پاورپوینت کامل چرایی رویارویی عالمان دین در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چرایی رویارویی عالمان دین در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرایی رویارویی عالمان دین در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چرایی رویارویی عالمان دین در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۱
نهضت مشروطیت ایران, از گوناگون زاویه ها, اندر خور است سخن از آن به میان آید و به
بوته بررسی نهاده شود.
از مقوله های اندر خور طرح, که می تواند برای امروز ما راه گشا و درس آموز باشد,
موضع گیری عالمان دین در برابر نهضت مشروطیت است.
بی گمان, نقش کلیدی در به کار گرفتن اهرمهایی که به نهضت مشروطیت انجامید, داشتند.
تاریخ مشروطیت, آکنده از میدان داری و نقش آفرینی آنان در گوناگون عرصه هاست.
آن چه به گفته دوست و دشمن, نقش آنان را در این میدان برجسته و چشم گیر نمایاند و
سبب واهمه و واپس نشینی دشمن شد, هماهنگی, همراهی, همدلی و برادری آنان در تمامِ
آنات نهضت و همه فراز و نشیبهای حرکت بود.
سخن ما در این مقال, بر این مدار می چرخد که چرا این همدلیها و همراهیها, نپایید.
آیا ناسازگاریها و ناهماهنگیها و چالشها و مبارزه های قلمی و لفظی, از درون حوزه
اندیشه هر فرد و جریانی سرچشمه می گرفت; یعنی در مبانی و اصول با هم ناسازگاری
داشتند, یا خیر, در نقشه ها و طرحها و در چگونگی پیاده کردنِ هدفها و باورها, سلیقه
ها و اندیشه های گوناگون داشتند و دشمن, بویژه سازمان فراماسونری, اختلاف سلیقه ها
و ناسانی اندیشه ها را به دشمنی دگر کرد؟
از دقت و درنگ روی تاریخ مشروطیت و بررسی دیدگاه ها به دست می آید در جبهه عالمان
دین, از آغاز, تا طرح متمم قانون اساسی, ناهمگونی, ناسازگاری و چالشی وجود نداشته
است. به گفته تقی زاده
(در مجلس نخست, شیخ فضل اللّه و بهبهانی, تکیه گاه مجلس و مایه قوت و قدرت آن
بودند.)۱
لیک, به گاهِ سخن به میان آوردن از متمم قانون اساسی, نخست بین روشنفکران و عالمان
دین, چالش پدید آمد و سپس با دستان و دسیسه شماری از روشنفکران وابسته و دیگر
انگیزه ها و سببها, که در همین مقال, بدانها خواهیم پرداخت, عالمان نقش آفرین در
مشروطیت, در دو جبهه رویاروی هم قرار گرفتند: مشروطه خواه و مشروعه خواه. در
پیشاپیش و در رأس هِرَمِ جبهه مشروطه خواهی, عالمان بزرگی چون: آخوند خراسانی,
مازندرانی, تهرانی, نائینی و… از حوزه نجف و طباطبایی و بهبهانی از حوزه ایران, در
حرکت بودند.
و مشروعه خواهان, بر مدار اندیشه عالمانِ بزرگی چون: شیخ فضل اللّه نوری, محمد
خمامی رشتی, میرزا محمدحسن مجتهد تبریزی و… می گردیدند و ره می پوییدند.
در پاسخ به پرسشهای دیگر, که نکته پرگار بحث ما را سامان می دهند, دو دیدگاه اساسی
وجود دارد:
۱. ناسازگاری و چالش عالمان بیدارگر عصر مشروطیت, اساسی و بنیادی بوده است.
آنان هم در هدفها, هم در مبنای مشروعیت حکومت و هم در اصول مشروطیت (مجلس, قانون
اساسی, آزادی و مساوات) یک سان نمی اندیشیدند و دارای دیدگاه های ناهمگون و
ناهمسانی بودند.۲
در این میدان, تا آن جا پیش رفتند که به گفته شماری از تاریخ نگاران و شاهدان, هر
جبهه ای, جبهه دیگر را بر صراط نمی دانست و آن را از مدار حق برکنار و به دور می
انگاشت.۳
و یا گفتند و پراکندند که عالمانِ نجف, به تبعید شیخ فضل اللّه حکم داده اند.۴
ییا در مجلس شورای ملّی, با استناد به پاره ای از اعلامیه های نجف, بر شیخ فضل
اللّه و همفکرانِ او, تند و بی باکانه خرده می گرفتند و دیدگاه های آنان را نقد می
کردند و چنین وامی نمودند که مشروعه خواهان, با عالمان نجف, سر ناسازگاری دارند و
آنان را برنمی تابند.۵
۲. ناسازگاری و چالش عالمان عصر مشروطیت, به هیچ روی, اساسی و بنیادی نبوده است. هر
دو گروه در هدفها, راهبردها, مبنای مشروعیت حکومت و اصول مشروطیت, یک سان می
اندیشیده و بر یک نَسَق و روش بوده و هماهنگی داشته اند و اگر ناسازگار و دوگانگی
دیده می شده, نه در هدف غایی و راهبُردها که در روشها و نقشه های حرکت برای رسیدنِ
به هدف بوده است و دشمن, دامنه این ناهمگونیها را گسترانده و درّه های هول انگیز
بین عالمان تلاش گر در راه آزادی و قانون مداری پدید آورده است.
این ادعا را اسناد به جای مانده و فاش شده از انجمنهای فراماسونری ثابت می کنند.
انجمنهای فراماسونی در تهران و دیگر شهرها بدان خاطر پا گرفت که ایادی و نیروهای به
ظاهر آزادی خواه, مردم دوست, وطن پرست, دلسوز, تلاش گر در راه آزادی و مساوات و
روشنفکر خود را به کار گیرد, تا, تار و پود حرکت استقلال طلبانه و ضد استبدادی
مشروطیت را از هم فرو گسلند و نهاد مقدس روحانیت را, که رکن استوار این قیام بزرگ
بود, با افشاندن بذر پراکندگی و ناهمدلی, در بین برپا دارندگان و پیشاهنگان آن, از
هم فروپاشند.
هانری رنه آلمانی در سفرنامه خویش می نویسد:
(در شهر مشهد, یک فراموشخانه ای تأسیس شده که اعضای آن می خواهند در صفوف ملاها
شکافی ایجاد نمایند و از قدرت و نفوذ آنها بکاهند.)۶
امام خمینی, که دستهای پنهان دشمن را خوب می شناخت و تاریخ را به درستی و مو به مو
بررسی کرده بود و از تجربه های پیشینینان فرا راه امت اسلامی مشعلها افروخته بود,
در باب ناسازگاری عالمان افرازنده پرچم مشروطیت می گوید:
(تاریخ, یک درس عبرت است برای ما. شما وقتی تاریخ مشروطیت را بخوانید, می بینید در
مشروطه, پس از آن که ابتدا, پیش رفت, دستهایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه,
تقسیم کرد; نه تنها ایران, روحانیون بزرگ نجف [را نیز] یک دسته طرفدار مشروطیت, یک
دسته دشمن مشروطه. علمای خود ایران, یک دسته طرفدار مشروطه, یک دسته مخالف
مشروطه.)۷
امام, در این سخنرانی, پس از شرح دستان و دسیسه های دشمن, یادآور می شود:
(اختلاف را ایجاد کردند وگرنه, عالمان دین, با هم اختلافی نداشتند.)۸
امام, این سخن را از روی دقت و مطالعه دقیق می گوید و تاریخ هم گواه آن است.
افزون بر آن, از لوایح شیخ فضل الله هم به دست می آید۹ که دشمن دسیسه باز, سخت در
تکاپو بوده که بین عالمان بیدارگر مشروطه پراکندگی پدید آورد و برج و باروی یکدلی و
همراهی را از هم فروپاشاند:
([آن چه] خیلی لازم است که برادران بدانند و از اشتباه کاری خصمِ بی مروّتِ بی دین,
احتراز نمایند این است که: چنین ارائه می دهند که علماء, دو فرقه شدند و با هم حرف
دینی دارند… یک فرقه مجلس خواه و دشمن استبداد و یک دسته ضد مجلس و دوست استبدادند.
لابد عوام بیچاره می گوید: حق با آنهاست که ظلم و استبداد نمی خواهند. افسوس که این
اشتباه را به هر زبان و بیان که می خواهیم رفع شود, خصمِ بی انصاف نمی گذارد.)۱۰
بر این معنی, دیگر مشروعه خواهان نیز, تأکید ورزیده اند. عالمان میدان دار در آن
عصر, یکدل و همراه, گسل و گسست بین آنان را کار دشمن و دستان و دسیسه دسیسه بازان
بوده است. ۱۱
اینک, برای این که روشن شود کدام دیدگاه درست است و نزدیک به واقع, بایسته می نماد
که سه گزاره و مقوله زیر, به درستی در بوته بررسی نهاده شود:
۱. هدفهای رهبران نهضت مشروطه
۲. مبنای مشروعیت حکومت از نگاه عالمان مشروطه
۳. مشروطه و اصول آن در نگاه عالمان مشروطه
هدفه
برای شناخت هدفهای عالمان پدیدآورنده نهضت مشروطیت, درنگ و دقت روی اعلامیه ها,
تلگرافها و رساله ها, بایسته است. با دقت و درنگ روی آنها, به این نتیجه و دستاورد
روشن می توان دست یافت که عالمان بیدارگر و ضداستبداد عصر مشروطیت, یک هدف را در
چشم انداز خود داشته و برای رسیدن به آن, غیرت مندانه, تلاش می ورزیده اند.
اعلامیه ها و بیانیه های آنان, به روشنی, بیان گر این نکته های پر اوج, والا و ارزش
مندند:
* استبداد, به هر شکل و شمایل, باید از این سرزمین دامن برچیند.
* قانونها, آیینها و آموزه های اسلامی در جای جای این پهناور زمین دامن بگسترانند.
* مجلس شورای ملی, برای جلوگیری از دیکتاتوری, پراکندن احکام شرعی و پدید آوردن
زمینه پیاده شدن آنها, بنیان گذارده شود.
از باب نمونه, عالمان نجف, در پاسخ به تلگراف عالمان تبریز, به تاریخ ۲۹ ذیحجه سال
۱۳۲۴ می نویسند:
(تأسیس مجلس شورای ملّی, که مایه رفع ظلم و ترویج احکام شرعیه و حفظ بیضه اسلام و
صیانت شوکت مذهب جعفری است… اهم تکالیف است. بر همه مسلمین, موافقت آن واجب و
مخالفت با آن غیر جایز است.)۱۲
عالمان دینی, اسلام را می خواستند و پیاده شدن احکام نورانی و والای آن را; از این
روی, به دفاع از مجلس مشروطه برخاستند; مجلسی که قانون گذاری برابر آموزه ها و
دستورهای شرعی را در کانون توجه خویش قرار داده بود و اجرای احکام شرع و پاسداری از
کیان مذهب جعفری را هدف خود می دانست.
