پاورپوینت کامل روش شناسی تاریخ نگاری مشروطه درباره عالمان دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روش شناسی تاریخ نگاری مشروطه درباره عالمان دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روش شناسی تاریخ نگاری مشروطه درباره عالمان دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روش شناسی تاریخ نگاری مشروطه درباره عالمان دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۲۸
کشور ایران, از اندک کشورهای مسلمانی است که در قرون موسوم به قرون
استعماری(قرون۱۷ـ۲۰میلادی) هیچ گاه مستعمره هیچ کشور استعماری نشد. به خلاف این, از
زمان جنگهای ایران و روس, تا پیروزی انقلاب اسلامی(قریب به دو قرن) ایران در شرایط
نیمه مستعمره بوده است و همواره در زیر باج خواهی های روس و انگلیس ـ و تا حدودی
فرانسه ـ دست و پا می زده است. زمینه ها و ویژگیهای ژئوپلیتیکی ایران نیز, که از
سویی آن را بهترین ر اه برای وصل شوروی به آبهای آزاد و از سویی آن را بهترین حایل
و سد برای حیات خلوت انگلیس(در هندوستان) قرار داده بود, تا حدودی کمک می کرده تا
خود کشورهای استعماری هم به حالت نیمه استعماری آن, بیش از حالت استعماری آن راضی
باشند.
کسروی در این خصوص می نویسد:
(آنها می خواستند نام ایران بازماند و یک دولت ناتوان و درمانده ای پایدار باشد و
این از بهر چند نتیجه بود: یکی آن که دولتهای اروپا نخروشند و زبان به گله باز
نکنند, دیگری آن که در درون ایران جنبشهایی پدید نیاید و هرگاه کسانی پس پرده را
دریافته, جوشیدند, با دست همان دولت ناتوان بر سر ایشان کوبند.)۱
فریدون آدمیت نیز درباره استراتژی استعمار روس و انگلیس در ایران می نویسد:
(وجهه نظر کلی سیاست روس و انگلیس نسبت به ایران, حفظ حالت موجود سیاسی و اقتصادی
آن بود که عایق تصادم دو قدرت استعماری گردد. البته هردو دولت علاقه به بسط نفوذ
خود داشتند و هر کدام دستش می رسید, حریف را عقب می زد و دامنه استیلای خود را می
گسترد. اما در چشم انداز وسیع سیاست بین المللی, هر کدام مصلحت خود را در شناختن
حریم سیاسی دیگری تمیز داده بود. همین وجه اخیر بود که زمینه یک نوع همکاری احتیاط
آمیز را میان دو دولت نیرومند نسبت به مسائل ایران آماده می گردانید.)۲
ییکی از شایع ترین و در عین حال, مهم ترین روشهای استعمار در کشورهای مستعمره,
تغییر و تصرف در تاریخ حقیقی کشور مستعمره از راه ایجاد و تثبیت نوع تاریخ نگاری
تحریفی است; به گونه ای که در آن, جای بسیاری از خادمها و خائنها مناسب با اهداف
کشور استعمارگر عوض می شود. ایران شناسی۳ استعماری نیز از این قاعده استثناء نبوده
و باعث شده طی آن بسیاری از اهم و مهم های تاریخ ایران زیر و رو شود. با تأمل در
روش شناسی تحقیق ایران شناسان۴به روشنی درمی یابیم که مطالعات موردی و جزیی شرق
شناسان به صورتی غیر منطقی و قبل از این که استقرای تام شود, به تمام ادوار و بلکه
به روحیه قومی عنصر ایرانی تعمیم داده شده است; به گونه ای که بنا به نو شته یکی از
محققین تاریخ و اندیشه سیاسی معاصر, تحقیقات آنان, این گونه قابل تلخیص است:
(ایرانیان از اندیشه و اندیشیدن محروم اند. ایرانیان خاموش اند و مطیع
حاکمان,.ایرانیان, چاکرمنش و متملق اند. ایرانیان از نقد, اجتهاد و انتخاب محروم
اند, ایرانیان, ملتی مرده اند.)۵
متأسفانه در تاریخ نگاری روشنفکری نیز, ـ که تا حد زیادی متأثر از تاریخ نگاری شرق
شناسی۶ است ـ ملاکها و معیارهای غیرواقعی به کار گرفته شده و در نتیجه, تا ریخ
ایران از زاویه ای مورد تأمل و قراءت قرار گرفته که به عنوان مثال; جریان دیانت و
روحانیت که محور تحولات آن بوده, یا به فراموشی سپرده شده و یا نوعاً از سر عمد, به
شکلی تحریفی و غیرواقعی بیان شده است.
هم جریان شرق شناسی و هم جریان روشنفکری, به اقتضای نیازمندیهای غرب, بسط و قبض
یافته و از ابتدا نیز در راستای اهداف آن شکل گرفته اند. این جریانات, بیش از همه,
جریان دین و روحانیت شیعه را سد اجرای برنامه ها و اهداف خود دیده اند, از همین
روی, مغرضانه ترین روشها را در مورد آنها به کار گرفته اند.
یکی از نویسندگان تاریخ معاصر در آسیب شناسی تاریخ نگاری مشروطه با تأکید بر نقش عا
لمان دینی در آن, می نویسد:
(باور عمومی آگاهان به تاریخ, بدرستی آن است که مهم ترین نیروی پشتیبان انقلاب مشر
وطه, همانا علما بودند. اگر آنان انقلاب را تأیید نمی کردند, مسلماً در نطفه خفه می
شد. با این که نقش مؤثر علما کاملاً آشکار است و جای بحثی در مورد نفوذ نوشته ها و
سخنرانیهای آنان وجود ندارد, چنین به نظر می رسد که یک بررسی نقادانه, نه از
فعالیتها و نه از اندیشه های مشروطه خواهانه علما, هنوز به عمل نیامده است. انقلاب
مشروطه ایران, تا اندازه ای مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته است, ولی تا سالهای
اخیر, توجهی بسنده به بنیان فکری انقلاب نشده بود. نویسندگانی چند این نقصان را در
تاریخ انقلاب دریافته اند, ولی اندیشه های با نفوذترین نیروی انقلاب مشروطیت, یعنی
رهبران مذهبی, هنوز بدون توجه مانده است.
برخی از پژ وهشگران[خارجی] مانند آن لمبتون,۷نیکی کدی,۸ حامد آلگار۹ و با گلی۱۰ تا
اندازه ای نقش رهبران مذهبی را در انقلاب مشروطیت مورد بررسی قرار داده اند, ولی
این نویسندگان به اندیشه های مشروطه خواهی علما, توجه ویژه ای نکرده, بلکه قلم را
به جنبه های کلی نقش علما محدود ساخته اند.)۱۱
این تحقیق, درصدد است تا به(روش شناسی تاریخ نگاری مشروطیت درباره روحانیت شیعه) با
تکیه بر منابع روشنفکری بپردازد.
۱. سید شفتی و نخستین(دولت در دولت) در عهد قاجار
سید محمد باقر شفتی معروف به حجّه الاسلام, از جمله مراجع محلی۱۲ عصر قاجار و به
تعبیر ناسخ التواریخ,(قدوه مجتهدین و افضل فضلای ایران زمین) و(فحل علمای ایران)۱۳
بود که با حکومتهای استبدادی محلی و به طور کلی با حکومتهای استبدادی قاجاری, سر
ناسازگاری داشته۱۴ و در بسیاری موردها میان او و پادشاهان زمانش, ـ بویژه والیان
اصفهان ـ برخوردهای شدیدی روی می دهد. شدت درگیری سید شفتی با شاهان قاجاری به قدری
است که حتی یک بار محمد شاه قاجار, ناگزیر می شود با لشکر کشی به اصفهان, نزد سید
شفتی قدرت نمایی کند. شرح این لشکر کشی را اوژن فلاندن این گونه توصیف می کند:
(کار شورش و نافرمانی تا بدان جا کشید که اساس سلطنت را نیز متزلزل گردانیده بود.
پس شاه و میرزا آقاسی به فکر چاره افتادند. شکایات مردم هم بالا گرفته بود. چاره
کار در این دیده شد که شاه به اصفهان لشکرکشی کند. به قول فلاندن, شاه و آقاسی با
شش هزار مردم و با توپ خانه مجهز به اصفهان لشکر کشیدند. شورشیان دروازه های شهر را
به روی شاه بستند, اما موفق نشدند. دروازه ها به توپ بسته شد و مجتهد از عاقبت کار
خود ترسید, دستور داد دروازه های شمالی شهر را باز کنند; شهر فتح شد; شاه دیوان
خانه ای تشکیل داد; عده ای از روحانیون زندانی و تبعید شدند; پسر مجتهد و پسر امام
جمعه شهر هم جزو تبعیدشدگان بودند; نوبت انتقام گیری حکومت و مردمی که ستم دیده
بودند, فرا رسید و کار مجازات به افراط کشید.)۱۵
سید شفتی با اجرای احکام اسلام, فضا را بر ظالمان و ستمگران تنگ کرده و مایه انبساط
خاطر مؤمنین شده بود. اجرای حدود شرعی توسط سید, آن چنان بموقع و قاطعانه بوده که
در مدت حکومت خود در اصفهان, (هفتاد نفر را به حدود شرعیه قتل نمود.)۱۶ پای بندی
سید شفتی به اجرای احکام اسلامی و فقدان سازش وی, نه با استبداد داخلی و نه با
استبداد خارجی, باعث شده تا هم تاریخ نگاران وابسته به دربار و هم تاریخ نگاران
غربی و وابستگان داخلی آنها, وی را مورد بی مهری قرار دهند. گرچه سید شفتی, قریب به
سه ربع قرن قبل از نهضت مشروطه می زیسته, امّا تردید در اصالت و کارآمدی وی برای
نویسندگان سکولار تاریخ مشروطیت, از این رو مهم بوده است که وی نخستین گامهای عملی
را برای آن چه مرحوم نراقی در باب ولایت فقیه اندیشه ورزی کرده بود, برداشته و عملا
به سوی تشکیل حکومت اسلامی و طرح دولت در دولت حرکت کرده است. از این روی, با طرح
مسائلی انحرافی و غیرواقعی درباره شخصیتی که سالها پیش از مشروطه داعیه حکومتی دینی
داشت, تلاش کردند نگذارند حکومت مشروطه بر شالوده ای دینی استوار شود. برخی از
تهمتهایی که به سید شفتی در این راستا زده اند, عبارتند از:
۱. ائتلاف با لوطیان: در تاریخ معاصر ما, لوطیا گروهی از اشرار و اوباش بوده اند.
