پاورپوینت کامل رفتارشناسی سیاسی آیت اللّه حائری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رفتارشناسی سیاسی آیت اللّه حائری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رفتارشناسی سیاسی آیت اللّه حائری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رفتارشناسی سیاسی آیت اللّه حائری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
علمای شیعه, همیشه,بویژه پس از نهضت تنباکو, در رویدادهای سیاسی ایران, اثرگذار و
نقش آفرین بوده اند.
با همه تلاشی که دولتهای وابسته برای کشاندن ایران به جرگه وابستگی داشتند, اما به
خاطر نقش آفرینی علمای دین در بیدارگری و آگاهاندن مردم, نتوانستند به آسانی و با
مشروعیت بخشیدن به رفتار و کردار خود به این هدف شوم برسند. ازاین روی, تا رویاروی
مردم نایستادند و از مردم به طور کامل نبریدند و راه خود را از ملت جدا نکردند و
مشروعیت خود را از دست ندادند, نتوانستند گامی در راه وابستگی بردارند.
علمای دین, مردم را در برابر و رویاروی جدی و همه سویه با رژیمهای پس از نهضت
تنباکو قرار دادند و مهم ترین کار و حرکتی را که انجام دادند, نمایاندن نامشروعیت
آنها بود که این, در تحولها و دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی ایران نقشی نبود.
پس از نهضت تنباکو, رویدادهایی که سلسله وار, یکی پس از دیگری روی می دهد و علمای
دین, در آنها اثرگذارند, بسیارند. این رویدادها, وقتی به اوج پختگی خود می رسند که
حوزه علمیه قم, بنیان گذاشته می شود و پس از بنیان گذاری حوزه علمیه قم, حرکتهای
سیاسی ـ اجتماعی, جهت خاصی می یابند, تا به انقلاب اسلامی, به رهبری امام خمینی,
شاگرد بزرگ, برجسته و نامور مکتب حائری می انجامد.
اکنون و در این مقال, هدف, بررسی کارنامه حائری است که نقش خود را در آن برهه زمانی
چگونه ایفا کرد.
آیا ایشان رفتار سیاسی از همه جهت بایسته ای داشت و در برابر رژیم پهلوی, بهترین
رفتار و مشی را در دفاع از کیان اسلام, از خود بروز داد, یا خیر, می شد بهتر از آن
را داشته باشد؟
آیا آن چه در کارنامه ایشان رقم خورده, ناشی از روحیه انزواطلبی و گریز از مسائل و
عرصه های سیاسی بوده, یا بر اساس خط مشی سیاسی خاص.
آیا نمی توانست در برابر دستگیری محمدتقی بافقی, و نهضت علمای اصفهان, به رهبری حاج
آقا نوراللّه اصفهانی, به گونه دیگری رفتار کند و موضع دیگری بگیرد؟چرا حضرت ایشان,
از رویارویی با رضاخان, خودداری ورزید و مانند دیگر علما, به رویارویی با استبداد
برنخاست و روش و رویه ای غیر از آقایان: شهید مدرس, بافقی, و حاج آقا نوراللّه در
پیش گرفت.
به باور ما, بر خلاف بعضی از گمانه زنیها, حائری, بر اساس یک سیاست دقیق و حساب شده
و سنجیده گام بر می داشته و به بست و گشاد کارها می پرداخته است.
او با مشی سیاسی ویژه, کار فرهنگی و علمی را, که شالوده هر کار اساسی سیاسی و
اجتماعی است, بر هر کاری پیش داشت. گویا بی کار علمی و فرهنگی و تربیت نیروهای
شایسته, هر کار و حرکت سیاسی را ابتر می انگاشت و بی سرانجام. از این روی, حوزه
علمیه را بنیان می گذارد و تمام تلاش خود را در نگهداری از این بنای مقدس به کار می
بندد.
با این نگاه, رفتار سیاسی, برخورد حائری با سیاسیون و کارکرد او در عرصه های سیاسی,
باید با توجه به این دو اصل راهبردی: بنیان گذاری حوزه و نگهداری آن, به بوته بررسی
نهاده شود.
او, نیاز جامعه ایران را به نیروی کارامد و تربیت شده و مکتب دیده می دید. نیروهایی
که بتوانند در جاهای گوناگون و در برهه های مختلف, نقش بیافرینند.
روشن است که رسیدن به چنین هدف و آرمان و به این دستاورد بزرگ که عالمان, دانشوران
و اهل معنی و تقوا در جای جای ایران, نقش آفرینی کنند, نیاز به زمان طولانی و کار
بسیار توان فرسا دارد.
طرحهای حائری برای حوزه پاسخ گو و رشد و شکوفایی طلاب و تعالی حوزه, بسیار بود که
پاره ای از آنها به سرانجام رسید و در حیات خود وی به اجرا درآمد و نتیجه داد و
حوزه بر آنها استوار گردید و پاره ای هم, زمینه اش به وجود آمد; اما در زمان حیات
خود ایشان, جامه عمل نپوشید.
از جمله طرحهای او تخصصی شدن فقه بود.۱ برابر این طرح, طلبه پس از فراگیری کلیات و
رسیدن به مرحله اجتهاد, برای هرچه کاربردی شدن فقه و پاسخ گویی به نیازهای روز, با
برنامه ریزی, باب خاصی از فقه را که مورد نیاز جامعه است و او نیز توان فهم و درک
آن را دارد و می تواند در آن عرصه به شکوفایی برسد, برگزیند و تمام توان خود را در
آن بخش و باب به کار بندد.
و طرح دیگر او, وادار کردنِ طلابِ با استعداد و باهوش بود, به فراگیری یک زبان
خارجی مورد نیاز,۲ برای رساندنِ پیام دین به آن سوی مرزها و انسانهای تشنه معارف
الهی, و آشنا کردن مردمان سرزمینهای اسلامی و دیگر سرزمینها با اسلام و آموزه های
ناب آن.
این طرحها, گرچه مجال اجرا نیافتند و طلاب نتوانستند از آنها بهره مند شوند; اما
زمینه را برای دوره های بعد فراهم آوردند و بدین وسیله و با طرح این گونه مقوله ها
کم کم زمام از دست بسته ذهنان, در حوزه گرفته شد.
و افزون بر این, طرح این مقوله ها, بیانگر افق گسترده ای است که حائری در چشم انداز
خود داشت.
او رسیدن به حوزه ای قوی, توان مند از جهت علمی و معنوی را در چشم انداز حرکت خود
قرار داد و همه توش و توان خود را در این راه به کار بست و بنا داشت به حوزه ای
برسد که خود, یا آیندگان بتوانند در پرتو و با تکیه بر آن, زمینه اصلاح کشور و
پاسداری از کیان دین را فراهم آورند.
عصر حائری
اندیشه بنیان گذاری حوزه و پدید آوردنِ مرکزیتی علمی در ایران, برخاسته از
رویدادهایی بود که حائری در عصر خود شاهد و ناظر آنها بود, چه آن رویدادهایی که
جهان را دستخوش دگرگونی قرار داده بود و می داد, چه آنهایی که در داخل کشور در
جریان بود و در فرهنگ, اجتماع, سیاست و اقتصاد اثر می گذاشت.
