پاورپوینت کامل سرمقاله نقطه آغازپرهیز از تقلید استقلال فکر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سرمقاله نقطه آغازپرهیز از تقلید استقلال فکر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله نقطه آغازپرهیز از تقلید استقلال فکر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله نقطه آغازپرهیز از تقلید استقلال فکر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳

هر موج بلندی از نقطه ای آغاز می شود. نقطه ای که موج را در دل خود نهفته داشته و
روزگاران درازی را شکیب ورزیده و شکیب ورزانه آن را تاب آورده است. در حقیقت آن را
به جان پروریده, تا بهنگام و درگاه خطر مرگ و چیرگی سکون و سکوت و پیشروی و هجمه
آفتها و آلاینده ها به جان خود و سایه گستری مرگ سیاه, آن را از سینه بیرون افکند,
تا مرگ سیاه را به کام خود بکشد و آبشار حیات را به جام دریا فروریزد.

هر پدیده ای, برای دوام و حیات خود, ناگزیر باید از نقطه هایی برخوردار باشد که
دمادَم از آنها حیات بتراود.

توجه به نقطه آغاز, رمز حرکت و پویایی

نقطه آغاز را باید به خاطر سپرد. نقطه آغازیک حماسه, یک حرکت شورانگیز, یک آذرخش,
یک نشور حیرت افزا.

با به خاطر سپردنِ نقطه آغاز یک حماسه و رستاخیز است که می توان حماسه ساز شد و
رستاخیز آفرید. که هر موجی از دیگر موجها می گیرد اوج. این سنتی است همیشه جاری و
قانونی است جاودانه و نبشته شده بر سینه هستی. امتها و ملتهایی راه تعالی را پیش
گرفته که نقطه آغاز زیباییها, خیرها, خوبیها, حماسه ها و حرکتهای دگرگون آفرین,
دانشها و نظریه های پربرکت و روشنایی آفرین و بیداریها را به خاطر سپرده و آن به آن
از آنها پرتو گرفته و زمینه پیدایش چنین نقطه هایی را در سینه جامعه خود فراهم
آورده اند.

مردمان سرزمینی, چه بسا, قرنها, نسل پس از نسل, از رودِ همیشه جاری و همه گاه زلال
بهره مند شوند و تشنگی خود و زمین شان را آن به آن, با آن فرونشانند و سفره زندگی
خود را با زلال آن بیارایند و جامِ جانِ خود را از آن لبالب سازند; امّا از نقطه
آغاز آن بی خبر باشند و ندانند چرا و چگونه این رود, سینه سرزمینِ آنان را شکافت و
در دل بُستانها و کشتزارهای آنان جاری شد.

زندگی در دل دریای نعمتها, زیباییها, خوبیها, خیرها, برکتها, آگاهی ها, داناییها و
دانشها, چه بسا انسان را غافل کند از نقطه هایی که اینها از آن جا سرچشمه گرفته و
به جان و جهان روشنایی بخشیده اند.

رمز سعادت, خوشبختی, سپیدروزگاری و زندگی در دلِ چشمه ساران معنی را کسانی به دست
آورده اند که غافلانه نزیسته اند و همیشه هوشیارانه به تکاپو برخاسته تا سرچشمه
روشناییها را بیابند و به آن چه از روشنایی بهره شان شده بسنده نکنند. زیرا اینان
هوشمندانه دریافته اند که آن چه از روشنایی بهره شان شده, بی کران نیست, دیر یا
زود, پایان می پذیرد و مشعلی که بر بام ِزندگی شان افراخته اند, خواهی نخواهی به
خاموشی می گراید, مگر این که راه به سرچشمه آن بجویند, کانون روشنایی, چشمه خورشید.

اگر یکان یکان مردم, به یک سفر معنوی بزرگ روی بیاورند, تا سرچشمه زیباییها, ارزشها
و انسانیتها را بیابند و به جست و جو برخیزند تا نقطه های آغاز را پیدا کنند, دَرِ
گنج معنی به سوی آنان باز خواهدشد و به روشنی درخواهندیافت آن چه زیباست, از آن
زیباآفرین است و نقطه آغاز اوست. این آبشار بلند, از عرش او سرچشمه می گیرد. آن چه
از سینه پیامبران فوران می زده, رشحه ای است از این دریا.

سینه پیامبران نقطه آغاز روشنایی

سینه پیامبران, نقطه آغاز همه حماسه ها و حرکتهای انسانی است. هر حرکتی که در
درازای تاریخ علیه ستم, نابرابری, ناعدالتی و برای برپایی عدل و قسط, پدید آمده و
پاگرفته ریشه در سینه سینای پیامبران و اولیای خداوند دارد.

پیامبران آغازگر بودند و آغازگری را به انسانها آموزاندند تلاش ورزیدند انسانها به
سوی آغازگری و پی ریزی بنیانهای نو گام بردارند و از پیروی دیگران, پیروی کورکورانه
از احبار و رهبان سرباز زنند و خود با تکیه بر وحی آسمانی و عقل و اندیشه خود,
آغازگر باشند, نقطه هر آغازی.

پیامبران, بویژه خاتم آنان, محمد مصطفی(ص), زیباترین, شکوه مندترین و استوارترین
حرکت و انقلاب فکری را پدید آوردند که ریز حرکتِ شور و شعورانگیز آنان ثبت شده و
اکنون, مشعلهای آن فرا راه بشر افروخته است و هر کسی می تواند آنها را ببیند و از
روشنایی آنها پرتو بگیرد و سامانه فکری و علمی اش را بر آن اساس سامان دهد و نیز
اهل فکر, رهبران فکری, اصلاح گران این الگوهای باشکوه را فراراه دارند و هر حرکت
فکری و روشنگرانه ای را که بخواهند بنیان نهند, می توانند از آن الهام بگیرند و
همان روش را برای شکوفایی ذهنها و پر و بال دادن به اندیشه ها, پی بگیرند و سینه
پاک, زلال, روشن و روشنگر پیامبران را نقطه آغازِ حرکت بنیادین خود قرار بدهند که
بی گمان, انقلاب فکری اگر بر قلّه این سینه های روشن بنا گردد, از هر گزندی در امان
و همیشه پرتوافشان خواهد بود.

باید دید و دقیق نگریست و همه سویه به بررسی پرداخت که آنان برای این که گُل اندیشه
را بشکوفانند و اندیشه انسان را بارور سازند و به پرواز درآورند و آن را از لولیدن
در پستیها و لجن زارها برهانند, چه راه هایی را پیش گرفتند و چگونه اندیشه های سیاه
و لجن گرفته را آن گونه رخشان کردند که هر کس آن هنگامه را دید و یا داستان آن را
شنید, شگفت زده شد و گفت: آیا ممکن است اندیشه انسان به این اوج برسد و این سان
پرتوافشان شود؟

خداوند, برای این که پیامبران, پیام وحی را بفهمند و درک کنند, ذهن و فکر آنان را
سخت صیقل داده و از آنها زنگارزدایی کرده است و گوهر وجود آنان را پس از گذراندن از
بوته ها و مرحله های دشوار, به پایه ای از رخشانی و شفافیت رساند تا شایستگی یافتند
دریافت کننده وحی باشند.

پیامبران, پس از ذوب شدن و گداختن و به درآمدن از مرحله بسیار دشوارِ گدازش و
جلاخوردن, خود آینه افروز شدند و باید آینه وجود انسانها را جلا می دادند و هر
زنگاری را از آن می زدودند و آن گاه نور وحی را به آن می افشاندند.

