پاورپوینت کامل سرمقاله حسین یک روح بزرگ ۹۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سرمقاله حسین یک روح بزرگ ۹۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله حسین یک روح بزرگ ۹۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله حسین یک روح بزرگ ۹۴ اسلاید در PowerPoint :

۳

امت محمد پس از آن شکوه دیری نپاییدکه به بادهای صَرْصَرْ گرفتار آمد شب بر او یورش
آورد و از میمنه و میسره بر او تاخت.

در این هنگامه سخت جان فرسا و دهشتناک که صالحان به داس بیداد و کینه های جاهلی درو
می شدند و یلان و دلاور مردان به گوناگون دستانها و دسیسه ها زمین گیر آواره و دَرْ
به دَرْ مردی از افق بلند و سر به آسمان سوده دامن محمد برآمد که یک امت بود.

امتی والا همّت بلند آرزو روشن افق گسترده سینه دریاسان خوگر با زیباییها قله های
مجد و شرف برآمده از دریای نور.

امتی با روحی بزرگ سری پر شور خردی بس ژرف و ناکران پیدا دلی لبالب از عشق به
روشنایی چشمانی شکافنده تاریکیها نقب زننده به روشناییها دستان پر بخشش و باران زا.

هر آنچه را یک امت بزرگ قله سان درخشنده و رخشان روشنایی آفرین و تاریکی زدا می
توانست داشته باشد به تنهایی داشت.

دانش گسترده و بینش ژرف داشت. راه های اعتلای جامعه را به خوبی

( ۴ )

می شناخت. به آموزه های اسلام دقیق و همه سویه آشنا بود. سیراب از کوثر زلال وحی
بود و نیوشنده سخنان ناب و سیره های آسمانی.

آیینه تمام نمای اسلام بود. اسلام ناب بی آمیغ زلال شفاف و رخشان را در آیینه وجود
او در رفتارهای ترازمند و سخنان او که از روحی شعله ور می تراوید می شد به زیبایی و
شکوه مندی تمام دید.

چشمه نور بود چشمه همه نورها آفتابها و خورشیدها. هرکس در هر کجا که می خواست از
وحی پرتو بگیرد و چراغی فرا راه کسان افروزد خود روشن شود و روشنایی دهد و آفتاب
شود و آفتاب به هر کوی و کومه دهد می باید به این چشمه فرود می آمد و از آن پرتو می
گرفت تا می توانست پرتو افکند نور بگستراند و آفتاب وحی را برجان خود بتاباند.

بی او اسلام معنی نمی داد تاریکی بود همان تاریکی که آل حرب در باتلاق آن گرفتار
آمده بود و هزارها هزار انسان شیدا و جویای روشنایی را در آن گرفتار ساخته بود.

ابر باران زا بود. دستان بخشایش گر داشت. به زیر دستان مهر می ورزید. عاشقانه در
تکاپو بود شبان و روزان هنگام و بی هنگام که مردم را به آبشخورهای جویباران زلال
زیباییها و شکوه ها ره نماید و از تبهگینی برهاند و دیو ستم را دست ببندد و فرشته
مهر و عدالت را دست گشاید. گرگهای درّنده خوی را از ساحَت جامعه بتاراند و دستهای
غارت گر را از بیت المال مسلمانان و شریانهای اقتصادی کوتاه کند و ارکان جامعه
نمونه و استوار بر شالوده های مقدس وحی را برافرازد.

دلیرانه سخن می گفت. بی باکانه از آسیبها و ریشه های آنها در هر محفل و مجلس سخن به
میان می آورد. تبه کاران و جنایت پیشگان را که مردم را با هراس افکنی و شماری از
جسوران و گستاخان را با نواله و شماری را با

( ۵ )

توجیه گری و تفسیر و قراءت جبرگرایانه از دین و… رام خویش ساخته بودند رسوایشان می
ساخت. چنان در این عرصه می تاخت و سمند سخن را می تازاند و کانون دشمن را آماج
تیرهای سخنان آبدار خویش می ساخت که گوئیا هزار هزار چابک سوار با اراده های
پولادین شمشیرهای آخته یک نواخت و یک آهنگ و هم غریو در پی او و سر به فرمان او به
سوی آوردگاه می تازند که یا بمیرند و یا بمیرانند.

شگفتا! مردی تنها با یارانی اندک در برابر مردمان هراس زده و خواص گرفتار در تارهای
مصلحت اندیشی خود و گرفتار چرب و شیرین دنیا و دشمن کینه وَرز و قدرت مند که هر آن
بر آن است که او را از هم بَردَرَدْ چنین سخن می گوید اوج می گیرد و ریشه های
گندیده ستم پیشگان را هدف قرار می دهد.