از این روی, سخن از بایستگی و ضرورت بنیان گذاری حوزه علمیه در ایران را, با توجه
به سه گزاره به بوته بررسی می نهیم
۱. تجربه ها و مشاهده های بنیان گذار حوزه
۲. اوضاع جهان و کشورهای اسلامی
۳. اوضاع ایران.
هدف ما از بحث در این سه گزاره این است که هیچ کار بزرگ, بدون زمینه پدید نمی آید و
صورت نمی بندد. هر حرکتی, هر انقلاب علمی, سیاسی و اقتصادی براساس زمینه ها و شرایط
موجود, پا گرفته است. در حقیقت, رویدادهای بزرگ و کوچک, در اندیشه ها و یا اندیشه
پدید آورنده و آفریننده موج جدید علمی, اجتماعی, سیاسی و یا اقتصادی, دگرگونی پدید
می آورند و صاحبان آن اندیشه ها و یا آن اندیشه را به نقطه ای می کشانند که به تلاش
برمی خیزد, تا حرکتی پدید آورد و بنیان نوی درافکند.
به گمان ما, حائری و علمای آگاه زمان او, که به یاری او برخاستند, از رویدادهای
زمان خود, سخت اثر پذیرفته بودند و این اثرپذیری به مرحله ای رسید که بار داد و به
ثمر نشست.
حائری از آن چه تجربه کرده بود و دیده بود و آن چه از رویدادهای جهان در جلوی چشم
داشت, به این نتیجه رسید که حوزه شیعه.
نخست آن که باید قوی و با بنیه سخت استوار پا بگیرد.
و دیگر آن که در ایران, چنین مرکزی شالوده ریزی شود, تا در رویدادهای ایران اثر
بگذارد و جریانها را به سمت و سوی مطلوب بکشاند.
تجربه ها و مشاهده ه
۱. نهضت تنباکو: به رهبری میرزای شیرازی بزرگ, و هدایت گریهای آن به آنِ عالم بزرگ
تهران, آقای آشتیانی, در همه اهل فکر و در جریانهای فکری و علمی کشورهای اسلامی
بویژه ایران و در حرکتهای سیاسی و مبارزات, اثرگذارد و همگان را متوجه مذهب کرد.
علمای دینی را به گونه ای و اهل فکر و اندیشه و سیاسیون را به گونه ای دیگر.
حائری در سامرا, در کنار رهبری نهضت تنباکو قرار داشت و از نزدیک در ریز جریانها
قرار می گرفت و می دید چگونه میرزا از تواناییهای خود و حوزه سامرا و تهران بهره می
برد و جریان و موج پدید آمده را در جهت درست که همانا عزت و استقلال مردم و کشور
ایران باشد, هدایت می کند. او به درستی دریافت اگر تلاشهای شبان و روزان میرزا در
بنیان گذاری حوزه سامرا و تربیت طلاب و فضلا و شکوفا ساختن استعدادها نبود و علمای
تربیت شده مکتب او, در جای جای ایران, نقش آفرینی نمی کردند, به هیچ روی نمی توانست
این گونه زیبا, حرکت را رهبری کند و این سان نتیجه شیرین حرکت را به کام مردمان
تشنه عزت و استقلال و به تنگ آمده از حصار ذلت بچشاند و قرارداد نکبت بار خیانت
پیشگان دربار ایران را با انگلستان لغو کند و به حاکمیت انگلستان بر مقدرات کشور
پایان بخشد.۳
۲. نهضت مشروطه, ثمره و نتیجه نهضت تنباکو بود: حوزه با برکت سامرا, بنیانی که بر
تقوا استوار گردیده بود, سلسله حرکتها را در جهت شوکت و عزت مسلمانان پدید آورد که
از آن جمله نهضت بزرگ مشروطه بود که حکومت به ننگ و نکبت آلوده قاجار را برچید و به
استبداد مخوف قاجاری پایان داد. در این حرکت, بزرگ ترین و نامورترین شاگرد مکتب
سامرا, قربانی اختلافهایی شد که استعمار به آن دامن می زد. این سرانجام تلخ, شیرینی
حرکت ضد استبدادی مشروطه به رهبری علمای متقی و روشن ضمیر را که به حکومت قانون
انجامید و جمع شدن بساط استبداد, در کامها ماندگار نساخت و مردم لذتِ زندگی در سایه
سار این دستاورد بزرگ را نچشیدند و غرب از اختلافها, بویژه اختلاف علما استفاده کرد
و روشنفکران غرب زده و دست پرورده خود را به میدان آورد. در این هنگام, حائری در
اراک به سر می برد, سال ۱۳۲۴. او از نزدیک می شنید و می دید که استادان, همگنان و
همدوره ایها و همدرسهای خود, هر یک, چسان قربانی اختلافها و آزمندی آزمندان شدند و
شاید از این جا بود که به این فکر افتاد چگونه باید این نیروی از دست رفته را
بازیافت و از موجی که پدید آمده, در جهت بنیان گذاری بنیان جدید بهره برد.
۳. اولتیماتوم روس به دولت ایران و مجلس دوم: در چهارده ذیحجه ۱۳۲۹, مؤتمن الملک,
رئیس مجلس ایران, در تلگرافی, برای مقابله با اولتیماتوم روس از آخوند خراسانی طلب
یاری کرد.۴ از سراسر ایران نیز, تلگرافهایی در این باره به آخوند خراسانی مخابره
شد.۵
علمای نجف برای رویارویی با اولتیماتوم روس, بر آن شدند در کاظمین گرد هم آیند و پس
از آن به سوی ایران حرکت کنند.۶
آخوند خراسانی, در سه شنبه بیست ذیحجه ۱۳۲۹, پیش از حرکت از نجف, چشم از جهان فرو
بست.۷
درگذشت آخوند خراسانی که رهبری جریان را به عهده داشت و محور حرکت بود, حرکت را
کُند کرد و در سیر مبارزه علمای نجف علیه روس, گسست پدید آورد. با این حال, علما در
نجف گرد آمدند و طلاب نیز با آنان همراهی کردند; اما نتیجه و دستاوردی از این حرکت
بهره ایران و مردم مسلمان این دیار, در آن برهه نشد; زیرا هیأت وزراء, در تلگرافی
به علمای اجتماع کرده در کاظمین, اعلام کرد: نیازی به حضور آنان در ایران نیست.۸
زیرا دولت ایران اولتیماتوم را پذیرفته و مجلس منحل گردیده بود. روسیه هم آذربایجان
و مرکز آن, تبریز را, اشغال کرده بود و در روز دهم محرم ۱۳۳۰, ثقه الاسلام تبریزی
را به دار آویخت و جنایات بسیاری از کشتن مبارزان و مردم بی پناه و… انجام داد.