پس انسان برای رسیدن به چشمه خورشید وآمادگی یافتن ذهن و فکر او برای قرار گرفتن در
برابر پرتوهای آن, می بایست راه بسیار دشوار زنگارزدایی را منزل به منزل, بپیماید,
تا در هر منزلی, زنگاری از زنگارهای ذهن او زدوده شود و کم کم برای بار یافتن به
آستان وحی شایستگی یابد.

حال زنگار و آلودگی ذهن و فکر چیست, ذهن زنگار گرفته و آلوده, چه ویژگیهایی دارد,
چگونه باید بیماری آن را شناخت, آینه ذهن چرا و چگونه زنگار می بندد و جام آن در چه
شرایطی رسوب می گیرد؟و…

یا چگونه و با کمک چه عنصرهایی می توان ذهن را از آلودگیها پاک کرد و زنگارها را از
آن زدودو…

بحثها و پرسشهایی هستند که تنها با فهم وحیانی می توان به آنها پاسخ داد, راه گشود
و زوایای آنها را باز کرد.

آلاینده های ذهن بسیار است و از شمار بیرون. هیچ مکتبی, آلاینده ها را به ما نمی
شناساند و برای مبارزه با آنها برنامه ای ندارد, جز دین و رسولان الهی.

دین و آیین الهی, بدون شناسایی آلاینده های ذهنی و شناساندن و به مبارزه برخاستن با
آنها, به هدف خود که همانا ساختن انسان و جامعه الهی است نمی رسد.

تا بتهای ذهنی شکسته نشوند و ذهن از حالت بتخانه ای به در نیاید از بتهای کر و کور
کننده, بازدارنده انسان از رشد و کمال و فرارفتن به قلّه های روشنایی و دانش, خالی
نشود, نور خدا در آن برنخواهد دمید. وقتی نور خدا بر ذهنی برندمد و آن را فروزان
نکند, تا ابد در تاریکی خواهد ماند و اندیشه های روشن در آن خیمه نخواهند افراشت.

پیامبران, در رسالت بزرگی که بر عهده داشتند می باید بتهای ذهنی را در هم می
شکستند, تا ذهن انسان سبک بار و برای پرواز آماده گردد. پروازی که فهم و شعور او را
بالا می برد و چشم انداز او را می گستراند و نگاه و بینش ژرف به او می بخشد.تا پیام
وحی را تیز دریابد و آن رادقیق درک کند و به زیباییها و اوجهای آن به درستی و روشنی
پی ببرد و آن را از دیگر پیامها بازشناسد.

درافتادن و رویارو شدنِ پیامبران, با شرک وچندخدایی, حرکت و تلاشِ بزرگی بود که
برای پاک کردن و کدرزدایی ذهنها انجام گرفت; زیرا بدون پاک سازی و دَنس زدایی از
ذهنها و درهم شکستن بتهای ذهنی, ممکن نبود فهم و شعور وَحیانی و اعتقاد به خدای
یگانه در آنها راه یابد.

ییا خرافه زدایی از ذهنها, که در همین راستا انجام گرفت. پیامبران گامهای استواری
برای خرافه زدایی از ذهن بشر برداشتند. تلاش آنان نتیجه داد و ذهنهای بسیاری از
زندان خرافه آزاد شدند و به شاهراه حقیقت راه یافتند و به آموزه های وحی گردن
نهادند.

و یا تقلیدزدایی از ذهنها که کار بسیار دشواری بود ودرآوردن ریشه های آن از زمینِ
سختِ ذهنِ تقلیدزده, توان سوز و توان فرسا. پیامبران, بویژه محمد مصطفی(ص) از آغاز
بعثت, با سدّ پولادینی رو به رو بودند, سدّی که رخنه در آن بسیار دشوار می نمود و
هر چه تلاش می شد, تا رخنه ای در آن پدید آید, کم تر نتیجه می داد, تا این که با
پایداری, ثابت قدمی و امید به آینده روشن, آنان را صحنه ماندگار کرد و این دژ
نفوذناپذیر را در هم فرو کوبیدند و راه را برای روشنایی, که رایَتِ خود را در
بلندای آن برافرازد, گشودند.

پرهیز از تقلید کورکورانه نقطه آغاز حرکت به سوی روشنایی

تقلید, تاریکی زاست, چراغ عقل و اندیشه را خاموش می کند و انسان را به وادی ظلمت می
کشاند, به بیغوله ها و سراهایی که در تاریکی فرورفته اند و قرنهاست آسمان آنها
آفتاب و مهتابی به خود ندیده است. غبار گذر زمان, روزنه های روشنایی ده, چشمه های
حیات بخش, جویبارهای زمزمه گر, کشتزارهای شادابی آفرین, مرغان نغمه سرا, همه و همه
را پوشانده, در دل زمین دفن کرده و نابود ساخته است.

تقلید عقل و اندیشه را از کار می اندازد, توان انسان را می گیرد, زانوان را می
خماند, بازوان را نحیف می سازد, چشمان را به تاریکی خو می دهد, به گونه ای که
روشنایی را برنمی تابند و از روشنایی سخت آزرده می شوند.

تقلید, زندان انسان است. حصارها را بالا می برد, استوار می سازد و بر باورها و
برجهای آن نگهبانان جهل را می گمارد, تا آن به آن, سینه سربازان لشکر نور و دانایی
را با تیرهای زهرآگین خود, بشکافند و از هم بَردرند.

در قلمرو فرمانروایی تقلید, گل اندیشه نمی شکفد, چشمه عقل نمی جوشد, همه چیز می
خوشد, نه دانشی پا می گیرد, نه اندیشه ای سینه می گشاید و نه نوآوری قد می افرازد.

تقلید در مرداب باورهای شرک آلود, بویناک, لجن گرفته, غلط, کدر, غبار گرفته, جان می
گیرد, می روید و دامن می گسترد و به سینه ها فرو می نشیند و ذهنها را به فرمان خود
درمی آورد.

نگهبانان اورنگ شرک, بتکده بانان, شب آفرینان, خرافه پراکنان, روز به روز, بر عمق و
دامنه مرداب می افزایند, تا تقلید رشد کند و پیچک وار بر ساقه اندیشه های نو, حرکت
آفرین و مرداب زدا بپیچد و آن را از حرکت بازدارد و خشک کند.

زیرا هر چه مردابِ شرک, بی فرهنگی, بی دانشی, ناآگاهی, نابخردی و خردگریزی, دامن
بگسترد, اورنگ بانان جهل, بی فرهنگی, بی دانشی, فرمانروایانِ سرزمین تاریکی, قدرت
مندتر می شوند و میدانهای فراخ تری برای تاخت و تاز می یابند و بهتر و آسان تر می
توانند با مکیدن ِخونِ در مُرداب گرفتار آمدگان, به زندگی نکبت بار خود ادامه
بدهند.

تقلید کورکورانه از آباء و اجداد, احبار و رهبان, فرهنگهای هویت بر بادده و هویت
سوز, جهل افزا, خرافه پراکن و بصیرت زدا,انسان را از فرود آمدنِ به آبشخورهای
گوارای دانش, خرد و روشنایی باز می دارد, چنان که ناآگاهانه, با آنها به دشمنی برمی
خیزد و برای هدم و تلاشی آنها دست به کار می شود. چه بسیار بوده اند انسانهایی که
بر اثر تقلید از پدران و بزرگان خود, احبار و رهبان, به نبرد با روشنایی پرداخته و
سرزمین و جامعه خود را در خاموشی فرو برده, هم دیگران را از نور حق محروم ساخته و
هم خود را به دریای ظلمت فروبرده اند. دردی که امروز بشر می کشد و دردی که دیروز
کشیده, از آن روست که در پرتو خرد و اندیشه خود حرکت نکرده که بی گمان اگر در شعاع
خرد و اندیشه خود ره می پویید, عقال تقلید را به دست و پای خود نمی بست و از رسیدن
به رستگاری بازنمی ماند.

