پاورپوینت کامل آسیب شناسی کارکردعالمان در مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آسیب شناسی کارکردعالمان در مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسیب شناسی کارکردعالمان در مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آسیب شناسی کارکردعالمان در مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۱

عالمان دین, در نهضت مشروطه پیشاهنگ بودند و رهبری آن را در تمامی آنات, بر عهده
داشتند.

در مسجدها, تکیه ها, حسینیه ها و در هر گردایی برای مردم سخن گفتند و از استبداد بد
گفتند و زشتیهای آن را نمایاندند.

در عبدالعظیم بست نشستند و به قم رخت کشیدند, تا از آن جا علیه استبداد فریاد بکشند.

آنان, با صدای بلند عدالت خانه را خواستار شدند و برکناری مسیونوز و حاکم تهران,
عین الدوله.۱ با تلاش, پی گیری, حَماسه آفرینی و پدید آوردن شور و هیجان در مردم و
جایگاه برجسته ای که در بین مردم داشتند, توانستند مردم را در سراسر کشور وارد عرصه
سیاسی کنند و با پشتوانه حضور پر هیمنه و شکوه آنان, حکومت استبدادی و لجام گسیخته
قاجاری را وادارند به قانون مداری تن دهد و در چهارچوب قانون به بست و گشاد کارها
بپردازد.

عالمان نجف, مراجع بزرگ تقلید آن حوزه مقدس: آخوند خراسانی, شیخ عبداللّه مازندرانی
و… در پیدایش این حرکت بزرگ و درهم کوباندن استبداد صغیر و از اریکه به زیر آوردن
محمدعلی شاه, اثرگذارترین و ماندگارترین نقش را از خود به جای گذاردند.

عالمان دین, با جایگاه مردمی که داشتند, راه را هموار کردند و حرکت و نهضت عدالت
خواهانه را از هر جهت شکوفاندند و کم کم از نظر چند و چون, زوایای ژرف و گسترده ای
پدید آمد و مشروطه ژرفا یافت. دایره گسترده ای پدید آمد و در این دایره, گوناگون
کسان و گروه ها جای گرفتند. جریانهای گوناگون به این سیل خروشان پیوستند, روشنفکران
وابسته زمینه را مساعد دیدند و چشم انداز را برای آینده خود, خوب ارزیابی کردند. با
این که با دربار همراه بودند,۲ از آن بریدند و در ظاهر, به رویارویی با آن
برخاستند.

مردم, به رهبری عالمان دین, عدالت خانه می خواستند و کاسته شدن از دامنه ستم, بی
قانونی و لجام گسیختگی. حرکت هرچه پیش رفت, دایره حرکت گسترده شد, کسان دیگری هم,
خارج از دایره مؤمنان و پیروان عالمان, به آن پیوستند. در شعارها هم دگرگونیهایی
پدید آمد و در سمت گیری حرکت و…

در مَثَل, شماری با هدایتهای پشت پرده روشنفکران وابسته, به سفارت انگلیس رفتند و
بست نشستند و در همین گیر و دار, عدالت خانه به دار الشورا دگر گردید و دارالشورا
به مشروطه.۳

وگرنه در آغاز, عالمان دین, به گفته سید محمد طباطبائی, مشروطه نمی خواستند, عدل می
خواستند بر این نظر بودند که مشروطه در جامعه ای به درستی جواب می دهد که مردم از
دانش و تجربه سیاسی برخوردار باشند:

(تمام انبیاء برای عدل و داد آمدند. این همه شورش در خارجه, برای عدل است و ما هرچه
داد و فریاد می کنیم, به خرج مردم نمی رود و تمام را مشتبه کاری می کنند که آقایان,
ریاست می خواهند و ما که ریاست نمی خواهیم, جمهوری طلب نیستیم, به این زودی مشروطه
نمی خواهیم. یعنی مردم ایران, هنوز, به آن درجه تربیت نشده اند و قابل مشروطیت و
جمهوریت نمی باشند. زیرا مشروطیت در وقتی است که افراد ملت, عالم باشند.

ما می گوییم: این همه ظلم و ستم به رعیت چرا می کنید؟

آخر اگر این رعیت نباشد, تو هیچ نداری.)۴

حرکت برای عدالت خانه آغاز شد, اما در ادامه, دامن گسترد و مردم بر روی خواسته های
دیگری نیز, پای فشردند:

۱. اجرای دقیق و همه سویه عدالت و گستراندن آن به همه زوایای جامعه.

۲. مبارزه با لجام گسیختگیهای شاه و درباریان و به چهارچوب درآوردن قدرت شاه و
کارگزاران.

۳. کوتاه کردنِ دست بیگانگان و برآوردن استقلال کشور.

۴. جبران واپس ماندگیها.

این هدفها در بیانیه های عالمان بزرگ ایران و عراق, به روشنی بازتاب یافته است. از
جمله آخوند خراسانی و شیخ عبداللّه مازندرانی, در تقریظ و مقدمه ای بر رساله شیخ
اسماعیل محلاتی, در باب هدف خود می نویسند:

(شرح احکام صادره از این خدّام شرع انور و شدت اهتمام و جهدمان در این باب, نه فقط
محض تقلیل ظلم و قطع ید تعدیات جائرین است, بلکه غرض اصلی, حفظ بیضه اسلام و تلخیص
ممالک اسلامیه, از تسلّط کفّار است.)۵

عالمان دین بر این باور بودند که اگر ساختار سیاسی کشور, به درستی دگرگون نشود,
واپس ماندگیها جبران نگردد, مردمان این سرزمین به پیشرفت و تکنولوژی و صنعت دست
نیابند, کم کم, بیگانگان بر کشور چیره می شوند و استقلال از بین می رود.

آخوند خراسانی بر این نکته انگشت می گذارد و بر حرکت برابر اقتضاها و نیازهای زمان
تأکید می ورزد:

(امروز عقلای عالم متّفق اند که مقتضیات این قرن, مغایر با مقتضیات قرون سالفه است.
هر دولت و ملتی, در امور عرفیّه و موضوعات خارجیه… به طرز جدید و آلات جدیده و
تأسیس کارخانجات که سبب ثروت ملیّه است, به وضع حالیه نکند و علوم و صنایع را رواج
ندهد, به حالت استقلال و حفظ جلالت انفراد مستقر نخواهد بود و بقای بر مسلک قدیمی,
جز اضمحلال و انقراض نتیجه نخواهد داد.)۶

در این نگاه, استقلال کشور, بدون پیشرفت و دستیابی به تکنولوژی روز ممکن نیست.

آخوند خراسانی۷ و میرزای نائینی۸ بر این نظر بودند اگر ایران, به بازسازی ویرانیها
برنخیزد, واپس ماندگیها را جبران نکند و به صنعت و تکنولوژی روز دست نیابد, بی گمان
سرنوشت اسپانیا را پیدا خواهد کرد و کشورهای استعمارگر, بر آن چیره خواهند شد.

با بررسی آن برهه از تاریخ, روشن می شود که مشروطه, به ظاهر پیروز شد و دولت ایران
از هیأت و لباس استبدادی بیرون آمد و به هیأت و لباس مشروطه درآمد; ولی هدفهایی که
عالمان بزرگ, مانند آخوند خراسانی, مازندرانی و نائینی در پی آنها بودند, به حقیقت
نپیوست. روس و انگلیس بر ایران چیره شدند. برابر قرارداد ۱۹۰۷, هریک, بخشی از کشور
را در چنگ گرفتند و استقلال این سرزمین را محترم نشمردند.

احمدشاه, جانشین محمدعلی شاه شد, ولی توانایی اداره کشور را نداشت و کاری از او
برنمی آمد. انگلیسیها, رضاخان را روی کار آوردند; یعنی استبدادی سخت خشن تر و
وحشتناک تر از استبداد قاجار.

حال باید دید چرا مشروطه گرفتار چنین بلیه ای شد و عالمان دین که پیشاهنگ بودند,
زمام امور را در دست داشتند و مردم به فرمان آنان در تمام فراز و نشیبها به میدان
آمدند, حرف آنان را می شنیدند و فرمان می بردند, از گردونه برکنار ماندند و مشروطه
را انگلیس و ایادی او در داخل, در اختیار گرفتند و آن گونه که می خواستند و
سیاستهای راهبُردی انگلیس اقتضا می کرد, هدایت و رهبریش کردند؟

چه آسیبها و آفتهایی عالمان دین را از رسیدن به هدفهای متعالی و روشن باز داشتند و
کارایی را از عالمان گرفتند و آنان را به حاشیه راندند.

بررسی همه سویه این پدیده, کاری است دشوار. و بی گمان, بدون بررسی دقیق و
کالبدشکافانه و کارکرد همه گروه ها و جریانهای اثرگذار, نمی توان به نتیجه درستی
دست یافت.

بررسی جریان قدرت مند و پر نفوذ عالمان دین, روحانیان بیدار و اثرگذار در مشروطیت و
نمایاندن کاستیها و آفتهای آن, وقتی بازده روشنی خواهد داشت که جریانهای دیگر و
اثرگذاری آنها, در فرادید قرار گیرد و نقش بازدارندگی آنها نمایان شود.

با این حال, با همه کاستیهایی که پژوهش این چنینی می تواند داشته باشد, خود درنگ و
دقت روی آسیبها و آفتهای جریان روحانیت در مشروطه, حتی آن گونه که باید و شاید,
جریانهای دیگر, مانند: دربار, روشنفکران, سفارت خانه های روس و انگلیس, در بوته
بررسی قرار نگیرند, کارساز, مفید و راه گشا خواهد بود.

این که چه چیزها و زمینه هایی سبب شد عالمان دین به هدفهای خود نرسند, آسیبها و
آفتها چه بود, مقوله و بحثی است که امروز مورد نیاز است. بدون بررسی کالبدشکافانه و
انتقادآمیز گذشته, امروز نمی توانیم برای مبارزه با آسیبها و آفتها, برنامه درستی
بریزیم و راه روشنی را در پیش بگیریم. گذشته, چراغ راه آینده است. پیروزی از آن
کسانی است که از ناکامیها و شکستهای گذشته به درستی درس می گیرند و نمی گذارند
اشتباه های گذشته دوباره سر برآورند و از پیشروی بازدارند.

مفهوم آسیب شناسی:

آسیب: درد, رنج, گزند, آزار, زیان, خسارت.

