پاورپوینت کامل سرمقاله مشروطه آیینه ای فراروی امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سرمقاله مشروطه آیینه ای فراروی امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله مشروطه آیینه ای فراروی امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله مشروطه آیینه ای فراروی امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳

رَصَد کهکشان زندگی امام, نیاز امروز و فردای ماست. رهبری که هوشمندانه, بخردانه و
با آفاق نگری ویژه, طلسم شب را شکست و امت خویش را به ساحَت روشن سپیده وارد ساخت و
مأوا داد.

رَصد آن روشنانی که به زندگی روشنایی می افشانند, ذهنها را در پرتو خود روشن می
دارند و بر آسمان دلها, شامگاهان و سحرگاهان طلوع می کنند و جلوه ای زیبا, چشم نواز
و دلکش می بخشند.

رَصد آن ستارگانی که بی غروب اند, همیشه می درخشند, هر گاه ره می نمایند و هیچ ره
گم گشته در شب دیجور و بی پایان و در دل برهوت و بیابانهای پایان ناپذیر و کران
ناپیدا, با چشم دوختن به آنها در ویل گم گشتگی نمی ماند و نمی فُسَرد و به هاضمه
سیری ناپذیر برهوت فرو نمی رود که راه به کرانه را می یابد.

بر یال و ستیغ اندیشه امام, روشنانی می رخشند و می رخشانند که اگر به دقت و از روی
دقیقه شناسی رَصَد شوند و از آنها به درستی و در هنگامی سازوار, پرتوگیری شود,
منظومه فکری اندیشه وران جامعه ما, همیشه در هاله ای از نور پرتو افشان خواهد بود و
هیچ گاه از مدار خارج نخواهد شد که در گردابهای تاریک و سیاهچالهای هراس انگیز فرو
رود.

رَصَد اندیشه آن سان رخشان, هدایت گر, آفاق نما, روشنگر, روشنایی آفرین و نگهدارنده
بنیاد و بُنلادِ فکری جامعه از هم فرو پاشیدگی, یک کار بنیادین دینی ـ ملی است,
زیرا هویت این ملت, که در پرتو آن, هویت راستین, ناب و بی آمیغ خود را باز یافته و
حماسه ای شگفت در عصر تاریکی آفریده و روشنایی به کالبد عصر دمانده و زوایای روح آ
ن را به مهر خود تابانده, بستگی به افراشتگی, افروزندگی, بالندگی و استواری آن
اندیشه و رَصَد همه گاهی آن دارد.

رسالتی که بخش مهم و بنیادین آن, بر دوش عالمان بیدار, زمان شناس, آشنای به دقیقه
های فکری امام است, همانان که از گاهِ طلوع خورشید جهان افروز, تا آن گاه که به
آغوش فرشتگان فرو رفت, همراه اش بودند و گام به گام از آن چشمه روشنایی, پرتو
گرفتند و پرتو افشاندند, نیوشیدند و نیوشاندند و در کوثر زلال اندیشه او, غبار از
چهره ذهن خویش زدودند و آیینه شدند و به روی ذهنها چهره گشودند و زیباییها و
زشتیها, کژیها و راستیها را نمودند و انقلاب فکری را بدین سان آفریدند.

بر اینان و آنان که پس از آ ن هنگامه بزرگ و شورانگیز و حماسه جاوید, در مزرعه
شاداب و سرسبز انقلاب روییدند و بالیدند, شکوفا شدند و به کاروان خورشید پیوستند و
به درک روشن و دقیقی از اندیشه سپیده گشای جانها و ر وحها, رسیدند, آسودن هرگز که
تشنگانی که شبان و روزان, در پی جرعه ای از این زلال اند که به کام جان خویش فرو
ریزند, بس بسیارند و اکنون در کُنام برهوت در انتظار.