برابر نظر و فتوای آنان, درافتادن با چنین مجلسی, ناروا و ناسازگار با آموزه ها و
دستورهای دینی بود.۱۳ چون هدف عالمان دینی, چه آنان که در نجف بودند و چه آنان که
در ایران, دامن گستردن اسلام در جای جای این سرزمین بود, با هر نهاد, انجمن و گروهی
که زمینه را برای چنین دامن گستری و رویشی فراهم می آورد, همراه می شدند و با هر
بازدارنده ای به رویارویی برمی خاستند.
هیچ یک از عالمانِ پیشتاز و پیشاهنگ نهضت مشروطیت را, بیرون از این دایره و مدار
نمی توان دید. همه, چه آنان که در نجف بودند و چه آنان که در ایران, در راه این هدف
مقدس, حاضر بودند از جان مایه بگذارند و با هر بازدارنده ای درافتند و به رویارویی
بپردازند.
آنان, چون می دیدند از مجلس می توانند در راستای هدفهای والای خود بهره برند, به
پشستیبانی از آن برخاستند. هدف آنان, کاستن از دامنه ستمها بود و مهار کردن
زورگویان و قانون شکنان و پیاده کردن آیین اسلام, و مجلس, این هدفهای والا را می
توانست به بهترین وجه برآورد و زمینه را برای برچیدن نظام ستم و تعالی بخشی جامعه
آماده سازد.
از این روی می بینیم, آخوند خراسانی به دفاع از مجلس برمی خیزد و خواستار اجرای
قانونها و آیینهای اسلامی در آن است۱۴ و در اعلامیه ای که با مازندرانی نشر می
دهند۱۵ و مقدمه ای که بر کتاب شیخ اسماعیل محلاتی می نگارند, بر این نکته سخت پای
می فشارند. ۱۶و هم شیخ فضل الله نوری در لایحه ای به تاریخ ۱۲ جمادی الثانی ۱۳۲۵ می
نگارد:
(من آن مجلس شورای ملّی را می خواهم که عموم مسلمانان می خواهند. و عموم مسلمانان,
مجلسی را می خواهند که برخلاف شریعت محمدی و مذهب جعفری, قانونی را تصویب نکند. پس
من و عموم مسلمانان, هم عقیده و هم رأی هستیم. اختلاف بین من و مخالفان دین است.)۱۷
روحانیان بیداری که به این نهضت پیوستند و در راه اعتلای آن به تلاش برخاستند, همه
و همه, اعتلای اسلام را در نظر داشتند. مبارزه شان آگاهانه و از روی درد بود. نه
هدف مادی داشتند۱۸ و نه بر آن بودند که هریک برای خود در برابر دیگری دستگاهی داشته
باشد و هدفی و برنامه ای. از این روی, وقتی دشمن تلاش می ورزید که بنمایاند هریک و
یا هر گروهی از علما, هدف ناهمخوان با دیگری دارد, تا از این راه پراکندگی در صف
آنان پدید آورد و مردم را از پیرامون آنان بپراکند, شماری از عالمان که به مشروعه
خواهان شهره بودند, افزون بر چاپ و نشر اعلامیه ای از عالمان بزرگ نجف در روزنامه
خود, که بیان گر دیدگاه های راهبردی بود و بر اسلامی بودن حرکت و این که مجلس باید
بنیه اسلام را توانا سازد و شایستگان در آن نقش آفرین باشند, تاکید می ورزید,
نوشتند: هدفهای ما هم, همان است که در اعلامیه آقایان آمده است.۱۹
عالمان دین, با هدفها و راهبردهای روشن, گام در عرصه انقلاب گذارده بودند و می
دانستند که به کدام سمت حرکت می کنند از جمله بنگرید به سخنان سیداحمد طباطبایی از
عالمان همراه با شیخ فضل اللّه۲۰ و آقا نوراللّه۲۱.
و مردم نیز با آگاهی و شناخت, از آنان پیروی می کردند.
در برابر روشنفکران هدف روشنی نداشتند و چشم به غرب دوخته بودند که نویسندگان,
روشنفکران و صاحب نظران آن دیار در روزنامه و مجله های خود در باب حکومت, نقش مردم,
پارلمان, آزادی, مساوات و… چه می نویسند, همان را, بدون درنگ و دقت و مطالعه,
فهمیده و نافهمیده, لغلغه زبان می ساختند و یا از تریبونهایی که داشتند فریاد می
کردند و یا در روزنامه ها, مجله ها و نشریه های خود نشر می دادند و فضاسازی می
کردند و فضای اندیشه را می آلودند و مردم را به سرابهای گوناگون می کشاندند و از
چشمه سارهای زلال دور می ساختند.
کسروی می نویسد:
(چنان که گفتیم, چون پیشگامان نهضت, ملایان بودند, تا دیری, سخن از (شریعت) و رواج
آن می رفت. و انبوهی از مردم, می پنداشتند که آن چه خواسته می شود, همین است. سپس,
کم کم گفت و گو از کشور و توده (اومانیسم) و میهن دوستی (ناسیونالیسم)و این گونه
چیزها به میان آمد و گوشها به آن آشنا گردید و بدین سان, یک خواست دیگری پیدا شد که
آزادی خواهان, میانه آن و این, دودل گردیدند و خود ناسازگاری این دو خواست بود که
آزادی خواهان و ملایان را از هم جدا می گردانید….
چیزی که هست آزادی خواهان… راه روشن در پیش نمی داشتند و هرگامی را به پیروی از
اروپا برمی داشتند. فلان چیز در اروپا هست, ما نیز باید داشته باشیم. این بود عنوان
کارهای ایشان. این هم اگر از روی بینش بودی, باز زیان کم داشتی. افسوس که چنین
نبود. و یک چیزهایی را روزنامه ها, از کتابها و روزنامه های اروپایی برداشته و
فهمیده و نافهمیده, می نوشتند و چیزهایی را هم که از اروپا رفتگان از رویّه زندگانی
از اروپاییان یاد گرفته, در بازگشت, به ارمغان می آوردند و اینها یک آشفتگی بزرگی
در کار پدید آورد و سرانجام به اروپایی گری رسید که خود داستانِ جدایی است.)۲۲
روشن شد که عالمان به سوی یک قلّه ره می پیموده اند و آن برافراشتن پرچم اسلام, با
نقش آفرینی مردم و حضور کارساز و بنیادین آنان در صحنه و کوتاه کردن دست بیگانگان و
استبدادیانِ قانون شکن و زورگو.
در راه رسیدن به این هدف مقدس, هیچ کشمکش و بگومگوی و انگیزه های مادی که شماری
گمان کرده اند۲۳, در بین نبود, همه, یکدل و هماهنگ در راه اعتلای اسلام تلاش می
کردند.
حق حاکمیت و مبنای مشروعیت
گفته اند: رویارویی, بگومگو, چالش و مبارزه قلمی و لفظی عالمانِ پیشاهنگ نهضت
مشروطیت, از دو بینش و دو دیدگاهِ آنان در باب حقِّ حاکمیت و مبنای مشروعیت حکومت
سرچشمه می گرفته است. عالمان مشروطه خواه, به راهی گام گذاردند و حرکتی را آغازیدند
که به بنیان گذاری مبنای جدیدی در مشروعیت قدرت سیاسی در اندیشه سیاسی شیعه
انجامید: مشروعیت الهی ـ مردمی.
اینان, حقوق مردم را در کنار ولایت فقیهانِ منصوب, به رسمیت شناختند۲۴ و بر این
مبنا, به حکومت مشروطه, مشروعیت می دادند.
امّا در برابر, عالمان مشروعه خواه, مبنای مشروعیت حکومت را الهی می دانستند, نه
الهی ـ مردمی. برابر این مبنا و بینش, با حکومتِ مشروطه مخالف بودند!
رهبری این جریان فکری را شیخ فضل الله نوری به عهده داشت که گفته اند وی حاکمیت را
از آن خداوند می دانست و نه از مردم.
پرفسور پیترآوری استاد ایران شناسی در دانشگاه کمبریج درباره این دیدگاه شیخ می
نویسد:
(شیخ فضل الله نوری را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند
می دانند و نه از مردم و شاه.)۲۵
اینان, با ساختن دو مبنای فکری در باب مشروعیت حکومت, برای عالمان پیشاهنگ نهضت
مشروطیت, به این نتیجه رسیده اند: عالمان, در آن روزگار, برابر بینش و مبنای فکری
خود در باب مشروعیت حکومت, دو دسته شدند و به رویارویی با هم برخاستند: ولایی و ضد
ولایی.
به پندار این نظریه پردازان, مشروعه خواهان بر حکومتی که در رأس هِرَم آن فقیه
عادل, پرهیزگار و دارای تمامی ویژگیهای رهبری باشد, پای فشردند و حکومتِ خارج از
این چهارچوب را مشروع نمی دانستند و در برابر اینان, مشروطه خواهان بودند که با
حکومت ولایی, مخالف بودند:
(از باب ولایت بودن حکومت, ساخته و پرداخته روحانیان مخالف مشروطه است.)۲۶
یا:
(اهمیت کار نائینی در مقابله با تفکر ولایت است که مسأله تاریخی ماست.)۲۷
حال باید دید و به دقت درنگریست قضیه چه بوده است؟
آیا گونه نگاه, دید و بینشِ مشروعه خواهان درباره حق حاکمیت و مبنای مشروعیت حکومت,
سبب رودر رویی آنان با مشروطه خواهان شده است. یعنی چون شماری از عالمان, اندیشه
ولایی داشته و شماری با آن مخالف بوده اند, مشروطه از درون دچار آشفتگی شده و باروی
آن فرو ریخته و یا سببها و انگیزه های دیگری در کار بوده است؟
به نظر ما, عالمان دین, در مبنای مشروعیت و حق حاکمیت هیچ گونه ناسازگاری و ناهمسان
اندیشی نداشته و همه بر یک نَسَق و روش بوده اند؟
میرزای نائینی, از عالمان نامور عصر مشروطیت و نظریه پرداز و نماینده فکری مشروطه
خواهان, بارها در نگاشته های خود, حکومتِ استوار بر ولایت فقیه را حکومت آرمانی
شیعه می انگارد و حتی مشروعیت پاره ای از ارکان مشروطیت را مستند به این اصل می
داند۲۸.
