پاورپوینت کامل پیام رسانی دینی بایسته ها و نبایسته ها، در گفت و گو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پیام رسانی دینی بایسته ها و نبایسته ها، در گفت و گو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیام رسانی دینی بایسته ها و نبایسته ها، در گفت و گو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پیام رسانی دینی بایسته ها و نبایسته ها، در گفت و گو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۹
پیام رسانی دینی، کاری است بَس دشوار و رسالتی بزرگ و سنگین.
زمزمه بیداری به گوش (جان)ها، در هنگامه ای که خوابِ سنگین، همگان را در گردابِ خود فرو برده؛
جامِ (جان)ها را از چشمه های زلالِ حیات، لبالب ساختن در روزگاری که آدمیان، جان به لب شده و در برهوت گرفتار آمده اند؛
(عقل)ها را خیزاندن و رایتِ آنها را برافراشتن در شبهای دَیجور و آن گاه که جهل چتر خویش را گسترانده، و ظلمتکده هراس انگیزی آفریده؛
به سنگستان (دل)های سخت، بی رحم و قساوت گرفته، جویبار محبت را سریان دادن؛
و…
آوردگاهی است هراس انگیز و کارِ مردانِ مرد و طلایه دارانِ شجاع.
رسیدن به قافِ هُدی، نیوشیدن از زلالِ حقیقت، تلاش برای به پرواز درآوردن هُمای دل مردمان به سوی سِتیغ و فرازای قاف هُدی، نیوشاندن یکایک تشنه جانان از زلالِ معرفت ناب، راهی است که کار هر رهروی نیست، ظلمتها در پیش است، چاه ها، خانها، درّه ها، پرتگاه ها و دَستان و دَستانها.
آن گاه که افق تا به افق، کران تا به کران را شب فراگرفته و هیچ روزنی به روشنایی نیست و نه امیدی به لب گشایی سپیده، برای رسیدن به چشمه خورشید، توانها، تواناییها و سازوبرگهایی لازم است که از آموزه های وَحیانی می توان به دست آورد و دریافت چسان می توان به این میدان گام گذارد و در هر گامی، برگی از دفتر حق را بازخواند، واژه واژه، جمله جمله و سطر سطر آن را به مزرعه (دل)ها جاری ساخت، تا شاداب و بالنده شوند و توان آن را بیابند که خود بپاخیزند و طلسم شب را بشکنند و سپیده را بگشایند و نور معرفت را به قلب خود و دیگران بتابانند.
در آن چه که فراروی دارید سخن از جایگاه مقدس رسانه شیعه است. منبر و خطابه، که قداست خود را از شرع می گیرند و از بلندای وحی.
و سخن از این است که چسان باید این رسانه مقدس و ناب گستر و مدرسه نورافشان و باروی بلندِ عزت و سرافرازی را از گزندها در اَمان داشت تا بتواند، همیشه و همه گاه، در همه عرصه ها نقش آفرینی کند و پیام دین را به جام (جان)ها فرو بریزد و مردم را برای اصلاح خود و جامعه برانگیزاند.
استاد در این گفت وگو از رسالت منبری و اهل خطابه سخن می گوید و والایی و شکوه آن را می نمایاند و نقش هدایتی منبر و خطابه را بی بدیل می داند و از کارنامه درخشان و خطابه در روزگاران پیشین سخن می گوید و وضع امروز منبر و خطابه را برنمی تابد و آن را عالمانه و همه سویه به بوته نقد می گذارد و گلایه دارد از این که به این رسانهِ مهم توجه نمی شود و حوزه های علمیه و مدیریت حوزه ها و زعما و علمای بزرگ، برای اصلاح و به دور داشتن آن از آفتها و گزندها، بویژه خرافه ها، سخنان سست و سخیف و اختلاف افکنیها، کاری درخور انجام نمی دهد و به شایستگی، جایگاه آن را پاس نمی دارند.
(حوزه)
حوزه: بسم اللّه الرحمن الرحیم. خطابه، هنر است و هنر می تواند به کمک فکر و عقیده درآید و یا به ویران گری آن کمر ببندد.
چه باید کرد که این فن و هنر، که از اوان طلوع اسلام، پیوند ژرف با اسلام داشته است، امروزه نیز آن پیوند دقیق و همه جانبه حفظ بشود و بپاید و روز به روز بر شکوه و ژرفایی آن افزوده شود.
استاد: بسم اللّه الرحمن الرحیم. خطابه، ریشه در قرآن دارد.
همان گونه که سایر علوم معنوی و مادی، از آیات قرآن استفاده می شود، خطابه هم از آیات قرآن استفاده می شود۱. خطابه، در انبیای خدا بوده است. آنان که برای هدایت مردم، در جوامعی مبعوث می شدند، به قول اهل منطق، اهل خطابه۲ و به قول خودمان اهلِ تبلیغ رسالات الهی بوده اند.
آن بزرگواران، پیامهای الهی را، با زبان، با پشتوانه معرفت، عقل، ایمان و نَفَسِ پاک خود، به مردم می رسانده اند.
خطابه، باتوجه به آیه شریفه:
(خلق الانسان. علمه البیان.) ۳
انسان را آفرید و به او بیان آموخت.
در دیگر انسانها هم بوده و هست. همان گونه که در سؤال مطرح شد، خطابه هنر است و این هنر زبانی و بیانی، همیشه و در طول تاریخ در بین ملتها و در همه کشورها ـ بی استثنا ـ یا جنبه سازندگی داشته و یا تخریب گری. جنبه سازندگی آن، در درجه اول، مربوط به انبیاء بوده که پروردگار عالَم، خطابه را در آنان، با تکیه بر علم و معرفت شان برای پختن عقل مردم قرار داده که دنیای عقل مردم از تاریکی جهل دور بشود و یک دیدی به مردم بدهد که بتوانند به جای اشباح و خیالات، حقایق را ببینند، حقایقی را که با باطن می شود دید. و همین طور به خاطر این خطابه را در آنان قرار داده بود که مردم را مؤدب به آدابِ الهی بکنند، متخلق به اخلاق پروردگار بکنند.۴
در این زمینه، عیارِ خلوص شان کامل بود، جامع جامع بودند. پروردگار عالَم با یک تعبیر زیبایی در قرآن از آنان یاد می کند: ناصح.۵ به معنای خیرخواه، دلسوز و دغدغه دار.۶
از آیات مربوط به نبوت، این معنی استفاده می شود که انبیاء نسبت به سعادت و خوشبختی مردم دغدغه داشته اند. تا جایی که پروردگار عالم، شماری از آنان را، برادر بدترین و فاسدترین مردم خطاب می کند:
(والی مدین اخاهم شعیباً قال یا قوم اعبدوا اللّه مالکم من الهٍ غیره… )۷
و به سوی مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم] گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را جز او معبودی نیست.
(والی عادٍ اخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا اللّه مالکم من إِلهٍ غیره افلا تتقون. )۸
و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را [فرستادیم]. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را جز او معبودی نیست. آیا از زشتیها نمی پرهیزید.
این، برای خطیب، مسؤولیت بسیار مهمی است. خداوند به اینها تکلیف کرده و مسؤولیت داده که با خطابه هاشان، عقل مردم را رشد بدهند و آنان را بیدار و از جهالت دور سازند و تربیت شان کنند و مردم را به عنوان برادر خود بدانند. روش انبیای الهی، به اهل ایمان، چه آنان که در همان زمان و روزگار انبیاء زندگی می کردند و چه کسانی که بعد از انبیاء بودند، انتقال پیدا کرد.
خطابه های سازنده از آنِ کسانی بود که توحید و معاد را از انبیاء گرفته بودند. اینان، رده پس از انبیای الهی بودند. چنانکه رسول گرامی اسلام می فرماید:
(العالم فی قومه کالنبی فی امته)۹
عالم در میان قوم اش، مانند پیامبری است در میان امت اش
عالمان خطیب، در طول انبیای خدا هستند. دل سوز مردم بوده و با دانش و معرفت دینی که داشته اند، خطابه های آنان، همه، حافظ دین و حدود خدا و بیدارگر بوده است. خطبای الهی، مردم را در درون خودشان، علیه زشتیهای خودشان می شورانیده اند. همین، باعث توبه کسانی می شد که در معرض نسیم الهی این خطابه ها قرار می گرفتند. بنابراین، خطابه اگر بخواهد اثرگذار باشد، باید دنباله خطابه های انبیای الهی باشد. شخص خطیب باید مانند انبیا، از ایمان، عمل صالح و اخلاق پسندیده، در حدّ ظرفیت خودش، برخوردار باشد. واقعاً وقتی حرف می زند سوز دل اش در سخن و خطابه اش موج بزند.
آن طور که از کتابها به دست می آید، در ۴۰ ـ ۵۰ ساله عمرم از دیگران دیده ام و تجربه خود من هم نشان می دهد، هرجا که شخص خطیب، به گفته علما، حسن فاعلی و حسن فعلی داشته، خطابه اش، ثمره و میوه عمل، معرفت، دلسوزی و هوش او بوده، در مردم اثر عمیق می گذاشته است. به طور کلی خطابه، اهل ایمان را، دوره به دوره، در حد بالایی از معرفت دینی و ارزشهای اخلاقی نگه داشته است.
عقلها را، همین خطابه ها بیدار کرده است. غفلتها را همین خطابه ها برطرف کرده است. شجاعتِ برخوردِ با دشمن را همین خطابه ها ایجاد کرده است.