آسیب شناسی: شناخت درد و رنج و خسارت.۹

آسیب شناسی, ترجمه واژه پاتولوژی است. این واژه از حوزه پزشکی وارد حوزه علوم
اجتماعی شده است.

پاتولوژی اجتماعی:

(نوعی تخالف چشمگیر رفتار و کردار انسانی با هنجارهای عمومی دانسته شده است.)

پاتولوژی اجتماعی:

(پاتولوژی, مطالعه خاستگاه بی نظمیها و نابسامانیهاست. این اصطلاح, از دیدگاه
پزشکی, به فراگرد ریشه یابی بیماریها گفته می شود; امّا به سبب این که گاهی اوقات,
تشخیص بیماری از سلامتی دشوار است, لذا جامعه شناسانی که این واژه را وام گرفته اند
و از آن Social Pathology ساخته اند, به سختی قادرند بگویند که در جامعه مرزهای
تثبیت هنجارمندیها چگونه است. با این همه, این نکته مسلم است که اگر هنجار پذیرفته
شده و مرسومی از سوی افراد جامعه نادیده انگاشته شود, آن گاه کژروی به وجود می آید
و رفتار و کردار انسانها, شکل و شمایل بیماری به خود می گیرند.)۱۰

از این روی, شناخت وضع خوشایند و هنجارها در هر پدیده اجتماعی و سیاسی که در بوته
بررسی آسیب شناسی قرار می گیرد, گامِ آغازین است.

به بیان روشن تر, آسیب بودن چیزی آن گاه روشن می شود که در لوح ذهن و فکر, وضع
خوشایند و مناسب, تجلّی یابیده باشد و به درستی بدانیم و درک کنیم, وضع خوشایند, چه
وضعی است که باید برای رسیدن به آن از هرگونه آسیبی به دور بود.

و یا چه کارکردهایی به وضع خوشایند و کارکردهای درست و ترازمند, آسیب می رسانند.

در بحث از مشروطه, باید شناختی درست از کارکردهای خوشایند و شایسته داشته باشیم, تا
هرگونه کژروی را از باب آسیب شناسایی کنیم و با آن برخورد مناسب را داشته باشیم.

آفت:

در فرهنگ اسلامی, به جای آسیب, کم وبیش, آفت همین بار معنایی را دارد. آفت, یعنی
خسارت و زیانی که از بیرون و درون, بر چیزی وارد می شود; بر ماده, یا معنی. بر امور
معنوی, یا مادی.

آفت: آن چه سبب فساد, تباهی, خرابی, زیان, بیماری و… می شود; بلا و سختی.

آفت پذیر: ویژگی آن چه قابلیت صدمه دیدن دارد:

زآفت این خانه آفت پذیر

دست برآور همه را دست گیر

نظامی

آفت رسیده: کشت زار آفت رسیده:

لاله داغ دیده را مانم

کشت آفت رسیده را مانم

رهی معیری

آفت زده: ویژگی باغ, یا کشت, یا محصول, یا دامی که به وسیله آفتِ گیاهی, یا دامی
صدمه دیده, یا از میان رفته باشد. آفات دامی, آفات نباتی. دچار مصیبت و بلا.۱۱

رسول اکرم(ص) به حضرت امیر(ع) فرمود:

(ای علی! آفت حدیث و سخن, دروغ است. آفت دانش, فراموشی است. آفت عبادت, فاصله است.
آفت جمال, تصورات بی جا. آفت حلم, حسادت. آفت بخشش, منت نهادن. آفت شجاعت, ستم و
آفت حسب, فخرفروشی است.)۱۲

ییا در حکمتِ حرام بودن مردار, در حدیث وارد شده است:

(مردار, از آن روی حرام شده که در آن فساد بدنها و آفت آنهاست.)۱۳

امام صادق(ع) می فرماید:

(آفه العلماء, ثمانیه اشیاء: الطمع, والبخل, والریاء, والعصبیه….)

آسیبها و آفتها در مشروطه

هر پدیده و رویداد اجتماعی, سیاسی, فرهنگی و اقتصادی, هر آن, اگر به درستی از
دستاوردها و کیان آن پاسداری و نگهبانی نشود و با بازدارنده ها و چیزهایی که وضع
خوشایند را به ناخوشایند دگر می کنند, دقیق و همه سویه مبارزه نشود و آفت زدایی
نگردد, از درون فرو می ریزد و به کژراهه می افتد.

نهضت مشروطه هم جدای از این قاعده نیست. آن هم, مانند هر پدیده و رویداد دیگری,
باید آسیب شناسی شود. این آسیب شناسی از آن روی مهم است, که می تواند چراغ راه
امروز ما باشد.

نهضت مشروطه, حرکت دینی بود. عالمان نقش اول را داشتند, پیشرو بودند و پیشاهنگ.
مردم, به عشق دین به پا خاستند و استبداد قاجاری را برانداختند و به پشتوانه حرکت
دینی و آیینی, قانون اساسی را مدار اداره کشور قرار دادند.

به خاطر همانندیهایی که این نهضت, از زاویه ها و جهتهایی با انقلاب مقدس اسلامی
ایران دارد, آسیب شناسی آن می تواند مفید باشد.

در این مقال, تنها, کارکرد عالمان دین در نهضت مشروطیت آسیب شناسی می شود, تا روشن
شود که چرا عالمان دین, به هدفهای خود, پیاده کردن قانونها و آیینهای اسلام و محدود
کردن سلطان و کارگزاران وی, نرسیدند; امّا روشنفکران توانستند به حکومت دلخواه خود
که همان مشروطه غربی بود برسند؟

۱. برداشتهای گوناگون و ناسان از مفهوم مشروطه: مشروطه, واژه ابهام آمیز بود. هر
فرهیخته, روشنفکر و عالم دینی, از آن برداشت ویژه ای داشت و مفهومی اراده می کرد.

شماری گفته اند: مشروطه از زبان بست نشینان سفارت انگلیس به بیرون راه یافت۱۵ و
آنها هم از سیاستمداران انگلیس دریافته بودند.

شماری بر این نظرند: کنستی توسیون, مرادف مشروطه است و این واژه را برای نخستین
بار, مشیرالدوله به کار برده است.۱۶

تقی زاده بر این ادعاست که او برای نخستین بار, واژه مشروطه را در سخنرانی خود, در
یکی از جلسه های مجلس به کار برده و افزوده, این واژه از طریق عثمانی به ما رسیده
است.۱۷

به نظر می رسد, ادعای وی درست نباشد; زیرا آقای سید محمد طباطبائی, از رهبران بزرگ
مشروطه, یک ماه پیش از آن که مظفرالدین شاه, مشروطه را در تاریخ ۱۴جمادی الاولی
۱۳۲۴ بپذیرد, واژه مشروطه را به کار برده است.۱۸

این سخنرانی طباطبایی, حتی پیش از بست نشستن شماری از مردم در سفارت انگلیس و طرح
موضوع مشروطه, از سوی آنان است.

شماری بر این نظرند که واژه مشروطه, از شرط گرفته شده; یعنی حکومتی که مشروط و مقید
به اجرای قانون است.

عالمان دین, بویژه نجف, از مشروطه همین معنی را اراده کرده بودند و در نظر
داشتند.۱۹

شیخ اسماعیل محلاتی در رساله ای که در باب مشروطه نگاشته, و آخوند خراسانی و شیخ
عبدالله مازندرانی به آن تقریظ زده اند, روی این نکته انگشت می گذارد و بر آن تأکید
می ورزد:

(مراد از سلطنت مشروطه, در لسانِ همه اهل عالَم, غیر از این نباشد که خیالات شاه و
حواشی او, خودسرانه نشود که هر خرابی خواست در مملکت بکند; بلکه میزان عمل جمیع
آنها از روی قانون منضبط باشد که به صواب دید عقلای مملکت, که از طرف ملت برای شور
در این امور انتخاب کرده اند, مقرر شده باشد.)۲۰

بی گمان, در فرهنگ سیاسی آن زمان, این واژه از معنایِ ویژه ای در غرب برخوردار بوده
و روشنفکران غرب زده, همان معنی را در نظر داشته و در پی پیاده کردن آن بوده اند.

از این روی, در هنگام امضای مشروطه از سوی محمدعلی شاه, در تاریخ ۲۷ ذیحجه ۱۳۲۴,
خواسته شد که هم کنستی سیون را بپذیرد و هم مشروطه را,۲۱ تا معنایی که آنان از این
واژه بر مبنای فرهنگ غرب می شناختند, پذیرفته شود و بهانه ای در دست شاه برای سر
برتافتن از مسأله نباشد.

مخبرالسلطنه, که در گرفتن امضای مشروطه از شاه نقش داشته است, گزارش جریان را در
کتاب خاطرات و خطرات خود آورده و گزارشی بسان همان , برای محمدمهدی شریف کاشانی
فرستاده است. در گزارشی که برای محمدمهدی شریف می فرستد.

محمدمهدی شریف می نویسد:

(وقتی از شاه خواسته شد که مشروعه مورد تأیید قرار گیرد, مخبرالسلطنه آن را صلاح
ندانسته و این گونه استدلال می کند:

اگر عنوانِ مشروعه را قبله عالم قبول بفرمایید, فردا حکومت شرعی را دیگران دعوی
خواهند کرد و کاری به دست دولت, نمی ماند.)۲۲

مخبر السلطنه در کتاب خود می نویسد:

(گفتم: آخوندها مسلط خواهند شد.)۲۳

شاه, برابر این مصلحت اندیشیها, مشروطه و کنستی سیون را می پذیرد. این, همان چیزی
بود که روشنفکران سکولار, آن را دنبال می کردند.

امّا مردم و در پیشاپیش آنان عالمان دین و رهبران فکری و مذهبی, از مشروطه این معنی
را مراد نکرده بودند. در برنامه و هدف آنان, حکومت مشروطه در برابر حکومتِ بی قید و
شرط, رها و بی لجام و خودکامه بود.

در قاموس فکری آنان, مشروطه, یعنی حکومتی که در چهارچوب قانون حرکت کند و پا را از
آن فراتر نگذارد. این قانون, ممکن است قانون اسلام, یا قانونی باشد که با اسلام
ناسازگاری نداشته باشد.