تقلید انسان را زمین گیر می کند و او را از آفاق گشایی, سپیده آفرینی, شب شکنی و
چشم دوختن به افقهای روشن, سینه هاو ذهنهای نورافشان, کوچیدن به سوی چشمه ساران,
آبشارهای بلند, سرابُستانها, رواقهای رو به آفتاب و روشنایی بازمی دارد.

تقلید, انسان را به برهوت بی هویتی می افکند و از یاد و خاطر او می برد که ریشه ای
در خاک داشته و در گاهواره ای رشد و نمو کرده و بالیده که نسیم روح نواز صبح روشن
آن را می جنبانده, پروانه ها پرستارش بوده اند و پرنیان بسترش.

تقلیدگران گرفتار در باتلاق جهل و درمانده در شب, سربازان بی مزد و مواجب
فرمانروایان تاریکی و جهل اند و همیشه کامل یراق و آماده برای یورش به روشنایی
آفرینان, قهرمانان سپیده گشا, بیداری آفرین, کاروان سالاران صبح.

تقلیدگران, کورکورانه به روشناییها می تازند. سخن نو, اندیشه بنیادی و راهگشا, به
مذاق شان سخت تلخ می آید و چنان به بوی لجن تقلید از احبار و رهبان, آبای کژاندیش و
ره گم کرده و گرفتار در باتلاق شب, خو گرفته اند که از بوی خوش, روح نواز و سکرآور
عطر ناب, بی هوش می شوند و احساس خفگی و تنگنایی می کنند.

در ساحَت, میدان و عرصه ای که تقلیدگری می آفریند, شب شکنی, سپیده گشایی,
بامدادآفرینی و آغازگری کاری است بسیار دشوار, شکننده و نفس گیر.

بر مردان سحر, سخت ترین آوردگاه, آوردگاهی است که با کورذهنان به رویارویی برمی
خیزند. کسانی که چشم سرشان گشوده است و چشم باطن شان بسته, بی بصیرت, بی تمیز بین
جریان زلال و جریان کدر و بویناک, چشم شان به دهن بزرگان شان است. آن چه از دهان
آنان بیرون می آید و بر زبان آنان جاری می شود, بدون درنگ می پذیرند. هیچ نمی
اندیشند که این سخن بر چه پایه ای استوار است, به چه مقدار از تاریکی دور و به
روشنایی نزدیک است, با خرد سازوار است, یا خیر, با معیارها و ترازها می خواند, یا
نمی خواند, راه گشاست, یا بن بست آفرین, زلال است, یا کدر, رایَت عزت, شکوه و
افتخار را می افرازد, یا شرنگ سرشکستگی و ذلت را به جان آدمی فرو می ریزد, در
آوردگاه حق و باطل, مایه زینت و شکوه حق می شود, یا شَین و….

تقلید در ستیز با کرامت و عزت انسانی

پیامبران الهی, با تقلید درافتادند; زیرا که این پدیده شوم, انسان را از باروی
کرامت و عزت و جایگاه والایی که در آفرینش دارد, به زیر می آورد.

پیامبران, اورنگ بانان عزت و کرامت انسان بودند. چون پیام و سخن آنان به انسانهای
عزت از کف داده و جام کرامت شان شکسته درنمی گرفت, ابتدا به تلاش برمی خاستند,
زمینه به وجود می آوردند, آبشخورهای جدید می گشودند, تا این گونه انسانها, به
جایگاه والای انسانی خود بار یابند آن گاه, جرعه های پیام حق را به کام آنان فرو
چکانند.

و این حرکت مهم, بدون به درآمدن از پیله تقلید ممکن نبود. انسانی شایستگی می یافت
که سخن و پیام پیامبران الهی در او بگیرد و جام جان او را لبالب از نور حق سازد که
گوهر جان اش را از صدف تقلید به دَر برد و در دریای عقل و اندیشه راهبَر به آستان
وحی, فرود آورد. آستانی که در آن ملال نیست. از غبار کهنگی بری است. زمان در جام آن
کهنگی و فسردگی فرو نمی ریزد. در ورای زمان قد افراشته و نور می افشاند. آستانی که
در آن گردباد تقلید عزت شکن و کرامت برباد ده نمی توفد و اندیشه و خرد, بی غبار
تقلید, شفاف و روشن زیباییها و جلوه های خود را می نماید و برای انسان آزاد و رها
از عقال ذلت تقلید آغوش می گشاید و نسیم دلگشای بامدادی خود را بر سینه ای می وزاند
و آن را سرمست می سازد که دستخوش طوفانهای بنیان برافکن پیروی از تاریکی آفرینانِ
جهل پراکنِ کرامت برباد ده نباشد. یعنی انسان, تا شیطان تقلید را از ساحَتِ وجود
خود نراند و او را به ضَجّه و ناله در نیاورد, نمی تواند به اوج عزت برسد و با
فرشتگان هم آوا و هم پرواز شود و بال در بال ملائک به آستان وحی بار یابد.

پیامبران, فکر نو دارند, گشاینده در بهشت عزت اند, بهشتی که هر چه بر آن می بارد از
جنس نور است و روشنایی و هر چه از دل آن می روید, همیشه در رویش است و در حال
بالندگی و شکوفایی و بیرون شدن از حصارهای شکننده و قامت برافراشتن در برابر
خورشید.

پیامبران مأموریت داشته اند که سینه ها را برابر الگوی بهشت بسازند که غیر از نور و
روشنایی را برنتابند و جامعه ای نیز از دلِ آنها بیرون آورند که دمادِم فکرهای نو و
طرحهای راه گشا, در آن شعله بکشند.

در جامعه ای که مدارِ فکر و اندیشه و رفتارهای اجتماعی و سیاسی بر پیروی تعصب آمیز,
بچرخد و از تولید فکر و اندیشه ورزی, خیزشها و رستاخیزهای فکری در آن خبری نباشد
غبار بی اندیشگی, کهنه گرایی همه چیز را فرو پوشانده باشد, و نیاز روز خود را همیشه
در گذشته بجوید و لابه لای اوراق تاریخ به دنبال ابزاری بگردد که بن بستهای امروز
خود را بگشاید, ممکن نیست فکر نو در آن جامعه شعله بکشد خورشید عزت در آن بشکفد و
اگر کسانی باشند که بخواهند حرکت بازسازی فکری را بیاغازند, مشعلهای فکر نو را در
چهار سوی آن جامعه برافروزند, در برابر تند باد جهل که همه گاه می توفد و بازدارنده
های گسترده ای که آن به آن, از دل مُرداب بی فکری و جهل مداری سر برمی آورند, از
پای درمی آیند و ره به جایی نمی برند و در آغاز راه, از حرکت باز می مانند.

اسلام, راه ها و چگونگی مبارزه با تقلید

اسلام, چاره کار را در برابر موج شکننده و پنجه های مهیب تقلید, آغازگری دانسته
است. آغازگری آن به آن.

الگویی که در برابر جامعه تقلید زده, راکد و ایستا می شناساند, جامعه همیشه نوشونده
و در حال حرکت است.

اسلام, رکود را برنمی تابد, به گونه ای زمینه سازی و برنامه ریزی می کند, پیام می
دهد, به الگودهی می پردازد, زیباییهای تاریخی را می نمایاند. چشمها را به سوی
افقهای روشن می گشاید و آیه آیه روشنایی را به گوش جانهای شیفته زمزمه می کند که
انسان مسلمان, برای پیوستن به رود جاری رشد و تعالی انگیخته شود و سراسیمه خود را
به آغوش موجی افکند که سینه سیاهی ها را می شکافد و رو به آستانِ صبح در حرکت است.

