پاورپوینت کامل برگهایی از یک تجربه مدیریتی در گفت وگو با حجه الاسلام والمسلمین استاد حاج سیدمحمد موسوی نژاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل برگهایی از یک تجربه مدیریتی در گفت وگو با حجه الاسلام والمسلمین استاد حاج سیدمحمد موسوی نژاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل برگهایی از یک تجربه مدیریتی در گفت وگو با حجه الاسلام والمسلمین استاد حاج سیدمحمد موسوی نژاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل برگهایی از یک تجربه مدیریتی در گفت وگو با حجه الاسلام والمسلمین استاد حاج سیدمحمد موسوی نژاد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
تجربه ها, دستاوردِ راه های پیموده شده, کارگشاند, روشنایی آفرین اند, راه می نمایانند, افقها را روشن می دارند, از راه های پرسنگلاخ, دُرشتناک, بی راهه ها, کژرویها و بیهوده کاریها پرهیز می دهند.
تجربه ها, ردِ گامهای مردانی که راه, ساحَت و یا سرزمینی را گشوده و یا دلِ شبی را شکافته, نقبی به سپیده زده اند, مشعلهای فرا راه اند, سنگ نشان, رایَتِ همیشه افراشته که انسان و کاروان انسانی را از ره گم کردکی, زمین گیری و گرفتاری در گردابهای نفس گیر زندگی می رهانند.
کاروانهایی که به سلامت و با کم ترین آسیب, بیابانهای قفر و دهشت انگیز را درنوردیده و از گردنه های دشوار گذر گذشته اند, و یا ملتها و امتهایی که به قلّه های سعادت و بهروزی و تعالی فرا رفته اند, بی گمان از تجربه های ناب, زلال و درخشان, بیش ترین و دقیق ترین بهره ها را برده و دقیقه های آنها را در مرحله به مرحله حرکتِ خود به کار بسته اند وگرنه از آنها نشانی در دست نبود.
تمدنها, بر تجربه های بشری استوارند. جامعه هایی که از اُفق آنها تمدن بردَمیده, در درازای حیات خود, هیچ چیز از تجربه های بشری را در عرصه ها و حوزه های گوناگون فروگذار نکرده اند. همه جا را رصد کرده و هر حرکت بنیادین, اندیشه آزمون شده, تجربه راهگشا, کانونِ گرم و شعله ای فروزان در دلِ تاریکی را به رصدگاه خود آورده و در کارگاه فکری خویش, همه زوایای آن را وارسیده و حرکت نویِ خود را بر آن شالوده بنیان گذارده اند.
حوزه های علمیه, که پشتوانه استوار برای حرکت اسلام ناب در تمامی دوره ها و روزگاران بوده و زلالی و رخشانی آن را همیشه و همه گاه تضمین کرده اند, از این قاعده مستثنی نیستند و بر این مدار می چرخند, یعنی همیشه و در همه روزگاران و آنات باید برای نو شدن و به اندیشه های روز آراسته گردیدن, از تجربه ها بهره برند, از برگ برگِ کارنامه درخشان کسانی که جویندگان دانش دین را دقیق آموزش داده, تربیت کرده و منزل به منزل آنان را سیر داده, تا به کمال رسانده اند.
آگاهی دقیق و همه سویه از چگونگی اداره مدرسه هایی که بر لَبِ برکه حوزه های بزرگ رویده, بالیده و به بار نشسته اند, برای دگرگونیهای بزرگ, کارساز و نقش آفرین خواهد بود.
حوزه های بزرگ شیعه, اگر بخواهند همچنان بر تارَک جامعه شیعی بدرخشند و اسلام ناب را که در مکتب اهل بیت جلوه گر است, به سینه ها جاری سازند و به کامهای تشنه بچشانند و همیشه طلایه دار و رائد امت اسلامی باشند, باید کسانی را که از هوش, دقت, همه سونگری, اندیشه روشن و پاک از رسوبات ارتجاعی و لبالب از آموزه های اسلام ناب اند, به کار گیرند, تا هرگونه تلاشی که از گذشته های دور تا امروز در راه اصلاح حوزه ها انجام گرفته و هرگونه اندیشه و طرحی که در میدان عمل, زیبا درخشیده و کارآمدی خود را نمایانده, رَصد کنند و پس از بررسیهای دقیق, در راستای تحول بزرگ از آنها بهره گیرند. و در این راستا, آنی از تلاش شبان و روزانِ کسانی که نقبی به روشنایی زده و دگرگونی در ساختارِ تعلیم و تربیت حوزه و مدرسه ای پدیده آورده و گروه هایی از طلاب جوان را درپرتو اندیشه, طرح و برنامه و سلوک اسلامی انسانی خود پرورش داده و شکوفانده اند, غافل نمانند.
مجله حوزه, که همیشه, از اوان شکل گیری تاکنون, تلاش ورزیده در جهت و راستای تحول بزرگ, گامهایی بردارد, در این شماره برگهایی از یک مدیریت موفق را ورق می زند و فرازهای زیبای آن را می نمایاند و در بخش پایانی, دانش آموختگان مدرسه موسوی نژاد, و پرورش یافتگان در حوزه اخلاقی و فکری مدیر این مدرسه, از بهره های علمی و معنوی که از مدرسه برده اند سخن می گویند و اوجها و زیباییهای آن را ترسیم می کنند.
(حوزه)
حوزه: جناب استاد از این که دعوت ما را برای این گفت و گو پذیرفتید, سپاسگزاریم. با توجه به این که حضرت عالی مؤسس این مدرسه بوده اید و بیش از چهار دهه مدیریت آن را نیز خودتان در دست داشته اید و در حوزه مشهد, به عنوان مدرسه ای موفّق در برنامه های درسی و تربیت اخلاقی طلاب, زبانزد است, بفرمایید چه انگیزه ای سبب شد به چنین کار بزرگی دست بزنید.
استاد: بسم اللّه الرحمن الرحیم. با این که بنده زیاد اهل ارتباط با بیوت و علمای حوزه نبودم, اما به لطف خدا توانستم بر این کار موفق شوم. چون به واقع, انگیزه ام خالص بود و نظر به هیچ چیزی نداشتم و کسی که صادقانه کار کند خدا کمک می کند.
من پانزده سال خوب درس خواندم و خوب هم تدریس کردم. از همان ابتدا, هر کتابی را که خواندم, به تدریس آن می پرداختم. یادم هست صرف میر که می خواندم بعد از آن که ده باب اول تمام شد, در حال خواندن ده باب آخر آن بودم, اما هنوز تمام نکرده بودم که از اول آن شروع به تدریس کردم.۱ و بعدها تا مکاسب و کفایه در حدّ مقبول تدریس داشتم. بسیاری از فضلای فعلی حوزه مشهد, در درس بنده شرکت می کرده اند. درس و تدریس ادامه داشت, تا این که مشکل جسمی برایم پیش آمد یکی ضعف شدید چشم و دیگر سردرد شدید به طوری که دیگر نتوانستم درس و تدریس را بدرستی ادامه بدهم. با خودم گفتم چه کار می توانم بکنم؟ آن وقتها مدرسه ها خیلی نظام و نظم درستی نداشتند. کسانی که وارد حوزه می شدند, با آن که خانواده هاشان امید داشتند افرادی به درد بخور و ملاّ بار بیایند و به درد اسلام و دین بخورند; اما چون بر مدرسه ها برنامه درستی حاکم نبود, بیش تر هدر می رفتند و ضایع می شدند.
یادم هست چند نفر از بازاریها را که می شناختم, بچه های شان را گذاشتند برای طلبگی, چند سالی که گذشت, دیدند موفقیتی ندارند, از مدرسه بردند کنار خودشان برای کار در بازار. اینها را که می دیدم رنج می بردم و علاقه پیدا کردم که اگر بشود مدرسه ای تاسیس شود, تحت نظم و برنامه درستی باشد تا افراد از تحصیل شان نتیجه بگیرند. اما هرگز فکر نمی کردم خودم به عنوان مؤسس و مدیر مدرسه باشم, چون شناخته شده نبودم; لذا به افرادی که در حوزه شناخته شده بودند و شخصیتی بودند, پیشنهاد تأسیس مدرسه می دادم.
مثلاً به آیت اللّه مروارید, رحمه اللّه علیه, گفتم: شما مدرسه ای راه بیندازید, کار داخلی آن با من; چون من درسها را بلدم, کاری هم ندارم می توانم خودم را وقف آن جا کنم و بر نظم و برنامه آن نظارت داشته باشم.
ایشان فرمودند: این کار, کار مراجع است. درست هم می گفتند چون قدیم هر مدرسه ای به نام یکی از مراجع بوده است; مثلاً در نجف مدرسه مرحوم آخوند خراسانی و…
به مرحوم حاج آقا حسین شاهرودی گفتم و همین طور به حاج آقای سیدان و دیگران پیشنهاد دادم; اما هیچ یک از اینان نپذیرفتند.