اگر چه علما نتوانسته اند آنان را به راه راست هدایت کنند, اما توانسته اند در همان
راستا و جهت کاری خودشان تصرف کنند. آنان اهل دعوا و غارت بوده اند, علما که
نتوانستند آنها را از این کار بازدارند, سعی کردند که متقاعدشان کنند که حداقل با
هر کسی دعوا نکنند و یا از هر کسی ندزدند, بدین معنی, حال که تصمیم به غارت و دعوا
گرفته اند, اگر می توانند کسانی را غارت کنند که بینوایان و مظلومان را غارت می
کنند و اگر می توانند با کسانی دعوا کنند که بر ضد مصالح ملی و قومی عمل می کنند
و…لوطی ها پذیرفته بودند که دیگر از محرومان ندزدند و با بینوایان هم دعوا نکنند و
تنها با قلدران دعوا کنند و از دزدان بزرگ تر بدزدند. یکی از عالمانی که با چنین
لوطیانی در ارتباط بوده و در مواقع لزوم از آ نان استفاده می کرده, سید شفتی بوده
است؟. به کارگیری بموقع لوطیان در خلاف جهت اهداف دربار استبدادی و استعمار خارجی,
باعث شده تا تاریخ نگاری درباری و تاریخ نگاری غربی در برابر وی, موضع گیری کنند و
قضایای مربوط به ارتباط سید شفتی با لوطیان را بزرگ جلوه بدهند. به عنوان مثال,
نویسنده کتاب(مشروطه ایرانی) به رغم این که به موقعیت مذهبی ویژه سید شفتی۱۷ اعتراف
می کند و می نویسد:
(گسترش نفوذ روحانیون در این دوره و داعیه شان در مورد حکومت, صرفاً به دنیای نظر
محدود نمی ماند. یعنی فقط این نبود که در مباحثات نظری مربوط به حکومت, تحت عنوان
نیابت, خود را وارث حکومت در معنای کشورداری بدانند. اگر ملا احمد نراقی در مقام
نظر, نظریه ولایت فقیه را تدوین کرد, سید شفتی در مقام عمل, در اصفهان داعیه حکومت
در سر می پروراند و عملاً به چنان اقتداری دست یافته بود که قدرت دولت و حکومت فرع
بر قدرت او بود.)۱۸
در عین حال, با ذکر مطالبی از سفرنامه فلاندن, بی آن که در صحت آنها تردید کند, به
تخریب سید شفتی می پردازد:
(اوژن فلاندن, که در اوج قدرت مجتهد و درگیریهای او با محمد شاه در ایران گزارش
روشنی از اوضاع زمان به دست می دهد, می نویسد مجتهد و یارانش در اثر قدرت کورکورانه
و غرور, از ثروتهای بی دردسر استفاده کرده, طرحی ریختند تا به کلی از زیر قدرت شاه
شانه خالی کنند. با زور پول, شورشیانی را اجیر کرده بودند که لوطی می نامیدند.
پادگانی کوچک در اصفهان تشکیل داده, طوری که هیچ قدرتی نمی توانست با آنها مقابله
کند. به زور هرچه را می خواستند از اهالی می گرفتند, با سرنیزه به بازار حمله ور
شده, تجار را به پرداخت مالیات به آنها وادار می ساختند. کسانی را که مقاومت می
کردند, خانه و اموالشان را تاراج و زن و اطفالشان را با خود می بردند.)۱۹
حامد آلگار نیز به رغم این که به موقعیت مذهبی ویژه سید شفتی اعتراف کرده و می
نویسد:
(پس از وفات میرزا ابوالقاسم قمی(۱۲۲۱ یا ۱۲۲۳ق), سه تن مخصوصاً نفوذ خاصی داشتند
که عبارتند از ملا علی نوری (درگذشت۱۲۴۶ق) حاج محمد ابراهیم کلباسی (درگذشت ۱۲۶۲ق)
و حجّه الاسلام سید محمد باقر شفتی. در میان این سه عالم, حجّه الاسلام سید محمد
باقر شفتی به مراتب مهم تر از همه بود. در وجود او نخستین نمونه یک مجتهد ثروتمند و
قاطع را می بینیم که قدرت قضایی, اقتصادی و سیاسی اش ـ از قدرت حکومت دنیوی بیش تر
بود و حکومت دنیوی وظایف خود را در واقع تنها با رضایت او انجام می داد و در رقبه
اطاعت او بود. سید محمد باقر تا هنگام مرگش که در ایام حکومت محمد شا ه رخ داد, به
نحو مؤثری بر زندگی اصفهان استیلا داشت.)۲۰
در عین حال, در مورد سید شفتی و ارتباطش با لوطیان می نویسد:
(در تمام دوره قاجاریه, بخصوص در اصفهان و تبریز, با مجتهدهایی مواجه می شویم که
دار ودسته آنها را فقط می توان سپاه خصوصی نامید. در ابتدا در دار و دسته مجتهدان,
شماره لوطیان از ملاها بیش تر بود, لوطی که از رهگذر مخالفت با دولت و اجرای
فتواهای مجتهد, بر قدرت روحانیان می افزود, اجازه داشت که به غارت و دزدی بپردازد و
هرگاه در معرض تعقیب و تهدید قرار می گرفت, می توانست در مسجدها و خانه های علما
بست بنشیند.)۲۱
در مجموع آن چه آلگار درباره سید شفتی و نسبتش با لوطیان می نویسد, چنین است:
۱. سید شفتی شخصی جاه طلب بود و فتحعلی شاه در یکی از آخرین سفرهای خود به اصفهان,
متوجه این خصیصه وی می شود و به وضوح به تمایل قدرت خواهی وی پی می برد.۲۲
۲.لوطی های اصفهان ـ که دزدانی بودند که به منزله سلاح اجرایی سید شفتی عمل می
کردند ـ با مرگ فتحعلی شاه دست به غارت اصفهان زده و غنایم خود را در مسجد جمعه
انبار می کردند. کار به جایی رسید که رمضان شاه سر کرده آنان حاکم شهر شد و به نام
خود سکه زد.
فریزر معتقد است که سید شفتی لوطی ها را تشویق می کرده, اما وان تارنو معتقد است که
سید می کوشید تا از لوطی ها جلوگیری کند. امّا حق این است که در اصفهان رابطه
مداومی میان لوطی ها و مرجع عالی دینی وجود داشت. لوطی ها نیرویی بودند که می شد
آنها را علیه حکومت به جنگ واداشت. مساجد و منازل علما آخرین پناهگاه و ملاذ آنان
بود, و ایشان را از آسیب انتقام مصون می داشت.۲۳
۳.بنا به نوشته سپهر در ناسخ التوریخ, امین الدوله به علما پیامی فرستاد و ضمن
یادآوری حرمتی که علما در زمان فتحعلی شاه داشتند, از آنان خواست که به نشانه حق
شناسی از غارت بی حساب لوطیان جلوگیری کنند. حاجی سید محمد باقر و میر محمد مهدی
امام جمعه دستور دادند تا جماعتی از لوطیان به سلطان محمد میرزا تحویل شوند و دست و
پای شان قطع شود.۲۴ ضمناً جماعتی از لوطیان به تهران گسیل شدند. در آن جا دستهای
آنان را به مجازات بریدند. بنابراین ظاهراً ممکن است امین الدوله و حاجی سید محمد
باقر, هر دو, می خواسته اند قوای مخرب لوطیان را تا آن پایه محدود کنند که منحصراً
با مقاصد آنان سازگار باشد. در مجموع, بیش از ۱۵۰لوطی اعدام شدند و تعداد مشابهی هم
به اردبیل تبعید شدند۲۵ و به مابقی که در قم متحصن شده بودند به آنان قول داده شد
که: اگر خودتان را تسلیم کنید, جان سالم به در خواهید برد, اما بنا به گفته
ح.رالینس۲۶در کتاب(انگلیس و روس در شرق) به محض این که از بست بیرون آمدند قتل عام
شدند.۲۷
۴.علت حمایت سید شفتی از لوطی ها بازگرداندن قدرت سابق خودش بود. سید شفتی چون
همواره قدرت مرکزی و عمال آن را با اکراه می پذیرفت, ناگزیر از حمایت لوطیان بود.