شهید مطهری این ویژگی مهم و بنیادی اسلام را چنین ترسیم می کند:

(اسلام, دینی است پیشرو و پیش برنده. قرآن کریم, برای این که مسلمانان را متوجه کند
که همواره باید در پرتو اسلام, در حال رشد و نمو و تکامل باشند, مَثَلی می آورد, می
گوید: مَثَل پیروان محمد, مَثَل دانه ای است که در زمین کاشته شود. آن دانه, ابتدا
به صورت برگ نازکی از زمین می دمد, سپس خود را نیرومند می سازد, سپس روی ساقه خویش
می ایستد آن چنان با سرعت و قوّت این مراحل را طی می کند که کشاورزان را به شگفت می
آورد.

این, مَثَلی است از جامعه ای که منظور قرآن است, نموداری است از آن چه آرزوی قرآن
است. قرآن اجتماعی را پی ریزی می کند که دائماً در حالِ رشد و توسعه و انبساط و
گسترش باشد.) نظام حقوق زن در اسلام/۹۴

رشد و نمو, حرکت به سوی قله های مجد و تعالی, آغازگری, نوآوری, گشودن ساحَتها و
عرصه های فکری جدید, از ویژگیهای والا و بنیادین جامعه قرآنی است. ذات و گوهر جامعه
قرآنی حرکت است, بر حرکت بنا شده است و تار و پود آن با حرکتهای نو به نو,
آغازگریها, در نوردیدن ساحَتهای جدید, غبارافشانی, خانه تکانی و آبیاری آن به آن
دشت ذهن و دل, تنیده شده است.

قرآن, انسان مسلمان و ایمان آورندگان به خود را برمی انگیزد, پای جای پای کسانی که
به سوی دره تباهی در حرکت اند, در چشم انداز آنان تنها و تنها ظلمت است که قد
افراشته هیچ روزنی رو به سوی روشنایی دیده نمی شود, نگذارند و تنها به راه های
آسمانی بیندیشند, راه هایی که از آسمان آن به آن نور باران می شوند.

هر راهی که به روشنایی بینجامد و مرز روشنایی و تاریکی را بنمایاند و راه رشد و
تعالی را به روی انسان بگشاید و او را از گرداب خردسوز و جاهلانه تقلید و پیروی
کورکورانه از پیشینیان و همروزگاران چشم پرکن که اندیشه و فکرشان بن بست گشا نیست
او راه به روشنایی و ساحت دل انگیز و روح افزای بیداری نمی گشاید, برهاند, پرهیز
دهد و خطرها و آفتهای آن را, به روشنی بنمایاند, قرآنی است.

قرآن راه های آغازگری را به انسان باورمند نشان داده و به او آموزانده که طلسم
تقلید آن گاه درهم می شکند که از گرداب فلسفه ها, اندیشه ها, دیدگاه ها و تأویلهای
گوناگون به در بیاید و به کوثر زلالی که قرآن برای او آماده کرده فرود بیاید, تا به
سرچشمه حیات دست یابد.

رها شدن از چنگالهای تقلید و پیرویهای باتلاق آفرین و مرداب زا, تنها در چنگ زدن به
قرآن و سنت و به کارگیری اندیشه در این ساحتهای روشنایی آفرین, ممکن است.

هر راه دیگری که انسان برای گریز از مرداب تقلید پیش بگیرد, خود مرداب است, مردابی
ژرف و گسترده دامن تر از تقلید.

راه برون رفت از گرداب تقلید, کهنه گرایی, ارتجاع, ایستایی, رکود و زندگی مرداب
گون, در به پرواز درآوردن شهباز اندیشه در آسمان قرآن و سنت است.

این ساحَت است که به انسان آغازگری می آموزد و نقطه های آغاز را می نمایاند و تقلید
بازدارنده را می شناساند.

ثقلین, جولان دهنده و برافرازنده رایت اندیشه

انسان مسلمان, هرچه به آبشار بلند ثقلین نزدیک تر شود, اندیشه اش بیش تر جولان می
یابد, عرصه های کهنه, خفقان آلود و دلگیر را پشت سر می گذارد و به عرصه های نو وارد
می شود.

اگر به زوایای زندگی نوآوران در ساحت فکر, حرکت آفرینان, اصلاح گران و جامعه سازان,
دقت و همه سویه لابه لای اندیشه های آنان کاویده شود, به روشنی این نتیجه به دست
خواهد آمد که آنان, بیش تر از کوثر ثقلین بهره مند بوده و راه و رسم خود را با آن
آیینه تمام نما, هماهنگ ساخته اند.

هر اندیشه نوی که به جامعه انسانی, روشنایی بخشیده, ریشه در کتاب و سنت دارد. کسانی
توانسته اند بر بام نوگرایی و آغازگری فراروند و اندیشه شان شایستگی یافته نقطه
آغاز شود, که دمادَم بر آبشخور کتاب و سنت و سرچشمه های وَحیانی فرود آمده اند.
برای وحی مداران, آشنایان سرچشمه های روشنایی, فرودآمدگان بر لب برکه ثقلین, دیدگاه
های نابرخورداران و نابهره مندان از این زلال همیشه گوارا, ارزشی ندارند, افق روشنی
را نمی گشایند, سپیده را به ارمغان نمی آورند, سعادت و خوشبختی, بهروزی و تکامل
روحی و روانی انسان را پایندان نیستند.

اندیشه انسان مسلمان وقتی رو به رشد می گذارد و پله های ترقی و کمال را می پیماید و
راه آغازگری را پیش می گیرد و افقهای روشنی را به روی ذهن و فکر دیگر انسانها می
گشاید که پرتوگیری دمادم از خورشید ثقلین را سرلوحه حرکت خود قرار بدهد و گوش جان
به آهنگ آن بسپارد و از گوش سپردن به هر نغمه و آهنگ ناسازِ با آن بپرهیزد.

انسانِ مسلمان نباید بپندارد با اندیشه های بی فروغ بشری و پیروی از آنها می تواند
جامعه خود را بسازد و در عرصه های فکری نوآور باشد و به طلایه داری بپردازد. او
باید با تکیه به ثقلین و جرعه نوشی همیشه و همه گاه از آن کوثر زلال, خرد خود را
شعله ور سازد و این آتشفشان خاموش را با قبسی که از آتش کوی طور ثقلین می گیرد,
بگیراند و شرق و غرب عالم را روشن کند.

تقلیدهای ناآگاهانه از الگوها و اندیشه های چیره بر جامعه علمی

رسمها, عادتها و اندیشه هایی که فضای جامعه را می انبازند, راه را بر اندیشه درست و
نگاه خردورزانه به پدیده ها, رویدادها و مقوله های فکری, اعتقادی و تاریخی می بندند
و انسان را در فضایی قرار می دهند که چه بخواهد و چه نخواهد, اندیشه اش رنگ محیط را
به خود می گیرد و این رنگ گرفتن از محیط و اندیشه های چیره بر فضای جامعه, آرام و
بی سر و صدا انجام می گیرد که انسان اندیشه ورز حتی, می انگارد اندیشه ای که دارد
از چشمه ذهن خودش به بیرون تراویده است; اما غافل از این که برناقد و ناظر بیرونی
روشن است اندیشه او به رنگ محیط, عادتها و رسمها آلوده است و تقلید, بسان خوره ای
به درون آن خلیده است.

اندیشه ورزی که در فضای فکری و علمی سنگین و پرهیمنه ای قرار می گیرد و با نظریه
های گوناگونی رو به رو می شود, در گذر زمان, چه بسا اندیشه اش رنگ محیط را بگیرد و
نسخه و کپی از اندیشه های غالب به محیط و فضای فکری باشد که در آن قرار گرفته, اما
بپندارد که مستقل می اندیشد و دارای اندیشه های نو و ابتکاری است.