بی باکانه و بی محابا از نامشروعیت نظام اموی پرده برمی دارد و نامشروعیت آن را به
همگان می نمایاند و راه برون رفت از این گرداب سهمگین و کُشنده را نشان می دهد نه
در مِنی که در پیش خود معاویه.

خود را نقطه پرگار حرکت قیام خیزش و درافتادن با ستم پیشگان احیای سنت ناب رسول
الله میراندن سنت عفن و بویناک جاهلیت می شناساند و کِشتیِ رهاننده از این گردابِ
بس هراس انگیز و ویران گر.

برای احیای ارزشهای ناب سعادت آفرین و حیات بخش و زدودن زشتیها نارواییها فرهنگها
آیینها و سنتهای جاهلی هیچ کس را شایسته تراز خود نمی داند و شأن خود را برتر از
همه می داند. که بی گمان چنین بود و گزاف نمی گفت و دقیقه ای در سخن او کژی دیده
نمی شد.

در هنگامه ای به پا خاست و رایَت محمد را برافراشت که حزب قدرت مند و ناپای بند به
اصول انسانی و اسلامی اموی و آل حرب با گردبادی که انگیخته

( ۶ )

بود توش و توان حرکت پیشاهنگی و رایت بانی را از رایت بانان دلیر بی باک و بی هراس
از هراس انگیزیها گرفته بود. هیچ کس را یارای آن نبود که در این گردباد بنیان
برافکن و زندگی بر باد ده قد برافرازد و این رایت مقدس را برافرازد.

تنها مردی بسان او برخوردار از روحی بزرگ به سُخره گیرنده دنیا چشم فروبسته از
زندگی در عیش و خوشی پشت پا زننده به هر آنچه او را از معالی باز بدارد لبخند زننده
به مرگ آغوش گشاینده به هر آنچه از دوست رسد می توانست در این آوردگاه هراس انگیز
گام بگذارد و رایت فرو افتاده محمد را قهرمانانه برافرازد.

او نمی توانست آیینه نام بلند محمد را کدر ببیند بیرق او را فرو افتاده شمشیر صیقل
دیده او را به خونِ دشمنان کینه توز اسلام زنگار گرفته مشعلهای روشنایی بخش او را
فرو مرده آیین او را واژگونه قرآن او را دستخوش طوفان تحریف امت او را از هم گسسته
پریشان حال بیم زده و گرفتار در چنگ کرکسان که با روح بزرگ او ناسازگار بود روحی که
فراخنای این جهان بر او تنگ می نمود.

بله دنیای به این فراخنایی گستردگی و پهناوری برای او قفسی را می مانست سخت
آزاردهنده نفس گیر جان فرسا گدازنده توان سوز.

در دنیایی که مشعل عزت در هر کوی و کومه در هر جان و تن از پرتوافکنی بازمانده باشد
مردی و مردانگی فسانه بنماید عزت و حمیّت به سُخره گرفته شود و توفان بی غیرتی و بی
حمیتّی از بام تا شام بتوفد و امان و قرار را از مردم بگیرد برای مرد عزت مداری چون
او که عزت و حمیّت با جان و روانش درآمیخته انگیزاننده اوست روشنایی بخش دل اوست در
او امید می آفریند ناامیدی را می میراند جان و روان او را از شادی لبریز می سازد به
زندگی اش معنی می دهد و فرا رویش چشم اندازهای گسترده ای

( ۷ )

را می گشاید میدانی برای میدان داری فضایی برای اوج گیری نمی ماند; از این روی یا
باید دنیایی پی افکند که گنجایی روح بزرگ او را داشته باشد و یا خود را از آن
وارهاند و به جهان درخور و گنجای روح خود پَر کشد.

روح بزرگ حسین شعله کشید و جسم او را برانگیخت و به تکاپو واداشت و به وادی رنج و
زحمت کشاند تا شب را به پایان برد و سپیده را بگشاید. تا جهانی نو بر شالوده وحی پی
افکند جاهلیت را بتاراند و فرهنگ سیاه و ذلت آفرین آن را از سینه ها ذهنها و دلها
بزداید و ساحَت جامعه را از آلودگی آن پاک سازد و از ریشه دوانیدن آن به جانها جلو
بگیرد تا خورشید جامعه ای را که آرزویش را داشت از افق جانهای شیفته سرزند.

فرهنگ جاهلی ـ اموی روز به روز دامن می گستراند و عوام و خواص را در لجن زار بویناک
خود فرو می برد و تیرگی می پراکند و بر دامنه شب می فزود.

