پاورپوینت کامل تأملاتی اندر باب روشنفکری در حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تأملاتی اندر باب روشنفکری در حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تأملاتی اندر باب روشنفکری در حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تأملاتی اندر باب روشنفکری در حوزه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۵۳
شاید در بادی امر و برای شماری, مفهوم روشنفکری در حوزه, کمی عجیب و به احتمال, متناقض نما در نظر آید; چرا که روشنفکری از یک حرکت و جنبش همیشگی, پیوسته و رو به جلو, نقّاد و شک آفرین حکایت می کند و یک مفهوم مدرن و بسته به دنیای جدید است, ولی در آن سو, حوزه به مثابه سازمانی برای نهاد دین, همواره به پاسداشت سنت و کهن آموزه هایش همت گمارده و بر ثبات و ایستایی پای فشرده است و به طور طبیعی, این دو آرمان, یعنی پویایی در برابر ایستایی, نقادی در برابر توجیه گری و تردید زایی در برابر جزم انگاری, به ظاهر ناسازگار می نمایند. امّا حقیقت آن است که در یکی دو سده اخیر, در حوزه های دینی, شیعه و سنی, ایران و خارج, خواسته یا ناخواسته, خودآگاه یا ناخودآگاه, تولد این متناقض نما را به نظاره نشسته ایم; یعنی روشنفکر حوزوی.
نیک پیداست که بررسی و تجزیه و تحلیل این مفهوم, به دون احاطه و آگاهی مفهوم عام روشنفکری و روشنفکری دینی در وهله بعد و نیز ارائه تصویری درست از واژه های (حوزه) و (حوزوی), چندان به سامان نخواهد بود; چه آن که روشنفکر حوزوی, جزئی و مصداقی از مفهوم عام (روشنفکر دینی) است. بنابراین, روشنگری مفهومی روشنفکر و روشنفکری از یک سو و روشنفکر دینی از دیگر سو, از مبادی تصوری و غیر درخور چشم پوشی این بحث خواهد بود. هرگونه ارزش داوری و صدور حکمی در این باب, بر شناخت و تحدید دایره و قلمروی این مفاهیم بستگی تام دارد, تا از این رهگذر, زمینه هرگونه آمیختگی بحثها و مناقشه های مفهومی از میان برود, یا به پایین ترین حد برسد. در عین حال, باید باک این را نیز داشت که مباحث, تنها در پردازشهای مفهومی و بررسیهای لفظی و شرح الاسمی خلاصه نگردد, آن سان که در انجام بحث, دست از دستاوردهای آشکار و دامن از بهره های کاربردی, تهی و خالی باشد, چنانکه امروز پس از سپری شدن چندین دهه از پدیداری مفهوم روشنفکری, هنوز در مواجهه با آن, اندر خم یک کوچه ایم و ره به جایی نبرده ایم.
مفهوم روشنفکری
روشنگری دقیق و ژرف مفهوم روشنفکری, مجال گسترده ای می طلبد که در این مختصر نمی گنجد, تنها به آن اندازه که در مباحث آینده مورد نیاز است و تا حدودی مورد هم رأیی و اجماع است, بسنده می گردد. اصطلاح روشنفکری, گرچه در گفت وگوهای روزمرّه ما و نیز در گفت و گوهای مرکزها و کانونهای علمی فراوان به کار می رود و همه را گمان به روشنی معنای آن است, اما حقیقت آن است که در مقام عمل, همگان خود را با مفهومی پیچیده و دشوار روبه رو می بینند. البته باید تفطن داشت که تبیین معنایی واژه روشنفکر در دو مقام جریان دارد:
نخست ریشه و اصل غربی این واژه و سیر دگرگونیها و دگردیسیهای معنایی و تاریخی اش.
و دوم برابر فارسی آن.
Intellectuel
واژه فرانسوی ( Intellectuel(elle (و در انگلیسی Intellectuel) به معنای (روشن فکر) اصطلاحی به نسبت جدید است که در زبان فرانسوی برای نخستین بار در نیمه دوم دهه ۱۸۸۰م. در ادبیات سیاسی به کار رفت. البته واژه انگلیسی Intellectuel در میانه سده نوزدهم تا حدودی به معنای امروزی اش به کار می رفت. در دهه ۱۸۶۰ م نیز برخی از نویسندگان محافظه کار انگلیسی, واژه Intellectuel را در مورد کسانی که دارای عقاید رادیکال بودند (و به نظر این نویسندگان باورهای (ضد اجتماعی) داشتند) به کار می برند. پیش از پیدایش مفهوم مدرن Intellectuel این واژه قرنها با توجه به ریشه لاتینی آن, به عنوان صفت و به معناهای (عقلی), (عقلانی), (فکری) و (اندیش مندانه) به کار می رفت. در لاتین آغازین, واژه intellego به معنای (فهم) به کار می رفت. جزء نخست واژه در اصل به inter به معنای (در میان) باز می گشت و Lego به معناهای (گرد آوردن) و (برگزیدن) بود. بنابراین, ریشه شناسی (فهم) (از میان امور برگزیدن) بود.۱
البته واژه روشنفکر در انگلیسی و فرانسه به همان اندازه مبهم است که در فارسی. یعنی نمی شود گفت که همه روشنفکران از زاویه عقلی به قضایا نگاه می کنند; زیرا روشنفکرانی مانند نیچه (Nietzsche), برگسون (Bergson) و فروید (Freud) بودند که محور بودن را مطلقاً با احساسات و بینش شهودی و غرایز می دانستند.۲
به عقیده ماکس وبر Max veber روشنفکران گروهی هستند که به علت ویژگی شان دسترسی خاصی به دستاوردهای معینی دارند که ارزشهای فرهنگی انگاشته می شوند و بنابراین, رهبری یک جامعه فرهنگی را غصب می کنند.۳
برخی هم مانند فوکو Foucalt روشنفکر را بدون سیاست, بی مفهوم می داند و حتی تعریفی از آن را هم بدون در نظر گرفتن تلاشها و تکاپوهای سیاسی, امکان پذیر نمی داند.۴ و از این جمله است روشنفکر عرب ادوارد سعید که تعریف او از روشنفکری, آمیخته شده است با کار سیاسی.
