پاورپوینت کامل ضعف عقلانیت زمینه ساز خرافه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ضعف عقلانیت زمینه ساز خرافه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ضعف عقلانیت زمینه ساز خرافه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ضعف عقلانیت زمینه ساز خرافه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۲۳
خرافه, اصطلاح علمی نیست و از لوازم آن پیروی نمی کند. از این روی, حد و رسم روشنی را برنمی تابد که جامع افراد و مانع اغیار باشد. خرافه اصطلاحی عرفی است و از به کار بردن توده ها گرفته شده و به همین جهت نیز موارد آن به حسب عرفها تفاوت می کند. بنابراین, نباید تعجب کرد که مردمان شهرها و کشورها, یا مؤمنان ادیان گوناگون, همدیگر را به رفتارها و اندیشه های خرافی متهم نمایند و خود را منزه از آن بدانند, در حالی که از نگاه دیگران, خود غرق در خرافه اند:
(تعیین مرز خرافات کار دشواری است. مسافر فرانسوی در ایتالیا همه چیز را خرافه می یابد, و حق دارد. اسقف کنتربری۱ مدعی است که اسقف پاریس یک فرد خرافی است, پیروان کلیسای پرسبیتر۲ نیز همان برچسب را بر عالی جناب اسقف کنتربری می زنند, در حالی که خود آنها را کویکرها,۳ افرادی خرافی می دانند, و کویکرها هم به نوبه خود از نظر سایر مسیحیان خرافی ترین آدمها به حساب می آیند. )۴
البته این بدان معنی نیست که خرافه مفهومی تعریف ناپذیر است, بلکه بدان معنی است که مانند هر اصطلاح عرفی دیگر, مرزهای روشن و دقیقی را برنمی تابد و باید به گونه ای از اجمال در تعریف آن بسنده کرد. ناگفته نماند که این اجمال, آسیبی به بحث از خرافه و مسائل جانبی آن نمی زند. زیرا اگر ما بتوانیم بخشهای روشن خرافه را تعریف کرده و به آسیب شناسی آن بپردازیم و با ارائه راهکارهای مناسب, جلوی دامن گستری آن را گرفته و به درمان وضع موجود بپردازیم, به هدف خود رسیده ایم. به دیگر سخن, بشر امروز, چنان گرفتار خرافات شده که ما را از پرداختن به مسائل جزئی و حاشیه ای و ظرافتها باز می دارد. شاید اگر جامعه های امروزی به مرحله ای از رشد یافتگی برسند که مظاهر روشن خرافه برچیده شود, به مرزبندیهای دقیق تری از خرافه نیاز پیدا کنند و در آن سطح از رشد است که اندیشه وران نیاز به وسواس بیش تری دارند, تا حدود خرافه را بنمایانند.
نسبی نبودن خرافه
آیا خرافه نسبی است و حقیقتی برای آن در صورت ذهن وجود ندارد؟ پس از پذیرش حاکمیت نظامِ علی معلولی ثابت و پایدار بر مجموعه عالم و پدیده هایی که در آن رخ می دهد, باید بپذیریم که خرافه نیز حقیقتی ثابت دارد; زیرا روح و حقیقت خرافه, چیزی جز باورهای سطحی و نارسا نسبت به نظام حاکم بر عالم نیست. بنابراین هرجا که نظام ثابت الهی برقرار باشد, سطحی نگری نسبت به آن خرافه است. پس می توان نتیجه گرفت که خرافه نیز حقیقتی ثابت و پایدار دارد و با قراردادها و ملیتها تغییر نمی کند. دلیل این که اقوام و مؤمنان ادیان مختلف همدیگر را به خرافه پرستی متهم می کنند و خود را به دور از آن می شمارند, تفاوت در جهان بینی و چگونگی تفسیر حقایق عالم است. از نظر یک کمونیست ملحد, بیش تر کارهای یک مسلمان, از قبیل: نماز, روزه, دعا, زیارت, عزاداری و… اموری بی معنی و توسل به اسبابی واهی, تخیلی و خودساخته است.
از این روی آنها را خرافه می پندارد. در حالی که یک مسلمان نیز همین تفسیر را از رفتارها و باورهای یک کمونیست دارد. از نظر وی نیز بزرگ ترین تفکر خرافی و خرافی ترین انسان کسی است که باور کند که عالم بدون دلیل و خود به خود پدید آمده باشد. یا چنانچه ر فتار یک مسیحی از نظر یک مسلمان و بالعکس, خرافی جلوه می کند.
بنابراین, اگر معتقد بودیم که حقیقت عالم واحد است و برداشتهای ما تأثیری در ماهیت آن ندارد, باید بپذیریم که خرافه نیز حقیقت ثابتی است و نسبیت در آن راه ندارد.
عنصرهای اصلی خرافه
دریافت مفهوم درست از خرافه, تنها از راه مطالعه موارد آن در میان توده ها ممکن است. به عبارتی, همان مردمی که خود کارهای خرافی را انجام می دهند, به طور سربسته وجود باورها و رفتارهای خرافی را پذیرفته اند. گرچه نسبت به نمونه ها و مصداقهای آن اختلاف داشته باشند. در صورتی که ما محورهای اصلی خرافه را از قبیل رمّالی, غیب گویی, ارتباط با ارواح و اجنه, اعتقاد به تأثیر ستارگان در رویدادهای زمینی, اثرگذاری ارواح خبیثه, اعداد و غیره را در نظر بگیریم, درخواهیم یافت که یکی از ارکان همه باورهای خرافی, مرموز بودن آنهاست. یعنی چگونگی اثرگذاری آنها در هاله ای از ابهام قرار دارد و کسی به روشنی نمی داند که این مسائل چگونه اثر می گذارند و چگونه عمل می کنند. در مَثَل, روشن نیست که پریدن از روی آتش چگونه موجب باز شدن بخت افراد می شود! یا ارواح و اجنبه چگونه آسیب می زنند یا خیر می رسانند. به دیگر سخن, در همه باورهای خرافی, نوعی اعتقاد به اثرگذاری امور ناشناخته یا اثرگذاریهای ناشناخته امور شناخته شده, وجود دارد.
ییکی دیگر. از ویژگیهای مهم امور خرافی, خلاف بداهت و گرایشهای فطری و عقلی بودن آنهاست, مانند باورهایی که نسبت به شخصیتهای افسانه ای و مورد علاقه وجود دارد:
مردی قدی بسیار بلند داشت به گونه ای که دستش را به دریا فرو می برد, ماهی صید می کرد و آن را برابر خورشید می گرفت, می پخت و می خورد!
ییا حضرت ابوالفضل چنان دستان بلندی داشت که در هر بار چرخش دست, ده ها نفر را می کشت. یا وقتی بر مرکب می نشست, پاهایش روی زمین کشیده می شد!
