پاورپوینت کامل امام خمینی مقتدای روشنفکران دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل امام خمینی مقتدای روشنفکران دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امام خمینی مقتدای روشنفکران دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل امام خمینی مقتدای روشنفکران دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

خاستگاه (روشنفکری) به معنای رایج آن, غرب است. این اصطلاح در بستر تاریخی و دگرگونیهای سیاسی, اجتماعی و فرهنگی ویژه آن دیار شکل گرفته و با پیامدهای مثبت و منفی بسیار همراه بود. عنصر و جوهره اصلی حرکت روشنفکری, آزاد اندیشی و آزادفکری بوده است. گریز از سلطه و اقتدار پاپ, پرهیز از تعصب, مبارزه با خرافات, تجدید نظر در اعتقادات و…

در همین راستا, نقد کلیسا و مفاهیمی که به نام دین از سوی ارباب کلیسا طرح می گردید, انجام می گرفت. پس از راه یافتن اصطلاح (روشنفکری) به حوزه اسلامی, بویژه ایران, سه رویکرد در رویارویی با آن به وجود آمد:

۱. شماری بدون توجه به دوره شکل گیری این واژه و جریان در غرب و ویژگیهای اقلیم, فرهنگ, آیین و دین خود, روشنفکری به همان معنایی که در غرب ظهور و گسترش یافته بود و با همان قد و قواره ای که در غرب داشت, پذیرفتند, گرچه با آیین, آداب و رسوم ما, به طور کامل ناسازگاری داشت. اینان کار به این ناسازگاری نداشتند.

رویکرد دوّم, به نفی بی چون و چرای روشنفکری پرداخت و آن را ناسازگار با دین, بویژه اسلام و آموزه های آن اعلام کرد.

رویکرد سوّم, به تحلیل روشنفکری و دین داری پرداخت و با روشنگری و بررسی وجوه مثبت و منفی روشنفکری و با تاکید و تکیه بر وجوه مثبت آن, به جست و جوی ریشه های آن در اسلام پرداخت و به جایی رسید که روشنفکری اصیل بی غل و غش, در اسلام وجود دارد. از این روی, از روشنفکری اسلامی سخن گفت, ویژگیهای آن را بیان کرد و از رایَتی که او برمی افرازد, سخن به میان آورد و هدفها و برنامه های او که برابر نیاز زمان است و…

این جریان و این نگاه روشنفکران اصیل خود را به نسل جوان و فرهیختگان شناساند. از سید جمال الدین اسدآبادی سخن گفت, از عالمان روشن اندیش مشروطه و آنان که با فکر و اندیشه, به احیای اسلام و ارزشهای آن پرداختند و راه های برانداختن دستگاه ستم را نشان دادند و در این عصر و زمان به امام خمینی روی آوردند که ایشان را روشنفکر اصیل می دانستند.

در این نگاه, که به نظر ما دقیق است, امام خمینی, نمونه ای برجسته, والا, بی بدیل از طلایه داران روشنفکری اسلامی است, الگویی تمام عیار برای فرزانگان, هوشیاران, تحصیل کردگان و نخبگان جهان اسلام و مشعلی روشن فراروی مسلمانان.

آری, ما در عصری زندگی می کنیم که روشنفکری جاذبه های خاص ّ خود را دارد. جوانان تحصیل کرده, و حتی نخبگان, مسؤولان فرهنگی و حکومتی, نویسندگان و… تلاش می ورزند, نام شان در این لیست قرار بگیرد, کسانی که آزاد اندیش اند, آزاد فکری را پاس می دارند و با تاریک فکری درمی افتند و راه را برای حقیقت جویان می گشایند, با ستم و ستمکار میانه ای ندارند و در می افتند و هیچ گاه با ستم پیشگان بر سر یک سفره نبوده و نیستند و همیشه با محرومان بوده و هستند, عدالتخواهی راه و رسم شان است. بنابراین, شناساندن الگویی برابر با آموزه های اسلامی ضروری است. الگویی که ضمن داشتن همه جاذبه ها و کششهای وجوه مثبت روشنفکری رایج, آسیبها و کاستیهای آن را که بسیار است و سخت بازدارنده انسان از تعالی و رشد, نداشته باشد.

به عقیده ما مطالعه دقیق ویژگیهای امام در عرصه روشن اندیشی و فرزانگی, می تواند برای امروز جامعه اسلامی و جوانان, راه گشا باشد.

شناخت اصول و بنیادهای روشنفکری بنیادین, اصیل, زلال و سرچشمه روشنایی, در رفتار و کلام امام, در این مقال, کاری بس دشوار می نماید که از رفتار و گفتار او, جز روشنایی نتراویده و نمی تراود. به هر فرازی که انسان نظر بیفکند, راه روشنی را فراروی او می گشاید. و همین گشوده شدن راه های روشن بود که مردم ایران را به روشنایی بزرگ رهنمون شد, روشنایی که همه روشنفکران بینادل را به شگفتی واداشت.

با تقسیم ویژگیها و شاخصه های روشنفکری حقیقی و برخاسته از انسانیت انسان, به دو دسته عام و خاص ّ به پاره ای از آن اصول اشاره خواهیم کرد. با نگاهی به سیره و رفتار امام و همچنین سخنان و پیامهای آن بزرگوار, خواهیم دید که امام در هر دو بخش: هم شاخصه های روشنفکری عام ّ و هم شاخصه های روشنفکری خاص ّ و اسلامی در اوج و قلّه قرار دارد.

امام و مؤلّفه های روشنفکری عام ّ

شاخصه ها و مولفه های روشنفکری عام ّ را باید هر روشنفکری داشته باشد که قوام روشنفکری به آنهاست. وقتی کسی به تمام و کمال آنها را داشت, شایستگی آن را دارد که به طلایه داری مردم برخیزد و یا خود به خود در مقام طلایه داری قرار می گیرد.

البته ممکن است که کسانی با توجه به کشوری که در آن زندگی می کنند و یا مکتبی که مورد پذیرش آنان است, در جهت و هدف گیری هریک از آن اصول عام, با هم تفاوتهایی داشته باشند.