در تعریف مشروطه گفته اند:

(نوعی حکومت که در آن, وضع قوانین, به عهده مجلس, یا مجلسین (شورا و سنا) باشد و
دولت, مجری آن قوانین محسوب گردد, مقابل استبداد.)۲۴

سخن در این است که این قانون, چگونه قانونی است. اساس و بنیاد قانونگذاری مجلس, چه
قانونی باید باشد؟

درباره قانونی که حکومت مشروطه, ناگزیر به نگهداشت آن است, گفته اند قانونِ اساسی
است که دیگر قانونها از آن سرچشمه می گیرند.

در ایران, عالمان دین و مردم که مدار حرکت بودند و انقلاب مشروطه بر دوش آنان
استوار بود, می گفتند: روشن است در کشور اسلامی, چون مردم مسلمان این حرکت را پدید
آورده اند, باید قانون اساسی مشروطه, برابر دستورها و آیینهای اسلامی پی ریزی شود,
بدون هیچ کم و کاست.

امّا روشنفکران, مشروطه می خواستند, به همان معنایی که در غرب از آن سخن می رفت و
اداره کشورهای آن دیار براساس آن بود. در این مشروطه, مرکز قانونگذاری, پارلمان بود
و رأی اکثریت, بدون نقش مذهب. روی این معنی, روشنفکران وقتی قانونگذاری را در چنگ
گرفتند, قانون اساسی را برابر قانون اساسی بلژیک و فرانسه سامان دادند.

در این مرحله, چون اصول قانون در پنجاه و یک اصل سامان یافته بود و آن هم مربوط به
تشکیل مجلس شورا و سنا, اختلافی بروز نکرد. امّا واژه مشروطه, همچنان در هاله ای از
ابهام باقی ماند.

اختلافها و ناسازگاریها در برداشت, زمانی آشکار شد که مجلس, به نگارش متمم قانون
اساسی پرداخت و به بیان حقوق ملت, دولت و شاه.

از این مرحله, روشنفکران در نظر داشتند, قانونهای غربی را ترجمه و بی فزود و کاست,
در متمم قانون اساسی بگنجانند. در حالی که از جمله شرطهای قانون اساسی هر کشور است
که سازوار با فرهنگ, باورها, آیینها و سنتهای مردمان آن کشور سامان گیرد.

در کتابهای حقوق اساسی, این نکته به روشنی یادآوری شده است. در این کتابها از
شرطهای اساسی قانون اساسی, برابرسازی آن, با چگونگیها و اوضاع سیاسی, اجتماعی و
مذهبی کشور دانسته شده است.

دکتر قاسم غنی, در کتاب حقوقِ اساسی خود, هشت شرط برای قانونِ اساسی یاد کرده و در
بیان شرط دوم آن می نویسد:

(قانون اساسی یک کشور, نباید صرفاً تقلید از قوانین اساسی کشورهای بیگانه باشد;
بلکه باید اوضاع سیاسی, اقتصادی و مذهبی و اخلاقی و درجه تمدن کشور, مطابقت داشته
باشد.)۲۵

روشنفکران در آن برهه, به هیچ روی, به فرهنگ, باورها و آیینها و سنتهای مردم مسلمان
ایران, که استبداد را به زانو درآورده و زمینه را برای قانون نویسی و قانونگذاری
فراهم کرده بودند, توجه نداشتند و خود را همه کاره مردم می انگاشتند و آن چه را خود
خوب می دانستند, خواست مردم می پنداشتند.

امّا عالمان دین, بر بایستگی تدوین قانون اساسی براساس آیینها و دستورهای اسلامی
تأکید داشتند و با شوق و ذوق زیاد, در جلسه ها و نشستهای مجلس, شرکت می کردند.
آخوند خراسانی, در پیامهای خود, بر اسلامی بودن قانونها سخت پای می فشرد.۲۶

ثقهالاسلام تبریزی۲۷ و دیگر عالمان شهرها و قریه ها همین هدف را در بیانیه ها و
سخنرانیها دنبال می کردند. محلاتی هم بر این نکته گواهی می دهد. می گوید: هدف
عالمان دین, سامان دهی قانونها برابر دستورها و آیینهای اسلامی بوده, نه براساس
قانونهای کشورهای اروپایی:۲۸

(اگر علما, در مشروطه شرکت نمی جستند, سیاسات مملکت اسلامیه, بر طبق اروپ, معمول می
شد. بنابراین بر علما واجب آمد که به احوالِ سیاسیون مملکت همدست شده, قواعد تمدن و
سیاسیات منظمه را با مراعات تطبیق آنها به سیاسیات حقه اسلام ِ رویارویی عالمان
نجف, با مشروعه خواهان, شده است.

اکنون و در این جا, به شمه ای از برداشتهای ناسان از مشروطه و رکنهای آن در بین دو
گروه و دو جریان فکری از عالمان دینِ عهده دار رهبری مشروطه اشاره می شود:

هنگامی که از آزادی و مساوات, از باب دو رکن رکینِ و از آزادی مطبوعات از باب رکن
چهارم مشروطه, در مجلس, رسانه ها: روزنامه ها, هفته نامه ها و ماه نامه ها سخن به
میان آمد, از آنها معنایی بی حد و حصر و همان معنایی که در غرب بر سر زبانها جاری
بود و اجرا می شد, اراده می شد.

در قانون اساسی نیز همین معنی آمده بود که شماری از عالمان دین, از جمله شیخ فضل
الله نوری, با آن به مخالفت برخاستند. ۳۰ در برابر, عالمان مشروطه خواه, به توجیه و
دفاع از این مفهومها پرداختند. اینان می انگاشتند شیخ شهید, با هر گونه آزادی و
مساواتی سر ناسازگاری دارد و منکر آزادی و مساوات در اسلام است. از این روی, میرزای
نائینی, در تنبیه الامه, تلاش می ورزد, نمونه هایی از آزادی و مساوات در سیره و
رفتار پیامبر(ص) و علی(ع) را در دورانی که بر سریر قدرت بوده اند, بیاورد و ثابت
کند که به هیچ روی, آزادی و مساوات با اسلام ناسازگاری ندارد.۳۱ این در حالی بود که
شیخ شهید, هیچ گونه ناسازگاری با آن چه میرزای نائینی می گفت و می نوشت نداشت. شیخ
شهید می گفت: برابری که در مشروطه از آن سخن می رود و روی آن پای فشرده می شود و آن
این که: کافر و مسلمان در همه چیز یک سان است, با اسلام سازگاری ندارد.

این نکته را بررسی کنندگان اندیشه های شیخ شهید, دریافته اند. عبدالهادی حائری,
دریافت شیخ شهید را از آزادی و مساوات مشروطه, درست می داند.۳۲

آخوند خراسانی, چنین برداشتی از دیدگاه های شیخ شهید و هم فکران وی داشته است. یعنی
می انگاشته جریان مشروعه خواه, مخالف با مساوات است. از این روی به دفاع از مساوات
مشروطه برمی خیزد و می نویسد:

(سلطنت مشروطه و عدالت و مساوات در کلیه امور حسبیه, به شرعِ, اقرب از استبداد
است.)۳۳

۲. اختلاف و ناسانی برداشتها از مفهوم مشروعه: شیخ شهید, بر بایستگی قید خوردن
مشروطه به مشروعه, تأکید داشت. مراد وی این بود که قانون اساسی و دیگر قانونها,
باید برابر دستورها و آیینهای اسلامی نگارش یابند. در یکی از لوایح خود, به روشنی
نوشت:

(علیکم بطلب القانون الاساسی الاسلامی. ثمّ علیکم بطلب القانون الاساسی الاسلامی
فانّه مصلح لدینکم ودنیاکم. قوت اسلام در این نظامنامه اسلامی است. رفع گرفتاریهای
دنیای شما به همین نظامنامه اسلامی است.

ای برادر! نظامنامه, نظامنامه, نظامنامه; لکن اسلامی, اسلامی, اسلامی. یعنی همان
قانونِ شریعت که هزار و سیصد و اندی است در میان ما هست….)۳۴

ولی گویا عالمان بزرگ نجف, به هر دلیلی, که به درستی روشن نیست (البته از شیخ شهید
نقل شده که گفته است سخنان من به آقایان, بد رسیده است و آن چه به دست آنان رسیده,
تحریف سخنان من است) از واژه مشروطه این گونه دریافته بودند که شیخ فضل الله بر این
نظر است: حکومت سلطنتی استبدادی, حکومت شرعی است!

در حالی که هیچ فقیه شیعه نمی تواند این نظر را داشته باشد, چه برسد به شیخ شهید که
فقیه آگاه و دقیق اندیش بود. برابر معیارها و ملاکهای فقه شیعه در دوران غیبت,
حکومتی مشروع است که برابر سازوکارهای اسلامی بنیان گذارده شده باشد.

برابر این برداشت از دیدگاه شیخ شهید بود که در تبریز, به دروغ از زبان شیخ عبدالله
مازندرانی خطاب به عالم تبریزی بر سر زبانها افتاد:

(ای گاو مجسم, مشروطه, مشروعه نمی شود.)۳۵

روشن است که عالم بزرگ و صاحب فتوایی مانند شیخ عبدالله مازندرانی, هیچ گاه چنین
جسارت آمیز و به دور از ادب سخن نمی راند; امّا بی گمان این دریافت نادرست از سخن و
دیدگاه شیخ که به مشروعه بودن مشروطه پای می فشرد, بر سر زبانها, حتی بزرگان علم و
تقوا, جاری بود, تا آن جا که آخوند خراسانی در نامه ای به مردم همدان می نویسد:

(گذشته از این, مگر سلطنت استبدادیه, شرعی بود که از تغییر و تبدیل آن به سلطنت
مشروطه… عنوان مشروعه نموده, محض تشویش اذهان عوام و اغلوطه دلفریب, باعث این همه
فتنه و فساد گشته… عجبا, چگونه مسلمانان, خاصه علمای ایران, ضروری مذهب امامیه را
فراموش نمودند که سلطنت مشروعه آن است که متصدی امور عامه ناس… به دست شخص معصوم و
مؤید و منصوب و منصوص و مأمور من اللّه باشد… و اگر حاکم مطلق, معصوم نباشد, آن
سلطنت, غیر مشروعه است… و سلطنت غیر مشروعه, دو قسم است: عادله, نظیر مشروطه… و
ظالمه و جابر است, مثل آن که حاکم مطلق, یک نفر مطلق العنانِ خودسر باشد.)۳۶

این فراز از پیام آخوند خراسانی, نمایان گر این نکته است که آخوند می انگاشته, مراد
شیخ از مشروطه مشروعه, مشروعیت دادنِ به سلطنت است. از این روی, عالمان ایران را
سرزنش می کند. در حالی که عالمان ایران هوادار مشروطه مشروعه, بویژه شیخ شهید, همان
هدفی را دنبال می کردند که آخوند خراسانی در پی آن بود.