ییا امام حسین(ع) در روز عاشورا, هزاران نفر از دشمنان را کشت!
ییا مردمان بنی اسرائیل در هر بار که بول می کردند, باید بدن خود را با قیچی می بریدند!
ییادآوری: آن چه به عنوان عناصر اصلی خرافه از آنها یاد شد, جامع و مانع نیستند, بلکه ناظر به نوع موارد هستند.
مرز خرافه و خطاهای علمی
در تمام علوم, بسیار اتفاق می افتد که دانشمندان متوجه خطا در بازشناسی علتهای واقعی پدیده ها می شوند. آن چه را که علت اصلی بیماری نبود, به عنوان علت گرفته و سالها براساس آن تحلیل کرده و نسخه نوشته اند. با این حال, هیچ گاه کسی دانشمندان را به خرافه پرستی متهم نمی کند; زیرا دانشمندان, با روشهای علمی به استقبال پدیده ها و رویدادها می روند و برابر اصول علمی آنها را تفسیر می کنند. در این سیستم, باورها به اثرگذاری مرموز و غیرمادی وجود ندارد, به گونه ای که بتواند تمام علتهای مادی را خاضع سازد. بلکه تمام تلاش آنان به کار گرفته می شود تا پیوند میان حقایق شناخته شود. اما در میان خرافه و در عرصه باورهای خرافی, نه تنها چنین تلاش عقلانی و علمی برای اثبات علّی معلولی به چشم نمی خورد, بلکه با نوعی ترس و هیجان کور نیز همراه است که راه هر نوع اندیشه ای را می بندد.
مرز خرافه و بدعت
باز بر همین اساس, مرز میان بدعت و خرافه روشن می شود. رابطه بدعت و خرافه, خاص و عام من وجه است; زیرا بدعت به هر نوع تصرف در دین, اعم از اصول و فروع آن گفته می شود و لزوماً تمام این تصرفها, تصرفهایی نیست که عنصر مفهومی خرافه را در خود داشته باشد و دلالت بر نوعی از ارتباط مرموز و ناشناخته و نامعقول بکند. زیرا نسبت دادن رسوم خردمندانه و پسندیده اقوام مختلف به شارع, می تواند مصداق بدعت باشد, در حالی که مصداق خرافه نیست. چنانچه بدعت گذاشتن در یک فرع فقهی, می تواند مصداق روشنفکری نیز تلقی شود. مانند تغییر بدون دلیل احکام شرع به مقتضای خواهش عرف و فهم زمانه!
اما اگر عقیده یا عملی, شاخصه اصلی خرافه را داشته باشد و بر امری خلاف بداهت عقل یا تأثیری ماورایی دلالت بکند, با این حال به شارع نسبت داده شود, بدعت نیز خواهد بود, مانند بسیاری از اسرائیلیات.
خلاصه سخن
گرچه تعریف جامع و مانعی برای خرافه نمی توان عرضه کرد, با این حال آن چه از بررسی موارد و تفحص فهم عرفی از آن به دست می آید, به هر نوع باور یا عمل برخاسته از باوری گفته می شود که در بردارنده اثرگذاریهای مرموز و غیردرخور توجیه امور ناشناخته یا اثرگذاریهای ناشناخته امور شناخته شده بر پدیده هاست که در بیش تر موردها ترس و طمع در باورمندی به آنها نقش دارد. همچنانچه باور به اموری که با بداهت عقل و فطرت سازگار نباشد نیز گفته می شود.
نسبت خرافه و عقل
از تعریف خرافه می توان فهمید که خرافه از ضعف عقلانیت ریشه می گیرد. مقصود از عقل, نیروی درک حقایق عالم است. در تحلیل پدیده ها به علتهای حقیقی آنها نظر دارد و در صورت ناتوانی از شناخت آنها از اظهار ناتوانی شرم ندارد; این حال ذهن کنجکاو انسان در مواجهه با پدیده های ناشناخته و رویدادهایی که در پیرامون اش رخ می دهد, به طور طبیعی به دنبال علت آنها می گردد. ولی از آن جا که بیش تر دقت, کنجکاوی و بردباری لازم برای شناخت علتهای حقیقی را ندارند, به تفسیرهای سطحی و علتهای صوری که ساخته وهم و خیال است, بسنده کرده و خود را از استمرار حرکت طبیعی فکر رها می سازند. زیرا تفکر در حین نرم افزاری بودن, از کارهای عضلانی بسیار سخت تر است.
علامه طباطبایی در این که چرا و به چه علتهایی مردم به خرافه می گرایند, می نویسد:
(و آدمی از این نظر که آراءش, همه, به اقتضای فطرت اش منتهی می شود, فطرتی که از علل هر چیز جست وجو می کند و نیز به اقتضای طبیعت اش منتهی می شود که او را وادار به استکمال نموده, به سوی آن چه که کمال حقیقی اوست سوق اش می دهد, هرگز حاضر نیست خود را تسلیم آرای خرافی کند و در برابر هر خرافه ای, کورکورانه و جاهلانه خاضع شود.
الا این که عواطف درونی و احساسات باطنی او, که بیش تر و عمده اش خوف و رجاء است همواره خیال او را تحریک می کند به این که تأثیر پاره ای خرافات را بپذیرد. این عواطف اعتقاد به خرافات را به گردنش می گذارد, چون قوه خیال در ذهن او صورتهایی هول انگیز و یا امیدوار کننده ترسیم می کند و حس خوف و رجاء هم آن صورتها را حفظ می کند و نمی گذارد از خزانه نفس غائب شود. )۵
چنانچه مردم مدینه در تحلیل خورشید گرفتگی, به جای درنگ, به کار بردن خرد و حلم ورزیدن دریافتن علت حقیقی آن, به عنصری مرموز و ماورائی, یعنی وفات فرزند رسول خدا(ص) استناد جستند یا شماری از مردم, رویدادهای خوب و بد زندگی خود را به ولادت فرزند, روبه رو شدن با شخصی خاص و… پیوند می زنند.
هیچ انسان عاقلی نمی پذیرد که پریدن از روی آتش بر علتها و عاملهای اثرگذار در سعادت مندی انسان از قبیل دانش, کار تدبیر, مدیریت, و خردورزی و… پیش است و زمینه های گشوده شدن درهای خوشبختی از این راه فراهم گردد. هیچ عاقلی نمی پذیرد که خداوند از قومی بخواهد که پس از هر بار بول کردن, بخشی از تن خود را بِبُرد!
ییا انسانی وجود داشته باشد که پاهایش تا عمق دریا فرو رود و دستان اش تا خورشید امتداد یابد.
ییا شخصی به نام دجال در آخرالزمان پیدا شود که بر الاغی سوار شود که هر قدم آن, چند میل راه باشد!