هابرماس Habermas نیز مانند ادوارد سعید از روشنفکر در حوزه عمومی دفاع می کند و سه الگوی مختلف از روشنفکر را ارائه می دهد:
اول, الگوی نویسنده غیر سیاسی و محقق برج عاج نشین. این گونه روشنفکر هر شکلی از درگیر شدن در سیاست را دون شأن خود می داند و ساحَت ادب و هنر و ساحَت سیاست را به کلی جدا از هم می داند و سیاسی کردن ادبیات و هنر را معنایی جز فدا کردن خلاقیت فرهنگی نمی داند.
دوم, الگوی سیاستمدار حرفه ای. از این دید, دخالت نویسنده و هنرمند در مقام روشنفکر در سیاست, یعنی تجاوز به حریمی که باید برای سیاستمدار حرفه ای حفظ شود.
سوم, الگوی روشنفکر حزبی. این نوع روشنفکر وظیفه خود را دفاع بی قید و شرط از هدفهای حزب می داند.۵
البته باید این نکته را از نظر دور نداشت که درست است که در جریان تاریخی, روشنفکری همراه با جریانهای سیاسی بوده است, ولی روشنفکری ریشه در گزاره های فرهنگی داشته که پاره ای از دستاوردهای آنها به صورت بحثها و گفت و گوهای سیاسی ظهور و نمود پیدا کرده است. برای این که فرق این دو جُستار (دریافت و تلقی فرهنگی یا سیاسی از روشنفکری) بیش تر آشکار گردد به پاره ای از فرقها و نارسائیهای آنها اشاره می گردد:
فرقهای روشنفکری سیاسی و فرهنگی
در این جا سخن یکی از نویسندگان را, که گمان می کنیم, روشنگر و سودمند باشد, یادآور می شویم:
(۱. روشنفکری که از شأن خود تلقی سیاسی دارد, یگانه مشکل جامعه را نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه می داند و بنابراین, مهم ترین کار خود را مقابله با آن نظام تلقی می کند, چرا که بر این گمان است که اگر نظام سیاسی تغییر کند و اصلاح شود, همه یا بخش اساسی مشکلات جامعه مرتفع شده اند. اما در تلقی فرهنگی بزرگ ترین مشکل جامعه نظام فرهنگی است. هرگونه سوءنیت, جهل و خطایی که در نظام سیاسی جامعه است, بازتاب و معلول فسادی است که در فرهنگ عامه وجود دارد. پس آن چه بیش و پیش از هرچیز باید بدان اهتمام ورزید, تغییر و اصلاح اجزاء فاسد و نادرست فرهنگ عمومی است.
۲. در تلقی سیاسی, روشنفکر خود را فاقد نظام سیاسی می داند و خود را سخنگو و نماینده مردم می انگارد و به جهت همین سخنگویی و نمایندگی, به نقد نظام سیاسی دست می یازد. اما در تلقی فرهنگی, روشنفکر در درجه اول ناقد مردم است و با نقد فرهنگی شهروندان جامعه خود به آنان توجه می دهد که دشمن, نه فقط خانگی است, بلکه به درون یکایک آنان رخنه کرده و از آن جا به مشکل آفرینی مشغول شده است.
۳. در تلقی سیاسی, روشنفکر به نوعی آسان گیری و شتاب زدگی مبتلا است, آسان گیر است چون می پندارد که اصلاح وضع و حال جامعه با صرف دگرگونی در نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه, ممکن و میسور است. ولی در تلقی فرهنگی از روشنفکری, از سویی عقیده بر این است که اگر وضع و حال فرهنگی مردم به همان سیرت و سان که بوده بماند, حتی با فرض صدبار دگرگونی نظام سیاسی نیز, بهبود و پیشرفتی واقعی و ماندگار به بار نخواهد ماند.
