پاورپوینت کامل سرمقاله;مدرسه مشروطه ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سرمقاله;مدرسه مشروطه ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله;مدرسه مشروطه ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله;مدرسه مشروطه ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :
۳
زیبایی روحِ هر ملتی را باید در حماسه هایی که آفریده دید و به تماشا ایستاد.
زیبایی روحِ هر ملتی را باید در حماسه هایی که آفریده دید و به تماشا ایستاد.
ملتها, زیبایی, شکوه, بزرگی و اوجِ روحِ خود را در هنگامه ها و آوردگاه های سهمگین
و دهشت زا, به نمایش می گذارند, آن گاه که دلها می لرزد و زانوان از ترس می خمند و
مغزها از کارایی می افتند و دست تدبیر بسته می شود و راه برون رفت از بحران سخت
دشوار می گردد.
امت و ملتی می تواند, پیوسته و آن به آن, برهه به برهه شکوه بیافریند و زیباییها را
بگستراند و زشتیها را بتاراند, بمیراند و زنده کند, رکود, ایستایی و مرگ را به ساحل
قلمرو خود راه ندهد, که از روحِ توانا و تو ان مند برخوردار باشد; یعنی در گیراگیر
نبرد مرگ و زندگی, هستی و نیستی, میدان دار باشد و(تن)ها را به کا رگیرد و از
هر(تنی) پشته ای بسازد و سدّی نفوذناپذیر که روحِ زنده و شاداب, همیشه آن را ز نده
و توانا نگه می دارد.
روحِ زیبا, زیبا آفرین است. زیبایی به ارمغان می آورد. هر کجا جاری شود, عطر دلاویز
حیات و زندگی می افشاند, چهره های پرچین و چروک و دلهای افسرده را شاداب می سازد و
غمهای توان سوز و شکننده را از ساحَتِ دل می زداید و نمی گذارد دل جولانگاه درد و
اندوه شود و از شکوه آفرینی بازماند.
ملتهای سربلند که به اوج قلّه انسانیت رسیده اند, اقیانوس قدافراشته را مانند و
درچشم انداز دیگر مردمان و ملتها, شکوه مند, عزیز و قلّه سر به فلک کشیده و همیشه و
همه حال, بزرگ جلوه می کنند و هر آزاده ای و هر کس که دل در گرو انسانیت دارد و
برای گستراندن عطر انسانیت,شبان و روزان تلاش می ورزد, در برابر این آستان سر فرود
می آورد و آن روحی را که این هنگامه را به پا ساخته و این دگرگونی را آفریده و این
اوج را پدیدار ساخته, می ستاید و دوست دارد آن را قاب بگیرد و بر رواق رواق شهر
زندگی اش بیاویزد.
آن چه زیباست و رخشان و پرنمود و جلوه, شورانگیز و نشورآفرین, ریشه در چشمه همیشه
جوشان و همه گاه زلالِ روحهایی دارد که دَمادَم از خورشیدِ جان پرور پرتو می گیرند
و آنی سیاهی و تاریکی به ساحَتِ شان راه نمی یابد.
دنیا, سرتاسر, کران تا به کران ظلمانی بود, در ظلمت می سوخت و می گداخت, هیچ روزنی
به روشنایی نداشت, تا این که خداوند, پرتوی از خورشید انوار خود, که همانا روح بود,
بر آن افشاند و دنیا از ظلمت به درآمد و نور در جای جای آن تُتق کشید.
خورشید روح, اگر از آسمان دنیا بکوچد و رو به افول رود, یا در پشت ابرهای تیره
گرفتار آید و بفسرد, دنیا, در تاریکی فرو می رود و انسان, که گل سر سبد آفرینش ا ست
و رخشانی و زیبایی دنیا به اوست, از مدار انسانی خود خارج می شود و خود, گرگ خود می
شود, انسان گرگ انسان. زیرا انسان در پرتو نور روح است که انسان می ماند و می شکفد
و می شکوفاند, مهر می ورزد و مهر می گستراند و آسمان دلش برای افول و کم رنگ شدن
انسانیت انسان می گیرد و می بارد.