آخوند خراسانی در این پیام, نمایندگان مجلس را ستوده و آنان را موثّق و مؤمن دانسته
است. روشن است که آن گونه برخورد با عالمان مشروعه خواه و این گونه ستایش از
نمایندگان مجلس, ضربه سختی به عالمان مشروعه خواه زد و سبب گردید هرزه مردمان, قلم
به دستان اجیر و ناآگاه, به عالمان دین, در گوناگون شهرهای ایران, جسارت کنند و از
آنان به زشتی نام ببرند و از باب نمونه از زبان شیخ عبدالله مازندرانی پخش کنند که
به مجتهد شهر گفته است: گاو مجسم! این در حالی است در هیچ بیانیه و پیامی از شیخ
عبدالله مازندرانی, چنین جمله ای دیده نشده و کسروی نیز آن را رد کرده است. ۳۷

پرسش این است: چرا عالمان نجف, چنین برداشتی از مشروعه خواهی شیخ داشته اند.

با این که به پیشنهاد وی, نظارت فقیهان بر سیر قانونگذاری, در متمّم قانون اساسی
گنجانده شد و علمای نجف, از این پیشنهاد, استقبال کردند و شیخ شهید در گاهِ بحث از
متمم قانون اساسی بر مشروعه بودن قانونها تأکید می کرد و از گروه عالمان مشروطه
خواه, کسی به مخالفتِ با وی برنخاست؟

در پاسخ می توان گفت: گرچه تاریخ دقیق تلگراف آخوند خراسانی به مردم همدان, به
درستی روشن نیست; از پاره ای جمله های این پیام می توان دریافت, ممکن است مربوط به
دوران استبداد صغیر باشد, مانند این جمله:

(در تمام دو سال, به قدر یک عشر تعدّیات حکام در این سه ماهه دوره استبداد, واقع
نشد.)۳۸

در این دوره به گونه گسترده ای شایع می شود که شیخ شهید, با دربار, سر و سرّی دارد.
این شایعه ویران گر و صدها لجن پراکنی دیگر علیه شیخ در روزنامه ها, هفته نامه ها,
شبنامه ها و… چنان چهره کریه و زشتی ازشیخ شهید در داخل و خارج (عتبات عالیات) به
نمایش می گذارد, که دستهای پشت پرده, بی گمان استعمار انگلیس و ایادی آن, به آسانی
می توانند از گوناگون راه ها و از زبان خیرخواهان و مورد اعتمادان ساده لوح آقایان
و پیرامونیان آنان, به آقایان بقبولانند: آقایی که در این دوران دهشت انگیز با
دربار سر و سرّی دارد و رفت و آمد می کند, بر آن است که حکومت سلطنتی را مشروعه
اعلام کند!

عالمان مشروطه خواه برابر همین برداشتها, پنداشتند شیخ شهید, با هر گونه مجلسی, سر
ناسازگاری دارد و با هر قانونی, گرچه عرفی, که در مجلس, نمایندگان مردم بگذرانند,
مخالف است!

از این روی, رساله ها و کتابهای بسیاری در دفاع از مشروطه, مجلس, قانونگذاری و…
نگاشته و نشر می شود. این برداشتهای گوناگون و در این بین, آتش بیاری معرکه
گردانان, سبب شد عالمان دین در عرصه مشروطیت, به هدفهای والای خود نرسند و در این
بین روشنفکران وابسته, مخالفِ عالمان مشروعه خواه و مشروطه خواه, همانان که هیچ گاه
نمی خواستند عالمان دین, به نظر یک سانی برسند, زمام امور را به دست بگیرند.

شیخ شهید, به درستی دریافته بود آن چه را روشنفکران سکولار و وابسته در پی آن
هستند, همان است که در غرب مجال طرح یافته و عالمان مشروطه خواه, براساس اندیشه
خود, به تفسیر مشروطه و ارکان آن می پردازند.

عالمان مشروطه خواه, پیروان و هم فکران صادق, مؤمن و باورمند آنان که دلسوزانه حرکت
می کردند, می کوشیدند و می پوییدند, می پنداشتند کاستیهای پیش آمده ریشه ای نیستند,
کم کم و با قوی شدن بنیاد مشروطه, از بین خواهند رفت و بیش تر نگرانی آنان, که در
رساله های: تنبیه الامه, مقیم و مسافر, اللئالی و… بازتاب یافته, از گروه مشروعه
خواه بود, نه از روشنفکران سکولار و تلاش گر در راه دین زدایی از مشروطه!

این, پراکنده اندیشی عالمان دین و آگاه نشدن از هدفها و برنامه های یکدیگر و دوری
عالمان اثرگذار از کانون حرکت, تهران, و… سبب شد مرکز رهبری معنوی مشروطه از هم فرو
گسلد.

در این کشاکش و فروگسلی دو جبهه توانا و نیرومند عالمان دین, مشروطه خواه و مشروعه
خواه, جریان روشنفکری وابسته, پیشاپیش و در رأس آن, تقی زاده, میدان دار شد. این
جریان, به کمک و پشتیبانی دولت انگلیس۳۹ و موافقت دولت روس, به فرماندهی دو عنصر
انگلیسی, تهران را فتح کردند و محمدعلی شاه را از اریکه قدرت به زیر آوردند.

در این هنگامه, جریان روشنفکری پیروز, سراغ استبدادیان و کسانی که دست شان تا مرفق
به خون فرزندان خلق, آلوده بود, نرفتند و همه استبدادیان, بویژه اهریمن صفتی چون
عین الدوله, آزاد بودند و هیچ کس با آنان برخوردی نکرد; امّا در کوتاه ترین زمان و
با شتاب, شیخ فضل الله را به توپخانه کشاندند و پس از محاکمه فرمایشی, آن کردند که
دشمنان اسلام و ایران می پسندید. شیخ مظلومانه بر دار شد.

بله, عین الدوله خون آشام, بزرگ ترین سدّ راه مشروطه, در حکومت مشروطه نخست وزیر شد
و لیاخوف, که مجلس را به توپ بست,۴۰ وزیر جنگ; امّا شیخ فضل الله, به جرم
استبدادخواهی! بر دار و عبداللّه بهبهانی, به جرم همکاری نکردن با غوغاسالاران و
تاریک فکران وابسته, ترور.

با سست شدن اهرمهای اقتدار داخلی و اولتیماتوم روسیه, مجلس منحل شد و روسیه و
انگلستان, برابر قرارداد ۱۹۰۷, کشور پهناور ایران را بین خود تقسیم کردند.

۳. ناآگاهی از برنامه های راهبُردی دشمن: برای رسیدن به هدف, باید برنامه داشت و
راهبُرد و استراتژی روشن. و برنامه های دشمن و حریف را به درستی شناخت و از نقشه
ها, راهبردها و استراتژیهای او به خوبی آگاه بود. آن گاه که استراتژی روشن بود,
برای رسیدن به آن, راه های گوناگونی را که به برنامه راهبردی و استراتژی آسیب
نرساند, می توان برگزید. تاکتیکها و راه ها و روشهای برای رسیدن به هدف, باید چنان
زیرکانه و هشیارانه برگزیده شود که مباد در کوتاه مدت و یا دراز مدت, به برنامه های
راهبُردی دشمن یاری برساند که این بزرگ ترین خسران و ابلهانه ترین خط مشی و منشی
است که یک گروه سیاسی و یک کشور, در برهه ای شاید به آن گرفتار آید.

(استراتژی, در اصل اصطلاحی است نظامی, به معنای سنجیدن وضع خود و حریف و طرح نقشه
برای رو به رو شدن با حریف, در مناسب ترین وضع. در سیاست, به معنای بسیج همه
امکانات و تغییر دادن شرایط در جهت مناسب برای رسیدن به یک هدف اساسی است….

برای رسیدن به هر هدفِ کلی, می باید از مراحلی گذشت, روش گذار از هر یک از مرحله ها
و مانعها را تاکتیک گویند.)۴۱

برابر آن چه گذشت و نکته ها و دقیقه هایی که یادآور شدیم, هدفها و برنامه های
راهبُردی عالمان دین و پیشاهنگان حرکت دینی, عدالت, کوتاه کردن دست استبدادیان,
جلوگیری از رخنه گری بیگانگان, حفظ استقلال کشور, استقرار مشروطه برابر قانونهای
اسلامی بود که با نگارش و سامان دهی متمم قانون اساسی و گنجانیدن اصلهایی در
بایستگی برابری و هماهنگی قانونها با شرع, این مهم, به ظاهر, به حقیقت پیوست.

عالمانِ مشروطه خواه, بر این پندار بودند که جریان روشنفکری با آنان همراه است. یا
دست کم, پس از تدوین متمم قانون اساسی در مجلس, و تأیید آن, این یگانگی, همراهی و
یکدلی به دست آمده است و مهم ترین بازدارنده محمدعلی شاه است که شاید سر به فرمان
قانون نگذارد.

عالمان مشروطه خواه جریان روشنفکری و نمایندگان این دسته را در مجلس, اهل فکر, پای
بند به قانون و دموکراسی می دانستند.