۴. روشنفکری که از شأن خود تلقی سیاسی دارد هم و غم اش معطوف توفیق و شکست است و به این جهت, بیش تر رویکردی مصلحت اندیشانه دارد و حال آن که در تلقی فرهنگی از روشنفکری, اهتمام بیش تر معطوفِ حق و باطل و رویکرد بیش تر حق طلبانه است.۶)
واژه روشنفکری در فرهنگ فارسی
آن چه تاکنون گفته شد, معطوف به واژه Intellectuel و بستر تاریخی و معنایی بود که در آن رشد کرد و بالید. اما ما به ازای فارسی آن, یعنی روشنفکر در مملکت ما, خود حکایت دیگری دارد. به گونه دقیق معلوم نیست که واژه (روشنفکر) نخستین بار در کجا و از سوی چه کسی مورد استفاده قرار گرفته است. ولی گویا در آغاز میرزا آقاخان کرمانی اصطلاح (منورالعقول) را برای دشمنان خرافات و طرفداران تجدد و قانون به کاربرد که هم به روشنگری و روشن اندیشی اشاره داشت و هم به کاربرد عقل. اما این کلمه سپسها به (منورالفکر) در دوره مشروطه به این نام ترجمه شد (دانشنامه سیاسی) تغییر نام داد و فرهنگستان ایران در زمان رضاشاه که سعی در عربی زدایی داشت واژه (روشنفکر) را به جای آن آورد.۷
این نکته نیز از دید شماری پوشیده نمانده که میان روشنفکر و دانش آموخته, فرق است. روشنفکر, دانش آموخته هست, اما هر دانش آموخته ای روشنفکر نیست. دانش آموخته ها, دستِ بالا, پخش کنندگان کالای روشنفکری اند و نه به ناگزیر روشنفکران نوآور و مولد. روشنفکران حقیقی آنانی هستند که تولید و ابداع بر عمل شان غالب است.۸
آن چه آمد تنها گوشه ای و شمه ای از دیدگاه ها در تعریف و بیان ماهیت روشنفکری بود که باز هم می توان بر آن افزود. پیداست هر صاحب دیدگاهی, نظر به گونه برداشت و دریافتی که از خود و کارش دارد, تعریفی ویژه از روشنفکری ارائه می کند.
از مجموعه تعریفهایی که درباره روشنفکری در دست است می توان نمودارهای اصلی آن را چنین به شمار آورد:
۱. خاستگاه نخستین روشنفکری در معنای خاص آن, مغرب و در سده های ۱۷ و ۱۸ میلادی است.
۲. در حوزه روشنفکری, عقل از منزلت و شأن بالایی برخوردار است.
۳. انسان گرایی, تفکر آزاد و تکیه بر تجربه از دستاوردهای آشکار روشنفکری است.
۴. روشنفکری, درآمیخته با کار فکری و جست و جو, آفرینش اندیشه های جدید است.
۵ روشنفکری به طبقه خاص, بستگی ندارد.
۶. راه نجات جامعه, حاکمیت جریان روشنفکری است.
۷. روشنفکری در صحنه های اجتماعی, فرهنگی, سیاسی و اقتصادی جامعه, حضوری اثرگذار دارد و شیوه های زندگی جدید را عرضه می کند.
۸. وضع موجود را مورد نقد قرار می دهد.
۹. در قلمروی ارزشها و مفاهیم کلی گام بر می دارد.
۱۰. جلوتر از نسل خویش است و راهنمای دیگران.
۱۱. به تولید دانش کمک می کند.
۱۲. فضای آسان گیری و برتابیدن نظریه های گوناگون و مخالف را پدید می آورد.۹
بدین ترتیب, واژه (روشنفکر) و (روشنفکری) با بار معنایی خاص خود از حدود یک و نیم قرن پیش وارد قلمروی فکری و فرهنگی جامعه های اسلامی, از جمله ایران شد. این واژگان و تعبیرها که خود از نیمه دوم قرن هفدهم و در جریان جنبش روشنگری وارد زبانهای اروپایی شده اند, به کسانی گفته می شده که از هرگونه نادانی و اطلاعات غلط بری و فارغ باشند و دستخوش هیچ گونه خرافه یا پیش داوری نباشند و اطلاعات خود را تنها از طریق نور عقل به دست آورده باشند.