خلاصه این که ضعف عقلانیت به معنای طفره رفتن از تحلیل درست و عمیق مسائل, مهم ترین عنصر در شکل گیری باورها و رفتارهای خرافی است. چنانچه شماری از اندیشوران غربی نیز, عنصر (انسان معقول) را به عنوان معیار بازشناسی و تعریف خرافه معرفی کرده اند.
(برای رهایی از این بن بست, لازم است به ابزار مناسبی متوسل شویم که حقوق دانان به کار می برند, و آن مفهوم (انسان معقول) است. )۶
شاخص عقلانیت به روشنی در قرآن تبیین شده است که به پاره ای از موارد آن می پردازیم.
ریشه یابی خرافه از نگاه قرآن
خدای متعال, منشأ خرافه را در بی فکری و به کار نبستن عقل می داند و انسان را بارها به همین خاطر سرزنش می کند. به عنوان مثال در رویارویی با بت پرستی که بزرگ ترین مظهر انحراف فکری و خرافه پرستی است, می فرماید:
(وَ إِذا قِـیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آبأَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَلا یهْتَدُونَ وَمَثَلُ الَّذِینَ کفَرُوا کمَثَلِ الَّذِی ینْعِقُ بِما لا یسْمَعُ إِلاّ دُعأً وَنِدأً صُم بُـکم عُمْی فَهُمْ لا یعْقِلونَ)۷
و هنگامی که به آنها گفته شود: از آن چه خدا نازل کرده است, پیروی کنید, می گویند: (نه, ما از آن چه پدران خود را بر آن یافتیم, پیروی می کنیم.) آیا اگر پدران آنان, چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند [باز از آنان پیروی خواهند کرد] مَثَل [تو در دعوت] کافران, بسان کسی است که [گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر] صدا می زند; ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند. [و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی کنند. این کافران, در واقع] کر و لال و نابینا هستند; از این رو چیزی نمی فهمند.
درباره زنده به گور کردن دختران شان می فرماید:
(وَ إِذا بُشِّـرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنْثی ظَـلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کظِـیمُ یتَواری مِنَ القَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّـرَ بِهِ أَیمْسِکهُ عَلی هُونٍ أَمْ یدُسّـهُ فِی التّرابِ أَلا ساءَ ما یحْکمُونَ)۸
در حالی که هرگاه به یکی از آنان بشارت دهند دختر نصیب تو شده, صورتش [از ناراحتی] سیاه می شود; و به شدت خشمگین می گردد * به خاطر بشارت بدی که به او داده شده, از قوم و قبیله خود متواری می گردد [و نمی داند] آیا او را با قبول ننگ نگه دارد, یا در خاک پنهانش کند. چه بد حکم می کنند!
روشن است که این حکم از چگونگی تفکر آنها ریشه می گیرد. گذشته از آن که ممکن است مقصود از حکم, حکم نفس اماره باشد که در برابر حکم عقل است.
در آیه دیگری, خداوند این عمل را نوعی افترا می شمارد. زیرا باورهایی نظیر این که دختر شوم و بدقدم است و مایه سرافکندگی پدر است و موجب خسران و کمبود روزی خانواده می شود, همه خرافاتی است که از درک نادرست حقیقت انسان, ضرورت وجود زن برای بقا, رشد و بالندگی نظام آفرینش ناشی می شود. در واقع این قوم, به اندازه ای بی عقل بودند که با کشتن دختران, ناخواسته به جنگ با خود و امتداد نسل خود برخاسته بودند.
(وَکذ لِک زَینَ لِکثِـیرٍ مِنَ المُشْرِکـینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِـیرْدُوهُمْ وَلِـیلْبِسُوا عَلَیهِمْ دِینَهُمْ وَلَوْ شاءَ اللّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَما یفْتَرُونَ)۹
این گونه برای بسیاری از مشرکان, شریکان شان کشتن فرزندان شان را آراستند تا نابودشان کنند و دین شان را بر آنان مشتبه سازند, اگر خدا می خواست, چنین نمی کردند. بنابراین, آنان و افتراهاشان را به حال خود واگذار.
ییا در آیه های دیگری به آسیب شناسی پاره ای از رفتارهای خرافی عرب پرداخته و همه آنها را افترا دانسته و نشأت گرفته از نادانی آنان:
(وَقالُوا هـذِهِ أَنْعامُ وَحَرْثُ حِجْرُ لا یطْعَمُها إِلاّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعامُ حُرّمَتْ ظُهُورُها وَأَنْعامُ لا یذکرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَیها إِفْتراءً عَلَیهِ سَیجْزِیهِمْ بِما کانُوا یفْتَرُونَ * وَقالُوا ما فِی بُطُونِ هـذِهِ الأَنْعامِ خالِصَه لِذُکورِنا وَمُحَرَّمُ عَلی أَزْواجِنا وَ إِنْ یکنْ مَیتَه فَهُمْ فِـیهِ شُرَکاءُ سَیجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکـیم عَلِـیم * قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِراءً عَلَی اللّهِ قَدْ ضَلّوا وَما کانُوا مُهْتَدِینَ)۱۰
و گفتند: این قسمت از چهارپایان و زراعت [که مخصوص بتهاست, برای همه] ممنوع است; و جز کسانی که ما بخواهیم ـ به گمان آنها ـ نباید از آن بخورند! و [اینها] چهارپایان است که سوار شدن بر آنها [بر ما] حرام شده است! و [نیز] چهارپایانی [بود] که [هنگام ذبح] نام خدا را بر آن نمی بردند, و به خدا دروغ می بستند [و می گفتند: (این احکام همه از ناحیه اوست. )] به زودی [خدا] کیفر افتراهای آنها را می دهد * و گفتند: آن چه [از بچه] در شکم این حیوانات است, مخصوص مردان ماست و بر همسران ما حرام است. اما اگر مرده باشد [مرده متولد شود] همگی در آن شریک هستند. به زودی [خدا] کیفر این توصیف [و احکام دروغین] آنان را می دهد. او, حکیم و داناست * به یقین آنان که فرزندان خود را از روی جهل و نادانی کشتند, گرفتار خسران شدند; [زیرا] آن چه را خدا به آنها روزی داده بود, بر خود تحریم کردند; و بر خدا افترا بستند. آنها گمراه شدند و [هرگز] هدایت نیافته بودند.
خلاصه سخن این که از نگاه قرآن, خرافه ریشه در ضعف خرد و خردورزی دارد و در صورتی که انسان اندیشه خود را در مسیر درست آن به کار اندازد, بی گمان از باورها و رفتارهای خرافی رها خواهد شد.
