پاورپوینت کامل روشنفکری و روحانیت از نگاه جلال آل احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روشنفکری و روحانیت از نگاه جلال آل احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روشنفکری و روحانیت از نگاه جلال آل احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روشنفکری و روحانیت از نگاه جلال آل احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۵۸
بی گمان یکی از چهره های عالم روشنفکری, بویژه دینی آن در دوران معاصر که حرفهای زیادی هم در باب (روشنفکری) دارد, جلال آل احمد است. او, بیش تر در دو کتاب: (در خدمت و خیانت روشنفکران) و (غرب زدگی) مباحث سودمندی درباره روشنفکری مطرح می کند که هنوز پس از گذشت چهاردهه از نگارش آنها, در بسیاری جهات, درخور توجه است.
با این همه, سنجش آن چه او در آن زمان و با ارقام و اطلاعات آن روز در باب روشنفکری ابراز داشته است, با آن چه امروز ما از میراث روشنفکری در اختیار داریم نیز, به نوبه خود بااهمیت خواهد بود.
درست است که تحلیل شخصیتهای چند وجهی و در عین حال دگرگون شونده۱, مانند جلال کار آسانی نیست, بویژه آن که در گذر ایام, اطوار و عقاید متفاوتی از او تراویده است; امّا با نگاهی به کلیت آثار او می توان این نتیجه را گرفت که آل احمد, نمونه یک (روشنفکر دینی) تمام عیار است.
مقام معظم رهبری, در پاسخ به مدیر رواق, شمس آل احمد, می نویسد:
(… در روزگاری که من او را شناختم, به هیچ وجه ضد مذهب نبود, بماند که گرایش هم به مذهب داشت. بلکه از اسلام و بعضی از نمودارهای برجسته آن به عنوان سنتهای عمیق و اصیل جامعه اش, دفاع هم می کرد. اگرچه به اسلام به چشم یک ایدئولوژی که باید در راه تحقق آن مبارزه کرد, نمی نگریست; اما هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی شناخته شده ای را هم, به این صورت جایگزین آن نمی کرد. تربیت مذهبی عمیق خانوادگی اش موجب شده بود که اسلام را, گرچه به صورت یک باور کلی و مجرد, همیشه حفظ کند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند.
حوادث شگفت انگیز سالهای ۴۱ و ۴۲, او را به موضع جانبدارانه تری نسبت به اسلام کشانیده بود و این, همان چیزی است که بسیاری از دوستان نزدیک اش نه آن روز و پس از آن, تحمل نمی کردند و حتی به رو نمی آوردند
….
اگر هرکس را در حال تکامل شخصیت فکری اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است, باید گفت: (در خدمت و خیانت روشنفکران) نشان دهنده و معین کننده شخصیت حقیقی آل احمد است. در نظر من, آل احمد, شاخصه یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است.
تعریف این جریان, کار مشکل و محتاج تفصیلی است. اما در یک کلمه می شود آن را (توبه روشنفکری) نامید. با همه مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه (توبه) هست. جریان روشنفکری ایران که حدوداً صد سال عمر دارد, با برخورداری از فضل (آل احمد) توانست خود را از خطای کج فهمی, عصیان, جلافت و کوته بینی برهاند و توبه کند: هم از بدفهمی ها و تشخیص های غلطش و هم از بددلی ها و بدرفتاریهایش.
آل احمد, نقطه شروع (فصل توبه) بود و کتاب (در خدمت و خیانت روشنفکران), پس از (غرب زدگی) نشانه و دلیل تائبانه…)۲
جلال و شریعتی چند بار با هم دیدار می کنند و نقاط تفاهم و همدلی شان را بسیار می بینند:
(در دهه اول بهمن ۱۳۴۷ که مشهد بودم, دو سه مجلس, با این حضرت علی شریعتی افتخار نشست و برخاست داشته ام و در این زمینه ها (موضع گیری روشنفکران ایرانی) به تفصیل گپی زده ایم و خوشحالم که در باب این مسائل به یک راه می رویم.۳)
سفر دوم شریعتی به حج که پس از فوت جلال انجام می گیرد, همراه با حسرت و افسوس فراوان شریعتی است:
(باید با او سعی می کردم, آخر با هم عهد کرده بودیم یک بار دیگر حج کنیم, این بار با هم. ملک الموت همان سال او را از ما گرفت و من تنها رفتم, اما همه جا او را در کنار خود می یافتم. همه مناسک را گام به گام با هم می رفتیم, اما نمی دانم چرا در (سعی) بیش تر بود. ظهوری تابنده داشت و حضوری زنده و گرم. صدای پایش را می شنیدم که پیاده می رود و آشفته و هُرمِ نفس نفس زدنهایش که چه تبدار بود و تشنه و عاشق.