جلال آل احمد, برای معرفی روشنفکر به معنای عام ّ آن, نه به معنای خاص غربی آن, ویژگیهایی را بیان می کند, مانند:

(فرزانه, هوشمند, پیشاهنگ و رهبر و چون و چرا کننده و ناراضی از وضع موجود)۱

و در جای دیگر می نویسد:

(روشنفکر کسی است که در هر آنی به گردش امر مسلط خالی از اندیشه معترض است, چون و چراکننده است, نفی کننده است, طالب راه بهتر و وضع بهتر است و سؤال کننده است و نپذیرفتار است و به هیچ کس و هیچ جا سرنسپارنده است, جز به نوعی عالم غیب به معنای عام اش, یعنی به چیزی برتر از واقعیت موجود و ملموس او را راضی نمی کند و این دلیل است که می توان روشنفکران را دنبال کننده راه پیامبران خواند.)۲

مقام معظم رهبری نیز ویژگیهایی برای روشنفکر به معنای عام برشمرده است:

(آینده نگری, فرزانگی, هوشمندی, احساس درد در مسائل اجتماعی, چاره اندیشی برای درمان دردها, مردمی بودن, ضدّ ارتجاع, تلاش برای پیشرفت, دشمن شناسی, هدایت و رهبری مردم… .)۳

۱. انتقادگری و انتقاد پذیری: روشنفکر, اهل نقد است. کارش این است که سره را از ناسره بازشناسد و بشناساند. به پیرامون خود می نگرد, اوضاع را می بیند و کارکردها و آداب و سنتها و باورها را, آن گاه به نقد و بررسی آنها می پردازد. انتقادگری از نخستین ویژگیهای عام ّ روشنفکر مردمی است. روشنفکر چون دغدغه سعادت مردم را دارد, به نقد هر چیزی برمی خیزد که گمان می کند, راه انسانها را به سعادت می بندد. همان گونه که نقدگراست, نقدپذیر هم هست. جاده را یک طرفه نمی پیماید, زیرا هدفی جز رسیدن به حقیقت ندارد. در غرب نیز روشنفکری, با اندیشه انتقادی آغاز شد. روشنفکران, نهاد کلیسا و پاره ای از اندیشه های سست و خرافی ارباب کلیسایی رابه نقد کشیده و ردّ کردند.

نویسندگان فرهنگ جامعه شناسی زیر عنوان (نظریه انتقادی) پس از اشاره به مفهوم (نظریه انتقادی) می نویسند:

(بررسی انتقادی متونِ مذهبی, فعالیتی بود که به عنوان نوعی حربه مناقشات دینی در جریان اصلاح مذهبی نشو و نما یافت. در آن هنگام, نقد متون انجیلی به منزله قضاوتی منفی, امّا عینی در بابِ عمل دستگاه روحانی در نظر گرفته می شد. غرض از انتقاد, کشف مفروضات مستتر و برملا کردن بطلان دعاوی حجیت آن مفروضات و همچنین به طور ساده, پیدا کردن غلطها و اشتباهات بود… ).۴

اندیشه انتقادی روشنفکران غربی همواره در تحول بوده است. این اندیشه, با مسائل زمان و جامعه خود, به تلاش برمی خاست, تا راه کارهای جدید و مناسب را به دست آورد. چنانکه گفته اند و می گویند امروز در مکتب فرانکفورت, فرهنگ, بیش از اقتصاد اهمیت دارد. که این تعارض آشکار با اندیشه های پیش از خود دارد.

روشنفکر غربی امروز, به هیچ روی, سعی در مخدوش کردن چهره مذهب ندارد, بلکه بسیاری از آنها به آن روی خوش نشان می دهند و قضایای دینی را چون گذشته فاقد دلالت نمی شمرند.۵

بی شک ّ, اگر نقد دقیق, همه سویه, کارشناسانه, بدون حب ّ و بغض, برای روشن شدن حقیقت, صورت بپذیرد, نه تنها پیامدهای منفی نخواهد داشت که آثار مثبت فراوانی را نیز در پی خواهد داشت. نقد درست, اصلاح اندیشه ها و دیدگاه ها و باورها را در پی دارد و نیز اصلاح صاحبان اندیشه را.

نقد, مایه رشد و گسترش دانش و اندیشه است و جهل و نادانی را می زداید.

امام خمینی, این راه را پیمود. در اصل اندیشه بیداری را پراکندن, بدون پیمودن این راه ممکن نیست. ایشان, افزون بر عمل, در موارد گوناگون, از ضرورت انتقاد و انتقادپذیری, شرایط و ویژگیهای منتقد و آثار مثبت آن سخن گفته است۶ و به هنگام درس و بحثِ در قم و نجف از شاگردان خود می خواهد که به نقد دیدگاه و نظریه ای که ارائه می دهد, بپردازند. وقتی با سکوت شاگردان رو به رو می شود, می گوید:

(این جا مجلس درس است, مجلس وعظ و خطابه نیست).۷

در دوران رهبری و اوج اقتدار, از متفکران و روشنفکران اسلامی و مطبوعات انتظار داشت که به نقد کارکردها و اندیشه ها بپردازند. از جمله به هنگام طرح پیش نویس قانون اساسی, یادآور شد:

(الان یک پیش نویسی از قانون اساسی شده است… الان باید همه قشرها و شما روحانیون و همه روحانیون همه بلاد و همه روشنفکران اسلامی و همه متفکرین اسلامی, با دید اسلامی, برای جمهوری اسلامی, این قانون را بررسی کنند و نظر بدهند….)۸

نکته ای که امام در سخنان یاد شده به آن اشاره دارد, جهت گیری نقد است. بی گمان, جهت گیری نقد در هر جامعه ای, در چهارچوب هر عقیده, مرام و مکتبی, مختلف خواهد بود.

روشن است که پیروان مکتب لیبرالیسم, دیدگاه های باورمندان به سوسیالیسم را نخواهند پذیرفت و… هریک متناسب با افق دید خود, به نقد می پردازند. روشنفکران اسلامی نیز از زاویه اسلام و آموزه های آن باید به نقد و بررسی بپردازند و یا نقدی را بپذیرند و یا رد کنند که دارای چهارچوب بنیادین و دقیق هستند. اینان, مانند همه روشنفکران پیرو دیگر مکتبها حق دارند هرآن چه را سازگار با آموزه های اسلامی است بپذیرند و آن چه را ناسازگار با دین و مصالح مردم است ردّ کنند. هیچ کس نمی تواند و نباید آنان را وادار کند, یا از آنان بخواهد در چهارچوب مکتبی غیر از آیین خودشان چیزی را بپذیرند و یا رد کنند.

حوزه و قلمرو نقدِ امام خمینی, بسیار گسترده بود. در حوزه درس و بحثهای حوزوی خود, نقدهایی جدّی به اصولیان و فقیهان بزرگ داشت. و نیز خواستار طرح آزادانه دیدگاه های فقهی و اجتهادی گوناگون و نقد آنها در حوزه بود.۹ و پس از برپایی نظام اسلامی به کارکرد عالمان و فقیهان خرده می گرفت و آنها را در بوته نقد می گذارد و از آنان می خواست که به انتظارات مردم و نیازهای نظام اسلامی پاسخ دهند.