رسول گرامی اسلام، وقتی که بزرگ ترین خطیب حکومت خود، امیر بزرگ سپاه اسلام، حضرت امیرالمؤمنین(ع) را مأموریت می دهد برای ابلاغ دین به یمن برود ـ که دو هزار کیلومتر با مدینه فاصله دارد ـ، هنگام عزیمت ایشان، خود رسول اللّه به احترام، پای پیاده تا بیرون شهر مدینه، حضرت امیر(ع) را همراهی می کند و در لحظه خداحافظی، آثار معنوی خطابه را برای شخص خطیب، منهای آثاری که در شنونده می گذارد، این گونه گوشزد می فرماید:
(… یا علی لاتقاتلنَّ احداً حتی تدعوه وایم اللّه لأن ّ یهدی اللّهُ علی یدیک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس وغَرَبت ولک ولاؤه یا علی. )۱۰
ای علی، با هیچ یک از اهالی آن دیار، پیش از آن که او را به آیین الهی دعوت کنی، به قتال نپرداز.
به خدا سوگند اگر پروردگار به دست تو یک نفر را هدایت کند، برای تو از آن چه آفتاب بر آن طلوع و غروب می کند، بهتر است؛ در حالی که حکومت آن پهنه وسیع از آن تو باشد، یا علی.
در مقابل، اسلام دشمنانی داشت که آنان هم خطیب و خوش بیان بودند، ولی مایه شان کفر، الحاد و فسق و اباحه گری مطلق بود.
این گونه خطیبان، الان هم هستند، آینده هم خواهند بود. اینان با هنرمندی، عقل مردم را در زندان جهل به بند می کشیدند. مردم را از قید عقل جدا می کردند و آنان را برای روی گردانی از دین و از فرهنگ دینی تهییج می کردند. برای رویکرد و گرایش آنان به فرهنگ شیطانی، زمینه ها را آماده می ساختند.
از این گونه خطابه ها، پروردگار عالَم یک تعبیری دارد به عنوان وسوسه و القای خیالات و آرزوهای دست نیافتنی که (صد عن سبیل اللّه) هستند.
افزون بر این دو گروه از خطیبان که برشمردیم، گروهی دیگر از خطیبان هم وجود دارند که در چهره اسلامی و ایمانی ظاهر می شوند و فقط هنر بیان دارند و ضرر به اسلام و دین می زنند.
حوزه: منبر در نزد مسلمانان، بویژه شیعیان، بسیار مقدس و مورد احترام است و به آن و کسی که بر فراز آن قرار می گیرد به دید احترام می نگرند. هر انسان متدین و علاقه مند به دین و ارزشها و آموزه های آن، هر مطلبی را که از این رسانه می شنود، سرچشمه گرفته از وَحی می داند و با جان و دل، در گفتار و رفتار به آن پای بندی نشان می دهد. حال، چه باید کرد که این تقدس، جاودانه بماند و در همه نسلها و عصرها جایگاه احترام آمیز خود را در قلبها حفظ کند و گزندی به آستان بلند آن وارد نیاید.
استاد: دو مرحله عظیم کشش و جاذبه در مردم شیعه وجود دارد که آنان را به سوی منبر و سخنرانی می کشاند:
۱. زمانهای مربوط به پروردگار است. زمانهای خاص، مانند ماه مبارک رمضان، چون وصل به پروردگار هستند، جاذبه ویژه دارند، در مردم انگیزه به وجود می آورند که به پای منبرها و سخنرانیها بروند.
از گذشته های دور، در این هزار و پانصد سال، یا حداقل پس از غیبت صغری، به وسیله آیات و روایات، عظمت ماهِ مضان و پیوند آن به خداوند و آثاری که این ماه مبارک دارد، به مردم القا شده است. این عظمت ماه مبارک رمضان، نسل به نسل به شیعیان امروز رسیده است. تا آن جا که حتی شیعیان ضعیف، در این ماه به سخنرانیها و منبرها، رویکرد خوبی دارند. این رویکرد، از قدیم بوده و اکنون هم، آمار این را نشان می دهد. در این سی روزِ ماه مبارک رمضان، طبق آمار، حتی آدمهای بد، به سراغ گناه نمی روند. اینها هم برای این ماه احترامِ خاصی قائل هستند. ماه رمضان، سبب می شود گناهکاران بیایند پای منبرها و به سخنرانیها گوش کنند و چه بسا توفیق توبه بیابند.
این ماه، در بین یازده ماهِ سال، ماه خداست، ماه عبادت و ماه معنویت است. هرکسی که در وجود خودش احساس تشنگی به معنویت می کند، به تلاش برمی خیزد تا در این ماهِ خدا و ماه معنویت، روح معنویت خواهی و روح خداطلبی و تشنگی باطنی اش را با رفتن به مسجد و نشستن پای منبر و گوش دادن به سخنان واعظ، سیراب سازد و یا احیا بدارد و با خدا به راز و نیاز بپردازد. این مایه کشش، فوق العاده است.
۲. جاذبه و مایه دیگری که شیعه دارد و بسیار مهم است و به نظر من در طول این هزار و پانصد سال، آن گونه که باید نتوانسته ایم از آن بهره ببریم، عاشورا و شهادت امام حسین(ع) است. من در روایتها دیده ام، خود خداوند، پیامبر گرامی اسلام، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، به صورت سوال و یا به صورت بیانِ حکایتِ کار، تا امام زمان(ع) عامل ایجاد این کشش شده اند.
وجود مقدسِ سیدالشهدا که کشش زمانی روز شهادتِ آن بزرگوار، کم از ماهِ مبارک رمضان ندارد، در طول تاریخ سبب شده مردم شیعه به مراکز مذهبی، حتی بیش از ۱۹، ۲۱ و ۲۳ ماه رمضان گرما بخشند و از منبرها و سخنرانیها استقبال کنند. این یک معجزه بزرگ ائمه اطهار است. به خاطر اهمیت دادن آن بزرگواران به این روز و تأکید بر اقامه عزاداری برای سیدالشهداء، این روز این چنین پایدار شد و عزاداریهای باشکوه سامان گرفت. البته سفارش و تأکید ائمه اطهار(ع) را برای برپاداری این مراسم، طراحانی بزرگ این چنین طراحی کردند. بی گمان، این طراحان، پاداش عظیمی پیش خداوند دارند.
طراحان، مسأله عزاداری امام حسین(ع) را در سه بخش، سامان دادند و عَلَم کردند:
۱. مداحی. منظور من از مداحی، سخن از چهره های باعظمتی، مانند سید حِمیری، ۱۱ دِعبِل خزاعی۱۲ و بسیاری از شاعرانی است که در زمان ائمه(ع) و بعدها، با سروده های حماسی و عرفانی خود، حادثه بزرگ کربلا را جاودانه ساختند. با ادبیات عالمانه خود، پیوند عظیمی بین مردم و سیدالشهداء برقرار کردند. خود این پیوند و تاباندن نور ابی عبداللّه(ع) به قلوب مردم، به بیداری آنان بسیار کمک کرده و آنان را شهادت خواه بار آورده و به رویارویی با دشمن واداشته است.
حضرت امام خمینی، رحمهاللّه علیه، برای ایجاد هیجان و موج عمومی انقلاب، از سیدالشهداء استفاده کرد، از جلسات ابی عبداللّه استفاده برد. انقلاب اسلامی، با پشتوانه ائمه اطهار(ع) صورت گرفت. از طریق ادبیات، که به قول علما، اوقع در نفوس است، این حرکت بزرگ ایجاد شد. ادبیات، چون زیبایی دارد، گیرندگی آن برای مردم، خیلی بیش تر است.
سپس شعرای فارسی زبان به سرودن اشعارِ حکیمانه در مصائب حضرت سیدالشهداء پرداختند و این اشعار را در عالی ترین قالب به مردم القا کردند.
مرحوم محتشم کاشانی۱۳ دوازده بند در مرثیه امام حسین(ع) و واقعه کربلا سروده و او نخستین کسی بود که وارد این عرصه شد و از زمان صفویه اشعارش روی پرده های عزا آمد، از این روی سکه به نام او زده شد.
البته به نظر من، حاج سلیمان بیگدلی کاشانی، ۱۴ بندهایی که در مرثیه اباعبداللّه سروده، قوی تر از محتشم کاشانی است. اما به هرحال (الفضل لمن سبق). این بنای بیانِ حقایق، که به این صورت ساخته شد، خیلی اثرگذار و کارگر افتاد. این بنا، به خاطر عالم بودنِ شاعران اش، با سلامت بالا آمد. در حدّی این بنای بیان حقایق به درستی و زیبایی بالا آمد که شخصیت بزرگی مانند صاحب جواهر،۱۵ به شیخ کاظم أزری می گوید:
(حاضرم ثواب کل کتاب جواهر را که حدود پنجاه سال نوشتن آن طول کشیده به تو بدهم و تو ثواب یک شعر را که درباره اهل بیت سروده ای به من انتقال بدهی. )۱۶
۲. طراحان بعدی، وقتی این قدر اقبال به سیدالشهداء را دیدند، به این فکر افتادند که چرا از این نیروی عظیم، برای بیان حلال و حرام خدا و مسائل اخلاقی استفاده نکنیم.