روی همین بینش و مبنا بود که آخوند خراسانی, از قانون اساسی و مجلس شورای ملی,
سرسختانه دفاع می کرد. وی, پس از برابرسازی نظامنامه (قانون اساسی) بر قانونها,
دستورها و آیینهای شرعی,۴۲ قانون اساسی را اسلامی می انگاشت و مجلس را پشتیبانی می
کرد و نمایندگان مجلس اول را مورد اعتماد و دیندار می شناخت:

(پس, به مقتضای تکلیف شرعی, که بر عهده داشتیم و در قیامت کبری, از سکوت آن عذر
نداشتیم, رفتار نموده, آن چه متعلق به تأسیس دارالشورا و اجتماعِ هیأت جمعی از
موثقین و متدینین بود, در خصوص کبرای کلیّه و صغرای شخصیّه مجلس دارالشورا, نوشتیم
که مخالفت همین مجلسِ منعقد در بهارستان, حرام و محاربه با صاحب شرع, صلوات الله
علیه, است.)۴۳

و حتی در پاره ای از بیانیه های وی, همراهی با ناسازگاران با مشروطه و پیروی از حکم
آنان در رویارویی و برخورد با مجلس خواهان, به اندازه سر مویی, به منزله پیروی از
یزید بن معاویه انگاشته شده است.۴۴

معنای سخنان آخوند این است که: آن چه در مجلس نخست روی داده, درست و برنامه هایی که
نمایندگان مجلس طراحی کرده و قانون اساسی که سامان داده و نوشته اند, همه و همه,
مورد پذیرش است; زیرا باورمند, دیندار و مورد وثوق اند. حال وظیفه ما مسلمانان این
است که این دستاوردها را پاس بداریم و تلاش ورزیم این قانونهایی که از مجلس گذرانده
شده, به خوبی اجرا شوند و ناسازگاران با آنها را, که شاه و شماری از عالمان هستند,
به گردن نهادن به این قانونها واداشت.

عالمان مشروطه خواه و آخوند خراسانی, تنها از باب دفع افسد به فاسد و اقبح به قبیح,
حکومتِ مشروطه را بهتر از مطلقه می دانستند.۴۵ و چون الگوی حکومتی ویژه ای برای آن
برهه نداشتند, هر آن چه انجام گرفته بود, درست می انگاشتند و جریان روشنفکری را که
دست اندر کار نگارش قانون و اجرای آن بود, همراه و هم برنامه خود می پنداشتند.

طباطبایی و بهبهانی, چون عضو مجلس بودند و در جلسه های آن شرکت می کردند, چاره ای
جز پذیرش قاعده های پارلمانی نداشتند. از باب نمونه, زمانی که بحث می شد که مشروطه
باشد یا مشروطه مشروعه, وکیل صنف بقال فریادی برکشید و در مخالفت با مشروعه سخنی
گفت که ورق را برگردانید و دو عالم یاد شده و دیگر عالمان حاضر در جلسه, هیچ
توانستند بگویند:

(به طور کلی, کار اساسی و عظیم مجلس [مجلس اول] استقرار مشروطیت و شکستن سد و طلسم
استبداد بود. برای همین لفظ مشروطیت, مبارزه شدیدی به وقوع آمد که ذکر شد که
مشیرالدوله گفت: شاه مشروطه نداده و مجلس مرحمت کرده است.

و در واقع می خواستند, مجلس راهمان عدالت خانه, که اصطلاح اولی بود, قرار دهند.

در نتیجه قیام آذربایجان که ذکر شد و انقلابِ سخت در تبریز و تهران و کشمکش زیاد با
شاه و عدمِ قبول وی این کلمه را و اصرار مجلس در حفظ همین لفظ, قریبِ یک هفته,
مذاکرات رد و بدل می شد و هر دو طرف, ایستادگی می کردند و عاقبت, شاه گفت: من
مشروطه را قبول ندارم و مشروعه می دهم و بدین وسیله, اختلافی در خود مجلس, ایجاد
کرد و علما, این پیشنهاد را قبول کردند و تقریباً, کم مانده بود که حرف دولتیان,
پیش برود و آزادی طلبان مجلس هم در مقابل آخوندها عاجز می شدند که از یک گوشه مجلس,
مشهدی باقر, وکیل صنفِ بقال, فریاد سختی برآورد و به علما گفت:

(آقایان! قربان شما, ما یقه چرکینهای عوام, این اصطلاحات عربی و اینها سرمان نمی
شود, ما جانی کنده و مشروطه گرفته ایم, حالا شما می خواهید آن را فدا کرده و از دست
بدهید. ما زیر بار نمی رویم.)

این نعره وکیل مؤمن و مقدس, آقایان را عقب راند و لفظ مشروطه را نجات داد.)۴۶

در برابر این جریان خزنده و اسلام زدا از ساحَتِ نهضت, شیخ شهید و گروهی از عالمان
ایستادگی می کردند. اینان, جریان روشنفکری که سنگر به سنگر برای سکولار کردن حکومت
و مجلس, به پیش می آمد, به خوبی و روشنی می شناختند. و به این مهم پی برده بودند که
این جریان, مشروطه به سبک غربی می خواهد و الگوی تمام عیار این گروه غرب است; از
این روی, نه نمایندگان را نمایندگان مردم مسلمان می دانستند و نه آن چه اینان می
گذراندند, می پذیرفتند.

با این حال, به نظر می رسد, گروه مشروعه خواه, پس از تدوین متمم قانون اساسی,
برنامه روشنی نداشت و برنامه هایی را که به اجرا گذاشت و حرکتهایی را که از خود
بروز داد, بیش تر, نمود خارجی آنها, ناسازگاری با مشروطه و مجلس بود. در برابر هر
دو جریان فکری دینی, جریان لائیک و روشنفکری سکولار, با پشتیبانی انگلیس, از یک
برنامه دقیق و حساب شده پیروی می کرد. برای به زانو درآوردن استبداد و بسیج مردم و
برچیدن نظام پیشین, هیچ راهی نداشت, جز این که با عالمان دین همراهی نشان دهد و
البته در کنار این همراهی با سپاه قلم به دست خود و رسانه نوشتاری که در دست داشت
می باید پایگاه های اجتماعی نفوذناپذیر عالمانِ دین را یکی پس از دیگری درهم می
کوفت و باورها را سست می کرد و… که چنین کرد.

جریان خزنده روشنفکری وابسته, از عالمان دین, به خوبی بهره برد, راه ها را هموار
ساخت و الگوهای غربی را, یکی پس از دیگری, به بدنه جامعه وارد کرد.

این جریان به شدت و پی گیرانه, اسلام زدایی را در برنامه کاری خود قرار داد: جامعه
را به سوی سکولار شدن, سوق می داد, مغز جوانان را شستِ شو می داد و کتابهایی که
جوانان و اهل دانش را از دین جدا می کردند و به سراب غرب و جدایی دین از سیاست می
کشاندند, رواج می داد. کتابها و نوشته های طالبوف و آخوندزاده و… را رواج می داد و
نویسندگان جریده ها و روزنامه ها, بر نَسَقِ همین نوشته ها و اندیشه ها می نوشتند,
بررسی می کردند و بین مردم و بویژه نسل جوان ,می پراکندند.

اینان با حرکت, یعنی به ظاهر خود را همراه نشان دادنِ با عالمان, به اسلام, پیامبر,
امام حسین و ارزشهای والا و بنیادین اسلام یورش بردند. این همان چیزی بود که فریاد
شیخ شهید را بلند کرده بود. او می دانست که دشمن بی محابا, عقبه اسلامیان را درهم
می کوبد, نفاق بازی می کند و از ابزارهای موجود و تواناییهای عالمان دین و کشور
علیه دین و کشور بهره می برد.

سفارت انگلیس و انجمنهای سرّی, جریان روشنفکری وابسته را در برنامه ریزی برای
آینده, یاری می رساندند و بازدارنده ها را با شگردها و نقشه های شوم و غیر انسانی
از سر راه برمی داشتند.

بنابراین, می توان گفت غرب در ایران, برنامه ریزی شده و با رهبُرد روشن در حرکت بود
و از ایادی خود کمک می گرفت, تا زمینه را برای اسلام زدایی و بیرون راندن عالمان
دین از صحنه سیاسی و ریشه کن کردن اندیشه های ناب دینی, حضور اهریمنانه و استعماری
خود و به یغما بردن ذخائر این سرزمین, هموار سازد.

با همین نقشه و راهبرد بود که گام به گام به پیش می رفتند: قید اسلامی از پسوند
مجلس شورا برداشتند و ملی را به جای آن گذاشتند, بازگشایی مجلس را از نیمه شعبان,
روز تولد امام عصر(عج), به هیجدهم شعبان واپس انداختند۴۷ و….

برابر رویدادهای غرب و اندیشه های لیبرالی حاکم بر آن دیار, عالمان دین, پیشوایان
مذهبی, نباید در عرصه اجتماع و سیاست, نقش بازی کنند. آنان باید به کارهای عبادی
مردم بپردازند. معنویت و قیامت در قلمرو کاری آنان قرار دارد; امّا این که دوست
کیست و دشمن کدام, ذخائر کشور چه می شود, چه کسی باید حکومت کند, در مجلس چه
قانونهایی باید برای اداره جامعه گذرانده شود و… امور دنیوی است و به دور از شأن و
قلمرو کاری عالمان دین که در آنها نقش بازی کنند و امر و نهی داشته باشند!

در نهضت تنباکو و مشروطه, بنیانی ترین و اصلی ترین نقش را عالمان دین داشتند. این
نقش آفرینی به گونه ای بود که شگفتی بیگانگان را برانگیخته بود. ادوارد براون,
بارها از این نقش آفرینی عالمان, ابراز شگفتی می کند.۴۸

استعمارگران می دیدند, نقش آفرینی, پیشاهنگی, میدان داری و میان داری عالمان, یعنی
برکنار ماندن آنان و بیرون ماندن آنان از گود سیاست و میدانهای اقتصادی و باز بودن
دست شان برای غارت گری. از این روی, الگو می دادند و می گفتند: مردم غرب تا دست
کلیسا را از سرنوشت مردم نبریدند, به ترقی, پیشرفت و دنیای جدید و تکنولوژی دست
نیافتند. شما نیز باید از این الگو پیروی کنید و عالمان دین و دین را از صحنه
برانید.

این استراتژی غرب بود و ایادی آن در ایران می باید از این استراتژی پیروی می کردند
و عالمان را از دور خارج می ساختند.

