پاورپوینت کامل حوزه علمیه تهران در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حوزه علمیه تهران در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حوزه علمیه تهران در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حوزه علمیه تهران در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۰۲

حوزه های علوم دینی, در پرتو اندیشه های روشنایی آفرین عالمان دین, پرچمدار جنبش
مشروطه بودند. بیش از دو دهه, دوران مبارزه و دوران استوارسازی پایه های مشروطیت,
صفحه های روشنی از تلاشهای اجتماعی و مبارزاتی را به عرصه ظهور رسانیدند.

سخن ما در این مقال, بازنمود این ادعاست و پاسخ به پرسشهایی در این باب و درباره
کارکرد و صحنه هایی که عالمان دین و روحانیان بیدار, در این ماجرا آفریده اند.

کار این نوشته شناسایی حوزه های نقش آفرین در این جنبش تاریخی است.

روشن است, وقتی که از نقش حوزه ها سخن می گوییم, بدین معنی نیست که همه آنها نقش
یکسانی داشته اند, بلکه عاملها و انگیزه های گوناگونی در میان بوده و کارگر که پاره
ای از آنها بیش ترین و ژرف ترین اثر را داشته و پاره ای کم اثر, یا بی اثر بوده اند.

در این جا و در این مقال, وقتی از حوزه ها سخن می گوییم و نقش آفرینی آنها, مراد
حوزه های اصلی و اثرگذار است; حوزه هایی که فقیهان, فیلسوفان, عارفان و متکلمان
بنام در آنها تدریس می کرده و اثرگذار در جامعه و بر شاگردان بوده اند.

حوزه تهران در مشروطه

تهران در دوره مشروطیت یکی از گسترده ترین کانونهای علمی شیعه را در خود جای داده
بود.

مدرسه های فراوان, گونه گونی رشته های تحصیلی و نخبگی استادان آن, چنان بود که از
دیگر شهرها و ناحیه ها و حتی شهرهایی که از مدرسه های علمی برخوردار بودند, چون قم
و مازندران, طلاب فاضل برای استفاده به تهران می آمدند.

شیخ محمدتقی فلسفی, واعظ بنام ایران, در شرح زندگی والد خود, محمدرضا تنکابنی, که
در آستانه مشروطیت از نجف به تهران آمده است, می گوید:

(…اولین مدرسه ای که مرحوم پدرم در آن جا تدریس کردند, مدرسه محمدیه بود…. در آن
موقع… با آن که قم علمای محترم و متعدد داشت, ولی به نام حوزه علمیه شناخته نشده
بود. به همین جهت طلاب فاضل قم به تهران می آمدند و در نزد علمای این شهر ادامه
تحصیل می دادند….)۱

در آن دوره, در تهران بیش از ۳۵ مدرسه دایر بود. در آماری در دوره ناصری, در تهران,
۴۷ مسجد و ۳۵ مدرسه و ۱۴۶۳ طلبه به ثبت رسیده است.۲ البته شمار طلاب دوره مشروطه می
باید بیش از این باشد; چه هجرت به تهران برای فراگیری دانش دین در دوره مظفری
افزایش یافته است. تنها انجمن طلاب مشروطه خواه بیش از هزار نفر عضو داشته که نشان
گر گستردگی حوزه علمیه در آن دوره می تواند باشد.

پاره ای از مدرسه های دینی تهران, عبارتند از: مدرسه سپهسالار قدیم و جدید, مروی,
صدر, محمودیه, محمدیه, خازن الملک, سنگلج, میرزا موسی, معمارباشی, شیخ عبدالحسین.

مدرسه های دینی تهران, بیش تر از سامانی استوار و برنامه های تربیتی و آموزشی خوبی
برخوردار بودند. عالمانی پارسا و دانش دوست, دلسوز و علاقه مند آنها را اداره می
کردند. در وقفنامه بسیاری از مدرسه های دینی, به گزینش طلاب درستکار, درس خوان و بر
بایستگی زیر نظر داشتن درس, اخلاق و رفتار طالب علمان از سوی سرپرستان و اداره
کنندگان تأکید شده است. از باب نمونه, در وقفنامه مدرسه محمودیه بر پیوند استوار و
انس پایدار طالب علمان با قرآن پای فشرده شده و روی این نکته تأکید گردیده: پس از
به پایان رساندن دوره های فراگیری و درس آموزی باید از آموزاندن و نگارش سرباز
نزنند.۳

در برنامه مدرسه سپهسالار بر آموزش دانشهای بنیادی و رشد فکری, شوق انگیزی طلاب به
پیشرفت و کسب دانش پای فشرده شده است.۴

از همه گروه ها و دسته های علمی حوزه تهران در مشروطه حضور نقش آفرین داشتند:

۱. گروه استادان و مجتهدان: افزون بر شرکت بیش تر استادان بنام, بیست مجتهد صاحب
فتوا و رساله در این حرکت اجتماعی از حوزه تهران شرکت داشتند.

۲. خطیبان و سخنوران: این گروه, در نهضت مشروطه, پیشاهنگ بودند و بیش ترین و
اثرگذارترین نقش را داشتند. آرمانها, آرزوها و هدفها و برنامه های نهضت و نهضت
آفرینان, با زبان بسیار ساده و درخور فهم همگان, با برابرسازی با سیره پیامبر, ائمه
اطهار, آیات و روایات, برای مردم بازگو می کردند و پرده از زشتیها و زشت کاریهای
استبدادیان برمی داشتند که صحنه های بس انگیزاننده بود و موج آفرین.

۳. طالب علمان, فاضلان و شاگردان مدرسه های دینی, بی محابا و بی باکانه, شب شکن
بودند و حماسه ساز و دگرگون آفرین و زمینه ساز حرکتها و تلاشهای بنیادین عالمان
بزرگ. سربازانی بودند خردمند, هشیار, نترس و به طور کامل در اختیار عالمان بیدار و
رهبران دینی.

انگیزه ها, سببها و عاملهای اثرگذار در مشروطه خواهی حوزه تهرانی

جنبش مشروطه, بی مقدمه آغاز نشد. اندیشه ها و طلایه دارانی زمینه دگرگونی اندیشه ها
را فراهم آوردند. این اندیشه ها و کسانی, با تلاش و پراکندن اندیشه های اندیشه وران
بیدار و دقیق اندیش, راه پر از سنگلاخ نهضت را از پیش هموار ساختند و پرچم دار
انقلاب شدند.

افزون بر آشنایی حوزه تهران با رویدادهای سیاسی و اجتماعی, عوامل فکری چند در
دگرگونی حوزه تهران اثرگذار بوده است, از جمله:

۱. آموزه های عقلانی: درس حکمت, قوه اندیشه وری را در آدمی شکوفا می سازد. فلسفه,
افزون بر آشنا کردن طالب علمان و جویندگان و علاقه مندان آن, با انسان و جهان,
فراگیرنده را آزاداندیش و گشاده سینه بار می آورد, افقهای ناپیدای دانش و بینش را
بر او می گشاید. حکمت اگر با قرآن پیوند خورد راهنمای وزین در راهیابی درست زندگی
است.

حوزه تهران, در روزگار مشروطه, کانون اصلی حکمت و فلسفه جهان اسلام بود. در حوزه
تهران, در دوره مشروطه, هم حکمت بوعلی و فلسفه مشّاء آموزانده می شد و هم اندیشه
های حکمت متعالیه و ملاصدرا. حکمایی چون سید ابوالحسن جلوه, میرزا حسن کرمانشاهی,
شیخ عبدالنبی نوری مجتهد, میرزا طاهر تنکابنی, میرزا ابوالحسن شعرانی, میرزا محمود
قمی, ملامحمد هیدجی, میرزا علی اکبر حکمی و… به تدریس حکمت مشغول بودند.۵

درسهای ریاضیات و هیئت و طب قدیم و حتی هندسه و جبر و مقابله نیز زیرمجموعه فلسفه
بود و در حوزه درس داده می شد.

آقابزرگ تهرانی که در آن دوره طلبه حوزه تهران بوده است, از رواج این دانشها,
استادان بنام این رشته ها و جایگاه حکمت و زیرمجموعه های آن یاد کرده است.۶

معلم حبیب آبادی در بیان جایگاه علمی میرزا طاهر تنکابنی نوشته است:

(او علاوه بر فلسفه و حکمت, در فقه و اصول و علوم ریاضیه و طب تبحّر و تخصص تمام
داشت و کتاب قانون [طب قدیم] را چندین دوره درس گفت و بر آن حواشی مفیده ای نوشته
که در کتابخانه مجلس موجود است. و در دوره مشروطه از طرف طلاب در دوره اول و سیّم
مجلس به نمایندگی رفت….)۷

بیش تر استادان حکمتِ دوره مشروطه, از شاگردانِ میرزا جعفر حکیم لواسانی (حکیم
الهی), میرزا حسن خویی, آقا حکیم (مدرس زنوزی), محمدرضا قمشه ای, سید ابوالحسن جلوه
بودند.

اساتید نامبرده, همگی, دارای اندیشه های بلند و پویا و در رفتار عملی, آزادمرد و
مردمی و ستم ستیز و ضد استعمار بودند.

* آقا علی مدرس زنوزی, که جمع بزرگی از رهبران مشروطه تهران بر او شاگردی کرده اند,
در فقه و اصول و حکمت و کلام و تفسیر قرآن و دیگر دانشهای اسلامی, صاحب نظر بود.
وی, پس از پایان تحصیلات دینی به تهران آمد و در مدرسه سپهسالار به تدریس حکمت
پرداخت.

وی, افزون بر تربیت شاگردان بسیار, کتابهای ژرفی در عقاید, کلام و فلسفه نگاشته
است.

آقابزرگ, از جایگاه علمی وی, چنین گزارش می دهد:

(…او در رشته حکمت, بر همگنان و هم روزگاران خود, برتری جست و در این رشته نبوغ و
نوآوریها و ابتکارهای ویژه داشت و در صدر حکیمان و فیلسوفان روزگار قرار گرفت. او
دارای روشی پژوهشی و تحقیقی ویژه به خود بود و از مؤسسین این بود و در روزگار خود
کرسی تدریس حکمت بر محور او در چرخش بود… او فردی فروتن و خوش خلق و پارسا و باتقوا
بود و بویژه در استفاده از نکته ها و ظرایف قرآنی ذوقی ویژه داشت.)۸

* میرزا جعفر, معروف به حکیم الهی, از استادان کرسی حکمت حوزه تهران بود. عالمی
مردمدار و اجتماعی و آگاه به سیاست روز بود و در اجرای احکام و دستورها و آیینهای
اجتماعی اسلام, تلاش می کرد:

(از بزرگان علم و ادب بود. وی از مراجع بزرگی بود که احکام و حدود الهی را بر پای
داشت و در تدریس حکمت و دانشهای عقلی دستی داشت و در دانش عرفان و علوم ادبی نیز
بهره ای شایان.)۹

حکیم الهی به رشد و پویایی جامعه توجه ویژه داشت و نشر جرائد و آگاهی از شرایط
سیاسی و اجتماعی ایران را مقدمه دانش و بینش و برون رفت جامعه از دشواریها و
گرفتاریها می شمرد و آموزه های این حکیمِ روشن بین, در دگرگونی فکری مردم و وارد
شدنِ شاگردانش در عرصه های گوناگون اجتماع اثرگذار بود.

فریدون آدمیت درباره اندیشه های نو و راه گشای وی می نویسد:

(پس شگفت نیست که حکیم خردمند [میرزا جعفر حکیم الهی] تأسیس روزنامه جدید را که
نتیجه بکرِ عقل است… مقدمه فکر و دانش و بینش, تلقی نماید و یقین داند که در برهان
اشکال اربعه سیاست مُدُن و تدبیر منزل و تهذیب اخلاق و تعیین اوضاع و حدود جمیع
طبقات و حالات کافه مردم گردد… و بسط عدالت و بساط عمارت از آن به وجود آید.)۱۰

* ملاحسن خویی از استادان بزرگ حکمت و از همطرازان آقا علی حکیم بود و سالها در
مدرسه دارالشفا, و مدرسه صدر تهران, تدریس می کرد:

(آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در سفر نجف جهت تحصیل, مدت هشت ماه به درس آخوند
ملاحسن خویی حاضر شده است.)۱۱

* حکیم محمدرضا قمشه ای, از دیگر بزرگان حکمت و استادان عرفان در سده های اخیر بود.
او مردی وارسته و عارف مشرب و رها از کمند نان و نام بود و در پرورش روحیه آزادمردی
و ستم ستیزی در شاگردان خود بسیار اثرگذار بود.

شهید مطهری درباره زهد وی می نویسد:

(او… در جوانی ثروتمند بود, در خشکسالی سال ۱۲۸۸هـ.ق تمام مایملک منقول و غیر منقول
خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.)۱۲

حکیم قمشه ای در ده سال پایان عمر, در مدرسه صدر تهران شاگردان حکیم و فرزانه
بسیاری را تربیت کرد.

* میرزا ابوالحسن جلوه: وی آزادمرد و ستم ستیز بود. خود را از اسارت نان و نام
رهانیده و از این روی, از انتقاد تند و گزنده بر زمامداران دنیامدار قاجار رویگردان
نبود. جلوه, پس از دیدار با سید جمال الدین اسدآبادی, بیش تر به سیاست رو آورد; چه
سید در دیدار جلوه, از هدفهای پلید استعمار در کشورهای اسلامی و نقش استبداد در
واپس ماندگی کشورهای مسلمان, سخن گفت و جلوه چنان شیفته سید گشت که گفت:

(می روم تا کفنی برای خود تهیه کرده جهاد نمایم)۱۳

جلوه پس از دیدار با سید, به شاه بی توجه شد و از رفتار ناپسند او با سید خشمگین
بود. نیوشندگان زلال کوثر حکمت و فلسفه, در بیداری مردم بسیار نقش آفریدند و در
نهضت مشروطه پیشاهنگ و بسیار اثرگذار بودند. مانند: شیخ علی نوری حکمی, میرزا طاهر
تنکابنی, سید نصرالله تقوی (از وکلاء دوره اول مجلس تهران) سید اسدالله خرقانی,
محمد اسماعیل محلاتی, نویسنده اللئالی… و مجله الغری در نجف, شیخ الرئیس قاجار, سید
محمد طباطبایی, شیخ عبدالنبی نوری, ملا محمد هیدجی, ملا محمد آملی, شیخ فضل الله
نوری و….

* ملا محمد هیدجی: وی در مدرسه دارالشفاء و مدرسه منیریه تهران, استاد کرسی فلسفه
بود. عالمی روشن ضمیر و دارای اندیشه های بلند اجتماعی بود.

او, افزون بر آشنایی ژرف بر دانش و دقیقه های حکمت, در فقه و اصول نیز صاحب نظر بود
و از تهذیب نفس و صفای باطن بهره کافی داشت. به پارسی و ترکی نیکو شعر می سرود.
سروده های او درباره کار و کوشش, برانگیزاندنِ مردم به آزادگی و سر باز زدن از
زبونی, از سروده های زندگی ساز اوست.۱۴ ملا محمد هیدجی زمامداران مستبد قاجار را
برنمی تافت و با آنان میانه ای نداشت. در دیوان شعرش به زبان آذری, رفتار ناپسند
زمامداران مستبد قاجار را به نقد کشیده و در نیایش آرزوی نابودی آنان را کرده
است.۱۵

۲. اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی: سید جمال در نوجوانی در مدرسه سنگلج تهران,
به سرپرستی خاندان طباطبایی به فراگیری دانشهای دینی پرداخت. و از آن روزگار, با
حوزه تهران, بویژه با عالمان خاندان طباطبائی, در پیوند بود. او در دوران مبارزه
جهانی خود با استعمار و استبداد, دوبار به تهران آمد. بار دوم, یک سال در تهران
ماندگار شد و در این مجال, سخت به تکاپو برخاست تا مردم را بیاگاهاند و نسیم اندیشه
های نو را به حوزه ها, بوزاند و عالمان دین و فرزانگان را از آن چه در جهان و ایران
می گذشت باخبر سازد و وادارد در نگرش خود و برداشتهای دینی خود تجدیدنظر کنند و
نگاه جامع و همه سویه داشته باشند. بذر انقلاب و جنبش و مبارزه با استعمار و
استبداد را در ذهن و فکر آنان می افشاند و با سخنانِ آگاهی بخش, زمینه را برای
مبارزه با حکومت استبدادی و ویران گر, آماده می کرد.

او در سخنان گیرا, گرم و شورآفرین خود بر یکدلی و وحدت مسلمانان علیه دشمنان صلیبی
و حکومت قانون, و بایستگی بنیان گذاردن مجلس شوری و حکومت جمعی مسلمانان تأکید می
کرد و با برشمردن سیاه کاریهای زمامداران کشورهای اسلامی, فقر, فلاکت و واپس ماندگی
جامعه های اسلامی, علاج آن را در به حکومت رسیدن خردمندان و شریک گردانیدن آنان در
اداره جامعه می شمرد.

سید جمال, که آتشفشانی همیشه شعله ور بود و صفا و صمیمیت, اخلاص و سوز دل او در گاه
سخنرانی, دلها را می سوزاند و اشکها را جاری می ساخت و انقلاب روحی پدید می آورد.
برای اصلاح نابسامانیها, بیش از هرچیز به حوزه و طالب علمان امیدوار بود. این
حاملان علم و دانش و رها شده از اسارت جاه و زر و زور و سربازان بی نام و نشان امام
زمان را, که با قناعت در حجره های مدرسه ها, درس و تهذیب نفس و آماده کردن خود برای
انجام رسالتهای پیامبرانه, در کانون تلاش و توجه خویش قرار داده بودند, بهترین کسان
برای برافراشتن پرچم مبارزه با استبداد می دانست و به آنان ایمان داشت.

سید جمال, در برابر خرده گیریهای بدبینان به حوزه و یا غرض ورزیهای مخالفان, با همه
وجود از حوزه دفاع می کرد.

او که خود از عالمان دین بود, هدفها و برنامه های زندگی ساز هم مسلکان خود را برای
دیگران برمی شمرد.

در نامه سید جمال در پاسخ به نامه سید حاج مستان داغستانی, از ایرانیان مهاجر به
مصر و از دوستان سید, که عقیده سید را درباره نقش علما, در مبارزه پرسیده بود, آمده
است:

(آن چه درباره علماء ایران تصور کرده اید, دور از دایره عدل و انصاف است; زیرا
پوشیده نباشد, هر وقت که قدرت, بدون قید و بدون بازپرس باشد, رجال دین نمی توانند
از اجرای اراده آن قدرت مسلط جلوگیری کنند; خصوصاً در عصر حاضر, که هیچ قوه ای نمی
تواند از اجرای احکام دولت در ترقی ملت ممانعت نماید. کی دولتِ ایران خواست در
مملکت راه آهن سازد و علماء دین, مقاومت کردند و او را از نیل به این مقصود, که هم
برای دولت و هم ملت مفید است, بازداشتند؟

کی دولت خواست مکاتب و مدارس را انشاء نماید و برای تهذیب نسل و انتشار تعلیم, کاخ
علم را بنا کند و علماء ایران, این نوری که قلوب را منور می سازد و تاریکی جهل را
فراری می دهد, خاموش ساختند و گفتند: علمِ صحیح با شرع مقدس مغایرت دارد؟

کی دولت ایران خواست عدالت را در میان مردم استوار کند, محاکم عدلیه را تأسیس
نماید, مجلس شورا را ایجاد کند, تا تمام احکام با عدالت و موافق احتیاجات عصر حاضر
جریان پیدا نماید و علما در مقابل اراده دولت قیام نموده, با عدالت و قانون, آغاز
ستیز کردند.

کی دولت خواست مریض خانه های جدید تأسیس کند و آن را برای پرستاری بیماران مهیا
سازد و هرچه در تخفیف آلام مردم لازم است, موافق اقتضای فنی حاضر کند و دارالعجزه
ها و دارالایتام ها تأسیس کند, و علما از این کارهای جدید, خشنود نشدند و یا گفتند:
این کار تازه بدعت است و هر بدعتی باعث هلاکت؟)

سید جمال, با پذیرش پاره ای از انتقادها و خرده گیریها به عالمان دین و وجود چند
بسته ذهن, متحجر و یا دنیامدار در میان آنان, این استثناءها و عنصرهای ناهمراه با
جریان اصلی را چندان اهمیت نمی دهد و می گوید: این گونه کسان در همه جا هستند, ولی
وجود چند نفر ناهمراه نمی تواند به بنیه و ساختار حوزه که بر بنیان حق و فضیلت و
قناعت استوار شده است, آسیبی وارد سازد:

(چنین عملی در تمام علماء ایران که از میان آنان بسیاری اشخاص برای خدمت به حق و
فضیلت قیام نموده و از حطام دنیا به اندکی قناعت کرده اند عمومیت ندارد.)۱۶

سید در دیدار با عالمان, استادان و طالب علمان مدرسه های دینی و حوزه ها, از
رسالتهای دشوار حوزه در آن برهه زمان می گفت و از آنان می خواست که برای بر دوش
گرفتن بار سنگین عدالت طلبی, خود را آماده کنند و از مرگ, زندان, دربه دری و…
نهراسند و افزون بر آن, در آموزه ها و کتابهای درسی و تبلیغی خود تجدیدنظر کنند,
دامنه کار و افق دید خود را گسترش دهند, به دیگر کشورهای اسلامی و مراکز علمی
پیرامون خود, رخت بکشند, با علمای دیگر سرزمینهای اسلامی آشنا شوند و با هم فکری
یکدیگر و استفاده از تجربه های مبارزاتی و اصلاحی دیگر مسلمانان, گامهای اثرگذارتری
در مبارزه با استعمار و اصلاح نابسامانیها بردارند.

محمد محیط طباطبایی می نویسد:

(مرحوم حاجی سید اسدالله خرقانی نقل کرده است: وقتی برای ملاقات سید, به دستور
استادم جلوه به زاویه حضرت عبدالعظیم رفته بودم, سید در مجلس عمومی خود سخن مناسب
استعدادهای مختلف حضار بیان می کرد و وقتی مجلس خلوت شد و ماده مستعد دید, از معایب
کار تدریس و افاده استادان عصر سخن می گفت.)۱۷

سید جمال, پس از این که به ستم از ایران رانده شد, از عالمان دین نبرید, بلکه بستگی
و پیوند خود را با عالمان و طالب علمان حوزه ادامه داد و آنان را هماره به پدیدآوری
جنبش و دگرگونیهای فکری و اجتماعی برمی انگیخت.

از نمایندگان و حلقه های پیوند سید با حوزه تهران, میرزا ابوطالب زنجانی مجتهد بود.
وی به دعوت سید, برای شرکت در کار اتحاد اسلام, و هم اندیشی علمای اسلامی پاسخ مثبت
گفته بود.۱۸ شیخ فضل الله نوری از دوستان سید بود و با او در پیوند بود.۱۹ شیخ
الرئیس قاجار و سید محمد طباطبایی از پرچم داران مشروطه نیز, پیوسته با سید جمال
همکاری فرهنگی داشتند. سید جلال الدین کاشانی, نویسنده, گرداننده و مسؤول روزنامه
حبل المتین, که نقش بسیار اثرگذار و بنیادینی در بیداری مردم و برانگیختن آنان برای
عدالت خواهی و به وجود آوردن مجلس شورا داشت, با سید جمال در پیوند بود و به تشویق
سید جمال, روزنامه حبل المتین را در هند بنیان گذارد.۲۰

۳. اندیشه های پویا و رستاخیزآفرین مکتب سامرا: انگیزه و سبب بسیار مهم و اساسی
گرایش حوزه تهران به مشروطه, آموزه های مکتب سامرا, به رهبری فکری عالم بزرگ, بیدار
و هشیار, میرزای شیرازی بود.

حوزه تهران هنوز گرمی و لذت پیروزی بر استعمار بریتانیا را در جنبش تنباکو, در کام
خود احساس می کرد. مشروطه ادامه آن فریاد بلند و غیرت دینی بود. بسیاری از بنیان
گذاران, پیشاهنگان نهضت بزرگ مشروطه, از شاگردان بی واسطه مجدد شیرازی بودند که پیش
از مشروطه, به اشارت استاد برای تبلیغ دین و مبارزه با استبداد به تهران هجرت کرده
بودند.

سید حسن جزائری از کوشندگان مشروطه از هواداران میرزای بزرگ بود.۲۱

سید احمد و سید محمد طباطبائی از رهبران مشروطه, از شاگردان میرزا و به دستور او به
تهران آمده بودند.

سید مهدی طباطبائی از پیشاهنگان مشروطیت, دانش, فکر و اندیشه خود را از مکتب سامرا
داشت.۲۲

حاج محمدرضا قمی از مجتهدان پارسا و پر آوازه تهران و اثرگذار در پیروزی مشروطه, از
دست پروردگان میرزا و به امر او, به تهران رخت کشیده بود.۲۳

شیخ فضل الله نوری و شیخ عبدالنبی نوری از مروجان مشروطه مشروعه و پاسداران شریعت,
در حوزه درس میرزا بالیده و رشد کرده بودند.۲۴

دست پروردگان خوان با برکت و چشمه جوشان علم و روشنایی مکتب سامرا, در جنبش تنباکو,
روح غیرت دینی و حق جویی و عدالت خواهی را در مردم ایران و تهران دمیدند و آموزه
های دینی, اجتماعی آن نهضت زمینه ساز جنبش مشروطه گردید. علمای شیعه بار دیگر تجربه
موفق تنباکو را در مشروطه تکرار کردند:

(این نهضت عمومی که صرفاً جنبه مذهبی داشت در تحولاتی که سپس در ایران روی داد و به
انقلاب مشروطیت منتهی شد تأثیر بسزایی داشت.)۲۵

۴. اندیشه ها و کارکرد شیخ هادی نجم آبادی (م۱۳۲۰) نیز, در بسترسازی مشروطه, نقش
آفرین و اثرگذار بود.

