پاورپوینت کامل نهضت مشروطه و سرنوشت سه رویکرد سیاسی علمای مشهد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نهضت مشروطه و سرنوشت سه رویکرد سیاسی علمای مشهد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نهضت مشروطه و سرنوشت سه رویکرد سیاسی علمای مشهد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نهضت مشروطه و سرنوشت سه رویکرد سیاسی علمای مشهد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۴۹
در جهان غرب, نهضت فکری و هنری رنسانس و دگرگونیهای چهارصد ساله, نظام مشروطه را در
پی داشت.
روح مشروطه, برانگیخته و نشأت یابنده, از قانون بشری و پیروی ارکان سیاسی جامعه از
روح عرفی, دنیوی و نفسانی بود. جایگاه نهادهای دینی در آن دگرگون شد و دین در عرضِ
علم و هنر حسّی جدید قرار گرفت و روشنفکران, نمایندگان تفکر جدید غرب, روحانیان
مسیحی و فئودالها, نمایندگان جامعه سنتی را, سرکوب و از میدان دور کردند.
جداسازی قوا و پیدایش نظام پارلمانی, به خواسته های این نظام نوپا پاسخ می داد.
این دگرگونیهای دراز دامن غرب, به وسیله روشنفکران ایرانی, پاره بندی شد و آن گاه,
تلاش گردید که در زمانی کوتاه, برخلافِ نبود زمینه های سازوار, به کالبَد جامعه
ایرانی سریان یابد. ولی ناهمسوییهای تجربه غرب در این باره با جامعه سنتی ایران و
نهادهای دینی و نیز نابرخورداری مشروطه ایران از پشتوانه تاریخی و بسنده کردن
مشروطه خواهان به تقلید سطحی از مشروطیت به معنای غربی آن, سبب پریشانی فرهنگی
جامعه ایران گردید و چالشهای نوینی در درون نهادهای فرهنگی و سیاسی کشور رخ نمود.
روحانیان در برابر این رویداد, به چند دسته, دسته بندی شدند و موضع گرفتند.
گروهی, مشروطه را به گونه ای که خود می فهمیدند و درک می کردند, تفسیر کردند و
پذیرفتند و به پشتیبانی از آن برخاستند. هرچند این مشروطه, همان مشروطه ای نبود که
در غرب پا گرفته بود و از آن سخن در میان بود و حکومتها بر آن شالوده سامان گرفته
بود. گروهی, ناسازگاری رکنها, پایه ها و عنصرهای تشکیل دهنده مشروطیت را در هر دو
حوزه: عملی و نظری, با قانونها و آیینهای اجتماعی اسلام گوشزد کردند و به دفاع از
مشروعه در برابر مشروطه برخاستند.
اما گروه سوم, که در رویارویی با این دو جریان خود را نشان داد, راهی بود بین
مشروطه و مشروعه. این جریان, با پافشاری و بها به دستاوردهای مورد پذیرش و پسندیده
مشروطه, که با اندیشه های اسلامی به رویارویی برنمی خاستند و از دَرِ ناسازگاری
درنمی آمدند, و نیز با سنتهای راستین شریعت ناهمگونی نداشتند, کوشش می کرد تا با
بهره گیری از قراءت و خوانش دقیق تر از دین, از جمود حاکم بر جامعه دینی, کم کم دور
شود و جدا گردد و به روح دین نزدیک شود و حرکت و حریت را از این راه در کالبد بی حسّ
جامعه بدمد و سنتهای فراموش شده دینی را جانشین نظام خشک طبقاتی حاکم بر دوره
واپسین قاجار کند و علم و دین را به میان مردم ببرد و از رنج و فقر و فاقه آنان
بکاهد و جای سنتهای بازدارنده, سنتهای آفریننده و زاینده و فرهنگ ساز را در جامعه
حاکم کند و کم کم حکومت صالح, توانا و قدرت مندی را جانشین حکومت مستبد قاجار کند و
با حاکمیت قانون و آزادی, زمینه ها و بسترهای به بالا برآمدن, برکشیده شدن, رشد و
بالندگی فردافرد جامعه را فراهم سازد و با این روش, به یاری مردم بشتابد و غل و
کُند و زنجیر ستم را از دست و پای آنان بگشاید.
از آ ن جا که هنر مشروطه, سست کردن پایه های دین بود و در ضمیر پنهان آن اقتدار
روشنفکران و سکولاریسم نهفته بود, در این جنبش پیش از آن که به نیازهای جامعه
ایرانی توجه شود, خواستهای روشنفکران در قالب قانونها, طرحها و لایحه ها طرح شد. با
گذشت زمان و آشکار شدن خفایای این جنبش, هر سه جریان از آن فاصله گرفتند و شکست
نهضت و هرج و مرج ناشی از آن, سبب پیدایش طرح ناسیونالیسم تندرَوانه در میان
جریانهای روشنفکران گردید و ناگزیری و بایستگی شکل گیری حکومت قدرت مند مرکزی, در
عرصه اندیشه سیاسی و باستان گرایی, کم و بیش, در قانون توجه ها قرار گرفت. همه
اینها, زمینه را برای پذیرش و روی کار آمدن رژیم ستم پیشه و دست نشانده رضا شاه
فراهم ساخت.
ما در این مجال, سه رویکرد سیاسی علمای مشهد را در برابر مشروطه به بوته بررسی می
نهیم و می کوشیم تا سهم و جایگاه و نیز فراز و فرودها و پیامدهای هر یک را روشن
سازیم:
۱. جریان نخست, نپذیرفتن مشروطیت
سید علی سیستانی, از شاگردان میرزای شیرازی و سید باقر رضوی, در شمار کسانی بودند
که از چشم انداز فقهی نهضت مشروطه را نپذیرفتند. اینان, مشروطه را ناسازگار شریعت
می دیدند. در نگاه ایشان, در اجرای شریعت, نیازی به رایزنی نبود. از این نگاه, تکیه
بر اکثریت برای نوشتن قانون, سرشماری, نرخگذاری مساوات زن و مرد و مسلمان و کافر,
حدود شرع, و نوشتن نظامنامه برای وزارتخانه ها خلاف شرع به شمار می رفت. به همین
دلیل سید علی سیستانی در ردّ مشروطه چندان پایداری داشت که حتی در رساله عملیه خود,
مشروطه خواه نبودن را از ویژگیهای مرجع تقلید برشمرد.۱ فتوای او علیه مشروطیت مشهور
است: (المشروطه کفر والمشروطه طلب کافر, ماله مباح ودمه جم).۲
سید محمدحسین نجفی (۱۳۳۹ـ۱۲۸۱هـ.ق) فرزند میرزا عبدالجواد نیز که در سال ۱۳۱۸هـ.ق
به مشهد بازگشت, با مشروطه همراه نبود و چون مشروطه خواهان با وی به دشمنی برخاستند,
به هندوستان رفت و پس از چندی به مشهد بازگشت و پس از شهادت شیخ فضل الله نوری در
۱۳۲۷ شباهنگامان, مشروطه خواهان, آهنگ جان او کردند; اما جان به سلامت برد.
شیخ مهدی واعظ خراسانی (۱۳۷۰ـ۱۲۸۶هـ.ق) نیز که در آن روزگار ۳۸سال داشت و از شادابی
علمی و روحی کافی برخوردار بود, با مشروطه به رویارویی برخاست و علیه آن در مسجد
گوهرشاد سخنرانی می کرد.۳
۲. جریان دوم: پشتیبانی از مشروطیت
در برابر جریان مخالف مشروطیت, شماری از عالمان مشهد, در ردیف پیشگامان مشروطه, به
شمار می آمدند. از سردمداران روحانی مشروطه خواهی در مشهد, شیخ ذبیح الله مجتهد
قوچانی (۱۲۷۴ـ ۱۲۳۵هـ.ق), از شاگردان میرزای شیرازی و آخوند خراسانی (۱۲۵۵ـ
۱۳۲۸هـ.ق) بود. وی پس از چندین دهه سکنی در عتبات, به سال ۱۳۱۹هـ,ق به ایران آمد و
در قوچان سکنی گزید و پیش از برپایی مشروطه, به مشهد آمد و ماندگار شد. در مشهد,
طلبه های قفقازی, بادکوبه ای, ایروانی, شیروانی و قوچانی دور او را گرفتند. شیخ
ذبیح الله به سفارش آخوند خراسانی, با مشروطه خواهان به همکاری پرداخت.