برج و باروی ارزشها پاکیها و زیباییها را یکی پس از دیگری از بنیاد برمی کَند به
جای آنها بیغوله های تباهی زشتی و ضد ارزشی را بالا می آورد و می گستراند تا جغدهای
شوم آوا و ویرانه گزین در آنها گرد آیند و بر شومی و نکبت بیفزایند گناه را لجام
گسیخته به درون جامعه و به اندرون کومه ها رها کنند تا چهار نعل بر ارزشها بتازد و
زیباییها کمالها پاکیها عفتها و شرمها را بتاراند و سینه ها و زمینه ها را برای
حکومت گناه و بی شرمی حکمروایی گناه کاران تبه پیشگان و نامردمان آماده سازد.

حسین به رویارویی با این جبهه سیاه و به ننگ و نکبت آلوده برخاست و عالمان آگاهان و
دارندگان جاه و نفوذ کلمه و دلسوزان و خواهندگان جامعه سالم را به رویارویی با این
پدیده شوم فراخواند.

جان او شعله ور بود در اندوه این همه بی حیایی و بی شرمی و دامن گستری آلودگی و
فرهنگ بنیادسوز جاهلی ـ اموی می سوخت و می گداخت; اما

( ۸ )

خاصّان به چرب و شیرین آلوده به هراس افتاده و به بند ترس گرفتار آمده توان آن را
نداشتند تا رخ و سینه از خاک خوارمایگی بردارند و گستاخانه لب به سخن گشایند و از
شعله های سرکش جان او قبسی برگیرند و از جان رخشان شعله سان و روشن او پرتو بگیرند
و جان خویش را از وادی سیاه و شب اندود ترس برهانند و به ساحل سپیده بی باکی بی
واهمگی و شجاعت ره نمایند تا هم خود به قله های روشن دست یابند و هم کاروانان
گرفتار آمده در شب را به وادی نور و روشنایی راهبر شوند.

فقر و فاقه دامن گسترده بود و حکومت گران اموی بر دامنه آن روز به روز می فزودند تا
خواری و پستی و دریوزگی در جامعه ای که روزی مردمان آن سالار و سرور جهانیان بودند
ریشه بگیرد و توان خیزش حرکت و پرخاش علیه نابسامانیها از مردمان گرفتار در جهنم
فقر و تهی دستی و بینوایی و نیازمند لقمه ای نان گرفته شود و هر آن گاه آنان را به
این خیل گرسنه نیاز افتاد بتوانند با نواله ای برای سامان دادن به هدفهای شوم و
پلید خود از آنان بهره گیرند.

حزب اموی و آل حرب از تازیانه فقر در هنگامه های گوناگون به بهترین وجه بهره برد.
هم سالاران سروران زبردستان و خوش پیشنگان را با این تازیانه که شبان و روزان بر
جسم و تن آنان فرود می آورد رام خود ساخت و هم زیردستان توده ها و رعایا را.

بی نوایی حرمان تهی دستی فقر و فاقه مردم گرفتار آمده در چنگ حکومت گران بی رحم و
بی شفقت اموی در رویداد کربلا به زشت ترین روی خود را نمایاند و نواله های اندک
حکومت در حساس ترین و هراس انگیزترین زمان کار خود را کرد و از مردم پاک و بی
پیشینه زشت و تبه کاری مردمانی شقی خون آشام تباهی آفرین بی رحم سنگدل بی باور به
خدا و معاد ساخت

( ۹ )

.

حسین بارها از این پدیده شوم و زندگی بر باد ده که با برنامه ریزی آل حرب و امویان
دنبال می شد سخن گفت و هشدار داد که این آفت جامعه را از درون فرو می ریزاند و برج
و باروی عزت را درهم می کوبد و انسانها گرفتار آمده در این تار عزت سوز را به
دریوزگی می کشاند و برای لقمه ای نان و جیفه دنیا به هر پستی تن می دهند.

حسین که از روحی بزرگ باشکوه و شوکت مند برخوردار بود تاب این وضع را نداشت و از
پیامدهای ناگوار آن همیشه و در همه حال در بیم بود و آینده جامعه گرفتار آمده در
این گرداب سهمگین و خشماگین و گسلنده پیونده ها دوستیها و برداریها را تاریک می
دید.

انسانهای گرفتار آمده در گرداب فقر و تهی دستی به آسانی پُل دسیسه بازان می شوند و
به رویارویی ارزشها باورها کمالها زیباییها و شکوه ها برمی خیزند و روح شان رو به
کوچکی می گذارد و روز به روز کوچک و کوچک تر می شود به گونه ای که به هر فرمانی که
جسم لذت جوی آنان را خرسند سازد تن می دهند و از اوجی که دارند فرود می آیند و
فرمانبری را از هر که و هرکس می پذیرند تا جسم خود را فربه سازند ابزار عیش و نوش
آن را فراهم آورند.

