پاورپوینت کامل اسلام و حقوق بشر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسلام و حقوق بشر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسلام و حقوق بشر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اسلام و حقوق بشر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۰۲

آن چه در پی می آید, ترجمه یکی از مقاله های نشر یافته در کشورهای اسلامی, درباره
حقوق بشر و دیدگاه های مسلمانان درباره آن است.

ترجمه این مقاله, با هدفهای زیر صورت گرفته است:

۱. آشنایی به روز, با موضع گیریهای دانشوران مسلمان درباره موضوع اعلامیه حقوق بشر
و چگونگی تکاپوهای آنان در برابرسازی اسلام با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر.

۲. امکان موضع گیریهای واحد در برابر فرهنگ غربی از سوی عالمان و صاحب نظران جهان
اسلام.

۳. نشان دادن جایگاه نظری اندیشه وران مسلمان ایران در قیاس با دیدگاه های اندیشه
وران جهان اسلام.

دکتر محمد عبدالملک المتوکل, استاد دانشکده تجارت و اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه
صنعای یمن, نویسنده این مقاله است که با عنوان اصلی (الاسلام و حقوق الانسان) در
مقاله هایی به نام الاسلامیون والمسأله السیاسه به سال ۲۰۰۳ـ۲۰۰۴م از سوی مرکز
دراسات وحده العربیه به چاپ رسیده است.

مقاله هرچند از نظر درونمایه خوب است, ولی از نظر روش تحقیق ضعیف است; زیرا تنها
آیات قرآنی در آن ارجاع داده شده است, در حالی که در متن, ده ها حدیث نبوی, ده ها
اظهارنظر متفکران مسلمان, بدون ارجاع, استناد شده است.

از این روی, مترجم کوشیده تا جایی که امکان دارد منبع مطالب نویسنده را ارجاع دهد.
چنانکه در پاره ای از موارد, برای افزودن بر غنای علمی مطالب ذکر ارجاعات تازه و
نیز پاورقی هایی ضرورت داشته است.

پیشگفتار

به دنبال صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر, در سال ۱۹۴۸ میلادی, موجی از گفت وگوها در
میان متفکران مسلمان, درباره برابری, یا نابرابری بندهای این اعلامیه با اصول
اسلامی, به راه افتاد. این موضع گیریها, گاه چنان تند می شد که شماری, همه اعلامیه
و بندهای آن را مردود اعلام می کردند و بر این باور بودند: این حرکت, با هدفِ ضربه
زدن به کیان اسلام و امت اسلامی, پدید آمده است و آن چه به گسترش این دیدگاه کمک می
کرد, عاملها و سببهای بسیاری بود از جمله:

بدگمانی بی قید و شرط درباره هر آن چه از سوی غربیان و دولتهای استعمارگر و سلطه
طلب غربی, به جهان اسلام می آید. تکیه بر این باور که غرب, همچون گذشته, در صدد جنگ
با جهان اسلام است; بویژه در نبرد فرهنگی, تا بتواند جامعه های اسلامی را به جامعه
های از هم فرو پاشیده در فرهنگ غربی و جزئی از آنها دگر کند.

ـ باور به این نکته که حقوق بشر, تنها شعاری است که از سوی غرب و دولتهای سلطه گر
غربی, با هدف دخالت در مسائل داخلی دولتهای دیگر سر داده می شود.

این دیدگاه به دلیل تجربه رفتارهای گذشته این دولتها در جهان اسلام تقویت می شد;
زیرا آنها نشان داده بودند که چگونه موضوع حقوق بشر را به گونه ای سیاسی, مورد
استفاده قرار داده و در برابر هر دولتی که بندهای اعلامیه حقوق بشر را نمی پذیرفت
(که دولتهای عربی و اسلامی نیز در این شمار بودند) آن را عَلَم کرده و به جدال با
آنها می پرداختند. اما اگر آن دولت هم پیمان غربیها بود و به شمار می آمد, و از
مصالح اقتصادی و تجاری با وی بهره مند بودند, از شعار حقوق بشر دست کشیده و آن را
نادیده می انگاشتند. می توان با بررسی کوتاه چگونگی موضع گیری و برخورد وزارت امور
خارجه آمریکا در برابر دست درازیهای اسرائیل به لبنان, درباره وضعیت فلسطینیان و
شهرهای اشغال شده, معیارهای دوگانه این دولت را در برخورد با انسان اسرائیلی و
انسان فلسطینی دریافت.

به خلاف درکِ همه آن چه گفته شد و هماهنگی و سازگاری با آنها و سببها و عاملهایی که
ما را در درست کرداری دولتهای غربی درباره حقوق بشر به گمان و دو دلی می افکند, اما
باید پذیرفت که در این جا دو اشتباه از سوی کسانی که اعلامیه حقوق بشر را از جایگاه
و با عقیده و باوری دشمنانه می نگرند, یا آن را به طور کلی مردود می دانند, رخ داده
است.

اشتباه نخست. اعتقاد و باور به این نکته که آن چه امروز با عنوان اعلامیه پشتیبانی
از حقوق بشر بر سر زبانهاست و از سوی دولتهای سلطه گر غربی دنبال می شود, در اصل,
جریانی است که رهبری آن را دولتها به عهده داشته اند و آنها این شعارها را برپا
کرده اند. بویژه, ثابت شده که بیش تر این دولتها, از جایگاه سیاسی به این شعارها می
پردازند, نه از زاویه همت گماشتن و توجه حقیقی به حقوق بشر.

حقیقت آن است که جریان پشتیبانی از حقوق بشر, یک جریان دولتی و رسمی نیست, بلکه
جریان مردمی و جهانی و انسانی است که هدایت و رهبری آن را نهادها و جمعیت های
خودجوش مردمی به عهده داشته اند که در بیش تر جاها و موردها, در برابر نظامهای
حکومتی و دولتهای ستمگر ایستادگی کرده اند.

ولی دولتها که متوجه این جریان مردمی شدند, با هواداری و پشتیبانی از شعار حقوق
بشر, در مرحله نخست کوشیدند تا آرای عمومی مردم را به سوی خود بکشانند و خود را
دوستار آنان بنمایانند و از دگرسوی, با رفتن زیر پرچم و شعار پشتیبانی از حقوق بشر,
پیشگامی خود را در برابر دولتهای دیگر نشان داده و نظرها را به خود جلب کرده و برای
خویش اعتباری جهانی کسب نمایند. در رأس همه این دولتها, دولت امریکاست, سپس حقوق
بشر ابزار سیاسی مهمی شد, تا در سطح پیوند و بستگی با دیگر دولتها از آن استفاده
کرده و هدفهای سیاسی خود را به انجام برسانند.

با این همه تجربه های تلخ و رفتارهای نادرست دولتهای سلطه گر در برابر حقوق بشر,
نباید ما حرکتهای نهادهای مردمی را که از رویکردی صادقانه به انسان برمی خیزد,
نادیده انگاشته و محکوم کنیم.

اشتباه دوم: کسانی که با جریان اعلامیه حقوق بشر ناسازگاری می کنند, بر این باورند
که رفتار غلط و موضع گیریهای دولتهای سلطه گر, بهترین دلیل انحراف و فساد فکری
صادرکنندگان اعلامیه حقوق بشر است.

بر پایه این استدلال, اگر همواره بخواهیم درستی اندیشه ها را در رفتارها و کردارهای
پیروان آن اندیشه ها ببینیم و دلیلهای صدق اندیشه را در عمل پیروان آن اندیشه ها
بیابیم, باید همه افکار و ادیان و باورهای جامعه انسانی را به جز اندکی دور بریزیم.

اما رویارویی با کسانی که شعار حقوق بشر را در خدمت هدفهای سیاسی به کار گرفته اند,
با نفی این شعار و انکار آن ممکن نیست, بلکه هوشیارانه باید نقاب از چهره کسانی
برافکنیم که پشت این شعار سنگر گرفته و آن را در خدمت منافع خویش درآورده اند. ما
با این کار می توانیم حرکت واقعی حمایت از حقوق بشر را که از سوی هواداران واقعی آن
که در قلمرو این دولتها زندگی می کنند و از به کار گرفتن ابزاریِ شعار حقوق بشر از
سوی دولتهاشان برای رسیدن به هدفهای سیاسی و اقتصادی, ناخشنودند, پشتیبانی کنیم و
به این جمعیتها و گروه ها, یاری برسانیم.

اما تعصب کورکورانه و نفی بی قید و شرط هر آن چه از غرب می آید, دیدگاهی است که با
منطق و حکمت ناسازگاری دارد, بلکه با این حدیث نبوی شریف نیز نمی سازد که فرمود:

(الحکمه ضالّه المؤمن أینما وجدها إلتقطها)۱

دانش گمشده مؤمن است هرجا بیابد آن را می گیرد.

