پاورپوینت کامل کارنامه مجلّه حوزه در تحریف زدایی از تاریخ حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کارنامه مجلّه حوزه در تحریف زدایی از تاریخ حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کارنامه مجلّه حوزه در تحریف زدایی از تاریخ حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کارنامه مجلّه حوزه در تحریف زدایی از تاریخ حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۶۵

پیشینه حوزه های علمیه, با تلاش و تکاپوهای بنیادین, درآمیخته است. روشنگری, هدایت,
ارشاد, بازشناساندن حق از باطل, راه از بی راه, گستراندنِ فرهنگ اسلامی, پیشبرد
دانش و بنیان گذاری پایه های تمدن, برپا داشتن عدالت اجتماعی, بخشی از کارکرد
روحانیت و علمای بیدار و آگاه شیعی است که در لابه لای تاریخ این نهاد مقدس, بازتاب
یافته است.

دیانت شالوده تمدن اسلامی

تاریخ, به روشنی نشان می دهد که شالوده تمدن اسلامی, بر دیانت استوار بوده و
عالمانِ دین, پرچمدار مدنیت بوده اند, مدنیتِ برخاسته از دین و سرچشمه گرفته از
معارف ناب.

مشعلداری جهان اسلام در عرصه دانش, مدنیت, مبارزه با ستم, فقر, ناهنجاریهای
اجتماعی, از سده های پسین, بر عهده این نهاد بوده است که نمونه های بسیاری می توان
ارائه داد و برهه های فراوانی را می توان نشان داد و روی آنها انگشت گذارد که
عالمان دین, چه زیبا در سالم سازی جامعه و تعالی بخشی به کالبد روح آن, نقش آفرینی
کرده اند.

رهبری انقلاب اسلامی, درایت و شجاعت در رویارویی با استبداد و استعمار, حضور جدّی
در آوردگاهِ مبارزه با تهاجم خارجی و شرکت در بازسازی ویرانه های به جای مانده از
دوران ستمشاهی و… نمونه ای روشن, رخشان, افتخارآفرین از کارکردِ حوزه های دینی و
عالمانِ پرورش یافته و دانش آموخته در این نهادِ مقدس است.

نیاز به تجربه و دانش علمای پیشین

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و غلبه اسلام بر طاغوت, عالمان دین و طالب علمان, برای
انجام رسالت و وظیفه هدایت گری, روشنگری, مبارزاتی, سازندگی و عمران, بسیج مردم و
پی ریزی بنیادهای فکری و فرهنگی, نیازمند بهره گیری آن به آن از تجربه های راهگشای
مردانِ عرصه فرهنگ و دانش هستند, عالمانی که در دورانهای پیشین حرکتی آفریده و یا
بنیانهای فکری و فرهنگی را پی ریخته اند. تجربه هایی که بشود با آنها, جامعه دینی
نوین بنیان گذارد و گامهای بلند در تعالی جامعه برداشت, فقر را مهار کرد, عدالت را
گستراند و فرهنگ سالم و معنویت ناب را نهادینه ساخت.

کارنامه پیشینیان روشن اندیش, مصلح و برخوردار از دانش و بینش رخشان حوزه های دینی,
ایران, عتبات عالیات, لبنان و… آن گونه که باید و شاید برای مردم و طالب علمان و
فرهیختگان, روشن نشده است.

بی خبری حوزویان از کارکرد اجتماعی, سیاسی, فرهنگی, تربیتی و علمی عالمان مصلح و
بیدارگر پیشین حوزه ها و در دوره های گوناگون, پیامدهای ناگواری به بار آورده و می
آورد که باید برای آن چاره اندیشید و موجها و حرکتهایی آفرید, تا آگاهی از حرکتهای
بنیادین علمای بزرگ دورهای پیشین, به ذهن و فکر طالب علمان راه یابد و در حرکتهای
اجتماعی, فرهنگی و تربیتی به کار آید. نباید از تاریخ نگاران بیگانه از حوزه,
ناآشنای به نقش آفرینی عالمان در عرصه های گوناگون و یا ناباور به این نقش
آفرینیها, یا وابسته به دربارها و بیگانگان, مادی گرا, غرب زده و… انتظار داشت
تاریخ حوزه ها را بنگارند و آن چه روی داده, به قلم بیاورند که این انتظاری است بی
جا و هیچ گاه برآورده نخواهد شد. به امید این که دیگران, به طور دقیق کارنامه علمای
دین و حوزه ها را ترسیم کنند, نابخردانه است و چنین امیدی به حقیقت نخواهد پیوست.

حوزه ها, از این که در گذشته به این مهم; یعنی نگارش تاریخ حوزه ها و نمایاندن نقشِ
برجسته علمای دین, به گونه دقیق و همه سویه و راهگشا, در هر دوره, اهمیت نداده و از
کنار آن, سهل انگارانه و بی تفاوت گذشته اند, خسارتی جبران ناپذیر, به حرکتهای
اسلامی و شیعی زده و نسلهای بعدی را از ریز خیزشهای بزرگ و درس آموزیهای آن جنبشها
محروم ساخته اند.

امّا امروز باید از گذشته عبرت گرفت و دچار آن اشتباه های جبران ناپذیر و خسارتهای
بسیار عمیق نشد و به تلاش برخاست هم رویدادهای گذشته را, با کمک از آگاهان و اسناد
و مدارک به جای مانده, بازسازی کرد و واقع را نمایاند و هم رویدادهای کنونی را دقیق
ثبت کرد و پاسخ تحریف گران را, بدون فوت وقت, داد, تا آیندگان, از تلاشهای سترگ و
قهرمانیها و حماسه آفرینیهای علمای سرتاسر دنیای اسلام, بی خبر نمانند.

کم کاری حوزه ها در حفظ میراث خود

حوزه ها در حفظ میراث خود, کم کاری کرده اند. بی اهمیتی حوزه ها, حوزویان و عالمان
آگاه و بیوتات, در نگهداری اسناد و مدارک, در نگارش و ثبت حماسه ها و خاطراتی که
علمای حاضر در صحنه ها و نقش آفرین در حماسه ها, برای نزدیکان و شاگردان گفته اند,
حوزه ها را برای مدت بسیار بسیار طولانی, از قافله تمدن بشری, واپس نگهداشته است که
این خسارتی است بزرگ و غیر درخور جبران.

شاید کسانی بگویند, دستگاه های جور و سانسورچیهای وابسته به قدرتها و دربارها, چنین
اجازه ای به اهل علم و حوزه ها نمی دادند و به هیچ روی, نمی گذاشتند واقع نگاری
کنند و البته این درست است, نه در همه موردها.

آیا نمی توانستند تاریخ پرفراز و نشیب روحانیت, شکستها و پیروزیها, کامیابیها و
ناکامیها, تدبیرها و بی تدبیری ها را بنگارند, پنهان و به دور از چشم اغیار
نگهدارند و در روزگار مناسب چاپ کنند و نشر دهند و اگر در دوران حیات خود مجال این
کار نیافتند, در آخرین و واپسین روزهای حیات به افراد امین بسپارند که اگر فضای
آزادی پدید آمد نشر دهند؟

زندگی سیاسی, مبارزاتی, علمی و تربیتی علمای بزرگ, نقش آنان در تربیت طلاب و ارشاد
مردم, چگونگی برخورد آنان با مشکلات و ناهنجاریهای جامعه و ستم پیشگان,
استعمارگران, خوانین, یاغیان و….

ییا با پدیده الحاد, حرکتهای غیر دینی, فرقه سازیها, موجهای فرهنگی بیگانه و… را
باید به گونه ای به آیندگان می رساندند و نسلهای بعدی را می آگاهاندند. مدارک و
اسناد را و نامه های مهم علمای بزرگ و مراجع تقلید و زعمای حوزه های علمیه را به
عنوان گنجینه ای گرانبها نگه می داشتند و دست به دست, به نسلهای بعدی می رساندند.
ما اکنون از نامه ها, اسناد و مدارک مهم عالمان پیشین, حتی آیت اللّه حائری, آیت
اللّه بروجردی, بی خبریم.

حوزه های امروز, از تجربه های پیشینیان بی بهره اند. هم از تجربه هایی که برای رشد
علمی و بالندگی معنوی به آنها نیاز است و هم از تجربه های اجتماعی و سیاسی که در
برخورد با ناهنجاریهای اجتماعی و سالم سازی جامعه به کار می آیند و در مسائل سیاسی
می توان از آنها بهره برد.

دور ماندنِ امروز جامعه اسلامی از میراثهای گرانبهای معنوی, به خاطر به روی کاغذ
نیامدن و ثبت و ضبط نشدنِ شکوه آفرینیهای معنوی است که در روزگار گذشته, در جای جای
این دیار, در حوزه های پر شکوه, جبل عامل, حلّه, کربلا, نجف, سامرا, اصفهان, تهران,
مشهد و قم, رخشش و درخششی داشته و بس چشم نواز و حیرت افزا بوده است.

افزون بر این کوتاهی ها و سهل انگاریها و بی تفاوتیها در ثبت و ضبط تاریخ, نباید از
لجن پراکنی قلمهای کینه ورز, کتمان گریهای قلم بمزدان و وارونه نویسیهای آنان چشم
پوشید که سخت ویران گر و تباهی آفرین بوده اند و آن چه برای ما به جای گذاشته اند,
سخت آزار دهنده و اشمئزازآور است. از باب نمونه, بنگرید به آن چه که از زیردست
دربار پهلوی به نام تاریخ بیرون آمده است. کتابهای تاریخی این دوره, آکنده از دروغ
است, یا کتمان حقیقتها و وارونه جلوه دادنِ واقعیتها.