در یکی از روزها در مسیر منزل, نزدیک ظهر, با مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی, رحمه اللّه علیه مصادف شدم. با ایشان پیشنهادم را مطرح کردم که مدرسه ای ایجاد شود تحت نظارت و نظم برای این که وقت طلبه ها هدر نرود. ایشان فقط گوش کردند و هیچ نگفتند, تا این که از هم جدا شدیم. فردا ظهر که رفتم خانه, خانواده گفتند کسی در زد گفت: من جوادم. شما نبودید, رفتند. من عصر همان روز خدمت ایشان رسیدم. احوال پرسی کردند و فرمودند:
من آمدم به شما بگویم که این کار را خودتان بکنید. این فرمایش ایشان تصمیم جدّی ای در من ایجاد کرد.
شخصیت دیگری که مرا به این کار سوق داد, مرحوم آیت اللّه کوهستانی بودند. در یکی دو سال پیش از آن تصمیم, وقتی مشهد مشرف می شدند, من خدمت ایشان می رسیدم, ایشان هم از طریق افرادی من را شناخته بود که تدریسهایی در حوزه دارم.
من در جاهایی از جمله در مدرسه جعفریه درس می گفتم.
مرحوم شیخ غلامحسین تبریزی مدرسه جعفریه را دایر کرد و شرط کرده بود که طلاب این مدرسه در روز چهار درس باید داشته باشند: فقه, تفسیر, عقاید و حدیث. اینها جزو وقف نامه مدرسه است. در دوره اول عمل کردند و وسیله ی اجرای آن هم بنده بودم. آن زمان در همین خانه که الان مدرسه است می نشستم و با مدرسه جعفریه همسایه بودیم.
من در این مدرسه هر روز صبح, غیر از پنج شنبه و جمعه, پس از طلوع آفتاب درس تفسیر داشتم, بعد درس لمعه می گفتم و روز پنج شنبه و جمعه هم قسمت اول اصول کافی, بحث توحید را برای آنان تدریس می کردم که هم جنبه حدیث داشت و هم عقاید. این تدریسها چند سالی طول کشید و برای شاگردان مدرسه هم اثربخش بود. لذا آن دوره اول که حدود سی نفر طلبه داشت, هیچ ضایعات نداشت همه شان آدمهای بدرد بخور شدند.
خلاصه پیش مرحوم آیت اللّه کوهستانی از درسهای بنده صحبت شده بود و در سفری که به مشهد آمدند خدمت شان رسیدم. وضعیت من را پرسیدند. گفتم این درسها را می گویم. فرمودند: به ادبیات اینان هم برس. این نَفَس ایشان هم مانند نَفَس مرحوم میرزا جوادآقا تهرانی در من تأثیر گذاشت.
شخص دیگری که سبب تأسیس این مدرسه شد, صاحب همین خانه (مدرسه) است. وی فردی بازاری بود و اخلاص فوق العاده داشت. زیرا معمولاً آنانی که کارهای خیر انجام می دهند و مدرسه می سازند دوست دارند اسم شان برده شود. عکس شان را بزنند, خودشان می آیند در مدرسه و گاهی اظهار سلیقه می کنند و گاه باعث اختلال در مدیریت و آموزشهای مدرسه پیش می آورند; ولی این بزرگوار کوچک ترین توقع و دخالتی در امور مدرسه نداشت. حتی گاهی برای عمامه گذاری طلاب دعوت می شد, ولی اصلاً اعتنایی به این که این خانه را واگذار کرده است, نداشت. در خانه اش مجلس روضه داشت, توقع این که طلاب مدرسه به مجلس روضه اش بروند و از این گونه مسائل, اصلاً اهل این حرفها نبود.
خلاصه این مسائل دست به دست هم داد و در سال ۱۳۴۹ این جا تأسیس شد.
حوزه: به هرحال, اگرچه این مسائل دست به دست هم داد و این مدرسه بنیان گذارده شد, ولی انگیزه شما نقش اصلی را در شکل گیری و به حقیقت پیوستن این امر داشته است. هدف و دغدغه حضرت عالی, برای بنیان گذاری این مدرسه, که همانا جلوگیری از هدر رفتن استعدادها, برنامه ریزی برای رشد و بالندگی جوانان علاقه مند به دانشهای دینی و نظم دادن به درس و بحثِ دست کم شماری از طلاب تا از بی نظمی و بی برنامگی سرخورده نشوند و در نتیجه حوزه را ترک گویند و… مهم ترین عامل این بنیاد نو در قلب حوزه مشهد بوده است. که اگر درباره این عامل مهم بیش تر توضیح بدهید شاید راهنمایی باشد برای کسانی که توانایی دارند به این ساحَتها وارد شوند.
استاد: بلی. من ابتدا که وارد حوزه شدم, تحلیل ام این بود, من کمال را دوست دارم, کمال را هم در علم می بینم. علم هم یک مقدارش ساخته های انسانهاست. انسانی فکری کرده بعد هم دست به دست, زیاد شده و یک سلسله علوم شکل گرفته است. اما یک علم هست که خدا از عالم غیب فرستاده, مبلغین آنها هم یک سلسله انسانهایی هستند که ما بدون استدلال عقلی, بالفطره توی دلمان افتاده که معصومین هستند یعنی انبیاء و امامان(ع). این علم هم خالی از خطاست و هم معلمان معصوم اند. حالا از کجا می شود به این علم راه پیدا کرد؟ از طریق حوزه. وقتی آمدم داخل حوزه دیدم این جا هم رشته های گوناگون آدم را می خواهند این طرف و آن طرف بکشانند. از خدا کمک خواستم که کمک کند کوتاه ترین راه را پیش بگیرم که با متن قرآن و احادیث آشنا بشوم.
حرم علی بن موسی الرضا(ع) مشرف می شدم خدمت امام(ع) عرض می کردم: هیچ برای خودم پیش بینی نمی کنم, هیچ مقامی, هیچ نحوه زندگی را. حال آن که غالباً توی فکر افراد همین است که زندگی آینده چه می شود. خانواده می گوید: تو می خواهی ازدواج کنی, زندگی از کجا می خواهد تأمین شود, چکاره می خواهی بشوی. اما من به امام(ع) عرض می کردم: هیچی نمی خواهم, می خواهم بدانم شما برای ما چه آورده اید. روحیه ام این گونه بود. و دوست داشتم درس بخوانم چیزی یاد بگیرم و دیگران را هم تشویق کنم درس بخوانند و آشنا بشوند با منابع دینی و وقت شان را هدر ندهند.
چون حالتم این بود, دوست داشتم مدرسه ای ایجاد شود تا انسان بتواند در این راه قدمی بردارد, لذا دست تنها شروع کردم.
حوزه: از برنامه های مدرسه بگویید. نخست از نحوه پذیرش شاگرد و گزینش آنان. چه ملاکهایی برای این کار داشتید.
استاد: من گاهی با کسی که بنا داشت به این مدرسه بیاید و درس بخواند, مصاحبه می کردم. گاهی پیشنهادهایی به وی می کردم; یعنی کارهایی را بر عهده او می گذاشتم و از او می خواستم که تکالیفی را انجام دهد و بیاورد.۲ و به این صورت چند چیز را به دست می آوردم: علاقه اش بر طلبگی,۳ فهم و درک اش را, قدرت حفظ اش را, روحیه اش را. خلاصه با این کارها و رفت و آمدش به این جا این مسائل را به دست می آوردم.۴ اینها به تشخیص خود بنده بوده است, ضوابط کلی مدوّن برای این کار نداشته ایم.۵
حوزه: شرط تحصیلی داشته اید که افراد از چه مقطع تحصیلی وارد مدرسه بشوند.
استاد: خیر نبوده است, نه شرط تحصیلی و نه شرط سنی, بلکه میزان علاقه, قدرت فهم و سلامت نفس شرط اصلی بوده است.۶
سرمشق را امام صادق(ع) در آن حدیث عنوان بصری داده است. عنوان بصری چندین مرتبه خدمت امام آمد تا علم بیاموزد ولی امام برای این که علاقه مندی و روحیه اش را به دست آورد او را ابتداءً نپذیرفت.
لذا هرکسی که آمد هرچند استعدادش هم خیلی خوب باشد, نمی توان پذیرفت. همان گونه که گفتم ابتدا تکالیفی را برای فردی که مراجعه می کرد معین می کردیم بعضی افراد می رفتند و دیگر نمی آمدند. مثلاً گفته می شد برو فلان مطلب را حفظ کن و بیا. خوب بعضیها دیگر نمی آمدند, اما کسی که واقعاً علاقه مند به طلبگی است, اگر ده مرتبه هم رانده شود, دوباره می آید. این چنین فردی باید گزینش شود. حتی از میان کسانی که شرط سنی را ندارند و یا به شغل دیگری اشتغال دارند و می توانند به صورت پاره وقت شرکت کنند.۷
امام(ع) چندین مرتبه عنوان بصری را راندند. می خواستند ببینند از جاهای دیگر کنده و بریده می شود یا خیر؟ اما او مرتب به امام(ع) مراجعه می کرد. حتی داخل مسجد پیامبر(ص) رفت, نماز خواند و از خدا خواست تا قلب حضرت را نسبت به او مهربان کند. این بار که می آید امام(ع) کمی بر او ملاطفت می کنند و او هم خوشحال می شود. آن وقت امام(ع) وارد تعلیم و تربیت اش می شوند.۸
حوزه: از میان افراد پذیرش شده ریزش هم داشته اید؟
استاد: بوده است ولی خیلی اندک.