و نیز آن جا که فرمود:

(اطلبوا العلم ولو بالصین)۲

باید دانست که از برابر پدیده های نو و نگران کننده, اگر بخواهیم فرار کنیم, یا
دیدگاه های ناسازگار برگزینیم و یا تکیه بر ابزارهایی مانند: منع, تحریم, تکفیر و
مصادره به رویارویی برخیزیم, آن پدیده ها بار دیگر قدرت مندانه به سراغ ما خواهند
آمد.

گذشته از این که این شیوه ها دیگر برای امروز کارآمد نیستند. آن چه در برابر ما
قرار دارد تنها یک انتخاب را پیش روی ما می نَهَد: رویارویی اندیشه با اندیشه و
نظریه در برابر نظریه. در میراث و آیین ما مایه های سربلندی بسیاری وجود دارد که به
سبب آنها بر دیگر امتها می نازیم, بویژه هنگامی که از عقلی برخوردار باشیم گشوده و
گشاده و توانا به اجتهاد و فهم متون اصلی و قدرت برابرسازی آنها با نیازمندی های
زمانه.۳

مفهوم اسلامی حقوق بشر

اصطلاح حقوق بشر که اصطلاحی دولتی شده این گونه معنی می شود:

(مجموعه ای از حقوق بشر و نیازهای اساسی که بایسته همه افراد بشر است به تساوی و
بدون لحاظ کردن تفاوتهای میان آنها)

این شناسانیدن عمومی می تواند در جامعه های گوناگون, فرایافته های گوناگون داشته
باشد و در هر فرهنگی, نمونه های ویژه خود را بیابد زیرا مفهوم و فرایافته حقوق بشر
و گونه های این حقوق در اصل, پیوند استواری با انگاره های ما از انسان دارد. اگر
انسان در نگاه ما, فردی آزاد, صاحب کرامت و مالک عقل و هوش باشد و توان انتخاب و
اختیار اخلاقی و فروگیری و دست یازی صحیح در امور را داشته باشد و خود توان داوری
درست, درباره مصالح خویش را دارا باشد, ناگزیر حقوق چنین انسانی, برابر همین انگاره
و انگاشت ما از شأن و جایگاه و ویژگیهای یاد شده او خواهد بود.

آن چه امروز در جهان خود می بینیم از برتری دادنهای ناروای میان افراد بشر و زیر پا
نهاده شدن حقوق او, بی گمان نتیجه فرهنگی است که ناسازگار تعالی انسانی است و صورت
و شکلی حقیرانه از بشر دارد, چه از جنسیّت او, چه از پیشه های او, چه از عقاید و
باورهای او, یا از رنگ پوست او که بدان شناخته می شود یا از سرزمینی که در آن جا می
زید.

پس اینک باید پرسید که صورت و شکل انسان در اسلام چگونه است؟ و در پرتو این صورت و
شکل تصویر می توانیم دریابیم که حقوق انسانی در اسلام چه ویژگیهایی دارد و شامل چه
زوایایی می شود.

با بازگشت به قرآن کریم, یعنی بنیاد و سرچشمه اساسی شریعت اسلام, می بینیم که
خداوند آدم را تکریم کرده است و او را در نیکوترین سازواریها آفریده است به او عقلی
بخشیده که می تواند خیر را از شرّ باز شناسد و او را علم و حکمت بخشیده و همه اسماء
را به او آموخته است.

این ویژگیها, انسان را چنان شایستگی بخشیده که می تواند جانشین خداوند در زمین باشد
و این شایستگی را یافته تا مسجود فرشتگان گردد و ابلیسی که او را سجده نکرده از
رحمت خدا دور گردد. حتی هنگامی که فرشتگان به مجادله با پروردگار جهانیان برآمده و
درباره جانشینی انسان در زمین و فساد او و خون ریزیهایش سخن گفته اند, خدای تعالی
فرموده است:

(انّی اعلم ما لا تعلمون)۴

این تصویر انسان و جایگاه او در اسلام است که به او سزاواری و شایستگی خلیفگی
بخشیده و چنین انسانی باید از حقوقی برخوردار شود که شایسته جایگاه بالای اوست, تا
بتواند وظیفه بزرگی را که خداوند به عهده او نهاده, به خوبی انجام دهد.

مستند کردن حقوق انسان در مفهوم اسلامی به خداوندِ خالق بشر, که آن را وجوب دینی
بخشیده, از نظر اندیشه وران اسلامی ویژگیهایی به این حقوق می بخشد که عبارتند از:

الف. با قداست بخشیدن به حقوق انسان, میزان نفوذ و اجرای آن را چنان فزونی بخشیده
که هر فرد انسانی وظیفه پشتیبانی از آن را به عهده دارد و این حقوق امانت الهی در
گردن او خواهد بود و واجب دینی هر مسلمان به شمار می آید.

ب. این حقوق به سبب قداست دینی و الهی, چنان بلند مرتبه شده اند که از چیرگی هر
پادشاه و سلطان یا حزبی دوراند و آنان نمی توانند این حقوق را بازیچه خود قرار
دهند.

ج. خداوند متعال, این حقوق را به انسان بخشیده, او که آگاه ترین به نیازهای انسان
است, انسانی که او را آفریده و به جانشینی خویش در زمین واداشته است. به همین دلیل,
این حقوق, به عنوان واجبات دینی چنان بُعد انسانی به خود گرفته که همه مرزهای موجود
میان انسانها, جنسیّت, جغرافیا و دین را درنوردیده است.

گذشته از این که دیدگاه اسلامی حقوق بشر, بازتاب دهنده فراگیر بودن دایره حقوق
انسانی و انسانیت و جهانی بودن آن است, اهمیت پیوند و پیوستگی میان حقوق فردی و
مصلحت اجتماعی و عمومی را نیز نشان می دهد; زیرا هر حق شخصی, دربردارنده حقی
اجتماعی است, هرچند در موردها و جاهای تزاحم اولویت با حقوق جمعی خواهد بود.

پیامبر(ص) می فرماید:

(المؤمنون فی توادّهم وتراحمهم کالجسد الواحد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر
الجسد بالحمی والهر.)۵

مؤمنان در دوستی و مهربانی, مانند یک بدن اند که اگر عضوی از آن به درد آید دگر
عضوها با تب و بیدار خوابی آن را همراهی خواهند کرد.

و باز می فرماید:

(لایکون المؤمن مؤمناً حتی یری لاخیه ما یراه لنفسه)۶

مؤمن مؤمن نیست مگر آن که آن چه را برای خودش می بیند برای برادرش نیز بخواهد.

اسلام بنیادهای اساسی برای ساماندهی حقوق بشر و آن چه بر عهده می گذارد, و شیوه های
عملی سازوار با آزادیهای فردی را در نظر گرفته است که پاره ای از آنها عبارتند از:

۱. هر چیزی در اصل مباح است. این اصل, قلمرو گسترده ای از موردهایی که رواست انسان
مسلمان, تصرف کند, می نمایاند و در اختیار او می نهد و تنها در موردهایی که به نص
کتاب و یا سنت, پدیده ای حرام شده, از دایره این اصل بیرون اند.

۲. قلمرو آزادیهای فردی و حقوقی او نیز تنها به مرزهای حقوق و آزادیهای دیگر افراد
محدود می شود. از این روی, جائز نیست که فرد به حقوق و آزادیهای دیگران تجاوز کند,
برابر قاعده: (فلا ضرر ولا ضرار فی الاسلام)۷

۳. پای بندی به مصلحت عمومی در هنگام جمع شدن مصلحت فرد و جامعه.

(وحیثما تکون المصلحه العامه یکون شرع الله)

شرع خداوند در جایی است که مصلحت عامه در آن جا باشد.

۴. پای بندی به اخلاق و ارزشهای دینی, در هنگام به کار بستن آزادی و حقوق فردی.
بنابراین اصل, اگر فرد مسلمان, به جَدَل برمی خیزد به نیکوترین وجه جدل می کند و
اگر دعوت می کند باید حکمت را اساس دعوتش قرار دهد و چون سخن می گوید نباید صدایش
را با سخنان زشت بلند کند و آن چه را انجام نمی دهد, نگوید و چون حکم می کند خشونت
نداشته باشد و دیگر ارزشهای والایی که در قرآن, به روشنی بازتاب یافته است و در
سیره نبوی درباره آنها دستور آمده است.

۵. این که انسان عقل خود را به کار گیرد; زیرا که مرجعیت نخست در رویارویی با نقل
است. خداوند عقل را راه بشر برای ادراک خود او از راه درنگ در آفرینش آسمان و زمین
و اختلاف شب و روز قرار داده است. آیات قرآنی که از تدبر سخن می گوید (یعنی تأمل و
تفکر) انسانها را به تدبر و حکم قرار دادن عقل در فهم قرآن فرامی خوانند; زیرا عقل,
معیار تکلیف آدمی است در امور دینی و شؤون دنیایی هردو با هم. خداوند می فرماید:

(کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته لیتذکر اولوا الالباب) ص,۲۹

نامه ای است خجسته که بر تو فرستاده ایم. تا در آیه های آن اندیشند و خداوندان خرد,
پند گیرند.