نجم آبادی, از علمای معروف تهران و به زهد و پارسایی شهره بود. وی در محله سنگلج
تهران به تدریس حوزوی مشغول بود.

معلم حبیب آبادی درباره جایگاه علمی و زهد وی می نویسد:

(امروز از مجتهدین مسلم دارالخلافه و مرجع حکومات شرعیه و در جرگه مجتهدین عصر, به
درویش نهادی و بی تکلفی امتیازی مخصوص دارد و در فقه و اصول و حدیث و تفسیر و رجال
و مقالات و غیرها من العلوم و المعارف والاطلاعات, از متفردین متبحرین معدود می
گردد.)۲۶

وی در میان علما به خدمت به فرودستان پیشتاز بود و بیمارستانی برای مداوای بیماران
بنا نهاد.

وی از علمای ضد استبداد بود و با درباریان ستم پیشه میانه ای نداشت و هماره طالب
علمان و مردم را به مبارزه با ستم فرا می خواند, با سید جمال الدین در پیوند بود و
اندیشه های او را ارج می نهاد.

شیخ رضای کرمانی هماره به دیدنش می رفت و بسیار اثرپذیر از گفته ها و رفتار اجتماعی
او بود. میرزارضا, پس از کشتن ناصرالدین شاه در بازجویی, درباره نجم آبادی گفته
است:

(مشربِ آقای حاج شیخ هادی معلوم است که چه قسم صحبت می کند. او, روز که کنار
خیابان, روی خاکها نشسته است متصل مشغول آدم سازی است و تا به حال, اقلا بیست هزار
آدم درست کرده است و پرده از پیش چشمشان برداشته است و همه بیدار شده مطلب را
فهمیده اند….)

شیخ هادی نجم آبادی, پس از مرگ میرزا رضا کرمانی, به همراه شیخ محمدعلی دزفولی و
میرزا حسن کرمانی, مراسم یادبود ساده ای برگزار کرد و یاد و کار او را گرامی داشت و
نیز برای آن قهرمان بزرگ دینی و ملی, سالگرد گرفت.۲۷

درباره نجم آبادی گفته شده است: فسادناپذیر بود و با آن که یکی از مهم ترین محاکم
قضاوت را اداره می کرد و زندگی بسیار ساده ای داشت, هرگز دیناری از کس نستاند و
همیشه به فرزندانش سفارش می کرد: از بیت المال استفاده نکنند, بلکه از دسترنج خود
بخورند و چرخهای زندگی را بگردانند.

شیخ هادی, با بیکارگان, تن پروران, میانه ای نداشت و آنان را از خود می راند.۲۸

اندیشه ها و زندگی سرشار از قناعت, عزت, دوری از کانونهای قدرت و ثروت, و مبارزه بی
امان و بی باکانه با استبدادیان, در پرورش طالب علمان آزاداندیشِ مشروطه خواه, سخت
اثرگذار بود و نقش آفرین.

عالمان بزرگِ شناخته شده, پرآوازه, و گاه گمنامی در پیروزی و استوارسازی و دامن
گستری مشروطیت, در حوزه تهران نقش آفریدند و نسیم بیداری وَزاندند و عطر خودآگاهی
افشاندند که مجال نیست, یک به یک نام بریم و از قهرمانیها و اندیشه های ناب آنان
سخن بگوییم, بلکه به شمار اندکی از آنان بسنده می کنیم و گوشه ای از کار و بار آنان
و اندیشه های روشنِ روشنایی آفرین این اندیشه ورا ران باز می گوییم, شاید مفید افتد
و در این روزگار کارگشا باشد و بیدارگر. از جمله آن بیدارگران و صحنه گردانان و نقش
آفرینانند, این آقایان:

سید محمد طباطبایی, سید عبدالله بهبهانی, شیخ فضل الله نوری, میرزا محسن صدر
العلماء, سید جعفر صدر العلما, شیخ مرتضی آشتیانی, میرزا مصطفی آشتیانی, سید جمال
الدین افجه ای, سید محمدرضا افجه ای, سید ریحان الله بروجردی, سید ابوالقاسم
طباطبایی, شیخ محمدعلی تهرانی چاله میدانی, مجدالاسلام کرمانی, سید محمدرضا مساوات,
سید محمدتقی گرگانی, شیخ عبدالنبی نوری, صدرالعلمای خراسانی, قاضی ارداقی, شیخ
محمدصادق کاشانی, شیخ محمد واعظ, ناظم الاسلام کرمانی, سید مهدی طباطبائی, سید جمال
واعظ, ادیب الممالک فراهانی, سید محمد امامزاده, شیخ محمدرضا قمی مجتهد, محمدصادق
کاشانی, محمدصادق فخرالاسلام, شمس العلمای قزوینی, سید احمد طباطبایی, شیخ محمدمهدی
شریف, فیروزآبادی, ملا محمد رستم آبادی, سید ابراهیم وحدتی و….

در بخش نخست, به اندیشه ها و کارکرد چند تن از بزرگان علما اشاره گردیده و به
تلاشها و کارکرد شماری دیگر در لابه لای مقاله اشاره شده است:

* سید محمد طباطبائی فرزند حجهالاسلام سید صادق تهرانی, از رهبران اصلی و پیشاهنگان
و حرکت آفرینان مشروطه بود. فقه و اصول را نزد پدر آموخت و حکمت و فلسفه را از حوزه
میرزای جلوه استفاده کرد و در اخلاق, در صفِ شاگردان میرزا هادی نجم آبادی درآمد.

سید محمد طباطبائی, در سال ۱۳۰۰ به حوزه درس میرزای شیرازی در سامرا راه یافت و مدت
ده سال از آن منبع فیاض و جوشان دانش و بینش و تعهد و شجاعت, درسها آموخت و در دانش
و درایت به جایگاهی بلند رسید, چنان که از مشاوران نزدیک میرزا شد:

(در فضل و فقاهت و ورع و تقوی, به غایت قصوی نائل و از آن حضرت قدسی مجاز و از جمله
اصحاب آن حوزه ممتاز گشته. زیاده از ده سال برحسب میل خاطر, در آن روضه قدس و محفل
انس مقیم بود و به خدمت شریعت مطهره و قضا, حوائج مسلمین و معاضدت با آن پیشوای
بزرگ دین قیام داشت, بلکه محل شور و مشاورت امور سیاسی آن حضرت بودند.)۲۹

او افزون بر استفاده از درس میرزا و اندیشه های بلند اخلاقی و اجتماعی وی, با دیگر
شخصیتهای برجسته و بنام جهان اسلام نیز, در پیوند بود.

طباطبائی, سخت کنجکاو بود و در به دست آوردنِ آگاهی و خبرهای سیاسی و اجتماعی جهان
اسلام ناآرام. علاقه به سیر و سفر داشت. می خواست در این سفرها, با گفت وگو با
بزرگان و عالمان جهان اسلام, از اندیشه های آنان سود جوید و با هم اندیشی با
فرزانگان جهان اسلام, بتوانند بر موج بیداری بیفزایند و دنیای نو, رهای از ستم و
استعمار بنیاد نهند و بتوانند گامهای مشترک در راه رهایی مسلمانان از سلطه بیگانگان
بردارند:

پیش از آمدن به سامرا:

(به عزم سفر کعبه و زیارت مدینه مشرفه و سیاحت بلاد و آسیای صغری و اسلامبول و
ملاقات رجال بزرگ و دانایان سترگ از راه دریای خزر روانه شد)

از جمله شخصیتهایی که سید محمد طباطبائی, با آنان مراوده داشت, سید جمال الدین
اسدآبادی بود. این آشنایی, دوستی و علاقه مندی به گذشته برمی گشت. سید صادق والد
سید محمد طباطبائی در دوره نوجوانی و آغاز طلبگی سید, میزبان او بود و سید جمال به
دست او, لباس مقدس عالمان دینی را پوشید و در سلک رواج دهندگان دین درآمد. از آن
دوره میان خانواده طباطبائی و سید جمال, پیوند و بستگی برقرار بود. سید جمال, در
نزد طباطبائی جایگاهی والا داشت. طباطبایی هماره و در هر مجلس و محفل از اندیشه های
او سخن می گفت. سید جمال نیز, احترامی ویژه برای طباطبایی قائل بود و او را شایسته
رهبری قیام و حرکت اصلاحی و استبدادی می دانست.

سید جمال, توسط طباطبایی اندیشه های خود را در سامرا, به حوزویان می رسانید. در یکی
از نامه های سید جمال به طباطبایی, در جریان رویداد تنباکو, چنین آمده است:

(دانشمند آگاه و فاضل روشن بین و پژوهش گر نیک و آزموده جناب آقاکوچک, خداوند ترا
نگهدارد. همانا امت اسلامی, چشمهایش را به روحهای بزرگی دوخته که برای یاری او به
پا خیزند و امت را از گردابهای هولناک نجات بخشند و هیچ کس امروز از تو سزاوارتر به
این کار مهم نیست. و تو فردی دوراندیش, زیرک, بلند همت و نژاده ای. ترا خبر دهم که
پایداری علمای ایران, پرچم اسلام را بلند و جایگاه دین را بالا برد. و همه فرنگیان
از این نیرویی که, به گمان آنان, می توانست فرنگیان را از ریشه برکند, به هراس
افتادند و باورشان شد که برای دین امیدها و پشتوانه هایی است که با بودن آنها برای
راه دین ترسی از توان و نیروی ستم پیشگان نیست. خداوند بدانان از سوی اسلام جزای
خیر دهاد, همانا نامه ای که از بصره برای میرزا فرستادم در لندن چاپ شد و نسخه هایی
از آن را برایت فرستادم.)۳۰

سید محمد طباطبایی, پس از نهضتِ تنباکو, به امر میرزای شیرازی, برای تبلیغ دین و
هدایت مردم به تهران آمد. او, برخلاف انتظار درباریان, نه به سوی دربار رفت و نه به
رقابت با میرزا حسن آشتیانی برخاست. درباریان بر آن بودند و بسیار تلاش می ورزیدند
که او را به سوی خود و رقابت با میرزا حسن آشتیانی بکشانند; اما سید محمد طباطبایی,
با زیرکی, هشیاری و از روی ایمان و تقوا, در بزرگداشت مجتهد آشتیانی کوشید و از
هرگونه پیوند و نشست و برخاست با درباریان و شاه دوری جست.

او, پس از آن که به تهران آمد, در کانون تلاشهای علمی, فرهنگی و اجتماعی قرار گرفت:

در مدرسه حاج رجبعلی سنگلج, به تدریس فقه و اصول پرداخت:

(آن مرحوم همه روزه درس فقه و اصول داشت و عصرهای پنج شنبه هم درس از حکمت می
گفت.)۳۱

و افزون بر درس و بحث, به کارهای بنیادینی روی آورد که هم زمینه ساز حرکتهای بعدی
شد و هم نمایان گر اندیشه های ناب اسلامی و هم دفاع منطقی از کیان دین:

۱. تشکیل انجمن مقدس اسلامی: دوران قاجار, دوران دامن گستری شبهه های دینی بود این
شبهه ها, که بسیار ویران گر, ایمان بر باد ده و حیرت افزا بود, از راه های گوناگون
به قلب جامعه اسلامی و ذهن مسلمانان راه می یافت و فضا را می آلود: کشیشانی که به
هدف تبلیغ دین خود و هموار ساختن راه برای ورود استعمار به ایران وارد می شدند,
تلاش گسترده ای در پراکندن شبهه داشتند. فرقه های ساخته و پرداخته استعمار و
دولتهای خارجی, چون: بابیت و بهائیت, شیخی گری و… که دَمادَم ایادی استعمار در
گسترش آنها تلاش می کردند, در رواج و پدید آوردن شبهه های دینی, بیش ترین نقش را
داشتند.

اندیشه های جدید غرب و شرق, چه اندیشه هایی که از سوی مکتبهای لیبرالی غرب وارد
عالم اسلام می شدند و چه اندیشه های سوسیالیستی که از سوی روسیه به ایران سرازیر می
شدند, درافکندن شبهه ها و علامت پرسش گذاردن در برابر مفاهیم و آموزه های اسلامی,
نقش گسترده ای داشتند و کار را بر اهل ایمان و شریعت بانان سخت دشوار می ساختند و
موج چنان شدید بود که هرکسی را یارای ایستادگی در برابر آنها نبود. سید محمد
طباطبایی با هم اندیشی فرزندش سید صادق در سال ۱۳۱۹, برای شبهه زدایی از ساحت
اندیشه های دینی و ترسیم درست اسلام, انجمن مقدس اسلام را بنیان نهاد.

شماری از علما و روشن اندیشان حوزه, هموند و عضو این انجمن بودند. مطالعه کتابهای
مفید, راه گشا و جدید, برای روشنگری و بیان دقیق و درست آموزه های دینی, در دستور
کار این انجمن بود. و باید اعضای انجمن کتباها شناسایی شده را می خواندند و به
رساله هایی که مخالفان, علیه اسلام نوشته بودند, براساس کتاب و سنت, به پاسخ گویی
می پرداختند. اعضا, با پژوهش در متون اسلامی, به دقت, درنگ و همه سونگری, به شبهه
هایی که از سوی یهودیان و ترسایان و دیگر اربابان مذاهب, درباره اسلام, پراکنده می
شد, پاسخ می گفتند.

از نقش آفرین ترین سخنگویان انجمن, محمدصادق فخرالاسلام بود. او کشیش خبره و
باسابقه ای بود که پس از پژوهش و تحقیق درباره اسلام و تشیع, مسلمان شد و به تشیع
گروید.

فخر الاسلام, ادیان و مذاهب را خوب می شناخت و به زیر و بم آنها آگاهی داشت. زبان
سریانی و عبری را به خوبی می دانست .

وی, با نظارت انجمن, کتاب ارزنده (بیان الحق و الصدق المطلق) را در ده جلد نگاشت و
در آن به تلاش گسترده و پژوهش ژرف دست زد تا حق بودن قرآن و پیامبر را ثابت کند و
کتاب الهدایه و منار الحق و ابحاث المجتهدین را که مبلغ مسیحی آن را نگاشته بود,۳۲
رد کند.

درباره این انجمن نوشته اند:

(این مجلس, مجلسی بود که مرحوم سید جمال الدین اصفهانی بارها می گفت: مقصود و منظور
ما از این مجلس, بروز و ظهور خواهد نمود. کراراً علماء نصاری و یهود در این مجلس
حاضر شده و مبهوت می شدند. چندی هم عازم شدند که از این مجلس دعاه به اطراف گسیل
دارند که صدراعظم عین الدوله, جدا مانع گردید و به بهانه این که اعلی حضرت شاه,
باید اذن بدهد, اجازه نداد. باری کتابهای متعدد در این مجلس تألیف و طبع شد.)۳۳

۲. بنیان نهادن مدرسه های جدید و گسترش دانشهای نوپدید: گرچه در حوزه های دینی,
دانشهایی چون ادبیات فارسی, ریاضیات, هندسه, طب و… به طالب علمان علاقه مند
آموزانده می شد, ولی دستاوردهای جدید بشری, در این زمینه ها ایجاب می کرد که,
مسلمانان با آنها آشنا شودن و از کاروان دانشها و فنهای جدید بشری که به شتاب دامن
می گستراندند, واپس نمانند.

طباطبایی, برای آماده سازی جامعه و زمینه سازی در لایه های فرهنگ دینی برای پذیرش
فنها و دانشهای جدید که بیش تر از غرب, سیل آسا به سوی مشرق جاری بودند, سخنرانیهای
آموزنده و بیدارگری ایراد کرد.۳۴

طباطبایی در سال ۱۳۱۷, مدرسه اسلام را که در آن دانشهای گوناگون و مورد نیاز جامعه
و نسل جدید, آموزانده می شد, بنیان گذارده شد. میرزا محمدصادق طباطبایی از استادان
مدرسه بود و فخرالاسلام از علمای زبان دان نیز با آن همکاری داشت:

(میرزا صادق… علم حساب و هندسه و جغرافیا را به خوبی در مدرسه اسلام تجدیدنظر
فرمود…. در اول تأسیس مدرسه اسلام, یک دوره جغرافیا تألیف کرد که معلّم مدرسه تا دو
سال همان را تدریس می نمود… زبان سریانی و قدری عبری هم نزد فخرالاسلام آموخت.)۳۵

۳. تلاش در راه دگرگونی نظام آموزشی و تبلیغی حوزه: طباطبایی حوزه را پرچمدار راه
انبیاء می شمرد. روشنگری, بیان زوایای آموزه های دین, و شناساندن آنها به دیگران و
پیاده کردن دستورها و آیینهای اسلام در جامعه, از هدفها و برنامه های راهبُردی و
استراتژی وی بود. برای انجام این رسالت, شناساندن ارزشهای اسلام به دیگران و مبارزه
با ستمگران و سازمان دادن به اندیشه های علوی, لازم می شمرد که طالب علمان, افزون
بر دانشهای دینی معمول و موجود, دیگر دانشها و تجربه های نوین بشری را نیز
بیاموزند:

جغرافیا, تاریخ ملتها و امتها, تاریخ اسلام, حقوق بین المللی و… همچنین برای آشنا
شدن با دیگر مکتبها و رساندن پیام دین به گوش جهانیان, بایسته می دانست طالب علمان,
زبانهای زنده دنیا را بیاموزند و با هجرت به دیگر کشورها, پیام رهایی بخش اسلام و
تشیع را به گوش آنان برسانند:

(یک وقتی مردم علوم قدیم را تحصیل می کردند و درصدد علوم جدید نبودند. حالا می گویم
که علوم جدید هم دانستنش لازم است. هر وقت اقتضایی دارد. شما باید علم حقوق بین
الملل را هم بدانید. بلکه علوم ریاضی بلکه زبان خارجه را تا یک اندازه باید بدانید.
چه سبب دارد که از تمام ملل داعی و نماینده به طرف ژاپن رفت و از ایران نرفت. چرا
باید در یک ایران یکنفر از علما زبان خارجه را نداند.)۳۶

طباطبایی که از دگرگونیهای جهان و دنیای بیرون خبر داشت, از این روی, در این
سخنرانی, بر نکته ای مهم انگشت گذاشت. زیرا حکومت ژاپن, در سال ۱۸۹۹م. مشروطه شد و
در سایه آزادی مطبوعات و اجتماعات به پیشرفتهای بسیار دست یافت. ژاپن, دروازه های
خود را به روی دیگر ملتها و کیشها باز کرد.۳۷ از سخن طباطبایی برمی آید که از همه
کشورهای مسیحی و غیر مسیحی, مردم برای تبلیغ کیش خود به ژاپن رهسپار شدند تا مردمان
آن دیار را به سوی دین و آیین خود بکشانند, ولی از عالمان ایران, به خاطر آشنا
نبودن هیچ یک از آنان به زبان ژاپنی, کسی به آن دیار نرفت و مردم آن دیار از آشنایی
با اسلام و تشیع محروم ماندند.

۴. تلاش در راه برپاداری عدالت اجتماعی: طباطبایی درباره عدالت اجتماعی اندیشه های
ناب و پخته داشت و انگیزه او از حضور در میدان مبارزات مشروطه, مبارزه با ستم و بی
عدالتی بود.

طباطبایی, با تکیه به قرآن, برپاداری و اقامه عدالت را از رسالتهای اصلی پیامبران
می شمرد و بر همگان, بویژه عالمان دین, لازم می شمرد در راه گسترش آن بکوشند. او,
در میان مردم بود, همراه و همدم آنان و آگاه از رنج و درد مردمان بی پناه. از فقر و
بی چیزی و تهی دستی مردمان باخبر بود. سفره های خالی مردمان را می دید. در برابر
این فقر خانمان سوز, ثروت اندوزی, چپاول و پرخوری زمامداران از نظرش دور نبود. می
دید که چسان برای انباشتن شکم و رنگین کردن سفره های خود, از فرودستان مالیاتهای
گزاف می گرفتند. تا آن جا بی شرمانه رفتار می کردند که حتی از گرفتن فرزندان مردمان
تهی دست که توان پرداخت مالیات را نداشتند, و فروختن آنان به ترکمنها, رویگردان
نبودند! فریاد مردمان پسر و دختر از دست داده و خاک نشین بی نوا, به آسمان بلند
بود. کسی را یارای یاری آنان نبود. گرفتاری, درد و رنج مردم, فریادها, آه ها, ناله
ها و مویه ها, که روز به روز دلخراش تر و سهمگین تر می شد, روح بی آلایش او را می
آزرد و او را به چاره جویی وامی داشت.

طباطبایی ریشه همه این فسادها, ناهنجاریها و دردها و زخمهای چرکین اجتماعی را در
حکومت فردی و استبدادی می دانست, از این روی بر آن شد دست به کار شود و به درمان
این درد مزمن برخیزد. او, سرانجام به این نتیجه رسید که قانون گرایی, قانون مداری و
کاستن از قلمرو حکومت فردی, با تشکیل مجلس و عدالت خانه, می توان بخشی از این آلام
را کاست. امید داشت, با تشکیل مجلس شورا و رایزنی نمایندگان مردم در سامان بخشیدن
به جامعه, فقر و بی چیزی و بی عدالتی رخت بندد و مساوات و رفاه جایگزین آن شود.

او به طالب علمان نیز سفارش می کرد: به بخشهای اجتماعی فقه و حقوق سیاسی نیز توجه
کنند و با بهره گیری از اندیشه های ناب اسلام, بویژه سیرت امیرمؤمنان(ع) و تجربه
های بشری در گسترش عدالت بکوشند.

(یا داود انّا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ولا تتبع الهوی فیضلک
عن سبیل الله یعنی: ای داود, به درستی که گردانیدیم تو را جانشین در روی زمین; یعنی
تدبیر امور عباد را در کف با کفایت تو نهادیم, پس حکم کن میان مردمان به راستی و
درستی; یعنی بر وفق امر ما. اشیاء را در موضع خود وضع نما و پیروی مکن هوای نفس و
آرزوهای آنان را, که اگر تابع نفس شوی و به خلاف حق حکم کنی, پس گمراه سازد تو را
هوای نفس و بگرداند تو را از راه خدا و طریق حق, که آن جاده شریعت و قانون خدایی
است.

خداوند حکم می فرماید بر آن که: مردم به طریق عدل رفتار نمایند. انبیاء و اولیاء,
مردم را واداشتند به عدل, با این که عدل و مساوات تکلیف اولیه انسانیت است و بقاء
نوع, منوط به عدل است. و در قرآن و اخبار معصوم تأکید شده است به عدل.

(ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها واذا حکمتم بین الناس ان تحکموا
بالعدل انّ الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعاً بصیرا)

(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط ولایجرمنّکم شنئان قوم علی ان
لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون)

امروز, کفار و ملل اجانب طریق عدل را مسلوک داشته اند, ما مسلمانان از طریق عدل
منحرف شده ایم, یا ظالم و ستمکاریم و یا معاون ظلمه می باشیم. هشت ماه, بلکه زیادتر
می باشد که به جز این یک کلمه عدل دیگر چیزی نگفته ایم….

اگر گفتیم معدلت می خواهیم, غرض این بود که مجلسی تشکیل شود و مجلس و انجمنی داشته
باشیم که در آن مجلس, به داد مردم برسند و بدانند که این رعیت بیچاره, چه قدر از
دست ظلم حکام ستم می کشند و به چه اندازه نفوس و عرض رعیت از ظلم دیوانیان در سال
تلف می شود.… یک سال است اهل فارس متظلم اند… حالا فارس هم از دست ما رفت. نه تنها
فارس خواهد رفت; بلکه تمام بنادر و سرحدات ایران رفته است… شماها نمی دانید که در
ولایتها این حکام چه ظلمها می کنند, رعیت بیچاره ایران خودش و اهل و عیالش باید نان
ذرت و جو بخورند که مالیات دیوان را بپردازند. نه رعیتی باقی مانده و نه در خزانه
پادشاه چیزی موجود است. پادشاه, به واسطه خزانه, پادشاه خواهد شد و خزانه معمور نمی
شود, مگر به واسطه آبادی مملکت و مملکت آباد نمی شود, مگر به واسطه عدل.

حکایت قوچان را مگر نشنیده اید که پارسال زراعت به عمل نیامد, و می بایست هر یک نفر
مسلمان قوچانی, سه ری گندم مالیات بدهد, چون نداشتند و کسی هم به داد آنها نرسید,
حاکم آن جا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم مالیات گرفته, هر دختری به ازای
دوازده من گندم محسوب و به ترکمان فروخت….

ای مردم! بدانید و بفهمید, همه شماها مکلفید به رفع ظلم.

در زمان حضرت امیرالمؤمنین(ع) اهل مصر خدمت حضرت امیرالمؤمنین شکایت از عمال عثمان
کردند.

حضرت فرمود: عده مظلومین زیادتر است, یا عده ظالمین؟

عرض کردند عده مظلومین بیش تر است.

فرمودند: پس سبب ظلم, خودتان می باشید.

عارضین مقصود را درک کرده جمع شدند و… عمال عثمان را از کار انداختند و ریشه ظلم را
کشیدند….