تنها, خود را به این سیل خروشان حیرت و عطش خلقی که سراسیمه از این سر به آن سر می دوید سپردم; اما او را, به هر سو که نگریستم می دیدم, گاه پا به پایم می دوید, پا به پایش می دویدم, گاه می دیدم که همچون صخره ای از بلندای صفا کنده شده است و با سیل فرو می غلطد و پیش می آید و گاه در قفایم احساسش… .
در قفایم احساسش می کردم که هروله می کرد و سعی می لرزید. می یافتم, می شنیدم و می دیدم اش که سرش را به آن ستون سیمانی می کوبد تا… بترکد که همچون حلاج از کشیدن این بار گران به ستوه آمده بود و آن همه انفجار را در آن نمی توانست به بند کشد و نگاه دارد. او که سر را به دو دست می گرفت و به میان خلق می آمد و به التماس ضجه می کرد که بزنید, بزنید که سخت بر من عاصی شده است.
چرا در سعی این همه (بود) و بیش از همه جا؟ شاید از آن رو که در حج خویش نیز, چنین بود.
در این سفرنامه که همه گزارش است و همه جا چشم تیز بینش کار می کند, تنها در سعی است که شعله ور می شود و دلش را خبر می کند و روح حج از فطرت اش حلول می کند و شعشعه غیب بی تابش می کند. شاید از آن رو که (سعی) شبیه (عمر) او بود و (سعی) زندگی اش.
تشنه و آواره و بی قرار در تلاش یافتن (آب) برای اسماعیل های تشنه در این کویر و شاید, اساساً به این دلیل که او, راه رفتن اش مثل سعی بود, چقدر خود را به او رساندن سخت بود, باید همیشه می دویدی. اگر لحظه ای غفلت می کردی, لَمحه ای به قفا, یا چپ و راست و یا به خودت چشم می گرداندی, عقب می ماندی و او, به شتاب عمر خویش, می گذشت.
اصلاً, او راه نمی رفت, قدم نمی زد, هروله می کرد! گویی تشنه خروشان جست و جوگری است که همواره احرام بر تن, آواره میان دو قله (صفا) و (مروت) می کوشد و می رود و در این کویر, آب می طلبد, این زندگی کردن وی بود که در حج, تنها به سعی که پا می نهد برمی افروزد و (خسی در میقات)ش به سعی که می رسد (کسی در میعاد) می شود و (چشم دل) باز می کند و آن چه را دیدنی است می بیند و حکایت می کند.)۴
اما این که آل احمد یک روشنفکر دردمند و آگاه است, بدین لحاظ که مؤلفه های اصلی روشنفکری را در او سراغ داریم: اندیشه ورزی, بیدارگری, نقادی وضعیت موجود, عدالت جویی و بیان, وابسته نبودن به دستگاه حکومتی, حتی در حدّ یک استخدام ساده که او یکی از آفات روشنفکری را در دام روزمره گی افتادن و معیشت زدگی می دانست و همیشه به این که خود را از بند اخذ مدرک دانشگاهی رسته است, افتخار می کرد. زمانه خود رابه نیکی می شناخت, بر سنتها و پس زمینه های فرهنگی و تاریخی بوم خویش احاطه داشت; اما نه آن اندازه که تعصب خام او را از نقد دلسوزانه اش باز دارد از عوالم دیگر منظورم عالم غرب و شرق نیز آگاه بود, جهان دیده بود, زبان فرنگی می دانست; اما هیچ گاه سرسپرده غرب نشد که (غرب زدگی) را به عنوان مهم ترین بلای آن روز جامعه ایرانی وارد ادبیات گفتاری و نوشتاری کرد۵, تا آن جا که کتاب (غرب زدگی)اش به یکی از متون مورد توجه و اقبال بدل گردید. شمس آل احمد از توجه امام خمینی به این اثر چنین یاد می کند:
(خاطرم هست که دامادمان یادآوری می کرد که بازدید آقایانی که در مراسم (فوت پدر جلال در سال ۱۳۴۰) شرکت کرده اند, باید پس بدهید. ما هم یک به یک وقت گرفتیم و به دیدارشان رفتیم. در میان علما سیّدی به نام سیّد روح اللّه مصطفوی بود که از ایشان وقت گرفتیم. وقت ملاقات ساعت ۵ ,۶ صبح بود و در ساعت مقرر خدمت شان رسیدیم. آقای خمینی روی تشکی نشسته بود و کتابی از زیر آن بیرون زده بود. این کتاب هم برای من و هم برای جلال آشنا بود. کتاب (غرب زدگی) را خودمان منتشر کرده بودیم. جلال گفت: آقا این پرت و پلاها خدمت شما هم رسیده است؟ شما هم وقت تان را صرف این اباطیل می کنید؟ آقای خمینی گفت: من برای این کتاب خیلی هم از شما متشکرم. این مطالب اباطیل نیست, این حرفها را ما باید می زدیم شما زدید و از زیر تشک پاکتی را درآوردند و به دست جلال دادند. درون پاکت مقداری پول بود, آن را بابت پیش قسط خانه دادیم.۶)
او, غرب زدگی را آفت بزرگ آن روز جامعه ی ایران می داند و آن را چنین به تصویر می کشد:
(پس از این مقدمات اجازه بدهید که اکنون به عنوان یک شرقی, پای در سنت و شایق به پرشی دویست ساله و مجبور به جبران این همه درماندگی و واماندگی و نشسته بر زمینه آن کلیت تجزیه شده اسلامی, غرب زدگی را چنین تعبیر کنم:
مجموعه عوارضی که در زندگی و فرهنگ و تمدن و روش اندیشه مردمان نقطه ای از عالم حادث شده است, بی هیچ سنتی به عنوان تکیه گاهی و بی هیچ تداومی در تاریخ و بی هیچ مدرّج تحول یابنده ای, بلکه فقط به عنوان سوغات ماشین و… ۷)
و اما این که او یک روشنفکر دینی است, بدین خاطر که دغدغه دین دارد و در آشفته بازار سیطره تجدد و نوگرایی, باز همچنان دل در سنت دارد و دل در گروی کلیت ملی و اسلامی اش:
(به هرجهت سلامِ اسلامی, صلح جویانه ترین شعاری است که دینی در عالم داشته. گذشته از این, اسلام پیش از آن که به مقابله ما بیاید, این ما بودیم که دعوتش کردیم. ۸)
و در جایی دیگر, یکی از عوامل رشد و تحرک چشمگیر اروپا را, مقابله با سیطره و قدرت اسلام در لبه تماس با مغرب زمین برمی شمارد (چیزی که بعدها ساموئل هانتینگتون نیز در قالب نظریه جنجالی اش دوباره مطرح ساخت):
(به این طریق اگر غرب مسیحی در وحشت از نیستی و اضمحلال در مقابل خطر اسلام یک مرتبه بیدار شد و سنگر گرفت و به تعرض برخاست و ناچار نجات یافت… ۹)
۱. آل احمد و روحانیت
به خاطر همین دل بستگی به سنتهای دینی است که آل احمد همواره از روحانیت با تجلیات و کارکردهای متفاوتش در خلالِ سده های پیشین تا امروز, یاد می کند. گاهی در شمایل یکی از اجرا کنندگان نقشهای قصه هایش۱۰ و گاهی به عنوان پدری سخت گیر که نماز گزاردن بدون مُهرِ او را یک نوع بی دینی می شمارد!
(شخص من, که نویسنده این کلمات است در خانواده روحانی خود, همان وقت لامذهب اعلام شد و دیگر مُهرِ نماز بر پیشانی نمی گذاشت. در نظر من که چنین می کردم بر مُهری گلی نماز خواندن, نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده, ولی در نظر پدرم لامذهبی بود و تصدیق می کنید که وقتی لامذهبی چنین آسان به چنگ آمد, به خاطر آزمایش هم شده, آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش۱۱.)
