پاورپوینت کامل حقوق انسان و هم اندیشی و سازگاری بین المللی در نگرش دینی و عقلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حقوق انسان و هم اندیشی و سازگاری بین المللی در نگرش دینی و عقلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حقوق انسان و هم اندیشی و سازگاری بین المللی در نگرش دینی و عقلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حقوق انسان و هم اندیشی و سازگاری بین المللی در نگرش دینی و عقلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۱۴

جهان امروز, جهان پیچیده, به هم پیوسته و پر از دگرگونیهای بنیادین و به شتاب
دگردیسی پذیر است. از این روی, از سویی به شدت نیازمند مدیریت و ساماندهی سالم و
کارآمد است; و از دیگر سوی, مدیریت آن بسیار دشوار و حساس است.

دشواری و حساس بودن آن بدان جهت است که صورت و سیرت این جهان, نه در ایستار کنونی و
نه در رفتار آینده اش برآمده از یک عامل و سبب نیست, بلکه عاملهای بسیار در
نگارگری, نقشه و طرح آن نقش داشته و دارند. به طور طبیعی, هماهنگی و همکاری تمامی
عاملهاست که می تواند جهان آرام و درخور زیستی را پدید آورد و برعکس, ناهماهنگی و
همکاری نکردن عاملهای نقش آفرین, دنیای ناآرامی را پدید خواهد آورد.

امروز, دو راه یاد شده چونان دو گزینه فراروی بشر و فرزندان آدم قرار دارد که یکی
به صلح و دیگری به جنگ می انجامد.

پیش نیاز گزینه نخست نوع و روش تفکر هم اندیشی و تلاش فکری برای فهم و درک سخن
یکدیگر است و پیش درآمد گزیدن گزینه دوم, روش فکری است که از آن دشمنی سرچشمه می
گیرد. هر دو روش تفکر, پدیده های فراگرفتنی اند, نه فطری و جبلّی, از این روی
انگیزه های گوناگون ما را بدان سوی رهنمون می گردد. شماری از اهل نظر و صاحبان
اندیشه, انگیزه ها و سببهایی را باز نموده اند که روش و نوع فکری که به رویارویی و
دشمنی می انجامد, بر صورت و سیرت پیوندهای بین المللی, در آینده چیره خواهد بود! از
جمله:

۱. ساموئل هانتینگتون و هم فکران وی, بر این باورند که شکل گیری حیات بین المللی
جامعه ها در حوزه های اقتصادی, سیاسی, نظامی و اجتماعی, بر پایه تمدن و محور بودن
فرهنگ صورت می پذیرد. و چون صورت و سیرت نظم و پیوندهای حاکم بر حیات بین المللی که
از سوی این تمدنها عرضه شده و یا خواهد شد, بسیار گوناگون و افزون بر آن, ناهمگون
بوده, در نتیجه دشمنی و هماوردی شدیدی میان آنها پدیدار می گردد. و از آن رو که
دین, در بیش تر تمدنهای مورد نظر هانتینگتون, عنصر کلیدی بوده است, به کانون برخورد
و درگیری دگر می گردد. به این ترتیب, آینده, شاهد رودر رویی تمدن غربی و تمدن
اسلامی و کنفوسیوسی خواهد بود.

به نظر وی, جلوگیری از این برخورد, کاری بس دشوار است; زیرا می طلبد:

۱. کشورهای کانونی هر تمدن, در چالش و درگیری درونه تمدنهای دیگر, وارد نشود و اصل
بی طرفی را پاس بدارد.

۲. کشورهای کانونی تمدن, برای جلوگیری از برخوردهای میان کشورها و یا گروه های
وابسته به تمدنها, راه میانجی گری و سیاست مذاکره را پیش گیرند.

حال این که هر دو این اصل و قاعده رفتار, برای تمدنها بسیار دشوار است.

او می گوید:

(پذیرش این قواعد و تن دادن به جهانی که در آن میان تمدنها نوعی برابری برقرار
باشد, نه برای غرب آسان است و نه برای تمدنهایی که می خواهند به جای غرب نقشی مسلط
در جهان داشته باشند.)۱

نظر ایشان, بررسی, کاووش و بیانی است از رفتار و قواعد آن در سطح پیوندها و
بستگیهای بین المللی. و بر پایه این بررسی, بزرگ ترین خطری که فراروی بشر است و
آینده بشر را مه آلود جلوه می دهد و هر اهل خردی را به هراس می افکند, برخورد
تمدنهاست و تنها راهبرد بازدارنده و اهرمی که می تواند این خطیر درا از میان
بردارد, پدید آوردن نظم جهانی بنا شده بر تمدنها خواهد بود.

این دیدگاه, با آن که از حیث نظری و اجرایی با ناسازگاریها و بن بستهایی رو به
روست, اما با این حال, از سوی ایالات متحده آمریکا, به مثابه سیاست راهبردی و
استراتژیک بلند مدت در قبال دیگران برگزیده و به کار بسته می شود.

۲. دورنمای دیگری که بین دولتها و ملتها را پر برخورد و جنگ افروزانه ترسیم کرده
است, بر این باور است که عامل برخوردها و ستیزها در آینده, شیوه تولید است. برابر
این دیدگاه, برخوردها باز هم در فضای تمدنها صورت خواهد گرفت, اما در شعاع گسترده و
با محور بودن شیوه تولید ثروت, نه فرهنگ. برابر این نظریه, آن چه که هویت تمدنها را
می سازد, روش تولید ثروت است, نه مقوله فرهنگ, چنانکه در نظریه هانتینگتون نمود
دارد.

این نظریه را الوین تافلر, ارائه کرده است. براساس این باور و شناخت, تمدن عبارت
است از: صورتی از زندگی و حیات که بر پایه روش تولید ثروت شکل و قوام می گیرد.
بنابراین, آینده آبستن جنگهای تمدن کشاورزی با صنعتی, صنعتی با فراصنعتی, فراصنعتی
با کشاورزی خواهد بود. بُن مایه این دیدگاه چنین است: دانایی و اطلاعات, ماشین,
تمرکز و انبوه گرایی, نیروی عضلانی (حیوانی و انسانی) با هم به نبرد برمی خیزند و
نمی توانند همزیستی داشته باشند. بنابراین, هرگاه عوامل تولید ثروت, که هم اکنون از
آنها نام برده شد و ویژگی نمایان و آشکار هر تمدن به شمار می آیند, در هر منطقه
جغرافیایی, نظام اعتقادی و ایدئولوژیکی و فضای فکری رویش و زایش داشتند, میان آن
ساختارها بستر برخورد را هموار می سازند. به این ترتیب دین, اخلاق, سنت… از کانون
برخورد بیرون قرار می گیرند.