این رویداد و رویداد مشروطه, هر اهل اندیشه و فکری را به درنگ وامی دارد که آیا اگر
علمای بزرگ شیعه در ایران می بودند و در ایران برای رهبری و هدایت حرکتها و
جریانهای پرشور مذهبی مرکزیتی وجود می داشت, نهضت مشروطه آن چنان به بی راهه می
افتاد و حرکت علما علیه اولتیماتوم روس, این چنین ابتر می ماند و روس بر مردم بی
پناه می تاخت؟ یا خیر هر حرکتی به انجام درست خود می رسید و دستاورد آن بهره امت
اسلامی می شد.
حائری از علما و صاحب نظران و مردان اندیشه و فکر بود و اهل درنگ دقیق روی این
رویدادها. همین درنگ و نگر روی این رویدادهاست که او را وامی دارد, دوباره به ایران
باز گردد, تا شاید بتواند برای ایران کاری انجام دهد و برای همیشه به دور بودن علما
از مرکز رویدادهای مهم, پایان دهد و با ایجاد مرکزیت بزرگ شیعی در ایران, علما را
به متن رویدادها وارد کند, تا از هرج و مرج و بی برنامگی و سرگردانی مردم جلوگیری
شود و مردم, در همه امور و رویدادها, با تکیه بر مرکز روحانی, راه از بی راه, باز
شناسند. روی همین مبناست که حاج شیخ, در پاسخ به استاد خود, میرزا محمدتقی شیرازی
که او را به بازگشت به عتبات فرامی خواند, می نویسد: خیر, من باز نمی گردم; زیرا:
(ایران رو به تباهی و فساد می رود و باید در ایران برای مبارزه با فساد حوزه ای به
وجود بیاید.)۹
۴. ایران در گیرودار جنگ جهانی: ایران در این برهه هراس انگیز و درگیری و جنگ
قدرتهای بزرگ, بسیار بسیار آسیب دید. درازدستیهای روس و انگلیس از یک سو و دخالتهای
دولت عثمانی از دیگرسو, ایران را به باتلاق هرج و مرج و فساد کشانده بود.
در این هنگامه و برهه دردآلود, گروه هایی از مردم, به رهبری روحانیان و علما و
مردان پارسا و خداجو, در شمال, میرزا کوچک خان, در آذربایجان, شیخ محمد خیابانی,
برای دفاع از استقلال کشور و راندن نیروهای اجنبی به عرصه کارزار وارد شدند و حماسه
ها آفریدند.
به خاطر دخالت بیگانگان و درازدستی آنها در کشور, ناامنی و هرج و مرج تمام کشور را
فراگرفته بود.
و در این هنگام, دولت وثوق الدوله, پس از نُه ماه مذاکره, قراردادِ ذلت بار
۱۹۱۹/۱۳۳۸هـ.ق را امضا کرد. این قرارداد ننگین, همه مردم را به مخالفت واداشت. شمار
بسیاری از مردم و علمای ایران, با ارسال نامه هایی, از مراجع نجف خواستند, برای لغو
آن, دست به تلاش گسترده بزنند و از دولت بخواهند که خیلی زود لغو آن را در دستور
کار خود قرار دهد.
مراجع بزرگ نجف و عتبات: شیخ الشریعه اصفهانی , سید اسماعیل صدر و محمدتقی شیرازی,
وقتی با زوایای قرارداد آشنا شدند و استقلال ایران را با این قرارداد در خطر دیدند,
در ربیع الاول ۱۳۳۸, در تلگرافی به وثوق الدوله مرقوم داشتند:
(شما را آگاه می کنیم که نامه های بسیاری از ایران رسیده, مبنی بر این که شما,
معاهده ای با انگلیس بسته اید که از نظر عاقبت اندیشان, خوف از بین رفتن استقلال
ایران, وجود دارد…. در گذشته, مردان ایران زمین, محافظت و احتیاط شدیدی در حفظ
استقلال بلاد اسلامی داشتند و از هر چیزی که از آن رائحه از بین رفتن شرف ممالک
ایران به مشام می رسید, دوری می جستند. اگر چنانچه وسیله ای برای از بین بردن آن
عواقب, اتخاذ کرده اید, لازم است که آن را به اطلاع ما برسانید, تا آسوده خاطر
شویم… و الاّ ما با هر آن چه در توان داریم, متصدی رهایی از این معاهده ننگین می
شویم, تا برای همه عالم مشخص شود که مسلمانان توانایی شکستن طوق عبودیت و بندگی را
دارند و ذلت و خواری را تحمل نمی کنند….)۱۰
این تلگراف, بسیار مهم و سند تاریخی است و بیان گر شعور, آگاهی, دقیق اندیشی و
حساسیت مردم و علمای ایران, از یک سو, و احساس مسؤولیت و حساسیت و دغدغه بسیار
بالای مراجع بزرگ شیعه و نگرانی آنان برای استقلال کشور, از دیگرسو, اما با همه
اینها, این تلگراف دیرهنگام صادر می شود; یعنی پنج ماه پس از بسته شدن قرارداد.
زیرا قرارداد, در تاریخ ذیقعده ۱۳۳۷, بسته می شود و نامه و تلگراف علمای نجف به
وثوق الدوله ربیع الاول ۱۳۳۸. این فاصله در امر بسیار حیاتی, که همانا موضع گیری
علیه قرارداد ننگین وثوق الدوله باشد, در آن برهه حساس و نگران کننده, که ساعتها,
روزها و آن به آن, تعیین کننده و سرنوشت سازند, بسیار زیاد است و آن انتظاری که از
چنین موضع گیری روشن و بیانیه مهم, در موج آفرینی و بسیج مردم و اثرگذاری آن روی
قرارداد, بود, به حقیقت نپیوست و تلاش علمای بزرگ و مردم, نتیجه لازم را نداد.
اگر مرکزیتی در ایران می بود و مرجع بزرگ و صاحب نفوذی در ایران وجود می داشت,
بهنگام و با آگاهی از ریز جریان موضع می گرفت, مردم را و همه خردمندان و عاقبت
اندیشان و سیاستمداران دلسوز و وطن دوست را علیه قرارداد بسیج می کرد, بی گمان
دستاورد بزرگی بهره ایران و ملت ایران می شد.
این همان چیزی بود که حائری به آن رسیده بود. از این روی وقتی میرزا محمدتقی شیرازی
از هدف وی آگاه می شود و منظور وی را از ماندن در ایران می فهمد, دیگر اصراری به
بازگشت وی به عتبات نمی کند.
اوضاع جهان و کشورهای اسلامی
ورود حائری به اراک, همزمان با جنگ جهانی اول بود و بنیان گذاری حوزه علمیه قم, در
آغاز سال ۱۳۴۰هـ.ق. اندکی پس از کودتای رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹هـ.ش.
در این جنگ, دولت عثمانی از هم گسیخته شد و انگلستان, چتر سیاه و شوم سیطره خود را
بر تمامی سرزمینهای اسلامی, گستراند.
