پاورپوینت کامل الگوگیری از شخصیت پیامبر(ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل الگوگیری از شخصیت پیامبر(ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل الگوگیری از شخصیت پیامبر(ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل الگوگیری از شخصیت پیامبر(ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۵۰

لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم

توبه / ۱۲۸

نیاز انسان به الگو

می دانیم که گزینش فرستادگان خدا از میان انسانها از آن روست که بتوانند سرمشق برای امتها باشند, چرا که مهم ترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و دعوت پیامبران, دعوتهای عملی آنهاست. آنها باید (اسوه ناس) و (قدوه خلق) باشند.۱

میزان اثرگذاری الگوهای عملی بر روحیه و کردار و رفتار انسانها, برای همگان آشکار است, چون با دیدن کارکرد و رفتار الگوها و دستاوردهای مثبت و عینی آن در زندگی فردی و اجتماعی الگو, انگیزه و تمایل برای پیروی از آنها در افراد به وجود می آید و فرد سعی خواهد کرد برای بهره مندی از آن دستاوردهای مثبت, خود را ملزم به پیروی از آن الگوها کند.

و از سوی دیگر, هر چه سن کم تر باشد, بیش تر تحت تأثیر الگوها قرار می گیرد, پس انتخاب الگوی مناسب برای خود و فرزندان, بسیار مهم است. البته این بدان معنی نیست که الگوپذیری و الگوخواهی فقط در سنین پایین و تنها در دوران کودکی مورد نیاز است, بلکه این نیاز در هر سنی وجود دارد و حتی افراد سالخورده برای بهتر سپری کردن این دوره از زندگی شان, به الگو و سرمشق نیاز دارند; اما این نیاز درباره سن بین ۱۷ ۲۹ سال بیش تر نمایان است.

اصطلاحات:

اخلاق: طبیعت در ذات خودش, دارای هدفهایی است که به سوی آن هدفها حرکت می کند. در جمادات و نباتات تا اندازه ای می توان این معنی را فهمید. در حیوانات و انسان , بویژه مسأله تفکیک زندگی طبیعی از زندگی غیر طبیعی ارادی کمی دشوار می نماید. حیوانات از آن جهت که دارای زندگی غریزی هستند و غرایز آنها همان تواناییهای طبیعی است که به حقیقت می پیوندد, تا اندازه ای قابل فهم تر است. زندگی مورچه ها یا فیل ها یا نهنگ ها یا پشه ها, به نظر می رسد, همان گونه است که پیش تر بوده است, اما نسبت به انسان کمی مسأله پیچیده تر می شود.

حیثیت انسان به گونه ای است که زندگی طبیعی او با زندگی ارادی اش دو امر ممتاز و متفاوت است. گرچه هر دو به سوی یک مسأله اند که انسان باشد, ولی هرکدام از این صورتها طبیعی و ارادی تفاوت آشکار با روی دوم دارد.

در طبیعت انسان , هدفها و غرضها نهفته است که بعدی از انسان به سوی آن در تکاپو و حرکت است که این تلاش و حرکت را در بعد جسمانی او می توان به آشکارا دید و ما در بررسی این بخش از زندگی انسان, با شگفتی های آفرینش, رو به رو هستیم. گردش خون در بدن, حرکت سلولها در هر عضوی از بدن و….

علاوه بر بعد طبیعت آدمی, انسان دارای یک سلسله افعالی است که از راه اراده و اندیشه او انجام می گیرد. این فعالیتها و تلاشها برای رسیدن به هدف و غایتی است. این هدف و غایت, آن گاه تحقق می یابد که اراده و اندیشه پشتوانه آن عمل و فعالیت باشد. به این مثال توجه شود:

گیاه به غذا احتیاج دارد, غذای خود را از هوا, یا از زمین اطراف خود می گیرد, چه از طریق برگها و چه از طریق ریشه ها. حیوان هم به حکم طبیعت خود به سوی غذا کشیده می شود.

ولی انسان, آن گاه که نیاز به غذا پیدا کند, گر چه که یک نیاز طبیعی و طبیعت انسان بدان سوی در حرکت خواهد بود, تا رفع گرسنگی اتفاق بیفتد. ولی این نیاز با پشتوانه اراده و اندیشه برطرف خواهد شد. بنابراین ساختار وجودی انسان به گونه ای است که دو سیستم مستقل از هم, ولی در تعامل با یکدیگر فعال هستند. دستگاه اراده و اندیشه, در تلاش است تا نیازهای طبیعی انسان را برطرف سازد. ساز و کار این دستگاه اراده و اندیشه آن است که غرض و غایت انسان را به شکل و صورت نیاز در او ظهور و پرورش دهد. بدین جهت فرد احساس تشنگی می کند و میل می نماید که آب بخورد, یا احساس گرسنگی می کند و میل به غذا در او پیدا می شود.

مرحوم علاّمه طباطبایی در روشنگری پیوند بین فعالیت طبیعی و اراده انسان می گوید: همیشه در هر فعل اخباری, یک حکم انشایی دستور و فرمان وجود دارد, بایدها و نبایدها, و همین بایدها و نبایدهاست که انسان را وامی دارد تا در پی مقصد طبیعی باشد.

در گذشته برخی همچون افلاطون, بر این عقیده بودند که خوبی و بدی به عنوان یک واقعیت همچون هندسه و ریاضیات وجود دارد. خیر, خود حقیقتی است که بیرون از نفس انسان مستقل از آن, باید خیر را شناخت. خیر, در اخلاق, همان حقیقت است که انسان باید در پی آن باشد.