در آیه دیگری, خداوند فروتنی و تقلید کورکورانه کسی را که تعبد بر پرستش بُتان را
بر تفکر و به کار گرفتن عقل برتری داده مسخره کرده و فرموده است:

(قالوا نعبد اصناماً فنظلّ لها عاکفین. قال هل یسمعونکم اذ تدعون, او ینفعونکم او
یضرّون. قالوا بل وجدنا آباءنا کذلک یفعلون)۸

گفتند: بُتانی را پرستیم و سر بر آستان شان می داریم.

گفت: چون می خوانیدشان, آیا آوازتان بشنوند؟

ییا سودی تان دهند, یا زیانی تان زنند؟

گفتند: نه. که پدران مان را دیده ایم که چنین می کردند.

۶. شورا ششمین قاعده اساسی اسلام در استفاده از آزادیها و حقوق بشر است که به عنوان
شیوه و راه و رسم سلوک و فلسفه حکم تعبیر می شود که اندیشه وران اسلامی پس از نصّ
کتاب و سنت آن را دومین اصل نظام اسلامی می دانند. شورا از ویژگیهایی است که مؤمنان
باید به آن زینت شوند. و خداوند شورا را قرین عبادتها کرده است و فرموده:

(وامرهم شورا بینهم)۹

و رسول خدا فرمود:

(ما تشاور قوم الاّ هدوا لاَرشد امرهم)۱۰

هیچ مردمی مشورت نمی کنند, مگر آن که به بهترین راه در کار خود برسند.

(و حین سئله علی(ع) لو وقع لنا بعدک ما لم نجد له حکماً فی القرآن او نسمع منک فیه
شیئاً فماذا نفعل؟ قال علیه الصلوه والسلام: اجمعوا العابدین من امّتی واجعلوه
بینکم شوری ولا تقضوا برأی واحد)

و چون علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: اگر پس از تو برای ما واقعه ای رخ داد که حکمی
برای آن در قرآن نیافتیم, یا حدیثی از شما درباره آن به ما نرسیده بود, چه کنیم؟

فرمود: اهل عبادت از امت مرا گرد آورید و موضوع را به مشورت بنهید و به رأی واحد
بسنده نکنید.

اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر

در دسامبر سال ۱۹۴۸م اعلامیه حقوق بشر از سوی سازمان ملل در نیویورک صادر شده این
اعلامیه, دربردارنده ۳۰بند در حقوق عمومی بشر است که در جهان اسلام با واکنشهای
گوناگونی روبه رو شد. پاره ای از دولتهای اسلامی اعلام کردند: بندهایی از اعلامیه
را پذیرفته اند. در سال ۱۹۷۰م دولت عربستان سعودی, به گونه رسمی اعلام کرد:

(اختلاف نظر در فهم پاره ای از مصادیق اعلامیه است, نه در اصول اساسی آن. در مَثَل,
مفاهیمی چون کرامت انسانی و آزادیهای انسانی و روابط صلح آمیز میان همه افراد بشر.)

پاره ای از کشورها, در برابر اعلامیه جهانی حقوق بشر, اعلامیه ای در پشتیبانی و
دفاع از حقوق بشر سازوار با فرهنگ و ارزشهای بومی خود, صادر کردند. از باب نمونه
افریقا, اعلامیه ویژه حقوق بشر در سال ۱۹۸۱م صادر کرد. و در پاره ای از کشورهای
عربی, به سال ۱۹۸۳م و نیز سال ۱۹۸۶م و سرانجام در قاهره به سال ۱۹۹۰م اعلامیه حقوق
بشر اسلامی, نشر یافت.

با مقایسه اعلامیه های منطقه ای حقوق بشر روشن می گردد که آن چه موجب نوعی جدایی
مفهومی شده و سبب گردیده تا در این اعلامیه ها, تنها بخشی از بندهای اعلامیه جهانی
حقوق بشر پذیرفته شود, سه موضوع اساسی است:

آزادی عقیده.

برابری.

دموکراسی.

آزادی عقیده

اعلامیه جهانی حقوق بشر در هیجدهمین ماده خود, به روشنی می آورد:

(هر انسانی حق آزادی فکر و اندیشه و دین را داراست و این حق, مستوجب آن می شود تا
او بتواند دین خود یا باور خویش را نیز تغییر دهد و نیز به او امکان می دهد تا
آشکارا دین و باورهای مذهبی خود را با انجام شعائر مذهبی و رفتارها و آموزشها به
تنهایی یا با دیگران و در حضور جمعیت یا در خلوت خود نشان دهد…)

با آرامش خاطر و خود استواری می توان گفت: اسلام پیش از اعلامیه جهانی حقوق بشر,
آزادی انسان را در عقیده, پایندانی کرده است. کتابهای تفسیر و فقه اجماع دارند که
آیه (لااکراه فی الدین)۱۱ اصل بزرگ اسلامی است. زیرا آزادی اعتقاد و باور, نخستین
حقوق انسان است و اندیشه وران اسلامی این گونه از آزادی را پیش درآمد همه آزادیهای
عمومی دیگر می دانند; زیرا در رتبه پایه و اساس است. و خداوند عزیز و جلیل نیز,
ایمان را به جبر و زور قرار نداده; بلکه آن را بنابر اختیار افراد, آزاد گذاشته
است; چون اکراه در دین, مفهوم ابتلا و امتحان الهی را بی معنی و امکان بازشناخت
(عمل نیکوتر) را از سوی افراد بسیار کم می کند.

خداوند متعال می فرماید:

(انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً, انّا هدیناه
السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً.)۱۲

ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم. و آزماییم اش. پس, شنوا و بینایش ساختیم.
ما راه را بر او بنمودیم. چه سپاس گزار باشد, چه ناسپاس.

و نیز می فرماید:

(قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر.)۱۳

حق از سوی پروردگار شماست. هرکس خواهد ایمان آورد و هرکس خواهد کافر شود.

در همه پیمان نامه ها و اعلامیه های محلی حقوق بشر نیز, بر آزادی عقیده تأکید شده
است. چنانکه در اعلامیه صادر شده از سوی دولت سعودی در سال ۱۹۷۰م به استناد آیه:

(لا اکراه فی الدین)

و آیه:

(اَفَاَنت تُکره الناس حتی یکونوا مؤمنین)۱۴

ضمن تأکید بر آزادی عقیده اعلام شده: نمی توان کسی را به پذیرش دین واداشت.

شاید اعلامیه صادر شده در سال ۱۹۹۰م قاهره درباره حقوق بشر, تنها اعلامیه ای باشد
که از آزادی عقیده با احتیاط و محدود, سخن گفته است.

اگر دیدگاه اسلام بر پایه نصّ, بر آزادی عقیده شخصی استوار باشد, به خلافِ پاره ای
از اجتهادهای فقهی, باز هم اشکال در آزادی عقیده نیست, بلکه اشکال متوجه خود انسان
است در چگونگی تعبیر از باور خود و رفتار عقیدتی آزاد و آشکار خود و این که چگونه
از حق خود دفاع کند و چگونه به آن فرابخواند و آن را در برابر انتقاد دیگر باورها
قرار دهد.

اسماعیل فاروقی استاد ادیان یکی از دانشگاه های امریکا می گوید:

(برای شهروندان غیر مسلمان در قلمرو دولت اسلامی, حق گسترش ارزشهای هویتی در چارچوب
قانونی همگانی وجود دارد. و اگر حق این باشد, یا بلکه واجب باشد تا مسلمان دعوت خود
را به شهروند هم وطن غیر مسلمانش عرضه کند, برای آن شهروند غیر مسلمان نیز, مانند
این حق, نگهداشته شده است (یعنی حق اظهار عقیده و دعوت به باور خود) و اگر در این
جا ترس از ایمان مسلمانان وجود دارد, آنان چاره ای ندارند جز آن که در ایمان خود,
ژرف اندیشی کنند و دلیلهای سستی آن را بیابند, نه آن که به این بهانه, از دیگران حق
اظهار عقیده را سلب کنند.)

همه اعلامیه ها و پیمان نامه ها و عهدنامه های مربوط به حقوق بشر منطقه ای, در
چهارچوب قانون برای همگان حق آزادی و اعلام دیدگاه های خود را نگهداشته و محترم
شمرده اند و اعلامیه قاهره درباره حقوق بشر اسلامی, چنانکه گفته شد, میانه روی را
پیشه ساخته و در بند ۲۸ آن شرط کرده است:

(این آزادی رأی و نظر نباید با مبانی شریعت ناسازگار باشد, زیرا در این صورت, به
معارضه با مقدسات و ارزشها برخاسته و آنها را کم بها کرده و یا تفرقه و ضرر اجتماعی
را موجب شده و یا فضای پر از عقیده ناپایدار را فراهم می سازد.)