در عراق, مرکز دیرپای تشیّع, دگرگونیهایی رخ داد. با ورود دولت عثمانی به جنگ, بندر
بصره در محرم ۱۳۳۳, به دست انگلیسیها افتاد. در این هنگام, با فتوای علمای بزرگ
شیعه, انقلاب عراق شروع شد. ۱۹۲۰/۱۳۳۸هـ.ش.۱۱
پس از درگیریهای فراوان, عراق و مراکز حوزه های تشیع: نجف, کربلا, سامرا و… به
اشغال انگلیسیها درآمد. شماری از علمای بزرگ, دستگیر و تبعید شدند, از آن جمله
محمدتقی خوانساری که دستگیر و به هند تبعید شد.۱۲
در این برهه, که حوزه های بزرگ نجف, کربلا, سامرا از هم فرو پاشید و به حالت نیمه
تعطیل درآمد, زمینه برای تشکیل حوزه های دینی در ایران فراهم آمد که برخاسته از یک
نیاز جدّی شیعه بود. و این نیاز از سوی عاقبت اندیشان و اهل فکر و آگاهان به امور
امت اسلامی و سیاست, به شدت احساس می شد.
اکنون برای آن که دقیق تر و بهتر کار بزرگ حائری, همانا بنیان گذاری حوزه علمیه قم,
در آن برهه خاص در ایران روشن شود و پی به اهمیت موضوع ببریم, ناگزیر باید سیری در
رویدادهای مهم جهانی و کشورهای اسلامی داشته باشیم و این سیر از چند جهت اهمیت
دارد:
الف. شناخت آن عصر و برهه زمانی خاص, به ما این روشنایی را می دهد که راز تلاشِ
حائری را در بنیان گذاری حوزه و نگهداری آن از هرگونه گزند و آفت, دریابیم.
ب. آشنایی با رویدادهای آن زمان, برنامه های راهبردی انگلستان در جهان و کشورهای
اسلامی, از جمله افغانستان, ترکیه و… به ما این درک را می دهد که رضاخان به طور
کامل و همسو با سیاستهای انگلستان, حرکتها, تلاشها, برنامه ها و سیاستهای خود را
سامان داد. و جریان روشنفکری, که در کودتا نقش داشت و به کمک کودتاگران برخاسته
بود, آگاهانه از پستان این کفتار پیر تغذیه می کرد و به دنبال زدودنِ اندیشه های
اسلامی و آداب و سنتهای دینی و حاکم کردنِ فرهنگ و اندیشه مردم و مسلک غرب بود, از
هر راه ممکن. حاکم کردنِ فرهنگ جاهلی و برچیدن فرهنگ دینی. در این سیاست راهبردی,
ایران باید تغییر هویت می داد و هماهنگ با برنامه ها و سیاستهای انگلیس راه خود را
می پیمود.
در چنین دوره و هنگامه ای حوزه قم, بنیان گذارده می شود; یعنی تلاشی و حرکتی درست
برخلاف سیاستهای راهبردی انگلیس در منطقه و ایران کار بنیادی که اگر به باور بنیان
گذار, که سخت به آن پای بند بود, آفت نبیند و این امواج سهمگین را از سر بگذراند,
آینده ایران روشن و گرنه سیاه خواهد بود. این همان افق روشنی بود که حائری در پیش
روی داشت و چشم انداز حرکت خود را بر آن قرار داده بود و خود را ملزم می دانست که
به آن دست یابد.
گسترش قلمرو فرمانروایی انگلیس
جنگ جهانی اول, که برای کشورهای اسلامی جز بدبختی و نکبت چیزی در بر نداشت و بهره
کشورهای اسلامی از آن درد و رنج و از هم گسیختگی بود, به سال ۱۹۱۸ پایان گرفت. در
این جنگ, سرزمین بزرگ اسلامی تکه تکه شد و هر تکه ای از آن زیر سیطره یکی از
قدرتهای پیروز در جنگ. بخش بزرگی زیر سیطره انگلیس و بخشی هم زیر سیطره فرانسه. و
کشورهایی هم, که به ظاهر زیر سلطه مستقیم نبودند, به عبارتی مستعمره نبودند, به
خاطر ضعف حکومتها و دریوزه گری و بی هویتی آنها, هیچ اختیاری از خود نداشتند و
سرنوشت شان به دست قدرتهای بزرگ پیروز, رقم می خورد و ثروت بی کران شان به تاراج می
رفت.
خلافت ششصد ساله عثمانی, که بخش بزرگی از جهان را زیر نگینِ قدرت خود داشت ووارد
دروازه های اروپای شرقی شده بود, و به طور جدّی, غرب را تهدید می کرد, پس از پیروزی
متفقین, برابر عهدنامه توّیی و سِور در ۱۱ اوت ۱۹۲۰/۱۵ ذیقعده ۱۳۳۸ تجزیه شد:
(برای ترکها در اروپا, اسلامبول و حومه آن و در آسیا ولایت آناتولی باقی ماند. به
علاوه عهدنامه سِور ازمیر را به یونانیها تسلیم می کرد. ارمنستان, مملکت مستقلی شد,
سوریه و بین النهرین ممالک آزادی تشکیل داده, قرار شد هر یک موقتاً در تحت قیمومت
دولتی که جامعه ملل معین نماید بمانند و فرانسه برای سوریه و انگلستان برای بین
النهرین تعیین گردید. فلسطین, مطیع قواعد مخصوص گردید و اداره آن به انگلستان سپرده
شد.
در عربستان, حجاز که در جریان جنگ علیه سلطان عثمانی شوریده بود, تشکیل مملکت مستقل
متحد با انگلیس را داد.)۱۳
ترکیه: در کنفرانس صلحی در لوزان سویس, نماینده انگلیس, چهار شرط برای به رسمیت
شناختن استقلال ترکیه جدید مطرح کرد:
۱. لغو نظام خلافت و اسلام, به طور کامل
۲. رانده شدن خلیفه از کشور.
۳. مصادره اموال خلیفه.
۴. اعلام اصل سکولاریسم در نظام حکومتی و اجرای آن.۱۴
در این کنفرانس, عصمت پاشا, شرایط انگلیس را نپذیرفت و کنفرانس بدون نتیجه به کار
خود پایان داد.۱۵ اما در ژوئیه ۱۹۲۳/۱۰ ذیحجه ۱۳۴۱, دوباره کنفرانس تشکیل شد و
پیمان نامه لوزان به امضا رسید.۱۶
با به رسمیت شناخته شدن ترکیه جدید و اعلام جمهوری, مصطفی کمال آتاتورک به عنوان
نخستین رئیس جمهور برگزیده شد و برای اجرای مواد صلح نامه لوزان, دست به کار شد و
به گونه بسیار گسترده, سیاستهای دیکته شده غرب را مو به مو به اجرا درآورد.
عراق, یا بین النهرین: پس از پایان گرفتن جنگ جهانی, بنابر تصمیم جامعه ملل, اداره
عراق به دست انگلیسیها افتاد. انگلیسیها در گاهِ ورود به عراق, با مخالفت شدید
علمای شیعه رو به رو شدند.. مبارزه علمای شیعه علیه انگلیسیها, به سال
۱۹۱۸م/۱۳۳۶هـ. آغاز شد و به سال ۱۹۲۰م/۱۳۳۸هـ. که به انقلاب عشرین شهرت یافت, به
اوج خود رسید. رهبری این حرکت, انقلاب و مبارزه بزرگ را میرزا محمدتقی شیرازی,
استاد بنیان گذار حوزه علمیه قم, حاج شیخ عبدالکریم حائری, به عهده داشت.
