پاورپوینت کامل درآمدی بر ماهیت مشروطیت و نقش آ ن در تکوین تمدن اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل درآمدی بر ماهیت مشروطیت و نقش آ ن در تکوین تمدن اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درآمدی بر ماهیت مشروطیت و نقش آ ن در تکوین تمدن اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل درآمدی بر ماهیت مشروطیت و نقش آ ن در تکوین تمدن اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۷۰

مشروطیت, یک حا دثه عظیم بود که در بطن بیداری جامعه ایرانی در دوره معاصر و تطوّر
تأسیس مدینه سیاسی مبتنی بر آموزه های وحیانی ـ شیعی پدید آمد.

اما این حادثه, خود به تأسیس مدینه ای سیاسی مبتنی بر اندیشه مدرن(تجدد و ترقی)
منجر شد. در بستر تاریخی تطور و شکل گیری اندیشه مدینه توحیدی ـ ولایی و ظهور این
اندیشه در متن جامعه و اراده جامعه برای یک عمل سیاسی معطوف به تأسیس مدینه موردنظر
اراده جامعه, در مسیر انحراف افتاد و از میانه مسیر, راه خود را کج کرد و به تأسیس
نظامی شبه مدرن روی آورد. نظامی که ابتدا صورتی از لیبرال ـ دموکراسی داشت, ولی بعد
صورت واقعی خود را نمایان ساخت که همان استبداد مدرن و رژیم رضاخانی بود.

این دگردیسی ناگوار, البته ناشی از ضعف بالندگی اندیشه مدینه وحیانی در ساحَت
اجتماعی نبود, هر دو طیف رهبران مشروعه خواه و علمایی که تا دیر هنگام در کنار منور
الفکران, ماندند, تحقق مدینه توحیدی را آرزو می کردند. اما گروه ثانی وضع موجود را
با آرزوی خویش همسو نمی دیدند; از این روی از همراهی با گروه نخست علما سرباز زدند.
در این میان گناه مردم چه بود که با منورالفکران سودا زده و شیفته تمدن مدرن, تنها
مانده بودند و رهبران اندیشه مدینه توحیدی به تکثر و انشقاق روی آورده بودند و گروه
نخست(مشروعه خواهان) در غوغای سنگینی گرفتار آمده بودند که اجازه رسیدن پیام شان به
متن جامعه داده نمی شد.

از همان زمان که فرمان مشروطیت صادر شد و تفوق آرام میدان داری منورالفکران نمایان
شد, علمای دین برای رهایی جامعه از اندیشه شبه مدرن کوشیدند و در هر شرایطی, به
طریقی این مقاومت را در برابر سیطره جویی مدرنیسم سامان دادند; یک روز با طرح
مشروطه مشروعه, روزی با تشکیل دولت در تبعید و روز دیگر با حضور در مجلس و مقاومت
در برابر ظهور استبداد رضاخانی.

اگر فتنه انگیزی بیگانگان و منورالفکران, جمع علمای دین را پراکنده و گرفتار تکثر و
انشقاق نمی کرد و اگر مد یریت ایشان در مهندسی تحرک سیاسی جامعه تقویت می شد, مدینه
سیاسی مبتنی بر ولایت فقها و علمای دین صد سال پیش محقق می شد. افسوس که اندکی پیش
تر میرزای بزرگ دارفانی را وداع گفته بود و شاگردان فرهیخته ایشان در فقدان ولایت و
رهبری بودند و هنوز رهبری یک مرجع واحد در متن جامعه ظهور نیافته بود. با این وصف,
در حوزه نظر ـ آن چه از مدینه توحیدی در آستانه مشروطه به منصه ظهور رسیده بود, در
ادوار بعدی تکمیل شد و حکومت مبتنی بر ولایت فقها با ساز و کاری مردمسالارانه از
سوی حضرت امام رحمه اللّه علیه, پی ریزی شد. این بار جامعه از مرجعیت و رهبری واحد
بهره مند بود و رهبران انقلاب با وحدت کلمه و عبور دادن نهضت از گذرگاه های انحرافی
و التقاطی نظامی نو را که آرزوی مردم ایران در طول تاریخی معاصر و تمنای جامعه در
عهد مشروطه بود تأسیس کردند.