او برای کشاندن روحانیان و عالمان به صف مشروطه خواهان, ابتدا با چند تن از علمای
برجسته, از جمله حاج میرزا حبیب الله مجتهد (۱۲۶۶ـ ۱۳۲۷هـ.ق) به گونه محرمانه مسأله
نامه آخوند خراسانی را, که در آن از وی خواسته شده بود تا در راستای گسترش اندیشه
مشروطه خواهی به تلاش برخیزد, در میان گذاشت. ولی بیش تر آنان عذر آوردند و از این
که در این راه گام بردارند, سرباز زدند. تا این که با حاج سید اسدالله قزوینی
مجتهد, که تازه به مشهد وارد شده بود, پس از چند نشست سرّی, پیمان بستند تا در راه
پیشرفت مشروطه به تلاش برخیزند و با کسی هم این پیمان را در میان ننهند.۴ متن این
پیمان نامه, نزد هر دوی آنان سالیان دراز موجود بوده است.
از این تاریخ, تلاش آنان در آشنا کردن مردم با زوایای مشروطه و رهایی آنان از رنج
اسارت, به گونه محرمانه آغاز گردید. ولی در مشهد, اشراف, خانها, سران عشایر و طایفه
ها و زعمای آستانه قرار داشتند و آنان با توجه به منافع خود, هیچ رویکردی به سمت و
سوی انقلاب مشروطه از خود نشان نمی دادند و همراه کردن ولایتهای دیگر و پیوند دادن
مرکز استانها با یکدیگر, با به وجود سانسور, کار سختی بود که باید سازمان یافته
انجام می گرفت.
برای گستراندن و رواج دیدگاه های آخوند خراسانی, نامه ها و اعلانیه ها و بیانیه
هایی نوشته و همراه مال التجاره در بسته پارچه پیچیده می شد و از مشهد به شهرهای
گوناگون ارسال می گردید. و یا برای آگاه شدن از آخرین دیدگاه های آخوند, به گونه
برنامه ریزی شده و محرمانه, از همین راه و راه های دیگر استفاده می شد. کم کم,
مشروطه خواهان جا پا باز کردند و نشستهای سران مشروطه در مشهد آشکارا برگزار می شد
و چند تن از بازرگانان ترک, و چند تن از خراسانیان پشتیبانی مالی این جریان را به
عهده داشتند.
ابتدا نشستها در منزل یکی از بازرگانان در کوچه شیخ محمدتقی بجنوردی, نزدیک بست
بالا خیابان برگزار می شد. در این جلسه ها میرزا عبدالشکور تبریزی, از علمای
پرهیزکار و مرجع آذربایجانیهای ساکن مشهد حضور می یافت. سپسها این نشستها در منزل
حاج محمدتقی درودی, در ابتدای کوچه کنسولی تشکیل می شد. در این جلسه ها و
گردهماییهای عمومی, درباره پیشرفت جریان انقلاب, تصمیم گیری می شد.
رفته رفته, شماری از پیشنمازها نیز در گردهماییها حاضر شدند. از آستان قدس رضوی,
تنها شاهزاده سراج السلطان و امام جمعه و از خانهای خراسان شجاع الملک هزاره, که
خانه خود را با اثاثیه آن به رایگان تا چند سالی در اختیار مشروطه خواهان گذاشته
بود, و از گمرک دکتر متین السلطنه و شاهزاده ارفع السلطان, حضور می یافتند و میرزا
یعقوب صدرالعلما و شجاع التولیه, و از منبریها حاج ملا بمانعلی تهران, معروف به حاج
محقق (م:۲۰/۴/۱۲۹۶هـ.ش) با مشروطه خواهان همکاری می کردند. تهرانی, پیوند دهنده
علمای تهران و مشهد بود. از تلگرافخانه, شاهزاده جلیل میرزا همکاری داشت.
از عالمان, حاج میرزا ابوالقاسم معین الغرباء (م:۲۵/۷/۱۲۹۹هـ.ش), حاج شیخ حسن حجت
کاشی (م:۵/۱۲/۱۳۱۳هـ.ش), حاج شیخ عبدالرحیم عیدگاهی, حاج میرزا عبدالشکور آقا
تبریزی, حاج میرزا محمدباقر مدرس رضوی (م: ۲۰/۵/۱۳۰۳هـ.ش) و میرزا مرتضی سرابی
(م:۲۲/۱۰/۱۳۱۱هـ.ش) از انقلاب مشروطه پشتیبانی می کردند.
افزون بر یاد شدگان, از علمای دوره مشروطیت خراسان, می توان کسان زیر را نام برد:
حجت الاسلام شفتی اصفهانی (م:۷/۳/۱۲۹۷هـ.ش), شیخ محمدحسین مجتهد طبسی (م:
۸/۳/۱۲۹۷هـ.ش) حاج سید علی سیستانی (م:۲۱/۲/۱۳۰۱), حاج سید عباس موسوی شاهرودی (م:
۳/۳/۱۳۰۲هـ.ش), ملامحمد علی معروف به حاجی فاضل (م:۲۴/۸/۱۳۰۲), مدرس رضوی (م:
۲۰/۷/۱۳۳۰هـ.ش) عبدالجواد ادیب نیشابوری (م: ۶/۳/۱۳۰۵), میرزا محمد سرابی (م:
۱۶/۷/۱۳۱۲هـ.ش), حاج سید حسین میبدی یزدی (م: ۱۵/۹/۱۳۱۲), حاج شیخ محمدحسین مدرس
سبزواری (م: ۱۴/۱۰/۱۳۱۲هـ.ش), میرزا عسکری آقابزرگ حکیم (م: ۲۵/۶/۱۳۱۵) و شیخ حسن
نهاوندی.
شیخ ذبیح الله مجتهد قوچانی بین سران مشروطه خراسان با آخوند, پیوند برقرار کرده
بود. آخوند شکایتهای مردم خراسان را از حاکمان و خانها,به ایشان ارجاع می داد. در
واقع, بیش تر جریانهای انقلاب مشروطه مشهد, ریشه در جریانهای موجود در عتبات داشت.
پیروان روحانی آخوند این اصل را پذیرفته بودند که شریعت با سیاست دمساز است و
اکثریت آرا و مشارکت سیاسی مردم, آزادی, مساوات, عدالت و استبداد ستیزی با شریعت
اسلام همسازی کامل دارد.
هواداران مشروطه, نخستین حرکتی را که با الگوگیری از تهران و تبریز انجام دادند,
سامان و سازمان دادن انجمنهای نهان و آشکار بود, که در جریان انقلاب نقش پر رنگ و
تلاشهای چشم گیری داشتند. این انجمنها, پایه های قدرت مردمی به شمار می آمدند و با
رشد و توسعه آنها, جریان مشروطیت نیز رشد و توسعه می یافت.
در آغاز, فئودالها و بزرگ مالکان و گاه روحانیان آزادی خواه و روشنفکران, عضو این
انجمنها بودند. و پیشه وران و خرده مالکان در اقلیت بودند و از کارگران و کشاورزان
خبری نبود, ولی با پیشرفت انقلاب, این ترتیب, دگرگونی یافت و گروه های گوناگون
نمایندگان جامعه به انجمنها راه یافتند.
در آغاز, انجمنها, برای نظارت بر انتخابات نمایندگان مجلس اول پدید آمدند و کم کم,
انجمنهای دیگری, به گونه محفل روشنفکری, صنفی, سیاسی, تجاری و کشاورزی شکل گرفت.