او حتی برای بازگرداندن قدرت خود, با بازماندگان صفوی نیز ائتلاف کرده بود و به
آنان اعاده قدرت را به صفویان وعده داده بود.۲۸
۵.ابوالقاسم قائم مقام, که در نامه ای حاجی سید محمد باقر را به سبب حمایت مداوم از
امین الدوله سرزنش می کند, معتقد است که بین حاجی سید محمد باقر با لوطی ها و امین
الدوله ائتلاف هست و در خاتمه از حاجی سید محمد باقر, تقاضا می کند که بیش از این
مانع برقراری آرامش نشود.۲۹
۶.در مدت حاکمّیت فضل علی خان در اصفهان, سید شفتی و لوطیانش فعالیتهای خود را
گسترش دادند. به گونه ای که شب هنگام, لوطیان در پناه مصونیتی که به واسطه سید شفتی
داشتند, از بست بیرون می آمدند و دست به کشتار, دزدی و هتک ناموس می زدند و
صحبگاهان شمشیرهای شان را که از خون مسلمانان رنگی شده بود, در حوضهای مساجد می
شستند.۳۰
این در حالی است که با مراجعه به تاریخ درمی یابیم که این سید شفتی بوده که توانسته
است بامدیریت دقیقی که بر رفتارهای لوطی ها و اوباش داشته, از فجایای زیادی که هر
روزه به وجود می آوردند جلوگیری کند. یکی از محققین تاریخ معاصر می نویسد:
(پیش از ورود آن عالم ربانی به اسپهان از اشرار و الواط و لوطی گری محشری برپا بود;
حکومت و سلطنت را وقعی نمی گذاشتند…خونهای ناحق بسیار ریخته می شد که ضعف امنای
دولت قصاص نتوانستند و هرج و مرج شهر و نواحی را فراگرفته.)۳۱
۲ـ۱. ارتباط با انگلیس: در گیرودار درگیریهای سید شفتی و محمد شاه قاجار, میان دولت
انگلیس و دولت ایران بر سر مسأله هرات, درگیری و اختلاف پیش می آید.سر جان مکنیل,۳۲
سفیر انگلیس, که به نفوذ معنوی و قدرت سیاسی و وجهه مردمی سید شفتی کاملاً واقف
بوده و آوازه اجرای حدود شرعی سید و امنیتی که وی از این طریق فراهم کرده بود, به
گوشش رسیده بود, به گمان این که شاید بتواند به اغوا, تطمیع و غافل کردن وی بپردازد
و از اختلاف سید شفتی و محمد شاه استفاده کرده و سید را نیز با خود همراه کند, نامه
ای به وی می نویسد و تلاش می کند او را با سیاستها و مطامع ا نگلستان, که در حقیقت,
علیه دولت ایران بود, همرا ه کند. غافل از این که روحانیت شیعه, به رغم مواضع مخالف
شان علیه دولتهای استبدادی, هیچ گاه حاضر نشدند بر سر تمامیت ارضی کشورشان, به نفع
اجنبی وارد صحنه شوند و آب به آسیاب آنها بریزند. به رغم وضوح و صراحت نامه سید
شفتی به سر جان مکنیل, نویسنده کتاب(مشروطه ایرانی) مدعی ارتباط و جاسوسی وی برای
انگلیس شده و اتهامات ذیل را ـ البته تا جایی که راه داشته, به نقل از دیگر
نویسندگان همسو با خود ـ به وی وارد کرده است.۳۳
۱.سید شفتی در ماجراهای هرات با سرجان مکنیل, علیه حکومت متحد شد و همراه با
روحانیون دیگر فتوا داد که لشکر کشی محمد شا ه به هرات خطاست. وی حتی به وسوسه
مکنیل, به فکر خودمختاری هم افتاده بود.۳۴
۲. در یکی از نامه های آجودان باشی به پالمرستون, وزیر خارجه انگلستان. در خصوص
دخالتهای انگلیس همدستی آنان با سید شفتی آمده است:
(مکنیل, نه تنها اخبارنامه جنگ به امنای دولت علیّه نوشت, بلکه با علمای ممالک
محروسه ایران هم بعضی مضامین مبنی بر اخلال و افساد نگاشت. من جمله خدمت جناب
فخرالاسلام آقا سید محمد باقر مجتهد اصفهانی[شفتی نیز] از زنجان فرستاد.) و در نامه
دیگری به همان پالمرستون می نویسد:(کاغذ افساد و اخلال نوشتن مستر مکنیل به علما و
فضلای ممالک ایران… کاغذ نوشتن دولت انگریز به جناب فخرالاسلام آقا سید محمد
باقر[شفتی] مجتهد, به اصفهان چه مناسبت دارد.)۳۵
نامه سید شفتی بسیار طولانی است و ذکر کامل آن در این نوشته بی وجه می نماد, اما
جهت روشن شدن تحریفهای تاریخی نویسنده کتاب(مشروطه ایرانی) به بخشهایی از آ ن که
متناسب پاسخ این شبهات است, اشاره می شود:
(۱.اگر چه حق جواب مقتضی بسط مقال در ضمن چند کتاب و مستلزم اطناب در خطاب است,
لیکن نظر به اعتمادی که بر فهم و فراست امنای دولت ذی شوکت ا نگلیس داریم, بر معظم
فقرات جوابی نگاشته می گردد, لیکن توقع این است که امنای دولت بهیّه ظنر منصفانه و
تأمل عاقلانه در آن کنند و در ردّ و قبول آن, جز عقل سلیم و فهم مستقیم را مدخل
ندهند.
۲.حسن عدل و قبح ظلم از اموری است که نزد همه ملل و نحل, از بداهتهای عقلی است و
مجالی برای انکار آن نیست. اهالی ترکستان مدت یک قرن است که بر اهل خراسان بدترین
ظلمها را روا می دارند. هر بنده خدایی که در خراسان و استرآباد به چنگ ایشان می
افتد, برخی را می کشتند و برخی را در کمال شدت و اذیت با مال و اموال اسیر کرده که
حال بسیاری از ولایات به این واسطه خراب و ویران مانده. در هرات نیز ظلم را از حدّ
گذرانده و بندگان خدا را در دیگ جوشانده و بعضی را شقّه کردند و به انواع سیاستهای
دیگر هلاک کردند و اموال آنها را متصرف شده, اهل و عیال شان را فروختند. با این
احوال و اوضاع, افعال صادره از آنها محض ظلم, بلکه اشدّ ظلم است ود رصدد تنبیه و
مؤاخذه و قلع و قمع و دفع آنها برآمدن عین عدل,بلکه کمال عدل است و قطعی است هرگاه
در سرحدات ممالک دولت بهیّه امثال این مفاسد روی دهد, به هیچ قسم خود را راضی به
تسامح نمی کنند و کمال اهتمام در رفع امثال این مفاسد می فرمایند و چنین نیست که ما
از قواعد دولت بهیّه اطلاع نداشته باشیم. ما را منظوری نیست, مگر رفع مظالم و مفاسد
اهالی ترکستان و دفع ظلم ایشان از بندگان خالق جهان و استخلاص اسرای مظلوم بی پناه
از ایادی ظلمه روزگار تباه. نه مال منظور است و نه مُلک و نه جلال. پس عمل امنای
دولت علّیّه, نظر به این که مقتضای عدل و انصاف است و مرضیّ نفوس, دولت بهیّه باید
این عمل را مدح و وصف کنند, نه این که خلاف معاهده. چه, معاهده مابین, به ترک
مقتضیات عدالت و ترک اطاعت حضرت رب العزت نخواهد بود. پس خلاف معاهده و مخالفتی به
ظهور نرسیده/ امّا بی حرمتی که اظهار شده بود, بالنسبه به دولت بهیّه, هرگاه مقصود
عمل مزبور است, معلوم شد دخلی به بی حرمتی ندارد و البته مرضیّ دولت بهیّه, به
دلایل مذکوره خواهد بود و هرگاه مقصود سوءِ سلوکی است که از بعضی جنود دولت علّیّه
بالنسبه به شما صادر[شده], این معنی نیز واضح است و معلوم که بر فرض وقوع, به اشارت
یا رضای ارکان دولت علّیّه وقوع نیافته و از شخصی که بی حرمتی صادر شد, دخل بر رجال
دولت ندارد. چه,د ر رکاب همایون و اردوی میمون, اشخاص متفاوت المراتب می باشند;
بعضی هستند که قبض و بسط مهمات امور و نظر در صلاح و فساد حال جمهور مفوّض به ایشان
است و راعی و حافظ صلاح عامه می باشند و معدودی که به این درجه باشند, بلکه شاید
منحصر در فرد باشد
و اکثر چنین نیستند; بلکه هرگاه مانعی نداشته باشند, مضیع دولت خواهند بود و هرگاه
از صنف اول حرکت موهنی صادر شده باشد, معتنی به و مقام گله و شکایت است و هرگاه از
اشخاص دگر است معتنی به نخواهد بود و ارباب عقول در امثال این مقام, به اغماض عین
گذرند و با وجود استیلا و تسلط, در صدد مؤاخذه یا شکوه یا گله برنمی آیند. بناءً
علیه, در این مقام مناسب در حق شما عدم اظهار و اغماض بود.
۳. چنان چه از بطون کلمات شما معلوم باشد, عمده خواهش شما, فسخ عزیمت[سپاه ایران
به] ترکستان است. این خواهش در این اوقات, خلاف مقتضای خیرخواهی و صلاح اندیشی بود.
آخر شما خود عاقلید, انصاف بدهید که صحیح بود امنای دولت با این خزاین که صرف کردند
و این مشاقّ و متاعب که متحمل شدند و این همه عسکر و جنود که ترتیب دادند و مدتی
مدید در آن صفحات توقف کردند و این همه مجادلات اتفاق افتاد, قبل از آ ن که کار به
اتمام و مطلب به انجام و اختلاف به انتظام برسد, معاودت کنند؟ بدون اضطرار و ضرورت
و صلاح کار, آیا چنین عملی, ملایم با اساس سلطنت ومملکت داری و جهانبانی و
کشورگشایی بود؟ هیچ احدی تصدیق بر این مطلب نمی نماید و این رأی را نمی پسندد. این
معنی را ادانی بر خود نمی پسندند و روانمی دارند, چه جای عالی و عظمای ایران, سیّما
سلطان والاشأن, حفظه الله تعالی عن آفات الزمان, و ظاهر این است که امنای دولت
بهیّه به مفاسد اعمال اهالی ترکستان, به نحوی که مرقوم شد, مطلع نباشد و شما هم
درست ملتفت نباشید و الاّ نباید ایشان را کراهتی و شما را ملامتی از تسخیر دولت
علّیّه ترکستان را بوده باشد. هرگاه بعد از اطلاع شما بر بواعث و دواعی حرکت اردوی
همایون به سمت هرات و ترکستان و قبل از ورود به ساحات هرات و ترکستان, رفع بواعث و
دواعی می کردید و تمنای فسخ عزیمت را می نمودید, از ایشان و امنای دولت علّیّه قبول
نمی نمودند, محمول بر لجاج و عناد بود و هرگاه قبول می کردند و بعداً نکول می
نمودند, محمول بر فتور و قصور رأی بود. بنابراین, در این حال که هستند, [نه تنها]
مورد ملامت نخواهند بود, بلکه در این وقت, وفا و دوستی مقتضی تدبیر و سعی در انجام
و ا تمام امر است.