کلید واژه ها:

مشروطیت, تمدن اسلامی, مدنیت توحیدی و نبوی, مدرنیته, مدینه مدرن, فکر ایرانی و…

مقدمه

مشروطیت یکی از رخدادهای مهم تاریخ معاصر ما و نقطه عطفی در بالندگی اندیشه و فلسفه
سیاسی در ایران است, از این رخداد اگر چه یک سده می گذرد, اما هنوز آثار و تبعات
فکری, سیاسی و حتی اجتماعی آن در جامعه ایرانی تجلی دارد.

برخی این رخداد را چنان عظیم و شکوه مند می دانند که آرزوی سکون جامعه ایرانی را در
چارچوب همان رخداد داشته و امید دارند که تکاپوی اندیشه جامعه را پس آن پایان یافته
تلقی کنند و در حوزه عمل سیاسی نیز جامعه را به ماندن پشت خط مشروطیت فرمان می
دهند. اما گروهی مشروطیت را عارضه ای غیرطبیعی و زایده ای تحمیلی که از مدرنیته به
تفکر ایرانی رخنه کرده می پندارند. اینان بر این باورند که تلاش عالمان دین و
رهبران مشروطه نافرجام برای اسلامیزه کردن و مهار این عارضه و زایده بوده است. به
زعم ایشان, رهبران مشروطه کوشیدند این موج مدرنیته را که آمده بود شیرازه اندیشه
ایرانی را درهم بکوبد هدایت و مهار کنند; اما این موج بیگانه و ضد ایرانی بود که
ایشان را مهار کرد و چون بختکی بر فکر ایرانی مستولی شد. براین اساس اکنون که تاریخ
مشروطه پایان یافته است, باید دور آ ن را نیز تمام شده تلقی کرد و با صف بندی فکر
برای مهار امواج جدید مدرنیته که کیان ایرانی را نشانه گرفته است, آماده شد.

پذیرش هر یک از دو فرضیه بدان معناست که اندیشمندان جامعه ایرانی توان مقابله با
فکر مدرن را ندارند.

پذیرش فرض گروه نخست بدان معناست که اساسا جامعه ایرانی فکری ندارد و در دوره ا
نحطاط عصر کنونی تنها می توانست پذیرای فکر مدرن باشد و البته به دلیل وجود موانعی
موهوم و افسونگرانه, مانند استبداد شرقی و بیگانگی جامعه ایرانی با آموزه های
دموکراتیک نتوانسته است این ارمغان نیکو را نیز به خوبی در ایران پذیرایی کند و
همین ناتوانی موجب شده است ثمرات مدرنیته در ایران تعمیق نگشته و ما در حال و هوای
مشروطیت بمانیم. نتیجه غایی این فرض, که نگرشی تحقیرآمیز بر فکر ایرانی دارد, کشف و
اختراع این نظریه است که جامعه ایرانی که نه تنها خود فکر و اندیشه ای ندارد, بلکه
چنان در برهوت انحطاط گرفتار است که توان و عرضه اجرایی کردن فکر دیگری را هم برای
ساماندهی سیاسی ـ اجتماعی خویش ندارد!

فرض دوم البته تا این حد بدبینانه نیست; اما فکر ایرانی را تنها در موقعیتی انفعالی
و تدافعی می بیند که خود پویایی ندارد که طرحی برای مدنیت خود ارائه دهد; اما می
تواند در صف بندی تدافعی تا تلاش برای مهار فکر بیگانه مقاومت کند و البته این
مقاومت نیز بالأخره ممکن است در هم بشکند, چنانکه در مشروطیت چنان شد و عالمان
نتوانستند مشروطه را اسلامیزه و آن را مهار کنند. به زعم ایشان, اگر جامعه ایرانی
با بهره مندی از تجربه مشروطیت هوشیار باشد, می تواند برای امواج بعدی تفکر مدرن
خود را آماده کند و از درهم شکسته شدن کیان و شیرازه فکری و فرهنگی خود در امان
بماند.نتیجه غایی این مقاومت مستدام و این امتناع مداوم غربیت و مدرنیت آن است که
جامعه ایرانی می تواند حیات خویش را حفظ کند. بدان امید که دور مدرن با امواج رنگ
به رنگی و صورتهای نو به نو آن, بگذرد, تقدیر مدرنیته بر پایان آن تعلق می پذیرد و
غربیت, دیگر, قدرت زایش دیالکتیکی خویش را از دست بدهد و تمام رنگ ها و نیرنگ هایش
بلااثر شود. بعد می توان آرزو کرد تا دور مدنیت توحیدیه و تمدن اسلامی و آفرینش
مجدد مدینه نبوی در سایه ولایت حضرت حجت(عج) پدید آید.