آخوندزاده, برابر همین استراتژی است که از نقش آفرینی عالمان در عرصه های سیاسی ـ
اجتماعی, ابراز نگرانی می کند و بر این پندار پای می فشارد که عالمان دین, نباید در
امور شریک باشند:

(منافع ملت و آبادی مملکت و وطن, مقتضی آن است که در میان ملت و سلطنت, اتحاد و
الفت پیدا شود و سلطنت, استقلال باطنی و ظاهری پیدا کند و خودش, تنها مرجع ملت گردد
و علما را در اداره امور, شریک خود نسازد.)۴۹

همو, در نامه ای به میرزا یوسف مستشارالدوله, به سال ۱۸۷۵م. بسیاری از احکام و
دستورهای اسلامی را به سُخره می گیرد و به آنها حمله می برد و از اندیشه های
مشروطیت پشتیبانی می کند.۵۰

آخوندزاده به اسلام می تازد و به پشتیبانی از بابیت برمی خیزد و برای رسیدن به هدفی
که دارد, بابیت را مناسب می انگارد و اسلام را بازدارنده و سدّ راه. ۵۱

جلال آل احمد, این پرسش را در میان می گذارد که چرا روشنفکران ما, در سده اخیر, با
روحانیت از در ناسازگاری درآمده و در جهت لائیک کردن مؤسسه های دولتی برآمدند؟

پس از بیان احتمالهای گوناگون, می نویسد:

(به هر صورت, و پیش از همه این شاید و بایدها, این طور که می نماید, روشنفکران
ایرانی در این معارضه, با روحانیت نظر به دو واقعه تاریخی دارند:

یکی, به انقلاب کبیر فرانسه.

و دیگر, به انقلاب اکتبر روسیه.

یعنی از طرفی به دائرهالمعارف نویسان و فیلسوفانی همچو: ولتر و روسو و دیدرو ـ که
نه تنها بانیان آزادیهای بورژوا و نویسندگان اصلی اعلامیه حقوق بشرند, بلکه پدران
تعمیدی روشنفکری نیز هستند… ـ و از طرف دیگر, به سوسیال دموکراسی آلمان و انگلیس,
که بانی سوسیالیسم علمی بود و عاقبت به حرف و سخن مارکس و انگلس و لنین و انقلاب
اکتبر کشید.)۵۲

روشنفکران, برابر همین استراتژی, از آغاز با نقش آفرینی عالمان دین, هیچ گونه میانه
ای نداشته اند, مگر پُل قرار بگیرند و پیرو بی چون و چرای نقشه های آنان باشند که
در این صورت, احترام خواهند داشت و نه مرتجع و عقب مانده اند و نه متعصب و قشری!

از بیانیه های عالمان نجف برمی آید و دریافت می شود که اینان, یا از این استراتژی و
راهبُرد جریان روشنفکری وابسته, بی خبر بودند و آگاهی دقیق نداشتند و یا داشتند و
آگاه بودند, امّا آن را در آن برهه مهم نمی شمردند و بر این عقیده بودند که در
آینده و پس از پیروزی بر استبداد و به کار افتادن دقیق و همه سویه مجلس, و برقرار
شدن نهادهای قانونی و آگاه شدن مردم و آموزش دیدن آنان و ریشه کن شدنِ بی سوادی و…
این جریان را هم می شود مهار زد و از تندرویها بازداشت و لایه سالم آن را در مسیر
درستی هدایت کرد.

باری, در رویارویی با عالمان و جبهه حق, چهار گروه قوی به صف آرایی پرداخت و جبهه
بس سنگینی را سامان داد:

۱. دربار.

۲. روشنفکران وابسته.

۳. دولت روسیه.

۴. دولت انگلیس.

عالمان دین و مردم دیندار, از چهار جبهه مورد هجوم قرار گرفتند. یورشها سنگین,
سازمانی, برنامه ریزی شده و هماهنگ بود.

در این بین, می توان از جریان پنجمی نیز نام برد و آن جریان روشنفکران وابسته به
دربار بود. اینان با جریان روشنفکری تجدیدنظر طلب و به ظاهر آزاد, امّا وابسته به
انگلیس و غرب زده, همراه شدند و این همراهی و هم آوایی, سبب رشد جریان روشنفکری
تجدیدنظرطلب شد. این همکاری, در انتخابات مجلس اول, خود را نشان داد. آنان به بهانه
سرعت در کار, انتخابات را صنفی برگذار کردند و از هر صنفی از اصناف تهران, دو نفر
به نمایندگی برگزیده شد و از صنف عالمان و طلاب, چهار نفر به مجلس راه یافتند.
تهران, دارای ۶۰ نماینده بود, شماری از اشراف و دیگران از صنفهای گوناگون.۵۳

جریان روشنفکری درباری و غیر درباری, به خوبی می دانست که اگر انتخاب تهران براساس
محله ها و یا انجمنهای محلّی برگذار شود, مردم به عالمان دین رأی خواهند داد و
اکثریت مجلس را عالمان تشکیل خواهند داد; همان گونه که در شهرها چنین شد.

این جریان, با شگردهای ویژه برنامه خود را پیش برد و با هماهنگی, آب در آسیاب غرب
ریخت.

تقی زاده گفته بود:

(همه چیز ایران, باید فرنگی شود.)۵۴

وقتی از فرنگ برگشته بود, گفته بود:

(مردم ایران! شما فقط یک راه حلّ دارید و آن این است که از فرق سر, تا ناخن پا
فرنگی بشوید.)۵۵

این سخن بسیار سخیف است و غیر درخور دفاع. هویت بر باد ده است. در روزگاری که این
شخص در جایگاه روشنفکری قرار داشته, این چنین, کسانی را, که سخن او را می شنیده و
چه بسا پیروی می کرده اند, به سوی باتلاق می کشانده است.

روشن است جریان فکری اثرگذاری که او رهبری آن را به عهده داشته و در تار و پود کشور
ریشه دوانیده بوده, با این بینش و نگاه, خودباختگی و عجز و لابه در برابر غرب, بر
سر این مملکت چه آورده است. حکومت رضاخان و وطن فروشی خاندان پهلوی, از جمله
دستاوردهای این اندیشه سخیف و نگاه آلوده است.

حال, در دفاع از این شخص کسی بنویسد: او در اندیشه تمدن بوده است و مردم ایران را
به فراگیری دانش و فن و تمدن غرب فرامی خوانده است و اگر گفته: همه چیز باید فرنگی
شود, وقتی زیانهای نخستین برخورد سطحی با تجدد را دیده,گفته است: مراد از تمدن,
آسانسور, قهوه خانه, رقص, ویسکی خوردن نیست, این بی راهه روی است, تحریف وصله و
پینه زدن به اندیشه ای که وصله و پنبه بردار نیست.

این نویسنده در دفاع از تقی زاده می نویسد:

(درست است که تقی زاده یک بار در عمرش (به عبارت آقای نفیسی) گفت که: (همه چیز
ایران باید فرنگی شود.) امّا وقتی که زیانهای نخستین برخورد سطحی با تجدد را مشاهده
کرد, ازجمله, چنین نوشت: مقصود از تمدن, آسانسور, یا قهوه خانه رقص دار و ویسکی
خوردن و لباس فرنگی پوشیدن, یا اتومبیل داشتن, یا حتی حجاب و عدم حجاب نسوان نیست,
بلکه معنی تمدن, درصد نود و نه و نیم, کتب است و معارف و مدارس عالیه و پس از [آن]
صنایع جدیده.)۵۶

بله, این برداشت غلط, از اندیشه کسی است که سیره, منش, رفتار و گفتار و کارنامه او
غیر از این است.

تقی زاده, چهل سال پس از آن موضع گیریهای تند و فراخوانی به فرنگ و این که ایرانی
راهی ندارد جز این که از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود, فیلش به یاد هندوستان می
افتد و دیدگاه های خود را تند روانه می خواند و می گوید از آن نظرخود برگشته ام.

به سال ۱۳۴۴, مجله روشنفکر, با وی گفت وگویی دارد و در این گفت وگو, تقی زاده, از
زیاده رویهای خود در غربی کردن جامعه و گستراندن فرهنگ فرنگ در این دیار, ابراز
پشیمانی می کند.

خوب اگر تقی زاده, به پندار نویسنده یاد شده, دعوت به فراگیری تمدن می کرده و مراد
از تمدن را رقص, ویسکی خوردن, لباس فرنگی پوشیدن, اتومبیل داشتن, بی حجابی زنان و…
نمی دانسته, چرا برگشته و چرا می گوید زیاده روی کرده است؟ معلوم می شود از روش
نادرستی که داشته برگشته است و پس از چهل سال فهمیده تمدن, دانش و فن, با رقص,
ویسکی خوردن و لباس فرنگی پوشیدن فرق می کند!

روشن است که هیچ ملتی و کشوری با رقص و تقلید از غربیان و میمون وار به دنبال آنان
دویدن, به تمدن نرسیده و نخواهد رسید; ولی روشنفکران دیار ما, این امر روشن و بدیهی
را نفهمیدند.

مجله روشنفکر از وی می پرسد:

(شما کراراً … در مقالات خود از انتقال بی چون و چرای تمدن غربی در قالب اجتماع
ایران یاد کرده اید, آیا هنوز فکر می کنید که…)

در پاسخ می گوید:

(من باید اقرار کنم که فتوای تند و انقلابی من, در چهل سال پیش در روزنامه کاوه, و
بعضی از مقالات, افراط و زیاده روی در بر داشت.

پس از نهضت مشروطه, عده ای از روشنفکران و تجددطلبان آن دوره, چشم شان در مقابل
درخشندگی تمدن غربی خیره شده بود….

امروز, من دیگر از آن عقیده افراطی عدول کرده ام…)۵۷

او, نه تنها خود را در برهه مشروطه, گرفتار در باتلاق غرب زدگی می داند, که
روشنفکران آن دوره را نیز, هم عقیده با خود می شناسد و می گوید: چشم شان در مقابل
درخشندگی تمدن غربی خیره شده بود.

این جریان, ویرانی و تباهی بسیار به بار آورد: پای غربیان آزمند را به این سرزمین
باز کرد, دیکتاتورهای دست نشانده بیگانگان را به قدرت رساند, امتیازهای ذلت بار
فراوان به غرب داد, عالمان بیدار, آگاه دقیق اندیش و آشنای به سیاستهای استعماری را
به حاشیه راند, یا با دسیسه و دستان لجن مال کرد و یا به بالای دار برد.

این جریان از آغاز می بایست عالمان دین را که در برابر فرهنگ, سیاست و اقتصاد غرب,
ایستادگی می کردند و نمی گذاشتند مردم در این بندها گرفتار آیند, کنار بزنند.

مأموران و گزارش گران انگلیس, حتی پس از تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی که حق
نظارت بر سیر قانونگذاری را به عالمان دین می داد, امید داشتند با حضور و نقش
آفرینی آزادی خواهان, یعنی روشنفکران وابسته در مجلس, این اصل به فراموشی سپرده
شود. یعنی امید داشتند استراتژی حرکت, از هر گزندی در امان بماند و اگر از نظر
تاکتیکی تن به این اصل داده اند, اصل راهبُردی را از یاد نبرند.

