پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدحسین نجفی پاکستانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدحسین نجفی پاکستانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدحسین نجفی پاکستانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدحسین نجفی پاکستانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۲۶
مکتبِ اهل بیت, تابناک تر از صبح, روشن تر از روشنایی است و زلال تر از آب. امید می آفریند, به کاروانها که در دل شب ره می سپارند, سپیده را می نمایاند.
راه شیری است, در هر هنگام از شب, جهت قبله را نشان می دهد, برای او که سینه دشت را می شکافد و به پیش می رود و برای او که صخره ها را درمی نوردد و برای او که بر روی امواج در حرکت است. در طوفانی ترین شب زندگی, آن گاه که هیچ روشنایی در آسمان نیست که جهت خورشید را نشان دهد و به رویشگاه حیات ره نماید, آن به آن مشعل می افروزد, تا راه در دلِ تاریک شب گم نشود.
در گاهِ یورش سپاه جهل به سپاه عقل, میان دار و میدان دار است و در آوردگاه های سخت هراسناک, استوار و رایت بر دوش و انگیزاننده سپاه. عقل را به حرکت درمی آورد, به میدان می کشد و سپاه جهل را واپس می زند و عرصه را بر آن تنگ می سازد.
نُماد و جلوه راستین وحی است, زبان گویا, صادق و بی غلّ و غش قرآن, همدوش و همراه و رفیق و مونس عقل. هیچ گاه از عقل جدا نیست, هرجا عقل خیمه افروزد, خیمه می افرازد و هرجا عقل, خیمه برچیند,خیمه برمی چیند.
در هر جانی که شعله افروزد, عرصه را بر تاریکی, برای همیشه تنگ می کند و به توسن سرکش تاریکی, مهار می زند و جان چنین روشن, به سوی روشنان پر می کشد, به آن جا که هیچ ملالی نیست, بهشت زمین, مدینه فاضله, سُرادق نور, دنیای بی شب و به دور از غبارهای انسانیت سوز و تباه کننده روح, سرزمینی که آفتها و آسیبها را به مَرغْزار آن راه نیست.
برکه جان, بی بارشِ همه هنگام این ابر باران زا, می خوشد و در دل کویر, زیر گرد و غبار روزگاران گم می شود و نه از تاک نشان می ماند و نه از تاک نشان.
گم شدن انسانیت انسان در دل برهوت و ماسه های روان و سرگردان و گردبادهای وهم انگیز و سخت دل آزار, هول انگیزترین درد انسان است, درد بی درمان, دردی که انسان را به خاک سیاه می نشاند و از او خرابه ای به جای می گذارد, بی هویت, بی نشان که نه می شود انسان اش خواند و نه می شود جانورش نامید.
قرآن, به زمین فرود آمد, تا انسان بتواند از آن, آن به آن پرتو بگیرد, راه خود را به سوی روشنایی بیابد و از انسانهایی که در دامن آن, روییده, بالیده و به شکوفه نشسته اند, الگو بگیرد و خود را در آیینه وجود آنان بنگرد و زشتیها و کژیها را از خود دور کند. اهل بیت برکشیده شدگان قرآن, کتاب لبالب و سرشار از نور و روشنایی اند, آیینه های تمام قد, شفاف و روشن و نمایان گر و نشان دهنده کوچک ترین و ریزترین کژی و کژراهه روی, معیار و تراز زندگی و شاقول حرکت.
قرآن, با برکشیدن این انسانها, نمایاند که زمینی است و برای برکشیدن انسانها فرود آمده, نه آسمانی و دور از دسترس و دست نایافتنی و غیر درخور پیروی و چنان مقدس, پاک, زلال و افلاکی که به کار افلاکیان بیاید و بس و زمینیان را پَرِ پرواز در آن آسمان نباشد.
قرآن با بارش دَمادَم و رویاندن انسانهای کامل و برکندن آنان از خاک و رساندن آن گوهرهای پاک به افلاک, نگذاشت این پندار جان بگیرد که: انسان زمینی کجا و قرآن افلاکی کجا؟ فاصله از فرش تا عرش را چگونه توان پیمود. برای انسان همان بِه که در خاک بلولد و در خاک فرو رود و این پندار را از سر بیرون کند که به سپهرها رخت بکشد و آن جا سکنی گزیند و جاودانه شود.
مجله حوزه, هرچندگاه, دریچه ای به این اُفق می گشاید, آخرین خط در چشم انداز میان زمین و آسمان. و از زبان روایت گران شیدا و جان شیفته, برکشیده شدگان مکتب اهل بیت را می نمایاند, زندگی و راه و رسم آنان را, فراروی علاقه مندان قرار می دهد و چشمه هایی از معنویت, سیره علمی و عملی آنان را می جوشاند, به امید این که جوششی بیافریند و تشنگیها را فرو نشاند.
در این شماره با یکی از برکشیده شدگان مکتب اهل بیت, که به گونه خستگی ناپذیر و با تکیه بر ایمان و باوری قوی و زلال, در آوردگاهی سخت هراس انگیز و توان فرسا, از منطق شیعه که همان اسلام ناب محمدی(ص) است, جانانه دفاع می کند, شبهه ها را در رصدگاه خود قرار می دهد و به هنگام پاسخ می دهد و ذهنها را از تاریکی به در می آورد, به گفت وگو نشسته ایم, تا هم شعله هایی را که اهل بیت در جانِ یک شیفته و شیدای خود افروخته اند, به تماشا بنشینیم و پرتو بگیریم و هم از رود جاری پر موج و خروش حوزه نجف, برکشیده شدگان مکتب اهل بیت در آن حوزه, ساغرهای برگیریم و به کام تشنه خود, اگر لایق باشیم, و شیدایان و علاقه مندان به اهل بیت فرو ریزیم و از زبان این روایت گرِ ناب اندیش و نیوشنده کلامِ راه گشا و محفل افروز بزرگان دین, راهِ عالمانه, منطقی و دقیق دفاع از مکتب اهل بیت را فرابگیریم و به کار بندیم, تا زیباییهای این مکتب, روز به روز, بیش از پیش جلوه گر شود که نیاز انسانِ امروز و فرداست.
(حوزه)
حوزه:از حضرت عالی و همراهان محترم و گرامی تان که دعوت ما را پذیرفتید, کمال تشکر را داریم. همان گونه که می دانید و آگاهی دارید, مجلّه حوزه, نخستین نشریه ای است که پس از انقلاب اسلامی, با پرتوگیری از اندیشه والای امام خمینی, در حوزه علمیه قم, نشر یافت و از جمله حوزه کاری و راهبردی خود را اصلاح حوزه ها و تلاش برای شناساندن و نمایاندن ویژگیهای حوزه کارامد:بازو و توان نظام اسلامی و پاسخ گوی به شبهه های نوپیدا, قرار داد. برای رسیدن به این هدف, در طول حرکت, گوناگون راه ها را پیمود و از جمله طرح دیدگاه های عالمان, آگاهان, صاحب نظران و یادگاران حوزه های پررونق پیشین بود.