حوزه: بعد از پذیرش, مرحله دیگری هم برای سنجش افراد تازه وارد داشته اید؟
استاد: بلی. برای این افراد دوره صرف را خودم با آنان کار می کردم, تا اولاً, بتوانم روحیه شان و استعدادهای شان را دقیق تر به دست بیاورم و ثانیاً, برای آنان جهت دهی اولیه را داشته باشم.۹ استعدادهای شان که به دست آمد باید آنان را تقسیم کرد, چون از جهت استعداد متفاوت اند و همه شان را با هم نمی توان پیش برد. بر اساس قوت و ضعف استعداد به سه گروه تقسیم می کردیم.۱۰ زیرا آنان که استعداد قوی تری دارند, باید دست کسی سپرد که زودتر جلو بروند و ضعیف ترها آهسته تر و با مباحثه و کار بیش تر.۱۱ این برنامه سبب می شود تا استعدادها به پای هم معطل نشوند و هرکس با هر توانی که دارد جلو برود.
حوزه: فرمودید برای ورودیها درس صرف را خودتان می گفتید, چه کتابی متن درسی بود.
استاد: صرفی که من می گفتم با آن چه که متداول است, فرق داشت, نه (صرف میر) محض بود و نه (صرف ساده) یک درس صرف با روش خاص بود. روز اول به آنان گفته می شد تنها چیزی که لازم است بیاورید, یک دفتر و یک قلم است. دو کلمه به آنان درس می دادم; اما می گفتم که ده دوازده ساعت کار لازم دارد. به این نحو که علائم صیغه های فعل ماضی را به آنان می گفتم که چگونه چهارده صیغه می شود, بعد می گفتم بروید موادی و کلماتی که عربی است و در فارسی هم زیاد به کار می رود, پیدا کنید و صیغه سازی کنید و معانی اش را بفهمید. مثلاً (ذهبتُ) یعنی من رفتم. (ذهبنا) یعنی ما رفتیم. (ذهبتم) یعنی شما رفتید. خوب این را نسبت به ذهب یاد گرفتید سایر کلمات, مانند: نصَر, جلَس, سجَد و… مثل ذهب است بروید پنجاه کلمه را صیغه سازی کنید و بیاورید.۱۲
ییاد دادن این مطلب خیلی طول نمی کشد; اما برای شاگرد ده تا دوازده ساعت کار لازم دارد و تا یاد نگیرد نباید عبور کرد. فردا که می آید شاید چهل یا پنجاه واژه را درست کرده باشد; اما برای این که خوب یاد بگیرد و مسلط شود, بعضی وقتها این کار تا سیصد واژه ادامه می یافت. خلاصه این گونه کار با افراد تازه وارد به مدت سه چهار ماه جلو می رفت, تا درس صرف تمام شود و در ضمن شاگرد ارزشیابی شود.
حوزه: یکی از برنامه های سازنده و رشد دهنده برای طلاب, برنامه های جمعی است. در برنامه های جمعی استعدادها شکوفا می شود, افراد همدیگر را بهتر می شناسند, هرکسی به قوت و ضعف خود بهتر آشنا می گردد و مهم این که مسؤولان و برنامه ریزان و مربیان در می یابند که چگونه باید افراد را مدیریت معنوی کنند. آیا حضرت عالی برنامه های جمعی برای شاگردان داشتید؟
استاد: بله. یکی از برنامه های جمعی مدرسه شرکت در نماز جماعت بود که در ضمن آن آموزشهای دیگری نیز داده می شد.۱۳ اولاً به آنان عملاً آموخته می شد که در صف نماز مرتب و منظم شانه به شانه بایستند. ثانیاً آن که اذان و اقامه گفتن, خواندن تعقیب نمازها, صحبت بین دو نماز به شاگردان واگذار می شد و اینها جنبه آموزشی داشت. همین طور افرادی از همین شاگردان در سطح بالاتر این برنامه ها را تنظیم و مدیریت می کنند. یعنی هم شخص را تعیین می کند و هم نوع تعقیب خاص را و هم مشخص می کند که چه کسی چه مطلبی باید بین نماز بیان کند. که نوعاً آداب خوابیدن, آداب غذا خوردن, آداب نماز و… یعنی آداب اسلامی را بگویند که آسان هم هست و یا یک مسأله بیان کند.
نیم ساعت صبحها برنامه ی صبحگاهی است.۱۴ صبحگاهی عبارت است از سخنرانی بنده در موضوعات مختلف: اعتقادی, معنوی, تربیتی, اخلاقی و تفسیر دعاها, مثل دعای مکارم الاخلاق و… .۱۵
در برنامه صبحگاهی که با محوریت مسائل اخلاقی, تربیتی جلو می رود, دو نکته درخور توجه است:
۱. این که یک مطلب که گفته می شود, آنقدر ادامه پیدا کند تا در ذهنها خوب جا بیفتد.
هر روز مطلبی گفته نشود, باز روز بعد مطلب دیگر. مثلاً به مناسبت دعایی که خوانده می شد و موضوع حمد خدا در آن مطرح بود, شاید نزدیک دو ماه درباره حمد خدا بحث می شد.
۲. این که فرد سخنران هم باید ثابت باشد. اگر این گونه باشد تأثیرگذاری آن بیش تر است. علاوه بر آن, در این جا به شاگردان تأکید می شود که دو درس: صبحگاهی (درس اخلاق) و عصر (درس احکام) درس اصلی است و باید همه حاضر باشند و اصلی بدانند. حتی اگر در درسهای دیگر مثل ادبیات و… بی انضباطی یا ضعفی نشان دادند, خیلی سخت گرفته نمی شود. ولی نسبت به این دو درس هیچ گونه اغماضی در کار نیست. چون طلبه نخست باید خودش ساخته شود بعد به سازندگی دیگران بپردازد و نیز وظیفه اولیه اش آن است که احکام شرعی اش را به خوبی یاد داشته باشد. حتی برای این که طلاب با احکام بهتر آشنا شوند, بعضی از مسائل را استاد به گونه عملی آموزش می دهد مثل وضو گرفتن, تیمم کردن, تجهیز میت, ذبح گوسفند و… .
حوزه: شاگردان مدرسه شما اخلاقی بار آمده و می آیند و روی رفتار اخلاقی, بسیار اهمیت می دهند, به گونه ای که برای آنان گویا ملکه شده است. حضرت عالی سرّ آن را در چه می دانید و چه روش و برنامه ای را پیشه کرده اید که این چنین دستاوردی داشته است.
استاد: یکی همین جلسه صبحگاهی (درس اخلاق) و توجه دادن طلاب به این مسائل است که خیلی تأثیر دارد. الان چند جلسه است که خطبه علی(ع) در ذیل آیه شریفه: (ولکم فی رسول اللّه اسوه حسنه) توضیح و بیان می شود۱۶ که اساس دعوت انبیاء(ص) بر دو چیز است: یکی خداباوری و دیگر آخرت باوری. این دو مطلب باید خوب بیان شود و جا بیفتد. و نیز این مطلب باید خوب تفهیم شود که انگیزه و چشم انداز ما در زندگی, خوب خوردن و خوب پوشیدن نباشد. هدف زندگی درست و اجرای دستورهای خدای متعال است و توجه به این که دنیای دیگری داریم که باید به آن جا منتقل شویم. اگر این مسائل موردنظر باشد, قطعاً نسبت به دنیا جور دیگری فکر خواهیم کرد و از بسیاری راحتیهایش خواهیم توانست بگذریم. در جلسه های صبحگاهی از این بحثها خیلی مطرح می کنیم.
مثلاً باب حب دنیا را از (بحارالانوار) موضوع سخن قرار می دادیم. علی(ع) می فرمایند اگر توانستید پیامبر(ص) را اسوه قرار دهید و دیدگاه تان را نسبت به دنیا درست کنید موفق خواهید شد وگرنه (فَلا تَأمَن الهلکه) هیچ امنیتی در برابر هلاکت ندارید, زیرا (حب ّ الدنیا رأسُ کل ّ خطیئه) حب ّ خواب, حب ّ خوراک, حب ّ مسکن و… اگر اینها در دل آدم ریشه بدواند محال است بتواند خودش را نجات دهد.۱۷
حوزه: آیا غیر از جلسه صبحگاهی که هر روز به عنوان درس اخلاق بوده است, فرصتهای دیگری برای تذکرات اخلاقی ایجاد می کردید.
استاد: کسانی که یک کتاب را تا آخر پیش من خوانده اند, می دانند که من در لا به لای درسها, حتی درس ادبیات, به مناسبت تذکرات اخلاقی می دادم.۱۸
مثلاً صمدیّه که درس می دادم به این جا که می رسید:
إنارهُ العقل مکسوفٌ بطَوع هوی و عقلٌ عاصی الهوی یَزداد تنویراً
شاهد در (مکسوفٌ) است که باید (مکسوفهٌ) می آمد, ولی مونث از مذکر کسب تذکیر کرده است. این جا مقدار زیادی تذکرات اخلاقی می دادم: اگر کسی دنبال هوی و هوس برود عقلش پوشیده می شود و دیگر نورافشانی نمی کند; یعنی بین حق و باطل تشخیص نمی دهد. اما اگر کسی با هوای نفس مخالفت کند نورافشانی عقل بیش تر و بیش تر می شود تا جایی که گاه می تواند کوچک ترین خوبیها و بدیها را از هم جدا کند.