انبیاء و خرافه زدایی
در صورتی که مروری بر دشواریهای رسالت انبیاء بکنیم, درخواهیم یافت که آنان نه بر سر مسائل بلند و معارف عالی که برای رهانیدن قوم خود از چنگال پیش پا افتاده ترین باورها و نابخردانه ترین رفتارها, تلاشها و مبارزه ها کردند, تا جایی که بسیاری از ایشان در این راه کشته شدند.
پیامبران, با کسانی روبه رو بودند و به هدایت آنان همت می گماردند که بت دست ساز خود را رب النوع می دانستند. کرامت انسانی خود را فراموش کرده و با تمام خضوع در برابر آن به سجده می افتادند. اگر بت خود را از خرما یا موارد خوردنی ساخته بودند, در صورتی گرسنگی آن را می خوردند. برای باریدن باران هیزم به دم گاو می بستند و آتش می زدند; زیرا بر این پندار بودند که نعره های گاو صدایی شبیه به رعد و برق تولید می کند و همین باعث بارش باران می شود. دختران خود را با دست خود در میان خاک گذاشته و دفن می کردند. زن را کالایی قابل توارث می انگاشتند و از حقوق انسانی محروم شان می ساختند… و بنابراین, می توان گفت: مهم ترین رسالت انبیاء مبارزه با خرافه های فکری و عملی بوده است.
به فرموده خداوند در قرآن کریم:
(الَّذِینَ یـتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّـبِی الاْومّـی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراه وَالأٌِنْجِـیلِ یـأْمُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَینْهاهُمْ عَنِ المُنْکرِ وَیحِلّ لَهُمُ الطَّـیباتِ وَیحَرّمُ عَلَیهِمُ الخَبائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ)۱۱
همانان که از فرستاده [خدا], پیامبر (امّی) پیروی می کنند; پیامبری که صفاتش را, در تورات و انجیلی که نزدشان است, می یابند… و بارهای سنگین, و زنجیرهایی را که بر آنان بود [از دوش و گردن شان] برمی دارد.
غل و زنجیرهایی که به دست و پای مردم بسته شده بود و پیامبر اکرم آنها را برداشت, از جنس آهن و چوب نبود; زیرا قوم هیچ پیامبری این چنین به زنجیر کشیده نشده بودند. بلکه مقصود از زنجیرها, باورهای غلطی بودند که دست و پای دل و جان مردمانی را که رسول خدا برای هدایت شان برانگیخته شده بود, به بند کشیده بود و آنان را از رفتارهای انسانی باز می داشتند.
استاد مطهری در این باره می نویسد:
(درافتادن با شرکها, خرافه ها, جهالتها, ساخته های خیال بافانه, ظلمها و ستمها و ستمگریها یکی دیگر از علائم و نشانه های صداقت پیامبری یک مدعی پیامبری است. )۱۲
مبارزه با خرافه ها از کسی برمی آید که به دنبال جاه و مقام نباشد و هدف او آزاد کردن باشد, نه به بند کشیدن; چرا که مبارزه با خرافه ها, موجب رویارویی با عقاید ریشه دار و عادتهای فرهنگ شده, می گردد. در نتیجه کسی که قصد بهره بری از مردم را داشته باشد, نه تنها با آنها نمی جنگد که برای رواج آنها پافشاری می کند:
(آن حضرت, به بهانه آزادی عقیده, بتها را باقی نگذاشت, به عکس, دید این بتها عامل اسارت فکری مردم اند و صدها سال است که فکر این مردم اسیر این بتهای چوبی و فلزی شده است, این بود که به عنوان اولین اقدام بعد از فتح, تمام آنها را درهم شکست و مردم را واقعاً آزاد کرد.
حالا این شیوه و رفتار را مقایسه کنید با رفتار پادشاه انگلستان وقتی که برای دیدار از هندوستان به آن جا رفته بود, در هندوستان جزء برنامه سفرش, بازدید از یک بتخانه گنجانده شده بود. خود مردم هند وقتی می خواستند داخل صحن بتخانه شوند, کفشهای خود را می کندند, اما او به نشانه احترام بیش از حد, هنوز به صحن نرسیده کفشهایش را کند و بعد هم از همه مؤدب تر در مقابل بتها ایستاد. در تفسیر این حرکت, عده ای ساده اندیش می گفتند ببینید نماینده یک ملت روشنفکر چقدر به عقاید مردم احترام می گذارد, غافل از این که این نیرنگ استعمار است. استعماری که می داند که همین بتخانه هاست که هند را به زنجیر کشیده و رام استعمارگران کرده است. این گونه احترام گذاشتها, خدمت به آزادی و احترام به عقیده نیست, خدمت به استعمار است. ملت هند اگر از زیر بار این خرافات بیرون بیاید که دیگر باج به انگلیسی ها نخواهد داد. )۱۳
روشهای مبارزه با خرافه
پس از شناخت یک بیماری باید به دنبال پیشگیری و درمان آن بود. در ادامه نوشتار به این مهم می پردازیم. در بحثهای مقدماتی که گذشت, مهم ترین عنصر در پیدایش, توسعه و استقرار خرافه, ضعف رویکرد عقلانی نسبت به پدیده های ماوراء طبیعی و نوع ارتباط آنها و تأثیر و تأثرات میان آن دوست. توضیح دادیم که منظور از رویکرد عقلانی, نگاه علی معلولی و عالمانه خالی از ترس و امید کاذب است. به گونه ای که مسائل را از حالت مرموز آن درآورد و به صورت مسائل علمی درخور تحلیل نشان دهد. مگر در مواردی که دلیل علمی بر مرموز بودن مسأله اقامه شود.
به عنوان مثال, در قرن گذشته, حدود ۶۰۰ بار در سرزمینهای گوناگون جهان, فرو افتادن ماهی از آسمان ثبت شده است. کسی از خانه بیرون آمده و دیده است که در ظرف کنار در, ماهی افتاده و در میان آب شنا می کند. یا کسی که از پیاده رو می گذشته, ناگهان دیده ماهی زنده یا مرده ای از آسمان فرو افتاد و او از این حادثه ترسیده است. در برابر این گونه پدیده ها اگر کسی و کسانی تفکر عقلانی داشته باشند, آنها را به مسائل ماوراء الطبیعی یا خارق العاده نسبت نمی دهند و به دنبال علتهای آن به جست وجو برمی خیزند. و به برکت همین جست وجو درمی یابند که گردبادها وقتی که از خشکی به دریاها می رسند, آب را نیز به چرخش درآورده و محتویات آن را با تمام قدرت و سرعت به سمت بالا می کشند, از این روی شمار زیادی ماهی به سمت آسمان و در فضای داخل گردباد کشیده شده و گاه تا کیلومترها بالا می رود. زمانی که گردباد آرام می شود, محتویات آن نیز رها شده و سقوط می کند. این سقوط ممکن است در خشکی یا دریا انجام گیرد.