الوین تافلر می نویسد:

(تمدن به آن شیوه زندگی اطلاق می شود که با نظام خاصی از تولید ثروت سر و کار دارد
مانند کشاورزی, صنعت و امروزه نیز نظام مبتنی بر علم و اطلاعات… من هم معتقدم که
تمدنها در آینده با هم برخورد می کنند. اما نه در امتداد خطوطی که هانتینگتون ترسیم
می کند, بلکه برخورد بالقوه وسیع تری در پیش روی ما قرار دارد… درگیری اصلی آتی نه
بین اسلام و غرب و نه میان غرب و سایرین. نه سقوط آمریکا صحیح است و نه نظریه
فوکویاما که پایان تاریخ را پیش بینی می کند, بلکه ژرف ترین تحولات اقتصادی و
استراتژیکی در جهان روی خواهد داد که به سه تمدن مجزا, متفاوت و بالقوه درگیر با هم
تقسیم شده است.)۲

۳. از جمله عاملهایی که در ایستار کنونی جهان دامنه برخوردها را می گستراند و تنشها
را افزایش می بخشد, تمامیت خواهی دولتهای بزرگ و ایدئولوژیهای جهانگرایانه استوار
بر زور, نفی و هضم دیگران است. در چنین حالت و چگونگی, هر آن چه خیر, خوبی, کمال,
درستی, صداقت, حق… در جهان هست, از آن خویش و در خویش می بینند و می یابند و هیچ
گاه متوجه بدیها, زشتیها و کاستیهای خود نمی شوند چون در اساس, خویش را از همه پاک
تر و برتر می دانند.

از این روی می خواهند دیگران در آنها هضم شوند و بی چون و چرا از آنها فرمان برند.
در غیر این صورت, یعنی, قوم و ملتی از آنها فرمان نبرد, پلید و کثیف و به دور از
انسانیت خواهد بود و باید نابود شود.

دولت کنونی آمریکا تابلوی تمام نمای این نگرش در جهان کنونی است. به گفته نوام
چامسکی:

(ما [آمریکا و غرب] از بردگی رها شدیم اما هنوز دربند فئودالیزم هستیم… ما [آمریکا
و غرب] جنایات خود را فراموش کرده و به اشتباهات دیگران خیره می شویم… نمی توان این
نفرت [نفرت مردم جهان از آمریکا] را ناشی از نبود دموکراسی در فرهنگ آنان [کشورهای
اسلامی] دانست. واقعیت این است که با تحمیل سلطه خود و فرمان نفرت مردم از آمریکا
به دلیل فرهنگ بد, ژن بد و… است.)۳

۴. پاره ای بر این باورند آن چه که دولتها و مردمان را به سمت تنش و درگیری کشانده
است و در آینده نیز چنان خواهد کرد, افزایش شکاف و فاصله نابرابریها و نابرخورداری
در ثروت, قدرت, فرصت و دارایی در سطح بین المللی است. زیرا این ایستار, به طور قهری
تعادل و توازن را به سود برخوردارها به هم زده و با گذشت ایّام, بر میزان برخورداری
آنها می افزاید و در برابر, از برخورداری مردمان می کاهد. در این روند, جانب
برخوردار سخت تلاش می ورزد تا هرچه بیش تر برخوردار شود و آن را نگهدارد و طرف
نابرخوردار می کوشد, تا این چگونگی و حالت را دگرگون سازد. هر دو سو برای دستیابی
به هدف خود, شیوه های نوینی را پدید آورده و از روشهای کهن نیز استفاده می کنند.
نتیجه و پیامد چنین سیاست عملی جز درگیری و جنگ چیز دیگری نیست.

گراهام فولر, از تحلیل گران غربی, در سال ۱۹۹۵ نوشت:

(برخورد تمدنها آنقدر که از توزیع نابرابر قدرت, ثروت و نفوذ ناشی می شود, بر عیسی
مسیح, کنفوسیوس یا محمد[(ص)] نیست.)۴

اکنون جهان, نمایان گر, این مطلب است. امروزه ۸۵ تا ۹۲% از رفاه, بازار, سرمایه,
فرصت, ثروت, دارایی, قدرت, دانایی, ارتباطات خدمات و… موجود در دنیا را تنها ۸۰۰
میلیون جمعیت که در هشت تا چهارده کشور صنعتی و فراصنعتی زندگی می کنند, در اختیار
دارند. در برابر ۸/۴ الی ۵ میلیارد از مردم دنیا که در دیگر کشورهای جهان به سر می
برند, از ۸ تا ۱۵% از تمامی ثروت و توانایی دنیا بهره می برند. و این ایستار بسیار
ناترازمند و نابرابر بوده و تا زمانی که به برابری و ترازمندی نیانجامد, آتش جنگ
همچنان زبانه خواهد کشید.

۵. نظریه دیگری که براساس آن آینده و چگونگی رفتار و برخورد حکومتها و کشورها را با
یکدیگر می توان بیان و بررسی کرد, نظریه استکبار است. در این نظریه, پیش و بیش از
آن که به عناصر مادی رفتارها و پیوندهای انسانی و بین المللی تکیه و تأکید شود, به
عامل ذهنی و روانی آن برگشت داده می شود. بدین معنی که اندیشه استکباری را اصل و
مدار قرار می دهد و براساس آن خود را پایه و ملاک و معیار زیست می شناسد و دیگران
را پیرو خود می خواهد و غیر از آن را نمی پذیرد. یعنی دیگران تا جایی حق زندگی
دارند که به اصلِ پیروی وفادار بمانند و همین که از لباسِ فرع بودن و دنباله روی به
در آیند, می باید نابود گردند.

پس از چنین اندیشه ای است که کنش شکل می گیرد; یعنی پیوندها و بستگیهای بین المللی
برساخته و برآمده از چنین فکر و اندیشه و گونه نگاه و احساسی خواهد بود.

بنابراین نظریه, عامل تمدنی, نابرابری در ثروت, دارایی…, شیوه تولید ثروت و دارایی
تا زمانی که به اندیشه استکباری دگر نشوند و یا اندیشه و ذهن استکباری عاملهای یاد
شده را هدایت و مدیریت نکند, برخورد و جنگ رخ از نقاب برنمی گیرد هرچند چالشهایی
بین کشورها در عرصه جهانی وجود خواهد داشت. اما با تولد ذهنیت و اندیشه استکباری
بین ملتها و دولتها, نزاع و درگیری خونین درمی گیرد.

امروز رفتار و کنش آمریکا با دیگران بر پایه چنان ذهنیت و اندیشه ای شکل گرفته و
حرکت می کند. این ذهنیت و اندیشه پس از حادثه یازدهم سپتامبر در سیاستِ: (هرکس با
ما نیست علیه ماست) به روشنی بیان شد. دست آخر, در یورشها و شبیخونهای هوایی که در
۲۹/۱۲/۸۱ برابر با (۲۰ May 2003) به خاک عراق صورت گرفت, با آن که تمامی نهادهای
بین المللی, ملی و بیش تر مردم دنیا با آن مخالف بودند.

بلی! این دیدگاه در منطق قرآن به خوبی بازتاب یافته است; اما نه در جامه دیدگاه
راهبردی و دینی که خوشایند اسلام بوده باشد, بلکه به مثابه تحلیل تشریحی, انسان
شناختی و جامعه شناختی که سایه شوم آن در فرایند دادوستد انسانی در حال گسترش است;
زیرا آن چه در اسلام اصل و مبنای عمل است, هم اندیشی و خردمندی است, نه برخورد
نابخردانه و بربریت.

