پاورپوینت کامل روشنفکری دینی نواندیشی دینی و احیاگری دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روشنفکری دینی نواندیشی دینی و احیاگری دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روشنفکری دینی نواندیشی دینی و احیاگری دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روشنفکری دینی نواندیشی دینی و احیاگری دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۹۵

در چند دهه پیش از انقلاب اسلامی ایران و نیز پس از پیروزی و به ثمر نشستن انقلاب و حاکمیتِ نظامِ دینی در جامعه, جُستارهایی چون: پاورپوینت کامل روشنفکری دینی نواندیشی دینی و احیاگری دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint, در کانون اندیشه ورزی نظام, مرکزها و کانونهای علمی دانشگاهی, حوزه های علمیه, در جمع صاحبان قلم و فرهنگ, به گونه پرفروغ مطرح و از آنها سخن به میان بوده و از زوایای گوناگون, سطح و سقف آنها در بوته بررسی, نقد و کاووش قرار گرفته است. دامنه این جُستارها, بویژه بحث از روشنفکری دینی به حدّی گسترش یافته که از حالتِ جُستارهای آکادمیک و اعتقادی, فراتر رفته و چونان استراتژی و راهبرد به آنها نگریسته شده است و می شود.

با توجه به ایستار یاد شده و نیز ابهامی که در پیوند و سازواری سه مقوله یاد شده وجود دارد, نویسنده بر آن شد تا در این نوشتار, نسبت و رابطه روشنفکری دینی, احیاگری و نواندیشی دینی و برآیند روابط هر کدام را روشن کند.

البته بدین نکته باید توجه کرد که در این نوشتار, تنها به بازکاوی و بازنمایی سه مقوله: روشنفکری, احیاگری و نواندیشی با پسوند دینی پرداخته می شود, نه به هر کدام به صورت مطلق و تجریدی که خود حدیث دیگر است.

نسبت میان روشنفکری دینی, احیاگری دینی و نو اندیشی دینی

بیان نسبت روشنفکری دینی و نواندیشی دینی, کم و بیش دشوار است. صاحب نظران در بیان نسبت, راه های گوناگونی را پیموده اند و در بیان شاخصه ها و مؤلفه های ساختاری و کارکردی این واژگان, یکسان نظر نداده اند و هر فرد, نحله و گروه فکری, تصویر ویژه ای از هر یک از مقوله های یاد شده دارد:

در نگاه شماری از اهل فکر و نظر, روشنفکری دینی و نواندیشی دینی, به یک معنی پنداشته شده و رهیافت یکسانی از هر دو دارند.

گروه دیگر, برعکس, روشنفکر دینی را مفهومی متنافی الاجزاء و پارادوکسیکال دانسته; امّا درباره نواندیشی دینی بر این نظرند که پارادوکسیکال, به آن سرایت نمی کند:

(روشنفکر دینی ظاهراً مفهومی متنافی الاجزاء و پارادوکسیکال است; اما به گمان بنده نواندیشی دینی مفهوم پارادوکسیکال (paradoxical) و متنافی الاجزاء نیست و پاردوکسیکالیته مفهوم روشنفکر دینی, سرایت پیدا نمی کند به نواندیشی دینی. برای این که مراد خودم را از این دو عرض بکنم ابتداء بپردازیم به نواندیشی دینی. به نظر می آید که همه کسانی که به علمی به نام الهیات می پردازند; یعنی همه کسانی که سر و کار دارند با علمی که کار این علم شناخت متون مقدس دینی و مذهبی است, همه اینها, به لحاظ این که به متون مقدس دینی و مذهبی چگونه می نگرند, قابل تقسیم به اقسامی هستند; مثلاً همه کسانی که در الهیات اسلامی, یا به تعبیری در الهیات دین اسلام کار می کنند; یعنی همه کسانی که معتقدند که همه مطالعات و تحقیقات شان مربوط به شناخت کتاب و سنت است, اینها می توانند با گرایشات مختلف رجوع کنند به کتاب و سنت. این گرایشات مختلف را می توان در جهان اسلام به سه قسم تقسیم کرد:

کسانی که به کتاب و سنت, یعنی به قرآن و مجموع روایات معتبر, با دید بنیادگرایانه مواجه می شوند,اینها را می شود گفت که به بنیاد گرایی دینی قائل می شوند.