نگاهی اجمالی به مشروطیت

ایرانیان همواره عدالت طلب و استبدادستیز بوده اند. نه تنها در عهد معاصر, بلکه در
عصر اساطیر نیز گزارشهایی از عدالت طلبی و استبدادستیزی جامعه ایرانی در دست است.
گاه این عدالت خواهی به قیام و انقلاب منجر می شد و گاه نیز از سوی مستبدان سرکوب
می شد; چنانکه عصر استبداد اژی دهاک, یا ضحاک ماردوش با قیام ایرانیان به رهبری
کاوه آهنگر به پایان آمد. در طول تاریخ دوره اسلامی نیز, نهضتهای عدالت طلبانه
متعددی به تأسی از اسلام در ایران پدید آمد. یکی از شکوه مندترین این نهضتها, حرکتی
بود که به مشروطیت منجر شد. فصل نخست این نهضت تحریم نام گرفت و با اعتراض به
قرارداد توتون و تنباکو در دهه نخست سده چهاردهم هجری قمری به اوج رسید. این نهضت
مقدمه ای برای نهضت عدالتخانه در سالهای بعدی شد, تا این که در دهه سوم از سده
چهارم, نظام سیاسی ایران تغییر کرد و عنصر مجلس به عنوان نماد نقش آ فرینی مردم در
امور اساسی جامعه خود پدید آمد.

جامعه ایرانی, فاصله نظام سیاسی ـ اجتماعی قاجاری را با برآیند آرمانها و نیازهای
خود مغایر می دید و برای تطبیق این نظام با آرمانهای خویش به میدان آمد و هنگامی که
ظرفیت این تطبیق را در نظام استبداد قاجاری ندید, به پدید آوردن نظامی جدید همت
گماشت. پیش از مشروطیت, سلطنت مطلقه دربار که برآیند اقتدار منحط قاجار بود, زایل
شده بود, وضعیت اقتصادی جامعه ناگوار بود. قراردادهایی که دربار با اجانب می بست,
شیرازه بازرگانی, کشاورزی و صنعت ایرانی را در هم می کوفت و حاکمیت ملی و استقلال
سیاسی ایران را نیز تهدید می کرد.رواج بددینی های شیخیه, بابیه, بهائیه, ازلیه و
نیز نوزایی طریقتهای درویشی,مانند: نعمت اللهیه, گنابادیه, قادریه و … وحدت فرهنگی
و اعتقادی جامعه ایران را تهدید می کرد و دربار در حالی که تشیع را رسمیت داده بود,
به جای پاسداری از آیین تشیع, میدان را برای این بددینی ها باز می کرد و موجبات زد
و خوردهای اعتقادی و ترورهای سیاسی را تشدید می کرد.

نابسامانیهای اجتماعی و مصائبی چون فروش دختران برای تأمین مایحتاج زندگی, همراه با
ظلم و استبداد درباریان موجب شده بود مردم نسبت به کارآمدی نظام موجود برای پاسخ
گویی به نیازهای زیستی و آرمانهای خود ناامید باشند.

اگر بخواهیم از زاویه دید فلسفه سیاسی خواجه نصیر طوسی به مشروطیت بنگریم, می
توانیم بگوییم نظام قاجاری برای جامعه ایرانی, بسان مدینه ضروریه نبود و نمی توانست
پاسخ گوی ضروریات و نیازهای اساسی جامعه ایرانی باشد.