تاریخ نگاریهای غرض آلود پس از نهضت پانزده خرداد

نهضت پانزده خرداد ۱۳۴۲, به رهبری امام خمینی, با نقش آفرینی عالمان بیدار و طالب
علمان شجاع و دلاور, در کتابهای تاریخ, نه تنها بازتاب نیافت ـ که انتظارش هم نمی
رفت ـ وارونه جلوه داده شد. البته, از تاریخ نگاران درباری, انتظار واقعیت نگاری
نبود. اما از کسانی که انتظار می رفت این حرکت مردمی و ضد تحجر و استثمار و استعمار
را بازتاب دهند, کلمه ای در این باب نگفتند و ننوشتند. کتابهای خود را از هر رطب و
یابسی انباشتند, جز از کلمه انقلاب, حرکت, خیزش و رستاخیز پانزده خرداد.

بله, کسانی که ادعای روشنفکری, واقع نگری و بی طرفی در نگارش تاریخ و رویدادها
داشتند, از کنار این رویداد بزرگ تاریخ معاصر, سرد و بی تفاوت گذشتند. رویدادی که
اثر عمیق در باورها گذاشت و دگرگونی فرهنگ مردم را در پی داشت و خیزشهای بعدی را به
دنبال. دربار پهلوی, تنها به کتمان گری, وارونه نویسی و تحریف آن و دادن حق السکوت
به تاریخ نگاران بسنده نکرد که هر آزاده ای هم دست به قلم برد و به نگارش تاریخ
پرداخت, قلمش را شکست و دهانش را دوخت. اگر پی می برد, عالمی, طالبِ علمی و آزاده
ای, نوشته و یا یادداشتهای تاریخی دارد, نیروهای امنیتی و سانسورچیهای خود را وامی
داشت, تا آن نوشته ها را از بین ببرند.

تاریخ نگاران درباری و استعماری, واقعیتها را نمی توانستند تاب بیاورند. از آگاهی و
بیداری مردم, سخت در هراس بودند. در سانسور و قلب حقایق, کار را به جایی رساندند که
در کتابهای تاریخی دست بردند و هرجا شمه ای از حقیقت را دیدند, قلب کردند, یا
زدودند و پس از این دست کاری, اجازه نشر دادند. در مجله حوزه, از این شگرد دربار,
چنین پرده برداشته شده است:

(پس از حماسه بزرگِ پانزده خرداد, رژیم پهلوی به تکاپو افتاد تا کارنامه سیاهی از
علمای بزرگِ پیشین ارائه دهد. از این روی, به تاریخ نویسی و تحریف تاریخ روی آورد و
در این راستا, از جمله آثاری که قلم بمزدهای وابسته به دربار, در آن دست بردند, جلد
دوم تاریخ سیاستگران دوره قاجار بود. در این اثر که پس از قیام پانزده خرداد نگاشته
شده, آورده اند:

(مقارن این ایام, سید محمد مجاهد, که یکی از روحانیون مقیم عتبات عالیات بود و
سالهای دراز, توسط قنسول انگلیس مقیم بغداد, از موقوفات قلابی هندوستان, متنعم
بوده, برای روشن کردن جنگ, مأمور ایران کردند…. حاجی میرزا آقاسی هم, که در سلک
ملاّها درآمده بود, علی رغمِ قائم مقام, با سید مجاهد و اعوانش, همدست شده و با
دسته عبدالله خانِ امین الدوله, بیرقدارِ سیاست انگلیس همکاری می کرد. این دار و
دسته, همه جا, قائم مقام را مخالف آزاد کردنِ مسلمانان قفقاز شهرت می دادند…)

سامان دهندگان کتاب, پس از این وانمود کرده اند, سید مجاهد, از موقوفات (اود) حقوق
دریافت می کرده, خواننده را به کتاب دیگرِ خان ملک ساسانی: (دست پنهان سیاست
انگلیس) ارجاع داده اند که گویا در آن, اسنادی وجود دارد که بیانگر حقوق بگیری سید
مجاهد از موقوفات (اود) هندوستان است. در حالی که خان ملک در آن کتاب, به وقف کننده
و انگیزه وی, برابر آن چه بر سر زبانها شایع بوده, پرداخته و درباره سید مجاهد,
سخنی به میان نیاورده است.

مجله حوزه با تکیه بر اسناد و مدارک, در پاسخِ خان ملک ساسانی و یا کسانی که در
تاریخ او دست برده اند (زیرا جلد دوم تاریخ او, به سال ۱۳۴۶ نشر یافته که سال فوت
خان ملک ساسانی است. یعنی در روزهایی که نویسنده در بستر بیماری بوده, کسانی مأمور
بوده اند که در فیشهای وی دست ببرند و به چاپ بسپارند) آورده است:

(موقوفه (اود) هندوستان به سال ۱۸۵۰م/۱۲۶۶هـ.ق بنیان گذاشته شده, در حالی که سید
مجاهد, به سال ۱۲۴۲هـ.ق دیده از جهان فرو بسته است. با این حساب, بیست وچهار سال پس
از درگذشت سید مجاهد, موقوفه (اود) هندوستان, بنیان گذاشته شده, حال چطور سید
مجاهد, حقوق بگیر موقوفه (اود) بوده است.)۱

ایادی رژیم شاه, برنامه راهبردی شان این بود که: جایگاه والای روحانیان و عالمان
دین را در بین مردم, درهم بکوبند. چون بدون ویران کردن این جایگاه, به هیچ روی رژیم
شاه نمی توانست به نقشه ها و برنامه های خائنانه خود, جامه عمل پوشد.

از این روی, وانمود کردند که علما, برخلاف مصالح ملی و میهنی حرکت کرده و در بسیاری
از حرکتهای سیاسی و اجتماعی, راه خطا پیموده اند.

دستهای پلید و آلوده, در سلک تاریخ نگاری, کاری کردند که مردم, بویژه تحصیل کردگان,
به حرکت روحانیت بدگمان شوند. قلم به دستان تجددگرا و غرب زده نیز در این پروژه, با
رژیم شاه همنوا شدند و هر یک از زاویه ای به ویران کردن میراثهای معنوی این سرزمین
پرداختند.

کم تر شخصیت برجسته و نامور مذهبی از گزند قلمهای مسمومِ غرب زدگان و قلم بمزدان
درباری در امان ماند. چهره هر یک از نقش آفرینان و تاریخ سازان حوزوی, به گونه ای,
زشت جلوه داده شد.

نسل جدید را, یا با چهره های تحریف شده و مخدوش روبه رو کردند, یا با چهره های نه
چندان مهم. یعنی با عالمانی که نقش اول را در یک حرکت بزرگ دینی و سیاسی در برهه ای
داشتند, به گونه ای برخورد کردند و آنان را به حاشیه بردند و ویژگیها و برجستگیهایی
که داشتند, فرو پوشاندند و به قلم نیاوردند که نسل جدید به جایگاه و پایگاه آنان پی
نبرد. در عوض, چهره های خائن, بی نقش و بسیار بسیار کم نقش را بزرگ جلوه دادند و
سبب گمراهی افراد شدند.

کافی است در این باره به لغت نامه دهخدا بنگرید که چسان از تبهکارانی چون رضاخان و
یپرم ارمنی با ستایش فراوان نام برده می شود و نسبت به علمای نقش آفرین در حرکتهای
سیاسی ـ اجتماعی بی مهری روا داشته می شود.

در این کتابِ مرجع و مهم, از شهید مدرس و رویارویی شجاعانه او با رضاخان و سرانجام
قهرمان آزادی, سخنی درخور آن مقام و نمایان گر روح بلند و حرکت شورانگیز او, به قلم
نمی آید و از شهادت آن مرد بزرگ به دست رضاخان, در تبعیدگاه, حرفی زده نمی شود و
مرگ او در تبعید, طبیعی جلوه داده می شود:

(سرانجام, پس از چند سال حبس و تبعید, در سال ۱۳۵۶ق در کاشمر, درگذشت و در همان جا
مدفون شد.)۲

روشنفکران و تاریخ نگاران این مرز و بوم, حتی کسانی که وابسته نبوده و از دایره امر
و نهی دربار بیرون بوده اند, از نظر ذهنی و فکری به گونه ای ساخته شده و رشد کرده
بودند که نمی توانستند اوج حرکت علمای دین را در برهه های حساس و نقش آنان را در
استقلال کشور و تاراندن دشمن از این دیار, دریابند و به سبب گرفتار آمدنِ در تارهای
عنکبوتی اوهام و خیالها و پندارهای روشنفکرمآبانه, از درک واقعیتها و حقیقت ناب
ناتوان بودند.

تنها تاریخ نگاران و روشنفکران درباری و غرب زده نبودند که به قلب حقیقت پرداختند
که تاریخ نگاران و روشنفکران شرق زده نیز, در این لجن زار غوطه ور بودند.

مجله حوزه, در دو دهه کار مطبوعاتی خود, افزون بر رو کردن دستهای پلید و آلوده
درباریان و غرب زدگان قلب گر واقعیت را در عرصه تاریخ نگاری, مارکسیستها را نیز
رسوا کرد و سخنان آنان را در تاریخ نگاری معاصر بی اعتبار ساخت و با غور و بررسی
تاریخ, نمایاند که تاریخ نگاران و روشنفکران مارکسیست, چه بی باکانه دروغ می گویند
و چه خائنانه, تاریخ سازی می کنند.

مارکسیستها, آن چه واقع شده و روی داده بود, نقل نمی کردند, آن چه لازم بود و برای
سیاستهای راهبردی آنان ضرورت داشت می ساختند. تاریخ می ساختند, تا به پندار خویش,
جا پای خود را در ایران استوار سازند.

از نگاه این تاریخ نگاران وارونه نویس, هرکس با سیاستهای شوروی همراه نبود, در صف
ارتجاع جای می گرفت۳ و هماهنگ و دنباله رو سیاستهای انگلیس.