گفت وگو با عالمان دین, افزون بر شنیدن و طرح دیدگاه های آنان برای حوزه کارامد و بهره گیری از تجربه های ارزنده ای که دارند, طرح الگوهای رخشان و شکوهمند برای طالب علمان نیز هست. الگوهایی که همیشه می توانند چراغ راه باشند و راه را برای طالب علمان بگشایند و حرکت را به سوی آینده آسان تر سازند.
گفت وگوی با حضرت عالی, که شکری خدای, اکنون توفیق آن را یافته ایم, امیدواریم از آن سری گفت وگوهای ماندگار باشد, هم در سریان دادنِ تجربه های پیشینیان به آیندگان, هم در شناساندن حوزه های نقش آفرین و پر تکاپوی پیشین و هم در شناساندن الگوهای راستین. حوزه نجف, از حوزه هایی است که هرچه بیش تر باید کالبدشکافی شود و زوایای تلاشهای سُترگ نهاد مرجعیت, عالمان و آگاهان فاضل آن حوزه نمایانده شود.
در ابتدا, از حضرت عالی خواهش می کنیم شمه ای از تلاشهای تحصیلی و علمی خود را در زادگاه خود و حوزه نجف بیان کنید.
استاد: بسم الله الرحمن الرحیم. در حدیث وارد شده است:
(اعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله.)
بنده از شما آقایان تشکر می کنم که به من مجال دادید دیدگاه های خود را در مجله شما, طرح کنم. وگرنه من آنم که خود دانم.
تحصیل در پاکستان و نجف
بحمدالله, در پاکستان از محضر عالمان بسیار فاضلی بهره بردم. درسهای مقدماتی و عالی را در پاکستان, نزد استادان فاضل فراگرفتم. پس از کامل کردنِ نصاب درسی به نجف اشرف مشرف شدم. این برمی گردد به پنجاه سال پیش, به سال ۱۹۵۴ میلادی. اکنون سال ۲۰۰۴ میلادی است. دوره زعامت حضرت آیت الله بروجردی در قم و آیت الله محسن حکیم در نجف. حوزه نجف, حوزه بسیار پر رونقی بود. عالمان بسیاری در آن, به درس و بحث مشغول بودند. آقا سید ابوالقاسم خوئی, آقا سید محمود شاهرودی و بسیاری دیگر از علما و آیات, درسهای پر شکوهی داشتند.
نجف, مرکز علم بود و پر از طلاب و فضلا. بنده موفق شدم در حوزه نجف, درسهای سطح را کامل کنم و بخشهای باقی مانده از رسائل و مکاسب را در این حوزه, نزد علما و اساتید بزرگ فرابگیرم و در درسهای خارج فقه و اصول آقایان نامبرده شرکت کنم.
بازگشت به پاکستان
تا این که پس از مدتی فراگیری دانش و حضور در محضر استادان بزرگ و کسب فیض از محضر آنان, احساس کردم به اندازه کفایت دانش اندوخته ام و می توانم در کشور خودم و در بین مردم خودم منشأ اثر باشم و مفید واقع شوم. آقایان, حضرات آیات و اساتید بزرگوار, لطف و کرم کردند, به بنده اجازه هایی دادند و من هم به پاکستان برگشتم تا به این آیه شریفه عمل کنم:
(ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون.)۱
و به مردم خویش بیم دهند, آن گاه که به سوی شان باز آیند, باشد که پروا کنند.
مدیریت و تدریس
در ایالت پنجاب, در شهر سرگودها مدرسه علمیه ای بود به نام: (دارالعلوم محمدیه) که ریاست آن مدرسه به من واگذار شد و این جانب, ضمن اداره مدرسه, به تربیت طلاب و تدریس پرداختم. دوازده سال این مدرسه زیر نظر من بود و بر کارهای آن اشراف داشتم, تا این که به علتهایی از آن مدرسه کناره گیری کردم و به گونه مستقل, مدرسه ای به نام: (سلطان المدارس الاسلامیه) تأسیس کردم. و بعدها برای دختر خانمها نیز مدرسه ای تشکیل دادم, به نام: (جامعه علمیه عقیله بنی هاشم). افزون بر اداره و مسؤولیت این مدرسه ها, که بر عهده این جانب است, تدریس هم دارم.
منبر
مسأله منبر در کشور ما, بسیار حیاتی است. منبر رفتن لازم است. اگر آگاهان و عالمان منبر نروند, این عرصه, عرصه تاخت و تاز نادانان, جاهلان و بی خبران از مبانی دین می شود.
این جانب, هم در داخل پاکستان, در جاهای گوناگون, به وعظ و خطابه می پردازم و نکته های مورد نیاز دینی و سیاسی را برای مردم و نسل جوان بازگو می کنم و هم در خارج از پاکستان, مانند: دبی, ابوظبی, شارجه, بریتانیا و… به لندن بارها برای تبلیغ و خطابه رفته ام و ان شاءالله در آینده هم خواهم رفت. و همین اکنون نیز عازم آن جا هستم. وظیفه خود می دانم امر به معروف و نهی از منکر را, هر کجا که باشد و هر کجا که زمینه تبلیغ وجود داشته باشد:
(ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروفِ وینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون.)۲
باید که از شما گروهی باشند که مردم را به سوی نیکی و نیکوکاری بخوانند و امر به معروف و نهی از منکر کنند و اینانند مردمان رستگار.
تلاش می کنم که وظیفه دینی خود را انجام دهم. در این راه دشواریهایی هست که شما به خوبی می دانید. راهی که ما پیش گرفته ایم, راه پر خطر و خاری است. پر از سنگلاخ است. شماری از نادانان, بدو بی راه می گویند. ولی شکر خدا تحمل می کنم و از هیچ خطری هراس ندارم. به راه خودم ادامه می دهم. افزون بر تدریس و منبر, کار فرهنگی و علمی مهم دیگری که شکر خدا موفق بوده ام, تألیف و تصنیف است. از همان هنگامی که به پاکستان برگشتم, احساس کردم جای نوشته های علمی و فنی خالی است. نیاز مردم به نوشته های خوب, زیاد است. از این روی, به این مهم از همان اول, توجه خاصی پیدا کردم. تاکنون, پنجاه اثر نگاشته و به پیشگاه علاقه مندان عرضه کرده ام.
اثری در تفسیر قرآن در ده جلد نگاشته ام, به نام: فیضان الرحمن فی تفسیر القرآن.
مقوله ای که از همان اول روی آن حساس بودم و علاقه داشتم که به گونه صحیح به مردم گزارش شود, واقعه کربلا بود. آن چه منبریها و روضه خوانها, از این واقعه مهم برای مردم می گفتند و می خواندند, سخت مرا رنج می داد, زیرا سخنان شان آمیخته با دروغ بود. واقعه کربلا را تحریف می کردند, روایتهای دروغ می خواندند و…
هرگاه به آنان می گفتم: این چه وضعی است و این چه راهی است که پیش گرفته اید, چرا دروغ می گویید, چرا روایتهای ناصحیح و خدشه دار را برای مردم می خوانید؟
می گفتند: شما دست به کار شوید و کتابی بنویسید و واقعه کربلا را درست گزارش دهید, تا ما برابر آن, واقعه را به گونه صحیح برای مردم گزارش دهیم و روایت کنیم.