درست است که پدیده روشنفکری در شرق و جامعه های اسلامی و در بین مسلمانان و ایرانیان, اثر پذیرفته از دگرگونیهای دوران اخیر در مغرب زمین است, به اندازه ای که واژه گزیده شده (روشنفکر) نیز, به طور دقیق برابر نهادی برای واژه فرنگی آن است همان گونه که بدان اشاره شد امّا باید اذعان کرد که در جامعه های اسلامی و شرقی, به تدریج, گروه روشنفکران و نهاد روشنفکری, پس از شکل گیری اولیه به سوی منطقه ای و بخشی شدن, گام برداشت. اگرچه همچنان در خاستگاهِ نخستین و بسیاری از عناصر و آموزه ها, خود را وامدار روشنفکری در غرب می بیند. آنان در آغاز, به سبب شیدایی و شیفتگی به تمدن غرب و دستاوردهای بزرگ آن, به جای آن که به تولید و گسترش فرهنگ و تمدن درون زا بپردازند, به گرته برداری و تقلید از تمدن غربی روی آوردند. این رویکرد, گرچه برای روشنفکران شرقی و اسلامی در آغاز, عیب به شمار نمی آمد; چرا که بهره گیری از دستاوردهایی که حاصل تلاشهای چند قرن اخیر غربیان است و به برپایی تمدن جدید و باشکوهی انجامیده است, به خودی خود, ارجمند و لازم است. اما واایستادن در همین مرحله و تنها به ترجمه مدرنیسم, بسنده کردن, آفتی بوده و هست که همواره جریان روشنفکری جهان سوم و کشورهای اسلامی را تهدید کرده و می کند. با این همه, نباید پنداشت که جریان روشنفکری غیر غربی, تمام و کمال دنباله رو جریان روشنفکری غربی است و هیچ گونه اصالت و تمایزی با آن ندارد. نقطه و نکته مثبتی که در این عرصه وجود دارد, آفرینشهای جدیدی است که در میان روشنفکران مسلمان و ایرانی شاهدیم, به گونه ای که امروز می توانیم مدعی باشیم که در کشورهای اسلامی, از جمله ایران, جریانی از روشنفکری بومی با مسائل, دغدغه ها و رویکردهای خاص, اگرچه به صورت نیم بند, سردرگم و متزلزل, شکل گرفته است (این مقوله را در بحث از روشنفکری دینی, پی خواهیم گرفت.)
صنف روشنفکران
یکی از پرسشهای مهم و اساسی جُستار روشنفکری آن است که آیا همه روشنفکران را می توان یک صنف دانست و در یک گروه مستقل جای داد, یا آن که گروه های اجتماعی مختلف, دارای دسته های گوناگونی از روشنفکران اند؟۱۰
این پرسش را به گونه ای دیگر نیز می توان مطرح ساخت: آیا میان روشنفکران, اختلاف موضع وجود دارد منظور اختلاف فردی نیست, اختلاف طبقه ای و صنفی و در مَثَل میان روشنفکران شهری با روستایی, دانشگاهی با حوزوی, مطبوعاتی با سیاسی و… در عناصر و اجزای تشکیل دهنده مفهوم روشنفکری و نیز چگونگی رفتار و معیارها تفاوت و دگرگونی معنی داری وجود دارد یا نه, همه آنان در عناصر و معیارهای خاص وجوه اشتراک و تشابه دارند؟
این بحث از آن جهت دارای اهمیت است که وقتی در بحثهای آینده درباره روشنفکر حوزوی سخن گفته می شود, می توان دو گونه موضع, ابراز نمود: دیدگاه اتحاد صنفی روشنفکران و دیدگاه چندگونه گی لایه های روشنفکری.
شاید بتوان در مقام اظهار نظر گفت: واژه روشنفکر و روشنفکری, گرچه در ماهیت و مقام تعریف, برخوردار از تعین و تحدید معنایی اند در تعریف آن, به تفصیل سخن گفته شد اما از دیگر سو, دارای یک نحوه تشکیک مفهومی و مصداقی نیز می توانند باشند. در مَثَل در ناحیه مفهومی می توان مرتبه ها, درجه ها, بالاترین حد و پایین ترین حد, برای روشنفکری در نظر گرفت و یا در جنبه مصداقی, برخی از گروه ها و نهادهای اجتماعی, برخوردار از ژرفایی فزون تری در میزان هم برابری و همخوانی با معیارها و قاعده های روشنفکری باشند. این می تواند قابل قبول باشد. اما این که از چشم انداز ذات تلاشها و تکاپوهای روشنفکری, میان گروه های اجتماعی, ناسانیهای مفهومی, ارکانی و قاعده ای باشد, به نظر می رسد موجب آشفتگی مفهومی و مصداقی در بازار روشنفکری بگردد, به گونه ای که دیگر نتوان درباره آرمان مشترک روشنفکران سخن گفت.
روشنفکری دینی
یکی از جُستارها و مقوله های پرچالش در حوزه مسائل روشنفکری, موضوع روشنکفری دینی است. آیا مفهوم روشنفکر دینی (ممکن) است یا (ناممکن)؟ در صورت امکان, آیا واقع هم شده است یا خیر؟
شماری, مفهوم روشنفکر دینی را مفهومی پارادوکسیکال (متناقض نما) می دانند, اگرچه شخص و فرد روشنفکر می تواند به هر دینی از جلمه اسلام, متدین باشد.