وی در ۱۵ شعبان ۱۳۳۸/ ۴ مه ۱۹۲۰, علیه انگلیسیها, حکم جهاد داد.۱۷
در شوّال همان سال, با پیوستن عشایر عراق به صف مبارزان و جهادگران, دامنه حرکت و
جهاد مقدس علیه اشغال گران, گسترش یافت.
علمای بسیاری در جهاد شرکت کردند.۱۸ پسر آقا سید محمدکاظم یزدی, صاحب عروهالوثقی,
در نبردِ با قوای انگلیسی به شهادت رسید.۱۹ و آقا محمدتقی خوانساری, در صحنه نبرد
اسیر و به همراه شماری از مبارزان به هند تبعید گردید و پس از چهار سال اسارت, آزاد
شد و به ایران آمد و وارد حوزه علمیه اراک شد.۲۰
در هنگامه و گرماگرم نبرد, ۳ ذیحجه ۱۳۳۸/ ۱۳ اوت ۱۹۲۰, محمدتقی شیرازی, رهبر انقلاب
عراق, چشم از جهان فرو بست و شیخ الشریعه اصفهانی رهبری انقلاب را به عهده گرفت. و
ایشان, سال بعد, ۱۳۳۹هـ.ق. رحلت کرد.
در ۵ اکتبر سال ۱۹۲۰, سرپرسی کاکس, به گونه رسمی حاکم سیاسی انگلیس در عراق شد۲۱ و
در ۲۳ اوت ۱۹۲۱, فیصل را که از خاندان شرفای مکه بود, به پادشاهی عراق برگزید.۲۲
انتخاب وی و تلاش برای تشکیل مجلس مؤسسان و رسمیت بخشیدن به قرارداد انگلیس و عراق,
با اعتراض علما رو به رو گردید.۲۳
شماری از مخالفان طرح انگلیس, تبعید شدند, از جمله آقای خالصی که به حجاز تبعید شد
و او هم پس از مناسک حج, به ایران آمد.۲۴
حدود چهل تن از علمای نجف به ایران تبعید شدند که نامورترین آنان, آقایان سید
ابوالحسن اصفهانی, میرزا محمدحسین نائینی, هبهالدین شهرستانی و خالصی زاده بودند.۲۵
این آقایان به قم آمدند. آمدنِ آنان به قم, به گونه ای رسمیت دادن به این پایگاه
عظیم تازه بنیاد بود و احترام به بنیان گذار آن و اهمیت به مقام و جایگاه ایشان و
از دیگرسو, حائری, با استقبال از آنان و احترام به جایگاه والای مرجعیت شیعه و
واگذاردن جای درس و نماز خود به آنان, کمال احترام را گذارد و اهمیت حرکت این
بزرگان را در بین شیعیان و ایرانیان نمایاند.
این رویداد, دو سال پس از بنیان گذاری حوزه, به سال ۱۳۴۲هـ.ق. به وقوع پیوست.
عربستان: وهابیان, دست پروردگان انگلستان, در هنگامه جنگ جهانی, بر بخشی از عربستان
چیره شدند و با کمک انگلستان, منطقه حجاز را در چنگ گرفتند.
عبدالعزیز بن سعود, در ۲۶ سپتامبر ۱۹۲۴/۴ ربیع الاول ۱۳۴۳, مکه را به تصرف خود
درآورد. و در ۷ ژانویه ۱۹۲۶/۲۲ جمادی الثانی ۱۳۴۴, به عنوان سلطان حجاز, به تخت
نشست.۲۶
روی کار آمدن وهابیان, با تعصب شدید علیه شیعه و اجراکننده طرحهای شوم انگلستان در
بین مسلمانان, از گرفتاریهای بزرگ و فاجعه آمیزی بود که جهان اسلام, بویژه شیعیان,
با آن دست به گریبان بودند. این گروه تفرقه انگیز, دست پرورده انگلیس و نابخرد, هر
روز گرفتاری و مصیبتی علیه مسلمانان پدید می آورد که شیعه هدف اصلی آن بود. از آن
جا که شیعیان, تنها مانع پیشروی و یکه تازی استعمارگران بودند و همیشه و همه گاه در
رویارویی و نبرد با قوای انگلیس, باید از سر راه برداشته می شدند و با هر وسیله
ممکن, ریشه های این گروه خشکانده می شد. و انداختن وهابیان به جان شیعیان و وادار
کردن آنان به بی احترامی به باورهای ناب, اصیل و زلال آنان, از جمله سیاستهای
راهبردی انگلیس بود که همیشه و در هر حال, آن را دنبال می کرد.
این گروه نگون بخت, پس از رسیدن به قدرت, به نابودی شیعیان در سرزمین حجاز کمر بست
و به قتل و غارت آنان دست گشود و در کنار این نسل کشی و حرکت شوم ضد بشری, حرکت شوم
دیگری که انجام داد, ویران کردن مزار ائمه بقیع(ع) بود که در هشتم شوال ۱۳۴۴/۱۳۰۴ش,
به حکم قاضی وابسته به خود, انجام گرفت.
در این برهه, آقایان سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی در تلگرافی به امام جمعه
خوئی, نماینده تهران, ضرورت اقدام دولت ایران را برای جلوگیری از این حرکت شوم
وهابیان, یادآور شدند:
(قاضی وهابی به هدم قبه و ضرایح مقدسه ائمه بقیع حکم داد, ۸ شوال مشغول تخریب, من
بعد معلوم نیست چه شده, با حکومت مطلقه چنین زنادقه وحشی به حرمین. اگر از دولت
علیّه و حکومت اسلامیه علاج عاجل نشود, علی الاسلام السلام…)۲۷
امام جمعه خوئی, در ماه ذیقعده سال ۱۳۴۴, مدیران جراید را به منزل خود فرامی خواند
و تلگراف مراجع بزرگ تقلید را برای آنان می خواند و دخالت دولت ایران را برای
جلوگیری از این هتک حرمت, خواستار می شود.
همین تلگراف, به آقای سید محمد بهبهانی نیز, مخابره شد.
کمیسیونی در مجلس برای دنبال کردن قضیه تشکیل می شود. رئیس الوزرا, در تلگرافی به
سفارتخانه ایران در حجاز, می خواهد که اطلاعات بیش تری درباره این موضوع در اختیار
دولت بگذارد.۲۸
کمیسیون مجلس, با احتیاط تمام در مکانی خلوت, با آقای حائری در قم دیدار و پیشنهاد
یک گردهمایی علما و طلاب را می دهد. حاج شیخ عبدالکریم, موضوع را دنبال می کند.
نامه ای برای محمدرضا مسجدشاهی, از علمای بزرگ و صاحب نفوذ اصفهان می فرستد و وی را
در جریان می گذارد. و از او می خواهد که از حاج آقا نوراللّه, عموی خود, بپرسد که
اگر چنین جلسه ای تشکیل شود, آیا شرکت خواهد کرد.