در ایران، گردانندگان و طراحان مجالس اباعبداللّه(ع) جلسات را به عالمان حکیم سپردند. یعنی وقتی دیدند مردم جمع می شوند و وقت می گذارند، به این فکر افتادند که وقت این مردم را نباید به شعر شاعران و سروده های مرثیه سرایان، آن هم از نوع قوی و عالمانه اش پر کرد، باید از طریق مجالس سیدالشهداء، اصول دین، فروع دین، فقه دین را به مردم رساند و ابلاغ کرد.
من، از تاریخ پدیدآمدن این گونه جلسه ها خبر ندارم. منبر به این سبک، ریشه زمانی بسیار طولانی دارد.
در تهران، در این ۳۰ ـ ۴۰ سال که به طور مستقیم شاهد و در جریان بودم، این جور بود. جلسه هایی که در طول محرم و صفر برپا می شد و یا به مناسبتهای دیگری که به ائمه(ع) ارتباط داشت، مانند فاطمیه، رجبیه، صادقیه، این سبک کار دیده می شد.
صادقیه، یادگار مرحوم آیت اللّه کاشانی است. فاطمیه و رجبیه در ایام سوگواری حضرت زینب(ع)، یادگار مرحوم آقاشیخ علی اکبر برهان است.
حاج شیخ علی اکبر برهان، از اساتید من و از علمای بزرگ تهران بود.
و جشنهای ۱۵ شعبان و ۱۳ رجب هم، از یادگارهای ایشان است.
در تهران، وقتی گردانندگان، اقبال مردم را به این جلسه ها، عزاداریها و جشنها دیدند و دیدند که مردم بدون کارت، بدون دعوت و بدون خرج، می آیند و جلسات را پر می کنند، مساجد را پر می کنند، حسینیه ها را پر می کنند، سعی می کردند روحانی حوزه دیده، عالم، آگاه، اهل عمل و تقوا و اثرگذار را دعوت کنند، تا برای مردم صحبت بکند. از دین، اصول دین و فقه دین بگوید. از جمله کسانی که من به یاد دارم و این ویژگیها را داشت، واعظی بود به نام حاج مقدس. فامیلی ایشان مقدس نبود. از بس که آدم درستی بود، آدم میزانی بود، آدم متخلقی بود و آدم خالصی بود، به او می گفتند حاج مقدس.
آقای حاج مقدس، با صاحب مجلس و با برپا کننده مجلس، شرط می کرد و حتی قسم اش می داد که اولاً، به من به اندازه پول بده، اضافه نده، موقعیت مرا حساب نکن و ثانیاً، نیت ات، پیش خدا این باشد که حق زحمت مرا تا پای منبر می دهی و منبر را قاطی نکن.
خطبا و واعظانی که من دیده بودم، چهره های علمی و عارف بودند؛ عارف شیعی بودند، نه عارف خانقاهی. گاهی، خودشان در منبر، در هنگام وعظ و بیان مصائب اباعبداللّه(ع) بیش تر از مستمعین گریه می کردند.
ییک نمونه اش، آقاسیدحسن لواسانی بود. این مرد بزرگ، وقتی در حین سخنرانی، آیات معاد را می خواند، از جز ۲۷ تا ۳۰ قرآن، به پهنای صورت اش اشک می ریخت.
خوب، معلوم بود که گوینده خودش را در قیامت می بیند، در محضر خدا می بیند.
این چنین شخصیتی، محال بود (لیس من الدین) را به عنوان دین، به مردم القا بکند. تکیه داشت به وصیت پیامبر اکرم(ص):
(انّی تارک فیکم الثَّقَلَین کتابَ اللّهِ وعترتی اهل بیتی… )
من در بین شما دو چیز ارزنده به جای می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را.
ییعنی در منبر او، کتاب خدا و اهل بیت محور بود.
ییک رسم بسیار جالب و باارزشی که بیش تر واعظان و خطیبان گذشته ما داشتند، این بود که: با بیان زیبا، پیش از شروع سخن دو ـ سه مسأله شرعی برای مردم می گفتند. یعنی هم از فروعات سخن می گفتند و هم از اصول. از این روی، تربیت شدگان آن منبرها، بسیار آشنای به اصول و فروع دین و مردمانی فهیم و درستکار بودند. برخی از بازاریهای تربیت یافته این مجالس وعظ و اندرز، چنان به مسائل فقهی آشنایی داشتند که به آنان فقیه التجار می گفتند. از باب نمونه به پدر من، فقیه التجار می گفتند.
خیلی از این گونه بازاریها، روزها دَرِ مغازه می نشستند، مغازه دارهای دیگر می آمدند و از آنها مسأله شرعی می پرسیدند.
بزرگان ما، بسیار روی تربیت اسلامی مردم، احساس تکلیف می کردند. این احساس تکلیف زمانی بود که گناه به این گستردگی امروز رواج نداشت. روزگاری که ماهواره، سایت، مجله ها و فیلمهای مبتذل و سینمای هالیوود نبود. گناهانی گوشه و کنار انجام می گرفت. با این حال علمای ما احساس تکلیف می کردند. در آن جامعه پاک، علمای ما دغدغه داشتند که مباد مردم، آلوده شوند، از این روی، منبر می رفتند و به مردم، نسبت به گناهان هشدار می دادند.
تاریخ پنجاه سال پیش اصفهان را مطالعه کنید. در این مطالعه به روشنی درمی یابید که بخش عمده محراب مساجد این شهر در اختیار مجتهدان بوده است. و همان امام جماعت مجتهد، هر شب بیست دقیقه برای مردم منبر می رفته و حداقل دو مسأله شرعی برای مردم بیان می کرده است.
مرحوم نجف آبادی، که برخی او را اعلم از سید می دانسته اند، در مساجد و منازل منبر می رفته است.
مرحوم آیت اللّه بروجردی، سی سالی که در بروجرد بوده، منبر می رفته است. کسی از ایشان سوال می کند: آقا شما وقتی منبر می رفتید، روضه هم می خواندید. ایشان در پاسخ می گوید: کیف روضه ای!
گذشتگان ما، از کشش مردم نسبت به سیدالشهداء خوب استفاده کردند. ولی الان از این کشش و علاقه به خوبی بهره برداری نمی شود که به نظر من، به خاطر نبودِ منبری مایه دار به تعداد نیاز مردم، به خاطر نبود منبری حکیم و به خاطر نبود یک منبری وابسته شدید به اهل بیت، با مایه علمی، عرفانی و حکمتی است.
این که ما نمی توانیم از کشش و علاقه مردم نسبت به سیدالشهداء استفاده کنیم به خاطر نبودِ منبری اهل حال و اهل گریه است.
جلسه های عزاداری ما، جلسه های پرباری نیست. در حالی که پرباری جلسات ما در این روزگار، باید ده ها برابر گذشته باشد.
در گذشته بیش تر منبریهای ما، محدِّث بودند. فرهنگ اهل بیت را به خوبی می شناختند. شخصیتی مانند شیخ عباس قمی منبر می رفت.
از یکی از شاگردان مرحوم آقاشیخ عبدالکریم حائری، مرجع بزرگ، شنیدم که می گفت:
(آقاشیخ عبدالکریم، شیخ عباس قمی را دعوت کرد که ده شب در صحن کوچک حضرت معصومه(س) برای طلاب و مردم، پس از نماز مغرب و عشاء، که به امامت خودِ ایشان اقامه می شد، منبر برود. هر ده شب خودِ حاج شیخ هم پای منبر نشست.
ییکی از آقایان فضلاء، از حاج شیخ عبدالکریم می پرسد: منبر آقا شیخ عباس را چگونه دیدید.
می فرماید: طلبه هایی را که پای منبر آقا شیخ عباس می بینم، تا سه شبانه روز حاضرم نمازهای واجبم را به ایشان اقتدا بکنم، چون منبرهای ایشان عدالت ساز است. )
این گونه بوده منبرها و منبریهای ما. بسیاری شان محدِّث بوده و روایات بسیاری از حفظ داشته و مکتب اهل بیت را خوب می شناخته اند. از این روی، سخن آنان اثرگذار بوده است.
در قم منبری بوده که هزار روایت از حفظ داشته است!
در تهران منبری بوده که بخش عمده ای از اصول کافی در ذهن اش بوده است. مثل مرحوم آقاسیداسماعیل شفیعی که انسان فکر می کرد مانند حافظان قرآن، نشسته و احادیث را حفظ کرده است.
اینها خیلی آدمهای اثرگذاری بوده اند. در غوغای اواخر قاجار و هجوم بی سابقه به دین و برخوردهای ناشایسته رضاخان با دین و هجوم همه جانبه به فرهنگ دینی، این منبرها دین مردم را حفظ کرد، مجالس را حفظ کرد و برای نسلهای بعدی به ارث گذاشت، تا این که منجر به انقلاب اسلامی شد.
این منبریهای آگاه بودند که جنایات رضاشاه را برای مردم بازگو کردند و آن چه را دیده بودند، به مردم انتقال دادند. جنایات محمدرضا پهلوی را در سال ۱۳۴۲، که خود شاهد بودند، برای نسلهای بعدی گفتند و زمینه را برای برهم زدن دستگاه پهلوی، فراهم ساختند. امام خمینی از این بیداری و زمینه های فراهم آمده در مجلسهای سیدالشهداء، بهره برد و علیه رژیم پهلوی قیام کرد و مردم چون از حکومت پهلوی داغ بر دل داشتند، همه جانبه به امام خمینی کمک کردند، تا قیام شان به سرنگونی رژیم وابسته پهلوی انجامید.