اما علامه طباطبایی بر این باور است که ما لازم است مسأله اخلاق را بشکافیم و ببینیم چگونه برای ما رخ می نمایاند و فهمیده می شود. اگر به خوبی و بدی, نیک توجه شود هر یک از آنها در پیوند انسان با اشیاء معنی پیدا می کند. چون در هر فعلی غایت و هدفی از انجام آن وجود دارد و ما می خواهیم تا به آن هدف و غایت برسیم و سپس به وسیله ای که ما را به آن هدف می رساند, خوب است پس خوب بودن یعنی باید برای رسیدن به هدف از آن استفاده گردد و بد بودن یعنی برای رسیدن به هدف نباید از آن استفاده شود, پس خوب بودن و بد بودن یعنی باید استفاده کنیم و نباید استفاده کنیم۲.

شخصیت: personality

مجموعه منظم, متکامل و نسبتاً ثابت خصایص و رفتارهای بدنی, عقلی و اجتماعی فرد است که او را از دیگران مشخص می سازد و موجب سازگاری او با محیط, بویژه محیط اجتماعی می شود۳. شخصیت در حوزه های مختلف, معنای خاص خود را خواهد داشت.

شخصیت در روان شناسی: شخصیت در روان شناسی, ترکیب زنده ای متشکل از تمامی عناصر تشکیل دهنده موجود انسانی است۴. پس شخصیت همان انسان واقعی, با همان وضعی است که در خیابان, یا در محل کار و یا به هنگام فراغت دارد و کلیت روان شناختی است که انسان خاصی را مشخص می سازد۵

شخصیت در مفهوم سیاسی و اجتماعی: شخصیت در مفهوم سیاسی و اجتماعی آن, به کسی اطلاق می شود که در تحول و حادثه تاریخی چنان است که اگر حضور نمی داشت و عمل نمی کرد, آن حادثه اتفاق نمی افتاد و یا جور دیگری می شد.۶ منظور ما از شخصیت در این نوشتار ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و عملکرد های یک فرد است که سبب بازشناخت آن فرد در بین دیگر افراد جامعه شده است و این پیامبر اکرم(ص) چه ویژگی و صفاتی داشت که به عنوان بهترین الگو (اسوه حسنه) مطرح گردید؟

الگوpattern یا modle

الگو در لغت, به معنای مدل, سرمشق, مقتدی, اسوه, مثال و نمونه است۷. الگو در اصطلاح به آن چیزی گفته می شود که شکل گرفته است و در یک گروه اجتماعی حضور می یابد, تا به عنوان مدل یا راهنمای عمل در رفتارهای اجتماعی به کار آید.۸

مدل سازی یا سرمشق گیری: modeling به معنای روش و شیوه انتخاب از الگوهای رفتاری بدنی و کلامی مشهود, الگوی خاص رفتار برای تقلید و بررسی است.۹

رفتار behavior

رفتار اصطلاحی است که از قلمرو روان شناسی psychology به جامعه شناسی sociologyآمده ا ست. در روان شناسی برای روشن کردن مفهوم و معنای رفتار از گفتمان عملگرایی positivical بهره جسته اند. بدین جهت, روان شناسان کوشیده اند تا مفهومی علمی ارائه دهند که یا با حواس پنجگانه درک شود و یا با روش استدلال استقرایی شناخته گردد.۱۰

ساده ترین شناسه از رفتار behaviorاین است که گفته اند: رفتار عملی است که از فرد سر می زند یا سخنی است که بر زبان می آورد۱۱. ولی در روان شناسی واژه رفتار behavior با دقت بیش تری تعریف شده است; چنان که گفته اند: هر فعالیتی حرکتی activity که جاندار organism انجام می دهد و به وسیله جاندار دیگر یا ابزار اندازه گیری پذیرای دیدن و یا اندازه گیری است۱۲.

عمل aciton

اگر رفتاری دارای معنی meaningباشد, و به عبارت دیگر, اگر رفتار معنی دار; یا با معنی meaningfulباشد. عمل aciton نامیده می شود. در این که معنای عمل چیست؟ چندان همنواختی وجود ندارد. شماری بر این باورند معنای عمل همان انگیزه و خواسته قصدی است که کننده فاعل عمل دارد. و شماری بر این باورند که معنای عمل غیر از خواسته و انگیزه ای است که کننده فاعل عمل دارد.

به نظر می رسد معنای عمل, همان مدلول عمل باشد. هر گاه رفتار انسان به طور قراردادی بر امری دلالت کند, این رفتار, عمل (aciton) خواهد بود.

اگر aciton, به سوی شخص و یا گروه دیگری جهت گیری نشده باشد, و دیگری در انجامِ این عمل و چگونگی آن مورد نظر نباشد, به آن, عملِ فردی گویند. عمل فردی رفتار معنی داری است که فرد در رابطه با خودش یا در رابطه با خدا و یا در رابطه با طبیعت داشته باشد. عمل انسان در رابطه با خدا را عمل یا رفتار فردی عبادی گویند; مانند نماز خواندن و یا روزه گرفتن.

اگر عمل aciton به سوی شخص و یا گروه دیگری جهت گیری شده باشد, و دیگری در انجامِ این عمل و چگونگی آن مورد نظر باشد, به آن, عملِ اجتماعی (social action) گویند. بدین جهت عمل انسان با خودش, یا در رابطه با خدا و یا فقط در ارتباط با طبیعت را, عمل اجتماعی نمی گویند; البته یک عمل می تواند همچون منشور , چند رویه باشد. مانند هبه کردن بخشیدن بدون قصد که یک عمل اجتماعی است و نیز صدقه دادن بخشیدن همراه با قصد قربت که علاوه بر عمل اجتماعی, سویه خدایی هم دارد.

