پاورپوینت کامل شیوه های تبلیغاتی جریان روشنفکری در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شیوه های تبلیغاتی جریان روشنفکری در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیوه های تبلیغاتی جریان روشنفکری در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شیوه های تبلیغاتی جریان روشنفکری در نهضت مشروطیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۴۴

در تاریخ صد ساله اخیر, جریان روشنفکری بیمار و سکولار, با شگردهای رنگارنگ به پست
شماری و خوارداشت فرهنگ اسلامی و سنن ملی پرداخته است. از این روی, برای جبران این
بی هویتی, به غرب روی آورده و وابستگی به غرب را بایسته دانسته است. بریدگی از
فرهنگ, سنتها, آیینها و ادبهای خودی و زیباییها و اوجهای آنها و شیفتگی به فرهنگ
غربی, سبب شده که خود را با فرهنگ خودی بیگانه بینگارند و با فرهنگ بیگانه خودی.
چنان در این کژراهه شتاب گرفتند که افزون بر ناپای بندی به فرهنگ خودی, به ستیز با
آن برخاستند و به گذشته و پیشینه خود پشت پا زدند و به پیشینه و حال غرب, با تمام
توان علاقه نشان دادند و به آن دل بستند.

(بنا به اصل ترقی, طبیعی است که هرچیز متعلق به گذشته باشد از اعتبار ساقط است و به
کار امروز نمی آید, اگر هم اصالتی در گذشته باشد, در گذشته غرب است نه در گذشته ما,
فرهنگ امروز غرب مترقی است و بایستی جای فرهنگ کنونی ما را بگیرد و آن را نسخ کند.)۱

نویسندگان, شاعران, هنرمندان و سیاستگران این جریان, چه در روزگار مشروطیت و چه پس
از آن, هرکدام به گونه ای سخنان یاد شده را پذیرفته و تبلیغ می کردند. به گونه ای
که می توان گفت: این جریان با همه ناسانیها, فرقها, جداییها و دسته بندیهای داخلی,
در ویژگیهای زیر باهم انباز بودند:

۱. خودباختگی در برابر پیشرفتهای مادی و تکنولوژیک غرب. بالاتر و صد البته ویران
گرتر, خودباختگی آنان در برابر ادبها و رسمها و آیینهای غرب.

۲. اسلام ستیزی آنان همه توان خود را به کار گرفتند که باورها و ارزشهای اسلامی را
به زیر سؤال ببرند و به گونه ای در برابر آنها چهره دژم کنند و سخن از این زیباییها
و اوجها را برنتابند و در هرجا و هرکجا, هر محفل و هر مجلس, اجتماع و خانواده, با
آنها روبه رو می شوند, روی برگردانند.

۳. پیوند با بیگانه. اینان چون خود را و آیینها و سنتهای این مرز و بوم را سبک می
انگاشتند و خوارمایه, در پی تکیه گاه می گشتند که در آن روزگار روس و انگلیس بود.
از این روی در برابر این دو بت به کرنش ایستادند و خود را و هویت خود را فراموش
کردند و به بدترین روی, هرچه داشتند در پای این دو بت ریختند.

۴. حضور در عرصه های سیاسی و حکومتی. تلاش می ورزیدند به گونه ای خود را به
حکومتهای ستم پیوند بزنند, هیچ گاه علیه حکومتها نبوده که همیشه بر حکومتها بوده
اند و استوارکننده پایه های آنها. هیچ گاه راه قهر با حکومتها را پیشه نمی کردند,
بر آن بودند که پایگاه خود را در دل حکومتها استوار کنند.

۵. تلاش در جهت کاستن از قلمرو دین و کشاندن آن به عرصه های فردی و عبادی.

۶. اصالت بخشیدن به فهم و خرد انسانی در برابر وحی.

۷. عضویت در سازمانهای مخفی و وابسته به غرب.

۸. استفاده از هر وسیله ای برای رسیدن به قدرت.

۹. نفوذ در نهضتها و جنبشهای اسلامی مردمی و انحراف کشیدن آنها و پشت کردن به مردم
در برهه های حساس و سرنوشت ساز.

۱۰. ترویج باستان گرایی برای رویارویی با فرهنگ اسلامی.۲

با توجه به این کارکردها که می گوییم روشنفکری بیمار. روشنفکری در ایران بیمار به
دنیا آمد و بیمار به زندگی خود ادامه داد. این جریان بیمار و طاعون زده, جامعه را
بیمار کرد و از بالندگی باز داشت. هم در عرصه فرهنگ, آلودگیهایی به بار آورد و هم
در عرصه سیاست و اقتصاد, ننگ و نفرت آفرید. این جریان, بویژه آن بخشی که در سنت
زدایی و به سخره گرفتن ارزشها و باورها بسیار شتاب می ورزیدند و تند حرکت می کردند,
بیش تر نام و نشان دارهای آن, در خدمت سیاستهای استعمار بودند.

اینان فرهنگِ سازگار با مصالح ملی را در این سرزمین رواج دادند. ثمره حضور آنان در
عرصه های سیاسی و حکومتی, بستن قراردادهای ننگین, به تباهی کشاندن فرهنگ اسلامی,
ملی و باورها و تواناییهای ملت بزرگی چون ایران بوده است.

بسیاری از نهضتهای دینی ـ مردمی, با دسیسه و دستان این جریان, از حرکت باز ماند و
آفرینندگان آنها, بردار, یا خانه نشین و یا از اوج به زیر آمدند. از باب نمونه,
نهضت مشروطیت ایران حرکتی بود که با شعار عدالت خواهی و با هدف مبارزه با ستم, از
اریکه قدرت به زیر آوردن حاکمان و کارگزاران قاجار, یا کوتاه کردنِ دست آنان از
درازدستی, استقلال, آبادانی و اجرای شریعت, آغاز و به پیروزی رسید.

دین و آموزه های حرکت آفرین آن, میدان داری و پیشاهنگی عالمان و حضور خردمندانه و
دین باورانه مردم در عرصه, اساسی و بنیادی ترین نقش را در پیروزی نهضت داشتند.
مردمان این سرزمین, به دین و ارزشهای دینی از بن جان عشق می ورزند.

عالمان دینی, چون پاسداران فرهنگ و باورهای دینی مردم بوده و در این راه از جان و
آبرو مایه گذارده و ثابت کرده که همیشه خیرخواه مردم و کشور بوده اند, در نزد مردم
اهمیت ویژه ای دارند و دارای نفوذ کلمه اند. مردم, سخنان آنان را, سخن رسول خدا و
علی مرتضی و ائمه اطهار(ع) می دانند و حاضرند به امر آنان از همه چیز خود, حتی از
جان و جان فرزندان خود بگذرند.