درنتیجه این نهضت انقلابی پدید آمد و وضع موجود را به امید دستیابی به نظام بهتر
تغییر داد. به بیان دیگر, جامعه ایران در موضع سلبی, برای برخورد با نظام منحط
قاجاری و نیز نفوذ استعمارگران وارد میدان شد, اما نتیجه این انقلاب, چنانکه می
دانیم, به استبدادی سیاه تر منجر شد. یعنی در موضع ایجابی جامعه ایرانی نتوانست به
توفیق پایداری دست یابد. مجلس به عنوان محصول این انقلاب, آلت دست سلطنت شد و سلطنت
نیز از استبداد متکی بر عصبیت ایلی قاجار, به استبداد متکی بر بیگانه پهلویان تبدیل
شد. پرسش این جاست که چرا چنین شد؟ برای دریافت پاسخ این چرایی باید به تبیینی درست
از مشروطیت دست یافت.

تبیین اجتماعی مشروطیت

برای پاسخ گویی به این پرسش, تاکنون نظرات ونظریات متعددی بیان شده که برخی نیز
درست و منطبق با واقعیت است; اما مبتنی بر تبیین اجتماعی متقدم بر فلسفه سیاسی
نیست. بنابراین, جامعیت لازم را نداشته و نمی تواند تبیینی کامل از علت انحراف
مشروطیت را به دست دهد. بر همین اساس در جست وجوی علل ا نحطاط نهضت مشروطه تنها بر
منورالفکران وابسته, کارگزاران منحرف سیاسی و مصادیق عینی حوادث نگریسته می شود. بر
این باورم که می توان با توجه به روح تحولات اجتماعی, علتی جامع را یافت که ضمن
دربرگیری فرضیات و نظریات درست پیشین, سیمایی کامل تر از انحطاط مشروطیت را به دست
دهد.

آرمانهای اجتماعی به نوبه خود, همواره تابع معرفتی هستند که افراد نسبت به خود و جا
یگاه خود در هستی دارند; یعنی تابع شناختی هستند که نیروهای مختلف اجتماعی نسبت به
عالم و آدم یا انسان و جهان دارا هستند. هر کس به تناسب معرفتی که از خود و هستی
دارد, شناختی ویژه از کمال و هستی دارد, شناختی ویژه از کمال و نقص خود پیدا می
کند. مراد از این شناخت آن معرفت و خودآگاهی است که با هستی عالم عجین می شود و در
سطح عالی, تعقل عملی افراد را نیز تأمین می کند و این نوع از معرفت, که با ایمان
همراه است, همان دانش و معرفتی است که به نحوه شهود و ظهور هستی در قلب انسان
بازگشت می کند.

در فلسفه سیاسی فارابی می بینیم که وی با امتیاز گذاردن بین این دو نوع معرفت است
که بین دو مدینه فاضله و فاسقه فرق می گذارد. پس جایگاه نخست نهضت در انقلابها و
جنبشهای سیاسی و اجتماعی در قلب انسانهاست. قلب آدمی که راه اتصال او با هستی است,
به دلیل تأثیرپذیری فراوانی که از اسمای حسنی و صفات علیای الهی دارد و نیز به دلیل
شدت انتقال و دگرگونی و کثرت تحول پذیری, قلب نامیده شده است. قلب آن گاه که به
مبدأ هستی روی می آورد و از ایمان به او, نور می یابد, عرش خداوند سبحان می شود. و
آن گاه که از رحمت الهی روی می گرداند در ردیف مظاهر اسمای جلالیه خداوند قرار می
گیرد و هرگاه که در یکی از مراتب جمال و جلال الهی منزل می سازد و در سلوک اجتماعی
خود فرصت بروز پیدا می کند, در ادوار مختلف تاریخی مجرای تحقق و تمدن خاص خود می
گردد.

چون اراده,اختیار و آزادی به همین معنی, مظاهر ساریه و به تعبیر فلسفی مشککه هستی
است; تمام تحولات نفس و قلب با همان ا نتخاب و آزادی که چهره الهی ازلی دارد, قرین
است و به همین دلیل نیروهایی که یک نهضت اجتماعی را شکل می دهند, در هر لحظه با
تغییر مختار و مراد, توان رویکرد به نظام اجتماعی دیگری را دارا هستند و در تمام
لحظات نسبت به موضعی که اتخاذ می کنند مسؤول هستند.