تعامل interaction

عمل اجتماعی (social action) هر گاه دو سویه باشد; یعنی عمل اجتماعی به صورت پایاپای و دو طرفه باشد, مانند سلام کردن که شنونده پاسخ آن را خواهد داد, بدان تعامل (interaction) گویند. و سنگ بنای جامعه, عمل اجتماعیِ دوسویه و کنش متقابل است و بدون آن جامعه و گروه شکل نخواهد گرفت. تعامل شرط لازم گروه اجتماعی است; ولی کافی نیست. برای گروه اجتماعی عناصر دیگری نیز بایسته است که همبستگی اجتماعی و عاطفه مثبت, مهم ترین آن است. افراد دارای تعامل, با احساس همبستگی اند.

تعامل که دو سویه است می تواند به صورت متقارن و برابر باشد, یا نامتقارن و نابرابر. برای وجود و تداوم گروه اجتماعی و جامعه, تعامل گرم, ضروری است; چه به صورت گرم برابر و یا گرم نابرابر.

در گوهر تعامل استمرار و دوام نهفته است. هر فرد, آن گاه که در موقعیتهای گوناگونی قرار بگیرد از او نسبت به فرد و یا افراد, به جهت موقعیتهای گوناگون, رفتار گوناگونی, سر خواهد زد.

منظور از تعامل در این نوشتار, کنش و یا واکنشی است که پیامبر(ص) با دیگران داشته است.

لازم به یادآوری است در این پژوهه, منظور ما از تعامل فراگیرتر از رفتار و عمل دو سویه است, بلکه رفتار یک سویه ایشان را هم در بر خواهد گرفت. بدین جهت باید توجه داشت که ما باید در بررسی زندگی پیامبر, به تعامل و عمل اجتماعی پیامبر توجه داشته باشیم.

نقش و اهمیت الگو:

چرا باید در زندگی از الگو و سرمشق بهره بگیریم؟

از زاویه هایی چند, انسان در پی شناخت الگو و پیروی از آن برمی آید:

۱. الگو خواهی نیاز سرشت بشری: انسان به گونه ای کمال جو و برتری خواه است و الگو هموار کننده این برتری خواهی است. الگوپذیری انسان تا به جایی است که بدون الگو راه به نیکبختی نمی برد. و اگر این نیاز سرشتی بشر نبود, خداوند در پی برطرف کردن آن مانند دیگر نیازهای او بر نمی آید و پیامبر را به عنوان الگو نمی شناساند.

۲. الگوها پر کننده, تهی گاه بشری اند: انسانها در زندگی خود موجود های آسیب پذیری اند و به حتم به دنبال راه کارهایی برای بازدارندگی از این آسیب اند. راه های گوناگونی برای ستردن آن هست; مانند این که انسان هر راهی را خود تجربه کند, تا به پاسخ دلخواه خود برسد. این شیوه ممکن است در پاره ای امور نتیجه بخش باشد, ولی با پذیرش زیانهای احتمالی فراوان, ولی درباره امور اخلاقی و رفتاری, بی گمان, راه کار مناسبی نخواهد بود.

راه دیگر این است که به دیگران اعتماد کند و تجربه های آنان را به کار بندد. حال باید دید به چه کسی می توان اعتماد کرد؟ بدون شک کسی که خود دارای عیب ها و کاستیهای بی شماری است, نمی تواند در خور اعتماد برای دیگران باشد. بنابراین, باید به کسی اعتماد کرد که بتواند این تهی گاه و جای خالی را پر کند. پس الگوها این نقش را بر عهده دارند, یعنی پر کننده جاهای خالی در زندگی بشری هستند.

۳. الگو به انسان آرامش می دهد: کسی که بخواهد در پهنه اقتصادی پیروزمند باشد, راه های گوناگونی فرا روی خود دارد, ولی بهترین و آسوده ترین راه این است که پیروی کند از کس یا کسانی که در این زمینه اندوخته های خوبی داشته اند. که در اصطلاح بازار از آن به شاگردی یاد می شود.

۴. الگوی خوب از رفتن به سوی الگوهای بد باز می دارد: در نگاه انسان الگوها کسانی اند که دارای برجستگی هایی هستند و برتریهایی دارند که شایسته آنند. چنانچه یک رفتار که از زاویه های گوناگون پسندیده باشد, به عنوان الگوی خوب ارائه شود, خود بازدارند از کشش دیگران به سوی الگوهای ناپسند می شود.

ویژگیهای الگو:

رفتاری که از شخص یا گروهی سر می زند, باید چه ویژگیهایی داشته باشد, تا به عنوان الگو برای دیگران قرار بگیرد؟

۱. کارهایی الگو می شود که پایداری داشته باشد. یعنی شخص یا گروه, آن رفتار را بارها انجام داده و هیچ گاه بر خلاف آن عمل نکرده باشد. فردی را که چند بار امانتدار بوده اگر در مواردی خیانت کرده باشد, به عنوان الگوی امانتدار شناخته نمی شود.

۲. کارهایی الگو می شود که در دیگران اثر بگذارد, به طوری که دیگران او را به عنوان الگو بدانند و رفتارشان ناشی از رفتار او باشد.

۳. کارهایی الگو می شود که برتر و بالاتر از رفتار دیگران باشد; یعنی آن رفتار در بین افراد جامعه شاخص باشد.