در حالی که افراد غیرمتفکر که ذهن ساده ای دارند, به سرعت آنها را به امور خارق العاده و غیردرخور توجیه از نظر علمی نسبت داده و تفسیرهای امیدوار کننده یا ترساننده از آن می کنند. یا به فال نیک می گیرند یا به فال بد!
رشد عقلانیت در سطح عمومی
با این توضیح سمت و سوی مبارزه نیز روشن می شود. مهم ترین شاخص مبارزه با خرافه, تلاش برای عمومی کردن رویکرد عقلانی نسبت به رویدادها, مسائل طبیعی و ماوراء طبیعی و روابط میان آنهاست. به همین دلیل نیز انبیا رشد عقلانیت را در سرلوحه تمام برنامه های خود قرار داده بودند و میزان رشد انسان را بسته به اوج گیری عقل او و نیز رشد نایافتگی او را نشأت گرفته از بی خردی او می دانستند. این, ملاکی بود برای ارزیابی شخصیت افراد. از این روی, زمانی که نزد رسول گرامی اسلام, از زهد و عبادت کسی سخن می رفت, حضرت از عقل او سوال می کرد.
خدای متعال رسالت انبیا را تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت می داند.
(کما أَرْسَلْنا فِـیکمْ رَسُولاً مِنْـکمْ یتْلُو عَلَیکمْ آیاتِنا وَیزَکیکمْ وَیعَلّمُـکمُ الکتابَ وَالْحِکمَه وَیعَلّمُـکمْ ما لَمْ تَـکونُوا تَعْلَمُونَ)۱۴
همان گونه رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم; تا آیات ما را بر شما بخواند; و شما را پاک کند; و به شما, کتاب و حکمت بیاموزد; و آن چه را نمی دانستید, به شما یاد دهد.
در بیانی از حضرت امیر(ع) نیز یکی از رسالتهای مهم ایشان, برانگیختن گنجینه های عقل شمرده شده است.
(یثیروا لَهُم دفائِنَ العُقُول. )۱۵
برانگیزند بر آنها گنجینه های نهان عقل را.
به همین منظور جا دارد این سوال را به میان آوریم که چگونه می توانیم عقلانیت را در سطح و لایه های جامعه افزایش دهیم و به سطحی از عقلانیت عمومی برسیم که افراد به راحتی گرفتار سخنان بی مایه نشده و جز با تحلیل و استدلال چیزی را نپذیرند.
۳. ترویج اندیشیدن
گرچه انسان بالذات متفکر آفریده شده است; اما تفکر او نیز مانند سایر قوا, به رسیدگی, هدایت و تقویت نیاز دارد, تا به شکوفایی عقلی برسد. بنابراین, باید مردم را به اندیشیدن واداشت. در این مرحله, اصل اندیشیدن خوشایند است. گرچه تفکر به ظاهر کار کم زحمتی است و نیاز به جست و خیز و تلاش عضلانی و تحمل گرمای تابستان و سرمای زمستان ندارد; اما اگر دقت و تجربه شود, درخواهیم یافت که یکی از سخت ترین رفتارهایی است که هر انسانی در عمر خود تجربه می کند. بزرگ ترین مشکل انسانها در طول تاریخ, فرار از اندیشیدن است. زیرا اندیشیدن کار بسیار دشواری است. و تجربه نشان داده است که انسانها به کارهای عضلانی بیش تر علاقه نشان می دهند, تا به رفتارهای فکری. اگر انسان می اندیشید و سخنی را بدون درنگ و تفکر نمی پذیرفت, راهی برای استعمار او پیدا نمی شد, فرعون ها و نمرودها بر او چیره نمی گشتند و هر انسان منحرفی نمی توانست با ترویج خرافات, گوهر انسانی او را سلب کند و به اندازه ای او را به انحطاط بکشاند که حاضر شود در برابر موجودِ بی جان و پستی, مانند سنگ و چوب, پیشانی بر زمین بساید! به همین خاطر خدای متعال بارها از او می خواهد تا بیندیشد.
(کذ لِک یبَینُ اللّهُ لَکمُ الآیاتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکرُونَ)۱۶
خدا آیات را این چین برای شما بیان می کند, باشد که در کار دنیا و آخرت بیندیشید.
(أَفَلا تَتَفَکرُونَ)۱۷
آیا باز هم فکر نمی کنید.
(فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَـلَّهُمْ یتَفَکرُونَ)۱۸
قصه ها را بگوی, شاید به اندیشه فرو روند.
۲. تفکر انتقادی
تفکر انتقادی از بایسته های رشد عقلانیت است; زیرا انسان رشد یافته, به دنبال واقع است, گرچه دست یافتن به آن, او را به زحمت بیندازد. او می داند که حقایق با ادعاها و تجمع آراء تغییر نمی کند. چنین کسی برای رسیدن به حق و بازشناسی آن از باطل به درستی می اندیشد و منتقدانه به جست وجو می پردازند. در بازشناسی خوب و خوب تر منتقدانه, با انصاف علمی به میدان اندیشیدن وارد می شود. مادامی که مردمان جامعه ای, مطلبی را بدون درنگ بپذیرند, تحت تأثیر صداها و گروه های جورواجور قرار بگیرند, احساسات شان بر اندیشه شان غلبه کند, باید منتظر فاجعه بود. خرافه مانند علف هرز, در چنین جامعه ای زمینه رشد می یابد و نابودی آن را رقم می زند. اهل فکر, بویژه کسانی که رسالت دینی دارند, نباید از مردم پذیرفتن را بخواهند, بلکه باید به آنها بیاموزند که حتی معارف دین نیز با سوال, انتقاد و مقاومت بپذیرند و هر سخنی را حتی اگر گوینده اش بزرگ باشد, بدون تفکر, دقت و مطالعه نپذیرند. مردمی که عقیده ای را با دقت و با مقاومت بپذیرند, با مقاومت نیز از دست می دهند و مردمی که آسان بپذیرند, آسان نیز از دست می دهند. بنابراین نباید از دیرپذیری اندیشه ای و یا مقاومت در برابر اندیشه های هرچند اسلامی, نگران بود, بلکه باید به فال نیک گرفت. خدای متعال می فرماید:
(فَبَشّرْ عِـبادِ * الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولـئِک الَّذِینَ هَداهُـمُ اللّهُ وَأُولـئِک هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ)۱۹
بشارت بده بندگانم را, آن کسانی که به سخن گوش می دهند و از بهترین آن پیروی می کنند, ایشان اند کسانی که خدا هدایت شان کرده و اینان خردمندان اند.