می گفتم: شما اهل عمل نیستید. بر فرض که من کتابی در این باره بنویسم و روایات صحیح را در آن بیاورم, باز شما راه خودتان را ادامه خواهید داد. با این حال, برای اتمام حجت, بحمدالله, کتابی نگاشتم به نام: (سعاده الدارین فی مقتل الحسین) برابر روایات صحیح و معتبر.
در پاکستان و در بین اهل سنت مسأله ای که به آن خیلی دامن زده می شود, مسأله خلافت حضرت امیرالمؤمنین(ع) است. اینان حضرت را خلیفه چهارم می شمارند. از نظر رتبه و مقام پایین می آورند. آن حضرت را پس از خلیفه سوم مطرح می کنند و شماری از ناصبیان, حضرت را از نظر مقام و جایگاه, پایین تر از معاویه به حساب می آورند.
در این راستا, عالمان آنان کتابی نوشته اند به نام: (آفتاب هدایت در رد رفض و بدعت) به این اثر, سخت فخر می فروختند و می گفتند: شیعیان, تا قیامت هم نمی توانند به این کتاب پاسخ بدهند.
رد کتاب آفتاب هدایت
این جانب, وقتی چنین دیدم, برای از انزوا درآوردن شیعه و پاسخ مستدل و منطقی به اثری که به شدت آن را رواج می دادند و از آن سخن می گفتند و فخرفروشانه به رخ شیعیان می کشیدند, دست به کار شدم, بحمدالله, توفیق یافتم اثری پدید بیاورم که راه بر هرگونه فخرفروشی اینان ببندد, به نام: (تجلیات صداقت بجواب آفتاب هدایت)
از تاریخ نشر این اثر, سی وپنج سال می گذرد. چند مرتبه چاپ شده است. اعلام کردم: همه عالمان اهل سنت گرد آیند و مجلسی تشکیل بدهند, به بررسی کتاب من بپردازند و پاسخ آن را بدهند.
نویسندگان کتاب: (آفتاب هدایت) مردند و نتوانستند پاسخ کتاب مرا بدهند.
من به این اثر فخر می کنم و فخر می کنم که نتوانستند در برابر دلیلهای دقیق و منطقی که من در این اثر ارائه داده بودم, حرفی بزنند و سخنی بیاورند.
حادثه دیگری که ذهن مرا مشغول کرد, حادثه ای بود که در روزگار ضیاءالحق روی داد. در روزگار وی, مجلس شورایی تشکیل شده بود که قرار بر این بود هر گروهی آثار فتوایی و فقهی خود را در آن مجلس عرضه کنند. اهل سنت, چند اثر مهم فتوایی و فقهی خود را عرضه کرده بودند, از جمله: فتاوی عالم گیری و فتاوی قاضی خان, در پانزده جلد. از طرف شیعه, یک توضیح المسائل و تحفه العوام را برده بودند.
فضای بدی برای شیعیان فراهم آمده بود. کسانی از اهل سنت در آن مجلس گفته بودند: شیعیان, چنان یتیم و فقیرند که اثر درخورِ عرضه و بزرگی ندارند که به این جا بیاورند!
ترجمه وسائل الشیعه به اردو
من از این سخن و از آن فضایی که برای شیعیان پدید آمده بود, دلگیر شدم. وقتی به من پیشنهاد شد که وسائل الشیعه را ترجمه کنم, پذیرفتم. بحمدالله توفیق یافتم این اثر بزرگ, فخیم و بی نظیر را به اردو ترجمه کنم. این اثر, در بیست جلد, با حاشیه ای که بر آن نگاشته ام, ان شاءالله به زودی نشر می یابد.
در فقه نیز اثری نگاشته ام, با عنوان: (قوانین الشریعه فی فقه الجعفریه) در دو جلد. افزون بر این اثر دو جلدی, در باب فقه, اثری به نام (خلاصه الاحکام) نگاشته ام که چاپ و نشر شده است.
شکر خدای راست و حمد و سپاس او راست. تمام کارهای علمی و فرهنگی و آن چه را با قلم و زبان انجام داده و می دهم, از فضل اوست:
(ذلک من فضل الله یؤتیه من یشاء)
کار بنده هیچ هم نیست, سوای لطف خداوند.
به گفته سعدی:
ترا نیست منت ز روی قیاس
خداوند را منّ و فضل و سپاس
که در کار خیرت به خدمت بداشت
نه چون دیگرانت معطل گذاشت
همه کس به میدان کوشش درند
ولی گوی بخشش نه هرکس برند
تو حاصل نکردی به کوشش بهشت
خدا در تو خوی بهشتی بهشت۳
حوزه: حضرت عالی چه مدت در نجف رحلِ اقامت افکندید و به فراگیری دانش و استفاده علمی و معنوی از محضر علمای بزرگ آن حوزه پرداختید.
استاد: مدت تحصیل من در نجف کم است, ولی شکر خدا آن چه را به دست آوردم, بسیار. دوران تحصیلی من در نجف من حیث مدت, خیلی کم و من حیث عده خیلی زیاد است.
تحصیل در نجف
دوران تحصیل من در نجف, شش سال است. از این جانب بسیار می پرسند که چگونه با این مدت کم, این مراتب علمی را پیموده و این همه کتابهای درسی, علمی, فقهی و اصولی را در محضر عالمان بزرگ و برجسته و صاحب نام, فراگرفته و این اجازه ها را از آقایان دریافته اید؟
در پاسخ می گویم: کل مرء یقیس علی نفسه. هرکس کار دیگران را با نفس خود می سنجد و قیاس می کند. مسأله مدت تحصیل نیست, مسأله تلاش است. هر چه مدت تحصیل بیش تر باشد, انسان ملاتر نمی شود, بلکه هرچه تلاش, پشتکار و دقت بیش تر باشد, بازده و ثمر درخشانی خواهد داشت. بسیارند کسانی که مدت تحصیل شان بسیار است, ولی در فهم و درک مسائل و آن چه را خوانده و توشه ای که برگرفته اند, بسیار پایین اند و غیر درخور ذکر.
کسانی بیست سال, یا بیش تر و کم تر, در حوزه نجف و یا قم مانده, به گمان خود تحصیل کرده و در درس استادان صاحب نام شرکت جسته اند, ولی سرمایه علمی اندکی دارند و غیر مفید به حال حوزه ها, دین, مردم و جامعه اند. و شگفت این که دیگران را با خود قیاس می کنند و می پندارند دیگران هم, این گونه اند و چون مدت تحصیل شان در حوزه ای کم بوده, پس مانند خودشان سرمایه علمی کمی از آن حوزه گرفته اند.
من همیشه دغدغه گذر عمر را داشته و دارم. عمر کم است و کار بسیار. می دانستم که مجال کم است و وقتها زود می گذرد و هنگامها به پایان می رسد و باید در این مدت کم, بیش ترین بهره ها را ببرم. وقت گرانبهاست و نمی شود برای وقت, قیمت گذاشت.
(الوقت سیف قاطع ان لم تقطع فانه یقطعک.)