پس تقلید از دیگران و نسخه برداری از اندیشه های چیره بر فضای فکری و علمی جامعه
خود و جهانی, چه بسا آگاهانه و از روی عمد و با قصد نباشد و ناخودآگاه صورت بگیرد و
انسان اندیشه ورز و یا گروه انسانهای اندیشه ورز و مقتدای مردم یک جامعه را گرفتار
تارهای نامرئی خود بکند و جامعه را از بالندگی, شکوفایی و حرکت باز بدارد و به
مرداب تقلید فرو برد.

جامعه ای دچار خسران می شود و آفت رکود, ایستایی و ارتجاع آن را از درون تباه می
سازد که اهل اندیشه اش و کسانی که انتظار می رود افقهای جدیدی به روی مردم و جامعه
بگشایند, چشم اندازهای جدیدی را بیافریند و فضای نو و شادابی در پرتو اندیشه های
بالنده و ناب آنان پدید بیاید, خود کور کورانه به تقلید بپردازند و مرعوب بزرگی و
ناموری بزرگان اندیشه و فکر شوند و بدون درنگ, تحقیق و کند و کاو و کاویدن زوایای
فکری آنان و یا دیدگاهی را که عرصه کرده اند, نظریه آنان بپذیرند و با این حرکت,
سبب رکود علمی و فرو افتادن جامعه در باتلاق اندیشه نادرست و ناسازگار با معیارها
بشوند.

از عامی و جاهل پذیرفته نیست که روی سخن عالم و مرجع تقلید سخنی نگوید و به اصطلاح
سر بسپرد و چشم و گوش بسته به تقلید و پیروی از او بپردازد, چه رسد به عالم.

پیروی عامی و جاهل از عالم, کورکورانه و چشم و گوش بسته و بدون دقت و درنگ روی
دیدگاه ها و نظریه های وی و روی رفتار و کرداری که از او سر می زند, پذیرفته نیست و
چنین کسانی مورد نکوهش و سرزنش اند و اسلام برنمی تابد در جامعه قرآنی که بنا می
کند و شالوده آن را می ریزد, تقلید کورکورانه و جاهلانه شکل بگیرد و فرهنگ جاهلی
زمینه رشد بیابد.

حال چطور و چسان پذیرفته است که عالم, تن به تقلید بدهد و دیدگاه پیشینیان, بزرگان
و ناموران را بدون دقت و درنگ و بررسی همه سویه بپذیرد و به خود اجازه ندهد از
چهارچوب نظریه و دیدگاه فقیه, متکلم, فیلسوف و مفسر بزرگ و ناموری, پا به بیرون
بگذارد و شگفتا که گاه صاحب نظر و اهل پژوهش و آشنای به فن کلام, فلسفه, فقه, اصول,
رجال, تفسیر و… به روشنی درمی یابد که عالمی بزرگ و نامور و برخوردار از جایگاه
علمی, در مسأله ای راه خطا پیموده و دچار اشتباه شده, با این حال, بر خود روا نمی
بیند که در برابر دیدگاه او رایَتِ ناسازگاری افرازد, آن را نقد کند و دیدگاه خود
را ارائه بدهد.

این روش و رویه, آفتی است بزرگ و تباهی آفرین و سبب می گردد چراغ دانش دین خاموش
شود و عرصه برای جولان و یکه تازی جهل, بی فکری و نابخردی و کژاندیشی فراهم آید.

عالم دینی, باید در هر رشته ای که غور و بررسی کرده, زوایای آن را کاویده, دیدگاه
خود را به گونه استقلالی بیان کند و هم دیدگاه دیگران را به بوته نقد بگذارد.

آن چه همیشه مورد نیاز بوده و امروزه شاید بیش از پیش مورد نیاز باشد و بن بست گشا
و گره از کار فرو بسته بگشاید, اجتهاد است, در همه دانشهای مورد نیاز و در همه
بحثها و مقوله های مورد ابتلا.

اجتهاد تقلیدشکن و تقلیدهای روا و نارو

اگر اجتهاد باب شود و شمار بیش تری با این فن آشنا شوند و براساس معیارهای دقیق, پس
از خودسازی و برکشیدن نفس از لجن زار هواها و هرسهای, غرضها و کینه ها, جانبداریهای
نابخردانه از این و آن, به اجتهاد بپردازند, و مردم هم با چشم باز از این دیدگاه
های سره و ناب, که از سینه های زلال و ذهنهای رخشان, شفاف و آیینه گون, تراویده,
پیروی کنند, آن هم آگاهانه, همه سونگرانه و با دقت, به گونه ای که برای آنان جزم
حاصل شود که دیدگاه درستی را سرلوحه کار خویش قرار داده اند, جامعه دستخوش
دگرگونیهای بزرگی می شود.

پس تقلیدی را اسلام روا دانسته که آگاهانه انجام بگیرد و با تقلید اهل کتاب و جاهلی
فرق بنیادی داشته باشد که آن نوع تقلید, انسان را از ابتکار عمل باز می دارد و بین
او و اندیشه های روشِن وَحیانی جدایی می اندازد و سبب رکود, جمود و واپس گرایی می
شود.

شهید مرتضی مطهری, سخنی درباره تقلید دارد که بسیار روشنگر است:

(اما تقلید: تقلید بر دو قسم است: ممنوع و مشروع. یک نوع تقلید است که به معنای
پیروی کورکورانه از محیط و عادت است که البته ممنوع است و آن, همان است که در آیه
قرآن, به این صورت مذمت شده:

(انّا وجدنا آباءنا علی امّهٍ و انّا علی آثارهم مقتدون.)

این که گفتیم: تقلید بر دو قسم است: ممنوع و مشروع, مقصود از تقلید ممنوع, تنها این
تقلید که تقلید کورکورانه از محیط و عادت و آباء و اجداد است, نیست: بلکه می خواهم
بگویم همان تقلید جاهل از عالم و رجوع عامی به فقیه, بر دو قسم است: ممنوع و مشروع.

اخیراً از بعضی مردم که در جست وجوی مرجع تقلید هستند, گاهی این کلمه را می شنوم که
می گویند: می گردیم کسی را پیدا کنیم که آن جا (سر بسپاریم) می خواهم بگویم تقلیدی
که در اسلام دستور رسیده (سر سپردن) نیست, چشم باز کردن و چشم باز داشتن است. تقلید
اگر شکل سر سپردن پیدا کرد, هزارها مفاسد پیدا می کند.) ده گفتار/۹۱

علمای دین, بیداران بیدارگر, روشنفکران ریشه دار و با بتّه و نیوشنده از زلال وحی,
اگر راه و رسم تقلید درست را بنمایانند و از تقلید زیان آور, بازدارنده, کور و
کرکننده مردمان را پرهیز دهند, شکوفایی, بالندگی, علم و معرفت در جای جای اقلیم
اسلامی خیمه خواهد افراشت و رکود و ایستایی از ساحَتِ ذهنها رخت برخواهد چید.