۴. کارهایی الگو می شود که در گستره تواناییهای بشر باشد. همه و یا بیش تر افراد توانایی انجام آن را داشته باشند. رفتارهای بیرون از توانایی بشر, همچون معجزات نمی تواند الگو باشد.

مراتب الگو:

فرد یا گروهی که رفتارشان الگوی دیگران است, در چه زمینه یا زمینه هایی الگو خواهند بود؟

۱. چه بسا الگو بودن کوتاه زمان باشد; و در یک بازه زمانی و در جایی رفتاری, الگو برای دیگران باشد و بعد هم الگو بودن خود را از دست بدهد.

۲. چه بسا الگو موردی باشد; بدین معنی که فقط در یک رفتار و عملکرد خاصی, فرد یا گروهی الگو واقع شوند. مثلاًفردی در میان ویژگیهای پسندیده اخلاقی, در راستگویی و امانتداری الگو باشد, ولی در ویژگیهای دیگر, مثل خوشرویی و مهربانی و… الگو نباشد.

۳. چه بسا فرد و یا رفتاری در طبقه و گروه خاصی الگو باشد; و نتواند فراگیر باشد.

۴. چه بسا رفتار فرد و یا خود او, در همه زمینه ها و در همه زمانها الگو باشد. خود فرد و یا رفتارهای او, به گونه ای است که می تواند فراگیر باشد.

می دانیم که گزینش فرستادگان خدا از میان انسانها از آن روست که بتوانند سرمشق برای امتها باشند; چرا که مهم ترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و فراخوان پیامبران, دعوتهای عملی آنهاست, آنها باید اسوه ناس و قدوه خلق باشند۱۳.

میزان اثرگذاری الگوهای عملی بر روحیه, کردار و رفتار مردم, برای همگان روشن است. چون با دیدن رفتار و دستاوردهای مثبت و عینی آن در زندگی فردی و اجتماعی الگو, انگیزه و کشش برای پیروی از آنها در افراد هستی می یابد و کوشش خواهند کرد برای بهره مندی از آن خود را پای بند به پیروی از آن الگوها کنند.

و از سوی دیگر, هر چه سن کم تر باشد, بیش تر از الگوها اثر می پذیرند. پس انتخاب الگوی شایسته برای خود و فرزندان مهم است; البته این بدان معنی نیست که الگوپذیری و الگوخواهی فقط در سنین پایین و تنها در دوران کودکی مورد نیاز باشد, بلکه این نیاز در هر سنی مورد نیاز است, و حتی افراد سالخورده برای بهتر سپری کردن دوره کهولت خود, بیش تر به الگو و سرمشق نیاز دارند.

پیامبر الگوی همگان

۱. پیامبر اکرم(ص) برای تمامی دسته های جامعه می تواند الگو باشد.

۲. دوران نوجوانی و جوانی پیامبر می تواند بهترین الگو برای جوانان باشد.

۳. شیوه تعامل آن بزرگوار با خانواده, الگویی برای پدران و مادران و همسران می تواند باشد.

۴. برخوردایشان با اقوام, بستگان , همسایگان, هم وطنان, هم زبانان, هم کیشان و دیگر افراد جامعه نیز الگوی نیکویی می تواند برای دیگران باشد.

۵ رفتار پیامبر به عنوان رهبر حکومت اسلامی و چگونگی تعامل ایشان با دشمنان نیز می تواند راه گشا و راهنمای سیاستمداران در جهان اسلام باشد.

۶. همچنین منش شخصی و اخلاق آن حضرت, همچون آراستگی, روش غذا خوردن, شیوه آشامیدن, پوشش , نیک خلقی, راستی , نرمی و مهربانی, گذشت و دیگر ویژگیهای برجسته ایشان بهترین و زیباترین نمونه علمی برای همه افراد در زندگی می باشد.

همان گونه که خداوند پیامبر را به عنوان بهترین الگو شناسانده است: (لقد کان لکم فی رسول الله أسوه حسنه…)۱۴ ما نیز باید در همه رفتارهای خود از پیامبر پیروی کنیم و ایشان را سرمشق خویش قرار دهیم.

امیرمؤمنان(ع) پیامبر خدا را الگوی شایسته پیروی می شناساند. الگوپذیری از ایشان را برای همگان بسنده می داند, چنان که می فرماید:

(روش پیامبر خدا برای الگو بودن تو بسنده است و پیامبر در نکوهش دنیا و کاستیهای آن و رسواییها و بدیهای فراوان آن راهنمای تو می باشد. پس, به پیامبر پاک و پاکیزه چنگ بینداز که راه و رسم او الگویی برای همه الگو خواهان و مایه بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و دوست ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جای پای او نهد.)۱۵

حوزویان به عنوان مبلغان و پیام آوران آیین رهایی بخش اسلام, لازم است به بررسی شخصیت آن بزرگ شخصیت تاریخ بپردازند و نه تنها سیره و رفتار, بلکه حتی روش تبلیغی آن حضرت را در بوته مطالعه قرار دهند و آن را به طور کامل بشناسند, آن گاه با بازسازی روش تبلیغی آن حضرت, خود و دیگران را بدان سو فرا بخوانند; زیرا همه ما بر این باوریم که پیامبر اکرم(ص) در امر تبلیغ رسالت خود, فردی موفق و تأثیرگذار بوده است.