وقت را بسیار غنیمت شمردم. از زمان بهترین بهره ها را گرفتم. حمل بر خودستایی نشود. حقیقت را می گویم. از نعمت پروردگارم سخن می گویم:
(وامّا بنعمه ربک فحدّث.)۴
استاد بزرگواری داشتم, به نامِ حضرت آیهالله آقا سید جواد تبریزی, به من می فرمود:
(آقا شما چرا این همه به خودت ظلم می کنی. روزی ده تا درس می روی؟ ایرانیها می گویند: هوای نجف خشک است, یک درس کم و دو درس زیاد است. انسان باید بین اینها باشد.)
این جانب به درسهای عمومی اکتفا نمی کردم, چند درس خصوصی داشتم. در مسجدها و حسینیه ها از محضر عالمان درخواست می کردم, درس خصوصی بدهند و آنان هم فروتنانه می پذیرفتند. سطح را در یک سال کامل کردم. مایه تعجب و شگفتی بسیاری از طلاب و علما شده بود. و اکنون نیز کسانی که می شنوند, تعجب می کنند که چطور این کار ممکن است. بله, من با تلاش و پشتکار این کار ناممکن را ممکن کردم و ثابت کردم اگر انسان تلاش کند, خیلی از ناممکنها, ممکن می شود.
حوزه: در حوزه نجف, خارج فقه و اصول را از محضر چه کسانی فراگرفتید و بفرمایید با این مدت کم, چه روشی را پیش گرفتید که به فن استنباط آشنا شدید. با این که خواندن و فراگرفتن فقه از اول کتاب طهارت, تا آخر کتاب دیات به مدت زمان درازی نیاز دارد, آیا طلبه می تواند و برای او ممکن است, با فرانگرفتن و غور و بررسی نکردن در همه این کتابها, به فن استنباط و درآوردن فروع از اصول, چیره شود و به آسانی در هر مسأله اظهارنظر کند و دیدگاه فقهی خود را ارائه دهد.
استاد: خارج فقه و اصول را از محضر استاد بزرگوار آقا سید جواد تبریزی بهره می بردم که برای من حوزه درسی بسیار مفیدی بود و اثر خوبی در من گذاشت.
از دیگر استادان بزرگوار من در خارج فقه, حضرت آیت الله میرزا محمدباقر زنجانی بود. عمده درس خارج فقه را در محضر آیت الله محسن حکیم گذراندم که درس بی نظیری بود. از درس خارج فقه حضرت آیت الله سید محمود شاهرودی هم, بهره بسیار برده ام. این چهار بزرگوار استادان درسهای خارج فقه و اصول من بوده اند. خداوند آنان را رحمت کناد و به ما توفیق دهاد که راه آن بزرگواران را ادامه دهیم.
این که انسان بخواهد از اول طهارت تا آخر دیات را بخواند و در محضر استادان حاضر شود, عمر نوح می خواهد. هدف من از اول, این بود که با طریق استنباط آشنا شوم و دریابم و بفهمم آقایان علما, مدرسان و استادان صاحب نظر و دارای سبک و روش استنباط, چگونه استنباط می کنند و روش و سبک شان چگونه است. آن چه در درسِ خارج از اهمیت برخوردار است, یادگیری روش است, نه خواندنِ کتاب کتاب و باب باب فقه. در آن زمان که این جانب در درس آقا سید محسن حکیم شرکت می کردم, ایشان, مستمسک عروه را می نوشت و درسش براساسِ همان جزوه هایی بود که روزانه می نوشت. من آن جزوه ها را می گرفتم و به دقت و با حوصله تمام, مطالعه می کردم و روی روش استنباط ایشان, خیلی وقت صرف می کردم. کم کم روش استنباط و درآوردن فروع از اصول را کشف کردم. وقتی روش استنباط را به دست آوردم, کار بر من آسان شد و دریافتم, نخست برای استنباط در هر مسأله ای, باید روی قرآن دقت و درنگ کرد و دریافت قرآن چه می فرماید, آن گاه به روایات نبوی و اهل بیت رجوع کرد. وقتی کتب اربعه پیش کسی نباشد, اگر وافی را داشته باشد, کافی است; امّا با داشتن وافی از وسائل الشیعه بی نیاز نمی شود. شماری از اهل نظر و استنباط می گویند با مطالعه و غور و بررسی وسائل الشیعه, حجت تمام نمی شود, تا مجتهد, مستدرک محدث نوری را پیش نظر نداشته باشد.
در ناسازگاری و تعارض دیدگاه ها و اقوال, آرای فقیهان بزرگ دیده شود, تا انسان متفرد و منفرد در مسأله نباشد. باید دید متقدمین و متأخرین بر چه رأی و نظرند و چه گفته اند و سخن و دیدگاه دو طرف را با قرآن, روایات نبوی و اهل بیت و عقل سنجید و آن قولی که با قرآن, روایات اهل بیت و عقل هماهنگ درآمد و مخالفتی با اجماع نداشت, پذیرفت و دیگری را کنار نهاد.
این, ملکه استنباط است و موهبتی است الهی.
تفتازانی در مطول می نویسد: ملکه از هر علمی که حاصل می شود, از لطف خداوندی است. چه بسا کسی دانش رَوِی و قوافی بخواند و به این دو فن آشنا باشد ولکن لایقدر علی انشاء شعر. یا به فن معانی و بیان آشنا باشد و عالم به آن دو فن, ولکن در مقام عمل, لایقدر علی تألیف جمله فضیحه, فضلاً عن کلام فصیح.
من فکر می کنم خداوند ملکه استنباط را به من داده است. به لطف حق هر علمی را که خواندم, به ملکه آن علم هم دست یافتم و این را نمی دانم, مگر موهبتی از جانب پروردگار.
آن چه را می خواندم, با دقت بود و با ان قلت قلت. تا مطلبی را نمی فهمیدم, رها نمی کردم. همین تلاش و پی گیری و پرسشهای زیاد بود که اساتید بزرگوارم دریافتند, قابل هستم و با این که مدت کوتاهی در محضرشان بودم, اجازه دادند. شیخ آقا بزرگ تهرانی, شیخ الاجازه بنده در حدیث است.
حوزه: در مدتی که در حوزه نجف بودید و در محضر عالمان و اساتید بزرگ, اصول و فقه فرامی گرفتید, آیا گفت وگوهای علمی هم با علما و فضلا داشتید و یا در گفت وگوهای علمی غیر درسی هم شرکت می جستید و یا توفیق یافتید که در باب مقوله های علمی, تاریخی و… کتاب و جزوه ای بنگارید؟
استاد: بله, به کتابهای علمی غیر درسی اهمیت می دادم و آنها را مطالعه می کردم. گفت وگوهای علمی با شخصیتهای بزرگ داشتم و در محضر آنان شرکت می جستم, تا سخنان و نکته های علمی آنان را بشنوم. از جمله خدمت آقای زنجانی می رسیدم و گفت وگوهای علمی طولانی, در مسائل گوناگون, دانشهای قدیم و جدید در محضرشان انجام می شد که بسیار روشنگر بود. از ایشان اجازه دارم, اجازه بسیار خوب و طولانی.