چرایی بازماندن عالمان شیعه از فضاشکنی و برافراشتن رایت اندیشه بر بام گیتی

این که تقلید و پیروی کورکورانه و بازدارنده, بخشهایی از ساحتهای علمی را درنوردیده
و عالمان شیعه, قرنهاست از قلّه نوردی, شب شکنی و آغازگری بازمانده اند و نور
اندیشه شان فضای زمان را نمی شکافد و بر شب جهل, سحر نمی بارند و سپیده دانایی را
از دل شب بیرون نمی کشند, بدان سبب است که آن به آن, برای فرو نشاندن تشنگی سبوی
جان خود, لبالب کردن آن, بر آبشخور ثقلین فرود نمی آیند و کتاب و سنت را با هم در
کانون نگاه, توجه, مطالعه, پژوهش خود قرار نمی دهند و با پرتوگیری از سنت, پرده از
رخ کتاب برنمی گیرند و به تفسیر معصومان از آیات کلیدی و راه گشا و جامعه ساز و
رستاخیزآفرین قرآن, گوش جان نمی سپارند. اگر صراحی جان خویش را دمادَم از این کوثر
زلال لبالب می ساختند و با مشعل ثقلین, دل تاریکیها را می شکافتند, اسلام و آموزه
ها و معارفِ ناب, زندگی بخش, دگرگون آفرین و بیدارکننده خرد و شعله افروز جان آن,
این چنین کهنه, فرسوده, غیرانگیزاننده, رخوت زا, خواب آور و بی قواره و ناهمساز با
نیازهای روز پیروان, عرضه نمی شد و تقلید کور این گونه اختاپوس وار در قلمرو جامعه
علمی ما ریشه نمی دواند.

چگونه و چسان از یادها رفت و از خاطره ها زدوده شد جبهه سنگینی که اسلام علیه تقلید
و پیروی کورکورانه و چشم و گوش بسته گشود.

چگونه و چسان از یادها رفت و از خاطره ها زدوده شد آن آوردگاه شکوه مند,
افتخارآمیز, انگیزاننده و شور و شعورانگیز که جبهه تقلید با همه اقتداری که داشت
درهم کوبیده شد و جبهه وَحیانی و خردورزی, پیروز میدان شد و رایَت دانایی, استقلال
فکری و خردگرایی را افراشت.

اگر این رویداد فکری بزرگ, به درستی در همه فراز و نشیبهای تاریخ و در تمامی بُرهه
ها نموده می شد و از دستاورد شگرف آن, همه گاه, سخن به میان می آمد, جامعه اسلامی
دچار رکود نمی شد و از راه یافتن به شاهراه بالندگی باز نمی ماند و امروز افسردگی و
عقب ماندگی این چنین خوره جان اش نمی گردید.

اگر این رویداد فکری و انقلاب بزرگ که انسان ِخوگرفته به تاریکی تقلید را به
روشنایی اندیشه کشاند, شیرینی استقلال فکر را به او چشاند, زشتی و پلیدی شرک را به
او نمایاند و مشامش را در برابر بویناکی آن برانگیزاند و خردش را بیدار ساخت که همه
این پلیدیها که بر سرش آوار گردیده از تقلید و پیروی نابخردانه ناشی شده, از یادها
نمی رفت و همیشه سرلوحه کارها و برنامه های راهبردی او قرار می گرفت, امروز جهانِ
اسلام رنگ خدایی داشت و خرافه و اندیشه های شرک آلود, این سان جامعه اسلامی را به
رنگ خزان نمی آلود.

چگونگی جبهه گشایی اندیشه ها و پندارهای شرک آلود و راه های رویارویی با آنه

خرافه و اندیشه ها و پندارهای شرک آلود, بازدارنده, زمین گیرکننده, تاریکی گستر و
ذلت آفرین, آن گاه در مرزهای فکری مردمان سرزمینی جبهه می گشایند و زمینه پیشروی می
یابند که مردم آن سامان, بویژه اهل اندیشه و اندیشه وران اثرگذار, استقلال فکری خود
را از دست بدهند و در برابر اندیشه و نظریه پیشینیان و کسانی که به گونه ای اندیشه
و نظریه شان از پذیرش فراگیری برخوردار شده سر تسلیم فرود آورند و جبهه های نو در
مرزهای فکری نگشایند و نسل نوخاسته را همیشه به گذشته برگردانند, بدون آن که افقهای
جدیدی از آینده به روی آنان بگشایند.

در چنین فضایی که اندیشه های جدید, راه گشا و سپیده آفرین, آن به آن پلک نمی گشایند
و به نیازهای فکری پاسخ داده نمی شود و اندیشه ها و دیدگاه های دیرین که شاید در
روزگاری گره گشا بوده و بیدارکننده و انگیزاننده, بازگو و بر آنها تأکید می شود,
زمینه برای گسلهای فکری فراهم می گردد; چون نسل جدید دلیلی نمی بیند به گذشته
برگردد و پیوند خود را با آن استوار سازد. از این روی بین او, در ساحَت فکر و
اندیشه ورزی, با نسل پیشین و نظریه پردازان و نوآوران و اندیشه هایی که در روزگاران
پیشین میدان دار بوده اند, گسل پدید می آید و جدایی خود را بسیار ژرف می نمایاند.

این گسل و گسست بسیار خطرناک و آفت زاست. این پدیده خطرناک و هویت بر باد ده, که بر
اثر کارکرد نادرست و نابخردانه مدعیان اندیشه ورزی و رایت بانان ساحت اندیشه پدیدار
می شود, سبب می گردد نسل نوخاسته از گذشته جدا شود و از اندیشه های ناب, حیات بخش,
زندگی ساز و گره گشا که اندیشه های جدید با پشتوارگی آنها به این اوج رسیده اند, بی
بهره ماند و عقب ماندگی خویش را رقم زند که پیشرفت, اوج گیری, دست یافتن به قلّه
های کمال و تعالی با تکیه بر گذشته استوار ممکن است. هیچ امت و ملتی با بریدن از
گذشته, جاده مهتاب را نجست و به چشمه خورشید دست نیافت.

جرعه نوشی از جام تجربه ها و دانشهای پیشینیان و بازگشت به گذشته برای برگیری ره
توشه و بهره مندی از خردهای بیدار و رَوشن رَوشنان, کاری است سازوار با خرد و
بخردانه, اما ماندن در گذشته, به امید بهره مندی از خردهای ره گشای پیشین و
پرتوگیری از رَوشنان, به هیچ تلاشی در افق گشایی و سپیده آفرینی و بیرون کشیدن روز
از دل شب, نابخردانه است و گم گشتگی در برهوت شب.

خردهای بیدار, رَوشن رَوشنان, برای کسانی شب را می شکنند و سپپیده را می آفرینند که
رهنورد راه شیری باشند, پشت به شب و رو به سپیده.

با تاریک فکری, حرکت در شب و تکاپوی بی بصیرتانه, نمی توان از گذشته و خردهایی که
روشن چراغ آن روزگاران بوده اند, برای روشن نگهداشتن راه آینده بهره برد و قَبسی
برگرفت. تنها کسانی می توانند به این وادی گام بگذارند و بهره مندانه از مرز گذشته
بگذرند که در روشنایی خرد حرکت کنند و اندیشه های کارامد, آینده ساز و دگرگون آفرین
پیشین را بشناسند و توانایی شناسایی سره از ناسره داشته باشند و به پایه ای از
استقلال فکری دست یافته باشند که هیمنه و شکوه پیشینیان و بنیادگذاران جهان با شکوه
روزگاران دور, آنان را به زانو درنیاورد و به تماشای آن آستان سر به آسمان سوده
نایستند و روزگار خود را از یاد ببرند.

بسیاری از چنان دانش, بینش, خرد و توانایی فکری بهره ندارند که بتوانند از دانشها,
تجربه ها و خردهای روشنگر برای امروز و فردا و فرداها قبسی برگیرند و مشعلهایی را
در دل شب بیفروزند, از این روی نابخردانه است از این گروه فروماندگانِ در گذشته
بخواهیم برای ساختن دنیای جدید, بر شالوده اندیشه های پیشین, به تلاش برخیزند.
کسانی می توانند نسل امروز را از دانشها و تجربه های پیشینیان بهره مند سازند که از
هرگونه تقلید کور, غیر منطقی, بی مطالعه و تحقیق بپرهیزند و با استقلال فکری به
عرصه بیایند و اندیشه های نو را بر شالوده اندیشه های دگرگون آفرین و راه گشای
پیشین, بنیاد بگذارند و برای امروز طرحی نو دراندازند.