همه کسانی که کار فکری می کنند و در ساحَتِ اندیشه, به اندیشه ورزی می پردازند, در
حقیقت, با حساس ترین و مهم ترین عنصر حیات انسانی و حیات اجتماعی و جامعه بشری,
همانا ذهنهای اندیشه گر, اندیشه ساز و اندیشه پرداز, سروکار دارند, که بخردانه است
و برابر ترازوها و معیارهای عقلی و سازوار با اندیشه ورزی, از شایستگی میدان داری
در این ساحَت برخوردار باشند و از آن کمال, درایت, خرد, هوش, تیزبینی, تیزنگری,
آگاهی, دانش و خبرویت بهره مند, که به این وادی مقدس گام بگذارند و مشعل افروزند.

این ویژگی می بایست در آنان که بنا دارند اندیشه زلالِ امام را در رصدگاه خود به
مطالعه بنشینند, بیش از دیگران از ژرفا وگستردگی برخوردار باشد, تا دریابند, امام
از چه سرچشمه ای نیوشیده و پرتو گرفته و چسان آن چه را نیوشیده و بر ذهن و دل خویش
تابانده, در قاب روز نگاریده و به نسل امروز فرانموده که این سان چشمه های نهفته در
صخره های هزار توی ذهنها را گشوده و در سینه ها, این خروش را انگیخته است.

گوهر اندیشه او چیست و چه نشانی دارد و از کدام دریای نور است که این سان دل می
برد, ذهن را می شکوفاند و در شب تاریک, کاروانهای گرفتارِ در باتلاق شب را ره می
نماید و به آغوش سپیده می سپارد.

روشنان اندیشه او از کدامین کهکشان فروافتاده که کران تا به کران را از روشنایی
آکنده, و آن سان جهت را می نماد, مسیر را نشان می دهد که گویی راه شیری است آویخته
از سقف آسمان, راه شیری که در شب ترین شبها, چنان آذین بند آسمان شده که هیچ رهروی
در گرداب شب در نمی ماند و هر آن, به هر سویی که بنگرد, راهی روشن در برابرش قد می
افرازد و او را به آغوش خویش فرا می خواند, تا به ساحل رهایی و وادی ایمن, فرودش
آورد.

چه رازی در اندیشه او نهفته که این سان دلها را دگرگون می کند, در سُوَیدای آنها
سپیده می باراند و راه را بر شب می بندد و بر هر تاریکی ذلت آفرین و عزّت سوز و
بردیو و دَد و اهرمن نهیب می زند و برآسمان دلها, شهاب می باراند و هنگامه ای بزرگ
می آفریند که سپاه شب, یارای پیشروی و میدان داری را از کف می نهد و سپر می اندازد
و راه بیغوله خویش را در پیش می گیرد.

چشم اندیشه او با کدام زلال شست وشو داده شده که این سان زلال است و نگاه ها را به
سوی خود می کشد و د لها را شیدای خود می سازد و از مرز نگاه به خود و دلبستگی به
خود می گذراندشان و در وادی بی غبار سیرشان می دهد, وادیی که هیچ غباری نمی تواند
فضای آن را بیالاید و آسمان آن را تیره و تار کند و راه دید را بر دیدگانِ تیز و
شکافنده ببندد و آنها را از نگاه به جمال حقیقت باز دارد.

نفخه رحمانی اندیشه او با دلها چه می کند و چه هنگامه و غوغایی در آنها می آفریند
که هیچ علاقه ای ر ا آن جرأت و دلیری نیست که در دامنه آنها خیمه افرازد, به خود
بخواند و نغمه دلبستگی و شیدایی بنوازد و جاذبه بیافریند.

علاقه ها و دلبستگیهاند که چشم حقیقت بین انسان را کور می کنند و زیباییها و شکوه
های حقیقت را فرو می پوشانند و انسان را از نعمت بزرگ حقیقت بینی محروم می سازند.

بسیار بوده اند کسانی که در باتلاق علاقه ها فروافتاده و قوّه حقیقت بینی خود را از
دست داده, مرگ خویش و دیگران را رقم زده و ملتی را به تباهی کشانده اند.