حوزه: از شاخصه های مدیریت حضرت عالی نظمی است که در مدرسه برقرار کرده اید و بی گمان نظم و سر وقت حاضر شدن طلاب سر جلسه درس, نیاز به راهکارها, برنامه ریزیهای دقیق و یک نوع رابطه معنوی بین مدیر مدرسه و طلاب دارد که الحمدللّه جناب عالی در این عرصه و به کارگیری اهرمهای کارآمد, موفق بوده اید. اگر ممکن است به بخشی از آن برنامه ها که فکر می کنید در نظم طلاب مدرسه اثرگذار بوده اشاره بفرمایید.
استاد: بلی افراد باید سر وقت حاضر باشند و نظارتی بر این کار باشد, حضور و غیابی بشود تا اگر افراد غایب شدند, مراجعه ای به دفتر بکنند و درباره عذرشان صحبت کنند.
اولین درس صبح, صبحگاهی است که همه در همه سطوح باید حاضر باشند و حضور و غیاب, انجام بگیرد. اما بعد از ظهر, با درس احکام۱۹ و عقاید۲۰ شروع می شود, ولی درس احکام سطحهای مختلف: یک, دو و سه دارد. و هر درس نیز حضور و غیاب خاص دارد.۲۱
برنامه ریزی شده بود که اگر شاگرد غیبت می کرد, فردا سر آن کلاس نمی توانست برود, مگر آن که به دفتر مراجعه کند و توضیح بدهد و عذرش را بگوید و نامه بگیرد. البته این نامه گرفتن برای شاگرد خیلی تنبیه روانی داشت. زیرا وقتی شاگرد مراجعه می کرد, اگر از آنانی بود که می دانستم غفلت کرده, ولی شاگرد خوب و منظمی است, همین که وارد دفتر می شد, روی یک تکه کاغذ نامه جواز ورود به کلاس را می نوشتم و به او می دادم, ولی دیگران چه بسا نیم ساعت در دفتر معطل می شدند و مورد پرسش قرار می گرفتند, تا نامه را دریافت می کردند. حتی اگر می گفت مریض بودم و دکتر رفته ام پرسیده می شد که ساعت دیگری نمی شد دکتر بروید؟ و… .
معتقدم در یادگیری درسها نیز نظم و انضباط باید باشد. لذا قبل از شروع درس جدید, از شاگردان سوال می شد که درس را فهمیده اند یا نه؟ تا درس را همه نمی فهمیدند, درس بعدی شروع نمی شد. و شاگردان باید درس را خوب می فهمیدند و یاد می گرفتند. اگر شاگردی تنبلی می کرد و یاد نمی گرفت, سخت مؤاخذه می شد. و یقیناً این سخت گیریها در نظم و فهم درس, به نفع شاگردان بود. لذا آن شاگردانی که مواخذه می شدند چون در کل به نفع خودشان می دیدند ناراضی نبودند.۲۲
حوزه: شاید بسیاری از مدیران مدرسه های علوم دینی, بخواهند و به تلاش برخیزند, تا نظم طلاب را نهادینه کنند و یک یک آنان را به مکارم اخلاق پای بند سازند; اما توفیق نیابند و یا روش آنان این نتیجه را ندهد. حضرت عالی برای آن که شاگردان مدرسه, به نگهداشت نظم و اخلاق پای بند شوند, چه شیوه ای به کار می گرفتید.
استاد: دو چیز در نظم و پایبندی افراد به اخلاق خیلی مؤثر بوده است: یکی همان جلسه صبحگاهی که در طول سال هر روز درباره شؤونات طلبگی و رعایت نظم و مسائل اخلاقی تذکر داده می شد.۲۳ و دیگر این که خود بنده مقید بودم منظم باشم و استادان مدرسه نیز همین گونه بودند.
حوزه: آیا به شاگردان شهریه و یا کمک مالی هم می کردید؟
استاد: خیر. البته ممکن است گاه گاهی برای افرادی که در وضعیت خاص بوده اند, کمکی می شده است ولی شهریه ای نبوده است. حتی اساتیدی هم که این جا درس داشته اند, نه آنان توقع کمک مالی داشته اند و نه چنین مساله ای وجود داشته است. اگر احساس کرده ایم که کسی نیاز به کمک مالی دارد, به صورت پنهان کمک شده, به گونه ای که دست چپ خودش هم خبر نشود.۲۴
حوزه: بالاخره نیاز طلاب یک جوری باید برطرف شود و از نظر هزینه زندگی, دغدغه کم تری داشته باشند.
استاد: مگر در گذشته ها شهریه بوده است؟ بنده وقتی طلبه شدم, اصلاً شهریه ای نبود. بعد از گذشت چندین سال در مدرسه ای رفتم که موقوفه داشت و مدیر باید اموال موقوفه را بین طلاب مدرسه تقسیم کند; چون موقوفه مال طلبه ای است که آن جا درس می خواند, طلبه ها اول ماه می رفتند و شهریه می گرفتند. اما من هرگز برای گرفتن مراجعه نکردم. میانه های ماه که می شد چون جلو اسم من برای امضا خالی بود, مدیر مدرسه من را صدا می زد و در ضمنِ امضاء, سهم مرا می داد.
به هر حال, در گذشته ها این طور نبوده که مرتب هر ماه شهریه باشد. علمای بزرگوار به همان مقدار خوراکی که از طریق خانواده فراهم می شده است, اکتفا می کردند و روزگار را می گذراندند. لذا توکل شان هم بیش تر بود. در حدیث وارد شده است:
(جبرئیل خزائن ارض را به پیامبر(ص) عرضه کرد. پیامبر(ص) فرمود: نمی خواهم. زیرا می خواهم یک روز داشته باشم که خدا را شکر کنم و یک روز نداشته باشم که صبر کنم و توکل داشته باشم. )۲۵
هرچه این شهریه ها را بیش تر کردند, رونق طلبگی کم تر شد و آن مشی و زی ّ طلبگی هم کم رنگ تر شده است. اگر بخواهیم فکر معیشت آینده بکنیم که چطور می خواهیم زندگی کنیم, بچه ها چگونه صاحب زندگی بشوند و… این امور, طلبه را از رشد تحصیلی و تکامل معنوی باز می دارد.
شما ببینید در همان حدیث عنوان بصری, امام(ع) فرمودند: تو باید اول حقیقت عبودیت را در وجودت پیاده کنی بعد دنبال علم بروی تا علم ات نافع بشود.
می پرسد حقیقت عبودیت چیست؟
امام(ع) می فرمایند:
اولاً آن چه در اختیار تو هست آنها را نعمت خدا بدانی و خودت را مالک چیزی ندانی, جوری خرج کنی که خدا راضی باشد.
ثانیاً (اللّه یدبّر بنفسک تدبیراً) اصلاً فکر نکن که فردا چه می شود, می خواهی ازدواج کنی, بچه هایت چه می کنند و… اینها را واگذار کن به خدا, وظیفه طلبه آن است که امروز اشتغال داشته باشد (بما أمرهُ اللّه و مانهاه) الان وظیفه فعلی را انجام دهد و امور آینده را به خدا تفویض کند.
الان ما جوری شدیم که گویا باورمان نیامده که رزق از جانب خدا تقسیم شده است و برای کسب علم وظیفه داریم تلاش کنیم و دنبال آن برویم سخن علی(ع) این است که:
(و أن طلب علم اوجب علیکم من طلب المال. ان المال مقسوم بینکم, مضمون لکم, قد قسَّمه عادل بینکم و ضمنه سیفی لکم به والعلم مخزون علیکم عند اهله قد أمرتم بطلبه منهم… )۲۶
و به راستی دانش جستن بر شما از مال خواهی واجب تر است. زیرا مال میان شما تقسیم گردیده و برای تان ضمانت شده است. عادلی آن را میان شما تقسیم کرده و ضمانت اش فرموده و به زودی با رساندن آن به شما وفا کند. دانش برای شما نزد اهل اش ذخیره است و شما به خواستن آن از ایشان مأمورید.
این مطالب را باید کسی باشد که به طلاب بباوراند, یعنی به صورت باور قلبی و ایمانی درآید.۲۷ اگر این طور شد, طلبگی با حقیقت و با لذت می شود.
حوزه: به گمان ما یکی از عوامل موفقیت این مدرسه در پرورش طلابی درسخوان, منظم و متخلّق, آن است که علاوه بر برنامه ریزی دقیق و حساب شده در مدرسه, حضرت عالی حضور تمام وقت و مدیریت و نظارتی شبانه روزی برای اجرای درست برنامه ها داشته اید. یعنی برنامه ریزی به تنهایی کافی نیست, بلکه حضور و نظارت و پی گیری است که این نتیجه ها را به بار می آورد.
استاد: درست است. من از وقتی آمدم این جا, آدم ناکارآمدی نبودم که به درد هیچ کاری نخورم. کارهای متعددی پیشنهاد شده, ولی نپذیرفتم. حتی آمدند و مدارسی را پیشنهاد دادند که شعبه ای از همین جا باشد و مدیریت آن با من باشد, ولی پاسخ من این بود که مدیریت همین مدرسه بس است, تا بتوانم به درستی و تمام وقت به این جا برسم.