در حوزه معارف اسلامی و جریانهای فکری و فرهنگی تلاش می کرد که معارف اسلامی را از اندیشه های نادرست و ناروا و ناخالص بپیراید و نگذارد آن چه از اسلام نیست, با اسلام درآمیزد. نقد کتابِ اسرار هزارساله و تالیف کتاب کشف الاسرار, نمونه ای از نقد امام در این حوزه است.

امام, با نقد عالمانه و دقیق عالمانی که با دستاویز قرار دادن پاره ای از آموزه های اسلامی و شیعی, خود را از سیاست کنار می کشیدند و یا برپایی هر حکومتی را پیش از قیام مهدی (عج) قبول نداشتند, تحولی بزرگ آفرید و راه را برای نسل حاضر و نسلهای آینده گشود و اندیشه اسلامی را از فرو رفتن در غبار کهنگی و دور بودن از گردونه زندگی رهاند.

امام جریانهای فرهنگی موجود را نقد می کرد, به بوته نقد می گذاشت; امّا نه از نوع نقدهای بازدارنده و رکودآفرین, همانند سلفیه و نص ّگرایان اخباری و سنت گرایان متحجر که اینان خواهان بازگشت به گذشته اند, بدون گشودن روزنی به آینده روشن. امام به آینده چشم داشت و علم را می ستود, امّا مقهور تاخت و تازهای علم گرایان و تجربه گرایان نبود بلکه خواهان بازگشت به اسلام راستین بود. طرح اسلام اموی و آمریکایی در این راستا صورت گرفت.

موارد و حوزه نقد امام, یکی دوتا نیست و در یک کتاب و دو کتاب و چند کتاب نمی گنجد, دامنه ای بس گسترده و گونه گون دارد:

نقد کارکرد حوزه و حوزویان, جریانهای فرهنگی و سیاسی, نقد مواضع گروه ها, نقد غرب و شرق, کارکردهاو اندیشه ها, نقد کارکرد مسؤولان حکومتی, نقد سیاستهای بین المللی, نقد حکومتهای غیر اسلامی, نقد حاکمان مسلمان, نقد مراکز فرهنگی و تحقیقاتی و…

۲. خردورزی: انسان خردورز است که می تواند روشن بیندیشد و روشن اندیشانه دیدگاه های خود را طرح کند. انسانی که به خرد بهایی نمی دهد, راهی به روشن اندیشی ندارد. از این روی, خردورزی از شاخصه های مهم و ارکان روشنفکری است. این شاخصه از ویژگیهای دوره رنسانس نیست, بلکه پیش از آن نیز, در سرزمینها و جامعه ها و کانونهای فکری دیگر وجود داشته است. اما از آثار برداشت می شود و اهل نظر به این نظرند: در گذشته تاریخ, عقل گرایی در صدد انکار حقایق برتر نبود. انکار هر نوع معرفت فراعقلی و نفی یا تردید در ابعادی از هستی, که فراتر از افق ادراک عقل انسان است, از ویژگیهای عقل گرایی رنسانس به شمار می آید.

عقل گرایی جدید, تنها از یافته هایی که از راه مشاهده, آزمایش و تجربه به دست آورده در طرح و برنامه ریزی که هدف عقلانیت جدید است, بهره می گیرد. بنابراین, عقل گرایی جدید ابزاری بیش نیست, ابزاری که ما را در شکل دادن به جهان, آن گونه که دوست داریم یاری می رساند. عقل گرایی از نگاه آنان یعنی: انجام کارها بر اساس یک سازماندهی دقیق و علمی. برابر سازی آگاهانه و سنجیده و کارای ابزار و وسائل با هدفهای از پیش روشن و موردنظر.

بر اساس این تعریف, عقلانیت جدید, نوعی عقل عملی است. یعنی انسان به هنگام انجام کارها باید به محاسبات عقلایی و قوانین خود توجه داشته باشد. عقلانیت به همین معنی, هر چند قلمرو آن محدود است, امّا امام آن را پذیرفته و در رفتار و گفتار خویش, به گونه ای بازتاب داده است. سخنان ایشان در مقوله های گوناگون, بیانگر این پذیرش است. برابر سازی و سنجیدنِ عمل و گفتار ایشان با شاخصه هایی که برای عقلانیت برشمرده و بیان کرده اند, گواه این مدعاست.

امام, به گسترش دانش, بسیار بها می داد. خواهان این بود که از هر ابزاری در این راستا بهره گرفته شود و از هیچ کاری برای بالندگی و روشنایی گستری دانش, دریغ نشود.

بله, نهادهایی که دانش را می گسترانند, دانشمندان و فن آورانی که کاخ بلند دانش را استوار می سازند, آموزش و پرورش, کارشناسی و انجام کارها بر اساس آن, به کارگیری رسانه های شنیداری و نوشتاری برای گستراندن شعاع عقل و علم و زدودن و به زانو درآوردن دیوِ جهل, تحجر و جمود, از شاخصه های عقلانیت اند.

گفتار امام, درباره شاخصه های یاد شده و تاکید بر آن, بسیار است و جلوه های رفتاری امام در این عرصه, بسیار چشم نواز. و این چگونگی نگرش امام را به عقلانیت به طور کامل, از نگرش غرب جدا می کند. آن چه امام در این باره یادآور شده, حتی اگر بخواهیم فهرست آنها را بیان کنیم, در این مقال نمی گنجد.۱۰

تنها چیزی که یادآوری آن در این جا ضرورت دارد این است که: امام در همه شاخصه های عقلانیت, همانند مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی و… بر اسلامی بودن, درهم آمیختگی تخصص با تعهد, ناوابستگی, مصلحت مردم را در نظر گرفتن و… تاکید می ورزد. یعنی عقلانیتی که امام می پذیرد, در چهارچوب تعریف غربی آن نمی گنجد. به دیگر سخن عقلانیت جدید هدفهای امام را برآورده نمی سازد, زیرا که امام تنها بعد مادی در سامان دادن به امور را در نظر ندارد, بلکه او خواهان بِه سامانی کارها بر اساس ماده و معنی توأمان است. عقلانیت غرب را تا جایی می پذیرد که کارگشا باشد و بن بستها را بگشاید و راه حلی برای رفاه مردم و زندگی آنان ارائه دهد, اما این که بتواند سعادت آنان را برآورد, هرگز.

امام, گرچه عقلانیت جدید را در حوزه شناختِ گزاره های اجتماعی, و مسائل عرفی, روان سازی امور زندگی, برداشتن بازدارنده ها و گره گشایی از کار مردم, مانند: نظام اداری, روان سازی ترافیک, به کارگیری تکنیک و فن ّ, در عرصه های مورد نیاز, بهره مندی و به کارگیری تکنولوژی و… را می پذیرد, ولی, در این دایره نمی ماند و تنها به عقلانیت مادی, حتی در ریزترین کارها بسنده نمی کند, فراتر می رود و می اندیشد و بین عقلانیت مادی و معنوی پیوند می زند.۱۱

تلاش می ورزد, تمام نیروی فرد را به کار گیرد, تا برای زندگی فردی و اجتماعی, معنایی فرامادّی فراهم آورد و آن را به سوی متعالی رهنمون سازد.