وی, پس از آن که مشروعیت مجلس شورای ملی (هیأت منتخبه مبعوثان ملت) را بنابر مبنای
اهل سنت بیان می کند, می نویسد:
(امّا بنابر اصول ما طایفه امامیه, که این گونه امور نوعیه و سیاست امور امت را از
وظایف نواب عام عصر غیبت, علی مغیبه السلام, می دانیم, اشتمال هیأت منتخبه, بر عده
ای از مجتهدین عدول و یا مأذونین از قِبَل مجتهدی و تصحیح و تنفیذ و موافقتشان در
آرای صادره برای مشروعیتش کافی است.)۲۹
و یا در گاه نقد و بررسی دلالت دلیلهای ارائه شده بر ولایت فقیه, درباره مقبوله عمر
بن حنظله (بنابر تقریر محمدتقی آملی) می گوید:
(فالعمده فیما یدل علی هذا القول, هو مقبوله عمر بن حنظله وفیه انه(ع) قال: فانّی
جعلته علیکم حاکماً فان الحکومه باطلاقها یشمل کلتا الوظیفتین بل لایبعد ظهور لفظ
(الحاکم) فیمن یتصدی لما هو وظیفه الولاه ولاینافیه کون مورد الروایه مسئله القضاء
فان خصوصیه المورد لاتوجب تخصیص العموم فی الجواب.)۳۰
مهم ترین چیزی که دلالت می کند بر این دیدگاه: ولایت عامه برای فقیه, مقبوله عمر بن
حنظله است. در آن آمده که امام فرموده است: (فانّی جعلته علیکم حاکماً) حکومت, به
گونه مطلق, هردو وظیفه را دربر می گیرد: قاضی و حاکم. بلکه دور نیست که واژه (حاکم)
ظهور داشته باشد در کسی که سرپرستی می کند آن چه را که بر عهده والیان است. و این
امر, با این مسأله که مورد روایت, مقوله قضاست, ناسازگاری ندارد; زیرا ویژگی مورد,
سبب نمی شود که عام بودن پاسخ تخصیص بخورد.
وی بر این باور است: حتی با انگاره ثابت نبودنِ نیابت فقیه در اداره امور, از باب
امورِ حسبیه, فقیه وظیفه دارد که اداره امور جامعه را بر عهده بگیرد و نگذارد چیزی
از امور مهم جامعه و مردم بر زمین بماند:
(از جمله قطعیات مذهب ما امامیه, این است که در این عصر غیبت, علی مغیبه السلام, آن
چه از ولایات نوعیه را که عدم رضایت شارع مقدس به اهمال آن معلوم باشد, وظایف حسبیه
نامیده و نیابتهای فقهای عصر غیبت را در آن قدر متیقّن و ثابت دانستیم, حتی با عدم
ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب.)۳۱
و هم چنین بسیاری از عالمان مشروطه خواه, به روشنی از ولایت فقیه سخن گفته اند و
حتی به تلاش برخاسته اند که مشروطه را با اصل بلند ولایت فقیه, مشروعیت ببخشند۳۲.
شیخ شهید نیز بر این باور است که سرپرستی امور عامه, از جمله حکومت بر مردم, بر
عهده امام معصوم است و در روزگار غیبت, بر عهده فقیه.
(به مذهب جعفری, در صورتی که متصدی اش [حکومت] غیر از خدا, و سه طایفه دیگر [رسول
اللّه, ائمه و فقیهان] باشند, واجب الاطاعه نخواهد بود.)۳۳
به باور وی, سرپرستی امور عامه از سوی کسانی جز فقیهان, غصب و حرام است:
(امور عامه و مصالح عمومی ناس, مخصوص است به امام, علیه السلام, یا نوّاب عامّ او,
و ربطی به دیگران ندارد و دخالتِ غیر آنها در این امور, حرام و غصب نمودنِ مسند
پیغمبر(ص) و امام, علیه السلام, است…. ای عزیز! مگر نمی دانی اگر غیر اهل حق در این
مسند نشست, واجب است, منع آن از این شغل و حرام است حمایت او. مگر نمی دانی که این
کار از غیر نوّاب عامّ غصب حقّ محمّد و آل محمّد است.)۳۴
در جاهای دیگر نیز بر این اصل پای می فشارد و بر این آیین و نَسَق ره می پوید.۳۵
با آن چه از سخنانِ سرآمدان و ناموران دو گروه مشروطه خواه و مشروعه خواه آوردیم و
آن چه در لابه لای نامه ها, رساله ها, لایحه هاست که ما مجال یادکرد آنها را
نیافتیم, همه و همه, به روشنی بیان گرِ باور راسخ آنان است به ولایت فقیه و مشروعیت
حکومت به آن و اجازه فقیه دارنده همه ویژگیهای بایسته.
از نگاه ما, آن چه مشروطه خواهان را از مشروعه خواهان در این بحث جدا می کند و آنان
را در دو صف جدای از هم قرار می دهد, پاسخ به دو پرسش زیر است:
۱. آیا به پا ساختن حکومت بر شالوده ولایت فقیه, در روزگار کنونی, با ویژگیهایی که
دارد, شدنی است, یا نه
۲. اگر به پا ساختن حکومتی با این ویژگی, شدنی نیست, چه باید کرد؟
در پاسخ به پرسش نخست, عالمان مشروطه خواه, در آن روزگار, به پا ساختنِ حکومت بر
شالوده ولایت فقیه, یعنی حکومت آرمانی شیعه را, شدنی نمی دانستند.۳۶
امّا در برابر, عالمان مشروعه خواه, زمینه حکمروایی فقیه و برافراشتن خیمه حکومت
دینی استوار بر اصل روشن ولایت فقیه را ممکن می انگاشتند و می گفتند: عالمان,
فقیهان و مردان اندیشه, می باید از زمینه های پدید آمده, به درستی بهره گیرند و
حکومت آرمانی شیعه را, هرچند به گونه غیر مستقیم به پا دارند.
شیخ شهید, در لایحه ای, در حضرت عبدالعظیم, در روزهای پایانی تحصن می نویسد:
(باید گفته شود که قوانین جاریه در مملکت, نسبت به نوامیس الهیه, از جان و مال و
عرض مردم, باید مطابق فتوای مجتهدین عدول هر عصری, که مرجع تقلید مردم اند, باشند.
از این روی, تمام قوانین, باید ملفوف و مطوی گردد و نوامیس الهیه در تحت نظریات
مجتهدین عدول باشد, تا تصرفات غاصبانه, که موجب هزار گونه اشکالات مذهبی برای
متدینین است, مرفوع گردد و منصب دولت و اجرای آن, از عدلیه و نظمیه و سایر حکام,
فقط اجرای احکام صادره از مجتهدین عدول باشد.)۳۷
در پاسخ به پرسش دوم, میرزای نائینی, نماینده فکری عالمان مشروطه خواه, دگر کردن
نظام سلطنتی را به مشروطه, از باب بدیل اضطراری, واجب می دانست.۳۸
و شیخ شهید, سرآمد و پیشاهنگ مشروعه خواهان, در آغاز حرکت و نهضت مشروطه, بر این
باور بود که مشروطه می تواند بدیل اضطراری برای حکومت آرمانی شیعه و به جای پادشاهی
جائرانه و ستم پیشه قاجاریان باشد.
شیخ شهید, به مردوخ کردستانی می گوید:
(در ابتدا, من هم طرفدار مشروطه بودم… بعد ملتفت شدم که این نغمه, نغمه بیگانه
است….
و در باطن, چون اساس مشروطیت را از منبع غیر اسلامی می دانستم, بی میل نبودم که شاه
پیش ببرد.)۳۹
گرایش شیخ به ماندگاری شاه قاجار بر اریکه قدرت و فرمانروایی, به معنای مشروع
دانستن رژیم پادشاهی نبوده است و یا آن گونه که شماری پنداشته اند: بر این باور
نبوده که شرع و عرف, دو حوزه و قلمرو جدای از هم دارند; در مَثَل در این گزاره, شاه
را در امور عرفی و مجتهدان را در امور شرعی, صاحب حق می دانسته است.۴۰
بلکه, همان گونه که در پاسخ پرسش نخست یادآور شدیم, شیخ شهید پس از تحصن در حضرت
عبدالعظیم, بگومگوها و کشمکشهای بسیار, درنگ, دقت و باریک اندیشیهای فراوان روی
کارکرد پیوستگان به صف مشروطه خواهان و موجی که از آن سوی مرزها برخاسته بود و با
نام مشروطه, همه سنتها و ارزشها را درهم می کوفت و جای جای این سرزمین را در برمی
گرفت, به این نتیجه رسید, می توان از رژیم قاجار, بهره برد و آن را, در خدمت ولایت
فقیه گرفت و قوه مجریه فقیهان قرارش داد.۴۱
و اگر این طرح هم درخور اجرا نبود; یعنی نشد که رژیم قاجاری از سرکشی, بیداد و ستم
پیشگی دست بردارد و زیر نظر و با اشراف فقیهان, به بست و گشاد کارها بپردازد, باز
حکومت سلطنتی, با شرطها و ویژگیهایی, از حکومت لائیک. که مشروطه گردانان غربی و
ناباورمند به ارزشها, سنتها, آیینها و ادبهای اسلامی, در پی آن هستند, برتری دارد.
به دیگر سخن: عالمان و فقیهان مشروطه خواه, در پی آن بودند که از دامنه ستم,
زورگویی, بی قانونی, حریم شکنی, هرج و مرج, پایمال کردن حقوق مردم, پست انگاری مردم
و… با برافراشتن پرچم مشروطیت, بکاهند. گرچه حکومت مشروطه نیز, حکومت آرمانی آنان
نبود, ضعفها و کاستیها فراوان داشت; امّا بر این نظر بودند که از بابِ (دفع افسد به
فاسد) باید به آن تَن داد و حکومت قاجاری را که حرث و نسل را به نابودی کشیده و همه
چیز و همه کس را تباه ساخته, با موجِ مشروطیت درهم پیچید و سامانش را درهم کوبید.
و مشروعه خواهان و رهبر فکری این جریان, شیخ شهید, در ابتدا همین گونه می اندیشیدند
و خواهان برچیده شدن قاجاریان و پا گرفتن مشروطه بودند; اما وقتی تلاشهای دین
زدایانه روشنفکران غرب زده پیوسته به صف مشروطه را دیدند, با توجه به نقشِ بنیادین
و حرکت آفرین عالمان و پایگاه والای آنان در بین مردم, به فکر سامان دهی و پی ریزی
حکومت آرمانی شیعه افتادند.