این شرطها, با آزادی عقیده مسلمانان و غیر مسلمانان ناسازگاری دارد. اگر این قانون
بخواهد اجرا شود, هم تبشیر مسیحی حرام می شود و هم دعوت اسلامی, مگر آن که در این
جا میان حقوق مسلمانان در دعوت اسلامی با غیر مسلمانان در دعوت به آیین خودشان, فرق
بگذاریم و بگوییم که مسلمان حق دارد دیگران را به اسلام فراخواند; ولی پیروان دیگر
ادیان چنین حقی ندارند. این رویکرد, با فهم و برداشت بیش تر اندیشه وران مسلمان و
نیز روح آسان گیری خود اسلام, ناسازگار است. گذشته از آن که با تجربه تاریخی
مسلمانان که در رفتار با پیروان ادیان دیگر, بسیار آسان گیر بوده اند نیز,
ناسازگاری دارد.

از موضوع به موضوع بزرگ دیگری که (تفسیر دین) است وارد می شویم, یا آن چه که در
اصطلاح به آن (الرّد) گفته می شود یعنی کفر پس از اسلام.

پرسش این است که آیا آزادی اعتقادی که اسلام برای غیر مسلمانان در نظر گرفته است,
پس از پذیرش اسلام از سوی کسان, برای آنان همچنان باقی است, یا خیر؟

آیا فرد غیرمسلمان, به ایمان نداشتن به اسلام, پیش از ورود به اسلام, بازخواست نمی
شد, با ارتداد از دین تازه باز هم بازخواست نمی گردد؟

در قرآن کریم نصّی وجود ندارد که برای اهل ارتداد, جزا و کیفر دنیوی در نظر گرفته
باشد. هرچند این کار در نزد خداوند با خشم او همراه است و انجام دهنده آن, عذاب و
لعنت او را سزاوار خواهد بود, چنانکه سزاوار عذاب آخرت می شود.

اما در قرآن کریم, آیه ای درباره واجب بودن قتل مرتد, یا تحمل هرگونه جزا و کیفر
دنیایی دیگر, دیده نشده است. به خلاف آن که قرآن ارتداد را در بسیاری از آیات خود
ذکر کرده است, مانند این آیه ها:

(ومن یرتدد منکم عن دینه فیمت وهو کافر فاولئک حَبِطَت اعمالهم فی الدنیا
والآخره.)۱۵

هرکس از شما که از دین خود باز گردد و بمیرد و کافر باشد, آنان, کردارشان در دنیا و
آخرت نابود شده است.

(یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقومٍ یحبّهم
ویحبّونه)۱۶

ای اهل ایمان! هرکس از شما از دین خود باز گردد, خداوند به زودی مردمی را خواهد
آورد که دوست شان دارد و آنها او را دوست دارند.

(و مَن کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالایمان ولکن من شرح
بالکفر صدراً فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب علیم)۱۷

هرکس به خدا کفر ورزد, پس از ایمان, مگر کسی که وادار شود, ولی دل او به ایمان محکم
باشد, ولی کسانی که سینه خود را برای کفر گسترده کرده اند, غضب خداوند بر آنان است
و عذاب الیم در انتظارشان است.

(وکیف یهدی الله قوماً کفروا بعد ایمانهم و شهدوا انّ الرسول حق و جاءهم البینات
والله لایهدی القوم الظالمین اولئک جزاؤهم ان علیهم لعنهالله والملائکه والناس
اجمعین)۱۸

چگونه خداوند مردمی را هدایت کند که کافر شدند, پس از ایمان و گواهی دادند که رسول
حق است و بینات برای آنان آمد و خداوند ستمگران را هدایت نمی کند.

در آیات بالا به روشنی از موضوع ارتداد پس از اسلام, یاد شده است با این وجود,
اشاره ای, گرچه اندک, به عذاب و تنبیه دنیایی یا حدّ شرعی که بر مرتد واجب می شود,
همانند سارق یا قاتل ندارد.

در برابر, آیات روشنی درباره آزادی عقیده و حرام بودن اکراه در دین وجود دارد,
مانند:

(وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر)

حق از سوی پروردگار شماست هرکس خواهد ایمان آورد و هرکس خواهد کافر شود.

(قل یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم فمن اهتدی فانّما یهتدی لنفسه ومن ضلّ
فانّما یضلّ علیها و ما انا علیکم بوکیل)۱۹

ای مردم! حق از سوی پروردگار شما آمد پس هرکس هدایت شود برای خود هدایت شده و هرکس
گمراه شد باز هم نفس خود را گمراه کرده است.

(ولو شاء ربک لآمن من فی الارض کلّهم جمیعاً افانت تکره الناس حتی یکونوا
مؤمنین.)۲۰

اگر پروردگار تو می خواست همه کسانی که در زمین بودند ایمان می آوردند, آیا تو مردم
را وادار به ایمان می کنی.

(فذکّر انّما انت مذکّر لست علیهم بمصیطر.)۲۱

پس اندرز ده که تو اندرزدهنده ای و بس. تو بر آنان نه چیره ای.

و سپس, آیه ای که به روشنی خداوند امر جازم و قطعی خود را, که در آن هیچ ابهامی
وجود ندارد, نازل کرده است:

(لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ.)۲۲

در کار دین, هیچ واداشت نیست. راه از بیراهه آشکار شده است.

چنانکه گذشت, تأکید قرآن بر اصل آزادی عقیده کسان, روشن گردیده و در برابر, سخنی
روشن بر وجود کیفر دنیایی مرتد نیز دیده نشده است. و بیش تر عالمان مسلمان و اندیشه
وران معاصر اسلامی و حقوقدانان مسلمان این دیدگاه را پذیرفته اند که:

ارتداد, کاری است ناپسند و مورد خشم خداوند, فرشتگان و همه مردم; ولی پیوند و بستگی
با آزادی عقیده, که اسلام آن را پذیرفته و به شدت از آن دفاع کرده است, ندارد. و
اگر ارتداد, رفتاری باشد که نظام عمومی جامعه را به خطر افکند, جرم سیاسی به شمار
خواهد آمد و درباره آن به عنوان اخلال در نظام و مصلحت عمومی جامعه داوری می گردد.

محمد عابد الجابری, بر این باور است: فقیهان مسلمان درباره شخص مرتد, نه از آن روی
که شخصی است که دارد بر پایه آزادی عقیدتی, که حق اوست, رفتار می کند, بلکه از آن
زاویه که فردی است خیانت کار به جامعه اسلامی و در واقع به گونه ای ضد نظام شوریده
و خروج کرده است, حکم می کنند.

به همین سبب است که شماری از فقیهان, چنانکه عبدالحمید متولی می گوید, ارتداد را
خروج بر اسلام انگاشته اند. در این نگاه,مجرد خروج بر اسلام و حرکت ارتدادی, دو امر
همانند هم و یا دست کم, نزدیک به هم است. که در نتیجه یک حکم هم خواهند داشت.

در حالی که واقعیت جز این است; زیرا میان دو حرکت (حرکت خوارج و حرکت مرتدّان)
فرقهای زیادی وجود دارد.

عبد الحمید متولی, در مثالی این فرق و ناسانی را شرح داده است که چقدر فرق است میان
ارتداد یک مسیحی, که به خاطر ازدواج با یک زن مسلمان, مسلمان شده و چون علاقه او
گمشده و همسرش را طلاق داده, بار دیگر به آیین نخست خود برمی گردد, با حالت یک
مسیحی که می خواهد با نقشه ای از راه ارتداد, نظام حکومتی اسلامی را دگرگون سازد.

به خلاف آن که آیات قرآنی, به روشنی از مرتد یاد می کنند, ولی هیچ اشاره ای به عذاب
دنیوی یا حدّ شرعی که حق مرتد است, همانند سارق یا قاتل, نکرده اند و از دگر سوی,
ایمان و اعتقاد را بر قانع کردن خرد, بدون جبر و ترس استوار کرده که به آیات آن
اشاره شد.

شماری از فقیهان, به گفته جمال البنّاء (روشنی این آیات روشن را با دلالت سنّت
نادیده گرفته اند) و به حدیث نبوی واحد که ابن عباس از پیامبر (ص) نقل کرده, استناد
جسته اند که فرمود:

(من بدل دینه فاقتلوه)۲۳

هر کس دین خود را تغییر داد او را بکشید.