پیروی مردم از عالمان و رهبران دینی, بویژه عالمان بزرگ, سیره روشن, مقدس و جاودانه
است.

فرمانبری از عالمان دینی, بویژه در بین شیعیان, یک اصل بنیادین و درخشان است و در
درازی تاریخ, به دور از هر گزندی خوش درخشیده است و حرکتهای بنیادینی در سایه این
فرمانبری خردمندانه و عاشقانه آفریده شده است.

شیعیان, پیروی از عالم دینی بیدار, درست اندیش, پروا پیشه و گریزان از دنیا را از
باب پیروی از نایب امام زمان, بر خود واجب می دانند.

نهضت بزرگ مشروطیت, در سایه همین فرمانبری و پیروی خردمندانه از بیداران, آگاهان و
دین شناسان, پی ریزی شد. حضور عالمان دین, بویژه مراجع تقلید نجف, علمای بزرگ
تهران, اصفهان, تبریز, مشهد, رشت, فارس, زنجان و… در کانون رهبری نهضت, حضور جدی و
گسترده مردم و سپس پیروزی نهضت را در پی داشت.

این پیروزی, دیری نپایید. هنوز مردم در خُنُکای آن نیاسوده بودند که آتش فتنه ها,
دسیسه ها و دستانها باریدن گرفت و حرکت بزرگی را که مردم و عالمان دین, با خون دل,
آفریده بودند, به تباهی کشاندند. چنان شد که پس از مدتی از حرکت با شکوه و نهضت
مقدس, جز اسمی باقی نماند.

مستبدان, میدان دار شدند, بر سر کار آمدند, مردم در تنگنای بیش تری قرار گرفتند و
به دین و ارزشهای دینی, بهای لازم و بایسته داده نشد و حتی به آنها بی مهری شد.
استبدادی بدتر از استبداد پیشین بر مردم حاکم شد.۳ در بررسی این حال روز و روزگار
پر ادبار سخن بسیار است. ولی به باور ما, در این چرخش و دگرگونی نهضت به ضد نهضت,
روشنفکران سکولار نقش اصلی را بر عهده داشتند.

این جریان با یاری دولتهای استعماری و قدرتهای بزرگ توانست نهضت مردمی ـ دینی را به
کژراهه بکشاند و نیروهای حرکت آفرین و حماسه ساز را, که نقش محوری در پیروزی بر
استبداد داشتند, با شگردهای گوناگون, زمین گیر کند. اینان در این تلاشِ میشوم,
عالمان بیدار, دینِ ناب و مردم دیندار را در آماج یورشهای خود قرار دادند. برای به
حرکت درآوردن چرخهای ویران گر ارابه خود, انجمنهای مخفی تشکیل دادند, روزنامه ها و
نشریه هایی, چاپ و پراکندند, به دو دستگیها دامن زدند, به تربیت و آموزش کودکان و
جوانان, با روشهای تربیتی و آموزشی غرب روی آوردند, باورها و ارزشها را به چالش
کشیدند و به سخره گرفتند, نهضت مشروطه را به سود استعمار انگلیس مصادره کردند,
جریان مذهبی را با ترفندهای گوناگون, کم کم از نهضت کنار زدند و در نتیجه زمینه
برای استعمار به تمام و کمال آماده شد و حکومت مشروطه! به دست رضاخان, عامل انگلیس
افتاد. در حقیقت مردم مسلمان ایران از چاله درآمدند و به چاه افتادند.

از میان تلاشهای میشوم و بنیان برافکن, جنگ روانی و حربه هایی که آنان در این راستا
به کار انداختند, بسیار ویران گر بود و خانمان سوز. از این روی شناخت راه و روش
آنان در جنگ روانی و هیاهو تبلیغاتی, برای امروز, بسیار مفید و پر استفاده است. چون
امروز, ما و جهان اسلام, با همان دسیسه ها و دستانها روبه رو هستیم. با دقت و درنگ
روی کارنامه, سخنان و جبهه گیری روشنفکران سکولار و وابسته در برابر انقلاب اسلامی,
همانندیهای بسیاری بین اینان و روشنفکران سکولار عصر مشروطیت می بینیم. و گاه به
طور دقیق کپی و برگرفته از شعارهای سکولارهای عصر مشروطیت. این همخوانی و هماهنگی,
اتفاقی نیست. جبهه باطل شاید در روشها و شیوه ها در رویارویی با جبهه حق, دستخوش
دگرگونی شده باشد; اما در هدفها و بنیانهای فکری, به هیچ روی در این جبهه دگرگونی
روی نداده است.

بنابراین, شناخت این روشها, می تواند ما را در رویارویی با این جریان تباهی آفرین
یاری کند و مددکار باشد. بی گمان این شیوه ها نقش اثرگذاری در چالشهای حال و آینده
انقلاب اسلامی ایران خواهد داشت و ما ناگزیریم هم آنها را بشناسیم و هم راه های
رویارویی با آنها را بیاموزیم و نگذاریم این روشها و شیوه ها بر ما چیره شوند و ما
را در چنبر خود بگیرند و راه حرکت را از هر سوی بر ما سدّ کنند. از این روی, در این
مقال, به گونه ای گذرا, پاره ای از شیوه های تبلیغاتی آنان را در رویارویی با دین,
عالمان دینی بیان می کنیم و می نمایانیم که چگونه و چسان برای سست کردن پایه های
اعتقادی مردم, دست به تلاش گسترده زده و بر آن بودند تا زهر هلاهل به کام مردم
باورمند و رستاخیز آفرین بچشانند و کاری کنند که هیچ گاه دست به چنین حماسه
آفرینیها و عرصه داریها نزنند وگرنه, با تمام قوا و توان با تکیه به نیرو و توان
استعمار, برج و باروی دینی آنان درهم کوبیده خواهد شد.

۱. دین ستیزی.

۲. مبارزه با روحانیت.

۳. تضعیف پایه های اعتقادی و دینی مردم.

برگزیدن محورهای یاد شده, از آن روست که بنمایانیم, با دین, که مهم ترین و اصلی
ترین انگیزاننده مردم و نگهدارنده آنان از هر موج ویران گر, چسان از سوی کسانی که
خود را دلسوز برای ملت و عزت و شوکت آن می نمایاندند, بی باکانه و گستاخانه, برخورد
می شود. یا با روحانیت و عالمان بیدار, که نغمه بیداری می سرودند و نغمه آگاهی به
کالبدها می دمیدند, چه کینه ورزانه رفتار می شد.