ییعنی در نگاه آنان, گرچه رژیم پادشاهی, که اکنون قاجاریان رهبری آن را به عهده
دارند, آکنده به ستم است و آلوده به گوناگون پلیدیها و زشتیها و نامردمیها, امّا می
توان با تلاشها, پی گیریها و ایستادگیها و روشن گریها از دامنه آنها کاست و به
خودکامگیها و ستمها مهار زد و کم کم زمینه را برای باید و نبایدهای شرعی و نقش
آفرینی فقیهان پرهیزگار, عادل و زمان آشنا آماده ساخت و به هدف والای پیامبران که
همانا ریشه کن ساختن ستم و گسستن زنجیرها از پای مردمان بود,۴۲ جامه عمل پوشاند.
امّا این حرکت را نمی توان با روشنفکران لائیک و غرب زده که به هیچ یک از ارزشها و
سنتها و آیینهای اسلامی باور ندارند و هدف اصلی و غایی آنان از میان برداشتن اسلام
است, به انجام رساند. از این روی, از هم گسستن نظام پادشاهی و برپا کردن نظام
مشروطه دفع افسد به فاسد نیست, بلکه دفع فاسد به افسد است; چرا که مشروطه از جاده
اصلی خود, همانا هدفی را که عالمان دین در پی آن بودند, به پا داشتن ارزشها و
سنتهای دینی, برچیدن ستم و تبه کاری و به عرصه وارد کردنِ عدل و داد, فرسنگها دور
افتاده و این دورافتادگی و جدایی چنان ژرف است که به هیچ روی, نمی توان با حکومت
پادشاهی استبدادی سنجید. زیرا حکومت پادشاهی را شاید بشود مهار زد و از دایره و
عرصه ویران گری اش کاست; اما نظام مشروطه به چاه ویل سکولار فرو افتاده را نمی توان
مهار زد و از لجام گسیختگی آن جلو گرفت و ارزشها, سنتها و باورها را از زیر گامهای
آن رهاند. پس برداشتن پادشاهی و گذاردن مشروطه به جای آن دفع افسد به فاسد نیست,
بلکه دفع فاسد به افسد و از چاله به درآمدن و به چاه در افتادن است.
شیخ شهید بر این باور بود که نمی توان با مشروطه ای که بنیادها, ریشه ها و پی های
اسلام را نشانه رفته و لجام گسیخته در پی نابودی آنهاست, همراه شد و آن را بر نظامی
که در پی نابود کردن اسلام نیست و به خاطر ساختاری که دارد از عهده این کار نیز
برنمی آید و از دیگرسوی, می شود از دامنه ویران گری آن کاست, چون ریشه در همین
سرزمین دارد, به اصلاح آن برخاست, برتری داد.
بنابراین, در بررسی و نقد فکر و اندیشه عالمان بزرگ روزگار مشروطه, هماره باید این
اصل را فرا راه و سرلوحه کار قرار داد که هیچ یک از آنان, هیچ گاه با ستم پیشگان و
قاجاریان درنده خوی, همراه و همگام نبوده است. این آسان ترین راه, بی دغدغه ترین
کار و ناعادلانه ترین داوری است که عالمان مشروطه را به دو دسته دسته بندی کنیم:
مشروطه خواهان و استبدادیان!
باید دقیق نگریست و همه سویه به بررسی برخاست و همه زوایای قضیه را کاوید, تا به
نتیجه درست و داوری عادلانه دست یافت. نه مشروطه خواهان و عالمان آزادی خواه را با
مشروطه گردانان دل در گرو بیگانه, همراه و همگام و دارای یک هدف و یک افق دید دانست
و نه مشروعه خواهان را هوادار استبداد نامید.
آنان در پی راهی بوده اند که با کم ترین آسیبها و ویران گریها, عرصه را بر ستم
کاریها تنگ کنند و قاجاریان را از تاخت و تاز بازدارند و اگر ممکن شد, واژگون
سازند. حال اگر در این گیرودار و در این کشمکش, به این نتیجه برسند: این حرکت و
تلاش آنان, سبب خواهد گردید, نظام لائیک روی کار بیاید, نظامی که نه تنها هیچ پایه
و اساسی از دین به جای نخواهد گذارد, که ستم بر بندگان خدا را برنامه ریزی شده, چند
چندان روا خواهد داشت; روشن است که از همراهی و همگامی بازخواهند ایستاد و در راه
سرنگونی رژیم پادشاهی, پیشگام نخواهند شد.
شیخ شهید و هم اندیشان او, از نخستین کسانی بودند که به این نتیجه رسیدند و دیگر
عالمانِ عرصه دار مشروطیت, سپسها دریافتند که مشروطه به سوی باتلاق و خلاف جریانی
که آنان می خواستند در حرکت است. از این روی, سعی کردند از آن کناره بجویند.
که هم بر آن فرو روی مشروطه در باتلاق سکولاریزم و میدان دادنِ به بیگانگان و آماده
کردنِ زمینه برای دست اندازیهای انگلیس و از میان برداشتن روحانیان و عالمان تیزنگر
و بیدار, گواه ها و دلیلهای بسیار در دسترس است و هم برای دریغ عالمان از آن همه
تلاش و این نتیجه و دل نگرانی برای سرانجام کارها.
آنان اسلام را می خواستند که عرصه دار باشد, عالمان دینی را که بر اریکه فراز روند
و به ارشاد مردمان بپردازند, آسایش مردم و برچیده شدن استبداد و کوتاه شدنِ دست
استبدادیان و… امّا نظام مشروطه, نه تنها این انتظارها و ده ها خواست دیگرِ عالمان
مشروطه خواه را برنیاورد۴۳ که گرفتاریها و نابسامانیها و ناهنجاریهای جدیدی پدید
آورد و مردم را در باتلاقی سخت دهشتناک تر از پیش فرو برد. عالمان از شیوه کار
مجلس, آزادی مهار گسیخته مطبوعات, نظارت نداشتن آگاهان و دانایان دین بر نشر گزاره
های مذهبی, لامذهب بودن شخصیتهای سیاسی, مالیاتهای سنگین, آزاد نکردن زندانیان
سیاسی و… سخت ناخشنود بودند که در نامه آخوند خراسانی و مازندرانی به ناصرالملک
بازتاب یافته است.۴۴
در بخشی از این نامه, به کسانی که در سلک مشروطه خواهان درآمده و دل در گرو
بیگانگان دارند, هشدار داده شده است:
(قبل از آن که تکلیف… درباره آنها طور دیگری اقتضا کند, به سمت معشوق خود (پاریس)
رهسپار و خود و ملت را آسوده و این مملکت ایران را به غم خوارانش… واگذارید.)۴۵
از جمله کسانی که تلاش گسترده ای را, در نهان و آشکار, علیه سرچشمه های دینی مشروطه
پی گرفت و با قانونها و آیینهای اسلامی در مجلس درافتاد و به مبارزه با هدفها و
آرمانهای عالمان دین و مردم برخاست, تقی زاده بود. سید حسن تقی زاده, با تشکیل حزب
دموکرات, به کارهای پلیدی در مجلس دست زد که خشم عالمان بزرگ مشروطه خواه: آخوند و
مازندرانی را برانگیخت و آنان در نامه ای به نیابت سلطنت, حجج اسلام, مجلس ملّی,
کابینه وزارت و سرداران نوشتند:
(چون ضدیت مسلک سید حسن تقی زاده, که جداً تعقیب نموده است, با اسلامیت مملکت و
قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسده اش, علناً, پرده برداشته
است; لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه
خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است…)۴۶
تقی زاده, تنها نبود. او با هم اندیشانش, یک جریان ویران گری را تشکیل می دادند که
به گونه بسیار پیچیده و سازمان یافته به رهبری قدرتهای بیگانه و لژهای فراماسونری,
از درون در کار بودند که مشروطه را به سود قدرتهای بزرگ, بویژه انگلیس, از مدار
خارج کنند و اسلام و عالمان دینی را که نقش کلیدی و اصلی در پیروزی آن و راندن
استبدادیان داشتند, از گردونه خارج سازند.
عبدالله مازندرانی, در پاسخ به استفتای تاجر تبریزی درباره تلگراف یاد شده که آیا
مراد تکفیر تقی زاده بوده, یا خیر, نکته هایی را یادآور می شود که بیان گر فاصله
گرفتن مشروطه از هدفها و آرمانهای عالمان دین است:
(اول این که در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قویم مشروطیت, یک دسته
مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر, داخل و با ما مساعد بودند. ماها, به غرض حفظ
بیضه اسلام و صیانت مذهب, سد ابواب تعمدی و فعال مایشاء و حاکم ما یرید بودن ظالمین
در نفوس و اعراض و اموال مسلمین و اجراء احکام مذهبیه و حفظ نوامیس دینیه و آنها به
اغراض فاسده دیگر و… بعض مقدسین خالی الغرض از مشروطیت هم به واسطه دخول همین مواد
فساد در مشروطه خواهان و از روی عدم تمیز این دو امر از همدیگر, به وادی مخالفت
افتادند. علی کل حال, مادامی که اداره استبدادیه سابقه, طرف بود, این اختلاف مقصد
بروزی نداشت. پس از انهدام آن اداره ملعونه, تباین مقصد علنی شد. ماها, ایستادیم که
اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبی که ابدالدهر خلل ناپذیر است, استوار
داریم. آنها در مقام تحصیل مراودات خودشان, به تمام قوا برآمدند. هرچه التماس کردیم
که (ان لم یکن لکم دین وکنتم لاتخافون المعاد) برای حفظ دنیای خودتان هم اگر واقعاً
مشروطه خواه و وطن خواهید, مشروطیت ایران, جز براساس قویم مذهبی ممکن نیست استوار و
پایدار بماند, به خرج نرفت.)۴۷
در پایان همین نامه, با درد و دریغ می نویسد:
(باید عوض اشک, خون گریه کنید که این زحمات را برای چه فدا کردیم و آخر کار, به چه
نتیجه ضد مقصودی, به واسطه چند نفر خیانتکار دشمن گرفتار شدیم. کشف اللّه هذه الغمه
عن اللّه.)۴۸
از آن چه آوردیم روشن شد هر دو گروه, به ولایت فقیه و حکومتی که بر شالوده ولایت
فقیه بنا شود و فقیه عادل و پرهیزگار در مدار حرکت قرار بگیرد, عقیده مند بوده اند;
اما در اجرای آن و چگونگی پیاده کردن آن, هر گروهی, راهی را برگزیده است.
مشروطه خواهان, بر این باور بودند که اکنون نمی توان ارکان حکومت را بر شالوده
ولایت فقیه قرار داد و حکومت آرمانی شیعه را بنیاد گذارد; از این روی, از روی
ناگزیری, نزدیک ترین راه را باید برگزید که همانا, حکومت مشروطه باشد, مشروطه ای که
براساس و ارکان مذهب, استوار باشد.