(همه روشنفکران دینی کشور ما مسلمانند و مهم این است که بدانیم روشنفکری دینی تحقق پذیر نیست چون نمی توان روشنفکر بود و کاملاً به مبانی عقلانیت التزام داشت و از سوی دیگر تعبد ورزید و دین داری کرد. )
در برابر این تفکر, شماری دیگر نه تنها مفهوم روشنفکری دینی را امکان پذیر و معنی دار می دانند که از نظر مصداق هم آن را در عرصه عینی و خارجی, به حقیقت پیوسته می دانند: اینان بر این باورند که روشنفکر دینی, خمیر مایه روشنفکری را که مبتنی بر عقل ورزی و حقیقت جویی است داراست و در عین حال, نسبت به دین هم بی تفاوت نیست:
(روشنفکری دینی طریقت روشنفکران دین دار است. مدرسه ای فکری است که هم از تجربه بشری بهره می جوید و هم از تجربه ی نبوی (ص) و هیچ کدام را در پای دیگری قربانی نمی کند و معتقد است که وحی کهن در دوران مدرن, همچنان چیزهایی فراوانی برای گفتن و آموختن دارد و انبان افادتش تهی نشده است. )
روشنفکر دینی, از دید کسانی که به امکان آن باور دارند, با هر قرءتی از اسلام, سازگار نیست, با قرءتی از آن درخور جمع است که:
۱. غایت گراست و بر این باور است که کلیه احکام و مناسک دینی در خدمت یک غایت متعالی, مانند کرامت انسانی (= تقرب به خدا = سعادت قصوی) است.
۲. نفی عقلانیت را با حربه ظنی بودنش برنمی تابد.
۳. میزان حق دخالت در دینداری دیگران را محدود می بیند.
۴. گرچه سنت را ارج می نهد, ولی دربست, سنتی و سنت گرا نیست.
۵ درک دینی پیشینیان را همان اندازه تحت تأثیر زمان و متوازن با مفروضات عصرشان می بیند که درک دینی امروزیان را.
از نگاه شماری, روشنفکری دینی پیشینه ای و پیشانی ای بلند دارد. از اعتزالیان گرفته که به عقل مستقل از وحی, آبرو و هویت دادند, تا صدر المتالهین شیرازی که توانست تجربه عرفانی و تفکر برهانی و تعالیم وحیانی را در کنار هم بنشاند و گمان باطل ناسازگاری تدین و تفکر را رسوا سازد.
باید دانست که روشنفکر دینی, تنهااز سوی سنت گرایان افراطی, مورد بی مهری قرار نمی گیرد, بلکه از سوی روشنفکران سکولار و لائیک نیز آماج انتقاد و طعن قرار می گیرد; زیرا:
۱. روشنفکر دینی در عرصه خصوصی و شخصی خود, مؤمنانه زندگی می کند.
۲. به خداوند و جهان آخرت باور دارد و در سلوک اخلاقی خود, به الگوهای دینی تأسی می کند.
۳. در عرصه های عمومی و پیوند و پیوستگی با دیگران نیز, به اخلاق دینی معتقد است و از آن مهم تر به ضوابط دینی پای بند است.
۴. خط مشی عمومی را بی شک متأثر از ارزشها و قاعده های دینی می بیند.
۵ ضمن آن که پای بست مطلق سنت نیست, اما سنت دینی را ارجمند می داند و علم به آن را رکن رکین روشنفکری می شمارد و علم و عمل روشنفکران سکولار را به همین دلیل مبتلا به کاستی و سستی می یابد.
۶. روشنفکر دینی, به معنویتی آزاد از دین, باور و التزام ندارد; چرا که مناسک, همواره قشر محافظ معنی بوده اند.
در یک کلام, در تفکر (روشنفکر دینی) عقلانیت و ایمان, حقوق انسانی و تکالیف الهی, آزادی فردی و عدالت اجتماعی, جزء جمعی و اخلاق دینی, عقل بشری و وحی الهی با هم, همزیستی مسالمت آمیز دارند. همین داعیه سترگ است که جایگاه روشنفکران دینی را در جهان اسلام به یک منزلت بی بدیل, دگرگون ساخته است. آنان از سویی به لحاظ وابستگی که به دین و سنتهای دینی دارند, به نوعی در جهان گذشته به سر می برند و از دیگر سو, به لحاظ درک و دریافت درستی که از جهان مدرن دارند, نمی توانند خود و جامعه خود را جدای از آن بدانند, از این روی, چونان پلی هستند میان دنیای قدیم و جدید. البته هم اینان نیز, در میان خود, دسته هایی برپا ساخته اند: گروهی بیش تر به جانب سنت دینی عطف نظر دارند و شماری جانب جهان مدرن را فزون تر پاس می دارند, اما همه این نحله ها و طیف ها در جریان روشنفکری دینی در این که: سنت در عین همه ارجمندی بایسته نقد و سازگارمندی با جهان جدید است, همداستان اند.
مفهوم حوزوی
واژه (حوزه) و (حوزوی) هم از آن مفاهیمی اند که به ظاهر آشکار و روشن جلوه می کنند, ولی رسیدن به کنه آنها, دشوار است. گرچه بسیاری از نهادها و حوزوی به تعریف این واژه پرداخته اند, ولی تاکنون در هیچ سند رسمی ملی و در سطح کلان مملکت, تعریفی دقیق, جامع و مانع برای حوزه و حوزوی ارائه نشده است.
همین امر, سبب گشته تا درهم آمیختگیها و کژتابیهای مفهومی و مصداقی در گفت و گوها, نوشته ها و کاربردهای این واژه ها, رخ دهد. این که واژه های (حوزه) و (روحانیت) از کی و کجا و به چه معنی وارد ادبیات علمی و فرهنگی کشور ما شده اند, نیازمند تحقیقی جداگانه است; اما آن چه که اکنون و در این نوشتار دارای اهمیت است, رسیدن به یک معنای مورد وفاق, گرچه به گونه اجمالی, است تا بتوان بر آن اساس, به تحلیل مقوله روشنفکر حوزوی پرداخت.