۴.با اماراتی که, بطلان همه آنها ثابت شد, نتیجه گرفته بودید که باید با ایران از
در خصومت وارد شوید, چگونه عاقل, قطع نظر از منفعت امری که حسن آن ظاهر و بیّن است,
بلاسبب می نماید و چگونه عاقل از مضرّت عملی که ضرر آن, مشاهد و محسوس است بدون جهت
می گردد؟ کدام خلل و فساد در امور مملکت یا سلطنت دولت بهیّه رو خواهد داد که ناچار
به اقدام خصومت شوند؟ یا کدام خلل و فساد رو داده که ناچار باید به چاره کار خود
بکوشند؟ و مخاصمه و مجادله دولت علّیّه را با اهالی سرحدات ترکستان چه مناسبت با
ممالک دولت بهیّه؟ می خواستیم بفهمیم که کدام امر به جهت دولت بهیّه رو خواهد داد
که مستند به دولت علّیّه باشد و باعث اضطرار ایشان شود؟ در اقدام به امثال این امور
عظیمه خطیره, بر فرض این که خلاف معاهده باشد, موجب اضطرار دولت بهیّه در خصومت
کردن و عداوت ورزیدن نخواهد بود و به علاوه امور عظیمه و خطیره را سهل شمردن و آسان
پنداشتن از فطانت و متانت, دور و از رویه عقل, مهجور است و در مقام نصیحت, [به]
بیان این مطلب اکتفا می رود که یکی از مقاصد کلیه از بعث انبیاء و رسل, رفع مخالفت
و عداوت بوده. محبت را به عداوت بدل کردن, خلاف طریقه کل انبیاء است. چگونه امنای
دولت بهیّه راضی به صدور حرکتی از خود می گردند که قبح آن اظهر من الشمس است؟
۵. معلوم است که مقصود شما از مطلع ساختن این خادم شریعت مطهره بر مطالب مرقومه,
محض مطلع ساختن نبوده و نیست, بلکه مقاصدی در نظرگرفته اید که عمده آن, اقدام این
خیرخواه است در رفع موانع الفت و دفع مفاسد کلفت و سعی مقتضیات محبت. لیکن, استحکام
اساس مودّت, موقوف به رجوع به امنای دولت علّیّه است و به واسطه بعد مسافت مابین,
به سهولت, رسل و رسایل را ذهاب و ایاب, میسر نیست و از طرز بیان معلوم می شود که
مدتی است این مطلب در قلب شما خلجان داشته ودر این ا وقات اظهار کرده اید. هرگاه
زودتر ما را خبر داده بودید, به دلایل شافیه کافیه از جانب خود و امارات ظاهره
باهره از جانب امناء دولت علّیّه بر شما مدلل و مبرهن می نمودیم که قصد خلاف و نیت
خصومت و فساد دولت علّیّه را با دولت بهیّه نبوده و نخواهد بود.
۶.مطالبی که مصلحت دانیم, معروض رأی بندگان ظل اللهی ـ صان الله شوکته عن التناهی ـ
و مکشوف ضمیر امنا ی دولت اسلام پناهی خواهیم د اشت تا اشارات علّیّه چه رود و رجال
دولت علّیّه چه نحو مصلحت دانند و چه مقرر فرمایند. آن شوکت مدار نیز به تدارک و
تلافی اهمال و مسامحه که در ظرف این مدت کرده اند از اطلاع دادن بر مکنونات خاطر
خود و اظهار مطالب, من بعد را مسامحه ننمایند تا به ثمرات آن برخورند. توقع آ ن که
به نظر تأمل و تدبر در مرقومات نگرند و خلاف مقتضای آن به ظهور نرسانند.)۳۶
نکات حایز اهمیت ذیل از این نامه به دست می آید:
الف.برخلاف آن چه نویسنده کتاب(مشروطه ایرانی) بیان کرده, سید شفتی, مانند سایر
عالمان شیعه در چنین موردی, بسیار زیرک و هوشیار عمل کرده و اجازه سوء استفاده از
خود توسط یک دولت بیگانه, بویژه که در معرض اتهام تاریخی نسبت به ایران است, نداده
است.
ب. سید شفتی در مقایسه میان اختلاف داخلی و خارجی, حق تقدم و اولویت را به
اختلافهای خارجی داده و رعایت مصالح خارجی رانسبت به مصالح داخلی, ارجح دانسته است.
از این روی,به گونه ای با سفیر انگلیس چانه زنی کرده است که وزن ایران و شاهنشاه آن
در موازنه قدرت با آنها سنگین لحاظ شود. همچنان که سالها بعد, در قضیه اشغال بوشهر
توسط انگلیس که بسیاری از علما, اعلام آمادگی جهاد می کنند و شاه صلاح جهاد نمی
بیند, نیز بنا به نوشته سپهردر ناسخ التواریخ, حاجی سید اسدالله فرزند سید شفتی, از
زمره علمایی است که اعلام آ مادگی برای جهاد با انگلیس می کنند.۳۷
ج. سید شفتی در مقایسه میان استعمار خارجی و استبداد داخلی, دفع استعمار خارجی را
اولی دانسته و به هنگام مواجهه با استعمار خارجی از همه اختلافهای داخلی خود با
استبداد داخلی چشم پوشیده است.
د. سید شفتی, تلاش کرده تا در چند جای نامه خود, اساس رفتارها و تقاضاهای سفیر
انگلیس از ایران را غیر عقلانی معرفی کند. البته این چیزی است که ظاهراً خود
انگلیسیها نیز بدان معتقد بودند:
(بسیار کس از بزرگان لندن و مسترالس و سرجان کمبل و سر گور اوزلی گفتند: مکنیل مردی
نجیب نیست و در خور سفارت ایران نبود و در راه دولت ایران, ما زر و سیم فراوان داده
ایم, همه یاوه شده و اکنون دو چندان باید در راه افغانستان گذاریم.)۳۸
۳. ثروت هنگفت:نویسنده کتاب(مشروطه ایرانی), همچنین به مال و ثروت سید شفتی انتقاد
کرده و می نویسد:
(ثروت و مکنت این مجتهد پرآوازه تا بدان پایه و مایه بود که شاگردش میرزا محمد
تنکابنی نوشت: در میان علماء امامیه مانند او در ثروت نیافتم, نه در اسلاف و نه در
اخلاف. حتی یک بار فتحعلی شاه بر سر پاره ای مشکلات دست خواهش پیش او دراز کرد و
سید شفتی بیست هزار تومان به شاه برات کرد. به روایت همان تنکابنی بیش از(دوهزار
باب) دکان و چهارصد کاروان سرا در اصفهان داشت. در نقاط دیگر ایران, مداخل املاکش
از بروجرد(سالی تقریبا شش هزار تومان بود و املاکی که در یزد داشت سالی دو هزار
تومان و دهاتی که در شیراز داشت سالی چند هزار تومان مداخل داشت.)۳۹
این در حالی است که نویسنده به گونه ای غیر منصفانه از نوشته تنکابنی گزینش کرده
است, به گونه ای که انسان گمان می کند که لابد تنکابنی خود سید شفتی را قبول نداشته
است. با مراجعه به متن تنکابنی در می یابیم که علاوه بر این که در نقلهای آجودانی,
گزینش غیر علمی از متن وی صورت گرفته است, بسیاری از همان نقلهای گزینشی نیز ناتمام
و بلکه نادرست است. به عنوان مثال, در نوشته تنکابنی نقلهای قابل توجهی در خصوص فقر
مضاعف سید در دوران طلبگی وی آمده است که به هیچ کدام اشاره نشده است.۴۰ همچنان که
نقلهای قابل توجهی در خصوص دقت و عد الت وی در قضاوت,۴۱ تهجد و زهد وی,۴۲جود و بخشش
وی به فقرا ۴۳و…موجود است که بدانها اشاره نشده است. از همه مهم تر این که تنکابنی
دا ستان ثروتمند شدن سید شفتی را به گونه ای بیان می دارد که تقریبا همه شبهات را
پاسخ می دهد وی می نویسد:
(یکی از خوانین شفت, تن خواهی جزاف به نزد آن جناب فرستاد که قدر معینی از آن جناب,
و مادام الحیات مالکش, آن را به معامله داده, آن چه منافع است, مال جناب سید باشد و
اصل آ ن تن خواه را بعد از وفات, در مصارف معیّنه مصرف نماید. سید آن مال را به
معامله و تجارت داد تا این که در اندک زمانی سود بسیار نمود.)۴۴
۲. میرزا جواد آقا تبریزی; سیاستمداری شریعتمدار
آیت الله حاجی میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی(م:۱۷شعبان۱۳۱۳ ق در تبریز) پس از رحلت
برادرش حاج میرزا محمد باقر زعامت دینی خطه آذربایجان ر ا بر عهده گرفت و در تمام
مدت زعامت خود با اقتدار و نفوذ فوق العاده عمل کرد. به گونه ای که درباره وی گفته
اند:۴۵
۱. مدرس تبریزی:
(سالیان دراز با نفوذ تمام, حامل لوای ریاست تامه بوده و کارهای مهم بسیاری را با
کمال شهامت و موفقیت از پیش برده است. در نزد امرا و حکما و درباریان و با طبقات
متنوعه ملت با تمام احترام و عزت زیسته, بلکه در اثر وجهه فوق العاده که داشته ا
مرا و حکام وقت از وی ترسناک و اندیشناک بودند, اوامر و احکام او را با کمال تذلل
قبول و اجرا می کردند و اصلاً قدرت رد آنها را نداشتند.)۴۶
۲. نادر میرزا:
(از مال او سائل و محروم را حقی باشد. کریم النفس و ابی الضیم است. اکنون به تبریز,
مطاع تر از او نباشد و سزاوار است که به هر بزرگی … این عالم نبیل را حلقه[ای] باشد
انبوه از طلبه علوم.)۴۷
۳. امیر نظام گروسی, حاکم مقتدر و پر صولت آذربایجان در عصر ناصرالدین شاه, در نامه
به حاجی میرزا آقا می نویسد:
(از حق تعالی مسألت می نمایم که مرا به ادای حق آ ن شخص شریف که مایه مفاخرات ملت و
شریعت ما و مصدر هر گونه خیر و برکت است, موفق فرماید.)۴۸
۴. اعتماد السلطنه او را در علم فقه و اصول, از جمله فحول محسوب داشته و در حدیث و
تفسیر و رجال و کلام نیز, نخستین شخص تبریز, بلکه تمام آذربایجان می شمرد که
اعتبارش در دین و دولت, و اقتدارش در ملک و ملت,محتاج بیان نیست.۴۹
۵. افضل الملک شیرازی, مورخ عصر مظفری, با اشاره به نفوذ اجتماعی حاجی میرزا یوسف
آقا مجتهد تبریزی, فقیه معاصر حاجی میرزا جواد آقا می نویسد:
(در آن زمان, مشکل بود که کسی در ولایتی, بلکه در مملکتی, با مثل مرحوم حاجی میرزا
جواد آقا…که پیش قدم تر از صنادید و توقر و تبحری به کمال داشت و محل ملاحظه دولت
ایران بود, هم قدم شود و احکام شرعیه اش نفاذ یابد.)۵۰
۶. پرنس ارفع الدوله ـ دولتمرد مشهور قاجار ـ در خصوص تبعید حاجی میرزا جواد آقا از
تبریز به تهران در سال ۱۳۱۱ قمری, سالهای آخر سلطنت ناصرالدین شاه, پس از ختم غائله
رژی و ورود وی به تهران در جمع کثیر استقبال کنندگان, می نویسد:
(نصف بیش تر اهالی تهران, تا شاه آباد و ینگی امام, به استقبال رفته بودند و در همه
جا چادر زده و برای مستقبلین چای و شربت و سیگار می دادند; به یک احترامی, که مثل
آن را کسی در تهران ندیده, حاجی میرز ا جواد آقا را وارد تهران کردند و دسته گلهای
زیاد آورده به پای او نثار می کردند.)۵۱
۷. در کتاب خاطرات عبدالله بهرامی آمده است:
(ناصرالدین شاه برای ملاقات او از ارک دولتی از… کوچه [گلوبندک] عبور
نمود…ناصرالدین شاه ترجیح داده بود که پیاده به زیارت جناب مجتهد بیاید.)۵۲
۱ـ۲. ناآگاهی و بی سیاستی; اتهامی ناروا به مجتهد:کسروی, خود, به رغم این که درباره
حاجی میرزا جواد آقا تبریزی می نویسد:
(این مرد, در فزونی پیروان و چیرگی به مردم,در میان همکاران خود کم تر مانند داشته,
سخنش در همه جا می گذشته و دولت پاسش می داشته و مردم جان فشانیها در راهش می نموده
اند.)۵۳
با این حال, از سر کینه ای که با عالمان دین دارد,۵۴ نمی تواند از کینه ورزی نسبت
به وی, خودداری ورزد:
(این مرد کسی که معنی کشور و توده بداند و پروای چنین چیزها کند, نبوده… این که
کشور را دشمنانی هست و می باید اندیشه آنان هم کرد, و یا این که کشور را قانونی
دریابد که ستم کم تر باشد, و دیگر مانند اینها چیزهایی است که حاجی میرزا و
مانندهای او هیچ نمی دانسته اند…و همه مجتهدان آذربایجان هم چو او ناآگاه می
بودند.)۵۵
با درنگ در زندگی و حیات سیاسی حاجی میرزا جواد آقا تبریزی, به رفتارهای سیاسی خاصی
از وی برمی خوریم که خلاف سخن کسروی را ثابت می کند.