گرچه پاسخ حاج آقا نورالله روشن نیست و یا دست کم, ما از آن اطلاعی نداریم, اما از
مطالعه رویدادهای آن دوران چنین برداشت می شود که حاج شیخ عبدالکریم, با توجه به
همراهی نکردن دولت رضاخان, برای فراهم کردن زمینه های چنین گردهمایی, به تلاش برنمی
خیزد و قضیه را دنبال نمی کند.
فلسطین: در بین سرزمینهای اسلامی, فلسطین حالت فوق العاده و ویژه داشت. در دوم
نوامبر ۱۹۱۷/ محرم ۱۳۳۶, انگلستان, اعلامیه بالفور را منتشر ساخت. در این اعلامیه,
انگلستان خواستار پایه گذاری میهنی قومی برای یهودیان شد. و سپس زمینه مهاجرت
یهودیان را از سرتاسر جهان به سرزمین فلسطین فراهم ساخت.۲۹
از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۲ یکصد و نوزده هزار و چهارصد تن یهودی به فلسطین وارد شد. این
موج مهاجرت یهودیان از سرتاسر دنیا, از جمله ایران, به فلسطین نگرانیهای بسیاری از
سوی علما و بزرگان دین, آگاهان و فرهیختگان جهان اسلام به دنبال داشت. از جمله
کسانی که سخت نگران بود و به دنبال راه حلّی می گشت, حاج شیخ عبدالکریم حائری بود.
ایشان در نامه ای به تاریخ ۷ دی ماه سال ۱۳۱۲ به دربار, نگرانی خود را اعلام کرد و
از دولت خواست به فریاد فلسطینیان برسد و به آنان در برابر این هجوم یهود به سرزمین
شان کمک کند و یاری برساند و دستور چاپ این تلگراف را هم در مطبوعات بدهد, تا مردم
در جریان قرار بگیرند:
(بعد از دعاگویی صمیمی, امروزه مسلمین در این هجوم یهود به فلسطین و بیت المقدس,
مستغیث به آن یگانه حامی است و چشم همگی به الطاف خاصه ملوکانه است. امید به اعانت
پروردگار, جلّ و علا, این عائله مهمه, با توجهات خاصه مرتفع, موجب مزید دعاگویی این
ضعیف و عامه مسلمین گردد.)۳۰
رضاخان اجازه انتشار این تلگراف را در مطبوعات نداد و گفت:
(مقتضی نیست این نامه در مطبوعات منتشر شود.)۳۱
از چگونگی برخورد دربار و رضاخان با نامه آقای حائری و زمینه سازی دولت رضاخان در
کوچ یهودیان ایران به سرزمین فلسطین, و تشویق و وعده و وعید به آنان و… به دست می
آید که دولت رضاخان و روشنفکران پیرامون او, در راستای سیاست انگلیس برای بنیاد
کشوری یهودی ـ صهیونیستی در قلب کشورهای اسلامی حرکت می کرده است.
افغانستان: این کشور در جنگ جهانی اول و در زمان حکومت حبیب الله خان, بی طرف ماند.
و عهدنامه بین پدرش, عبدالرحمان, و دولت انگلیسی هند را تأیید کرد و در برابر
دریافت ۱۶۰۰۰۰ لیره انگلیسی تنظیم روابط خارجی افغانستان را به انگلیس واگذاشت. تا
این که در ۲۰ فوریه ۱۹۱۹/ ۱۹ جمادی الاول ۱۳۳۷, در حوالی جلال آباد به قتل رسید.
به جای او, پسر سومش, امان الله خان, قدرت را در دست گرفت. در زمان وی به موجب
پیمان ۸ اوت ۱۹۱۹/ ۱۱ ذیقعده ۱۳۳۷, راولپندی با انگلیس, استقلال افغانستان به رسمیت
شناخته شد.
(امان الله خان بسیار سعی کرد که فرهنگ غرب را به جای شریعت اسلامی متداول سازد و
حقوق رهبران مذهبی را محدود کند, ولی با مخالفت علمای مذهبی و رؤسای قبایل مواجه
شد. در سال ۱۹۲۸/ ۱۳۰۷, پس از بازگشت از مسافرت اروپا و شرق نزدیک و خصوصاً بر اثر
مشاهدات خود در ترکیه و ایران, مجدداً عزم خود را برای نوسازیهای غرب گرایانه و
اصلاحات تجددطلبانه, به سبک ترکیه و ایران جزم کرد.
در ژانویه ۱۹۲۹/ آبان ۱۳۰۸, (بچه سَقا) که از سران قبایل تاجیک بود, در مخالفت با
اقدامات تجددطلبانه امان الله خان, مانند کشف و نظایر آن, کابل را به تصرف خود
درآورد و به نام امیر حبیب الله خان دوم, یا حبیب الله غازی به سلطنت نشست امان
الله خان استعفا کرد و اندکی بعد, کوشید تا قدرت را دوباره به دست گیرد, ولی شکست
خورد و به ایتالیا تبعید شد.)۳۲
آن چه تاکنون یادآور شدیم, شمه ای بود از چگونگی کشورهای اسلامی در دوران حائری و
نشان گر درستی راهی که ایشان برگزیده بود. حائری در چنین برهه ای, با تأیید هر حرکت
دقیق سنجیده و از سر اخلاص برای اصلاح امور, وظیفه خود می دانست که طلابی را تربیت
کند آموزش بدهد و آنان را خبره و متخصص در دانشهای اسلامی بار بیاورد و از این راه
و بدین وسیله عطر دین را در جای جای این سرزمین بیفشاند که هیچ تلاش و کوشش
الحادگرایانه در این سرزمین پا نگیرد و به ثمر ننشیند و مردم در هیچ شرایطی دست از
باورهای خود برندارند.
۳. اوضاع داخلی ایران
انگلستان, با روی کار آوردن رضاخان, با کودتا, همان هدفهایی را دنبال می کرد که در
قرارداد ۱۹۱۹, بنا بود به آنها دست یابد.
در کتاب سلسله پهلوی به روایت کمبریج آمده است:
(وقتی به گذشته نگاه می کنیم, آشکارا می بینیم که هدف کودتا, رسیدن به راه حلّ
بدیلی برای تحقق روح قرارداد ۱۹۱۹ بود; یعنی استقرار نوعی ثبات سیاسی در ایران که
منافع عمده محلی و منطقه ای امپراتوری بریتانیا را به مخاطره نیندازد.)۳۳
رضاخان, برای به حقیقت پیوستن روح قرارداد ۱۹۱۹, خیلی زود پلکان قدرت را پیمود و در
۴ اردیبهشت سال ۱۳۰۰/ ۱۵ شعبان سال ۱۳۳۹, نخست وزیر شد و وزارت جنگ را هم به عهده
گرفت.۳۴
روشنفکران وابسته به غرب, از آن جا که از جریانها باخبر بودند و آن چه در پشت پرده
می گذشت, کم و بیش می دانستند, بر گرد رضاخان حلقه زدند و با او همراه شدند.