کسانی به همین کتاب و سنت با دید سنت گرایانه مواجه می شوند, می شود گفت که اینها قائل اند به سنت گرایی دینی.

و کسانی هم هستند که به همین کتاب و سنت با دید تجددگرایانه مواجه می شوند به اینها می شود گفت که نواندیشی دینی. بنابراین, اولاً نواندیشی دینی رویکرد خاصی است در یک دیسیپلین (discipline) خاص در رشته علمی خاص. الهیات یک رشته علمی است. کار این رشته علمی چیست؟ کار این رشته علمی این است که متون مقدس دینی مذهبی هر دین یا مذهبی را بکاود و سعی کند از دل این مجموعه متون مقدس دینی و مذهبی یک سلسله گزاره هایی استخراج کند که بعضی از این گزاره ها گزاره هایی هستند که درباره فاکت (fact) و واقعیتهاو بعضی گزاره ها درباره بدیها و ارزشها و بعضی گزاره ها هم درباره (obligation و الزام) هر علمی که کارش این است که یک دو سه متن مقدس دینی مذهبی از یک دین و مذهب خاص را بگیرد و از دل این متون دینی مذهبی, نظامی استخراج کند که این نظام مبتنی است بر فاکتها مبتنی است بر الزامها یا تکالیف. چنین شخصی که این کار را می کند عالم در الهیات است, ولی همین طور که در هر علمی عالمان علم ممکن است مکتبهای مختلفی, رویکردهای مختلفی قائل بشوند, مثلاً در روان شناسی مکتبهای مختلفی می بیند, در جامعه شناسی مکتبهای مختلفی می بینید, در الهیات هم مکتبهای مختلفی می توان داشت, یعنی با رویکردهای مختلفی می توان کتاب دین مقدس را رجوع کرد, یک رویکرد ممکن است بنیادگرایانه, یکی سنت گرایانه و یکی هم رویکرد تجدد گرایانه باشد.

اگر کسی رویکردش به کتاب سنت تجدد گرایانه باشد, من به این شخص می گویم نواندیش دینی. چرا می گویم دینی, به دلیل این که بالاخره متن یا متونی را مقدس تلقی می کند و می خواهد که همیشه پاس این متن یا متون را بدارد و به همین لحاظ دینی است, لائیک نیست; اما چرا می گویم نواندیش برای این که به همین متن مقدس با رویکرد بنیادگرایانه مواجه نمی شود, با رویکرد سنت گرایانه مواجه نمی شود, بلکه با رویکرد تجدد گرایانه مواجه می شود. با این توضیح اجمالی که دادم, نواندیش دینی اولاً عالم است, یعنی وارد یک دیسیپلین و رشته علمی شده که اسم آن رشته علمی را می گویم تئولوژی (الهیات) بعد هم در این علم بخصوص, رویکرد خاص دارد, رویکرد بنیادگرایانه ندارد, رویکرد سنت گرایانه ندارد, رویکرد تجدد گرایانه دارد. خوب با این توضیحات اگر پذیرفتیم که نواندیش دینی یک عالم است در درون علم الهیات با رویکردی خاص, خوب دغدغه اش مثل همه عالمان این است که در حوزه خودش کشف حقیقت کند, فقط دغدغه اش کشف حقیقت است. منتهی فیزیکدان در حوزه فیزیک کشف حقیقت می کند, شیمیست در حوزه شیمی, روان شناس در حوزه روان شناسی, کسی در حوزه فلسفه و… اما این شخص می خواهد در حوزه الهیات کشف حقیقت بکند; یعنی می خواهد در حوزه الهیات بگوید حقایقی که قابل استخراج هستند از متون مقدس مذهبی چه چیزهایی هستند. هر عالمی از آن رو که عالم است دغدغه اش فقط کشف حقیقت است و نه هیچ چیز دیگر, این می شود نواندیشی دینی.