از این روی, بشر ناگزیر است و بایستی, همیشه و در همه حال, مشعلِ روح را در وجود
خود, روشن و شعله ور نگهدارد و در هر هنگامه ای و در هر شبیخون سیاهی به سرا پرده
روح, تا جان در بدن دارد, از فرو مردنِ مشعل روح جلوگیری کند.
چه زیباست و شکوه مند, سرگذشت امتها و ملتهایی که مُردند و نگذاشتند روح شان بمیرد,
سوختند و خاکستر شدند و نگذاشتند, مشعل روح شان در گذرگاه تاریخ و بر بام بلند
زندگی شان خاموش شود.
چه بِرکه زیبایی است, بِرکه خون , بِرکه ای که از خونِ دلاور مردان امتی در آغوش
زمین پدید آمده که برای اعتلای روح شان و دور نگهداشتنِ آن از گزندِ سپاه شب, سر
فدا کرده اند.
ملتها و امتهایی مانده و درخشیده و بر بام گیتی فراز رفته و اندیشه خود را در ذهنها
شکوفانده اند, که نغمه دل انگیز روح را هر بامدادان و هر شامگاهان شنیده و با آهنگ
آن, از شب گریخته و به دامن روز آویخته اند.
چه هیجان انگیز است دیدن مردمانی که از درّه شب بالا آمده و در ستیغ قلّه, به دامن
ر وز آویخته و نگذاشته اند روح شان در ته درّه شب, پستی بگیرد, با پستی خو کند و
رنگ شب, چهره اش را تیره و تار سازد.
انسان دوست دارد که در پای قهرمانان بمیرد, آنان که ایستادند, سدّ سکندر شدند در
برابر سپاه یأجوج و مأجوج, و نگذاشتند نسل تباهی آفرین, مرزهای شوکت روح ملت شان را
در هم بکوبد و آن را پَست کند و زیر سمّ ستوران خود بیفکند.
ملتی که قهرمان ندارد, چه دارد؟ ملتی که در جای جای سرزمین اش خون قهرمانان اش
نریخته, در پرتو چه افتخاری زندگی می کند, از کدام بِرکه می نیوشد و از کدام چشمه
جام جان اش را لبالب می سازد و روح اش را کجا شستشو می دهد.
چه غرور انگیز است مرگ قهرمان و چه سُکرآور است آنِ جان دادن او. در این لَمحه, روح
امتی که او را در صدفِ جان پروریده, بال می گشاید و از لاک زمین به درمی آید و به
اوج آسمانها فرا می رود و در دل آسمان آشیان می گزیند و برای آسمانی شدنِ تمام
ِزمینیان ,به تلاش برمی خیزد و برنمی تابد روحهای پستی را که تلاش می ورزند روحها
را به پستی خودهند و از پرواز بازدارند.
روح, امانتی ا ست الهی در کالبد انسان. انسان وظیفه دارد آن را, آن به آن, با خرد
درون و بیرون, چون گوهر در صدف, بپروراند, تا همیشه رخشان بماند و از هر گزندی, هر
آ میغی, هر غباری و هر دست ناپاک و نفس مسمومی به دور, تا در هنگامه ها به کارآید و
در بحرانهای بزرگ و شکننده, راه رهایی را بگشاید.
کسانی و ملتهایی درخشیده و بر بامِ جهان فرا رفته و رایَت عزت و استقلال و دانش خود
را افراشته اند که بیش از رسیدگی به جسم خود و آخوربندی برای آن, روح خود را در
بوته ذوب و گدازش نهاده و آن را ناب و درخشان ساخته و از حالت جمود و رکود به درش
آورده اند.
جسم قوی, تناور و تهمتن, امّا نابرخوردار از روحِ قوی, ناب شده و صیقل خورده, در
برابر بحرانهای سهمگین, تابِ ایستادگی ندارد, خیلی زود میدان و آوردگاه نبرد را ترک
می گوید و تَن به ذلّت می دهد و اسیر سرپنجه های مردان به ظاهر قوی تر از خود می
شود و یا در برابر روحهای توانا آب می شود, مثل برفِ در برابر آفتاب تموز.