ییک نفر نمی تواند همه اسباب و ادوات و لوازم را مهیا نماید, پس باید جماعتی تشکیل
شود, برای انتظام امر یک نفر و این جماعت, به واسطه دو قوه شهویه و غضبیه که دارند,
با هم مزاحمت خواهند کرد; زیرا که شهوت جذب ملایم است و غضب دفع منافر. هر شخصی به
واسطه قوه شهویه طالب است ملایم را و هرکس مخالف او شود, در مقام دفع او خواهد
برآمد و کذلک رفیقش. پس معلوم شد که انسان محتاج است به تمدن و اجتماع با نوع خود و
این است معنی الانسان مدنی بالطبع.

عقلا و دانشمندان, یک نفر را مشخص و معین و انتخاب نمودند برای حفظ نوع خود… این
شخص را پادشاه گویند. پس پادشاه; یعنی کسی که از جانب ملت منصوب شود و مالیات و
سرباز بگیرد برای حفظ رعیت از ظلم کردن به یکدیگر. این پادشاه, مادامی که حفظ کند
رعیت را و ناظر به حال رعیت باشد, رعیت باید مال و جان بدهد; اما اگر پادشاه بی حال
و شهوت پرست و خود غرض باشد, رعیت باید مال و جان به او ندهد و مال و جان را به کسی
دیگر بدهد که حافظ رعیت باشد….

… فرض می کنید مرا کشتند, اولادم به جای خواهند ماند. سایرین را کشتند اولادهایشان
باقی خواهند ماند. آنها مقاصد ما را اجرا خواهند داشت. به اجدادم قسم است تا زنده
ام دست بردار نیستم… من که باید بمیرم, حال کشته شوم بهتر است. جدم را کشتند, اسم
مبارکش شرق و غرب عالم را گرفت… خون من عدالت را استوار خواهد کرد و ظلم ظالمین را
دافع و مانع خواهد گردید.)

طباطبایی با یادکرد از عدالت امیرکبیر و ضرورت دغدغه وزرا و کارگزاران دولت برای
عدالت و دفع ستم از رعیت و بیان شمه ای از آثار عدالت و جامعه توحیدی, پس از ذکر
مصیبت امام حسین(ع) سخن خود را چنین به پایان برد:

(امروز پادشاه حقیقی اسلام و بزرگ ما امام زمان, عجل الله فرجه, می باشد و ما نوکر
آن حضرت می باشیم و از احدی ترس و واهمه نداریم و در راه عدالت کشته شویم و از آن
حضرت کمک می خواهیم و مدد می طلبیم و در سر این مقصود باقی هستیم, اگرچه یک سال و
یا ده سال طول بکشد. ما عدل و عدالت خانه می خواهیم. ما اجرای قانون اسلام را می
خواهیم. ما مجلسی می خواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانونی مساوی باشند.
ما نمی گوییم مشروطه و جمهوری, ما می خواهیم, مجلس مشروعه, عدالت خانه و…)۳۸

طباطبایی در همه مرحله های مبارزه, پیشاپیش مردم بود و پس از پیروزی برای کمک به
مشروطه و مجلس, به مجلس رفت و در بیان و روشنگری قانونهای اسلامی و نظارت بر سیر
قانونگذاری و جلوگیری از کژراهه رویها و انحرافهای قوه مقننه, سخت تلاش کرد.

در جریان اشغال مجلس, آزار و اذیت بسیار دید و سپس به مشهد تبعید شد.

۵. توجه به بیرون از مرزها و سرنوشت مسلمانان: سید محمد طباطبایی افزون بر آگاهی از
حال و روز ایران و رویدادهای سیاسی و اجتماعی آن, از آن چه در کشورهای دیگر می
گذشت, باخبر بود و دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی آنها را پی گیری می کرد. از عالمان,
طالب علمان و فرهیختگان می خواست, تجربه های موفق آنها, بویژه ژاپن را در زمینه
پیشرفتهای اقتصادی و… در کانون توجه خود قرار دهند و بهره گیرند. در آن روزگار,
دولت ژاپن در زمان میکادو, از صورت حکومت فردی به حکومت جمعی مشروطه دگر شده بود.
میکادو در سال ۱۸۸۹ اعلان مشروطیت داد و ژاپن در سایه شورا و مجلس, با همّت و تلاش
مردم دگرگون شده و رهیده از استبداد, در عرصه فرهنگ و صنعت و فنون, پیشرفت کرد و
توانست با قدرت نظامی و اتحاد ملی, دولت دیکتاتور و مستبد تزار روس را در نبردی که
بین دو کشور درگرفته بود, شکست دهد.۳۹ و این رویداد, برای ستمدیدگان و محرومان
جهان, امیدهایی پدید آورد. بویژه ایرانی که از همسایگی با رژیم تزار آسیبها دیده
بود و بخشهای مهمی از سرزمین آن را به زور در چنگ خود گرفته بود.

سید محمد طباطبایی, چون دغدغه مردم مسلمان ژاپن را داشت, تلگرافی به پادشاه ژاپن زد
و به وی سفارش کرد, با مسلمانان ژاپن به خوبی و نیکی مدارا کند:

(حضور میمنت ظهور, اعلی حضرت امپراطور معظم بهیه ژاپون, اگرچه با اخلاق مرضیه آن
اعلی حضرت و تمدن فوق العاده دولت بهیه ژاپون, به این اظهار احتیاج نبود, ولی در
مقام اخوت با برادران مسلمین ساکنین آن مملکت, مقتضی این توصیه شده, استدعا می
نمایم که توجه ملوکانه نسبت به آن برادران دینی طوری باشد که آسوده و محترم بتوانند
از عهده تکالیف دینی و دنیوی برآیند.)۴۰

* شیخ فضل الله نوری: شیخ شهید, برجسته ترین شخصیت علمی تهران و از پیشاهنگان جنبش
مشروطه بود. او, پس از فراگیری مقدمات در ایران, به عتبات رفت و مدت بیست سال در
نزد عالمان پارسا و پرهیزگار حوزه نجف و سامرا, به فراگیری دانشهای اسلامی پرداخت و
به اجازه اجتهاد و اجازه حدیث, دست یافت. از جمله استادان او شیخ راضی نجف, شیخ
مهدی آل کاشف الغطا و میرزای شیرازی بودند.۴۱

او, بیش ترین استفاده را از مکتب میرزای شیرازی برد که در دانش و بینش و دوراندیشی,
سرآمد فقیهان روزگار خود بود. درایت و زعامت حکیمانه او بود که ایران را از ورطه
هولناک اسارت کمپانی رژی رهانید. شیخ فضل الله نوری از نزدیک ترین و باهوش ترین
شاگردان میرزا بود و نخستین کسی بود که با او به سامرا هجرت کرد.

شیخ فضل الله در نجف و سامرا به جایگاه بلند علمی و فقاهتی دست پیدا کرد که اجازه
های استادان بزرگ, عالمان جامع و کامل, بر روایت حدیث و فتوا, شاهدی روشن بر جایگاه
علمی اوست و نیز رساله هایی ژرف فقهی که به قلم او نگارش یافته, مانند رساله فی
قاعده ضمان الید, صحیفه قائمیه, بر گستردگی دانش و بلندی اندیشه وی دلالت دارند.۴۲

شیخ فضل الله نوری, در سال ۱۳۰۰هـ.ق به تهران آمد و به آموزش و تربیت طالب علمان
پرداخت و به حوزه تهران جلوه علمی خاص بخشید.

اعتمادالسلطنه می نویسد:

(شیخ فضل الله نوری, افضل و اکمل تلامذه سرکار حجهالاسلام حاج میرزا محمدحسن شیرازی
مد ظله العالی, است. و در فقه و اصول و حدیث و رجال و انواع فضائل دیگر, امتیازی
بیّن دارد. اهالی دارالخلافه را به این بزرگوار اعتقادی است راسخ. مجلس درس و افادت
و افاضتش نیز امروز, بسی عامر و به وجود کافه مستعدین مدارس طهران دائر می باشد.)۴۳

سید محمدعلی شوشتری از علمای تهران درباره جایگاه علمی وی می نویسد:

(حاجی شیخ فضل الله مجتهد نوری, که در حوزه درس مرحوم میرزای بزرگ… بر همه فضلا
مقدم می نشست و از نظر دانش و فضل در رشته اصول, استاد درجه اول و در فقه محقق تام
که نظریاتش مورد استناد فقهای دیگر قرار می گرفت و یا در رشته حکمت و کلام, کسی را
یارای مجادله و یا بحث با ایشان نبود و در سایر رشته های ادبی و ضروری, جامع جمیع
کمالات بوده است.)۴۴

ملک زاده,که روزگاری در حوزه بوده و درس می خوانده و لباس اهل علم بر تن داشته است,
از درس پر رونق و شرکت هزارها طالب علم در مجلس درس او گزارش می دهد و یادآور می
شود: در بین مردم, جایگاه والایی داشت.۴۵

شیخ از دانشهای گوناگونی که در آن روزگار در حوزه آموزانده و آموزیده می شد, بهره
ها داشت. فقه, اصول, رجال و درایه, درس می گفت. با تلاش بسیار, شاگردان بنامی را به
پایه های بالای علمی و عملی رساند که هر یک وزنه علمی و خدمتگزاری راستین برای
جامعه شدند, از جمله: شیخ عبدالکریم حائری, حاج آقا حسین طباطبایی, میرزا ابوتراب
شهیدی, میرزا ابوالقاسم قمی, سید محمود مرعشی, آقا نورالدین عراقی, شیخ محمود مفید,
آقا محمد کبیر قمی,صالحی کنی, شیخ باقر معزی, میرزا مهدی و احمد آشتیانی, علامه هفت
تنی و…۴۶

علامه قزوینی, دو سال در محضر شیخ حاضر شده و از دانش سرشار وی بهره برده و چهار
سال استاد فرزندان وی بوده است. او از این آشنایی چنین یاد می کند:

(من خودم, دو سال در خدمت شیخ فضل الله تلمذ کرده و چهار سال به دو پسرانش:
ضیاءالدین و حاجی میرزا هادی عربی درس داده ام. من همه آنها را خوب می شناسم; آنها
اشخاص خوش قلب و نجیبی بودند.)۴۷

شیخ فضل الله نوری, در تهران, کارهای مهمی به انجام رسانید, گره های بسیاری از کار
مردم گشود و مردم در نزاعها و درگیریها و کارهای قضایی به وی رجوع می کردند و وی با
تشکیل محکمه شرعی, بین آنان داوری می کرد و گره از کار بسته آنان می گشود. وی وکیل
تام الاختیار و بازوی توانا و پر قدرت میرزای شیرازی در تهران بود:

(وکلای میرزا در شهر, از امین ترین و عاقل ترین مردم, و از میان نیکمردان بودند و
هیچ گاه از اوامر میرزا در وظیفه ای که بر دوششان می گذاشت, تخلف نمی ورزیدند.)۴۸

برگی از اندیشه ها و دیدگاه های روشنگر شیخ فضل الله نوری

شیخ, اندیشه های بلند, نو و کارگشا داشت. چون از سرچشمه وحی سرچشمه می گرفتند,
بسیار در روح و روان انسانها اثرگذار بودند. آثار پر برکت اندیشه او, در جنبش
تنباکو و نهضت مشروطه, جلوه گر شدند. پس از مشروطه و پس از آن که شربت شهادت نوشید,
اندیشه هایش, بیش از پیش دامن گستراندند و در پاسداری از اصول و ارزشهای اسلامی و
انگیزش غیرت دینی در سده اخیر بسیار کارگشا و نقش آفرین بودند.

۱. بایستگی جامه عمل پوشاندن و پیاده کردن اسلام در جامعه: دین و دینداری و نمود
اسلام در زندگی فردی و اجتماعی مردم, مهم ترین دغدغه شیخ بود. او بر این باور بود
که اسلام دینی است که برای نیازهای دنیوی و اخروی انسان امروز و فردا برنامه دارد و
شریعت اسلام, از حرکت باز نمی ایستد و کهنه نمی گردد و به بهترین وجه, برای همه
نیازهای بشری راهکارهای شایسته و درخور, پیش بینی کرده است. این فقیهان و صاحب
نظرانند که باید برنامه های دین را از کتاب و سنت بیرون بکشند و به گونه ای پیش
بروند که نیازمند به اندیشه و برنامه دیگران نباشیم. او, بر این باور بود اگر به
درستی اندیشه های راستین اسلام از کتاب و سنت به در آورده شود, نیازمند به کارگیری
قوانین دیگران, که ساخته و پرداخته فکر و اندیشه پر از کاستی بشری است, نخواهیم
بود.۴۹

وانگهی, ارزشها و دستورهای دینی, ویژه روزگار حضور امام معصوم نیست و در دوران غیبت
نیز می بایست مو به مو اجرا شوند و جامعه, از برکتهای تعالیم قرآن و سنت بهره مند
گردد. او خود در کنار پژوهش و تدریس, محکمه شرعی داشت, به حلّ دشواریها و
گرفتاریهای حقوقی مردم می پرداخت و در حد توان, احکام شرع را اجرا می کرد. از
عالمان دین می خواست بر اجرای دستورهای دینی نظارت کنند و نگذارند اربابان زر و زور
قانونهای اجتماعی را به سود خود تعریف کنند.

شیخ, در سال ۱۳۲۶, در پاسخ نامه یکی از عالمان قزوین, می نویسد:

(این زحمت و گرفتاریها تماماً تولید از تهاون در اجراء حدود الهیه و تسامح در تنفیذ
احکام شرعیه می شود. بعد از آنکه متخاصمان معاً در محکمه مجتهد جامع الشرایط ترافع
حضوری کردند و حکم قاطع به صدور رسید, دیگر چه جای آن است که اولوالشوکه [افراد ذی
نفوذ] تعلل بکنند و به ملاحظه وسائط و شفعا یا جهت دیگر در احقاق حقوق و اغاثه
مستغیث [دادخواه] و رفع ید عادیه [متجاوز] و قطع دابر ظالمین [کوتاه کردن پشتوانه
ستمکاران] کوتاهی بفرمایند. دشمنان دین و دولت به همین دستاویز است که مردم را جری
و جسور می سازند و دهنها را باز و زبانها را دراز می کنند…)۵۰

۲. بایستگی حضور گسترده و نقش آفرین عالمان در اجتماع: در بینش شیخ, مسؤولیت گریزی,
بی طرفی, بی نقشی, امید این که دیگران گره ها را بگشایند و… در اسلام جایی ندارد.
علما وظیفه دارند افزون بر نظارت بر اجراء حدود خداوند, در حل مسائل اقتصادی و
حاکمیت جامعه نیز به قدر توان, به مردم یاری برسانند و در گرفتاریها و تنگناهای
اجتماعی در کنار مردم باشند و گره گشای امور.

او در نامه ای به استادش میرزای شیرازی, درباره آن چه نیاز همگانی است و روی آوردن
مردم به تولیدات وارداتی, استفتاء کرد. میرزا, ذوی الشوکه را, که علمای دین, مصداق
بارز آن به شمار می روند, موظف کرد در سامان بخشیدن به این نیاز مهم, به جامعه یاری
برسانند و در کنار مردم باشند.

(مورد مذکور, باب سیاسات و مصالح عامه است و تکلیف در این باب, بر عهده ذوی الشوکه
از مسلمین است که با عزم محکم مبرم, درصدد رفع احتیاج خلق باشد, به مهیا کردن
مایحتاج آنها.)

شیخ شهید, در راه خودکفایی اقتصادی و برطرف کردن نیاز کشور به واردات خارجی, به
تلاش برخاست و از مردم مسلمان خواست با مصرف نکردن کالاهای خارجی, خود به فکر تهیه
آنها در داخل باشند. این حرکت شیخ و تلاش در راستای بی نیازی جامعه از دولتهای
بیگانه, میرزای شیرازی را خوشحال کرد و در پاسخ یکی از استفتاهای شیخ از او تشکر
کرد و کار او را ستود:

(در جواب سؤال از قند و غیره, آن چه نوشته بودید, از ترتب مفاسد بر حمل اجناس از
بلاد کفره به محروسه ایران, صانها الله تعالی عن حوادث الزمان, صواب, و همیشه ملتفت
به آنها و اصناف آن, که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است, بوده ام و از اقدام شما
در تهیه دفع آنها, که باید از محض غیرت دین و خیرخواهی مسلمین باشد, زیاده مسرور
شدم و البته به هر وسیله که ممکن باشد, رفع این مفاسد باید بشود.)۵۱

در واقعه تنباکو مبارزه با استعمار بریتانیا نیز, همه علمای بزرگ تهران شرکت کردند,
اما شیخ فضل الله نوری, پیشوا و جلودار علما در مخالفت با امتیاز رژی بود.

احتشام السلطنه در خاطرات خود نوشته است:

(در سال ۱۳۰۸… مرجع بزرگ عالم تشیع, مرحوم میرزای شیرازی, فرمان تحریم استعمال
تنباکو صادر و استعمال آن را در حکم محاربه با ولی عصر, عجل الله تعالی, اعلام
[کرد]… جمیع علماء اعلام و جامعه روحانیت تهران, از طلاب علوم دینی تا بزرگ ترین
مجتهد معاصر در آن نهضت بزرگ دینی و ملی, یار و یاور و حامی مردم و مجری فتوای
تحریم بودند…. در آن نهضت عظیم, که قدرت غالب و تسلط بیگانه, علی رغم همه نفوذ و
ریشه ای که در جمیع ارکان دربار و دولت ایران داشت… نفوذ و سلطه روحانیت و ریشه پر
دوام مذهب در دل و جان بیست کرور نفوس ایران, طعم تلخ شکست را به ایشان چشاند و
نشان داد که قدرتی مافوق قدرت امپراطوران انگلیس هم وجود دارد.

در آن وقایع, شیخ فضل الله نوری در تهران, کباده ریاست می کشید و در صف پیشوایان
روحانی, مشوّق و محرّک مردم در مخالفت با امتیازنامه رژی بود.)۵۲

۳. علما و رسالت عدالت گستری: شیخ فضل الله نوری, ترویج عدالت و دفاع از ستمدیدگان
را از رسالتهای بنیادین علمای دین شمرد و بر این باور بود: توسعه عدالت از توحید
جداناپذیر است و تربیت و تهذیب اخلاقی و اصلاح روح و روان و سامان بخشیدن به زندگی,
بستگی به عدالت دارد و در جامعه ای که پایه های طبقاتی و برخورداریهای اقتصادی,
مردم را از یکدیگر جدا کرده و بین آنان دره ای ژرف پدید آورده و در کنار کوخها و
خیل گرسنگان, زراندوزان و مرفهان بی درد, بی دغدغه و شاد می زیند, نمی توان دم از
توحید زد. خداوند از علمای دین پیمان گرفته که به سیری ستمکاران و گرسنگی فرودستان
لب فرونبندند و برای برپایی عدالت بستیزند.

شیخ شهید در دفاع از خود در برابر ژاژخواهی ژاژخواهان می گفت:

(علماء اسلام, مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم, چگونه من مخالف با عدالت
و مروج ظلم می شوم)۵۳

شیخ, همان گونه که جامعه ناعادلانه و نظام ستمکارانه را جامعه و نظامی اسلامی نمی
شمرد, اجرای عدالت را بدون پای بندی به باورها و اجرای درست دستورها و آیینها
اسلام, بی معنی می شمرد و بر این باور بود که: عدالت و آزادی و حریت و دفاع از
ستمدیدگان, بدون پیوستگی به دین و اعتقاد به قیامت, ضامن اجرا ندارد و افراد دین
گریز, خود را متعهد به پاسداشت حقوق دیگران نمی شمرند و گردنکشان, بدون تازیانه
حدود و قصاص مهار نمی شوند.۵۳ و افزون بر آن پرچم داران عدالت, اگر خود پای بند به
مرزهای دین نباشند, سرانجام خود ستمکار می شوند و به نام عدالت و آزادی, دوچندان بر
مردم ستم می کنند. شیخ برای برپایی عدالت خانه از آغاز مبارزه, با علما بود و با
عین الدوله, رویارو شد و در برابر تهدید وی, چنین به او پیغام داد:

(کسی که حیات و مماتش زیر قلم ماست, چگونه جرأت می کند چنین جملاتی را به زبان
بیاورد. به او بگو: ما از تو واهمه ای نداریم و عن قریب تکلیفت را روشن می کنیم.)۵۴

او همراه علما برای ادامه مبارزه و ایجاد مجلس و عدالت خانه به قم مهاجرت کرد و همه
مخارج اردوی قم را بدون منّت پرداخت و در مجلس به علما گفت:

(البته می دانید از روز حرکت از طهران تا امروز مبالغی گزاف مخارج تمام این حضرات
کردم و دیناری از هیچ کس نمی خواهم و تمنی ندارم…)۵۵

و نیز در سال ۱۳۲۵ او بود که برای مهار لجام گسیختگی رحیم خان شرور و عزل او از ایل
بیگی, به همراه سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی, به نزد شاه رفت و غائله
را خاموش گردانید.

اگر سرانجام, به ناسازگاری با مجلس برخاست, نه برای مخالفت با عدالت خانه و مجلس
شورا که مبارزه او به گفته خود و همراهان, برای جلوگیری از کژی و فساد در نهاد
قانونگذاری و چیره شدن کژباوران و کژاندیشان, بر هرم رهبری مشروطه بود وگرنه او نه
مستبد بود و نه با دربار میانه ای داشت و اگر در اواخر, به برچیدن مجلس رضایت داده
بود, به خاطر دفع افسد به فاسد بود; چه به شهادت شاهدان موثق و عالمان پارسا ر پی
آن بود که به جمع متحصنان بپیوندد.۵۶ و پس از کشته شدن آقا مصطفی آشتیانی در تحصن
عبدالعظیم, کشندگان او را به منزل خود راه نداد و پس از آن, کسی او را خوشحال ندید.

سید محمدعلی شوشتری از علمای تهران در این باره نوشته است:

(چنانچه بی غرضان رسیدگی می کردند, می فهمیدند, مرحوم شیخ اساساً با تمام اعمال
محمدعلی شاه مخالف بوده و حتی در مکاتبی که راجع به وساطت از کریم دواتگر, ضارب خود
به شاه نوشته, معلوم می شد که مرحوم شیخ, هرگونه نسبت استبداد به ایشان, افترایی
بیش نبوده است.

مرحوم شیخ, در تمام مدتی که محمدعلی شاه در باغ شاه سکونت داشت, برخلاف میل و
رضایتش, یک مرتبه او را به باغ شاه بردند و در آن مجلس هم, از مذاکرات شیخ, شاه
فهمید که شیخ با اقدامات او و درباریانش مخالف است.

در تمام مدت استبداد صغیر, مفاخرالملک جانی, حاکم تهران و یا قاتل واقعی مرحوم آقا
میرزا مصطفی آشتیانی, هر وقت خواست که به منزل شیخ برای ملاقات حاضر شود, مرحوم شیخ
اجازه نداد. و حتی پس از قتل فجیع مرحوم آقا میرزا مصطفی در حضرت عبدالعظیم, چند
ماهی که مرحوم شیخ حیات داشت, دیگر کسی ایشان را متبسم ندید و پس از آن واقعه,
رابطه مرحوم شیخ, که ظاهراً گاه گاهی با باغ شاه وسیله مکتوبی در بین بود, قطع
گردید و هیچ گونه ربطی با شاه و درباریان نداشت. روزی را به خاطر دارم, مرحوم
مشیرالسلطنه, که در آن تاریخ صدراعظم بود, برای رفع اختلاف و جبران از گذشته به
منزل شیخ آمد و پس از مذاکرات زیادی که با شیخ کرد, مأیوس از منزل شیخ خارج گردید و
حتی در مراجعت, به حاجی آقا علی اکبر بروجردی اظهار کرد که: این رفتار حضرت آقا با
شاه و ما بدتر از رفتار سیدین سندین است.)۵۷

شهید سید حسن مدرس نیز, در تحلیلی دراز دامن, از برنامه ریزی گروه های الحادی,
بویژه بولشویکهای روسی, برای به کژراهه کشاندن مشروطه و دور کردن علمای دین از
رهبری جامعه, با اختلاف و دوگانگی افکندن بین آنان, شایعه مستبد بودن شیخ فضل الله
و پیوند او با دربار و ملاقات و پول گرفتن, از محمدعلی شاه را, اتهامی ناروا از سوی
مخالفان برای بد جلوه دادن آن مرد بزرگ و به کژراهه کشاندن مسیر تاریخ می داند:

( در همان روزها, که صحنه مسخره انگیز و توهین آمیز ملاقات امیربهادر, فرستاده
محمدعلی شاه را با شیخ فضل الله نوری, مجتهد مسلم, منتشر کردند و دروغ و جعل بود,
اگر علمای ما و تاریخ نویسان ما, شوخی و مسخره نگرفته و به جای باور نمودن, ریشه
یاب دعای جانشینی پیامبران کند. تحقیقات فقهی شیخ, نه از سر تفنن و یا اعلان اجتهاد
که از سر ضرورت و رفع نیازهای فقهی جامعه اسلامی بود. از جمله رساله پرسش و پاسخ
شیخ فضل اللّه نوری و میرزای شیرازی, دربردارنده شصت پرسش فقهی در مهم ترین گزاره
های فقهی نو پیداست, مانند روابط با دولتهای بیگانه, مصرف کالاها و غذاهای خارجی و…
که شیخ فتاوی استاد را گرد آورده و آن را تأیید و نشر داده است. مجموع این نوشته
ها, به همراه حاشیه ها و روشنگری های شیخ درباره احکام اولی و ثانوی و احکام
حکومتی, راه های فقهی روشنی را فراراه جامعه اسلامی گشود.۵۹

شیخ فضل اللّه, در سال ۱۳۱۹ از راه استانبول, به مکه سفر کرد. در بازگشت از راه
جبل, شامات و عراق, که بیابانی قفر, خشک و سوزان بود, بازگشت.