مشروعه خواهان, وقتی می بینند فراماسونها و غرب زدگان بریده از دین و مذهب میدان
داری می کنند و با سازمان و سامانی که دارند, تیشه به ریشه ها می زنند و با زیرکی
ویژه, دست عالمان را از قانون گذاری کوتاه می کنند و… به این فکر افتادند که با این
کشتی درهم شکسته, نمی توان به ساحل رسید و آرمانهای والای شیعی را جامه عمل پوشاند
و فقیهان را نقش آفرین در بَست و گشاد کارها و قانون گذاری کرد; از این روی, طرحی
درافکندند که به گمان خود, کم زیان تر باشد و آن, کاستن از قدرت مطلقه شاه و در
هِرَم قوه مجریه قرار دادن وی, برای اجرای احکام فقیهان بود.
نویسنده کشف المراد من المشروطه و الاستبداد, که از عالمان مشروعه خواه است, در این
باره سخنی دارد که شاید زوایای قضیه را بهتر روشن کند:
(… سلطان و کارگزاران او, خود را محکوم به حکم شرع می دانند و واجبات و محرمات را
انکار نمی کنند, هرچند در عمل, بسیاری از گناهانِ کوچک و بزرگ را انجام می دهند و
لذا فقها, از آنها, به عنوانِ سلطان جائر یاد کرده اند, ولی حکومت مشروطه و
کارگزاران او, چنین نیستند, بدونِ توجه به شرع, قانون می گذارند و از مردم می
خواهند که از آن قوانین پیروی کنند….
مشروطه, مشتمل بر محرماتی است که بوی کفر از آن استشمام می شود.)۴۹
به باور وی, و دیگر مشروعه خواهان, اگر امر دایر باشد بین حکومت لائیک و حکومت
جائر, حکومت جائر, بر لائیک برتری دارد.
مشروطه و اصول آن در نگاه عالمان
مشروعه خواهان, برابر آن چه درباره مشروطه در جریان بود, فکرها و اندیشه هایی که در
این جا و در تفسیر و بیان زوایای آن نقل می شد, در نشریه ها, هفته نامه ها و
روزنامه ها چاپ می گردید, در جمعهای بزرگ و کوچک, بر زبان روشنفکران جاری و در
مجلس, به گونه رسمی بیان می شد, در برابر مشروطه موضع می گرفتند.
اما مشروطه خواهان, بویژه عالمان نجف, با تفسیری که خود از مشروطه ارائه می دادند و
داشتند, که همخوانی با اسلام و آموزه های آن داشت, به پشتیبانی از مشروطه و مشروطه
خواهان برمی خاستند و تلاش می ورزیدند گروه مخالف را یا با عقیده خود همراه کنند و
یا از میدان برانند.
تفسیر عالمان نجف از مشروطه, از آن جا که با آموزه های اسلامی هماهنگی داشت, یا
ناسازگاری نداشت, از نظر و نگاه عالمان مشروعه خواه پذیرفته بود; اما روشنفکران
مشروطه خواه, به هیچ روی, با تفسیر عالمان از مشروطه, هماهنگ نبودند و نمی توانستند
بپذیرند; از این روی, با هماهنگ جلوه دادنِ خود با عالمان مشروطه خواه, به گونه
برنامه ریزی شده, کار خود را می کردند و تفسیر خود را از مشروطه ارائه می دادند و
در مجلس پی می گرفتند.
رفتار و منشی که روشنفکران غرب زده, با داعیه مشروطه خواهی, در مجلس, در پستها و
مقامهای دیگر و مطبوعات داشتند و در عرصه اجتماع از خود بروز می دادند, فاجعه آمیز
بود و به هیچ روی با منش و بینش عالمان مشروطه خواه سازگاری نداشت. بی گمان اگر
آنان در جریان ریز کارها و رفتارها و چگونگی رویارویی آنان با ارزشها, سنتها و
آیینها قرار می گرفتند, اینان را برنمی تابیدند. همان گونه که با سید حسن تقی زاده,
چنان خشمگینانه و بی باکانه رویارو شدند و چهره او را برای مردم نمایاندند و از
ورود او به مجلس, قدرت مندانه جلوگیری کردند.
مشروعه خواهان, بیش تر به کارکرد مشروطه خواهان وطنیِ دمساز با بیگانه مشکل داشتند
و نقد و ایراد و پرخاش آنان, با این گروه بود که همه هستی و سرمایه معنوی و مادی
کشور را به ثمن بخس به غرب می فروختند و پرچم و لوای بیگانه را بر بام این سرزمین
برمی افراشتند.
شیخ شهید و همراهان و هم اندیشان وی, مجلس موجود و قانونهایی که در مجلس گذرانده می
شد, ردّ می کردند و به بوته نقد می گذاردند; اما عالمان مشروطه خواه نجف, بیش تر,
به بحثهای نظری می پرداختند. مقوله هایی که آخوند و نائینی از زاویه نظری به آنها
می پرداختند و تلاش می ورزیدند با آموزه های اسلامی سازگارشان کنند و بین آنها
پیوند برقرار سازند, مورد گفت وگو و چالش عالمان مشروطه خواه نجف و مشروعه خواه
نبود.
از باب نمونه, اگر نائینی و آخوند از مشروطه و ارکان آن: شورا, قانون اساسی, آزادی,
مساوات سخن می گویند و آنها را برابر آموزه های اسلام بیان و تفسیر می کنند و برای
مردم می نمایانند, از نگاه و چشم انداز مشروعه خواهان نادرست و ناپذیرفته نیست و با
چنین مشروطه ای هیچ گونه ناسازگاری ندارند و ناسازگاری آنان با مشروطه ای است که
روشنفکران وابسته و فراماسون از آن سخن می گویند.
در برابر این جریان شیخ شهید می گفت:
(دین اسلام, اکمل ادیان و اتم شرایع است. این دین, دنیا را به عدل و شورا گرفت. آیا
چه اتفاق افتاده است که امروز, باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از
انگلیس بیاید.)۵۰
و یا می گفت:
(می خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند.)۵۱
شیخ شهید درست می اندیشید, روشنفکران غرب زده که در پستهای کلیدی مشروطیت نقش
آفرینی می کردند و در مجلس نقش پر رنگی داشتند, از اسلام الهام نمی گرفتند و از
عالمان مشروطه خواه و ارزش گرای نجف حرف شنوی نداشتند, رو به سوی غرب داشتند و آن
چه از آن سوی می آمد, سرلوحه کار خویش قرار می دادند. عدل, شورا, آزادی و مساواتی
را که آنان می گفتند, باید زمینه طرح و اجرا بیابد, نه آن چه که از آموزه های
اسلامی و برابر مبانی دینی می شود بیرون کشید. برای روشن شدن زوایای قضیه و جایگاه
فکری هریک از جریانها, بهتر است سخنان, تفسیرها و بررسیهای آنها از مشروطه و اصول
آن, به بوته بررسی نهاده شود.
الف. مشروطه: بر سر زبانها چنین افتاده که عالمان نجف: آخوند, مازندرانی و نائینی
موافق, همراه و هماهنگ با مشروطه بوده اند و شیخ فضل اللّه, مخالف.
حال باید دید, اصل قضیه چه بوده است. آیا این ناسازگاریها, بنیادی بوده, یا خیر؟
بله, اگر عالمان مشروطه خواه نجف, به همان تفسیری که روشنفکران غرب گرا از مشروطه و
اصول آن ارائه می داده اند, باور داشته و بر آن پای می فشرده اند, اختلافها بنیادی
بوده است.
پس نخست باید دید روشنفکران چه تفسیری از مشروطه و اصول آن داشته اند و عالمان
مشروطه خواه چه تفسیری و شیخ در این گیرودار, به چه هدفی قید (مشروعه) را افزوده
است.
با درنگ و دقت روی اندیشه ها و آثار نوگرایان غرب گرا, که در بسترسازی نهضت مشروطیت
نقش داشته و کتابهای آنان در بین روشنفکران غرب زده دست به دست می گشته, به این
نتیجه روشن می رسیم: مشروطه ای که آنان از آن سخن گفته و در گرماگرم نهضت مشروطه از
سوی روشنفکران غرب زده مجال طرح یافته, ریشه در بورژوازی غربی داشت.
اندیشه های کسانی چون: میرزا صالح شیرازی, میرزا جعفرخان مشیرالدوله تبریزی,
آخوندزاده, طالب اف, یوسف خان مستشارالدوله تبریزی, میرزا ملکم خان ناظم الدوله و…
چراغ راه روشنفکران غرب زده مشروطه خواه بوده است.
چراغ راه بودن اندیشه کسانی که بر شمردیم برای روشنفکران مشروطیت, به معنای گام در
جای گام آنان نهادن و با چراغ اندیشه آنان حرکت کردن است و آن هم پیروی بی چون و
چرا از غرب, بویژه انگلستان در اصول کشورداری و برقراری رژیم مشروطه و حکومت
پارلمانی.
طالب اف, شیفته انگلیس است و ملت انگلیس را ملتی سعادت مند, با غیرت و دارای شرف
حریّت می داند و پیشگام و پیشاهنگ در بنیان گذاری مشروطه و تشکیل مجلس نمایندگان:
(فضیلت تقدم این بنای مقدس, یعنی مشروطه نمودنِ حقوق سلاطین مستقله, جقه تاج افتخار
ملت انگلیس است که اول مجلس مبعوثان را در سال ۱۲۹۵ میلادی تشکیل نموده اند. اگرچه
بعد از آن, سلاطین مصر, باز در حصر اقتدار مطلق خود, تشبثات گوناگون زیاد می کردند;
اما رسوخ معنی آزادی و پرتو انوار احساس شرف حریت ملت انگلیس را متدرجاً, چنان
تربیت نمود که همه موانعِ شدیده را, با غیرت و کفایت و اعتقاد به اتحاد کامل تبعه,
کنفس واحد, دفع می نمایند.… چون قوانین اساسی سایر دول, قرنها بعد از انگلیس وضع
شده, لهذا قانون انگلیس را مادر قوانین سایرین می نامند. همه این قبیل تألیفات سایر
ملل, رنگ و بوی از گل و طراوت و نکهتی از سنبل گلستانِ غیرت انگلستان دارد; اما روح
قانون انگلیس, فقط مخصوص ابدان ایشان مانده است.)
و می افزاید:
(… شأن قانون اساسی انگلیس, نه تنها در سبقت اوست, بلکه در روح اوست که در ملل دیگر
نباشد. در سایر ملل, آزادی و حفظ حقوق را قانون اساسی وضع و نشر نموده, ولی در
انگلیس, قانون اساسی, از میامین احترام حقوق عواید قدیمه ملت تولید شده و استقرار
یافته روح طبیعی هر فردِ تبعه انگلیس, مخمر از حیات و احترام حقوق است.)۵۲
از دیگر رهبران فکری روشنفکران مشروطه خواه, میرزا فتحعلی آخوندزاده است;
سکولاریست, مخالف سرسخت اسلام و پیامبر گرامی اسلام.