اینان می بایست با جاذبه آفرینیهای آن به آن و مشی نوگرایانه خود در نگاه به گذشته,
به نسل نوخاسته بنمایانند که می شود هم استقلال فکری داشت, از تقلید پرهیخت و گذشته
گرا نبود و هم از رگه های ناب اندیشه های پیشین, برای بنای دنیای جدید بهره مند شد
و نیز به آنان آموزاند که بدون پرتوگیری از خردهای فروزان گذشته, نمی توان راه
آینده را گشود.

اگر چنین انقلاب فکری روی دهد; یعنی طلایه داران فکری و علمی ما, با توجه به رگه
های ناب در اندیشه ها, دیدگاه ها و دانشهای پیشین, نوآوری پیشه کنند, سخن و طرح نو
دراندازند و نسل نوخاسته را به سوی چشمه های روشن ره نمایند و از کهنه گرایی, تکرار
ممِل, رمانده و خسته کننده, دوری گزینند, هم پیشینیان و اندیشه های ناب آنان را پاس
داشته اند و هم در عرصه های نو گام گذاشته و نسل تشنه زلال دانش را به چشمه ساران
آن رهنموده اند.

نهراسیدن از کمی رهروان راه نو, رمز پیشرفت

مردان اندیشه, کسانی که عرصه هایی از دانش را درنوردیده و به قلّه هایی بس باشکوه
رسیده اند, نمی بایست از کمی رهروان راهی که می پیمایند و در پیش گرفته اند, به
هراس بیفتند که راهِ نو در هر زمانی کم رهرو می نماد. اما اگر دانشی مردی, مردانه
در آن گام بگذارد و مشعل افروزد و مشعل دانش خویش را به این سوی و آن سوی و زوایای
تاریک جامعه بتاباند و ذهنهای تاریک را در شعاع اندیشه و دانش خویش, قرار بدهد, به
زودی پژتاب آن را خواهد دید.

پَژواک اندیشه کسانی که در برابر اندیشه های پیشین و جریانهای فکری روزگار خود,
استقلال فکر دارند و از تقلید می پرهیزند, شاید در نقطه آغاز, بازتاب کمی داشته
باشد, و بُرد آن اندک و ذهنها و فکرهای شمار کمی از مردمان و اهل فکر را پژتاب آن
در بر بگیرد; ولی اگر از ارکان استوار, منطق قوی و راه گشا برخوردار باشد, می ماند
و روز به روز بر دامنه اثرگذاری, موج آفرینی, درخشندگی خود می افزاید. اما تقلید
این گونه نیست, دامن نمی گسترد. ساحت فکرها و ذهنها را درنمی وردد و شعله آن به
جانها نمی گیرد و خیلی زود خاموش می شود; یعنی پیش از آن که جانی را شعله ور سازد و
در فکری دگرگونی بیافریند.

عالم و دانشوری که از مشعل دانش و خرد خود بهره نمی گیرد و همیشه چشم به مشعلهایی
دارد که دیگران افروخته اند و دیگران را نیز به پرتوگیری از آنها فرا می خواند, در
حقیقت نه اندیشه و خرد خود را پاس داشته و نه اندیشه و خرد دیگران را. چون پاس
اندیشه و خرد خود به این است که از آنها, آن به آن, بهره برداری کند و پاس اندیشه و
خرد دیگران و دانشوران نامور و دگرگون آفرین به این است کامل تر شود, دایره و
زوایای بیش تر بیابد, رشد کند و راکد نماند و نقد گردد و زیباییها و کمالهای آن
شناسانده و کاستیهای آن برای برطرف کردن نمایانده شود. اگر بر دستاورد و نتیجه تلاش
دانشمندان, کاشفان و مخترعان در دانشهای گوناگون در طول تاریخ افزوده نمی شد و هر
دیدگاه و فرضیه ای گامی به جلو برده نمی شد, امروز بشر در تاریکی جهل مانده بود.

این قاعده در هر دانشی باید جریان داشته باشد, چه دانشهای طبیعی و مادی و چه
دانشهای معنوی. اگر دانشی از این قاعده برکنار بماند و این قاعده در آن سریان نیابد
و جان آن را شاداب نسازد, به مرداب دگر می شود, هرچند در روزگاری بسیار زلال, چشم
نواز و روشنایی بخش دیده و دل بوده است.

دانشور و عالمی که از وارد شدن به آوردگاه نوآوری و نقد آرا و دیدگاه های دیگران می
هراسد, این هراس را به بدنه جامعه علمی و به دل فردافرد اصحاب دانش, سریان می دهد و
آنان را از پیشروی, پیشاهنگی باز می دارد و از آنان گروهی ترسو و غیرجسور و گوشه
گیر, رام, مبلّغ و رواج دهنده اندیشه دیگران, هرچند غلط, بازدارنده و رکودآفرین,
بار می آورد و روی دست جامعه می گذارد.

عمل عالم و مشی علمی و فکری او, بی گمان در فکر و ذهن شاگردان, پیروان, پیرامونیان,
مردمان و بویژه اگر از جایگاه علمی و معنوی بالایی برخوردار باشد, در دیگر عالمان و
اصحاب فکر و اندیشه, اثرگذار است. همه سونگری, دقت, کنجکاوی, نکته بینی, باریک
اندیشی, کالبدشکافی و پرهیز او از تقلید و پیروی بی دلیل از اندیشه و دیدگاه دیگران
و استقلال فکری او, جامعه علمی زمان خویش و زمانهای بعدی را دستخوش دگرگونی می کند
و شاگردان را رشد می دهد و سطح فکر جامعه را بالا می برد. در برابر, اگر عالم
اثرگذار و صاحب نفوذ, دَمادَم چشمه اندیشه اش نجوشد, جامعه علمی را از قدافرازی و
آشیان گزینی در قله قاف اندیشه باز می دارد و سبب مرگ اندیشه می شود. به دقت و
کنجکاوانه اگر در برهه هایی که اندیشه و دانش در سرزمینهای اسلامی و ایران شکوفان
شده بنگریم و همه سویه آن برهه ها را در بوته بررسی بنهیم, می بینیم طلایه دار آن
دوره ها و برهه ها عالم و یا عالمانی بوده اند که چشمه اندیشه شان دَمادَم می
جوشیده, ذهن شان شاداب و فکرشان بالنده بوده است. و دوره های رکود و واپس ماندگی از
قافله علم را اگر در این سرزمینها, در کانون دقت و توجه خود قرار دهیم می بینیم
جامعه علمی و عالمان به آفتِ شخصیت زدگی و گذشته گرایی گرفتار بوده اند. عالمی که
به اندیشه بزرگان و پیشینیان خو کرده باشد و توانایی آن را نداشته باشد که از دایره
نگاه و نظر آنان گامی به برون نهد, ناخواسته بر تاریکی دامن می زند و بر عمق آن می
افزاید; زیرا این اوست که نمی گذارد مشعل اندیشه ها و دیدگاه و دستاورد فکری
پیشینیان, فزونی یابد و یک مشعل به ده ها مشعل دگر شود.

مشعلی که فرا راه حرکت انسانها, به دست توانای انسانی اندیشه ورز, افروخته می شود,
اگر از آن برای گیراندن دیگر مشعلها قبسی گرفته شود و این کار ادامه یابد, راه روشن
می ماند و مردمان در روشنایی راه می پیمایند و اگر ادامه نیابد و همیشه بر گردهمان
مشعل بگردند و از همان یک مشعل بخواهند روشنایی بگیرند, روشن است که کم کم نور آن
کاستی می گیرد و از پرتوافشانی باز می ماند.