تلاشها و حرکتهای این انجمنها در مطبوعات محلی مشهد در عصر مشروطیت, بازتاب گسترده
ای یافته است و این امر از توسعه گام به گام و پله به پله قدرت سیاسی و اجتماعی این
انجمنها حکایت دارد.
انجمنها, پیوند نزدیکی با توده های مردم داشتند. در بسیاری از کارها وارد می شدند و
نقش می آفریدند و به شکایتهای مردم و خواسته های آنان, رسیدگی می کردند و به آگاهی
نمایندگان خود در مجلس می رساندند.۵ مردم با سازمانهای حزبی آشنایی نداشتند, به
گونه خودجوش, با اثرپذیری از تهران, انجمنهایی را به وجود آوردند. پاره ای از این
گروه های کوچک, حوزه کاری کوچکی داشتند; جلسه هایی برگزار می کردند و در آنها از
رویدادهای سیاسی, اجتماعی و… کشور سخن به میان می آوردند و گاهی نیز با انتشار
شبنامه یا اعلامیه, دیدگاه های سیاسی خود را در همراهی, یا ناهمراهی با پاره ای از
رویدادها و جریانها اعلان می کردند.
پاره ای از انجمنها از اقتدار سیاسی برخوردار بودند و در رأس هِرَم آنها تنی چند از
نخبگان دینی و سیاسی قرار داشتند.
یکی از مهم ترین انجمنها, انجمن اثنی عشری بود; بسیار کوشا و رهبری آن را حاج سید
اسدالله قزوینی, به عهده داشت.۶
از دیگر انجمنها, انجمن سعادت است. این انجمن در پیوند با انجمن سعادت استانبول و
آزادی خواهان بادکوبه, در مشهد به وجود آمد و از گروه های گوناگون در آن عضو بودند:
کارمندان دولت, طلاب مدارس علوم دینی و تجار و کسبه.۷
انجمن سعادت, چندین سال دوام آورد و جشنهای ملی را اداره می کرد. براساس گزارش ملک
الشعراء بهار, سید محمد طباطبایی مجتهد, در زمان اقامت در مشهد, در جریان استبداد
صغیر, همراه خانواده و فرزندانش در پاره ای از این جشنها شرکت می کرد.۸
انجمن دیگری نیز که در صدر مشروطیت در مشهد به وجود آمد و سرچشمه و منشأ خدمتهای
بزرگی شد, انجمن معدلت رضوی بود که میرزا حبیب الله مجتهد در رأس آن قرار داشت.
در میان انجمنهای پدید آمده از متن انقلاب مشروطیت, بی گمان, مهم ترین انجمن, انجمن
رسمی ایالتی و ولایتی بود.
براساس ماده نُه قانون انتخابات دوره مشروطیت, انجمنهای نظارت بر انتخابات مجلس را
بر عهده داشتند. در هر ایالت دو گونه انجمن دایر شد: انجمنهای ایالتی در شهر اصلی و
انجمنهای محلی در شهرهای دیگر.
قانونهای جدیدی برای کار انجمنها در اردیبهشت ۱۲۸۶, یک سال پس از انقلاب مشروطه
تهیه شد. این قانونها, حد و مرز انجمنها را روشن کرد. براساس این قانونها, هر ایالت
تنها می توانست یک انجمن رسمی داشته باشد و بخشها و شهرهای کوچک و روستاها اجازه
تشکیل انجمن نداشتند. براساس ماده ۱۰۳ قانون جدید, انجمنهای ایالتی و ولایتی از
ورود به بخشهای سیاسی, باز داشته شده بودند.
انجمنهای ایالتی و ولایتی, قدرت اجرایی و قضایی داشتند, اما حق قانونگذاری نداشتند.
با این حال, برابر قانون, از آزادی عملِ بسیار برخوردار بودند. نظارت بر انتخابات
مجلس, حق نظارت بر کارکرد حاکمان, گرفتن مالیات, هزینه کردن درصدی از آن در کارهای
سودمند برای همگان, راه اندازی و سازمان دهی صندوق بازنشستگی کارکنان دولت و….
انجمن ایالتی مشهد به تاریخ ۸اسفند ۱۲۸۶, ۱۴ محرم ۱۳۲۵, با تلاشهای بسیار سامان
یافت. ریاست انجمن ایالتی و ولایتی مشهد را در آغاز, میرزا حبیب الله مجتهد به عهده
داشت و نشستهای آن به مدت دو سال, در منزل وی برگزار می شد.
میرزا محمدباقر رضوی, مدرس اول آستان قدس رضوی (م: ذیحجه ۱۳۴۲/ ۲۰تیر ۱۳۰۳) از سوی
عالمان خراسان, به نمایندگی این انجمن برگزیده شد. تا زمانی که انجمن ایالتی در
منزل میرزا برگزار می شد, او نیز در آن شرکت می جست و به بست و گشاد کارها می
پرداخت و نامه ها, با املای ایشان نوشته می شد.۹
دسیسه چینی ناسازگاران انجمن ایالتی و ولایتی, سبب شد از همان ابتدا, مدام این نهاد
رسمی و بسیار مهم و مردمی انقلاب مشروطه, دستخوش نوسانها و درگیریهای پیاپی باشد.
در همان نخستین ماه های بنیان گذاری انجمن, اغتشاش مهمی در آن روی داد. بنابر فتنه
انگیزی شماری از اعضای انجمن, سربازها به بهانه نرسیدن حقوق, یکی از اعضای انجمن را
که معروف به اصلاح طلبی بود, کتک زدند.۱۰ میان انجمن ایالتی و اداره بلدیه نیز
اختلافهایی به وجود آمد. ۱۱
علمای هوادار مشروطه, به جز فعالیت در انجمنها, در انتخابات دوره قانونگذاری مجلس
شورای ملی نیز حضور چشم گیری داشتند. و مجلس شورای ملی را می توان دومین نهاد مدنی
مشروطیت دانست که پس از پیدایش انجمنها به وجود آمد. وقتی که به دنبال فرمان
مشروطه, دستور انتخابات داده شد, برخلاف ناخرسندی و بازداری آصف الدوله والی
خراسان, از سوی انجمن ایالتی و ولایتی به همه گروه ها و لایه های اجتماعی, اعلان
گردید تا نمایندگان خود را به منزل شاهزاده سراج السلطان بفرستند, و آنها از بین
خود نمایندگانی را برای اعزام به تهران برگزینند و در اعلامیه چاپی بزرگی, مورد
اعتمادهای محلی فرا خوانده شدند.
در روز رأی گیری, برای شش نفر از نمایندگان دسته ها و لایه ها و اصناف حاضر, و به
گونه کتبی و محرمانه رأی گیری شد. در نتیجه حاج میرزا علی آقا مجتهد تبریزی, حاج
سید عبدالحسین شهشهانی, حاج میرزا علی نقی ناظم آستانه و حاج رضا مهدوی ملقب به
رئیس التجار, به نمایندگی برگزیده شدند۱۲ و پس از دو سه روز به سوی تهران حرکت
کردند.
مجلس اول از لحاظ برنامه و چگونگی کار در بین همه دوره ها نمونه بود. این مجلس
توانست قانون اساسی را که دربردارنده ۵۱اصل بود, در تاریخ ۸دی ماه ۱۲۸۵ به توشیح
مظفرالدین شاه برساند و پس از فوت وی, متمم آن را در ۱۵مهر ۱۲۸۶ به امضای جانشین او
محمدعلی شاه برساند و قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را که دارای ۱۲۲ ماده بود, به
تصویب برساند. مجلس اول همچنین بودجه را موازنه کرد, حقوق و مقرری شاهزادگان قاجار
و شاه را کاهش داد, واگذاری زمینهای تیول را لغو کرد و پیشنهاد محمدعلی شاه را در
مورد استقراض چهارصد هزار پوند استرلینگ از بریتانیا و روسیه, رد کرد.۱۳
مجلس ملی اول از ۱۴مهر ۱۲۸۵/ ۱۷شعبان ۱۳۲۴ تا ۲۳جمادی الاول ۱۳۲۶, به کار خود ادامه
داد. آصف الدوله در مشهد, تلاش ورزید از برگزاری انتخابات جلوگیری کند; اما نتوانست
و همان گونه که اشاره شد, انتخابات, برگزار شد.