حوزه: روشن است که حفظ جایگاه مقدس، نورافشان، هدایت گر، روشنگر و خرافه زدای منبر، کار بسیار سخت و توان فرساست و به بصیرت، دقت و هوشیاری و سخت کوشی و زمان شناسی و آگاهیهای ژرفِ نگهبانان آن نیاز دارد که با هوشیاری تمام، تاریکیها، سخنان سست و بی پایه و خردسوز را که آفتی است بزرگ و ویران گر برای منبر از ساحَتِ آن بپراکنند.
به نظر حضرت عالی، چه نهادها و شخصیتهایی مسؤول اند که هوشیارانه از جایگاه مقدس منبر پاس بدارند و با تربیت و پرورش نیروهای توانا و هوشیار این رسانه مقدس را برای این نسل و نسلهای آینده از هر گزندی در امان بدارند و همیشه مشعلهای هدایت آن را فروزان نگه دارند.
استاد: آن چه در گذشته، بسیار کم بوده، در زمان حاضر، بخصوص در این بیست سال گذشته بسیار زیاد بروز و ظهور داشته، مادی گرایی برخی از منبریهاست.
شاید از ابتدا، این نیت را نداشتند؛ ولی زمانی که آمدند و لباس مقدس روحانیت را پوشیدند، در اول کار، ماه رمضانی، دهه محرمی و ایام دیگر منبر رفتند، اقبال مردم را به خودشان دیدند، ادب و احترام و دست بوسی، از آن جا که ظرفیت نداشتند و ایمان شان سست بود، منبر را وسیله رسیدن به دنیا و آرزوهای دنیوی قرار دادند و به فرموده حضرت امام محمدباقر(ع):
(…المستأکلون بنا.)۱۷
ییعنی دین خدا و ائمه اطهار را وسیله دنیا و شکم شان قرار دادند.
اینها در سر تا سر کشور منبرهایی را در اختیار گرفتند. و چون توده مردم، اهل استدلال و برهان نبودند، اینان توانستند، با نقل خواب و سخنان موهوم فضا را در دست بگیرند.
خداوند متعال مسأله خطابه را به سه مرحله تقسیم فرموده است:
(ادع الی سبیل ربّک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن… )۸۱
با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن. و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث (مجادله) بپرداز….
سخن با استدلال، موعظه حسنه و مجادله منطقی با کسانی که اهل مجادله هستند. نود درصد مردم اهل موعظه حسنه اند. موعظه حسنه بیش تر رواج دارد. از این فضا، برخی از منبریهای بی سواد استفاده کردند، بخشی از دین و بخشی از موهومات و خوابها را به نام دین به مردم عرضه داشتند و مردم چون اهل استدلال نبودند، پذیرفتند و به این گونه منبرها اقبال نشان دادند که اکنون شما ثمره آن را می بینید.
این منبریهای بی سواد، مطالب غیردینی را به دین آمیختند و به مطالب بیهوده آمیختند، ابتدا از شهرهای دوردست و دور از مرکز شروع کردند و کم کم جلو آمدند.
این گونه منبرها، تحصیل کردگان، جوانان فهمیده، قشر دانشجو را از مسجد و منبر جدا کرد. یعنی این گروه ها پای منبرها نیامدند، چون وقتی آمدند، دیدند آن چه را می شنوند، با عقل سلیم و با دین، همان اندازه ای که به گوش شان خورده بود و از اهل علم یاد گرفته بودند، ناسازگار است و موافقت ندارد.
گروه باسواد جامعه، گروه وزین جامعه، آنان که منبرهای خوب را دیده بودند، دیگر پای منبرها پیدای شان نشد. در نهایت، خود این گونه مجالس هم شکست خورده و کار به دست مداحان افتاده است.
مداحانی که با شعرهای سبک، آهنگهای نامناسب و موسیقیهای داخلی و خارجی می خوانند.
در شبهای عزاداری، بسیاری از جوانان، بیرون مسجد می ایستند و پرسه می زنند، همین که آخوند منبرش تمام می شود و مداح شروع می کند، هجوم می برند به داخل مسجد، به گونه ای که در مسجد جایی برای نشستن نمی ماند.
اکنون، بیش تر مجالس عزاداری در ایران، مجلس تدریس دین و القای دین به مردم نیست؛ بلکه سلسله مجالسی هست که پاسخ گوی احساسات غیرمنطقی مردم است، نه پاسخ گوی احساسات و شعور دینی مردم.
من در ختم دو ـ سه تا از مراجع بزرگ صحبت کرده ام، مانند ختم حضرات آیات عظام: میرزاجواد آقا تبریزی، آقای فاضل لنکرانی. در هنگام سخنرانی من، بعضی از مراجع هم نشسته بودند. در یکی از این ختمها، آیت اللّه وحید خراسانی از اول تا آخر نشسته بود. در این سخنرانیها گفتم:
(اول، وظیفه حوزه علمیه است که تمام این بی سوادها را از روی منبر جمع کند. تشویق شان کند در حوزه های علمیه شهرستانها درس بخوانند، بعد از آن، حوزه، به وسیله متخصصان از آنان امتحان بگیرد، اگر پذیرفته شدند، به آنان مجوز بدهد. مانند اجازه روایتی که قبلاً داده می شد. )
این نکته را در آن مجالس بزرگ یادآور شدم. پس از آن که حوزه این وظیفه خود را انجام داد، باید به سراغ مدیران و پیشنمازهای مساجد رفت و آنان را بیدار کرد که وظیفه دارند و مسؤولیت شان ایجاب می کند، منبر را به روحانیون آگاه و حوزه دیده بسپارند و از دعوتِ افراد بی سواد برای منبر، بپرهیزند. یعنی مدیران مساجد و هیأتها باید بروند و پرس وجو کنند و از سواد و آگاهی منبری آگاهی و شناخت بیابند، بعد منبر مسجد خودشان را در اختیار او بگذارند.
وقتی قرار بشود از منبریهای خوب و باسواد، استفاده شود، به طور طبیعی، بسیاری از مساجد، هیأتهای مذهبی، بی منبری خواهند ماند. در چنین وضعیتی، این وظیفه به عهده حوزه های شهرستانهاست که دست به کار بشوند و این کمبود را جبران کنند.
به نظر من، جبران این کمبود این است که روحانیان درس خوانده و باسواد هر شهرستانی را، حوزه همان شهرستان، تشویق کند که با تمرین منبر و یادگیری فن خطابه، به این عرصه وارد شوند و این کمبود را برطرف سازند.
حوزه علمیه قم، باید آماری دقیق از مساجد ایران، حسینیه ها و هیأتها داشته باشد و نیازها را بداند و برابر نیازها، منبری تربیت و به مراکز معرفی کند.
و افزون بر تربیت منبری، به دست آوردن آمار دقیق و آگاهی از نیازها، جزوه هایی را تنظیم کند و برای تمامی مدیران مساجد، هیأتها و حسینیه ها بفرستد و در آن از ویژگیهای روحانیان، منبریها و مداحانی که باید برای استفاده مردم دعوت بشوند، مطالبی بنویسد.
این کار، یعنی سر و سامان دادن به وضعِ تبلیغ و منبریها، تنها به وسیله حوزه و کمک رهبری، که قدرت معنوی و سیاسی کشور در دست شان است، ممکن است و از این راه، فکر می کنم، بتوان جلوی خطری که اتفاق افتاده و روز به روز دامنه اش گسترده تر می شود، گرفت و این بیماری را علاج کرد.
واقعاً وقتی غیرمتخصص به جان دین و فکر مردم بیفتد، خطر است. شاید خود اینان، عمدی نداشته باشند، ولی بالآخره کارشان آثار تخریبی دارد.
امام صادق(ع) ضرر این افراد دروغ پرداز که برای حُطام دنیا به ائمه دروغ می بندند، از لشکر یزید بیش تر می داند و می فرماید:
(وهم اضَرُّ علی ضعفاء شیعتِنا مِن جیش یزید علی الحسین بن علی(ع) واصحابه فانَّهم یسلُبُونهم الارواح والاموال. )۹۱
زیان این افراد، بر شیعیان ضعیف ما، از لشکر یزید بر حسین بن علی(ع) و اصحاب آن حضرت، بیش تر است. زیرا آنان، هم روح را به تاراج می برند و هم اموال را!
لشکریان یزید، بدن فرزند رسول خدا و بدنهای یاران و فرزندان آن بزرگوار را از بین بردند، این منبریهای دروغ پرداز و خرافه گو، که به جان دین و فکر مردم افتاده اند، عقل، فطرت، دین و آیین مردم را از بین می برند، ایمان مردم را از بین می برند و دین من درآوردی را به مردم القا می کنند.
ییک نمونه که برای خود من پیش آمد، در این جا یادآور می شوم:
(۵ ـ ۶ سال پیش، از حوزه علمیه کرج، برای سخنرانی دعوت داشتم. از منزل، با تاکسی رفتم میدان آزادی. منتظر ماشین بودم. ماشین سواری جلو پایم ترمز کرد. مرا نمی شناخت.
گفت: آقا کجا می روید.
گفتم: کرج.
گفت: من هم کرج می روم، بفرمایید بالا.