مدینه منوره در آن سالها, در قلمرو حکومت آل رشید بود. آل رشید, به ره توشه حاجیان
دستبرد می زدند و آنان را آزار و شکنجه می دادند و از هیچ گونه کار ناشایستی
خودداری نمی کردند. کاروان حاجیان ایرانی و عراقی, در آن سفر آزار و اذیت و شکنجه
بسیار دیدند. شیخ که خود از نزدیک شاهد ماجرا بود, در بازگشت به نجف, عالمان را
برانگیخت: تا زمانی که امنیت راه جبل برقرار نشود, از این راه به مکه معظمه نروند و
رفتن از این راه, چون از میان رفتن دارایی و ره توشه و گاه زیان خسارت جانی را درپی
دارد, حرام است. علمای نجف, رفتن از راه جبل را حرام کردند. شیخ نیز در این باره
رساله (حرمت استطراق از طریق جبل به مکه معظمه) را نوشت. در این رساله آمده است:

(مخفی نماناد که رفتن از این صحراهای موحشه و این بیابانهای بی پایان, با این اعراب
خونخوار و دشمنان بی شمار, عقلا و شرعا, غیرجایز و حرام و از اظهر افراد: القاء نفس
در تهلکه است…

باری, تأملی نیست که الیوم, اقدام به استطراق از راه جبل, ذهابا و ایابا, مظنون
الضرر, مالا و عرضا و نفسا, بلکه مقطوع الضرر است و در این صورت استطراق حرام است…

و من حسن الاتفاق آن که: داعی, وقتی که به نجف اشرف و عتبات عالیات مشرف شده و
زیارت علماء اعلام و حجج اسلام آن بقاع شریفه مرزوق شد, دیدم که تمام آقایان از
کثرت تظلمات حاج و تراکم شهادات آنها بر واردات, متفق الکلمه, حکم به حرمت و منع
استطراق از طریق جبل, ذهابا و ایابا, فرموده اند…

و پر واضح است که مخالفت احکام این جمع از علماء اعلام حرام است.

بناء علیه, امید است اولیای دولت علّیه, در مقام اجراء احکام شرعیه و حفظ رعایا از
تلف و ضرر, غدغن اکید و منع بلیغ فرمایند که دیگر مأمورین جرأت اقدام نداشته
باشند.)۶۰

ناظم الاسلام, در دیداری که با شیخ در منزل سیدمحمد مجتهد داشته است, از شیخ سخنی
نقل می کند که بیان گر توجه دقیق شیخ به زمان شناسی است:

(نگارنده روزی که مشارالیه [شیخ فضل اللّه] در خانه آقای طباطبایی آمده بود, در
مجلس, ضمن مذاکره گفت: ملای سیصد سال قبل به کار امروز مردم نمی خورد.

شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی, بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمی خورد. ملای
امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد, باید مناسبات دول را نیز عالم باشد.)۶۱

شیخ بر عالمان دین لازم می دانست: دانش تاریخ و جغرافیا را فراگیرند و از دانشهایی
مانند: علم نجوم و هیئت که در دانش فقه و نیز تفسیر قرآن و خداشناسی و کیهان شناسی,
به کار آنان می آید, غفلت نورزند. او خود افزون بر فقه و اصول, از این دانشها آگاهی
داشت و از آنان سود می جست. ضیاءالدین درّی, از استادان حکمت تهران در این باره
نوشته است:

(نگارنده, در چند جلسه فهمیدم, قطع نظر از جنبه فقاهت, از بقیه علوم, همه, اطلاع
کافی دارند; از جمله, علم تاریخ و جغرافیا, که اغلب فقها از این دو علم بی بهره می
باشند. حتی در این اواخر, نزد مرحوم میرزا جهان بخش منجم, مشغول خواندن علم نجوم و
اسطرلاب بود. من عرض کردم: جناب آقا! در این آخر عمر, برای چه علم نجوم تحصیل می
کنید؟

فرمود: من از این علم چون بهره نداشتم و این مسأله برای من, یعنی اهل علم کلیتاً,
بد است که از این علم معروف بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم بهتر است که
بمیرم و ندانم.)۶۲

۵. ولایت فقیه: باور شیخ به ولایت فقیه و این که جامعه باید زیر نظر فقیه پرهیزگار,
دارنده همه ویژگیهای لازم: دانش, زمان شناسی, شجاعت و… اداره شود,همه سویه و ژرف
بود و مشعل راه او و روشنایی آف یانیه ای فقیهانه و روشنگر پخش شد که آشنایان به
ادبیات و شیوه قلم و مبانی فقهی علمای آن دوره, بر این نظر بودند که بیانیه به قلم
شیخ شهید است. بخشی از آن بیانیه, به این شرح است:

(از آن جایی که امام عصر, حجهبن الحسن, عجل الله فرجه, را توجهی تامّ است به شیعیان
و بقاء سلطنت سلطان ایران… از بابت لطف جاری فرمود به قلم شریف جناب مستطاب, قبله
الانام حجهالاسلام آقای میرزا محمدحسن شیرازی, دام ظله العالی, که از خواص بندگان
خدا و شیعیان امام همام(ع) است. و قریب نود سال در خدمتگزاری شرع مبین و ترویج دین
مبین خاتم النبیین(ص) زحمات بلانهایه کشیده و متوسل به ناحیه مقدسه امام زمان
گردیده که: (الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان
است) و الحق این کلمه جامعه شریفه, که مشتمل بر معانی کثیره است, داخل در امثال
توقیعات و الفاظ صادره از لسان صاحب الزمان است و چنان ابهت و وقعی در قلوب وضیع و
شریف و عالم و جاهل افکند که با هزار توپ و تفنگ, ممکن نبود ممانعت این خلق را از
شرب دخانیه کرد. گویا منادی امام عصر(عج) ندا در داد که ای مطیعین امام(عج) حفظ
اسلام موقوف به عدم استیلاء کفار است ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا….

وحفظ بیضه اسلام, داخل در اصول و فرائض عینیه است. بر تمام آحاد مسلمانان با عدم
مَن به الکفایه, واجب عینی است و اصل مسأله ما, داخل در احکام و موضوعات مستنبطه
نیست تا این که اطاعت حکم آن تنها بر مقلدین واجب باشد, بلکه از قبیل حکم در
موضوعات صرفه است که اطاعت حکم حاکم شرعی مطاع بر مجتهد دیگر و مقلدین لازم و محتم
است. به مقتضای فرمایش حضرت صادق(ع): (اذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما بحکم الله
استخف وعلینا رد والراد علیه راد علینا وهو علی حد الشرک بالله تعالی) مثل حکم جناب
حجهالاسلام میرزا, دام الله ظله العالی, حکم حجت امام عصر است بر خلق و نقض حکم
ایشان, نقض حکم امام است.)۶۳این بیانیه فقهی, از سوی یکی از مهم ترین و نامورترین
فقیهان تهران, وسوسه ها را از میان برد و همگی در پیروی دستور میرزا همداستان شدند.

پس از لغو امتیاز تنباکو, میرزای شیرازی با درخواست شیخ فضل اللّه نوری, حکم ولایی
تحریم تنباکو را لغو کرد. شیخ در نامه ای به ولی امر مسلمانان, او را از قطع دست
بیگانگان از شؤون ایران آگاه ساخت و خواستار حکم جواز مصرف و تجارت تنباکو گردید:

(…چون فعلاً, رفع مانع به کلی شده و بالمره امتیاز را برداشته, امر به حد خود کما
فی السابق رسیده, مستدعی است از حضرت عالی آن که به عبارت صریح… اجازه بفرمایید که
خلق, مشغول استعمال دخانیات کما فی السابق باشند و از مکاسب خود باز نمانند….)۶۴

شیخ فضل اللّه نوری, در رساله معروف: تحریم مشروطه, هم قانونگذاری در امور شرعیه را
در حوزه کار فقیهان می شمارد و هم ولایت و تصرفات شرعی در شؤون مردم را. و این نکته
را به گوناگون عبارت, بیان کرده و گاه به دلیلهای آن اشاره کرده است. ابتدا در
مقدمه ای تحلیلی یادآور می شود: پیامبر اسلام و امامان هم مقام نبوت دارند و هم
مقام حکومت و سلطنت. این عوارضِ ناخواسته خارجی بود که مقام سلطنت و حکومت جامعه را
از امامان گرفت و پس از غیبت, این وظیفه بر عهده فقیهان است, یعنی بیان قانون و
ولایت در امور شرعی جامعه:

(نبوت و سلطنت در انبیای سلف, مختلف بود. گاهی مجتمع و گاهی مختلف و در وجود مبارک
نبی اکرم و پیغمبر خاتم(ص) و هم چنین در خلفای آن بزرگوار حقا… نیز چنین بود تا
چندین ماه. بعد از عروض عوارض و حدوث سوانح, مرکز این دو امر; یعنی تحمل احکام
دینیه و اعمال قدرت و شوکت و دعای امنیت در دو محل واقع شد و فی الحقیقه, این دو,
هریک مکمل و متمم دیگری هستند. یعنی بنای اسلامی بر این دو امر است: نیابت در امور
نبوتی و سلطنت و بدون این دو, احکام اسلامیه معطل خواهد بود. فی الحقیقه, سلطنت قوه
اجرائیه احکام اسلام است… بعد از زمان غیبت امام زمان(ع) که امر راجع به نواب خاص و
عام آن بزرگوار شد, کم کم به واسطه سوانح ضعف در عقاید شد و از این رو, بی اعتدالی
زیاد شد علی حسب اختلاف الاوقات من اهتمام العلما والسلطنه وعدمه. پس به حکم این
مقدمه ظاهر و هویدا شد که اگر بخواهند بسط عدالت شود, باید تقویت به این دو فرقه
شود: یعنی حمله ٌاحکام و اولی الشوکه من اهل الاسلام.)

وی, در پاسخ شبهه شماری از روشنفکرنمایان که می گفتند: نمایندگان وکیل مردم اند و
اختیار کامل در تصویب قانونها و لایحه ها را دارند و وکالت بدانان برای قانونگذاری
مشروعیت می دهد, نوشت:

(وکالت چه معنی دارد, موکل کیست؟ و موکل فیه چیست؟ اگر مطالب امور عرفیه است, این
ترتیبات دینیه لازم نیست و اگر مقصد امور شرعیه عامه است, این امر راجع به ولایت
است نه وکالت و ولایت در زمان غیبت امام زمان(ع) با فقهاء و مجتهدین است, نه فلان
بقال و بزاز.)۶۵

سپس ایشان, با اشاره به توقیع (واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا)
و نیز روایت تحف العقول: (مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماء) استفاده می کند
که حق حکم و ولایت بر اجرای آن در روزگار غیبت, به دست فقیهان است:

(در زمان غیبت امام(ع) مرجع در حوادث فقها, از شیعه هستند و مجاری امور نیز به ید
ایشان است…. و در وقایع حادثه, باید به باب الاحکام, که نواب امام(ع)اند, رجوع کنند
و او استنباط از کتاب و سنت نمایند, نه تقنین و جعل.)۶۶

* سید عبدالله (بهبهانی م: ۱۳۲۹), یکی از کسانی که در نهضت مشروطیت درخشش ویژه ای
داشت و بر اثر تلاشها و پایمردیها, نامش با مشروطه عجین گردید, سید عبدالله بهبهانی
بود. او, پس از آموختن مقدمات علوم دینی در نجف به مجلس درس بزرگانی چون شیخ راضی
نجفی, میرزای شیرازی, سید حسین کوهکمری۶۷ و… راه یافت و به درجه والای اجتهاد رسید.
برای انجام رسالت و تبلیغ دین و هدایت مردم, به تهران بازگشت و جانشین پدرش سید
اسماعیل, که از مراجع بزرگ تهران بود, گردید. هم روزگاران و همگنان, او را به علم و
تدبیر ستوده اند.

شیخ محمد حرزالدین درباره وی نوشته است:

(کان عالما فاضلاً ادیبا محنکا ومن اهل المعرفه والتدبیر)۶۸

او عالمی فرزانه و ادیبی آگاه و صاحب نظر در امور و آزموده و صاحب بصیرت و تدبیر
بود.

بهبهانی, در دانشهای شرعی, بویژه فقه, مجتهد و صاحب نظر بود. از جمله کتاب های او
در این زمینه, عبارت است از:

مجموعه الرسائل الفقهیه, دربردارنده ۲۵رساله فقهی که در هر رساله, به یکی از مسائل
دشوار فقهی پرداخته است. این رساله, به نظر آقا بزرگ تهرانی, گویای ژرفای دانش و
اندیشه فقهی اوست.۶۹

سید عبدالله بهبهانی, مردمدار و ساده زیست بود. روح بلند او, او را از آزمندی, می
پرهیزاند و اخلاص و خداجویی, او را به خدمت به اسلام و مسلمانان وامی داشت. در این
راه هیچ منتی را جز از خدا نمی پذیرفت. این گفت وگو درباره سید عبدالله, که بین چند
تن از نزدیکان, آشنایان و مبارزان, در غیاب او روی داده, شاهد بر مدعاست:

(…آقا سید محمدتقی گفت: عیب کار این است که جناب آقا [سید عبدالله] پول ندارد که
خرج طلاب کند… حتی آن که چند شب قبل پول برای چای و غلیان مجلس طلاب نداشتند. آقا
سید احمد گفت: غصه پول را نخورید. عما قریب, جناب آقا صاحب پول خواهد شد, آن که
باید برساند خواهد رسانید.

مجد الاسلام, مدیر روزنامه ادب گفت: طلابی که اطراف جناب آقا می باشند, چون قصدشان
ترویج اسلام است و نجات دادن ایران, محتاج به پول و مخارج گزاف نمی باشد به اندازه
مخارج جزئیه هم ملت حاضر است و می رساند.

آقا سید محمدتقی گفت: چند نفر از هواخواهان اسلامیت, حاضر شده اند که: پول بدهند تا
ده هزار تومان متقبل شده و آوردند, لکن جناب آقا [سید عبدالله] قبول نکرد و می
فرمایند من جز رفاهیت و آسودگی مردم مقصودی ندارم. گرفتن پول منافی است با این غرض
مشروع و مقدس.

ناظم الشریعه گفت: من شنیده ام: هواخواهان امین السلطان محرک آقا شده اند.

آقا سید محمدتقی گفت: نه احدی محرک آقا نیست. اطراف جناب آقا, احدی از هواخواهان
امین السلطان نیست. محرک آقا ظلم و ستمی است که از بعض رجال دولت و درباریان دیده
است.)۷۰

اهل نظم و برنامه

اداره بیت و دفتر کار سید بهبهانی, بسیار سامان مند بود و او از بی برنامگی و درهم
بودن کارها و نامرتب بودن نامه ها و… برمی آشفت و ناراحت می شد. بر این باور بود:
نامرتب بودن نامه ها و استفتاهای ارباب رجوع… افزون بر تلف شدن وقت خود و ارباب
رجوع و سوختن فرصتها, سبب سرگردانی مردم می شود و این, به حیثیت و کرامت مؤمنان
آسیب وارد می سازد و مردم را از بیوت مراجع رویگردان می کند. از این روی:

(کابینه و اداره تحریر در خانه خود برقرار نمود و نوشتجات و مکاتیب وارده را نمره
می گذاردند که باعث تعطیل جواب و اغتشاش نوشتجات نشود.)۷۱

اجتماعی و ستم ستیز

سید عبدالله عالمی اجتماعی و مردم خواه, دلیر, نترس و ستم ستیز بود. همین ویژگیها,
خصلتها و روحیه ها بود که او را وارد میدان مبارزات مشروطه خواهی کرد. و در این
راه, رنجها و سختیهای بسیار کشید و سرانجام, در راه هدفهای مقدسش, به درجه والای
شهادت دست یافت و با مرگ سرخ خود, افقهای تیره را روشن کرد. در اندیشه ها و رفتار
اجتماعی و سیاسی بهبهانی در مشروطه, بر سه نکته اساسی تأکید شده است:

مبارزه با بی دستوریهای کارگزاران قاجار از امرها گزاره هایی است که او هماره بر آن
تأکید داشت. به نظر او, هرج و مرج اقتصادی, خودسریهای کارگزاران در هزینه کردن بیت
المال و خزانه مملکتی, ناتوانایی دولت و فقر و تهی دستی ملت را رقم زده است. حکومت
فردی و بی قانونی کشور, دردی جانکاه و خانمان برانداز است که اگر به درمان آن, همت
گماشته نشود, همه چیز را نابود و همه کس را به خاکستر می نشاند. جلوگیری از فساد و
رشوه و حیف و میل بیت المال را بسته به حکومت قانون و حکومت جمعی و شورا می دانست.
در نامه ای, که به امر ایشان به مشیرالدوله نوشته می شود, درباره خلاف کاریهای
کارگزاران چنین آمده است:

(چرا باید تقریباً سی هزار تومان, یا زیاده, به عنوان همراه نمودن اهل علم عتبات,
به حرکات خود, گرفته شود. آن وقت که نتوانستند اغفالی نمایند. محض حیف و میل مبلغ,
مزخرفات مجعوله را تلگراف و به تمام نقاط مخابره نمایند و عموم خلق, از دولت و ملت
منعطف گردند. لامحاله سی هزار خانه از رعیت بیچاره خراب می شود, تا این سی هزار
تومان تحصیل می شود; در صورتی که صلاح این است این خرابی به رعیت وارد آید, اقلاً
این وجه, صرف یکی از مصارف دولتی گردد. دیگر همراهان چه گرفته اند و چه برده اند
حضرت اجل بهتر می دانند. نمی دانم چه عرض کنم. خداوند متعال خودش اصلاح فرماید.)۷۲

از دیگر حرکتهای ایشان علیه ستم و بیداد قاجاریان, همراهی با عالمان در تحصن
عبدالعظیم بود. عالمان دین و مردم برای پایان دادن به ستمها و ناعدالتیها, جورها و
جفاها, حق کشیها و بهره کشیهای حاکمان قاجار تحصن کرده بودند. سخنان عالمان بزرگان
بست نشین و گفت وگوها, بر محور عدالت دور می زد:

(مشارالیه هم, با میرزا باقر و بعضی واعظهای دیگر, در صبح و عصر و شب در صحن مقدس,
منبر می روند و بی نظمی های دولت و تعدیات حکام و مامورین دولت را در خارجه نسبت به
رعایا و ستوه آوردن مردم را ذکر و جهت تحصن علما و استدعای آنها را یادآور می شوند.
که به جهت آسایش ملت علمای اعلام, یک عدالت خانه می خواهند.)

آقای بهبهانی می گفت:

(من بر حسب طغیان ظلم و تعدی و مظلومی این ملت, هجرت از خانه خود کرده به امام زاده
واجب التعظیم پناه آورده, تا نایل مقاصد حقه این مردم نشوم, عود به خانه خود نمی
کنم. هرگاه یک نفر هم نزد من توقف نکند, به تنهایی خواهم ماند, تا کار مرتب شود.)۷۳

بهبهانی پناهگاه مردم بود. او, وظیفه مجلس را تنها قانونگذاری نمی دانست به نظر او,
مجلسیان می بایست بر قوه مجریه نظارت کنند و در عدالت عمومی و رفاه اجتماعی بکوشند
و زبان مردم در میان گرفتاریها و دشواریها در نزد کارگزاران باشند و در یک کلمه, در
غم و شادی مردم شریک باشند. در سال نخست مجلس, شکایتهای بسیاری از شهرهای گوناگون
درباره رفتار ناشایست کارگزاران, ناامنی و گرانی به مجلس می رسید. شماری از
نمایندگان, نسبت به این روش ایراد گرفتند که این کارها در مسئولیت مجلس نیست و دولت
باید جواب گو باشد, ولی آقای بهبهانی, به واقع بینی گفت:

(پاره ای کارهاست که بالذات شغل مجلس نیست, ولی بالعرض امروز تکلیف مجلس رسیدگی در
آن امر است. چون امر نان و گوشت خیلی مغشوش [است] و انتظام بلدی هم که نداریم. مردم
تمام چشمشان به این است که نان و گوشت, لااقل, مرتب باشد, دیگر نمی دانند که این
ربطی به مجلس ندارد.) ۷۴

استقلال میهن اسلامی

هدف دیگر بهبهانی از وارد شدن به نهضت مشروطه, استقلال میهن اسلامی و مبارزه با
چیرگی غیر مسلمانان و اروپاییان به گلوگاه های امنیتی, اقتصادی و سیاسی کشور بود.
روسها امنیت تهران را در دست داشتند و نیز گمرک و پست, در دست بلژیکیها بود.
نوژبلژیکی که از سوی مظفرالدین شاه برای سامان دادن به امور گمرک استخدام شده بود,
بسیار زیاده خواه و افزون طلب بود. او برخلاف وعده های خود, در سامان بخشی به امور
گمرک, از مسافران رشوه می گرفت و حتی برابر قانونی که خود گذارده بود, رفتار نمی
کرد. افزون بر آن که مسلمانان را از اداره گمرک بیرون و به جای آنان غیر مسلمانان
را به کار می گمارد و به زائران, بویژه زنان مسلمان, توهین می کرد. این چیرگی
بیگانگان و کافران بر مسلمانان که قرآن, سخت آن را ناروا دانسته و بر مسلمانان واجب
کرد که هیچ گونه برتری را برنتابند, چیزی نبود که از چشم بهبهانی پنهان بماند و در
برابر پایمال شدن کرامت و عزت مردم, از خود واکنشی نشان ندهد. رفتارهای ناپسند نوژ
بلژیکی, به جایی رسید که در ماه محرم, در جشن رقص باله سفارت, با لباس روحانیت, عکس
گرفت و این کار توهینی آشکار به عالمان دین, انگاشته شد و بهبهانی, مردم را علیه
کارهای مسیو نوژ بلژیکی به واکنش واداشت:

(… ای مردم! در چندی قبل, تجار اطراف متظلم و شاکی بودند که پادشاه ما, اعلی حضرت
مظفرالدین شاه, گمرک را واگذار فرموده به مسیو نوژ, مستخدم بلژیکی. او هم تعرفه بر
گمرک بست و کتابچه طبع کرد و نشر داد که گمرک اجناس را از صادر و وارد, بر طبق آن
کتابچه بگیرند, لیکن در این مدت, بر طبق آن کتابچه, احدی از عمال او عمل ننموده اند
هرکس هرچه توانسته است از مردم و مال التجاره گرفته اند. حتی آن که از یک نفر, که
بر حسب تعرفه گمرک یک قران می بایست بگیرند, دو تومان و پنجهزار گرفته اند.

و در سرحدات خیلی مسلمانان را اذیت می کنند, از آن جمله زوار حضرت سیدالشهداء(ع) را
در سرحدات, خصوص سرحد کرمانشاه گرفتار و سرگردان داشته اند. حتی آن که زیر چادرها و
شلوارهای زنان را تفحص کرده اند.

حتی آن که امری تازه اتفاق افتاده است که کمر اسلام و مسلمانان را شکسته است و
مسلمین را خوار و ضعیف نموده است و آن این است که: عکسی از نوژ منتشر شده است و در
حالتی عکس برداشته است که لباس مذهبی یا رسمی ما را پوشیده است; یعنی عمامه به سر
گذارده و عبا به دوش افکنده است.

کارهای دیگر هم نموده است, مثل آن که در گمرک و پستخانه و اداره صندوق مسلمانانی را
که در این ادارات مشغول خدمت و زحمت بودند و سالها از این طریق معاش خود را تحصیل
می نمودند, خارج نموده و به جای آنها رعیت خارجه و یهود را منصوب داشته… باید از
اعلی حضرت پادشاه استدعا نماییم که نوژ را به واسطه این اهانتهایی که وارد آورده
است و این خیانتهایی که کرده و می کند, از کار خلع, بلکه او را اخراج نمایند.)۷۵

کار مهم و بنیادین بهبهانی, پاسداری از اسلامیت قانونی و قانون گزاران بود. او, با
آن که در روزهای نخست تصویب مشروطیت و آغاز مجلس, به شدت بیمار بود, ولی دغدغه نفوذ
بدخواهان او را آرام نمی گذاشت و در جلسه های مربوط به قانون و شیوه انتخابات مجلس
شرکت می کرد. استبدادیان, و روشنفکران وابسته, در صدد بودند هم در مرحله نوشتن
نظامنامه و قانون انتخابات و هم در مرحله تدوین قانون اساسی اعمال نفوذ کنند و
برنامه ها و خواسته های نامشروع خود را در آن بگنجانند. ولی بهبهانی و دیگر عالمان
دین: شیخ فضل اللّه نوری, طباطبایی و… در پی آن بودند که افراد ناباب و بی اعتنای
به دین و غرب زده به مجلس راه نیابند و نیز از ورود افراد مستبد و شریک ستم به مجلس
جلوگیری شود و شایستگان, دینداران و کاردانان به مجلس راه یابند. در نگاه بهبهانی,
اقلیتهای مذهبی, مانند یهود و ترسایان و زرتشتیان, در اسلام به رسمیت شناخته شده
بودند و حق داشتند برای دفاع از منافع خود در مجلس نماینده داشته باشند و بهبهانی و
طباطبایی خود عهده دار منافع آنها در مجلس اول بودند. و این, چیزی بود که نه
درباریان مستبد به آن روی خوش نشان می دادند و نه روشنفکران. از این روی هر دو گروه
عالمان را برنمی تابیدند, بویژه عالمان بیداری مانند بهبهانی و… را.