انتخابات در مجلس اول, دو درجه ای و صنفی بود. شهروندان به ۶طبقه تقسیم شدند:
۱. شاهزادگان و اعضای خانواده قاجار
۲. روحانیان
۳. اشراف
۴. تجار و ملاکین
۵. کشاورزان
۶. پیشه وران و اصناف
مردان حق شرکت در انتخابات را داشتند; اما زنان خیر. سن مردان برای شرکت در
انتخابات, باید دست کم ۲۵سال می بود. برای استفاده از حق انتخاب, یک نصاب مالی
تعیین شده بود. برای ساکنان روستاها, مالکیت زمینی که ارزش آن کم تر از ۱۰۰۰ تومان
نباشد و برای تجار و پیشه وران, داشتن مغازه خصوصی شرط لازم بود. بر این اساس همه
کارگران, دهقانان و بیش تر پیشه وران از حق شرکت در انتخابات و برگزیدن نماینده,
محروم بودند.
در جریان نخستین انتخابات مجلس شورای ملی در مشهد, از ۱۳۰۰ نفر از اصناف شهر در ۱۰
روز فراخوانده شد; تا به برگزیدگان خود رأی دهند و آنها به ۲۰۰ نفر رأی دادند و این
شمار نیز کاندیدهای خود را برگزیدند.۱۴
از میان برگزیدگان مردم برای نخستین دوره مجلس, حاج میرزا علی آقا مجتهد تبریزی, از
علمای طراز اول مورد توجه مردم و علما بود. او برای دوره اول با ۶۰ رأی وکیل شد.
تجار ترک زبان برای خرج سفر ایشان وجهی تهیه کردند, ولی او نپذیرفت و گفت:(این کار
برای من مثل نماز واجب است) و پاره ای از کتابهای خود را فروخت و زاد و توش سفر را
آماده ساخت.۱۵
در مجلس نخست, نقش رهبری را روحانیان برجسته به عهده داشتند. این مجلس هم از جهت
ترکیب نمایندگان و هم چگونگی کار و تلاش, نسبت به دوره های دیگر تقنین, پیشرفته تر
بود.
از کارهای مجلس اول در مشهد این بود که توانست آصف الدوله, استاندار خراسان را به
دلیل جنایتهایی که انجام داده بود, از استانداری خراسان و سالار مفخم حاکم بجنورد
را به دلیل فروش دختران اسیر از ایل باشقانلوی قوچان به ترکمنها, از حکومت بجنورد
برکنار و او را به پرداخت سیصد تومان جریمه برای هر نفر از ربوده شدگان محکوم
کند.۱۶
ورود میرزا محمد آقازاده به مشهد
میرزا محمد خراسانی مشهور به آقازاده (۱۳۵۶ـ۱۲۹۴هـ.ق) فرزند آخوند ملا محمدکاظم
خراسانی, از چهره های مهم هوادار مشروطه بود. او پس از رسیدن به درجه اجتهاد در سال
۱۳۲۵هـ.ق. یعنی یک سال پس از پیروزی انقلاب مشروطه, به دستور پدر به مشهد آمد. در
مراسم استقبال از ایشان, همه مؤسسه های دولتی و خصوصی و بازار, به احترام و
بزرگداشت شخصیت ایشان تعطیل شد. شماری با مکاری و کجاوه تا شریف آباد طرق و شماری
تا نیشابور رفتند و زنان از مزرعه گل ختمی تا صحن امام رضا(ع) بین استقبال کنندگان
شرکت داشتند.
وی پس از تشرف به آستان قدس رضوی, در منزلی که آقایان: حاج عبدالرحیم صراف و حاج
مجلل التولیه و امین الشریعه و حاج محمدجعفر یزدی, از مبارزان برجسته و نامور شهر,
تهیه دیده بودند۱۷, سکنی گزید.
مردم, مجاهدان و مشروطه خواهان به دیدار ایشان می شتافتند و مجلل التولیه تا سه ماه
میزبان ایشان بود و پس از سه ماه, منزل حاج رجب علی فخرالاسلام بخارایی, که در کوی
گوهر سود, پشت سرای ازبکها قرار داشت, برای آقازاده خریداری شد. از آن به بعد کوچه
یاد شده به کوچه آقازاده شهرت یافت.
میرزا محمد, به سفارش پدر, آخوند ملامحمد کاظم خراسانی, با شیخ ذبیح الله مجتهد
قوچانی در برنامه ها و کارهای سیاسی رایزنی می کرد و این امر در نامه های آخوند به
ایشان به خوبی دیده می شود.
کم کم میرزا محمد آقازاده توانست رهبری جناح رادیکال را در دست بگیرد, ولی میرزا
حبیب که به امید اصلاحاتی به نهضت پیوسته بود, کم کم از آن کنار کشید. ایشان با
توجه به سن و سال و تجربه های تلخ گذشته و شناخت دقیقی که از شماری از چهره های به
ظاهر انقلابی داشت, نمی توانست به آینده انقلاب خوشبین باشد.
ایستادگی عالمان دین و مردم در برابر استبداد صغیر
پس از به توپ بسته شدن مجلس و آغاز استبداد صغیر در ۲۳جمادی الاول ۱۳۲۶, آصف الدوله
از کار برکنار و رکن الدوله والی خراسان شد. نفیر استبداد, بسیاری از مشروطه خواهان
را واداشت تا از کنسول بریتانیا درخواست پناهندگی کنند, که پذیرفته نشد.۱۸ و انجمن
ایالتی و اداره های نوبنیاد, مثل اداره بلدیه و اداره معارف و اداره نمک تعطیل
شدند.۱۹ از نشر مطبوعات جلوگیری شد. میرزا صادق خان مدیر جریده خورشید کتک خورد,
دفترش به غارت رفت و روزنامه اش توقیف گردید.۲۰ اما عناصر انقلابی و ملّیون به
کارها و تلاشهای زیرزمینی خود ادامه می دادند.
در آذر ۱۲۸۶/ ذیقعده ۱۳۲۶ نوشته ای از علمای کربلا درباره مسموم شدن حاج میرزا خلیل
در مشهد نشر یافت که سبب برانگیختگی زیاد مردم گردید. در این روز نزدیک به ۴۰۰۰
طلبه در حرم گرد آمدند, بازاریان مغازه های خود را بستند و میرزا محمد آقازاده در
صحن حرم به سخنرانی پرداخت از جمله گفت:
(حاج میرزا خلیل را مسموم کرده اند, ای مردم پیشوایان ما را می کشند و ما هیچ نمی
گوییم).۲۱
روز بعد, به دلیل دستگیری یکی از جلوداران مردم, شورشی بروز کرد و بین طلاب و
نیروهای دولتی درگیری مسلحانه صورت گرفت در ۹آذر شمار تحصن کنندگان در حرم افزایش
یافت و بسیاری از کسبه به طلبه ها پیوستند و نظامیان, خیابانها و کوچه ها را در
اختیار و زیر نظر گرفتند.۲۲
مردم خواستار برقراری مشروطه و عفو عمومی بودند. شاه شایع کرده بود که یادداشت
علمای کربلا جعلی است, ولی والی اطمینان داشت که نامه از کربلا فرستاده شده و می
کوشید پی ببرد که چگونه به مشهد رسیده است.