در اسلام, عامل جنگ در نظریه یاد شده این گونه بیان شده است:

(مِهان مردم اش که بزرگ منشی می کردند, گفتند: ای شعیب, ما تو را و کسانی را که با
تو بگرویده اند, از شهرمان برون خواهیم کرد. یا به آیین مان بازمی گردید. گفت: آیا,
هرچند بیزار بودیم؟) اعراف / ۸۸

در این مبارکه, پیوند اندیشه و ذهنیت استکباری, با رفتار خشن و ستیزگرایانه به
روشنی نمایان است. چون استکبار قوم شعیب, آنها را به بیرون راندن آن حضرت از شهر و
دیار خود واداشته است.

در شریفه دیگر می خوانیم:

(آیا, پس, هرگاه که پیامبری چیزی نه به دلخواه شما آرد, گردن کِشید: گروهی را دروغ
زن دارید و گروهی را کُشید؟) بقره/۸۷

در این شریفه درگیری بر مبنای استکبار و استکباراندیشی تفسیر شده است. چون خود بزرگ
بینی, به ناگزیر, دو پیامد دارد

۱. نادیده گرفتن دیگران و آنان را تنها برای خویش خواستن.

۲. و یا درگیری و جنگ با دیگران.

زیرا اینان در برابر ایده نادیده گرفتن می ایستند که نتیجه قهری آن درگیری با
مستکبران است.

با توجه به عاملها و انگیزه های یاد شده, گسترش هم اندیشی ملی و بین المللی, از
نیازهای اساسی بشر امروز است. به حقیقت پیوستن این مهم, به سازوکارهای گوناگونی
نیاز دارد که از مهم ترین آنها شکل گیری پیوندها و بستگیهای انسانی میان انسانهاست.
و این گونه پیوند, هنگامی عملی و اجرایی می شود که حق مند بودن انسانها پذیرفته
شود. از این روی, در این نوشتار سعی بر آن است که نقش حقوق انسانی در گسترش هم
اندیشی و سازگاری فکری بین المللی, از زاویه نگرش دینی (اسلام) و حقوقی به آن
بازکاوی گردد. البته این جستار, نه یک بحث درون دینی است که در آن سخن از پابرجا
کردن و رد کردن فلان حقوق برای انسان و شرح آن براساس دیدگاه فقهی و تفسیری رفته
باشد. و نه یک بحث برون دینی است که در آن, بر پایه دستاورد عقلی صرف به آن پرداخته
شده باشد, بلکه بحثی است که در میان آن دو سه گروه در حرکت است. بدین معنی, حقوقی
که در میان دسته های فکری و اعتقادی پذیرش عام داشته و از نظر عقلی و نقلی دفاع
پذیر باشد, و در ضمن پایه و زمینه هم اندیشی و سازگاری فکری بین المللی را فراهم
آورند, برگزیده شده است. و در این راستا, از اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیش تر از
دیدگاه اسلام, در جهت پذیرش, منطقی کردن و مستدل سازی آن حقوق, بهره برده شده است.

و در پاره ای موردها, به ژرف و همه سویه نگری اسلام, که در اعلامیه جهانی حقوق بشر,
به بوته فراموشی سپرده شده, توجه شده است.

نقش حقوق بشر در هم اندیشی بین المللی

هدفِ تدوین کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر [۱۰ دسامبر ۱۹۴۸] و نیز متمم ها, تبصره
هایی که درباره حقوق بشر در قالب قرارداد اروپایی و دو میثاق بین المللی حقوق بشر
که در سالهای ۱۹۶۱ و ۱۹۶۶ پدید آمدند۵ و نیز بیانیه وانکوور کانادا در سال ۱۹۸۹,
دستیابی به صلح جهانی بود; چه آن که حق مند دانستن انسان و تدوین حقوقی برای او,
زیر عنوان حقوق بشر, پاسخ به نیازهای روزافزون آن روز جهانی بود.

اما در اسلام, حق مند دانستن انسان, پیش از آن که بازتاب چگونگی و نیازهای پیش آمده
باشد, برآمده از انسان شناسی ژرف این دین است.

در اسلام پیش تر از (رسانس), در جامعه ای که پیوندها و بستگیها بسیار ساده و محدود
بود, بانکِ حق مندی انسان بلند شد. پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

(بازرگانان و تجار فاجرند و فاجر در آتش است, مگر این که آن چه حق شان است بگیرند و
حق دیگران را نیز ادا نمایند.)۶

در این روایت, حضرت خواستار پیوند حقوقی در میدان تجارت و دادوستد شده است, تا آن
جا بر این اصل پای فشرده که نگهداشت حقوق بشر را مدار قرار داده و در تجارت خواهان
آن شده, به گونه ای که اگر در تجارت به حق بشر, احترام گذارده نشود و تجارت بر محور
آن نگردد, تباهی به بار می آورد.

سلمه بن کهیل می گوید: شنیدم که علی(ع) به شریح فرمود:

(به معلولین, فقراء و بی نوایان توجه کن و حقوق مردم را از صاحبان قدرت و ثروت, از
کسانی که اموال مردم را پیشکش حاکمان می نمایند, بِستان و به آنان برگردان.)۷

امام حسن عسکری(ع) عمل صالح را که در آیات الهی آمده است انجام فریضه ها و برآوردنِ
حقوق مردم می داند و می فرماید:

(کارهای صالح انجام دادن, یعنی پس از توحید, نبوت و امامت, انجام تمامی فریضه هاست
و بزرگ ترین این فریضه ها این دوتاست: یکی برآوردن حقوق برادران [انسانها]….)۸

از این سخنان به روشنی استفاده می شود که اسلام انسان را موجود دارای حق می شناسد و
اگر غیر از این بود تأکید و توجه برگرفتن و دادن حق و این که نگهداشت و احترام به
حقوق انسان, مهم ترین نمونه عمل صالح و روشن ترین ملاک و مبنای پیوندهای سالم میان
انسانها در سطوح ریز و درشت حیات اجتماعی, که در متن دین آمده است, به دور از خرد و
بیهوده می نمود.

حقوق بشر, از دو ناحیه می تواند به سازگاری فکری و هم اندیشی بین المللی یاری
رساند.

۱. درونه. این ناحیه دربرگیرنده ارزشها, روشها, آموزه ها, قاعده ها و دستورهایی است
که زوایای گوناگون زندگی, بویژه حوزه عمومی و پیوند مردم با دستگاه حاکمه را پوشش
می دهد. در این بخش, مسائل یاد شده می باید به گونه ای باشند که برای تمامی مردم,
با اختلافها و ناسانیهای فرهنگی, تاریخی, زبانی, نژادی, جغرافیایی, اعتقادی و… که
دارند, درخور پذیرش و برابرسازی باشد.