با یورش به باورها و سست کردن پایه های اعتقادی, بر آن بودند, دژهای مقاومت را درهم
بریزند. چه بی شرم است جریانی که توجه نکند یک اندیشه درست, ناب, سره, می تواند در
همه هنگام و برهه های حساس, کشور و سرزمینی را از باتلاق برهاند و به اوج عزت و
استقلال برساند و دشمن را بتاراند.

بله, زدودن هویت دینی و سست کردن پایه های اعتقادی مردم در جامعه ایرانی و بسترسازی
برای سلطه غرب و غرب باوران بر ارکان کشور, برنامه اصلی روشنفکران وابسته, در آن
روزگار بود.

۱. دین ستیزی

دین ستیزی, از آن جا در برنامه کاری روشنفکران قرار گرفت که در غرب, اندیشه و
کارکرد کلیسا, سدی بزرگ و دژی رخنه ناپذیر در برابر رشد و شکوفایی تکنولوژی و دانش
جدید بود و از ترقی و تمدن باز می داشت و به همین دلی,ل روشن اندیشان و روشنفکران
غربی, با این بازدارنده شکننده و تباهی آفرین درافتادند و به تمدن جدید, دست
یافتند. در واقع, خود را از قید و بند خرافه رهاندند. روشنفکران ایرانی روزگار
مشروطیت, بدون توجه به این که اسلام و عالمان اسلامی, مسیحیت, کلیسا و روحانیان
مسیحی درخور مقایسه نیستند, به مبارزه با اسلام و عالمان اسلامی برخاستند و کمر
بستند به هدم دین.

میرزاملکم خان می نویسد:

(این منظور (ترقی) تحقق نمی یابد مگر با هدم اساس اعتقادات دینیه که پرده بصیرت
مردم شده و اینان را از ترقیات در امور دنیویه مانع می آید.)۴

میرزا فتحعلی آخوندزاده نیز به روشنی اعلام می کند که هدف و انگیزه از نگارش (کمال
الدوله) نابودی اسلام است:

(سد راه الفباء جدید و سد راه پویلزاسیون در ملت اسلام, دین اسلام و فناتیزم آن
است. برای هدم اساس این دین و رفع فناتیزم و برای بیدار کردن طوایف آسیا از خواب
غفلت و نادانی و برای اثبات وجوب پروتستانتیزم در اسلام به تصنیف کمال الدوله, شروع
کردم.)۵

این جریان, ستیز همه سویه با اسلام و آموزه های آن را, مهم ترین وظیفه خود دانست و
در سرلوحه برنامه های خود قرار داد.

این جریان, توان خود و گوناگون شیوه ها را به کار گرفت تا باورها و ارزشهای اسلامی
را به زیر سؤال ببرد و هویت دینی مردم مسلمان ایران را نابود سازد. وابستگان و رواج
دهندگان این جریان, گاه, با ستایش از ادبها و رسمها و پیشرفت غرب, از ناتوانی اسلام
برای اداره جامعه و محدود بودن قلمرو دین سخن می گفتند و گاه از جایگاه علم و خرد
انسانی و بی نیازی از اسلام, و گاه از بایستگی پروتستانتیزم و اصلاح طلبی در اسلام
و گاه از تغییر الفبای اسلام و… در نوشته ها و سخنان خود, سخن به میان آوردند. در
این مقال, به پاره ای از این شگردها اشاره می کنیم, تا روشن شود کجا را و چه مقوله
ها و مفهومهایی را نشانه رفته بودند. آن هم با چه قالبها, ادبیات و شگردهایی.

الف. اسلام زدایی در پوشش اصلاح طلبی: جریان روشنفکری وابسته و خودباخته در آن
روزگار, هیچ گونه دل بستگی, باور و علاقه ای به اسلام و ارزشهای اسلامی نداشت, بلکه
اسلام را سدّ راه ترقی و پیشرفت می دانست و در این اندیشه بود که به گونه ای آن را
از میان بردارد. اما می دانست که این حرکت, شنا برخلاف جریان آب است و مشت بر سندان
کوفتن. از جایگاه دین در میان مردم آگاه بود. از این روی, از ستیز مستقیم با دین و
ارزشهای دینی, کسانی که خردمندانه تر می اندیشیدند, خودداری کردند, و سخنان خود را
در پوشش دین, ارائه می دادند. از باب نمونه: ملکم خان ناظم الدوله که از سرشناس
ترین روشنفکران ایرانی در آن روزگار است, می نویسد:

(در اروپا که بودم, سیستمهای اجتماعی و سیاسی و مذهبی مغرب زمین را مطالعه کردم, با
اصول مذاهب دنیای نصرانی, و همچنین تشکیلات سرّی فراماسونری آشنا گردیدم, طرحی
ریختم که عقل سیاست مغرب را با دیانت مشرق زمین به هم آمیزم و چنین دانستم که تغییر
ایران به صورت اروپا, کوشش بی فایده ای است. از این رو, فکر ترقی مادی را در لفافه
دین عرضه داشتم تا هموطنان آن معانی را نیک دریابند. دوستان معتبری را دعوت کردم و
از پیرایش گری اسلام سخن راندم…)۶

آخوندزاده نیز, در مکتوبات کمال الدوله, از این شیوه چنین سخن می گوید:

(… نویسنده کمال الدوله, نمی خواهد که مردم آنالیست بشوند و دین و ایمان نداشته
باشند, بلکه حرف مصنف این است که دین اسلام, بنابر تقاضای عصر و اوضاع زمانه بر
پروتستانتیزم محتاج است.)۷

(پروتستانیسم) نام نهضتی است که در قرن شانزدهم میلادی, با اصلاحات دینی در اروپا
شروع شد و در جهان مسیحیت دگرگونیهایی را پدید آورد. این نهضت, واکنشی بود در برابر
استبداد و حاکمیت ظالمانه کلیسا و دستگاه تفتیش عقاید در قرون وسطی. روشنفکران
ایران, از جمله ملکم, آخوندزاده… با اثرپذیری از فرهنگ غرب و بدون توجه به زمینه
های چنین حرکتی در غرب و نبود این زمینه ها در کشوری چون ایران, از پیرایش و اصلاح
اسلام سخن گفتند و اصطلاح پروتستانیسم اسلامی را به میان آوردند.