در جریان شورش مردمی روز ۱۱آذر /۸ذیقعده نیروهای دولتی توپ و چاتمه های۲۳ خود را از
کوچه ها برداشته و به مشروطه طلبان پیوستند. از روستاها نیز شماری برای یاری مشروطه
طلبان به آنان پیوستند. تلگرافخانه را در اختیار خود گرفتند. این وضع تا ۱۵آذر/
۱۲ذیقعده ادامه داشت. در این روز شاه تلگراف زد که اگر مردم از حرم خارج شوند و
بازارها باز شود, وی یک مجمع عدالتی اعطا خواهد کرد. ولی مردم طالب انجمن محلی و
عفو عمومی و یک ماه فرصت جهت وصول مالیات بودند. بالاخره همه این شرطها پذیرفته شد
و مردم پراکنده شدند.۲۴ با این حال, شماری آرام نگرفتند و با جمع هماهنگ نشدند و پس
از آن, ناآرامیها و شورشهای بسیاری به وجود آوردند.۲۵
سید محمد طباطبایی در مشهد
پاره ای از رویدادهای مشهد, بنا به گزارش چرچیل, وکیل شرقی کنسول گری وزارت امور
خارجه انگلیس, در روز ۱۰آذر ۱۲۸۷/ ۷ذیقعده ۱۳۲۶ به دلیل حضور آقای سید محمد
طباطبایی در مشهد بوده است.۲۶
آمدن سید محمد طباطبایی به مشهد, در جریان استبداد صغیر, اسباب نگرانی استبدادیان
گردیده بود. این پندار وجود داشت که بین ایشان و میرزا محمد آقازاده, ممکن است
هماهنگی به وجود بیاید و زمام امور مشهد را به دست بگیرند و این شهر را به یکی از
کانونهای بزرگ تبلیغی علیه رژیم استبداد دگر کنند. این بود که طباطبایی در نامه ای
به وزیر اعظم نوشت:
(صحبتی میان داعی و ایشان و دیگران از بابت مشروطه ابداً نشده و نخواهد شد. احدی از
اهل مشهد با داعی راه ندارند…)۲۷
ولی آقازاده, بدون این که به تهدیدهای تهران پاسخ دهد و یا توجه کند, با آزادی
خواهان شهر, از جمله حاج شیخ علی تهرانیان, حاج شیخ محمدکاظم تهرانیان, حاج محمد
جعفر کشمیری, شیخ احمد بهار و حاج احتشام کاویانیان, در پیوند بود ۲۸و با آنان
محرمانه به مصلحت اندیشی می پرداخت.
در اسفند ۱۲۸۷/ صفر ۱۳۲۷ براساس گزارش ماژور سایکس, مشروطه طلبان مشهد در برابر
ستمکاریهای نیروهای سلطنت طلب بازارها را بسته و انجمن تشکیل دادند. شورشیان
تلگرافخانه را در اختیار گرفتند.۲۹ ملک الشعرای بهار, در جمع تحصن کنندگان در
تلگرافخانه, علیه استبدادیان سخنرانی کرد.۳۰
در این روزها سردار سعید, رئیس قشون مشهد بود و فوج قرائی و تعدادی سواره نظام به
فرماندهی سالار نصرت در شهر استقرار داشتند و مجاهدین مشروطه خواه, مسجد گوهرشاد را
مقر خود قرار داده بودند.
اوج گیری استبداد و ایستادگی مردم, به رهبری شیخ ذبیح الله قوچانی
رکن الدوله, برای آرام کردن مردم و چیرگی بر شهر, روز ۲۳رمضان ۱۳۲۶ میرزا مهدی
عمادالمحدثین, پسر میرزا یحیی طباخ را که از واعظان مشروطه طلب بود, به کلات تبعید
کرد و این امر سبب شد تا مردم علیه او بشورند. رکن الدوله به دفاع از کیان استبداد
و ترساندن مشروطه خواهان, به پشت گرمی روسها, فرمان شلیک توپ داد.۳۱ نظامیان از ارگ
چندین گلوله توپ به سوی منزل شیخ ذبیح الله پرتاب کردند. گلوله ها به بادگیر
حوضخانه و گلوله ای با فاصله کم جلو مسجد (سه دره) خورد و پیرمرد خورده فروشی را از
پا درآورد. گلوله ای آخر کوچه (راسته عیدگاه) به زمین افتاد و چند گلوله دیگر به
کوچه دراز عیدگاه برخورد کرد.
شیخ ذبیح الله, از آن جا که پیشاپیش در جریان تصمیم رکن الدوله قرار داشت, خانواده
خود را به بالاخیابان, منزل یکی از دوستان خود فرستاد. یاران وی پیشنهاد کردند: چند
قبضه اسلحه داشته باشد, تا اگر مأموران رکن الدوله حمله کردند, از خود به دفاع
برخیزد; امّا او گفته بود:
(رکن الدوله جرأت دستور حمله به سربازان را ندارد. خود او هم می داند که نَفَسْهای
آخر را می کشد. مهم تر این که چون در اقدام به این کار خدا مورد نظر ماست, او بزرگ
تر از آن است که ما را حفظ نکند.)۳۲
مشروطه خواهان پیش از این رویداد با حضور شیخ ذبیح اللّه, در منزل رضااف از راه جمع
آوری اعانه توانسته بودند مقداری اسلحه, از جمله تفنگهای ورندل, که آن زمان معروف
به ظل السلطانی بود و نیز اسلحه برزنکه از اصفهان و عشایر آن سامان, خریداری کنند و
در میان کالاها و بارهای تجاری به مشهد بیاورند.۳۳
وقتی رکن الدوله, برای گزارش از سیر و چگونگی کارها, به تهران رفت, یکی از نفوذیها
و خبرچینهای مجاهدین در ارگ شناسایی شد و سربازان به او آسیب بسیار وارد کردند. این
خبر مجاهدین را برآشفت و آنان به قصد گرفتن ارگ تا مقابل حیطه حاج کربلا علی پیشروی
کردند و آن جا را سنگر خود قرار دادند, تا شباهنگام, به ارگ یورش برند. در این
گیرودار, یکی از نظامیان با تیر مجاهدین کشته شد, ولی آنان بر خلاف ناخرسندی از
دولت, به دلیل نگرفتن حقوقِ واپس افتاده خود و نداشتن فرمانده, توانستند مجاهدان را
شکست دهند. مجاهدان بالای سردَرِ کاروانسرای شیخ فیض محمد را سنگر قرار دادند.
روسها با توپ این سنگر را ویران کردند و نیروهای مجاهد ناگزیر شدند فرار کنند و
نظامیان آنان را تا حمام سالار بهادر دنبال کردند. این جنگ و گریز, مدتها ادامه
یافت تا این که رکن الدوله از تهران برگشت.۳۴
مجاهدان جنازه بیگلربیگی را به دُم قاطر بستند و پس از گردش در کوچه های شهر, به
تخت داروغه, واقع در پایین خیابان, روبه رو کوچه عباسقلی خان بردند. مردم تا غروب
به تماشای جسد او می رفتند. جنازه قاتل که از مجاهدان آذربایجانی بود, با شکوه
تشییع شد و بازار تعطیل گردید. تمام علما و طلاب و تجار و اصناف و حدود ۱۰هزار
مجاهد مسلح شهری و روستایی جلوی جنازه, در ردیفهای چهار نفری حرکت می کردند. جنازه
را داخل صحن به خاک سپردند.۳۵
دولت جدید پس از پابرجایی دوباره مشروطه, رکن الدوله را بر پُست پیشین باقی
گذارد;ولی وی, هیچ گونه قدرتی نداشت. از این جهت شکایت داشت. انجمن محلی مشهد به
آگاهی او رسانده بود که هیچ کاری بدون دستور قطعی از تهران نباید انجام دهد.۳۶
کم کم ناخرسندی انجمن و علما از رکن الدوله فزونی یافت و انجمن از تهران خواستار
برکناری او شد. سست شدن پایگاه سلطنت طلبان و جناح استبداد, سبب شد که میرزا محمد
آقازاده که برای مدتی در تنگنا بود, از تنگنا به در آید و از نظر سیاسی به پایگاه
برتری دست یابد. از نظر سیاسی ایشان, افزون بر درس و بحث و پرورش شاگردان, در همه
امور شهر دست اندر کار بود۳۷ و نیروهای مشروطه خواه را سازماندهی می کرد و مجاهدان
و توده های مؤمن را با نجف و بیت آخوند خراسانی پیوند می داد. همیشه بیش از بیست
محقق در خانه آقازاده بودند و ایشان حدود شرعی را در خانه خود جاری می کرد.۳۸ وی در
جریان برکناری محمدعلی شاه, نامزد عضویت در کمیسیونی شد که برای این هدف به وجود
آمده بود. او به تهران رفت و در کنار اعضای دیگر کمیسیون برای برگرداندن مشروطه
تلاش ورزید. او و شرکت کنندگان دیگر در کمیسیون, محمدعلی شاه را از سلطنت برکنار
کردند و ولیعهد سیزده ساله او را با نام احمد میرزا به سلطنت برگزیدند.۳۹ نفوذ
مجاهدان و تک روی آنان سبب شد تا میرزا حبیب الله مجتهد در کارها کم تر دخالت کند.