۲. برونه. این ناحیه مربوط به چگونگی مدیریت سطح درونه حقوق بشر است و بس مهم و
حیاتی. زیرا مدیریت این لایه, آسیبهای فراوانی برای بشر امروز به وجود آورده است.

اگر بخش نخست, تمامی ویژگیهای یاد شده را دارا باشد; ولیکن در مدیریت و اجرای آن
برتری دادنهای ناروا, ابزارانگاری, انحصارگرایی و سیاست زدگی نمود یابد و سیره
گردد, باز هم برآیندش هم اندیشی و سازگاری میان ملتها و دولتها نخواهد بود.
بنابراین, برای هم اندیشی, سازگاری فکری و صلح جهانی, سازواری همسویی و یکرنگی در
بیرونه و درونه حقوق بشر, ضروری است.

جهت شناخت و فهم کارکرد حقوق بشر در هم اندیشی و سازگاری بین المللی, منطقی به نظر
می آید که پایه های فهم و درک سخن یکدیگر را در عرصه بین المللی, بازکاویم. نتیجه
چنین بازکاوی, ما را به دو پایه ای که چونان دو روش تفاهم زا عمل می کنند, رهنمود
می گردد:

۱. پایه های فکری و نظری

۲. پایه های اجرایی و عملی

پایه های سازگاری بین المللی

الف. پایه های نظری و فکری هم اندیشی و سازگاری:

سازگاری دولتها و ملتها با هم, در زوایای ریز و درشت, نیازمند پیش ساختارهای فکری
زیر است که در نبود آنها, سازگاری و هم اندیشی بین انسانها در عرصه بین الملل, شعار
بی شعور بیش نخواهد بود. این پیش ساختارها و اصول فکری که ریشه در اندیشه ناب
انسانی و وحی الهی دارند, عبارتند از:

۱. اصل کرامت و حرمت: انسان موجودی است شریف, صاحب کرامت ذاتی. در این نگاه, برخورد
با انسانها در رفتارهای شخصی و اجتماعی, باید به گونه ای باشد که به این جایگاه
آسیب وارد نیاید.

همگان وظیفه دارند این جایگاه را پاس بدارند و به یاری دستگاه و دولتی برخیزند که
از این مقام بلند انسانی انسانها دفاع می کند.

کرامت انسان, در فرهنگ دینی ـ اسلامی, دو سرچشمه دارد:

۱. از مَنِ انسانی شخصیت فرد انسان. بدین معنی که مَنِ انسان, با آزادی و اختیار به
تلاش می پردازد که رهیافت این تلاش, دانشها و تواناییهای گوناگون و… است. کرامتی که
از این سرچشمه دست می آید, جبلّی و فطری نیست, بلکه به دست آوردنی است و در متن
پیوندهای اجتماعی در ساحَتهای ملی و بین المللی شکل می گیرد.

این گونه از کرامت انسانی, در زبان وحی, بازتاب یافته و بر درستی آن مهر نهاده شده
است:

خداوند می فرماید:

(ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و به گروه ها و دسته های مختلف تقسیم
کردیم, تا یکدیگر را بشناسید به درستی, با کرامت ترین شما نزد خداوند, پرهیزگارترین
تان است.)حجرات۱۳

در این شریفه, کرامت انسان, با پرهیزگاری و تقوا, پیوند خورده و نتیجه آن به شمار
آمده است.

و نیز در آیه ۸۵ از سوره هود می فرماید:

(چیزها و دستآوردهای مردم را از ارزش نیاندازید.)

این مبارکه, به روشنی مؤمنان را از هرگونه رفتار, کار و چگونگی برخوردی که
دستاوردهای افراد را بی ارزش می سازد, باز داشته و مؤمنان را از آن پرهیز داده است.

امام علی در نامه ای(نامه۲۶) به یکی از مأمورانش که او را برای زکات فرستاد, یادآور
می شود:

(او را می فرمایم که ـ زیردستان خود را ـ نرنجاند و دروغ گوشان نداند و به خاطر
امیر بودن روی از ایشان برنگرداند که آنان در دین برادران اند و یار و در به دست
آوردن حقوق مسلمانان مددکار.)

۲. کرامت دیگر برای انسان, برآمده از مبدأ و بخشی از ماده خلقت اوست. چون مهم ترین
بخش از شخصیت وجودی انسان برساخته از روح الهی است; از این روی خداوند می فرماید:

(فاذا سَوَّیتُهُ و نفخت فیه من روحی) ص/ ۷۲

پس هرگاه بساختم اش و از روان خویش در آن بدمیدم.

و به همین جهت نیز کرامت این موجود را به خویش نسبت می دهد و می فرماید:

(ولقد کرّمنا بنی آدم…)اسراء/ ۷۰

ما فرزندان آدم را گرامی داشته ایم.

پیداست که این گرامی داشت, نه ناشی از تلاشهای من, بلکه جزء تکوینی آن است. از این
کرامت در فرهنگ اسلامی به کرامت ذاتی یاد شده است.

در اعلامیه جهانی حقوق بشر, بین این دو کرامت, فرقی گذاشته نشده است و هر یک, که
جایگاه خاص خود را دارد, به گونه جداگانه مورد دقت قرار نگرفته است, هرچند اصل
کرامت, حق انسانی, دانسته شده و پذیرفته شده است, ولی اکنون می باید دید که حق
کرامت انسانی چگونه به سازگاری و هم اندیشی بین المللی و انسانی جامعه بشری را یاری
می رساند. روشن است که سازگاری فکری و هم اندیشی, در صورتی پا می گیرد و در عرصه
وجود جلوه گر می شود که برای دستاوردهای فکری و عمل دیگران ارزش قائل بشویم و حرمت
آنان را نگهداریم و به خود این حق را ندهیم که به آبرو, و شرف دیگران, بویژه
تولیدگران دانش و صاحبان فکر, آسیب وارد سازیم و یا از هر وسیله ای جهت آلوده جلوه
دادن آنان استفاده کنیم. در این حال و چگونگی, فضای شفاف, پاک و صادقانه ای به وجود
می آید که طرفها می توانند با آرامش و اعتماد بیش تر وارد دادوستد فکری و علمی
بشوند و به گونه منطقی به مسائل گوناگون رسیدگی کنند.

قرآن کریم این سازوکار را به زیبایی بیان داشته است:

(ای آنان که گرویده اید, کسانی را که به ایشان پیش از شما نامه داده شده است و دین
تان را فسوس و بازی گرفته اند و نیز ناباوران را دوست مگیرند. پروای خدا کنید اگر
گرویده اید.)

این شریفه, دلالت دارد آنان که آیین شما را گرامی نمی دارند و آن را به سُخره می
گیرند, به دوستی نگیرید; چون زمینه ای برای سازگاری و هم اندیشی وجود ندارد.

و در شریفه دیگر می فرماید:

(فروهِل آنان که دین شان را بازی و سرگرمی گرفته اند و این زندگی فرودین فریفته است
شان.)