درست است که آل احمد از وضعیت موجود روحانیت زمان خویش شکواییه سر می دهد, اما در نهایت باز هم تنها راه رهایی و رستگاری جامعه را در گروی حرکت و جنبش روحانیت می داند.
(… چرا که آن حضرات به هر صورت نزدیک تر از ما بودند به زمانی که میرزای شیرازی با یک فتوای ساده تومار امتیاز تنباکو (به کمپانی انگلیسی رژی) را درنوشت و نشان داد که روحانیت چه پایگاهی است و نیز چه خطری!)
او, روحانیت را به عنوان (مدافع کلیّت تشیّع اسلامی) هنوز هم مهم ترین سدّی می داند که می تواند در برابر سیطره و قدرت ماشینیزمِ زمام گسیخته مقاومت کند, اما موضعی انفعالی به خود گرفته و از صحنه دگرگونی و تأثیرگذاری به دور افتاده است:
(و روحانیت نیز که آخرین برج و باروی مقاومت در قبال فرنگی بود, از همان زمان مشروطیت چنان در مقابل هجوم مقدمات ماشین در لاک خود فرو رفت و چنان دَرِ دنیای خارج را به روی خود بست و چنان پیله ای به دور خود تنید که مگر در روز حشر بِدَرد, چرا که قدم به قدم عقب نشست.
این که پیشوای روحانی طرفدار مشروعه در نهضت مشروطیت بالای دار رفت, خود نشانه ای از این عقب نشینی بود و من با دکتر تندرکیا مواقم که نوشت شیخ شهید نوری, نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود, بلکه به عنوان مدافع مشروعه باید بالای دار برود. و من می افزایم: و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی.)
در ادامه می افزاید:
(بله این چنین بود که مشروطه به عنوان پیشقراول ماشین, روحانیت را کوبید و از آن پس بود که مدارس روحانی در دوره بیست ساله, به یکی دو شهر تبعید شد و نفوذش از دستگاه عدلیه و آمار بریده شد و پوشیدن لباسش منع شد. و آن وقت روحانیت در قبال این همه فشار, نه تنها کاری به عنوان عکس العمل نکرد, بلکه همچنان در بند نجاسات یا مطهرات, یا سرگردان میان شک دو و سه! و خیلی که همت کرد رادیو و تلویزیون را تحریم کرد که چنین گسترش یافته اند و هیچ رستمی جلودارشان نیست. در حالی که روحانیت بسیار به حق و به جا می توانست و می بایست به سلاح دشمن مسلح بشود و از ایستگاه های فرستنده رادیو تلویزیونی مخصوص به خود, از قم یا مشهد همچنان که در واتیکان می کنند به مبارزه با غرب زدگی ایستگاه های فرستنده دولتی یا نیمه دولتی بپردازد.۱۲)
در حقیقت, روشنفکرانی چون آل احمد, در مواجهه با روحانیت دچار نوعی تضاد و دوگانگی شده بودند, از یک سو به سبب پیشینه, قدرت, بستر مردمی و نفوذ روحانیت, سخت بدان دل بسته و از دیگر سو, وقتی به روحانیت موجود و دغدغه های کم اهمیت شان و دل خوش کردن شان به مسائل کهنه می نگریستند, برمی آشفتند و می خروشیدند و به نقد و گاهی به بدگویی می پرداختند; اما حقیقت آن است که این نقادیهای تند, تنها از سر شفقت و امیدورزی بود و نه از باب دشمنی و کین خواهی, ولی متأسفانه شماری از روحانیان, این سخنان را بر بدترین وجه آن حمل کردند و آل احمدها را دشمن دین و روحانیت معرفی کردند, بدون آن که بنگرند آنان چه می گویند و باطن سخن شان چیست.