به خاطر دارم یکی از طلاب که شاگرد ما بود, پیش از پیروزی انقلاب, چند سالی قم رفت. دو سه سالی بعد از پیروزی, در یکی از شهرستانها پدرش امکاناتی داشت و می خواستند مدرسه علمیه راه اندازی کنند. ایشان آمد پیش ما و درباره ایجاد مدرسه سؤالاتی می کرد. از جمله پرسید بسیاری از مدارس ابتدای تأسیس رونق خوبی دارد; اما به تدریج افول پیدا می کند, ولی مدرسه شما این طوری نیست همچنان موفق و پررونق مانده است, علت آن چیست؟
در جواب گفتم: بی عرضگی من; چون آن آقایی که مدرسه تأسیس می کند ابتدا کار را درست انجام می دهد; اما اندکی بعد جای دیگری به او پیشنهاد می شود. او هم به عُرضه خودش می بیند قبول می کند, جاهای دیگر هم همینطور, آن وقت می شود سه چهار کاره, طبعاً چنین شخصی نمی تواند حضور درست و اِشراف کاملی بر مدرسه داشته باشد; لذا کار عیب پیدا می کند و درست پیش نمی رود.
روش و اعتقاد من این است که مدیر مدرسه باید پیش از آن که طلاب بیایند و سر کلاس بروند, خودش در مدرسه حضور داشته باشد, بر رفت و آمد آنان نظارت کند و امور مدرسه را نیز تماماً ردیف کند. همان گونه که گفتم در این مدرسه هم صبح برنامه داشتیم و هم بعد از ظهر, صبحها با جلسه صبحگاهی و بعداز ظهرها از ساعت دو با کلاس احکام, برنامه ها شروع می شد. بنده صبح قبل از همه این جا بوده ام, نماز ظهر و عصر خوانده می شد می رفتم خانه و سریع برمی گشتم که ساعت دو این جا حاضر باشم, تا بتوانم یک کلاس را خودم اداره کنم و یا لااقل اشراف بر کلاس داشته باشم. بعد از ظهر وقتی از منزل به طرف مدرسه می آمدم برای آن که سر وقت به مدرسه برسم, سریع می آمدم و اگر در بین راه شاگردی صحبتی با من داشت, پاسخ نمی دادم. امّا وقت رفتن به منزل هر سؤالی را با حوصله پاسخ می دادم, چون زمان در اختیار خودم بود و نهایتاً مقداری دیرتر به خانه می رسیدم.
حوزه: آیا مدیرانی که مدیریت مدرسه ای را بر عهده دارند, به نپذیرفتن کارهای دیگر سفارش می کنید.
استاد: یکی از شاگردان خوب و ارتقاء یافته و فاضل این جا بنا شد یکی از مدارس را مدیریت کند. بعد از آن که مدیریت آن مدرسه را پذیرفت من به ایشان گفتم: مدیر هر مقدار که در مدرسه حضور داشته باشد می تواند مؤثر باشد. شما می آیید این جا درس می دهید به همین مقدار که برای تدریس در این جا وقت صرف می کنید, از حضور در آن جا باز می مانید و حضورتان در آن مدرسه کم می شود و این تأثیر منفی دارد. لذا ایشان تدریس این جا را رها کرد. تا این حدّ مصرّ بودم که وقتی کسی مدیر یک مدرسه است, حضور بیش تر و کامل داشته باشد.
حوزه: به نظر حضرت عالی, مدیر موفق چه ویژگیهایی باید داشته باشد.
استاد: علاوه بر علاقه و پای بندی به انجام وظیفه و اخلاص در کار و نیز حضور تمام وقت که قبلاً اشاره شد, یک مدیر خوب کسی است که بر مجموعه کارهایی که زیر نظر او انجام می شود, مسلّط و توان مند باشد و هرچه آشنایی و احاطه اش بر کارها بیش تر باشد, موفقیت اش بیش تر خواهد بود.
مثلاً اگر در مدرسه تا حدّ لُمعَتین شاگرد می پذیرد, هرچه استادی اش بر صرف و نحو و… بیش تر باشد در پرورش شاگرد موفق تر است.
حوزه: علاوه بر مدیریت اجرایی, صلاحیت علمی و خبرویّت تدریس نیز باید داشته باشد.
استاد: بلی, یکی از عوامل موفقیت مدیر تسلط بر درسهایی است که در آن جا تدریس می شود; زیرا بعضی وقتها برای استاد عذری پیش می آید و نمی تواند به کلاس بیاید, خوب درس که نمی شود تعطیل شود; مدیر, یا خودش یا از شاگردان خوب مدرسه یکی باید برود با آمادگی کامل کلاس را اداره کند و درس را بگوید. بدون آن که شاگردان احساس ضعفی در تدریس مشاهده کنند.۲۸
بعضی از شاگردان این چنین داشته ایم که آن قدر اشرافِ بر درسها داشته اند که در چنین مواقعی می رفتم سراغ شان می دیدم دارند مباحثه می کنند, می گفتم فعلاً مباحثه را کنار بگذارید و برای تدریس فلان کلاس بروید و اگر کسی نبود, خود من برای تدریس می رفتم. بدون آن که شاگردان احساس ضعف و کمبودی در درس ببینند. بلکه چه بسا با قوت بیش تر درس جلو می رفته است.
حوزه: به نظر حضرت عالی, بویژه با تجربه ای که دارید در مدرسه ارتباط مدیر با شاگردان چگونه باید باشد.
استاد: من همیشه در جمع شاگردان و در دسترس آنان بوده ام. هرگاه سوالی به لحاظ درسی, خانوادگی و… داشته اند می آمدند و من هم در حدّ توانم پاسخ می داده ام.۲۹ خودم را در یک اتاق و محل خاصی محصور نمی کردم که اگر شاگردی بخواهد چیزی از من بپرسد یا کاری داشته باشد, با مشکلی روبه رو شود. من هم به هر گونه ممکن پذیرای سؤالها و کارهای آنان بودم.۳۰
حوزه: آیا مدیر برای حفظ احترام و ابهّت لازم نیست در مدرسه حریمی برای خود داشته باشد.
استاد: خیر, حریم لازم نیست. حفظ ابهت و وقار بدون حریم هم می شود. انبیاء در عین این که با افراد مأنوس بوده اند و حریم نداشته اند, ابهت و وقارشان محفوظ بوده است.
در روایات داریم که چند صفت است که به جز به مومن واقعی داده نمی شود, یکی تفقّه در دین که بصیرت در تمام ابعاد دین است و دیگر حفظ سَمت است. یعنی همه جای زندگی اش همخوان باشد; ظاهرش با باطنش دو جور نباشد, در سخن یک جور و در عمل جور دیگر نباشد. اگر کسی این صفت نصیب اش شود در عین محشور بودن با افراد, ابهت و وقارش نیز حفظ خواهد شد.۳۱
حوزه: با توجه به مطالب حضرت عالی که ویژگیهای مدیر موفق را این گونه بیان کردید و از سوی دیگر گستردگی و بسیاری مدارس در مراکز و شهرستانها را شاهد هستیم, آیا حوزه می تواند پاسخ گوی نیاز مدارس با چنین مدیرانی باشد؟
استاد: خیر. یک دهم نیاز هم برآورده نمی شود; چرا که حوزه ها به فکر این نیستند که اول نیازهای داخلی خودشان به مدیر, استاد و… را تامین کنند, تا بتوانند طلاب مدارس را اشباع کنند, راضی نگه دارند, درست پرورش دهند, به درس شان و به تربیت شان برسند, بعداً به فکر تأمین نیازهای جامعه باشند.
اولویت نخست برای حوزه ها پرورش چنین نیروهایی برای خودش هست, تا آموزشها و تربیت صحیح طلاب استمرار پیدا کند. اساس حوزه آن است که اول خودش را حفظ کند. الان برای بعضی مدرسه ها هزینه می شود, ولی حاصل قابل قبولی ندارد چون مدیریت علمی و درسی و تربیتی درستی نیست. الان نوع مدارسی که بویژه در شهرستانها هست, مدیر و مدرّس خبره و صلاحیتدار ندارند.
حوزه: برای پرورش چنین مدیرانی چه برنامه ای پیشنهاد می کنید.
استاد: باید افرادی درس خوانده و متعهد را گزینش کنیم بفرستیم شیوه یک مدیر خوب و موفق را در یک مدرسه تجربه کند و از نزدیک کارآموزی ببیند.۳۲
یادم هست در مشهد قبل از این که شورای مدیریت تشکیل شود, مدیران پنج شش مدرسه, هرچند وقت یک بار, جلسه می گذاشتند. من هم گاهی می رفتم. مطالبی گفته می شد. از جمله گفته می شد: افرادی مدرسه ای را تأسیس می کنند و شاگرد می پذیرند; اما خودشان سررشته ای از طلبگی ندارند و یا مدیریت برای این کار ندارند, بعد از چند سال می آید اعتراف می کند که ما پنج شش سال زحمت کشیدیم, هزینه کردیم, ولی حاصلی نداشت. هرسال مدیر را عوض می کردند تا شاید بهتر شود, ولی ثمری نداشت. سخن این بود که چه عیب دارد پیش از این که این گونه هزینه ها بشود و افرادی در آن مدارس سرگردان و سرخورده شوند, فردی که می خواهد مدیر مدرسه بشود, به یکی از مدرسه های سابقه دار و موفق برود بگوید می خواهم یکی دو سال کمک شما باشم و در حقیقت کارآموز باشد.