در این دو شریفه, ملاک و مبنای دادوستد فکری, سیاسی و پیوند و بستگی با ملتها و
کسان را, گرامی داشت و احترام به ارزشها و آیینها دانسته شده, چه آن چه خود بدان
پای بندند و چه آن چه دیگران به آن بستگی دارند. زیرا ملت, امت و کسانی که به دین و
آیین خود و دیگران احترام نمی گذارند, نمی توان با آنان به هم اندیشی و سازگاری
رسید.

پذیرش حق کرامت و حرمت برای انسانها, همان گونه که بازدارنده تروریسم و تزریق مواد
مخدر در جامعه انسانی و جهانی است, ناگزیر هر عامل و شیوه ای آلوده ساز دیگر را هم
باز پس می زند, مانند فیلمهای ضد ارزشی و اخلاقی… که از رسانه های نوین جمعی, با
حجم زیادی در دنیا پخش می شوند.

این برنامه ها و این کارکرد, با باورمندی به حق کرامت انسانها که باوری همگانی است,
ناسازگاری دارند. پذیرش حق کرامت انسان و نگهداشت آن, سبب می شود تا پیوند, سازگاری
و دادوستد میان ملتها, نخست آن که دو سویه و چند جانبه باشد و دو دیگر, در چارچوبها
و فضاهای خوشایند دو طرف, به گونه آگاهانه انجام بگیرد. و با انجام این دو امر,
بستر هم اندیشی و سازگاری, هموار می گردد و عقلانیت هم اندیشی و سازگاری مبنای
پیوندها و بستگیهای انسانی و بین المللی قرار می گیرد.

امروزه, بحرانها و گرفتاریهایی که در عرصه بین المللی پدید آمده است و یا می آید,
برای از میان برداشتن آنها, راه حل خردمندانه, کم تر اندیشیده می شود و بیش تر حلّ
آنها را در جنگ و کشتار می جویند.

بدین سبب است که یک طرف, نخست آن که, در پی پیاده کردن آمال و خواسته های خود پای
می فشرد و در عمل پیوند و دادوستد را یکسویه می سازد و دو دیگر, حق گزینش را از
طرفِ مقابل سلب می کند. پس از این و یا بر پایه چنین فضایی, خود را در شکستن حرمت و
حیثیت دیگران و نشنیدن سخن بحق آنان, صاحب حق می داند. به طور طبیعی, قربانی این
ایستار, تفاهم است آمریکا, در روزگار ما, در به آتش کشیدن عراق و افغانستان در برپا
کردن جنگ خونین و ضد انسانی در منطقه, نه تنها حق کرامت و حرمت ملت عراق و
افغانستان را پایمال کرد, بلکه به کرامت بخش گسترده ای از مردم جهان نیز, تعرّض
کرد. و خرد جمعی که نماد روشنی از احترام و پاس داشتن کرامت انسانهاست, مورد بی
مهری و یورش نابخردانه قرار گرفت و به این ترتیب, دشمنی جایگزین هم اندیشی و
سازگاری در حل بحران عراق گردید.

۲. اصل یا حق حیات شایسته: هم اندیشی, سازگاری و درک و فهم سخن یکدیگر در عرصه بین
المللی, وابستگی تمام به تفسیر و معنای حیات دارد. اگر حیات, گرانبهاترین عنصر
شناخته شود و گوهری نایاب, ناگزیر, همگان در نگهداری آن بسیج می شوند و از هیچ تلاش
و حرکتی خودداری نمی ورزند تا فردافرد انسانها بتوانند به حیات شایسته دست بیازند.
شایستگی حیات در دو صورت, به حقیقت می پیوندد:

۱. هدف مندی و معنیداری حیات.

۲. جاودانگی و پایندگی.

معنی داری حیات دو تعبیر دارد و به دو گونه می توان آن را طرح کرد:

الف. حیات از صورت طبیعی محض برون آمده و در کنار صورت طبیعی, سیرت معنوی و اخلاقی
به خود می گیرد.

ب. حیات انسانی جهت مند بوده و این جهت, تکامل حیات را همراه داشته باشد.

وجدان بیدار بشریت, همیشه دنبال معنی داری حیات است. بیش ترین نیاز و مشکل جامعه
امروز غرب غربت معنی داری حیات است. از این روی, فلاسفه و دانشمندان معاصر غرب,
چون: فوکویاما, چامسکی, دیوید گریفین… بر این نظرند که بزرگ ترین تهدید جامعه و
فرهنگ مدرن غرب از ناحیه تهی شدن حیات از معناست.

فوکویاما می گوید:

(بزرگ ترین گسیختگی که در غرب در دهه ۱۹۶۰ به وجود آمد, گسیختگی هنجارهای اجتماعی و
اخلاقی بود که در بیش تر کشورهای صنعتی, به افزایش آمار جنایت و زوال خانواده
انجامید.)۹

روشن است هرگاه حیات به دو معنای یاد شده معنی دار نبود, ناگزیر پوچ انگاری بر آن
سایه خواهد افکند. پوچ انگاری در حیات, پیامدهای ناگواری دارد, از جمله:

۱. کاهش میزان تلاش و کار در درازمدت. حاکم شدن منطق کمیت بر کار.

۲. مسؤولیت گریزی. در دوران بی معنی بودن حیات, انسان خود را در برابر هیچ چیز, نه
رفتار خودش و نه رفتار دیگران, پاسخ گو نمی داند.

۳. کم رنگ و گاه بی رنگ شدن اصول و ارزشهای فراگیر و مورد پذیرش در میان مردمان.
چون ارزشها جایی در حیات انسانی ندارند, کسی برای نگهداری و گسترش آنها به تلاش
برنمی خیزد و هزینه فکری, عملی و مالی نمی کند.

۴. کم فروغ و سرانجام بی فروغ گردیدن پشتگرمی و اعتماد انسانها و کشورها به یکدیگر
در پیوندهای بین المللی.

هرگاه پوچ انگاری بر زندگی انسان سایه افکند, سازگاری و هم اندیشی دینی رو به افول
می رود; اما برعکس هنگامی که پوچ انگاری از ساحت سینه ها و جامعه ها زدوده شود و
آوای معنی داری حیات طنین افکن گردد, عقلانیت تفاهمی, مبنای دادوستد انسانی در ملی
و بین المللی می گردد.

البته باید یادآور این نکته گردید که مراد از معنی داری حیات, این نیست که یک سری
هدفها, روشها و ارزشها, از پیش گزین شده و انسان ناگزیر به حرکت بدان سوست. یعنی
ساختارهای غیر درخور دگرگونی بر سرنوشت انسان حاکم باشد; بلکه مراد رهنمود به سوی
این واقعیت است که حیات, امری است سیّال و توسعه مند و از هویت بیکرانگی و تکامل
پذیری بهره مند است. و انسان می تواند و می باید در کمال اختیار, آزادی و آگاهی
بدان سوی رهسپار گردد.

پیامدهای پایندگی و جاویدانگی حیات عبارتند از:

۱. انسان هر آن چه برای خود می خواهد, برای دیگران نیز می طلبد. و چیزی که بر خود
برنمی تابد, بر دیگران نیز روا نمی دارد. زیرا در این نگاه, حیات و پاره ای از
ویژگیهای آن, مانند جاودانگی و بیکرانگی و تکامل پذیری, از آنِ گروه ویژه ای از
انسانها نبوده و نیست; و از دیگرسوی بهترین چهره ویژگیهای یاد شده در فرایند
دادوستد و پیوندهای جمعی, فراهم می شود.