ملتی در باتلاق فرو نَماند, در گرداب ذلّت فرو نرفت و در چنگ دیوان و دَدان گرفتار
نیامد, مگر این که پیش از آن, قوّه حقیقت بینی اش را از دست داده بود.

امام چه کرد و با کدام پرتو از اندیشه خود, چشم حقیقت بین ملت ایران را گشود و چنان
حقیقت را زیبا و باشکوه و ماندگار و جاودانه جلوه داد, که ایمان آورندگان به حقیقت
ناب, بی محابا, سر از پا نشناخته, آسیمه سرو شتابان, هر علاقه بازدارنده و دلبستگی
ذلت آفرین را برای رسیدن به سرا بُستان حقیقت, به قربانگاه بردند و آن کس که نبرد,
دیدیم و دیدند که حقیقت نابینی شان رسوایی آفرید و از کاروان حقیقت بینان طرد شدند
و در باتلاق علاقه های شب آفرین و دلبستگیهای ذلت زا فروماندند.

جامِ اندیشه او از کدام چشمه جوشان, از کدام فُراتِ جاری و دَمان و از کدام صراحی
ناب, لبالب شده که سینه های تفت زده,آتشناک و زیر تابش خورشید مانده و در برهوت
گرفتار آمده را, این سان زیر باران جرعه های زلال خود می گیرد و شادابی را به جام
جان آنها فرو می ریزد.

اندیشه او قَبَس از چه آذرخشی دارد که این سان شعله می افروزد و به ذهنهای سرد و
تاریک, گرما و روشنایی می افشاند و بهار را در زمهریر ذهنها می شکوفاند.

پیداست و هر اهل بصیرتی درمی یابد و در آیینه روشن هر ذهن زلالی, چهره این اندیشه
دگرگون آفرین به روشنی دیده می شود که از سنخ اندیشه های زمینی نیست, پرتو از نوری
می گیرد که از آسمان می بارد. ذرّه ای است از شعاع خورشید وحی. چون بارقه ای است از
وحی, که این چنین دل تاریکی را می شکافد و سپیده را می گشاید و ذهنها را در جاری
سپیده دمان از تاریکیها می پیراید. اندیشه ای می تواند در ذهن آدمیان, دَمادَم پرتو
افکند و در زوایای آن دگرگونی آفریند که آسمانی باشد ودَم به دَم از نقطه های روشن
و فجرآفرین بر سینه ها و ذهنها ببارد.

روح خدا, از آن خاطر توانست گام در ساحَتِ حقیقت بگذارد و در دریای عنایت خداوندی
فرو رود و در جام جا ن اش از هر آلاینده ای پاک بماند, که حق نیوش بود و همه گاه از
آن صُراحی کام جان خویش را شاداب می ساخت.

او, کلام وحی ر ا با گوش جان می نیوشید و پنجره دل و ذهن خویش را به جز به روی نسیم
وحی نمی گشود و به راهی گام می گذاشت که به نور وحی روشن بود.

مشعل سیره پیامبران, بویژه سیره پیامبر اعظم را در بالا و نشیب حرکت حماسی خویش,
همیشه فراروی داشت و آنی از گردیدن برگرد آن,سرباز نمی زد و دقت در دقیقه های آن را
وظیفه خود می دانست و بر این باور بود که بدون درنگ در آن دقیقه ها و کند و کاو در
لایه های روشنگر آن نمی توان راه به حقیقت برد و کاروان توحیدیان را از مرز شب
گذراند و در دامنه روشنایی سراپرده شان را افراشت.

از سپیده دم تاریخ تاکنون, هر کاروانی که از مشرق و از سرچشمه توحید به حرکت
درآمده, خواه ناخواه, در باتلاق شب گرفتار آمده و از راه به در رفته و اسیر سر پنجه
های بیراهه و گم گشتگی گردیده که پاره ای برای همیشه در ویل و گرداب شب ناپدید
گردیده و پاره ای با رَصَد کهکشانها و چشم برنداشتن از راه شیری, ر اه از بیراه
بازشناخته اند.