در دوران تحصیل در نجف, افزون بر درس و بحث, مطالعه کتابهای درسی و غیر درسی, دو اثر نیز نگاشتم. کار روی این دو اثر, به طور معمول, آخر شب, پس از این که از کارهای روزانه فارغ می شدم و مردم می خوابیدند, انجام می گرفت.
این دو اثر, که یادگار دوران بسیار خوب و خاطره انگیز نجف است, عبارتند از:
۱. تحقیقات الفریقین فی حدیث الثقلین
۲. خلافت امیرالمؤمنین.
بر اثر دوم علمای نجف تقریظ دارند و شیخ آقا بزرگ تهرانی هر دو اثر را در کتاب مهم و با ارزش خود: الذریعه فی تصانیف الشیعه, معرفی کرده است.
حوزه: از استادان بزرگوار خود نام بردید, از جمله: آقا سید جواد تبریزی, آقا میرزا محمدباقر زنجانی, آقا سید محسن حکیم, آقا سید محمود شاهرودی. اکنون بفرمایید, کدام یک از این شخصیتها در شما اثرگذارتر بوده و شما را در رسیدن به هدف که همانا فراگیری روش اجتهاد و استنباط, بیش تر یاری رساندند.
استاد: البته پیش از پاسخ به پرسش شما این مطلب را یادآور شوم که پیش آقای عبدالکریم زنجانی درس نخوانده ام, ولی خدمت ایشان بسیار می رسیدم و در فنون و دانشهای گوناگون از محضرشان استفاده می کردم.
اما این که پرسیدید کدام یک از اساتید در روش استنباط و در رسیدن به هدف, اثرگذارتر بوده اند؟
دشواری داوری درباره استادان
پاسخ به این پرسش برای من دشوار است. از حضرت امیرالمؤمنین پرسیدند بهترین شاعران کیست؟
حضرت فرمود:
(اِنّ القوم لم بحروا فی حلبه تُعرفُ الغایه عند قصَبَتِها…)۵
شاعران در میدانی نتاخته اند که آن را نهایتی بود و خط پایانش شناخته شود.
حضرت داوری را از آن جهت دشوار دانست که شاعران در یک میدان شناخته و در یک زمینه سخن نگفته, بلکه در هر وادی سر نهاده اند:
(الم تر انّهم فی کل وادٍ یهیمون.)۶
آیا ندیده ای که در هر وادی سرنهند.
استادان این جانب در یک وادی سخن نرانده و در یک موضوع سخن نگفته اند که بشود به داوری پرداخت و توان هر یک را با دیگری سنجید و نظر داد. این بزرگان, انسانهای فوق العاده ای بودند و هر یک در فن و موضوعی که پیش گرفته بود, توان و استعدادِ خود را به خوبی نشان داد و بر من که از محضر همه آنان بهره برده ام, سزاوار نیست که شماری بر شمار برتری بدهم, گرچه به تعیین در پیشگاه خداوند, برخی شان را بر برخی برتری است:
(تلک الرّسل فضلنا بعضهم علی بعض.)۷
بر این عقیده ام که آفریدگار علیم و حکیم, از آغاز آفرینش تا به امروز دو چیز را برابر نیافریده است; نه دو نبی, نه دو وصی, نه دو مؤمن, نه دو بی ایمان, نه دو مسلم و نه دو کافر, نه دو خردمند, نه دو ابله.
بی گمان بین استادان من از هر نظر فرقهایی بود و چنان نبود که بی کم و کاست, یکی باشند, ولی در نگاه من یکی بودند و جسارت نمی کنم که بین آن عزیزان فرق بگذارم. آنان, همه, قرهالعین من بودند.
حوزه: از ویژگیهای اخلاقی استادان بزرگوار خود بفرمایید. ویژگیهایی که می تواند برای همه روزگاران و برای همه نسلها, بویژه نسل امروز که سخت نیازمند است, درس آموز باشد و چراغ راه.
ویژگی اخلاقی استادان
استاد: در این عصر و در این روزگار, بمانند آنان را نمی شود یافت. چنان اخلاق بلندی داشتند که مشکل می توان در آن پایه از اخلاق کسی را نشان داد. چنان مهربان بودند, که هیچ پدری به آن پایه از مهربانی نسبت به فرزندش, نمی رسد. بسیار بسیار مهربان تر از پدر نسبت به فرزند.
مهربانی اینان از نوع دیگر بود که به وصف درنمی آید. شاگرد در سایه چنان مهربانیهایی رشد می کرد و استعداد و توان خود را بروز می داد.
اکنون رشته استاد و شاگرد گسسته و کم رنگ شده است. تنها طلاب به درس می روند, نه آنان استاد را می شناسند و از ویژگیهای اخلاقی وی باخبرند و نه استاد شاگرد را می شناسد که کیست, از کجا آمده, بهر چه کار آمده و چه می کند؟
آن بزرگواران که ما در خدمت شان بودیم و از محضرشان بهره می بردیم, از شاگردان, تک تک آنان می پرسیدند: اهل کجا هستید, چگونه زندگی را می گذرانید, وقت شما چگونه سپری می شود, گلایه و شکایتی ندارید؟
چنان مهربانی می کردند و شفقت می ورزید که خجالت می کشیدیم.
در وقتهای مختلف که خدمت شان می رسیدم, چنان احترام می گذاردند, که شرمنده می شدم. من کجا و آن شخصیتهای بزرگ کجا. وقتی به محضرشان وارد می شدم, به تمام قامت بلند می شدند و مرحبا می گفتند و استقبال گرم می کردند و با سخنان دلگرم کننده خود مرا به گرمی پذیرا می شدند که شگفت زده می شدم. احوال پرسی می کردند. مهربانانه از وضع سلامتی و چگونگی گذران زندگی و درس و بحثها می پرسیدند, پدرانه. اینها چیزهایی است که من هیچ گاه فراموش نمی کنم.
در درس اشکال می کردیم, هیچ گاه ناراحت نمی شدند. نه تنها از اشکالهای ما ناراحت نمی شدند که بسیار خوشحال و خرسند می شدند. خدا را شاکر بودند که سخن شان را ما می فهمیدیم.
به گفته میرداماد: سخن ما را فهمیدن, بر شما هنر است, نه بر ما ایراد گرفتن.
ولی حالا چنین نیست, نه آن استادان ماندند و نه آن شاگردان. احترامی بین استاد و شاگرد نمانده است. ربط و بستگی وجود ندارد. آن روحانیت و آن خلوص نیت, روز به روز کم می شود. خداوند بر همه ما رحم بکند. آمین.
حوزه: به نظر ما, درسهای جنبی, اگر در حوزه ها فراوان باشد و طلاب روزهای تعطیلی خود را با این درسها پر کنند, هم حوزه از یک نواختی به درمی آید و شادابی و نشاط علمی حوزه را فرامی گیرد و هم کمک بسیار شایانی خواهد بود به بهتر درک کردن و فهمیدن درسها و متون اصلی. آیا حضرت عالی در حوزه نجف, از چنین شور و نشاطی برخوردار بودید که افزون بر درسهای اصلی, به درسهای جنبی مفید و کارگشا و دانستن آنها ضروری برای طلاب, بپردازید.