در این بازی شوم, تحریف گری, سرلوحه کارشان بود. برای جای پا باز کردن در دل تاریخ
و ریشه دار وانمود ساختن حرکتهای مادی و مادی گرایانه, حرکتهای معنوی را به چیزی
نمی انگاشتند و برای آنها ارزشی قائل نبودند و آنها را حرکتهای کور قلمداد می
کردند. در این باره تفسیر و تحلیل آنان از جنبشهای ایران, درخور مطالعه است.

مارکسیستها, نهضت پانزده خرداد, به رهبری امام خمینی را, چون نه با نسخه غرب
هماهنگی داشت و نه با نسخه شرق, شورشی کور قلمداد کردند و از کنار آن گذشتند.

شگفت این که, نه تاریخ نگاران غرب زده و نه تاریخ نگاران شرق زده, آنی از قلب حقیقت
باز نایستادند, همچنان بر آن اصرار ورزیدند, حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی,
حاکمیت ارزشها, غلبه معنویت بر مادیّت. همان چیزی که هیچ گاه باورش نکردند و تلاش
ورزیدند, نادیده اش انگارند و آن را به حساب نیاورند و جبهه ای برای آن باز نکنند و
اثری و ردّ پایی در بین مردم و جایگاهی در قلبِ آنان برای آن نبینند و یا اگر می
بینند, بی تفاوت از کنار آن بگذرند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی, اینان به جای درس
آموزی و عبرت از رسوایی که خود و پیشینیان و آموزگاران شان به بار آورده بودند, باز
هم کینه توزانه رویه پیشین را پیش گرفتند و با بهره مندی از فضای باز سیاسی, در
فضاها و جبهه های گوناگون به مبارزه با روحانیت و انقلاب اسلامی پرداختند. در قالب
شعر, رمان, تاریخ نگاری, خاطره گویی, رمان تاریخی, داستان, فیلم و تئاتر و… با
بنیان گذاران این حرکت بزرگ و شکوه مند, به رویارویی برخاستند.

اینان, به این بسنده نکردند که پس از انقلاب اسلامی, به خرده گیری از عالمان زنده
حاضر در صحنه بپردازند و با آنان به رویارویی برخیزند و هدف خویش را پیش ببرند که
افزون بر شایعه پراکنی و ترور شخصیت عالمان حاضر در عرصه های انقلاب اسلامی و نقش
آفرین در رهبری مردم, به عالمان پیشرو در نهضتهای پیشین نیز, بی حرمتی کردند و با
لجن پراکنی علیه آنان, به گمان خود خواستند, الگوهای راستین روحانیت و ریشه های
فکری انقلاب اسلامی را خراب کنند. به مردم و نسل جدید, به زور دشنه زهرآگین تبلیغ
بقبولانند که روحانیت, همان گونه که در مشروطه و نهضت نفت, راه درستی را نرفت, در
این انقلاب هم, چنین خواهد کرد و شما مردم را دچار همان سرنوشت خواهد کرد. از این
روی از این راهی که می روید برگردید و با ما همراه شوید!

اینان, نه تنها در روزنامه, هفته نامه ها, ماهنامه ها و شبنامه های خود این جریان
را دنبال کردند که با نفوذ در بین نویسندگان و تدوین کنندگان کتابهای درسی سیاست
تحریف گری و وارونه نویسی و خدشه وارد ساختن به عالمان بزرگ را پی گرفتند. تا آن جا
که امام در واکنشی, از نویسندگانِ متعهد خواست: از میراثهای تاریخی و حیثیت بزرگان,
پاسداری کنند.

امام, در حکمی رئیس جمهور وقت, حضرت آیت اللّه خامنه ای را مأمور می کند:

نسبتهای ناروایی که در کتابهای درسی به آقایان بهبهانی و طباطبایی داده شده, اصلاح
کند. در این حکم آمده است:

(… باعث تعجب و تأسف است که نظام آموزشی کشور اسلامی ایران, نسبتی به مرحوم بهبهانی
دهد که حتی کسروی, با آن سوابق ضد اسلامی, درباره ایشان نمی دهد. کسرویِ ضد دین, پس
از تجلیل از آقایان: بهبهانی و طباطبایی, دستورِ بهبهانی و طباطبایی به مردم را در
پناه بردنِ به سفارت یک دولت بیگانه رد می کند. از حضرت عالی, که دلسوز اسلام و
انقلاب هستید, اکیداً می خواهم مسؤولی برای رسیدگی به این امور گذاشته, تا در تمام
این گونه موارد, شما را در جریان بگذارد….)۴

مجله حوزه و بازسازی تاریخ حوزه ه

این نشریه پیشاهنگ با دغدغه بازسازی تاریخ حوزه ها وارد گود شد. بازسازی تاریخ حوزه
ها را وجهه همت خود ساخت. بر آن شد نقش علمای دین و حوزه ها را در برهه های گوناگون
بنمایاند و الگوهای راستین را, یکان یکان, بشناسد و بشناساند و اندیشه و رفتار
سیاسی آنان را مشعل راه اصحاب خود و روندگان قرار دهد.

روشنگری دقیق و درستِ اندیشه ها و رفتارهای سیاسی, اجتماعی, تربیتی و فرهنگی عالمان
دین, در ادوارِ گوناگون, رسالتی بود که هر حوزوی و روحانی آگاه, در روزگار فتنه,
باید برمی داشت. در روزگاری که کسان و جریانهایی, به تبارتراشی برای خود رو آورده
اند, از خرد به دور است که روحانیت, از تبار خود غافل بماند و در شناسایی و
شناساندن آن کوتاهی کند. تا آن جا که جریانهای بی ریشه و بی بته, با پایین آوردن
سطح دید و نگاه عالمانِ بزرگ و پیشاهنگ در حرکتهای دینی و اجتماعی و تحریف و تفسیر
نادرست از اندیشه های آنان, تلاش ورزیده اند, جریان فکری خود را به ایشان پیوند
بزنند و چنین بنمایانند اندیشه شان, پرتو گرفته از اندیشه فلان شخصیت مصلح و فرزانه
تاریخی است. با سید جمال الدین اسدآبادی, میرزای نائینی و… چنین معامله کرده و می
کنند که حوزه های علمیه باید چاره ای بیندیشند و نگذارند چنین قله هایی گرفتار
کوتاه اندیشیها شوند و نیز نگذارند شخصیتها و بزرگان نقش آفرین در انقلاب اسلامی در
غبار کوتاه نظریهای جریانهای بی ریشه و بی اصل و نسب گم شوند.

رفتار و نوع برخوردی که امروز جریانهای بی ریشه با اندیشه ها و مبارزات سیاسی سید
محمود طالقانی, مصلح, مفسر و روشن اندیش روزگار ما است می کنند, زنگ خطری است برای
حوزه که باید به هوش باشد و هوشیارانه از اندیشه های بلند فرزندان خود پاسداری کند.

مجله حوزه از اوان تأسیس تاکنون, با همین نگاه به بررسی اندیشه های بزرگان حوزه, در
ادوار گوناگون پرداخته است. رسالت خود دانسته و می داند که اسناد تاریخی را بررسی
کند و لابه لای تاریخ را بکاود, اندیشه ها و کارکرد علمای بزرگ را در برهه های
حساس, که تحریف گران روی آنها دست گذاشته بودند, بنمایاند.

برای این هدف, راه های گوناگونی را پیمود: مقاله هایی عرضه کرد, ویژه نامه هایی
سامان داد و بخشی را هم ویژه ساخت برای پرس وجو از شاهدان عینی رویدادهای تاریخ
معاصر, نزدیکان و شاگردان علمای بزرگ و… در این حرکت, برگهای ارزنده ای از
رویدادهای مهم تاریخ حوزه ها و علما را بازسازی کرد و آنها را از خطر نابودی و
فراموشی در امان داشت و با این راهی مطمئن و هموار برای تاریخ پژوهان گشود.

و این پیام را به گوش تمامی اهل فکر و حوزویان رساند که دستاوردهای بزرگ و جاودانه
امروز, که در انقلاب اسلامی جلوه گر شده, ریشه در دیروز دارد و این روشنایی خیره
کننده و شگفت انگیز, قَبَسی از صدها سال رنج و تلاشِ عالمان آگاه و روشن ضمیر و
حوزه های پیشین است.

و به روشنی فهماند که همگان وظیفه داریم این گنجینه پر بها را بهتر بشناسیم و آن را
از تحریف و دگردیسی در امان بداریم که غفلت از پاسداری این گنجینه بزرگ و هویت
تاریخی, ما را با خسارتهای جبران ناپذیری دست به گریبان می کند.

در این گزارش, سرفصلهایی از کارکرد مجله حوزه, در تحریف زدایی از تاریخ حوزه های
علمیه فراروی اهل تحقیق و جست وجو گذاشته شده است, به امید این که مفید افتد و
راهگشا باشد.

عالمان و پادشاهان

از شبهه ها و پرسشهای مطرحِ دیروز و امروز, نزدیک شدن شماری از علمای دین به
دربارها و معاشرت با پادشاهان است.

به پندار اینان, این دسته از عالمان درباری بوده اند و برابر اسلام و مذهب شیعه,
امری ناپسند و ناشایست انجام داده و مورد نکوهش اند. زیرا نزدیک شدن و نشست و
برخاست با فرمانروایان و پادشاهان خونخوار, بی رحم, شقاوت پیشه و ستمکاری چون
هلاکوخان مغلول, شاه عباس, شاه طهماسب صفوی, فتحعلی شاه قاجار و… با هیچ منطقی
سازگار نیست.