امام, دانشهای جدید و عقلانیت جدید را می پذیرد و می ستاید, امّا به روشنی بیان می کند دانش و عقلانیتی که اسلام می خواهد این نیست و بین آن چه در غرب موجود است, با آن چه اسلام در پی آن است, فاصله بسیار است و باید تلاش کرد که دانشها وعقلانیت جدید, مهار شود و به توحید و علوم الهی برگشت داده شود:

(همه علوم طبیعی, همه علوم مادّی, لکن آن خاصیتی که اسلام از اینها می خواهد, در غرب از آن خبری نیست… آن معنایی که از علوم دانشگاه ها… و از علوم مدارس قدیمه ما می خواهیم همین معنی نیست که در سطح ظاهر الان هست و متفکرین ما همان سطح ظاهر را دارند و در آن [کار] می کنند و بسیار هم ارجمند است کارهای شان; لکن آن که اسلام می خواهد این نیست. آنی که اسلام می خواهد… این است که: تمام اینها مهار بشود به علوم الهی و برگشت به توحید بکند. هر علمی جنبه الوهیت در آن باشد, یعنی انسان طبیعت را که می بیند خدا را در آن ببیند, ماده را که می بیند, خدا را در آن ببیند, سایر موجودات را که مشاهده می کند خدا را در آن ببیند. آن که اسلام برای آن آمده است, برای برگرداندن تمام موجودات طبیعی به الهیت و تمام علوم طبیعی به علم الهی, و از دانشگاه ها هم این مطلوب است, نه این که خود طب را, البتّه طب ّ هم باید باشد, علوم طبیعی هم باید باشد, معالجات بدنی هم باید باشد, لکن مهم آن مرکز ثقل است که مرکز توحید است. تمام اینها باید برگردد به آن جهت الوهیت.)۱۲

سخنان یاد شده نمونه ای است که توجّه امام را به نهادهای علمی وآموزشی از یک سو و تاکید ایشان را به سطوح دیگری از عقلانیت می رساند. افزون بر آن, بیانگر آن است که همه جهان هستی می تواند متعلق شناخت عقل باشد, نه فقط جهان طبیعت, آن گونه که عقلانیت غربی و غربیان بدان باور دارند.

۳. زمان شناسی: تا زمان شناخته نشود, هر حرکتی در تاریکی است وقتی حرکت در تاریکی باشد, همیشه با بن بست رو به روست و راهی به پیش نخواهد گشود. از عناصر مهم و تشکیل دهنده روشنفکری زمان شناسی است. روشنفکری بدون عنصر زمان شناسی, ممکن نیست. زمان شناسی ابعاد و زوایای گسترده ای دارد. شناخت جامعه و مردم, جریانها و گروه ها, شناخت سیاستهای عصر, شناخت حکومتها, شناخت دوست و دشمن و شناخت ده ها پدیده دیگر از نمونه های بارز زمان شناسی است.

امام خمینی, برای این که زمان اش را به درستی بشناسد, بسیار تلاش ورزیده بود. در اصل, این گونه آگاهی ها را برای طلاب و عالمان دین ضروری و امری حیاتی می دانست. از این روی, از روزگار جوانی, بسیار جدّی بود که در جریان اخبار روز قرار بگیرد. روزنامه ها را می خواند, رادیوهای خارجی گوش می داد, از منابع مورد اطمینان برای باخبر شدن و آگاهی از سیاستهای داخلی و بین المللی استفاده می کرد.

چون آگاهی از سیاستهای داخلی و بین المللی را در سیر حرکت و هدایت گری مردم و نقش آفرینی در عرصه ها و صحنه های گوناگون لازم می دانست, از علما, مبلغان و حوزویان که با مردم سروکار داشتند و هدایت گری را سرلوحه کار خود قرار داده بودند, می خواست که از آن چه در ایران و جهان, بویژه کشورهای اسلامی می گذرد, آگاه شوند:

(روحانی و مبلغ و مجتهد, باید به مسائِل زمان خود, احاطه داشته باشد.)۱۳

(مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید: من در مسائل سیاسی اظهار نظر نمی کنم… آشنایی به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگِ حاکم بر جهان, داشتن بصیرت و دید اقتصادی, اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصادِ حاکم بر جهان, شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط ضعف دو قطب سرمایه داری و کمونیزم, که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می کنند, از ویژگیهای یک مجتهد جامع است.) ۱۴

آگاهی های امام, از زمان و اهل زمان بسیار گسترده است, که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

الف. جریانهای سیاسی: شناخت امام از جریانهای سیاسی, چهره ها و گروه ها بسیار دقیق بود. از این روی, در برخورد با برخی از این گروه ها و چهره ها, چه بسا مواضعی را برمی گزید که سرّ آن, حتی برای نزدیک ترین یاران وهمراهان امام روشن نبود. این ویژگی سبب گردید هیچ گروه و جریان سیاسی نتوانست تارهای نامرئی خود را در پیرامون امام بتند و در اندیشه و نگاه ایشان و یا در تصمیمهایی که می گرفت اثر بگذارد. امام هوشیارانه با جریانها و گروه های سیاسی رو به رو می شد که اگر این هوشیاری نبود, بی گمان ملت ایران به رهبری آن فرزانه, این سان نمی توانست از گردنه های سخت هراس انگیز و دشوار بگذرد.

موضع امام در برابر مجاهدین خلق, با این که شماری از چهره های سرشناس مذهبی و روحانی, با آنان همراهی می کردند و یا تلاش می ورزید, آنان را به امام نزدیک کنند, سخت شگفت انگیز و درس آموز است. در این باره انبوه خاطرات یاران و نزدیکان امام, راه گشاست.۱۵

ب. دشمن شناسی: امام دشمن شناس بود. این ویژگی رابه روشنی می شد از رفتار و گفتار و موضع گیریهای او در هنگامه های سخت دریافت.

چون دشمنان را می شناخت, به ایده ها, هدفها و منافعی را که به دنبال آن بودند, آگاهی داشت, تیرهایی که به سوی اسلام و انقلاب رها می شد, درمی یافت که از چه کمانی رها شده است. او مصداق و نمونه روشن این سخن نبوی بود:

(الا و ان ّ اعقل الناس عبد عرف ربّه فاطاعه و عرف عدوّه فعصاه)۱۶

در دوست شناسی هم ید طولایی داشت. چون شناخت اش از دوستان, بسیار دقیق و حساب شده بود, تا آخر از آنان در راه هدف مقدس خود, بهره مند شد و هیچ نغمه شومی را علیه آنان نپذیرفت و از آنان روی برنگرداند و به آنان بی مهری نکرد.