او, با پای بندی به اسلام و قانونها و آیینهای اسلامی, سخت به مبارزه برخاسته بود و
تلاش می ورزید با نثر روان, پندارهای سخیف خود را در بین جوانان و فرهیختگان این
مرز و بوم بپراکند و آنان را از پرتوگیری از آفتاب رخشان اسلام دور سازد و به
بیغوله های تاریک غرب فرو برد.
در نقدی که بر کتاب (یک کلمه) نوشته مستشارالدوله دارد, حکمها, دستورها و آیینهای
اسلامی را زیر پتک اندیشه تاریک خود می گیرد و بر نابرابری زن و مرد, مسلمان و غیر
مسلمان را در فقه اسلامی به سُخره می گیرد. و به مجازات اسلامی حمله می کند و آنها
را با روح یک نظام قانونی و دموکراسی غربی, ناسازگار می داند:
(اگر شریعت, چشمه عدالت است, اصل چهارم را از اصول کونستتسیون, باید مجری بدارد. در
این صورت (الزانیه و الزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مأئه جلده) چه چیز است؟
یک مرد آزاد و یک زن آزاد, که در قید زوجیت نباشد, به رضای طرفین, با یکدیگر مقاربت
کرده اند, شریعت چه حق دارد که به هریک از ایشان, صد تازیانه می زند؟ این عمل, مگر
منافی امنیت تامه بر نفوس مردم نیست و مخالف عدالت نیست؟)
یا:
(شریعت خودش, در مال عامه مردم, به واسطه وجوب خمس و حج, تصرف را جایز می داند, با
وجودی که نفعش, هرگز, به خود ملت عاید نیست, چنانکه نفع زکوات و فطره و صدقه, به
خود ملت عاید است; اما در امنیت مال بعض افراد مردم, قانونِ السارق والسارقه
فاقطعوا ایدیهما را مجری می دارد وآنگهی در جزای سرقت ربع دینار. معلوم است که سارق
از عجز خود به کسب معاش, مرتکب سرقت می شود; وقتی که دستش بریده شود, آشکار است که
به کسب معاش, عاجزتر خواهد شد. در آن وقت, یا باید دوباره مرتکب سرقت شود, یا از
گرسنگی بمیرد.)۵۳
روشن است مشروطه خواهانی که از چنین کسانی پیروی می کردند و گام در جای گام آنان می
گذاردند و سخنان سست و بی پایه آنان را وامی گفتند و در این محفل و آن محفل بازتاب
می دادند, دل در گرو مشروطه ای داشتند که آنان سنگش را بر سینه می زدند; مشروطه
بورژوازی غربی; مشروطه ای که با اسلام جدایی و ناسانی ژرف داشت:
(آخوندزاده, اصول مشروطه غربی را کاملاً به شیوه بورژوازی غربی تفسیر کرد و بالاتر
از همه, بسیار جسورانه و با صراحتی کامل, موارد تضاد و تناقض مشروطه غربی و اسلام
را اعلام داشت و تأکید کرد که این دو عنصر, باید از هم جدا باشند.)۵۴
شیخ شهید وقتی دید روشنفکران مشروطه خواه, نه به سوی نجف و دیدگاه های عالمان دین,
که روی به سوی غرب, پارلمانهای غربی و روشنفکرانی دارند که به دین و آیین و هویت
اسلامی و شرقی خود پشت کرده و با تمام توان تلاش می کنند, با نادیده گرفتن فرهنگ و
هویت خود, پرچم غرب را در این سرزمین برافرازند, پرسشی را هوشیارانه به میان آورد و
در برابر روشنفکران قرار داد, تا راه ها را بازشناساند و آن این که:
(…از آن جا که لفظ مشروطه, تا به حال در این مملکت, مستعمل نبوده است, فعلاً که این
لفظ دایر است, چون مردم این قسمت به استعمال آن مأنوس نیستند, هرکس این لفظ را طوری
معنی می کند و مقصود از این کلمه را به وجهی بیان می نماید. خاصه که این کلمه در
اغلب السنه, به لفظ حریت و آزادی تعریف می شود و بعضی نادانان به اذهان مردم, چنین
القاء می کنند که مراد به حریت و آزادی, حریّت مطلقه است و این طور می فهمانند که
مجلس مقدّس, در تمام امور مردم دخالت می کند و حتی امور شرعیه را تحت مشورت گذارده
و اهل مجلس, قول خود را در آن مدخلیت می دهند و این القاءات, کم کم, موجب وحشت بعضی
از قلوب شده و پاره ای متحیّرند. محض اطمینان و رفع وحشت, این دو سؤالی که ذیلاً
عرض می شود, جواب داده شود:
اولاً, معنی مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس, تا کجاست و قوانین مقرره در مجلس, می
تواند مخالف با قواعد شرعیه باشد, یا خیر؟ ثانیاً, مراد از حریّت و آزادی چیست و تا
چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حریّت دارند؟)۵۵
روشنفکران, پاسخ درخور و روشنی ندادند و برای این که به هدفها و برنامه های خود دست
یابند و از نیروی دگرگون آفرین عالمان دین و مردم علاقه مند و وفادار به ارزشها و
سنتهای دینی و مخالف با استبداد و رژیم کهنه و پوسیده قاجاری, بهره کافی و وافی را
ببرند و کم کم زمینه را برای دگرگونیهایی که خود و اربابان شان می خواستند, آماده
سازند, خود را وفادار به عالمان دین نمایاندند و پیرو شریعت.
شیخ شهید, از ریشه قضیه به خوبی آگاهی داشت. او, با این که اصل پیشنهادی خود را:
(نظارت پنج تن از مجتهدان بر قانونهایی که در مجلس گذرانده می شود) برخلاف مخالفتها
و سنگ اندازیهای نمایندگان تبریز, بویژه تقی زاده به تصویب رساند, با توجه به
شناختی که از نمایندگان سکولار تمام عیار و ناآگاهی و خواب آلودگی شماری دیگر داشت,
به این نتیجه رسید این مجلس و این دم و دستگاه مشروطه, نه تنها نمی تواند خواست
عالمان دین و خواست مشروع مردم را برآورد که تلاش خواهد کرد با گنجانیدن قانونهایی,
قانون اساسی مشروطه را از دایره شرع خارج و با چهارچوب دموکراسی و مشروطه غربی
هماهنگ سازد:
(سهمی که روحانیان در پیشرفت آزادی داشتند, موجب شد که چند اصل قانون اساسی به
دلخواه این طبقه, که همه در آزادی خواهی به یک اندیشه نبودند, تنظیم شود. اما
نویسندگان قانون اساسی با چنان مهارتی این اصول را تنظیم کرده اند که به اساس
دموکراسی لطمه ای نمی زند.)۵۶
(به موجب قانون اساسی ایران, با آن که ظاهراً دین رسمی برای کشور تعیین شده, از
سایر مواد چنین استنباط می شود که نظام ایران به حفظ بی طرفی در امر مذهب, باید
متمایل باشد.
به موجب اصل هشتم متمم قانون اساسی: (اهالی مملکت ایران, در مقابل قانون دولتی
متساوی الحقوق خواهند بود.) با توجه به این که در این جمله, دولت, به معنای حکومت و
قانون دولتی به معنای مقررات وضع شده از طرف دولت است, مفهوم این اصل آن است اهالی
مملکت ایران, از هر دین و مذهب, در برابر قانون اساسی و سایر قوانین, دارای حقوقِ
برابرند.
به این ترتیب, واضعان قانون اساسی, با مهارت تمام, مفهوم دموکراسی بودنِ قانون را
حفظ کرده, اعلام داشته اند که در ایران, یک فرد مسیحی, کلیمی, زرتشتی… همان قدر حق
دارد که یک نفر مسلمان.)۵۷
(قبل از انقلاب مشروطیت, قضاوت به عهده علمای دینی بود; هرچند که در بعضی از امور
مهم, حکام حق قضاوت را برای خود محفوظ داشته بودند. در بسیاری از امور جزایی و
حقوقی, علمای دینی, بین مردم حکم می کردند و حکم آنها, از نظر دینی, قطعی بود. پس
از انقلاب مشروطیت و اعلام حکومت قانون, این وضع می بایست تغییر کند. اشکالهایی که
یاد کردیم, مانع از این بود که با صراحت کامل, حق قضاوت را یک باره از روحانیان
بگیرند. با این همه, قانون در این باره, طوری تنظیم شده که معناً حق قضاوت از آنان
سلب شده است.)۵۸
وزیر مختار انگلیس در تهران, درباره اصولی که علیه روحانیان و کوتاه کردن دست آنان
از امور قضایی تدوین شده است, می نویسد:
(متمم قانون اساسی, عملاً قدرت پادشاه را بسیار کم می کند, ولی بخشِ به مراتب مهم
تر آن, اصولی را تشکیل می دهد که حدود قدرت دادگاه های دادگستری را معین می سازد;
اصل۷۱ و اصول بعدی آن را می توان بویژه در این مورد یاد کرد. اگرچه واژه های این
اصول, از روی عمد, به شیوه ای مبهم به کار برده شده, ولی اگر به مرحله اجرا درآید,
ضربت سختی به قدرت قضائی علما وارد خواهد آورد. (دیوان عدالت عظمی و محاکم عدلیه,
مرجع رسمی تظلمات عمومی هستند)… به نظر می رسد که داوران شرعی, مجبور خواهند شد که
دعاوی خود را به محاکم دادگستری ببرند, نه, بنا به رسمی که تاکنون متداول بوده, به
دادگاه های غیر رسمی که در خانه های آنان و یا جاهای دیگر, به صورت خصوصی تشکیل می
شده است.
اصل ۸۶ که به شیوه ای مبهم نیز تنظیم شده, به نظر می رسد که حقِّ درخواست تجدیدنظر
بر ضد آراء هر دادگاه عرفی, یا شرعی را به (محکمه استیناف) می دهد و این محکمه هم,
به ترتیبی که در قوانین عدلیه, یعنی یک قدرت عرفی غیر شرعی, معین شده است, بنیان می
گردد. اگر این تفسیر درست باشد, مسلم است که مؤثرترین مانع و محدودیت را در برابر
قدرت و اختیارهای روحانیان در زمینه داوریهای شان قرار داده اند.