فراگیری درسهای جنبی در حوزه
استاد: بله, من در حوزه نجف, آرام و قرار نداشتم. در پی کسانی می گشتم که دانشی داشته باشند و از محضرشان بهره بگیرم. محله به محله می رفتم. وقتی می شنیدم در فلان محله مرد فاضلی هست, به خدمت اش می رسیدم و از محضر او کسب فیض می کردم. به در منزل مردان با علم و فضیلت می رفتم که وقت بگیرم و به خدمت شان برسم. اگر نمی پذیرفتند, وقت نمی دادند, التماس می کردم. از راه های گوناگون وارد می شدم, تا وقت می گرفتم. آنان وقتی می دیدند طلبه ای صادقانه در پی علم و فضیلت است و می خواهد بداند و بر آن است, تا توشه برگیرد, استقبال می کردند, وقت می دادند و احترام می گذاردند.
در حوزه نجف, در محضر شماری از بزرگان, علم هیئت آموختم. استادی داشتیم که بسیار در این فن قوی بود, به نام آقا سید محمد مرعشی.
منظومه سبزواری را در محضر آقای محقق, که شخص منزوی بود و در منزل به سر می برد, خواندم. این بزرگوار از وضعی که پیش آمده بود, شکوه می کرد. از این که قدر اهل علم دانسته نمی شود و مردم قدرشناس نیستند و…
اسفار اربعه را پیش شخصی به نام ملاصدرا خواندم.
در پاکستان و در مملکت خودمان, فلسفه و منطق خوانده بودم. کتابهایی که در رشته منطق و فلسفه, حوزه های علمیه مملکت ما خوانده می شد, عبارت بود از: میزان المنطق, حاشیه ملا عبدالله, قطبی, سُلّم العلوم, میزان الحکمه, شمس البازغه.
افزون بر مطالعه بسیار و آشنایی با کتابهای گوناگون, به هر کتابفروشی, کتابخانه و یا منزل و کتابخانه بزرگان که می رفتم, روی کتابهای موجود در آن جاها, از خطی و غیر خطی, دقت می کردم و بر وسعت اطلاعات خود می افزودم. در این کار چنان پی گیر بودم و دقیق که از وجود پاره ای از کتابهای موجود در کتابفروشیها و یا کتابخانه های شخصی و عمومی, من خبر داشتم, ولی صاحب کتابفروشی, یا مسؤول کتابخانه و یا مالک آن, از آنها بی خبر بود و در یادش نمانده بود که چنین کتابی در کتابفروشی و یا کتابخانه او موجود است.
گاه خدمت شیخ آقا بزرگ تهرانی می رسیدم و ایشان در حین کار, گه گاه, برای یابیدن کتابی به جست وجو می پرداخت. من که در محضرشان نشسته بودم می گفتم: کتابی که شما در پی آن هستید, در فلان قفسه است.
به کتابهای خطی, آشنایی خوبی پیدا کرده بودم. یک وقت در کتابخانه ایشان بودم, کتابی در آن جا بود که به خاطر افتادگی صفحه های نخست و آخر آن و از هم در رفتگی, روشن نبود که چه کتابی است. آن را ورق زدم, این ور و آن ور کردم, به خدمت ایشان عرض کردم: این کتاب, تفسیر فخر رازی است. ایشان پس از تحقیق, گفت: درست است, تفسیر فخر رازی است.
در نجف, آقایی بود به نام شیخ محمد آخوندی, که کتابفروشی داشت. بعدها به تهران کوچ کرد. من به کتابفروشی ایشان زیاد می رفتم و با کتابهای موجود در آن جا, به طور دقیق آشنایی داشتم. یک وقتی در کتابفروشی ایشان بودم که شخصی آمد و کتابی را خواست.
آقای آخوندی گفت: ندارم.
گفتم دارید. به وی جای کتاب را نشان دادم.
شگفت زده شد و گفت: آشنایی شما به کتابهای مکتبه من از خود من بیش تر است.
گفتم: بلی, وقتی پیش شما می آیم, روی کتابها دقت می کنم.
همین طور, خدمت علامه امینی, صاحب الغدیر, زیاد می رفتم. از محضر ایشان چیزهای بسیار یاد گرفتم که بعدها برای من راه گشا شد و به کارم آمد. از جمله فن مناظره و مناظره نویسی و چگونگی نقض و ابرام و این که چگونه باید به مخالفان پاسخ داد.
بحمدالله, به اندازه توان و گنجایش و ظرفیتی که داشتم, تلاش کردم و بهره گرفتم. پیش از آن که به نجف مشرف شوم و پس از آن, همیشه در فکر این بودم که برای تحصیل به مصر بروم. اما پس از چندی اقامت در نجف و استفاده از دانش سرشار عالمانِ برجسته, از فکر رفتن به مصر بیرون رفتم, چون دیدم آن چه می خواستم به دست آوردم و مصر به من چیز بیش تری نمی دهد.
حوزه: در حوزه نجف, آیا افزون بر فراگیری فقه واصول و درسهای جنبی که به آنها اشاره کردید, تدریس هم داشتید, یعنی آن چه را فرامی گرفتید, زمینه ای بود که به دیگران بیاموزانید.
تدریس
استاد: بله, من درسهایی را که از محضر استادان بزرگوار خود فرامی گرفتم, تلاش می کردم به دیگران برسانم. طلاب بسیاری از پاکستان به نجف می آمدند و این جانب برای بسیاری از آنان مجلس درس تشکیل می دادم و آن چه را فراگرفته بودم و کتابهایی را که خوانده بودم, برای آنان باز می گفتم. معالم الاصول, شرح لمعه, شرایع الاسلام, صرف و نحو, سیوطی و… را تدریس می کردم. بیش تر پاکستانیها پیش بنده درس خوانده اند و شماری از آنان از من از نظر سن بزرگ تر بودند و اکنون شماری از کسانی که پیش من درس خوانده اند در بریتانیا در خدمت دین و مروج اسلام هستند و به عنوان خطیب, به وعظ و ارشاد مردم می پردازند.
حوزه: در مدتی که در حوزه نجف بودید, آن حوزه را چگونه یافتید. از نظر شادابی و تلاش علمی سخنان شما روشنگر بود و به خوبی تلاش و شادابی علمی آن حوزه را نمایاند. اکنون بفرمایید از نظر معنوی چگونه بود. آیا از نظر معنوی هم روح شادابی داشت.
شادابی معنوی حوزه نجف
استاد: از حال معنوی حوزه نجف, خاطره خوشی دارم. خاطره ای که در من مانده, روحانیت و معنویت عالمان و بزرگان حوزه نجف است. آن جا روحانیت و معنویت و شادابی معنوی دیدم. حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیمه های شب و سحرها, پر بود از علما, فضلا و طلاب.
علمای بزرگ را زیاد می دیدم, به حرم مشرف می شدند, نیمه های شب یا سحرها, دعا می خواندند و به شدت می گریستند.
در سحرهای ماه رمضان, بارها علامه امینی را دیدم که در حرم حضرت امیر(ع), گوشه ای نشسته و دعای سحر امام زین العابدین(ع) را می خواند و گریه می کند.
علما, چنان گریه و ناله می کردند که پدر در مرگ پسر جوان. فضای حرم در نیمه های شب و سحرها, فضای عجیبی بود, خیلی با معنویت و روحانیت.
