاز رهروی در آیین بودا, دانایی و دانستن چهار حقیقت است; همان چهار حقیقتی که
ندانستن آن ره به بیراهه می برد:

۱. دانستن رنج.

۲. دانستن علت رنج.

۳. دانستن رهایی از رنج.

۴. دانستن راه رهایی از رنج.

این مرحله ها همانند مرحله های بازشناسی (درد) و آن گاه (درمان) درد توسط پزشک است,
و همین است که آیین بودا را حتی امروزه نیز دارای ارج و بها کرده است که بزرگ ترین
روان شناسان را وامی دارد تا زمانی را برای یادگیری آن صرف کنند.

راه هشت گانه عالی برای رهایی از رنج آموزشهای سه گانه:

بودا راه رهایی از رنج را این چنین برشمرد:

از میان راه های هشت گانه, آن چه وابسته به آموزش یک دلی (سمادی) (Samadhi) است از
اهمیت ویژه برخوردار است و این آموزش به (سیر درون) شهره است.

راه و گام ششم (تلاش و کوشش) است, که خود چهار گونه است:

الف. کوشش برای دور ماندن یا پیروزی یافتن بر بدیها و ناشایستها.

ب. کوشش برای پیروزی بر اندیشه بد, دوری از اندیشه کام جویانه, بدخواهی و اندوه.

ج. کوشش برای شکوفاندن. رهرو اراده خود را به کار می برد تا چیزهای شایسته ای را که
تاکنون در او نمایان نشده است, نمایان سازد. بدین سان او اندامهای روشن شدگی را که
بر بنیاد (تنهایی) و (فرو نشاندن) نهاده شده است و به (آزاد شدگی) پایان می یابد,
در خود شکوفان می کند.

اندامهای روشن شدگی هفت رتبه هستند:

۱. آگاهی. ۲. پژوهش آیین (دارما). ۳. نیرو. ۴.شوق. ۵.آرامش. ۶.یک دلی. ۷. یکسان
دلی.

د. چهارمین کوشش, کوشش به راه نگاه داشتن است.

گام هفتم: راستی و درستی در آگاهی و حضور ذهن است. آگاهی را چهار بنیاد است:

۱. نظاره تن. ۲.نظاره احساس. ۳.نظاره دل. ۴.نظاره (دارما) (ذمه)ها, آیین.

۱. نظاره تن, هفت آگاهی را دربر می گیرد:

الف. آگاهی به کارتن, یعنی دَم و بازدَم.

ب. آگاهی به نمایان شدن و از میان رفتن.

ج. آگاهی به حرکتهای تن.

د. آگاهی به دانستگی روشن.

هـ. آگاهی به سی و دو بخش تن.

و. آگاهی به چهار عنصر سازنده تن.

ز. نظاره گورستان و آگاهی به تنهای از میان رفته.

۱. نتیجه نظاره تن.

برترین دانشها یا نیروهای برتر از طبیعت, که رهرو از راه نظاره تن به آنها دست می
یابد, اینهاست:

۱. دارا بودن نیروهای جادویی. ۲. دارا بودن گوش آسمانی. ۳. دارا بودن چشم آسمانی.
۴. توانایی نظاره دلهای دیگران در دل خود. ۵. توانایی به یاد آوردن زندگانیهای
گذشته. ۶. توانایی فرو نشاندن آلودگیها, یعنی هوی و هوس.

۲. نظاره احساسه

رهرو, در نظاره احساسها به جایی می رسد که می بیند احساسها چگونه نمایان می شوند و
چگونه از میان می روند.

احساسها, بر چهار گونه است.

الف. احساس خوشایند.

ب. احساس ناخوشایند.

ج. احساس نه خوشایند و نه ناخوشایند.

د. نظاره احساسهای جهانی و نه جهانی.

۳. نظاره دل.

رهرو, به شناسایی دلها رو می کند و به این شناخت می رسد که: این دل, دلی بی کینه,
این دل آگاه, این دل پریشان, این دل جمع, این دل خواهان برتری و بلندی, این دل در
بند پستی, این دل نجیب, این دل آرام, این دل آزاد, این دل پای در بند است; خواه دل
خود رهرو باشد, خواه دل دیگران, و خواه دل هر دو.

۴. نظاره (ذمّه دارما) یا نظاره ره نمودها و موضوعات جان

الف. پنج مانع.

ب. پنج بخش هستی ساز, دلبستگی.

ج. شش بنیاد آگاهی.

د. هفت اندام روشن شدگی, یا بیداری.

هـ. چهار حقیقت عالی.

الف. پنج مانع: اینها دل را تیره و بینش را تار و در پرده می کند. دلی که این پنج
مانع در او هست, به نزدیکی یک دلی هم نمی رسد و برای او شناسایی حقیقت ناممکن است.
شرح آنها چنین است:

۱. کام جویی.

۲. بدخواهی.

۳. تنبلی و افسردگی.

۴. بی آرامی و پشیمانی.

۵. شک و دو دلی.

ب. پنج بخش دلبستگی, هستی ساز.

۱. دسته ذمه های کالبدساز.

۲. دسته ذمه های احساس ساز.

۳. دسته ذمه های ادراک ساز.

۴. ذمه های حالات جان, سازنده اندیشه ها و حالات روانی

۵. ذمه های دانستگی ساز.

در این بخش, رهرو چگونگی نمایان شدن و از میان رفتن هر یک از این دسته از ذمه ها را
می شناسد.

ج. شش بنیاد آگاهی, شش اندام حس کننده و شش گونه حس شدنیهای وابسته به آنها.