(… و آن وقت در چنین وضعی, مرکز ادبیات و حقوق و معقول و منقول, درست هم چون روحانیت که در قبال هجوم غرب به پیله تعصّب و تحجّر پناه برده است, به پیله ی متون کهن پناه برده و به مُلانُقَطی پروردن قناعت کرده. این روزها درست همچنان که روحانیت در بند شک میان دو و سه و توضیح طهارات و نجاسات درمانده است.۱۳)
در ادامه همین نوشتار دوباره به موضع آل احمد درباره روحانیت باز خواهیم گشت. ولی اکنون ببینیم نظرگاه او در باب (روشنفکری) و زوایای گوناگونِ آن چیست؟
۲. روشنفکری از نگاه آل احمد
۱۲. ابهام در مفهوم روشنفکری
خوشبختانه آل احمد با نگارش کتاب ارزشمند (در خدمت و خیانت روشنفکران) منبع خوبی را در باب تجزیه و تحلیل بحثها و مقوله های گوناگون روشنفکری در اختیار ما قرار داده است. او به خوبی به ناروشن بودن چهارچوب معنایی روشنفکری در کشور ما آگاه بود و با نوشتن این کتاب, به تلاش برخاست, تا دست کم, بخشی از ابهامها را از دامنِ این اصطلاح بزداید. او واژه (روشنفکری) را تافته جدابافته ای در ادبیات معاصر کشورمان می داند که در (بی تکلیف نگه داشتن) ما به لحاظ معنایی تازگی دارد. او بر این باور است که در حوزه های مختلف, تکلیف ما با واژه ها روشن است و اگر ابهامی وجود داشته باشد, می توان با مراجعه به یک کتاب یا منبع مرجع در آن حوزه, ابهام را برطرف کرد. اما تعبیر روشنفکر, مانند هیچ یک از این مفاهیم نیست.
(از این دست هنوز مثالهای فراوان می توان آورد, حاکی از این که چه در حوزه مسائل فرهنگی و علمی و چه در قلمروی مسائل اجتماعی و سیاسی, ما هرگز عادت به بی تکلیفی نداشته ایم, یا به ابهام. اما من نمی دانم با این تعبیر روشنفکر چه باید کرد؟ و بدتر از آن با خود او, با این اسم و مسمایی که از صدر مشروطیت تاکنون بیخ ریش زبان فارسی و ناچار به سرنوشت فارسی زبانان بسته است. و نه حد و حصری دارد و نه مشخصاتی و نه تکلیفش روشن است و نه گذشته اش و نه آینده اش. آخر این روشنفکر یعنی چه؟ و یعنی که؟ روشنفکر کیست؟ کجای کدام مدرّج جای می گیرد؟۱۴)
او سپس پرسشهای متفاوتی را که همگی حاکی از ناروشن بودن معنای روشنفکری است مطرح می کند.
آیا روشنفکری در یک سلسله تحصیلی قرار دارد که مثلاً آدم اول بی سواد است, بعد باسواد می شود, بعد دیپلم می گیرد, بعد می شود روشنفکر؟ و بعد لیسانسه و بعد دکتر؟ یا اول باید دکتر در یک رشته بود تا روشنفکر قلمداد شد؟
آیا کاربرد صفت تفصیلی درباره روشنفکر درست است؟ آیا می توان گفت فلانی روشنفکرتر از بهمانی است؟
آیا روشنفکری یک درجه اجتماعی است؟ و روشنفکر عضوی از یک قبیله است؟ و می شود گفت طبقه روشنفکران؟
آن گاه در ادامه می افزاید:
(اما چنین که می نماید همین ابهامها و نیز بی جواب ماندن تمام سؤالهایی که برشمردم, تا حدودی موجب شده است که هیچ کس تاکنون هیچ مُلاّیی را یا هیچ نویسنده مذهبی را, یا هیچ واعظی را روشنفکر ندانسته, گرچه شرایط اصلی روشنفکری (که پس از این خواهم شمرد) نیز در آن ملا, یا واعظ, یا نویسنده مذهبی جمع باشد. درست است که سنت پرستی غالی و تحجر فکری روحانیت در اغلب موارد, نفی کننده اصلی روشنفکری است, اما آخر باید یک جایی شرایط روشنفکری توضیح داده شده باشد و خود این تعبیر روشنفکر تا به آن حد صاحب معنی و حدود و تعاریف شده باشد که بتوان دید فرق یک ملاّ با یک روشنفکر چیست, یا در یک مُلاّ چه شرایطی از روشنفکری, با چه مقدماتی برای آن, جمع هست, یا نیست؟۱۵)
نکته مهمی که از این عبارت آل احمد به دست آمد, آن است که اطلاق تعبیر روشنفکر بر گروه های گوناگون روحانیت در دوران او, یعنی چهار دهه قبل, رایج نبوده, حتی اگر شرایط روشنفکری نیز در آنان وجود داشته باشد و این در حالی است که هم اینک در ادبیات سیاسی و فرهنگی ما, تعبیرهایی مانند (روشنفکر روحانی) یا (روحانیون روشنفکر) بسیار کاربرد دارد و پذیرفته شده است. البته این نه بدان لحاظ است که از مفهوم روشنفکری عدول شده یا تطورات معنایی در آن صورت گرفته باشد, بلکه این تغییر را باید در روحانیت و نسبتی که با روشنفکری پیدا کرده است, جست و جو کرد.