خدای متعال, چنین کسانی را به وصف هدایت و خرد می ستاید. از همه بالاتر این که با بیان ضمیر فصل (هم) خردمندان را در همین گروه منتقد و اندیشه ورز منحصر می سازد.
در آیه دیگر از اجازه خواستن مشرکان برای تحقیق بیش تر استقبال می کند و به رسول خود دستور رخصت می دهد.
(وَإِنْ أَحَدُ مِنَ المُشْرِکـینَ اسْتَجارَک فَأَجِرْهُ حَتّی یسْمَعَ کلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذ لِک بِأَ نَّهُمْ قَوْمُ لا یعْلَمُونَ)۲۰
و هرگاه یکی از مشرکان به تو پناه آورد, پناهش ده تا کلام خدا را بشنود, سپس به مکان امنش برسان, زیرا اینان مردمی نادان اند.
در روایتی نیز از حضرت مسیح(ع) نقل شده است که:
(عنه عن علی بن عیسی القاسانی عن ابن مسعود المیسری رفعه قال قال المسیح(ع) خذوا الحق من أهل الباطل ولا تأخذوا الباطل من أهل الحق. کونوا نقاد الکلام فکم من ضلاله زخرفت بآیه من کتاب اللّه کما زخرف الدرهم من نحاس بالفضه المموهه النظر الی ذلک سواء والبصراء به خبراء. )۲۱
حق را از اهل باطل بگیرید, اما باطل را از اهل حق نگیرید. نقاد سخن باشید. چه بسیار گمراهی که به آیه ای از کتاب خدا زینت شده است, چنانچه درهمی از مس با طلا درآمیخته می شود. نگاه ها به آن یکسان است. اما اهل بصیرت از حقیقت آن باخبرند.
۳. بیان دقیق و روشن معارف دین
ییکی از ویژگیهای فاخر و شکوه مند دین, فراگیر بودن آن نسبت به امر دنیا و آخرت است. دین به رابطه رفتارها, اشیاء و رویدادهای مادی و آثار معنوی و اثرگذاری موجودات غیرمادی در عالم ماده می پردازد. در اساس یکی از دلیلهای نیاز به وحی, محدودیت عقل در درک تمام این حقایق است. با بیان این حقایق, عقل بخش ناقص خود را کامل می کند و به قضاوت جامعی از آغاز و انجام و آن چه میان آن دو باید انجام داد, می رسد. می داند که عوامل اثرگذار در رشد و انحطاط کدام است. عنصرهای وهمی و حقیقی به او شناسانده می شود. در مَثَل درمی یابد هر موجودی در عالم, اثرگذاری خود را از خدا می گیرد و در این اثرگذاری هیچ گونه استقلالی ندارد. این تفکر انسان را از غل و زنجیرهای بسیاری رها می سازد. از شر آفریده ها و پدیده های طبیعی و از آن چه پندارد به او شر می رساند و یا شاید شر برساند, به چیزهای موهوم پناه نمی برد, بلکه به خدا پناه می برد. زیرا می داند که خدای متعال آفریدگار آنها و بالاتر از تمام آنهاست و توسل به ذات مقدس پروردگار, او را از شر هر موجودی در امان خواهد داشت. جن و انس و ملک را بنده خدا می داند و همین بینش و بصیرت او را از پندارگراییهای خردسوز, خیال انگیزیهای ترسناک و توهمهای بی ریشه و بنیاد, رهایی می بخشد. اگر او دین, جایگاه رسالت رسول و امامت امام را درست دریابد, خواهد دانست که اگر چیزی زیانبار به حال او بود, رسول خدا(ص) و جانشین او, امام(ع) از او دریغ نمی کردند و قبل از این که فاجعه ای او را در خود بگیرد, به او خبر می دادند. اگر عددی خاص, یا روزی معین یا مکان و زمانی مشخص موجب آسیب به انسان شود, بی گمان بی خبر نمی ماند. بنابراین, این فرد دین شناس, نتیجه می گیرد که اگر رسول خدا(ص) مرا از چنین اموری نترسانده است, بدان معناست که این امور, آثار وهمی که درباره شان گفته می شود, ندارند.
اگر معرفت او نسبت به نظام رزق و روزی و همین طور بیماری و شفای الهی درست باشد, راه هایی را پیش خواهد گرفت که دین به روشنی او را به آنها رهنمون شده است. راه های خردمندانه را می پیماید و از خدا کمک می خواهد و شفا می طلبد. برای ادای قرض به تلاش برمی خیزد و برای درمان بیماری, به پزشک مراجعه می کند, دارو مصرف می کند و از خداوند متعال شفا می طلبد.
آن چه مهم است این که جایگاه دین, رسول و امام به روشنی برای مردم بیان شود, تا انتظارات مردم از دین, رسول و امام, جهت و سمت و سوی درستی بیابد. بسیاری از خرافاتی که به ساحت دین و دینداری راه می یابد, به خاطر نشناختن نقش دین و رسالت رسول(ص) و نقش هدایتی ائمه است. آن چه مایه شگفتی می شود, این است که ائمه هدی(ع) در زمان حیات و حضور خود به رفع گرفتاریها از راه های غیر عادی نمی پرداختند یعنی مردم برای شفای بیماری و رفع گرفتاریهای مادی خود به در خانه ائمه(ع) نمی آمدند. البته ایشان به عنوان یک انسان والا و عزیز در نزد خدا, از دعا, راهنماییهای معنوی و تلاش متعارف در این باره دریغ نمی کردند. اما این با تصرفات غیرمادی قرض کسی را ادا کنند یا مریضی را شفا دهند, چنین نبوده است.
همه این رفتارهای نادرست و انتظارهای بیجا و بی راه, که امروزه می بینیم در بین شماری از مردم رواج یافته و نقش هدایتی ائمه را فراموش کرده اند از ضعف شناخت دینی آنان ریشه می گیرد. انتظاری که امروزه در برابر این گونه نگاه ها و برداشتها از علمای دین می رود, شناساندن صحیح دین به مردم است, نه همراهی با مردم در رفتارهای ناهنجار و نادرست. عالم دینی باید مردم را نسبت به شأن امام که شان هدایت و رهبری و حکومت است, آشنا کند و به آنان بفهماند که بیش تر گرفتاریهای انسان امروز, به خاطر محرومیت از نقش هدایتی و معنوی امام(ع) است. پس باید بکوشیم تا زمینه های لازم پررنگ شدن نقش هدایتی امام و از همه مهم تر برای طلوع آن خورشید غایب از نظر را فراهم سازیم. این نگاه, احساسات مردم را در جهت مناسبی, به حرکت درمی آورد. اما اگر این نگاه نباشد, اگر پیروی از امام نباشد, اگر تلاش برای ظهور امام نباشد, باید همیشه ایام حقارت انسان را شاهد باشیم.