یحیی دولت آبادی می نویسد:

(اما نقطه نظر رجال مستبد در مخالفت با نظامنامه حاضر شده دو چیز است: یکی آن که
قوای مملکت, فقط در تحت اراده پادشاه بوده باشد و تجزیه نگردد. دیگر آن که
روحانیون, نفوذی در مجلس حاصل ننمایند, یا کم تر حاصل کنند و در این قسمت توافق نظر
مابین آنها و آزادی خواهان حاصل است.)۷۶

در مرحله تدوین قانون نیز, نظر بهبهانی بر این بود که دستورها و آیینهای شریعت,
سرلوحه قانون گذاری باشد, از خودرایی در تدوین قانون پرهیز شود و قانون گذاران,
مرعوب قانونهای پر زرق و برق دیگران نشوند. در بینش بهبهانی, اسلام دین کاملی است
که همه قانونها و آیینهای اقتصادی و جزایی و… مورد نیاز زندگی بشری در آن وجود دارد
و علما می بایست با استنباط از قرآن و سنت آن را تدوین کنند. همان دغدغه ای که شیخ
فضل الله نوری در تدوین قانون داشت, بهبهانی نیز داشت. با این تفاوت که نوری می گفت
ما با وجود قرآن و سنت نیازی به قانونهای دیگر نداریم; ولی بهبهانی, بر این باور
بود که در قانونها و آیینهای اسلامی همه مصالح انسانها برآورده شده است و چه بسا در
قانونهای دیگر کشورها, دستورهای حکیمانه و برابر با قانونهای اسلامی وجود داشته
باشد, که استفاده از آنها مشکلی پدید نیاورد. بسیاری از قانونهای حکیمانه از شریعت
اسلام گرفته شده است. درگاه استفاده, نباید چنین القا شود که این قانون از دیگران و
فلان کشور است, باید تحلیل و ریشه یابی شود و سرچشمه دینی و اسلامی آن روشن گردد:

(… یک خواهش دارم… و آن این است که: هیچ وقت عنوان نکنید که در فلان دولت همچو کرده
اند, و ما هم بکنیم; زیرا که عوام ملتفت نیستند و به ما برمی خورد و حال آن که ما
قوانین داریم و قرآن داریم. نمی خواهم بگویم که اسم نبرید, اسم ببرید و بگویید,
لیکن بشکافید و معلوم شود که این کاری که آنها کرده اند, از روی حکمت بوده و از
قوانین شرع ما اخذ کرده اند.)۷۷

بهبهانی و دیگر عالمان دین, نسبت به درازدستی بیگانگان به قلمرو شریعت حساس بودند و
تضمینی که با پیشنهاد شیخ فضل اللّه نوری و تأیید بی دریغ حوزه نجف, به زحمت به دست
آمد, نظارت فقیهان بر قانونهای موضوعه بود. در آغاز تشکیل مجلس, بهبهانی, طباطبایی
و نوری در مجلس حاضر شدند و در عمل, بر قانونها نظارت می کردند. ولی شیخ شهید لایحه
ای را مطرح کرد که پنج تن از عالمان برجسته, بیرون از مجلس, همه قانونهایی که در
مجلس گذرانده می شود, به دقت بررسی کنند و ماده های ناسازگار با شریعت را ردّ کنند.
سرانجام این ماده, با بیش ترین آراء تصویب شد و بهبهانی در تصویب آن و هماهنگی حوزه
نجف با مجلس, نقش اساسی داشت. در مرحله تصویب قانون عدلیه در متمم قانون اساسی نیز,
اختلاف آرای علماء و رقبا در مجلس به مشاجره کشید و بهبهانی, که هوادار اجرای
قوانین و احکام شرع و اجرای حدود الهی بود, در برابر دیگران که آن را برنمی
تابیدند, ایستاد, چنان که کار متمم قانون اساسی مدتی معطل ماند.

بهبهانی بر این باور بود:

(تمام ترتیب عدلیه, راجع به اجرای حکم شرع می شود و عدلیه, کاری ندارد, مگر اجرای
قوانین و احکام شرعیه, چنانچه مرحوم ناصرالدین شاه, یک وقت می فرمودند که: عدلیه
فراش باشی شرع است. پس عدلیه, کاری دیگر ندارد, مگر چیزی که امروز قدری برمی خورد
این است که می گویند: مجلس می خواهد محکمه را محدود سازد, و این منافی است; چرا که
در شرع محدود نیست….)۷۸

پایداری بهبهانی در اسلام خواهی و رویارویی با کژرویها, سبب شد که بدخواهان برای از
صحنه بیرون کردن وی, با همه وجود به میدان آیند. نخست شخصیت و جایگاه اجتماعی او را
هدف قرار دادند, آشکار و پنهان او را مستبد و متحجر خواندند. دستهای پنهان, که خود
شهامت رویارویی با او را نداشتند, با به خدمت گرفتن مزدور, زبان و قلم بمزد, جنگ
روانی علیه او آغاز کردند. چنان که شماری, به روشنی بدان اعتراف کرده اند.

ناظم الاسلام در باره فتنه گریهای اقبال الدوله ستمکار و دزد بیت المال در رواج
شایعه علیه سید عبدالله نوشته است:

(امروز, آقا سید حسین مصدق آمد و صحبت از زمان مشروطیت شد. از آن جمله گفت: من و
آقا سید رفیع و حاج میرزا جواد, صد و پنجاه تومان نقد و صدو پنجاه تومان قبض از
اقبال الدوله گرفتیم که بد از آقا سید عبدالله بگوییم)۷۹

انتقاد بهبهانی از افزون خواهیها و اختلاسهای بی حد و حساب اقبال الدوله از بیت
المال عمومی, او را به رویارویی رزیلانه با سید عبدالله بهبهانی واداشت.

و پس از آن که از این ترفند, طرفی برنبستند, بهبهانی را توسط مزدوران و کمیته
مجازات و وابسته به سفارت خانه های بیگانه شهید کردند. کشندگان او سه نفر بودند:
رجب, حسین لله و علی اصغر که با شعار آزادی و دموکراسی, دست به خون او آلودند.

محمود محمود, که اطلاعات گسترده ای در این باره دارد, نوشته است:

(من از وثوق الدوله, راجع به آنچه از پدرم شنیده بودم درباره دخالت کمال الوزاره,
که در آن ایام یکی از صاحب منصبان عالی رتبه وزارت مالیه بود و هم چنین عماد
الکتّاب و این که آیا در تشکیل کمیته مجازات, انگلیسیها, نقش داشتند یا نه, پرسش
نمودم.

وثوق الدوله لبخند زد و گفت: این چند تن آدمکش روی احساسات و عقاید شخصی خود دست به
آدمکشی زدند و کمال الوزاره و عماد الکتاب که هر دو از عمال سفارت انگلیس بودند,
ریاست آن گروه را به عهده داشتند.)۸۰

سخن را در اندیشه ها و کارکرد سید عبدالله بهبهانی به گزارش دقیق و استوار آقابزرگ
تهرانی پایان می دهیم:

(او در انقلاب مشروطیت ایران و تقسیم علما و مردم به دو گروه مشروطه و غیر مشروطه,
با مشروطه طلبان و از جلوداران آنان بود. و در این راه, گرفتاریهای بسیاری را تحمل
کرد و روزگار و وضع نابسامان او را ناچار به مهاجرت به نجف اشرف کرد. پس از آرامش
کشور, در میان استقبال عمومی به ایران بازگشت و این بار در معرکه ای بزرگ تر فرو
رفت; چه او و گروهی از برادران دینی اش, به جهاد برای تطبیق قوانین مجلس با احکام
اسلام برخاستند و در این مرحله رویدادها و بدعتهایی رخ داد و بهبهانی در این هنگامه
[به دست مخالفان] کشته شد.)۸۱

* سید ریحان الله بروجردی: وی از مراجع صاحب رساله تهران و از همراهان مشروطه
خواهان و در زمره پیشاهنگان نهضت مشروطه به شمار می آمد. همکاری او با جنبش, بویژه
در دوران استبداد صغیر و رفتن به عبدالعظیم برای تحصن علیه شاه و دربار, با طلاب
حوزه خود, نقش بسزایی در شکستن طلسم ترس و وحشت کودتا داشت.

آقابزرگ, شمه ای از شرح حال او را چنین بیان می کند:

(سید ریحان الله بروجردی, پس از فراگیری مقدمات و سطح… به نجف هجرت کرد و در نزد
بزرگان مدرسان نجف, به مرتبه والایی از دانش رسید. پس در دوره میرزا عبدالله
همدانی, در بروجرد و همدان به وظایف شرعی مشغول شد. سپس به تهران آمد و در تدریس و
فتوا و امامت نماز و… مرجع و پناهگاه مردم شد او فقیهی زبردست و اصولی ای دانا و
رجال و تاریخدانی خبیر و حدیث شناسی برتر و مفسری فرزانه بود. در همه این فنونی که
گفته شد, دارای اطلاع و احاطه کامل بود. بویژه در دانش فقه و رجال و رشته های علوم
حدیث. او سخنوری بی نظیر بود و در این عرصه, دستی توانا داشت, چنان که برای استفاده
از منبرش توده های مردم و بسیاری از نخبگان و فاضلان جمع می شدند. او, دینداری
پارسا و اهل نیایش و عبادت بود و در یک جمله, همه فضائل و ارزشهای نیک در او جمع
شده بود. و مردم از او تقلید می کردند و رساله عملیه اش چاپ شد. و در اواخر عمر, از
بزرگ ترین مراجع عصر خویش بود. او آثار نفیسی را در اخلاق و فقه و دعا نوشته
است.)۸۲

* آقا جمال الدین افجه ای: در صحنه ها و عرصه های گوناگون مشروطه, نقش آفرین بود.
دوران استبداد صغیر, برای بازگشایی مجلس و از میان برداشتن و ریشه کن کردن استبداد,
کمکهای اثرگذاری انجام داد. در جریان محاصره مجلس او و گروهی از مردمان مؤمن به کمک
مجلس آمدند.

آقا جمال دارای پایگاه علمی بالایی بود: از شاگردان شیخ انصاری و شیخ راضی نجفی.
جایگاه علمی و پایگاه مردمی او, ممتاز و مشروطه خواهی او, مردم را به پشتیبانی از
مجلس وامی داشت.

آقابزرگ درباره پایگاه علمی وی نوشته است:

(او, عالمی پر مایه و مرجعی پسندیده و مطاع بود. در زمان شیخ انصاری, به نجف کوچید
و پس از او, در درس شیخ راضی نجفی و میرزا حسین خلیلی حاضر شد و… سپس به تهران
بازگشت و به کار امامت و تدریس و… پرداخت. او عالمی بود پارسا, باتقوا و صالح, او
از مرجعیت و فتوا به واسطه پارسایی دوری گزید, ولی مردم به او رو آوردند و او را
ناگزیر به پذیرش ریاست دینی کردند و مرجع تقلید مردم شد.)۸۳

* خاندان آشتیانی: این خاندان, از خاندان بزرگ ایران و پیشرو در حرکتهای اصلاحی
بوده است. در جنبشهای آزادی خواهانه سده اخیر ایران, بسیاری از بزرگان آن, نقش
آفریده اند. بزرگ این خاندان, حاج میرزا حسن آشتیانی (م:۱۳۱۹) مجتهد اصولی دوره
ناصری و شاگرد شیخ انصاری, از مراجع و مدرسان بنام فقه و اصول در حوزه تهران بود.
در نهضت تنباکو و قیام علیه کمپانی رژی, در دفاع از کرامت و عزت مسلمانان, به تکاپو
برخاست و در جبهه مقدم ضد استبداد قرار داشت. با تلاشها, تکاپوهای شبان و روزان او
بود که حکم مجدد شیرازی در تهران به کرسی نشست و ناصرالدین شاه, ناگزیر تن به لغو
امتیاز تنباکو در سال ۱۳۰۹ داد. از این روی, در صفری به عتبات با استقبال پر شور
میرزای شیرازی و عالمان بزرگ و طالب علمان حوزه سامراء رو به رو گردید و میرزا با
این حرکت نمادین از تلاشها و تکاپوهای او قدردانی کرد.۸۴

در دامن و مکتب انسان ساز و دگرگون آفرین این انسان والا, عدالت خواه و
استعمارستیز, عالمان آگاه و دلیر و مبارز و فقهایی تیزبین تربیت شدند که در عرصه
های گوناگون, از جمله در جنبش مشروطه, به یاری مردم و رهبری جریانهای فکری حق مدار
برخاستند. اینان, با رفتار, دانش و بینش استوار, طالب علمان و مردم را برانگیختند و
علیه بیداد به بسیج طالب علمان از جان گذشته پرداختند و صحنه هایی از ایثارگری
آفریدند. از جمله:

* شیخ مرتضی آشتیانی (م:۱۳۶۵): وی در دامن و مکتب شورانگیز پدر تربیت شد. مقدمات و
سطح را در نزد پدر و دیگر اساتید تهران فراگرفت و آن گاه به حوزه نجف رخت کشید و از
محضر آخوند خراسانی و دیگران بهره برد و پس از رسیدن به مقام والای اجتهاد, برای
تبلیغ دین و خدمت به مردم, به تهران بازگشت و در مسجد خازن الملک به امامت نماز و
تبلیغ دین مبین و ارشاد مؤمنان پرداخت. سرپرستی مدرسه مروی نیز بر عهده او بود.۸۵

دانش بالا, فقاهت, مردمداری و پارسایی, به او جایگاه ویژه بخشید. رویکرد پرشور و
بالای مردم به وی, سبب شد که بتواند در حرکت و نهضت مشروطه, اثرگذار باشد. او با
آغاز جنبش با دیگر عالمان بیدار همراهی کرد. از جمله در ماجرای ایجاد بانک روس و
رویدادهایی که به لغو امتیاز آن انجامید, در عرصه حضور داشت. و در تحصن حرم
عبدالعظیم و دیگر رویدادها, همراه و هم گام با عالمان بود. وی برای مطالبه مشروطیت
نامه ای دقیق و استوار, به مظفرالدین شاه نوشت و دلیلها و بایستگیهای آن را برشمرد
حرکت علمای روشن و این نامه, در شتاب بخشیدن به امضای مشروطیت از سوی شاه, بسیار
اثرگذار بود. در بخشی از نامه آمده است:

(هرچند, تقریباً, در دو سال قبل از این, که از دعاگویی در اعتاب مقدسه مراجعت کرده
بودم, به توسط بعضی از باریافتگان حضور مبارک همایونی, لسانا عرض نموده و برحسب
خوابی که در بلده طیبه کاظمین(ع) دیده بودم و مأموریتی که از ناحیه مبارکه امام
همام موسی بن جعفر, ارواحنا فداه, داشتم, استدعای مجدانه در اصلاح امور کرده بودم
که حضور مبارک عرض شود و ظاهراً, بل جزماً, در پیشگاه همایونی از باب اعتیاد به
مسامحات در ایصال عرایض و عدم فرق در عرایض راجعه, به امور مهمه و غیر مهمه, که به
اعتقاد قاصر دعاگو, بزرگ خیانتی است, عرض ننموده اند.

اینک, چون گسستن رشته انتظام امر مملکت و تبدیل ترقب صلاح و حسن عاقبت, به فساد و
وخامت امر, بل خوف اعدام نفوس و شخوص قاطبه اصناف و طبقات رعایا از رجال ملت و دولت
و هتک ناموس و اعراض آنان, از اقامه برهان گذشته و به مرتبه شهود و وجدان رسیده و
تجافی در چنین مقام و کف از عرایض صادقانه راجعه به دولتخواهی در این اوان, گذشته
از این که به ضرورت عقل, بیرون از طریقه ارادت قلبیه و دعاگویی است, بلکه علی
الانصاف اقوی مرتبه خیانت و معاونت معنوی منافی با فطرت اسلامیه و تحصیل رضای خاطر
مبارک حضرت نبویّه و اوصیائه المرضیّه است. لازم دانست که به توسط عریضه در پیشگاه
همایونی, استدعای توجه کامله ملوکانه در اصلاح مفاسد مشهوده نمایم که قبل از آن که
مرتبه اصلاح پای در اوج امتناع نهد و از طریق بشریت خارج شود, بذل توجهی شود و به
یک جلوه مرحمت, مملکت به این انقلاب مأمن قدس آید و مورد رشک و غبطه معاندین از
داخله و خارجه و مخربین مجمع انس.

حس اولیه بشریت حاکم است که دعاگو, اگر ملاحظه خصوصیات شخصیه خود را نمایم و تابع
هوا شوم, از باب این که استبداد از برای قاطبه رؤسای ملک و ملت به ملاحظه نیل به
مقاصدشان, بدون هیچ مانعی عموما مفید است و عنوان مقابلش مضر و به واسطه اصلاحات
مالیه و عرضیه و اتهامیه که بر دعاگو وارد آوردند, در مبحث هرج و مرج سابق, خصوصاً
به هیچ وجه نباید پیرامون مشروطه گردم و مذکّر آن شوم, فضلا از این که استدعای
عاجزانه از پیشگاه همایونی در اقامه آن نمایم; لکن از آن جایی که امروز, اصلاح امور
و انتظام رشته منقصمه [گسیخته] جهات مملکت را منحصر به اعاده معدوم و اقامت قیامت
کبرای مشروطه می دانم و گذشته از آن اگر امور, کما هو المحزوم [انتظار می رود] به
همین منوال قلائل ایام [روزگاری دیگر] دیگری بگذرد, تمامت شخوص مملکت در معرض فنا و
زوال واقع خواهند شد, بلکه به اصطلاح اهل علم نفس مملکت مصداق قضیه سابقه الموضوع و
مصدوقه شعر معروف: (که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان) خواهد شد لذا استدعای
عاجزانه از حضور مبارک همایونی… می نمایم که به حزم صائب [احتیاط لازم] ملوکانه
توجهی فرموده و مرض عمومی مهلک مملکت را که به علاج آن مشهود دعاگو شده که منحصر
است به اعمال تریاق [داروی] مشروطیت و اجرای قانون اساسی. قبل از آن که این تریاق
روان بخش, اقتضای تأثیرش بگذرد و موردی از برای اعمالش نماند, اراده سنیه به اصدار
دستخط آفتاب نمط بر اقامه مجلس شورای ملی صادر شود بلکه بعون الله و تأییده به
میامن توجهات کامله ملوکانه آب رفته به جوی آید و جمع شتات [پراکندگی] شود و این یک
مشت رعیت مسلمان بدبخت در عهد امن و امان به دعاگویی دوام دولت و سلامت ذات اقدس
همایونی عمری به فراغت مصروف نماید.)۸۶

خبر این نامه و دیگر سخنرانیهای آقا مرتضی آشتیانی درباره فایده های مجلس شورا و
نقش آن در جلوگیری از استبداد, به نجف رسید و آخوند خراسانی در نامه ای, موضع وی را
ستود و از سیر پیشرفت کارها ابراز امیدواری کرد.

* شهید مصطفی آشتیانی (م:۱۳۲۵هـ.ق): پرورش یافته دیگر بیت و مکتب میرزا حسن
آشتیانی, میرزا مصطفی آشتیانی بود, مشهور به افتخار الحکماء. او, دروس دینی را تا
مرحله اجتهاد, پیموده بود. افزون بر تبحر در دانشهای فقه و اصول, در ادبیات عرب و
پارسی, قدیحه ای توانا داشت. نیکو شعر می سرود و با تاریخ ادبیات و تاریخ اسلام و
ایران آشنا بود. او بر وزن شاهنامه فردوسی, کتاب افتخارنامه حیدری را درباره
رویدادهای دوران حکومت امام علی(ع) سرود.

حرزالدین درباره جایگاه علمی وی می نویسد:

(شیخ میر مصطفی, معروف به افتخار العلما… آشتیانی تهرانی, معاصر, عالمی بود ادیب و
عارفی بلند مرتبه… یکی از تهرانیهای معاصر درباره اش گفته است: اگر بگویم در ایران
مانند او پیدا نمی شود راست گفته ام.)۸۷

آشتیانی سرپرستی مدرسه خازن الملک را بر عهده داشت. در جنبش مشروطه, به همراه طلاب
مدرسه, پیشاپیش نهضت در حرکت بود. در رویداد و ماجرای لغو امتیاز بانک روس, در
اعتراض به سرپرستی نوژ بلژیکی در امور مرزهای ورودی و گمرک و پست و دیگر رویدادها و
حرکتها, شرکت داشت. توان علمی و مدیریت و آینده نگری اش سبب شد که بتواند حرکت و
مبارزات عالمان دین را سازماندهی کند و به نشستهای پراکنده علما, شکل انجمن بدهد.

جایگاه او در حوزه و در بین عالمان دین, چنان بود که آخوند خراسانی به او نامه می
نوشت پاره ای از خطرهای راه و ترفندهای دشمنان را, توسط وی, به مجلس یادآور می شد.
در نامه ای از آخوند به وی آمده است:

(خدمت جناب مستطاب ملاذ الاسلام آقای آقا میرزا مصطفی آشتیانی, دام عزه, به مجلس
شورای ملی شید الله ارکانه, معروض می دارد: بحمدالله تعالی از برکت توجهات مقدسه
حضرت ولی عصر, ارواح العالمین فداه, ظهور عنایات کامله ملوکانه, ادام الله تعالی
سلطانه, در انتظام امور مجلس محترم که اسباب نشر عدالت و ترقی دین و دولت و مملکت
است, موجب تشکر و امیدواری عموم و مخصوصاً در این موقع تشرف جناب مستطاب شریعتمدار
صفوه المجتهدین الاعلام رکن الاسلام, آقای حاجی شیخ مرتضی آشتیانی, دامت برکاته,
بیانات مفصله شائبه ایشان, در حسن ترتیبات و فوائد مجلس محترم برای دین و دولت و
عزیمت راسخه شاهانه در استحکام اساس این امر و اجرای نظامنامه اساسی, بر مراتب
دعاگوییها و امیدواریها افزود و چون در جمله بلاد, خصوصاً آذربایجان و غیر این,
توهم و موجب شورش و پریشانی عموم شده, مظنه نشر فساد و ترتیب مفاسد و انقلاب می رود
و محتمل است, لذا بذل مزید عنایت مجدانه خسروانه در استحکام امر مجلس محترم تلگرافا
استدعا شده)۸۸

میرزا مصطفی, پس از آن که استبدادیان مجلس را به سال ۱۳۲۶, به زور در چنگ گرفتند,
با گروهی از عالمان, روحانیان و مردم برای مبارزه با استبداد و اعتراض به این حرکت
ناخردمندانه و زورمدارانه, در حضرت عبدالعظیم, بست نشست و از آن جا مبارزه گسترده
ای را علیه شاه و دربار آغاز کرد, تا سرانجام ایادی شاه, شباهنگام, در حالی که نماز
می گزارد ناجوانمردانه به او یورش بردند و به شهادتش رساندند.

* سید ابوالقاسم طباطبایی: عالمی بزرگ و مرد اندیشه و عمل و تلاش گر خستگی ناپذیر
در عرصه مشروطه.

سید ابوالقاسم طباطبایی, فرزند سید محمد طباطبایی, ادیبی بود توانا و فقیهی ژرف نگر
و سیاست مداری کارآمد. در حوزه تهران, کرسی درس داشت.۸۹ افزون بر درس و بحث در عرصه
های فقهی مورد نیاز نیز, پژوهش داشت. از جمله در روزگاری که حجاب بانوان از سوی غرب
زدگان آماج حمله قرار گرفت, او احساس تکلیف کرد و رساله وجوب حجاب را با تکیه و
استناد بر قرآن نوشت.

آقابزرگ تهرانی از زندگی علمی وی چنین گزارش می دهد:

(او در نزد بزرگان علم و دانش, تا رسیدن به مدارج عالی و تبحر در نظم و نثر, حضور
به هم رسانده است. وی حاشیه ای بر کتاب ریاض دارد, از نکاح تا لقطه, و نیز رساله ای
در وجوب حجاب, برابر نص کتاب نگاشته است. دیوان شعری درباره اهل بیت به فارسی و
عربی دارد. و ارجوزه ای که دربر دارد همه بابهای فقه را. با سی هزار بیت با عنوان:
(الدره البیضاء) این نکته را سید هبهالدین شهرستانی به من خبر داد.)۹۰

خداوندگار نفس خود بود و ستم ستیز و جانبدار ستمدیدگان و گرسنگان. در این راه به
کمند زر و زور گرفتار نشد و پیشنهادهای دنیوی کلان دنیامداران و ستم پیشگاه زرمدار
برای بی طرف نگهداشتن او در جنگ حق و باطل و ستمدیدگان و ستمکاران, در او تأثیر
نبخشید.۹۱

او پیش از مشروطه هم قدافرازیهایی علیه بیداد داشت و با عالمان و پدرش سید محمد
طباطبایی, علیه بیدادگریهای امین السلطان, پیمان بستند.

(در تهران, آقا سید علی اکبر مجتهد تفرشی و آقای طباطبایی و امام جمعه و آقا میرزا
ابوالقاسم طباطبایی و چند نفر دیگر از علما… مجلسی تشکیل دادند و همگی اتفاق کردند
و هم رأی شدند و بر این یگانگی, یکدلی و هم رأی خود لایحه ای نوشتند و قسم یاد
کردند که هر کدام در برکناری امین السلطان, به قدر توان, کار کند و به تلاش
برخیزد.)۹۲

طباطبایی از آغاز تا پایان مشروطه با آن همراه بود. از بسیاری از برهه ها, گره های
کور مبارزه, به اندیشه توانای او گشوده می شد. او عالمان را, به شیوه درست مبارزه
متوجه می ساخت و پرده از ترفندهای درباریان برمی داشت.