(هنگامی که آزادی خواهان به قدرت رسیدند, ممکن است دیگر این نکته مسلّم فرض شود که
این… اصل برای همیشه, در بوته فراموشی خواهد ماند.)۵۸

در راستای همین استراتژی بود که حزب دموکرات, یکی از مواد اساس نامه خود را جدایی
قوای سیاسی از قوای روحانی, یا جدایی دین از سیاست دانست.۵۹

این سیاست در دوران رضاخان دنبال شد و در دوران فرزند وی, کار به جایی رسید که برای
بسیاری از عالمان, این پندار پدید آمد که دین از سیاست جداست. تا این که امام خمینی
با حرکت شکوه مند خویش, خط بطلان بر این پندار کشید و پیوند دین و سیاست را به
روشنی و جلوه هرچه تمام تر نمایاند.

۴. نداشتن سازمانهای سازمند و یک پارچه: عالمان دین در نهضت مشروطه, با دشمنان و
رقیبان برخوردار از سازمانها و تشکیلات یک پارچه و سازمند رویارو بودند. در این
سازمانها و تشکیلات, برای تمام برنامه های راهبُردی و تاکتیکی, اندیشه می شد و در
برابر هر حرکتی از سوی عالمان دین, پادزهری ساخته می شد. اگرچه در بسیاری از این
برنامه ها و برنامه ریزیها, راه به جایی نمی بردند و در برابر یک فتوا و یک بسیج
همگانی از هم فرو می پاشیدند. با این حال, باطل, جولان, پیشرفت, پیروزی و ماندگاری
در صحنه ها را مدیون برنامه ریزی است و استراتژی روش;ن امّا جریان حق, در بسیار
جاها و هنگامها, با همه تواناییها که داشته, چون از مجالها و فرصتها, به خاطر
نداشتن تشکیلات دقیق و سازمند و یک پارچه, نتوانسته به درستی بهره برد, با
دشواریهای بسیاری دست به گریبان شده است.

عالمان در نهضت مشروطه, نه سازمانهای نوینی را برای هماهنگ کردن و سامان مندی حرکت
دینی و اندیشه های حرکت آفرین و حَماسه ساز و نیروهای کاردان, توانا, مدیر, کارامد,
سامان و سازمان دناد و نه از تشکیلات سنتی توانستند بهره لازم را برای رویارویی
دقیق و سنجیده با موج درهم کوبنده اندیشه های لائیک و سیاستهای استعماری ببردن.

اما جریان روشنفکری وابسته, برای رسیدن به هدفهای خود, از هر شگردی بهره می برد و
سازمان دادن به لژهای فراماسونری و انجمنهای سرّی در همین راستا بود. البته
روحانیان و شماری از عالمان نیز, انجمنهایی تشکیل دادند; امّا آن کارایی لازم را در
هماهنگ سازی نداشتند.

شاید عالمان پیشاهنگ در نهضت مشروطه, به درستی بایستگی تشکیلات و سازمانهای برنامه
ریزی و هماهنگ کننده را درنیافته بودند و یا شاید از رخنه عنصرهای ناباب در هراس
بودند.

عالمان دین, به همین مقدار بسنده می کردند که درگاه نیاز, مردم, دیدگاه های راه
گشای خود را به آنان ارائه می دهند و با کسانی که دارای خرد, درایت, زیرکی ویژه
دارند به رایزنی می پردازند و کسانی هم در هر آن و برهه ای, هستند که خبرهای دقیق
را از درون تشکیلات و سازمانهای دشمن به آنان برسانند; از این روی با این توان و
عقل, هوش و درایت خدادادی که خود دارند و پشتوانه گسترده و بی کران مردمی, می
توانند بر هر بحرانی پیروز شوند و این مهم بستگی به آن دارد که اهل دین و عالمان
پیشاهنگ, هماهنگ, یکدل و یگانه باشند.

امّا به نظر ما, بین این تواناییها و نیرومندیها, اثرگذاری شگفت فتوا و پیروی ناب و
بی غش مردم, هشدارها, اندرزها, خبرها و پیشنهادهای راه گشای آنان, که بسیار خوب,
بجا, اثرگذار و دگرگونی آفرین است و در هنگامه های گوناگون و بحرانهای سخت, این
نیرو و توان, راه برون رفت را به آسانی می گشاید, با کار سازمانی و تشکیلاتی, به
شکل نوین و یا بهره برداریِ برنامه ریزی شده و سازمانی از تشکیلات سنتی, ناسازگاری
ندارد.

اگر در مشروطه, عالمان دین با سازمان دهی و برابر با تشکیلات حرکت می کردند, خیلی
از نیروها هرز نمی رفت و بسیاری از حرکتهای فرهنگی, سیاسی و جنگهای روانی دشمن, پیش
از پدیداری و اثرگذاری ویران گرانه در جامعه, خنثی می شد.

با نگاهی به کارنامه دشمن و گروه ها و دسته های همراه آن, درمی یابیم که اگر عالمان
دین از سازمان و تشکیلات برخوردار بودند, بسیاری از ترفندها و نقشه های ویران گر و
بازدارنده آنها را به درستی درمی یافتند و به مردم یادآور می شدند و مردم را از
افتادن در باتلاق, یا دست کم سردرگمی, سردرگمی که در هنگام بحران, به سود دشمن تمام
می شود, می رهاندند و به سوی راه های روشن هدایت می کردند.

در نهضت مشروطیت صدها رویداد وجود دارد که دشمن یا خود آنها را پدید آورده و یا از
آن رویدادها, به آسانی به سود خود بهره برده است.

چه دستی مردم را به سفارت انگلیس کشاند, تا در آن جا بست بنشینند.

سفارت خانه های انگلیس و روس چه می کردند.

روشنفکران به ظاهر آزادی خواه و همراه با عالمان مشروطه خواه و ضد دستگاه استبداد,
چه پیوندها و پیوستگیهایی با سفارت خانه ها داشتند و چه پیوند و پیوستگیهایی با
دربار.

در لژهای فراماسونری و انجمنهای سرّی چه می گذشت.

قانون اساسی را چه کسانی می نگاشتند, با چه انگیزه و چه گرایشهای فکری و طبقاتی.

با نجف و عالمان نجف چه کسانی در پیوند بودند و خبرها, تحلیلها و بررسیهای چه دسته
ها, گروه ها و کسانی در آن دیار و در بیت مراجع اثرگذار و نقش آفرین بود.

در پیرامون عالمان ایران چه کسانی بودند. اثرگذاری دربار روی شیخ فضل الله چه
اندازه بود و پیرامونیان وی, چه گرایشهای فکری داشتند؟

با سید محمد طباطبایی و بهبهانی و واعظان و عالمان اثرگذار, چه دسته ها و گروه هایی
در پیوند بودند و روی آنان اثرگذار.

چه دستهایی در داخل و چه دستهایی از خارج, روزنامه ها, هفته نامه ها و ماه نامه ها
را هدایت می کردند و می چرخاندند و آنها را علیه عالمان و ارزشهای دینی بسیج می
کردند

و…

اگر این بررسیها و صدها بررسی مورد نیاز دیگر, در کانون, جمع, سازمان و تشکلی
موثّق, تیزنگر, هشیار, آگاه به سیاستها و نقشه های پشت پرده دشمن و وابسته به
عالمان دین و جدای از سلیقه های فردی آنان می بود و نقش می آفرید, بی گمان بسیاری
از خوش گمانیها و بدگمانیها مجال ظهور نمی یافت و مردم ما و عالمان دینی در بسیاری
از دامها گرفتار نمی آمدند.

خیلی از عالمان, واعظان و اثرگذاران در جامعه دینی, سپسها فهمیدند که روشنفکران چه
درباری و چه انگلیسی, چه هدفها و برنامه هایی داشته اند.

بی سازمانی و بی تشکیلاتی عالمان دین, دست دشمن را برای هر ترفند, شگرد, نقشه و
توطئه باز گذاشت. دشمن, موجهای سنگینی علیه دین, عالمان دین و برنامه های حرکت پدید
می آورد, وقتی آشکار می شد که اثرش را در جامعه و در بین مردم گذارده و کار از کار
گذشته بود و برای عالمان دینی, مجالی نمانده بود که به رویارویی برخیزند و جلوی
ضربه های سهمگین موجها را بگیرند.

روشنفکران وابسته, موج سهمگینی علیه عالمان دین و ارزشهای دینی از راه رسانه هایی
که در اختیار داشتند, آفریدند ولی سازمان, نهاد و انجمنی همه گاه بیدار, هشیار و
همه سونگری نبود که یک یک این موجها را پس بزند. این موجهای تبلیغاتی زهرآگین,
پیوند عالمان دین را با یکدیگر می گسلاند, امّا از این طرف, تواناییها و اهرمهای
موجود, به کار گرفته نمی شد که تار و پود جریان روشنفکری وابسته را از هم بگسلد.

جریان قوی رسانه ای در اختیار روشنفکران وابسته بود. آنان با برافراشتن پرچم ضد
استبداد و مشروطه خواهی و از آن جا که این شعار بین مردم و عالمان مشروطه خواه,
زمینه بسیار خوبی داشت, هر حرکت ضد ارزشی, ضد دینی و ضد روحانیت را انجام می دادند
و این رفتارها, در نگاه عالمانِ مشروطه خواه, کم رنگ جلوه می کرد و مهم و سرنوشت
ساز شمرده نمی شد.

فضا را چنان ساخته بودند که کسی جرأت نمی کرد به حرکتهای ضد ارزشی رسانه های وابسته
به اینان انتقاد کند و جریان بسیار ویران گر مطبوعاتی را, که بسان سپاه جرّار عمل
می کرد, به مردم بشناساند. هر صدایی علیه این جریان برمی خاست, استبدادی قلمداد می
شد.

اگر عالمان دین سازمان و تشکیلاتی می داشتند, امپراطوری رسانه ای کسانی که هیچ نقشی
در برپایی نهضت نداشتند و سر سفره آن خود را جا کرده بودند, این چنین میدان دار نمی
شد و چنان فضا را نمی ساخت که هیچ کس را, یارای آن نباشد علیه این جریان و
امپراطوری رسانه ای وابسته به دستهای آلوده و بیگانگان, قد عَلَم کند.