نخست آن که: حاجی میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی در نهضت تنباکو در نقش رهبری نهضت در
تبریز۵۶ فعالیت داشته است.۵۷
وی در نامه ای به ناصرالدین شاه می نویسد: در صورتی که امر میرزای شیرازی درباره
امتیاز اجرا نشود ما خودمان اقدام خواهیم کرد. شاه درصدد آرام کردن تبریز و مردم آن
برآمد و خطاب به والی آذربایجان, امیر نظام گروسی, چنین نوشت:
(در این جا با کمپانی خیلی مذاکره شد. چند روز است که شب و روز امین السطان مشغول
گفت و گو است. من خودم چقدر حرف زده ام. کمپانی می گوید موقوف کردن به هیچ وجه
امکان ندارد, زیرا با دو سه کمپانی فرانسه و عثمانی کنترات بسته و تنباکو فروخته
اند و کرورها تنباکو در شیراز و کاشان و تهران و غیره خریده اند, اما در کار
آذربایجان, هر نوع تسهیلات بخواهند می کنم, مثلاً حرف آنها در فرنگی بودن است,
مأمورین فرنگی خود را برمی داریم, سهل است از خارج مذهب, هیچ کس را نمی گذاریم.
کارهای آذربایجان را به خود آذربایجانیها رجوع می کنیم, تاجر, سید, ملا[و] هر کس را
مجتهد[میرزا جواد آقا] تعیین می کند, طوری می کنم که کار آذربایجان با خود
آذربایجانی باشد. در وضع خریدن و فروختن هر عیبی به نظر علما آ مده است, بگویند رفع
می کنیم به طوری اصلاحات می دهم که خود مجتهدین راضی شوند. این است حرف کمپانی…حاجی
میرزا جواد مجتهد, از همه آذربایجانیها عاقل تر و داناتر است و مطلب را می فهمد.
الآن که این دست خط رسید, بفرستید مجتهد را هم حضور ولیعهد حاضر نموده, همه این
تفصیلات را برای او هم بخوانید و بگویید کاری که با این سهولت می توان اصلاح کرد,
چه ضرورت دارد که باید دچار اشکالات شود که حداقل ضرر آن تقسیم ایران و اسلام میان
کفار است.)۵۸
سرانجام, امیرنظام گروسی, تحت فشارهای حاجی میرزا جواد آقا تبریزی, مجبور به استعفا
می شود. دکتر فوریه در این خصوص می نویسد:
(در تبریز مردم اعلانات شرکت[رژی] را از دیوارها کنده و به جای آنها اعلامیه هایی
انقلابی چسبانیده اند. امیر نظام که با ولیعهد در باب سرکوبی شورشیان اختلاف نظر
حاصل کرده, از پیش کاری آذربایجان استعفا داده و شاه امین حضور را با دستورهایی
مخصوص مأمور تبریز کرده است.)۵۹
فشار حاجی میرزا جواد آقا به دولت, به اندازه ای زیاد می شود که دولت بسیار زود
کوتاه آمده و قرار می شود که علی العجاله آذربایجان از قانون استثناء باشد(تا بعد
با تهیه نیرو یا وسایل دیگری مردم آن سامان را به اطاعت درآورد)!۶۰
دو دیگر: حاجی میرزا جواد آقا و خانواده اش۶۱ از علمداران مبارزه با سیاستهای
استعماری روسیه در ایران ـ بویژه در خطه آذربایجان ـ بوده اند. مهدی مجتهدی در این
خصوص می نویسد:
(اکثر خانه های تجار تبعه روس, مرکز جاسوسی بود و راپورتها مثل سیل به طرف کنسول
گری روسیه ارسال می گردید. ولی آذربایجانی بیدار, از نفوذ روسیه باخبر بود و همه
وقت علیه آ ن می کوشید. باید دانست که بعضی از علمای برجسته آذربایجان, مثل مرحوم
حاجی میرزا جواد و پسر او حاجی میرزا آقا, به شدت علیه این نفوذ می کوشیدند و مردم
طبقه دوم و سوم هم به شدت از تجرّی روسیه در آذربایجان متنفر بودند.)۶۲
همین حساسیت حاجی میرزا جواد آقا در خصوص سیاستهای روسیه است که برای آزاد کردن یک
جوان ایرانی از تبعید و زندان سیبری, مستقیماً با شخص تزار روس وارد مکاتبه می شود
و امپراتور را وادار می کند که دستور آزادی وی را بدهد. از قضا خود کسروی این مطلب
را نقل کرده و سپس می نویسد که این امر, به نفوذ بیش تر مجتهد می انجامد تا جایی که
بر سر زبانها می افتد:
(قوت شریعت در زمان حاجی میرزا جواد آقا می بود که از این جا تا پطرزبورگ حکم می
راند.)۶۳
سه دیگر: حاجی میرزا جواد آقا تبریزی برای مخالفان استبداد داخلی نقش رهبری دا شته
است. وی بارها علیه کارگزاران مستبد داخلی شوریده است. از جمله می توان به قیام
ایشان علیه فتحعلی خان صاحب دیوان(حاکم مستبد و یهودی تبار آذربایجان) در سال ۱۲۹۵
ق اشاره کر.د۶۴ خشونت و استبداد صاحب دیوان و کارگزاران او در تبریز, مردم را سخت
شورانده وقیام عمومی آنان, که مجتهد نیز در آن نقشی اساسی داشت, به فرار حاکم از
شهر, و سپس عزل او توسط شاه انجامید.
صدراعظم وقت ناصرالدین شاه, میرزا حسین خان سپهسالار, طی تلگراف ذیل به مجتهد, زمام
امور آذربایجان را تا رسیدن ولیعهد به تبریز, به دست او سپرد:
(جناب شریعت مآب حاج میرزا جواد آقا مجتهد, سلمه الله تعالی, ان شاءالله مزاج شریف,
قرین اعتدال است و رفع عارضه شده است. جناب صاحب دیوان از مأموریت آذربایجان خلع
شده, حضرت…ولیعهد…عن قریب با اجزای تازه تشریف فرما می شوند. تا ورود موکب مسعود
والا, لازم است که از طرف جناب سامی, کمال مراقبت در انتظام امور عامه و آسایش خلق,
معمول شود وبه نصایح لازمه و مواعظ شافیه, موجبات تأمین و آرامش خلق را فراهم
نموده, از مراقبات وافیه, اخلاص مند را قرین اطمینان دارید.)۶۵
۲ـ۲. عالمان مبارز در دام ا تهام ناآگاهی: کسروی علاوه بر این که به حاجی میرزا جوا
د آقا تبریزی نسبت بی تدبیری و ناآگاهی می دهد, سایر مجتهدان آذربایجان و بلکه همه
عالمان مبارز هم عصر خود را نیز از این تهمت مبرّاء نمی داند. به عنوان مثال; وی
صریحاً سید جمال الدین اسدآبادی را متهم به جاه طلبی و نادانی کرده و می نویسد:
او به کار بزرگی برخاسته بوده, ولی راه آن را نمی شناخته و آن گاه, هیچ گاه خود را
فراموش نمی کرده است.)۶۶
و یا میرزا کوچک خان جنگلی و یاران او را مردانی(کوتاه بین و ساده) ای معرفی می
کند(از دوراندیشی و شناختن سود و زیان کشور بی بهره) بوده اند!۶۷
در(تاریخ پانصد ساله خوزستان), جنگلیان را جمعی از(گردن کشان و خودسران) می شمارد.
وی همچنین درباره شیخ محمد خیابانی, می نویسد که(یک راه روشنی در اندیشه نمی
داشت)۶۸ و بیانیه وی که بر دو اصل(برقرار داشتن آسایش عمومی و از قوه به فعل آوردن
رژیم مشروطیت) تکیه داشت, حاکی از(بی مایگی کار) او و همدستانش بوده و ضمناً
نشانگر(بی پروایی خیابانی به مردم) است!۶۹
وی در کتاب قیام شیخ محمد خیابانی, که آن را در سال ۱۳۰۲ نوشته, خیابانی را انسانی
جاه جوی و خودخواه می شمارد که مقاصد خویش را در پوشش عناوین فریبنده پیش می برد.