بنابراین, هر چند نهضتها و انقلابات اجتماعی در مقطع زمانی خاصی در سطح جامعه ظاهر
می شود, ولی ریشه در گذشته تاریخی نیروهایی دارد که در تحقق آن سهیم هستند. برای
بررسی هر ا نقلاب, شناخت موقعیت نیروهای درگیر خاستگاه فکری آنها ایمانهای
ناسازگاری که زاده انواع گوناگون معرفت هستند و چگونگی پیدایش و توسعه آنها بستر
تاریخی و زمینه رشد و منبع اقتدار هر یک از نیروها و امکانات و ابزارهایی که هر
نیرو در مراحل بسط خود در اختیار داشته و یا از آنها استفاده کرده ضروری است.

تبیین مشروطیت, نیازمند شناخت خصوصیات نیروهای اجتماعی مختلفی است که در آن حضور
داشته اند. این نیروها در بطن تحولات سلبی مشروطه, تقریبا هماهنگ بودند; اما در
موضع ایجابی دچار انفکاک و تضاد آرمانی شدند. کنش گران و نیروهایی که در مشروطیت
نقش داشته اند, در یک تقسیم بندی کلی به سه دسته تقسیم می شوند:

اول: نیروهای مذهبی که اجتهاد و فقاهت, هسته مرکزی آن را تشکیل می دهد. این نیرو در
بستر سازی اجتماعی و گام نخست نهضت(تحریم) به رهبری جامع میرزای بزرگ در صحنه حضور
دارد. در سال ۱۳۱۲.ق, یعنی سه سال بعد از صدور حکم تحریم, میرزا, دارفانی را وداع
گفت و پس از ایشان مرجعیت در انحصار یک فرد باقی نماند. در این شرایط شاگردان
میرزا,گرچه در کلیات مبانی نظری اشتراک نظر دارند; اما با گذر زمان نسبت به در ک
تحولات اجتماعی دچار اختلاف نظر می شوند. آرمان قلبی نیروی مذهبی(اعم از شیخ فضل
الله تا میرزای نائینی) تحقق حکومت حقه امامت و در عصر غیبت, تأسیس حکومت بر مبنای
ولایت فقیه است. اما طیفی که نظریه پردازِ اصلی آن نائینی است وضع موجود را برای
تحقق این خواسته هماهنگ نمی بینند, بنابراین به حکومت قدر مقدور و مشروط شدن
استبداد قاجاری با سازوکار پارلمانی را ممکن دیده و تمنا می کنند.

همه آنان نسبت به جهان هستی و بایدها و نبایدهای زیست سیاسی ـ اجتماعی جامعه اسلامی
معرفتی یکسان داشتند و بر این باور بودند که جامعه باید با ریاست امام معصوم(ع) و
در غیبت ایشان به ریاست فقهای عظام, به عنوان نائبان امام اداره شود. اما تمام
شاگردان میرزا امید نداشتند شرایط برای تحقق ریاست فقها ممکن گردد. بنابراین, بعضی
از ایشان به امید کاستن از استبداد بر جامعه ایرانی, مشروطیت را جایز و حتی به
عنوان مقدمه یک واجب(که کاستن از ظلم باشد) امری واجب می دانستند. در این میان, شیخ
فضل الله, یکی از شاگردان برجسته میرزا که در تهران مقیم و در بطن تحولات سیاسی
بود, به رغم تلاش نخستین برای تحقق مشروطه, مکاتبات مستدلی که با علمای نجف برای
همین مقصود داشت, تحولات پیش رو را معطوف به استبداد سیاه تر از استبداد قاجاری می
دید. استبدادی که نه تنها ستم بیش تری را مردم روا خواهد داشت, بلکه برای هدم اسلام
در شرف تکوین بود. شیخ شهید, ذات سکولاریستی و دین پیرایانه مشروطه, با میدان داری
منورالفکران و وابستگان به اجانب را دریافته بود و به همین منظور, به ستیز با آن
پرداخت. در واقع آن چه در شرف وقوع بود, به زعم شیخ; دیگر نه نهضت عدالتخانه و نه
نهضت استبداد ستیزانه, بلکه جنبشی دین ستیزانه و مقوم استبداد بود.