شماری از عالمان بر این باورند که حدیثی که بخاری آن را از ابن عباس نقل کرده
درباره (قتل مرتد) خبر واحد است که سند آن نیز ضعیف است و هرگز در قطعی بودن ثبوت و
دلالت, به سطح آیات روشن قرآنی که بر وادار نکردن کسی در دین اصرار دارند, نمی رسد
و نیز آٌیاتی که با آسان گیری اسلام سازگاری دارند. در غیر این صورت, چگونه باید
عدم تعیین عِقاب دنیوی برای مرتد را, به خلاف اشاره فراوان در آیات, به شخص مرتد
تفسیر کرد؟

محمد شلتوت از دیدگاه فقیهان خبر داده است و یادآور شده: فقیهان, حدود شرعی را با
خبر واحد ثابت شده نمی دانند و نفس کُفر را موجب اباحه خون کسی نمی دانند; بلکه
موجب اباحه, تنها محاربه کسان است با مسلمانان.

راشد الغنوشی بر این عقیده است: ارتداد, اگر جرم باشد و جزا و کیفر آن قتل, مانند
حدّی از حدود شرعی, شفاعت و گذشت در آن ممکن نیست; در حالی که رسول خدا (ص) همین که
وارد مکّه شد, از عبداللّه بن ابی سرح, درگذشت و درباره او شفاعت عثمان را پذیرفت.
و عمر بن خطّاب نیز ابوشجره مرتد را نکشت و فقط او را تبعید کرد. و نیز پیامبر (ص)
قتل زنی را در روز فتح مکّه نپذیرفت, با این استدلال: (ما کانت هذه لتقاتل) که این
رفتار خود دلیل آن است که قتل ویژه و جزای کسی است که درصدد جنگ با نظام سیاسی
مسلمانان باشد, نه کسی که درصدد تغییر دین خود است.

اعلامیه رسمی دولت سعودی در سال ۱۹۷۰م. نیز دیدگاهی تازه, درباره موضع گیریهای تند
بر ضد مرتدان صدر اسلام بیان می کند و می گوید: آن چه رخ داده برای محدود کردن حق
شخصی هر کس در تغییر دین خود نبود, بلکه برای نابود کردن حیله های یهودیانی بود که
در صدر اسلام, با هدفِ شک افکنی و دو دل کردن نومسلمانان در عقاید و باورهایشان
انجام می گرفت.

در نتیجه این رفتار پنهانی و فریب آلود, حکم ممنوعیت تغییر دین برای مسلمانان, به
همراه تنبیه لازم وضع گردید. این اعلامیه, به روشنی بیان می کند: موضوع, موضوع
اجتهاد اسلامی بوده, نشان دهنده میل شدید مسلمانان به حفظ اسلام و دور نگهداشتن
ساحَتِ آن, از ورود کسانی که اعتقاد واقعی به آن نداشته اند. در نفس این حکم هم
(حرمت عقیده) پایدار مانده و هم (فریبکاری) نابود شده و هم (گمراه کردن) مسدود و
سرانجام ریشه های فساد نیز از جا کنده شده است.

جمال البنّاء پس از آن که گفتار همه فقیهان و اختلاف نظرهای آنان را درباره قتل زن
و مرد مرتد و توبه دادن یا ندادن آنان نقل می کند, می افزاید:

(این بخشها, که از موزه تاریخ برگزیدیم برای ما روشن می کند که تا کجا خطاها جلو
رفته اند)

و نیز می افزاید:

(این داستان, تنها یک نظریه را برمی تابد و آن این که هرگونه دخالتی از سوی نظام
حاکم, به هر نامی و هر وصفی که بخواهد میان خرد و وجدان و فطرت او جدایی بیفکند
مردود است. و اعتقاد واجب است تا بر پایه آزادی فردی و اطمینانِ قلبی استوار گردد.
به این دلیل:

نخست آن که: قرآن کریم, به روشنی از واژه ارتداد و مرتد یاد کرده ,در بیش از چند
آیه, ولی هرگز برای آن, کیفر و جزایی دنیایی قرار نداده است.

دو دیگر: قرآن کریم, چنان آشکارا سخن می گوید که هر گونه گمان و دودلی را پس از
دیدن صدها آیه از صفحه دل می زداید. درباره موضوع ایمان, تکیه گاه و پایه اساسی قلب
و اراده است و به روشنی قرآن, از هر گونه نقش آفرینی حتی برای پیامبران نیز در این
قلمرو, که بخواهند به جبر و زور, مردم را به سرچشمه ایمان بکشانند, پرهیز داده است
و این که هیچ واداشتی در دین نیست. پس هر کس که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد
کافر شود.

سه دیگر: هنگامی که قرآن از آزادی عقیده سخن می گوید, در حقیقت دارد بنیادی اصولی
را بنا می نهد که باطبیعت اشیاء و اصول عام و حکم عقل و منطق سازگار است و این
سازگاری, به آن اندازه روشن است که اگر قرآن از آن یاد نکرده بود, به حکم صحت
موضوعی آن را بر جامعه انسانی فرض و واجب می دانستیم. این اصل, از سنتهای تبدیل
ناپذیر خداوند درباره جامعه انسانی است و شریعتهای آسمانی برای مخالفت با آن نیامده
اند, بلکه آمده اند تا آن را ثابت و از نو تجدید بنا کنند.

چهار دیگر: از پیامبر(ص) روایتی نرسیده که نشان دهد, ایشان شخصی را به مجرد ارتداد
به قتل رسانده است, با وجود منافقان فراوانی که پس از ایمان, پنهانی کافر شده
بودند.

پنج دیگر: ما خبر, یا حدیث را به صرف آن که واحد است رد نمی کنیم; بلکه هر حدیثی که
سند و دلالت آن برای ما ثابت شود, محترم می شماریم. ولی برای ما لازم است تا درباره
همه احادیث, از جمله خبر واحد, جست و جوی گسترده ای انجام دهیم و همه زمینه های
لازم قبل و بعد حدیث را دریابیم و گاه متوجه باشیم که روایت, حتماً باید به نصّ
باشد (نقل به حرف) نه نقل به معنی; زیرا با احتمالِ نقل به معنی بودن روایت, نمی
توان حکم به حلال بودن ریختن خون یا محدود کردن آزادی کسی کرد.

شش دیگر: اندیشه ارتداد, نزدیک به عهد پیامبر(ص) با انگیزه دشمنی با اسلام و جنگ با
آن همراه است.هر کس ایمان می آورد, برای یاری آن می کوشید و هر کس مرتد می شد, به
جنگ با آن برمی خاست و به مشرکان می پیوست, چنانکه این حالت برای عبداللّه بن ابی
سرح نیز رخ داد. وی, ایمان آورد سپس مرتد شد و شروع به برانگیختن قریشیان علیه
پیامبر (ص) کرد. در این هنگام بود که پیامبر خون او را هدر اعلام کرد و چون مکّه
فتح شد, به عثمان بن عفّان پناهنده شد. برادر رضاعی او بود. عثمان او را پنهان کرد,
تا مردم آرام شدند. آن گاه او را نزد پیامبر (ص) آورد و برای او طلب امان کرد. حضرت
مدتی طولانی سکوت کرد و سپس به او امان داد و او دوباره مسلمان شد.)

اخبار وارده درباره جریان ارتداد در تاریخ اسلامی, مربوط به ارتداد قبیله ها و
طایفه های عرب است که پس از وفات پیامبر (ص) ارتداد پیشه کردند. ارتداد این قبیله
ها نیز, در حقیقت, نپذیرفتن پرداخت زکات بود. سخن مشهور ابوبکر نیز, همین معنی را
نشان می دهد:

(سوگند به خدا اگر آن چه را به پیامبر (ص) می دادند, از من دریغ کنند,با آنان می
جنگم.)۲۴

روشن تر از این سخن, سخن دیگر اوست که گفت:

(بین نماز و زکات نباید فرق گذاشت)۲۵

پس ارتداد این عشیره ها و قبیله ها, بیش تر از آن که دینی باشد, به مفهومی که
امروزه می فهمیم, سیاسی است و به همین دلیل نیز, در کتابهای فقهی, هرگز برای ثابت
کردن وجوب قتل مرتد, به این جنگها استشهاد نشده است.

اما اندیشه ارتداد, به عنوان گونه ای از رفتارِ نشان دهنده آزادی عقیده نیز, در آن
روزگاران از سوی مردمان, بعید به نظر می رسد. به همین دلیل نیز فقیهان, روی این
نکته دقت کرده اند و بین مرتدّ پیش از آن که آشکارا به جنگ آید و پس از آن فرق
گذاشته اند.

با بازگشت دوباره به تاریخ اسلام در عصر نبوت و خلافت راشدی درمی یابیم که مسلمانان
در همه جنگها, تنها حالت دفاعی در برابر مشرکان داشتند و یا برای آزادی مردم از جنگ
ستمگران و مستبدّان می جنگیدند.)

حسن البنّاء هدفهای جنگ در اسلام را این گونه خلاصه کرده است:

ـ دفاع از جان, اهل, مال, وطن و دین و بازگرداندن دشمنان به مرزهای خود.