مقام معظم رهبری درباره این دو ویژگی برجسته امام می گوید:

(امام… در شناختِ دشمنها و دوستها, اشتباه نکرد. از اوّل دشمنها را شناخت و آنها را اعلام کرد و تا آخر هم در مقابل شان ایستاد و نیز از اوّل دوستها را شناخت و آنها را اعلام کرد و تا آخر نیز, از دوستی آنها منتفع شد.)۱۷

نمونه ها در این زمینه فراوان است, که به چند نمونه اشاره می کنیم: موضع امام در برابر تهاجم رژیم پهلوی به فیضیه در فروردین سال ۴۲.۱۸

موضع امام در برابر محدود کردن عالمان و مبلغان در خرداد ۴۲.۱۹

چگونگی آمدن امام از پاریس به ایران.

اینها نمونه هایی از دشمن شناسی بسیار دقیق امام است. از باب نمونه: از ایشان سوال شد با این که دوستان شما اصرار داشتند که از پاریس به تهران نروید, چون برای جان شما احساس خطر می کردند, چه چیز سبب شد که به ایران سفر کنید؟

امام گفت:

(من دیدم ایادی آمریکا, همه به من فشار می آورند که شما به ایران نروید. من فهمیدم که مصلحت در رفتن است و اصولاً هرچه آنها می خواهند و دوست دارند, عکس آن مصلحت اسلام و مسلمین است.)۲۰

ایشان, افزون بر این, سیمای نکبت آلود شماری از دشمنان خارجی و داخلی را نیز به ملت مسلمان ایران و مسلمانان جهان شناساند. از باب نمونه, ایشان, آمریکا۲۱, صهیونیست جهانی۲۲, کمونیزم بین الملل۲۳… دشمنان خارجی و زراندوزانِ پول پرست, مرفهان بی درد۲۴, متحجران و مقدس نماها۲۵ و فرقه های سیاسی چون: وهابیت۲۶ را دشمنان داخلی جهان اسلام, به شمار آورده است.

ج. شناخت جامعه و مردم: شناخت امام از جامعه و مردم ایران دقیق و کامل بود. با روح ملت آشنایی داشت. آن جریان زلال را که می توانست دگرگونی بیافریند می دید, همان چیزی که بسیاری از قیام کنندگان علیه شاه و آمریکا و به اصطلاح روشنفکران نمی دیدند.

امام به همراهی و همگامی مردم با حرکت و قیام, اعتماد و اطمینان داشت. در پاسخ کسانی که گفته بودند در لحظه های بحرانی نمی توان بر مردم تکیه کرد, گفته بود:

(مردم در پانزده خرداد صداقت خود را نشان دادند.)

و در پاسخ یکی از آقایانی که گفته بود: ما بمبی نداریم که بر سر شاه فرو بریزیم, واقع بینانه گفته بود:

(ما نیرویی داریم که به مراتب از بمب کارسازتر است و آن نیروی مردمی است.)

از این روی, با پشتوانه ای بس بزرگ و در خور تکیه و اعتماد, شاه را مورد خطاب قرار داده بود:

(کاری نکن که بگویم این مردم تو را از مملکت بیرون کنند.)۲۷

با همین شناخت دقیق از جامعه و مردم بود که این سخن دقیق و واقع بینانه را, که آثار فراوان و اسناد و مدارک, گواه آن است, گفته بود:

(روشنفکری که از جامعه ایرانی شناخت داشته باشد وجود ندارد).

امام, هوشیارانه کارنامه روشنفکران را مطالعه کرده بود و به این نتیجه روشن رسیده بود که این ناآشنایی آنان با مردم و جامعه است که به جای سود رساندن به مردم و جامعه, باعث زیان به آنان می شوند و عامل عقب ماندگی کشور را از قافله تمدن, سرچشمه گرفته از شناخت نداشتن روشنفکران از مردم و جامعه می داند:

(تمام عقب ماندگیهای ما به خاطر عدم شناخت اکثر روشنفکران از جامعه اسلامی ایران است. )۲۸

نکته باریک تر از مویی که هیچ گاه در بررسیها, حتی از سوی روشنفکرترین روشنفکران, لحاظ نشده و متأسفانه نمی شود, امام خمینی, افزون بر شناختهای یاد شده, شناخت نیازهای دینی و همچنین پرسشها و شبهه ها را نیز ضروری می دانست و بر این نظر بود که بایسته است پیام رسانان دین, که جزو روشنفکران به شمار می آیند, با آگاهی از نیازها, به مسائلی بپردازند که به پرسشها و دغدغه های مذهبی آنان پاسخ داده شود.

۴. آینده نگری: روشنفکری, یعنی هوشیاری و آینده نگری. روشنفکر, باید آینده نگر و هوشیار باشد که لازمه روشنفکری, هوشیاری و آینده نگری است. روشنفکر, به طور طبیعی, چیزهایی را می بیند که مردم عادی نمی بینند. او از سطح بالاتری به مسائل نگاه می کند; از این روی, جهت گیریهای اثرگذارانِ در فرهنگ و سیاست و اقتصاد را می بیند, مفاسد و مصالح کار آنان را باز می شناسد. دشمن را به هر رنگی که دربیاید, می شناسد. بر اساس این آگاهی ها, هوشیاریهای ویژه, وظیفه دارد زودتر از هرکس, وقتی خیانتی را دید و از جفای به حق ملت آگاه شد, سقوط را فهمید, فریاد بزند و خروش برآورد و مردم را علیه نابسامانیها, با قلم و سخن برانگیزد.

امام خمینی, از این ویژگی, در حدّ شگفت انگیز آن, برخوردار بود. او براستی در خشت خام آن می دید که دیگران در آیینه نمی دیدند. نمونه های هوشیاری و آینده نگری امام در زمینه مسائل فردی, اجتماعی و سیاسی بسیار است که می توان در فراز و نشیب زندگی سیاسی وی دید. در اصل, کارنامه او آکنده از هوشیاریها و آینده نگریهای ویژه و شگفت انگیز است. کشف توطئه بزرگ آمریکا در شب ۲۱ بهمن ۵۷, زیر لوای حکومت نظامی و لغو هوشیارانه آن, با دستور به مردم مبنی بر حضور هوشیارانه در خیابانها!

حرکت بهنگام از پاریس به سوی ایران و حضور قهرمانانه در میان مردم و خنثی کردن هزاران توطئه که در این تأخیر امکان داشت به وقوع بپیوندد.