۲. برخلاف گمان شماری که پایندگی حیات را افیون و عامل سکون می دانند۱۰ این انگاره
و نگرش, بنیاد پویش و تلاش است; بویژه در صورتی که حیات را یک حقیقت رخدادگونه مدرج
و ذو مرتبه بدانیم که هر مرتبه بعدی, از گنجاییهای بالا و از ویژگی و توان مندیهای
گوناگون و نوین, نسبت به مرتبه های نخستین و پیشین برخوردار است. بویژه رسیدن به
چنان گنجاییها و توان مندیها, برایند پویش و کوشش آزادانه و آگاهانه هر فرد و یا
جامعه است. چنان که یک فرد هنگامی که به حیات علمی و یا فنی می رسد, بارها تواناتر
و پرگنجاتر از زمانی است که در مرحله حیات جاهلانه و ساده از حیث مهارت, فنون و
تجربه به سر می برد. بی گمان, همین ویژگی و فهم آن است که انگیزاننده قوی را در
درون افراد و جامعه ها تولید می کند تا به حیات علمی و… دست یابند. به طور دقیق,
همین چگونگی, نسبت به حیات پس از مرگ, یا باور به پایندگی حیات برقرار است. بویژه
زمانی که درک کنیم که مرحله های بعدی توسعه یافته, تکامل پذیر و پر از توان
مندیهاست. این حالت, انگیختگی را در شخصیت انسانی تولید و زنده می سازد.

البته این پیامد, به تنهایی ممکن است به تنشها دامن بزند, ولی همان گونه که گفته
شد, پایندگی حیات, دارای یک پیامد نیست, بلکه دستاوردهای بسیاری را به همراه دارد
که از جمله آنها, پیامد نخستین بود که شرح اش گذشت. از این روی, پیامد دومی, همراه
پیامد نخستین, زیرساختهای هم اندیشی و سازگاری را گسترش می دهد, تا برخورد را, حرکت
در راستای استقرار عدالت اجتماعی را سرعت و شتاب می دهد, تا بی عدالتی را.

۳. جاودانگی حیات, نه تنها از به حقیقت پیوستن کمال در زمان حال باز نمی دارد,
چنانکه شماری گفته اند,۱۱ بلکه عامل و علت آن نیز هست; زیرا آینده حیات, بر پایه
حال و گذشته حیات شکل می یابد. به طور طبیعی و با توجه به آن چه که در پیامد دوم
ذکرش رفت, هر قدر تلاش برای کامل و توسعه مند شدن در زمان حال صورت می گیرد, به
همان میزان به گنجاییها و توان مندیهای حیات مرحله بعد افزوده می شود. چون مرحله
بعد از توان مندیهای گوناگونی برخوردار است و این سبب می شود در زمان حال, حرکت و
پویش بیش تر صورت بپذیرد.

همراهی و نهادینه شدن تمامی پیامدهای پایندگی و جاودانگی حیات, در کنار ویژگیهای
معناداری حیات, از عناصر کلیدی سازگاری و هم اندیشی بین المللی است. بویژه زمانی که
حیات شایسته (با توجه به معناها و فرعهایی که برای آن بیان شد) چونان حقوق دانسته و
نگریسته شود, نه صرف فضیلت و یا واقعیت تکوینی; زیرا در این صورت, ملتها و آدمهای
گوناگون می توانند یکدیگر را درک کرده, دریافته و در مسائل جهانی و ملی همراهی و هم
اندیشی کنند.

در دین مقدس اسلام, به حیات شایسته در معناهایی که از آن شد, چونان حق برای همه
انسانها نگریسته شده است. اما در اعلامیه جهانی حقوق بشر غرب, غربت این حق با شاخه
های یاد شده آشکار است.

در قرآن کریم آمده است:

(حیات دنیوی جز بازیچه و سرگرمی نیست.) انعام / ۳۲

مراد از حیات در این شریفه این نیست که زندگی در عالم طبیعت و یا مرحله های طبیعی
حیات, چیزی بیهوده و لغو است و همچنین مراد این نیست که اصل حیات, چنان اوصافی
دارد; بلکه مراد این است که هرگاه زندگی هدف و معنی نداشته باشد, به چنان سرنوشتی
گرفتار می آید. چه اگر غیر از این بود, معنی نداشت که خداوند برای شماری حیات دنیوی
را بشارت بخواند و حیات در عالم طبیعت را ظرف بشارت خویش بداند. و نیز پیامبرش را
در همین مرحله از حیات و برای زیستن در جهان طبیعت یاری می رساند:

(در حیات دنیوی و اخروی برای مؤمنان بشارت است.) یونس/ ۶۴

(ما پیامبران خویش و مؤمنین را در حیات دنیا یاری می رسانیم.) غافر / ۵۱

در منطق اسلام, حیات هویت مدرج و رخدادگونه داشته که از لایه های بسیاری هم در حیات
طبیعی (زندگی در طبیعت) و هم در حیات اخروی سامان یافته است که تمامی یا پاره ای از
این لایه ها ممکن است صورت شایسته و یا ناشایسته پیدا کنند که هرکدام از آنها
برآیند اندیشه, انگیزه و عمل خود انسان است. سخنان یاد شده, پیام روشن آیه ۷ از
سوره روم است:

(نمودی از زندگی فرودین دانند و از زندگی پسین ناآگاه اند.)

ییکی از سببها و باعثهایی که حیات را به سمت نابخردی و ناشایستی می کشاند, بی مهری
به صورت و سیرت حیات است که عبارت باشد از حیات دینی. پیامد هولناک آن نابودی و
آسیب دیدگی جدی عقلانیت تفاهمی, چونان مبنای رفتار در عرصه روابط بین المللی خواهد
بود. از این روی قرآن کریم از همراهی, هم سخنی, رفت و آمد و نشست و برخاست با کسانی
که حیات دینی را بازیچه قرار داده اند پرهیز می دهد:

(فرو هِل آنان را که دین شان را بازی و سرگرمی گرفته اند و این زندگی فرودین فریفته
شان.) انعام/ ۷۰

اسلام, دستیابی به حیات شایسته را حق همه می داند و کسانی که از روی عمد, خود را از
این حق باز می دارند و یا به شایستگی حیات آسیب وارد می آورند, شایسته پیوند و
پیوستگی نمی داند. بنابراین, پذیرش حق حیات شایسته از سوی انسانها, باب سازگاری و
هم اندیشی میان آنها را باز می کند. و به همین جهت در اسلام, به حیات شایسته توجه
شده است.

اگر دین حق را, آن گونه که اسلام آن را می شناساند, همگان بپذیرند, دنیا رنگ زیبایی
می گیرد و بشر شاهد این همه کشتار و خون ریزی نبود. و کرامت و شرافت انسانی انسان,
این چنین بازیچه قرار نمی گرفت.