ـ فراهم آوردن آزادی دینی و اعتقادی مؤمنان که در برابر کافران قرار دارند و در
تیررس و آماج فتنه های آنان برای بازگشت از دین خود هستند.

ـ پشتیبانی از دعوت اسلامی, تا به همه مردم برسد و آنان را از آن آگاه کند و موضع
اسلام برای ایشان روشن شود.

ـ کیفر پیمان شکنان

ـ فریادرسی مظلومان و مستضعفان

راشد الغنوشی نیز بر این دیدگاه تأکید می ورزد که خداوند ایمان را بر اختیار و
آزادی فرد بنا نهاده و نه بر جبر و زور; زیرا اکراه, فاسد کننده مفهومِ ابتلا و
امتحان است. هنگامی که جایگاه اعتقادها و باورها قلب انسان است, چنانکه آیات بسیاری
در قرآن این موضوع را یادآور می شوند, اکراه در آن ناشدنی و ناممکن است.

چند آیه که می نمایانند, قلب آدمی جایگاه ایمان است:

(ومن یؤمن باللّه یهد قلبه واللّه بکلّ شیءٍ علیم)۲۶

هر که به خدای گرود, دل اش را راه می نماید. خداوند آگاه بر هر چیزی است.

(الاّ من اکره وقلبه مطمئن بالایمان)۲۷

مگر کسی که وادار شود و دل اش به باور استوار است.

(ولکن اللّه حبّب الیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم)۲۸

لیک خداوند, باور را در نزدتان خواستنی داشت و در دل هاتان بیاراست.

(یا ایّها الرسول لایحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم ولم
تؤمن قلوبهم)۲۹

ای پیامبر, کسانی که به سوی کفر شتابان اند, تو را اندوهگین نکنند: آنان که به زبان
گفتند: گرویدیم و دلهاشان نگرویده است.

این گونه خداوند در قرآن, قلب را ابزار و ودیعه گاه ایمان می داند, چنانکه غنوشی می
گوید:

اکراه, در قلب, ناممکن و ناشدنی است و شخص واداشته شده و مکره, تنها تبدیل به منافق
می شود که زیان و ویران گری او بسیار بیش تر از سود اوست و خطر او برای جامعه
اسلامی, با نفاق و دو چهرگی, بسیار بزرگ تر و گسترده تر است از زمانی که عقیده
حقیقی خود را آشکارا بیان می کند.

شواهد تاریخی نشان می دهد که امت اسلامی, در هنگامه های بزرگ و گاه رویارویی با
استعمار و حرکتهای ویران گر فرهنگی دشمن و کارهای برنامه ریزی شده آن برای نابودی
فرهنگ اسلامی و به بن بست کشاندن اسلام, آن نیروی بزرگی که به یاری آن برخاسته,
کسانی نبوده اند بترسند که اگر یاری نکنند و ارتداد پیشه کنند کشته می شوند, بلکه
نیروی ایمان ناب مسلمانان و نهادهای بزرگ دینی بوده که در لحظه های سرنوشت به
رویارویی با استعمار برخاسته است.

قدرت اسلام, سرچشمه در نیروی احتجاجها و اصول مهم و سنتهای نیکو و روان آن دارد.
چنگ زدن مسلمانان به اسلام, سرچشمه از ایمان راسخ آنان دارد که در برابر هر دشواری
آنان را نگه داشته است و از این روی, پذیرفتنی نیست یا خردمندانه نیست که شماری
ادعا کنند: ترس از قتل مرتد موجب حمایت از اسلام شده و باعث شد تا خود مسلمانان
علیه اسلام شورش نکنند! بلکه مسلمانان همه نیازهای خود را در دین خود یافتند و به
پاسخهای آن نیز بسنده کردند و همین سبب شد تا این دین در دلهای آنان جا خوش کند.

در جامعه آزاد, ایمان شکوفا می شود و در جامعه بسته, تنها و تنها, ظواهر دینی حفظ
می گردند. برخورد با آزادی عقیده, بی گمان و به طور حتم, به برخورد با آزادیهای
دیگر می انجامد; زیرا مادر آرزوها, آزادی عقیده است. هنگامی که آزادی عقیده حرام می
شود, به زودی این حرمت, به آزادی فکر و اندیشه می رسد و به گردن نهادن آدمی در
برابر حکومت و سپس به ناسازگاری سیاسی و حرکت در جاده استبداد و حکومت مستبدانه,
ستمگرانه و جبارانه.

با وجود همه آن چه گفته شد و نیز دلیلهای روشن و درخور اطمینان پیشین, بیش تر
اندیشه وران مسلمان معاصر و گروهی از عالمان پیشین نیز, به آزادی عقیده به روشنی
اعتقاد دارند. کسانی چون سرخسی و ابن القیم جوزی و محمد عبده و عبدالوهاب حلاف و
عبدالعزیز شاویش و راشد الغنوشی. و نیز از میان حقوقدانان مسلمان, فتحی عثمان و
عبدالمجید متولی و حسن الترابی در این باره اظهارنظر مثبت کرده اند.

مساوات/برابری

آزادی و برابری دو پایه حقوق بشرند و از آن دو, همه حقوق دیگر, سرچشمه می گیرند. و
به همین دلیل, در اعلامیه جهانی حقوق بشر در بند ۳۰ از دو حق آزادی و برابری با
تأکید فراوان یاد می شود.

ماده اول:

(همه مردم آزاد به دنیا می آیند و در کرامت و حقوق انسانی برابرند. آنان دارای عقل
و وجدانند و بر آنان لازم است تا با یکدیگر با روح برادری و برابری تعامل کنند.)

ماده دوم:

(هر انسانی حق بهره برداری از همه حقوق و آزادیها را بر پایه این اعلامیه دارد,
بدون فرق, بویژه تفاوتهای نژادی یا رنگ پوست, یا جنسی یا زبانی, یا دینی, یا
اعتقادی و سیاسی یا غیر سیاسی, یا جغرافیایی یا اجتماعی یا ثروت, یا هر وضع دیگر.
گذشته از این جایز نیست تا تفاوتی بر پایه وضع سیاسی یا قانونی یا دولتی در شهری یا
اقلیمی که شخص به آن جا منسوب است, چه مستقل باشد چه تحت وصایت یا غیرمتمکن از
استقلال شخصی, یا در تحت هر قیادت دیگری که برای افراد به وجود آید.)

و از باب تأکید دوباره بر حق برابری, اعلامیه جهانی حقوق بشر, در آغاز هر بند بر
فراگیر بودن این حقوق, تکیه می کند که با تکرار واژه (برای هر فرد) یعنی انسان,
آمده و نیز علاقه بسیار وجود داشته تا واژه برابری و برادری کامل تکرار شود. هنگامی
که فردی به طبیعت خود, بر فرد دیگر برتری نمی یابد, مفهوم آن این است که: جنس خاص
یا عنصر برگزیده در میان مردم وجود ندارد.

البته آن چه در این اعلامیه آمده, در قرآن کریم نیز وجود دارد آن جا که می فرماید:

(یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده)۳۰

ای مردم, پروا کنید از پروردگارتان که شما را از یک تن آفرید.

اعلامیه رسمی دولت سعودی در سال ۱۹۷۰م تأکید دارد که اسلام در کرامت و حقوق اساسی,
میان انسانها فرق نمی گذارد, نه در نژاد و جنس و نه در نَسَب و نه در مال چنانکه
پیامبر(ص) فرمود:

(لافضل لعربیٍ علی اعجمیٍ ولا لابیضٍ علی اسود الاّ بالتقوی)۳۱

هیچ برتری عرب بر عجم ندارد, نه سفید بر سیاه, مگر به تقوای الهی.

این اعلامیه, همچنین به روشنی بیان می کند: حقوق بشر در اسلام بیش تر از آن چیزی
است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است. زیرا در قانون اسلامی, فرق گذاشتن, حتی
به سبب کینه, یا دشمنی میان افراد نیز (به هنگام داوری) ممنوع است جایی که می
فرماید:

(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوّامین للّه شهداء بالقسط ولایجرمنّکم شنآن قومٍ علی
الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون)۳۲

ای کسانی که گرویده اید, برای خدا بر پای باشید و گواهی به داد دهید. دشمنی گروهی,
وادارتان نکند که داد نکنید. داد کنید که به پرهیز نزدیک تر است. خدا بر آن چه
کنید, آگاه است.

اسلام منادی وحدت خانوادگی انسان است و رسول خدا(ص) فرمود:

(الخلق کلّهم عیال الله و أحبهم الیه انفعهم لعیاله)۳۳

مردم, همه, خانواده خداوندند و دوست داشتنی ترین کسان در نزد خداوند, کسانی هستند
که به خانواده او بیش تر خدمت می کنند.

داستان برابری انسانها در اعلامیه حقوق بشر گفت وگوی گسترده ای را در بیرون و درون
جامعه اسلامی موجب شده که هنوز ادامه دارد. موضوع بحث نیز, چند قضیه مهم است که از
نظر غیر مسلمانان در احکام اسلامی وجود دارند و با اصل برابری انسانها, ساز در نمی
آیند.