روشنفکر دغدغه اش, به گمان بنده, کشف حقیقت نیست, دغدغه روشنفکر دو چیز است:

ییکی حقایق را به آستانه آگاهی مردم رساندن است; یعنی حقایقی که کشف شده است در علوم و معارف مختلف, روشنفکر می خواهد این حقایق را به آگاهی شهروندان جامعه خود یا شهروندان جامعه جهانی برساند. روشنفکر از آن رو که روشنفکر است خودش کشف حقیقت نمی کند, ممکن است یک روشنفکر, علاوه بر این که یک روشنفکر است, یک عالم هم باشد. از آن رو که عالم است, کشف حقیقت می کند; اما از آن رو که روشنفکر است کارش کشف حقیقت نیست, کارش حقیقت مکشوفه را به آگاهی توده شهروندان رساندن است, این دغدغه اول.

اما دغدغه دوم, کاستن از درد و رنج شهروندان, چه شهروندان جامعه خودش و چه شهروندان جامعه جهانی است. این دو کار را روشنفکر انجام می دهد. من کار اول را می گویم تقریر حقیقت و کار دوم را می گویم تقلیل مرارت. کار اول تقریر حقیقت است; یعنی استقرار بخشیدن حقایق کشف شده در ذهن و ضمیر شهروندان. کار دوم را می گویم تقلیل مرارت; یعنی کاستن از مرارت و درد و رنج زندگی شهروندان. تا همین جا معلوم می شود روشنفکری یک کار علمی نیست, یک دیسیپلین نیست برخلاف نواندیشی دینی. نو اندیشی دینی ورود در یک دیسیپلین و یک رشته علمی خاص است که در آن رشته علمی خاص, مثل هر رشته دیگری کشف حقیقت مراد است. منتهی در نواندیشی دینی کشف حقیقت از درون متون مقدس دینی و مذهبی می خواهد صورت بگیرد, آن هم با رویکرد تجدد گرایانه.

بنابراین, فونکسیون دوگانه ای را که برای روشنفکر ذکر کردم, برای روشنفکر دینی پارادوکسیکال می شود. به این معنی که فرض کنیم کسی که روشنفکر دینی است و می خواهد حقایقی را به آگاهی مردم برساند, این حقایق با آن چه در متون مقدس دینی و مذهبی بوده ناسازگار باشد, در این صورت اگر بخواهد روشنفکری خود را حفظ بکند, آن وقت باید بی اعتنایی نشان دهد نسبت به آن چیزی که در کتاب دینی و مذهبی آمده است. آن وقت نمی تواند پاس دین را بدارد. به تعبیر دیگر, اگر کسی گفت که من فقط و فقط حقایق را می خواهم به آستانه آگاهی مردم برسانم, اگر یک چیزی در متون مقدس دینی و مذهبی اش یافت که حقیقت نباشد, حالا چه باید بکند؟ اگر بخواهد آن یافته غیر حقیقی را بگوید که خلاف شأن روشنفکری است; زیرا روشنفکر باید حقیقت را به آستانه آگاهی مردم برساند و اگر بخواهد آن را که کشف کرده است به آستانه آگاهی مردم برساند, باید بی اعتنایی نشان بدهد به آن چه که در متن مقدس دینی و مذهبی آمده و بنابراین دینی بودنش را از دست می دهد.

از جنبه های دیگر هم ممکن است پارادوکسیکالیته به وجود آید در ناحیه کاستن از درد و رنج مردم. اگر به فرض محال دین به درد و رنجهای مردم افزوده یا دین خاصی بر درد و رنجهای مردم افزود, خوب حالا این جا روشنفکر چه باید بکند. از آن جا که روشنفکر تمام دغدغه اش این است که از درد و رنج مردم بکاهد و حالا دین آمده است واین درد و رنج را افزایش داده است, حالا اگر بخواهد پاس دین را بدارد, دیگر روشنفکر نیست, اگر بخواهد پاس روشنفکری خود را برآرد, آن وقت از دینی بودن خود دست برداشته است. به این لحاظ است که من می گویم روشنفکر اگر که وظیفه اش آن دو چیزی است که گفتم, نمی تواند دینی بماند چون ممکن است دینی بودنش با تقریر حقیقت و یا با تقلیل مرارت سازگار نباشد۱.)