۳. اصل پیوستگی حیات (حق پیوند): از دیگر حقوقی که در دنیای پسامدرن, از آن, به
مثابه یک حق تازه تولد یافته اسم می برند, حق پیوستگی انسانها و ملتها با یکدیگر و
گسترش آن است. یعنی هر فرد و یا جامعه ای حق دارد که با دیگران پیوند برقرار کرده و
آن را گسترش بدهد. و دولتها وظیفه دارند که در زمینه سازی, پایداری و استواری آن
بکوشند.

بی گمان این حق, هنگامی تولد و یا سر بیرون می آورد که پیشاپیش آن, یک حق و یا
واقعیتی به نام پیوستگی حیات پذیرفته شود. و در صورتی که چهره ها و اجزای گوناگون
حیات فردی و اجتماعی, از هم گسیخته و ناپیوسته انگاشته شود, سخن از بود این حق, چه
رسد به برآوردن و ادای آن, بی مورد خواهد بود. اما حقیقت و واقعیت, پیوستگی تمامی
لایه های حیات را می رساند و پس از رشد و گسترش فکری, فنی و زیستی بشر, چنان پیوستی
بیش از پیش, آشکار گردید و گسترش یافت.

معنی و پیامد این پیوست این است که لایه های اقتصاد, سیاست, حقوق, بهداشت, آموزش
دانش, ارزش, باور, دین و آیین… بر یکدیگر اثر می گذارند. پیداست که اثرگذاری روی
یکدیگر به صورت یک طیف ظاهر می گردد که می تواند سازنده و پیش برنده باشد و ممکن
است ویران گر و واپس گرا گردد. صورت دوم, حیات فردی و اجتماعی (محلی, منطقه ای, بین
المللی) به سوی نابودی راه می برد. زیرا افزون بر این که تنش, تضاد و جنگ همیشگی,
منطق و مبنای چیره بر حیات قرار می گیرد; از حیث فزیولوژیکی, ژنتیکی و فیزیکی,
ناسازگار با هویت حیات است. چون پیدایش و ادامه حیات در صورتهای گوناگون, برایند
دادوستد بازها, ژنها, و سیستم ها … است.

صورت نخستین که برهم کنشی سازنده و سازگاری استوار است, بایستگی عقلی و عملی, برای
داشتن حیات سالم و ادامه حیات در دنیای بسیار پیچیده و پُرچالش امروزی است. جامعه
جهانی و روابط بین الملل به چنین برهم کُنشی سخت نیازمند است. امّا این نیازمندی و
به دیگرسخن, داد و ستد سازنده که برآمده از پذیرش پیوستگی حیات است, خود پیشاپیش به
یک عامل پایه دیگر نیازمند است که در صورت نبودش, کُنش سازنده و پیشرو تولد نمی
یابد و آن عامل و عنصر اساسی هم اندیشی و سازگاری و یا عقلانیت تفاهمی چونان مبنای
رفتار در لایه های گوناگون, بویژه روابط بین الملل است. یعنی تنها در صورتی که هم
اندیشی و سازگاری, مبنای عمل قرار می گیرد, پیوستگی حیات, جلوه گر می شود و حق
پیوند برقرار کردن, به حقیقت می پیوندد. زیرا تنها بر اساس مبنای یاد شده, علم,
تکنولوژی, سیاست, اقتصاد, حقوق, دین, فرهنگ و حتی نهاد نظامی… به طور برابر و بدون
برتری جویی, می توانند در حل بحرانها, طرح مسائل حیاتی, اجرای برنامه ها و پروژه
های سازنده و توسعه آور مشارکت فعال و هماهنگ داشته باشند و سلطه و زور را از ساحَت
زندگی بزدایند و نگذارند اقتصاد و منطقِ ارزش افزوده بیش تر و یا نظامی گری و یا
سیاست… تمامی چهره های دیگر حیات را فروبگیرد و در خدمت خویش, بسان ابزار کار
استفاده کند و هیچ هویتی جز هویت تابع برای آنها برنتابد.

قدرت مندان کنونی آمریکا, که بیش ترنظامی هستند جورج بوش دوم, رامسفلد, کالین پاول
در مسأله عراق, منطق اقتصادی و نظامی را حاکم بر چهره های دیگر حیات کردند.

اینان, جز به فرهنگ خودشان برای دیگر فرهنگها, باورها و روشهای زندگی, اصالت و هویت
مستقل, باور ندارند; از این روی, در راستای هویت خود آنان, دیگران می توانند باشند
و به زندگی خود ادامه دهند, وگر نه باید نابود گردند, یعنی اصل تابع نگری و قاعده
ویران گر: (یا با ما و یا بر علیه ما) که شعار سیاسی بوش دوم است.

خاستگاه و جایگاه اصلی نهادها و ساز و کارهای بین المللی, چون سازمان ملل, صندوق
بین المللی پول, بانک جهانی, سازمان جهانی تجارت, سازمان جهانی توسعه… پیوستگی حیات
بوده و هست, ولی همه اینها, در عمل, بیرون از آن خاستگاه, در خدمت چند شرکت و قدرت
سیاسی قرار دارند, نه در خدمت مردم جهان.

این حالت از آن رو پیش آمده و خواهد آمد که هم اندیشی و سازگاری, اصل و مبنای رفتار
بین المللی نیست, زیرا پیوستگی حیات به مثابه حق انسانی از سوی پاره ای از کشورهای
قدرت مند, نادیده گرفته می شود; از این روی برای به حقیقت پیوستن صلح و سازگاری بین
المللی, پذیرش و حق پیوند و پیوستگی حیات, قطعی و ضروری است و به این ترتیب, حقوق,
به هم اندیشی رهنمود می گردد.

اسلام, به این ترتیب واقعیت و حق توجه جدی دارد و چهره های حیات را پیوسته می نگرد,
چنانکه خداوند در قرآن می فرماید:

(وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخره ولاتنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله
الیک ولاتبغ الفساد فی الارض ان الله لایحبُّ المفسدین)قصص/ ۷۷

در آن چه خدای ات داده است, سرای پسین را بجوی و بهره ات را از این جهان از یاد
مبر. و نیکی کن, چنانکه خداوند بر تو نیکی کرده است. در زمین تباهی مجوی که خداوند
تباه کاران را دوست ندارد.

نکته هایی که از این شریفه استفاده می شود:

۱. دنیا و آخرت که دو صورت از حیات است, به هم پیوسته اند. و اگر غیر از این بود,
توجه به هر دو معنی نداشت.

۲. تلاش برای آبادانی دنیا. چون آبادانی به معنای عام کلمه, یکی از مصداقها و نتیجه
های رفتار نیکو است.

۳. دادوستد انسانها با یکدیگر, و با جهان طبیعت, می باید نیکو باشد.

۴. پیوند و دادوستد نیکو و خوب, تنها بر مبنای هم اندیشی شکل می گیرد, نه بر مبنای
برخورد, تنش, زور و سلطه.