ییک مقداری از راه را که رفتیم، رو کرد به من و گفت: من مهندس هستم. نوار یک منبری را زن و بچه من گوش کرده و از دین برگشته اند. نوار را برای من گذاشت. منبری شناخته شده ای بود.
سخنان خرافی و سست و بی پایه را هنرمندانه به خورد مردم می داد. گفت: این دین است که شما به مردم می دهید؟ این نوار زن و بچه مرا از دین روی گردان کرده است.
حق را به او دادم. )
آخر این شد منبر. کسی نیست به این آقا بگوید: این هنرت را با دانش اندوزی و استفاده از محضر علما و معلمان بزرگ، به مدت پنج سال، ده سال، جهت بده. تو به جای دین دار کردن مردم، آنان را بی دین می کنی. همین منبری است که وقتی آیت اللّه حاج میرزا جواد آقاتبریزی، سخنان او را از تلویزیون می شنود، پای درس مطرح می کند و از ناراحتی به سرش می زند و با لحنی تند به تلویزیون انتقاد می کند.
من خودم هم یک وقتی در بیت رهبری، مدیر تلویزیون را دیدم. به ایشان گفتم:
(یک بار بنشین منبرهایی را که از تلویزیون پخش می کنند، گوش بده ببین خودت شرمنده نمی شوی، خجالت زده نمی شوی. )
کانالی را روشن می کنی منبری یاوه گو و مخرب دین، که مطالب خرافی را به خورد مردم می دهد و دینِ من درآوردی تحویل مردم می دهد و کانال دیگر را که روشن می کنی می بینی آیت اللّه جوادی آملی، حکیم کم نظیر در حال سخنرانی است!
این چه جور برنامه ای است؟ چه کسی را در کنار چه کسی می گذارید.
حوزه علمیه، با کمک رهبری و با کمک عالمان، باید به تلاش برخیزد و بی رودرواسی، در این عصر ابزار، خانه تشیع را از این گونه مسائل پاک بکند.
حوزه: اسلام، در دامنِ خود، خطبای بسیار بزرگ، زبردست و اثرگذار در نفوس و در اجتماع پرورش داده که با بهره گیری از این فن، در مردمان انقلاب روحی می آفریده و قلبها را دگرگون می کرده اند که در رأس این هِرَم مقدس، نامِ بلندِ رسول گرامی اسلام(ص) و امام علی بن ابی طالب می درخشد که دیگر خطیبان نامور، با پرتوگیری از آموزه های اسلام و الگوگیری از آن بزرگواران، راه روشنِ راستی و درستی و اسلام راستین را برای مسلمانان نمایانده اند و اسلام را از گزندها و آفتها و خرافات در برهه های مختلف حفظ کرده اند.
در این روزگار که جامعه اسلامی، سخت به خطیبان پرهیزکار، مؤمن، دانای به رسالتها و آموزه های دین، آگاه و زمان شناس و اثرگذار در نفوس و اجتماع نیاز دارد، به نظر حضرت عالی حوزه های علمیه، با چه روشها و برنامه های آموزشی و تربیتی می توانند این چنین خطیبانی را تربیت کنند.
استاد: برای تربیت خطیب، سه کار باید انجام بگیرد.
۱. طلاب، چون مشغول درس و بحث هستند، وقت ندارند از منبرهای خوب و حکیمانه، به طور حضوری استفاده کنند و از سخنوران حکیم الگو بگیرند، حوزه علمیه باید برنامه ای بریزد که نوارهای سخنرانیهای خوب، در اختیار طلاب قرار بگیرد که به طور برنامه ریزی شده گوش کنند و از محتوای این نوارها، مانند کتابهای درسی امتحان گرفته شود. یعنی از نوارها سؤال آورده شود، تا طلابی که نوارها را گوش کرده اند، در موقع مقرر پاسخ بدهند.
به نظر من اگر طلاب، در حین تحصیل و فراگیری علوم اسلامی، نوار سخنرانیهای بزرگان و خطبای حکیم، مانند شهید مطهری، مرحوم فلسفی، مرحوم راشد و سخنرانان برجسته را گوش کنند و با نظم و ترتیب، مانند کتابهای درسی امتحان بدهند، تا حدود زیادی نیاز جامعه ما به مبلغان خوب و کارآمد، برطرف می شود.
۲. کتابهای خوب را به اینان معرفی کنند، تا با مطالعه دقیق آنها، بتوانند آمادگیهای لازم را برای سخنرانی پیدا بکنند.
کتابی مانند المحجّه البیضاء۲۰ فیض کاشانی برای منبر بسیار کارساز است. آقای حسینعلی راشد، فرزند مرحوم ملاعباس تربتی، از سخنرانان مشهور، که به مدت بیست و پنج سال، در شبهای جمعه، سخنرانی او از رادیو پخش شد، مایه مطالعات اش برای این سخنرانیها، کتاب المحجّه البیضاءِ فیض کاشانی بود. این را من از مطالعه سخنرانیهای او می گویم. یک وقتی فرصت پیش آمد سیری در شانزده جلد سخنرانیهای او کردم. دیدم بیست و پنج سال، حرف خوب زده و خوب هم حرف زده. هر دو. دیدم مرحوم راشد در این بیست و پنج سال، منبر بی تکرار رفته و مایه و منبع مطالعاتی او هم، المحجّه البیضاءِ فیض بوده است.
نصف صفحه محجه را می گرفته، می پخته و به زبانِ زمان، برای مردم می گفته و بسیار هم اثر داشته است.
پس ضرورت دارد که منابع منبر برای طلاب درس خوانده معرفی و ارائه شود.
۳. تمرین. یعنی طلاب شرکت کننده در طرح، پس از گوش دادن به نوارها باید تمرین انجام بدهند. به این صورت که از متخصصان فن منبر و خطابه دعوت بشود. افرادی که همه شرایط منبر و خطابه در آنان جمع باشد. اهل بیان، دارای مایه های علمی و حوزه دیده باشند. از چنین اشخاصی در جمع صد و دویست نفر از طلاب حضور بیابد. چند نفری منبر بروند و پس از منبر هریک، چند نفر اجازه بیابند، به گونه منطقی و مستدل نقدهای خود را بیان کنند و آن گاه فرد متخصص بیست دقیقه ای منبر برود و به طور فنی دیدگاه های خود را درباره سخنرانیهای ارائه شده، بیان کند.
این گونه برنامه ها برای تربیت منبری لازم است، باید منبری تربیت کرد وگرنه افراد خودرو بار می آیند. اگر غیر از این باشد حتی باسوادها و درس خوانده ها نمی توانند منبری درست و بااسلوب ارائه کنند و نمی توانند عنوانی را برگزینند که ضرورت دارد و موردنیاز مردم است.
حوزه: در کشور ما و در بین شیعیان، خطابه ها و منبرها، روی پایه عزاداری امام حسین است، ولی متأسفانه بسیار دیده می شود که خطابه ها و منبرها از روح حماسی قیام امام حسین(ع) بی بهره اند و حتی پاره ای از آنها در راستای بی اثر کردنِ قیام حسینی قرار دارند و روحِ حماسی را از آن قیام بزرگ، با تفسیرها و برداشتهای غلط و وارونه گوییها و خرافه پراکنیها می گیرند. به نظر حضرت عالی، چه باید کرد و چه راه ها و راهکارهایی را پیش گرفت و در سرلوحه کار قرار داد، تا خطابه ها و منبرها لبالب از شور و حماسه حسینی بشوند و از گزندها، آفتها، تفسیرها و برداشتهای غلط به دور بمانند.
استاد: یک کشفی را من دوسال است به آن رسیده ام. دیر به آن رسیدم. باید خیلی زودتر به آن می رسیدم و آن این است که: چه کسی می تواند هدفِ سیدالشهداء را، حماسی بودن آن را و خدایی بودن آن را برای ما بگوید که ما برای مردم بازگو کنیم؟
ییعنی چه منبعی، چه انسانی می تواند آن هدف والا و حماسی را به خوبی روشن کند؟
من دو سال است که به این نتیجه رسیده ام که هیچ کس مثل خود اباعبداللّه تمامی این جوانب را بیان نکرده است.
ییعنی از وصیت نامه ای که در آغاز سفر می نویسد و به محمد حنفیه می دهد تا شش ماه، سخنانی که بین مدینه و مکه دارد، خطبه هایی که در مکه ایراد می فرماید و نامه هایی که بین مکه و کوفه می نگارد و سخنانی را که در این بین می فرماید و خطبه ها و سخنرانیهای آن حضرت در هشت روز محاصره توسط لشکر حرّ بن یزید ریاحی، و خطابه شب عاشورا، که معرکه ترین خطابه است، سخنان حماسی روز عاشورا، رجزها، رجزهای اهل بیت و یاران، همه و همه، تمام زوایای حماسی و خدایی بودنِ قیام کربلا را به بهترین و زیباترین وجه به نمایش می گذارند. یعنی برای فهماندن بُعد حماسی و خدایی بودن قیام امام حسین(ع) سخنان و خطبه های خود آن حضرت را رواج بدهیم.
موسوعه الامام الحسین را، که مؤسسه باقر العلوم، تهیه و چاپ کرده، رواج بدهیم و به طلاب و خطبا سفارش کنیم که آن را مطالعه کنند و در منبرها برای مردم بگویند که هم علمی است، هم گریه آور، هم روحیه ساز و هم بیدار کننده عقل.