گروه دیگر نواندیشی را عملیات منظم و تخصصی دانسته اند; امّا روشنفکری دینی را خیر. از جمله آقای زکی میلاد در پاسخ به این پرسش که نواندیشی را چگونه تعریف می کنید, می گوید:

(در کتاب (الفکر الاسلامی بین التأصیل و التجدید) به بررسی این مفهوم پرداخته ام و برخی مفاهیم و اصطلاحات نزدیک و متداخل را آورده ام. این مفهوم, نیازمند تشخیص و تعریفِ دقیق است, تا دقیق ضبط اصطلاحی آن خوب شناخته شود.

گاه این واژه ها و اصطلاحات, به گونه سهل انگارانه به کار برده می شود. یکی از این مفاهیم, مقارن و مشابه, (احیاء) است که از مفهومِ نواندیشی (تجدید الفکر) متمایز است. احیاء به معنای انگیزش روح و یادآوری است; امّا نواندیشی, عملیاتی زیر بنایی و عمیق تر از مفهومِ احیاء است. نواندیش, می تواند احیاء را تعمیق و ریشه دار کند. از این روی, گاه, احیاء, مقدمه نواندیشی است.

مفهومِ مشابه دیگر, نوسازی (تجدد) است. نواندیشی (تجددالفکر) عملیاتی منظم و بر اساسِ روشی منضبط است; اما نوسازی فکر (تجددالفکر) تحولات و تطوراتی است که به طور غیر منظم و ناروش مند, بر فکر حادث می شود. نواندیشی از مفهومِ عصری اندیشی و معاصرت نیز متفاوت است. نواندیشی در حدّ عصری بودن, محدود و تعریف نمی شود. عصری اندیشی از عوامل شکل دهنده نواندیشی است; امّا نواندیشی, از عصری اندیشی, گسترده تر است. نواندیشی, به معنای اجتهاد هم نیست; زیرا حوزه اجتهاد, فقه و اصول فقه است, ولی حوزه نواندیشی, اندیشه و فرهنگ است. نواندیشی مطلوب, نواندیشی است که بُعد دینی و مدنی را یک جا, مورد توجه قرار دهد.۲)

در خصوص روشنفکری دینی و احیاگری دینی, داستان نیز به دو راه می انجامد. در یک راه, روشنفکری دینی, کار ویژه احیاگری دینی به شمار آمده است. یعنی روشنفکری دینی, ناچار از دست بردن به احیاگری دینی است; چه در غیر این صورت, پروژه روشنفکری دینی, ناتمام خواهد ماند:

(آن که بر فقه سنتی اصرار می ورزد, طالبِ خلوص است و آن که بر فقه پویا اصرار می ورزد, طالبِ توانایی است. امّا آن کسی که هر دو را با هم, یعنی هم خلوص را, هم توانایی را بشناسد و بخواهد, او روشنفکر راستین است. و این قدم درشتناکی است که با جسارت و آگاهیِ تمام باید برداشت, تا به تجددگرایی, یا ارتجاعِ منحط نینجامد. و اگر کسی به این مطلب نرسیده باشد, ما اسم او را روشنفکر دیندار نمی توانیم بگذاریم. دیندار هست و عالم هست و اینها حرمت خودشان را دارند ولی روشنفکر دینی نیست. جمع نابی و توانایی معرفت دینی در جغرافیای معارفِ بشری, همان چیزی است که روشنفکر دینی را به بازسازی و نوفهمی شریعت رهنمون می شود که از اهم ّ وظایف اوست. در هر عصری, ابتکارِ خاصی از دین برای گشودنِ گره های تازه و زدودنِ تعارضات تازه, خواسته می شود و معرفت دینی, با معارف بشری تازه ای رو به رو می شود که یا فهم تازه ای از دین را موجب می شوند و یا به زدودنِ تعارض نوینی دعوت می کنند و اینها همه, موجب تجدد بنای معرفت دینی می گردد و به همین سبب است که قلّه کار روشنفکرانِ دینی, احیای دین و نوفهمیدن آن و بازسازی معرفت دینی است. روشنفکران, همه محیی نیستند; امّا محییان, همه, روشنفکرند. ۳)

بنابراین گفتار, نسبت روشنفکر دینی با نواندیشی, چون نسبت آن با احیاگری دینی است; یعنی روشنفکر دینی, ناگزیر از نواندیشی و نوفهمی دین و شریعت است.