گرچه برخی به درستی میان سازمان حوزه و نهاد روحانیت فرق قایل شده اند۱۱; اما در این نوشته در یک مفهوم واحد و فراگیر سخن خواهد رفت, تا از درازگویی پرهیز شود. بنابراین, وقتی گفته می شود (روشنفکر حوزوی) منظور تنها کسانی که در سازمان حوزه های علمیه, به تحصیل و تربیت دینی اشتغال دارند, نیست, بلکه مفهومی است فراگیر, که افزون بر آن, دیگر گروه ها و دسته های روحانیت را نیز دربر می گیرد, مانند: نویسندگان, مبلغان, امامان جماعت و آنان که در اداره ها و نهادها انجام وظیفه می کنند.
البته باید شماری از کسان را که در گذشته زندگی خود, با روحانیت پیوند صنفی, یا آموزشی داشته اند; اما هم اینک در سلک این طبقه سلوکی ندارند, از زمره حوزوی و روحانی بیرون انگاشت, گرچه ملبس به لباس روحانی نیز باشند. از آن سو, کسانی, گرچه بدون لباس روحانیت, ولی همراه و همگام روحانیت اند و در عرصه های گوناگون با آنان هماهنگی و هم فکری دارند, باید در سلسله روحانیت به شمار آیند. این بحث از آن جهت اهمیت دارد که در مقوله هایی نظیر تاریخ روشنفکری حوزه و روحانیت, تبارشناسی روشنفکری حوزه, نقد روشنفکری در حوزه و مانند آن, بسیار کارآمد و گره گشاست.
در نتیجه مراد ما از حوزوی و روحانی در این گفتار, تمام کسانی اند که به گونه ای با نهاد روحانیت در پیوند ماهوی هستند و به عبارت دیگر, جزیی از اجزای پازل روحانیت به شمار می آیند و منظور از روحانیت, نهاد خاصی است که عهده دار امر دین به گونه فراگیر در جامعه است و دارای دیرینه ای و حد و مرزها و معیارهای ویژه خودش است که از هسته مرکزی تا یک طلبه جوان را در برمی گیرد.
روشنفکری حوزوی
پس از آن که در مباحث گذشته, به گونه فشرده, از مقوله: (روشنفکر) و (حوزوی) سخن گفتیم, اینک مجال آن فرا رسیده تا به لب لباب این نوشتار یعنی (روشنفکری در حوزه) بپردازیم. انبوهی از پرسشها و ابهامها بر این بحث حاکم است.
* مفهوم و معنای روشنفکر حوزوی چیست؟
* روشنفکری در حوزه, امکان پذیر است؟
* حدود و معیارهای روشنفکری حوزوی چیست؟
* خاستگاه روشنفکری حوزه کجاست؟
* چه آسیبها و آفتهایی روشنفکری حوزوی را تهدید می کند؟
و…
بی گمان, در یک نوشته ای با این حجم, نمی توان به همه آنها پاسخ داد, اما در حد امکان, نکته هایی که به روشن تر شدن بحث (روشنفکری در حوزه) کمک می کند اشاره می کنیم:
۱. روشنفکری حوزوی, ممکن یا ناممکن
نخستین پرسش در باب روشنفکری حوزوی آن است که آیا این اصطلاح, از چشم انداز منطقی و عقلانی, یک مرکب همخوان است, یا یک ترکیب ناهمخوان و ناسازگار؟ در بخش (روشنفکری دینی) گفته شد که دو دیدگاه رایج درباره این پرسش, یعنی امکان ترکیب (روشنفکری دینی) وجود دارد: گروهی آن را ناممکن و گزاره ای پارادوکسیکال می دانند و دسته ای نیز آن را نه تنها امکان پذیر که واقع شده می دانند.
طبیعی است که بحث از (روشنفکری حوزوی) از زیر شاخه های مبحث (روشنفکری دینی) به شمار می آید و سرنوشت آن به سرنوشت (روشنفکری دینی)گره خورده است.