آخوندزاده در باب شناسایی این اصطلاح می نویسد:

(پروتستانیسم عبارت از مذهبی است که حقوق الله و تکالیف عبادهالله جمیعاً در آن
ساقط بوده فقط حقوق الناس باقی بماند. ابتدا ایجاد این نوع مذهب در میان ملت اسلام
به اهتمام (علی ذکره السلام اسماعیلی) وقوع یافت. برداشت غُلّ شرع به تأیید ایزدی
مخدوم روزگار, علی ذکره السلام و در اواخر ایام از اهالی فرنگستان نیز فِرَقی چند
پیرو این مذهب شدند.)۸

معنایی که آخوندزاده از این واژه ارائه می دهد با آن چه در غرب از آن سخن می رفت,
ناسازگاری داشت. او, پنداشته بود که پروتستانیسم به معنای نابودی عقاید دینی است و
از همین زاویه به تفسیر آن می پردازد و باورها و عقاید دینی را رد می کند.

روشنفکران سکولار در آن روزگار و پس از آن, چنین می اندیشیده اند. ولی بیش تر آنان,
به دلیل دینی بودن جامعه ایرانی, صلاح نمی دیده اند که با احساسات دینی مردم روبه
رو شوند. نه تنها خود از ستیز مستقیم خودداری کرده که دیگر هم فکران خود را نیز
بدان سفارش می کرده اند. از باب نمونه, ملکم خان, به آخوندزاده می نویسد:

(تو میرزا فتحعلی, بدان که به هیچ یک از ایشان نباید بچسبی و نباید به ایشان بگویی
که اعتقاد تو باطل است و شما در ضلالت هستید… تو بدین شیوه ناملایم برای خود هزار
قسم مدعی و بدگوخواهی تراشید و به مقصود هم نخواهی رسید. هرکس از ایشان از روی
لجاجت و عناد حرف تو را بیهوده و دلایل تو را پوچ خواهد شمرد و زحمت تو عبث و بی جا
خواهد شد. چرا به دین ایشان می چسبی؟ تو دین ایشان را کنار بگذار و در خصوص بطلان
آن هیچ حرف نزن.)۹

برخورد روشنفکران لائیک, با پیامبران, بویژه پیامبر اسلام(ص) و امامان معصوم و
ادامه دهندگان راه آنان, در روزگار غیبت, که همانا عالمان دین باشد نیز, براساس
همین شیوه بوده است. یعنی آنان با این که هیچ اعتقادی به پیامبران و امامان و…
نداشتند, گاه, راه آنان و پیروان آنان را سبک می شمردند و یا رویه و روش و سیره شان
چنین بود; اما گاه برای فریب و برای انگیخته نشدن مردمان دیندار و باورمند, به ظاهر
احترام آمیز برخورد می کردند.۱۰

روشنفکران سکولار و وابسته, شگردهایی داشتند و تلاش می کردند از پَسِ پرده این
شگردها, هیچ گاه به درنیایند, تا راه و مرام شان برای مردم روشن شود. با ترفند و
دسیسه, از آفتابی شدن می پرهیختند. اگر از اصلاح طلبی سخن می گفتند, چهارچوب آن را
و ساحت آن را به درستی روشن نمی کردند. اگر از آزادی, مساوات, قانون و… سخن به میان
می آوردند, حد و مرز آنها, سازگاری و ناسازگاری آنها را با اسلام, با مردم در میان
نمی گذاشتند و مراد خود را به درستی بیان نمی کردند.

این شعارها, هم در نزد مذهبیها و جریان دینی پذیرفته بود و هم در نزد جریان
روشنفکری سکولار. ولی برداشتی که جریان لائیک از این مقوله ها و مفهومها, داشت با
برداشتی که جریان مذهبی از آنها داشت, یک سان نبود. در بسیاری از جاها و رویدادها و
مقوله های مورد بحث, روشنفکران, برای این خود را با جریان مذهبی همراه نشان دهند,
به کلی گویی بسنده می کردند و از شرح این مفاهیم می پرهیختند. از باب نمونه هرچند
شعار همه مشروطه خواهان, عمل به قانون بود; ولی در برداشت از قانون, یک سان نبودند
و ناسانیهای اساسی داشتند. روشنفکران, حضور شریعت و عالمان دین را در قانونگذاری بی
قانونی می دانستند, از این روی وقتی که مردم پس از فتح تهران, آمدن بهبهانی را
انتظار می کشیدند, شماری از روشنفکران گفتند:

(اگر آقا تشریف بیاورند, به هیچ روی نباید در کارها دخالت کنند; چون همه هرج و مرج
های گذشته در اثر بی قانونی بوده است.)۱۱

در مفهوم ترقی, جریان غیر مذهبی تنها بر رفع عقب ماندگی از قافله تمدن, پای می فشرد
و آن را هدف نهایی می دانست; ولی جریان مذهبی آن را در چارچوب ارزشهای اسلامی, در
نظر داشت.

جریان غیرمذهبی, آزادی را رها شدن از مذهب می دانست و جریان مذهبی آزادی را در
چارچوب مذهب می خواست.

ولی جریان غیر مذهبی, تا زمانی که جای پای خود را در نهضت محکم نکرده بود, از شرح
این مفاهیم سر باز می زد و خود را همراه مشروطه خواهان مذهبی نشان می داد.

علت این برخوردهای دوگانه کدام است؟ علت همان گونه که اشاره شد, روشن است.
روشنفکران به خوبی می دانستند که جامعه ما, دینی است. بیش تر مردم ما به شدت به دین
و ارزشهای دینی پای بندند. و نیز می دانستند که اگر به گونه ای مستقیم و بی پرده با
اسلام برخورد کنند, از صحنه اجتماع حذف خواهند شد. ولی آنان با تکرار شیوه یاد شده
بر آن بودند که از حساسیت و غیرت دینی مردم نسبت به دین و ارزشهای دینی بکاهند و
شکوه و شوکت احکام و عالمان دینی را بشکنند. به عقیده آنان در هر توهین و سبکداشتی,
هرچند بعدها تکذیب شود, قدری از غیرت دینی مردم کاسته و زمینه برای تاخت و تاز و
سخن گفتنِ بی پرده فراهم می شود.

ب. کاستن از قلمرو دین ـ(یا رواج دادن دین حداقلی): از شگردهای تبلیغی استعمارگران
و ایادی آنان برای رویارویی با اسلام, خیزشها و نهضتهای اسلامی, به حاشیه راندن و
یا حذف دین پر تکاپو, رستاخیزآفرین, روشنایی بخش, ستم ستیز و… از صحنه اجتماع و
حکومت و ویژه ساختن آن به زندگی فردی و عبادی است.