گروهی دیگر, روشنفکری دینی و احیاگری دینی را, با هم, نه ناسازگار می دانند و نه در تمام زوایا و عرصه ها, یکسان. بلکه اینان بر این نظرند که از حیث دامنه, انگیزه, انجام و فرجام, پس از پیمودن و گذر از مرحله هایی, جدایی پذیرند. مثل این که روشنفکر دینی و احیاگر, هر دو, به خرد نوبنیاد در فرآیند بازسازی دینی اعتماد کرده و آن را به رسمیت می شناسند.

پیامد هر دو تلاش, پذیرش امر سکولار در کنار امر قدسی است و یا این که هر دو دین را در دنیا, مدرن می طلبند. منتهی با این تفاوت که انگیزه و هدفِ روشنفکر دینی, بازسازی و نوفهمی دین است, تا مدرنیته فراهم آید و همین که چنین شد, کار روشنفکر دینی به پایان می رسد; امّا احیاگری دینی, ادامه می یابد. روشنفکر دینی می خواهد در دنیای مدرن, همچنان زنده بماند و حفظ شود:

روشنفکری دینی چیست؟

اگر گوهر روشنفکری را التزام به (خرد خود بنیاد نقاد) بدانیم, در آن صورت روشنفکری, پدیده ای ذاتاً غیر دینی (و البته, نه لزوماً ضد دینی) خواهد بود.

خرد خود بنیاد نقاد, امری ذاتاً غیر دینی است. (و این مدلول خود بنیاد بودن آن است) و (نقد) نیز فرآیندی عینی و لذا غیر دینی است.

بنابراین, نقد ورزی, با التزام به خرد خود بنیاد نقّاد, فرآیندی علی الاصول, غیر دینی, یا مستقل از دین است. و لذا (روشنفکری) هیچ پیوند ذاتی و ماهوی, با (دین) ندارد. گوهر (روشنفکری) دینی نیست و بنابراین, (روشنفکری دینی) به معنای پدیده ای منبعث از دین, یا محکوم به احکامِ دین, علی الاصول, ممتنع است.

امّا به یک معنای دیگر, می توان از (روشنفکری دینی) سخن گفت:

در یک جامعه دین مدار, یعنی در جامعه ای که دین در گستره عمومی, نقش مهم و تعیین کننده ایفا می کند, و برای مثال, منبع مشروعیت قانون گذاری و غیره است, روشنفکران, از آن حیث که روشنفکرند, لاجرم باید به دین, عطف نظر کنند; چرا که رسالت روشنفکر, (نقادی) است و روشنفکر, لاجرم باید ایده ها و ساختارهای موضع نقّادی خویش را از جامعه خود و به تناسبِ اهمیتی که در حیات فکری و اجتماعی جامعه مربوطه دارند, برگیرد.

بنابراین, توجه روشنفکر به دین, توجهی بالعرض و ناشی از مقتضیات تاریخی جامعه اوست. یعنی روشنفکر, از آن حیث که روشنفکر است, به دین, به منزله جزئی از اجزای فرهنگ, یا سنّت می نگرد و توجه او به دین, در ذیلِ پروژه اصلی وی, یعنی تحقق و بسط مدرنیته صورت می پذیرد. به بیان دیگر, رسالت اصلی روشنفکر, تحقق و بسط مدرنیته است و لذا, وی باید موانع این پروژه را در جامعه خود, مرتفع کند. اگر دین, به منزله بخشی مهم از ساختار جامعه, در فرآیند تحقق آن پروژه, مانع پدید آورد, روشنفکر, در نسبت با دین, دست کم, می تواند دو رویکرد متفاوت در پیش بگیرد:

رویکرد اول, نفی دین و پیش گرفتن پروژه (گسست از سنت) است. هنگامی که روشنفکری, بنیانها و دستاوردهای مدرنیته را با جزئی از اجزای (سنت) مثلاً دین, ناسازگار و متعارض می یابد, حکم به نفی و طرد سنت, یا گسستن از آن می دهد.