آنان که تلاش می ورزند دلیلهایی را که دیگران برای موضوعی, مسأله ای, پرسمانی و
مقوله ای ارائه داده اند, به شرح بازگویند و هیچ به این اندیشه فرو نرفته اند که
شاید دلیلهای ارائه شده علیل و ناتوان باشند و سر تا پا پُر از کاستی, مقلدند و
دیدگاه شان چون از تقلید سرچشمه گرفته, پژواک و پژتابی ندارد و خیلی زود در زیر سقف
جهانِ اندیشه, خاموش می شود.

استقلال فکر, زیباییها و جلوه ه

اگر اندیشه ای بخواهد ماندگار شود و روز به روز بر پرتوافشانی اش افزوده شود و
اندیشه های دیگری از آن سرچشمه بگیرند, ناگزیر باید از ذهنی بتراود که رایَت
استقلال بر بلندای آن, همه آن, افراشته است.

اندیشه در بوته استقلال فکری فرد, پخته می شود, صیقل می یابد, شفاف و بُرّا می گردد
و اندیشه ای که در ذهن مستقل,آزاد و روشن پرورش نیابد و بستر و زمینه اش مناسب
نباشد, توانایی میدان داری و هماوردی با دیگر اندیشه ها را ندارد و جوهر قد افرازی
در عرصه ها و میدانهای گوناگون را ندارد و خیلی زود از گردونه حرکت اندیشه ها به
کناری پرتاب می شود.

این گونه است اقلیم و سرزمین, اقلیم و سرزمینی می ماند و پرتو می افشاند و در
هنگامه های سخت, مرزهای خود را پاس می دارد و از درون می جوشد و به ذات و گوهر
همیشه رخشان خود بستگی دارد که رایَت استقلال فکری کانونهای علمی و اندیشه ورزی آن,
به همّت و تلاش اندیشه وران و نظریّه پردازان آن, در جای جای آن اقلیم و سرزمین
افراشته باشد.

سرزمینی که برج و باروی علم و فانوسهای دانایی و خردمندی آن فرو ریخته و خاموش شده
باشد, بسیار بسیار آسیب پذیر است و در پرتگاه فرو پاشی قرار دارد و با یورشی از سوی
دشمن, از صفحه گیتی برچیده می شود.

این چنین است دین و آیین, حیات آن, بستگی به حیات کانونهای علمی و فکری اش دارد و
حیات کانونهای علمی و فکری به استقلال فکر.

کانونهای علمی و فکری که بر شانه دینی می رویند, تا هنگامی که از چشمه ساران آن
لبالب می شوند و ارتزاق می کنند, مایه شکوفایی و رونق دین می شوند, ولی اگر در پرتو
استقلال فکری دین رشد نکنند و به پرتوافشانی نپردازند و به تقلید از کانونهای علمی
بیرون از حوزه دین روی بیاورند و توان آن را هم نداشته باشند با تراز و ترازوی دین
و آموزه های آن, آن چه را سودمند و سازگار با قانون, آیینها و ارزشهای دینی می
بینند, بگیرند و آن چه را ناسودمند و ناسازگار با قانونها و آیینهای دینی, پس
بزنند, هم خود از شکوفایی باز می مانند و هم نمی توانند مایه شکوفایی, پیشرفت و
خردمندانه جلوه دادن دین باشند.

جاذبه آفرینی دینها و پیامبران الهی در پرتو استقلال فکر

روشن است که دین و آیینی می تواند قلمروهای گسترده ای را زیر پوشش خود قرار بدهد,
جاذبه بیافریند, فوج فوج انسانها را به سَرابستانی که پدید آورده وارد سازد و زمینه
های سعادت و خوشبختی, کمال و تعالی آنان را فراهم آورد که از درون بتواند خود را
سرزنده و شاداب نگهدارد و از چشمه ها و آبشارهایی برخوردار باشد که شادابی, خرمی,
دل انگیزی, روح نوازی, سرزندگی, پویندگی و بالندگی جامعه و فرد را پایندان باشد و
نیازی نباشد که از بیرون این توانایی به آن تعبیه شود. دین باید از استقلال فکری
بهره مند باشد و آن چه را به بشر برای تعالی و اوج گیری و بَرکَنده شدن از خاک
ارزانی می دارد, چنان زلال, رخشان و نیامیخته با اندیشه های بشری و موجود باشد که
بتواند این مهم را انجام دهد و اگر چنین نباشد, بی گمان هیچ دستاوردی در هدایت بشر
نخواهد داشت.

عنصرهای هدایت گر, موج آفرین, اوج دهنده فکر و گستراننده دانش, دانایی و خردورزی
باید از درون دین بجوشند و از هیچ چشمه و آبشار بیرونی سرچشمه نگیرند.

دینی که آمیخته ای از اندیشه های پراکنده بیرونی باشد و سازه بنایش را دستاوردهای
فکری بشری تشکیل بدهد, دین نیست و هیچ پیوندی با وحی ندارد و نمی تواند انسان را به
آبشخورهای زلال سعادت و خوشبختی فرود آورد.

دین تحریف شده, یعنی دینی که اندیشه های بشری به آن راه یافته و آن را از درون
دستخوش دگرگونی ساخته و به کژراهه کشانده است.

دین, هر مقدار از سرچشمه وحی دور شود و پیامها و اندیشه های وَحیانی از آن زدوده
شود و اندیشه های بشری به آن راه یابد, نقش هدایت گری آن کم تر می شود و از موج
آفرینی, نورافشانی, شکوفان سازی استعدادها, برانگیزاندن خردها و احساسها و عمق
بخشیدن به شعورها و بینشها, باز می ماند.

دین, اگر استقلال خود را در نگاه به خدا, رسالتها, هستی, مقوله ها, پدیده ها و
جستارهای تاریخی از دست بدهد, افول خواهد کرد و نقش هدایت گری و انسان سازی خود را
از دست خواهد داد.

دین, با استقلال فکر و نوآوری در عرصه های عقیدتی و فکری و آفرینش زمین و آسمان و
شناساندن آفریدگار جهانیان و نمایاندن جایگاه انسان در هستی, فرجام دنیا, روز
واپسین و زدودن پندارها و خرافه ها و نگاه ها و تفسیرهای خرافه آلود از پدیده ها و
آفریده ها و آفریدگار جهان, در بین مردمان, امتها و ملتها, جایگاه ویژه ای را برای
خود بنیان می نهد.

دین, اگر استقلال فکر نمی داشت و آن چه را عرضه می کرد نو و جدید و جدای از افکار
جاری در زمان نمی بود, برای بشر جاذبه ای نداشت و کششی در روح و روان بشر برای به
گردش درآمدن به گرد خود پدید نمی آورد.

پیامبران, استقلال فکر داشتند و مقلد و پیرو این و آن نبودند. هیچ کس نتوانست در
درازای تاریخ, سندی به دست بیاورد که بیان گر پیروی پیامبری از پیامبران الهی از
این و آن و یا آن چه را برای بشر به ارمغان آورده, برگرفته از اندیشه ها و
دستاوردهای بشری باشد. بسیاری, در برهه های گوناگون, چه در آغاز و چه در طول تاریخ
اسلام, به تلاش برخاستند که بنمایانند پیامبر گرامی اسلام آن چه را برای بشر به
ارمغان آورده, از دیگران گرفته است; اما زود تیرشان به سنگ خورد و نقشه شان نقش بر
آب شد. زیرا این س

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.