بایستگی بررسی رفتار پیامبر

برای دستیابی به الگوی عصری از زندگی پیامبر, بایسته است نخست به بررسی شخصیت آن بزرگ شخصیت تاریخ بپردازیم و رفتار ایشان را مورد مطالعه قرار دهیم و آن گاه با بازسازی رفتارهای پیامبر, خود و دیگران بدان سو رهنمون شویم.

نبی اکرم(ص) از آن جهت که انسان است, همچون دیگران, در قبیله ای خاص و در میان قومی خاص و با فرهنگی خاص, زاده, تربیت و بزرگ شده است. بدین جهت او به عربی سخن می گوید, با هم سن و سالهای خود دوست می شود و با آنان به بازی می پردازد, با زنی از همان نژاد, ازدواج می کند, به فرزندان خود علاقه مند است, فرزندش که در می گذرد, اندوهگین می شود و اشک می ریزد, چند روزی که از دخترش دور می شود احساس دلتنگی می کند, به دنبال هر بهانه ای سری به منزل دخترش می زند…

پیامبر, به عنوان یک انسان با ویژگیها و خصلتهای انسانی, دارای ظهورها و بروزها و جلوه هایی خواهد بود. او دوره ٌ خردسالی و جوانی و میان سالی را پشت سر گذاشته است. و همچون دیگران به زبان عربی تکلم می کند. و از مرکبهای موجود روزگار خود یکی را برمی گزیند و از آن برای جابه جایی استفاده می کند. او نیاز به سرپناه خود را با ساختن خانه, برمی آورد. او از چیزهایی خوشش می آید و بدانها علاقه مند است و از چیزهایی بدش می آید و نسبت به آنها نفرت و انزجار دارد. در این موارد او نیز تابعی از سنتهای موجود در همان محیط است.

این امور توسط پیامبر از آن جهت انجام می گیرد که او همانند دیگران و انسان است. قرآن از زبان او روایت می کند: انما انا بشر مثلکم۱۶

نسبت به فرهنگ و آداب مردم پیرامون خود, توجه دارد, زیرا در چنین فرهنگی چشم گشوده و در چنین بستری رشد یافته است; پس بدان تعلق خاطر دارد.

الف. چندگونگی سنتها

سنتهای گذشتگان برای نسل بعدی و کسانی که می خواهند در آن فضا زندگی کنند, سه گونه می تواند باشد:

۱. سنتهای شایسته: از جمله سنتهای شایسته, عدالت است. جامعه نیازمند عدالت است. هر انسانی از آن جهت که انسان است, به عدالت, به عنوان نیازی طبیعی می نگرد و تلاش می کند تا بدان دست یابد. عدالت مطلوب اصلی و اساسی همه انسانهاست. این مقوله در سرزمین حجاز و جزیره العرب به هر علتی, از بین رفته بود. جامعه ای که پیامبر در آن زندگی می کرد نسبت به سنت عدالت خواهی بی تفاوت و از آن غافل بود. پیامبر می کوشید تا این سنت پسندیده دوباره احیاء شود و در راه احیای دیگر سنتهای شایسته نیز تلاش می ورزید که در کارنامه درخشان آن حضرت بازتاب یافته است.

۲. سنتهای ناشایست: پیامبر(ص) برای از بین بردن ستم, که سنت ناشایستی است, حلف الفضول را زنده می کند و خود به عضویت آن درمی آید. یا تلاشهای ایشان برای رفع تبعیض و به وجود آوردن حقوق برای کسانی که تا پیش از این دارای حق مشخص و معینی نبودند. و یا پیشگیری ایشان از کشتار دختران به عنوان یک سنت بسیار ناشایست: بایّ ذنب قتلت.

۳. سنتهای رایج خنثی: سنتهایی است که در برابر آنها پیامبر(ص) موضع مشخصی نداشته است. نه آنها را تقویت و ترویج کرده و نه به مذمت آنها پرداخته است; مانند مراسم کفن و دفن مرده ها و یا آداب و آیین غذا خوردن, یا روش آنها در دادو ستد و معاملات پایاپای و… در این موارد پیامبر(ص) از اهالی مدینه و اقوام گوناگون می خواهد سنتهای قومی یک دیگر را پاس بدارند. در بندهایی از پیمان نامه مهاجران و انصار آمده است: مهاجران قریش به رسم سابق خویش (پیش از اسلام), در پرداختن خونبها, باقی هستند. بنی عوف (و دیگران) بسان مهاجران قریش, می توانند رسوم زندگی خود را حفظ کنند.۱۷

در این فرهنگ و یا سنت, اموری هست که چه بسا از ذهن افراد آن جامعه پاک شده و یا آن که رنگ و روی اصلی خود را از دست داده است و مردم نسبت به آنها بی توجه اند. پیامبر تلاش می کند تا گرد و غبار را از این سنتهای فراموش شده شایسته پاک کند.

بنابراین, در تحلیل شخصیت رسول اکرم(ص) بایسته است سنتهای حاکم بر جامعه دوره پیامبر, چه سنتهای شایسته و چه سنتهای ناشایسته و چه سنتهای رایج , ولی خنثی, بازشناسی شوند و موضع گیری پیامبر نسبت به آنها مورد توجه قرار گیرد.

موردهایی را از رفتارهای پیامبر که ناشی از سنت رایج نیست, بلکه برخاسته از آموزه های بیرون از این سنت است, می توان مورد توجه قرار داد و بدانها استناد ورزید, از آن جهت که این دگرگونیها می تواند دستاورد تعامل ایشان با جهان غیب باشد.

ب. ضرورت توجه به دگرگونیها:

امام صادق(ع) فرمود:

(العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس.)۱۸

کسی که دانای به زمان خود باشد, شبهات بر او حمله نمی آورند.