به دیگر سخن, رواج, گسترش و پیاده کردن تز (جدایی دین از سیاست) است. این کار در
روزگار مشروطیت در دستور کار انگلیس و ایادی آن قرار گرفت.

فریدون آدمیت می نویسد:

(میرزا فتحعلی… تناقض فلسفه سیاست غربی و شریعت را آشکارا اعلام کرد. مدافع قانون
اساسی عرفی غربی بود. تفکیک مطلق سیاست و دیانت را لازم می شمرد. عدالت را در قانون
موضوعه عقلی جست وجو می کرد و به عدالت دینی از پایه اعتقاد نداشت…)۱۲

بسیاری از روشنفکران, از جمله: میرزا حسین خان سپهسالار, یحیی دولت آبادی, احتشام
السلطنه و… در این راستا حرکت می کردند.۱۳

این جریان, برای کنار زدن اسلام از صحنه سیاسی و حکومتی از راه کارهای زیر بهره
گرفت:

۱. ناتوانی اسلام در اداره زندگی دنیوی مردم. از این روی, در این جا و آن جا, در هر
محفل و مجلس, در سخنرانیهای رسمی و غیر رسمی, در روزنامه و جریده ها می گفتند و می
نوشتند: امروزه, نمی توان با قانونها و آیینهای دینی, جامعه را اداره کرد, باید دین
را کنار زد و نظام ارزشهای غربی را جای گزین آن کرد.

۲. کنار زدن عالمان دین از صحنه سیاسی; چرا که با حضور آنان در صحنه ها و عرصه ها ی
سیاسی, همه نقشه ها و راه ها برای نفوذ دادن فرهنگ و سیاست غرب به کالبد جامعه, نقش
بر آب می شود.

میرزا فتحعلی آخوندزاده می نویسد:

(ظلمت روحانی برافتد و اصلاح دین از راه پروتستانتیسم اسلامی تحقق یابد, سیاست و
دین به کلی از هم تفکیک گردند و دین تصرفی در امور دنیایی نداشته باشد و بالاخره,
پرده اوهام را برداریم و به روشن سرای خرد گام نهیم.)۱۴

همو, در جای دیگر, با این که مردم را به ترک مذهب و ارزشهای مذهبی می خواند,۱۵
رضایت می دهد که دین و عالمان دین تنها در امور جزیی دخالت کنند و از دخالت در امور
سیاسی و اجتماعی بازداشته شوند:

(امر مرافعه را در هر صفحه ای از صفحات ایران بالکلیه, باید از دست علمای روحانیه
باز گرفته, جمیع محکمه های امور مرافعه را وابسته به وزارت عدلیه نموده باشید که
بعد از این, علمای روحانیه, هرگز به امور مرافعه مداخله نکنند. تنها امور دینیه از
قبیل نماز, روزه, وعظ, پیش نمازی, نکاح و طلاق و دفن اموات و امثال ذلک در دست
علمای روحانیه بماند, مثل علمای روحانیه دول یوروپا.)۱۶

۲. ستیزی همه سویه با عالمان دین

روشنفکران وابسته در آن روزگار, به دلیل لائیک بودن و ادبیات خاص خود, جایی در میان
مردم نداشتند. سخنان و نوشته های آنان, پر بود از واژه ها و اصطلاحات بیگانه و یا
برگردانیده از زبانهای خارجی که برای بسیاری از مردم درخور فهم نبود. افزون بر آن
بیش تر آنان خود را بالاتر از آن می دانستند که با توده مردم نشست و برخاست داشته
باشند. در نتیجه حرکت و بسیج توده مردم و دگرگونی باورهای مردم برای آنان ممکن نبود
و به خاطر ناآشنایی با سنتها, ادبها, آیینها و آن چه که مردم را به حرکت درمی آورد
و در برابر نابرابریها و ناعدالتیها می شوراند و برمی انگیخت; یعنی گوهر عقیده و
آرمان و خواست آنان, همانا اسلام ناب, در بین مردم جایگاهی نداشتند و در دل و جان
آنان بی پایگاه بودند. ادبیات اینان, غیر از ادبیات مردم بود و سخنان و جستارهایی
که اینان ارائه می دادند. درخور فهم مردم نبود.

حمید عنایت در این باره می نویسد:

(آیا نوشته های میرزا آقاخان کرمانی, طالبوف, آخوندزاده و ملکم خان با آن تعبیرها و
اصطلاحاتی که اغلب بیگانه و یا برگردانیده از زبانهای خارجی بود, مانند: (لیتر
اتور) و (پروگرام) و (پروغرس) و (دیسپونی) و (شانژمان), به ترتیب در برابر (ادبیات)
و (برنامه) و (پیشرفت) و (خودکامگی) و (دگرگونی), برای چه کسانی در میان مردم ایران
قابل فهم بود و این کسان چه نسبتی از کل نفوس ایران را تشکیل می داده اند؟ باید گفت
که: حتی امروزه نیز, مطالب آن نوشته ها برای اکثریت مردم وطن ما دریافتنی نیست; تا
چه رسد به آن که در اواخر قرن سیزدهم هجری, از جانب مردم دریافته و پذیرفته شود و
از آن مهم تر در ایشان شور و شوقی که لازمه هر جنبش بزرگ سیاسی است, برانگیزد.)۱۷

از سوی دیگر, عالمان دین و حوزه های علمیه با مردم و در میان مردم بودند. فرهنگ,
زبان, ادبیات و آرمان آنان یکی بود. مردم در گرفتاریها, دشواریها, سختیها, رنجها و
بویژه ستمها و ددمنشیها و بی عدالتیها, جفاکاریها و حق کشیهای کارگزاران حکومتی به
عالمان دین پناه می بردند و آنان تا جایی که ممکن بود و توان داشتند, از مردم
پشتیبانی می کردند و برای گرفتن حق آنان از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزیدند. مردم نیز
چون آنان را پاسدار دین و نایب امام زمان(ع) و دفاع گر حقوق خود می دانستند, پیروی
از سخنان و فتاوای عالمان دین بویژه عالمان بزرگ را چه در مسائل عبادی و چه در
مسائل سیاسی و اجتماعی بر خود لازم می دانستند و با جان و دل به آن عمل می کردند.