۲۲. روشنفکر چیست؟ کیست؟
آل احمد بر این نظر است که واژه روشنفکر از آغاز به غلط به جای (انتلکتوئل۱۶) گذاشته شده است و این یک ترجمه دقیقی نیست و به همین سبب است که ابهامهای معنایی آن بیش تر شده است. بهتر بود به جای روشنفکر, واژه های: (هوشمند), (فهمیده), (برگزیده), (فرزانه) یا (پیشاهنگ) گذاشته می شد, اگرچه که در آنها نیز همه بار معنایی منتقل نمی شد, اما به هر حال, تعبیر روشنفکر به فارسی سرایت کرده و جواز عبور یافته, پس ناگزیر باید رفت سراغ تحدید معنایی آن. این نقطه ها در روشنفکری دارای اهمیت است:
الف. یکی از ویژگیهای روشنفکری یا از لوازم آن در تعبیر اصلی فرنگی اش, آزاداندیشی یا آزادفکری بوده است:
(این آزاداندیشی البته که در مقابل سلطه مسیحیت کاتولیک با جبروت سلطنت زمینی پاپ ها در رُم نوعی توجیه شده بوده است, با آن چه از انکیزسیون خوانده ایم… و کار این آزاد اندیشی در کار حضرات روشنفکران فرنگ تا آن جا پیش رفت که به ارتداد کشید. ۱۷)
آل احمد با ذکر این نکته به ما یادآوری می کند که روشنفکر بومی ایرانی, نمی تواند و نباید به اندازه روشنفکر غربی, در دایره آزاداندیشی اش گسترده عمل کند, چه آن که روشنفکر ایرانی در بستر سنت رسته و جوانه زده و نمی تواند آن را به طور کلی نفی و طرد کند.
ب. اساس روشنفکری در هرجا, چه ایران چه خارج, بر مدرسه و نهادهای تعلیمی نهاده شده است. او از مدرسه به عنوان یکی از خاستگاه ها یا زادگاه های روشنفکری یاد می کند.۱۸
و می نویسد:
(و طبیعی است اگر مکتب خانه های سنتی و مدارس طلبگی را از این نوع مدرسه بیرون بگذاریم. چنانکه گذاشته ایم. به گمان این که مدارس طلبگی پیش از دوره روشنفکری نیز دایر بوده است, اما تنها آخوند و فقیه و میرزابنویس و منشی و شاعر تربیت می کرده است و همین جوری بوده است که اولین سنگ تفرقه را میان روشنفکر امروزی و محیط سنتی افکنده ایم.)۱۹
آل احمد ضمن انتقاد از وضعیت موجود مدارس و دانشگاه های کشور, یکی از علتهای این نابسامانی را آن می داند که به جای وارد کردن علوم جدید به مدرسه های قدیم, مدرسه های تازه ای سوای آنها برای علوم جدید ساخته شد و به این طریق, خط بطلان کشیده شد بر تمام مؤسسات فرهنگی سنتی.