چه جوری می شود که فرد, زمان خودش را بشناسد؟

این روایت, باید معنای ژرفی داشته باشد. باید راهی به ژرفای معنای آن پیدا کرد. در این تلاش به جمله ای از چالز هندی Charles Handy برخوردم. وی درباره سرنوشت سرخپوستان آمریکا چنین می نگارد:

(با مشاهده دیده بان کشتیهای مهاجم اسپانیایی در افق, آن را به تغییرات عجیب و غریب جوی نسبت داد, و به کار خود مشغول شد; زیرا وی در تجارب محدود خود, درکی از کشتیِ بادبانی نداشت… سرخپوستی که در ساحل به کار روزانه خود مشغول بود, بادبان کشتیها را دید, ولی نتوانست تشخیص دهد که آنها چه هستند. پنداشت هوا دگرگون شده است, ارواح بر افق پیدا شده اند. اگر وی با خبر می بود که چیزی به نام کشتی وجود دارد که روی آب سُر می خورد و به جلو می رود و انسانها و خیلی چیزهای سنگین را هم با خود حمل می کند, از دیدن آنها شگفت زده می شد و به دیگران خبر می داد تا در برابر تجاوزات آنها بایستند. آن سرخپوست فکر نمی کرد که آن سوی جهان, انسانی غیر از خود آنها بوده باشد. و این احتمال هم به ذهنش نمی آمد که کسی و یا کسانی بتوانند از راه دریا به این سوی جهان بیایند. او و دیگر سرخپوستان در جهان خودشان زندگی می کردند و به پیرامون خود و کمی دورتر هیچ توجهی نداشتند. می پنداشتند هر چه که هست همان جزیره آنها و بعدش هم آب و آب و آب است. (آنها سرخپوستان با فرض وجود پیوستگی , آن چه را که بر دریافتشان منطبق نبود, نادیده گرفتند و مصیبت بر آنها نازل شد…)۱۹

این ماجرا, مرا به یاد داستان هندوهای مولای رومی انداخت که پیلی را در خانه کرده بودند. این قصه نیز تصویر روشنی از فرزند زمان خویشتن به ما می دهد۲۰.

شمع در تعبیر مولوی, آگاهی و دانایی است که هندوان فاقد آن بودند. اگر مردمان هند, در روشنایی روز می دیدند که پیلی به آن جا آورده اند, می توانستند تصویر روشن و درستی از آن داشته باشند. چون در هنگام آمدن پیل هیچ یک از آنها نبودند و وقتی که در تاریکی شب آمدند, با چیزی ناآشنا رو به رو شدند. هر کدام با خیال انگیزیهای خود خواست تا تصویری از چیز نادیده بسازد. آنها به جهت آشنا نبودن با واقعیت, دچار اوهام و خیال شدند و مرز شناخت اوهام از واقعیت بسیار سخت و دشوار است. تمامی همت متفکران و اندیشه وران, بویژه فیلسوفان بر این است که انسانها بتوانند بین واقعیت و اوهام, فرق بگذارند. و لازم است دگرگونیهایی را که در عرصه های عینی و واقعی زندگی بشر رخ می دهد نیز, از غیر واقعیتها بازشناخت.

غرض از نقل این ماجراها آن است که عالم زمان بودن; یعنی کسی که می داند هم اکنون چه دگرگونیهایی صورت گرفته و چه واکنشی در برابر آن باید داشته باشد.

دقت شود کسانی می توانند وضعیت موجود را خوب تجزیه و تحلیل کنند که اطلاعات درست و دقیق و جامع داشته باشند. به هر میزان که اطلاعات نادرست باشد, تحلیلها سطحی و بی پایه خواهد بود. برای آن که فریب نخوریم و باد حوادث ما را با خود به این سو و آن سو نکشاند, بهتر آن است که نسبت به حوادثی که اتفاق می افتد و دگرگونیهایی که رخ می دهد, کم توجه یا بی توجه نباشیم. عالم به زمان بودن بدین معناست.

دگردیسیها هم دو گونه است: دگردیسیهای پیوسته و دگردیسیهای گسسته. بریدن درخت و بردن آن به کارخانه و بریدن آن و تبدیل به الوار و … اینها دگردیسیهای پیوسته است. کاشتن بذر و آب دادن و تیج زدن و رشد گیاه و… این هم دگردیسی پیوسته است. یعنی دگردیسیهایی که به یکدیگر پیوسته اند و ما می توانیم متوجه این دگردیسیها و پیوستگی آنها بشویم.

اما رو به رو شدن با سیلوی پر از گندم و یا میز و مبلمان, این قبیل موارد دگرگونیهای گسسته است. یعنی ما دگرگونیهای پیوسته ای که آنها داشته اند را متوجه نشده ایم. مثال روشن آن تولد فرزند در یک خانواده است که بزرگ شدن او را اعضای خانواده شاید احساس نکنند. بیش از دگرگونیهای پیوسته توجه به دگرگونیهای گسسته است که مهم می نماید. باید برای خود روشن کنیم که چقدر به دگرگونیهای ناپیوسته, توجه داریم؟ به همان میزان عالِم به زمان خویشتن خواهیم بود!