خوب این از دو جهت فایده دارد, هم آن مدیر مدرسه کار بیش تری می تواند انجام دهد و شاگردان بیش تری بپذیرد, چون کمک کار دارد و دیگر آن که این فرد اداره موفق آمیز مدرسه را یاد می گیرد. آن وقت برود و مدرسه تأسیس کند. اما بدون آشنایی با مدیریت صحیح مدرسه و حتی گاه بدون آشنایی درست با درسهای مدرسه, روشن است که نتیجه ای از مدیریت او گرفته نمی شود.۳۳
حوزه: از اموری که بر ارتقا و رشد درسی طلاب اثر منفی دارد تعطیلات حوزه است. بر این مطلب همه اتفاق نظر دارند و در پی راه حل هستند, حضرت عالی تعطیلات را چگونه مدیریت کردید.
استاد: قوی و محکم در تعطیلات می ایستادم. اولاً مراسم شادمانی و عزاداری را ما تعطیل نمی کردیم, خودمان مراسم را برگذار می کردیم. در همین جلسه صبحگاهی, مدح می خواندیم و شیرینی پخش می کردیم. البته در این مناسبتها وقت صبحگاهی را از نیم ساعت به ۴۰ ۴۵ دقیقه افزایش می دادیم و در مناسبتهای سوگواری همین گونه, اما ایام تاسوعا و عاشورا و صَفر و رمضان, مراسم طولانی تر می شد و حتی سینه زنی هم در همین جا داشتیم. می گفتیم کجا می خواهید بروید هر جا بروید همین روضه و عزاداری است. همان کار را این جا انجام می دادیم. بعد به درس و بحث می پرداختیم.
شعار ما در تعطیلات این بود که: (مدرسه تعطیل است, اما درس تعطیل نیست). لذا ایام تعطیلی عمومی هم می گفتیم مدرسه بیایند, وقتی می آمدند می گفتیم مباحثه کنند و اگر اشکالی دارند از استاد بپرسند بعد هم بیکار که درست نیست باشند,۳۴ از استاد خواهش کنند یک درس برای آنان بگوید. و این شیوه برکات زیادی داشت. حتی افرادی در همین تعطیلات از بیرون مدرسه مثلاً از دانشگاه این جا می آمدند و برای شان درس و بحث داشتیم. خیلی از آنان علاقه مند شدند و در حوزه ادامه تحصیل دادند. بعضی هم الان دکتر و مهندس هستند و با ما مرتبط اند.
حوزه: مدرسه پنج شنبه و جمعه تعطیل بود؟
استاد: پنج شنبه ها تعطیل نبود, فقط جمعه ها تعطیل می کردیم.
حوزه: تعطیلات تابستان چطور؟
استاد: تابستان به طور رسمی تعطیل است; اما مدرسه باز است و افراد, درسها و کارهای متفرقه ای دارند. من هم تا اندازه ای نظارت می کنم. برنامه ای از طرف مدرسه نیست, ولی افراد بیکار نمی مانند.
حوزه: حضرت استاد! در این جا به موضوع دیگری می پردازیم که از پیش تر بحثی جدّی و موضوعی پر گفت و گوی میان حوزویان بوده است; تغییر متون درسی, در این باره نظر شما چیست؟
استاد: ما در مدرسه سالیانی است که بعضی کتابها را تغییر داده ایم.۳۵ درس صرف از کتاب جامع المقدمات گفته نمی شود. بلکه یک روش خاصی در صرف داشته ایم که الان هم در مدرسه متداول است.
حوزه: متن خاصی است؟
استاد: خیر. همان روشی که ابتدا در مدرسه تدریس شده است الان هم اساتید این جا به همان روش تدریس می کنند.
حوزه: کتابهای نحو در جامع المقدمات چطور؟ مناسب می دانید یا خیر؟
استاد: (عوامل فی النحو) و (عوامل ملامحسن) مناسب نیست و در مدرسه تدریس نمی شود. اصلاً کتاب (عوامل فی النحو) برای آشنایی طلبه با نحو برای اولین کتاب نحوی که می خواهد بخواند هیچ مناسب نیست, بلکه مضحکه است. طلبه ای که هنوز با نصب, جرّ, فاعل, مفعول, مبتدا, خبر آشنا نیست, چطور می تواند عوامل آنها و احکام آنها را بفهمد.
جلد دوم کتاب عربی آسان بسیار کتاب خوبی است. این جا نحو را با این کتاب شروع می کنیم و بعد کتاب هدایه و صمدیّه خوانده می شود. کتاب مبادی العربیه هم برای کمک درسی و اطلاعات بیش تر خوب است; اما به عنوان متن درسی خیر. هرچند که شاگرد ممکن است این کتاب را با استاد کار کند.۳۶
حوزه: درباره کتاب سیوطی چه نظری دارید؟
استاد: کتاب سیوطی عبارتهایش سنگین است; زیرا در مقام شعر, عبارتهایی را گنجانده است که برای درست کردن مفادش زحمت لازم است. دیگر این که نقل اقوال مانند: کما قال فی الکافیه و کما قال فی… , اینها برای کسی که تازه وارد ادبیات شده است, معنی ندارد, بلکه باید بر مطالب و قواعد نحوی که مورد اتفاق است متمرکز شود. در این سطح طلبه اقوال مختلف را لازم ندارد مثلاً اختلاف ابن مالک با ابن هشام به چه درد طلبه ابتدایی می خورد. چرا طلبه وقتش را تلف کند تا این عبارتهای مغلق به خاطر ضرورتهای شعری را درست کند و اقوال را بفهمد. به جای آن بهتر است متنی که با عبارت ساده, اصل مطلب را آورده و بویژه همراه با تمرین باشد, بخواند. به نظر من این مفیدتر است. به همین جهت در مدرسه به جای سیوطی, کتاب قواعد الاساسیّه قرار داده شد. قواعد الاساسیّه کتابی است که قبلاً تدریس نشده است, کتابی که تدریس شده باشد طبعاً اساتید اشکالش را بیان می کنند, اغلاطش را اصلاح می کنند و… این کتاب ابتدایی است یک بنده خدایی نوشته و طبعاً اشتباهاتی دارد, ولی در اصل کتابی است که مطالب نحوی را با عبارتهای ساده در دسترس می گذارد و تمرین هم دارد که طلبه با انجام آنها ورزیده می شود.
حوزه: برای ادبیات چه کتاب دیگری تدریس می شود.
استاد: باب اول کتاب مغنی, از این مختصرها به نام مهذب مغنی, یا مغنی الأریب و سپس باب رابع, از متن مغنی ابن هشام تدریس می شود, تا طلبه هم با عبارتهای مشکل آشنا بشود و هم اگر با چنین عبارتهایی در بعضی کتابها روبه رو شد از عهده برآید.
حوزه: با خواندن این کتابها دوره ادبیات عربی تمام می شود؟
استاد: وقتی این کتابها تمام شد برای آن که طلبه بر ادبیات خوب مسلط شود, درس تجزیه و ترکیب می گذاریم; یعنی وقتی که کتاب مغنی رو به اتمام است, پیش از آن که بخواهد معانی و بیان را شروع کند, چند ماه درس تجزیه و ترکیب کار می کند.۳۷
البته تجزیه و ترکیب مقداری در درسهای پایین تر هم هست. مثلاً استاد از شاگرد می خواهد که یک جمله از صمدیه را تجزیه و ترکیب کند. یا در امتحان جمله ای برای تجزیه و ترکیب داده می شود.
اما در درس تجزیه و ترکیب متنی از قرآن, حدیث یا خطبه نهج البلاغه کار می شود. و با این درس, دوره ادبیات عربی کامل می شود.
حوزه: برای درس معانی و بیان چه کتابهایی را مناسب می دانید.
استاد: ما چند سالی کتاب جواهر البلاغه را, که مثل قواعد الاساسیّه, انگیزه ما را یک مقدار تأمین می کند, یعنی عبارتها آسان است و تمرین هم دارد, جایگزین مختصرالمعانی کردیم. اما چون تمرینهای این کتاب زیاد است و لغت هم زیاد دارد, استادی که مسلّط باشد و بتواند آن را درست تدریس کند کم داشتیم, لذا کنار گذاشته شد و همان کتاب مختصر تدریس شد. البته افراد در کنار آن جواهر البلاغه را هم می خوانند.
حوزه: برای درس اصول چه برنامه ای دارید؟
استاد: در گذشته طلبه ها ابتدا کتاب معالم بعد کتاب قوانین را می خواندند, البته یک بخش کمی از آن, یعنی دو سه باب از مباحث الفاظش را, تا اول عام و خاص, می خواندند. مباحث عقلیه, که در جلد دوم است, اصلاً خوانده نمی شد. معالم نیز مباحث عقلیه ندارد, عمدتاً مباحث الفاظ است و مختصری اجماع و خبر واحد را بحث می کند.