او همچنین موضع گیریهای تعصب آمیز روحانیت را در دوره قاجار, یکی نه همه از علتهای این تفرقه می داند. از فریدون آدمیت به طور شفاهی نقل می کند که: میرزا حسین خان سپهسالار به کفاره ساختنِ دارالفنون, مسجد سپهسالار را ساخت.۲۰
ییا برای این که مدرسه دارالفنون به طور مطلق از حقوق اسلامی عاری نباشد, درس فقه را هم یکی از مواد درسی آن قرار داد. اما علما که فراگرفتن فقه را در صلاحیت طلاب علوم دینی می دانستند, تدریس فقه را در آن مدرسه نپذیرفتند.۲۱
و یا سید محمد مجتهد طباطبایی که بالنسبه روشن بین است, چیزهایی می گوید که اندیشناکی طبقه روحانیون را نسبت به آینده می رساند. وقتی که موضوع محاکم عدلیه به میان بود, او در مصلحت تأسیس آنها اظهار تردید کرد و به نیشخند گفت:
(با احداث این گونه محاکم دیگر چه کاری باقی می ماند که به مُلاّیان سپرده شود؟)۲۲
در مقام داوری باید گفت: اصل این سخنِ آل احمد که: بنیان روشنفکری در دنیای جدید بر محور آموزش و مدرسه و دانشگاه استوار است, سخن درست و بدیهی است. و این که سنگ بنای نخستِ سریان دانشهای جدید به کشور ما غلط نهاده شده است نیز, صحیح به نظر می رسد. اما این که روحانیت در این میان چه نقشی داشته است, جای بحث و درنگ فزون تری دارد. بی گمان عقب نشینی روحانیت از صحنه ها و عرصه های اجتماعی, فرهنگی و سیاسی کشور در دوران پس از مشروطه, هم از یک سو فضا را برای بنیان گذاری نهاد آموزشی التقاطی بیش از پیش فراهم آورد و هم باعث شد تا دستاوردهای گرانبها و ارجمند روحانیت و حوزه ها که حاصل تلاشهای چندین قرنه بود نیز, به کناری نهاده شود و مورد استفاده قرار نگیرد. شاید یکی از دلیلهایی که امام راحل, موضوع (وحدت حوزه و دانشگاه) را مطرح کرد, توجه دادن به این مهم بود.
ج. از منظر آل احمد:
(روشنفکری خاص دوره ای است که اجتماعات بشری دیگر, نه به روال تعبد یا به ترس از ماوراء طبیعت اداره می شوند… دوره روشنفکری دوره ای است که در آن آدمی زاد از عوامل طبیعی بریده و تنها مانده و سرنوشتش از سرنوشت آنها جدا شده و خود را در مقابل سرنوشت خود, تنها و بی هیچ پشتیبانی آسمانی یا زمینی می باید و مجبور است که بی هیچ انتظاری از خارج, یا از عالم بالا, و فقط به اتکای شخص خود عمل کند. مختار باشد. آزاد باشد و مسؤول. ۲۳)
آن گاه مثالی ذکر می کند:
(زلزله ای رخ می دهد یا خورشید می گیرد, یک مرد عامی به عنوان عکس العملی در مقابل این دو واقعه, نماز آیات می خواند, یا طشت مس می زند; چرا که علت زلزله و کسوف, هر دو, برای او ناشناخته است. برای او, این هر دو از عالم غیب اند… ولی عکس العمل روشنفکر در مقابل چنین وقایعی بر شناخت علوم و تجربه و شناسایی جهان است. ۲۴)
البته این موضوع یعنی تفاوت نحوه نگرش آدمِ عامی و روشنفکر به رخدادهای جهان هستی, حقیقتی انکارناپذیر است; اما این گونه هم نیست که تمامی رفتارهای عبادی و آیینی, مانند نماز آیات را تنها بر یک موضع خرافی و ناشی از جهل و ناآگاهی حمل کنیم. باید دید که جوهره روشنفکری با اعتقادات دینی چه نسبتی دارد و آیا برای ورود در قلمروی روشنفکری باید یکسره دست از یافته های متافیزیکی و قدسی شست, یا آن که می توان روشنفکر بود و در عین حال, به حقایق غیر مادی نیز باور داشت. جایگاه اصلی این بحث در دانش (فلسفه دین) و در مباحثِ نسبت علم و دین است.۲۵ به هر حال, در دوره ای که آل احمد زندگی می کند و بستر و جامعه ای که او در آن رشد می یابد, به طور طبیعی افراد آزاداندیشی مانن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 