تاریخ نبشته و نانبشته, شفاهی و کتبی, که آوردگاه های بزرگ بشری را گزارش کرده, از
کشتارها, زخمهای تن و روان بشر, فقرها و فاقه ها, گرسنگیهای بنیان سوز, قحطی های
خانمان برانداز و عزت برباد ده, بردگیها و برده داریها, جفاها و بهره کشیها, نسل
کشیها و بنیان براندازیها, داستانها در لوح خود حک کرده, این نکته روشن و رخشان را
هم در سویدای دل خود دارد که روحهای بزرگ, هر چند در جسمهای نحیف و نزار, پیروز
عرصه کا روزارند و طلسم شکن و فاتح قلعه های سخت استوار و نفوذناپذیر.
این که پیامبران الهی, بدون هیچ پشتوانه مادّی و عِدّه و عُدّه اندک, قهرمانانه در
برابر امواجِ بزرگ دشمنیِ دشمنانِ خود, ایستادگی کردند, تاب آوردند و کاروان بشریت
را به سوی نور و بهشت جاودان, ره نمودند و توحید ناب را بر سینه های مستعد, فرو
ریختند, بر اثر روحی بود که دَمادَم در کالبد آنان, نسیم حیات می دَماند و پیاپی
موج می آفرید و بر ساحل سینه شان می کوبید و آرام و قرار را از آنان می گرفت. اینان
بودند که مسیر تاریخ راعوض کردند و بنیانهای مرصوص را پی ریختند و به بشر آموختند
که بر چه مدار چرخهای زندگی خود را به حرکت درآورد و چگونه شالوده جامعه خود را پی
بریزد و چسان مرزهای روح خود را پاس بدارد و مشعلهای آن را افروخته نگهدارد.
هیچ حرکت, قیام و نهضت اصلاحی و انسانی را نمی توان سراغ داد که ریشه در چشمه روح
پیامبران نداشته باشد و از این کانون همیشه فروزان, قَبَسی برنگرفته باشد.
روحهای نیرومند, روشن و رخشان, اثرگذارند, به مردگان حیات می بخشند. هر موجودِ مرده
و سنگواره ای بر لبِ برکه آنها قرار بگیرد, زلالِ حیات به جام جان اش فرومی ریزد و
زندگی ر ا از سر می گیرد.
چه بسیار حیات از دست دادگان, افسردگان, خوگرفتگان به ذلت, سیاه بختگان و تیره
روزگارانی که به نفخه رحمانی روحهای آسمانی, پر به پرواز گشوده و آسمانی شده و غبار
ذلّت از تن سترده اند.
عزّت فرد و جامعه, در گرو جَوَلان روح است و از خواب بیدار شدن آ ن. تا این انقلاب
در انسان روی ندهد, روح او اوج نگیرد و حرکت خویش را در راه روشن نیاغازد, قلّه
عزّت همچنان فتح ناشدنی است.
مردمان اقلیم و سرزمینی, آن گاه برای دستیابی به قلّه های شرف و عزّت, شتاب می
گیرند و سرآسیمه به پامی خیزند و از سدها و بازدارنده ها, یکی پس از دیگری می گذرند
و وادی به وادی را در می نوردند و صحراها و بیابانهای سوزان را می پیمایند که روح
شان در پرتو روحهای آسمانی, آسمانی شده باشد, فرمانروای مطلق جسم خویش, نه فرمانبر
و اسیر سرپنجه های اهریمنی آن.
پیامبران, از این اهرم بهره می بردند. هوشمندانه و با نگاه های بُرّا و شکافنده,
بزرگ ترین معجزه را می آفریدند و روحها را از سینه های تاریک بیرون می کشیدند و در
آسمان بی انتها پروازشان می دادند, از آلودگیها, آلایشها و حصار هوسها دورشان می
کردند, آن گاه به عرشه جسم فرودشان می آوردند.