این پرسش بجاست. پرورش یافتگان مکتب تشیع, نباید و نمی توانند با کسانی نشست و
برخاست داشته باشند و در سر و سامان دادن و به سامانی حکومتِ حکومت گران و
فرمانروایانی نقش بیافرینند که به ناحق و غاصبانه بر اریکه فرمانروایی مسلمانان
تکیه زده و ستم پیشه کرده و حق و حقوق مردم را نادیده می انگارند و هیچ حقی برای
مردم نمی شناسند و جز بر هوا و هوس حکم نمی رانند.

اما اگر مصلحت مردم و مهار ستم پیشه ای و رونق و گسترش آموزه های متعالی دین, کوتاه
کردن دست اشرار و پدیدآورندگان ناامنی و هرج و مرج, ایجاب کند که عالمی ذوفنون و
دارای دانشهای روز و کارآمد در عرصه های گوناگون, به پادشاه نزدیک شود و بتواند
طرحها, پیشنهادها و برنامه های اصلاحی خود را ارائه دهد و به پادشاه بقبولاند, بی
گمان, نزدیک شدن او به پادشاه در حد ضرورت, لازم و واجب است و اگر در این امر
کوتاهی کند, بازخواست خواهد شد.

عالمان دین در دستگاه فرمانروایان مغول

خواجه نصیرالدین طوسی, سرآمد دانشمندان, روشن اندیشان و سیاستمداران دوران خویش
بود. اگر او به حاکمان و فرمانروایان کاری نداشت, آنان با او کار داشتند. به هیچ
روی نمی گذاشتند گوشه عزلت را برگزیند و کاری به حکومت نداشته باشد. او باید یا در
بند می بود, یا در هرم قدرت, چون هر حکومتی از عزلت گزینی و کناره گیری او در هراس
بود و حکومتها می دانستند با این جایگاه و پایگاه علمی و سیاستی که دارد, آرام نمی
گیرد, دیر, یا زود, با محوریتی که در دانش و سیاست دارد, علیه حکومت دست به کار
خواهد شد. حکومتی که او را با خود همراه نمی کرد, نه پایگاه علمی داشت و نه پایگاه
مردمی. هر حکومت و حکومت گری نیاز به او داشت, تا از دانش و تدبیر او بهره برد. اگر
کمک نمی رساند, بی گمان باید گوشه زندان را برمی گزید.

خواجه, چون خردمند بود و با سیاستها آشنایی تمام داشت, خردمندانه دید از دانش و
فنونی که برخوردار بود و جایگاهی که در نزد فرمانروایان و پادشاهان داشت, به مصلحت
مردم و جامعه اسلامی بهره ببرد, از این روی, از اقبال پادشاهان و فرمانروایان به
خود, در راه گسترش دانشهای اسلامی, مهار قدرتهای ویران گر و آبادانی کشور, رفاه
مردم, جلوگیری از خونریزی و صلح و سداد بهره برد و کارنامه درخشانی از خود بر جای
گذاشت که با مطالعه دقیق و همه سویه زندگی او, بسیاری از زوایای تاریک روشن خواهد
شد و هر انسان دقیق اندیش و با انصافی از کالبد شکافی زندگی سیاسی و اجتماعی وی
درخواهد یافت که خواجه نصیر, نه تنها قدرتهای سرکش را مهار کرد که پایه های یک تمدن
نوین را هم در آن دوران پی ریخت و قلمروهای اسلامی را از تاریکی جهل, بی دانشی و
ویرانی رهانید.

مجله حوزه, نه از روی تعصب که با واقع نگری و برابر منطق و خرد, شمه ای از نقش این
بزرگ مرد دانشمند و سیاست مدار آینده نگر را در مقالی بازگفته است که به زوایایی از
آن در این جا, اشاره می شود:

(…شماری از صاحب نظران و مورخان بر این نظرند که تخت را از زیر پای عباسیان, خواجه
نصیرالدین طوسی, عالمِ بزرگ و سیاستمدارِ برجسته شیعه کشیده است; زیرا او جایگاه
بلندی در دستگاه مغولان داشته و دربار مغول و فرمانروای مغولان, هلاکوخان, با رأی و
تدبیر او کارها را سامان می داده. خواجه از این موقعیت بهره برده و هلاکو را
برانگیخته است که به بغداد, لشکر بکشد و امپراطوری عباسیان را درهم بکوبد…

اگر این تحلیل درست باشد و نگوییم امپراطوری عباسیان, از درون فرو ریخته بود و تاخت
مغول به سوی مقر فرمانروای آن در بغداد, تنها نقشی که داشت, جانِ خلیفه محتضر و در
حال جان کندن را زودتر از موعد مقرر, از کالبدش درآورد, یادآور می شویم: به هیچ
روی, ویران گریها, خونریزیها و وحشی گریهای مغول (اگر همه زوایای قضیه را بپذیریم)
با روحیه انسان دوستانه و اندیشه و باور و اعتقاد پاک خواجه طوس, که از اسلام
سرچشمه می گرفت و کارنامه درخشانش این را نیز نشان می دهد, سازگار نبود.

این دانشمند بزرگ و با تدبیر و دوراندیش, نه تنها شیعه را, که کیان اسلام را, از
نابودی حتمی نجات داد. گواهِ بر این, آزادی عملی است که همه فرقه ها در پرتو تلاش
این شخصیت والا, در دورانِ مغول, چه در بغداد و چه در دیگر شهرها و سرزمینهای
اسلامی, از آن برخوردار بودند.

این مردِ بزرگ در عصر تیره و تار ایلغار مغول, دانش و دانشمندان را که در آغاز
لشکرکشی این قوم سرکش به سرزمینهای اسلامی, به سُخره گرفته می شدند, به بالاترین و
والاترین پایگاه درخور خود رساند.

خواجه از شخصیت علمی و آبرو و جایگاه خود, در راه اعتلای اسلام و مسلمانان, به
بهترین وجه استفاده کرد.

هلاکو پذیرفت که به خواجه امکان دهد تا بر روی تپه های مراغه, زیج, یا رصدخانه
معروف ایلخانی را بنا کند و قرار شد موقوفات ایلخانی در اختیار خواجه قرار بگیرد و
خواجه با آن موقوفات, نه تنها رصدخانه, بلکه کتابخانه ای, با چهارصد هزار کتاب,
مدرسه و حجره های ویژه برای فقیهان, طبیبان, محدثان و حکما (با دادنِ حقوق, یا
راتبه و جامگی) پدید آورد و زبده علمای عصر را از هر گروه و فرقه و هر آیین و مسلک
و دین, در آن جا گرد آورد.

خواجه, با استفاده خردمندانه و از روی امانت از موقوفاتِ ایلخانی, رصدخانه را به
اهرمی برای نشر دانشهای مفید و کارساز و تربیت علما, دگرساخت و در محضر او,
شاگردانی بنام, مانند: علامه حلی, علامه قطب الدین شیرازی و… تربیت شدند.

او, با تدبیر, خرد, دانش, سیاست و بینش والای خود, قوم ویران گر مغول را به قومی
آبادگر و علاقه مند به کشاورزی و ایجاد قنوات و… بدل ساخت و پایه تمدنِ نوینی را بر
روی خرابه های تمدنِ عباسی بنا کرد.)۵

مجله حوزه, همین روش را برای بسیاری از علمای بزرگ که در کانون نگاهِ خرده گیرانه
خرده گیران و انتقادی انتقادگران در ادوار گوناگون قرار گرفته اند, در گوناگون
شماره ها و به گونه برنامه و سیاست راهبردی, دنبال کرده است و نقش برجسته, ماندگار
و حیاتی عالمانی را که برخی پنداشته اند, با پادشاهان ستم پیشه سر و سرّی داشته, یا
در انجام رسالت خود, نسبت به وحشی گریها, ستم پیشگیها, ناعدالتیها و تباه گردانیدن
حق و حقوق رعایا, کوتاهی کرده و با این که می توانسته اند در برابر آنان موضع
بگیرند, نگرفته و با دستگاه جور به رویارویی برنخاسته اند, به درستی و روشنی
نمایانده است.

روشن کرده است زجری که آنان در این مشی و سیاست کشیده اند, کم تر از عالمانی نبوده
که به اقتضای شرایط روزگار, به رویارویی با پادشاهان برخاسته و گرفتار رنج, درد و
شکنجه شده و سرانجام به شهادت رسیده اند. اگر نیت خیرخواهانه باشد و تلاش برای
اصلاح امور, عزت و تعالی مسلمانان و با برنامه ریزی دقیق, ریشه کن کردن ستم و کوتاه
کردن دست چپاول گران از بیت المال و… در هر جبهه ای از جبهه های مقدس بشود ایستاد,
عین صواب و حرکتی است خداپسندانه.

مجله حوزه, در برابر سیل شبهه ها و زیر سؤال بردن رفتار و کارکرد عالمان دین, دو
کار مهم و اساسی را سامان داد:

الف. بررسی مبانی فکری عالمانی که از این زاویه به زوایای زندگی شان نگاه شده و
شبهه هایی درباره مشی سیاسی شان در اذهان پدیدآمده است.

ب. بررسی اسناد و مدارک و مطالعه برهه برهه زندگی و شرایط روزگار و زمانه عالمانی
که متهم شده اند به گونه ای از وابستگی به دربارها و مماشات در برخورد با پادشاهان
. در بررسی مبانی فکری نشان داد که هر حرکت و اقدامی را که عالم بر جسته شیعی, در
برهه ای انجام داده است برخاسته از مبانی فکری است که داشته.

در نگاه مجله حوزه, که بارها با گوناگون تعبیرها و روشها, به قلم آمده, اگر مبانی
فکری عالمان دین, بویژه کسانی که به گونه ای درباره شان گپ و سخن بسیار است, برای
اهل فکر و خرده گیران بی اطلاع و ناآگاه از مبانی فکری, روشن شود, بسیاری از
اشکالها و شبهه ها پاسخ خود را می یابند و رنگ می بازند.