سیره امام این بود که سیرتها را دقیق و همه سویه بنگرد و با آنها که راه و روش
تاراندن و در هم کوباندن سپاه جهل و چگونگی برافراشتن رایَتِ سپاه عقل را نمایانده
اند, درآمیزد و دمساز شود و از آنها که راهی به روشنایی نگشوده اند,بپرهیزد, از این
روی, شیفته کاروان سالاران توحید بود. طلایه داران کاروان توحید, آیینه تمام نمای
آفاقِ زندگی اش بودند. آنی بدون آن آیینه ها, به سر نبرد. عاشقانه روی آنها می
نگریست وجود خویش را صیقل می داد و زنگار از چهره آن می سترد.

این نگاه, امام را به عمق تاریخ می برد, به لایه های زیرین, به آ ن جاهایی که
ارّابه های تاریخ در گردش بودند, و به بالا, یا رو به نشیب, رو به قلّه های سعادت و
بهروزی و یا رو به سوی درّهای تباهی و یا سیاه چالهای هراس انگیز و بی بازگشت.

در این کند وکاو و ژرف کاوی, با پرتوگیری از وحی و گفتار و رفتار پیامبر(ص) و ائمه
اطهار(ع) پرده ها, یکی پس از دیگری کنار می رفتند و واقع رخ می نمود و خود را بر
جست وجوگر پرتلاش و خستگی ناپذیر, به تمام نشان می داد و بر سر برگ برگ دفتر زندگی
او جلوه گر می شد و در برهه های حساس و در هنگامه های سخت و غبارآلود و به گاه به
حرکت درآمدن گردبادهای تنوره کش, پیچان و زیر و زَبَر کننده, به کار می آمد و
چگونگی رویارویی, هماوردی و هماویزی با دشواریها و دشمنان شناخته و ناشناخته را می
آموزاند و هیچ گاه نمی گذاشت در بن بست و پشت بازدارنده ها از حرکت باز بماند و
برای هر روز, هر آن, هر لحظه و لمحه حرکت, به آسانی می توانست برگی از گذشته را
فراروی خویش بگیرد و مسیر حرکت را بر بوم امروز بنگارد.

نگاه امام به تاریخ و به بومی که پشتیبان نگاریده اند, بمانند یک تاریخ نگار حرفه
ای نیست که روایت گر باشد,بدون توجه به درسهای در خور آموختن و نقشی که می تواند
روایت و ترسیم گری هر برهه ای, در هدایت انسانها به شاهراه حقیقت داشته باشد.

بسیار بوده اند کسانی که در لابه لای برگها و ورقهای تاریخ, سرسختانه به تلاش
برخاسته, از جان ما یه گذاشته و عمر سپَرده;اما درس نیاموخته و در هنگامه های سخت,
هیچ سطر و برگی از آن چه کشف کرده و بر صفحه تاریخ نگاریده اند, به کارشان نیامده
است.

امام از این سنخ جست وجو گران تاریخ نبود. او در جست وجوی خود در کانِ تاریخ, کار
پیامبرانه می کرد. هوشیارانه و تیزنگرانه در پی گوهرهایی بود که بتواند از آنها
شبچراغ بسازد و در رواق رواق شبستان زندگی مردمان بیاویزد.

امام, به درستی و روشنی دریافته بود انگیزاندن مردم با اهرم تاریخ و سرگذشت
پیشینیان, بویژه با آن برهه هایی که حق میدان دار بوده و دَمادَم با باطل گلاویز می
شده و پنجه در پنجه باطل می افکنده, بسیار شورانگیز است و روایت آن, نقشی ماندگار
بر صفحه سینه ها, حک می کند.

امام به دنبال همین نقش می گشت, نقشی که بر صفحه سینه ها بماند و حرکت و نشور
بیافریند و مشعلهای هدایت را, یکی پس از دیگری در جاده زندگی برافروزد.