استعمار انگلیس و ایادی آن, به خوبی دریافته بودند, تا وقتی عالمان و روحانیان آگاه
در عرصه باشند و میدان داری کنند, نمی توانند به هدفهای خود دست یابند. از این روی,
برای کنار زدن این نیروی اثرگذار و نقش آفرین و سرسخت در برابر بدیها و زشتیها و
نیرویی که در نهضت تنباکو ضربه ای بس سهمگین را بر پیکر استعمار انگلیس نواخته بود,
شیوه هایی را به کار گرفتند که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

الف. بهره گیری ابزاری: این جریان با این که هیچ اعتقادی به روحانیت نداشت, ولی چون
دریافته بود که تنها آنانند که توانایی پدیدآوری جنبش اجتماعی و سیاسی را دارند و
مردم تنها به فرمان و فراخوانی آنان گردن می نهند و توجه دارند, گاه از همراهی خود
با عالمان دین سخن به میان می آوردند و در این جا و آن جا, این محفل آن مجلس, از
آنان به بزرگی یاد می کردند و گاه باطن خود را آشکار کرده و به روشنی از استفاده
ابزاری از عالمان دین سخن می گفتند. از باب نمونه: آقاخان کرمانی با این که در
مقایسه عالمان دین با فرنگیان, فرنگیان را مایه آبادی کشور و روحانیت را مایه خرابی
آدم و عالم می داند,۱۸ می نویسد:

(چون هنوز فیلاسوفی قوت ندارد برای اصلاح کارها اگر از طایفه علماء تا یک درجه
محدودی معاونت بطلبیم, احتمال دارد که زودتر مقصود انجام گیرد.)۱۹

او همین شیوه را به ملکم خان ناظم الدوله سفارش می کند و از او می خواهد این سیاست
را پیش بگیرد; زیرا به نظر او, پیشرفت, کارها در سایه یاری گرفتنِ از عالمان دین
است.

ییا احتشام السلطنه در جلسه دربار می گوید:

(…باید بدانید اگر موفقیتی حاصل گردد, فقط به دست اشخاصِ صحیح با اطلاع ممکن است
بشود, وگرنه به دست چهار نفر معمّم از همه جا بی خبر, چه طرفی بسته می شود.)

نظر او:

(لزوم تفکیک آزادی خواهان حقیقی است از روحانی نمایان که دخالت آنها در امر سیاست,
به عقیده عموم آزادی خواهان, مضرّ است و اگر مساعدتی به آنها می شود, برای پیشرفت
مقصد می باشد, تا وقت معین.)

این نگاه ابزاری به عالمان دین و روحانیت, برای رسیدن به هدف در بین روشنفکران جا
افتاده بود. آنان از نقش آفرینی بنیادین عالمان دین آگاهی داشتند و می دانستند
مردم, گروه روشنفکرِ بریده از دین را نمی پذیرند; از این روی چاره را در این می
دانستند که از عالمان دین به حرکت درآوردن مردم و شور انگیختن در بین آنان استفاده
کنند و وقتی پیروزی بهره گردید, عالمان دین را, به هر وسیله ممکن کنار بزنند. این
فکر ادامه یافت و حتی تحلیل گر تاریخ مشروطه, یعنی فریدون آدمیت, پس از نقل سخنان
احتشام السلطنه در دربار, درباره استفاده از روحانیت, تا زمان معین می نویسد:

(آن بیان خردمندانه, منطق آرایش سیاسی گروه روشنفکر آزادی خواه را در همکاری با
علما می نمایاند. طبقه روشنفکری که نماینده اندیشه ترقی و سیاست عقلی است, نمی
خواهد حرکت مشروطیت, به بستر شریعت خواهی بیفتد; اما یاری دستگاه روحانی را در حدّ
معینی می طلبد.)۲۰

جریان روشنفکری و انجمنهای سرّی و فراماسونری, چون از عالمان بیدار و آگاه به آموزه
های اسلام و چیره دست و متبحر در دانشهای اسلامی, نمی توانستند به گونه ابزاری
استفاده کنند, تلاش ورزیده اند از رده های پایین تر طبقه روحانیت, بویژه کسانی که
اهل منبر و خطابه و خوش بیان نیز باشند, به سوی خود بکشانند و در پناهِ آنان اندیشه
های خود را به ذهن مردم فرو برند و در لایه های اجتماع, برای خود جا باز کنند.

جریان روشنفکری از کسانی چون: واعظ اصفهانی, ملک المتکلمین, یحیی دولت آبادی و… این
چنین بهره بردند.

جریان روشنفکری, با توجه به رفتار, گفتار و اندیشه های سید جمال واعظ۲۱, بر آن شدند
برای او روزنامه تهیه ببینند, تا وی از این راه به نشر اندیشه های خود پردازد, تا
کمکی شود به جریان مشروطه ای که آنان می خواستند, از این روی روزنامه الجمال را راه
انداختند. در این روزنامه, سخنرانیهای سید جمال واعظ بازتاب می یافت. او در بسیاری
از سخنرانیهای خود, همان سخنان روشنفکران غرب را به زبانی ساده, به گونه ای که مردم
به خوبی دریابند, برای آنان بیان می کرد. آن گاه روشنفکران, به جای سخنان خود, به
نقل سخنان وی می پرداختند و اندیشه وی را به شدت رواج می دادند. از باب نمونه, سید
جمال واعظ, در یکی از سخنرانیهای خود که در روزنامه (الجمال) در تبلیغ از غرب, به
سخنان ملکم ناظم الدوله استناد جسته و گفته است:

(ایها الناس! من مکرر, خدمت شما عرض کرده ام, حالا هم عرض می کنم: ما مردم ایران
جاهلیم, بدون معلم و مربی و استاد. هیچ کار ما درست نمی شود. به فرمایش جناب پرنس
ملکم خان, اگر خواسته باشیم یک کارخانه کبریت سازی تشکیل بدهیم, بدون معلم خارجی
محال است. اگر خواسته باشیم, یک کارخانه ریسمان سازی بسازیم, مسلّماً محتاجیم به یک
نفر معلم خارجه. اگر بخواهیم یک کارخانه چلواربافی تشکیل بدهیم, بدون یک نفر معلم
خارجه محال است.)۲۲

او در جای دیگر, ناآگاهانه و بدون این که به پیامدهای سخنان خود توجه داشته باشد,
به سراغ سلاطین بنی ساسان رفته و از آنها ستایش کرده و سپس فرنگستان آن روزگار را
همانند دوران ساسانیان دانسته و از مردم ایران می خواهد که چنان باشند.۲۳

از دیگر کسانی که آب در آسیاب روشنفکران سکولار می ریخت و روشنفکران از او بهره ها
بردند, میرزا نصرالله ملک المتکلمین بود. این شخص نیز به نگارش بخشی از کتاب رؤیای
صادقه متهم بوده است.