دوم: نیروی دیگر, نیروی استبداد بود که شاه و دربار در رأس آن قرار داشت. این نیرو,
چنانکه در بالا اشاره شد وارث حکومتهای ایلی و بر استبداد رو به افول ایل قاجاری
متکی بود. از اواخر عهد فتحعلی شاه بویژه در دوره محمد شاه و صدارت حاجی میرزا
آقاسی, این نیرو بی میل نیست که نیروی مذهبی را محدود کند و از قدرت مرجعیت بکاهد و
برای این مقصود, حمایتهایی از شیخیه, دراویش و حتی بابیه و بهائیه دارد.

سوم: نیروی دیگر نیروی منورالفکری است. نطفه این نیرو, با شکست ایران در جنگهای
ایران و روس و ضرورت اعزام دانشجو به اروپا بسته شده است.این دانشجویان, که از میان
آقازاده های دربار گزینش شده بودند, اغلب نوجوانانی بودند که به فرنگ گسیل شدند و
از تربیت اسلامی, هویت ایرانی و دانش عمیق شرقی بهره ای نداشتند. بدیهی بود که
اینان به دام انجمنهای سری و فراماسونری فرو افتند و به هنگام بازگشت, مبلّغ فرهنگ
و ترقی ممالک راقیه باشند. چند دهه بعد از جنگهای ایران و روس, اینان در کنار
استبداد درباری به جا ن فرهنگ و مواریث ایرانی افتاده بودند تا از ایران فرنگی نو
بسازند. دست ایشان را هم در تأسیس انجمنهای فراماسونری می بینیم, هم در تخطئه فرهنگ
اسلامی, هم در تخریب و غارت آثار باستانی, هم در انعقاد قراردادهایی که معادن و
صنایع ایران را به تاراج می داد.

اکنون می توانیم براساس مبانی فکری هر یک از این سه نیرو, پاسخی در خور به پرسش
ماهیت تحولات سیاسی معطوف به مشروطیت بدهیم. پاسخی که در افق آن علل انحطاط مشروطه
را نیز می توان دریافت. هر یک از سه نیرو, سه آرمان داشت و می کوشید تحولات سیاسی
را برای دستیابی به حداکثر آرمان خود هدایت کند. نیروی نخست(مذهبی) تأسیس مدینه ای
مبتنی بر اسلام و بازیابی شکوه و جلال پیشین تمدن اسلامی را آرزو می کرد.

گروه ثانی,که دربار قاجار بود, می کوشید موقعیت سیاسی خود را با اتکا بر عصبیت ایلی
حفظ کند. بدیهی بود که هر چه از تأسیس نظام سیاسی قاجار به جلوتر می آییم به رغم
تکثیر بسیار شدید شاهزادگان قاجاری و ازدیاد خاندانهای وابسته به دربار, عصبیت این
ایل فرو می نشست و دیگر اثری جدید از اقتدار آغا محمد خانی در سلاطین قاجاری باقی
نمی ماند.

گروه ثالث(منورالفکران) در سودای تأسیس مدینه مدرن در ایران بودند و برای این
سوداگری حاضربودند مواریث فکری ـ فرهنگی و حتی سرمایه های اقتصادی و مادی ایران را
نیز به پای مدرنیته بریزند.

طرح پرسش از ماهیت مشروطیت

اکنون به پرسش اصلی این بحث می پردازیم و آن این است که آیا مشروطیت ثمره تلاش
منورالفکران برای رساندن ایران به کاروان ترقی است که معلوم شده به دلایل فرهنگی,
ایران عرضه دستیابی به ترقی را نداشته و باید اکنون این تلاش را ادامه داد و الگوی
مشروطیت را از سرگرفت. البته باز هم همان موانع اجازه نمی دهند این آرزو تحقق یابد.

ییا نه مشروطیت(عارضه ای غیرطبیعی) و(زایده ای تحمیلی) و عارض شده از مدرنیته بر
تفکر ایرانی است و حضور علما در رهبری این نهضت نشانگر تلاش ایشان برای مهار این
عارضه است.