رویکرد دوم, پذیرش دین و در پیش گرفتن پروژه بازخوانی و بازسازی سنت است.

در این رویکرد, روشنفکری در هنگام بروز تعارض میان بنیانها و دستاوردهای مدرنیته, با جزئی از اجزای سنت, مثلاً دین, حکم به نفی دین نمی دهد, بلکه می کوشد تا از طریق بازخوانی و بازسازی سنت (و در این جا دین) قراءتی از سنت به دست دهد که با پروژه مدرنیته, سازگار افتد. یعنی روشنفکر, پروژه استخراج و تصفیه عناصر فرهنگی را در پیش می گیرد.

در هر دو رویکرد, روشنفکر می تواند فارغ از تعلقات دینی شخصی, به مقام عمل برآید. یعنی, برای مثال, روشنفکر غیر دیندار هم می تواند برای بسط پروژه مدرنیته و فارغ از تعلقات شخصی, دین را به مثابه جزئی از اجزای فرهنگ, مورد بازخوانی و بازسازی قرار بدهد. پس دینداری, لزوماً شرط التزام به رویکرد دوم نیز نیست. کاملاً ممکن است که روشنفکر, دین را ابزار انگارانه بنگرد و برای تأمین مقصودی, بیرون از دین, دست به قراءت مجدد دین بزند.

امّا در عرف اجتماعی, روشنفکر دینی کسی است که:

اولاً, روشنفکر است, یعنی متعهد و ملتزم به نقد, به معنای جدید آن است و مهم ترین پروژه وی, تحقق و بسط مدرنیته است.

ثانیاً, به تبع شرایط تاریخی و اجتماعی ای که در آن می زید, و به تبع محوریت دین, در جامعه مربوطه, به دین توجه ویژه می ورزد.

ثالثاً, در مواجهه با دین, حکم به نفی دین نمی دهد, یعنی در پروژه گسست از سنت قرار نمی گیرد, بلکه می کوشد از طریق بازخوانی و بازسازی دین, قراءتی سازگار با مدرنیته به دست دهد.

رابعاً, شخصاً تعلقات دینی دارد و جامعه دینی, وی را دیندار می شناسد, یعنی روشنفکر دیندار به شمار می آید.

حاصل آن که: روشنفکر دینی, اولاً و بالذات, روشنفکر است و در مقامِ بسط پروژه مدرنیته است. بنابراین, فرآیند بازخوانی و بازسازی دین, برای او, از فروع پروژه (بسط مدرنیته) است. او, سنت را مورد بازخوانی و بازسازی قرار می دهد, تا یکی از موانع تحقق پروژه مدرنیته را مرتفع کند.

امّا خوب است در این جا نسبت میان روشنفکری دینی و احیاگری دینی نیز مورد کاوش قرار بگیرد. همان طور که گذشت, از منظر روشنفکر دینی, پروژه اصلی (مدرن کردن سنت) است و فرآیند نوسازی, یا بازسازی دین, در ذیل این پروژه انجام می پذیرد.

بنابراین, روشنفکر دینی, دین را بازسازی می کند, تا در نهایت, موانع تحقق مدرنیته را کاهش دهد. امّا از نظر کسی که در مقام احیاگری دینی است, پروژه اصلی (حفظ دین در جهان مدرن است) لذا اگر احیاگر دینی, به بازخوانی و بازسازی دین دست می برد, از آن روست که گمان می کند با این شیوه, بهتر می تواند گوهر دین را در جهان جدید محفوظ نگاه دارد و لذا اگر بنا به فرض, احیاگر دینی به این نتیجه می رسید که شرط حفظ دین در جهان جدید, ورود به پروژه دیگری است, لاجرم, آن پروژه را در پیش می گرفت.