نامه سراسر حکمت, هوشیاری و آینده نگری به گورباچف, رهبر و رئیس جمهور شوروی سابق.

این ویژگیهای آن فرزانه بزرگ, در کلام رهبری انقلاب این سان ترسیم شده است:

(امام خمینی, مردی حکیم, دقیق و برخوردار از ذهنیتی بالا, که قادر به پیش بینی بسیاری از وقایع بودند. اعتقاد داشتند که از آغاز نهضت, دست هدایت گر خداوند, انقلاب و اسلام را پیش می برده است.)۲۹

۵ اقدام و عمل: روشنفکر, یعنی کسی که در پرتو فکر روشن, حرکت می کند. روشنفکر تنها به حرف, نظریه پردازی و اندیشیدن بسنده نمی کند. اندیشه را با عمل می آمیزد و با عمل خویش, اندیشه را می گستراند و مرحله به مرحله به آن اوج می دهد. در عرصه ها و صحنه ها حضور می یابد و در عرصه حضور, اندیشه خود را اوج می دهد و می گستراند.

او خود را در برابر دردها و مشکلات مردم مسؤول می داند. پس از شناخت دردها, به درمان برمی خیزد.

روشنفکر, خود را به کارهای جزئی, فرعی و غیر اساسی مشغول نمی کند. و یا با انجام چندکار فرعی و جزئی مسؤولیت خود را پایان یافته نمی انگارد; چرا که روشنفکر دردمند است, دغدغه دارد, به سرنوشت کشورش, سربلندی و سعادت مردمان اش, بالاتر, انسانها می اندیشد.

امام, هم درد مردم و هم درمان آن را می دانست. این, موهبتی بود خدایی که هرکسی را خدا شایسته این موهبت نمی بیند. این که درد انسان, به جان انسانی فرو بریزد و به درمان برخیزد, انقلاب بزرگی است که هر روحی شایسته آن نیست. کسانی که مدعی روشنفکری اند, امّا از این درد در آنان خبری نیست, دروغ گویان و شیادانی بیش نیستند که باید نخبگان و فرزانگان, آنان را شناسایی و به مردم خویش بشناسانند; زیرا وقتی در وجود کسی درد نباشد و درد دیگران را درک نکند, به درمان برنمی خیزد. با این حال اگر ادعا کند و خود را در سلک روشنفکران دربیاورد, چون اهل عمل نیست, شیاد است; باید از او پرهیز کرد.

امام, اهل عمل بود. آن چه را دریافته بود, درصدد برآمد که پیاده کند. اندیشه روشن و پرتوگرفته از وحی, او را به این جا ره نموده بود که اقدام کند و به پا خیزد, دگرگونی بیافریند و دیگر روشنفکران را نیز برانگیزانند, تا عمل کنند, بویژه از روشنفکران مسلمان می خواست که در عرصه عمل حضور داشته باشند و در برابر دشمن بایستند.

(روشنفکران اسلامی, همگی با علم و آگاهی باید راه پرفراز و نشیب دگرگون کردن جهان سرمایه داری و کمونیسم را بپیمایند. و تمام آزادیخواهان باید با روشنگری, روشن بینی راه سیلی زدن بر گونه قدرتها و ابرقدرتها, خصوصاً آمریکا را به مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند. من با اطمینان می گویم: اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت می نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را, یکی پس از دیگری, برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.)۳۰

و می افزاید:

(روشنفکران اسلامی با وحدت و انسجام و احساس مسؤولیت و عمل به وظیفه سنگین هدایت و رهبری مردم, می توانند دنیا را در قبضه نفوذ و حاکمیت قرآن درآورند و جلو این همه فساد و استثمار و حقارت مسلمین را بگیرند و از لانه کردن شیاطین کوچک و بزرگ, خصوصاً آمریکا در ممالک اسلامی, جلوگیری کنند و به جای نوشتن و گفتن لاطائلات و کلمات تفرقه آمیز و مدح و ثنای سلاطین جور و بدبین کردنِ مستضعفان به مسائل اسلام و ایجاد نفاق در صفوف مسلمین به تحقیق و نشر احکام نورانی اسلامی همت گمارند و با استفاده از این دریای بیکران ملتهای اسلامی, هم عزّت خود و هم اعتبار امت محمّدی را پایدار نمایند.)۳۱

در نگاه امام, روشنفکر مسلمان کسی نیست که در کافه بنشیند و گپ فرهنگی و سیاسی با همگنان خود بزند, بلکه روشنفکر مسلمان کسی است که باید برای نجات مسلمانان چاره ای بیندیشد, به وظیفه سنگین رهبری و هدایت مردم, عمل کند, به تلاش برخیزد تا دنیا را به قبضه نفوذ و حاکمیت قرآن دربیاورد و از حرفهای بیهوده زدن بپرهیزد و…

اگر روی این ویژگیها, که امام برای روشنفکران مسلمان برمی شمارد دقیق نگریسته شود, به روشنی به دست می آید روشنفکران مسلمان, در جای جای جهان اسلام, در انجام وظایف خود کوتاهی کرده و در جایگاهی که باید باشند, نبودند.

بلکه شماری از آنان, با نوشتن و گفتن لاطائلات و کلمات تفرقه آمیز, برخلاف وظیفه روشنفکری خود عمل کرده و می کنند! وقتی این کارنامه شماری از روشنفکران مسلمان باشد, کارنامه روشنفکرانِ بی تعهد به اسلام, روشن است.

اینان, در برابر امام, که به پا خاسته بود تا از درد و رنج مردم بکاهد, ایستادند و دهن کجی کردند و به تخطئه او پرداختند!حرکت او را مشت در برابر درفش خواندند. منطق آنان درست همان منطق پیرمردهای عامی و متحجران حوزوی بود که پس از سرکوبی قیام پانزده خرداد و قدرت ظاهری شاه, بسیاری از آنان به این نتیجه رسیدند که باید با دستگاه کنار آمد و از ستیز و رویارویی با آن پرهیخت که کاری است بس دشوار! دستگاه همین را می خواست و جریان روشنفکری را با نفوذیهای خودش در بین آنان و به این سمت سوق می داد و این فکر را در بین آنان پروراند که این مبارزه مشت بر سندان کوبیدن است.

امّا امام که شاهد نابودی فرهنگ, مذهب, ملیّت, شرف, استقلال, و اخلاق مردم و کشورش بود و رژیم وابسته به قدرتهای بزرگ را عامل همه این تباهیها می دانست, به چیزی جز براندازی آن و حاکمیت عدل و حیات واقعی مذهب و حفظ شرف و استقلال و تکامل اخلاق جامعه اش نمی اندیشید. و با همه وجود در پی آن حرکت بود, تا به آن دست یافت.