مدرس رضوی نیز از همکاری با انجمن کنار کشید. کم کم جریان سوم ناگزیر شد عقیده خود
را آشکارتر بیان کند.
۳. خط سوم در مشروطه مشهد
در جریان مشروطه و چالش مشروطه خواهان و مشروعه خواهان خراسان, ما به ابراز عقیده
های ناسان و گوناگون میرزا حبیب الله مجتهد برمی خوریم که نشان می دهد, ایشان هرچند
از روی دوراندیشی و احتیاط با هردو جریان کنار می آمد و سازش نشان می داد; ولی با
توجه به تجربه های اجتماعی, فرهنگی و سیاسی که داشت, به طور کامل, هیچ یک از دو
جریان را پذیرا نبود. بویژه این که نگاه ایشان به دین, الهام گرفته از نگاه عرفانی
و همراه با آزاداندیشی و آسان گیری بود و از گروه گرایی و سطحی نگری پرهیز داشت. از
دیگرسو, از رویکردهای روشنفکرانه به مسائل دینی و فرهنگی نیز دوری می جست. ما همه
این برداشتها را از شخصیت میرزا, به جز دیوان شعر و اسناد مربوط به وی, از نقش
آفرینی ایشان در اصحاب سراچه داریم.
شماری از اهل معرفت و عالمان عارف و اصلاح طلب, در منزل کوچک (سراچه) نزدیک مسجد
جامع گوهرشاد گرد می آمدند و با الگوگیری از (اصحاب صفه) خود را (اصحاب سراچه) می
خواندند و در اندیشه اصلاح جامعه به چنین گردهمایی دست زده بودند. زین العابدین
سبزواری, از اصحاب سراچه, که بعدها در جنبش مشروطه, با عنوان ریاست طلاب خراسان, به
پشتیبانی از مشروطه برخاست و از این روی, به (رئیس الطلاب) شهرت یافت, صبحها, در
اوج محبوب بودن اصحاب سراچه ـ سالها پیش از انقلاب مشروطه ـ در یکی از شبستانهای
مسجد جامع گوهرشاد, جلوس می کرد و تا اذان ظهر, به بحث و گفت وگو درباره مسائل
اجتماعی ـ سیاسی برای طلاب می پرداخت. از جمله جستارهایی که در این نشستها از او
نقل کرده اند: پیشرفت کشورها و ملتهای غرب در علم و صنعت, واپس ماندگی مسلمانان در
امور دینی و دنیوی, تعصبهای بیهوده و عمر بر باد ده شیعه و سنی است.
مردم مشهد در ۱۳۰۳هـ.ق در پشتیبانی از اصحاب سراچه و شخص حاج میرزا حبیب و حاجی
فاضل برخاستند. این از آن روی بود که آصف الدوله, دستور تبعید رهبران اصحاب سراچه
را از مشهد به درگز و کلات صادر کرده بود. در پی این حرکت, آصف الدوله به تهران
فراخوانده شد و به جای وی, محمودخان ناصرالملک, از سوی ناصرالدین شاه به ایالت
خراسان برگمارده شد.
مهم ترین و عزیزترین اصحاب سراچه, حاج میرزا حبیب مجتهد خراسانی بود.۴۰ پیشوای
طریقتی ایشان را مهدی خدیو گیلانی (م:۱۳۰۹) به عهده داشت.
ملا غلامحسین شیخ الاسلام مشهد (۱۲۴۶ـ۱۳۱۹هـ.ق) و حاج فاضل خراسانی (م: ۱۳۴۲هـ.ق) و
سید علی خان درگزی (م: ۱۳۳۶هـ.ق) و سید زین العابدین رئیس الطلاب سبزواری
(۱۲۴۵ـ۱۳۳۵هـ.ق) و سید محمدامین الحکمای سبزواری (م:۱۳۲۴هـ.ق) و سید محمود قدسی
توسی از اصحاب سراچه بودند.
او از برجسته ترین شاگردان میرزای شیرازی شمرده می شد. پیش از نهضت تنباکو در کنار
شیخ محمدتقی بجنوردی, از گردانندگان دینی و سیاسی شهر مشهد بود و از نزدیک با چهره
هایی چون حاج سیاح محلاتی و مجدالاسلام کرمانی و سید جمال الدین واعظ۴۱, که در
آستانه انقلاب مشروطه به مشهد تبعید شده بودند, آشنایی پیدا کرد و در همین پیوند و
آشنایی با این کسان, با اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی آشنایی یافت.
میرزا حبیب, در ابتدای نهضت مشروطیت, برای همراهی با این حرکت گسترده مردمی, انجمن
معدلت رضوی را بنیان نهاد. اخبار ایران از تهران, به گونه دست نوشت به این انجمن می
رسید و این انجمن در دوره استبداد صغیر منحل شد.
میرزا حبیب مجتهد با توجه به فراز و فرودهای زندگی اش که اندکی به آن اشاره شد, در
اوج بگومگوها و اختلاف دیدگاه رهبران مشروطه و مشروعه از وارد شدن به عرصه پرهیز
کرد. به درخواست هیچ یک از دو سوی پاسخ نداد. در این هنگام شیخ فضل الله نوری, در
تلگرافی در بیستم صفر ۱۳۲۷هـ.ق که بسان آن را به دیگر جاهای کشور نیز فرستاده بود,
به میرزا حبیب نوشت:
(در این موقع مهم تجافی حضرت عالی از مهام کلیه چه جهت دارد؟ آیا انقلاب مشهد به چه
اندازه است و از کیست و علاج چیست؟ مستدعی است در اطلاعات جداً کوشش بفرمایید و آن
چه مقتضی است, دستورالعمل بدهید, از طرف دولت علیه و سلسله عملیه اقدام و مبادرت می
شود).۴۲
میرزا علی, فرزند میرزا حبیب, با هم فکری محمدعلی فاضل و با صلاح دید خود میرزا در
پاسخ تلگراف شیخ فضل الله نوری نوشت:
(بحمدالله والمنه در ارض اقدس, کسی در مقام شرارت نیست. کلیه طبقات از علمای اعلام
و وجوه اعیان و تجار و کسبه و غیرهم به موجب احکام مطاعه مبادی عالیه در انعقاد
انجمن و مراسم مشروطیت اتفاق نموده و به کلمه واحده تشکیل انجمن و ترویج احکام
شرعیه الهیه نموده اند. اصلاً کاری که موجب خلاف قاعده, یا بی نظمی باشد, اتفاق
نیفتاده, چاره هم تصور نمی شود مگر به مساعدت و همراهی اولیای دولت که چند مرتبه به
مواعیه مردم را ساکت کرده و اصلاً در مقام انجاز نبوده اند. حال هم اگر خراسان و
رعیت خراسان را می خواهند, غیر از مساعدت و موافقت چاره نیست و اما قهراً این مطلب
انجام گرفته و خواهد گرفت. بدیهی است بر هر مسلمی واجب است که از جان و مال و مقام
ترویج احکام شرعیه مضایقه نکنند.)۴۳
از متن این تلگراف به دست می آید که میرزا حبیب, هنوز با مشروطه سر ناسازگاری
برنداشته بود و این تلگراف به دستور او, در جهت پشتیبانی از انقلاب مشروطه و انتقاد
از بی کفایتی دولتمردان نگارش یافته است.