۱. چشم و شکلها, (بینایی)

۲. گوش و صداها, (شنوایی)

۳. بینی و بوها, (بویایی)

۴. زبان و مزه ها, (چشایی)

۵. تن و لمس شدنیها, (بساوایی)

۶. اندیشه, و چیزهای شناختنی, (شناسایی).

رهرو هر یک از اینها را می شناسد, و بندی که به دنبال دارد و نمایان می شود را نیز
می شناسد. او می شناسد که بند چگونه نمایان می شود, چگونه از میان می رود. او می
شناسد که چگونه باید بند را دور کرد تا دگرباره در آینده نمایان نشود.

د. هفت اندام روشن شدگی.

رهرو پس از گذراندن آن چه آمد, دگرباره به نظاره هفت اندام روشن شدگی رو می کند, می
داند که چه هنگام:

۱. آگاهی ۲.پژوهش آیین (ذمه) ۳. نیرو ۴. شوق. ۵. آرامش ۶ . یک دلی ۷. یک سان دلی,
در وجود او هستند و چه هنگام هر یک از اینها در او نیستند, می داند که چگونه نمایان
می شوند, و چگونه تمام آنها شکفته می شوند.

هـ. نظاره چهار حقیقت عالی

سرانجام رهرو به نظاره چهار حقیقت عالی رو می کند. او به درستی می شناسد که:

۱. رنج چیست؟

۲. خاستگاه آن چیست؟

۳. رهایی از آن چیست؟

۴. راه رهایی از رنج چیست؟

اهمیت گام هفتم, که از چهار بنیاد حضور ذهن و آگاهی سخن می گوید, در این است که
تنها راهی که رسیدن به پاکی, و به پیروزی بر درد و سوگ, و به پایان رنج و اندوه و
به وارد شدن به راه راست و درست برای واقعیت بخشیدن به (نیروانا) رهبری می کند,
همانا این گام است.

گام هشتم: راستی و درستی در یک دلی.

رهرو در این گام, با آگاهی شایسته, به نگرشهای هشت گانه (dhyana) رو می کند. راستی
و درستی در یک دلی, در سه حرکت به نتیجه می رسد:

الف. پیش درآمد یک دلی

ب. نزدیکی به یک دلی, به نزدیکی حالت نگرش رسیدن

ج. رسیدن به یک دلی, (اپّنا سمادی) (appana-samadhi)

نتیجه این سه حرکت, چهار نیکی است:

الف. شادی و خرسندی.

ب. دانش و بینش.

ج. آگاهی و دانستگی روشن.

د. پاک ساختن و از بین بردن هر گونه (آلودگی).

پس از پشت سر گذاشتن هشت نگرش و مرحله یاد شده, راهرو به (رهایی از ادراک و احساس)
می رسد; یعنی مقام (آزادی) از هر آن چه ادراک و احساس پذیر است, یعنی آزاد شدن از
چهار آلودگی:

۱. کام جویی

۲. وجود

۳. نظر نادرست

۴. ندانستن.

فرونشاندن چهار شهوت, یعنی نیل به (نیروانا), رسیدن به آرامش و سکون و رهایی از هر
تلاش و کوشش.

مقامات معنوی

در این بخش برای پرهیز از زیاده گویی, تنها به چهار مقام معنوی که هسته مکتب
مهایاناست, می پردازیم:

۱. مهر. مهر و دوستی حالتی است که (دل) را نرم می کند, آزادی دل است, برترین زیبایی
است. مهر دو دشمن دارد. یکی درونی و آن (شهوت) است و بیرونی, که (بدخواهی) است. خشم
و بدخواهی و نفرت بازدارنده مهر هستند.

۲. همدردی. نیکان چون دیگران را دستخوش رنج بینند, دلشان می لرزد و حالت همدردی در
آنان پیدا می شود. گونه ای دلنمودگی در آنان پیدا می شود که کرونا (karuna) از بین
بردن رنج و اندوه دیگران, برجسته ترین نشانه همدردی است.

۳. شادی. شادمانی از کام کاری دیگران و شاد بودن از شادی آنان. دشمنی درونی این
شادی رشک و حسد است. شادی, بیش تر درونی است.

۴. یک سان دلی, در لغت یعنی درست دیدن و یک سان دیدن چنان که نه دلبستگی باشد و نه
بیزاری. یک سان دلی زداینده دلبستگی, یعنی تشنگی و طلب و بیزاری است.

مهر همگانی است; همدردی ویژه ستمدیدگان و دردمندان, شادی برای شادمانان; امّا یک
سان دلی, هم نیک و هم بد, هم عزیز و هم ناعزیز را در بر می گیرد و خوش و ناخوش را.

ییک سان دلی را دو بنیاد است:

الف. این شناسایی و بینش است که زندگی ما نتیجه کردارهای اندیشه, گفتار و تن است که
در این زندگانی یا در زندگانی پیشین انجام داده ایم.

ب. شناسایی آموزه (نداشتن خود), (عدم جوهر ثابت). این تعلیم به ما نشان می دهد که
نه کردارهای ما کرده (خود) یا (روان)اند, و نه میوه ها, یعنی ثمره های این کردار در
(خود) مؤثر است.

نادانی و اندیشه به (خود) رنج به بار آورده, مانع یک سان دلی می شود.

ذمّه, دارما (dharma):

ذمه در آیین هندو و بودا, دارای معناهای گوناگون و ناسانی است.

ذمّه در آیین هندو, فضیلت, انتظام و ناموس است.

اما ذمّه در آیین بودایی, عنصر حیات, واقعیت است.

آن چه آیین بودا نامیده می شود, غربیان آن را (بودیسم), و خود بودائیان (دارما) می
نامند. نظریه (دارما) فصل مشترک همه مکتبهای بود

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.