ییا اگر فلسفه عزاداری به درستی شناسانده شود, مردم خود در برابر خرافه ها استقامت می کنند. خود می فهمند که کدام روضه و منبر در راستای هدفهای والا, روشن, انسان ساز و حرکت آفرین امام حسین(ع) است و کدام خرافه و ساختگی است و انسان را از هدف امام دور می سازد و او را به وادی اوهام می افکند. اما اگر امام حسین(ع) وسیله ای برای بخشایش گناهان و شفای مریضان و قضای حاجت مندان, بدل شود, هر روز باید شاهد علف های هرز بیش تری در باغ و بستان امامت و شهادت باشیم.
۴. ارائه تحلیل علمی از موارد خرافه
در بسیاری از موارد, افراد به خاطر ضعف نفس, شکست خوردگی و افسردگی و نیاز به پناهگاه و ده ها عامل دیگر, آمادگی لازم برای پذیرش و انفعال را دارند. در این شرایط افراد سودجو تحت عنوان رمالی و علوم غریبه و ارتباط با ارواح و اجنه, به راحتی می توانند این افراد را تحت تأثیر قرار دهند و نقشه های شوم خود را روی آنان پیاده کنند. به همین جهت, یکی از راه های مبارزه با خرافه و توسعه عقلانیت و رها ساختن این کسان از دام خرافات, ارائه تحلیلهای علمی و آماری از خرافه هاست. به گونه ای که افراد در جریان کار مدعیان قرار گیرند و در واقع از پشت صحنه ادعاهای آنان آگاه شوند. و از سوی دیگر, با ارائه آمار علمی از ثمربخش نبودن و یا درست نبودن ادعاهای آنان, حقیقت مسأله را روشن کنند. و مردم را در جریان گرفتاری کسانی که به این مدعیان مراجعه کرده و برابر دستورالعمل آنان عمل کرده اند, بگذارند.
آسیب تفکر ضدخرافی
جاهل, خط تعادل را گم می کند و پیوسته, یا تندروی می کند و یا کندروی. شماری از ترس خرافی شدن, سر از مادی گری در می آورند و هر چیزی که با فکر ناتوان آنان نسازد, خرافه می پندارند. این تفکر نیز درست نیست و حتی نمی توان روایتی را به صرف دور از ذهن بودنِ مضمون آن, جعلی پنداشت. بلکه باید بپذیریم که در این عالَم اسراری است که برای ما روشن نیست. مثلاً اگر گفته شود که زنا باعث زلزله می شود, نباید با استبعاد و استغراب به آن نگریست و نباید تحلیلهای علمی درباره دلایل وقوع زلزله را دلیل بر نقض حدیث دانست; زیرا علم بشر به تمام ابعاد زلزله اشراف ندارد و چنانچه پدیده های طبیعی باعث تغییراتی در رفتارهای ما می شود, ممکن است که رفتارهای ما نیز باعث تغییراتی در طبیعت گردد.
اگر زمانی گفته می شد که نحوه زندگی ما در, در دوران بارداری, اثرهای شگرفی در ویژگیهای جسمی و روحی کودک دارد, متهم به خرافه می شد, زیرا ادله کافی جز تجربه برای آن وجود نداشت. اما امروزه این مطلب با ادله علمی ثابت شده است.
(بسیاری از مسائل بودند که به خاطر تجربه برای مردم ثابت می شد, اما توجیه علمی نداشت. در نتیجه اعتقاد به آن بعدها خرافه به حساب می آمد. اما بعدها روشن شد که آن اعتقاد درست بوده است. مانند تأثیر مسائل دوران بارداری بر کودک.)۲۲
بنابراین, باید خط میانه را گرفت. یعنی از یک سو باید منتقد بود و در تحلیل مسائل آنها را با معارف ناب و اصیل دین سنجید و با درنگ پذیرفت و از یک سو در رد مسائل جسور نبود, بلکه این احتمال را داد که ممکن است عواملی غیرمادی و فراتر از آن چه دانشمندان علوم طبیعی دریافته اند, در فرایندها و حوادث عالم ماده, دخالت داشته باشند. جسارت در ردّ ادعاهای دور از ذهن, خود نشانه جمود ذهنی است; زیرا کسی که ذهن توسعه یافته ای داشته باشد, احتمالهای فراوانی را درباره مسأله ای از ذهن دور نمی دارد. از این روی, گرچه تا دلیلی اقامه نشود, احتمالی را نباید پذیرفت; اما تا دلیلی بر ردّ آن نیز نباشد, نباید آن را کناری گذارد. بنابراین, در چرخه تفکر نقاد و علمی که پایه عقلانیت است, سخن بدون دلیل جایی ندارد. اگر فرد نقاد دلیلی بر ردّ و قبول نداشته باشد, سکوت می کند و تنها احتمال آن را تأیید می کند. به همین خاطر نیز, حضرت امیر(ع) افراد جسوری را که هر سخنی را رد می کنند, احمق دانسته و می فرماید:
(لاتَرُدَّ علی الناسِ کلَما حَدَّثُوک فَکفَی بذلِک حُمقاً)۲۳
برای حماقت تو همین بس است که هرچه مردم به تو بگویند, رد کرده و نپذیری.
این نکته در تحلیل آیات و بویژه روایات, بسیار کاربردی و لازم است; زیرا مخاطب ائمه(ع) مردمانی بودند که بهره کافی از علم نداشتند, به کمال عقل نرسیده بودند و آمادگی درک بسیاری از حقایق در آنان نبود. به همین خاطر ایشان بیش تر به گونه ای با آنان سخن می گفتند که دریابند. در مَثَل می فرمودند:
(در زباله دان را ببندید; زیرا شیطان در آن زاد و ولد می کند.)
معصوم(ع) برای ترسانیدن مردم از زاد و ولد میکروبها, لفظ شیطان را به کار می برد, تا مضرّ و نادیدنی بودن را به طور همزمان تفهیم نماید.
ییا در روایات بسیاری, برای دجال, الاغی تصور شده است که هر قدم آن چند میل راه است و لشکریان او زنان هستند و…
تأمل در این تعبیرها می تواند وجوه جالبی را ترسیم نماید. مانند این که مقصود از دجال, سرکرده کفار است و مرکبی راهوار و فرمانبر دارد مانند الاغ و این مرکب راهوار و آرام در هر لحظه فاصله مکانی زیادی را می پیماید. زن بودن لشکریان نیز به خوبی نشان می دهد که جنگ دجال, جنگ نظامی نیست. بلکه جنگ فرهنگی است. شاید این مفاهیم کلی در آن عصر, مبهم تر از آن بود که به درستی درک شود. اما امروزه این حقیقت برای ما روشن است که دشمن اصلی اسلام و جامعه اسلامی, فساد و فحشا است. دشمنی که سربازان آن را زنان تشکیل می دهند و از طریق اینترنت, تلویزیونهای مختلف و.. عرضه می شود و مرکب راهوار و فرمانبرداری که تمام این امکانات را به تمام جهان منتقل می کند, ماهواره است. این مرکب فرمانبردار, در هر ثانیه, کیلومترها راه می رود. البته ما یقین نداریم که این تحلیل درست باشد; اما برای اثبات خرافی نبودن یک روایت, همین مقدار از تحلیل نیز کافی است.