روش طباطبایی, هم در نوع نگاه به مشروطه ممتاز بود و هم در شیوه مبارزه. او برخلاف
کسانی که می گفتند: نیازی به مجلس و مشروطه نیست و اسلام همه قانونها و حلال و
حرامها را بیان کرده و در کتابهای فقهی موجود است, می گفت: درست است که حلال و
حرامها در اسلام بیان شده, ولی در احکام دین چیزهایی است که بیان نشده و طرح و بیان
آنها به عالمان و خردورزان واگذاشته شده است. اسلام, کلیاتی را بیان کرده, ولی شیوه
اجرای آنها را که ممکن است نسبت به زمان و مکان فرق کند, به عقلا و علمای عصر
واگذارده است. از باب مثال بر اصل عدالت در اسلام تاکید شده و یا اداره جامعه برابر
آموزه ها و آیینهای دینی; ولی شکل اجرا و چگونگی پیاده کردن آن, به گونه تقسیم کار,
جدا کردن قوا و… باشد و یا به گونه دیگر از متون دینی نیازی به بیان آنها نبوده و
نیامده است و به عالمان و خردمندان و آشنایان به سیاست واگذارده شده است.

و از دیگرسو, او در برابر تندروانی که می گفتند: مجلس در گذراندن همه قانونها,
دستورها و آیینها, صاحب اختیار است و عالمان دین نباید در آن دخالت کنند و ملاک رأی
مردم و اکثریت است, بر این نظر بود که مجلس, نمی تواند در حوزه شریعت قانون
بگذراند. کار مجلس, قانونگذاری در حوزه اجرایی و کارهای دولت است. گزارش زیر, که از
جلسه مذاکره عالمان و دولتیان و درباریان در باب مشروطیت است, شایان توجه است:

(این مجلس, در عصرِ روز پنج شنبه منعقد گردید. صدراعظم و سعدالدوله و مشیرالدوله و
جمعی آخوند, از قبیل: سید احمد بهبهانی [از علماء مبرز تهران] و مؤید الشریعه و
امثال آنها بودند. از سفراء احدی نیامده بود. دو نفر در این مجلس, بر منافع ملت
مذاکره کرده بودند: یکی آقا میرزا ابوالقاسم و دیگری حاج محمد اسماعیل آقا…. حاضرین
که تکفیر کرده بودند. مشروطه خواهان را, جناب آقا میرزا ابوالقاسم, در جواب دستخط
شاه که تقریبا به همان مضمونِ دعوت نامه خطاب به صدراعظم صادر و قراءت شده بود,
گفته بود: اگر مقصود از این مجلس, اصلاح و رفع اختلاف است که آن راهی دیگر دارد و
اگر مقصود تنظیم ادارات دولتی است که آن به ما ربطی ندارد, با وزراء است. و دیگر آن
که: مشروطیت, ربطی به وضع قانون ندارد. در ممالک خارجه, چون قانونی نداشتند, عقلای
هر مملکتی, قوانینی وضع کردند, لکن ما قانون اسلام را داریم, باید به همان قانون
رفتار کنیم. بلی بعض قوانین که راجع به دولت است, اگر دولت اذن بدهد, بر ملت است که
آن قوانین را مدون نماید.

حاضرین گفتند: قانون اسلام, همه را بیان کرده است: حلال محمد حلال الی یوم القیامه
و حرام محمد(ص) حرام الی یوم القیامه.

جناب آقا میرزا ابوالقاسم گفت: قانون اسلام به طور کلی بیان کرده است, ولی بعض
چیزها که در اول اسلام نبوده است, مانند اداره نظمیه و وزارت خارجه, این جزئیات را
باید ملت از روی قانون اسلام مدون نماید.)۹۳

سید ابوالقاسم, در مبارزه و تلاش برای رسیدن به مشروطه و گسترش قانون مداری,
راهکارهای خردورزانه و منطقی را پیشنهاد می کرد و پی می گرفت.به مبارزه مدبرانه و
سیاست گام به گام, اعتقاد داشت.از روشهای قهرآمیز پرهیز داشت. بر این باور بود که
با نرمی و ملایمت و مذاکره و مبارزه منفی, اگر بتوان به هدف رسید نیازی به روشهای
قهرآمیز نیست. او, هماره یاران را به پایداری و استقامت در راه عدالت و برپایی قسط
دعوت می کرد. به باور او, برداشتن امین السلطان, نخستین گام پیروزی بود و برداشتن
یکی از سرسخت ترین بازدارنده ها. سامان مندی, به شکل واحد درآمدن, یکپارچگی و
همبستگی را شرط مهم ادامه مبارزه می شمرد. در گزارشی از سخنرانی وی در جلسه گروهی
آمده است:

( از فوائد اتفاق و عزم راسخ, مأیوس مباشید, عما قریب این مجلسی را که تشکیل دادیم,
تار و پود امین السلطان را از هم گسیخته و صدر اعظمی عالم و امین و درستکار, به
جایش خواهیم دید. از کمی انصار و دوستان خائف مباشید.

برای آنها مثال ذکر کرد و فرمود:

آیا ملتفت شده اید:در آب جاری که گاهی یک شاخه درختی جلو آب می ایستد, به این طور
که چوبی به دیوار و یا اطراف نهر بند می شود, آن وقت یک شاخه علفی به چوب می رسند و
به آن چوب ضم می شوند, پس از مدتی یک سدّ بزرگی در جلو آب حادث می شود و مانع می
گردد از جریان آب.حالا امروز پدر من با اتابک طرف است, عده ای موافق و معدودی منافق
با او اظهار همراهی می کنند. امیدوارم روزی آید که:به مقصود خود نائل آمده باشیم….
)۹۴

وی در مهاجرت به عبدالعظیم با علما همراه بود. پس از آن که به هدف نرسیدند, در
رایزنی و شور, شماری خواهان بازگشت دوباره برای تحصن بودند و او, تجربه این شیوه را
به مصلحت ندانست و خواستار حرکتی بزرگ تر شد. نتیجه رایزنی این شد که علما به قم
هجرت کردند. او با آن که تنگدست بود به مبارزان و مجاهدان کمک مالی می کرد.۹۵ سید
ابوالقاسم طباطبائی, هوشیار بود و پرکار و همه سویه نگر و دقیق اندیش. با همه شهرها
و عالمان بزرگ بلاد, بویژه عالمان و حوزه های علمیه تبریز و اصفهان, در پیوند بود و
اخبار مبارزه را به اطلاع علمای حوزه تهران می رسانید. پیوسته با حوزه نجف و عالمان
بزرگ آن حوزه, در پیوند بود. پیامهای مراجع نجف را بین مردم پخش می کرد. (نقباء,
ج۱, ص۳۲۱, ۳۴۲) سید طباطبائی زیرک بود, ترفندهای دشمن را می شناخت و اخبار درست را
از نادرست, به درستی بازمی شناخت.

طباطبائی, برای مطالبه مشروطه مدام با درباریان در تماس بود. به آنان پند می داد و
پرهیزشان می داد از خشم مردم. ایشان را از پیامد رفتار ناپسند خود و شورش مردم می
ترساند و برمی انگیخت شان که با ملت همراهی کنند.

او روزی به نایب السلطنه گفت:

(کار از کار گذشته و مردم در هیچ امر با شما همراه نمی باشند و جداً مطالبه مشروطیت
را می نمایند. خوب است حضرت والا, دامن همت به کمر زده و این فتنه را بخوابانید, به
استدعای مجلس پارلمانی از اعلیحضرت.

نایب السلطنه جواب داده بود که: شاه حاضر است و امتناعی ندارد ولی پس از بیرون آمدن
حضرات متحصنین از سفارتخانه [عثمانی ـ در استبداد صغیر] من قول می دهم که مردم
دکانها را باز کنند و متحصنین از حضرت عبدالعظیم و سفارتخانه بیرون آیند و ساکت
شوند تا دستخط مجلس را صادر کنم.)۹۶

همین پیوند و گفت وگوی مشفقانه و مهرورزانه با دست اندرکاران و کارگزاران و پرهیز
از تندروی که پاره ای از روزنامه ها, به آن دامن می زدند, سبب شد که او در دوران
سخت استبداد صغیر, بتواند با درباریان و مبارزان در پیوند باشد و به گفت وگو
بپردازد و کوتاه ترین راه را برای رسیدن به هدف, فراراه روی مردم و مبارزان بگذارد
و از برخوردهای خشن جلوگیری کند و از همه مهم تر, با پدرش سیدمحمد طباطبائی که در
مشهد تبعید بود, در تماس باشد و پیامهای مبارزاتی او را در بایستگی ادامه مبارزه و
ایستادگی در برابر استبداد, به گوش مردم برساند.۹۷

طباطبائی, هشیارانه به پیرامون خود و نهضت می نگریست. شماری از کسانی را که ادعای
مشروطه می کردند, منافق می شمرد و همراهان را از آنان پرهیز می داد و بر این نظر
بود: شیوه ای که شماری از مشروطه طلبان و روزنامه ها در پیش گرفته اند, ما را به
هدف نمی رساند و ما برای راستی و عدالت و سامان بخشی به وضع کشور قیام کردیم, نه
هرج و مرج. این نکته را, هماره گوشزد می کرد:

(ما قسم خورده ایم که حامی مشروطیت باشیم و باید بر حسب تکلیف و قسم خود رفتار
کنیم. منتهی, آن وضع هرج و مرج سابق را باید بد بدانیم و هرکس که در مقام فساد است,
باید مخالف او باشیم, ولی مشروطیتی که خیر دولت و ملت در آن باشد, ما حامی آنیم, نه
دولت را بدآید از آن نه ملت را و باید رفقا و دوستان, خود هم دعوت کنیم.)۹۷

ناظم الاسلام پس از گزارش پاره ای از سخنان سید ابوالقاسم طباطبائی, نوشته است:

(این آقامیرزا ابوالقاسم… اعتقادش این است که: اهل ایران قابل مشروطیت نمی باشند. و
دیگر آن که این هرج و مرج است, نه مشروطه…. در واقع, تا یک اندازه ای در اعتقاد خود
محق است, چه مردم خیلی بی انصافی کردند, هرج و مرج و فساد تمام ایران را گرفته
است.)

* سیدجعفر صدرالعلما: عالمی مردمدار, پارسا, نیک اندیش و مشروطه خواه بود و از آغاز
تا پایان, با عالمان و مردم در این مهم, همراهی کرد. در بین مردم جایگاه والایی
داشت:

(سیدجعفر صدرالعلما, در اواخر عمر, پس از قتل سیدعبدالله بهبهانی… به واسطه مشروطه
خواهی و همراهی کردن با مشروطه طلبان, تقریباً ریاست علمیه تهران را داشت و در نزد
عامه, مقام رفیقی پیدا کرده بود. سوادش مانند علمای طراز اول تهران نبود, لکن مردی
خوش قلب, نیک نفس, مهربان و همراه بود. در سال ۱۳۳۵هـ.ق. در تهران درگذشت و جنازه
اش را با شکوه و جلال تمام, تشییع نمودند و در مشهد, در حرم امام رضا(ع) به خاک
سپرده شد.)۹۸

طالب علمان, به خاطر عدالت جوئی, مهربانی, مردمداری, شجاعت و اندیشه روشن و نافذش,
به گردش حلقه زده بودند و با او در عرصه های گوناگون همراهی می کردند.

او مردی کاردان, تیزهوش و خبیر بود. برای اداره (بَیْت) خود از طلاب کاردان,
خردمند, مردمدار, امین و درستکار بهره می گرفت. این کانون حوزوی و مرجع و پناهگاه
مردم را به فاضلان و طالب علمانی سپرده بود که در امانت و درستکاری و مردمداری,
شهره بودند. بَیت را از افراد آزمند, ترش روی, تلخ گفتار و ساده اندیشِ رخنه پذیر,
دور نگه می داشت.

ناظم الاسلام درباره ویژگیهای وی می نویسد:

(آقای صدرالعلما, هم جلب قلوب طلاب را به مهربانی و مساوات و مواسات دانسته. این
طریق عقلایی را مسلوک داشته و به حدّی رسیده که می توانست, مجمع طلاب و ملاز فضلا
را خانه صدر دانست, بخصوص حسن سلوک جناب آقای میرزامحسن, برادر ایشان و بودن آقاشیخ
محمدربیع شریف العلماء همدانی در اداره ایشان, که این شریف العلما از اشخاص عالم
عاقل و بصیر به نکات است. صدرالعلما را قسمی به راه ترقی انداخته است که اگر طبیعت
مانع تراشی نکند و اراده خداوندی باشد, یک زمان خیلی نزدیکی خواهد آمد که
صدرالعلما, شخص اول ایران و اسلام خواهد شد.)۹۹

صدرالعلما, در همه رویدادهای مشروطیت, نقش آفرینی می کرد و از هیچ عرصه ای غایب
نبود. با علما همراه بود, او در نخستین اعتراض علما به رفتار نوژ بلژیکی, همراه با
بهبهانی سخنرانی کرد و مردم را از رویدادهای کشور آگاهاند. در تحصن عبدالعظیم, سخن
گوی عالمان بود و بین علمای حوزه, مردم و دولت, کانون بست و گشاد کارها بود. همراه
با عالمان و طالب علمان, به قم هجرت کرد.در دوران استبداد صغیر, تنور مبارزه را گرم
نگه می داشت. نخستین کسی بود که برای شهیدان شیراز,آنان که ناجوانمردانه, به دست
استبدادیان به شهادت رسیدند, مجلس گرفت و در مسجد سید عزیزالله, که امامت آن را نیز
به عهده داشت, فریاد مظلومیت حوزه را به گوش مردم رسانید. او, از گوناگون راه های
ممکن, علیه دربار قاجار و شخص محمدعلی شاه به مبارزه برخاست. از جمله افزون بر تحصن
با عالمان و طالب علمان در شاه عبدالعظیم, در اعتراض به تعطیلی مجلس, از عشایر نیز
دعوت کرد به تهران بیایند و با این حرکت, دستگاه استبداد را, محکوم
کنند.۱۰۰صدرالعلماء, شجاع و دلیرمرد بود. از مرگ هراسی به خود راه نمی داد و در
هنگامه های آتش و خون, خطر می کرد و خود را به سیلاب حوادث می سپرد و شناکنان از آن
می گذشت. این خود جایگاه معنوی او را در دلها بالا برده بود و مردم, از جان و دل,
به او علاقه نشان می دادند و زبان به ستایش وی می گشودند.

در نخستین رویارویی حوزه با عین الدوله, که سید عبدالحمید به شهادت رسید, پیش از
همه, عبا را به یک سو افکند و دلیرانه به میان معرکه رفت و خود را به بالین شهید
رسانید و دستور داد طلاب و سادات نعش شهید را به مسجد جامع ببرند.۱۰۱در روز محاصره
مجلس, که از در و دیوار گلوله می بارید و مرگ بالهای خود را بر زمین و آسمان گسترده
بود, او با گروهی از طلاب به دفاع از مجلس رفتند.

( در مدرسه صدر و مسجد شاه صدرالعلما و عده زیادی از سادات و طلاب, کفن به گردن
انداخته, قرآن در دست, بدون اسلحه, عازم بر رفتن به مجلس و امداد از ملت بودند.)۱۰۲

عرصه های تلاش حوزه تهران در مشروطیت

در نهضت مشروطه, حوزه تهران, شاهد رویکردی مبارک به سوی خانه تکانی, دگرگونی و
حرکتهای فرهنگی پویا و نقش آفرین بود. بایستگی سازمان یافتن درسها و بحثها, زمان
مند شدن زمان تحصیل, حضور عالمان دین و فاضلان در میان مردم, شدت گرفتن دغدغه های
فکری اجتماعی و سیاسی, اداره کارها به دست مسلمانان و مبارزه با استبداد و استعمار
و… در جلسه ها, محفلها و نشستهای طلبگی و مدرسه ها مطرح می شد و هریک از عالمان و
طالب علمان, به فراخور خرد, اندیشه و تجربه خود, طرحی درمی افکند. در سخنان منتقدان
حوزوی, واگرایی و مسؤولیت ناپذیری مورد انتقاد جدی قرار می گرفت.

خانه تکانی در حوزه های دینی

استادان و طالب علمان برانگیخته می شدند, آموزه ها را با نیازهای مردم همسو کنند و
بخشی از پژوهشهای حوزه را به مسائل اجتماعی دین و شیوه اداره مملکت ویژه کنند:

(آخر مگر فایده پیغمبر از برای مردم همین بیان طهارت و نجاست بود, یا در مقام ترویج
احکام سیاسیه و مملکت داری و تهذیب اخلاق هم بود. آقایان نجف و این جا پس از یک عمر
[تلاش]… آخر مگر فایده ایشان منحصر است به این که در حاشیه رساله یک مرتبه بر عدّه
غَسلات… بیفزایند یا کم کنند.)۱۰۳

اجرای اسلام, گسترش و برپاداری عدالت عمومی, انگیزه اصلی همکاری حوزه با مشروطه
بود. از دوره ناصری به این سو, دولت به برنامه ای جز اسلام عمل می کرد. کارگزاران
نیز متعهد به دین نبودند.

سید محمد مجتهد, رئیس حوزه سنگلج, در جمع طلاب خواستار اجرای قانون اسلام در ایران
شد و دیگری از حوزویان, خواهان (مجلس معدلت که حاوی بر اجرای قوانین محمدی)۱۰۴
باشد, شد. سروش بازگشت اسلام به صحنه زندگی و آزادی و کرامت انسانی در همه سو به
گوش می رسید. دین پژوهان درباره زوایای اجتماعی اسلام سخن می گفتند و توجه به مقوله
ها و زوایای اجتماعی اسلام, سیره عملی پیامبر در برخورد با مردم و چگونگی کشورداری
و بخشهای حکومتی نهج البلاغه در محفلها و مجلسهای حوزوی رونق گرفت. از باب نمونه از
یکی از جلسه ها و انجمنهای حوزوی گزارشی در دست است که سخنران گفته است:

(باید کاری کرد که قانون اسلام, در بین ما جاری گردد و از برای دولت هم, قانونی که
عقلا و دانشمندان بنویسند لازم است… در تاریخ, نظری اندازید, ببینید چه بودید و چه
شدید. ماها در جزء موحدین محسوب می شویم, لکن در عین شرک واقعیم. نظر کنید در کتاب
نهج البلاغه که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) در مقام مکالمه با فرزند خود
امام حسن مجتبی(ع) می فرماید:

[یا بنی لاتکن عبداً لغیرک وقد جعلک الله حرّا.]۱۰۵

یعنی: ای پسر من مباش بنده غیر خود, چه خداوند تو را آزاد قرار داده است.

و نیز فرموده اند:

ان الله بعث محمداً(ص) لیخرج عباده من عباده عباده.۱۰۶

ییعنی: خدای برانگیخت محمد(ص)را برای این که بیرون آورد بندگانش را از بندگی
بندگان.

ییعنی: مردم را از قید عبودیت خارج و به عالم حریت و آزادی داخل نماید. تا کی ما
بیچارگان در بندگی پادشاه و حکام و وزرا مقید باشیم.

آیه مبارکه:

أارباب متفرقون خیرٌ ام الله الواحد القهار.۱۰۷

مشعر است که ما واقعیم در محل شرک که باید بنده شاه و وزیر و حاکم و دیوانیان
باشیم. اگر تأمل کنیم در اخبار, به خوبی می فهمیم که پیغمبر ما, چگونه حریت به ما
داده است و ما ملتفت نیستیم.

در کتاب اثنی عشریه روایت می کند که: روزی حضرت رسول(ص) از خانه خود بیرون آمد,
اصحاب که در خارج خانه دور هم نشسته بودند, برای تواضع و احترام آن حضرت برخاستند و
ایستادند. حضرت از مشاهده این سلوک, متغیر شده فرمود:

لاتقوموا کما تقوم الاعاجم

یعنی نایستید چنانچه عجمها می ایستند.

و نیز در اخبار وارد شده است که: چند نفر, بدون حساب داخل آتش می شوند, فلان و فلان
و آن که سوار شود و در جلو خود مردم را پیاده ببرد… مفاد این اخبار این است که
عبودیت و بندگی مخلوق, منافی با دین اسلام است. حریت و آزادی با آن مستلزم.)

بیداری در انقلاب

عالمان و طالب علمان در نشستهای خود, برای سامان بخشی جامعه, به روشنی از دگرگونی و
انقلاب, سخن می راندند و سامان بخشیدن به جامعه را در دگرگونی بنیادینِ شرایط
اجتماعی و سیاسی جامعه می جستند:

(تا انقلاب در مملکت نبینید, اصلاح نتوانید کرد. طالب باشید انقلاب را که بیداری در
انقلاب است. جوینده باشید انقلاب را که به اصلاح خواهید رسید. سعی کنید در انقلاب,
تا عدالت طلبان بیدار شوند. گویا حدیث و قول معصوم باشد که می فرماید: نحب الانقلاب
ولو علینا… پس از آن که مردم آزاد شدند دیگر ظالم و مستبد را در کار نخواهند گذارد,
منتهی چند صباحی اشتباه کاری می کنند ولی ملت بیدار, همان مشتبه کننده را مجازات می
دهند.)۱۰۸

عاشورا اکسیر انقلاب

توجه به عاشورا و درسهای مبارزاتی کربلا رونق گرفت. خطبا از آزادگی امام حسین(ع) و
شهادت سخن می گفتند و نویسندگان و شاعران, به این فراز از حماسه کربلا توجه کردند و
افزون بر تسلی بخشی, از حماسه کربلا و ستم ستیزی امام یاد می کردند.

خوشدل تهرانی, از طلاب مدرسه مروی تهران, دگرگونیهای روز کشورهای اسلامی و گزاره
های اجتماعی اسلام را در سروده های خود گنجانید و به درسهای حماسی و انسان ساز
کربلا, بویژه آزادگی و مبارزه با ستم و بیداد توجه ویژه کرد و بعد حماسه را به بعد
تسلی بخشی و همدردی با یاران کربلا, پیوند داد. در مقدمه دیوان خود می نویسد:

(تا به حال, دستجات مذهبی اشعاری را به عنوان نوحه می خواندند که از لفظ نوحه معلوم
است که جز گریه و نوحه غرضی از خواندن آن اشعار نداشتند, ولی صاحب این دیوان, نوحه
را مبدل به سرود مذهبی نموده است.)

از این روی, سروده های عاشورایی و حماسی خوشدل تهرانی, از دوره مشروطه تاکنون بر سر
زبانهاست و در محفلهای عزا برای اباعبدالله(ع) خوانده می شود:

بزرگ فلسفه نهضت حسین این است

که مرگ سرخ بِه از زندگی ننگین است

نه ظلم کن به کسی, نی به زیر [بار] ظلم برو

که این مرام حسین است و منطق دین است.۱۰۹

فضای معنوی و عطرآگین عدالت خواهی, باب نگارشهای عدالت محور و ترسیم گر احکام
اجتماعی و سیاسی اسلام را گشود. و به نوشته هایی که سمت و سوی دین و حکومت و بحثهای
عدالت اجتماعی, آزادی, دفاع خردمندانه و دقیق از دین داشتند و در پاسخ به شبهه های
روز, سامان یافته بودند, رونق داد و به نویسندگان عدالت خواه, ستم ستیز, آرمان گرا
و پر دغدغه و حساس, جایگاه ویژه بخشید.

* فخر الاسلام, در چنین فضایی بالید و بر سر زبانها افتاد و در بین مردم جا باز
کرد. کشیش مسیحی تازه مسلمان شده و به درجه اجتهاد رسیده و هشیار و پر دغدغه. این
بود که در بین خاص و عام جایگاه والایی داشت و نوشته هایی اثرگذار.

روزنامه حبل المتین در شرح حال او می نویسد:

(جناب مستطاب آقای فخرالاسلام, که در سوابق ایام, در میان طایفه نصارا از قسّیسین
عظام و کشیشان والا مقام بود, به هدایت ملک علاّم, قریب به ۲۵عام است در شرف اسلام
درآمده اند. شرح حال خود را در صدر کتاب انیس الاعلام فی نصره الاسلام, مسطور داشته
اند. بعد از هدایت, مدتی در عجم, به تحصیل علوم اسلام اشتغال ورزیده و بعد از آن,
به عتبات عالیات عازم, در آن جا زحمات کشیده و تحصیل نمود, تا به رتبه اجتهاد رسید.
از علمای آن حدود, اجازه اجتهاد و به طرف عجم, قرار معاودت نهاد…)۱۱۰

وی, در بیان حق بودن اسلام و ردّ مسیحیت, به تلاشهای گسترده ای دست زد. آثاری
نگاشت, پژوهشهایی به انجام رسانید و روشنگریهایی کرد که همه در استوارسازی باورِ
باورمندان به اسلام اثرگذار بودند و در سدّ کردن راه گروه های تبلیغی مسیحی کارساز.