اگر مبانی فکری این گروه از عالمان, به درستی روشن نشود, چه بسا افرادی, حتی بی
غرضان, دچار شبهه شوند و کارکرد شماری از عالمان دین برای آنان مبهم باشد.

و در بررسی اسناد و مدارک و تاریخ کتبی و شفاهی, نمایاند که بسیاری از شبهه ها و
اشکالها درباره زندگی سیاسی علمای دین, برخاسته از تحریفی است که از سوی تحریف گران
غرض ورز انجام گرفته است.

شیعه و حکومت آرمانی و چرایی کنار آمدن علما, با حاکمان جور

مجله حوزه در بررسی مبانی فکری علمای یادشده, به درستی نشان داده است: اینان, در
باب حکومت, شرایط و ویژگیهای حاکم, همان باور اصلی شیعه را دارند و هیچ از آن اصل
بلند گامی واپس نگذاشته و همیشه بر آن وفادار بوده اند. در این باور, یا باید معصوم
حکومت را اداره کند و در هرمِ جامعه اسلامی قرار بگیرد و یا کسی که به گونه خاص و
یا عام از سوی او برگمارده شده باشد.

تشیع, چشم به حکومت عادل داشته که پا بگیرد. در پی مدینه فاضله بوده است. حکومتِ
آرمانی که آن را در هیچ برهه و دوره ای, به جز دوره نبوی و علوی, شاهد نبوده است و
انتظار دارد در آخرالزمان, به دست حضرت مهدی, به حقیقت بپیوندد. اما این آرمان
گرایی, علمای شیعه را از تلاش برای حکومت صالحان و حکومتی که درد و رنج مردم را کم
کند و از آلام آنان بکاهد و اجرای احکام اسلامی را تضمین کند, باز نداشته است. در
هر دوره ای, تلاشهایی صورت گرفته که حکومت از دست نااهلان به در آید و به دست
شایستگان بیفتد و یا کسانی که درجه ای از مردم دوستی و دغدغه و حمیّت دفاع از کیان
دین و سرزمین اسلامی را دارند. پس تشیع با همه اصرار و پافشاری بر حکومت عادل و
آرمانی و مدینه فاضله, از واقع چشم نمی پوشد و پیروان خود را به انزوای از عرصه
اجتماع و سیاست نمی کشاند, بلکه وامی دارد برای رفاه و آسایش مردم, پیشرفت و تعالی
جامعه, جلوگیری از هرج و مرج و پایمال شدن حق مردم, آشفتگی و از هم گسیختگی, دفاع
از کیان دین, به عرصه سیاست وارد شوند و کناره گیری از اجتماع و سیاست را پیشه خود
نسازند.

تشیع در طول تاریخ, هم به حکومت آرمانی می اندیشیده و هم واقع گرا بوده است و هیچ
گاه واقع گرایی, مصلحت اندیشی و برابر اقتضای روز عمل کردن, آن را از دور شدن از
آرمانها و زمینه چینی برای تشکیل حکومت عادل, باز نداشته است.

اندیشه و دیدگاه شیعه در باب حکومتهای جور و نامشروع دانستن قدرتها و حکومتها و
تلاش برای رسیدن به حکومت آرمانی و مدینه فاضله, به این معنی نیست که هرگز با
قدرتهایی که بر سر کار بوده اند, کنار نمی آمده است. بلکه با نگاهی به تاریخ می
بینیم متکلمان و فقیهان برجسته شیعی, راه های دقیقی را برای هماهنگی با حکام پیموده
اند, تا امنیت و بقای پیروان خود را تضمین کنند; اسلام و تشیع را بگسترانند,
بازدارنده ها از سر راه تعالی و شکوفایی اسلامیان بردارند و…

مجله حوزه, با بررسی دیدگاه های گوناگون درباره نزدیک شدن علمای بزرگ شیعه به
پادشاهان, این دیدگاه را برابر مدارک و اسناد می پذیرد که: علمای شیعه, به وظیفه
عمل کرده و به ادای تکلیف پرداخته اند. آنان وظیفه خود می دانسته اند که برای مصلحت
جامعه و مردم, در امان نگهداشتن مردمان از گزند به جان شان, و حفظ ارزشها و تعالی
اسلام و تشیع, برابر شرایط زمان و مکان, به پادشاهان نزدیک شوند.

(عالمان و فقیهان شیعه, هیچ گاه از وظیفه خود تخطی نکرده و همواره, در برابر
حکومتهای جور, ایستادگی کرده اند. در مواردی که براساس مقتضیات زمان و موقعیت شیعه,
به دستگاه جور نزدیک شده اند, با انگیزه های الهی و برحسب ادای تکلیف و عمل به
وظیفه بوده است.)۶

این که چه انگیزه ها و عواملی, علمای شیعه را, با همه تنفر و انزجاری که از نزدیک
شدن به دربارها داشته اند, واداشته که به آنها نزدیک شوند, در یک بررسی دقیق و همه
جانبه زوایای زمان و مکانی که می زیسته اند ممکن است. بدون در نظر گرفتن شرایط
زمانی و مکانی و مطالعه رویدادهایی که در آن برهه به وقوع پیوسته و گرفتاریهای
شیعیان, و جهان اسلام, نمی توان به یک داوری درست, رسید. وقتی زمان و مکان در بوته
مطالعه قرار بگیرد, روشن خواهد شد که نزدیک شدن عالم با نفوذ و نقش آفرین به دربار
چه پیامدهایی داشته است. آیا پیامدها مفید و کارساز بوده و موجب شوکت و عزت
مسلمانان, یا زیان آور و موجب خِذلان, خواری و سرشکستی و شکستن صولت و شوکت.

مجله حوزه در مقالی به این نکته, به روشنی توجه می دهد و نمونه هایی هم یادآور می
شود:

(موضع گیری فقیهان اسلام و حوزه های علمیه در برابر حاکمان زمان خویش, باید با توجه
به شرایط زمانی و مکانی آنان بررسی شود. تنها وقتی برداشتِ ما از آرا و فتاوا و
موضع گیریهای آنان در برابر حکومتها, صائب خواهد بود که درکِ صحیحی و اطلاعات عمیقی
از موقعیت آنان و شرایط حاکم بر زمانی که در آن می زیسته اند و از همه مهم تر
موقعیت اسلام و شیعه در آن عصر داشته باشیم.)۷

از جمله نمونه ها, نامه ابوبکر خوارزمی, نویسنده بزرگ و نامدار عصر آل بویه
(۳۹۳ـ۳۸۳هـ.ق) به مردم نیشابور است که مورد توجه قرار می گیرد.

خوارزمی در این نامه, گوشه هایی از ستمی که به شیعیان رفته برمی شمارد. از تنگناهای
به وجود آمده, از سوی آل عباس و شکنجه های دهشت انگیز, قتل و غارتها و بی حرمتیهایی
که بر شیعیان روا داشته شده, پرده برمی دارد. غمگنانه از در به دری, گرسنگی, فقر
شدیدِ شیعیان و آل علی(ع) سخن می گوید که از سنگ ناله برمی خیزد. در چنین روزگاری,
آل بویه, با گرایشهای شیعی روی کار می آید. شیعیان از بند آزاد می شوند, حق حیات می
یابند, می توانند لقمه نانی به دست آورند و خود را از هلاکت حتمی نجات دهند و بر
باورشان پایدار بمانند و به خاطر عقیده ای که دارند, شکنجه, کشته و در به در نشوند
و خانمان شان را از دست ندهند. حال اگر در چنین فضایی علمای شیعه, به حکومت کمک
کنند, تا از بار ستم کاسته شود و گروهی بزرگ از انسانها از مرگ نجات یابند, گناه
است؟ یا خیر, جهادی است مقدس و ایثاری بزرگ و انجام رسالتی ماندگار.

در بررسی مدارک و اسناد و نگارشهای تاریخی, مجله حوزه روشن ساخت که بخشی از نوشته
های تاریخی, برخلاف واقع است. اگر واقعیت آن گونه که هست برای جست وجوگران روشن
شود, ابهامی نخواهد ماند. برخورد عالم دینی با دربار و پادشاهان, نه تنها مسأله
آفرین است که برای نسلهای بعدی گره گشا خواهد بود و خواهد نمایاند:

(همکاری علمای شیعه, با پادشاهان جور, هیچ گاه پایدار و ناشی از اعتقاد آنان نبوده
است.

هرگز این ارتباطها و همکاریها, به گونه ای نبوده که به تفکر و دیدگاه ناب شیعه در
مورد حکومتهای ستمکار و ناحق, خدشه ای وارد آورد.

حتی عالمانی که با پادشاهان عصر خویش, نشست و برخاستهایی داشته اند و در پاره ای
امور مربوط به دین و مصالح مسلمانان, طرف مشورت قرار گرفته اند و… هیچ گاه, پا را
فراتر از تأیید صوری نگذارده اند.

در سیره آنان, نمی توان موردی را انگشت گذارد که حاکمان جور را به گونه ای جدّی و
همه جانبه تأیید کنند و اعمال و رفتار آنان را منطبق با تفکر شیعه بدانند.)۸

علت مدح پادشاهان در مقدمه آثار عالمان

و نیز روشن ساخت این که تاریخ نگاران و یا نویسندگانی, در نوشته های خود, با تکیه
بر مقدمه ای که بر اثر علمی عالمی نوشته شده و به قلم آمده, وی را درباری دانسته
اند, سخنی است ناروا و غیر دقیق و برخاسته از ناآگاهی این گونه تاریخ نگاران و
نویسندگان از تاریخ پیشینیان.

اگر اینان تاریخ پیشینیان را به درستی مطالعه می کردند و از چگونگی نشر کتاب و آثار
علمی آگاهی می داشتند, به این پنداربافیها گرفتار نمی آمدند که به صرف مقدمه ای مدح
آمیز, صاحب اثر را محکوم کنند و یا او را درباری بخوانند و یا بگویند: برای لقمه
نانی در مدح پادشاه قلم زده است.