در دوران طلبگی اتفاقی برایم پیش آمد که متوجه شدم معالم کتاب کامل و کافی برای آشنا شدن طلبه با مباحث اصولی نیست:
من درسها را خوب می خواندم خوب هم می فهمیدم; لذا از همان ابتدا هر کتابی خوانده ام تدریس هم کرده ام. یادم هست ابتدا که می خواستم درس رسائل شرکت کنم, درسی رفتم که وسط بحث اشتغال بود, ولی دیدم چیزی نمی فهمم, با خودم گفتم ابتدای بحث که برسد شاید بفهمم, ولی باز هم دیدم نمی فهمم. علت این بود که دیدم این حرفها هیچ جا بگوش من نخورده است و فقط در کتاب رسائل دارم می شنوم. رسائل بحر موّاج شیخ انصاری, با ذهن ضعیف طلبه, قبل از رسائل, جور در نمی آید.
به هر حال, متوجه شدم کتاب اصولی قبل از رسائل باید کتابی باشد که ولو به طور اجمال و فشرده, متناسب با مطالب و مباحث کتابهای بعدی باشد.۳۸ آن جا بود که دیدم کتاب (اصول استنباط) برای درس اصول قبل از رسائل مناسب است.
این کتاب اگرچه چند تا بحث سنگین هم دارد, که استاد باید زحمت بکشد, تا بتواند به شاگرد تفهیم کند, ولی کتابی تقریباً هم افق و موازی با کتابهای بعدی است. جلد اول آن تقریباً مباحث را به مانند کفایه جلو برده است و جلد دوم آن, مانند رسائل است; اما مختصر و موجز. لذا در مدرسه به جای کتاب معالم, کتاب اصول استنباط را متن قرار دادیم.
اگر چه که قبل از تأسیس مدرسه هم, من این کتاب را برای شاگردانم تدریس کرده بودم. همین طور کتاب اصول مظفر را کتاب درسی کردیم که تا مدتها ایراد و اشکال می کردند, ولی بعد دیگران هم پسندیدند و معمول شد.
کتاب حلقات مرحوم شهید صدر همان اول که چاپ شد, من گرفتم و بنا داشتم که مطالعه کنم و ببینم می توانم جایگزین کنم, ولی موفق به مطالعه کامل نشدم. البته در مجموع دیدم اطلاعات خوبی به شاگرد می دهد, ولی جای کتابهای اصولی را نمی تواند بگیرد.
حوزه: یکی از نیازهای جدّی در حوزه تدوین کتابهای درسی است در این موضوع چه پیشنهادی دارید.
استاد: پیشنهاد بنده آن است که یک گروهی بنشینند کتاب لمعه را به گونه عالمانه, تمام مباحثی که مربوط به إماء و عبید است, حذف کنند. این کار باید از اول طهارت تا آخر دیات صورت گیرد. چون وقت زیادی صرف خواندن همین مباحث می شود و الان هیچ موضوعیت ندارد. البته نمی گویم آنها را معدوم کنند, آن مباحث در کتابهای کتابخانه ای باشد, ولی در کتابهای درسی نباشد. اگر کسی این کار را بتواند انجام دهد خیلی کار بزرگی است.
من معتقدم کسی که می خواهد لمعه را تدریس کند, باید اطلاعاتی از کل فقه داشته باشد و تا اندازه ای از اجتهاد هم بهره ای داشته باشد والاّ نمی تواند خوب تدریس کند. بویژه مباحث وقت و قبله از کتاب صلاه و مبحث ارث.
حوزه: پیشنهاد دیگری در تدریس فقه دارید؟
استاد: متأسفانه الان معمول درسهای خارج بر آن است که استاد همان مباحث گذشته و پیشین را به صورت بیان مسأله, که از قبل معمول بوده است, بیان می کند. ولی کار استاد در درس خارج نباید این باشد که برای شاگرد مسأله واضح کند, بلکه باید شیوه و روش فقاهت و استنباط حکم را به شاگرد یاد بدهد. آن هم روی مسائلی بحث شود که جدید است. تا هم روش و سبک استنباط آموزش داده شود و هم مسائل جدید که نیاز به پاسخ گویی فقهی دارد, پاسخ گفته شود.
حوزه: درباره دیگر کتابهای درسی فقه, مانند کتاب مکاسب چه نظری دارید.
استاد: کتابهای دیگر نیز به بازنگری و تهذیب نیاز دارند. اما معتقدم تا متن درست و کامل و بهتری آماده نشده است و در اختیار قرار نگرفته و به تجربه درنیامده است, انتقاد کردن از کتابهای درسی موجود سودی ندارد, بلکه ضرر دارد.
حوزه: در حوزه بحث تخصصی شدن مطرح است نظر شما چیست.
استاد: به نظر بنده طلبه باید درسهایش را تا پایان سطح خوب و قوی بخواند, بعد به گونه کارشناسانه رشته ای را انتخاب کند. یعنی اولاً ببیند استعدادش چیست و ثانیاً در کدام رشته نیاز بیش تر است و افراد به اندازه نیاز به آن نپرداخته اند.
پیش تر گفتم که الان تأمین نیازهای داخلی حوزه زیاد احساس می شود. تربیت استادهای قوی و پخته که بتوانند طلبه ها را جذب کنند و آنان را در حوزه نگه دارند. همین طور مسأله مرجعیت آینده باید تأمین بشود که قوام تشیع به مرجعیت است. و الان کم تر در این زمینه کار می شود. البته در همه زمینه ها خلأ هست و نیاز شدید است. همه جا به دین شناس و دین آگاهی که در تعلیم و تربیت دینی توان مند باشد, نیاز هست.
حوزه: به موضوع مرجعیت اشاره فرمودید و این که باید این مهم همچنان با اقتدار و شکوه مند جلو برود. اما الان تعدّد مراجع شاید یک معضل محسوب شود.
استاد: این اشکال دیگری است و خطرناک هم هست. در گذشته معمولاً این گونه بوده است که یک مرجع شاخص می شده و در رأس قرار می گرفته است و علمای دیگر, اگر چه به لحاظ علمی شاید مبرّز بوده اند, ولی همین که یک نفر جلو می آمده, بقیّه بی حرکت محض بوده اند, ادعایی نداشته اند و به خود دعوت نمی کرده اند. اصلاً ما در تاریخ حوزه نداریم که کسانی برای مرجعیت کسی تبلیغ بکنند, یا کسی برای مرجعیت خودش تبلیغ بکند. همواره از پذیرفتن این مسؤولیت واهمه داشته اند, وقتی بار روی دوش شان می افتاده, به ناچار قبول می کردند. مثلاً معروف است که مرحوم بروجردی وقتی بار روی دوش شان افتاد, این مسؤولیت را به عهده گرفتند. بعد از این مرحله اگر کسی مخالفتی می کرد, یک جوری به او می رساندند که مخالفت نکند.
حوزه: این شکل و ساختاری که اکنون بر مدارس و درسهای حوزوی حاکم شده است; گذراندن ترم و واحد و امتحان و مدرک, می پسندید یا خیر؟
استاد: اینها برای حوزه ضایعه است. از مرحوم امام, رحمه اللّه علیه, یادم هست که فرموده بودند: سعی کنید نظام دانشگاهی از حوزه الگو بگیرد, نه این که نظام حوزه برود به طرف دانشگاه. همین طور یادم هست هفت هشت سال قبل, مرحوم آیت اللّه فاضل لنکرانی مشهد مشرف شده بودند, بنده و آقایان دیگر, شب شهادت امام عسکری(ع) برای دیدن ایشان و صحبتی که ایشان داشتند به دفترشان دعوت شدیم. ایشان در ضمن صحبت فرمودند: امتیاز حوزه این است که طلبه ها درس را برای فهمیدن بخوانند و مباحثه کنند, اما الان فهمیدیم که طلبه ها درسها را شب امتحان برای نمره می خوانند. آن مرحوم از این موضوع خیلی ناراحت بودند و تأسف می خوردند. به هر حال این امتیاز بزرگ را از حوزه می گیرند. امیدوارم آقایان نگذارند این امتیاز از دست برود.۳۹
حوزه: در پایان اگر توصیه ای برای حوزویان دارید بفرمایید.
استاد: دل نگرانی من این است که اگر تمام کسانی که الان در حوزه مشغول تحصیل هستند, به ثمر برسند و مفید فایده بشوند, باز هم بیش از نصف نیاز جامعه به طلبه, برآورده نمی شود. لذا لازم است طلاب جوانی که مشغول درس هستند تشویق بشوند که وقت شان را ضایع نکنند, شانه خالی نکنند و استعدادشان را جدّی بگیرند. آنان هم که مدتی در حوزه بوده اند, حوزه را رها نکنند و جاهای دیگر نروند.
و نیز در کنار تشویق به جدّیت در درس و بحث, کوشش شود تا جهات معنوی در آنها احیا بشود. به قناعت و زهد سفارش شوند. همچنان که این رویّه علمای سلف بوده است. در همان زمانها نیز رفاهیات بوده است.