فعالیت احیاگر دینی, فعالیتی کاملاً کلامی الهیاتی است.

البته باید توجه داشت که فرآیند (احیاگری دین) دست کم, دو نوع است:

نوع اول, احیاگریهای سنتی, یا سلفی, یا غزالی وار است. در این نوع احیاگریها, تصور بر این است که دین رنجور شده است و علت رنجوری او, این است که تعادل مطلوب میان اجزای مختلف دین از دست رفته است. برای مثال, فقه بیش از حدّ شایسته خود رشد کرده و اهمیتی بیش از عرفان و اخلاق یافته است. بنابراین, احیاگر می کوشد تا اجزای دین را بر حسب اهمیّت و اولویت شان در جای خود بنشاند و به هر یک, به قدر شأن خود بها دهد و از این طریق, تعادلِ از دست رفته اجزای دین را مجدداً برقرار سازد.

نوع دوم احیاگریهای جدید, یا بازسازی کننده, یا اقبال وار است. در این نوع احیاگریها, رنجوری و مهجوری دین, صرفاً, ناشی از عدم توازن اجزای دین نیست, بلکه تشخیص احیاگران است که بعد عقلی نظام عقاید دینی که به تناسب خرد کهن سامان پذیرفته, محتاج بازسازی است. یعنی به گمان احیاگر, چون خرد کهن منسوخ شده است, لذا برای بشر جدید, نظام عقاید دینی, معقولیت و به تبع مقبولیت خود را از کف داده است. بنابراین, رسالت احیاگر آن است که بُعد عقلانی نظامِ عقاید دینی را به تناسب خرد جدید, بازسازی کند. ۴)

اکنون, با توجه به دیدگاه ها و آرایی که بیان شد, به بررسی نسبت میان روشنفکر دینی, احیاگری دینی و نواندیشی دینی می پردازیم.

به نظر می رسد, شرح و بیرون آوری همانندیها و ناهمانندیهای روشنفکری دینی, احیاگری دینی و نواندیشی دینی, راه را تا اندازه ای هموار می سازد و نسبت بین آنها را به واقع, نزدیک تر می سازد.

الف. همانندیها

روشنفکری دینی, احیاگری و نواندیشی دینی, در سه ویژگی, همانندند و آن سه ویژگی را همه آنها دارند که عبارت اند از:

۱. باور دینی: روشنفکران دینی, احیاگرانِ دینی و نواندیشان دینی, دین باورند, پای بند به دین اند. به دیگر سخن, فرآیند روشنفکری دینی, احیاگری دینی و نواندیشی دینی, بدون باور دینی و پای بندی به دین, به حقیقت نمی پیوندند و ممکن نیست شکل بگیرد و به جریان بیفتد. زیرا در هر سه موضوع, آن چه مورد توجه است, دین است و یکی از ساحَتهای دین نیز, باورهایی است که روشنفکر, نواندیش و احیاگر دینی, به آنها توجه دقیق دارد.

۲. دین ورزی: از دیگر همانندیها, دغدغه و پاسِ دین را در مقامِ عمل داشتن است. یعنی احیاگران, روشنفکران و نواندیشان, هم در حوزه عمومی و هم در حوزه خصوصی, پیوندها و پیوستگیهای کلامی, دیداری و کرداری خویش را بر مبنی و محور دین سامان می دهند و ارزش و آموزه های دین را در عرصه ها و ساحتهای روشنفکری, احیاگری و نواندیشی می نمایانند. نه تنها در فراگرد قانون گذاری و سیاست گذاری, بلکه در پدید آوری نظم فرهنگی, اقتصادی, سیاسی و اجتماعی, حضور دین را لازم می دانند و برای داوری دینی, اعتبار ویژه ای باور دارند. تلاش می ورزند ایمان دینی را در برهه برهه زندگی خویش در اوج بدارند و به آن ارج نهند.