اگر تاریخ پیشینیان را مطالعه می کردند, درمی یافتند: که نگاشتن مقدمه در مدح
پادشاه, می بایست در آغاز کتاب بیاید, چه نویسنده بخواهد, چه نخواهد. بدون آن
مقدمه, کتاب اجازه نشر نمی یافت. گاه مقدمه را, خود بخشی می افزود که کتابها را
بررسی می کرد و گاه نویسنده می باید این کار را می کرد.

پس نمی توان مقدمه ها را نشان گر عقیده نویسندگان آن آثار تاریخی, فقهی و علمی
دانست و با تمسک به آنها, صاحب اثر را درباری خواند.

مجله حوزه, شاید برای نخستین بار, در سطح گسترده, این موضوع را بررسی کرده و به سیل
هجمه ها و تهمتها پاسخ گفته است:

(شماری, با استناد به این که نراقی از شاه قاجار با لقبهای چون: (خسرو معدلت پناه),
(ظل اللّه) و… یاد کرده, وی را هوادار رژیم قاجار و دوستدار و پشتیبان فتحعلی شاه
قلمداد کرده اند.

عبدالهادی حائری می نویسد:

(از همین روست که می بینیم نراقی با واژه های سخت مبالغه آمیز, فتحعلی شاه را ستایش
می کند.

این گونه واژگان و جمله ها, که خرده گیران, از جمله حائری, به عنوانِ ستایش گری
نراقی از شاه قاجار یاد کرده و آنها را دلیل بر هواداری و درباری بودنِ وی شمرده
اند, به نقل از دیباچه پاره ای از آثار او, از جمله, معراج السعاده و وسیله النجاه
اوست.

حال باید به درستی کندوکاو کرد و درنگ ورزید که آیا این ستایشها را, که پاره ای
شگفت انگیز می نماد و ویژه حاکمان حق است, می توان به نراقی نسبت داد و گفت از کلک
ایشان تراویده است.

گیریم درست باشد, آیا می توان او را عالمی درباری و ستایش گر مردم ستم پیشه ای چون
فتحعلی شاه قاجار دانست؟ و یا می توان از چنین جمله ها, واژگان و تعبیرهایی برداشت
کرد که او حکومتِ قاجار را مشروع می دانسته است؟

برای روشن شدنِ موضوع, چند نکته بایسته می نماد:

الف. نراقی در کتابهای فراوانی که نگاشته, جز چند مورد, در هیچ یک از آنها, از این
واژگان, جمله ها و تعبیرهای ستایش آمیز, به چشم نمی خورد.

ب. در این چند اثر, که در آنها, واژگان و جمله های ستایش آمیز دیده می شود, اینها
تنها در دیباچه بازتاب یافته و گنجانیده شده و در سرتاسر متن, از این جمله ها و
واژگان ستایش آمیز, خبری نیست.

در مَثَل, معراج السعاده, خلاصه و ترجمه کتاب مهم و اخلاقی ملاّ مهدی نراقی, پدر
ملاّ احمد نراقی, برای استفاده فارسی زبانان نگاشته شده است.

و کتاب وسیله النجاه, رساله عملیه است که به خواست فتحعلی شاه و برای استفاده وی
نگاشته شده است.

و کتاب سیف الامه, به خواست شاه و عباس میرزا در ردّ (پادری) نصرانی سامان یافته
است.

اگر در دیباچه این گونه آثار و نگاشته ها, از پادشاه و فرمانروایان, به نیکی یاد
نمی شد, پذیرفته نمی شدند و اجازه نشر نمی یافتند.

ج. در متن کتابهای یاد شده, نه تنها از شاه قاجار, به نیکی یاد نشده و نامی از او
به میان نیامده, که در بخشهایی از آنها, بحثهایی به میان آمده که به روشنی می
نمایاند: نراقی, با حکومت قاجار و فتحعلی شاه, سر ناسازگاری دارد و حکومت قاجار را
جائرانه, نامشروع و فتحعلی شاه را ستم پیشه می داند. این گونه جُستارها و گزاره ها,
در کتاب معراج السعاده, که در دیباچه آن, از شاه ستایش شده, فراوان است که خرده
گیران بر نراقی نیز به آنها اعتراف دارند.

در مَثَل عبدالهادی حائری, که سخت تلاش می ورزد نراقی را از پشتیبانان اصلی حکومت
قاجار و از کسانی که با فتحعلی شاه و عباس میرزا, دوست بوده, بشناساند و این گونه
بنمایاند, در این باره می نویسد:

(هنگام بحث نظری پیرامونِ حق حکومت و حدود مسؤولیت آن و صفات و ویژگیهای فرمانروای
شایسته, هرگز, در باور خود: در نامشروع شناختن حکومتی جز حکومت فقیهان, درنگ نکرده
است.

وی می گوید: هیچ کس, بر کسی دیگر ولایت ندارد, مگر آن که از سوی خدا, پیامبر و یا
یکی از اوصیای او, در موردی, بر دیگری ولایت یابد.

البته از دیدگاه او, فقیهانند که از روزگار غیبت امام دوازدهم شیعیان, فرمانروا و
نایب امام هستند.

وی, نوزده حدیث یاد می کند که بر طبق آن, فقیهان را تنها فرمانروایان شایسته جامعه
اسلامی می داند….)۹

دفاع از علمای راستین و مخالفت با علمای درباری

دفاع از علمای بزرگ و نقش آفرین و دارای دیدگاه های روشن, راهگشا و دگرگونی آفرین,
دفاع از حوزه های علمیه است که باید سرلوحه کار هر کانون علمی و فرهنگی قرار بگیرد
که از دل حوزه برآمده و جوشیده است.

مجله حوزه به همین انگیزه, از آغاز تاکنون, با کسانی که غرض ورزانه به رویارویی با
علمای دین برخاسته اند, به رویارویی برخاسته است و به کسانی که ناآگاهانه در این
عرصه گام نهاده اند, آگاهی داده و سعی کرده به آنان بفهماند, ما هم با علمای
درباری, با تمام وجود سر ناسازگاری داریم و مخالفیم و صَفِ آنان را از صف مردان
راستین و علمای ربانی جدا می دانیم; اما باید هشیار بود و درک کرد که بین عالم
درباری و عالمی که به مصلحت و اقتضای روز و زمان, وارد جریانی می شود, ناسازی
بنیادین است:

(البته تردیدی نیست که در میان روحانیان نیز, چون سایر مردم, افراد ضعیف النفسی, که
به طمع مال و شهرت و رسیدن به مقام, به دربار شاهان رفته باشند, وجود دارد, ولی
انگشت شمارند و مطرود. نه اکنون که در همان زمانها رانده از حوزه ها بوده اند.

امام خمینی, به جوانهای غیور, در دوران ستمشاهی دستور داد: عمامه آنان که برای نان,
به اسلام لطمه می زنند و با دستگاه ظلم, همکاری می کنند, بردارند.

یا می فرمود: باید این آخوندهای درباری از حوزه ها طرد شوند.)۱۰

و نیز در سلسله مقاله های آفات علم, به آفت این گروه, اشارت شده است و در مقاله
(عالم متهتک و جاهل متنسک)۱۱ عالمان بی عمل, سد راه تعالی و معنویت, متحجر و تاریکی
زا, شناسانده شده اند و از نزدیک شدن به آنها پرهیز داده شده است.

و اگر بین این دو گروه کسی که دست به قلم می برد, بازنشناسد, نباید وارد این ساحت
شود و به خیر و صلاح اوست که کاری دیگر پیشه کند, تا دین و ایمان اش محفوظ بماند و
با قلم خود, دین و ایمان خویش را بر باد ندهد.

حسدورزان و کینه توزان در رویارویی با علمای شیعه

ناگفته نماند که در بررسی اتهامها و عیبها و نقصهای تراشیده شده برای عالمان دین,
بویژه هوشیارانی که هم زمامداران و فرمانروایان سرکش و خونریز را رام کرده و هم از
قدرت آنان برای درهم کوفتن سدّ راه تعالی و شکوه مسلمانان و نشر آموزه های دین و
هموار کردنِ ناهمواریها و سنگلاخها برای به حرکت درآمدن چرخهای آن, بهره برده اند,
باید از نقش کینه توزانه و حسدورزانه شماری از عالمان فرقه های دیگر, غافل نبود که
چه بسا, منشأ یاوه پراکنی علیه علمای روشن, هوشمند و دگرگون آفرین, آنان بوده اند.
زیرا برای آنان, بسیار بسیار ناگوار و ناخوشایند بود که ببینند تشیع با تدبیر و
سیاست و هوشمندی کسانی چون شیخ مفید, سید مرتضی, سید رضی و… در برهه ای و با سیاست,
تدبیر و هوشمندی خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی در برهه ای و… قدرت می یابد,
توانا می شود و در عرصه کلام, فقه و سیاست بر دیگر فرقه ها پیشی می گیرد و از
نابودی حتمی نجات می یابد و دامن می گستراند.

از باب نمونه, وقتی علامه حلی, در حضور پادشاه مغول, با نظام الدین عبدالملک مراغی
و شماری دیگر از علمای عامه, به مناظره می نشیند و بر آنان, با منطق و برهان قوی
چیره می شود, بسیاری از نویسندگان و علمای فرقه های مخالف و در منطق و برهان, ضعیف,
کینه وی به دل می گیرند و در آثاری که به جای گذاشته اند, زهر خود را ریخته اند.

این گونه کینه ورزیها, نباید از چشم دقیق بین محقق تاریخ به دور بماند. آن چه ابن
روزبهان, ابن حجر عسقلانی, تغری بردی و… درباره علامه حلی و خواجه نصیرالدین, نوشته
و نشر داده اند, از این دست است که باید هوشیارانه به آنها نگریست.