به زبانهای سریانی و عبری نیز آشنا بود. در سال ۱۳۱۹ در جلسه ای هفتگی که در آن سید
محمد طباطبایی و گروه دیگر از عالمان شرکت می جستند, شرکت می کرد و درباره پاسخ به
شبهه های دینی و چگونگی پاسخ, به بحث و گفت وگو می پرداختند.۱۱۱

فخرالاسلام, برای روشنگری مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام, کتاب السیاسه الاسلامیه را
نوشت.۱۱۲

در جنبش مشروطه, دلیرانه وارد عرصه کارزار شد و برای مردم سخنرانی می کرد, از جمله
در جمع متحصنان در سفارت.۱۱۳

فخرالاسلام, با آن که آشنا به زبان فرانسه بود و پاره ای از مطالب کتابهای قانونی
فرانسه را برای مردم ترجمه می کرد, از آنها اثر نپذیرفت و خود را نباخت و مرعوب
نشد. خوبیها را می گرفت و آن چه ناسازگار با باورهای دینی و آیینی اش بود, پس می
زد. در برابر بی حجابی, آزادی لجام گسیخته و بی اعتنایی به مذهب و… واکنش نشان می
داد و این دستاورد غرب را دور می افکند و به شدت در برابر ساختار و سنت شکنیها می
ایستاد. با زبان و قلم, در راه روشنگری و هدایت مردمان و افراد بی مایه و فریب
خورده خدمتهای شایانی کرد. پس از پیروزی مشروطه خواهان که اندیشه های غربی در جرائد
و کتابها, روز به روز, بیش از پیش, دامن می گستراندند, شماری از مسلمانان, از جمله
روحانیان کم مایه به متجددین می پیوستند, به نام آزادی و پیشرفت, به آموزه های دینی
و دستورها و سنتهای اسلامی حمله می کردند و یا آنها را به سخره می گرفتند و به
پندار خود سد آزادی و پیشرفت می انگاشتند, فخرالاسلام, به تلاش گسترده ای دست زد.
شگفت این که در چنین وانفسایی, از روحانیان کم مایه و بی تقوا, علیه حجاب استفاده
می کردند و از زبان آنان شبهه می افکندند. حزبهای دین ستیز, این روحانی نمایان را
پیشاپیش گروه خویش به حرکت درمی آوردند.

و با نشر سخنان آنان, به عنوان شخصیت دینی, برنامه های خود را که همان اسلام ستیزی
بود, پیش می بردند. فخرالاسلام از پرسشی که از خود وی شده درباره سخنان روحانی که
علیه حجاب در مجلسی سخن گفته, چنین گزارش می دهد:

(چند روز قبل, از خیابان ناصریه عبور می کردم, چند نفر تُرک ظاهرالصلاح رسیدند و
گفتند که: در مجلس بودیم, شخص معممی گفت: احتجاب وعصمت مخصوص زنان گبر است. در
اسلام و شرایع قبل نبوده و نیست. زنها باید مکشفات الوجوه و آزاد باشند, مثل زنان
مسیحیه, موافق شرایع قبل که اعتقاد به آن دارند و تعلیم تورات و انجیل. و ما آیه
حجاب را بر او خواندیم, منکر شده و تأویل نموده, حال شما که عالم به جمیع شرایع می
باشید در این خصوص چه می فرمایید؟)۱۱۴

فخرالاسلام در پاسخ, بر این نکته پای می فشارد که حجاب, در همه ادیان از جمله دین
یهود و ترسا بوده است و آن چه امروز در اروپا وجود دارد و بی حجابی و رقص و آواز
زنان در کلیسا راه یافته بر اثر مبانی و دستورهای دینی آنان نیست; بلکه الحاد و دین
گریزی است.

او با اشاره به دلیلهای استوار حجاب در اسلام و قرآن, تأکید می کند: بی حجابی, از
پیامدها و لوازم مشروطه و آزادی نیست. این سخنها و قانون شکنیها از سوی مستبدان و
شهوترانانی صورت می گیرد که مشروطه, منافع آنان را به خطر افکنده و برای از بین
بردن جایگاه اجتماعی مردمی آن در ایران و در میان دیگر مسلمانان جهان, به این
کارهای نامشروع دست می زنند:

(ای اسیر نفس و بنده شهوت! تو را به وجدان خود قسم می دهم که هیچ نداری, راست بگو,
خدای را که راضی نباشد که زنان, آوازِ زینت و خلخال خود را به گوش مردهای اجنبی
برسانند, آیا راضی خواهد شد که خود خلخال و سایر زینتهای خود را به نامحرم نشان
بدهند. حاشا ثم حاشا. تا چه رسد به خود مواضع زینت, مثل چشم و ابرو و کشف نقاب و
رفع حجاب و مخالطه با اجانب و معاشرت با فساق….

بعضیها که عادت کفره و فجره را ترجیح می دهند بر قوانین شریعت اسلام و عادت
مسلمانان… می خواهند این عادت قبیح را در میان مسلمانان مجری دارند و زنان را امر
به کشف نقاب نمایند, تا شهوت و شیطان از ایشان راضی باشد و بگویند: این از نتایج
مشروطه و سلطنت ملی است و عامه را بدین وسیله از این اساس مقدس, متنفر ساخته و مانع
ترقیات ایشان شوند و نگذارند تمدن جدید داخل مملکت اسلام شود.)۱۱۵

* سلطان الواعظین. سخنور نامور مشروطه, اساس السیاسه فی تأسیس الریاسه را نگاشت و
نیز رساله ای در شرح نامه مالک اشتر.۱۱۶

* سید نصرالله تقوی استاد مدرسه سپهسالار, رساله ای درباره حدود و شرایط مشروطه و
مجلس شورا نگاشت. او بر بایستگی نقش آفرینی عالمان دین در سیاست و قانون گذاری
تأکید کرد. او ثابت کرد: دستورهای اجتماعی اسلام نباید مهجور ماند و پیشرفت جامعه
بستگی به اجرای این دستورها دارد.

(یقین است هرکس قوانین شرع خاتم انبیاء را کافل آسایش بشر داند, به تعطیل او تن نمی
دهد و تا می تواند کوشش می کند که به قدر قوّه, به این نیت پاک علما مدد دهد و
نگذارد رشته امور در کف منحرفین یا غیر معتقدین بیفتد… امروز, روزی است که آنهایی
که نان و نمک اسلام را خورده اند و از راه خدمت به شریعت مطهره صاحب شأن و شرف گشته
اند, به تمام همت, متوجه اقامه این مجلس شوند و ارکان رفیع البنیان او را از قواعد
عدل اسلامی رفع فرمایند, تا به حول الهی بساط شرع انور, از مبدأ مشرق تا به آخر
نقطه غرب گسترده شود….)۱۱۷

* شیخ الرئیس, از شاگردان آقا علی مدرس و میرزا حسن کرمانشاهی و محمدرضا قمشه ای در
حکمت و شاگرد میرزای شیرازی در فقه.۱۱۸ از سخنگویان و روشنگران زوایای نهضت مشروطه
به شمار می رفت. در دگرگونی نظام سیاسی جامعه, طرحها و پژوهشهای ارزنده ای ارائه
داد. او که سرتاسر زندگی اش, آکنده از تلاش برای استقرار عدالت اسلامی در ایران بود
و عمرش در راه وحدت مسلمانان سپری شد. در سال ۱۳۰۳ در بازگشت از سفر حج, در انجمن
اتحاد اسلام که در ترکیه برگزار شد شرکت کرد و در آن جا هفت پیشنهاد به انجمن ارائه
داد. در آن پیشنهادها, محور, احترام دولت عثمانی به شیعیان, مراقد ائمه اطهار و
علمای شیعه و جلوگیری از نشر اهانت به شیعه در مطبوعات برای رسیدن به وحدت بود.

وی در سال ۱۳۱۰ در انجمنی که با تلاش سید جمال الدین اسدآبادی برای وحدت جهان اسلام
برپا شده بود, شرکت کرد و با انجمن, همکاری تنگاتنگ داشت.

شیخ الرئیس, در آستانه مشروطیت در تهران مجلس درس و وعظ تشکیل داد و از ضرورت
استقرار حکومت قانون سخن می گفت. از او آثار بسیاری درباره همدلی و یگانگی و اتحاد
مسلمانان و حکومت قانون و شورا به جای مانده است. قانونی که او به دفاع از آن
برخاسته, نه مشروطه غربی, بلکه قانون برخاسته از مبانی دینی است:

(اگر هوشمندان و نظم پرستان, که از ذوق تدین طرفی نبرده اند و از شوق تمدن حرفی می
زنند, اتفاق آراء کنند و اجتماع شورا بر وضع قانونی نافع و دستوری جامع که حافظ
حقوق عباد باشد و حامی حدود بلاد, آن جا فهم شان صائب شود و سهم شان صائب که با
اصولی از اصول شرع اطهر, موافق افتد و مطابق آید.)۱۱۹

از مسائلی که شیخ الرئیس را با غرب زدگان رویاروی می ساخت, مسأله حجاب زنان و آزادی
بود. غرب زدگان, در جامعه اسلامی تبلیغ می کردند: حجاب, زنان را از پیشرفت بازمی
دارد و آزادی مطلق در جامعه و دست برداشتن از قید و بندهای اخلاقی سنّت و مذهب, ما
را به کاروان تمدن می رساند.

شیخ الرئیس, این پندار و سخن واهی را با دلیل و برهان غیر منطقی خواند و روشن کرد:
زنان, در علم و دانش و دیگر ارزشهای انسانی, با مردان برابرند و می توانند به عالی
ترین مقامهای علمی و ارزشی, دست یابند, ولی این نکته, سبب نمی شود که آنان از حجاب
و عفاف دست بردارند و بسان غربیان پرده دری کنند:

(از جمله اعترافات محجوبین است مسأله حجاب… بعضی از تربیت شدگان و تمدن طلبان, که …
فرنگی مشرب و دو رنگی مشرب بین الکفر والایمان مرتبه ثالثه دارند… در این سخن با
کفار همدست و همداستان, که به واسطه حکم حجاب, زنانِ اهل اسلام از علم و هنر بی
بهره مانده اند…. به این معترض, با کمال ملایمت می گوییم: ما در اصل تشخیص مرض و
تلخیص مفرض, آن چه تنها تحقیق کرده اید, تصدیق داریم, تنها مردان اهالی اسلام هم
مانند زنان شان بی هنر… ولی در علاج با شما همراهی نداریم… شما همچون گمان می
فرمایید که اگر اجازت رسمیه داده شود که زنان اسلام هم, گشاده رو, فتاده مو, هر
هفت, بلکه هفتاد کرده, از پس پرده با فراغت بال, به رقص و بال آیند و نقص و بال
گیرند, فورا دایره اسلام هم مثل سایر ملل خارجه, مجمع بدایع خواهد شد و منبع صنایع
و شهرها فردا پر از شکر شود و حال آن که از این پرده دریها, به جز این که عفاف ملی
و کفاف جبلی از میان برخیزد و فحشاء و منکر به هم آمیزد, فایده دیگر ندارد. چاره
این نقصان و تدارک این حرمان این است که: به نحوی مشروع و طوری مطبوع که خیرخواهان
ملت و ترقی خواهان هیأت بیندیشند, اسباب توسعه دوایر عمومیه را تمهید کنند و در
آموختن علوم و صنایع به دختران نورس, با ملاحظه مدرسین و مدرس بکوشند.)

علمای اسلام آزاداندیش بودند و برای ژرفا بخشیدن اندیشه های خود و آشنایی با
دگرگونیها و رویدادهای جهان اسلام و غیر اسلام, خبرها را پی گیری می کردند, آثار نو
پدید را به دقت از نظر می گذراندند, روزنامه ها و کتابهای آگاهی بخش را, حتی آنهایی
که در بیرون از مرزهای ایران چاپ و نشر می شد, مطالعه می کردند. از جمله کتاب طبایع
الاستبداد عبدالرحمن کواکبی, آزادی و استبداد در اسلام, در آن روزها مورد توجه بود
و فرهیختگان حوزه, به دقت آن را در بوته پژوهش قرار می دادند.

حتی آثار و نوشته های ملکم و طالبوف نیز در حوزه ها مطالعه می شد.

* سید ابراهیم وحدتی, والد سید محمد محیط طباطبایی, از جمله عالمان روشن اندیش و
اهل مطالعه و آگاه به اموری بود که در جهان و جهان اسلام می گذشت. او, اهل زواره
بود و از عالمان آن دیار که در دوران مشروطیت در تهران به سر می برد. در مبارزات
مشروطیت شرکت همه جانبه داشت و با همه توان از مشروطه دفاع می کرد و پشتیبان مشروطه
خواهان بود و در کنار عالمان بزرگ:

(شادروان سید ابراهیم, در جوانی از زواره به اصفهان رفت و در آن شهر تحصیل نمود و
از شاگردان برگزیده میرزا جهانگیرخان قشقایی و ملا محمد کاشی و میرزا عبدالجواد
شهشهانی (استاد معروف ریاضی و نجوم زمان خود) به شمار می رفت.

فقه را نزد حاج میرزا هاشم چهارسویی, فقیه معروف شهر و حاج آقا منیر و درس اصول را
در خدمت شیخ محمدعلی ثقهالاسلامی نجفی و برادرش شیخ محمدتقی, معروف به آقانجفی,
فراگرفت.

در حلقه درس میرزا جهانگیرخان حکیم, شرح مطالع و شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری و
شرح اشارات خواجه نصیرالدین طوسی را خواند.

در انقلاب مشروطه از اصفهان به تهران رفت و از افراد مؤمن و علاقه مند به نهضت
آزادی بود و تا پیروزی مجاهدین و فتح تهران همکاری خود را ادامه داد; ولی پس از فتح
تهران, از حرکات بعضی از مجاهدین تندرو, متأثر شد و به زواره برگشت.)

محیط طباطبایی از پدرش چنین یاد می کند:

(پدرم در سال ۱۳۲۵هـ.ق که از تهران به زوّاره بازگشت نسخه ای از ترجمه فارسی کتاب
طبایع الاستبداد را که عبدالحسین میرزایی قاجار از عربی به فارسی نقل کرده و به چاپ
سنگی رسیده بود, با خود آورد و سخنانی که درباره فوائد مشروطه و مضار استبداد می
گفت, با مراجعه بدان کتاب حل می کرد.)۱۲۰

گامهای عملی حوزه در مبارزه با دولت قاجار

زمامداران قاجار, خود را مالک الرقاب مردم می پنداشتند. قانونی جز خواست شاه و
کارگزاران وجود نداشت. مجازاتهای دولتی, حد و مرزی نمی شناخت. در عرصه اقتصادی
دیواری بلند مردمان فرو دست و دولتمند را از هم جدا کرده بود. مالیاتهای گوناگون از
مردم به ستم گرفته می شد و درباریان, در خوان یغمایی که از دسترنج مردم برای شان
فراهم آمده بود, به شادخواری روزگار می گذراندند. سفرهای خارجی شاه که با وام
بیگانگان برآورده می شد, فشار اقتصادی بر ملت را چند چندان می کرد, چنان که در
آستانه مشروطه, به جای مالیات از مردم تنگدست قوچان, دختران آنان را گرفتند و به
ترکمنها فروختند.۱۲۱ مهاجرت مردم فرودست و فقیر به قفقاز افزونی گرفته بود. مرزها
از دست اندازیهای بیگانگان در امان نبودند. هرچند گاه قطعه ای از خاک ایران, به دست
دشمنان می افتاد. بیگانگان, بویژه روسها, انگلیسیها و دیگر اروپاییها بر شاهراه های
اقتصادی و امنیتی کشور, چیره شده بودند و کس را قدرت برخورد و رویارویی با آنان
نبود. ناصرالدین شاه که اعتراضها را با گلوله پاسخ می داد و مظفرالدین شاه نیز که
نرمخوتر از پدر بود, در حصاری از چاپلوسان قرار داشت و هماره در غفلت و فراموشی
روزگار می گذراند و به اسراف و بی قانونیهای کارگزاران خود و زورگوییها و
نامردمیهای آنان, کم تر توجه می کرد. در این پریشان حالی که مردم ایران داشتند و
نابسامانی که ایران را دربر گرفته بود و به لبه پرتگاه نزدیک کرده بود, و موجهای
بزرگ و سیلابهای فرهنگی و نظامی که در پیرامون ایران جریان داشت, به گواه همه اهل
نظر و آشنایان به امور سیاسی, دیر و یا زود آن را در خود غرق می کرد, مردم به دنبال
پناهگاه بودند و مهم ترین کانونی که می توانست ایران را نگهدارد و مردم فرودست و
ستمدیده را از ستم رهایی بخشد عالمان دین و دست پروردگان آنان در حوزه های دینی
بود. طالب علمان آگاه و باتقوا و زمان شناس, سخن گوی مردم بودند و بیوت مراجع,
پناهگاه ستمدیدگان.

رویدادهای زمینه ساز حرکت

در این گیرودار, چند رویداد مهم, زمینه را برای دادخواهی حوزه و مردم فراهم آورد.

۱. رفتار توهین آمیز نوژ بلژیکی, مسؤول گمرک. وی, با پوشیدن لباس اهل علم, در ماه
محرم و شرکت در مجلس رقص باله و عکس گرفتن با این حال و پخش کردن آن, به اسلام و
عالمان دین توهین کرد.

۲. رویداد ناگوار کرمان: در رجب ۱۳۲۳, کارگزاران کرمان, حاج محمدرضا مجتهد کرمانی
را به دلیل امر به معروف و نهی از منکر, شلاق زدند و او را از شهر تبعید کردند. این
حرکت زشت و ستمکارانه, سخت مردم و عالمان را به خشم آورد و آنان را علیه دستگاه
استبداد و دون صفتیهای قاجاریان برانگیخت.

۳. چوب زدن عین الدوله, به تجار بی گناه قند, برای زهرچشم گرفتن از عالمان دین و
بازاریان, تا جرأت حرکت و اعتراض از آنان گرفته شود.

۴. امتیاز ساخت بانک روس بر روی قبرستان عمومی و توهین به مردگان مسلمان.۱۲۲

در برابر این کارهای ناروا, که جرقه های نخستین علیه بیداد قاجار بود, حوزه ها,
طالب علمان و علمای بزرگ, مبارزه ای گسترده را آغاز کردند و برای رسیدن به پیروزی و
دست یابی به هدفهای راستین, راه هایی را تجربه و مراحلی را پشت سر گذاشتند, که به
پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

۱. اندرز و خیرخواهی

علمای بزرگ, برای اصلاح نابسامانیها, ناشایستگیها, خیرخواهانه مظفرالدین شاه را
اندرز دادند و با مدارا و خیرخواهی او را از سرانجام ستم و بیداد پیرامونیان خود,
بیم دادند و به او اندرز دادند که از حصار پیرامونیان و دایره بی خبری به درآید و
از گوشه و کنار کشور, خبر بگیرد و فریاد دادخواهی مردم را بشنود و روش حاکمان دادگر
را پیشه سازد و به این وسیله نام خود را بر تارک تاریخ بنشاند. عالمان دین, با نامه
و پیام, از شاه درخواست اجرای عدالت و گسترش رفاه عمومی می کردند و به او هشدار می
دادند که راهی جز این در پیش روی ندارد.

از شاه خواستند که زمینه را برای سامان دادن به عدالت خانه و سپس مجلس شورا فراهم
آورد, کارگزاران ناشایست را برکنار کند و…

(اول مشکل اظهارات علمای تهران و اصرار ایشان بر عزل… حاکم خراسان است, به سبب
تنگدستی از وفور خرج و قصور دخل و ناحسابی دیوان, که بدحسابی حاکم نتیجه آن است… و
دیگر عزل میرزا احمدخان علاءالدوله, حاکم عربستان را می خواستند که در شوشتر به
شقاوت معامله کرده.)۱۲۳

از جمله نامه های مهم هشداردهنده عالمان به شاه در آغاز مشروطه, نامه شیخ مرتضی
آشتیانی مجتهد بود. او که حوزه درسی مهمی را در مرکز تهران اداره می کرد, شاه را
پدرانه اندرز داد و او را از سرانجام نابسامانیها و خودسریهای درباریان و خرابی
شرایط اقتصادی و ناامنی کشور بیم داد و بهبود کشور را در برطرف ساختن دشواریها و
گرفتاریها و در حکومت قانون و مشروطه دانست:

(امروز اصلاح امور و انتظام رشته منقصه جهات مملکت را منحصر به اعاده معدوم و اقامه
قیامت کبرای مشروطه می دانم و گذشته از آن, اگر امور, کما هو المحتوم, به همین
منوال قلائل ایام دیگری بگذرد, تمامت شخوص مملکت, در معرض فنا و زوال واقع خواهد
شد… که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان)۱۲۴

ییا سید ابوطالب زنجانی, از عالمان پر نفوذ و هوادار مشروطه مشروعه, شاه و درباریان
را بسیار اندرز می داد و فساد و انحراف حاکمان را گوشزد می کرد.

در مجله یادگار درباره وی آمده است:

(او… از ابتدا که به تهران وارد شد, با دربار سلاطین روابط مؤکد پیدا کرد و دارای
نفوذ کلمه شد. در عین حال, از تنقید عملیات مستبدانه و پاره کارهای ناروای آنان, به
هیچ موقعی خودداری نمی نمود. تصریحاً و تلویحاً, عیوب و مضرّات استبداد مطلقه را
گوشزد زمامداران وقت نموده و از اظهار و اعلام مقاصد مشروعه و مطالب حقه پروایی
نداشت.)۱۲۵

او از نفوذ کلمه ای که در قاجاریان داشت, به سود فرودستان و احقاق حقوق آنان
استفاده می کرد.

۲. تشکل حوزوی

پس از آن که روشهای معمول و اندرزها و خیرخواهی های عالمان بزرگ, در اصلاح دولت
کارساز نیفتاد, عالمان و طالب علمان درصدد برآمدند روشهای دیگری پیش بگیرند و
حرکتهای اثرگذارتری از خود بروز دهند. و در این راه, در مرحله نخست, ضرورت داشت
برای هم اندیشی برنامه ریزی, سامان دهی و حرکت, تشکل پیدا کنند. برای این هدف, چند
انجمن پایه ریزی شد.

الف. انجمن علماء: در آغاز مبارزه, رهبران فکری و عالمان حوزه, مانند سید عبدالله
بهبهانی, سید محمد طباطبایی, شیخ مرتضی آشتیانی در مدرسه یا منزل به رایزنی می
پرداختند. این نشستهای درون حوزوی, سپس به صورت مهمانی دوره ای در خانه ها برگزار
می شد. شیخ مصطفی آشتیانی (شهید) جلسه ها را هماهنگ می کرد.

(آمیرزا مصطفی آشتیانی این مجامع مخفی آقایان علما را به شکل مهمانی دوره
درآورده.)۱۲۶

سپسها شیخ فضل الله نوری نیز, در این جلسه ها شرکت می کرده با افزایش جلسه ها,
نشستها و انجمنها, پس از مجلس اول, پیشنهاد شد: این جلسه ها, به گونه انجمن رسمی
درآید. عالمان, با در نظر گرفتن پاره ای موضع گیریها و گفته ها, که شاید حزبی
وانمود شدن علمای حوزه یکی از آنها بود, این پیشنهاد را نپذیرفتند. در بیانیه ای که
در مورخه ۹ جمادی الاول ۱۳۲۵, که از سوی مجتهد نوری و طباطبایی نشر یافت, آمده است:

(خدمت اخوان مؤمنین از اهل علم و غیرهم, عرض می شود: بحمدالله تعالی, خلافی که به
انظار و خواطر اخطار شده بود, از مخالفت بین علماء اعلام و حجج اسلام, مرتفع شد و
داعی فعلا در منزل حضرت مستطاب… آقای سید محمد, دام ظله, هستم در باب انجمن علما که
برای صلاح مثل سایر انجمنها معمول شده بود, چون موقع توقعاتی شد فعلا موقوف و متروک
است. چنانچه بعد صلاح شد به اطلاع همه, که خالی از همه شوائب باشد, مقرر خواهد
شد.)۱۲۷

ب. انجمن مخفی یا انجمن اصلاح خواهان: این جمعیت سری, توسط شماری از طالب علمان و
واعظان شکل گرفت. بیش تر اعضای آن از طلاب کرمانی تهران بودند. ناظم الاسلام
کرمانی, بنیانگذار آن بود. جز طلاب, کسان دیگر نیز, توانستند در آن عضو شوند و این
گروه الگوی خود را در تشکل سرّی, امام حسین(ع) معرفی می کردند که در سرزمین منی,
جلسه سری برای مبارزه با معاویه تشکیل داد:

(فامّا دور هم نشستن و تأسیس انجمن مخفی و دعوت خلق و بیداری آنها که دستوری است از
شرع اسلام به ما داده شده است; چه اول کسی که انجمن را تأسیس نمود در اسلام و مردم
را امر به دعوت و احقاق حق نمود, مقنن قوانین عدالت و مؤسس آزادی و حریت, دومین
فرزند پیامبر و سومین امام ما حسین بن علی(ع) بود. آن حضرت اول کسی است که برای
پیشبرد مقصود در انجام تکالیف الهی انجمن مخفی را تأسیس نمود.)۱۲۸

کار انجمن, دادن آگاهی سیاسی به مردم و آگاهاندن آنان از رویدادهای اجتماعی بود.
انجمن در خانه های اعضاء و گاه در حجره های طلاب عضو, از جمله حجره شیخ محمد شیرازی
و برهان الدین خلخالی, در مدرسه سپهسالار, تشکیل می گردید. شماری از اعضای این
انجمن, در ادامه مبارزات مشروطه به تندروی روی آوردند و حرکتهای افراطی از خود بروز
دادند.۱۲۹

ج. انجمن مقدس اتحادیه طلاب: این تشکل, گسترده ترین سازمان حوزوی بود و بیش از هزار
عضو داشت. به گزارش روزنامه انجمن تبریز:

(… در تهران, زیاده از ده, پانزده انجمن موجود است که مشهورترین آنها, انجمن
اتحادیه (طلاب) است که تمامی آنها طلاب مشروطه خواه اند که زیاده از هزار نفر می
شوند)۱۳۰

دفتر انجمن در مدرسه دارالشفاء بود و مدیریت آن را حاج شیخ محمدحسین خراسانی برعهده
داشت.۱۳۱ این نهاد, در بسیج طلاب برای مبارزه با استبداد, نقش اثرگذاری داشت و پس
از مشروطه نیز, هم چنان در صحنه بود. مراسم سالگرد شهدای حوزه در مشروطه, در مدرسه
سپهسالار, به دعوت این انجمن برپا شد و در آن مراسم شیخ محمد سلطان المتکلمین
سخنرانی کرد.۱۳۲

د. انجمن اتحادیه حسینی. این تشکل ویژه ذاکران و واعظان و سخنرانان تهران بود.۱۳۳

۳. سخنرانیهای بیدارگرانه

واعظان و خطیبان در بسیج مردم در جنبش مشروطه, نقش بنیادین و اثرگذاری داشتند.
اینان به مناسبتهای مذهبی, مانند ماه رمضان و ماه محرم بهترین زمینه گردهمایی برای
نشر مسائل دینی و اجتماعی به شمار بود, به سخنرانی می پرداختند. در آن دوره,
مجتهدان و مدرسان فقه و اصول نیز احساس تکلیف کرده و منبر می رفتند و افزون بر شرح
باورها و ارزشهای اخلاقی دین, گزاره های جدید اجتماعی و سیاسی را برای مردم شرح می
دادند. در ماجرای توهین نوژ به اسلام و عالمان دین, نخستین واکنش از سوی سید
عبدالله بهبهانی و طلاب حوزه ایشان, بروز کرد. ایشان در منبر, بر بی عدالتی
اقتصادی, بویژه چیره شدن نوژ به مال و جان و ناموس مردم, سخن گفت و از تعرفه های
دلبخواهی و آزار زائران امام حسین در مرزها و… انتقاد کرد.۱۳۴ این سخنرانی کوبنده
از سوی مرجعی بزرگ, چون سید عبدالله بهبهانی, بازتاب گسترده ای در جامعه داشت و
اعتراض همگانی را برانگیخت. سخنرانی ایشان, چنان با احساس و از روی درد و دغدغه بود
که حاضران مجلس گریستند و در عزای اسلام و مسلمانان گریبان چاک کردند. در واکنش به
توهین حاکم کرمان به مجتهد شهر و کشتار شماری بی گناه نیز, علمای حوزه مجلسها به پا
کردند و سخنرانان مردم را در جریان رویدادها قرار دادند. سید عبدالله بهبهانی, در
مدرسه و مسجد خود [سپهسالار قدیم] مجلس به پا کرد و سخنرانان از ستم کارگزاران برای
مردم ماجراها گفتند و آنان را به اعتراض واداشتند و صدرالعلما, در مسجد سید
عزیزالله شرحی از ماجرا را بر مردم باز گفت.۱۳۵

سید محمد طباطبایی نیز در مدرسه ها و مسجدها, منبر می رفت و در بایستگی و نیاز به
عدالت اجتماعی, تعدیل مالیاتها, اجرای قانون, تنبیه نابکاران و بزهکاران و غارت
گران بیت المال را به طور جدی خواستار می شد. از بین بردن فقر و بی عدالتی را اصلی
می دانست که باید همیشه در دستور کار دولت قرار گیرد. طلاب را بر بایستگی آگاهی از
مسائل روز توجه می داد و روش حکومت عادلانه علی(ع) را برای ایشان بازگو می کرد. با
یاد حوادث عاشورا و شهادت در راه هدف, مردم را در رسیدن به آزادی و کرامت انسانی
دلیر می ساخت.۱۳۶

شیخ محمد واعظ از سخنرانان نامور و دانشمند بود. او در سال ۱۲۷۱ متولد شده و مقدمات
فقه و ادبیات و حکمت را در تهران گذراند و مدت شش سال, در نجف, به فراگیری دانشهای
عالی حوزوی پرداخت. و پس از آن برای تبلیغ دین و ارشاد مردمان و نشر دانش دین, به
تهران برگشت.