به نظر می رسد داوری ما در باب ممکن بودن, یا ممکن نبودن (روشنفکری دینی) تابعی است از تعریفی که ما از (روشنفکر) و (روشنفکری) ارائه می دهیم. اگر ویژگی روشنفکری را تنها در آزاد اندیشی یا آزادفکری مطلق و رها مجسم کنیم, آن گونه که در خاستگاه نخستین خود در غرب چنین بود, ناگزیر این مفهوم, چندان با (دینی) بودن سرسازگاری ندارد, چنانکه در مهد اولیه خویش نیز, روشنفکری و روشنگری, جریانی بود در برابر سلطه مسیحیت کاتولیک که به حرکتهایی مانند قیام مارتین لوتر در آلمان و تجدید نظر خواهی در اعتقادات دینی و گریختنهای مکرر از حوزه اقتدار پاپ, انجامید و به گفته جلال آل احمد:
(کار این آزاد اندیشی در کار حضرات روشنفکران فرنگ, تا آن جا پیش رفت که به ارتداد کشید و بخصوص پس از آن آیه معروف مارکس که: مذهب افیون عوام الناس است و جالب این که روشنفکران ما نیز, بی آن که مقدمات و مؤخرات کافی برای چنین ارتدادی در دست داشته باشند, در این زمینه هم, مقلد صرف روشنفکر فرنگی درآمدند.)۱۲
اما همان گونه که پیش از این گفته شد, هیچ الزامی وجود ندارد که واژه (روشنفکر) با همان بار معنایی اش که سوغات فرنگ است, بدون در نظر گرفتن نیازها و اقتضاءهای اقلیمی, فرهنگی و دینی, وارد گفتمان روشنفکری ما شود. بلکه به عکس, منطقی و شایسته آن است که مفهوم و دایره معنایی (روشنفکری) در نسبتی درست و همه جانبه با مقوله هایی مانند فرهنگ, تاریخ, جامعه, سیاست, مذهب و دیگر عوامل اثرگذار, روشن شود.
اگر چنین شود, خواهیم دید که در جامعه سنتی و دین مدار فارغ از جنبه های ارزشی و مثبت و منفی آن تکون و ریشه دواندنِ مفهوم دین گریز و لائیک از روشنفکری, با دشواریهایی روبه رو خواهد بود. بنابراین, مفهومی از روشنفکری مراد است که در درون جامعه دینی و به عنوان برآیند مؤلفه های گوناگون آن شکل گرفته باشد. و با این توجه, می توان مفهوم (روشنفکری حوزوی) را هم مفهومی ممکن به شمار آورد, یعنی فردی که وابسته به سازمان و نهاد روحانیت است و دغدغه دین دارد; اما با این حال, نمی تواند خود را فارغ از دنیای جدید و باید و الزامها و نیازهای آن ببیند و همیشه در تک و تای ایجاد نسبتی درخور, میان سنتهای دینی با مفاهیم مدرن است.
۲. حد و مرزها و معیارهای روشنفکری حوزوی
شاید در بدو امر, بر این عنوان خرده گرفته شود که باز نمودِ حد و مرز برای روشنفکری به معنای پایان روشنفکری است; چرا که روشنفکری, باید خالی و فارغ از هرگونه دستور و حکم و بازنمودِ حد و مرز باشد. اما در پاسخ باید گفت که بیان حد و مرزها, جنبه توصیفی (discriptive) دارد نه معیاری و دستوری (normative) یعنی می توان از دیدگاه های اهل دانش و کاربردهای روشنفکری, معیارها و حدودی را برداشت کرد و آنها را برشمرد و این بدان معنی نیست که روشنفکری در این چارچوب, محصور بماند و در آینده در حد و مرزهایش, تحولی و تغییری پدید نیاید. بنابراین, به اجمال می توانیم پاره ای از شاخصه های روشنفکر حوزوی را چنین به شمار آوریم: (این ویژگیها, افزون بر ویژگیهای عام یک روحانی و حوزوی است.)
الف. وابستگی صنفی فعال به دستگاه و سازمان روحانیت: مراجع, مجتهدان, مدرسان و اساتید, نویسندگان و محققان, مبلغان, طلاب و…
ب. ناوابستگی تمامِ عیار به تشکیلات دولتی و نهادها و سازمانهای وابسته.
ج. آزاد اندیشی, خردورزی, آزادمنشی, پویایی و به روز بودن و برتابیدن دیدگاه های مخالفان.
د. نقادی سنت و وضعیت موجود.
ه. پرهیز از تعصب ورزی, قشری گری و پیروی بی چون و چرای سنت.
و. برخورداری از روحیه گفت و گو و طرح و بررسی عالمانه, مدققانه و بی طرفانه آراء و دیدگاه های دیگران.
ز. استمرار مطالعه و آگاهی یابی از آخرین دستاوردهای علمی و احاطه بر جریانهای سیاسی و فرهنگی.
به روشنی پیداست که تنها وجه تمایز میان (روشنفکر دینی غیر حوزوی) با (روشنفکر حوزوی) وابستگی گروه دوم به صنف و سازمان خاص است وگرنه از جهت محتوایی و موضوعی و نگرشی, آن دو وجوه مشترک بسیاری دارند. در حقیقت, روشنفکر حوزوی از پایگاه, خاستگاه و چشم انداز حوزه و روحانیت به مقوله های مورد علاقه روشنفکری دینی می نگرد و البته این را نیز نباید از نظر دور داشت که بخشی از بحثها, گفت و گوها و جستارهای حوزه روشنفکر حوزوی, مباحث درون صنفی است که روشنفکر حوزوی به عنوان یک عضو از این مجموعه, خود را به حق و به سزا می بیند تا در نقدگری پیوسته و تعالی جویانه آن, نقش آفرینی کند.