تشیع در پرتو دانش, هوشمندی, صداقت, دلسوزی, مردمداری, اسلام خواهی, و سرزمین دوستی
عالمان شیعه دامن گستراند, نه با تکیه آنان به دربارها.

عالمی که در دانش سرآمد نباشد و از هوشمندی, زیرکی, سیاست و بینش والا و نگاه
گسترده, بی بهره, نمی تواند از قدرت پادشاهان به خیر و صلاح دین, مردم و جامعه اش
بهره ببرد. چه بسیار عالمانی که در دستگاه پادشاهانی, جاه و مقام داشته اند و از
نفوذ بالایی برخوردار, اما چون از دانش و هوشمندی لازم بی بهره بوده اند, نتوانسته
اند از قدرت پادشاهان, به خیر و صلاح مذهب, مردم و جامعه بهره ای ببرند و چراغی در
تاریکی بیفروزند که خود نیز گرفتار تاریکی همراه شدن با ظلمه شده اند.

میدان برای علمای دیگر فرقه ها نیز, در ادوار گوناگون, بویژه در دوره مغول, به طور
کامل باز بوده; اما نتوانسته اند بهره ببرند که نه در دانش سرآمده بوده و نه از آن
هوشمندی لازم که بتوان بر جاده ای بس لغزنده ره پیمود, برخوردار.

علمای شیعه, بویژه خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی, به فرمانروای مغول نزدیک نشده
اند, این فرمانروای مغول بوده که به آنان نزدیک شده و از دانش, هوشمندی, تدبیر, مآل
اندیشی, سیاست و نفوذ فوق العاده آنان در بین مردم بهره برده است و آنان نیز در این
بده و بستان, نه تنها شیعه که تمامت اسلام را از نابودی رهایی بخشیده اند. علمای
شیعه, با دسیسه و فتنه و دستان به هرم قدرت نزدیک نشده اند که در پرتو دانش خود, به
این جایگاه رسیده و توانسته اند در هنگامه ها و طوفانهای هراس انگیز و سهمناک, کشتی
امت را به ساحل نجات, ره نمایند. کینه ها, حسدها, در برابر دانش, بینش, تدبیر و
دقیق اندیشی و هوشمندی عالمان شیعه به جوش آمده است, چیزی که حسدورزان و کینه توزان
از آن بی بهره بوده اند. امروز نیز جامعه اسلامی گرفتار این بلیه است. خصلت زشتی که
همیشه تباهی آفریده و موجب خِذلان جامعه اسلامی شده است.

نقش عالمان در تولید دانش, گسترش باورهای دینی و…

عالمان دین و پادشاهان صفوی

دوران صفویان نیز از دورانهایی است که نقش علمای دین باید به طور دقیق, بازکاوی
شود. علمایی که در این دوره نقش داشته اند, نقش حساس و سرنوشت ساز و دگرگون آفرین,
هم در تولید دانش, دماندن روحِ آرامش به کالبد جامعه, اعتلای فرهنگی, گسترش باورهای
دینی, بالا بردن آگاهی های دینی و گسترش خردورزی و جلوگیری از فرهنگ و آیین درویشی
گری و باورهای ویران گر, جهل آفرین و خرافی.

این همه نقش, در سایه امنیت ممکن است. اگر امنیت در جامعه ای سایه گستر شود, دانش و
آگاهی, زمینه رشد می یابد و باورهای اصیل, به بار می نشیند.

صفویان, بنیان گذار این حاکمیت, شاه اسماعیل, از علاقه, گرایش, دلبستگی شدید مردم
ایران به اهل بیت پیامبر(ص) و انزجارشان از حاکمان سنی, بهره برد و قدرت را به دست
گرفت. اما برای استوارسازی پایه حکومت در برابر عثمانیان و فرقه های گوناگون,
رقیبان و مدعیان, نیاز بود که علمای دقیق اندیش, همه سونگر, کارآمد در عرصه های
سیاسی و دارای منطق و بیان استوار و قوی که بتوانند نحله های دیگر را از عرصه و
ساحت فکری و علمی جامعه برانند و فکر و اندیشه شیعی را, که ثابت کرده بود قوی ترین
و بی بدیل ترین اندیشه است, هم برای اداره جامعه و هم برای جذب و قانع کردن روح جست
وجوگر مردم, نهادینه کنند. از این روی خود را به قوی ترین و استوارترین پایگاه فکری
و مردمی, که همانا حوزه های شیعی و علما و متفکران شیعی باشد نزدیک کرد, تا هم از
نفوذ مردمی حوزه ها و علما بهره ببرد و پشتوانه قوی برای خود سامان دهد. و هم به
اندیشه ای پر و بال بدهد که به خاطر قوت و برخوردار از جاذبه های ناب, و انعطاف
پذیری می تواند پشتوانه ای استوار برای حکومت نوبنیاد صفوی باشد.

عالمان روشن اندیش آن روزگار, چه آنانی که از جبل عامل به ایران هجرت کردند و چه
آنانی که در ایران بودند و ایرانی, از این مجال به زیباترین وجه, برای رواج اندیشه
زلال تشیع سود بردند. هوشیارانه و با منطق قویّ, بساط صوفی گری خرافی و ناسازگار با
مبانی اسلامی و غالیان را برچیدند و سدّ عظیم فکری در برابر دیگر اندیشه ها پدید
آوردند. محقق کرکی, که نفوذ بسیار در دستگاه و حکومت صفوی داشت و اندیشه های ناب و
فقیهانه او, راه را بر بسیاری از اندیشه های ناسازگار با اسلام, کژ و غیر زلال بسته
بود, در پی ریزی و ماندگاری تشیع ناب و به دور از خرافه, در این سرزمین, نقش
بنیادین داشت. او, در این سرزمین, به خاطر زهد و تقوا و اندیشه های ناب و راه گشا و
آشنایی دقیق به مبانی اسلامی و شیعی و آگاهی ژرف از مبانی فقهی و فکری دیگر فرقه
ها, از جایگاه والایی برخوردار بود و چنان اوج گرفت و دایره پرتوافکنی اش گسترده شد
که شاه طهماسب, به روایت سید نعمت الله جزایری, خطاب به وی می گوید:

(شما امروز, نایب امام و شایسته تر به مقام سلطنت هستید و من, یکی از کارگزاران
شمایم که اوامر و نواهی شما را به مرحله اجرا می گذارم.)۱۲

عالم درباری

چنین عالم و متفکری را نمی شود گفت: درباری. واژه (درباری) درخور کسانی است که
اراده ای از خود ندارند و به اراده پادشاه و دربار بسته اند. باید پیرو فرمان
پادشاه باشند و توجیه گر رفتار او. هر رفتاری که از پادشاه, سر می زند, هرچند از
روی هوی و هوس, آخوند درباری باید آن را شرعی بنمایاند و سرچشمه گرفته از شرع و
سازگار با معیارها و ترازهای دینی!

آخوند درباری, زشتیهای دربار را زیبا می نمایاند و ستمها و بی عدالتیها را عین
عدالت.

برای آخوند درباری, ملاک رفتار سلطان است, نه شرع, احکام و آموزه های آن.

آخوند درباری دریوزه گر است, هیچ شخصیت و جایگاهی برای خود نمی شناسد. در برابر
لقمه نان و جایگاهی, همه چیز را زیرپا می گذارد.

او, باید با حیله های گوناگون شرعی, مردم را رام پادشاه بکند و در سلک چاکران و
ستایش گران وی دربیاورد.

او, باید علیه هر حرکت منطقی, دقیق و سنجیده علیه پادشاه بخروشد و آن را غیر دینی و
غیر شرعی جلوه بدهد و قیام کنندگان را مرتد و خارج از دین. حال, باید ازروی انصاف
سخن گفت. آیا محقق کرکی این چنین بود؟ یا خیر, شاه صفوی او را حاکم بر خود و دستگاه
سلطنتی می دانست و او هم, با جدیّت تمام در اسلامی کردن جامعه و دستگاه دولتی می
کوشید و با ناهنجاریها, ستمها و بی عدالتیها مبارزه می کرد و برای نخستین بار با
تلاش, همت و در پرتو هوشمندی او بود که اعلام شد: حکومت باید بر مدار ولایت فقیه
بچرخد, تا مشروعیت بیابد.

آیا آخوند درباری می تواند چنین نقشهایی را ایفا کند و آیا توانایی آن را دارد که
روحِ اندیشه سیاسی تشیع را به کالبد حکومت این گونه بدماند.

راضی نبودن محقق کرکی از روند کاره

با این حال, باید به این نکته توجه کرد که محقق کرکی, از روند کارها راضی نبود.
گواه بر این, ترک ایران بود. محقق کرکی, دو بار ایران را ترک گفت. یک بار در زمان
شاه اسماعیل, پس از پنج سال اقامت در ایران و یک بار در روزگار شاه طهماسب.

وقتی که بار اول ایران را ترک گفت و در نجف اشرف مقیم شد, شاه طهماسب به نجف رفت و
او را با دادن اختیارات بسیار گسترده تر به ایران باز گردانید.

محقق کرکی, در این دور, به گونه گسترده ای دست به اصلاح زد و به تلاش برخاست تا
حکومت را به آبشخور شریعت نزدیک سازد و کارها براساس شریعت سامان یابد. مردم در
سایه عدل اسلامی, زندگی را سپری کنند و کسی به آنان ستم روا ندارد و مال و جان شان
از هر گزندی مصون باشد.