از نظر وی:
(خیابانی را پندار و خودپسندی چنان هوش از سر ربوده و چاپلوسان که گرد او را
فراگرفته بودند, او را چنان از خرد بیگانه ساخته بودند که آن موقع ترسناک و باریک,
خود را سنجیدن نمی توانست.)۷۰
کسروی درباره شهید مدرس نیز که در آن زمان ـ در حال مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق
الدوله ـ کاکس ـ بود, می نویسد:
(بیرون آمدن این پیمان نامه ناخشنودی سختی در مردم پدید آورد و در هر کجا تکانی
پیدا شد…راستی آن است که گذشته از خود پیش آمد و برخورد آن به همه کس, انگیزه هایی
در میان بود که به سختی شور و هیاهو می افزود: نخست, یک دسته از آزادی خواهان از
بیکاری دل تنگ گردیده و افتادن کابینه را با نا شکیبایی آرزو می کردند. دوم, هوچیان
که با هر کابینه دشمن می نمودندی و افتادن آن را خواستندی…و به یک چنین بهانه ای
نیازمند می بودند. سوم, یک گروه کوتاه اندیش چون از کوششی نتیجه برنگیرند و یا در
کشاکشی شکسته بیرون آیند, در پی کسی باشند که گناه را به گردن او گذارند و با شور و
هیاهو بر سر او پرند و خشم خود را فرو ریزند و بدین سان از زیر شرمساری بیرون آیند.
توده ایران در این هنگام چنین حالی داشتند و به داشتن کسی که همه گناهان را به گردن
او اندازند, نیازمند و آرزومند می بودند و آن کس وثوق الدوله را یافتند.)۷۱
کسروی حتی علمای مشروطه خواه ایران و عراق: طباطبایی, بهبهانی, آخوند خراسانی, شیخ
عبدالله مازندرانی و… را نیز ـ که ظاهراً به آنان ارادت نشان می دهد ـ از
برچسب(ناآگاهی) محروم نگذاشته و راجع به آنان می نویسد:
(از کشورداری و چگونگی پیشرفت توده و این گونه اندیشه ها بسیار دور می بودند)!۷۲
وی در جای دیگر می نویسد:
(اگر راستی را خواهیم, این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در
مشروطه خواهی می نمودند, معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمی
دانستند و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعی است, آگاهی درستی
نمی داشتند.)۷۳
آن چه بر کشور ما پس از پیروزی مشروطه طلبان سکولار گذشت, به روشنی نشان می دهد که
آن چه را که عالمان دینی; یعنی همین کسانی که کسروی آ نان را متهم به نادانی سیاسی
می کند, در خشت خام می دیدند, درست تر از آن چه بود که روشنفکران ادعا می کردند که
در آیینه می بینند.
۳. آقا نجفی اصفهانی, رهبر مشروطه اصفهان
یحیی دولت آبادی نویسنده کتاب(حیات یحیی) درباره آقانجفی اصفهانی می نویسد:
۱.ملاک همکار استبداد:
(در اصفهان نفوذ روحانیون بیش تر از همه جای ایران است; یعنی از بقایای اوضاع و
احوال روحانیون عهد اخیر صفویه, هنوز آثاری در آن شهر دیده می شود. اول شخص روحانی
نمای آن شهر, اول یا دوم ملاک و متمول آن شهر است. حکومتهای وقت هم برای پر کردن
کیسه خود, یکی دو تن از این قبیل روحانی نمایان را راضی نگاه می دارند و لقمه هایی
از آن چه می برند به حلق آنها می گذارند و گاهی در کارهای کوچک, ضرر اندک را تحمل
کرده, توسط آنها را از مقصرین می پذیرند, تا به حوزه ریاست آنها رونقی داده,
بتوانند آنها را در دهان خلق به منزله هویزه دهنه قرار داده از تعرضاتی که بر ضد
آنها بشود, جلوگیری نمایند.)
۲. مشروطه خواهی از سر اضطرار:
(در سالهای آخر, شیخ محمد تقی نجفی ـ که خود را با آقا نجفی معروف کرده, در رأس این
گروه روحانی نمایان در اصفهان واقع شده است. آقا نجفی, در ابتدای تبدّل اوضاع سیاسی
مملکت, که مستلزم محدود ساختن اختیارات غیر محدود نوع او بود, مخالفت می کرد و می
خواست مشروطه را کفر و مشروطه خواهان را کافر بخواند, ولی چون پیشرفت کار مشروطه را
می بیند و بر ریاست و تمول خود نگران است, مدتی سکوت می کند. بالأخره با مجلس و
مشروطه اظهار مساعدت می نماید; خصوصاً که می بیند برادر خود حاج آقا نورالله, که
دارای ذوقی ادبی است و خود را تجدد خواه معرفی می کند, طرفدار حکومت ملی و در رأس
آزادی خواهان اصفهان واقع شده و اگر مخالفت کند, باید با وی طرف شده, جنگ خانگی
بنماید.)
۳. مشروطه خواهی منافق:
(در تمام مدت مجلس و مشروطه, آقا نجفی ـ با مهارتی که در این گونه از امور دارد ـ
خود را بی طرف متمایل به مشروطه نگاه داشته, هر چند روحانیان مخالف مجلس از نجف و
تهران و ولایات دیگر مکرر خواسته اند, او را با خود همراه کنند, نپذیرفته, ولی
بدیهی است که در باطن بیکار نبوده است; چنان که بعد از به توپ بستن مجلس, شخص مز
بور از پس پرده درآمده خود را طرفدار سیاست روحانیون مخالف مجلس معرفی می کند و
معلوم می شود در باطن با شیخ نوری در تهران همدست بوده. درباریان از او اطمینان
داشته اند که اصفهان را به دست او نگاه خواهند داشت و نمی گذارد برادر خود با آزادی
خواهان دیگر در آن شهر بر ضد درباریان قیامی بنمایند.)
۴. مشروطه خواهی دور از قافله تجدد:
(باید دانست که اصفهان به واسطه محل جغرافیایی که دارد و به مناسبت سیاست روحانی
نمایی که در آن هست, از قافله تجدد خواهی حقیقی دور مانده و هیجان ای آزادی آن هم
به رنگ سایر هیجانها, غالباً, رنگ دین ومذهب به خود می گیرد و تجلیات خنده آمیز و
سخریه انگیز می نماید; مثلاً در موقعی که مقرر بوده است از ولایات به حمایت مشروطه,
مجاهد به تهران بیاید, انجمنهای ملی اصفهان هم هر کدام یک عده مجاهد تفنگ به دست
تهیه دیده اند; بی آن که معلوم باشد تیراندازی می دانند یا نه؟ و در موقع نمایش قوه
خود, برای مساعدت با مجلس شورای ملی, انجمنهای اصفهان به صورت دسته سینه زن و
عزادار از شهر حرکت کرده, به قبرستان تخت فولاد رهسپار می گردند.)
۵. چرخش به نفع استبداد:
(روز توپ بستن به مجلس ملی در تهران, بیرق اصفهان به دست آقا نجفی بلند شده, بدان
می ماند که نیابت پولکنیک لیاخوف را به عهده گرفته باشد. لیاخوف روسی با سرنیزه و
توپ و تفنگ در تهران بر ضد مجلس و مشروطه قیام می کند و این آقای روحانی, به ز ور
تکفیر که مجلس و مشروطه و انجمن ایالتی و بلدیّّه و تمام آثار مشروطه را جدا جدا
تکفیر کرده, پول دادن برای اصلاحات بلدی را حرام می شمارد. در صورتی که همین شخص,
دو هفته پیش به تهران تلگراف کرده است که مخالف با مشروطه مخالفت با امام زمان است
و قشون دولت اگر با مشروطه خواهان بجنگد در حکم قشون یزید و ابن زیاد می باشند و
اینک خود در لباس دیگر می کند همان کار را که قشون دولت در تهران کرد.)
۶. مشروطه خواهی مستحق مجازات مرگ:
(روز بیست و سیم جمادی الاولی انجمن ایالتی اصفهان بر هم خورده, مشروطه خواهان بعضی
گرفتار و بعضی متواری می شوند. حاج آقا نورالله رئیس انجمن, از اصفهان فرار می کند
و استبداد به تمام معنی در آن شهر, حکمروا می شود. آقا نجفی در اصفهان می گوید: اگر
خونی در راه مشروطه باید ریخته شود, خون من است. و راست می گوید, اگر مشروطه ما به
حقیقت مشروطه بود, باید آقا نجفی و امثال او را در هر کجای مملکت باشند, محاکمه
عادلانه کرد. ردای تهمتی که به اسلام زده خود را حجت آن خوانده اند و در مقابل
تجاوزاتی که به نام شرع مقدس به نوامیس الهی وبه جان و مال و عرض مسلمانان نموده و
تقویتی که از ستمکاران برای استفاده شخصی نموده اند, مجازات داده خون آ نها را
بریزند و دامان پاک روحانیون حقیقی را از لوث همکاری این گونه اشخاص دنیا طلب
نامسلمان پا ک نمایند. ولی مشروطه ما ناقص و غیرخالص بود و نتوانست به وظایف حقیقی
خود قیا م کرده,و حق را از باطل جدا نماید. این است که به این صورت فضیح و به دست
این گونه اشخاص وقیح بر هم می خورد تا کی ملت, رشد سیاسی یافته, بتواند با احقاق حق
مشروع خود قیام نماید.)۷۴
برای پاسخ به شبهات دولت آبادی, باید به اجمال به شرح زندگانی آ قا نجفی اصفهانی
پرداخت تا معلوم شود که سهم وی در نهضت مشروطه خواهی مردم به چه میزان بوده است:
آیت الله شیخ محمد تقی اصفهانی, مشهور به آقا نجفی(۱۲۶۲ـ ۱۳۳۰ق)۷۵ فرزند آیت الله
حاج شیخ محمد باقر نجفی, نوه پسر آیت الله حاج شیخ محمد تقی صاحب کتاب هدایت
المسترشدین و نوه دختری آیت الله سید صدرالدین صدر از علما و مراجع بزرگ است.۷۶ وی
در سال ۱۲۸۵ قمری رهسپار عتبات عالیات شد و از محضر استادان بزرگی از جمله میرزا
محمد حسن شیرازی, شیخ مهدی آل کاشف الغطاء, شیخ راضی نجفی, سید علی آقا شوشتری و…
استفاده کرده و به درجه اجتهاد رسید۷۷ و پس از بازگشت به حوزه علمیه اصفهان, مدیریت
آن حوزه را بر عهده گرفت.