آن روحانیت و صفا, هیچ گاه از یادم نمی رود, همیشه در یادم هست. آن عبادت و زهد, آن ریاضت و مبارزه با نفس, که در بین علما بود و بزرگان دین به آنها سخت پای بندی نشان می دادند, فراموش نشدنی است.
هیچ یک از این انسانهای اهل معنی, فکر نمی کرد که لباس چگونه و خوراک, چه جور باید باشد. خوراکها و لباسها بسیار ساده بود.
روحانیت, معنویت و اخلاقی که من در حوزه نجف دیدم و در بین علمای بزرگ و فضلا و طلاب, در هیچ جا ندیدم. ما با آن صفا و معنویت, خیلی فاصله گرفته ایم. مردم به ما (روحانیون) می گویند, لکن ما (مادیون) شده ایم و از روحانیت و معنویت در ما خبری نیست.
حوزه: چرا چنین شده است و چرا حوزه های دینی از اوج فرود آمده اند و آن معنویت و روحانیت, در حوزه ها موج نمی زند و از آن سحرخیزیها, دعاها و گریه ها خبری نیست و تلاش جدی برای خودسازی و مبارزه با نفس انجام نمی گیرد و یا دست کم, نیایشها و سحرخیزیها و دعاها نمود ندارد که فضای حوزه ها را عطرآگین کند و به روشنی انسان فرق بین روحانی و غیر روحانی را ببیند.
دنیا زدگی آفت حوزه ها
استاد: آقا! هر چیزی برای چیز دیگر زینت است. (زینه العلم الفقر.) علم را باید به فقر آراست. علم, با فقر زیبا جلوه می کند. وقتی که ثروت آمد, همه تباهیها و فسادها را با خود به همراه می آورد. ثروت, علم را تباه می کند و راه را بر امور معنوی می بندد. ما روحانیون, برابری و همچشمی با امرا می کنیم و سعی داریم خود را همرنگ آنان سازیم و این خطرناک است.
حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:
(اذا رأیتم العلماء علی باب الأمراء, فبئس العلماء. واذا رأیتم الامراء علی باب العلماء فنعم الامراء)۸
اکنون می بینیم علمای دین با فقرا همنشینی و نشست و برخاست نمی کنند و تلاش نمی ورزند همرنگ و همسنگ آنان باشند. در کشور ما شماری از اهل علم می گویند: منزل فلان امیر چنین و چنان است, چرا منزل ما آن گونه نباشد. فلان امیر, ماشین آن چنان دارد, چرا ما نداشته باشیم و… این, بیرون رفتن از زی طلبگی است و برابری و همنشینی با امرا و هم سنگ آنان درآمدن. از این روی, احترام به روحانیون کم شده است. مردم وقتی بفهمند علما هم مانند خود آنان شده اند و در پی مادیات و دنیا هستند, لزومی نمی بینند که احترام بگذارند. احترام برای روحانیت و معنویت و درد دین داشتنِ عالمانِ دین است. اگر عالمی از این مسیر خارج شود, دیگر جایی برای احترام نمی ماند. مردم از عالم مادی پرهیز دارند و می گویند اینان روحانیون نیستند.
وضع علمای دین می بایست به گونه ای باشد که مردم از آنان, روش, رفتار, چگونگی گذران زندگی, الگو بگیرند و زندگی شان, سرتاسر, پند برای مردم باشد. لباس ساده, خورا ک و مرکب ساده و مناسب با شأن, روحانی را در چشمها عزیز می کند و روحانی در میان مردم تهی دست جاباز می کند.
مردم ثروت مند, به خاطر این که ما پی دنیا را گرفته ایم و می خواهیم مانند آنان باشیم, ما را مانند خودشان می دانند, با این که در ثروت و مکنت مانند آنان نشده ایم, اما از مقام وضع و جایگاه خود هم پایین آمده ایم. از هر دو جا مانده ایم. نه دنیا داریم, نه روحانیت و معنویت, نه دنیا داریم و نه آخرت:
(خسر الدنیا والآخره ذلک هو الخسران المبین)۹
سرای دنیا و آخرت را باخته است. این, همان زیان آشکار است.
حوزه: چه تاریخی نجف را به مقصد پاکستان ترک گفتید و آیا از آن زمان تاکنون, در پاکستان به سر برده اید.
تلاشهای علمی و فرهنگی در پاکستان
استاد: به سال ۱۹۶۰ یعنی بیش از ۴۵سال است که حوزه نجف را ترک گفته و در پاکستان, ایالت پنجاب, شهر سرگودها, غرب لاهور, رحل اقامت افکنده ام و در این مدت, به کارهای علمی, تبلیغی, فرهنگی و اجتماعی مشغول بوده و هستم. گاهی هم, برای تبلیغ از پاکستان خارج می شوم و همان گونه که گفتم, به کشورهای عربی و لندن, برای تبلیغ, سفر می کنم.
در اصل کارهای من عبارتند از: تدریس, تصنیف و تبلیغ. ماهنامه ای هم نشر می دهیم به نام (دقائق الاسلام) با عنوانهای چون: باب العقاید, باب الاعمال, باب التفسیر, باب الحدیث, باب المسائل, باب المتفرقات.
حوزه: علمای شیعه پاکستان در بنیان گذاری مدرسه های علمی و رونق دادن به آنها, به نظر حضرت عالی چقدر توفیق داشته اند و آیا توانسته اند طلاب را بی نیاز از هجرت به نجف و قم بکنند و یا خیر هنوز تا آن مرحله, فاصله بسیار است.
استاد: وقتی که پاکستان, به عنوان یک کشور نوبنیاد, بنیاد گذارده شد و از هند جدا گردید و استقلال خود را به دست آورد, ما در همه پاکستان, با آن گستردگی, بیش از دو یا سه مدرسه نداشتیم. ما برای تحصیل به هند, شهر لکهنو, می رفتیم. شهر لکهنو در آن زمان, مرکز علم و علما بود. کسانی که از آن جا فارغ التحصیل می شدند, خیلی کم , به نجف اشرف می رفتند. حالا لکهنو, آن مرکزیت را ندارد. مرکزیت علمی خود را از دست داده است.
خوب از آن جا که هرکس نمی توانست به نجف برود, چون وضع مالی بسیاری از کسانی که دوست داشتند به نجف بروند و تحصیل کنند, خوب نبود, علما و بزرگان دست به کار شدند و در جای جای پاکستان, مدرسه های علمی و حوزه های دینی تشکیل دادند.
تلاش علما در بنیان گذاری حوزه علمیه در پاکستان
از این روی گفته اند: ضرورت باعث ایجاد شیء می شود. علمای ما احساس ضرورت کردند, و دست به کار شدند و با همت بلند, با نبود وسائل و امکانات, مدرسه های دینی آبرومند و با شکوهی بنیان گذاردند.
شماری از این علما, مردانِ با همت, از اساتید این جانب هستند, مانند: سید محمدباقر هندی, که مرجع بزرگ بود, استاد العلماء, آقا سید محمد پادشاه ـ آقای نیاز حسین نقوی که در ایران حاکم شرع بود, پسر برادر ایشان است ـ بیش تر علمای پاکستان شاگرد ایشان بودند, باواسطه, یا بدون واسطه.