حزب مجاهد و چالش با خط سوم
حزب مجاهد مشهد, قدیمی ترین حزب سیاسی در تاریخ احزاب ایران به شمار می رود که در
اثرگذاری سیاسی در مشهد, می توان آن را پس از انجمنها و مجلس, سومین نهاد مدنی دوره
مشروطیت خراسان دانست. این حزب کمی پیش تر از پیروزی انقلاب مشروطه, به رهبری
حیدرخان عمواوغلی با تشکیلات مخفی به وجود آمد. ایدئولوژی این حزب و مرامنامه و
نظامنامه آن, براساس حزب همت که شعبه مسلمانان حزب سوسیال دمکرات روسیه بود, سامان
یافته بود.
مرامنامه و نظامنامه این حزب, در سال ۱۲۸۴هـ.ش در باکو به چاپ رسید۴۴ و همان سال که
همزمان با آغاز استانداری غلامرضا آصف الدوله شاهسون بود, این حزب در مشهد شکل
گرفت.۴۵ حیدرخان در ایجاد آن نقش اول را به عهده داشت. وی, پیش از این, به عنوان
مهندس برق در سال ۱۲۷۹هـ.ش/۱۳۱۸هـ.ق و به نقلی در شعبان ۱۳۲۰ به مشهد آمد و تا رجب
۱۳۲۱ در این شهر بود۴۶ و با جریانهای سیاسی شهر آشنایی کامل داشت.۴۷
لفظ مجاهد لغت ساده و مذهبی بود. سران حزب برای این که از کار بردن واژه غربی
سوسیال دمکرات یا اسم نامفهوم اجتماعیون عامیون پرهیز کنند, مجاهد را برای تشکل خود
به کار می بردند.۴۸ این سیاست در مرامنامه حزب مجاهد نیز که عبدالمحمد کامبخش آن را
نگاشته بود,۴۹ دنبال گردید. مرامنامه حزب مجاهد مشهد تعدیل شده مرامنامه حزب
اجتماعیون عامیون است. در کل مرامنامه حزب اجتماعیون عامیون از مرامنامه حزب مجاهد
مشهد تندتر است.۵۰
در اواخر شهریور ۱۲۸۶هـ.ش/ ۱۳۴۵هـ.ق نخستین کنگره مجاهدین در شهر مشهد برگزار شد۵۱
و مرامنامه آن در این شهر به چاپ رسید.۵۲ در این کنگره, اعضا, هم رأی شدند مرکز کل
اداره مجاهدین, همان که در گذشته بود, در باکو بماند.۵۳ در مرامنامه حزب مجاهد
مشهد, در باره اراضی آمده است:
(املاک شاهی باید بلاعوض مصادره شده بین خانواده های دهقانان تقسیم گردد و اراضی
زاید ملاکین, توسط یک بانک ملی خریداری شده و به دهقانان واگذار شود.)
ماده پنج مرامنامه حزب مجاهد مشهد, آزادی بیان, مطبوعات, اجتماعات و غیره را مورد
توجه قرار می دهد.۵۴
در نظامنامه حزب مجاهد مشهد, از حقوق محاکم ویژه حزب که می تواند هموندان خود را در
برابر خیانت به مذهب تنبیه کند, سخن رفته است و هدف مقدس مجاهدین همان پیشرفت اسلام
در نظر گرفته شده است.۵۵
مسلک حزب مجاهد مشهد دفاع از حکومت ملی و خواهان موجودیت مجلس, آزادی قلم و بیان و
مجامع سیاسی و آزادی شخصی و تشکیل نهادهای مفید و سودمند برای همگان و تهی دستان,
از جمله تحصیل رایگان اجباری۵۶ بود. این حزب در خفا همان آرمانها و عقاید نوظهور
مارکسیستی و انقلابیون روسیه را دنبال می کرد.
حزب مجاهد, ایدئولوژی التقاطی داشت. از لیبرالیسم و ناسیونالیسم هواداری می کرد, با
علمای سنت گرا مخالف بود و از سنتهای مذهبی شیعی در ظاهر پشتیبانی می کرد. مجاهدین
خود را متعهد به انقلاب می دانستند و از سیاستهای اصلاح طلبانه مجلس حمایت می
کردند, اما گاه برای پیشبرد هدفهای خود, دست به ترور می زدند.
آن دسته از اعضای مجاهدین که از قفقاز آمده بودند و در اصل ایرانی بودند, مجاهدین
قفقاز خوانده می شدند و یونیفرمهای شیکی می پوشیدند و مجاهدین مشهدی به آنها
دلبستگی انقلابی داشتند و آنها را انقلابی اصیل می شمردند.
در شعبه فرقه اجتماعیون عامیون در مشهد, پیشه وران, کارگران, روشنفکران جوان, شماری
از روحانی زادگان و کشاورزان عضویت داشتند.
شبکه انجمنهای مجاهدین, علاوه بر مشهد در شهرهای تبریز, تهران, اردبیل, خوی,
اصفهان, قزوین, رشت و انزلی نیز فعال بود.
اعضای فرقه در محفلهای خصوصی, عمومی و محفل فدائیان اجتماع می کردند. محفلهای
خصوصی, فعالیتهای محفلهای عمومی را هماهنگ می کردند و تنها نهادهایی بودند که با
دفتر مرکزی باکو تماس داشتند و وابستگی آنها به مرکز باکو برای اعضای عادی معلوم و
شناخته شده نبود.
نگرشهای سیاسی و فرهنگی انجمنهای مجاهدین اعمال فشار برای نوسازی, ناسازگاری با
نهادهای مذهبی, آزادی زنان و دگرگونیهایی در مناسبات ارضی و کار, چالشهای سهمگین را
با نهادهای سنتی جامعه و شماری از علما به وجود آورد.
مجاهدین هرگز نتوانسته بودند شماری از علمای برجسته, از جمله میرزا حبیب الله مجتهد
را که خط سوم را رهبری می کرد, به طور قطع, با خود همدم سازند. آنان وقتی خواسته
بودند تا احکام علمای نجف را به وسیله ایشان تنفیذ کنند, میرزا گفته بود:
(من همیشه معتقد بوده ام که در این مملکت بایستی روحانیون قدم پیش نهاده, اجتماعی
با اتحاد و اتفاق پدید آید و به اصلاح احوال و تنویر افکار مسلمانان همت گمارند, تا
این که خود مردم رفته رفته امور را تشخیص داده, از خرافاتی که اکنون در آن غوطه
ورند, رهایی یابند. اکنون که بحمدالله آقایان اقدامات لازم را فرموده و می فرمایند,
امید است به فضل الهی به خیر و سعادت مسلمانان خاتمه یابد. اما راجع به نوشته و
امضای من, چنانکه همه آقایان می دانند سالهاست که من از نوشته, امضاء و فتوا دست
کشیده ام. آن چه واضح و بدیهی است, احتیاجی به فتوا ندارد. مسلمانان حتی المقدور
زیر بار حکومت فاسد نبایستی بروند و حکومت صالح لازم الاتباع است. آن چه از دست من
برمی آید, دریغ نخواهم ورزید و از نظریات آقایان پیروی خواهم کرد.)۵۷
این مقدار همسویی برای مجاهدین کافی نبود. جایگاه مردمی میرزا حبیب الله مجتهد, با
اقتدارگرایی بی حد و مرز مجاهدین هماهنگ نبود. شماری از مجاهدین, با توجه به نگرش
انقلابی و سوسیالیستی که داشتند, میرزا را به لحاظ جایگاه طبقاتی, وابسته به طبقه
فئودالها می دانستند و در نهان و آشکار ناسازگاریها و دوگانگیهای ایدئولوژیکی خود
را با میرزا آشکار می کردند. گردانندگان اصلی مجاهدین یا از اعضای حزب اجتماعیون
عامیون بودند و یا سخت از آنها اثرپذیری داشتند. همکاری آنها با چهره های روحانی
مشروطه طلب شهر, بیش تر تاکتیکی بود. البته نمی توان گفت که همه مجاهدین دارای یک
گرایش بودند, ولی بی گمان, بیش تر آنان, بویژه مجاهدین تُرک که بخشی از زندگی
فرهنگی و سیاسی خود را در قفقاز و باکو و بادکوبه گذرانده بودند, سنتها و ارزشهای
جاری و سیستم طبقاتی حاکم را پذیرا نبودند.