در منبرها از خود ایشان استفاده کنیم. به نظر من ده سال می توان براساس خطبه ها و سخنان حضرت، بی تکرار منبر رفت.
و کار دیگری که دو سال است پی گیر آن هستم و فکر می کنم چهار ـ پنج سال دیگر هم اگر پی گیر باشم، نتوانم به تمام نکات و زوایای آن برسم، زیارت وارث است. در این دو سال از (یا وارث آدم صفه اللّه) بیرون نرفته ام. چون (آدم) را در تمام آیات قرآن نگاه کردم، دیدم خداوند برای حضرت آدم، هفت امتیاز عظیم بیان کرده، همه آنها را حضرت اباعبداللّه، به ارث برده است.
ییک امتیاز (خلیفه الله) است که کربلا این را خوب نشان می دهد. قیام حسین در کربلا، بازگو کننده و نمایانگر هویت پنج پیامبر اولوالعزم است. راه سعادت، به روشنی در کربلا دیده می شود. کربلا، خلاصه و عصاره یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است.
حوزه: یکی از وظایف اهل منبر موعظه است. موعظه کلامی است که دل را نرم می کند، قساوت را از دل می برد، خشم و شهوت را تعدیل می کند، هواهای نفسانی را از سرکشی باز می دارد و به دل صفا و جلا می دهد. هیچ کس، چه عالم و چه غیر عالم، از موعظه بی نیاز نیست. شاید بسیاری از آگاهان، روشنفکران و سیاستمداران، از سخنان بیدارگرانه و آگاه کننده نسبت به کشور و جهان، که از سوی منبری و خطیب ارائه می گردد بی نیاز باشند؛ اما از موعظه، به هیچ وجه بی نیاز نیستند، بویژه موعظه ای که از آموزه های روشن دین، سرچشمه بگیرد و به دلها خشوع بدهد.
به نظر حضرت عالی آیا اهل منبر، این جایگاه را به درستی پاس می دارند و خود را به مرحله و پایه ای رسانده اند که شایستگی موعظه را بیابند و موعظه از دل شان سرچشمه بگیرد و اثرگذار باشد. اگر در این باب کاستی وجود دارد و منبر، در این عرصه، آن گونه که باید نقش آفرینی نمی کند، راه برطرف کردنِ کاستی چیست؟
استاد: بله، منبر این اثر عمیق را دارد. لذا می بینیم که در حکومتهای گذشته ایران، مانند صفویان و قاجاریان، منهای امور سیاسی، حاکمان و حکومت گران، خیلی زیاد تحت تأثیر عالمان بزرگ بوده اند. بخصوص در دهه عاشورا، که خودشان مجالس روضه و عزاداری به پا می کردند، از موعظه های منبریها و واعظان در آن ایاّم، خیلی اثر می پذیرفتند و این موعظه ها جلوی خیلی از طغیانها و ستمها را می گرفت.
بله، منبر این کار را می تواند انجام بدهد، ولی با نیروی عالم و حکیم، با نیروی لطیف، وابسته شدید به اهل بیت، با نیرویی که بتواند این حالتهای معنوی مردم را برانگیزاند که خوشبختانه، درگذشته این گونه بوده است و بدبختانه الآن نیست.
در گذشته کسانی بودند، در تهران و اصفهان، که حتی من یک ـ دو نفر آنان را دیده بودم، با این که در رده مرجعیت بودند، شبهای جمعه برای جمعیت بسیار زیاد، دعای کمیل می خواندند. این دعاها و برنامه ها، خیلی اثرگذار بود.
اما منبریهای ما اکنون، حتی باسوادها و حوزه دیده های شان، آن حال را به مردم نمی دهند. منبرهای خشکی دارند. کلاً روی شیعیان بیانهای خشک اثر نمی گذارد.
اما از قرآن و سخنان اهل بیت برای نصیحت و موعظه استفاده بکنیم و خودمان هم در ذهن مردم همان باشیم که می گوییم، با سوزِ دل هم مطالب را بگوییم، قطعاً سخنان و موعظه هامان اثر می گذارد.
حوزه: از مقوله های بسیار دشوار که فراروی اهل منبر قرار دارد، آگاه کردن مردم به مصالح دین و دنیای آنان است. اکنون و در دنیای امروز، منبری چه ویژگیهایی باید داشته باشد و چگونه عمل کند که بتواند مردم را به مصالح دین و دنیاشان بیاگاهاند؟
استاد: منبری باید به فرهنگ های مشهور شیاطین آگاهی داشته باشد. ترفندهای شیاطین را بشناسد، زبان ماهواره ها را بداند و مرحله (لا اله) توحید را برای مردم خوب توضیح بدهد که بتواند از وجود مردم، طاغوت زدایی بکند.
اگر طاغوت زدایی کرد، یقیناً روحِ مردم برای تحقق (الاّ اللّه) آمادگی پیدا می کند. آن گاه، با توحید و طاغوت زدایی که این صفحه را در وجود مردم پاک می کنیم، می توانیم مصالح و مفاسد را، از طریق قرآن و بیان ضررهای فرهنگهای بیگانه به روشنی یادآور شویم.
من این تجربه را دارم، بخصوص با نسل جوان. روشِ من روی آنان خیلی اثر داشته است.
حالا یک مثال هم بزنم: در بیان مصالح و مفاسد، بعد از این که مستمع را با فرهنگ شیطان آشنا می کنیم و از فرهنگ حق برای او سخن می گوییم و بین این دو فرهنگ، مقایسه ای انجام می دهیم، در درون او، طاغوت زدایی انجام می گیرد و نور توحید در سینه اش روشن می شود. قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی خیلی اتفاق افتاده که دختران بی حجاب و بدحجاب، برای من نامه نوشته اند که ما از طریق منبر و از طریق مسائلی که شما مطرح کردید، به دین برگشتیم.
و نیز خیلی از جوانان که گذشته خوبی نداشته و آلوده بوده اند، به من مراجعه کرده و از اثرگذاری منبرها و مسائلی که از قرآن و اهل بیت مطرح کرده ام، سخن گفته و خاطرات شگفتی نقل کرده اند. اینها را در خاطرات جدیدم، که در دو جلد هزار صفحه ای چاپ می شود، آورده ام.
حوزه: به نظر حضرت عالی چه شده است که به جای موعظه، سخن از مصالح دین و دنیا گفتن، فلسفه قیام امام حسین(ع) را تشریح کردن، امر به معروف و نهی از منکر، و در یک کلمه بیان زوایای اسلام ناب و آموزه های حیات بخش آن، این سان خرافه ها، عرفانهای دروغین، خوابها و سخنان سست و گمراه کننده و خردسوز، در پاره ای از منبرها غبارانگیزی می کنند و شماری از اهل منبر را به خود مشغول کرده اند.
استاد: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صاحبان خیلی از محرابها و خیلی از منبرها، که در حد خودشان، در محله و منطقه شان، اثرگذار بودند، با احساس نیازی که می شد (که نمی توانیم این را انکار کنیم) محراب و منبر را تبدیل کردند به میز مدیریت.
آنان رفتند در کارهای انقلاب و پستهای دولتی، مشغول به کار شدند. خیلی از منبریهای خوب هم، در هیجان انقلاب، هنر نداشتند که مطابق زمان انقلاب را بیان کنند. اینان از طرف جوانان کنار زده شدند. یعنی ما در شکستن شخصیتهامان، دچار افراط شدیم. آنانی هم که در تهران و شهرستانها، باقی ماندند و واقعاً منبرهای خوبی داشتند، خیلی کم بودند.
در این هنگام، فریب کاران، وقتی بیشه شیر را خالی دیدند، به میدان آمدند، سریع دویدند. خیلی ها از روی جهل و خیلی ها از روی مال گرایی و بعضی هم، به یقیین من، به عنوان مأمور بیگانه، حالا یا با واسطه، یا بی واسطه، با بهره مندی از میلیاردها تومان بودجه ای که آمریکا و اروپا، برای هدم دین اختصاص دادند، به تخریب دین پرداختند.
خوب اینها عرصه ها را گرفتند و منبرها را گرفتند و جوانان هم، چون به گونه استدلالی و علمی دین را فرانگرفته بودند، به این منبرها اقبال کردند.
انقلاب بود، محرابها و منبرها خالی شده بود، اینها توانستند از فضای خالی و نبودِ خطیبان و عالمان حکیم، با حیله و ترفند، مردم را به سوی خود بکشانند.
نوارهای بیست و پنج سال پیش من هست که دائماً روی منبر، نسبت به این منبرهای سخیف، منبرهای خرافی، منبرهایی که مسائل الهی در آنها تحریف می شد، منبرهایی که اساس شان خواب بود، هشدار می دادم. در آن زمان، من تنها ماندم. کسی به من کمک نکرد. دو سال است که بعضی از بزرگان و مراجع، وارد میدان شده اند.
در آن وقت با مقامات سیاسی تماس گرفتم. رفتم وزارت کشور و جاهای دیگر و اوضاع را برای آنان تشریح کردم.
حتی خدمت رهبری، عرض کردم: منبرها دارد پوک می شود. منبرها از قرآن و حدیث خالی شده اند.
به خود ایشان عرض کردم: سخنان حضرت عالی خیلی اثر دارد. نماز جمعه که تشریف می آورید و خطبه می خوانید، چهار تا روایت و چهار تا مسأله حلال و حرام هم بگویید.