پیش تر اشاره کردیم که پذیرش هر دو فرض, به منزله تحقیر و تخطئه فکر ایرانی است و
تخطئه فکر ایرانی در فرض نخست, جدی تر است. فرض نخست که از غرب مدرن به ایران آمده
است, بر مبنای پذیرش فرضیه موهوم پیشرفت خطی تمدن مدرن, بر این باور ا ست که تفکر و
تمدن غربی تفکر و تمدنی برتر است. اساسا این غرب است که در نظام سازی سیاسی اجتماعی
نیز مانند فناوری و تکنولوژی پیشتاز است و همان گونه که تکنولوژی را از غرب به شرق
می آورند, فکر و نظر را نیز باید از غرب آورد و به جای روح حاکم بر ایران اسلامی,
غربیت و مدرنیت را بر اقوام ایرانی مستولی کرد. مبانی نظری این ایده بر فلسفه تاریخ
ویکو, هابز, رسو, دکارت, هگل, مارکس, ماکس وبر و… استوار است. این نحله همچنین از
نظریه تکامل زیستی داروین تبعیت می کند و بر همین اساس از آبشخور نظری برتری نژادی
گوبینو و کتاب میمون برهنه دزموند موریس هم پیروی می کند. بر مبنای این فرض,
منورالفکران پذیرفته اند باید هر چه سریع تر در ذیل فرهنگ و تمدن غرب جایی برای
ایران دست و پا کنند. مبادا با این که در این صد سال از ملل دیگر برای پیوستن به
الگوی مدرنیت و تمدنی فکری غرب پیشتاز بوده ایم, از ملل دیگری مانند افغانستان و
پاکستان و بنگلادش هم عقب بمانیم و آنها زودتر از ما مدرن بشوند!

فرض دوم که از سوی عده ای از شیفتگان مکتب تشیع ارائه می شود بر این مقدمه استوار
است که مدرنیته, تمدن ناگریز امروز تاریخ است و با همه آن که مظهر نفسانیت بشر غربی
است, چاره ای جز پذیرش و مشاهده سیطره جهانی آن نیست. بر این اساس همه جهان به کام
ابعاد سیاسی ـ اجتماعی آن می روند و تنها این مکتب تشیع است که بسان اسبی چموش از
لگام مدرنیته می گریزد. اکنون دوره(اسم شیطانی مدرنیته) است و امت شیعه هر چه
هوشیاری بیش تری به خرج دهد و بتواند با تشدید اعتقادات و تمسک به عاشورا و انتظار
موعود از دام مدرنیته دامن فراهم چیند, کم تر آسیب می بیند. بر همین اساس بود که
علمای عصر مشروطه, ظهور مظهر سیاسی مدرنیته را در ایران دریافته اند و کوشیدند آن
را مهار کنند; اما این خودِ ایشان بودند که مهار شدند و به حاشیه رفتند. با کنار
زدن ایشان, سیاست, فرهنگ و اقتصاد مدرن بر ایران غلبه کامل کرد. اکنون باید با
تجربه مشروطیت هوشیار بود و در برابر هجوم جلوه های دیگر مدرنیته و پسامدرنیسم در
ایران صف بندی محکم تری بنا کنیم. صاحبان این فرض معتقدند این هجوم مکرر مدرنیته
ادامه دارد و می باید در انتظار پایان یافتن دور تاریخی آن به امتناع مداوم آ ن
پرداخت تا در پایان تاریخ مدرنیته و پسا مدرنیته, چیزی از اسلام برای ما باقی
بماند!

چنانکه در بالا هم گفتیم این فرض, البته به تلخکامی فرض نخست نیست که فرهنگ و تمدن
ایران را به هیچ انگارد; بلکه برای جامعه ایرانی این اعتبار را قائل است که در
انتظار احیای اسلام بنشیند و در شرایط تهدید بتواند با صف بندی تدافعی و امتناع
غربیت و مدرنیت, مسلمانی خویش را پاس بدارد. اکنون می پرسیم: کدام فرض را باید
پذیرفت؟ فرض نخست, یا فرض دوم, یا هر دو, و یا هیچ کدام؟!