این انقلاب, جسم را برمی انگیزاند, به تلاش وامی داشت, و به آن نیرو و گرما می
بخشید, تا جایی که نه گرسنگی احساس می کرد و نه گرما و سرما. هر مشکل و بازدارنده
بزرگ و سدّ پولادینی, در چشم او کوچک می آمد و سپاه بی کران دشمن, حقیر می نمود و
نابود شدنی. هیچ چیز او را از حرکت و گا م در راه هراس انگیز, باز نمی داشت و هر
راهِ ناهمواری در زیر گامهای استوار او هموار می شد و آسا ن و پیمودنی.
پیامبران, روحها را آزاد می کردند, بال آنها را به پرواز می گشودند, به آنها پرواز
می آموختند و به آنها زیبایی و شکوه بر کنده شدن از عرشه تَن را می نمودند. کاری با
روح آدمی در مدرسه توحید انجام می دادند که خود, جسم را به پیروی وادارد و به شکستن
قفس تن برخیزد.
در این نگاه و در حرکت توحیدی انبیاء, تا روحها آزاد نمی شدند و بتِ نفس خویش را
نمی شکستند, نمی توانستند بتهای بتخانه را, که بر روح و جان آنان چیرگی یافته و
قوّه درک و فهم شان را تباه ساخته بود, در هم بشکنند و نیز توانایی آ ن را نداشتند
که بتهای اقلیم وجود خویش را در هم بکوبند و در یک کلمه, با شرک در تمام مظاهر آن
درافتند و خُنُکای روح انگیز توحید را ا حساس کنند و در سُکر آن مَی ناب فروروند و
دیگران را نیز از این نسیم دلاویز و سرابُستان روح نواز بهره مند سازند.
هر نهضتی و هر حرکت اصلاحی, تا به این اوج نرسد و در دریای روحها موج نینگیزد و
مربّیان روح را واندارد تا با یکایک مردم باب گفت و گو را بگشایند و آنان را با
گوهری که در صدف سینه دارند, آشنا سازند, ممکن نیست اصلاحی ژرف, دقیق, همه سویه,
ماندگار و اثرگذار در جامعه روی دهد.
اصلاح جامعه, در گر وِ اصلاحِ روحِ یک یک مردمان است. تا آدمی, از مرز جسم نگذرد و
حصار تن را نشکند و روح خویش را آزاد نسازد و آن را بر برکه توحید فرود نیاورد,
انقلاب توحیدی, که هر گونه اصلاحی در پرتو آن به حقیقت می پیوندد, بر بلندا و رواق
رواقِ آن جامعه نخواهد شکفت.
این یک اصل است. در دارالاسلام, هر حرکت و نهضتی, باید با این اصل تراز شود, تا
میزان اسلامی بودنِ آن روشن شود. با حرف و ادعا نمی شود حرکتی را اسلامی, یا
غیراسلامی خواند و به سخن این و آن, نمی توان استناد کرد که حرکتی ریشه در باورهای
اسلامی داشته, یا نداشته است. باید دید در روح ملت, چه دگرگونی پدید آورده و آن
دگرگونی را چه کسانی آفریده اند و از کجا ریشه گرفته است.