همین طور علمای دیگر, در ساخت و بنیان گذاری مدرسه های دینی پیش قدم شدند, مانند: آقای حسین بخش جاطا, آقای اختر عباس نجفی, آقای سید صفدر حسین و…
اکنون در لاهور سه مدرسه و در سرگودها, چهار مدرسه, در ملتان, کراچی و دیگر شهرهای پاکستان مدرسه های فراوانی داریم که در کل شمار مدرسه های ما در پاکستان, بیش از صد مدرسه است. و این آمار غیر از مدرسه های دخترانه ای است که تشکیل شده است. در مدرسه های علمی پاکستان, کتابهای مقدماتی, عالی فقه و اصول خوانده می شود. با این حال بسیاری از طلاب علاقه داشتند به نجف بروند و تحصیل کنند و اکنون علاقه دارند به قم بیایند و از محضر علمای بنام این حوزه بهره ببرند.
به نظر من اگر کسی جوهر داشته باشد, زمینه های عالم شدن فراهم است, بویژه برای کسانی که به قم می آیند. در این مصاحبه گفتم, دیروز هم در سخنرانی که در جمع طلاب داشتم,یادآور شدم: وقت کم است و کار بسیار. طلاب باید زحمت بکشند, هرچه زودتر, بنیه خود را از نظر علمی قوی کنند. عالم شدن, به مدت زمان ماندن در حوزه نیست. مهم نیست انسان چند سال در حوزه می ماند, مهم این است که در چه پایه از علم قرار گرفته است. هیجده سال و بیست سال زمان زیادی است, باید سعی کرد و تلاش فراوان, زمان ماندن در قم و در حوزه را کم کرد و توشه لازم علمی را در زمان کوتاه, گرفت و برای تبلیغ و ارشاد مردم به وطن بازگشت و جا را برای علاقه مندان دیگر خالی کرد. هرچه شما این جا بیش تر بمانید, جا را بر دیگران کم می کنید.
حوزه: در برابر دروغ پردازان, خرافه پراکنان, مردم فریبان, کسانی که عقیده مردم را خراب می کنند و آنان را سطحی و خرافی بار می آورند, با روضه های دروغ و خرافی, سیمای دین را بد جلوه می دهند و سبب رمیدگی مردم از دین می گردند, چه برنامه ای اندیشیده اید و چه تلاشهایی انجام داده و می دهید.
رویارویی با غالیان و خرافه پردازان
استاد: ما با این گروه که برشمردید, خیلی مشکل داریم. روضه خوانهای بی سواد و بی مایه, مردم کم اطلاع و بی خبر از معارف اسلامی و تاریخ اسلام را گمراه می کنند, جهل را می پراکنند, با علم و علما به مخالفت برمی خیزند و از تقلید و مراجع, دوری می گزینند.
می گویند: باید از امام زمان تقلید کرد, پشت سر امام زمان نماز گزارد, در تشهد, باید تشهد ثالثه را خواند وگرنه نماز باطل است و…
بحمدالله علما و حوزه های علمیه, علیه این گونه جاهلان و گمراهان, متحد هستند, خدمت می کنند و زحمت می کشند. لکن روضه خوانهای دروغ پرداز و گمراه کنده, زیاد منبر می روند. در کشور ما اینان, ذاکرین نام دارند که نه علم دارند و نه عقل. البته آواز خوش دارند. با آواز خوشِ خویش, مردم را مسرور می کنند و به دنبال خود می کشانند.
علمای دین باید در برابر این جریان بایستند; زیرا دستور است:
(اذا ظهرت البدعه فی امتی فعلی العالم ان یظهر علمه. فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله.)۱۰
این جانب در برابر این جریان, ایستاده و می ایستم و تمام بدگوییها را به جان می خرم; اما دست از مخالفت با اینان برنمی دارم. این کار را; یعنی ایستادگی در برابر بدعتگذاران و تحریف گران و روضه خوانهای دروغ پرداز را وظیفه شرعی خود می دانم. شماری از آشنایان می گویند: شما کوتاه بیایید, تا اینان به شما بد نگویند, ابراز ناراحتی نکنند! می گویم همه ناسزاها را تحمل می کنم و تاب می آورم; اما نمی توانم لعنت خدا و رسول را تحمل کنم. از این روی, برای این که گرفتار لعن خدا و رسول نشوم, از پند و اندرز و نصیحت و افشاگری بدعتگذاران کوتاه نمی آیم و دست برنمی دارم.
حوزه: این گرفتاری در جاهای دیگر, از جمله در ایران هم گریبان گیر اهل علم و دیانت است. شماری از مداحان, به قول شما ذاکرین بی مایه و بی سواد, خرافه پرداز دروغ گو, عرصه را بر اهل علم راستین, تنگ کرده و راه و چاره این است که علما, با برنامه های گوناگون, روشنگریها و تشکیل جلسه ها و محفلهای دینی و علمی و از همه مهم تر به دست گرفتن عرصه مقدس منبر, مردم خوب و خوش باطن مسلمان را در اختیار عوام فریبان دروغزن و خرافه پرداز قرار ندهند. همان روشی که حضرت عالی دارید و منبر را از برنامه های خود حذف نکرده و پی گیرانه, از آن برای روشنگری و جذب مردم به سوی دین استفاده می کنید و سنگری برای مبارزه با روضه خوانهای دروغگو قرار داده اید.
استاد: من فکر می کنم, منبر نقش مهمی در خرافه زدایی و روشن کردن مردم دارد. این سنگر مهم را علمای دین, فضلا و روحانیون عالی مقام, به هیچ وجه نباید رها کنند, در هر مقام و پایه ای که هستند و قرار می گیرند, باید وعظ و خطابه, منبر و روضه خوانی را مهم بشمارند. منبر درست و دقیق, و روضه درست و برابر با تاریخ و روایتهای صحیح, جلوی سخنان باطل و واهی را می گیرد. چه کسی سزاوارتر از عالم دینی, انسان درس خوانده و اهل مطالعه و تحقیق برای وعظ و خطابه و منبر و اندرز و نصیحت به مردم.
یک وقتی آقای طاهری خرم آبادی, به لاهور آمده بود, جامعه المنتظر. جناب آقای سید صفدر حسین و آقای سید حافظ ریاض حسین نقوی به من گفتند: ما پیش آقای طاهری از شما شکایت می کنیم!
وقتی که من برای دیدار با آقای طاهری به لاهور رفتم, رو کردم به آقایان, گفتم: خوب بفرمایید چه شکایتی از بنده دارید؟
آن دو رو کردند به آقای طاهری و گفتند: شکایت ما از آقای نجفی این است که منبر می رود و روضه می خواند.
من به آقای طاهری گفتم: نظر آقایان این است که من منبر نروم و تنها به تدریس, تألیف و تحقیق بپردازم.
آقای طاهری گفت: واجب است مثل ایشان منبر برود, تا جلوی خرافاتی که غالیان, شیخیها, نصیریها رواج می دهند و پخش می کنند, گرفته شود و س
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 