ج. شاخص در دگرگونیها:

ملاک برای تحلیل و تبیین رفتار پیامبر همچنان که گفته شد, دگرگونیها و تحولاتی است که پیامبر در صدد پدیدآوری آنها بوده است. گرچه در همین موارد هم باید توجه داشت که فقط عمل پیامبر در همان مورد خاص, نباید ملاک تحلیل قرار بگیرد. بلکه آن چه پیامبر برای پدیدآوری آن تلاش می کرد, تلاش پیامبر و عمل آن حضرت در آن مورد خاص, نقطه آغاز و شروع بوده است. و این عمل نسبت به وضعیت جامعه همچون زاویه ای, هر چه پیش تر برود شکاف نسبت به وضع موجود گسترده تر و فاصله بیش تر می شود و این نکته مهم و اساسی است که کم تر بدان توجه می شود و مبلغان دین و حوزویان لازم است بدان اهتمام تام داشته باشند. به چند نمونه دقت شود:

در عرب جاهلی رسم بر این بود که اگر به قبیله ای شبیخون زده می شد و چیزی به سرقت می رفت , یا کسی مورد ضرب و جرح قرار می گرفت, قبیله مقابل حق طبیعی خود می دانست قبیله مهاجم را با خاک یکسان کند و نسل آنها را از زمین بکند۲۱. ویژگی عرب جاهلی قتل و خونریزی بود. اشعار فراوانی که در کتابها موجود است, یا حماسی ا ست و افراد را تحریص می کند که به پا خیزند و به جنگ بپردازند و یا اروتیک است و همگان را به عشرت و شهوت فرا می خواند. و اشارات آیاتی از قرآن که به تبیین فرهنگ عرب جاهلی می پردازد و از تعداد کشته های خود و یا کشته شدن به دست خود, با مباهات یاد می کنند, گویا ی فرهنگ خشن و زمختی است که بر عرب جاهلی سلطه دارد. به نظر می رسد توصیف ملائک از انسان ها در سوره بقره, ۲۲ کسانی که فساد می کنند و خون ریز هستند بیش تر بیان ویژگیهای عرب جاهلی است. ارزشهای حاکم بر زندگی انسان این دوره, چیز دیگری است. رنگها بیش تر تیره و خشن! اسمها بیش تر زمخت و وحشت آور! لازمه این زندگی چنین ارزشهایی است!

پیامبر با این فرهنگ خون ریز و فساد افکن برخورد بازدارندگی می کند و قانونی به اجرا می گذارد که یک نفر در برابر یک نفر, یک جرح در برابر یک جرح.۲۳ عمل پیامبر در این جا نقش بازدارندگی این قوم را بر عهده دارد. نسبت به وصفی که در گذشته واجد آن بودند, در آیه شریفه خداوند می فرماید:

(و فی القصاص حیاه یا اولی الالباب لعلکم تتقون).۲۴

در برابر تجاوزها, حق مقابله به مثل ندارید, حق قصاص دارید. زیرا در قصاص زندگی است. در آن چه که بین عرب جاهلی مرسوم بود, زندگی نبود, بلکه ناامنی و مرگ را در پی داشت, ولی در قصاص زندگی است. در دنباله آیه دارد شاید شما پروا کنید; یعنی دگر باره اقدام به این تجاوزها و جنایتها نکنید.

این یک اصل اساسی و آموزنده مهم در فلسفه نبوت است که برای حیات بخشیدن به زندگی بشری آمده است. او خورشید تابناکی است که بر تن نحیف و یخ زده عرب جاهلی می تابد تا خون زندگی در رگهای آنها به حرکت درآید.

زنان, که هیچ جایگاه و حقی در این دوره نداشتند و به راحتی حق و حقوق ایشان نادیده انگاشته می شد و یا همچون کالا مورد داد و ستد قرار می گرفتند. و همچون دارایی پدر, بین فرزندان توزیع می شدند. پیامبر(ص) در برابر این ستم بزرگ و نادیده انگاری حق زنان ایستاد و بدین صورت در آن جامعه سیاه به احقاق حق آنان پرداخت:

۱. از کشتن آنها بازشان داشت.۲۵

۲. خود به زنان احترام گذاشت.۲۶

۳. آنان را برگزیده خود دانست.۲۷

۴. از همه مهم تر برای آنها حقوق خاصی از جمله سهم الارث قرار داد.۲۸

گفته نشود که مواردی در زندگی پیامبر وجود دارد که نسبت به زنان, برخوردهایی صورت گرفته که بیانگر نوعی پایمال کردن حقوق می تواند باشد.

اگر چنانچه موارد این چنین در زندگی پیامبر وجود داشته باشد, بیانگر نوع نگاه و باور پیامبر نبوده است. عمل پیامبر در این گونه موارد, تابعی از همان فرهنگ است. مهم این است که بدانیم پیامبر جایگاه و نقش خاصی برای خود داشته که آن پیامبر تحول آفرین در جامعه است. دگرگونیهای پدیدآمده به دست ایشان, ملاک تحلیل باید باشد, نه اعمال تابع فرهنگ و سنت پیشینیان. در جامعه ای که زنان هیچ حقی نداشتند, همین که حقوقی را پیامبر برای آنان ایجاد فرمود, خود بیانگر اعتقاد پیامبر به بایستگی ایجاد حق برای زنان است. و ما این دگرگونیها را باید ملاک تحلیل و تبیین خود قرار دهیم. اگر جامعه رو به پیشرفت گذاشت و زنان, علاوه بر حقوقی که در آن دوره پیامبر به آنان داد, خود حقوق دیگری به دست آورند, نمی توان آنان را از آن چه به دست آورده اند, بازشان داشت. واکنش پیامبر در این موارد, بیانگر آن است که هدف او بیش از آن چیزی بوده که بیان کرده است, ولی جامعه و فضای موجود مقتضی دگرگونیهای بیش از این نبوده است.