البته این دغدغه و پاسِ دین را در داد و ستدهای خصوصی و عمومی داشتن, نه از روی تعبد, بلکه برآیند جست و جو و پژوهش می یابند و نیز دامنه حضور و داوری دین در ساحَتهای خصوصی و عمومی و داد و ستدهای اجتماعی, در نزدِ هر سه دسته, یکسان و برابر نیست و پیامد این فرآیندهای سه گانه, حضور و کارکرد دین, در حوزه های یاد شده, به طور حتم به گونه حداقلی, یا به طور قطع به گونه حداکثری باشد, نیست.

شماری, رمز جدایی روشنفکر دینی از غیر دینی را به طور دقیق, همانا در ویژگیهای رفتاری و دغدغه دین در مقامِ عمل دانسته اند.۵

(وصف سوم این است که درد دین دارند, چیزی که روشنفکر غیر دینی ندارد. درد دین داشتن معنایش این است که اولاً تعلق خاطر و التزام به دین دارند, ثانیاً, دین را در جامعه و عصر حاضر کارساز می دانند.۶)

نواندیش دینی, با روش نوین و قاعده مند, از درون به دین می نگرد و تلاش می کند تا تصویر روشن, نو, کارامد و سازوار با هر عصری از سرچشمه دین, عرضه بدارد. در واقع نواندیش دینی, الگوهای رفتاری را از درون دین به گونه ای بیرون می آورد که در خور نیازهای روزگاری باشد که دینداران در ظرف آن قرار دارند. بدین طریق می کوشد تا دست کم, به گونه تئوریک منزلت دین را در حوزه عمومی و خصوصی و چگونگی دیندار زیستن را در آن فضا و شرایط, روشن و رسم کند.

در بین نواندیشان دینی, که سخت به این وظیفه بزرگ پای بند بودند و به آن عمل می کردند, و با روشهای ترازمند و با اسلوبی دقیق و با توجه به پیوندهای نوین جهان معاصر, به دین رجوع داشتند و آن را منبع قرار می دادند و همیشه در پی بیرون آوردن معیارهای نوین عمل و الگوهای رفتاری از متن دین بودند, از دو شهید بزرگوار: مطهری و صدر می توان نام برد.

در اندیشه شهید مطهری, این وظیفه بدین سان بازتاب یافته است:

(ما خوشوقتیم و خدا را سپاسگزار که از نظر مواد خام فرهنگی, فوق العاده غنی هستیم. نیازی از این نظر به هیچ منبع دیگری نداریم. تنها کاری که باید بکنیم, استخراج و تصفیه و تبدیل این مواد خام, به مواد قابل استفاده است.۷)

احیاگر دین, که در پی تواناسازی دین است, نمی تواند شاهد زمانه ای باشد و وضعی که دین, نه در حوزه خصوصی و نه در ساحتها و حوزه های عمومی, بی نقش و بی اثر باشد. از این روی, سیاست و وظیفه خود می داند که جهت تواناسازی دین در حوزه های یاد شده, نقش کارکردی برای دین رسم کند.

۳. معرفت دینی: روشنفکر, نواندیش و احیاگر دینی در داشتن آگاهی و معرفت دینی, از همانندی برخوردارند. به دیگر سخن قوام این سه گروه, به معرفت دینی است. اگر از این معرفت تهی باشند, نمی توان این لقب را به آنان داد. تنها کسانی می توانند در این گروه ها جای بگیرند, که از دین شناختِ ژرف و همه سویه داشته باشند. البته شناختها فرق می کنند. هر گروهی از گروه های یاد شده, در حوزه شناختِ دین, ممکن است ضعفها و قوتهایی داشته باشد و یا گروهی از گروه دیگر در این حوزه, دقیق تر, توان مندتر و شناختی که دارد از ژرفای بیش تری برخوردار باشد. امّا نکته مهم این است که اینها, در این مقوله, همسانی دارند و نقطه اشتراک. بنابر آن چه گفته آمد, برآیند جستار در حوزه همانندیها و همسانیها, این شد روشنفکری دینی, روشن اندیشی دینی و احیاگری دینی, هر سه جریان, دین باورانه, دین ورزانه, و با معرفت دینی, گام در عرصه نهاده اند.

ب. ناهمانندیها, فرقها و ویژگیها

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.