سید نعمت الله جزایری می نویسد:

(من بعضی از فرمانها و دستورهایی را که کرکی به حکام و زمامداران نواحی کشور نوشته
بود, که همه دربرگیرنده قانونهای عدل و چگونگی رفتار حکام با مردم و گرفتن مالیات و
مقدار آن بود, دیده ام.)۱۳

ییا حسن بیک روملو در احسن التواریخ می نویسد:

(وی [محقق کرکی] در جلوگیری از فحشا و منکرات و ریشه کن کردن اعمال نامشروع, مانند:
شراب خواری, قماربازی, ترویج فرایض دینی, و محافظت اوقاتِ نمازجمعه و جماعات, بیانِ
احکام نماز و روزه, تفقد از علما و دانشمندان و رواج اذان در شهرهای ایران و قلع و
قمع مفسدین و ستمگران, مساعی جمیله و مراقبتهای سختی به عمل آورد.)۱۴

محقق کرکی, با همه اختیاراتی که داشت, برای بار دوم ایران را ترک گفت که حاکی
ازناخرسندی وی, از روند و سیر کارها بود, کارشکنیها و دشمنیهای درباریان و
کارگزاران.

شاه طهماسب, که احساس بی پشتوانگی می کرد و نگران گستردگی روزافزون مخالفتها و
سرپیچیها و همراهی نکردن مردم, پس از ترک کارهای زشت و خلاف اسلامی و دستور اکید بر
جلوگیری از محرمات, از محقق کرکی خواست به ایران باز گردد, البته با اختیارات بسیار
گسترده تر از پیش, که در فرمان شاه طهماسب, با آب و تاب, انعکاس یافته بود.

محقق کرکی, پس از یک سال از صدور فرمان شاه, آهنگ سفر به ایران را داشت که چشم از
جهان فرو بست. گفته اند این مرگ غیر طبیعی بوده و به دست پلید درباریان و کارگزاران
صفوی از پای درآمده است. همانان که نمی خواسته و برنمی تابیده اند عالمی هوشیار و
تیزبین, بر سیر کارها و چگونگی اجرای قانون, رفتار با مردم و پای بندی آنان به
اسلام, ناظر و شاهد باشد.

اینها همه دلیل و گواه بر این است که محقق کرکی, در هر شرایطی حاضر به همکاری نبوده
است. وقتی می بیند, کارها آن گونه که باید بر وفق مراد او نیست و هماهنگ با معیار
پیش نمی رود, ایران را ترک می گوید. سپس با اختیارات بیش تر و تضمینهای افزون تر
باز می گردد.

پس کسانی که او را درباری خوانده اند, با این زندگی روشن و کارنامه درخشان, اگر
نگوییم از روی عمد و برای هدفهای سیاسی و تخریب چهره روحانیت, دست به این کار زده
اند, بی گمان از روی کم اطلاعی و ناآگاهی از تاریخ و با تقلید از غرض ورزان, به
کژراهه افتاده اند. یادآوری این نکته نیز بایسته است: این که شماری از تاریخ نگاران
و نویسندگان گفته اند: محقق کرکی, حکم سلطنت و فرمانروایی شاه صفوی را تأیید و امضا
کرده و اختیارات حکومتی به وی داده است و از این راه خواسته اند بر او خرده بگیرند
چطور و چسان به فردی فاسد, ناصالح و ناشایسته, که رفتار پیش از سلطنت و پس از
سلطنت, بیان گر آن است, چنین حکمی داده و پذیرفته فردی که به آسانی خون بی گناهان
را می ریخته و کردار بسیار زشت و ناشایست داشته است, حاکم باشد و در هرم قدرت قرار
بگیرد و آیا این با مبانی تشیع سازگاری دارد؟

بی گمان سازگاری ندارد. فقیه جامع الشرایط, چنین حقی ندارد که بدون در نظر گرفتن
برجستگیها و ویژگیهای فرد, او را بر اریکه حکومت فراز برد و سرنوشت مردم را به دست
او بسپارد.

به نظر ما, نخست آن که: محقق کرکی, شاه اسماعیل و یا شاه طهماسب را برابر اختیار
شرعی که داشته, بر فرمانروایی مردم نگمارده و اذن حکومت نداده است. زیرا مدرک و سند
و دستخط و یا سخن شفاهی که سینه به سینه نقل شده باشد, در دست نیست و این که محقق
کرکی را شاه ولی فقیه می دانسته, روشن نیست که محقق کرکی هم, شاه را کارگزار شایسته
و از هر جهت بی عیب و کاستی می دانسته است.

دو دیگر: گیریم که چنین اذنی داده باشد, باز روشن نیست که برای موردی خاص و انجام و
به سامان رساندن یک کار به زمین مانده بوده است, یا برای مطلق کارهای حکومتی؟ اگر
گفته شود: موردی بوده و برای به سامان رساندنِ امر خاص. ممکن است که محقق کرکی با
توجه به ویژگیهای شاه اسماعیل و یا شاه طهماسب و با توجه به شرایط زمانی و مکانی,
به آنان برای انجام کاری از کارهای حکومتی, اذن داده باشد. اما برای مطلق کارهای
حکومتی, ممکن نیست, چرا که آن دو, شرایط آن را نداشته اند.

مجله حوزه, این مسأله را از نظر مبنایی بررسی می کند و آن گاه می پردازد به مورد
محقق کرکی:

(بله, اگر فقیه جامع الشرایط, در عصر غیبت, دارای مقام ولایت است و ادامه دهنده
ولایت ائمه, می تواند حکومتِ فردی را که شایسته تشخیص می دهد, تنفیذ کند.

روشن است در این صورت, حاکم, (فقیه) است, نه (سلطان). سلطان تمامی برنامه ها و
کارهایی که می خواهد اجرا کند, باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد.

امام خمینی می گوید:

(سلاطین, اگر تابع اسلام باشند, باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از
فقها بپرسند و اجرا کنند. در این صورت, حکام حقیقی, همان فقها هستند. پس بایستی,
حاکمیت, رسماً به فقها تعلق بگیرد, نه به کسانی که به علت جهل به قانون, مجبورند از
فقها, تبعیت کنند.)

باید توجه داشت که هر فقیهی, چنین نیابتی ندارد. فقیهی هم که چنین نیابتی را داشته
باشد, نمی تواند به هر کسی اذن بدهد. باید به افراد لایق و صالح, اذن بدهد. نه تنها
فقیه, که پیامبر و امام هم, باید به افراد صالح اذن بدهند.

امام خمینی می گوید:

(این درست است که فقیه, به آن طور که ذکر شد, می تواند اجازه دهد. بلکه اجازه یک
فقیه جامع الشرایط هم, اگر به موقع خود باشد, صحیح است. لکن نمی گویند: هرکسی می
تواند اجازه دهد. مجتهد, چنین اجازه ای ندارد. بلکه پیغمبر و امام هم از جانب خدا,
اجازه ندارند به هرکس اجازه بدهند. به کسی آنها می توانند اجازه بدهند که از
قانونهای خدا, که پایه اش بر اساس خرد و عقل بنا نهاده شده, تخلف نکند.)

اکنون باید دید آیا فقهای اسلام, آن گونه که برخی ادعا کرده اند, به پادشاهان و
حاکمان زمان خویش, اجازه سلطنت و نیابت داده اند؟

آیا این اجازه ها, مطلق و در همه امور بوده, یا در برخی امور خاص, که ضرورت زمان
اقتضا می کرده است؟

… در یک نظر اجمالی, می توان گفت: اجازه ها دو گونه اند:

۱. اجازه برای حکومت.

۲. اجازه برای جهاد.

اجازه برای حکومت, همان طور که یادآور شدیم, گرچه تحقق آن در صورتی که شرایط وجود
داشته باشد, امکان دارد.

و حاکمان و پادشاهان نیز, به منظور تحکیم پایه های قدرت خود و کسب وجهه و مشروعیت,
بی گمان, چنین تقاضاهایی را از علما می کرده اند, ولی, از قراین و اسناد برمی آید
که فقهای شیعه, هیچ گاه, اجازه حکومت به کسی نداده اند.

در میان فقها, تنها به سه نفر: محقق کرکی, آقاحسین خوانساری و کاشف الغطاء, نسبت
داده اند که به صدور چنین اجازه ای مبادرت کرده اند.

در مورد محقق کرکی, گرچه از برخی نوشته ها, چنین مطلبی استفاده می شود, ولی سندی که
به وضوح نشان دهد که محقق کرکی چنین اجازه ای به شاه صفوی داده باشد, در دست نیست و
نکات مبهمی در این زمینه وجود دارد.

خوانساری در روضات الجنات می نویسد: شاه طهماسب صفوی خطاب به محقق کرکی اظهار داشت:

(شما برای حکومت سزاوارترید, زیرا شما, نیابت از امام(ع) دارید و همانا من, از
کارگزاران شمایم و فرمانها و دستورهای شما را اطاعت می کنم.)

در جای دیگر می نویسد:

(شاه صفوی, به همه جای کشور, بخشنامه کرد که محقق کرکی, نایب امام است و حکومت, در
اصل, مال اوست و همه باید از وی فرمان برند.)

و…

از این عبارات استفاده می شود که شاه صفوی, به مقام و موقعیتِ ممتاز محقق کرکی
اذعان داشته و محقق کرکی, در دستگاهِ حکومت صفوی, از قدرت و جایگاه ویژه ای
برخوردار بوده است و در جمیع امور کشور و عزل و نصبها, دخالت می کرده است. با این
همه, از این عبارات نمی توان جزم پیدا کرد که محقق کرکی, به عنوان ولایت نیابتی که
از امام زمان دارد, به شاه صفوی اجازه حکومت داده باشد.)۱۵

مجله حوزه, نسل نوخاسته و طالب علمان را در هر حضور و در هر شماره ای برمی
انگیزاند, به آنان گوشزد می کند و تأکید می ورزد: تلاشها, حضورها و میدان داریها
باید پاس داشته شود. ما اگر گذشته مان را پاس نداریم و در هر غبارانگیزی, بخشی از
پیشینه خود را از یاد بب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.