امام به این قلّه از روشنایی رسیده بود که از سینه حق باوران و باطل ستیزان تاریخ و
آنان که هنگامه های مهم تاریخ را رقم زده و در سرنوشت بشر و هدایت او به وادی سعادت
و بهروزی و حقیقت ناب, نقش آفریده اند, همه گاه به سینه شب نور می بارد, تا مگر
سپیده بردََمَد و شب به پایان برسد.

با این نگاه و باور, تیزنگری و هوشیاری بود که تاریخ را ورق می زد و زوایای تاریک و
روشن آن را به دقت می نگریست و پای سخن کسانی می نشست که آوردگاه حق و باطل را
دیده, یا از سرچشمه های زلال نیوشیده بودند و در روایت گری خطی روشن وبی آمیغ و بی
غبار را می پیمودند و آن به آن از سینه شان روشنایی می تراوید.

امام در نگاه تاریخی خود, به هر نقلی بسنده نمی کرد. با تکیه بر هر روایت و سخنی,
موضع نمی گرفت و سخنی نمی گفت و تحلیلی را برآ ن بار نمی کرد. پای سخن هر نقّالی
نمی نشست. هر ورق پاره ای که از ذهنهای بیمار وسینه های آلوده به کینه تراویده بود,
تاریخ نمی انگاشت. همیشه و در همه حال, نقب به سرچشمه می زد, آن جا که زلال بود و
از دسترس دستها و سینه ها و نفسهای آلوده گر, به دور.

امام, هر دریچه ای را به روی ذهن و سینه خود نمی گشود, چه بسیار دریچه ها و روزنه
ها که رو به خورشید نبودند و از روشنایی, پرتوی به درون ذهن و سینه نمی افکندند و
سیاهی و تاریکی را به ذهن و سینه سریان می دادند که امام از آنها می پرهیخت و تلاش
می ورزید دریچه هایی را به روی سرابُستان ذهن و سینه خویش بگشاید که حقیقت نما
بودند و رو به بامداد باز می شدند, امید می آفریدند و چشم انداز باشکوهِ تلاشها و
دلیریهای مردان حق را فراروی می آوردند و انسان را برمی انگیزاندند که به پاخیزد و
در حماسه آنان شرکت بجوید و راه ر ا تا صبح رهایی و سپیده دم ر ستگاری ادامه بدهد.

امام, همه سویه می نگریست.دقیق, دقیقه های تاریخ و برهه های حساس و سرنوشت ساز را
رَصَد می کرد, تا به حقیقت دست می یافت و در می یافت و به روشنی می دید, در هر برهه
ای که مشعلی افروخته شده, روشنایی پرتوافکنده مردمانی به سوی سعادت و رستگاری
رهنمون شده اند, مردانی میدان دار بوده اند که جز به خدا و رستگاری مردم, به هیچ
چیز دیگری نمی اندیشیده اند.

این ر گه های گوهرآگین و ناب را در کانِ تاریخ, هر کندوکاوگری, هر چند کا راو
تیزبین و دقیق نگر, نمی تواند ببیند, زیرا وادی, وادیی نیست که از کندوکاوگران
تیزنگر و دقیق, کار برآید و یارای آن را داشته باشند که نقبی به این رگه ها بزنند و
روشنایی را از دل تاریکی بدرخشانند. این مهم, از عهده کسانی برمی آید که با رگه های
روشن و ناب تاریخ,انس دیرین داشته باشند و با رگ و پی آنان در آمیخته و ساختار
وجودی شان را شکل داده باشد.

بسیار بوده اند کسانی که در جست وجوی خود در لایه ها وزوایای تاریخ و آثار به جا
مانده از آوردگاه ها, با این که بی غرض و به دور از بیماریهای نفسانی قلم زده و در
لابه لای تاریخ پژوهیده اند; اما از کنار رگه های روشن حقیقت, گذشته اند, بدون آن
که بهره و قَبَسی برگیرند و شمه ای از آن را بنمایانند.