راوی می گوید: به پیامبر(ص) عرض شد کسراها و قیصرها در کاخهای کذا و کذا هستند, ولی شما این گونه با رنج و زحمت زندگی می کنید.
حضرت فرمودند: روش ما همین است, سنّت ما همین است. دنیا را عرضه کرده اند ولی قبول نکردیم, نه این که دسترسی به دنیا نداشته باشیم.
امیرالمومنین(ع) می فرمودند: اگر من بخواهم نان از مغز گندم تهیه کنم می توانم, ولی روش ما این نیست.۴۰
کسی هم که آمده طلبه شده باید چنین باشد چون: (العلما ورثه الانبیاء) یعنی باید در شیوه زندگی نیز شباهتی به انبیاء داشته باشد. البته این سخت است. برای این کار تنها راه این است که هر روز بیست دقیقه تا نیم ساعت برای طلبه از این مسائل گفته شود. تصور نشود که هفته ای یک بار درس اخلاق کافی است, خیر. مثل کوبیدن چکش بر سر فیل است, هر روز باید این کار انجام بشود. هر روز باید شارژ بشود; زیرا نیاز به شارژ دارد. درس اخلاق اولاً هر روز باید باشد و ثانیاً یک استاد خودساخته و مهذب برای یک دوره طولانی در مدرسه, اخلاق بگوید.۴۱ دیگر این که استاد بحثهای اخلاقی تربیتی را آن قدر مکرر و با بیانهای گوناگون بگوید که در ذهن و باور طلبه جا بیفتد.
حوزه: از این که به ما مجال دادید که از تجربه هاتان بهره ببریم و ان شاء اللّه در اختیار اهل فضل, مدیران و طلاب سخت کوش و پرنشاط قرار بدهیم, کمال سپاس را داریم.
استاد: متشکرم.
پی نوشتها:
۱. فاضلی نژاد: استاد از آغاز کار طلبگی خود همواره هر درسی را که می گرفته, همان درس را برای هم کلاسیهای خود در حدّ یک استاد ماهر تقریر می کرده است و به تجربه دریافته بود که اثرگذاری شاگردان بر رشد علمی استاد به یک معنی کم تر از اثرگذاری استادان بر رشد علمی شاگردان شان نیست, از همین روی, همواره طلاب پر استعداد را تشویق می کرد که آن چه را درس می گیرند, بعد از مطالعه و مباحثه دقیق برای طلاب ضعیف تقریر کنند و در نقش یک استاد پخته به تعلیم دادن آنان بپردازند.
۲. فاضلی نژاد: مواد امتحانی استاد عبارت بود از حفظ شعری به نسبت, بلند با محتوای اخلاقی و مذهبی. حفظ مقدار درخور توجهی از قرآن, معرفی کتاب معینی از شهید مطهری یا شهید دستغیب, یا بزرگان دیگر و درخواست خلاصه نویسی آن, حفظ مقدار درخور توجهی از رساله توضیح المسائل یا رساله آموزشی. مصاحبه حضوری, روان خوانی قرآن کریم با تجویدی شرع پسند. البته پیش از انقلاب روان خوانی قرآن کریم با تجوید در برنامه امتحانی مدرسه مطرح نبود و از انقلاب به بعد وارد برنامه شد.
۳. باغستانی: پذیرش اولیه ما در مدرسه این گونه بود که استاد فرمود تا فردا صبح ساعت ۵/۷, که باید این جا باشید در سوره بقره هرچه فعل ثلاثی مجرد است پیدا کنید. آن شب تا نیمه های شب بیدار ماندم و کار را (فعلهای ثلاثی و مزید هر دو را) کامل درآوردم و پاک نویس کردم. برای این کار تا صبح تقریباً بیدار ماندم و صبح ساعت ۶ در مدرسه بودم. استاد آثار خستگی و بیداری را در من دید و گفت: فعلهای مجرد کافی بود. دست مرا گرفت و با خود به کلاس درس اخلاق برد. و مرا کنار خودش نشاند با این که طلاب مدرسه با فاصله می نشستند, این رفتار برای من خیلی عجیب بود. لذا اشتیاق من برای وارد شدن به مدرسه و فراگیری درسهای طلبگی چند برابر شد. و با این که در هنرستان قبول شده بودم و اقوام و خانواده هم اصرار داشتند که به هنرستان بروم, ولی استاد با رفتار فوق العاده خود و مهر و محبتی که به این جانب داشت, مرا جذب کرد.
۴. حکیم باشی: روش به دست آوردن استعداد و شایستگی شاگرد این گونه بود که امتحان ورودی را گاهی خود ایشان انجام می داد و گاهی می سپرد به آقایان دیگر. پرسشهایی که مطرح می شد, پرسشهای هوش بود, از درسهایی که قبلاً افراد خوانده بودند. پرسشهای مذهبی بود و یا احکام و مهم تر از همه, به دست آوردن صداقت فرد بود که چه اندازه است. این قسمت را فردی که تحت نظارت استاد امتحان ورودی می گرفت, این جور پرسشها را مطرح می کرد. از باب مثال از نظر آمادگی ذهن آن آقا از شاگرد می پرسید: ۲ و ۲ چند می شود؟ ۴ و ۴, ۸ و ۸, ۱۶ و ۱۶, ۳۲ و ۳۲ و… خود آن بزرگوار می گفت که بعضی از اینها وقتی عدد دو رقمی به سه رقمی می رسد, دیگر ذهن شان توان ندارد بالا برود. ولی بعضی حتی تا چهار رقمی جلو می روند. خوب این نشان از استعداد و هوش طرف دارد.
از باب مثال, برای به دست آوردن صداقت شاگرد, همان آقا می پرسید: قرآنی که به خط حضرت یوسف نوشته شده در کدام موزه نگهداری می شود؟
این جا افراد سه دسته بودند: بعضی می گفتند: نمی دانیم.
بعضی می گفتند: آن زمان که قرآن نبود.
بعضی همین طوری می گفتند: مثلاً موزه فلان.
بستگی داشت به شناختی که از موزه ها داشتند.
دسته اول و دوم را می پذیرفتند. ولی دسته سوم را خیر, چون معلوم می شد در حرفهای شان خیلی صداقت ندارند.
بعد از این مرحله برای پذیرفتن تکالیفی را به عهده او می گذاشتند. از جمله به وی می گفتند: فلان سوره را حفظ کن و فردا بیا. یا فلان روز امتحان خواهیم گرفت. خوب حفظ دو سوره به گونه مطلوب و آماده شدن برای امتحان, اینها دلیل بر علاقه او به طلبگی گرفته می شد.
حفظ یک شعر بلند نیز توصیه می شد, به علاوه, خلاصه کردن یکی از کتابهای شهید مطهری, یا دیگری توصیه می شد. استاد از روی این کارها استقامت افراد را در راه طلبگی به دست می آورد; زیرا صرف علاقه آنان به این کار را کافی نمی دانست.
بارها از استاد شنیدیم که کسانی بوده اند سرشناس و مورد سفارش, ولی چون در این امتحانها چیزی احراز نمی شد, پذیرفته نمی شدند ولو اصرار هم باشد. چون ملاک پذیرش صلاحیت فرد بود.
۵ فاضلی نژاد: با این که استاد معتقد بود آنان که در حوزه پذیرش می شوند, سزاوار است پراستعدادترین و خوش فهم ترین جوانان باشند, اگر جوانی متقی و پشتکاردار و درس خوان می یافت, او را می پذیرفت و ضعف استعداد وی, مانع پذیرش او نمی شد; زیرا معتقد بود که تقوا و پشتکار داری این افراد لطف خدای تعالی را نسبت به آنان جلب خواهد کرد و راه رشد را به روی آنان خواهد گشود.
تجربه نشان داد که دیدگاه آن بزرگوار در این باب, دیدگاه درستی است; زیرا این گونه افراد طلاب قوی به درد خور و پربرکتی از آب درآمدند. ایشان به آینده کسانی که حافظه قوی داشتند و یا فوق العاده باهوش بودند و یا فوق العاده پرتحرک و زرنگ بودند و یا رشد فوق العاده داشتند, خوش بین نبود و معتقد بود که این گونه اشخاص, بیش تر شکار می شوند و یا بر اثر غروری که از توجه دیگران پیدا می کنند, بر صراط مستقیم باقی نمی مانند و یا به اتکای استعداد و حافظه و هوش خود درس نمی خوانند و به کارهای دیگر سربند می شوند که در بین طلاب پذیرفته شده چنین کسانی را می توان دید. به منظور حفظ آنان مراقبتهای ویژه ای داشت, ولی با همه اینها برخی از آنان تحت ضابطه درنمی آمدند و در نهایت به صورت اسفناکی ضایع می شدند.
۶. فاضلی نژاد: در آغاز و یا نیمه دوم هر سال, همواره کسانی با سِنهای مختلف و پیشینه تحصیلی حوزوی و یا غیرحوزوی گوناگون به استاد مراجعه می کردند و از او می خواستند که برای آنان درس صرف یا نحو بگذارد و یا اجازه دهد در یک یا چند درس عمومی شرکت کنند. ایشان با طرح چند سؤال و تخلیه اطلاعاتی آنان, به سرعت نسبت به ایشان شناخت اجمالی پیدا می کرد. و می فهمید که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 