۵. هم اندیشی, هنگامی تقویت می شود که حق ارتباط و پیوستگی چهره ها و لایه های حیات
پذیرفته و پاس داشته شود.

و در آیه دیگر می فرماید:

(ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السماء والارض) اعراف / ۹۶

اگر مردم آن شهرها [احقاف و حجر و مؤتفکات و…] می گرویدند و می پرهیختند, از آسمان
و زمین, نیکیهایی بر آنان می گشودیم.

از این شریفه به روشنی این پیام و معنی استفاده می شود که صورت و سیرت دینی حیات با
صورت و سیرت علمی, اقتصادی, سیاسی حیات پیوند فشرده ای دارد. زیرا روشن است که
برکتهای گوناگون آسمانی و زمینی, در اثر پویش و کوشش علمی, تکنیکی, اقتصادی و
مدیریتی انسان آشکار و درخور بهره برداری می شوند. این که خداوند متعال, در چند آیه
مبارکه زمین و آسمان و آن چه در آنهاست, رام انسان قرار داده, تأییدکننده مطلب و
مسأله یاد شده است; چه این که رام کردن و زیر فرمان درآوردنِ طبیعت, دوسویه دارد

۱. آن چه به توان مندیهای علمی, فنی, مدیریتی… انسانها باز می گردد.

۲. زیر فرمان درآمدن طبیعت و رام شدن آن (مسخر) فهم پذیر و عمل پذیر است; یعنی
شایستگی بهره برداری و بازدهی دارد.

حضرت علی(ع) می فرماید:

([مالک] و مباش همچون جانوران شکاری که خوردن شان را غنیمت شماری چه رعیت دو دسته
اند: دسته ای برادر دینی تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند.)۱۲

حضرت در این فراز از سخن خود, صورت دینی و صورت طبیعی حیات را در دادوستد کامل
کننده می بیند, نه در چیرگی و ناسازگاری یکی با دیگری, یا فرمانروا, با رعایا, تا
بر پایه آن امتیازهای حقوقی به یکی و یا گروهی داده شود و از دیگری و یا دیگران
بازداشته شود.

پیامبر(ص) از خداوند متعال برکت و گشادگی در معیشت و اقتصاد را می طلبد, چون در
صورت سالم نبودن این صورت از حیات, صورتهای دینی حیات نیز, آسیب می بیند.۱۳

در اعلامیه جهانی حقوق بشر از دیدگاه غرب, به موردهایی برمی خوریم که پیوستگی حیات
را بازگو کرده است. اما این پیوند, و به پیروی آن, حق پیوند داشتن در عرصه حیات
دنیوی و روابط بین المللی مطرح است, بی آن که به چهره و ریشه معنوی و اخروی حیات
توجه شده باشد.

در ماده ۲۷ بند این اعلامیه آمده است:

(هرکس حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی ـ اجتماعی شرکت کند و از فنون و هنرها متمتع
گردد و در پیشرفت علمی و فواید آن سهیم باشد.)۱۴

و در ماده ۲۶ بند۲ کارکرد آموزش و پرورش را رشد همه جانبه شخصیت انسانی دانسته و حد
کمال برآوردنِ این دو حق را, تواناسازی هم اندیشی و سازگاری برای دستیابی به صلح
جهانی می شناساند:

(آموزش و پرورش, باید طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هرکس را به حد اکمل رشد آن
برساند و احترام حقوق و آزادیهای بشر را تقویت کند. آموزش و پرورش, باید حسن تفاهم,
گذشت و احترام عقاید مخالف و دوستی بین تمام ملل و جمعیتهای نژادی یا مذهبی و
همچنین توسعه فعالیتهای ملل متحد را در راه حفظ صلح تسهیل نماید.)۱۵

در بیانیه وانکوور کانادا (در مورد بقا در قرن بیست ویکم) که با حضور ۲۱ تن از
دانشمندان: (فیلسوف, حقوقدان, ریاضیدان, پزشک, بیوتکنولوژیست, فزیکدان, شیمی دان,
علمای محیط زیست, پژوهشگر مذهبی) از پانزده کشور جهان در سپتامبر ۱۹۸۹ در کانادا
برگذار شد, از هم گسیختگی صورتهای گوناگون حیات و نیز از گسترش دامنه زورمداری و
چیرگی قدرتهای بزرگ و صاحب تکنولوژی سخن به میان آمد و هشدار داده شد:

(اگر ما نتوانیم علم و تکنولوژی را دوباره به سمت نیازهای اساسی سوق دهیم,
پیشرفتهای کنونی در زمینه انفورماتیک (اندوخته دانش) تکنولوژی زیست (حق بهره مندی
از اشکال زندگی) و مهندسی ژنتیک (طراحی ژن انسانی) به نتایج زیانبار و غیر قابل
جبرانی برای آینده بشر منتهی خواهد شد… سلب مفهوم انسانیت که حذف و نادیده گرفتن
سایر ابعاد انسان است, دقیقاً در راستای دید علمی است که نسبت به جهان و انسان وجود
دارد; از این دیدگاه جهان به صورت ماشین و انسان تنها به صورت چرخ دندانه آن
نگریسته می شود.)۱۶

با توجه به جستارهای گفته شده, پذیرش پیوستگی صورتهای گوناگون حیات و برآوردن حق
پیوند برای همگان, زمینه هم اندیشی بین المللی را فراهم می سازد.

۴. اصل کثرت گرایی: در جهانی که زیست می کنیم, بویژه در عصر حاضر, گوناگونی زبان,
رنگ, نژاد, جغرافیای طبیعی, شکل, باورها, ارزشها, روشها و… واقعیتهای طبیعی, تجربی
و ضروری است. اما آن چه در این جا مهم است, چگونگی دادوستد و هم کُنشی میان آنها,
بویژه در سطح کلان از زندگی انسانهاست برای این کار, پذیرش اختلافها, چونان
واقعیتهای تکوینی و طبیعی, به تنهایی کافی نیست, بلکه می باید گوناگونی و بسیاری
روشی, ارزشی و باوری چونان حقوق انسانی پذیرفته و برآورده گردد.

ییا کثرت گرایی, بویژه در عرصه روابط بین المللی, مساوی و خواهان:

۱ . جدایی امور گونه گون در تمامیت شان نیست.

۲. نسبیت حقیقت نیست.

۳. هماهنگی و همکاری در پاره ای از زمینه ها و بر سر اصول مشترک را از بین نمی برد.

۴. مهم تر از همه, چنان نیست که جریانها, عوامل, مبانی, اصول و ارزشهای سازنده هویت
خود را واگذارند, بلکه کثرت گرایی, روش و شیوه ای است که از ارزشهای گونه گون
پشتیبانی می کند و به باورها حرمت می گذارد و روشهای پرشمار فکری را از نظر بنیه
ای, توانا و تولید می کند و برای سیستمهای چندگانه ساماندهی حیات اجتماعی, امکان
زایش و پرورش را فراهم می آورد, بی آن که به هویت های هرکدام آسیب وارد آید.

در واقع کثرت گرایی روش هدایت سازنده هویت های گو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.