از مظاهر این ناسازگاری فکری و مجاهدین با میرزا حبیب الله بر تازیانه زدن حاج حسن
خان بالا خیابانی, یکی از نزدیکان میرزا به دست مجاهدین ترک جلوی منزل ایشان است.
میرزا که انسانی دنیا دیده و هوشمند بود, در نشستی به مردم, که آماده حمایت همه
جانبه از ایشان بودند, گفت:
(حکایت تُرک و فارس نیست, انقلابی است عمومی, برای از میان برداشتن حکومت استبداد.
علمای اعلام حکم داده اند, همه جا آشوب برپا است. صلاح نیست خراسانیها در این موضوع
مخالفت کنند. خارجیان در کمین هستند, ممکن است ایالات را به روی یکدیگر وادارند و
کار را به جنگهای داخلی بکشانند و مقاصد خود را انجام دهند.)۵۸
میرزا با درایت کم مانندش, همیشه می کوشید تشنج زدایی کند. او سعی می کرد مردم به
رویارویی کشیده نشوند.
رویارویی میرزا حبیب الله مجتهد با مشروطه خواهان
میرزا حبیب الله مجتهد با دیدن پیامدهای خشونت بار انقلاب مشروطه از تأیید آن به
طور کلی دست کشید و در بحرآباد انزوا گزید و میان ایشان و مجاهدین اختلافها آشکار
گردید.
حاجی فاضل خراسانی نیز جانب میرزا را گرفت. نظر آنها این بود که مشروطه قانونهای
اسلامی را به اجرا نمی گذارد و معتقد بودند از این به بعد مرتب روش حکومتها در
اروپا و مغرب تغییر خواهد کرد و ما نباید مرتب قوانین اسلام را با توجیه و تأویل,
با مشروطه و حکومتهای دیگر هماهنگ سازیم.
در سال ۱۳۲۷هـ.ق گروه های مجاهد, مسجد گوهرشاد را مرکز و محکمه قرار داده و با
شاهزاده رکن الدوله, حاکم مشهد, طرف شدند. آنان در مهرماه سال ۱۲۸۸ در رمضان ۱۳۲۷
حاجی فاضل را ترور کردند. او با این که بیش از هفتاد سال, از عمرش می گذشت, در حالی
که خون از بدنش می رفت, فریاد می زد: بلند بگو لا اله الا الله. مشهور گردید که
انجمن سری رشت حکم ترور او را داده است.۵۹
به درازا کشیده شدن ماندن میرزا در بحرآباد, این پرسش را در ذهن همگان مطرح می ساخت
که آیا ایشان با انقلاب مخالف است؟ این بود که سران مشروطه برای جلوگیری از
ناسازگاری آشکار ایشان, به بحرآباد رفتند و به ایشان گفتند:
(مردم عدم تشرف شما را حمل بر نارضایتی شما از اوضاع می کنند. هر ترتیبی که برای
تشرف شما به حرم مطهر لازم است, دستور فرمایید تا انجام دهیم. ایشان گفته بود همین
که حال تشرف داشته باشم به حرم مشرف خواهم شد.)
سرانجام میرزا به مشهد آمد, هرکس او را می دید به سویش می شتافت و ادای احترام می
کرد. وقتی میرزا جلو منزل خود که مقر انجمن ایالتی بود رسید, مجاهدان تفنگ به دست
نیز به انبوه مردم افزوده شدند. میرزا در بست بالا, از خر پیاده شد و از صحن عتیق
به حرم مشرف گردید. ازدحام مردم بی اندازه بود. میرزا از دارالسیاده وارد ایوان
مسجد شد و در شبستان کنار کفش کن مسجد چند لحظه ای استراحت کرد. گروهی از مجاهدین
با این که در داخل حرم و مسجد حمل تفنگ ممنوع بود, تفنگ به دست ایستاده بودند. در
این هنگام مجاهدین راه باز کردند و چند نفر از طلبه های مشروطه خواه, در حالی که
اوراقی در دست داشتند, جلو میرزا نشستند و یکی با صدای بلند اظهار داشت:
(این است احکام علمای اعلام, کثرالله امثالهم, راجع به وجوب مشروطیت, حضرت آقا هم
خرق اجماع نفرمایید و مایه تشتت کلمه مسلمانان نگردید)!
میرزا وقتی این سخنان را شنید, با این که بسیار کم خشمگین می شد, برآشفت و فریاد
کشید:
(کدام ابله است که می خواهد تکلیف مرا به من تعلیم دهد؟ من تکلیف خود را بهتر از تو
می دانم بدبخت.)
و عصای خود را برداشت و به راه افتاد.۶۰ و تنگ غروب از مشهد خارج شد و به بحرآباد
برگشت.
میرزا با همه کهولت سن, تحت فشار و شرایطی که به وجود آمده بود, بر آن شد از ایران
خارج شده و از راه روسیه به ترکیه و از آ ن جا, از راه شام به مدینه برود و آخر عمر
خود را در آن جا سپری کند. قهوه چی میرزا در بحرآباد, که گفته می شود جاسوس مشروطه
طلبان بوده است, آنان را از حرکت وی آگاه ساخت.
میرزا از بحرآباد به قصد کلات حرکت کرد. در کلات مورد استقبال عشایر آن جا قرار
گرفت. دو نفر قفقازی, از نیروهای مسلح مشروطه خواه, به قصد ترور به دنبال وی به
کلات رفتند. سرمای هوا, مانع از آن بود که میرزا به راه خود ادامه دهد, زمستان را
در کلات گذراند و اوایل تابستان به مشهد بازگشت و یکسره به باغ ابرده پایین رفت.
شماری از سران مشروطه به دیدار او رفتند. ساعتی پس از ملاقات آنان, میرزا دچار تشنج
شد و عصر روز ۲۷شعبان ۱۳۲۷/ ۱۲۸۷ شمسی درگذشت و در حرم مطهر دفن گردید.
میرزا حبیب, به لحاظ داشتن تجربه های سیاسی, فرهنگی و اجتماعی منشأ تفاهم گروه های
موجود در جامعه شهری آن روز مشهد بود. او از سویی با فقیهان و محدثان و مفسران در
پیوند بود; و از سویی با حکیمان و عقل گرایان و ارباب حکمت و فلسفه; و از دیگرسوی,
با صوفیان و صوفی مشربها. در عین حال با روشنفکران و مبارزانی چون حاج سیاح محلاتی,
حشر و نشر داشت و در جریان دگرگونیهای جهانی و مسائل سیاسی بین المللی قرار می
گرفت.
وجود شخصیت معنوی میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی در خراسان آن روز, موجب تعدیل هر
دو نهضت تنباکو و مشروطیت در مشهد و شهرهای دیگر خراسان شد. اگر ایشان و یکی دو
چهره دیگر مثل میرزا محمد آقازاده نبودند, مردم مرارتهای بیش تری را باید می
کشیدند. و انحراف زیادی ممکن بود بر شریانهای زندگی آنان چنگ اندازد. بویژه مشروطه
طلبان از روحانیت بریدند, تا جایی که آخوند خراسانی در آخرین ماه های حیات خود دست
از حمایت مشروطه کشید.
استاد واعظ زاده خراسانی در مصاحبه ای که با مجله حوزه دارد, می گوید:
(آخوند خراسانی نامه ای به مشهد فرستاده, او در این نامه گفته بود: هدف ما از
مشروطیت, برقراری عدالت و ترویج اسلام بود, نه این که مالیاتهای سنگینی برای مردم
وضع کنند و دستور داده بود که مردم مسلمان با مشروطیت مبارزه کنند.)
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 