ییا به صرف این که برای عملی مستحب, ثواب بسیار زیادی در روایات ذکر شد, نمی توان در هر موردی, بدون استثنا آنها را خرافی و جعلی انگاشت. زیرا در مواردی در این ثوابها نکته هایی وجود دارد که غفلت از آنها موجب اشتباه می شود. در مثل در ثوابهایی که برای تلاوت سوره های قرآن در پاره ای از روایات آمده, گفته اند اینها خرافی و روایات از این دست جعلی هستند. اما اگر به پاره ای از روایات دقت شود, روشن می شود که تلاوت قرآن در ادبیات روایات, جز برای عمل کردن و پند گرفتن نیست. بنابراین اگر در روایت آمده است که هرکس هر شب قبل از خواب سوره واقعه را بخواند, از اهوال روز قیامت در امان می ماند, این بدان معنی نیست که اگر ده ها گناه بکند, با خواندن سوره واقعه از اهوال قیامت در امان است. بلکه بدان معنی است که با خواندن سوره واقعه متنبه شده و حساب و کتاب الهی را در زندگی روزمره فراموش نکند. چنین کسی ممکن نیست آلوده به گناه شود و اگر آلوده شد, توبه نکند. اگر این ثوابها از این منظر تحلیل شود, نه تنها خرافی نخواهند بود, بلکه کاملاً خردمندانه و حکیمانه نیز جلوه خواهند نمود.
تکنولوژی و خرافه
تکنولوژی عرصه های گوناگون زندگی را به چنگ گرفته است. یکی از عرصه های زندگی غیرعقلانی بشر, خرافه است. بنابراین خرافه, از تکنولوژی بی بهره نمانده و قالبهای خود را سازوار با آن تغییر داده است. و همین, می تواند لغزشگاهی برای گروه روشنفکر جامعه باشد. (مقصود ما از روشنفکر, کسانی هستند که تفکر نقادی دارند و با تأمل و بررسی. مطلبی را می پذیرند, یا نمی پذیرند. ) زیرا;
اول. تکنولوژی خود نتیجه عقلانیت بشر در شناخته نظام مادی است. تکنولوژی, مولود نگاه علی معلولی به عالم و کشف برخی از اسرار آن است. بنابراین به ظاهر با خرافه ناسازگاری دارد و همین مطلب, می تواند باعث غفلت و لغزش شود; زیرا خرافه و خرافه گرایان امروزه خود را در سنگرهای هنر و تکنولوژی پنهان می کنند.
دوم. چه بسا سخنان باطلی که اگر عاری از هر نوع آرایش و زینت گفته شوند, فرهیختگان به سرعت متوجه خرافی بودن آن بشوند; اما وقتی که در قالب هنر و با ابزار تکنولوژی بیان شود, جهات غیرواقعی و حماقت بار آن, تحت تأثیر هنر, اموری خردمندانه و شدنی جلوه بکند و موجب لغزش بشود. از باب مثال (سیما) گاه اقدام به پخش فیلمهایی می کند که فیلمنامه های آنها بر اساس اصول خرافی ساخته شده است. برنامه (کلید اسرار) را در این زمره می توان نام برد. اساس این فیلم آن است که انسان نتیجه خوب و بد رفتار خود را, هرچه باشد, به زودی در همین دنیا می بیند. خدایی که در این برنامه از آن سخن می رود, خدایی عجول است که بندگان را به زودی پاداش می دهد و یا عقاب می کند. این برنامه با تکیه بر همین اصل, قصد تشویق به رفتار صالح و شایسته را دارد. با وجود خرافی بودن اساس این برنامه, به خاطر این که در قالب هنر بیان شده است, کم تر کسی متوجه خرافی بودن آن می شود.
علما و مبارزه با خرافات
علما به عنوان وارثان علم انبیاء, وظیفه سنگینی در مبارزه با خرافات دارند و از آن جا که خرافه در تضاد با عقل و وَحی است, ستیز با آن از وظیفه های اصلی و محوری ایشان است. این مهم, روشن تر از آن است که نیاز به اثبات داشته باشد. از این روی, سخن را به روشهای مبارزه, بازدارنده های آن و میزان موفقیت علما در این عرصه می کشانیم.
بی گمان, علما, رکن اثرگذار در حفظ عقاید, اخلاق و فقه شیعه در عصر غیبت بوده و هستند. اگر علمای دین نبودند و طلایه داری نمی کردند و از عقاید ناب اسلامی نگاهبانی نمی کردند, بی گمان در فراز و نشیبهایی که برای تشیع, در درازی تاریخ اسلام, بویژه در دوران غیبت پیش آمد, امروزه از آن عقاید زلال, خبر و اثری نبود.
امام هادی(ع) می فرماید:
(وَلَولا مَن یبقی بَعدَ غَیبه قائِمِکم(ع) مِنَ العُلَمَاءر الدَّاعینَ إِلیهِ والدَّالینَ عَلَیهِ والذابِّینَ عَن دینِه بِحُجَجِ اللّه والمُنقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّه مَن شِباک إِبلیسَ ومَرَدَتِهِ وَمِن فِخَاخِ النَواصِبِ لَما بَقِی أحَد الا ارتدَّ عن دِینِ اللّه وَلَکنَهُمُ الذین یمسِکون أزِمَّه قُلُوب ضُعَفاءِ الشیعَه کمَا یمسِک صاحِبُ السَّفینَه سُکانَهَا أولئِک هُمُ الافضَلُون عندَاللّه عَزَ وجلَ)۲۴
اگر پس از غیبت امام قائم(ع) علمایی نبودند که دعوت به سوی او کرده و مردم را راهنمایی کنند, و با براهین الهی از او دفاع نمایند, و بندگان مستضعف خدا را از دام ابلیس و یاران و کم کاران او برهانند, و از بند دشمنان اهل بیت, رهایی بخشند, همه مردم از دین خدا دست کشیده و مرتد می شدند. لکن علما کسانی هستند که زمام قلوب شیعیان ضعیف ما را در دست داشته و مهار می کنند, همچون ناخدای کشتی که سکان آن را در دست دارد. این گروه همان شخصیتهای برتر و افضل در نزد خد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 