از این روی, کمیته تحولات و انقلابات تشکیل دادند۳۵ و محل برگذاری جلسه های کمیته,
خانه رضاخان بود.
اعضا, پیش از اذان صبح, در جلسه حاضر می شدند. دستاورد این جلسه ها پیمان نامه ای
است که به امضای رضاخان, سید محمد طباطبایی, سلیمان میرزا اسکندری, کریم خان رشتی,
خدایار خان رسیده است. اینان با هم پیمان بستند که در هر حال, باید از دستاوردهای
جلسه ها پشتیبانی شود و هر گونه تصمیمی به نظر جمع باشد.۳۶
برای ملی جلوه دادن کارهای رضاخان کمیته مشورتی نیز سامان یافت. در این کمیته, شش
تن از نمایندگان مجلس, از جمله دکتر محمد مصدق و دو تن از وزرا, عضو بودند.۳۷
رضاخان, تا جای پای خود را استوار نساخته بود, در این جلسه ها شرکت می جست و از
اعتبار کسان بهره می برد, ولی همین که خود قدرت را در کف گرفت و رقیبان را از صحنه
بیرون راند, این گونه کمیته ها را به هم زد و از شرکت در جلسه های مشورتی و…
خودداری ورزید.
رضاخان, با علما نیز چنین رفتاری را داشت. تا زمانی که قدرت را در کف نداشت و پایه
های حکومت اش لرزان بود, تلاش می ورزید, به علما نزدیک شود و چنین وانمود کند که
دیدگاه ها و اندرزهای آنان را با جان و دل می پذیرد و به کار می بندد و یا به شعائر
دینی سخت پای بندی نشان می دهد و چنین وانمود می کرد که فرد معتقد و پای بند به
اصول و فروع دین است. اما همین که به گمان خود, پایه های حکومت و قدرت خویش را
استوار ساخت, هدفهای اصلی را, که برای پیاده کردن آنها از سوی انگلیسیها به قدرت
رسیده بود, رو کرد.
در آغاز اجرای برنامه, بخشی از هدفهای خود را به گونه ای, در جراید مطرح کرد. در
حقیقت از سوی روشنفکران وابسته و نویسندگان قلم بمزد واگویه شد, تا افکارسنجی شود و
حساسیتها و واکنشها, خود را بروز دهد, که بدین وسیله وزن آنها به دست آید. مسأله
حجاب و جدایی دین از سیاست از آن جمله بود. در جراید نوشته شد: از برنامه های آینده
دولت رضاخان برداشتن چادر از سر بانوان, جدا کردن دین از سیاست و… است.
اسدالله خرقانی, روحانی نوگرای روزگار مشروطه و رضاخان, که در آغاز حکومت رضاخان,
با وی در ارتباط بوده و گویا از جمهوری رضاخانی دفاع می کرده, وقتی این مطالب را در
جراید می بیند, پیش رضاخان می رود و می پرسد قضیه چیست؟
رضاخان در پاسخ می گوید: من متدین به این اسلامم, هیچ وقت راضی به این مطالب نمی
شوم.
سید اسدالله خرقانی وقتی این پاسخ را از رضاخان می شنود, بر خود لازم می بیند که به
اطلاع عموم برساند آن چه در جراید به عنوان برنامه های آینده دولت سردار سپه بازتاب
یافته, درست نیست و سردار سپه متدین به دین اسلام است و به این برنامه ها تن نخواهد
داد.
به گزارش عین السلطنه, بخشی از اعلامیه خرقانی که بر دیوار پستخانه آن را دیده و
خوانده به شرح زیر است:
(به دیوار پستخانه اعلانی دیدم, آقا سید اسدالله خرقانی نموده بود که من چون بعضی
مطالب در جراید خواندم, و بعضی چیزها استماع نمودم, رفتم خدمت حضرت مستطاب اشرف
امجد عالی آقای رئیس الوزرا [رضاخان] از ایشان سؤال کردم, می گویند:
دولت می خواهد اولاً خرق حجاب را اجازه دهد;
ثانی تفکیک بین سیاست و روحانیت;
ثالثاً بعضی مطالب خلاف دیانت که جراید انتشار می دهند.
حضرت اشرف, پس از لمحه ای سکوت, با کمال متانت فرمودند:
قضیه جمهوری, با مقام مربوط به آن است.
مسائل دیگر, چون من متدین به دین اسلامم, هیچ وقت راضی به این مطالب نمی شوم.
لذا, داعی لازم دانستم مطالب را به عموم اطلاع بدهم….)۳۸
بسیاری در آغاز کار رضاخان, درباره او مانند سید اسدالله خرقانی می اندیشیدند,
حرفهای او را باور می کردند و او را دیندار می دانستند و هیچ گاه فکر نمی کردند که
او چنان بی پروا رویاروی دین بایستد و همه چیز را جلوی پای غرب, قربانی کند.
بررسی کارکرد و چگونگی موضع گیری حائری در قضایای سیاسی, بدون شناخت رضاخان, هدفها
و برنامه های او و شعارهایی که اول کار می داد, ممکن نیست.
آقای حائری, رضاخان را می شناخت و این که او عامل انگلیس و در پی پیاده کردن برنامه
ها و هدفهای دولت انگلیس در ایران است, هماهنگ با دیگر کشورهای تحت سیطره آن دولت.
از این روی, در جشن تاجگذاری رضاخان, نه خود شرکت کرد و نه نماینده ای فرستاد و
بسیار بسیار پرهیز داشت با او دیداری داشته باشد و یا نامه ای برای او ارسال کند و
تلگرافی به او بزند.
اما برای هدفهایی که در سر داشت, راهی را در پیش گرفت که به تنش نینجامد و بتواند
به هدفهای خود برسد. با این حال, نباید رضاخان را در آغاز حکومت, با رضاخان پس از
استقرار و استواری پایه های حکومت اش, یکی دانست.
۱. رضاخان در محرم ۱۳۴۱ق, روز عاشورا, پیشاپیش دسته های سینه زنی قزاق ها, که بسیار
منظم و دقیق حرکت می کردند و به سر و سینه می زدند, به راه افتاد و پای خویش را
برهنه کرد. گِل بر سر و صورت خود مالیده بود و کاه بر سر خود می ریخت, در شبِ شام
غریبان شرکت جست و شمع کچی به دست گرفت.۳۹
۲. پس از دریافت حکم نخست وزیری از احمدشاه, در ۱۶ ربیع ۱۳۴۲, صبح زود ۲۱ ربیع
الاول ۱۳۴۲, همراه احمدشاه به دیدار حاج شیخ عبدالکریم حائری رفت.۴۰ این دیدار, به
ظاهر از آن روی انجام گرفت که احمدشاه قصد سفر به فرنگ داشت و برای خداحافظی خدمت
حاج شیخ عبدالکریم رسید; اما در واقع, برای مشروعیت بخشیدن به نخست وزیری رضاخان
انجام گرفت.