روشنفکران بی عمل و لاطائلات باف, از بی عملی و سنگ اندازی خود عبرت نگرفتند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی که نتیجه کارکرد زیبای روشنفکران مسلمانِ ناب اندیش و بریدن از جریان لاطائلات باف بود, به جای همراهی و همکاری با مردم, یأس پراکندند و کارشکنی کردند, با دشمنان این مرز و بوم دست دوستی و همکاری دادند!

امام در برابر وسوسه های برخی از روشنفکران گریزان از عمل و اقدام و کارهای پرخطر و متحجرانی که مجاهدت در راه خدا را خسران می انگاشتند, از عمل و اقدام مردم مسلمان و خونی که پای هدف ریختند, سرسختانه دفاع کرد:

(ملت شریف ایران توجه داشته باشید که کاری که شما مردان و زنان انجام داده اید آن قدر گرانبها و پرقیمت است که اگر صدبار ایران با خاک یکسان شود و دوباره با فکر و تلاش فرزندان شما ساخته گردد, نه تنها ضرر نکرده اید, که سود زیستن در کنار اولیاءاللّه را برده اید و در جهان ابدی شده اید. و دنیا بر شما رشک خواهد برد, خوشا به حالتان).

امام, همیشه در میدان عمل بود. اهل عمل را می ستود. عمل گرایی را دوست داشت و از آن پشتیبانی می کرد. در برابر دشمنان ملت و مسلمانان, به حرف بسنده نمی کرد, از آوردگاهی سخن می گفت که بسیار سخت بود:

(اگر جهانخواران بخواهند در برابر دین ما بایستند, ما در برابر همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست, یا همه آزاد می شویم و یا به آزادی بزرگ تر که شهادت است می رسیم و همان گونه که در تنهایی و غربت, بدون اجازه از هیچ کشور و قدرتی, انقلاب را به پیروزی رساندیم و در جنگ متجاوزان را شکست دادیم, بقیّه راه را نیز به یاری خدا خواهیم پیمود و به وظیفه و مسؤولیت خویش عمل خواهیم کرد.)۳۲

۶. شجاعت و تصمیم گیری بهنگام: شجاعت و تصمیم گیری بهنگام از شاخصه های کلیدی و حیاتی روشنفکری است. حیات روشنفکر به این ویژگی است. روشنفکر بی این ویژگی, مانند دیده بانی است که دشمن را می بیند از هجوم آن با خبر است, اما از ترس نمی تواند تصمیمی بگیرد و خود را می بازد. بیان درد کافی نیست. هرچه درد بیمار شرح داده شود; اما به درمان او همت گمارده نشود, برای بیمار سودی ندارد. گام برداشتن بر اساس شناختی که روشنفکر از درد دارد, کارساز است. بویژه اگر درمان درد, به گونه ای گره خورده باشد با رویارویی با صاحبان زر و زور که کاری بسیار مشکل است و تنها با عنصر و گوهر شجاعت و نهراسیدن از قدرت دشمن می توان این راه را گشود. از این روی, این گونه نیست که هرکس دردمند و دردشناس شد, بتواند درمان هم بکند که درمان به عنصر شجاعتِ دردشناس بستگی دارد. کسانی بودند و هستند که می دانستند و می فهمیدند; اما دردها را در دل پنهان می کردند; چرا که اهل خطر نبودند. این گونه افراد در برهه های حساس از کار باز می مانند و نمی توانند بهنگام پا به میدان بگذارند و تصمیم گیری کنند.

امام, در زندگی پرحادثه و طوفانی خود, با حادثه ها و بحرانهای زیادی رو به رو بوده است; این حادثه ها, گواهی می دهند که او مرد حادثه ها بوده است. هم در مقام شناخت, هم در بیان حق و هم در رویارویی با بحرانها, شجاع بوده و هیچ گاه پروای آن را نداشته که بیان فلان حقیقت, چه پیامدهایی برای او دارد و چه سرنوشتی را برای او رقم می زند. امام با هزاران مانع, هزاران دشمن در راه ِکاری که شروع کرده بود, رو به رو بود. بازدارنده ها و دشمنانی که هر یک از آنها می توانست مرد شجاعی را از میدان به در کند.

امّا, او با شهامت وشجاعت, به رویارویی ادامه داد و در راه رسیدن به هدف, از هیچ خطر و تهدید نهراسید.

امام, در روزگاری که روشنفکران غرب گرا و پرمدعا و پر اسم و رسم که نام و آثارشان بسیار چشم پرکن بود, از بردن نام شاه بدون اعلیحضرت همایونی وحشت داشتند و تلاشها و پیکارهای امام و مبارزان همراه و هم فکر او را, بویژه پس از حادثه پانزده خرداد ۴۲, به گونه ای سفاهت می پنداشتند, با برّایی, روشنی و شجاعت تمام, از نابودی رژیم شاهنشاهی و بنیان گذاری حکومت اسلامی, سخن گفت و ذرّه ای نیز از آن کوتاه نیامد.

در ساحَتِ وجودی امام, ترس راه نداشت. این ویژگی را همه به پاخاستگان و قیام گنندگان به فرمان او, و ناظران و شاهدان, دوست و دشمن به خوبی دریافتند.

امام, پس از آزادی از زندان در سال ۴۲, در سخنرانی مسجد اعظم می گوید:

(واللّه من به عمرم نترسیدم. آن گاه که مرا از قم به تهران می بردند, آنها ترسیدند و من آنها را دلداری می دادم.)۳۳

و یا پس از پانزده خرداد و کشتار مردم, در منزل امام مجلس ترحیمی برپا شد. در این مجلس, مردم دردمند و داغدیده, شعار می دادند, فریاد می زدند. یکی از قاریان قرآن گفت: شعار ندهید.

امام پس از شنیدن این جمله گفت:

(این آقا را از مجلس بیرون کنید, مردم را کشته اند و در آن حرفی نیست, و آن وقت در شعار دادن حرف است. اگر مردم مظلوم و شهید داده, نتوانند این جا شعار بدهند, پس کجا شعار بدهند.)۳۴

و آن روز که مدعیان روشنفکری در خانه های شان, بر خورد می لرزیدند و در پی تفاهم و مصالحه با حکومت ستم شاهی بودند, امام فریاد برآورد:

(خمینی را اگر دار بزنند, تفاهم نخواهد کرد.)۳۵

و آن روز که وحشیانه ترین هجوم به مرکز روحانیت, یعنی فیضیه صورت گرفت, قوی ترین و بلندترین فریاد از حنجره پاک آن مرد الهی در گوشها و در فضای خفقان آلود ایران طنین افکن شد که گفت:

(شاه, یعنی غارتگری, هتک اسلام, تجاوز به حقوق مسلمین, تجاوز به مراکز علم و دانش.)۳۶

و شجاعانه پای فریاد و موضع بحق خویش ایستاد و گفت:

(من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مامورین شما آماده کرده ام, ولی برای زورگوییها و خضوع در برابر جباریهای شما حاضر نخواهم کرد.) ۳۷

نمونه های حیرت انگیز از شجاعت در کلام و عمل امام بسیار است۳۸ و در هر برگ از سخن و عمل او, شجاعت موج می زند.