سناتور ملک زاده, فرزند ملک المتکلمین, نگارش این اثر را به پدرش نسبت می دهد و
یادآور می شود که در اصفهان نگاشته شده است.۲۴ آن گاه می افزاید:

(انتشار رؤیای صادقه در سال ۱۳۱۸ هجری, غوغایی در ایران برپا ساخت و هزارها نسخه
خطی آن در شهرهای ایران منتشر شد و سپس آن کتاب در پطرس بورغ و هندوستان به طبع
رسید. نگارنده این کتاب, برای آن که فساد دستگاه روحانیت را در ایران به عالمیان
نشان دهد و بیدادگری مستبدین را آشکار سازد حقایق چندی را تحت عنوان خوابی که دیده
بود, منتشر می سازد.)۲۵

وی, به آقا نجفی سخت بد و ناسزا می گوید. آقا نجفی, تکیه گاه مردم اصفهان در سختیها
و گرفتاریهای آن روزگار بود.۲۶

وی از آخوندزاده بسیار اثر پذیرفته بود و از نقش آفرینی او در بیداری ایرانیان چنین
یاد می کند:

(آخوندزاده, نخستین هشداردهنده انقلاب مشروطیت ایران بود. آثار او در بیداری ملل
ایران از خواب غفلت, نقش مؤثرتر از صور اسرافیل داشت, این متفکر میهن دوست و مترقی
و انسان نجیب, معلم و پیشوای همه ما بود.)۲۷

فرد دیگری که در آن روزگار, چهره مذهبی داشت و مذهبی می نمود و دارای لباس اهل علم,
ولی اندیشه های غربی را رواج می داد و با روشنفکران سکولار دمخور بود, یحیی دولت
آبادی بود. سپسها چنین بر زبانها افتاد که وی, رئیس فرقه ازلیه است. او و پدرش متهم
بودند که ریاست فرقه بابیه را برعهده دارند.

او, در روزگار رضاخان, لباس اهل علم را از تَن به در آورد; زیرا به گفته خودش, دست
و پاگیر بوده است. علیه حجاب سخنرانی کرده و دخترش جزء نخستین بانوان ایرانی است که
حجاب را از سر برداشته و به تعبیر پدر, از نخستین بانوان آزادی خواه و شکننده حجاب
بوده است.۲۸

ییحیی دولت آبادی از این سنت شکنی خود و دخترش در کتاب یحیی, به شرح سخن می گوید و
به این بسنده نمی کند,علیه مراجع آزادی خواه و عالمان بیدار و متعهد, کینه ورزانه
دست به کار می شود و خشم و کینه خود را در جای جای اثر خود بازتاب می دهد.

او در استوارسازی پایه های حکومت استبداد و استعماری رضاخان از هیچ تلاشی دریغ نمی
ورزد و بر آن بود, خواست استعمار را, که برکنار کردن روحانیت از عرصه سیاست بود و
جدایی دین از سیاست, جا بیندازد و آن را فرهنگ کند و نهادینه. این حرکت در راستای
سیاستهای راهبُردی و ضد دینی و آیینی رضاخان بود که به قلم او و همگنان او, به ذهن
جامعه دیکته می شد.

ب. ترور شخصیت رهبران مذهبی: دروغ, تهمت و بهتان به رهبران مذهبی, از شگردهای
تبلیغاتی جریان روشنفکری وابسته در رویارویی با جریان مذهبی در نهضت مشروطیت بود.
آنان از هیچ دروغ و بهتانی بر رهبران مذهبی مشروطه, چون: نوری, بهبهانی, طباطبایی
و… پروا نکرده اند. در این میان حقد و کینه آنان نسبت به شیخ فضل الله نوری شدیدتر
و ریشه دارتر بود. آتش کینه ای که هیچ گاه خاموش نشد; چرا که او زودتر از همه به
ترفندها, دسیسه ها و دستانهای فراماسونها و دیگر از فرنگ برگشتگان و غرب زدگان, که
با نام روشنفکر بازیگر صحنه شده بودند, پی برد و زنگ خطر را به صدا درآورد و با
نثار خون خویش این روشنفکران پر مدعا را رسوا کرد و توطئه اسلام زدایی آنان را با
شکست رو به رو ساخت. این شکست و ناکامی برای جریان روشنفکری وابسته و غرب زده, تا
آن پایه تلخ و ناگوار بود که با گذشت یک سده از آن روزگار, هنوز خشم و کین آنان
نسبت به شیخ فضل الله کاهش نیافته است. از این روی, نه تنها در لابه لای کتابهای
تاریخی که به قلم وابستگان به غرب, یا فریب خوردگان, نگارش یافته, از او به بدی یاد
شده و ناجوانمردانه چهره او گل اندود گردیده, و گفته ها و دیدگاه های او وارونه
جلوه داده شده, بلکه حتی در سر کلاس درس, سمینارها و نشستهای علمی و هر مجالی که
دست دهد, کینه می توزند و گدازه های سینه پر کینه خود را علیه او به بیرون پرتاب می
کنند.

روزی او را انگلیسی, و روزی دیگر روسی اش می نامند! و گاهی ریاست طلب, درباری, رشوه
خوار, مخالف مشروطه و هوادار رژیم استبدادی اش می خوانند.۳۰ اینها همه از این روی
انجام می گیرد, تا امروزیان روی سخنان او درنگ نورزند و افشاگریهای او علیه غرب را
نخوانند و به گوش جان ننیوشند و مشعل راه قرار ندهند. استعمار, همیشه در هراس است و
از بیداری امتها و ملتها سخت نگران است. از این روی از این که نام شیخ فضل الله,
نُماد مقاومت در برابر غرب, برده شود و اندیشه های او مورد دقّت قرار گیرد بیم دارد
و برای جلوگیری از این حرکت, در هر زمانی به تناسب زمان و مکان, نیروهای خود را به
کار می گیرد.

تا پیش از شهادت شیخ فضل الله, روشنفکران غرب زده, به دیگر عالمان دین, کم تر حمله
می کردند; چرا که نمی خواستند در یک زمان در چند جبهه درگیر باشند. اما پس از شهادت
آن بزرگوار, سیاست کلی و راهبُردی خود را که مخالفت با نهاد روحانیت بود, آشکار
کردند و بدگویی از طباطبایی, بهبهانی و… را که تا دیروز خود را همگام و همراه آنان
نشان می دادند, آغاز کردند.