مردمانی که دربرهه ای خطر کرده و از جان و مال و خانمان گذشته و به آوردگاه علیه
استبداد و یا دشمن خارجی و استعمار, وارد شده, تا سعادت, سربلندی, عزت و استقلال
ملت خویش را رقم بزنند و نیروهای شب آفرین و تباهی زا را از پیشروی و شبیخون بهنگام
و نابهنگام بازدارند, بر اثر چه انقلاب روحی به این پایه از شکوه رسیده اند؟ چه
دردی سینه آنان را جولانگاه خود قرار داده بوده است و چه دردی رهبران آنان ر ا
برانگیخته بوده که آن سان به میدان کاروزار وارد شوند و مردم را علیه بیداد
برانگیزند و خو د, تا پای جان, بایستند و با تباهی آفرینان درافتند؟ دردنان, درد
جاه, درد خلق یا درد خدا؟
به دیگر سخن, باید به دقت کاوید و زوایای گوناگون حرکتی که در نقطه ای از
دارالاسلام, روی داده بررسی کرد و دید آیا مردمان مسلمانی که علیه حکومت و حکومت
گران در آن اقلیم به پا خاسته اند بازی خورده و ندانسته و ناآگاهانه و نابخردانه,
به امر رهبران مذهبی خود گردن نهاده, و بدون مطالعه در پیامدها و چند و چون آن, به
آغوش خطرفروفته اند, یا خیز فقر و فاقه و شکمهای خالی به آنان فشار آورده و دست به
آشوب زده اند, تا مگر ورق برگردد و به لقمه نانی برسند؟
ییا نه بازی خورده اند و نه گرسنگی به آنان فشار آورده, بلکه ستم دستگاه حکومت,
آنان را به ستوه آورده بوده است. نه این که به تک تک مردم ستم روا شده باشد و هر
کسی که به میدان آمده باری از ستم حاکمان را بر دوش خود می کشیده, خیر, نظام, نظام
ستم بوده و پایه های آن برستم قرار داشته و ارّابه های آن جز بر روی گوشت و پوست
مردم ستمدیده و زجر کشیده و حِرمان زده نمی چرخیده و مردم را این چنین بلیّه ای به
رویارویی با حاکمان واداشته است.
ییا نه احساسات مذهبی در کار بوده و نه فقر و فاقه و نه ستم حاکمان, بلکه قدرتهای
بزرگ برای پیشبرد سیاستهای راهبردی خود, باید دگرگونیهایی پدید می آوردند; از این
روی, دست به کار شده و شورشی را به پا کرده و در تاریکی آن, به هدف خود رسیدند.
بدین معنی, اگر در حرکتی, مانند مشروطه, در لوحِ تاریخ می بینیم مسلمانان جانفشانی
می کنند, رهبران مذهبی طلایه دارند, منبریها و سخنرانان, با تمسک به آیات و روایات
و سیره نبوی و علوی مردم را به عرصه می آورند و می انگیزانند, کارکرد حکومت و حکومت
گران را به شدیدترین و جه, در بوته نقد می گدارند و حکومت را نامشروع می نمایانند,
یا بازاریان علیه حکومت, سخت در تکاپویند, یا فقیران و تهیدستان از این سوی به آن
سوی در حرکت اند و خشم و نفرت خود را علیه حکومت و حکومت گران قاجاری اعلام می
کنند, یا روشنفکران را در سنگر مطبوعات و شبنامه ها و انجمنها و محفلها می بینیم که
حکومت مردمی را می طلبند و خواهان دموکراسی اند, همه و همه, در تور نامرئی استعمار
در تکاپویند و برابر هدفها و برنامه های راهبردی او ناخواسته حرکت می کنند. از این
روی دیدیم که خیلی آسان, همان چیزی که استعمار می خواست و همان هدفی که در سرداشت,
در ایران به حقیقت پیوست, آن هم پس از در هم کوبیده شدن همه جریانهای فکری, عقیدتی,
سیاسی و اجتماعی, ایلی و عشیره ای که می توانستند برای استعمار غربی خطر آفرین
باشند و آن را از سیاستهای راهبردی بازدارند.
این گمان بریها و شایدهای دیگر درباره نهضت مشروطه, به زبانها و بیانهای گوناگون,
بازتاب یافته که ردّ و پذیرش آنها, افزون بر مدارک و اسناد و بررسیهای همه جانبه و
کالبدشکافی آن عصر, بستگی به این دارد که روح حاکم بر مردم به پادارنده آ ن حرکت را
بشناسیم و با گوهر اصلی آن و شبچراغی که شبستان حرکت را روشن می داشته, به درستی
آشنا شو یم.
اگر بتوانیم درد مردمی که در برهه ای, به عرصه کاروزار آمده و با پشتکار و رنج
فراوان, طلسم شب را شکسته و حماسه آفریده اند, بفهمیم و به د
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 