اگر روشنفکر, بویژه روشنفکر اسلامی, از این ویژگی برخوردار بود, اثرگذار خواهد بود و شایسته جلوداری و اقتدای مردم به او و درس آموزی از مکتب فکری او, وگرنه نقش دیوار است.

۷. عدالت خواهی: روشنفکر هدفی دارد و شبان و روزان در پی به حقیقت پیوستن آن است. بی هدفی و در هر برهه ای به سویی شتاب گرفتن, در شأن روشنفکر نیست. سیاسی کاریهای زودگذر, جریان سازیهای ناهماهنگ با نیازهای مردم, کار روشنفکران انسان گرا و دردمند نیست.

روشنفکری هنگامی که در غرب آغاز شد, افزون بر انتقاد و انتقاد پذیری و… دغدغه عدالت نیز داشت; از این روی, شماری از اهل نظر به این نتیجه رسیدند که: تا کسی هواخواه عدالت نباشد و درباره فقرا و محرومان دغدغه نداشته باشد روشنفکر نیست.

این خود, جریانی را شکل داد و بسیاری را باخود همراه کرد. در برابر, شماری این گونه نمی اندیشیدند و می گفتند: لازمه روشنفکری عدالت خواهی نیست. جوهر روشنفکری آزادی خواهی و نوآوری است. رفاهِ در زندگی با روشنفکری ناسازگار نیست.

در جهان اسلام نیز, شماری از مدعیان روشنفکری با این که از عدالت و طبقه محروم می گفتند و می گویند, ولی خود در کمال رفاه زندگی می کردند و می کنند!

امام خمینی, شیفته عدالت بود. در تمام تلاشهای او, عدالت خواهی جلوه گر است. فقط شعار نمی داد, عمل می کرد. از رفاه و از زندگی ناعادلانه پرهیز می کرد. چه در هنگام تبعید و چه در دوران قدرت. این اصل را مراعات کرد که باید زندگی اش با پایین ترین قشر جامعه هماهنگ باشد.

در خوراک, پوشاک, مسکن و رفت و آمد ساده و بی پیرایه وی در هر دو مرحله زندگی, دگرگونی پدید نیامد.

محور حرکت و برنامه اش عدالت بود. عدالت از شعارهای اصلی نظامی است که با تلاش توان فرسا, معماری کرد.۳۹ به نظر او, انقلاب باید عدالت را نهادینه بکند و به گونه ای پایه های خود را برافرازد, که عدالت در آن پرتو افکن باشد و ستون زندگیها.

از مسؤولان نظام همواره می خواست که با این اصل بلند و بنیادین, برخوردی جدّی و کارساز داشته باشند, نه حاشیه ای.

ستایش امام از حرکتهای عدالت طلبانه و بیان جلوه های عدالت در جامعه, بسیار است و بس نکته آموزو راه گشا.

تلاشهای علمی و عملی او, همه برای استقرار عدالت بود و کارهای بسیاری در این راستا انجام داد. تشکیل جهاد سازندگی, کمیته امداد, بنیاد مستضعفان, بنیاد پانزده خرداد, بنیاد مسکن, و… بخشی از کارهای عدالت خواهانه وی بود و بخشی از کارهایی که از درد نابرابری می کاست و بر زخم کهنه فقر مرهمی بود.

امام توجه به فقرا و محرومان و بیرون آوردن آنان را از باتلاق فقر, از کارهای مهم انقلاب و نظام اسلامی می دانست و تاکید داشت که جهت گیری انقلاب و نظام, باید به سمت حمایت از آنان باشد:

(شما بیایید احکام الهی را اجرا کنید. باید قوانینی وضع شود که حقوق محرومین و فقرابه آنان بازگردانده شود, این وظیفه شماست. )۴۰

و نیز به کارگزاران نظام اسلامی هشدار می داد که مبادا در دام صاحبان ثروت و مکنت گرفتار آیند و حمایت از آنان را در برنامه های خود قرار دهند و به محرومان, توجهی نداشته باشند که این با سیره پیامبران و امام معصوم (ع) ناسازگار است.

و نیز به سیاستگذاران خارجی نظام سفارش می کرد: این توجه به طبقه محروم, نه تنها جزو سیاست داخلی که جزو سیاست خارجی ما نیز باید باشد.

امام, توسعه اقتصادی را, با همه اهمیت آن, در صورتی که ناسازگار باعدالت اجتماعی باشد, نمی پذیرد.۴۱ و از روحانیت می خواهد:

(البته آن چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید از تبلیغات دیگران از میدان به در روند, حمایت از پابرهنه ها ومحرومین است; چرا که هرکس از آن عدول کند, از عدالت اجتماعی اسلام عدول کرده است. ما باید تحت هر شرایطی, خود را عهده دار این مسؤولیت بزرگ بدانیم و در تحقق آن اگر کوتاهی کنیم, خیانت به اسلام و مسلمین کرده ایم.)۴۲

۸. مردم گرایی: مردم, در کانون توجه روشنفکر قرار دارند. او برای مردم تلاش می ورزد, خود را به آب و آتش می زند, سختیها را تحمل می کند, تا از سختیها و رنج مردم بکاهد. رنج مردم او را رنج می دهد, همیشه در پی آن است که مردم را از رنج برهاند و از مردم است, با مردم انس دارد و…

روشنفکر مردم گراست;یعنی به مصلحت و سعادت مردم می اندیشد. از دانش و تجربه اش برای بهروزی مردم بهره می برد از میان مردم برخاسته و هدایت آنان را سرلوحه کار خود قرار داده است.

روشنفکر مردمی به خوبی می تواند نیازهای مردم را بفهمد و به آنان بیاموزد که چگونه نیازهای خود را برآورند. دوست و دشمن مردم را می شناسد و به مردم می شناساند. شگردها را برای شان بازگو و تشریح می کند.

این ویژگی روشنفکر را ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست در مقایسه روشنفکران انگلیسی و فرانسوی این گونه بیان می کند:

(در انگلستان, روشنفکران کم تر از ما [فرانسویها] با اجتماع می جوشند, چون برای خود نوعی طبقه (

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.