این قانون, پر از نکات مهم است; ولی بسیاری از اصول آن, به شیوه ای چنان فنی و در
پیوند با جنبش نوگرایانه تنظیم شده است که بدون آگاهی کامل پیرامون این مسائل, نمی
توان معنی آن را به آسانی دریافت.)۵۹
اینها و ده ها نمونه و شاهد دیگر, به روشنی هدف مشروطه خواهان روشنفکر و سکولار را
روشن می کند و به درستی می فهماند آنان, با دسیسه و ترفند و خود را هوادار و سر به
فرمان عالمان مشروطه خواه نمایاندن, در پی پدید آوردن حکومت غیر شرعی و براساس
دموکراسی غربی و آزاد از نفوذ شرع و روحانیان پای بند به معیارها, ترازها و ارزشهای
اسلامی بوده اند.
از این روی شیخ شهید, به روشنگری می پردازد, پرده ها را کنار می زند, چهره های پر
ترفند و دسیسه باز را به مردم می شناساند و هشیارانه به مردم می گوید:
(برادر عزیز! بدان که حقیقت مشروطه ای که اینان می گویند, عبارت از آن است که
قوانینی مستقلاً, مطابق آرای اکثریت بنویسند. به عقول ناقصه خودشان و بدون ملاحظه
موافقت آن با شرع اطهر. بلکه هرچه به نظر آنها نیکو و مستحسن آمد, آن را قانون
مملکتی قرار بدهند… سوای این, هرچه به تو گفته اند, کذب محض است. در اساسیه قانون
اساسی, محض تدلیس و از باب لابدی نوشتند که باید موادش مطابق شرع باشد. ولی باز در
همان نوشتند که: تمام مواد قانونیه, قابل تغییر است و از جمله مواد, مادّه موافق
شرع بودن اوست و او را استثنا نکرده اند. و به حکم این ماده, آن هم تغییر داده می
شود, به قوه جبریه قانون مشروطه مطلقه و حالا هم, محض بستن دهان من و تو, اسم شرع
را به زبان می رانند و لذا عملِ شان, تماماً, برخلاف و فاسد بود, چنان که مشاهده
کردید…)۶۰
حال ببینیم عالمان مشروطه خواه, که این روشنفکران, سنگ آنان را به سینه می زدند و
خود را همراه و همگام با آنان نشان می دادند,چه برداشتی از مشروطه داشتند و آیا در
این برداشت و تفسیر, با روشنفکران هماهنگ و همنوا بودند, یا با عالمان مشروعه خواه.
عالمان دین, مشروطه را از باب صفت و قید, برای حکومتی به کار می بردند که قرار بود
پا بگیرد و با ویژگیهایی که قانون باز می شناساند, دارای حد, مرز و کرانه باشد.
از نگاه عالمان دین, محدود بودن به قانون در هر کشوری, برابر با باورها, سنتها و
ارزشهای مردم آن کشور است. چون ایرانیان مسلمان و شیعه دوازده امامی اند, مشروطه,
باید به اسلام, آیینها و آموزه های آن قید زده شود.
آخوند خراسانی و مازندرانی, در اعلامیه ای, به روشنی بر این باور و نگاه, پای می
فشرند:
(مشروطیت هر مملکت, عبارت از محدود و مشروطه بودنِ ادارات سلطنتی و دوایر دولتی است
به عدم تخطی از حدود و قوانین موضوعه بر طبق مذهب رسمی آن مملکت… و چون مذهب رسمی
ایران, دین قویم اسلام و طریقه حقّه اثناعشریه, صلوات اللّه علیهم اجمعین, است, پس
حقیقت مشروطیت و آزادی ایران, عبارت است از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبقه
بر احکام خاصه و عامّه مستفاد از مذهب و مبنیه بر اجرای احکام الهیه و حفظ نوامیس
شرعیه و ملیّه و منع از منکرات اسلامیه و اشاعه عدالت و محو مبانی ظلم و سدّ
ارتکاباتِ خودسرانه و صیانت بیضه اسلام و حوزه مسلمین و صرف مالیه مأخوذه از ملت در
مصالح نوعیه راجعه, به نظم و حفظ و سدّ ثغور مملکت خواهد بود….)۶۱
در اعلامیه ای دیگر, آن دو, مشروطه را در چهارچوب شریعت می شناسانند.۶۲
دیگر عالمان نیز از مشروطیت چنین تفسیر و بیانی داشته اند.۶۳
عالمان دین, با این تفسیر و نگاه, بین اسلام و مشروطه, هیچ گونه ناسازگاری, ناسانی
و ناهمخوانی نمی دیده اند و بنیان گذاری و سامان دهی حکومتی مشروطه, بر شالوده
اسلام را روا می انگاشته اند.
از بیانیه ها و اعلامیه های عالمان دین, چه مشروطه خواهان و چه مشروعه خواهان,
برنمی آید که در تفسیر مشروطه دو راه را در پیش گرفته و ناسان می اندیشیده اند.
شیخ شهید, آن گاه که دید مجلس بر مدار اندیشه بنیان گذاران نهضت ضد استبدادی و
اسلامی مشروطه نمی گردد و راهی را برگزیده که بی گمان به رویارویی با اسلام و
باورها و ارزشهای راستین مردم ایران می انجامد, پیشنهاد کرد که قید مشروعه به
مشروطه افزوده شود, تا با این قید بشود, نمایندگان را از گذراندن قانونهای ناسازگار
با اسلام باز داشت۶۴ و در مجلس نیز, هیأتی از عالمان, بر برابری قانونهای گذرانده
شده, با شریعت, نظارت داشته باشند.
گرچه با بیانی که پیش از این گذشت, اگر به پیشنهادهای شیخ هم جامه عمل پوشانده می
شد, با قدرتی که روشنفکران سکولار و غرب زده و لژهای فراماسونری در ایران داشتند و
بر مجلس چیره شده بودند و موج بسیار قوی که در خارج به آنان یاری می رساند, محال و
غیر ممکن بود که با این وابستگان به لژهای فراماسونری که ریشه کن کردنِ اسلام, از
برنامه های راهبردی آنان بود, بتوان گامی در راه اصلاح امور برداشت و قانونها و
آیینهای اسلامی را پیاده کرد و پاس داشت, مگر این که در گام نخست, دست این رهزنان
فکر و اندیشه و تباه گران حرث و نسل کوتاه می شد, خودیها روی کار می آمدند و غیر
خودیها واپس رانده می شدند.
با این که عالمان مشروطه خواه و مشروعه خواه, از نظر فکری به هم بسیار نزدیک بودند
و روشنفکران سکولار و لائیک, هیچ گونه هماهنگی فکری در مشروطه و اصول آن, با هیچ یک
از دو گروه نداشتند, برای این که بتوانند در تاریکی اختلاف و دوگانگی, به هدفهای
خود برسند, با آتش بیاری و معرکه گردانی جاسوسان انگلیسی و لژهای فراماسونری, با
دسیسه و دستان, شایعه, بزرگ نمایی اختلافِ سلیقه ها, بد جلوه دادن رفتار, منش,
بینش, اندیشه و دیدگاه عالم مشروعه خواه در نزد عالم مشروطه خواه و به عکس, این دو
گروه را رویاروی هم قرار دادند و خود را با یکی از آن دو گروه هماهنگ, هم فکر و
همراه نمایاندند و با تکیه بر قدرت, نیرو و نفوذ آنان, بسیاری از عالمان مبارز,
بیدار, آگاه و تلاش گر در راه نهضت را, که در داخل کشور بودند و از ریز جریانها
آگاهی داشتند, کسان را می شناختند, در برابر جریان پلید و آلوده استعماری رخنه کرده
در بدنه نهضت می ایستادند و دست آنان را رومی کردند, با ترور شخصیتی و فیزیکی از
صحنه خارج ساختند و خود صحنه گردان شدند و پس از مدتی کوتاه, گروه مشروطه خواه را,
یکی پس از دیگری, زمین گیر کردند و از میدان داری, نقش آفرینی و هدایت گری باز
داشتند و سخن و کلام شان را بی اثر ساختند.
تیرهای زهرآگینی که به سوی عالمان دین پرتاب کردند و سینه و دل آنان را نشانه
رفتند, فزون از شمار است و چنان دستان پنهان و آشکار, قلم بمزدان آلوده, فضا را
آلودند که کسی را یارای آن نبود از اسلامیت حرکت و نهضت مشروطه به دفاع برخیزد و در
برابر گروه تبه کار, در لباس روشنفکری, بایستد.
دستان پلید و آلوده گر, همه چیز را وارونه جلوه می دادند و از هیچ نیرنگ و دغلی
فروگذار نبودند و به هیچ اصل و معیار انسانی پای بندی نداشتند و از هر اهرمی
استفاده می بردند, تا بی دینی و بی هویتی را و فرهنگ آلوده کننده بیگانه را در این
سرزمین بپراکنند و زمینه را برای استعمار نوین آماده سازند.
روحانیت در برابر این قوم ویران گر, دژ بود. این دژ باید ویران می شد. از میان
برداشتن همه با هم ممکن نبود, باید پس از برهم زدن جمع آنان, به سراغ تک تک آنان
رفت. از شیخ فضل الله, سخنانی را بر سر زبانها می اندازند که با باورها و موضع فکری
و عقیدتی عالمان مشروعه خواه ناسازگاری دارد.
این حرکت مرموزانه به گونه ای سازمان دهی و برنامه ریزی می شود که تلاشهای
خیرخواهانه و اصلاح طلبانه هر دو گروه, ره به جایی نمی برد.
در مَثَل و از باب نمونه, شایع کردند که شیخ عبدالله مازندرانی, از عالمان بزرگ
مشروطه خواه نجف, در پاسخ تلگراف میرزا حسن مجتهد تبریزی نوشته است: (مشروطه,
مشروعه نمی شود.) این سخن, در حالی این سو و آن سو پراکنده می شود که وی به اسلامی
بودن همه قانونها پای می فشرده و اصل نظارت پنج نفر از مجتهدان را بر قانونهایی که
از مجلس می گذرد, پذیرفته بوده است.
روشنفکران سکولار تبریز, آن گاه که مجتهد تبریزی را سدّ راه خود می بینند و نقشه
های خود را نقش بر آب, به این دسیسه روی می آورند که هم تاییدی باشد از یکی از
برجستگان حوزه نجف برای کارهای خودشان و هم دژی را که در برابر خلاف کاریهای آنان
قد افراشته است, درهم کوبیده شود و هم پراکندگی و دو دستگی بین عالمان دین, پدید
آید و شتاب بیش تری بگیرد.
روشنفکران لائیک, چون جایگاهی در بین مردم نداشتند, اگر اندیشه و فکرشان آفتابی می
شد, بی گمان دست رد به سینه شان زده می شد, ناگزیر می باید در سایه حرکت می کردند و
از تاریکی تیرهای خود را به سوی هدف پرتاب می کردند.