پرسش مهم که این جا رخ می نماید آن است که: روشنفکر حوزوی تا کجا حق دارد به پرسش گری, چالش گری و شک افکنی بپردازد؟ گرچه این پرسش درباره همه روشنفکران دینی نیز صادق است; اما از آن جا که وابستگی و پیوند روشنفکر حوزوی به دیانت و سنت, افزون است, درباره او از اهمیت فزون تری برخوردار است. در پاسخ این پرسش, دیدگاه های یکسانی وجود ندارد. اما به نظر می رسد که روشنفکری حوزوی, نمی بایست تا بدان جا پیش رود که آن چه را ابراز می دارد, می گوید و می نویسد به انکار اصول مسلم دیانت از یک سو; و نقض پایه های حوزوی از دیگر سو بینجامد. البته بازشناسی این که بیان چه دیدگاه هایی به چنین ویل خطرناکی فرجام می یابد هم, کار آسانی نیست و همین خطر می تواند دست آویزی قرار گیرد برای آنان که روشنفکری در حوزه را بر نمی تابند و درصددند آن را به هر بهانه ای نابود سازند. هم اینک افراد زیادی در جامعه ما وجود دارند که با کسوت روحانیت و داشتن پیوندهای عمیقی با سازمان روحانیت, از اندیشه هایی سخن می گویند و به دفاع از آنها می پردازند که به هیچ وجه با قراءتهای سنتی حوزویان همخوانی ندارد. به نظر می رسد بایسته است که در این باب, تا می توان از مدارا و تسامح فروگذاری نکرد. نمی توان ضربه یک اندیشه به ظاهر سقیم را بر پیکر دیانت, مُهلک تر از جلوگیری از نشر آزادانه افکار دانست. شاید تأکیدهای مکرر رهبری بر لزوم گسترش فضای آزاداندیشی, علم گرایی و روشنفکری در جامعه و بویژه در حوزه ها, بر همین دقیقه استوار باشد; چه آن که به هر حال, در هر فضای باز فکری, امکان طرح و بیان دیدگاه های سقیم و باطل نیز وجود دارد. بنابراین, می توان نتیجه گرفت که بایسته است فضای حوزه ها از هر جهت برای ارائه افکار حوزویانِ روشن اندیش که خالی از هرگونه بدخواهی و تنها جهت دانش افزایی, نقادی و اصلاح گری به نشر اندیشه خود دامن می زنند, فراهم آید, تا از این رهگذر و در سایه برخورد و سایش اندیشه ها, دانش و فرهنگ دین, اعتلا یابد و به باروری برسد.
۳. آسیب شناسی روشنفکری حوزوی
از آن چه ارائه گردید و به بوته بحث گذارده شد, می توان به این نکته نیز دست یافت و از آن آگاهی یافت که (روشنفکری حوزوی) را آفتها و آسیبهایی هم تهدید می کند. پاره ای از این آفتها عبارت اند از:
الف. معیشت طلبی و دولت زدگی.
ب. فرو رفتن به مباحث نظری و دور افتادن از عینیت جامعه و حوزه.
ج. زیاده روی در نقادی وضعیت موجود, تا مرز سست کردن پایه ها و ویران گری.
د. فراموشی رسالتها و هدفهای حوزه و روحانیت.
ه. ایستایی و واپس ماندگی از قافله علمی و جریانهای روزآمد فکری و فرهنگی جامعه و جهان.
و. سیاست زدگی و غوطه ور شدن در علاقه های سیاسی (دانش معطوف به قدرت).
ز. ناامیدی, کناره گیری و میدان را برای رقیب باز گذاردن.
ح. ترس و مرعوب شدن در برابر فشارهای مخالفان.
ط. بی توجهی به زمینه های اجتماعی, فهم عمومی و بسترهای مورد نیاز برای فرآیند روشنفکری حوزوی.
شاید به سبب بی توجهی و بی تدبیری شماری از روشنفکران حوزوی, نسبت به پاره ای از نکته های یاد شده, پروژه روشنفکری در حوزه, با چالشهای جدی مواجه شده است. روشنفکر حوزوی باید به خوبی بداند که آستانه انگیزش و هیجان حوزه ها و روحانیت, به مراتب پایین تر از عموم جامعه است; چه آن که حوزویان, خویش را یگانه پاسبان شریعت و عهده دار پاسداری از کیانِ دین و امور وابسته به آن می دانند و هرگونه حرکتی را که در جهت سست کردن پایه های دین ورزی مردم بینگارند, به شدت با آن برخورد می کنند, از این روی, نخست و پیش از هر عملی, روشنفکران حوزوی می بایست عالمانه, دقیق و همه سویه نظریه پردازی و حرکت کنند و تلاش ورزند با رفتار خردورزانه, اعتماد حوزه و روحانیت را به خود جلب کنند, تا عقاید و اندیشه ها و رفتارشان بر نیکوترین وجوه حمل گردد و از آن مهم تر, تلاش کنند تا زمینه های نفوذ و پذیرش جریان روشنفکری را در حوزه ها, فراهم آورند. از باب آن که (الناس اعداء ما جهلوا) آن گاه که مبادی نگاه روشنفکری در بطن و جان حوزه ها اشراب شد, به طور طبیعی, آنها نیز به نوبه و به میزان درک و دریافت خود, منادی و هوادار نهضت روشنفکری خواهند گردید.
بر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 