ده سال از عرض بنده گذشت. یک وقتی حضرت ایشان مرا در بیت دیدند، فرمودند: یادت هست که یک روز در نماز جمعه به من گفتید: در خطبه ها روایت بخوانم و از حلال و حرام بگویم؟ تذکر خوبی بود.
خوب الان علمای بزرگ به فکر افتاده اند. اما یک مقدار دیر شده است؛ چون دروغها و تحریفها پا گرفته اند.
افزون بر منبرهای پر از خرافه و دروغ که به جان دین و معنویت این مردم افتاده، کتابهایی است که با مجوز و بی مجوز، چاپ و دریاوار عرضه می شوند. کتابهای پر از دروغ، حرفهای سست، کرامتهای عجیب برای اشخاص.
پاره ای از این کتابها که درباره کرامتهای اشخاصی نوشته شده است، آن اشخاص زنده اند. من فرزندان آنان را می شناسم. وقتی این کتابها را درباره کرامتهای پدرشان دیدم، با آنان تماس گرفتم، گفتم: این چنین کتابهایی درباره پدرتان نوشته اند. خندیدند و گفتند: ما در طولِ پنجاه ـ شصت سال، این چنین چیزهایی از پدرمان ندیده ایم.
بخصوص کتابی درباره کرامتها و حالات معنوی شخصی، که غیر معمم بود، نوشتند و با تبلیغات جایش انداختند. در حالی که او را من می شناختم، او کجا و این حرفها کجا! در این کتاب مقاماتی برای او نوشته اند که برای انبیای خدا، نه در قرآن آمده و نه در روایات.
این کرامت تراشیها و حرفهای سست به منبرها راه یافت. و به منبریهای خرافه گو کمک کرد و به آن جریانی که عرض کردم از منبریهای جاهل، مال گرا و وابسته به بیگانگان، مستقیم، یا غیرمستقیم، خیلی یاری رساند، تا با نقل این کرامتهای ساختگی و خوابهای عجیب، مردم را جذب و از معارف دینی دور کنند.
ما در برهه ای، در کرامت تراشی و کرامت سازی، از صوفیه اهل سنت بدتر شدیم. باز آنها یک مقدار عقل به خرج دادند. کلاً یک کتاب تذکره الاولیاء۱۲ دارند و یک نفحات جامی. ۲۲ ولی ما الان مغازه ها را پر کردیم از این کتابها و حتی در بساطیها و دکه های روزنامه فروشی از این دست کتابهای سست و گمراه کننده عرضه می شود.
در کتاب فروشیها، بساطیها و دکه های روزنامه فروشی صدها کتاب کرامات، با چاپهای بیست بار و بیست و پنج بار می بینید.
به کتاب فروشیها سری بزنید و ببینید چه کتابهایی درباره امام زمان با چاپهای بالا، در اختیار مردم گذاشته شده است.
کرامت تراشیها و کرامت سازیها و حرفهای عجیب درباره اشخاص، یک زمانی آنقدر رواج یافته و شور شده بود که جوانی به من گفت:
(آقا خود و خدا سکوت نکنید و یک مطلبی را به من بگویید. گفتم: چه مطلبی.
گفت: شنیده ام شما هر وقت، به پشت دَرِ منزل می رسید، کلید همراه تان نباشد، نگاه می کنید، در باز می شود.
گفتم: اتفاقاً خوب شد به من گفتید که این کرامت را دارم.
چندشب پیش، از منبر آمدم پایین، رفتم به طرف منزل، کلیدم جا مانده بود. خانواده مان هم نبود، چهل دقیقه، دَرِ منزل نشستم، تا خانواده آمد و کلید انداخت و در را باز کرد. )
ییعنی چنان خرافه ها رواج یافته و کرامت سازیها بازار را گرم کرده و کتابهای خرافی، سست و پر از کرامتهای ساختگی و دروغین، در دسترس مردم و جوانان قرار گرفته، که آن جوان، با مطالعه و گوش دادن به این حرفها، به این اشتباه دچار آمده بود.
با خالی شدن محرابها و منبرها از خطیبانِ حکیم و سرمایه گذاری بالای خارجیها و آمریکا برای دور کردن جوانان از دین و پر کردن ذهن آنها از خرافات، رواج این گونه منبرها و کتابهای خرافی، این پیامدهای ناگوار پیش می آید.
حوزه: از سخنان حضرت عالی به روشنی فهمیده می شود که منبرهای بی محتوا، سست، خرافی و شکل گرفته بر پایه خوابها و کرامتهای ساختگی و دستهای آلوده استعمار، نقش کلیدی در رواج خرافه و خرافه گرایی داشته و دارند و از جمله راه حلهایی که روی آن تأکید داشتید، منبر بود که با اصلاح آن و الگوگیری از منبرهای عالمانه و انسان ساز و به دور از خرافه ها و گزافه گوییها، می توان از این وضعیت به در آمد. به نظر می رسد اگر مقایسه ای بین منبر در گذشته و دوران پس از انقلاب اسلامی صورت بگیرد، شاید بهتر بتوان به نتیجه رسید و با کاستیها آشنا شد.
استاد: من با مقایسه بین منبرهای گذشته و پس از انقلاب، می بینم در دو بعد، تفاوت خیلی سنگینی پدید آمده است:
۱. در تعداد منبر. به این معنی که در گذشته، در بیش تر شهرهای ایران، منبری عالم، به اندازه کافی برای مردم وجود داشته و گاهی هم بیش تر از نیاز مردم بوده است. در حدی که در روزگاری، از مشهد مقدس، به خاطر کثرت خطبا و منبریهای عالم و مورد توجه، منبریهای عالم و مورد توجه مردم، در ماه رمضان و ایام محرم، به دیگر شهرها می رفتند.
در دورانی که من مدرسه می رفتم و نوجوان بودم، می دیدم منبریهای مشهور را که از مشهد به تهران آمده بودند و در مساجد برای مردم سخنرانی می کردند.
با این که در تهران منبری عالم فراوان بود؛ اما به خاطر این که تهران جمعیت اش بیش تر بود، متصدیان و متولیان مساجد و گاه افراد، منبریهای بزرگ و بنام مشهد و دیگر شهرها را دعوت می کردند. حاج محقق خراسانی، سیدمرتضی سبزواری، پیش از این آقایان، شیخ غلامرضا طبسی، از مشهد و آقای صدرایی اشکوری از رشت، به تهران می آمده و منبر می رفته اند.
نه این که در مشهد و رشت به این آقایان نیازی نبود و یا منبری نداشتند، نه، به خاطر پرباری و سازنده بودن منبرها و سخنرانیهای این آقایان، مردم خواهان شان بودند.
در مناطق گیلان و مازندران، مانند: رشت، لاهیجان، آمل و گرگان چهره های معروفی در منبر بودند. منبریهای عالم در این مناطق، به مردم بهره می رساندند و آنان را از مسائل دینی آگاه می کردند.
و یا در اصفهان، منبریهای بسیاری بودند، عالم و حکیم. حسام الدین واعظ، حاج شیخ باقر زند کرمانی از منبریهای خوب اصفهان بودند.
ما اکنون، منبری کم داریم، هم در پایتخت و هم در دیگر شهرها. کمبود منبری، صدای همه را درآورده است.
من نزدیک به یکصد و دو شهر، منبر رفته ام، بیش تر، مراکز استانها، یا شهرهای بزرگ بوده است.
در این شهرها، با گلایه و ناله مردم مؤمن و وزین، از کمبود منبری، روبه رو بوده ام. من یک وقتی، در یکی از سخنرانیهایم در شهر مقدس قم، به خاطر این کمبود شدید منبری، به شعرِ دِعبِل خُزاعی متوسل شدم که آمد خدمت امام رضا(ع)، در حالی که اشک می ریخت سرود:
مدارسُ آیاتٍ خَلَت مِن تلاوه
ومنزلُ وحی مُقفِرُ العَرَصات
مدرسه های کتاب خداوند از تلاوت خالی شد
و منزلگاه های وحی و نبوت به ویرانی گرایید
۲. در کیفیت منبر. در گذشته منبریهای ما، جز علمای بزرگ و اشخاص معتبر و درس خوانده بوده اند. در تهران حوزه بسیار پرباری وجود داشته است. تقریباً تا سال ۱۳۳۰ شمسی، مدرسه های پررونقی داشته است، مثل مدرسه مروی و یک دو مدرسه در بازار تهران. در حوزه تهران اساتید بزرگی تدریس می کرده اند، مانند مرحوم آقامیرزا مهدی آشتیانی، که از ایشان تعبیر به فیلسوف شرق می کنند.
دو ـ سه تا از شاگردانِ ایشان اهل منبر بودند:
ییکی مرحوم آقاشیخ محمدرضا ربانی که منبر پرباری داشت.
و دیگری مرحوم آقامحمدتقی فلسفی که توانست هفتاد سال در منبر دوام بیاورد و اُفت نکند. یا مرحوم آقاشیخ مهدی قوام.
اینان، چهره هایی بودند که حوزه پربار تهران را دیده بودند. حوزه ای که استادان بزرگی در آن تدریس می کرده اند، مانند: مرحوم آقامیرزا مهدی آشتیانی، مرحوم ابن الدین، مرحوم آقاشیخ محمدعلی لواسانی، مرحوم آقاسید محمدکاظم عصار، ـ که مراجع آن زمان بوده ـ مرحوم آقامیرزا احمد آشتیانی، مرحوم آقاشیخ محمدتقی آملی، مرحوم آیت اللّه العظمی آقا سیداحمد خوانساری.