یحیی دولت آبادی می نویسد:

(پس از کشته شدن شیخ فضل الله, آقایان نجف و سید عبدالله بهبهانی, در نظر
تجددخواهان اهمیتی ندارند.)۳۱

روشنفکران وابسته, برای اسلام زدایی از نهضت, مرحله به مرحله عمل کردند. در مرحله
نخست با جوسازی, شخصیت آنان را لکه دار کردند و درهم کوبیدند و سپس به تصفیه خونین
نیروهای مذهبی و روحانی دست زدند. یک سال پس از شهادت شیخ فضل الله نوری, بهبهانی
را از سر راه برداشتند و با طباطبائی به گونه ای رفتار کردند که غیر از انزواگزینی,
و ترک عرصه, راهی فرا روی خود ندید. و سپس یک یک عالمان را با تیغ بیداد, یا درو
کردند و یا ک ویژه انجمن سلیمان خان میکده که پنجاه وچهار عضو داشت و با نُه
روشنفکر سکولار که شماری از آنان, لباس روحانی بر تن داشتند, سرپرستی می شد,۳۲ برای
اجرای این نقشه استعماری مأموریت یافتند. این جریان, برخوردهای جزئی و طبیعی را که
در میان عالمان دین و جریان مذهبی, وجود داشت و یا پدید می آمد, با شیوه های روان
شناسانه, چنان بزرگ جلوه می دادن که هرکس می شنید, می انگاشت که بین جریان مذهبی نه
تنها اختلاف که جبهه گیری و ستیز است. متأسفانه شماری از مذهبی ها, نیز در دام آنان
گرفتار آمده بودند, در حالی که بین آنان اختلاف اساسی وجود نداشت و آنان در پی یک
هدف بودند و یک آرمان, که همانا اداره کشور براساس معیارها و ترازهای اسلامی باشد.

این جریان, به جدایی دین از سیاست می اندیشید و آن را در دستور کار خود داشت و با
نقش آفرینی روحانیت در سیاست, مخالف بود و به هیچ روی آن را برنمی تابید و نمی
توانست آشکارا به رویاروی برخیزد و این نهاد را از صحنه براند, از این روی به شگردی
روی آورد که برای همیشه کارساز بود و آن به رویارویی کشاندن عالمان بود. برای اجرای
نقشه خود, گسستن پیوند علمای تهران و نجف را در دستور کار خود قرار داد. ابتدا, خود
را با گروهی از عالمان, همراه, همگام نشان داد و سپس ایادی خود را به کار گرفت و
گروه به هم پیوسته عالمان را به دو نیم کرد, نیمی مشروطه خواه و نیمی مشروعه خواه.
خود را سینه چاک مشروطه خواهان نمایاند و فرمانبر آنان. با ارسال گزارشهای نادرست
به عالمان نجف, جعل تلگراف با عنوان عالمان نجف علیه شیخ فضل الله و پراکندن
وارونه, سخنان شیخ فضل الله علیه عالمان مشروطه و عالمان نجف و به کارگیری شماری از
روحانی نمایان ساده لوح و وارد کردن شماری از آنان را به صف مشروطه طلبان روحانی و
شماری را به صف مشروعه خواهان روحانی و رد و بدل شدن سخنان تند از سوی اینان, موجب
جدایی عالمان از یکدیگر شد. این جریان هراس انگیز وابسته به بیگانه, جوّ را چنان
آلود که هشدارهای شیخ فضل الله نیز ره به جایی نبرد. این جریان با همکاری انگلیس,
با پیاده کردن این شیوه, نخست جریان مشروعه خواه را از سر راه خود برداشت و سپس
عالمان مشروطه طلب را, هرکدام را به گونه ای.

این ترفند و دسیسه شیطانی پس از انقلاب اسلامی نیز, بویژه در سالهای اخیر, از سوی
گروهی از روشنفکران سکولار, جریان دارد. شماری از اینان, با راه انداختن جنگ زرگری
و با سنگر گرفتن در پشت سر پاره ای از گروه ها و شماری از شخصیتهای مذهبی تلاش
دارند که خود را همراه آنان و مخالف بخشی دیگر از جریان مذهبی نشان دهند. از باب
نمونه, شماری از آنان خود را طرفدار نائینی و مخالف شیخ فضل الله وانمود کرده و با
ترسیم چهره ای نادرست و خدشه دار و به دور از حقیقت از نائینی, ناسازگاری خود را با
نظام اسلامی توجیه می کنند. و یا شماری, با طرح این پرسش: آیا اندیشه سیاسی شیعه
درباره حکومت و دولت, به یک نظر بستگی و تکیه دارد و یا به دیدگاه های گوناگون؟ در
پاسخ, همه تلاش خود را به کار گرفته اند که نظریه های گوناگون را از سوی فقیهان
مردم و ترقی و خادم ملت قلمداد گردیدند.

از دیگرسو, تلاش کردند که آخوند خراسانی و دیگر آقایان نجف, بویژه علامه نائینی را
همراه و همصدا با مشروطه خواهان لائیک قرار دهند در حالی که گفته ها و نوشته های آن
بزرگواران نشان گر آن است که آزادی خواهی و اصلاح طلبی عالمان نجف, براساس مبانی
شریعت بوده است.

این شیوه تبلیغی از سوی این جریان روشنفکری وابسته, با دو هدف زیر انجام می گرفت:

۱. به امید اثرگذاری این جوّسازیها بر رهبران مذهبی و احساس حقارت و شکست و ترک
صحنه سیاسی. در جبهه نبرد, وقتی سربازی صحنه نبرد را خالی و پشت به دشمن می کند,
علت شکست او یک شکست درونی است. تا کسی در قلب و روح خود شکست نخورد جسم, پشت به
دشمن نمی کند بیرون بردن ذلیلانه جسم از میدان نبرد, سپس از فرو ریختن باروی روح,
است. این دسته بندیها و تبلیغات برای این که جریان مذهبی, بویژه رهبران آن را با
فشارهای تبلیغاتی, به شکست درونی ترک صحنه سیاسی وادارند.

۲. جدایی بین رهبران مذهبی و مردم. جریان روشنفکری وابسته به این نتیجه رسیده بود
که بسیاری از هواخواهان رهبران مذهبی را می توان با این جوّسازیها و فشارهای
تبلیغاتی از آنان جدا کرد. افزون بر آن, سد راه پیوستن کسان جدید به آنان شد; چرا
که بسیاری از کسان, هرچند مذهبی, دوست ندارند که مستبد و ضد اصلاحات به شمار آیند و
در جامعه با این نام و نشان شناخته شوند هرچند به دروغ و خلاف واقع.

۳. سست کردن باورهای دینی مردم

مردم در نهضت مشروطه و پیش از آن در نهضت تنباکو, به پیروی از عالمان دین میدان
دار,

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.