این از آن روست که از شعاع خورشید حق به دور بوده و روح شان چنان جلا نخورده و به
آن اوج از رخشایی وشفافیت نرسیده که وقتی در شعاع رگه های روشن و ناب قرار می
گیرند, نیروی مرموزی آنان را به درنگ وادارد و در یک جَذَبه ای فرو برد و کشش غیبی
بسیار شدیدی که زوایای آن را به تمام و کمال و بی ابهام ببینند و به دیگران
بنمایانند.

آن چه در نگاه به تاریخ مهم است و سرنوشت ساز و دگرگون آفرین, گوهر و جوهرِ هر
حرکتی است که در بوته جست وجو و بررسی قرار می گیرد. اگر گوهر حرکت شناخته شد, کسان
در جایگاه خود قرار می گیرند و هیچ یک از مهره ها, بی جهت جابه جا نمی شوند و یا
اگر جا به جا شدند, خیلی زود, بر کسانی که به گوهر حرکت شناخت دارند, روشن می شود و
آن را به آگاهی مردم می رسانند.

در تاریخ حرکتها, قیامها و نهضتها اگر به درستی در نگریسته شود, می بینیم در پاره
ای جاها, جای افراد صالح, با طالح عوض شده و یا جریانهایی که رفتارهای اهریمنی, ضد
قیام و علیه مردم داشته اند; کم کم و آهسته آهسته از سوی سندسازان و گزارش گران
غیرامین, از دایره زشت و نفرت انگیزی که با رفتار ناهنجار خود رقم زده بودند, بیرون
آورده شده و به دایره جریانهایی وارد می شوند که برابر مصالح مردم تلاش می ورزیده
اند و چنین وانمود می شود که این, دیگر جریانها بوده اند که سدّ ر اه تلاشها و
تکاپوهای مردمی و اصلاحی آنها می شده اند.

امام, گوهر حرکتها و نهضتهایی که در درازای تاریخ اسلام روی داده بود, به روشنی و
دقیق و همه سویه می شناخت و مردانی که این گوهر را در کف داشتند نیز می شناخت و با
جریانهایی که محفل خود را با آن آراسته و نورافشان کرده بودند, آشنایی داشت, از این
روی دستِ گوهر دزدان و آنان که در پی هدفها و غرضهایی, چهره گوهر حرکت و نهضتی را
گل اندود کرده بودند,بهنگام وگاهِ مورد نیاز, برای آگاهی پیروان خود و جهت دادن
حرکت, رو می کرد و مردم را به گوهر حرکت توجه می داد و این که دشمن در پی آن بوده و
هست عنصر اصلی قیامهای اصیل و مردمی را از شعاع ذهنها دور کند.

امام, برای دستیابی به گوهر ناب هر قیام و نهضتی و عنصر اصلی که حرکت را پدید آورده
بود و مشعلهای آن را افروخته می داشت و رایَتِ آن را افراشته, در بازار آشفته ای که
تاریخ نگاران بی بصیرت و گوهر ناشناس, پدید آورده بودند, سیر نمی کرد, بلکه سیر او
را در تاریخ, رشحه ای از سیر آفاقی و انفسی او بود. سیر با براق معنی, با زورقی که
دریای معنی را پیموده بود و می پیمود.در این سیر است که حقیقت چهره خود ر ا می
نمایاند, راه آغوش می گشاید, ناهمواریها هموار می گردند و ابرهای تیره افق را ترک
می گویند.

امام چون با براق معنی فراز و نشیب تاریخ را درمی نوردید, به تارهای نامرئی که
پندار بافان تنیده و می تنیدند, گرفتار نمی آمد و اوهام به ساحَتِ اندیشه اش راه
نمی یافت و نگاه اش همیشه زلال و روشن بود,و پرده های سیاه, راه را بر دیده حق بین
او نمی بستند; که پرده ها, آن گاه راه بردیده می بندند و آن را از گذر از لایه های
رویین و راهیابی به لایه های زیرین و واقع پوشید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.