در اساس, حوزه علمیه اصفهان از زمان صفویه به بعد, به مدت چهارصد سال, به عنوان
بزرگ ترین و مهم ترین حوزه علمیه ایران ایفای رسالت می کرده است, به گونه ای که
شمار درخور توجهی از کبار علمای شیعه در چند قرن گذشته, دانش آموخته این حوزه علمیه
هستند.۷۸ بالطبع, ریاست و مدیریت چنین حوزه ای حساس و مهم بوده است. بیش از سه دهه
در ابتدای قرن چهاردهم قمری, این مسؤولیت متوجه آقا نجفی اصفهانی بوده است. در زمان
حیات وی, دو نهضت عظیم شیعی, یعنی نهضت تنباکو و نهضت مشروطه اتفاق افتاده است که
از قضا, در اولی بنیان گذار و شروع کننده۷۹ و در دومی از رهبران بزرگ آن بوده است.
برخی از پاسخهایی که به اجمال می توان به شبهات دولت آبادی داد, چنین است:
۱ـ۳. در خدمت محرومین(تاریخ نگاری به شیوه یک بام و دو هوا): داستان تمول بی حساب و
کتاب عالمان دینی, ریشه دور و درازی دارد و تحقیقی جامع در خصوص نحوه تبادل پول در
دنیای غیر مدرنِ دوره ها و قرنهای پیشین ایران را می طلبد که متأسفانه تاکنون از
جانب کسی صورت نگرفته است. واقعیت تاریخی این است که بسیاری از عالمان بزرگ دینی ـ
کسانی که ذره ای در مراتب بالای زهد و ایمان آنان تردید نداریم ـ متمول بوده اند.
بی شک, بزرگانی چون سید شفتی, ملا علی کنی, میرزا حسن مجتهد تبریزی, آقا نجفی
اصفهانی و…نمونه هایی از این کسان هستند, اما درنگ در زندگانی همه این بزرگان نشان
می دهد که:
نخست آن که: ثروت آنان, بیش از آن که برای رفع حاجات و نیازهای خودشان به کار رفته
باشد, در خدمت مردم تنگ دست بوده است. انفاق اموال زیادی از این بزرگان, بویژه به
هنگام قحطی و خشک سالی به مردم, تا جایی که خود آنان به حد احتیاج می رسیدند, مؤید
صدق گفتار بالا است.
دو دیگر: چرخش اموال, اعم از منقولات و غیر منقولات, در گذشته براساس سیستمی, به
طور کامل متفاوت از سیستمهای امروزی بوده است. املاک و اموال در منازل عالمان دینی
به ثبت می رسیده اند و مردم در بسیاری مواقع, از ترس دولتهای غارت گر و مستبد,
اموال شان را به عالمان دینی که از سویی مورد وثوق و اعتمادشان بوده اند و از سویی
دولتها جرأت زور و اجحاف گویی بدانها را نداشته اند, می دادند تا از آنان مواظبت
کنند در خیلی از مواقع نیز بدانها هبه می کردند.
سه دیگر: در آن ایام, موقوفات نیز ـ هم به لحاظ ماهیت موضوع آنها و هم به لحاظ
اعتمادی که مردم به عالمان دینی داشتند, به طور کامل در دست عالمان دینی بوده و در
بسیاری از متن این موقوفات, که اینک نیز موجود است, واقف, عشر(یک دهم) درآمدهای وقف
را به ملک شخصی متولی وقف(عالم دینی) اختصاص می داده است. در جامعه دینی که نوع
مردم اهل وقف می باشند, طبیعی است که عالم مورد اعتماد مردم, بیش از هر کس دیگر
ثروتهای موقوفی, هبه ای, امانی و نیز شخصی در اختیار داشته باشد. متأسفانه در تاریخ
نگاری روشنفکری, بدون تفکیک منابع اقتصادی عالمان دینی, تنها با دیدن نتیجه, همان
حکمی را بر آنها رانده اند که در تفکر تنگ مادی آنان می گنجیده است.
استناد به برخی گزارشها و تحلیلها در مورد ثروت آقا نجفی, شاید خالی از لطف نباشد.
علامه الفت در خصوص نحوه مصرف اموال آقا نجفی می نویسد:
(به ملک و مال مردم هرگز دست تجاوز و چشم طمع نداشت. به مدت عمرش از احدی یک دینار
به رسم هدیه و رشوه, دست مزد و غیره به هیچ اسم و عنوانی نگرفت و نپذیرفت. ثروتش
زیاده بر قدر حاجت و از عوائد املاکی بود که به تدریج خریده یا بدون مدعی شرعی و
مزاحم قانونی به دست آورده است و بیش تر آن را به هزاران اشخاص از فقرای شهر اصفهان
و غیره, تقسیم و انفاق نمود. بالخصوص در اواخر عمرش, قسمت مهمی از دارایی خود را به
مستحقین انفاق و زیاد بر نصف باقی مانده را برای خیرات و مبرات وقف و وصیت نمود.)۸۰
بی شک, آقا نجفی شخصی متمول بود, اما ثروت وی بیش از آن که حتی در راستای منافع و
نیازهای شخصی وی هزینه شود, در خدمت بینوایان و یتیمان و…بود. از همین رو بود که پس
از رحلت ایشان, یکی از پرسوزترین مراسم عزاداری, مراسم متعلق به دویست نفر از اطفال
یتیمی بود که آقا نجفی از آنها پرستاری و خوراک, لباس, ابزار درسی و… آنان را تهیه
می کرده است:
(آنها با سر و پای برهنه و چشمهای گریان خاک بر سر کنان متصل در مسجد و اطراف در
سیر بودند و همگی می گفتند: ای چرخ چرا بردی؟ بابای یتیمان را و این حال آنها, در
این چند روز آتش به قلوب خاص و عام زده است.)۸۱
از سوی دیگر, کاش نویسندگان تاریخ مشروطه, به روش(یک بام و دو هوا) تاریخ این نهضت
ملی را نمی نگاشتند و با ملاکهایی ثابت, همه بازیگران این نهضت را مورد ارزیابی
قرار می دادند که اگر چنین می شد, دیگر کسانی چون محمد ولی خان تنکابنی۸۲(سپهدار)
که ملک زاده درباره وی می نویسد:
(یکی از ملاکین درجه اول مملکت بود و شاید در آن زمان ثروت مندترین افراد ایران
بود, صدها ده و مستغلات و هزارها نفر رعیت و صدها نفر نوکر شخصی داشت و در درباریان
ایران یکی از رجال مهم و برگزیده محسوب می شد.)
و یا سردار اسعد بختیاری, که بزرگ ترین ملاک ایالت اصفهان بود و ثروت شان را جز در
راه منافع شخصی شان, که نوعاً هم در تضاد با منافع ملی بود, مورد تمجید و تکریم۸۳ و
امثال آقا نجفی که یک عمر در خدمت مردم بینوا بوده مورد خشم و غضب قرار نمی گرفتند.
کینه و خشم جریان روشنفکری نسبت به عالمان مبارزی چون آقا نجفی, منحصر در نوشته های
دولت آبادی نمی باشد, بلکه اکثر تاریخ نگاران مشروطه با امثال ایشان چنین معامله
کرده اند. به عنوان مثال, نویسنده کتاب(تشیع و مشروطیت) درباره وی می نویسد:۸۴
(فرزند شیخ محمد باقر, شیخ محمد تقی, معروف به آقا نجفی(متوفی۱۳۳۲ق) نیز از
روحانیون با نفوذ, ثروت مند, پول دوست و مستبد بود. باور عمومی بر این بود که آقا
نجفی در جریان قحطی معروف اصفهان, مقدار زیادی از ارزاق را احتکار کرده بوده است.