منبریهای بزرگ تهران، از محضر این چنین عالمان بزرگی بهره برده بودند، در علم و اخلاق. منبر را از آغاز جوانی شان شروع کرده بودند، آن هم در کنار درس و بحث شان و استفاده از محضر اساتید بزرگ. این گونه نبوده که با شروع منبر، درس و بحث خود را کنار بگذارند. واقعاً در فراگیری دروس، پشت کار داشته اند.
ییا منبریهایی که در حوزه مشهد پرورش یافته بودند، بهره گیری علمی و اخلاقی و معنوی شان از محضر کسانی بوده که در علم، تقوا، زهد، جایگاه والایی داشته اند، مانند: آقابزرگ حکیم، آقاشیخ مرتضی آشتیانی، آقا سیدیونس اردبیلی، آقا مهدی نوغانی و استادِ برجسته ای مانند ادیب نیشابوری.
بعضی از این منبریهای بزرگ را که نام بردم، مربوط به دوره ای است که من ۶ ـ ۷ ساله بودم و مرحوم پدرم مرا پای منبر آنان می برد.
منبرهای اینان چنان عالمانه و مفید بود که بعضی از پامنبریها و مستمعان باسواد، قلم به دست می گرفتند، احادیثی را که آنان می خواندند، یادداشت می کردند. پدرم از کسانی بود که احادیث و برخی از نکات را می نوشت. شاید حدود پنج هزار صفحه یادداشت داشت. اینها را در طول سی سال شرکت در مجالس وعظ و خطابه، یادداشت برداری کرده بود که متأسفانه از بین رفت. بدین صورت که پیش از انقلاب، دو تا از ما را گرفتند و خانواده مان به خاطر این که اعلامیه ها دست ساواک نیفتد، هرچه نوشته و اعلامیه بوده، از منزل بیرون برده بود. من هم خبر نداشتم. در بین آنها، یادداشتهای مرحوم پدرم نیز بوده که پس از مرگ ایشان هرچه گشتم، آن اوراق را پیدا نکردم. که اگر پیدا می شد و تنظیم می گردید، چند جلد کتاب جامع می شد.
در گیلان و مازندران، در بابل، گرگان و رشت، حوزه های پرنشاط، پرباری از نظر علمی وجود داشته است.
حال آن چه من به یاد دارم از حوزه گیلان، زعمای آن حوزه، از شاگردان مرحوم نائینی و مرحوم کمپانی بودند.
در رشت مرحوم آقای زیاوری، مرحوم آقای بحرالعلوم، مرحوم آقای لاکانی، که من خودم اجازه اجتهاد مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی را، که به ایشان داده بود، دیدم. اینان معلمانی بودند که طلاب را پرورش می دادند، تربیت می کردند. این طلبه ها، یا منبریهای پرقدرتی شدند و یا نویسنده های پرقدرتی. مانند مرحوم آقای حجتی که جوان بود و در یک تصادف از بین رفت. او در آن روزگار، یک روزنامه ای منتشر می کرد که خریداران بسیار داشت.
منبریهای قدیمی را، که حوزه دیده و درس خوانده هستند، به خاطر کبر سن شان، کسی دعوت نمی کند و این جدیدیها هم، تا جایی که من به طور اتفاقی در برخی از مجالس ختم و یا از طریق تلویزیون به سخنان آنان گوش می دهم، از محتوا خیلی خالی هستند.
محرابها و منبرها، از مردان علم و عمل خالی شدند و این باعث شد جای آنان را کسانی پر کنند که بعضی شان آن مایه های علمی را نداشتند و بعضی شان، متأسفانه به خاطر منبرهای سخیف و بیان خوابهای دروغ، دانسته و یا ندانسته، آگاهانه و یا ناآگاهانه، آب به آسیاب دشمن بریزند.
به نظر من، با این تشنگی عظیم که در داخل مملکت و بیش تر در خارج، نسبت به معارف الهی هست، اینها با این کارهاشان ظلم به دین و مردم مشتاق می کنند.
در هر صورت، تحریفها، بدعتها، سخیف گوییها، به خاطر کمبودِ منبرهای عالمانه، منبری عالم و کمبود امام جماعتِ عالم است. چون وقتی امام جماعت مسجدی، مانند گذشته مجتهد باشد، اجازه نمی دهد هر کسی روی منبر برود و برای مردم صحبت کند و یا خود هرکسی را دعوت نمی کند، مغز مردم را و قلب مردم را به هرکسی نمی سپارد.
امام جماعتهای مجتهد ـ که در محل خودمان چهارده ـ پانزده مسجد بود و تمام امام جماعتهای آنها مجتهد ـ خیلی مواظب بودند که منبری عالم و اثرگذار دعوت بکنند و البته منبریهای عالم و اثرگذار در اغلب شهرها، بیش از نیاز بود.
حوزه: در تقدس زدایی از منبر و خدشه وارد کردنِ به جایگاهِ آن، که بسیار خطرناک و ضربه بزرگی است به جبهه حق و شورآفرینان این خطه زلال فرهنگی و معارفی، چه کسانی مسؤول اند که با کوتاهی خود، سهل انگاری، اهمال کاری و استفاده نابخردانه، سوداگرانه و عوام فریبانه از آن، این سان این رسانه مقدس را بازیچه قرار داده اند و به جای هدایت، گمراهی را به سینه ها فرو می ریزانند؟
استاد: به جای کلمه (مقصر) کلمه (غفلت) را به کار می برم. نمی توانم بگویم که در این زمینه، چه کسانی و یا چه نهادهایی (مقصر) هستند. می توانم بگویم به خاطرِ این که خیلی از کارهای انقلاب مانده و عده زیادی از علما و متفکران در قم و در مراکزِ مختلف مملکت، با جان و دل برای انقلاب و مردم کار می کنند، از مسأله منبر و منبری و محتوای منبر و این که چه کسانی باید عهده دار خطابه و منبر باشند، غفلت شده است.
اگر بنا باشد که خیلی زود، جلوی این روند خطرناک گرفته شود، ناگزیر باید تشکیلاتی در وزارت اطلاعات، به وجود بیاید، عالمانه، با قدرت تشخیص بالا در این زمینه. البته به طور حتم با کمک گرفتن از حوزه های علمیه پربار، به طور دقیق و مدبرانه، به این نابسامانی، سامان بدهد. کاری که در زمان طاغوت در جهت مذهب زدایی و مبارزه با دین، انجام می گرفت. دستگاه امنیتی و اطلاعاتی طاغوت، جلوی منبریهای اثرگذار را می گرفت و هر منبری اثرگذار، همیشه انتظار این را داشت که به او اخطار کنند و یا به ساواک فراخوانده و مورد بازجویی قرار بگیرد.
امام صادق می فرماید:
(از راهی که دشمن برای ضربه زدن به شما وارد می شود، شما در امر هدایت وارد بشوید.)
مأموران ساواک همیشه پای منبرها حاضر می شدند. ساواک مأموران عالم و بااطلاع از مسائل دینی نداشت. مأموران آن در این حد بودند که ببینند آیا منبری به حکومت و شاه حمله می کند، یا خیر. اگر در این باره مطلبی گفت، گزارش کنند و در پی گزارش آنان، ساواک تصمیم بگیرد که به منبری منتقد اخطار بدهد، یا از منبر رفتن او جلوگیری و یا دستگیرش کند.
الان هم به نظر من در وزارت اطلاعات باید نهاد و تشکیلاتی برای بررسی مداحیها و منبرها و شناخت کاستیها و مطالب زیان آور و خرافی به وجود بیاید و از مداحیها و منبرهای خرافی، زیان آور و گمراه کننده جلوگیری کند.
و نیز در خود حوزه علمیه قم، باید بخشی تشکیل بشود و به سرعت، در تمامِ ایران، مداحان و منبریهای دروغ پرداز، خرافه گو و بدعت گذار را شناسایی و رابطه آنان را با مساجد، حسینیه ها، هیأتها و مراکز مذهبی قطع کند. این دو نهاد جلوی این لجنِ آلوده را از سرچشمه بگیرند. رودروایسی نداشته باشند. به تلفنهای افراد هم کاری نداشته باشند.
من دیروز سخنرانی رهبری را در جمع مردم سنندج گوش می دادم، یک جمله خیلی خوبی را در سخنرانی عمومی بیان داشتند. فرمودند:
(آن مرد شیعی هم که می رود به مقدسات اهل سنت اهانت می کند، دشنام می دهد، او هم مزدور دشمن است ولو نداند که چه می کند. )۳۲
ما این گونه افراد را داریم. با تأکیدی که ایشان دارند، باز هم راحت منبر می روند. دلسوزی که رهبری انقلاب دارد، دلسوزی که مراجع تقلید دارند و نگران از منبرهای گمراه کننده اند، باید در یک جریان عملی قرار بگیرند.
اطلاعات مسؤول است. مسؤولیت شدید دارد. حوزه علمیه هم بسیار مسؤولیت سنگین دارد. حالا که حوزه علمیه بازوی اجرایی دارد و از طرف دیگر مورد احترام مردم و تمام نهادهای کشور است، می تواند باقدرت در برابر هجوم ویران گر منبرهای خرافی بایستد.
حوزه: هجوم خرافه ها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 