درباره برده داری, با آیات و روایاتی رو به رو هستیم که در نگاه نخست, بیانگر پذیرش وجود برده دار ی در نظام اسلامی است. شاید این نگرش در پژوهشگر ایجاد شود که پیامبر مدافع و خواستار وجود برده داری است; زیرا برای آن قانون وضع کرده است. جامعه را به دو دسته آزاد و برده تقسیم کرده و برای هر کدام احکام خاصی بیان فرموده است. نفس این دسته بندیها و فرق گذاریهای جدی در لحاظ کردن حقوق برای برده و غیر برده, بیان گر آن است که اسلام طرفدار برده داری است. دلیل بر آن هم چنانکه بیان گردید, فراوانی آیات و روایات و احکام فقهی در این باره است.

آیا وجود این گونه احکام در گفتار و رفتار پیامبر(ص) می تواند بیانگر باور پیامبر به ضرورت وجودی آن هم باشد؟ آیا آن چه در مجموعه های دینی به این مسأله پرداخته شده به عنوان یک پدیده و واقعیت اجتماعی است؟ یا به عنوان یک حقیقت و ضرورت اجتماعی که باید باشد؟ و فرق بین واقعیتهای اجتماعی هست ها غیر از ضرورتها بایستگیها ی آن است. پیامبر کوشید تا واقعیتهای موجود را به سود حقیقت رفته رفته دگرگون سازد.

دگرگونی که پیامبر در نظام برده داری پدید آورد, باید معیار تحلیل قرار بگیرد. همین که ایشان برای بردگان حقی قائل شد و قانونی خاص گذاشت که به عنوان بخشی از جامعه پذیرفته شوند, خود بالاترین ارزش و ایجاد یک فضای جدید اجتماعی است. ما باید برخوردی را که پیامبر با برده داری داشت, از باب نقطه آغاز حرکت, و پدیدآوری زمینه برای دگرگونیهای بنیادین در نظام برده داری مورد توجه قرار بدهیم و همچون زاویه در حال گسترش, آن را به پیش ببریم, نه آن که حتی تلاش کنیم به دوره پیش از اسلام برگردیم و برده داری را دوباره احیا کنیم.

مسائل قضایی و حقوقی هم این گونه است. عرب جاهلی چنان بود که کسی که پای حیوانی از قبیله اش را مجروح می کرد, تا تمامی آن قبیله را به آتش نمی سوزاند, دست بردار نبود. پیامبر, برای به وجود آوردن امنیت در جامعه , به آنان گفت به همان میزان که مورد تجاوز قرار گرفته اید, بسنده کنید.

ما باید این گونه از رفتار پیامبر را به میزان دگرگونی که پدید آورده, ملاک و معیار تحلیل خود قرار دهیم.

در جهان امروز, گرچه انسان در قله های بس بلند دانش و اندیشه قرار دارد و بیکرانه هستی را به نظاره نشسته و آن چه حتی نادیدنی است, می بیند; اما بی تردید با بحران بسیار جدی معنوی رو به روست که برون رفت از آنها ناممکن می نماید. معنویت و اخلاق از جمله بحرانهای جدی و کشنده انسان معاصر است. دست کاری شدن مفاهیم جدید و تخلیه آنها از معانی حقیقی, شور بختی بشر امروز را صد چندان کرده است. همه بارقه های امیدی که در مفاهیم جدیدی همچون حقوق بشر, دموکراسی, آزادی و … نمود یافته بود , آنها را به وادی ناامیدی و بی فرجامی کشاند. به گونه ای که به عنوان یک پروسه تاریخی به دنبال مفاهیمی ارزشی و قدسی می گردد که از آسمان تعالیها, تجلی یافته باشد.

پس از بیانیه رسمی نیچه که: خدا در غرب مرده و پیوند زمینیان موجودات مادی با آسمان جهان معنویت گسسته است, بسیاری در پی ایجاد راهی برای ترمیم این گسست و دستیابی به معنویّت بودند که در جزیره متروکِ ایمانِ بی خدا, کشتی آنها پهلو گرفت, بلکه به گل نشست.

با این گفتمان فراهم آمده, بی تردید می توان گفت یکی از بایسته های فرهنگی بشر امروز, گشودن رخنه ای به جهان معنی و بازخوانی متون راهگشای دینی است. بازخوانی, با بازتولید اشتباه نشود. لازم است متون دینی به صورت روش مند و به دور از گرفتار آمدن در دام تحلیلهای ظاهر گرایانه و تهی از معرفت اصیل واکاوی شود.

منابع دینی آکنده از بحثها و گزاره هاست اما:

۱. با واشکافی آنها, نکته های جدید و در خور توجه فراوانی خواهیم یافت. مهم این است که.

۲. همت و عزم راسخ باشد.

۳. و روشهای جدید در پژوهشهای دینی به کار گرفته شود.

آیا به راستی قرآن را یک بار (نه به عنوان ثواب) به عنوان کتابی که سخنی دارد, و کتاب زندگی است, و مخاطب آن ما هستیم, مورد مطالعه قرار گرفته است؟به راستی از خود پرسیده ایم که قرآن چه کتابی است؟ شماری از آن به عنوان منبع تاریخی یاد می کنند, شماری آن را کتاب طبیعت می نامند. شماری آن را کتاب مبدء و معاد بر می شمارند و شماری آن را مونس جان و مایه آرامش روان می دانند.

ولی آیا شده که لحظه ای در قرآن بیندیشیم؟ چه بس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.