با این که به قول کسروی۶۵ و نشانه ها و قرینه های روشن چنین تلگرافی از سوی
مازندرانی وجود نداشته است, امّا این همه هیاهو راه می اندازند. چون می دانند اگر
از دَرِ شفاف گویی وارد شوند و بگویند ما می گوییم مشروطه نباید مشروعه باشد, و
مشروطه باید جدای از دین و حتی رویاروی با دین, راه خود را بپوید, بی گمان, مردم با
آنان به رویارویی برمی خیزند و هرگونه میدان و عرصه عمل را از آنان می گیرند.
و یا نوشتند و نشر دادند مراد شیخ فضل الله از قید مشروعه, شرعی کردن همه زوایای
حکومت, از جمله سلطنت است. از این روی در پاسخ وی گفته اند: مشروطه مشروعه نمی
شود.۶۶ ولی با تفسیری که از مشروعه ارائه دادیم, روشن شد که مراد شیخ فضل الله و هم
فکران وی از مشروعه, به هیچ روی, این نبود که اجزای حکومت, از جمله سلطنت را مشروع
سازند, بلکه مراد آنان این بود که حکومت مشروطه در چهارچوب شرع حرکت کند و
قانونهایی که در مجلس گذرانده می شود, ناسازگار با شرع نباشد.
شیخ شهید, چون از نزدیک این دسیسه ها را می دید و دسیسه بازان و اهلِ دستان را می
دید که شعار مشروطه می دهند و با او به مخالفت برمی خیزند و ادعای پیوند و بستگی با
عالمان مشروطه خواه نجف و ایران را دارند, به تکاپو افتاد تا مگر نهضت را از چنگ
این اختاپوسها بیرون آورد, توفیق نیافت به رویارویی برخاست و مشروطه ای که زمامش در
دست روشنفکران سکولار بود, مشروعه ندانست. وقتی از او پرسیدند چگونه است که عالمان
بزرگی چون آخوند خراسانی, میرزا حسین تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی, فتوا به
مشروطه داده اند, آیا مشروعیت آن را در نظر داشته اند, یا خیر؟ گفت:
(این آقایان از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمی بینند و نامه ها و
تلگرافها که به ایشان می رسد, از طرف مشروطه خواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر
آقایان نمی رسانند.)۶۷
در تأیید سخن شیخ شهید, گواه ها و نمونه های بسیار می توان یافت. از باب نمونه,
هنگامی که شیخ برای گنجاندن اصلِ نظارت مجتهدان در متمم قانون اساسی تلاش می کرد و
به تکاپو برخاسته بود, آخوند بر این باور بود که این اصل در قانون اساسی گنجانده
شده است.۶۸
ییا اگر پس از فتح تهران, خبرها دقیق به عالمانِ نجف می رسید و آنان آگاه می شدند
که روسها و انگلیسیها, عوامل خود را, که همان نزدیکان محمدعلی شاه و همدستان او
بودند, بر کارها و پستهای حساس و به مقام وزارت رژیم مشروطه گمارده اند, بی گمان
موضع دیگر می گرفتند.
کسروی درباره وزیران مشروطه, که همان خون ریزان دوره استبداد بودند, می نویسد:
(اگر کسی به فهرست وزیران می نگریست و اندامهای کمیسیون (کمیسیون ۲۵نفره ای که
محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد) را می شناخت, می بایستی چندان شادی ننماید; زیرا
چنان که پیداست, بسیاری از اینان, از نزدیکان محمدعلی شاه در باغ شاه و از همدستان
او بودند و این, درخور هرگونه شگفت است که پس از آن همه خون ریزی, در نخستین گام
حکمرانی مشروطه, دست اینان در میان باشد. آیا هوادار اینان که بوده… آیا چگونه مردم
این ناروایی را درنمی یافتند؟)۶۹
شیخ شهید, با مشروطه ای که چنین دست آوردی داشت, به مخالفت برخاست, نه با مشروطه ای
که عالمان نجف می خواستند و تلاش می کردند در ایران پا بگیرد. برای این موضوع نمونه
های بسیار در دست است و از اعلامیه ها و بیانیه های شیخ هم, چنین نکته ای برمی آید,
از جمله شیخ, در پاسخ استفتاء شماری از مردم که چرا در ابتدا با مشروطه خواهان
هماهنگ و همراه بودید و سپس در صفِ مخالفان درآمدید, می گوید:
(منشأ این فتنه, فِرَق جدیده و طبیعی مشربها بودند که از همسایه ها اکتساب نمودند و
به صورت بسیار خوشی, اظهار داشتند که قهراً هرکسی, فریفته این عنوان و طالبِ این
مقصد باشد به این سبب که در طلب عدل برآمدند و کلمه طیبه عدل را هرکس اصغاء نمود,
بی اختیار در تحصیل آن کوشید و به اندازه وسعت, به بذلِ مال و جان خودداری نکرد. من
جمله, خود داعی هم اقدام در این امر نموده و متحمل زحمات سفر و حضر شدم و اسباب هم
مساعدت نمود. وقتی که شروع به اجراء این مقصد شد, دیدم دسته ای از مردم که همه وقت
مرمی [شناخته شده] به بعضی از انحراف بودند, وارد بر کار شدند. کم کم کلمات موهمه
از ایشان شنیده شد…)۷۰
ب. مجلس شورا: از جمله اصول مشروطه, داشتن مجلس شورا بود. مجلسی که نمایندگان مردم
گرد آیند و به قانون گذاری, نظارت بر اجرای قانون و رفتار کارگزاران دولتی
بپردازند.
شماری پنداشته اند یکی از سرچشمه های اختلاف و دوگانگی بین عالمان, بنیان گذاری
مجلس شورای ملی بوده است که مشروطه خواهان آن را رکن اساسی مشروطیت می دانسته و با
آن موافق بوده و مشروعه خواهان با آن به مخالفت برخاسته اند:
(مسأله بنیان گذاری یک پارلمان و برقراری یک انتخابِ همگانی برای برگزیدن نمایندگان
آن از سوی مردم عادی, یکی از مواردی بود که مخالفت سخت علماء مخالف مشروطه را
برانگیخت. شیخ فضل الله, با برقراری یک پارلمان, سخت مخالفت ورزیده بود.)۷۱
شیخ فضل الله زیر پتک بی حرمتیها و بهتانها بود. فراماسونرها و انگلیسها, می
دانستند اگر دروغ و بهتان را بر او آوار نکنند و او مجال یابد سخن خویش را به یکایک
مردم برساند, نقشه شان نقشِ بر آب می شود و چهره پر از مکر و فریب و نیرنگ شان از
پرده برون می افتد و رسوای خاص و عام می شوند. از این روی, باید چنان بنمایانند که
او با پیشرفت, آبادانی کشور و گام گذاردن مردم در وادیهای نو, ناسازگار است و می
خواهد که کشور در همان باتلاق کهنگی و فرسودگی و حرمان بماند; از این روی با مجلس
شورای ملی که نهادی است جدید و نُمادی از نوگرایی و بیرون شدن از بیغوله استبداد,
مخالف است.
سخنان روشنگر او, با همه بُرّایی و رسایی که داشت, یارای آن را نداشت که فضای مه
آلود و آلوده را بشکافد که دروغزنان و رهزنان فکر و اندیشه, وارونه اش می نمودند و
به هاضمه ملتِ در غوغا گرفتار آمده فرو می کردند. از این روی آن مظلوم, دردمندانه
می گوید:
(ای مردم, شما را به این قرآن حوالت می کنم, زنهار اگر خواستید عبارات و بیانات مرا
در جایی اظهار دارید, دروغ نگویید, تهمت به من نزنید; زیرا دروغ گو, خاصه کسی که
تهمت دروغ به کسی بندد, دشمن خدا و رسول خدا خواهد بود. عیناً, بیانات مرا هر کجا
خواستید, به همه کس, بی کم و زیاد, به او بگویید. از افترا و دروغ, بپرهیزید.)۷۲
امّا نه مردم عادی کوچه و بازار, که دغل مردمان و جیره خواران فرومایه و پلید, که
دروغ را سرمایه زندگی خود ساخته بودند, این جا و آن جا, با هدایت سفارتخانه های
خارجی, بویژه انگلیس, به شیخ بهتان می زدند و از جمله, برای هرچه بیش تر هرزه درایی
علیه او, او را مخالف مجلس شورای ملّی شناساندند.۷۳
اگرچه مشروعه خواهان, به این بهتان, بسان ده ها بهتان دیگر, پاسخ داده بودند۷۴;
امّا در غبار غوغا گم شده بود.
شیخ شهید, در ابتدا, هم در رفتار و هم در گفتار, به گونه ای سیاست خود را سامان داد
که با مجلس شورای ملی برخوردی نداشته باشد. با این که نماینده مجلس نبود, اما به
خواست آقایان بهبهانی و طباطبایی و شماری از مجلسیان, در مجلس شرکت می کرد.
سید حسن تقی زاده در این باره می گوید:
(تکیه گاه مجلس و مایه قدرت و قوت آن, علمای بزرگ تهران بود, که در رأس آنها, آقا
سید عبدالله بهبهانی و آقا سید محمد طباطبایی و حاج شیخ فضل الله نوری بودند.)۷۵
وی و هم فکرانش, بارها در سخنرانیها و اعلامیه های خود, هم داستانی و هم رأی خود را
با بنیان گذاری مجلس و توانا و نیرومندسازی آن, اعلام داشته اند; از جمله در بیانیه
ای یادآور می شوند:
(به عموم اهل اسلام اعلام می دارد که امروز, مجلس شورای ملی, منکر ندارد, نه از
سلسله مجتهدین و نه از سایر طبقات. این که از باب حسد, اصحاب غرض می گویند و می
نویسند و منتشر می کنند که شیخ فضل الله, منکر مجلس شورای ملی می باشد, دروغ
است….)۷۶
خود وی در یکی از سخنرانیها می گوید:
(یا ایها الناس! من به هیچ وجه, منکر مجلس شورای ملی نیستم; بلکه مدخلیت خود را در
این اساس, بیش از همه کس می دانم: زیرا که علمای بزرگ, که مجاور عتبات عالیات و
سایر ممالک هستند, هیچ یک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین, من همراه
کردم. از خود آن آقایان عظام, می توانید این مطلب را جویا شوید.
الآن هم, من همان هستم که بودم. تغییری در مقصد و تجددی در رأی من به هم نرسیده
است.
صریحاً می گویم, همه بشنوید و به غائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را می
خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان,
مجلسی می خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن, و بر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 