شیخ فضل الله نوری, از جمله کسانی است که علیه این فضاسازیها خروشید. با او چنان
رفتار کردند و علیه او چنان بسیج شدند و استبدادی قلمدادش کردند, که مستبد و درباری
بودن او به باور بدل شد و دفاع از او, دفاع از استبداد شمرده می شد و حتی شماری از
عالمان دین به این باور رسیدند و روی از او برتافتند.

در آغاز, شیخ شهید, بر قانونها و آیینهای اسلامی تکیه می کرد و خواهان اسلامیت
قانونها و آیینها بود و روی چند نفر بابی و ازلی که به مجلس راه یافته بودند, انگشت
گذارد و خواستار پاک کردن ساحَت مجلس از لوث وجود آنان شد. آخوند خراسانی نیز,
بیانیه ای نگاشت و به ایران ارسال کرد که روی همین خواسته تأکید داشت.۶۰

اگر سازمان و تشکیلاتی می بود, با اشاره روشن این عالمان دینی, قضیه پی گیری می شد
و چهره بابیها و ازلیها, اندیشه ها و برنامه های آنان برای مردم روشن می گردید و از
این که در مجلس, در پی چه برنامه ای هستند, مردم را می آگاهاند, اینان ریشه نمی
دوانیدند و کار به جایی نمی رسید که بابیهای بی ریشه, ریشه عالمان دین و دین را هدف
قرار دهند.

شیخ شهید, دید دَر بر پاشنه ای نمی چرخد که عالمان نجف در پی آنند و در مجلس جریانی
وجود دارد که به گونه قانونی می خواهد اسلام و عالمان دین را از ساحَت اداره جامعه
دور کند.

از این روی به تلاش برخاست و در متمم قانون اساسی, نظارت عالمان را بر سیر
قانونگذاری گنجاند و بازدید دستهایی در کار است که با عمل نکردن به این اصل, این
اصل به مرور زمان از چرخه کار مجلس و نهاد قانونگذاری کنار گذاشته شود.

روشنفکران وابسته و گردانندگان مجلس, به کمک بیگانگان و رسانه ها و ایادی خود, کاری
کردند که پایگاه بلند علمی و معنوی, هشیاری و دقت و تیزنگری سیاسی او در حوزه نجف و
در بیت مراجع بزرگ, فرو ریزد و دلسوزی او برای مشروطیت, به دشمنی او با مشروطه دگر
شود. از این به بعد بود که عالمان نجف, به دیدگاه ها, هشیاریها, تیزنگریها و اعلام
خطرهای شیخ, بهایی ندادند و سازمان و تشکیلاتی هم نبود که حاق واقع را برای حوزه و
عالمان نجف بیان کند و صداقت او را و شیادی روشنفکران سکولار و وابسته را به درستی
بنمایاند.

هر پژوهش گر, دقیق اندیش و همه سونگری که به بیانیه های آخوند خراسانی و دیگر مراجع
نجف و شیخ شهید می نگرد, شگفت زده می شود که با یک سانی و هماهنگی و هم افقی در
مبنی و برداشت از آموزه های دینی, این گسل و گسست در موضع گیریها و در برخورد با
مشروطه گردانان و مجلسیان سکولار و رویدادهای داخل ایران چرا؟ اینان با شایعه و نشر
بیانیه های ساختگی به نام مراجع سه گانه نجف و آخوند خراسانی جریان مشروعه خواه را
زمین گیر کردند.

حرکت بسیار سنگین و سخنی به نام عالمان نجف علیه مشروعه خواهان به راه افتاد, که بی
گمان, کار نیروهایی بود که جریان روشنفکری وابسته, در نجف گمارده بود.

آخوند خراسانی نماینده رسمی در تهران نداشت که از این راه, درستی و نادرستی پاره ای
از بیانیه هایی که به نامِ وی نشر می شد, برای مردم روشن شود و خبرهای ایران, دقیق
به دست ایشان برسد.

البته در دوران استبداد صغیر, که تماس با ایران سخت شد, روشنفکران, انجمن سعادت را
در ترکیه سامان دادند و نماینده آخوند خراسانی مسؤول آن بود و بیانیه ها و
تلگرافها, از این مسیر, دریافت می شد و نشر می یافت.۶۱

بسیاری از تلگرافها و بیانیه های عالمان نجف, بویژه آخوند خراسانی برای نمایندگان,
چون به سود آنان نبود, بایگانی می شد و سازمان و تشکیلاتی هم نبود که از این شگرد
برنامه ریزی شده پرده بردارد و هدایتها و رهبریهای آخوند خراسانی را سامان دهی کند
و زوایای پیامهای او را برای مردم روشن سازد.

عالمان دین و جریان دینی, چون از سازمان و تشکل هماهنگ کننده و برنامه ریز و هدایت
گر, بی بهره بودند, در فضای مشروطه خواهی قرار گرفتند که روشنفکران سکولار و وابسته
رقم زدند و ناخودآگاه در مسیری به حرکت درآمدند که سر رشته کار در دست دیگران بود و
تمام تلاشهای دینی, هدفهای متعالی و انسانی آنان, با موجی که رسانه های وابسته و
انجمنهای سرّی, انجام می دادند, کم رنگ و یا بی رنگ می شد.

آنان مشروطه اسلامی خواستند و سازوار با فرهنگ, سنتها و آیینهای مردم باورمند به
اسلام و گروه روشنفکران غرب زده, مشروطه غربی را. اینان بدون در نظر گرفتن خواست
مردم و عالمان دین, که به آن اعتقادی نداشتند, به گونه ای برنامه ریزی کردند و حرکت
را پیش بردند که آن چه می خواستند, بهره شان شود, که شد.

کار اصلی انجمنهای سرّی, که در تهران تشکیل شده بودند, به حاشیه راندنِ مشروطه ای
بود که عالمان دین و مردم در پی آن بودند, و به میدان آوردن مشروطه غربی و بالا
بردن هواداران آن.

اینها با ویران گری و تباهی آفرینی, رفتارهای ناشایست, خدشه وارد کردن بر چهره های
مردمی و لجن مال کردن نقش آفرینان, کار خود را پیش می بردند. تلاش برای غربی و
سکولاریزه کردن مشروطه, با هر ترفند و شگرد و در پیش گرفتن هر سیاست اهریمنانه, در
دستور کار این انجمنهای مخوف, هراس انگیز و دهشت افزا بود.

در تهران, در آن دوره, یکصد و هشتاد انجمن سرّی, وجود داشته است.۶۲ که به نظر ما
شگفت انگیز و درخور بررسی دقیق و همه سویه است. بی گمان این حرکت و تشکیل این همه
انجمن, در برهه ای ویژه, جز برای به کژراهه کشیدن حرکت مقدس مردم, نبوده است.

در کتاب انجمنهای سرّی, از نود انجمن سرّی نام برده شده است.۶۳

در عرصه نهضت مشروطه, تباهی آفرینیهای انجمنها, روزبه روز دامن می گستراند و فضا را
تیره و تار می کرد و پیوند مردم را با انقلاب می گسست و مردم را در گردابی از
سردرگمی, از این سو به آن سو می کشاند. از این روی, سید محمد طباطبایی, زبان به
اعتراض گشود نسبت به این همه ویران گری, هشدار داد. ۶۴

در این برهه, مهم ترین تشکیلات, لژفراماسونری بیداری ایرانیان بود. بسیاری از نقش
آفرینان و دست اندرکاران مجلس اول, عضو آن بودند: تقی زاده, فروغی, سیدصادق
طباطبائی, مسؤول روزنامه مجلس, ادیب الممالک, سردبیر روزنامه مجلس, حکیم الملک, که
سمت استادی این لژ را داشت.

حکیم الملک از سرسپردگان و دلباختگان مرام فراماسونری بود. خود را بنیان گذار اصلی
آن می دانست. سازمانهای فراماسونری را بهترین وسیله برای آشنا ساختن مردم به اسلوب
غربی می انگاشت.۶۵

وی عضو کمیته پانزده نفری انقلاب بود.۶۶ این کمیته, هر شب جلسه داشت و جلسه های آن
از نیمه شب به بعد, در خانه حکیم الملک برگذار می شد و پیش از طلوع آفتاب, اعضای آن
پراکنده می شدند. به گمان قوی, این انجمن, که به انجمن بین الطلوعین نیز شهرت یافته
بود, تلاشهای ماسونی انجام می داد; زیرا شماری از اعضای آن, عضو لژ بیداری هم
بودند.۶۷

گویا محمدعلی میرزا, پی به تلاشهای گسترده این لژ, در عرصه های گوناگون برده بود;
از این روی, در صدد برمی آید که اسناد محرمانه آن را به چنگ آورد, ولی نیروهای
نفوذی این لژ در دربار, این خبر را به آگاهی رهبری این لژ می رسانند و آنها نیز,
بسیاری از اسناد را به سفارت فرانسه می برند و به آن جا می سپارند و سپسها حکیم
الملک, باقی مانده اسناد را به مرکز این سازمان در فرانسه می سپارد.۶۸

پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم, دو حزب دموکرات و اعتدال, پدید آمدند و روحانیان
و عالمان مجلس, از حزب اعتدال, جانبداری می کردند. حزب دموکرات که از تندروان
مشروطه تشکیل شده بود, و روی جدایی دین از سیاست, پافشاری می کردند, نتوانستند حزب
اعتدال و نقش آفرینی عالمان و روحانیان در امور سیاسی را برتابند. از این روی, به
یحیی دولت آبادی گفتند, به بهبهانی بگوید:

(… نه کسی را روی مسند روحانیت خود راه بدهد و نه پا را از گلیم خویش, درازتر
نماید. یعنی در سیاست دخالت نکند و تنها امور روحانیت را اداره نماید.)۶۹

روشنفکران سکولار سایه سنگین و پر نکبت خویش را روی همه عرصه های سیاسی گسترده
بودند و به هیچ حزب, دسته, گروه و سازمانی اجازه نمی دادند در برابر آنان و
سازمانها و انجمنهای وابسته به خود, قدافرازی, سخنی به مخالفت بگوید و راهی از غیر
راه آنان, بپوید.

بهبهانی را, چون توجه به هشدار و بیم دهی آنان نمی کند, می کشند و حزب اعتدال را
برمی اندازند. جلوی تلا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.