روح کوچک در کالبد بزرگ و تناور آزمند و لذت جوی می باید از بام تا شام به دریوزگی
بپردازد تن به هر پستی بدهد تا بتواند جسم آزمند خود را که اکنون حکم می راند و بر
اریکه قدرت قرار گرفته و زمام او را در اختیار دارد سیر کند و کامیابش سازد.

حق را نادیده انگارد بازو به بازوی حق ستیزان حرکت کند و با سکوت و نیرودهی به آنان
عرصه را بر حق باوران و حق مداران تنگ سازد و با تحریفها و واژگونه جلوه دهی ها از
پرتوافکنی و شعاع گستری حق جلو بگیرد و نگذارد

( ۱۰ )

حق از محاق به در آید و نور افشاند و تاریکیها را بزداید و مردمان را از جهل و
نادانی برهاند و جانهای سیاهی گرفته و کدر را بدرخشاند و شفاف سازد.

با باطل گرایان هماهنگ و هم نوا شود و کارکرد آنان را درست و برابر معیارها جلوه
دهد ذهن و فکر مردم را بفریبد تا آنان بتوانند بر اریکه فرمانروایی خود چند صباحی
بمانند.

این زشتیها پستیها خوارمایگیها تبهگینی ها در جامعه ای که حسین روزگار می گذراند
خود را نمایانده بودند و حسین از برج و باروی روح بزرگ و شکوه مند خود اینها را می
دید و جانش پر اندوه می شد و جسم و تن خویش را به رنج می افکند و آن را به وادی پر
از خطر می کشاند تا از دامنه این مرداب بکاهد و آن را از دامن گستری باز بدارد.

حسین در زمانه ای مشعل روح بزرگ خویش را فراراه مردمان شعله ور ساخت که جانها
فُسرده و در تاریکی فرو رفته بودند و هیچ روزنی به روشنایی نمی یافتند.

جانها در یخبندان هراس از مرگ و دلبستگی به جاه و گاه و مال از حرکت پویش اوج گیری
عرصه داری سروری و سالاری بازمانده و اسیر سرپنجه های جسم گردیده بودند و فرمانبر و
گوش به فرمان آن.

هراس از مرگ روح را از پرواز در اوج آسمان عزت و سرفرازی و سالاری باز می دارد زمین
گیرش می سازد خوار و بی مقدار به دریوزگی اش می افکند.

هراس از مرگ پیش از فرارسیدن مرگ روح را می میراند و از مدار حرکت بیرونش می راند.

جسم بی بهره از روحِ بیدار زنده پویا با احساس و مهرورز برای

( ۱۱ )

هر زشت کاری آماده است به هر جنایتی دست می یازد و به هر ننگ و نکبتی دست می آلاید.

هراس از مرگ خُره جان است و جان را از درون می کاهد و دمادَم زهر تلخ مرگ را به او
می چشاند و نمی گذارد امید به زندگی در او جان بگیرد و غنچه امید در جان او بشکفد و
عشق به بالندگی در سینه او شکوفان گردد و به دلی لبالب از حیات دست یابد.

هراس از مرگ خرد را تباه می سازد و اندیشه را از کارایی می اندازد به گونه ای که
انسان راه به جایی نمی برد خوب و بد خویش را از هم باز نمی شناسد سردرگم و حیران در
تاریکی نابخردی و ناکارامدی اندیشه فرو می رود.

انسانهایی که هراس از مرگ دَمادَم شَرَنگ مرگ را به آنان می چشاند افق را تیره و
تار می بینند هر حرکت و تکاپویی را بی نتیجه هر قیامی را پیشاپیش شکست خورده می
انگارند. و بر قوّه خیال آنان هم راه نمی یابد که روزی ستمدیدگان زمین دین باوران و
خداجویان عدالت پیشه بر اریکه قدرت فراز آیند و ستم پیشگان را به بند کشند و دادِ
ستمدیدگان را از آنان بستانند. همیشه و همه گاه بر کوس ناامیدی می کوبند و چون خود
هراس در دل دارند دیگران را نیز می هراسانند و در جامعه و دل کسان هراس می افکنند و
همیشه از شکست و درهم کوبیده شدن سخن می گویند نه از پیروزی کامیابی و سربلندی و
زمین گیر شدن دشمن.

اینانند که پیشاپیش دروازه شهرها را بر روی دشمن می گشایند و پیش از آن که لشگریان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.