وی, سخنران پر جاذبه و پر اطلاعی بود. سخنرانیهای او در گسترش فرهنگ اسلامی و توجه
دادن مردم به استقلال و خودکفایی بسیار اثرگذار بود:

(در این مدت شانزده سال توطن تهران, جوهر نفس قدسی خود را در بذل در ابلاغ از احکام
دین حضرت سید المرسلین و تنبیه غافلین و تحریص مسلمین, به پوشیدن لباس و منشوحات
ایرانیین در معابد و مساجد معظمه و محافل مکرمه, در کمال آزادی و حریت از امر به
معروف و نهی از منکر تغافل نورزیده و طوری محبوبیت بین خواص و عوام پیدا نموده که
انذار و ارشاد و پند و اندرز و امر و نهی و آن چه از آن ناحیه صادر می شد, معمول و
مطاع در موقع اجرا می گذاردند)۱۳۷

شیخ محمد واعظ در جریان ساختن بانک استقراض روس بر روی قبرستان مسلمانان و هتک حرمت
مردگان, در اجتماع علما و طلاب و مردم منبر رفت و در باره ننگ و نکبت چیرگی کافران
بر مسلمانان و آثار میشوم آن, سخن گفت و بانک روسی را, رواج دهنده ربا میان
مسلمانان دانست.

عالمان دیگر, چون شیخ مرتضی آشتیانی, شهید مصطفی آشتیانی و طلاب مدرسه خازن الملک
از او جانبداری کردند. اثرگذاری این سخنرانی, چنان بود که مردم در مدت دو ساعت,
اثری از بانک به جا نگذاشتند و تمام آجرها و وسائل بنایی را به بیرون از قبرستان
بردند.

پیش از این سخنرانی, شیخ مرتضی آشتیانی نیز, در مسجد خازن الملک از حرام بودن ساختن
بانک استقراض بر روی قبرستان مسلمانان, سخن گفته بود.۱۳۸ علمای نجف, آخوند و
ملاعبدالله مازندرانی, در پیامهایی به شیخ محمد واعظ از او تقدیر و تشکر کردند و او
را بر ادامه مبارزه با ستم و افشای بی عدالتیها, تشویق کردند.

آخوند در یکی از نامه های خود به وی نوشت:

(در تمام اوقات, خصوص ایام و لیالی متبرکه شعبان و رمضان, به عموم ملت بفهمانید که
غرضِ ما از این همه زحمت, ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه
ملهوف [فریادرس بیچاره] و اجراء احکام الهیه, عز اسمه, و حفظ وقایه بلاد اسلام از
تطاول کفار و امر به معروف و نهی از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعه للقوم
بوده است.)۱۳۹

سید جمال واعظ نیز, در این هنگام, از اصفهان به تهران آمد. در خوش بیانی شهره بود و
در بیان گزاره های سیاسی و اجتماعی به زبان ساده سرامد. وی, پس از فراگیری دانشهای
اولیه در زادگاه خود, به نجف رخت کشید و پایه های عالی تحصیل را در محضر علمای نجف,
پیمود. از عمویش سید اسماعیل صدر, اجازه اجتهاد گرفت و از میرزا حسین نوری محدث,
اجازه حدیث.۱۴۰

سخنرانیهای او, در بیداری مردم, به زانو درآوردن گروه استبداد, علاقه مند کردن مردم
به نهضت, بسیار بسیار اثرگذار بود. چون به زبان ساده سخن می گفت و زوایای مشروطه به
روشنی می نمایاند و رویدادها را به درستی و دقت برای مردم بازگو می کرد و ستم
درباریان و کارهای ناپسند آنان را مو به مو, می نمایاند از آیات و روایات برای
مستند کردن سخن خود بهره می برد, در بین مردم جا باز کرده بود و مردم به سخنرانیهای
وی علاقه نشان می دادند.

(سید جمال الدین بدون ادنی شبهه ای اولین کس بود که در ایران مستقیما با مردم کوچه
و بازار, روبه رو شد و با زبانی که مردم می فهمیدند و به طرزی که دلپسند کوچک و
بزرگ و زن و مرد بود, با آنان صحبت داشت و به قول اصفهانیها, اختلاط کرد و هرگز به
هیچ وجه, درصدد فضل فروشی و خودنمایی برنیامد. در ساده حرف زدن استاد بود و مطالب
را طوری آمیخته با صداقت و دلسوزی بیان می کرد که حداکثر تأثیر را در شنونده به عمل
می آورد, موقعی که صحبت از تأسیس بانک ملی در اوائل مشروطیت به میان آمد, در مسجد
بزازها نطق می کرد, به طوری مردم را تشویق به شرکت در این امر نمود که زنها فی
المجلس گوشواره ها و دستبندهای نقره و طلای خود را از گوش و دست کنده در روی پله
های منبر ریختند.)۱۴۱

سید جمال واعظ, در آغاز خطیب رسمی مسجد شاه بود و با سید محمد طباطبائی پیوند
نزدیکی داشت. و جلسه های خصوصی, بویژه در انجمن مقدس اسلامی, برای پاسخ گفتن به
شبهه های دینی, با هماهنگی آنان و دیگر عالمان تشکیل می شد. از اندیشه های سید محمد
طباطبائی جانبداری می کرد.

در سخنرانیها بی باکانه از فساد درباریان و فاصله طبقاتی, فقر مردمان و ثروتهای بی
حساب و کتاب درباریان و ثروتهای بادآورده سخن می گفت و مردم را برمی انگیخت که در
پی حکومتی بسان حکومت حضرت امیر(ع) باشند. از جمله, در یکی از سخنرانیها که در صحن
امامزاده یحیی, پس از نماز جماعت شیخ محمد سرخه, ایراد کرد, گفت:

( دیواری مابین اغنیا و فقرا کشیده اند, آن دیوار ظلم است. اغنیا, باید به لهو و
لعب و پلو و گوشت بره و کنیاک مشغول باشند و فقرا به نماز خواندن و نان جو و سبوس
خوردن. از زیادی غصّه تا صبح خواب نکردن, صبح نماز خواندن; و لیکن مرد که شب تا
ساعت هشت مشغول شراب و قمار است, کجا نماز می خواند. تا نزدیک ظهر خوابیده…پارکهای
زیبا, گلهای رنگارنگ, آبهای جاری, حمامهای صحیح مال اغنیاست…

پناه من حضرت صاحب الزمان است. اگر مردم به صدا بیایند. پدر ظالم را بیرون می
آورند.

…مردم!مشروطیت آزادی است. حالا آنهایی که غرض دارند, می گویند:معنای آزادی یعنی دست
زنهای خود را گرفته در خیابانها راه برویم, شراب علانیه بخوریم, قمار در سر گذرها
بکنیم!نه, معنای مشروطیت و آزادی این نیست;چرا نمی فهمید. مساوات است, شاه و گدا در
حکم خداوند یکسان است, هیچ تفاوتی ندارد…

حضرت امیرالمؤمنین چهار سال و شش ماه, به صورت ظاهر سلطنت داشتند, اقلاً نصف روی
زمین در اطاعت حضرت بود, نه این قسم سلطنتها. یکی از وکلای حضرت عریضه به خدمت حضرت
کرده بود که:درعدن ضابط معاویه به ظلم گوشواره از گوش زن یهودیه بیرون آورده.

امیرالمؤمنین بنای گریه را گذاشتند.

اصحاب عرض کردند:یهودیه بوده است. فرمودند:در پناه اسلام است, چه تفاوت می کند.
حالا هم همان قسم شده. این اغنیاء شماها را غلام و زنهای شما را کنیز زر خرید خود
می دانند و شما را می فروشند, چنانکه فروختند امّا گوشواره دیگر در گوش شماها
نگذاشتند که بیرون بیاورند و هر چه هست مال خودشان می دانستند. خداوند ظالم را
برطرف کند.)۱۴۲

۴. روی آوردن به رسانه نوشتاری

از ابزارهای مهم پیام رسانی در دوره مشروطه, روزنامه بود. عالمان و طالب علمان,
برای رساندن پیام خود به مردم, به این رسانه روی آوردند. و از این وسیله کارامد و
رایج در مبارزه با استبداد و روشنگری اندیشه ها غافل نماندند. از روزنامه برای پاسخ
به شبهه های دینی, به گونه اثرگذار استفاده کردند. پاره ای از جرائد حوزوی, به دلیل
زیربنای منطقی و استواری شکل و محتوا, از سوی مراجع آن روز تشویق شدند. از جمله
روزنامه های آن روز, جریده دعوه الحق بود که به همت و تلاش شیخ محمدعلی بهجت دزفولی
در سال ۱۳۲۱هـ.ق نشر یافت.

شیخ محمدعلی بهجت, با دانش و آگاهی که داشت, در مشروطه اثرگذار بود و نقش بسیار
روشنگری در بین مردم و فرهیختگان داشت:

(شیخ محمدعلی بهجت… مدتی در نجف اشرف به تحصیل پرداخته و از مرحوم آخوند اجازه
اجتهاد گرفته بوده است. در دوره دوم مشروطیت, به نمایندگی مجلس انتخاب گردید. در
سال ۱۳۲۱هـ.ق موفق به تأسیس انجمن علمی در تهران گردید. در همین سال نیز, ریاست
کمیسیون تصحیح کتب و ترجمه عربی اداره انطباعات وزارت معارف را عهده دار شد. از
خدمات دیگر او… تأسیس کتابخانه معارف و مجموعه معارف می باشد.)۱۴۳

هدف او از نشر دعوهالحق, هدایت مردم و رشد اندیشه های دینی و دگرگونی در فرهنگ
عمومی و برقراری پیوند بین مسلمانان بود.

دعوهالحق در دوره مشروطیت در صحنه فکری و سیاسی جامعه, حضور جدّی داشت. در پی آن
بود که با استدلال و منطق, حق بودن اسلام را به جهانیان بشناساند:

(همانا صحیفه دعوهالحق… بحث می نماید از حقایق دین اسلام و منافع راجعه به حوزه
مسلمین و حقایق دینیه اسلامیه… معارف, اخلاق, عبادات و سیاسات, احکام و غیره و غیره
و نیز منافع راجعه به حوزه مسلمین)

نشریه دعوهالحق, مورد توجه بزرگان حوزه قرار گرفت. داعی الاسلام, صاحب جریده
الاسلام, شیخ محمدعلی بهجت را تشویق به ادامه کار کرد. سید ریحان الله بروجردی
مجتهد, با نشریه دعوهالحق, همکاری و مکاتبه داشت. آقا سید محمد طباطبایی در نامه ای
از کار بهجت دزفولی تقدیر و تشکر کرد.۱۴۴

* * *

روزنامه زشت و زیب

روزنامه زشت و زیبا, که جنبه فکاهی داشت زیر نظر انجمن اتحادیه طلاب به سرپرستی
نظام الاسلام بهبهانی منتشر می شد.

باستانی پاریزی می نویسد:

(بیش تر ستونهای فکاهی همین جریده است که محمدعلی شاه را وادار کرد در محرم ۱۳۲۶,
قانونِ مطبوعات را در ۵۲ ماده تصویب کند, قانونی که تا سالها تأثیر آن مشهود
بود.)۱۴۵

مجله تدین

فخرالاسلام نیز در سال ۱۳۲۵ مجله تدین را بنیان نهاد. حوزه کاری مجله, همه گزاره
های اعتقادی و اجتماعی و سیاسی را در بر می گرفت. بیش تر بر محور گزاره های کلامی و
نقد و بررسی ادیان و مذاهب در چرخش بود. در عنوان آن نوشته شده بود:

(جریده ملی, مذهبی, اجتماعی, سیاسی, تاریخی, اخلاقی, علمی, اقتصادی و سؤالات مذهبی
از هرکس درج و جواب می دهد و هفته دو روز, زبان تورات و انجیل درس و قانون مناظره
نیز درس می دهد.)۱۴۶

روزنامه ادب

شیخ مجدالاسلام کرمانی, فرزند آقا یوسف, از بزرگان و دانشمندان کرمان, تحصیلات خود
را بیش تر در نزد شیخ ابوجعفر کرمانی و ملاعبدالله راینی و ناظم الاسلام کرمانی به
پایان برد۱۴۷ و سپس به تهران آمد و در تهران, از آغاز جنبش آزادی خواهی روزنامه
های: کشکول, ندای وطن, محاکمات, و روزنامه ادب را سرپرستی کرد. او در این روزنامه
ها, نابسامانیهای اجتماعی, رشوه خواری ادارات, سرگردانی ارباب رجوع و حیف و میل بیت
المال را گوشزد مردم می کرد.

مجدالاسلام, آزادی و پیشرفت و پویایی جامعه را در گروِ پای بندی به دیانت می شمرد و
بر این باور بود: اگر به اسلام خالص برگردیم و ارزشهای دینی را در عرصه کرامت
انسان, آزادگی, عدالت را فرا روی خود قرار دهیم, از مفاسد تمدن غرب, به دور مانده و
به پیشرفت ترقی و کمال دست خواهیم یافت.

ناظم الاسلام کرمانی درباره نقش بیدارگرانه مجدالاسلام در روزنامه ادب می نویسد:

(مجدالاسلام از اشخاص عالم و طالب تجدد, در روزنامه ادب خدمات بزرگی کرد. روی مردم
را به دولت باز نمود. فضاحت اعمال درباریان را به گوش مردم رسانید. اول مقاله ای که
در روزنامه ادب بر ضد دولت استبدادیه نوشت, مقاله ای است که در شماره ۱۰۸ در صفحه
اول, به عنوان مجلس مبعوثان, مقاله ای درج نمود و نیز در همان روزنامه, در صفحه سه
که واقعه ارامنه و مسلمانان قفقاز را می نویسد, بعض کنایات و تعریضات را درج نموده
و نیز در شماره ۱۶۴, در صفحه پنجم در عنوان بقیه تدین, مایه تمدن, احتیاج مردم را
به مجلس مبعوثان و قانون عدالت و مساوات, با صراحت و لزوم سلطنت مشروطه را گوشزد
مردم می نماید و نیز در کاریکاتورهایش خرابی ادارات دولتی و بی حسی مردم را به خوبی
اظهار و نشان می دهد.)۱۴۸

مجدالاسلام, که از مخالفان عین الدوله بود و گزارش اخبار حرکت آزادی خواهی مردم را
در روزنامه های خود می نوشت, سرانجام توسط عین الدوله به کلات تبعید شد.

روزنامه الجمال

سید جمال واعظ, مجموعه سخنرانیهای خود را به نام روزنامه الجمال منتشر می کرد.۱۴۹

یخ یحیی کاشانی و روزنامه حبل المتین ایران

از دیگر طالب علمان و فرهیختگان خانواده مطبوعات حوزه در مشروطه, شیخ یحیی کاشانی
بود. او در سال ۱۲۹۳ در کاشان متولد شد و پس از آموختن دانشهای مقدماتی در نزد
ملامحمد حسین نطنزی, جدّ خود, و… در سال ۱۳۱۲ برای کامل کردنِ آموخته های حوزوی
خود, به اصفهان رفت و چندی در نزدِ میرزا محمدهاشم چهارسوقی و آقا سید محمدباقر
درچه ای, فقه و اصول آموخت و آن گاه به نجف رفت و از درس آخوند خراسانی و دیگر
علمای بنام حوزه نجف, بهره برد.

به تهران آمد و از آن جا که فردی آزادی خواه بود و استعداد نویسندگی داشت, دست به
قلم برد و به کار نگارش روی آورد. درباره نابسامانیها و ناکارامدیهای آموزش مدرسه
های جدید و… مقاله ای نگاشت و برای چاپ به حبل المتین داد. همین, سرآغازی شد برای
روزنامه نگاری او.

او, پیش از مشروطه, در پی تلاشها و تکاپوها و حرکتهای ضد استبدادی, به اردبیل تبعید
شد. در تبعیدگاه, با علمای اردبیل در تماس بود و توسط آنان در آغاز مشروطه, به
طلابی که به آن جا تبعید شده بودند, کمک مالی می رساند و وی با فراغتی که در اردبیل
پیدا کرد, رساله اصولی در حجیت قطع نوشت و آن را به میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی
ارائه داد.

او در سال ۱۳۲۱, با آغاز جنبشهای مردمی علیه استبداد قاجار, همکاری خود را با حبل
المتین از سر گرفت و مقاله های ارزنده ای در زمینه اصلاحات جدید, ضرورت دگرگونی
اقتصادی در ایران, راه آهن و… نوشت و برای چاپ در اختیار روزنامه حبل المتین قرار
داد.

پس از مشروطه, افزون بر سردبیری روزنامه حبل المتین تهران, با روزنامه مجلس و
روزنامه ایران نو نیز همکاری می کرد.۱۵۰ روزنامه ایران, هوادار اندیشه ها و دیدگاه
های دموکراتهای تهران بود.

سید حسن کاشانی برادر جلال الدین کاشانی از شاگردان آخوند خراسانی, روزنامه حبل
المتین تهران را منتشر کرد.

صدرالعلماء خراسانی, روزنامه روح القدس را راه انداخت. مقاله های تند علیه استبداد
قاجار می نگاشت. سرانجام, به همراه شیخ ابراهیم, پسرعمویش, در جریان بمباران مجلس,
کشته شد.۱۵۱

*روزنامه مساوات

سید محمدرضا مساوات از شاگردان حکیم میرزا ابوالحسن جلوه و از مخالفان سرسخت
استبداد, در دوران مبارزات مشروط, روزنامه مساوات را نشر داد. مقاله ها و گزارشهای
تند این روزنامه علیه دربار, خشم محمدعلی شاه را برانگیخت. او بعدها چندین دوره
نماینده مجلس شد و از همراهان و همفکران مدرس بود. وی در سال ۱۳۰۶هـ.ش چشم از دنیا
فرو بست.۱۵۲

*هفته نامه دعوت الاسلام

سید محمدعلی تهرانی چاله میدانی از فضلای پر جنب و جوش حوزه تهران و از سخنرانان
دلیر عرصه های گوناگون مشروطیت, هفته نامه دعوت الاسلام را بنیان نهاد. در این هفته
نامه, به گزاره های دینی توجه می شد. از مقوله های اعتقادی و ارزشی اسلام, سخن به
میان آمد.۱۵۳

کوکب درّی

ناظم الاسلام کرمانی روزنامه کوکب درّی را بنیان نهاد و اخبار و گزارشهای مشروطه
طلبان و پاره ای از گزاره های سیاسی و اجتماعی را در آن منتشر می کرد.

روزنامه حیات

شیخ محمدحسین حیات روزنامه حیات را نشر می داد.۱۵۴ این روزنامه ارکان حزب دموکرات
بود.

حبل المتین هند

طالب علمان حوزه تهران, با روزنامه حبل المتین هند همکاری داشتند و آثار علمی,
اجتماعی و سیاسی خود را برای چاپ به این روزنامه می فرستادند. حبل المتین را سید
جلال الدین, ملقب به مؤیدالاسلام, از سالها پیش از مشروطه, نشر می داد.

سید جلال الدین, فرزند سید محمدرضا مجتهد کاشانی بود. وی مقدمات علوم دینی را در
اصفهان آموخت و سپس به سامرا رفت و در حوزه درس میرزای شیرازی شرکت کرد و از محضر
آن فرزانه بهره های بسیار برد. در همین برهه سفری به بندرعباس داشت که در این سفر
دومین دگرگونی بزرگ زندگی وی روی داد. یعنی افزون بر آشنایی با دریای دانش و معرفت
و استفاده از محضر میرزا, در این سفر, با سید جمال الدین اسدآبادی آشنا شد و به
دنیای جدید گام گذاشت.

او در این سفر به سید جمال الدین اسدآبادی پیوست و از بوشهر تا تهران با او همراه
شد.۱۵۵ در همین سفر بود که به سفارشِ سید جمال الدین اسدآبادی برای نشر افکار آزادی
خواهانه و بیداری ایرانیان دست به کار شد تا روزنامه ای را بنیاد نهد.

محیط طباطبایی می نویسد:

(سید جلال الدین کاشانی, مؤیدالاسلام, که در یکی از بنادر خلیج فارس, هنگام سفر
اخیر سید از بصره به اروپا, با او ملاقات کرده بود, به تشویق وی, روزنامه حبل
المتین را تأسیس کرد و در ابتدای امر, به روش و اسلوب عروهالوثقی نظر داشت.)۱۵۶

این روزنامه درباره گزاره های گوناگون اعتقادی, سیاسی, اجتماعی به بحث می پرداخت و
از اقتصاد ایران و جهان و مقوله های مهم و مورد نیاز مردم, گزارش و تحلیل منتشر می
کرد. آن چه در سرلوحه این روزنامه قرار داشت, مسأله اتحاد اسلام و مسلمانان بود که
در این باب, مقاله های سودمندی در آن چاپ می شد. نابسامانیهای ایران, ستمها و
زورگوییها را افشا می کرد و مستنداتی از ستمگریها را به آگاهی مردم می رساند. از
رویدادها, اختراعها و خبرهای علمی جهان گزارشهای خوبی داشت. دانشها و اختراعهای
نوین بشری و پیشرفتهای اقتصادی کشورهایی چون ژاپن را زمینه بحث قرار می داد و بهانه
می ساخت و از واپس ماندگیهای ایران و عاملها و سببهای پیشرفت و ترقی آنها, به شرح
سخن می گفت و جستارها و نکته های درخوری فراروی خوانندگان روزنامه و فرهیختگان قرار
می داد.۱۵۷

طالب علمان و فرهیختگان بسیاری از حوزه تهران, چون میرزا ابوطالب زنجانی, شیخ یحیی
کاشانی و… با این روزنامه در پیوند بودند و همکاری داشتند.۱۵۸

و جز اینها, طالب علمان دیگری نیز در حوزه تهران بودند که از این رسانه نوشتاری, در
راه روشنگری, جهل و تاریکی زدایی مبارزه با استبداد سود می جستند.۱۵۹

روزنامه مجلس

روزنامه مجلس نیز, به تلاش و همت فاضلان و طالب علمان حوزه تهران, از جمله: سید
محسن صدرالعلما, میرزا محمدصادق طباطبایی, ادیب الممالک فراهانی و شیخ یحی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.