فرض نخست بر خطاست, چون ما باور داریم(الاسلام یعلو و لایعلی علیه) جمع بین هر دو
فرض ممکن نیست, چون معنای پذیرش آن اجتماع نقیضین است. فرض نخست معتقد است غرب برتر
است و باید بدان پیوست و غربیت را بر ایران حاکم کرد, پس نمی تواند با ذات اسلام
سازگار باشد. فرض دوم اسلام را برتر می داند و در آرزوی احیای آن در ساحَت جامعه
است. بنابراین می توان برای آن اعتبار بیش تر قائل شد; اما این فرض نیز تنها به
انتظار برای پس فردایی تاریخ وعده می دهد. زمانی که با پایان یافتن دور تاریخی
مدینه های شیطانی و نفسانی, زمینه ظهور مدینه موعود حضرت حجت(عج) فرا رسد. این فرض
حداکثر, شأن مسلمانی را در دوره تاریخی مدرنیت و غربیت اتخاذ مشی تدافعی و سنگربندی
در برابر مدرنیته می بیند و اراده مسلمانان برای احیای اسلام را قرین به توفیق حتمی
و قطعی نمی داند. فراتر از این که این فرض چقدر با حقیقت سازگار باشد چون این بحث
حوالی واقعه مشروطه می چرخد, با تبیین ماهیت نهضت مشروطیت می توانیم سازگاری این
نهضت با فرض دوم را بسنجیم, در این تبییین البته فاصله ژرف نهضت مشروطیت با فرض
نخست نیز روشن می شود.

تبیین ماهیت مشروطیت

برای درک ماهیت مشروطیت و شناخت ذات آن می توان به بررسی تقدم و تأخر حضور نیروهای
سیاسی در آن, آثار و متون بازمانده از مشروطیت و شعارها و سخنرانیهای رهبران مشروطه
پرداخت.

بر این اساس, مشروطیت در بدو شکل گیری نمی تواند شعارهایی مغایر با ماهیت خود داشته
باشد و یا رهبرانی داشته باشد که برخلاف باورها و اندیشه های خود نهضتی اجتماعی ـ
سیاسی را تدارک ببینند.

گفتیم که کنش گران نهضت مشروطیت, سه نیروی(مذهبی), (استبدادی) و (منورالفکری)
بودند.

نیروی استبدادی در تلاش بود تا وضع موجود را حفظ کند و در حد توان برای تقویت عصبیت
ایلی قاجار و تحکیم اقتدار سیاسی دربار می کوشید. بنابراین کنش گری مخالف با تحولات
سیاسی منجر به مشروطیت بود و در برابر آن مقاومت می کرد.اگر هم ناصرالدین شاه در
اواخر سلطنت ـ و مظفرالدین شاه به تحولات سیاسی پاسخ مثبت می دهند, این پاسخ, نه از
روی رغبت و رضایت, بلکه به معنی تن دادن به شرایط تحمیلی بود. بنابراین, ذات
مشروطیت نمی تواند با کنش گری دربار سازگار باشد و این نیرو ماهیتاً مشروطه خواه
نبوده است.

پس برای یافتن رهبری و ماهیت مشروطیت, باید از میان دو نیروی دیگر و اندیشه های
ایشان(مذهبی ها و منورالفکران) هر دو و یا یکی را انتخاب کرد. گفتیم که نیروی
منورالفکری از اساس برآمده از دربار و پرورش یافته تفکر و فرهنگ مدرنیته بود;اما
نیروی مذهبی, چنانکه از نامش پیداست برآمده از تفکر مذهبی و قائل به نقش مذهب در
تحولات اجتماعی ـ سیاسی بود.

از میان رهبران نیروی مذهبی, در پیشینه تاریخی مشروطیت, شیخ مرتضی انصاری, رحمه
الله علیه, جایگاه رفیعی دارد. در عهد وی, مرجعیت تامه در اختیار آن بزرگوار بود.
وی با تدوین(المکاسب) در کنار آثار علمی و فقهی دیگر, به کار سترگ و هوشمندانه ای
دست زد و آن ارائه منشور تجارت اسلامی بود. تدوین این کتاب, که با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.