مهم ترین این گزاره ها, این چندتاست:

۱. حقوق غیر مسلمانان در قلمرو دولت اسلامی. آیا این حقوق با شهروندان مسلمان برابر
است؟ و آیا غیر مسلمانان حق رسیدن به پستهای اجتماعی و سیاسی را بسان هموطنان
مسلمان خود دارند؟

۲. نظام پرداخت جزیه, با حق برابری همه شهروندان سازگاری دارد؟

۳. حقوق زن آیا با مرد مساوی است؟ آیا زن حق ولایت دارد؟

گزاره هایی چون قوّام بودن مرد نسبت به زن, میراث زن, شهادت او, حرمت ازدواج زن با
مرد غیر مسلمان و تعدد زوجات, بر اصل عمومی برابری چه اندازه اثر می گذارند؟

این گزاره ها تا همین امروز محل بحث و گفت وگو و اجتهادات فکری میان متفکران و
فقیهان اسلامی بوده است و نیز وسیله طعن و خرده گیری و شک و شبهه افکنی در نظام
برابری در قانون اسلامی است.

بنابراین, بسیار مهم است تا آرای فقیهان و اجتهادات آنان را درباره این گزاره ها
بررسی کنیم.

حقوق غیر مسلمانان در دولت اسلامی

پرسش مطرح در این مجال آن است که آیا شهروند غیر مسلمان در دولت اسلامی از حقوقی
برابر با شهروند مسلمان برخوردار است و مسئولیتهای برابر با او را داراست. یا
شهروند درجه دو به حساب آمده و از او با اصطلاحات خاص مانند اهل ذمه یا ذمّی یاد می
کنیم؟

راشد الغنوشی از دشمنان اسلام و جاهلان به قانونها و آیینهای آن و کسانی که کوشیده
اند تا مفهوم ذمّی را بزرگ کنند و ذهن ها را پریشان سازند, سخت خرده می گیرد و از
آنان انتقاد می کند. و برای تأیید این سخن, از دائرهالمعارف الاسلامیه نمونه ای می
آورد که در آن خاورشناس, مک دونالد, در بحث از واژه ذمّی نوشته است:

(اهل ذمّه به عنوان شهروندان در نظر دولت اسلامی به حساب نمی آیند.)

غنوشی اصرار دارد تا بفهماند که اصل برابری, اصل نخست در دادوستدها و رفتارها و
کردارهای انسانی, در جامعه اسلامی است. به نظر او, اصطلاح (اهل ذمّه) هرگز در
اندیشه سیاسی اسلامی به کار نرفته است, هنگامی که دولت دینی بر پایه شهروندی و
برابری حقوق و مسئولیتهای آنها شکل گرفته است.

گواه غنوشی, دولت اسلامی در صدر تاریخ اسلام است و نیز صحیفه حضرت رسول(ص) درمدینه
که برای حلّ مشکل شهروندی در جامعه ای با ادیان و مذاهب گوناگون صادر شده است. در
این صحیفه برای همگان, بدون استثنا, حق شهروندی یکسان قائل شده است و این که به
روشنی ساکنان شهر مدینه را, با وجود یهودیان, در برابر بیرون آن شهر, امت واحده به
حساب می آورد. یعنی امت سیاسی که افراد آن با اراده ای مشترک در زندگی صلح آمیز و
پیوستگیهای دوستانه, با دولت متعهد به دفاع از آن به سر می برند.

عبدالکریم زیدان و محمد سلیم الهوا, به همین نکته و نظر شیخ راشد الغنوشی رسیده اند
و آن این که آن چه در جامعه های اسلامی ما در مفهوم شهروندی رخ داده, برابری میان
شهروندان, به خلاف آیینها و مذهبهای گوناگون آنان است.

در اساس, دولت اسلامی بر پایه شهروندی شکل گرفته است و همین سبب شد تا نیازی به
مفهوم اهل ذمّه نباشد و بنابراین, اصل, برابری شهروندان است.

شیخ مهدی شمس الدین, رئیس مجلس عالی اسلامی شیعیان لبنان تأکید دارد:

(احکام ذمّی در حال حاضر, مانند آن چه در عصر خلفای راشدین و امویان و عباسیان بود
وجود ندارد.)

و در ادامه, خواهان بازنگری در این باب فقهی شده است.

محمدحسین فضل الله می گوید:

(دولت اسلامی هرگز تفاوتی میان شهروندان خود نمی گذارد, مگر در آن چه که در
اساسنامه دولت وجود دارد, زیرا مبنایی برای مساوات و برابری جز این نیست.)

ایشان به موضوع جزیه نیز اشاره کرده و گفته است:

(جزیه در قرآن کریم, تنها در یک آیه نازل شده است:

قاتلوا الذین لایؤمنون باللّه ولا بالیوم الآخر ولا یحرّمون ما حرّم الله و رسوله
ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یُعطوا الجزیه عن یدٍ وهم صاغرون)۳۴

با کسانی به نبرد برخیزید که به خدا و روز بازپسین نمی گروند و آن چه را خدا و
پیامبرش, ناروا داشته اند, ناروا نمی دارند و به کیش راست, گردن نمی نهند. از آنان
که کتاب دادیم شان, تا جزیه را خود, به دست خویش و به خواری پردازند.

آیه شامل همه اهل کتاب نمی شود, زیرا ویژگی های موجود در آیه با آنها انطباق ندارد.

ایشان, بازدارنده ای نمی بیند که اهل ذمّه, مانند مسلمانان مالیات بپردازند و به
این ترتیب, جزیه دیگر موضوعیت ندارد; زیرا به گفته ایشان, در این صورت اهل ذمّه,
بیش تر از جزیه پرداخت خواهند کرد و پای بندی و تعهد خواهند داشت.

فضل الله بر این نظر است: امروز قانون, قانون پیمانها و تعهدها میان همه شهروندان
در دولت اسلامی است و بر این اساس, مسلمان و غیر مسلمان حق دارند تا به گونه یکسان
در سیاست عمومی دولت نقش آفرینی کنند و شرکت جویند و از راه جایگاه جمعیتی و سیاسی
خود, نظر و دیدگاه خود را به کار بندند.

داستان اختلاف در موضوع غیر مسلمانان شهروند دولت اسلامی, تنها به اصطلاح اهل ذمّه
پایان نمی پذیرد, بلکه به قضیه مهم تری کشیده شده و آن این که آیا غیر مسلمانان حق
دارند در جامعه اسلامی و دولت اسلامی, سرپرستی کاری را به عهده بگیرند و پستی را به
چنگ آورند.

الانباء شنوده, پاتریاک (بطریرک) قبطی های مصر, در روزنامه البلاغ الجدید در ۲۹
مارس ۱۹۹۵م می نویسد:

(غیر مسلمانان, هیچ گونه جایگاهی در پستهای اداری جامعه های اسلامی ندارند, حتی
نگهبان هم نیستند; زیرا نگهبان هم برای حمایت از ساکنان بر آنها ولایت دارد. و می
دانیم که هیچ مسیحی حق قضاوت بر مسلمان را ندارد.)

این اشتباه که الانباء شنوده, آن را ذکر کرده, براساس دیدگاه فهمی هویدی از سه آیه
قرآن برداشت شده است. شماری از آنان چنان این آیات را قراءت می کنند که گویا براساس
آنها, همه بابهای ولایت و سرپرستی در جامعه اسلامی به روی غیر مسلمانان بسته شده
است.

به نظر هویدی, اشتباه اصلی آن جاست که بسیاری از خوانندگان آثار اسلامی, فرقی میان
دین که مصدر و منبع وحی است و فقه که حاصل اجتهاد بشری است, نمی گذارند. وحی الهی
از هرگونه خطا به دور است, در حالی که فقه, اجتهاد و برداشتی است از قرآن که قابل
انکار است و هیچ گونه از آن دارای عصمت نیست.

اما آیه های سه گانه قرآنی مورد اشاره شنوده, عبارتند از:

(لایتّخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من اللّه فی
شیء الاّ ان تتقوا منهم تقاه ویحذّرکم الله نفسه والی اللّه المصیر.)۳۵

گرویدگان, ناباوران را به جای گرویدگان به دوستی نگزینند. هر که آن کند, در چیزی
[در پیمان و عهدی] از خدای نیست, مگر آن که از ایشان, پرهیزید. خداوند شما را از
خود هشدار می دهد و بازگشت خود به سوی خداست.

(یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم لایألونکم خَبالاً وَدُّوا ماعنتّم
قد بَدَتِ البغضاءُ من افواههم وما تُخفی صدورهم اکبر قد بینّا لکم الآیات ان کنتم
تعقلون.)۳۶

ای کسانی که گرویده اید, از جز خودتان دوستانی همراز مگیرید که شما را تباهی ای فرو
نگذارند. دوست دارند که در رنج افتید. دشمنی از دهان شان [از زبانها و گفتارشان]
آشکار است و کینه ای که در سینه هاشان پنهان کنند, هنوز بیش تر است. آیه ها را بر
شما باز نمودیم, اگر خود, خرد بورزید.

(یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء)۳۷

ای آنان که گرویده اید, یهودان و ترسایان را دوست مگیرید.

دانشور مسلمان, فهمی هویدی, تأکید دارد: آیات سه گانه یاد شده درباره دادوستد عادی
با غیر مسلمانان, در جامعه اسلامی نیست. چنانکه شیخ محمد غزالی می گوید:

(همه آیات درباره کسانی است که نابودی اسلام را وجه همت خود ساخته و از دَرِ ستیز و
محاربه با مسلمانان درآمده اند.)

ابن جریر طبری می نویسد:

(آیه (لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیا) ۳۸ترساندن مؤمنان ازین که مبادا در برابر
دین خود, به همیاری کافران و پشتیبانی آنان دل ببندند و در برابر مسلمانان از آنان
کمک بخواهند و آنان را به مخفی گاه های خود راهنمایی کنند که هرکس چنین کند, از نظر
خداوند, چیزی نیست.)

درباره آیه دوم:

(یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانهً من دونکم)۳۹

ابن جریر طبری می نویسد:

(خداوند مؤمنان را بازداشته ازین که از میان کسانی که می دانند قصد خیانت به
مسلمانان و اسلام را دارند کسانی را دوست خود قرار دهند.)

در تفسیر المنار آمده است:

(تو می بینی که این ویژگیها, که براساس آن, خداوند از دوستی با ایشان, مسلمانان را
بازداشته, فرض کن این ویژگیها در کسانی باشد که موافق تو در دین و جنس و نسب بوده,
ولی قصد ضربه زدن به مسلمانان را داشته باشند, عقلاً جایز نیست آنان را نیز دوست
خود قرار دهی.)۴۰

او در ادامه می نویسد:

شماری از خاورشناسان و مسیحیان از این نکته سنجیها و ریزه کاریهای ادبی چشم پوشی
کرده و گمان برده اند که نهی به طور مطلق درباره کسانی است که اختلاف دینی با
مسلمانان دارند.

اما آیه سوم:

(یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء)

شیخ محمد غزالی بر این باور است که شماری, این آیات را از ماقبل و مابعد خود جدا
کرده اند و سپس نتیجه گرفته اند که اسلام, به طور قطع, از دوستی با یهودیان و
مسیحیان, بازداشته است; در حالی که به نظر او, چنین معنای فراگیری را به آیه بار
کردن, باطل است; زیرا آیه هایی که به این آیه چسبیده اند و پیوند موضوعی با آن
دارند, روشن می سازند که آیات برای پاک سازی جامعه اسلامی از آفتها, آسیبها و
آلودگیهای منافقان از جانب حق تعالی فرو فرستاده شده اند و گروهی نابکار از اهل
کتاب که اعلان جنگ با مسلمانان کرده اند.

ییهودان و ترسایان, در این آیات مردمانی اند که با مسلمانان در حال جنگ و ستیزند و
در این مرحله چنان قدرت مند شده اند که شماری از مؤمنان کم ایمان به این فکر فرو
رفته بودند که با آنان از در دوستی وارد شوند و با آنان همراه گردند که این آیه
نازل شد و نیتهای مؤمنان ترسو را در دفاع از دین اسلام آشکار کرد:

(فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره فعسی الله ان
یأتی بالفتح او امر من عنده فیصبحوا علی ما اَسرّوا فی انفسهم نادمین)۴۱

کسانی را که در دلهاشان بیماری است, بینی که در دوستی شان شتابند و گویند: بیم از
آن داریم که گزندی مان رسد. بسا که خدا پیروزی آرد, یا کاری از نزد خویش کند و آنان
از آن چه به دل نهان داشته اند پشیمان گردند.

در این آیات, قرآن پیاپی از مؤمنان می خواهد و به آنان فرمان می دهد با کسانی که در
حال جنگ با مسلمانان اند بستگی و پیوند خود را ببرید:

(یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الذین اتّخذوا دینکم هزواً ولعباً من الذین اوتوا
الکتاب من قبلکم والکفار اولیاء واتقوا الله ان کنتم مؤمنین. واذا نادیتم الی
الصلات اتخذوها هزواً و لعباً.)۴۲

ای آنان که گرویده اید, کسانی را که به ایشان پیش از شما نامه داده شده است و دین
تان را فسوس و بازی گرفته اند و نیز ناباوران را دوست مگیرید. پروای خدا کنید, اگر
گرویده اید. و چون بانگ نماز سر دهید, آن را به فسوس و بازی گیرند. این بدان است که
ایشان, مردمی اند که خرد نمی ورزند.

اندیشمند مسلمان, فهمی هویدی, پس از بررسی آیات و تفسیر آنها, به این نتیجه آشکار
می رسد که در این آیات, یا تفسیر آنها, چیزی از قید و شرط برای غیر مسلمانان هم
پیمان با مسلمانان که به خاطر آن, نتوانند به پستهای دولت اسلامی برسند, وجود
ندارد.

این نکته را تاریخ اسلامی نیز گواهی می کند غیر مسلمانان در شؤون گوناگون و پستهای
اداری اسلامی حضور داشته اند. ترسایانی, فرماندهان سپاه مسلمانان در بغداد و اندلس
بوده اند.

فهمی هویدی, اشکال اصلی را به چگونگی دادوستد و برخورد ما با متون شرعی برمی گرداند
و نیز با برخورد ما به اجتهادهای فقهی موجود در میراث اسلامی که محکوم به محدودیت
در زمانها و چگونگیهای دیگری بودند که به کلی با حال و روز و چگونگی امروزی ما فرق
دارد.

اشکال و ایرادی که همواره به موضوع ولایت غیر مسلمانان در جامعه اسلامی وارد می
شود, همان پستهای اداری است که اجتهاد تازه و استنباط نوینی را از شریعت لازم دارد.
در مَثَل, بنا بر نظر پیشینیان, قاضی باید مجتهد باشد و احکام را استنباط کند و
فتوا بدهد. چنانکه همین قید و شرطها درباره خلیفه نیز وجود داشته است. ولی امروزه
واقعیتها دگرگون شده اند. به نظر هویدی:

(وضع قاضی با گذشته عوض شده زیرا امروز قاضی در زیرمجموعه قوانین ثابت قضایی قرار
دارد که کتاب قانون خود دارای شروح و بیانهایی است و قاضی فرد به شمار نمی آید;
بلکه عضو هیأت حاکم است و حکم او, درخوری نقد از سوی محاکم بالاتر را دارد; و از
این روی, نیازی نیست که قاضی مجتهد باشد, همان که به نظر پیشینیان شرط نخستین
مباشرت و پذیرش مسؤولیت قضا در اسلام بوده است.)

توفیق الشادی نیز, بر این نظر است که: شرط اجتهاد, امروزه برای رئیس دولت نیز ضروری
نیست, بلکه بهتر به نظر می رسد که مجتهد نباشد, تا نتواند نهادهای دولتی جدید را,
که وجود آنها از ویژگیهای دولت جدید است, به دلیل اجتهاد, از کار بازدارد.

فقیه حقوقدان, طارق بُشرا, بر این نظر است که: تصویر موجود از ولایات (پستهای
اداری) در میراث فقهی, در موارد گوناگون, هیچ بستگی با نظم جدید سیاسی و اداری جهان
اسلام ندارد; زیرا اختیارات امام و وزیر به هیأتهای اجرایی بسیاری واگذار شد و از
جنبه عملی قدرت اجرایی, هرگز در اختیار یک نفر نیست.

حاکم, امروزه هرگز دارای سلطه و قدرت مطلقه نیست; بلکه در چارچوب قانون, از
اختیارهایی برخوردار است. بنابراین, سلطه و اقتدار فردی که فقیهان در ولایات عامّه
(پستهای اداری عمومی) در نظر داشتند و رأی شان بر آن بود, دگرگونی پیدا کرده و بین
بسیاری از نهادهای اداری, بخش شده است و قراردادهای اجتماعی جانشین قراردادهای فردی
گردیده است.

البُشری, مشارکت غیر مسلمانان را در اداره دولت, با نظام مشارکت حل شده می داند. و
فهمی هویدی, بر این نظر است:

(اندیشه دور کردن غیر مسلمانان از ولایات و پستهای عمومی اداری, ربطی به شریعت
اسلامی ندارد.)

زن و برابری با مرد, حقوقی اسلامی۴۳

برابری زن و مرد از قضایایی است که میان مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و مفاهیم
حقوقی اسلامی درباره آن, ناسازگاری دیده می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.