نیز باور عمومی بر این بودکه او حاجی محمد جعفر ـ شهردار اصفهان ـ را که از آقا
نجفی به خاطر احتکار غله انتقاد و برای مردم ناتوان و گرسنه ابراز دل سوزی کرده
بود, به بابی گری متهم و در پیشگاه عموم او را تنبیه کرد!)۸۵
۲ـ۳. مبارزه با بابیه: در خصوص خاندان مسجد شاهی۸۶ و فرقه بابیه, نکته های ذیل مهم
به نظر می رسد:
الف. مبارزه با فرقه بابیه در خاندان نجفی نهادینه شده بود به گونه ای که شیخ محمد
باقر۸۷ پدر آقا نجفی, آقانجفی و حاج آقا نورالله هر کدام در مقاطع تاریخی مختلفی با
این فرقه درگیر بوده اند و حتی برای رفع فتنه آنها به دیگر مراجع نیز متوسل شده و
از آنها درخواست قتل و کفر آ نها را کرده اند.۸۸ حتی در یک مورد, آ قا نجفی فهرستی
از بابیان واجب القتل را تهیه و به خود ناصرالدین شاه داده و از وی تقاضای قتل آنها
را می کند.۸۹ به همین علت است که وابستگان و نسبت داده شدگان به این فرقه, از جمله
یحیی دولت آبادی۹۰ خاندان نجفی را آماج تندترین خرده گیریها و انتقادهای خود قرار
داده اند.۹۱
ب.دست کم دوسند معروف و مهم تاریخی از هجوم و حمله فرقه بابیه به خاندان نجفی وجود
دارد:
ییکی خطابی است معروف به لوح ابن الذئب(پسر گرگ) که حسین علی بهاء رییس بهائیان
خطاب به آقا نجفی نوشته است.۹۲
و دیگری کتاب رؤیای صادقه۹۳ است که به همدستی قنسول گری روس در اصفهان, پس از
رویدادهای محاصره قنسول گری روس در سال ۱۳۲۰ ق نوشته شده و در آن به آقایان نجفی و
بلکه به همه علمای اسلامی و بویژه مذهب تشیع توهین شده است.۹۴
ج. مبارزه خاندان نجفی با فرقه بابیه ـ که ساخته و پرداخته انگلیس بود ـ چندان بی
مخاطره هم نبوده است. از کم ترین پیامدهای آن می توان به دو بار تبعید۹۵ آقا نجفی۹۶
در سالهای ۱۳۰۷ ق۹۷. به دستور ناصرالدین شاه۹۸ و۱۳۲۳ق به دستور مظفرالدین شاه اشاره
کرد.۹۹ هنگام برگشت آقا نجفی به اصفهان نیز, وزیر مختار انگلیس سر درومند ولف, در
نا مه ای به تاریخ ۱۴ذی القعده ۱۳۰۷ برابر با ۱۲جولای ۱۸۹۰ م خطاب به امین السلطان
از وی می خواهد تا از اعلی حضرت تقاضا کند, وی را از رفتن به اصفهان
بازدارد.۱۰۰امین السلطان نامه وی را برای شاه خواند و شاه نیز می گوید:
(جواب بنویسید که این شخص را به تهران آوردند, برای این بود که او را از بعض کارهای
فساد انگیز ممنوع و متنبه دارند و این مدت او را به طور خوب متنبه کردند وا بداً
جرأت این نوع کارها را نخواهد داشت. شما و تجار خارجه مطمئن می توانید باشید.)۱۰۱
مبارزات خاندان نجفی با بابیه, باعث شده تا یحیی دولت آبادی, که خود بابی است, در
تاریخ خود درباره وی بی مهری ورزد. در کتاب(فتنه باب) در خصوص بابی گری دولت آبادی
آمده است:
(فوت میرزا یحیی(صبح ازل) در هشتاد و دو سالگی در شهر اماگوستا در روز ۲۹ آوریل
۱۹۱۲میلادی اتفاق افتاد. او برای خود جانشین معین نکرد و فقط در تهران حاج میرزا
هادی دولت آبادی و بعد حاج میرزا یحیی دولت آبادی وضع ریاست مانندی داشت.)۱۰۲
مرحوم حاج آقا منیرالدین بروجردی, حکم بر کفر حاجی میرزا یحیی دولت آبادی وازلی
بودن وی داده وآقای فشارکی هم آن را امضا کرده است. اصل این سند, در بایگانی راکد
کتابخانه مجلس شورای ملی, موجود است ودر کنگره پنجاهمین سالگرد شهادت مدرس در
نمایشگاه اسناد در مجلس ارائه گردید.۱۰۳
شماری از مورخان بر این اعتقادند که حتی مشروطه خواهی افرادی چون دولت آبادی به
خاطر حمایت استعمار انگلیس از مشروطه بوده است. از باب نمونه,کسروی در این خصوص می
نویسد:
(ما اگر بخواهیم همبستگی ای را که میان بهابیان و ازلیان ـ دو گروه منشعب از فرقه
بابیه ـ با مشروطه بوده, براستی روشن گردانیم, باید بگوییم: بهائیان هواخواه
خودکامگی و ازلیان هواخواه مشروطه بودند…در جنبش مشروطه چون دولت انگلیس هواخواه آن
می بود, از لیان پا به میا ن نهادند. ما تنها در این جا نام خاندان دولت آبادی را
می بریم. حاجی میرزا هادی ـ پدر یحیی دولت آبادی ـ بزرگ این خاندان, نماینده صبح
ازل در ایران بود. ازآن سوی, چون دولت امپراطوری روس دشمنی با مشروطه نشان می داد,
بهائیان با دستور عباس افندی عبدالبهاء, خود را از مشروطه کنار گرفته از درون
هواخواهان محمد علی میرزا می بودند.)۱۰۴
۳ـ۳. مبارزه با غرب:حیات کسانی مانند یحیی دولت آبادی, به رونق اندیشه ها وبرنامه
های استعماری درایران وابسته بوده است و کسانی مانند آقا نجفی اصفهانی; از این روی,
مورد بی مهری آنان قرار گرفته اند که هم متوجه خطر نفوذ استعمار و هم متوجه وابستگی
این افراد به آن بوده اند. نمونه های بسیاری از برخوردهای شایسته و عزت مندانه آقا
نجفی با نمایندگان تفکر و سیاست غربی در دست داریم که اشاره بدانها خواننده متأمل
را از عمق و شدت بی انصافی تاریخی که در حق وی روا داشته شده, آگاه می سازد. پیش از
ذکر برخی از این موارد, لازم است به قضاوت مسترگراهام, قنسول انگلیس در اصفهان,
درباره سیاست دانی آقا نجفی اشاره شود. وی می گوید:
(همانا اگر این مرد در انگلیس بود, ما او را وزیر خارجه می ساختیم.)
و میرزا حسن خان انصاری در جلد سوم تاریخ اصفهان و ری می نویسد:
(یاد دارم که از سیاسیون درجه اول اروپا به اصفهان آمده بود, خدمت آقا نجفی, می
گفت:
این آقا که خود را به صداقت می نمایاند,. اگر اول نمره سیاسی لندن و پاریس بیاید,
آقا او را مانند دستمال پیچیده و در جیب خود می گذارد.)
سید جمال الدین اسدآبادی بعد از ملاقات با آقا نجفی می گوید:
(حرارتی که در کله این مرد دیدم, در بیسمارک ندیدم.)۱۰۵
الف. تحقیر دیپلما های استعمار: اگر به شرایط اجتماعی آن روزگار ایرانیان در عطف
توجه ویژه آنان به مسأله غرب, که مقارن با غرب زدگی ایرانیان بوده است, توجه داشته
باشیم, اهمیت سیاسی کسانی چون آقا نجفی اصفهانی درمبارزه با سیاستهای انگلیس و روس
و تلاش برای جلوگیری از سلطه فرهنگی, اقتصادی و سیاسی آنها بیش تر خود را نشان می
دهد. نویسنده کتاب(تاریخ دخانیه) که خود از عالمان آن عصر بوده, درباره گسترش غرب
زدگی در آن روزگار می نویسد:
(به تدریج, مقام فرنگیان در ایران خیلی بلند و منتسبات فرنگستان خیلی دل پسند
افتاده, چنان افعال و اطوار زشت و ناپسند فرنگیان در نظرها به زیبایی جلوه گرفت که
مسلمان زادگان ایران, با آن وجدانهای سلیم و سلیقه مستقیم, قبایح افعال و اطوار ننگ
مغزانه فرنگیان را از خود نیز به جلافت پیرایه ها بسته, با شوق وشعف هر چه تمام تر,
شعارخود گرفته, سهل است که مایه مباهات خود دانسته, بدان قبایح نیز با مردم مملکت
افتخار و مزیت جستند. آمیزش با فرنگی, بدین حدها نیز از مسلمانان قناعت نداشته کار
مسلمان را به جایی رسانید که در ضمن تعریضات به علمای اسلام, افکار و خیالات
فرنگستان راعلوم و معارف حقیقی خواندند و علوم ومعارف اسلامی را, که سرچشمه هر چیز
و فیض و سرمایه هر سعادت و نیک بختی و سبب پیوستن به عالم قدس و سرای انس و زندگانی
به حیات مقدسه عقلیّه است, اوهام جزئیه گفتند; بحث و تحقیق علوم متعالیه را مشاجرات
لاطائل و ابحاث معکوس النتیجه نامیدند و خیالات فرنگیان را خروج از تنگنای مشاعر
حیوانیّت, به فضای واسع عالم انسانیت دانستند; اخلاق و آداب ستوده انبیاء(ع) را از
آن رو که مبتنی بر التزامات ملّیّه و تفرقه دا شتن مؤمن از کافره و پاک از پلید
است, اخلاق سبعیّه و حالات وحشیه نام نهادند و رسوم و عادات فرنگیان را چون مبتنی
بر آزادی مطلق و رهایی از قید هر التزام است, حالات حمیده و اخلاق پسندیده گرفتند;
احکام و حدود شریعت الهیّه را بر خلاف صلاح نوع بشر دانسته و منافی آبادی بلاد و
آسایش عباد دریافتند و قوانین و نظامات فرنگستان را سراسر, مطابق احکام وجدان سلیم
و مستقیم و نخستین شرط آسایش عباد و آرایش بلاد شمردند.)۱۰۶
در چنین روزگاری که غرب زدگی در ایران در حال گسترش بود, آقا نجفی اصفهانی به هنگام
ملاقات با نمایندگان سیاسی غرب, از طریق برخوردهای تحقیرآمیز با آنان, تلاش می کرد
تا ایرانیان را به اصالت ملی خودشان توجه دهد و حتی ویکتور برار, در کتاب(انقلاب
ایران) می نویسد:
(فوریه ۱۹۰۷, آقانجفی به هنگام مذاکره با منشی کنسول گری درباب لزوم فشار بر
یهودیان و ارمنیان و حتی اروپاییان اصفهان در قبول لباس و آداب و رسومی که بیش تر
با احترامی که به دین اسلام داشته باشد سازگار باشد, گفت وگو کرده است.)
ییا نویسنده کتاب(تاریخ اصفهان و ری) می نویسد:
(یاد دارم زمان قدرت بی منتهای قنسول گری روس در اصفهان, روزی ظل السلطان, به اجرای
حکم آ قا نجفی علیه یکی از بستگان قنسول گری, عذر آورده که قنسول مانع است. آقا
نجفی همی تجاهل می فرمود و می گفت: قنسول چه چیز است؟ قنسول یعنی چه؟ همو می نویسد:
از طرف بلژیکی ها یک نفر را به نام حیکاک به عنوان رییس مالیه به اصفهان می فرستند.
روزی او به منزل آقا نجفی می رود و حتی نقل است که: با کفش وارد بر آقا می شود. آقا
نجفی از روی بی اعتنایی اسم او را می پرسد و او جواب می گوید حیکاک. آقا می گویند:
آقای حکاک! یک مهر تقی برای من حک کن. این گفت وگو و تحقیر یک مأمور خارجی در محضر
مجتهد شهر, تا مدتها ورد زبان مردم بوده است.)۱۰۷
ب. ممانعت از پناهنده شدن ایرانیان به بیگانگان: پناهندگی به یک سفارت خارجی در
اندیشه دینی, نوعی حقارت به شمار می آید و مصداقی از سلطه بیگانگان بر مسلمانان ـ
که به حکم آیه(لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا) نفی شده است ـ شمرده می
شود. به همین علت, عالمان راستین دین, ضمن این که خود از این گونه اقدامات, همواره
و در همه شرایط, سرباز زده اند, تا آن جا که توانسته اند, مانع چنین اقدامی از جانب
سایر مسلمین نیز شده اند. به عنوان مثال; روزنامه جهاد اکبر می نویسد:
(حضرت حجّه الاسلام آقا نجفی فرمودند: امروز هم خبر آوردند بعضی از اهل سده می
خواهند به قنسول گری انگلیس بروند و اظهار می نمایند که از بابت مالیات به ما هم
اجحاف شده است. من فرستادم آنها را منع کردند, فعلاً آمده اند در مسجد شاه.)۱۰۸
وی حتی نسبت به پناهندگی یهودیان ایرانی به سفارت بیگانگان حساسیت نشا ن داده و در
موردی این چنین, خطاب به دولت وقت می نویسد:
(ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 