۳. رضاخان پس از تشکیل کابینه, به فکر جمهوری افتاد و شعار جمهوریت سر داد و
نمایندگان مجلس پنجم, به گونه ای برگزیده شدند که به خلع قاجار و ایجاد جمهوری رأی
بدهند. این طرح, با مخالفت نمایندگان دور پنجم, به رهبری مدرس رو به رو شد. شهید
مدرس, با این طرح شوم, با تمام توان درافتاد و به اعتبارنامه های نمایندگان برگزیده
دستگاه حکومتی, اعتراض کرد. با این که گروه مدرس در اقلیت بود, اما چون مخالفت خیلی
شدید و مردم هم در بیرون با این گروه هماهنگ و هماوا بودند, کار به خوبی پیش رفت و
طرح جمهوریت رضاخان, به شکست انجامید و او که خود را رسوا و شکست خورده و سخره عام
و خاص می دید, به فکر چاره ای افتاد که از این بن بست, آبرومندانه به در بیاید.
در این هنگام که آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی در قم به سر می
بردند, موقعیت مناسبی بود که پس از دیدار با آقایان و حاج شیخ عبدالکریم, به این
ماجرا, پایان دهد.
دیدار, به بهانه تودیع, انجام گرفت. پس از دیدار, در ۱۲ فروردین ۱۳۰۳, از جمهوریت
دست برداشت و بیانیه ای بدین شرح صادر کرد:
(هموطنان!
گرچه به تجربه معلوم شده که اولیای دولت, هیچ وقت نباید با افکار عامه ضدیت و
مخالفت نمایند و نظر به همین اصل است که دولت حاضره, تاکنون از جلوگیری احساسات
مردم که از هر جانب ابراز می گردیده, خودداری نموده است. لیکن از طرف دیگر, چون
یگانه مرام و مسلک شخصی من, از اولین روز, حفظ و حراست عظمت اسلام و استقلال ایران
و رعایت کامل مصالح مملکت و ملت بوده و هست و هرکس با این رویه مخالفت نموده, او را
دشمن مملکت فرض و قویاً در دفع او کوشیده و از این به بعد نیز عزم دارم, همین رویه
را ادامه دهم و نظر به این که در مواقع افکار عامه متشتت و اذهان مشوب گردیده و این
اضطراب افکار, ممکن است نتایجی مخالف آن چه مکنون خاطر من در حفظ نظم و امنیت و
استحکام اساس دولت است, ببخشد و چون من و کلیه آحاد و افراد قشون از روز نخستین,
محافظت و صیانت ابهت اسلام, را یکی از بزرگ ترین وظایف و نصب العین خود قرار داده,
همواره در صدد آن بوده ایم که اسلام, روز به روز رو به ترقی و تعالی گذاشته و
احترام مقام روحانیت, کاملاً رعایت و محفوظ گردد, لهذا در موقعی که برای تودیع
آقایان حجج اسلام و علمای اعلام, به حضرت معصومه مشرف شده بودیم, با معظم لهم در
باب پیش آمد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس
توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف و در عوض, تمام سعی و همّ خود را مصروف سازند که
موانع اصلاحات و ترقیات مملکت را از پیش برداشته, در منظور مقدس, تحکیم اساس دیانت
و استقلال مملکت و حکومت ملی, با من معاضدت و مساعدت نمایند.
این است که به تمام وطن خواهان و عاشقان آن منظور مقدس, نصیحت می کنم که از تقاضای
جمهوریت صرف نظر کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم, با من توحید
مساعی نمایند.)۴۱
از طرف آقایان علما هم, چند روز بعد, تلگراف زیر, به عنوان علمای تهران, درباره این
دیدار و پایان غائله جمهوریت, مخابره شد:
(بسم الله الرحمن الرحیم. جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف
و قاطبه ملت ایران, دامت تأییداتهم. چون در تشکیل جمهوریت, بعضی اظهاراتی شده بود,
که مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت, لهذا در موقع تشرف حضرت
اشرف آقای رئیس الوزراء, دامت شوکته, برای مواعده بدار الایمان قم, نقض این عنوان,
و القاء اظهارات مذکور و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند.
ان شاء الله تعالی. عموماً قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت, کاملاً تشکر
نمایند. ابوالحسن موسوی اصفهانی, محمدحسن غروی نائینی, عبدالکریم حائری)۴۲
غیر از آن چه در اعلامیه رضاخان و بیانیه علمای بزرگ, آمده, مطلب دیگری از این
دیدار, به بیرون درز نکرد; اما از نشانه و زمینه ها و نامه ای که آقایان: سید
ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی به سال ۱۳۰۶ به رضاخان می نویسند, برمی آید که در
نشست قم, وی متعهد به اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی شده است:
(…دوم: اجرای فصل دوم قانون اساسی که انتخاب پنج نفر از مجتهدین عظام را برای عضویت
مجلس, به طور قانونیت ابدیّه غیر قابل نسخ مقرّر داشته و اساس حفظ اسلامیت مملکت,
متوقف بر این فصل است و در موقع حرکت از دار الایمان قم, آن چه وظیفه داعیان در
معرفی بیست نفر مقتضی بود اقدام شد, مع ذلک, تاکنون معوق مانده. معلوم است حفظ
اسلامیت مملکت را شخص اعلی حضرت به اقتضاء مقام سلطنت اسلامیه و اجراء قانون اساسی
را هم رسماً در عهده دارند.)۴۳
افزون بر این, در جلسه ۳ خرداد ۱۳۰۳ نامه آقایان: اصفهانی و نائینی که به تاریخ
شعبان ۱۳۴۲/ فروردین ۱۳۰۳, به رئیس مجلس نوشته و در آن ۲۰ تن از مجتهدان را معرفی
کرده بودند, و آقای حائری هم جداگانه آن اسامی را تأیید کرده بود, خوانده می شود. و
در جلسه های بعدی هم در این باب, نمایندگان به گفت وگو می پردازند, با این حال, هیچ
کاری انجام نمی پذیرد.۴۴
محمد حرزالدین در معارف الرجال از دیدار رضاخان با علمای نجف چنین گزارش می دهد:
(… و روی لنا موثوقاً فی سنه ۱۳۴۵هـ. ان السید المترجم له [السید ابوالحسن
الاصفهانی] و المیرزا النائینی و الشیخ جواد الجواهری و السید محمدعلی الطباطبائی
آل بحرالعلوم النجفی و الشیخ المیرزا مهدی, نجلِ الآخوند الخراسانی و بعض آخر, لم
یذکره الراوی لنا و کان مشاهداً و من حاشیتهم اجتمعوا فی حرم امیرالمؤمنین علیه
السلام, فی النجف, لیلاً قبل الفجر بساعتین, بوزیر الحربیه یومئذ رضاخان البهلوی,
لحکومه السلطان, احمدشاه, القاجاری و تداولوا الحدیث فی شؤون ایران و کان المنوی,
ان رضاشاه, هو الذی یکون سلطاناً, و بعد أن اخذوا علیه العهود و المواثیق و الایمان
ان یسیر برأی العل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 